با توجّه به اهمّیّت روزافزون مطالعات زبان و کارکردهای متنوّع آن در حوزۀ آفرینش و نقد ادبی و نمایشی، توجّه به ظرفیّتهای زبانی متون مختلف (از جمله متون داستانی و نمایشی و یا ناداستانها)، از اهمّیّت بالایی برخوردار است. با این وجود، از ابتدای ورود علم زبانشناسی به عرصۀ نقد ادبی، میان «زبانشناسان» و «منتقدان و نظریّهپردازان ادبی» اختلافنظرهای جدّی وجود داشته است. در یک سر طیف، به منتقدان ادبی همچون دیوید لاج میتوان اشاره کرد که معتقد بودند به سبب وجود تضادّ ذاتی میان «علم» و «ارزش» نمیتوان از ابزارهای زبانشناسی در تحلیل و نقد ادبی استفاده کرد. لاج معتقد بود نمیتوان ارزشها را به شیوۀ علمی مورد سنجش قرار داد و از آنجا که ادبیات با ارزشها سروکار دارد و زبانشناسی مدرن یک ابزار علمی است، زبانشناسی هیچگاه نمیتواند جایگزین نقد ادبی شود (Lodge, 1966). در مقابل زبانشناسانی چون یاکوبسن معتقد بودند که ادبیات با ساختار کلام در ارتباط است و در نتیجۀ آن شعرشناسی و بهطورکلّی ادبیات را باید جزء مکمّل زبانشناسی دانست (Sebeok, 1960). این گسست از یک طرف بهواسطۀ تحوّلاتی که در حوزۀ زبانشناسی رخ داد و از طرف دیگر به سبب ظهور نویسندگان ادبیات نوگرا، مانند جیمز جویس، ویرجینیا وولف و ویلیام فاکنر در جریان داستاننویسی غرب و پس از آن و در چند دهۀ اخیر نمایشنامهنویسانِ زبانبنیادی چون مک وُلمن، لن جنکین و اریک اُمایر، بهعنوان نویسندگانی که از ابزار «زبان» به شکلی متفاوت بهره میبردند، کمرنگتر شد. تا آنجا که منتقدان ادبی همچون پیتر بری به این مطلب که چگونه ویژگیهای فنّی زبان، مانند ساختارهای نحوی کلمات، در ساخت معنی و ویژگیهای کلّی متن اثرگذار است، اذعان داشتند (Barry, 2009). در میان زبانشناسان جدید، راجر فاولر، به سبب آنکه در عین استفاده از مفاهیم، ایدهها و شیوههای زبانشناسی مدرن، به بازتعریف زبانی عناصر نمایشی در بوطیقای ارسطو و برخی از مفاهیم موجود در نقد ادبی پرداخت، توانست قدم مهمّی در ایجاد یک پیوند جدید میان «زبان» و «آثار ادبی و نمایشی» بردارد. یکی از مفاهیمی که وی در آثار متعدّد خود به آن اشاره داشته، «گفتمان» است. فاولر به کمک ابزارهای زبانی، ادبی و نمایشی مفهوم «گفتمان» را بهعنوان زبانی که فعّال است در آثار مختلف از جمله داستانها و رمانها مورد بررسی قرار میدهد. این پژوهش قصد دارد تا به کمک نظریّات فاولر به یک پرسش اساسی پاسخ دهد:
«ارداویرافنامه» چگونه به واسطۀ تغییر در سطوح زاویۀدیدِ روایی و یکانهای معنایی، گفتمان حاکم بر متن را شکل داده و با خوانندۀ خود مطرح کند؟
- پیشنیۀ پژوهش
در میان پژوهشهای فارسی انجام شده پیرامون آرای فاولر در حوزۀ مطالعاتی این پژوهش، به دو اثر میتوان اشاره کرد. نخست، عبدالهیان و همکاران (1397) در پژوهشی با عنوان «تحلیل متن و گفتمان داستان لنگ از ابراهیم گلستان براساس نظریه زبانشناسی راجر فالر» به بررسی داستان گلستان از منظر نظریۀ فاولر پرداختهاند. در این پژوهش پس از بررسی مفهوم روساخت از منظر فاولر، ویژگیها و نحوۀ کارکرد مواردی چون تعلیق، ابهام، تکرار، تضاد، حذف ضمیر، ارجاع واژگان، استفادۀ گستردۀ فعل، جملات طولانی و پرسش بلاغی را مورد بررسی قرار میدهند و در نهایت به بررسی مفهوم گفتمان و چشمانداز در داستان گلستان میپردازند. در پژوهش دوم، عبدالهیان و همکاران (1399) در مقالهای با عنوان «تحلیل گفتمان داستان «خانۀ روشنان» گلشیری با استفاده از نظریۀ راجر فاولر»، ضمن بررسی ویژگیهای روساختی در متن مانند بههمریختگی ساختار نحوی، به بررسی چگونگیِ شکلگیری گفتمان در داستان گلشیری میپردازند. در غرب نیز علاوهبر پژوهشهایی که در راستای تکمیل نظریّات فاولر قدم برداشتهاند، مانند مقالۀ میر (1985) با عنوان «سبکشناسی جدید: یک داستان موفّق و یا خودفریبی موفّق» که در آن تلاش میکند تا روششناسی فاولر و زبانشناسان متأخرتری چون لویس پرت را تکمیل کند؛ مقالههایی در حوزۀ مرتبط با پژوهش حاضر نیز انجام شده است. مهمترین آنها مقالۀ مهم برانک در رابطه با مفهوم زاویۀدید و چشمانداز در داستان «خانهای در خیابان مانگو» است که در آن از نظریّات فاولر و آسپنسکی در تحلیل مفهوم چندصدایی استفاده میکند. هرچند در رابطه با ویژگیهای زبانی و روایی «ارداویرافنامه» از یک سو و بررسی مفهوم «گفتمان» در متون الهیاتی از سوی دیگر پژوهشهای مهمّی چون «بررسی و تحلیل اهداف و ویژگیهای پنج سفرنامة روحانی (گیلگمش، ارداویرافنامه، افسانة اِر افلاطون، سیرالعباد سنایی، کمدی الهی دانته)» اثر بازگیر و همکاران (1397) و یا «نقش پادگفتمانها در تحلیل گفتمانی سورۀ کهف (واکاوی داستانهای یاران غار و خضر و موسی)» از مقدّم و همکاران (1396) انجام شده است؛ تمایز اصلی این پژوهش با پژوهشهای پیش از خود، بررسی گفتمان ایدئولوژیک این متن الهیاتی و کهن، به کمک ابزارهای ادبی و زبانی است. از آنجا که در میان کهنمتنهای الهیاتی ایران مانند معرج زرتشت، عروج گشتاسب و معراج کیرتیر، ارداویرافنامه را میتوان از حیث اثرگذاری و مطالعات تطبیقی انجام شده بر روی آن، مهمترین و کاملترین اثر در میان این دسته از متون دانست، نمونۀ مطالعاتی این پژوهش «ارداویرافنامه» انتخاب شده است. نکتۀ پایانی در این بخش نیز اشاره به این مطلب است که هرچند در این دسته از متون «زبان» و «عناصر ادبی» کارکردی سادهتر به نسبت داستانها و رمانهای مدرن دارند؛ امّا به سبب آنکه این آثار نیز برای برقراری ارتباط و همینطور شکلگیری گفتمان غالب خود از همین عناصر بهره میگیرند، میتوان این دسته از آثار را نیز واجد شرایط بررسی دانست.
- مبانی نظری
از آنجا که تأکید پژوهش حاضر بر مقولۀ گفتمان و بهطورخاص گفتمان ایدئولوژیک و نحوۀ شکلگیری آن به کمک عناصر روایی و یکانهای معنایی است، ابتدا به بررسی مفهوم «گفتمان» و عواملی چون «زاویۀدید» و «چشمانداز»، که در شکلگیری گفتمان متن اثرگذار هستند، پرداخته خواهد شد و سپس آرای فاولر در رابطه با تحلیل متون و پیوند آن با کهن متنهای الهیاتی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
2-1. گفتمان از منظر راجر فاولر1
بیش از پنجاه سال قبل، نظریهپردازان ساختارنگر روسی، مانند شکلوفسکی و توماشوفسکی، دو اصطلاح «داستانمایه» و «بازگفت» را وارد بحثهای مرتبط با نقد ادبی کردند. هرچند در میان آثار آنها میتوان در تعریف این دو اصطلاح تفاوتهایی را مشاهده کرد؛ امّا به بیان کلّی «داستانمایه» به موادّ خام تشکیلدهندۀ داستان و «بازگفت» به نحوۀ روایت و بازگویی این مواد خام اشاره دارد. سالها بعد، ساختارگرایان فرانسوی به تبعیّت از روسها، میان دو اصطلاح دیگر، «داستان» و «گفتمان»، تمایز قائل شدند که هرچند با دو مفهوم تعریف شده توسّط روسها تفاوت داشت؛ امّا از اساس دارای شباهتهای مشخّصی با «داستانمایه» و «بازگفت» بود. آنچه از نظر فاولر مفهوم گفتمان را به زبانشناسی پیوند میدهد، این نکته است که یکی از کارکردهای گفتمان، انتقال اندیشۀ مؤلف اثر است و هیچ انتقالِ اندیشهای نیست که در چهارچوب ارزشهای بینفردی و زبانِ رابطهنما قرار نگیرد (فاولر، 1396)؛ البته این مطلب فارغ از آن است که این انتقال اندیشه بهواسطۀ یک رمان مدرن و یا یک نوشتۀ کهن الهیاتی انجام شود. در نظریّات فاولر، «گفتمان» وجهی از «بازنمایی» است. وی ضمن اشاره به این نکته که متون داستانی و غیرداستانی (که گسترۀ آن را از داستانهای کوتاه و رمانها تا تاریخ نگاریها و متون الهیاتی میتوان در نظر گرفت.) ناگریز از طریقِ رسانۀ خود، یعنی بیانِ زبانیِ خاص رمزگشایی میشوند، بازنمایی را فراگردی بیانی میشمارد و دو وجه «متن» و «گفتمان» را وجوه آن مینامد (همان). فاولر در ادامۀ بحث خود، به دو نکته در رابطه با «زبانِ» متن و در نتیجۀ آن پیوندی که با مفهوم «گفتمان» دارد، اشاره میکند. نخست آنکه «زبان» قطعاً حامل یک نگرش مشخّص است و دوم آنکه «زبان» با جامعۀ مخاطب خود در ارتباط است. به طور مثال در متن کهن و الهیاتی مانند «ارداویرافنامه»، زبان در عین آنکه در راستای مشخّص شدن ایدئولوژی کارکرد دارد، به زبانی متناسب با زبان آن موقع جامعۀ ساسانی، از حیث تناسب آن با ساختار اجتماعی آن زمان، نگاشته شده است. از پیوند میان نظریّات نظریّهپردازان روس و فرانسوی با نظریّات فاولر این نکته حاصل میشود که گفتمان در یک اثر از تعامل سه عامل پدید میآید: «قراردادهای فرهنگی، استفادۀ نویسنده از صورت زبانیِ این قراردادها برای بیان محتوای مورد نظرش و فعّالیّت خواننده در آزادسازی معنا از متن» (همان). در مورد کهن متنهای الهیاتی ایران اهمّیّت عامل اوّل و سوم بر کسی پوشیده نیست، امّا در مورد عامل دوم باید به این نکته توجّه داشت که مشخّص نبودن یک نویسندۀ واحد برای این دسته از متون (چه متنهایی مثل «ارداویرافنامه» که ساختاری مشخّص و شبهادبی دارند و چه متنهای دیگری که بیشتر به اوراد و مانند آن شباهت دارند.) به معنای نداشتن نویسنده نیست و خالق متن چه جنبۀ انسانی داشته باشد و چه جنبۀ معنوی، از زبان و قراردادهای آن برای خلق معنا و یا برقراری ارتباط با جامعۀ هدف خود استفاده کرده است. تمرکز پژوهش حاضر نیز در بررسی گفتمان «ارداویرافنامه» بر همین عامل و به کمک عناصر روایی و زبانی است.
2-2. چشمانداز و زاویۀدید از منظر راجر فاولر2
فاولر در در آثار مهمّ خود مفهوم «گفتمان» را به کمک دو اصطلاح «چشمانداز» و «دیدگاه یا زاویۀدید» بررسی میکند. فاولر «چشمانداز» را معادل ادبی برای موقعیّت یا زاویۀ مشاهدۀ یک اثر در هنرهای بصری مانند نقّاشی در نظر میگیرد و آن را به دو شکل، یکی از منظر بصری (ثابت/ متحرّک) و دیگری از منظر ادبی، (بیرونی/ درونی) تقسیمبندی میکند. تقسیمبندی نخست به ثابت یا متحرّک بودن راوی و تقسیمبندی دوم به میزان نفوذ راوی به احساسات و افکار شخصیّتها اشاره دارد؛ امّا فاولر «زاویۀدید» را به نسبت «چشمانداز» عنصر مهمتر و جامعتری در بحث «گفتمان» میپندارد و پیوند آن با «نگرش نویسنده» به معنای ایدئولوژیک آن را، پیوندی نزدیکتر در نظر میگیرد. در بحث «زاویۀدید» فاولر ضمن قیاس نظریات نشانهشناس روس بوریس آسپنسکی و ساختگرای فرانسوی ژرار ژنت و اشاره به شباهتها و تفاوتهای نظریّات آنها، تقسیمبندی آسپنسکی از انواعِ زاویۀ دید را مبنای نظریّات خود قرار میدهد.
آسپسنکی زاویۀدید را در چهار سطح مطرح میکند: (1) زاویۀدید «ایدئولوژیک»؛ (2) سطح «لفظی - لغوی»؛ (3) (الف) سطح «مکانی» و (ب) سطح «زمانی»؛ (4) سطح «روانشناختی» که مفهوم «تمرکزبخشی» ژنت را نیز در برمیگیرد. از نظر فاولر سطح «لفظی-لغوی» سطح مستقلی نیست؛ بلکه در برگیرندۀ مباحثی از قبیل اینکه شخصیتها چگونه نامگذاری شدهاند و بازنمایی سخن آنها چگونه است، که این بازنمایی سخن و افکار شخصیّت در واقع باید بخشی از سطح روانشناختی باشد (فاولر، 1395).
فاولر ابتدا «سطح زمانی- مکانی» را مورد بررسی قرار میدهد. در نظریّات وی «سطح مکانی» زاویۀدید را تقریباً برابر با همان مفهوم بصری «چشمانداز» و سطح «زمانی» زاویۀدید را به بیانی مقدّمهای بر سطوح دیگر زاویۀدید میتوان در نظر گرفت. کارکرد اصلی این دو سطح، بازنمایی جهانی است که داستان قرار است در آن واقع شود و گاه مستقیم و گاه غیرمستقیم بر سطوح دیگر نیز تأثیرگذار هستند؛ امّا آنچه در شکلگیری گفتمان و سپس ایدئولوژی یک متن بهصورت مستقیم اثرگذار است، سطوح «ایدئولوژیک» و «روانشناختی» زاویۀدید هستند که از منظر فاولر به کمک ابزارهای زبانی دقیقتر قابل بررسی هستند.
فاولر معتقد است محتوای ایدئولوژی، بر فرض مسیحیّت تولستوی یا نگاه جنسیّتگرای لارنس، استبدادستیزی اُرول و غیره چیزی است که با تحلیل باید به تعریف آن رسید و تحلیل زبانشناختی میتواند در روشنکردن وجود چنین مفاهیم و درونمایههایی در متن بسیار کارساز و مؤثر باشد (همان).
«سطح ایدئولوژیک» به مجموعهای از ارزشها یا باورهایی که از طریق زبان در متن با خواننده در میان گذاشته میشود و «سطح روانشناختی» که ناظر بر گونههای مختلف گفتمان بر اساس روابط میان راوی و شخصیّتهای داستان است، اشاره دارد (همان). تمرکز فاولر در بررسی گفتمان آثار ادبی مختلف نیز در میان انواع زاویۀدید، بیشتر بر این دو سطح است. از نظر فاولر «سطح ایدئولوژیک»، که میتوان آن را به بیانی ادبی- نمایشی برابر با درونمایه به معنای فکر اصلی و مسلّط اثر دانست، میتواند به دو شیوۀ مستقیم و کمتر مستقیم در متن نمود پیدا کند. در حالت نخست راوی بهصورت مستقیم باورها، اعتقادات و قضاوتهای خود را بیان میدارد و در حالت کمتر مستقیم، ابزارهای زبانی در شکلگیری این سطح کارکرد دارند. در بحث زاویۀدید «روانشناختی یا ادارکی» نیز، فاولر چهار نوع نظرگاه را (دو نوعِ درونی و دو نوعِ بیرونی) برای انواع راویان داستان برمیشمارد.
روایت از نظرگاه درونی از منظر ادراک شخصیّت گفته میشود و احساسات و عواطف و ارزشگذاریهای او را در مورد قضایای داستان بیان میکند - که فاولر این را نظرگاه نوع (الف) مینامد -. یا ممکن است نظرگاه درونی از دید کسی باشد که بهصورت مستقیم در داستان نیست؛ اما از شخصیّتها باخبر است، مثلاً یک راوی همهچیز دان (نوع ب). زاویۀدید بیرونی ممکن است، شخصیّتها را از منظر یکی از قهرمانان توصیف کند، بدون دسترسی خاص به باورها و احساسات خصوصی آنها (نوع ج) و ممکن است گاه بر این محدودیّت دسترسی تأکیدی خاص شود؛ یعنی هیچ دستیابی به ایدئولوژی شخصیّت وجود نداشته باشد (نوع د) (همان).
تمرکز پژوهش حاضر بر روی متون الهیاتی مانند ارداویرافنامه است و از آن جا که هدف اصلی این دسته از متون نه خلق یک اثر ادبی؛ بلکه انتقال یک ایدئولوژی بوده، مشخّصاً سطح «ایدئولوژیک» از اهمّیّت بیشتری برخوردار است و رابطۀ باقی سطوح (به طور خاص سطح مکانی و روانشناختی) با این سطح میبایست مورد بررسی قرار گیرد.
در کنار بحث «زاویۀدید» و «چشمانداز» عوامل دیگری مانند وجهنمایی، نقشهای زبانی که شخصیّتهای داستانی بر عهده میگیرند (کنشگر، کنشپذیر و مانند آن)، انواع راویان موجود در داستان و معنابنهای تشکیلدهندۀ محتوا (یکانهای معنایی) و شخصیّتهای درون داستان نیز، از این جهت که شیوۀ اندیشیدن، فراگردهای ذهنی، جهانبینی اثر و یا به تعبیر فاولر «ساختار گفتمان» یک متن را عیان میکنند بر شکلگیری گفتمان تاثیرگذار هستند. در این پژوهش نیز در بررسی سطوح مختلف زاویۀدید و برای تبیین بهتر گفتمان ایدئولوژیک «ارداویرافنامه»، از برخی از این مفاهیم استفاده شده است.
2-3. تحلیل متنهای الهیاتی بر پایۀ آرای فاولر
آخرین نکتهای که در این بحث باید مدّنظر داشت، چگونگی تحلیل متون الهیاتی به کمک آرای فاولر است. از آنجا که تمرکز اصلی فاولر در تحلیلهایی که ارائه میدهد بر روی گونۀ رمان و خصوصاً رمانهای مدرن است، توجّه به این نکته که آیا نظریات و تحلیلهای وی قابلیّت تعمیم به دیگر متون را نیز دارد یا خیر، حائز اهمّیّت است. یکی از تفاوتهای رویکرد و نگاه فاولر به مقولۀ «زبان» در تحلیلهای وی نسبت به سایر زبانشناسان مانند یاکوبسن و موکاروفسکی در این مطلب است که او قائل به وجود تفاوت میان زبان شعری یا ادبی یا معمولی نبود و اعتقاد داشت که این بحثها به لحاظ تجربی، نه تنها موجّه نیستند؛ بلکه مانع جدّی در راه نقد زبانشناسانه هستند (فاولر، 1397). این نگاه وی را میتوان میان زبانِ رمان و زبانِ متون الهیاتی نیز تعمیم داد. فاولر در کتاب سبک و زبان در نقد ادبی به نحوی دیگر به این مطلب اشاره میکند:
این نوع تأثیرگذاری که در شعر پوپ میبینیم و به مقیاس زیادی در دیگر آثار از این نوع یافت میشود، ویژگی خاصّ ادبیات نیست و صرفاً هم در متونی که جامعۀ ما ادبی میداند دیده نمیشود. خلق معنای تازه و به تبع آن ایجاد ادراکی جدید ویژگی همۀ زبانهاست (فاولر، 1395).
این نگرش فاولر به زبان و پررنگ کردن وجه عام آن (در برابر دوگانۀ وجه ادبی در برابر وجه روزمره و یا به اصطلاح غیرادبی) سبب میشود تا بتوان به تعمیم رویکرد وی در مورد متونی که مورد مطالعۀ خودِ او نبوده است نیز اندیشید. وی معتقد بود تأثیر بلاغی و نگرشی، شرط لازمِ همۀ کاربردهای زبان است و از این رو آن را منحصر به زبان آثارِ ادبی در نظر نمیگرفت (فاولر، 1396). فاولر حتی گام را فراتر مینهد و بیان میدارد که آثار سنّتی هم میتوانند دارای ویژگیهای خاصّی در ایجاد گفتمان باشند.:
یکی از جنبههای خلاقیّت ادبی ایجاد گفتمانهایی است که از منظری خاص تازه به نظر میرسند. مقصود صرفاً کارهایی نیست که سبکآزماییهایی خاص یا بسیار پیشرو و آوانگارد محسوب میشوند. حتی گونههای سنّتی نوشتار ممکن است با ایجاد صدایی تازه سبب شگفتی شوند. صدایی که از آثار پیشین خود کاملاً متمایز باشد و همچنین با انبوه تولیدات زبانی که در زندگی روزمره انسانها را در برگرفته متفاوت به نظر رسد (فاولر، 1395).
به این ترتیب و با توجّه به گفتارِ خود فاولر در آثار و مقالات وی میتوان استنباط کرد که الگوی ارائهشده توسّط او در بررسی رمانهای مدرن، قابلتعمیم به تحلیل دیگر انواع متون ادبی، مانند متون داستانی و غیرداستانی نیز باشد.
- بحث و بررسی
برای متون مختلف الهیاتی، از ارداویرافنامه که یک متن داستانی - الهیاتی شناخته میشود تا آثار دیگری چون زبور، تورات، انجیل و قرآن که جزو کتب آسمانی ادیان مختلف به حساب میآیند و در کنار تشریح احکام تشریعی با بهکارگیری عناصر زبانی، ادبی و داستانی به موضوعات و مسائل اخلاقی نیز میپردازند، میتوان با وجود تمام تفاوتهایی که میان این متون وجود دارد، یک هدف واحد برای همۀ آنها در نظر گرفت و آن انتقال یک ایدئولوژی مشخّص به خوانندگان متن است.
ارداویرافنامه در ظاهر داستان سفر موبدی به نام «ویراز» به دنیای مردگان با هدف نجات جامعۀ آن زمان ساسانی از الحاد و شک و اختلاف است:
و بسیار گونه سخنها و اندیشهها در این باره بود که باید چاره خواهیم و کسی از ما برود و از مینوان آگاهی آورد تا مردمانی که در این جهان هستند بدانند که این یسنا، درون و آفرینگان و نیرنگ و پادیاب و یوژداهری که ما به جای میآوریم به ایزدان رسد یا به دیوان، و به فریاد روان ما رسد یا نه (ژینیو، 1398).
در طیّ این سلوک عرفانی «ویراز»، که دارای وجوه نمادین متعدّد است و حتی آن را یک سفر درونی نیز میتوان در نظر گرفت، گفتمان ایدئولوژیک متن آرام آرام به کمک عناصر مختلف شروع به شکل گرفتن میکند تا نهایتاً در فصل پایانی کتاب (و یا به بیانی دیگر در فصل پایانی سفر «ویراز»)، ایدئولوژی مشخّص کتاب توسّط اورمزد خدای به «ویراز» مستقیماً گفته میشود.
3-1. سطح «مکانی-زمانی» زاویۀ دید در ارداویرافنامه
یکی از وجوه مهم در ارداویرافنامه، فضاسازیهای موجود در متن است. در این متن کهن الهیاتیِ باستانی میتوان مواردی چون نحوۀ چینش کلمات و یا پیوستگی موجود در روساخت متن که سبب ایجاد یک انسجام محیطی در طول داستان میشود که حتی قابل قیاس با رمانهای مدرن است، را یافت؛ امّا آنچه از سطح «مکانی- زمانی» زاویۀدید در ارداویرافنامه برای این پژوهش اهمّیّت دارد، نحوۀ اثرگذاری این سطح بر شکلگیری گفتمان ایدئولوژیک متن است. از آنجا که «زمان» در «ارداویرافنامه» تکبعدی و تخت است و بهجز آغاز فصل چهارم که بازگشتی به عقب در روایت برای نقل مشاهدات «ویراز» رخ میدهد، باقی داستان به شکلی خطّی روایت میشود و بهطورکلّی اثرگذاری آن بر شکلگیری گفتمان به نسبت مکان بسیار کمرنگ است، تمرکز اصلی در بررسی این سطح از زاویۀدید، بر ویژگیهای مکانی است. برای بررسی ترفندهای استفاده شده در سطح مکانی، که فاولر نیز در تحلیلهای خود از آنها کمک گرفته است، میتوان بهطورمثال به بندهای 1 تا 7 فصل 18 و بند 1 فصل 53 کتاب که در رابطه با دوزخ و دوزخیان است، رجوع کرد:
1 پس سروش اهلو و آذر ایزد دست مرا گرفتند و چون چندی رفتم 2 چنان، سرما، زمستان، خشکی و بدبویی دیدم که هرگز در گیتی به آنگونه نه دیده و نه شنیده بودم 3 و چون فرازتر رفتم دوزخ ترسناک را دیدم ژرف همچون سهمگینترین چاه که در تنگتر و بیمگینتر جایی فرو برده شده باشد. 4 در تاریکی آنچنان تاریکی که آن را به دست میتوان فراز گرفت، به چنان بدبویی که بینی هر کسی را که آن باد در شود بتراشد و او بلرزد و بیفتد. 5 آنچنان تنگ که به دلیل تنگی، هیچکس نمیتواند آنجا بایستد. 6 و هرکس چنین اندیشد که: «تنهایم» 7 و چون سه شبانهروز بگذرد گوید: «نه هزار سال تمام شد و مرا رها نمیکنند» (همان).
1 پس سروش اهلو و آذر ایزد دست مرا گرفتند و مرا به چکادداتی زیر پل چینود، به بیابانی بردند و در میان آن بیابان، زیر پل چینود، زمین دوزخ را نشان دادند (همان).
نخستین ابزار استفاده شده در جهت تبیین این سطح از زاویۀدید، اسمهایی است که با «مناظر» ارتباط دارد. اسمهایی نظیر «چکادداتی3»، «پل چینود4»، «بیابان5» و «زمین دوزخ6» در مثال دوم نمونههایی از این نوع اسامی هستند. استفاده از قیدهای مکانی همچون «فرازتر7»، «زیر8» و یا «سی گام9»، که علاوهبر نمونۀ حاضر در فصول ابتدایی نیز از آنها استفاده شده، ترفند دوم سطح مکانی زاویۀدید است؛ امّا ترفند سوم و مهمترین ابزاری که در ارداویرافنامه از حیث اثرگذاری بر گفتمان ایدئولوژیک استفاده شده، صفاتی است که در تبیین فضای محیط کمک کننده هستند. صفاتی چون «تنگتر10»، «بیمگینتر11»، «تاریکی12» و «بدبویی13» در مثال نخست از این دست ترفندها به حساب میآید؛ درحالیکه صفات موجود در فصول دوزخ از معنابنهای منفی تشکیلشدهاند، در فصول مرتبط با بهشت از صفاتی چون «روشنی14»، «فراخی15»، «شادی16» و یا «درخشانی17»، که همه حامل معنابنهای مثبتی هستند در جهت فضاسازی این فصول استفاده شده است. در فصول دوزخ با عبارتهایی همچون «آن (دوزخ) به نظر من همچون چاهی آمد که هزار آرش به بن آن نرسد» (همان) به جایگاه پست و پایین دوزخیان در متن اشاره میشود و این در حالی است که ویراز در توصیف بهشت و در هر فصل آن به مکانی بلندتر و بالاتر در حرکت است. این فضاسازیها که خصوصاً از طریق ترفندهای دوم و سوم و به کمک معنابنهای ذکر شده (معنابنهای منفی در فضاسازیهای فصول دوزخ و معنابنهای مثبت در فضاسازیهای فصول بهشت) و مشابه آن و ساختارهای نحوی مختلف انجام میشود، در راستای بازنمایی جهان پس از مرگ، که ویژگیِ اصلی سطح مکانی زاویۀ دید در «ارداویرافنامه» است، کارکرد دارد. در گفتمان ایدئولوژیکی که ارداویرافنامه ارائه میدهد، کسانی که در دنیا گناه کردهاند (دوزخیان)، جایگاه پَست و همراه با سختی و شکنجۀ فراوان و کسانی که در دنیا ثواب کردهاند (بهشتیان)، جایگاه رفیع و همراه با شادی و روشنی فراوانی دارند. این وضعیّت همانطور که شرح کوتاهی از آن رفت، به دقّت در ارداویرافنامه و به کمک زاویۀدید مکانی بازنمایی میشود.
3-2. سطح «روانشناختی» زاویۀ دید در ارداویرافنامه
تمرکز اصلی این سطح از زاویۀدید که با بحث «تمرکزبخشی» ژرار ژنت نیز هماهنگی بسیاری دارد، بر راوی یا راویان و زاویۀ دیدی است که آنها در طول داستان اتّخاذ میکنند. از آنجاکه در انتقال گفتمان غالب متون، این سطح نقشی اساسی دارد و در آرای فاولر نیز سطح «روانشناختی» را میتوان محلّ تلاقی روایت و گفتمان دانست، در این بخش به بررسی چگونگی عملکرد زاویۀدید روانشناختی و تأثیرات نظرگاههای اتّخاذشده توسّط راویان «ارداویرافنامه» در ساخت گفتمان این متن، پرداخته خواهد شد. برای ورود به بحث توجّه به این نکته لازم است که ارداویرافنامه دارای دو راوی است و سطح «روانشناختی» هر کدام را میبایست جداگانه مورد بررسی قرار داد.
سه فصل نخست توسّط یک روای سومشخص و دانای کل که در تقسیمبندی راویان از نظر فاولر آن را میتوان نزدیک به راوی نوعِ «الف» که نظرگاه درونی اتّخاذ کرده بازشناخت، روایت میشود. تمرکز این راوی، که یک روایت خطّی را برای خواننده تعریف میکند، نخست بر توصیف شرایط اجتماعی، سیاسی، مذهبی و تاریخی ایران و سپس بر توضیح مقدّمات سفر ویراز و بازگشت وی است. راوی سوم شخص، که در ظاهر نویسندۀ داستان نیز است، یک راوی قضاوتگر به حساب میآید که در طول روایت سه فصل نخست در رابطه با اتّفاقات و انسانهای مختلف ارزشگذاری میکند و به بیان احساسات و عواطف خود نیز میپردازد. بهطورمثال راوی اسکندر مقدونی را در فصل نخست با عبارتهایی همچون «گجسته18»، «بدبخت19» و «اشموغ دروندِ بدکردار20» به خواننده معرّفی میکند و سرانجامِ وی را نیز نابودی و روانه شدن به دوزخ میداند؛ امّا مهمترین نقش این راوی در گفتمان ایدئولوژیک اثر آمادهسازی بستر اوّلیّۀ برای ایجاد این گفتمان است. بهطورمثال در همان فصل نخست راوی وضعیّت آشفتۀ آن زمان ایران را فقط معلول حملۀ اسکندر (که او هم از جانب «گجسته گنامینو دروند21» فرستاده است.) نمیداند؛ بلکه آن را به وضعیّت دینی آن زمان جامعه نیز گره میزند:
8 و پس از آن هر یک از مردمان ایرانشهر را با دیگری آشوب و پیکار بود و چون ایشان را فرمانروا و دهبد و سالار و دستورِ دین آگاه نبود، 9 و در برابر مسائل ایزدان در گمان بودند و گونههای بسیاری از کیشها و باورها و الحادها و شکّ و اختلاف رأی در جهان به پیدایی آمد (همان).
راوی سوم شخص و دانای کل، تنها راهِ نجات آن زمان جامعۀ ساسانی را وابسته به «مغمردان» و «دستوران دین» و در نتیجۀ آن انتقال پیام به ایزدان و خبر آوردن از دنیای پس از مرگ به خوانندۀ داستان معرّفی میکند و پس از آن مقدّمات سفر و بازگشت ویراز را شرح میدهد.
امّا از فصل چهارم تا انتهای کتاب، راوی داستان از سوم شخص به اوّل شخص تغییر میکند و از این فصل به بعد روایت را «ویراز» که شخصیّت اصلی داستان نیز به شمار میآید، بر عهده میگیرد. نظرگاهی که ویراز از منظر سطح روانشناختی، اتّخاذ میکند به نسبت راوی سوم شخص داستان پیچیدهتر است. نظرگاه «ویراز» از یک منظر و به دلایلی چون عدم گزارش افکار درونی شخصیّتها به نظرگاه «بیرونی» شباهتهایی دارد و در تقسیمبندی مدّنظر فاولر به راوی نوع «ج» نزدیک است؛ امّا از آنجا که روندِ طیشدن این فصول پیوند عمیقی با ادراک شخصیّت اصلی داستان دارد و حتی همانطور که پیش از این نیز اشاره شد کلّ سفر ویراز را یک سفر درونی و ذهنی میتوان پنداشت، با وجود عدم بیان ارزشگذاریها و قضاوتها، نظرگاه اصلی را که «ویراز» در روایت خود دارد مانند راوی سوم شخص، یک نظرگاه درونی (نوع «الف») میتوان در نظر گرفت؛ علاوهبراین، «ویراز» را نوعی راوی «اعترافگر» نیز میتوان شناسایی کرد که در طول داستان صرفاً رخدادهایی را شرح میدهد که شاهدشان بوده است و برخلافِ راوی سوم شخص سه فصل نخست دست به قضاوت نمیزند. تمرکز اصلی این راوی بر روایت گزارشوار مکالمههای خود با شخصیّتهای دیگر داستان (بهخصوص سروش اهلو و آذر ایزد)، توصیف فضاسازیها و مکانها (در پیوند با سطح «مکانی») و نهایتاً توصیف پاداش بهشتیان و مجازاتهای دوزخیان (در پیوند با سطح «ایدئولوژیک») است. اهمّیّت سطح روانشناختی زاویۀدیدِ راویِ این فصول، از این جهت است که در طول روایتِ «ویراز»، گفتمان غالب داستان آرام شروع به شکلگیری میکند و این مشاهدات ویراز و گزارش وی از دنیای پس از مرگ و سرنوشت آدمیان است که اساساً بستر گفتمان ایدئولوژیک اثر را مهیّا میسازد. البته از منظری دیگر نیز میتوان روایت «ویراز» را مورد بررسی قرار داد و آن «کانونیگر» و «کانونیشدهها» است که در بخش بعد به آن پرداخته خواهد شد؛ به این ترتیب سطح روانشناختی زاویۀدید در ارداویرافنامه را بهعنوان بستری که گفتمان ایدئولوژیک قرار است بر روی آن شکل بگیرد، میتوان شناسایی کرد.
3-3. سطح «ایدئولوژیک» زاویۀدید در ارداویرافنامه
همانطور که پیش از این نیز شرح آن رفت، گفتمان غالب در «ارداویرافنامه»، گفتمان ایدئولوژیک است و تمام عناصر روایی و زبانیِ داستان در حال شکلدادن این گفتمان هستند. در دو بخش قبل، نشان داده شد که چطور دو سطح «مکانی» (به کمک معنابنها و برخی نقشهای دستوری مانند صفات و قیود) و «روانشناختی» (به کمک راویان داستانی و نظرگاه بیرونی یا درونی که اتّخاذ میکنند.) در فضاسازیها و بسترسازیهای شکلگیری این گفتمان مؤثر هستند و کارکرد دارند. در این بخش به بررسی باقی عناصر روایی و زبانی که مستقیماً بر گفتمان ایدئولوژیک اثرگذار هستند، پرداخته خواهد شد.
3-3-1. کانونیگر و کانونیشده
همانطور که اشاره شد، از فصل چهارم و پس از جملۀ «و او فرمود ایدون بنویسند»، راوی سوم شخص داستان به راوی اوّل شخص تغییر کرده و پس از آن اطّلاعات خواننده صرفاً محدود به مشاهدات «ویراز» است. این تغییر را به تعبیر ژنت، میتوان نوعی «کانونیسازی» برشمرد. «کانونیسازی» موجود در ارداویرافنامه از نوعِ «درونیِ ثابت» است و این درونیبودن در بررسی مؤلفههای مختلف نمود پیدا میکند؛ بهطورمثال از منظر ادراکی، کانونیگری محدود به حضور اشخاص است و یا از نظر مؤلفۀ شناختی دانشِ ویراز به عنوان «کانونیگر» یک دانشِ محدود به حساب میآید. «کانونیسازی» موجود در ارداویرافنامه مانند باقی «کانونیسازیها» به دو جزءِ فاعل («کانونیگر») و مفعول («کانونیشده») نیاز دارد. در این متن و از فصل چهارم، «ویراز» یگانه «کانونیگر» داستان است؛ امّا «کانونیشدهها»، که در تشکیل گفتمان متن نیز از اهمّیّت بالاتری برخوردار هستند، بسیار بیشترند. آسپنسکی و متأثر از وی، فاولر، در بحث مؤلفۀ ایدئولوژیکِ «کانونیسازی» به این نکته اشاره میکند که جهانبینی غالب متن - که توسّط «کانونیگر» غالب ارائه میشود - در عین آنکه هنجارهای متن را ارائه میدهد، تمام نگرشهای دیگر را نیز تابع عقاید خود میکند (Uspensky, 1973). مسئلهای که در رابطه با ارداویرافنامه نیز کاملاً صادق است. چهارچوب ایدئولوژیک اثر از همان سه فصل نخست و توسّط راوی سوم شخص مشخّص میشود: «جامعهای که درگیر الحاد و بیدینی است، دچار هرجومرج، خشونت و فروپاشی میشود و تنها راه نجات بازگشت به دین و دستورات آن است.» از فصل چهارم «ویراز» به عنوان «کانونیگرِ غالب» نمایندۀ نمایش و اثبات این ایدئولوژی به کمک «کانونیشدههای» داستان است و دقیقاً همین نکته است که سبب میشود «کانونیشدهها» نقشی پررنگتر و مهمتری در تشکیل گفتمان داشته باشند؛ چراکه هر «کانونیشدهای» که در راستای این جهانبینی رفتار کرده، جایگاهی ستایشآمیز به دست آورده و هر «کانونیشدهای» که خلاف آن عمل کرده، به بیان ویراز دچار پادافرهای گران شده است. به بیان دیگر متن به کمک این «کانونیشدهها» و به شکلی نمادین هنجارهای مثبت و منفی متن را شکل میدهد و این تعیین هنجارها، مهمترین کارکرد «کانونیشدهها» در طول داستان است؛ امّا پیوند این «کانونیشدههای نمادین» با معنابنهای تشکیلدهندۀ آنها است که به شکلی کاملتر بر گفتمان ایدئولوژیک «ارداویرافنامه» اثر میگذارد. در بخش بعد و برای تحلیل دقیقتر «کانونیشدهها» از مفاهیم فاولر در تحلیل شخصیّتهای داستان استفاده شده است.
3-3-2. شخصوارهها22 و یکانهای معنایی
فاولر معتقد بود شخصیّتها و اسمهای درون داستان را نهتنها به کمک نقشهایی که برعهده میگیرند؛ بلکه به کمک تحلیل یکانهای معنایی یا همان معنابنهای تشکیلدهندۀ آنها، میتوان مورد بررسی قرار داد. در این بخش به تحلیل مؤلفهای و تأثیر آن بر گفتمان ارداویرافنامه و در بخش بعد به بررسی نقشها پرداخته خواهد شد.
در متون کهن الهیاتی ایرانزمین، عموماً بیش از آنکه بتوان شخصیّتهای داستانی و نمایشی را بازشناخت، موجوداتی (گاه انسانی و گاه غیرانسانی) تصویر میشوند که صرفاً شباهتهایی با شخصیّتهای داستانی دارند و از این رو بهتر است شخصوارههای داستانی نامگذاری شوند. «ارداویرافنامه» نیز از این قاعده مستثنی نیست و بهجز چند شخصیّتی که در سه فصل نخست، خواننده با آنها روبهرو میشود و اندک شخصیّتپردازی که در رابطه با آنها انجام میشود، در باقی متن شخصوارههای داستانی حضور دارند و البته نقش مهمّی را نیز در تشکیل گفتمان غالب داستان ایفا میکنند. این شخصوارههای داستانی که مهمترین «کانونیشدههای» داستان به شمار میآیند، بیش از آنکه مانند ویراز، سروش اهلو و آذر ایزد جنبۀ رئالیستی داشته باشند، جنبۀ نمادین دارند. بیشترین معنابنها را میتوان برای ویراز به عنوان شخصیّت اصلی در نظر گرفت. ]انسان[، ]مذکّر[، ]درستکار[، ]با ایمان[، ]پیغامبر[، ]نیک گفتار[، ]نیک کردار[، ]نیک سرشت[، ]معتمد[ و ]راسخ[ بخشی از معنابنهای تشکیلدهندۀ شخصیّت ویراز هستند؛ امّا در مورد باقی شخصیّتها و شخصوارههایِ داستان، معنابنها بسیار محدود هستند تا آنجا که بهخصوص در موردِ شخصوارههای نمادین هیچ اطّلاعاتی در اختیار خواننده قرار نمیگیرد مگر بهواسطۀ معنابنهای محدود تشکیلدهندهشان که آنها را از هم متمایز میکند. این معنابنهای محدود بخشِ مهمّی از روند تشکیل گفتمان ایدئولوژیک اثر به حساب میآیند. شخصوارههای بهشتی که وجه تمایز اصلی آنها معنابنهای مرتبط با شغل آنهاست (به عنوان مثال میتوان به ]یزشگران[، ]ارتشتاران[، ]شبانان[، ]صنعتگران[، ]کدخدایان[، ]کشاورزان[، ]آموزگاران[، ]دهقانان[، ]آشتیخواهان[ و مانند آن اشاره کرد.) تماماً با معنابنهای مثبتی (مانند ]زیبایی[، ]راستگویی[ و ]پیروزگری[) که به بیانِ ویراز از جایگاه ستایشآمیز آنها خبر میدهد، معرفّی میشوند. این در حالی است که معنابنهای ناظر بر یک کنش و یا وضعیّت منفی (مانند ]خیانتکاری[، ]گرانفروشی[، ]تنبلی[، ]تنفروشی[ و ]دروغگویی[) را شاخصۀ اصلی تفاوت میانِ شخصوارههای دوزخی میتوان دانست؛ علاوهبر هماهنگی میان معنابنهای تشکیلدهندۀ سطح مکانی زاویۀدید با معنابنهای این شخصوارههای داستانی، آنچه ارتباط میان این مطلب با گفتمان ایدئولوژیک اثر را شفّافتر میکند ذکر این نکته است که طیّ سفر ویراز، متن به کمک همین معنابنهای تشکیلدهندۀ شخصوارهها و کانونیشدههای بهشتی و دوزخی، دست به تدوین یک دستورالعمل دینی زیر چتر گفتمان ایدئولوژیک خود میزند. به بیان دیگر متن تلاش میکند تا بهکارگیری این معنابنها در کنار دیگر عناصر روایی و زبانی، مجموعهای از باید و نبایدها را برای خوانندۀ خویش ترسیم کند؛ البته متن به دلایل گوناگون ازجمله وضعیّت آن زمان جامعۀ ساسانی تصویر دقیقتر و گستردهتری از نبایدها ارائه میدهد؛ بهعنوان یک نمونه میتوان به مثالی در رابطه با پادشاه خوب و بد از منظر گفتمان ایدئولوژیک غالب داستان، اشاره کرد که در فصلهای 12 و 28 کتاب معرّفی میشوند:
و دیدم روان فرمانروایانِ خوب و پادشاهان را که از آنان بزرگی و خوبی و نیرومندی و پیروزگری میتافت هنگامی که در روشنی، در ارابۀ زرّین و درگردونه میرفتند، و به این به نظر من ستایشآمیز آمد (ژینیو، 1398).
و دیدم روان مردی که در هوا او را نگاه داشته بودند و پنجاه دیو او را با مار شیبا از پیش و پس میزدند و پرسیدم: «این تن چه گناه کرد که روانِ او چنین پادافرهی را تحمّل میکند؟» سروش اهلو و آذر ایزد گفتند: «این روان آن مرد دروند است که در گیتی فرمانروایی بد کرد و نسبت به مردمان نابخشایشگر و آزاررسان بود و از آو آسیب و پادافره گونه گونه مردم میرسید» (همان).
در مثالهای بالا، به کمک تفاوت در فضاسازیها و معنابنها، متن دو سرنوشت متفاوت برای دو پادشاه با دو رویکرد متفاوت را ترسیم میکند و در ذیل آن نیز (به کمک مثالها متعدّد دیگر) گفتمان ایدئولوژیک خود را شکل میدهد.
3-3-3. نقشهای زبانی
آخرین جزئی که در شکلگیری گفتمان غالب ارداویرافنامه مؤثر است نقشهایی است که شخصیّتها و شخصوارهها در طول سفر ویراز بر عهده میگیرند. اگر سطح روانشناختی (راوی و روایت) بستر اوّلیّۀ شکلگیری گفتمان را مهیّا میسازد، سطح مکانی به بازنمایی دنیای پس از مرگ و تصویرسازیهایی همگام با گفتمان ایدئولوژیک میپردازد و در آخر کانونیگر، کانونیشدهها، شخصوارهها و نهایتاً معنابنهای تشکیلدهندۀ آنها عناصر اصلی سازندۀ گفتمان غالب به شمار آیند، این نقشهای زبانی و ارتباط آنها با عناصر دیگر گفتمانساز متن است که ارتباط میان گفتمان ایدئولوژیک متن با خواننده را شکل میدهد. در طیّ سفر ویراز و همراستا با فضاسازیها و معنابنهای موجود و بهواسطۀ کنشگری شخصوارههای داستانی است که خوانندۀ متن با پاداشهای بهشتیان و مجازاتهای دوزخیان آشنا میشود. برای تحلیل دقیقتر این مسئله میبایست انواعِ خبرهای موجود در متن و رابطۀ اسمها (شخصوارههای نمادین) با آنها را مورد بررسی قرار داد. فاولر با پیروی از چامسکی، خبر را جزئی از گزاره که خود جزئی از ژرفساخت متن است معرّفی میکند و برای آن سه نوعِ خبرهای نشاندهندۀ «کنش»، «وضعیّت» و یا «تغییر در وضعیّت» را در نظر میگیرد. در فصول مرتبط با بهشت و دوزخ عموماً خبرهای تشکیلدهنده، کنشی و یا وضعیّتی هستند و خبرها و یا افعالی که نشاندهندۀ تغییر در وضعیّت باشد در این فصول وجود ندارد (برعکس فصول اوّل تا سوم که هر سه نوعِ خبر در متن موجود است.). نخستین نکته در پیوند با گفتمان ایدئولوژیک متن همین مطلب است. عدم وجود خبرها و افعالی که نشاندهندۀ تغییر در وضعیّت هستند، نشانی از ازلی و ابدی بودن پاداشها و مجازاتها را در خود دارند. نکتۀ دوم این است که، انسانهای بهشتی و دوزخی را در نگاه اوّل میتوان به دو دستۀ «کنشگر» (از این منظر که کنشی از خود بروز میدهند و یا به بیان دیگر از این جهت که اسم یک خبر «کنشی» هستند) و «کنشپذیر» تقسیمبندی کرد؛ امّا از نظرگاهی دیگر و البته دقیقتر، تمام آنها را میتوان «کنشپذیر» به حساب آورد. دلیل این تفسیر، که خصوصاً در فصلهای مرتبط با دوزخ که «کنشگری» شخصوارههای داستانی مشخّصتر است و نمود بیشتری نیز دارد، در بیاختیاری این شخصوارهها میتوان جستوجو کرد. در طول سفر «ویراز» هیچکدام از این شخصیّتها نسبت به مجازاتهای سخت خود نه اعتراضی دارند و نه حتی گفتوگویی میان آنها با «ویراز» یا شخصیّتهای دیگر شکل میگیرد، تا آنجا که میتوان این شخصوارهها را «کنشپذیرانی» بیاختیار دانست. این تفسیر در کنار بحث ازلی و ابدی بودن پاداشها و مجازاتها به مرور و در طول فصلهای مرتبط با بهشت و دوزخ گفتمان ایدئولوژیک اثر را تکمیل میکند. به این ترتیب در طول سفر ویراز شخصوارههای نمادین داستان که با وجه «کانونیشدۀ» خود در تعیین هنجارهای ایدئولوژیک متن مؤثر بودند، با «کنشپذیری» خود به کمک عناصر دیگری چون معنابنهای مکانی و فضاسازیهای انجام شده در فصول بهشت و دوزخ، تصویری از موافقت یا مخالفت با هنجارهای ایدئولوژیک متن را برای خواننده ترسیم میکنند.
به این ترتیب و با نگاهی کلّی به سطوح مختلف زاویۀدید، میتوان به این نکته اشاره کرد که با حرکت میان لایههای مختلف زاویۀدید خوانندۀ داستان نیز، مانند «ویراز»، تجربۀ سفری از بعدی مکانی به اعماق وجود انسان را خواهد داشت. این تجربه و سفر از سطح «مکانی-زمانی» زاویۀدید بهعنوان تجربۀ فیزیکی در مکان و محیط بودن آغاز میشود و با گذر از سطح «روانشناختی»، در نهایت به سطح «ایدئولوژیک» زاویۀدید و اعماقِ وجود و روان انسانهایی که در دوزخ و برزخ گرفتار و یا در بهشت با شادمانی در حال زیستن هستند، ختم میشود:
نمودار1 سطوح زاویۀدید و نقشهای گفتمانی آنها (مرجع نگارندگان)
شاهدهایی از متن
|
نقشگفتمانی
|
اسم مکانهایی چون: پلچینود، دوزخ، بهشت
|
بازنمایی جهان پس از مرگ
|
قیدهایی چون: فرازتر، زیرتر، دورتر
|
تبیین دقیقتر فضاهای محیطی و فیزیکی
|
صفاتی چون: تاریکی، بدبویی، تنگتر
|
معنابنهای مشخّصکنندۀ فضاسازیها در دوزخ
|
صفاتی چون: روشنی، فراخی، درخشانی
|
معنابنهای مشخّصکنندۀ فضاسازیها در بهشت
|
شاهدهایی از متن
|
نقشگفتمانی
|
توصیف شرایط وقت جامعۀ ساسانی و شکلگیری بستر اوّلیّۀ گفتمان
|
بسترسازی شکلگیری گفتمان
|
توصیف فضاها و مکانهای دنیای پس از مرگ در پیوند با سطح مکانی
|
روایتِ پاداشهایی چون جایگاهی رفیع، ارابۀ زرین، برترین رامش
|
روایتِ مجازاتهایی چون لیسیدن مردار، شکستن اندام
|
شاهدهایی از متن
|
نقشگفتمانی
|
شخصوارههای بهشتی و دوزخی
|
نمادی از انسانهای دوزخی و بهشتی
|
کانونیشدههایی چون: مردِ تنبل، پادشاه ظالم و توصیف اعمال آنها در دنیا
|
تعیین هنجارهای مثبت و منفی
|
معنابنهایی چون: صداقت، خیانتکاری، تنفروشی
|
تدوین دستورالعمل دینی
|
کنشپذیران موجود در دوزخ
|
نمایش پاداش و مجازاتها و ازلی و ابدی بودن آنها
|
4 – 4- بحث و نتیجهگیری
یافتههای پژوهش حاضر نشان میدهد که کهن متنهای الهیاتی همچون «ارداویرافنامه»، مانند متون داستانی و ناداستانی مدرن، از عناصر زبانی و معنایی برای شکلدادن به گفتمان خود، که در متون الهیاتی غالباً حامل یک ایدئولوژی مشخّص است، استفاده میکنند. در «ارداویرافنامه» بهعنوان نمونۀ مطالعاتی این پژوهش، گفتمان ایدئولوژیک طیّ سفر «ویراز» به دنیای پس از مرگ شکل میگیرد. در طیّ این سفر که آن را یک سفر نمادین درونی نیز میتوان به حساب آورد، گفتمان غالب متن در سطوح مختلف روایی و به کمک فضاسازیهای مکانی و معنابنهای آن، نظرگاهِ اتّخاذ شده توسّط راویان، کانونیگر و کانونیشدهها، معنابنهای تشکیلدهندۀ شخصوارههای داستانی و نهایتاً نقشهای زبانی، ایجاد و به خواننده منتقل میشود. کتاب در طول 101 فصل خود، تلاش میکند تا با برقراری ارتباط با خوانندۀ خود، هنجارهای خوب و بد و در ذیل آن دستورالعملهایی برای پایبندی به این هنجارها ترسیم کند. «ویراز» هرچند در متن به عنوان یک شخصِ حقیقی معرّفی میشود، امّا وی را نیز مانند سفرش میتوان دارای وجهی نمادین دانست که در طول سفر خود و همگام با شکلگیری گفتمان ایدئولوژیک اثر دچار تحوّلاتی میشود و به بیان دیگر گفتمان ایدئولوژیک متن بر خود او، نیز اثرگذار است. شواهد این تحقیق نشان میدهد که هرچند نحوۀ شکلگیری گفتمان این دسته از آثار به نسبت متنهای جدیدتر سادهتر است و متن از تکنیکهای زبانی و معنایی پیچیده برای پدید آوردن گفتمان غالب خود استفاده نمیکند؛ امّا به کمک الگوی تحلیل ارائه شده، که بر پایۀ نظریّات راجر فاولر به دست آمده، گفتمان این اثر قابل بررسی است و حتی در تحلیل متون داستانی و ناداستانی متأخرتر نیز میتوان از این الگو کمک گرفت؛ بهاینترتیب میتوان نتیجه گرفت که کهنمتنهای الهیاتی ایرانی مانند ارداویرافنامه، هرچند عموماً نویسندۀ مشخّصی ندارند، به قصد ادبیّت نیز خلق نشدهاند و حتی متن آنها گاه به مانند اوراد است؛ امّا از تمهیدات مشابه ادبی و زبانی و البته سادهتری به نسبت آثار متأخرتر و مدرنتر، برای شکلگیری گفتمان خود، که عموماً گفتمان ایدئولوژیک است و مطرح کردن آن با خواننده استفاده میکنند.
پینوشتها
- در این بخش و بخش بعدی در رابطه با ترجمۀ واژههای تخصّصی متن از ترجمۀ محمّد غفّاری در کتاب زبانشناسی و رمان استفاده شده است.
- مقصود از چشمانداز، Perspective، و از زاویۀ دید، Point of View، است.
- نام کوهی که بنا بر جهانشناسی مزدیسنانی در مرکز زمین قرار دارد. (با حروفنویسی: ck˚t Y d˚yty(k))
- با حروفنویسی: cynwpt pwhl
- با حروفنویسی: wyd˚p̄˚n
- با حروفنویسی: zmyk dwšhw
- با حروفنویسی: pr˚ctl
- با حروفنویسی: hcdl
- با حروفنویسی: g˚m
- با حروفنویسی: tngtl
- با حروفنویسی: bymkntl
- با حروفنویسی: t˚lykyh
- با حروفنویسی: dwšgndkyh
- با حروفنویسی: lwšnīh
- با حروفنویسی: pl˚hwyh
- با حروفنویسی: š˚tyh
- با حروفنویسی: bl˚cšnykyh
- با حروفنویسی: gcstkˈ
- با حروفنویسی: SLYA bht
- با حروفنویسی: ˚hlmwk Y dlwnd Y ˚n˚k krt˚l
- با حروفنویسی: gcstkˈ gn(n)˚k mynwk Y dlwnd
- ترجمهای از واژۀ، Figure، که با همین مفهوم فیستر در کتاب نظریه و تحلیل درام استفاده کرده است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
ORCID