| تعداد نشریات | 61 |
| تعداد شمارهها | 2,212 |
| تعداد مقالات | 18,019 |
| تعداد مشاهده مقاله | 55,511,055 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 28,959,109 |
آسیبشناسی انتقال چندلایگی دلالتی در تعریب اشعار حافظ براساس نظریۀ تغییرات صوری کتفورد (بررسی موردی ترجمههای الشواربی و عباس زلیخه) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| پژوهش های ترجمه در زبان و ادبیات عربی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| دوره 11، شماره 24، فروردین 1400، صفحه 243-270 اصل مقاله (1011.29 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| شناسه دیجیتال (DOI): 10.22054/rctall.2021.61904.1572 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| حسین محسنی* 1؛ امین شیخ باقری2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| 1استادیار، گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه محقق اردبیلی، اردبیل، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| 2دکتری زبان و ادبیات عربی، دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره)، قزوین، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| ترجمه به عنوان یکی از ابزار برجستۀ انتقال فرهنگها در میان ملل، عرصهای پرچالش در عرصۀ ادبیات تطبیقی بهشمار میآید. وجود لایههای متعدد معنایی بین دلالتهای اصلی و مجازی واژگان شعری و ناآشنایی مترجمان با چرخش دلالتی بین الفاظ و معانی وارده در ابیات، مانع از انتقال صحیح افکار شاعر به خوانندگان در متون شعری میشود. در میان شاعران پرآوازۀ ایرانی، ترجمۀ اشعار حافظ به سبب تأویلپذیر بودن مفاهیم موجود و بومیشدگی واژگانی، نیازمند دقت بیشتر مترجم در لایههای فکری، بایستههای فرهنگی و باورهای دینی اوست. این پژوهش برآن است تا براساس شیوۀ توصیفی - تحلیلی به آسیبشناسی ترجمۀ مفاهیم چندلایۀ واژگان و اصطلاحات شعری حافظ در ترجمههای عربی «ابراهیم امین الشواربی» و «علی عباس زلیخه» براساس نظریۀ تغییرات صوری کتفورد در بخشهای واژگانی و دستوری بپردازد. نتایج این تحقیق، نشان از عدم موفقیت کامل مترجمان نامبرده در ترجمۀ مفاهیم چندلایه اصطلاحات شعری حافظ دارد که غفلت از توجه به چرخشهای دلالتی مصطلحات، عامل اصلی این موضوع شناخته شده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| چندلایگی؛ حافظ؛ کتفورد؛ الشواربی؛ زلیخه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
«ترجمه» برگردان متنی از زبان مبدأ به زبان مقصد بدون کوچکترین افزایش یا کاهش در صورت و معناست. این تعریف دقیق است، اما صرفاً جنبۀ نظری دارد، زیرا هیچ پیامی را نمیتوان بدون تغییر در صورت و معنا از زبانی به زبان دیگر منتقل کرد (صفوی، 1371). یاکوبسن[1] معتقد است: «در ترجمه، نظامهای واژگانی به نظامهای واژگانی دیگر تبدیل نمیشود، بلکه همواره پیامی به پیام دیگر تبدیل میشود و مترجم نظام رمزگانی را در زبان خودش بازسازی میکند» (عنانی، 1424). بازسازی موفق این نظام رمزگونه بدون آشنایی کامل با شخصیت، رفتار و روان نویسنده ممکن نخواهد بود تا جایی که براساس نظر نایدا[2] «مترجم باید ملبس به شخصیت نویسندۀ اصلی از حیث رفتار، کلام و سبک کلامش باشد و تا آنجا که میتواند حقیقت را روشن سازد و حتی از لحاظ باطن، روح و روان نیز مثل مؤلف باشد. همچنین او باید سوابق فرهنگی مؤلف و استعداد او را نیز داشته باشد تا بتواند همان لذتی را که متن اصلی بر جا مینهد، برجا گذارد» (الطامی، 2013). متن ادبی در میان انواع مختلف متون نوشتاری از ویژگیهای منحصربهفردی برخوردار است. این دسته از متون، هنجارگریز بوده و در صورت ساخت و پرداخت صحیح این ویژگی در ترجمه، میتوان متن برابر نهاد را در سطوح عالی قرار داد. از سوی دیگر، ماهیت چندلایگی موجود در متون ادبی، سبب تحمیل سختی و پیچیدگی مضاعفی بر فرآیند خوانش و دریافت آن شده که این موضوع، جایگاه ویژهای را به ترجمههای متون شعری بخشیده است. شعر بهعنوان یکی از دو رکن اصلی ادبیات، همواره مورد اهتمام ملتها بوده است. ویژگیهایی همچون وزن، قافیه، خیال و عاطفه از شعر، کلامی ویژه ساخته و آن را پیچیدهتر از نثر قرار میدهد. از همین رو، همۀ عناصر تشکیلدهنده شعر و آنچه به زبان تصویر همچون تشبیه، مجاز، کنایه و استعاره ارائه میشود، فراتر از سخن عادی است؛ زیرا با احساس شاعرانه درهم آمیخته و با تجربۀ شاعرانه بیان میشود و به همان اندازه که با کلام عادی متفاوت است، ترجمۀ آن نیز دشوار، پیچیده و در برخی موارد ناممکن است (آلبویه لنگرودی، 1392). در بین ترجمههای متون ادبی، ترجمۀ شعر از دشواری و پیچیدگی بیشتری برخوردار بوده و پژوهشگران عرصۀ ترجمه، نظریات مختلفی را در این زمینه ارائه دادهاند. برخی از آنان به دلیل ساختار خاص و ویژۀ شعر به ترجمهناپذیر بودن شعر، تأکید داشته و معتقدند در شعر، فرم و محتوا به حدی با هم متحد و درهم تنیده هستند که امکان جدایی بین آنها وجود ندارد. جاحظ در رابطه با ترجمۀ شعر چنین میگوید: «شعر را نمیتوان ترجمه کرد و آن را به زبانی دیگر برگرداند. هرگاه شعر به زبان دیگری برگردانده شود، نابسامان شده، وزن و زیبایی آن تباه میشود و جایگاه شگفتی آن -مایههای عاطفی و هنری شعر- فرو میریزد» (جاحظ، 1965). یکی از برجستهترین پژوهشهای انجام شده در زمینۀ ترجمۀ شعر، پژوهشی است که اندرو لوفیفر[3] در کتاب خود با عنوان «ترجمه شعر، هفت استراتژی و ارائه راهکار» انجام داده و میان هفت راهبرد ذیل در ترجمۀ شعر تمایز ایجاد کرده است: 1- ترجمۀ آوایی: این نوع ترجمه، خالی از معنا بوده و مترجم آواهای متن شعر موجود در زبان مبدأ را در متن مقصد نیز بازآفرینی میکند. 2- ترجمۀ واژه به واژه (تحتاللفظی): این نوع از ترجمه براساس کلمات، استوار بوده که احساس و عاطفه موجود در شعر را از بین میبرد. 3- ترجمۀ عروضی: این نوع ترجمه، بازآفرینی وزن شعر مبدأ است و جوهره و محتوای اصلی متن را آنگونه که شایسته است در نظر نمیگیرد. 4- ترجمۀ شعر به نثر عادی: این نوع ترجمه، فاقد احساس موجود در متن شعری بوده و ارزش ساختاری متن اصلی را ندارد. 5- ترجمۀ مسجع: در این نوع ترجمه، مترجم دچار دوگانگی در رعایت انعکاس وزن و قافیه در ترجمه میشود. از این نوع ترجمه به عنوان ترجمۀ کاریکاتوری تعبیر شده است. 6- ترجمۀ آزاد (شعر بیقافیه): این نوع از ترجمه با دشورایهای سبکی روبهرو بوده، اما به دلیل دارا بودن مباحث زبانی و محتوایی از ارزش ترجمهای بالاتری نسبت به اقسام دیگر ترجمه برخوردار است. 7- ترجمۀ تأویلی و دگرگونی (تفسیری): در این قسم از ترجمه، متن برگردان، جوهر و مضمون متن اصلی را دارا است، اما فرم و قالب آن تغییر مییابد (الطامی، 2013). لوفیفر در نهایت به این نتیجه میرسد که توجه به ویژگیهای زبانشناختی میتواند جنبههای زیباشناختی زبانی شعر را در زبان مقصد بازآرایی کرده و در کنار ترجمۀ تأویلی و دگرگونی شعر مبدأ به محصولی موفق و قابل قبول برسد. توجه به تأویل در ترجمۀ اشعار از دشواریهای اصلی آن بهشمار میآید؛ زبان شعری مملو از ظرافتهای معنایی است که این امر، کار واژهگزینی دقیق و قابل قبول برای مترجم را به امری دشوار تبدیل میکند، چراکه زبان مقصد، ویژگیهایی غیر از زبان اصلی شعر را دربر دارد. «تفاوتهای دو زبان از یک سو و ایجاز، صورخیال و دیگر ویژگیهای زبانی و معنایی شعر از سوی دیگر، ترجمۀ شعر را دشوار میکند. منتقد ترجمۀ شعر نیز کم و بیش با همان دشواریهایی روبهرو است که مترجم شعر با آن روبهرو بوده است. او باید بتواند ظرایف معنایی و زبانی شعر را بهدرستی درک کند و بتواند دربارۀ دلایل احتمالی مترجم در انتخاب کلمه یا ساختار خاص، داوری کند. او باید از خود بپرسد چرا مترجم از میان چند واژه یا ساختار، یک واژه یا ساختار خاص را برگزیده است» (هاشمی، 1995). حافظ شیرازی به عنوان یک شاعر ممتاز و جهانی، مورد توجه متفکران و ادبدوستان فراوانی در سایر کشورها و از جمله جهان عرب بوده است. «استفاده از اصطلاحات عرفانی از جمله عشق آسمانی، خرقه، می و... در اشعار شاعرانی چون البیاتی و سیدقطب نشاندهندۀ نفوذ و تأثیر اندیشه حافظ در ادبیات معاصر عربی است و این امر باعث آفرینش مضمونهای نوینی در این ادب شده است» (زینیوند، 1393). جذابیت ادبی و محتوایی اشعار حافظ موجب آن شد تا مترجمان پرشماری از زبانها و گویشهای مختلف جهان به ترجمۀ دیوان وی به صورت کلی یا گزیدههایی از آن روی آورند. از جمله مهمترین ترجمههای دیوان حافظ به زبان عربی میتوان به ترجمۀ منثور «ابراهیم امین الشواربی» و ترجمۀ منظوم «علی عباس زلیخه» اشاره کرد که به لحاظ برجستگی و مقبولیت عمده، نزد پژوهشگران عرب و غیرعرب از جایگاه ممتازی برخوردار هستند. مقالۀ حاضر با انتخاب این دو ترجمه میکوشد نقش چندلایه بودن واژگان و اصطلاحات شعر و تأثیر آن بر دشواری امر ترجمه را به صورت تطبیقی نشان دهد. این پژوهش درصدد است مشخص کند که نخست، مترجمان نامبرده تا چه اندازه در معرفی دقیق و شایسته افکار و زبان شعری حافظ موفق بودهاند؟ دوم، مهمترین آسیبهای موجود در عملکرد مترجمان نسبت به انتقال چندلایگی دلالتی و چرخش معنایی در مصطلحات وارده در اشعار حافظ براساس نظریۀ تغییرات صوری کتفورد[4] کدامها هستند؟
جهانی بودن شخصیت حافظ از یک سو و تقارب فرهنگی و لغوی ملتهای عرب و فارس از سوی دیگر، موجب شده تا افراد متعددی به تعریب غزلهای این شاعر ممتاز اقدام کنند و این موضوع، موجب پیدایش نقدهایی بر این ترجمهها شده است که در قالب مقاله یا کتاب یا پژوهشهای دانشگاهی صورت گرفته است. از جمله مهمترین پژوهشهایی که در زمینه نقد و بررسی ترجمۀ اشعار حافظ به زبان عربی انجام شده، میتوان به پایاننامۀ تیموری (1392) با عنوان «تلقی الشواربی عن اشعار حافظ الشیرازی (عشرین غزلاً نموذجاً)» اشاره کرد. در این پایاننامه با توجه به نظریۀ «دریافت» ترجمۀ الشواربی به چالش کشیده شده است. حسینی (1385) در مقالۀ خود با عنوان «نقد و نظر، ترجمۀ دیوان حافظ به زبان عربی اغانی شیرازی»، ترجمۀ دیوان حافظ را بررسی کرده است. عزیزی (1394) در مقالۀ «نقد و بررسی ترجمۀ غزلیات حافظ به زبان عربی» هشت ترجمۀ موجود از تمام یا گزیدهای از غزلیات حافظ به زبان عربی گردآوری و سپس معرفی کرده است. رسولی و عباسعلینژاد (1395) در مقالۀ «دریافت ابراهیم الشواربی و محمدفراتی از هشتمین غزل حافظ» برداشتهای خود را از هشتمین غزل حافظ ارائه کردهاند. قهرمانی (1397) در مقالۀ «بررسی 30 بیت از ترجمۀ الشواربی از غزلیات حافظ با رویکرد زبانشناختی» با رویکرد زبان شناختی 30 بیت از ترجمه را مورد نقد و بررسی قرار داده است. پژوهش حاضر براساس نظریۀ تغییرات صوری کتفورد، ترجمۀ برخی از ابیات حافظ را به صورت منتخب از دو مترجم شاخص این اثر مورد بررسی و تحلیل قرار داده است. دلیل انتخاب این ابیات از آن سبب است که این ابیات، تناسب بیشتری با هدف پژوهش داشته و از جمله ویژگیهایی که این کار با سایر پژوهشها متمایز میسازد، توجه به چندلایگی معنایی در اشعار حافظ است. در این بررسی، مهمترین نکات مربوط به واژهها و مصطلحات بیت براساس شروح بیان شده و سپس عملکرد مترجم در انتقال این مفاهیم بررسی میشود و در نهایت ترجمۀ پیشنهادی نگارندگان ارائه میشود. این در حالی است که در هیچ یک از مطالعات و پژوهشهای پیشین، ترجمۀ صحیح از ابیات شعری ارائه نشده و تنها به نقد نظری ترجمه بسنده شده است.
2-1. چندلایگی معنایی در شعر حافظ یکی از ویژگیهای خاص اشعار حافظ «چندلایگی در معنا» یا همان «ابهام» است. ابهام فارغ از مفهوم سنتی خویش در کنار غموض معنایی، میتواند با ارائه القائات دوگانه یا چندگانه به مخاطب، ابزار مهمی در ایجاد «توسع معنایی» بهشمار آید. در نگاه ادبپژوهان، وجود تفاسیر چندگونه در اشعار حافظ به ویژه غزلیات او، ویژگی مهمی بهشمار میآید بهگونهای که برخی از ادیبان معتقدند: «تنیدن معانی در یک بیت و ایجاد ابهام در معنی از بارزترین هنرهای حافظ است که میتوان آن را هنر بیان رندانه نامید» (حسنی جلیلیان، 1393). زبان و بار فرهنگی شعر حافظ همواره یکی از مهمترین مشکلات برگردان دیوان حافظ به دیگر زبانها است. «بار فرهنگی برخی از اشعار اوست که از اشارات ادبی و آیات قرآنی و اخبار و احادیث مذهبی و گاه روایات فرهنگ عامه آکنده است بهگونهای که هر مترجمی برای ترجمۀ آنها باید پیشاپیش به توضیح نکات بسیاری بپردازد و آنگاه که این نکات توضیح داده شد، باز ابهام اشعار برجای میماند» (حدیدی، 1393). 2-2. چند لایه بودن دلالت در کلام ادبی یکی از نقاط اصلی تمایز بین کلام ادبی با سخن غیرادبی در مسألۀ دلالت نهفته است. دلالت در کلام عادی، بدون واسطه و مستقیم است، حال آنکه در کلام ادبی، دلالت دارای واسطه و ابهام بوده و به تعبیر فنی، چندلایه است. به عبارت دقیقتر، علت آنکه کلام عادی، تک لایه خوانده میشود، آن است که واژه –لفظ- در گفتمان عادی و روزمره، تک معنا بوده، اما همین واژه ممکن است در زبان ادبی، چندین معنا داشته باشد که در برخی موارد، این معانی، رابطۀ متضادی با هم دارند. بخش عمدهای از آرایههای معنایی همچون استعاره، کنایه، مجاز، تمثیل و رمز، حاصل تداخل و تلفیق چندین معنا است که باعث ایجاد چندلایگی در دلالت معنایی میشود (فتوحی،1390). در حقیقت کلام ادبی، مترجم را وامیدارد تا با گریز از زبان معهود به فرآیند کشف معنای غیرمعهود سوق یابد و غفلت از سیر این فرآیند در روند ترجمه، منجر به خطای کشف از سوی مترجم و عدم انتقال صحیح معانی مورد نظر مؤلف به خواننده میشود. 2-3. نظریۀ کتفورد در حوزۀ ترجمه در میان اندیشمندان حوزۀ ترجمه، کتفورد رویکردی خاص به موضوع دلالتهای چندلایۀ متن ادبی دارد که برگرفته از اصول زبانشناسی اوست. براساس نظریۀ کتفورد، یکسان بودن اجزای زبان مقصد در ترجمه با اجزای زبان مبدأ الزامآور نیست، بلکه مهم آن است که با سطوح مختلف تعادل، وجه مشترک داشته باشد. از نظر وی، تغییر، زمانی باید صورت گیرد که واژه یا ساختار متن مبدأ، نظیری در زبان مقصد نداشته و مترجم مجبور به ایجاد تغییر باشد. وی به دو گونه از تغییر صوری در جمله اعتقاد دارد: تغییرات صوری در سطح واژگان (معادلیابی واژگانی) و تغییرات صوری مقولههای دستوری (معادلیابی دستوری). عمده تحلیل کتفورد به دگرگونیهای مقولۀ دستوری اختصاص دارد که به طور کلی در چهار دسته، طبقهبندی میشوند: 1- تغییرات ساختاری (ممکن است فعل در نقش اسم ترجمه شود)، 2- تغییرات طبقات دستوری (برای یک نقش دستوری در زبان مبدأ، نقش دستوری دیگری در زبان مقصد جایگزین شود)، 3- تغییرات صوری واحد (مستلزم تغییر در ترتیب است) و 4- تغییرات صوری درونزبانی (هنگامی صورت میگیرد که ساختار هر دو زبان از لحاظ صوری شبیه یکدیگر باشند، اما نمیتوان آنها را در تمام موارد به جای یکدیگر بهکار برد). در نظرگاه کتفورد، ترجمه نیازمند اعمال تغییرات است و تعدیل نکردن ترجمه، میتواند باعث ایجاد خطاهای متعددی در دریافت پیام متن شود. این تعدیل در هر زبانی، اشکال مختلفی و منحصربهفردی میگیرد و یک مترجم نیز باید با این تعدیلهای زبانی در زبانهای مبدأ و مقصد آشنایی داشته باشد (ایازی و ولوی، 1398). پژوهش حاضر با استناد به نظریۀ کتفورد، سعی کرده تا جایگاه خطای مترجمان عربی شعر حافظ را کنکاش کرده و با کاربست مفاهیم نظریۀ حاضر در نمونههای عملی، فهم صحیحی را از رویکرد این نظریه در زمینۀ ترجمه در اختیار ادبپژوهان قرار دهد.
ابراهیم امین الشواربی (1909-1963) ادیب مصری و استاد زبان و ادبیات دانشگاه فؤاد اول مصر در سال 1944 میلادی دیوان شمسالدین محمد حافظ شیرازی را برای نخستین بار به زبان عربی ترجمه کرد. او رشتۀ زبان و ادبیات فارسی را در مصر و انگلستان خوانده و سپس برای تکمیل زبان فارسی به ایران آمد و اقدام به تألیف دو کتاب درخصوص حافظ کرد: اولین آن کتاب «أغانی شیراز» و دیگری «حافظ الشیرازی شاعر الغناء و الغزل فی ایران» است که در حقیقت رسالۀ دکتری اوست. وی در سال 1943 میلادی در دانشگاه فؤاد اول مصر از آن دفاع کرد و سال بعد در انتشارات «المعارف» قاهره به چاپ رسید (رسولی، 1393). نسخۀ مورد اعتماد ابراهیم امین الشواربی در ترجمۀ دیوان حافظ، نسخۀ سید عبدالرحیم خلخالی است. وی 496 غزل را ترجمه کرده و شماره غزلها را براساس نسخههای خلخالی، قزوینی- غنی، بولاق، بروکهوس و نسخههای چاپی استانبول و هند در جدولهای خاصی تنظیم و به منظور اجتناب از سردرگمی مخاطب، مطلع غزل را نیز به فارسی ذکر میکند. این ترجمۀ الشواربی به ترجمۀ مادر معروف است. الشواربی کوشیده است کاری روشمند انجام دهد و در این مسیر، زحمت بسیاری را به جان خریده است، اما از آنجا که ترجمۀ شعر به شعر، کاری دشوار است، وی نثر را بر نظم ترجیح داده و گاه چنان تحت تأثیر شعر حافظ قرار گرفته است که ناچار از نثر عادی پا فراتر نهاده و 21 غزل را به شعر یا نثر مسجع ترجمه کرده است (قهرمانی، 1397). شعر حافظ در فرآیند این ترجمه به نثر عربی تبدیل میشود و به نظر میرسد تنها ترجمۀ منثور از کل غزلیات حافظ به زبان عربی، ترجمۀ ابراهیم الشواربی باشد. اجزا و ترتیب جملهها در عربی رعایت نمیشوند و اسم در برابر اسم و حرف در برابر حرف قرار نمیگیرد، بلکه جملهها همسو با ساختار نحو عربی قوام مییابند. بنابراین، شعر حافظ در این ترجمه تا حدود زیادی، زبان استعاری و کلاسیک شده و تأثیر خود را از دست میدهد (عزیزی، 1393). در ادامه به نقد و بررسی برخی از ابیات ترجمه شده توسط الشواربی خواهیم پرداخت و به مواردی از چندلایگی و ابهامی که توسط مترجم نادیده گرفته شده، اشاره خواهیم کرد.
علی عباس زلیخه در سال 1957 میلادی در شهر سلمیه از توابع حماة سوریه متولد شد. او علاوه بر تخصص پزشکی، هم اکنون به شغل تدریس در دانشگاه تشرین اشتغال دارد. کتاب «غزلیات مختارۀ من دیوان حافظ» حاصل تلاش علی عباس زلیخه است. وی در این کتاب 110 غزل را انتخاب و به صورت منظوم، ترجمۀ آنها را ارائه داده است. او اغلب ابیات را دوباره در بخش پاورقی ترجمه کرده و در پارهای از موارد نیز شرح مختصری ارائه میکند. اساس کار وی در این ترجمه، نسخه قزوینی- غنی دیوان حافظ است. انگیزه او از این ترجمه، وجود گونهای از تصاویر و نغمههای غنایی در شعر فارسی بهویژه در شعر حافظ است که در ادبیات عربی وجود نداشته و به نوعی شعر عربی، بسیار به آن ادب غنایی نیازمند است. مترجم پس از بررسی اشعار حافظ در زبان عربی و زبانهای اروپایی همچون انگلیسی و فرانسوی به این نتیجه میرسد که هیچیک از این ترجمهها، تصویرهای دلانگیز شعر حافظ را ترسیم نمیکند و نغمههای او را نمینوازد؛ زیرا نغمههای او آسمانی است نه زمینی (زلیخه، 2000). «واحد ترجمه در نگاه او جمله بوده نه واژه و رویکرد او در این ترجمه نیز لغوی و تحتاللفظی است، اما در بسیاری از مواقع پایبند این اصل نیست، بلکه به ترجمۀ ضمنی و ذوقی یا حذف و تغییر مفاهیم در ابیات نیز میپردازد» (عزیزی، 1393). با این وجود، وی در موارد متعددی از رمزگشایی و انتقال آن به مخاطب عرب، موفق عمل نکرده است.
5-1. معادلیابی واژگان، عبارات و اصطلاحات الف- در بیت زیر الشواربی، عبارت «دل به دست آوردن» را به صورت صحیح مورد فهم قرار نداده و آن را «عاشق خویش کردن» ترجمه کرده است:
(حافظ: غزل 3) ترجمه الشواربی: «لَو أنّ ذلکَ الترکیَّ الشیرازیَّ یَأخذُ قُلوبَنا بإشارةٍ واحدةٍ مِن یَدِه، فإنّنی مِن أجلِ خَالِهِ الأسودِ أَهِبُهُ سَمرقندَ و بُخارا» (الشورابی: غزل 3) ترک شیرازی «بنا به قول بعضی از شیرازیها، از سپاهیان هلاکو عدة زیادی در شیراز توطّن جسته و در آنجا تولید نسل نمودهاند؛ از همینرو، به اولاد آنها ترک شیراز گفتن صحیح است» (سودی، 1372). «هندو» نیز دارای دو معنی است: «سیاه»، «غلام و بنده»! شاید مراد حافظ مبالغه در احترام بوده؛ یعنی نه به خال او، بلکه به خال غلام او (خرمشاهی،1380). ترجمۀ لفظ به لفظ «ترک شیرازی»، مخاطبان عرب زبان را در درک مفهوم موردنظر حافظ با مشکل روبهرو میکند. عبارت «بإشارة واحدة من یده» نیز در بیت فارسی وجود ندارد. بارزترین خطای ترجمهای در این بیت، فهم نادرست مترجم از «دل به دست آوردن» است که آن را «عاشق خویش کردن» ترجمه کرده که در ادبیات عاشقانه عربی شایع است. در نگاه شواربی، حافظ درصدد این است که محبوب را ساکن قلب خویش کند، اما همۀ تمنای حافظ «توجه» است:
(حافظ: غزل 328) کمی تأمل در دلالتهای ابیات دارای مضامین دلداری یا دل به دست آوردن در دیوان حافظ، التماس جانکاه وی را در توجه معشوق هویدا میکند:
(حافظ: غزل 191) التماسی که هرگز رنگ ناامیدی نمیگیرد:
(حفاظ: غزل 191) بنابراین، مفهوم بیت همان است که در شروح مختلف به آن اشاره شده است: «اگر آن محبوبۀ شیرازی نسبت به ما لطف و مرحمت داشته و حال ما را رعایت کند به خال سیاهش، سمرقند و بخارا را خواهم بخشید» (سودی، 1372). ترجمۀ پیشنهادی:
ب- در بیت زیر الشورابی معنای واژۀ «مرحله» را به درستی تشخیص نداده و برای اصطلاح «دعا میفرستمت» که معادل صحیحی در زبان عربی انتخاب نکرده است.
(حافظ: غزل 90) ترجمه الشواربی: وَ فی طَریقِ العِشقِ، لا فَرقَ بَینَ مَراحِلِ القُربِ وَ البُعدِ وَ أنا أراکَ عَیاناً و أُرسِلُ إلیکَ الدُّعاءَ وَ الضَّراعَةَ (الشورابی: غزل 30) در این بیت مقصود از مرحله، مرتبه نیست بلکه مسافت است. یعنی در فاصله میان عاشق و معشوق، دوری یا نزدیکی مسافت، معنی ندارد. از همینرو محبوب همواره در برابر دیدگان شاعر، حاضر و مشمول دعای خیر اوست. اصطلاح «دعا میفرستمت» نیز به معنی «دعای خیر را به سوی کسی روانه کردن» و او را دعا کردن است. آنگونه که از ترجمۀ بیت به دست میآید، مترجم متوجۀ لایههای دلالتی کلمۀ «مرحله» بوده است، اما در گزینش معادل مناسب عربی و انتقال لایۀ اصلی، عملکرد موفقی نداشته و از کلماتی مانند مسافة یا منزل استفاده نکرده است. از دیگر نکات قابل اشاره در این ترجمه، استفاده مترجم از عبارت «أُرسِلُ إلیکَ الدُّعاءَ» است که معادل خوبی به نظر نمیرسد»؛ چه آنکه در زبان عربی، این اصطلاح کاربرد زیادی ندارد و به نظر میرسد مترجم نتوانسته است از عهدۀ انتقال متناسب روح مفهوم با کلام عرب برآید؛ این موضوع از آن سبب است که مترجم نباید صرفاً به امر جایگزینیابی برای کلمات بپردازد، بلکه باید سعی کند بین فرهنگ و آداب و رسوم زبان مبدأ و مفاهیم کلامی زبان مقصد، هماهنگی ایجاد کند. ترجمۀ پیشنهادی: «فی مَسلکِ العِشقِ لا فرقَ بَینَ المَنزلِ القَریبِ والبَعیدِ، فإنّی أراکَ دائِماً عَیاناً و أدعو لَکَ دعاءً» ج- در این بیت الشورابی از چندلایگی دلالت عبارت «در انکار بماند» غفلت ورزیده و ترجمه صحیحی به دست نداده است:
(حافظ: غزل 178) ترجمه الشواربی: «کلُّ من أضحی مَحرماً لأسرار القلب، بَقِیَ فی حرمِ الحبیبِ و أمّا مَن جَهِل المعرفة بهذا الأمر، فقد أنکَرهُ الحبیبُ» (الشورابی: غزل 128) این بیت نشانه خوبی است بر اینکه به همان اندازه که حافظ در واژهگزینیهای خود متوجۀ معارف دینی بوده، الشواربی نسبت به این بعد دلالتی، غفلت ورزیده است. بیت حافظ ناظر به روایت مشهور «القلبُ حَرَمُ اللهِ» است (شعیری، بیتا). به نظر میرسد حافظ درصدد بیان این است که «راه رسیدن به معرفت الهی، اهل دل بودن یا همان خودشناسی باشد که فرمودند: مَن عَرفَ نفسَه فقد عرفَ ربَّه» (مجلسی، 1404). با این توصیف، الشواربی در فهم آخرین کلمات مصراع دوم به خطا رفته است؛ زیرا «در انکار ماندن» به معنی عدم رسیدن به ایمان و معرفت و توقف در مقام تردید است، نه آن چیزی که مترجم از آن تعبیر کرده است. ترجمۀ پیشنهادی: «کلُّ من أضحی محرماً لأسرار القلب، بقیَ فی مأمنِ الحبیب، و مَن لم یَصِل إلیها، فقد أحاطه الریبُ و الجهلُ» د- زلیخه در بیت زیر به دلالتهای متعدد برخی عبارات توجه نکرده و معنای اول متبادر به ذهن را در ترجمه بهکار گرفته است:
(حافظ: غزل 276) مخاطب حافظ در این بیت، قلبی است که چون اسیر دربند، گرفتار عشق محبوب است. شاعر در مصرع اول، قلبِ گرفتار بند زلف یار را به شکیبایی فرا میخواند و در مصرع دوم در قالب استیناف بیانی، شاهدی برای اثبات درستی نصیحت خویش میآورد که مرغ زیرک وقتی در دام بیفتد -با تقلای بیجا- بند خویش را محکمتر نمیسازد و خویش را آزردهتر نمیگرداند. ترجمۀ زلیخه:
(زلیخه: غزل 276) مترجم در واژهگزینی برای زلف، عملکرد قابل قبولی دارد، چراکه واژۀ حبائل تناسب دلالتی بیشتری نسبت به غدائر یا تجاعید در انتقال مفهوم دام و بند دارد. نقد اصلی در این ترجمه، مربوط به عدم انعکاس روح عشقبازی و مرارتپذیری حافظ در راه عشق است. جایی که استفاده از کلمه «أسیر» برای «در بند» و فعل «تَحَمّل» برای «تحمل کردن» نشان از عدم تسلط کافی وی بر اندیشه حافظ دارد. خواننده در ترجمۀ مصراع دوم بهجای حالات عاشقانۀ حافظ در تحمل سختی عشق، فضایی ناگوار از این اسارت را استنباط میکند؛ در حالی که گرفتاری در زلف برای حافظ «اسارت» نیست، بلکه منزلگهی شیرین و جداناشدنی:
(حافظ: غزل 192) و توصیۀ دل دربند به شکیبایی نیز بیشتر بشارتی هنرمندانه است تا نصیحتی دلسوزانه:
(حافظ: غزل 122) ترجمۀ پیشنهادی: أیا قلبُ المقیّدُ بحبائلِ شَعرِهِ، لا تَشکُ من قَلَقٍ إنَّ الطَّائرَ الذَّکیَّ إذا وَقَعَ فی الفخِّ فَلیَصطَبِر
هـ- در بیت زیر، الشورابی از کارکرد عارفانۀ دو واژۀ «خرابات» و «مغ» در زبان شعری حافظ، غفلت ورزیده و زمینۀ ذهنی عربی خود را بر ترجمۀ واژگان افزوده و معادل صحیحی به دست نداده است:
(حافظ: غزل 357) ترجمۀ الشواربی: «إنی أشاهدُ فی «خراباتِ» المَجوسِ نورَ اللهِ! فانظر: کیف تیسرَّت لی رؤیتُه..؟ و ما أعجبَ النورَ الذی أراهُ..؟» (الشورابی: غزل 374) واژههای «خرابات مغان»، «دیر مغان»، «پیر مغان»، «رند»، «زاهد» و مانند آنها اصطلاحات مخصوص حافظ هستند که از نظر معنا و دلالت جانبی، چرخش قابل توجهی نسبت به عصر خویش و پیشتر از آن پیدا کرده است که این چرخش در کلماتی همچون زاهد تا مرز تضاد نیز پیش میرود؛ از اینرو، عدم توجه به تغییر دلالتی این مصطلحات در سرودههای حافظ، مترجم و شارح این اشعار را با خطاهای زیادی روبهرو خواهد کرد. «خرابات مغان» در فرهنگ ایرانی حافظ، مقام وصل و اتصال است، چراکه واصل بالله از باده وحدت سرمست است (معین، 1350: ذیل خرابات). خرمشاهی در لابلای معانی که برای خرابات ذکر کرده آن را از صرف معنای شراب خانه خارج ساخته و به سمت مفاهیم صوفیه سوق داده است. وی معتقد است خرابات اشاره به «خراب شدن صفات بشریه و فانی شدن وجود جسمانی و روحانی و خراباتی، مرد کامل است که از او معارف الهیه بیاختیار صادر میشود» (خرمشاهی، 1380). غفلت مترجم از کارکرد عارفانۀ دو واژۀ «خرابات» و «مغ» در زبان شعری حافظ و پیش زمینۀ ذهن عربی وی در رابطه با واژۀ «مجوس»، وی را به اضافه کردن این واژه به ترجمۀ خویش سوق داده است که فهم خوانندۀ عرب را در فهم طعنه حافظ به «شیخ»، «زاهد»، «صومعه» و «خانقاه» دچار مشکل میکند. بنابراین، شاید بهتر بود از اصطلاح «حانَة الخلعاء» استفاده میشد تا مفهوم صوفیانۀ موردنظر حافظ به مخاطب انتقال یابد. البته وی علاوه بر اشتباه در فهم دلالت خرابات در تشخیص منشأ شگفتی شاعر در بیت نیز به خطا رفته است. وی تعجب حافظ را به نوری نسبت میدهد که امکان رؤیت آن برای حافظ فراهم آمده است در حالی که با کمی تأمل در مصراع دوم به روشنی فهمیده میشود تعجب و شگفتی حافظ به تضاد ظاهری موجود میان مکان ساده و بیآرایش خرابات و درخشش نور پرعظمت خداوند در آن برمیگردد. بر این اساس، آنچه از ترجمۀ الشواربی از این بیت استفاده میشود این است که مترجم روحیۀ تزویرستیزی حافظ را در این بیت مورد فهم قرار نداده است. ترجمۀ پیشنهادی: «إنّی أشَاهدُ فی «حَانةِ الخُلَعاءِ» نورَ اللهِ! یا لَلعَجَبِ مِن مُشاهَدَتی نوراً بِهذِه الأوصَافِ فِی مِثل ذاکَ المَکانِ!» ف- در بیت زیر مترجم از اتیان معادل برای برخی واژهها چشمپوشی کرده یا معادلاتی افزون بر وجه صحیح آن آورده که سبب اخلال در فهم مخاطب شده است:
(حافظ: غزل 20) ترجمۀ زلیخه:
(زلیخه: غزل 20) «رند» از جمله واژههای پرکاربرد در اشعار حافظ و از واژههای پراستعاره است. «رند از نظر حافظ انسان برتر (کامل) بلکه از اولیاءالله به حساب میآید» (کیهان فرهنگی، 1365). تأمل اندک در بسامد واژۀ رند در دیوان شاعر نشان میدهد، این واژه اعتراض شاعرانۀ حافظ نسبت به تمامی معیارها و تفکرات مزوّرانه ناسکان و مدعیان دینمداری در عصر وی است. بر همین اساس «وقت رندی و طرب» را نیز میتوان به ناامیدی از زهد مزوّرانه و ورود به سلک دینداری مخلصانه قلمداد کرد. شاعر در این بیت با بهرهگیری از واژۀ «گران» در مصرع اول و «طرب» در مصرع دوم، شادمانی خویش را از پایان دورۀ تلخ زهدفروشی و ریا و آغاز دورۀ خلوص و یکرنگی ابراز میکند. صفت «گران جان» نیز میتواند هم به معنای افراد برخوردار از جایگاه رفیع اجتماعی باشد و هم به معنای کسانی که همنشینی و معاشرت با ایشان سخت است. در این ترجمه چند قسم خطا قابل توجه است: اول اینکه تلاش مترجم برای معادلسازی، او را به استعمال واژههای نامألوف در زبان و فرهنگ قدیم و معاصر عرب سوق داده است؛ ظاهراً اصطلاح «بَیّاع الزهد» یا «بائعالزهد» به عنوان ترجمۀ واژه به واژۀ «زهدفروش» قبل از زلیخه و بعد از وی هرگز در زبان عربی کاربرد نداشته و از اصطلاحات مترجم است که مخاطب عرب را با مشکل روبهرو میکند. همچنین واژههای «زهد» و «زاهد» در ادبیات حافظ، چرخش دلالتی نسبت به همعصران خویش پیدا میکند: «زاهدان، ظاهری زیبا و فریبنده دارند، ولی باطنی تاریک و خالی از نور علم و معرفت» (خوانساری، 1366). انتخاب اصطلاح «ثقیل الرّوح» نیز به عنوان ترجمۀ «گران جان» اشتباه دوم مترجم است؛ ثقیل الروح در فرهنگ عرب به معنای انسان پلید و نادان است و معادل مناسب برای «گران جان» همان «الفاتر» و «الکسول» به معنای فرد سست اراده و تنبل و متضاد سبکباری است. خطای دیگر وی، عدم توجه به چندلایگی دلالتی در واژۀ «رند» است. اطلاق افعال شراب نوشیدن و مستی و رقص علاوه بر اینکه مخاطب ترجمه را در فهم غرض حافظ دچار سردرگمی میکند از بیاطلاعی زلیخه از تغییر دلالت واژۀ رند در شعر حافظ حکایت دارد؛ شرحی که وی در ذیل بیت و در شرح واژۀ رند آورده است، صحت مدعای ما را روشن میکند: «شاربُ الخمر الذی لا ریاءَ عنده و لا نفاق، خیرٌ مِن بائعِ الزُّهدِ ذی النِّفاقِ والریاءِ» (زلیخه،2000). بررسی حدود 80 مورد ورود واژۀ رند در دیوان حافظ نشان میدهد این کلمه همواره در برابر کلماتی همانند زاهد بهکار رفته است. به همان اندازه که «زاهد» در ظاهر، خود را از آلودگی حفظ میکند و به سبب همین زهد ظاهری، دارای غرور و زبان ملامتگر است، «رند» غیرمتکلف، پاکباز و دلنگران تقوی و عبادات خویش است و لاابالیگری وی تنها در برابر اعتبارات مجازی دنیا نمود پیدا میکند. همچنین رند در فرهنگ حافظ، اشاره به بالاترین مقام یک انسان کامل؛ یعنی «ولیالله» است:
(حافظ: غزل 94) ترجمۀ پیشنهادی:
ظ- در بیت زیر زلیخه با غفلت از چند لایه بودن دلالت «گلریز» و نیاز این واژه به بسط بیشتر از سوی وی، نتوانسته است معادلسازی صحیحی داشته باشد:
(حافظ: غزل 303) ترجمۀ زلیخه:
(زلیخه: غزل 303) این بیت جزو ابیات پررمز دیوان حافظ محسوب میشود که شرحهای متعددی به رمزگشایی از آن پرداختهاند. شارحان مجموعهای از معلومات تاریخی، پزشکی، اجتماعی، عرفانی و ادبی را برای استخراج معنای مدنظر شاعر بهکار گرفتهاند؛ «گلریز پارچهای است که گلهای سرخ در آن بافند و سلاطین پوشند و به اهل مراتب بخشند» (ختمی لاهوری، 1381) و هفتخانه نیز طبقات هفتگانه چشم است. حکمای قدیم آخرین پرده را ملتحم نامیدهاند و حافظ «ملتحم را گلریز از آن گفته که نور چشم از آن به ظهور میآید» (ختمی لاهوری، 1381). البته برخی شارحان بر این نظرند که «گلریز و گلرنگ بودن آن کنایه از خون گریستن شاعر است که چشم و پلک را خونین و رنگین کرده است» (زریاب، 1395). بنابراین، براساس شروح بیان شده، پردۀ گلریز به معنی پارچه یا پردۀ رنگآمیزی شده به رنگ گل یا رنگ سرخ است و کنایه از پلک چشمی میتواند باشد که در خیال روی حبیب به خون نشسته است. همچنین «تحریر کارگاه خیال» اضافۀ مقلوب در معنای کارگاه نقشاندازی خیال و فعل «کشیدن» نیز در معنای نقش زدن و رسم کردن خواهد بود. براساس آنچه بیان شد، دور از انتظار نیست که مترجم حاضر براساس معلومات ناکافی خویش از چندلایگی معنایی مصطلحات شعر حافظ در ترجمه مناسب این بیت موفق عمل نکند. خطاهای مترجم در این بیت، متعدد است و اساساً هیچ ارتباط معنایی با بیت فارسی ندارد. مفهومی که خوانندۀ ترجمۀ عربی از این بیت دریافت میکند، این است: «بیا که در چشمم و در تابلوی رسم خیالم، پردهای را با هفت طبق رنگ گسترانیدهام». مترجم «بسط» را برای واژۀ کشیدن و نقش انداختن، گزینش کرده است؛ گویی که به معنی پهن کردن و پاشیدن است.
[1]- Jakobson, R. [2]- Nida, E. [3]- Lefever, A. [4]- The Theory of Catford Formal Change | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
آذرنوش،آذرتاش. (1398). فرهنگ معاصر عربی-فارسی. چ 19. تهران: نشرنی.
آل بویه لنگرودی، عبدالعلی. (1392). چالشهای ترجمه شعر از عربی به فارسی(بابررسی اشعاری از نزارقبانی، بدرشاکرسیاب و نازک الملائکه). پژوهشهای ترجمه در زبان و ادبیات عربی، 3 (7)، 13-40.
امامی، نصرالله. (1390). صور ابهام داتی در غزل های حافظ. حافظپژوهی، دفتر 14، 35-58.
ایازی، ناهید و ولوی، سیمین. (1398). نقد و بررسی ترجمه عربی مثنوی (دفتر چهارم) براساس نظریه کتفورد (مطالعه موردی ترجمه علی عباس زلیخه). پژوهشهای نثر و نظم فارسی، 3(8)، 181 – 200 .
جاحظ، ابوعثمان عمروبن بحر. (1965م). الحیوان. ج 1. چ 2. بیروت: دارالکتب العلمیه.
حدیدی، جواد. (1393). از سعدی تا آرگون (تأثیر ادبیات فارسی در ادبیات فرانسه). چ 3. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
حسنیجلیلیان، محمدرضا. (1393). هنربیان رندانه حافظ(ابهام آفرینی در مقصود از«آن گناه» در بیتی از حافظ). پژوهشهای ادب عرفان (گوهریاب)، 8 (2)، 49-70.
ختمیلاهوری، ابوالحسن عبدالرحمان. (1381). شرح عرفانی غرلهای حافظ، بهتصحیح:بهاءالدین خرمشاهی، کورش منصوری و حسین مطیعی امین. ج 3. چ 4. تهران: نشر قطره.
خرمشاهی، بهاءالدین. (1380). حافظ نامه. ج 1 و 2. چ 12. تهران: انتشارات سروش.
خوانساری، جمال.(1366). شرح بر غررالحکم و دررالکلم. محقق و مصحح: جمال الدین حسینی ارموی محدث. ج 6. چ 4. تهران: دانشگاه تهران.
رسولی، حجت و عباسعلینژاد، مریم. (1393). تلقی ابراهیم امین الشواربی و محمد الفراتی من الغزل الثامن لحافظ الشیرازی. کاوشنامه ادبیات تطبیقی دانشگاه رازی، 4 (16)، 99-144.
زریاب خویی، عباس. (1395). آیینه جام (شرح مشکلات دیوان حافظ). چ 2. تهران: انتشارات علمی.
زلیخه، علی عباس. (2000م). مختارات من غزلیات من دیوان حافظ الشیرازی (مع الشروح و التعلیقات. چ 1. دمشق: الهیئة العامة السوریه للکّتاب.
زینیوند، تورج و الماسی، عطا. (1391). گزارشی از حافظ پژوهی در ادب عربی. نقد و ادبیات تطبیقی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه رازی، 2 (6)، 45-59.
سودیبسنوی، محمد. (1372). شرح سودی برحافظ،ترجمة عصمت ستارزاده. ج 1. چ 7. تهران: انتشارات نگاه.
شعیری، محمدبن محمد. (بی تا). جامع الأخبار (للشعیری). چ 1. نجف: مطبعه الحیدریه
الشواربی، ابراهیم امین. (2004م). أغانی شیراز. ج 1. چ 1. تهران: فرهنگ مشرق زمین.
ــــــــــــــــــــــــــ. (2009م). أغانی الشیراز أو غزلیات حافظ الشیرازی. ج 2. چ 2. قاهره: المرکز القومی للترجمه.
صفوی، کوروش.(1371). هفت گفتار دربارۀ ترجمه. چ 1. تهران: نشر مرکز.
الطامی، احمدصالح. (2013م). من الترجمه إلی التأثیر. چ 1. بیروت: منشور ضفاف.
عزیزی، محمدرضا. (1393). نقد وبررسی ترجمه غزلیات حافظ به زبان عربی. زبان و ادبیات عربی، 6 (11)، 73-101.
عنانی، محمد. (1424م). نظریه الترجمه الحدیثه. چ 1. مصر: الشرکه المصریه العالمیه للنشر.
غزالی طوسی، ابوحامد محمدبن محمد.(1392). احیاء علوم الدین. ج 4. چ 8. تهران: نشرعلمی و فرهنگی.
قهرمانی، علی. (1397). بررسی سی بیت از ترجمه الشواربی از غزلیات حافظ با رویکرد زبان شناختی. مطالعات ادبیات تطبیقی، 12 (48)، 251-225.
مجلسی، محمدباقر. (1404ق). بحارالانوار. ج 2. بیروت: مؤسسة الوفاء.
معین، محمد. (1350). فرهنگ فارسی (معین).چ 1. تهران: انتشارات امیرکبیر.
هاشمی، محمدرضا. (1995م). ملاحظاتی دربارۀ نقد ترجمه شعر. مترجم، 4 (16)، 93-86. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,427 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 567 |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||