| تعداد نشریات | 61 |
| تعداد شمارهها | 2,226 |
| تعداد مقالات | 18,190 |
| تعداد مشاهده مقاله | 55,987,988 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 29,030,586 |
درآمدی بر فکر شرق و غرب در تفکر هایدگر | ||
| حکمت و فلسفه | ||
| شناسنامه علمی شماره، دوره 10، شماره 40، دی 1393، صفحه 83-98 اصل مقاله (470.2 K) | ||
| نویسنده | ||
| سید مسعود زمانی* | ||
| موسسه حکمت و فلسفه | ||
| چکیده | ||
| هایدگر پس از وجود و زمان مهمترین مباحث فلسفۀ خود را با بهکاربردن مداوم تعابیری چون اروپایی، مغرب زمینی و غربی به بحث در بارۀ غرب برمیگرداند. همچنین او در اولین سالهای فعالیت دانشگاهیاش در آغاز دهۀ بیست قرن گذشته اغلب به اشپنگلر و کتاب افول مغرب زمین او میپردازد. همینها حاکی است از موضوعیت «مسئلۀ غرب» در فلسفۀ او. از سوی دیگر هایدگر بخصوص بعد از جنگ دوم جهانی به گفتگو با شرق پرداختهاست، گفتگویی که مهمترین اصطلاحات فلسفیاش مثل وجود، عدم، دازاین، مابعدالطبیعه و… را در آن به میان میآورد. درعینحال رابطۀ او با شرق آسیا هم دیرینه بوده و به همان اوایل دهۀ بیست قرن قبل برمیگردد. اینها نیز حکایت از موضوعیت «مسئلۀ شرق» در فلسفۀ او مینماید. نکتۀ سوم آنکه این دو مسئله درهم تنیدهاند، یعنی میباید آن دو را در مسئلۀ واحد «شرق و غرب» با هم فهمید. نوشتۀ حاضر میکوشد با اشارۀ اجمالی به گستردگی ارتباط مسئلۀ واحد شرق و غرب با اهم مسائل فلسفۀ هایدگری این نظریه را پیش بنهد که این مسئله نشاندهندۀ راه فکری این متفکر بزرگ است و ازاینرو میباید آن را مبنای فهم و تفسیر راه فکری هایدگر قرار داد. محوریت مسئلۀ شرق وغرب اما تعارضی با مسئلۀ وجود ندارد که خود او آن را بهعنوان امالمسائل فلسفهاش معرفی میکند، چراکه با خود پرسش وجود هایدگر نیز عجین است. به همین دلیل با این مسئله حتی میتوان خود پرسش وجود او را مورد پرسش قرار داد. | ||
| کلیدواژهها | ||
| مارتین هایدگر؛ مسئلۀ غرب؛ مسئلۀ شرق؛ هایدگر و شرق دور؛ مسئلۀ وجود | ||
| شناسنامه علمی شماره | ||
. هایدگر و غرب 1هایدگر هنگام طرح مهمترین و جدیترین موضوعات فلسفۀ خود آن ها را با تعابیری چون آیا هایدگر اوصاف مذکور را بهطور اتفاقی بهکار میبرد؟ آیا استفاده از اینگونه تعابیر در لابلای جدیترین مسائل فلسفی او میتواند خنثی بوده و بر فهم و تفسیر فکر او بدون تأثیر باشد؟ اگر تأثیر دارد، میزان و دامنۀ آن تا به کجاست؟ اما شاید هایدگر با استفاده از اینگونه تعابیر بهطور ضمنی مسئلۀ بخصوصی را دنبال میکند؟ اصلا ًآیا نباید بهکاربردن این اوصاف نشانه و دلیلی باشد بر مسئلۀ اساسیتری به نام مسئلۀ غرب در فلسفۀ او؟ به هر ترتیب کاربرد مداوم و با شدّت و حدّت اوصافی چون «غربی»، «مغرب زمین»، «مغرب زمینی»، «اروپایی» و نظایر آن ما را بر آن میدارد که اینگونه تعابیر را جدی بگیری و از معنا و اهمیت آنها در فلسفۀ هایدگر بپرسیم. به همین مناسبت کاربرد این دست الفاظ را در جای جای فلسفۀ او نشانهای زبانی بر مسئلۀ غرب میگیریم. اما مثالهایی که پیش ازین از مسئلۀ غرب آوردیم، نباید موجب این سوء تفاهم شود که آن را بنابراین مسئلۀ غرب علاوه بر شمول موضوعی و ارتباطش با مسائل عمدۀ فلسفۀ هایدگر، از لحاظ زمانی نیز دامنۀ بسیار وسیعی از حیات فکری هایدگر را دربرمیگیرد. 2. هایدگر و شرق دوراز سوی دیگر، هایدگر بخصوص بعد از جنگ دوم جهانی نگاهی جدی به شرق دور دارد: او بلافاصله پس از پایان جنگ به کمک دوستی تایوانی به نام پاول شی- ئی هِسیائو (Paul Shih-yi Hsiao) درعینحال وقتی که هایدگر در این دوره به کرّات بر اهمیت و ضرورت گفتگو با شرق تأکید میکند،8 تنها چین را درنظر ندارد. در عمل او با راهبی تایلندی به نام مانی (Mani) به گفتگو نشستهاست اگر به دورههای قبلتر راه هایدگر بازپس بنگریم؛ در خلال دهههای سیوچهل قرن قبل خبر در سالهای آخر دهۀ بیست و اوایل دهۀ سی ارتباط هایدگر با ژاپن میباید جدیتر بودهباشد، در همین سالها (دقیقا ًدر سال 1929) هایدگر سخنرانی معرفهاش (Antrittsvorlesung) مابعدالطبیعه چیست؟ را ایراد میکند، که ژاپنیها بلافاصله آن را ترجمه کرده و هایدگر هم مقدمهای یک صفحهای (م آ 16، ص 66) بر آن مینویسد. هایدگر در گفتگو از زبان ِ طرف گفتگوی خود چنین القاء میکند که ژاپنیها آن رساله را بلافاصله فهمیدهاند (م آ 12، ص 103)، احتمالا ًبرای کنایه به اروپایی ها که او را به دشوارگویی و دشواراندیشی میشناسند. علت این فهم، درک درستی است که آنها از مسئلۀ عدم دارند، که از موضوعات اصلی مابعدالطبیعه چیست؟ نیز هست. هایدگر از زبان طرف گفتگوی خود میکوشد اتهام نیهیلیسم بر این رساله و بر فلسفۀ خود را ردّ کند، اتهامی که به دلیل بحث عدم بر او وارد شدهبود. مهمتر از همۀ اینها گزارشی است از سال 1930، که نشان از آشنایی خوب هایدگر با متون اگر بازهم به سالهای قبلتر از راه رفتۀ هایدگر بازپس بنگریم، طبق روایتی که خود او در گفتگو از ایام جوانیش میکند، در اوایل دهۀ بیست قرن قبل، زمان دستیاری هوسرل در دانشگاه فرایبورگ، به مناسبت شغلش با دانشجویان ژاپنی سروکار داشته است. آنها خیلی زود، در زمانی که هنوز هایدگر اثر منتشر شدۀ مهمی ندارد و او را جز در بعضی محافل دانشگاهی آلمان کمتر کسی میشناسد، اهمیتش را شناخته و تقریری از درسگفتار پدیدارشناسی مشاهده و بیان 14 او را مورد توجه و بحث قرار میدهند. (م آ 12، ص 7-86) گادامر هم که در مطلبی به مهاجرت هایدگر از دانشگاه فرایبورگ به ماربورگ اشاره میکند، یادآور میشود هنگامیکه خود او و بعضی دیگر از دانشجویان – من جمله هانا آرنت – به دلیل علاقه به هایدگر با او به ماربورگ کوچ میکنند، چند چهرۀ آشنای ژاپنی نیز درزمرۀ آن دانشجویان مهاجر بودهاند.( Neske 1977, S. 111) آشنایی یا الفت هایدگر با شرق دور ظاهرا ً باز هم قدیمیتر از کارهای رسمی دانشگاهیش بودهاست. آنطور که شاگرد و دوست هایدگر هاینریش ویگاند پــِتسـِت (Heinrich Wiegand Petzet) میگوید، آشنایی هایدگر با شرق دور در دوران نوجوانیش و از طریق دوست نقاشی به نام بیسیر (Bissier) بوده که از هنر شرق آسیا اقتباس میکردهاست. (Petzet, S 177؛ نیز رک: Pöggeler 1992, 397) اکنون در این مورد نیز باز باید از دلیل گفتگوی هایدگر با شرق پرسید. آیا او به دلیل سرخوردگی در پایان بحث حاضر ذکر یک نکتۀ دیگر نیز ضروری مینماید: دربارۀ نسبت تفکر هایدگر با شرق بسیار گفتهاند و نوشتهاند، ازاینرو منابع و مراجع این موضوع نسبتا ًغنی است. در این منابع از سویی اندیشههای هایدگر محور گفتگوی شرق و غرب شدهاست، یعنی فکر او را بهعنوان نمایندۀ تفکر اصیل غربی با ادیان و آیینها و بهعبارتیدیگر فلسفههای کهن شرق دور مقایسه کردهاند، که گاه برای بیان وجوه اشتراک و افتراق آنها و البته بیشتر برای نشاندادن خویشاوندیشان بودهاست، و گاهی برای بازخوانی و فهم نوین از مشارب و مذاهب آسیای شرقی برمبنای رأی یا آرائی از فلسفۀ هایدگر، و گاهی هم بدان امید که از دل این گفتگو راهی نو بر فلسفه بهطورکلی بگشایند.15 از سوی دیگر بعضی هم هایدگر را تحتتأثیر مذاهب شرق دور دانستهاند.16 حتی هستند کسانی که شرق دور را منبع فکری او، بخصوص در دورۀ اخیر آن میدانند و او را برای اینکه منبع خود را پنهان میدارد، به عدم صداقت متهم میکنند.17 در همۀ این موارد، بحث دربارۀ رابطۀ هایدگر با شرق چنان مطرح میشود که امر دایر است بین دو عالم یا فرهنگ متفاوت. حال نکتۀ مهم این است که این موضوع را طور دیگری نیز میتوان فهمید:18 هیچ ضرورتی ندارد و حتی خطاست که در اینجا بلافاصله مباحث فرهنگی و میان فرهنگی را به میان بیاوریم. بحث شرق، چنانکه از اشارات قبلیمان هم به اجمال برمیآید، درحقیقت جزو مباحث فلسفۀ خود هایدگر است، آنهم از مسائل بسیار مهم؛ منتهی اهمیت مسئلۀ شرق در فلسفۀ هایدگر وقتی به درستی روشن میشود که آن را عجین با «مسئلۀ غرب» در فلسفۀ او بدانیم. 3. مسئلۀ واحد شرق و غرببههرحال پس از طرح دورنمایی از دو مسئلۀ غرب و شرق در فلسفۀ هایدگر طبیعتا ًباید از نسبت آن دو نیز بپرسیم: آیا آنها دو مسئلۀ جدای از هماند یا با هم مرتبطاند؟ آیا آن دو جزء مسئلهای عامتر یا بنیادیتر به نام «مسئلۀ شرق و غرب» نیستند؟ در این صورت، نوع رابطۀ آنها با هم چگونه است؟ اگر شرق و غرب ارکان مسئلهای واحدند، اصلا ًاین بحث در فهم فلسفۀ هایدگر و به عبارت دقیقتر در فهم پیچوخمهای راه فکری او چه نقشی میتواند ایفاء کند؟ پیش از هر چیز نگاهی گذرا به متن گفتوگو به ما اطمینان کامل میدهد که آن دو مسئله را نخست باید با هم بفهمیم و سپس درپی یافتن معنا و اهمیت آن در فلسفۀ هایدگر برآییم: در همان آغاز گفتوگو، هنگامی که هایدگر از شاگرد و دوست فوتشدۀ خویش امیرزاده کوکی اساسا ًخود هایدگر، همانطوری که پیش از این گفتیم، در سالهای پس از جنگ دومجهانی صراحتا ًبر موضوعیت و اهمیت مسئلۀ شرق و غرب تأکید میکند. درعینحال باید یادآوری کنیم که همین امر ملازم است با روی برتافتن هایدگر از غرب، که تا پیش از آن در قلب تحلیلهای وجودشناسانۀ او قرار داشت. بارزترین نمونۀ این روی برگرداند هایدگر از غرب را در آغاز نوشتۀ او «کلمۀ قصار آناکسیماندر» (Der Spruch des Anaximader) مییابیم که آنرا در سال اول پس از جنگ دوم جهانی یعنی سال 1946 نگاشتهاست. (م آ 5، ص 373-321) در صفحات آغازین این نوشته هایدگر بحث «افول غرب» را پیش میکشد، که درضمن آن نیز اشارهای به افول مغرب زمین اشپنگلر مینماید، منتهی آشکار است که او این اصطلاح اشپنگلری را درچهارچوب مباحث وجودی خود جای میدهد. هایدگر در اینجا بنا بر مبادی وجودشناختی خود درواقع میخواهد بگوید که ما در دوران افول و غروب تاریخیای قرار داریم، که با فرهنگ و تمدن غربی شکل گرفتهاست. به همین مناسبت از کنایۀ شب و غروب (Abend) استفاده میکند، که در کلمۀ آلمانی غرب یا مغرب زمین (Abendland) هم وجود دارد. آلمانیها به غرب Abendland هم میگویند، که لفظا ًیعنی «مغرب زمین»، «سرزمین مغرب» یا «سرزمین غروب». هایدگر نهایتا ًبرای القای این افول و غروب کلمۀ مرکب آلمانی Abendland را با خط تیرۀ وصل جدا کرده به صورت Abend-Land یعنی مغرب- زمین یا سرزمین- غروب مینویسد. (م آ 5، ص 7-325) مسلما ً منظور او از افول، غروب ِ فراموشی ِ«حقیقت وجود» است، که همۀ آشنایان به فکر و زبان هایدگر این تعبیر و بحث او را میشناسند. دقیقا ًدر همین صفحهای که هایدگر بروز ِافول را حتی در لفظ نشان میدهد، به نسبت «آیا هم اینک برخاستهایم تا به سرزمین تاریخی همین غروب زمین مهاجرت نماییم؟ آیا سرزمین غروب اینک برمیدمد؟ آیا همین سرزمین- مغرب، درعین گذر از شرق و غرب و با طیّ مرحلۀ درست در همان سال 1946 هایدگر در نوشتۀ معروف خویش «نامه دربارۀ اصالت بشر» درضمن اشاره به وطندوستی هولدرلین با گفتن اینکه «ما تاکنون به ندرت دربارۀ روابط پراسرارغرب و شرق اندیشیده ایم، که در شعر هولدرلین کلمه شده است» (م آ 9، ص 338)، باز میکوشد توجهها را به مسئلۀ شرق و غرب جلب کند. جالب این است که بیش از یک دهۀ بعد در سال 1959 هایدگر در «زمین و آسمان هولدرلین» ضمن هم سخنی با این شاعر، یونان را Morgenland یعنی «مشرق»، «مشرق زمین» یا «سرزمین صبح» میخواند که «آغاز بزرگی که میآید» (der kommende große Anfang) از آنجا است و مغرب زمین را درمقابل آن «کوچک و ناچیز» (das Geringe) میخواند و زبان به انتقاد از هویت تکنیکی آن میگشاید. (م آ 4، ص 77-175) خلاصۀ کلام اینکه دو مسألۀ شرق و غرب در فلسفۀ هایدگر با هم مرتبطاند و خود او در موضوعیت بخشیدن به صورت واحد آنها تعمد و تصریح داشتهاست. پس ما نیز میباید این ارتباط را مورد دقت قرار دهیم. 4. مسألۀ شرق و غرب و پرسش وجوداما آیا درمورد مسئلۀ شرق و غرب در فلسفۀ هایدگر اغراق نمیکنیم؟ اگر مسئلۀ شرق و غرب نمایانندۀ تمامی راه فکری هایدگر است، پس تکلیف ما با مسئلۀ وجود چیست، چه همۀ آشنایان به تفکر «نخست در آنجایی که خود موجود بالاخص به مرتبۀ نامکتوم بودنش ارتقاء یابد و نگهداری شود، {یعنی} نخست در آنجایی که این نگهداری بنابر پرسش از موجود من حیث هو فهمیده شود، تاریخ آغاز میشود. نامکتوم شدن آغازین موجود بهطورکلی، ]یعنی[ پرسش از موجود من حیث هو و آغاز تاریخ غرب یک چیزند ]…[.» (م آ 9، ص 190) بهعنوان آخرین نمونه از ربط و تعلق بحث وجود با مسئلۀ غرب نزد هایدگر، به جای آنکه از گذشته ازاین مباحث، نباید تکرار مداوم کلمۀ وجود در آثار خود هایدگر و در منابع دستدوم ما را نتیجه اینکه مسئلۀ وجود هایدگر نه فقط از بحث غرب و شرق او جدا نیست، بلکه قویا ًدر آن تنیده شدهاست. اینک میتوان گفت که مسئلۀ شرق و غرب جا را بر پرسش وجود تنگ نمیکند که هیچ، بلکه به دلیل رابطۀ تنگاتنگی که با آن دارد، میتواند مبنای پرسش از خود همین پرسش باشد. به بیان دقیقتر، مسئلۀ شرق و غرب خود ِ پرسش وجود را مورد تحقیق قرار میدهد. اینکه نحوۀ این تحقیق چگونه باید باشد، بحث بسیار گستردهاست که نیازمند مقالات مفصل دیگری بوده و موکول به آینده میباشد. 5. دامنۀ گستردۀ مسئلۀ شرق وغرباکنون که به اجمال میدانیم دو مسئلۀ شرق و غرب در فلسفۀ هایدگر با هم مرتبطاند، باید جایگاه خاص مسئلۀ شرق و غرب به ما این امکان را میدهد که قدمی فراتر بگذاریم و به شیوۀ صرفنظر از نتایج مثبتی که این تغییر نگاه میتواند درپی داشته باشد، در اینجا میتوان اهمیت آن را در خود موضوعیت یافتن مسئلۀ شرق و غرب به اختصار نشان بدهیم. چنانکه گفتیم هایدگر صراحتاً بسیاری از مباحث مهم و پردامنۀ فلسفۀ خود را مانند متافیزیک و غلبۀ بر آن، نیهیلیسم، علوم جدید و تکنیک را پدیدههایی «غربی»، «مغرب زمینی» یا «اروپایی» میداند. این گونه مباحث پر طول وتفصیل فلسفۀ هایدگر بیشتر و پیشتر از آنکه تحلیل خود این موضوعات باشد، درحقیقت نوع نگاه و نحوۀ تحلیل او از غرب را نشان میدهد. نکته ظریف این است که هایدگر با صفت «غربی» و «اروپایی» و امثالهم نمیخواهد نوعی از انواع ممکن مابعدالطبیعه، نیهیلیسم، علم و تکنیک را مشخص و ممتاز کند، بلکه قضیه برعکس است، دراصل بحث او بر سر غرب بوده و با اینگونه عناوین میخواهد اوصاف ماهوی غرب را نشان دهد. منتهی مسئلۀ غرب را باید با همۀ جامعیت و دشواریهایش فهمید. یادمان باشد که غرب پینوشتها1. «م آ» اختصار «مجموعه آثار» است، که منبع اصلی نوشتۀ حاضر است. عددی که بلافاصله پس از آن و قبل از ویرگول میآید شمارۀ مجلد را مشخص میکند. روشن است که «ص» و عدد یا اعداد پس از آن برای معلوم کردن صفحات ارجاع میباشد. * استادیار هیئت علمی مؤسسۀ پژوهشی حکمت و فلسفۀ ایران seyedmasoudz@yahoo.de 2. همۀ درسگفتارهای هایدگر از زمستان سال 1936 تا تابستان 1942 به نیچه اختصاص یافتهاست، بجز نیمسال تابستانی 1941 و یک فصل سه ماهه در همین سال که در هر دوی آنها او به ایدئالیسم آلمانی میپردازد. در عنوان دو تای این درسگفتارها الفاظ «مغرب زمینی» و «اروپایی» آمده است: نخست در تأسیس مابعدالطبیعۀ نیچه در تفکر مغرب زمینی: بازگشت جاویدان همان که در نیمسال تابستانی 1937 ایراد و بهعنوان مجلد 44 از مجموعۀ آثار او منتشر شدهاست. این درسگفتار بعدها در سال 1961 توسط خود هایدگر اصلاح و بهعنوان فصل دوم از جلد اول از کتاب نیچه منتشر شدهاست. (رک: م آ 6، ج دوم). سپس در نیچه: نیهیلیسم اروپایی که در فصل سه ماهۀ تحصیلی 1940 ایراد و بهعنوان مجلد 48 از م آ و نیز بعدا ً بهصورت اصلاحشده بهعنوان فصل پنجمِ کتاب دوم از م آ شمارۀ 6 منتشر شدهاست. یادآوری مینماید که هایدگر در فاصلۀ 1941 تا 1946 چهار رساله نیز درمورد نیچه مینگارد، که آنها نیز به صورت فصول آخر کتاب نیچۀ او یعنی جلد ششم از م آ منتشر شدهاند، یعنی هایدگر در فاصلۀ ده سالۀ 1936 تا 1946 فعالانه به نیچه پرداختهاست. 3. م آ 65، ص 4 به بعد؛ البته تمامی کتاب درحقیقت درمورد نحوۀ ورود از اولین آغاز به 4. animal rationale درحقیقت ترجمه و تفسیر لاتینی تعریف معروف ارسطو است از 5. WS 1919/20 in GA 58: 3, 5, 9, 15, 49, 252 f.; SS 1920 in GA 59: 26, 28, 130, 176 f.; WS 1920/ 21 in GA 60: 38-50; WS 1921/22 in GA 61: 26, 74 f.; im Winter 1922 in GA 62: 277; SS 1923 in 63: 37, 39, 55. 6. Ontologie (Hermeneutik der Faktizität). جلد 63 از مجموعه آثار. 7. البته ترجمۀ مذکور تا کنون در میراث نوشتاری (Nachlass) هایدگر یافت نشده است. البته خود هایدگر هم در نامۀ پاسخش به کارل یاسپرس خبر این ترجمه را داده است (مورخ 12 آگوست 1949). نکتۀ بسیار مهم در این نامه این است که هایدگر شباهت کارهای جدید خود با شرق آسیا را تأیید می کند. (Heidegger und Jasper 1990, S. 181) این شباهت را پیشتر یاسپرس در نامۀ مورخ 6 آگوست 1949 متذکر شده بود. ( همان، ص 178) 8. ویلفرد هارتیگ و هلموت هـِکِر می گویند فقط در خلال سال های 1952 تا 1969 یازده مورد از آثار هایدگر می شناسیم که در آنها او بر ضرورت گفتگوی شرق و غرب تأکید کرده است. (, S. 201997 Hartig & Hecker) 9. هایدگر و استاد معروف ژاپنی ذن- بودیسم سوزوکی (Suzuki) دیدار کرده اند. برای گزارش آن رک: Buchner 1989, S. 169-172 که به قلم خود سوزوکی است. 10. برای بعضی از این مکاتبات و اساسا ً برای رابطۀ هایدگر با ژاپن رک: هایدگر و ژاپن (Buchner 1989, S. 185-188, 216-229) و نیز م آ 11، ص 161-155. نیز رک: م آ 12، ص 146-79. 11. این کتاب اکنون جلد دوازدهم از مجموعۀ آثار هایدگر می باشد. رک: م آ 12، صص 12. Martin Buber; Reden und Gleichnisse des Tschuang-Tse; Insel Verlag, Leipzig 1921. 13. برای دو نمونه از تفسیرها و نظرورزی ها دربارۀ این اتفاق رک: مقالۀ گراهام پارکز »Thoughts on the Way: Being and Time via Lao-Chuang« در Parkes 1987، ص 144-105؛ و نیز مقالۀ پُگـِلـِر »West-östliches Gespräch: Heidegger und Lao Tse« در Pöggeler 1992 ص 394 به بعد. 14. Phänomenologie der Anschauung und des Ausdrucks، ج 59 از م آ هایدگر. 15. کتاب ویلفرد هارتیگ و هلموت هـِکِر (1997 Hartig & Hecker) شرحی مفصل و خواندنی است از گفتگوها و ترکیب هایی بسیار مختلفی که میان فلسفۀ هایدگر و بودیسم چه در کشورهای مختلف اروپایی و امریکا و چه در کشورهای آسیای شرقی تا زمان انتشار آن انجام شده است. برای شرح مختصرتر این رابطه رک: »Heidegger und das ostasiatische Denken. Annährungen zwischen fremden Welten« در: Thomä 2003، ص 474-469. به نظر من کتاب انگلیسی زبان هایدگر و تفکر آسیایی (Parkes 1987) به جهت تأکید بیشتری که من حیث المجموع بر چین و دائوئیسم می گذارد و نیز برای نسبت او با هند اهمیت دارد. 16. به نظر نگارنده اتو پگلر در مقالۀ خود، West-östliches Gespräch: Heidegger und Laotse، (Pöggeler 1992, 387-425) بر همین رأی است، به همین دلیل رابطۀ هایدگر با شرق دور را، چنانکه در متن گفته شد، تا به دوران دبیرستان او دنبال می کند. 17. این رأی را شخصی به نام راینهارد مای (Reinhard May) در کتاب زیر عنوان کرده May, Reinhard 1989; Ex Oriente Lux. Heideggers Werk unter ostasiatischem Einfluss; Franz Steiner Verl., Stuttgart. . که عبارت لاتینی در نام این اثر Ex Oriente Lux (یعنی "روشنایی از شرق برمی دمد" یا "خورشید از شرق طلوع میکند") اصلاً ضرب المثل قرون وسطایی-لاتینی است که درحقیقت به حضرت مسیح (ع) نظر دارد، اما مؤلف آن را درمورد شرق دور به کار برده است. درین مورد دو نکته را نیز یادآوری می نماید: اولا ً نظر راینهارد مای را چنانکه اهل فن گفته اند، کسی چندان جدی نگرفته است. (472Thomä 2003, S. ) ثانیا ًکار جناب مای واقعا هم جدی نیست. داده های کتابش درواقع همان هایی ست که در مقالۀ مذکور اتو پگلر و یا در خود گفتگو آمده است، به اضافۀ سوء تفسیرهای خود او. 18. نظریه ای که در اینجا به طور بسیار اجمالی بدان اشاره می شود، موضوع رسالۀ دکترای نگارنده است که با مشخصات زیر انتشار یافته است: Zamanim, Seyed Masoud; Martin Heideggers Denkwegs im Lichte des Ost-West-Problems; Königshausen & Neumann; Würzburg 2012. 19. توضیحات مفصل هایدگر در این مورد بیشتر در »زمان و وجود« (م آ 14، ص 30-5) و » | ||
| مراجع | ||
|
ارجاعات به آثار هایدگر به مجموعۀ آثار او (با اختصار م آ) و به فارسی داده شده Buchner, Hartmut (Hrsg.) 1989; Japan und Heidegger: Gedenkschrift der Stadt Meßkirch zum hundertsten Geburtstag Martin Heideggers;Jan Thorbecke Verl., Sigmaringen.
Feick,Hildegard 1968; Index zu Heideggers >Sein und Zeit<; Niemeyer, Tübingen.
Grätzel, Stephan und Armin Kreiner; Religionsphilosophie; Metzler, Stuttgart 1999, SS. 87, 117.
Hartig, Willfred & Hellmuth Hecker 1997; Die Lehre des Buddha und Heidegger. Beiträge zum Ost-West-Dialog des Denkens im 20. Jahrhundert; Universität Konstanz, Konstanz.
Heidegger, Martin 1975; Der Grundbegriffe der Phänomenologie; Gesamtausgabe Bd. 24; Vittorio Klostermann, Frankfurt a. M..
_______________, 1977; Holzwege; Gesamtausgabe Bd. 5; Vittorio Klostermann, Frankfurt a. M.
_______________, 1981; Erläuterungen zu Hölderlins Dichtung; Gesamtausgabe Bd. 4; Vittorio Klostermann, Frankfurt a. M.
_______________, 1983; Einführung in die Metaphysik; Gesamtausgabe Bd. 40; Vittorio Klostermann, Frankfurt a. M.
_______________, 985; Unterwegs zur Sprache; Gesamtausgabe Bd. 12; Vittorio Klostermann, Frankfurt a. M.
_______________, 1986; Seminare; Gesamtausgabe Bd. 15; Vittorio Klostermann, Frankfurt a. M..
_______________, 21989; Hölderlins Hymnen «Germanien» und «Der Rhein»; Gesamtausgabe Bd. 39; Vittorio Klostermann, Frankfurt a. M..
_______________, 21994; Beiträge zur Philosophie (Vom Ereignis); Gesamtausgabe Bd. 65; Vittorio Klostermann, Frankfurt a. M..
_______________, 1994; Bremer und Freiburger Vorträge; Gesamtausgabe Bd. 79; Vittorio Klostermann, Frankfurt a. M.
_______________, 1995; Phänomenologie des religiösen Lebens; Gesamtausgabe Bd. 60; Vittorio Klostermann, Frankfurt a. M.
_______________, 21996; Wegmarken; Gesamtausgabe Bd. 9; Vittorio Klostermann, Frankfurt a. M..
_______________, 1997; Nietzsche II; Gesamtausgabe Bd. 6 II; Vittorio Klostermann, Frankfurt a. M.
_______________, 2000; Reden und andere Zeugnisse eines Lebenswegs; Gesamtausgabe Bd. 16; Vittorio Klostermann, Frankfurt a. M..
_______________, 2007; Zur Sache des Denkens; Gesamtausgabe Bd. 14; Vittorio Klostermann, Frankfurt a. M..
Heidegger, Martin und Karl Jasper 1990; Martin Heidegger-Karl Jaspers Briefwechsel 1920-1963; hrsg. von Walter Biemel und Hans Saner; Klostermann & Pieper, Frankfurt a. M. & Zürich.
May, Reinhard 1989; Ex Oriente Lux. Heideggers Werk unter ostasiatischem Einfluss; Franz Steiner Verl., Stuttgart.
Neske, Günter (Hrsg.) 1977: Erinnerung an Martin Heidegger; Neske, Pfullingen.
Parkes, Graham (Hrsg.) 1987; Heidegger and Asian Thought;University of Hawaii Press, Hono Lulu.
Petzet, Heinrich Wiegand 1983; Auf einen Stern zugehen. Begegnungen und Gespräche mit Martin Heidegger 1929-1976; Societäts Verl., Frankfurt.
Pöggeler, Otto, 1992; Neue Wege mit Heidegger; Karl Alber, Freiburg/ München.
___________, 1999; Heidegger in seiner Zeit; Wilhelm Fink Verl., München.
Thomä, Dieter (Hrsg.) 2003; Heidegger Handbuch. Leben-Werk-Wirkung; Metzler, Stuttgart/ Weimar.
Zamani, Seyed Masoud 2012; Martin Heideggers Denkweg im Lichte des Ost-West-Problems; Königshausen & Neuman, Würzburg.
| ||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,283 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 2,653 |
||