یحیی آرینپور از نویسندگان و پژوهشگران تاریخ ادبیات ایران بهویژه شعر که شهریار را نیز در اواخر عمر خود ملاقات کرده در جلد سوم کتاب «از صبا تا نیما» در مورد شهریار و جایگاه وی در ادبیات فارسی و ترکی چنین میگوید:
میدانیم که شهریار، مثل هر ایرانی، تحصیلات خود را به زبان فارسی کرده، یک عمر با عروض فارسی سر و کار داشته و به قول خود «شهد شعر را در این مکتب چشیده» و با سخنورانی بزرگ، مانند سعدی و حافظ و مولوی دمخور و دمساز بوده و این همه مطالعه و آشنایی با شعر قدما با قریحة ذاتی او دست به دست و به او مجال داده است که در این زبان صدها شعر بدیع، که چون گوهر نایاب بر تارک ادبیات معاصر ایران میدرخشند، به وجود آورد؛ اما سرودن شعر به زبان (ترکی) آذربایجانی مسئلة کاملاً جداگانهای است و اینکه شاعر بدون تمرین و تمارس توانسته است دفعتاً قلم به دست گرفته چنان اثر نفیسی در این زبان بیافزاید، به گفتة یکی از اربابان تحقیق، واقعاً اعجاز است و از اینجا میتوان دانست که فرزند آدمی دارای چه استعداد و قدرت خارقهای است (آرینپور، ۱۳۷۴: ۵۱۵-۵۱۶).
پرسشی که اینجا مطرح میشود این است که آیا شهریار واقعاً اعجاز کرده است؟ آیا شهریار اشعار ترکی خود را بدون هیچ تمرین و ممارست و بدون پشتوانة مطالعاتی در زبان و ادبیات ترکی سروده است؟ چگونه بدون وجود هیچ تمرین و ممارستی ممکن است چنین شاهکارهایی خلق شود؟ بررسی اشعار شهریار برای پاسخگویی به این پرسشها ضروری مینماید؛ اما آنچه که کار را دشوار میکند خصوصیت چندزبانگی شهریار از یک سو و نیز خلق شاهکارهایی در هر دو زبان از سوی دیگر است؛ به عبارت دیگر، شهریار در ادبیات ایران و حتی جهان از نادر شعرایی است که در دو زبان شعر سروده که در هر دو زبان شهرت یافته و در اوج قرار گرفته است؛ بنابراین، در تحقیق حاضر به موضوع چندزبانگی و ارتباط آن با عواطف و در نتیجه خلق اشعار عاطفی خواهیم پرداخت و سپس رابطة آن را با شعر و شاعر چندزبانهای چون شهریار بررسی خواهیم نمود.
برای یافتن ارتباط میان عاطفه و زبان و تأثیر چندزبانگی در شهریار باید در دیوانهای ترکی و فارسی وی به دنبال نمونههایی گشت که در آن شاعر از یک اتفاق عاطفی واحد در هر دو زبان فارسی و ترکی شعر سروده باشد. عشق شهریار و خلق شاهکارهای عاشقانه در هر دو زبان بر کسی که ادبیات فارسی و ترکی را بشناسد پوشیده نیست. شاید بتوان شعر «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» را نمونهای از این دست نام برد؛ اما مشکل اینجاست که شهریار این شعر زیبا را تنها در زبان فارسی سروده و ما نمونهای در این سطح که مربوط به آن اتفاق عاطفی خاص باشد را در دیوان ترکی وی نمییابیم. همین موضوع در مورد نبود مجموعهای فارسی در تراز «حیدبابا یا سلام» نیز صادق است؛ اما بررسی دقیق دیوانهای شهریار نشان میدهد که تجربة عاطفی «پارک بهجتآباد» در هر دو دیوان وی ابیاتی را به یادگار گذاشته است. جالب اینجاست که در هر دو شعر فارسی و ترکی، ابیاتی مشابه وجود دارد که میتواند به ما این امکان را دهد تا تأثیر چندزبانگی و تفاوت زبان اول و دوم در سرایش شعری را که از لسان شهریار بیان میشود بررسی کنیم.
پیشینة پژوهش
یکی از مهمترین مسائلی که در زبانشناسی شناختی[1] مطرح میشود چندزبانگی[2] و شناخت[3] است. موضوع چندزبانگی و شناخت را میتوان در دو بافت «زبان روزمره» و «زبان ادبی» خاصه شعر بررسی نمود. در مورد زبان روزمره و شناخت، آناستاسییو بر این باور است که در میان افراد چندزبانه، خاطرات معمولاً در آن زبانی که اتفاق افتاده است نمود و ظهور مییابد؛ همچنین، افراد چندزبانه خاطرات خود را در آن زبان با جزئیات بیشتری بیان نموده و سطح پردازش زبانی آنان در هنگام یادآوری خاطرات، بسیار بالاتر است (Anastassiou, 2020: 68). «قسم خوردن» و عبارتی چون «عاشقت هستم» در زبان اولِ چندزبانهها از لحاظ احساسی قویتر هستند خصوصاً موقعی که این عبارات زیاد استفاده شوند (Anastassiou, 2020: 73). از سوی دیگر، پاولنکو معتقد است زبان اول معمولاً زبان بیان احساسات و عواطف است؛ زیرا هر زبانی که افراد چندزبانه بر آن مسلط هستند دارای معنی ضمنی عاطفی متفاوتی است. همچنین، در صورت فراگیری زبان دوم در سنین بالاتر، این زبانها احتمالاً به شکل متفاوتی نظام یافته و پردازش آن معنایی است تا عاطفی (Pavlenko, 2012).
اروین-تریپ (Ervin-Tripp, 1967, 1964, 1954) به بررسی منابع عاطفی چندزبانهها میپردازد. وی در مطالعة ۱۹۵۴ خود به بررسی پاسخهای ژاپنی و انگلیسی دوزبانههای ژاپنی- انگلیسی متولد آمریکا پرداخته که در خانوادة ژاپنی بزرگ شده و از ۸ الی ۱۴ سالگی در ژاپن تحصیل کردهاند. اروین- تریپ در همة مطالعات خود از همة آزموندهندگان (که همگی دوزبانه هستند) خواسته است تا مجموعهای از تصاویر را به شکل یک داستان به دو زبان روایت کنند. نویسنده به این نتیجه رسیده است که داستانهای روایتشده به زبان ژاپنی در مقایسه با داستانهای انگلیسی عاطفیترند. در داستانهای ژاپنی مردم متأسف و متأثر شده، دردمندانه با صدای بلند گریسته و برای عشق گمشده اشک ریختهاند؛ این در حالی است که در داستانهای روایتشدة انگلیسی در همان تصاویر، روایتهایی کاملاً غیرعاطفی نقل شده است: زنی دزدیده میشود، زنی مست وارد خانه میشود، دختری در حال اتمام طرح خیاطی خود است. در داستانهای ژاپنی، هشت داستان در مورد ارتباطات خانوادگی بوده و دو داستان در مورد روابط عاشقانه؛ درحالیکه در داستانهای انگلیسی تنها سه داستان بنمایة عاطفی و خانوداگی داشته است. این تحقیق چنین نتیجه میگیرد: جملات انگلیسی انتزاعی و سرد بوده؛ اما جملات ژاپنی باعاطفه هستند. نویسنده این نتایج را در نتیجة تفاوت در روابط عاطفی شکل گرفته در دو زبان ژاپنی و انگلیسی دوزبانهها میداند (Pavlenko, 2007: 36-37).
در مورد زبان ادبی، خاصه شعر، پاولنکو (Pavlenko, 2007) معتقد است که اکثر اُدبا حتی اگر از زادگاه خود دور مانده و یا اگر به دو یا چند زبان مسلط بوده و به آن زبانها بنویسند، به زبان اول خود دست به قلم خواهند برد؛ برای نمونه، افرادی چون لوسیف براداسکی[4] و یا فلیپ آلفو[5] غالبا در ژانرهای ادبی و شعر به زبان اولشان اثر خلق کردهاند:
من اشعار را به زبان مادری خود میسرایم؛ زیرا شعر به قلب بسیار نزدیک است؛ این در حالی است که داستاننویسی فعالیتی ذهنی، امری خلاق، غریب و در عین حال دور است (Alfau, in Kellman, 2000: 28 ).
از سوی دیگر، در دیدگاه کِلمن (Kellman, 2000)، آثار فرازبانی؛[6] یعنی نوشتن به بیش از یک زبان یا حدأقل نوشتن به زبانی غیر از زبان اول نویسنده - بسیار نادر است و از این روست که نویسندگانی که این نوع نگارش را برمیگزینند، مورد استقبال خوانندگان قرار میگیرند (Pavlenko, 2007: 180). معمولاً ادبیات فرازبانی بخشی از ادبیات جهان به شمار میرود از همین روست که نمیتوان ادبیات انگلیسی را بدون جوزف کونرادِ[7] متولد لهستان متصوّر شد. همین مسئله در مورد ادبیات فرانسه و جایگاه ساموئل بکتِ[8] ایرلندی صادق است (Pavlenko, 2007: 180). در ادبیات فرانسه نیز این افراد غیرفرانسوی مشهور به چشم میخورند: لپولد سدار سِنگورِ[9] سنگالی، ننسی هاستونِ[10] کانادایی، جولیا کریستوا[11] و تزوتان تودوروفِ[12] بلغاری، تریستان تزارا[13] و اِجین لونسکوِ[14] رومانیایی، آسیه[15] جبار و لیلا سبار[16] الجزایری، واسیلیس الگزاکیسِ[17] یونانی، السا ترویلت[18]، ناتالی ساروت[19] و آندره مکینِ[20] روس (همان: ۱۸۱). همچنین، ادبیات آمریکای معاصر را نمیتوان بدون ولادیمر ناباکوفِ[21] روس و جرزی کوسنیسکیِ[22] لهستانی تصور نمود (Pavlenko, 2007: 181). افزودن این نکته ضروری مینماید که کوسنیسکی در ۲۴ سالگی شروع به یادگیری زبان انگلیسی کرد و اولین نویسندة خارجی شد که در سال ۱۹۶۹ جایزة کتاب ملی در ژانر داستان را کسب نمود. این اتفاق در سال ۱۹۹۹ مجددا توسط ها جین[23] چینی که در ۲۱ سالگی انگلیسی یادگرفته بود تکرار شد.
روش پژوهش
در چارچوب نظری، از زبانشناسی شناختی – چندزبانگی، شناخت و عاطفه- برای تحلیل اشعار استفاده خواهد شد. دیدگاههایی نظیر آناستاسیو (Anastassiou, 2020)، اروین-تریپ (Ervin-Tripp, 1967, 1964, 1954)، پاولنکو (Pavlenko, 2012, 2007) که در بخش پیشین بدان پرداخته شد، پیکرة زبانی پژوهش حاضر به دو بخش تقسیم میشود. برای بررسی رابطة میان چندزبانگی و شعر، دو شعر از شهریار که در مورد یک اتفاق عاطفی واحد سروده شده است بهعنوان پیکرة پژوهش مورد استفاده قرار خواهد گرفت. آن دو شعر به این قرار است: الف: شعر ترکی «اولدوز سایاراق گؤزلهمیشم هر گئجه یاری/ گئج گلمهدهدیر یار، یئنه اولموش گئجه یاری»: ۱۵ بیت، ب: شعر فارسی «بهجتآباد است و شب نیمه است و من چشم انتظار/ انتظاری آخرین کز آخرین دیدار یار»: ۴۶ بیت. در بخش دوم، اگر در هر بخش از استدلالهای ارائه شده نیاز باشد که به دیوان ترکی و فارسی شهریار (۲۰۰۵، ۱۳۷۸) مراجعه شود، نمونههایی از آن اشعار فراخور بحث مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
یافتهها
برای بررسی نتایج تحقیق در گام نخست تنها ابیاتی از دو شعر فارسی و ترکی شهریار را که به موضوع، تصویر و یا ایماژ واحدی اشاره کردهاند به شکل قرینه در جدول ذیل مشاهده میکنیم.
جدول 1. ابیات ترکی و فارسی شهریار که به یک موضوع، تصویر و ایماژ واحد اشاره دارند
شعر ترکی: بهجت آباد خاطره سی
|
شعر فارسی: آخرین خاطرة بهجتآباد
|
اولدوز سایاراق گؤزلهمیشم هر گئجه یاری
گئج گلمهدهدیر یار، یئنه اولموش گئجه یاری
|
بهجتآباد است و شب نیمه است و من چشم انتظار
انتظاری آخرین کز آخرین دیدار یار
|
گؤزلر آسیلی! یوخ نه قارالتی نهده بیر سس
باتمیش قولاغیم، گؤرنه دؤشورمکدهدی داری!
|
گوش با اصواتم آمیزد بسان ضبط صوت
چشم در اشباحم آویزد بسان گوشوار
|
بیر قوش آییغام! سویلیهرک گاهدان اییلدهر
گاهدان اونودا یئل دئیه لای-لای هوش آپاری
|
گه بنالد مرغکی یعنی که بیدارم ولی
در زمان خسبد به لالای نوای جویبار
|
یاتمیش هامی بیر آللاه اویاقدیر داها بیر من
مندن آشاغی کیمسه یوخ اوندان دا یوخاری
|
جزخدا و اختر و من چشم کس بیدار نیست
چشم اختر نیز هم سنگین خواب است و خمار
|
دان اولدوزی ایستهر چیخا گؤز یالواری چیخما
او چیخماسادا اولدوزومون یوخدی چیخاری
|
التماس چشم و گوشم از زمین و آسمان
یک شبح یا یک صدای پایی از آن گلعذار
|
سانکی خوروزون سون بانی خنجردی سوخولدی
سینه مده أورک وارسا کسیب قیردی داماری
|
آخرین بانگ خروس از طرف باغی شد بلند
در جگر گاهم خلنده خنجری بود آبدار
|
ریشخندله قیرجاندی سحر سؤیلهدی: دورما!
جان قورخوسی وار عشقین اوتوزدون بو قماری!
|
نیشخند صبح بیانصاف گویی صاعقه است
آخرین امیدم از وی خرمنی شد تارومار
گویی از دنیای دیگر گفته بودندم به گوش
شرط برد عاقبت را باخت باید این قمار
صبح با چشمی دریده گفت دیگر جیم شو
کز الف اینجا به گوش آویزه سازد چوب دار
|
محراب شفقده اؤزومی سجده ده گؤردوم
قان ایچره غمیم یوخ اوزوم اولسون سنه ساری
|
خود به محراب شفق در سجده دیدم غرق خون
مقتدی با پیشوا و خرمن هستی نثار
|
حال به بررسی ابیاتی که شباهت واژگانی، تصویری و ایماژی بیشتری دارند میپردازیم. افزودن این نکته ضروری مینماید که در هر زبان، تنها بخش یا بخشهای بارز بررسی خواهد شد.
جدول ۲. نمونه اول
شعر ترکی شهریار
|
شعر فارسی شهریار
|
سانکی خوروزون سون بانی خنجردی سوخولدی
سینه مده أورک وارسا کسیب قیردی داماری
|
آخرین بانگ خروس از طرف باغی شد بلند
در جگر گاهم خلنده خنجری بود آبدار
|
سطح واج: استفادة مکرر از یک همخوان سایشی[24] که از نوع لثوی سایشی بیواک[25] است (s) در بیت ترکی و استفادة سه باره از همخوان سایشی دیگر از نوع ملازی سایشی بیواک[26] است (x) در هر دو بیت ترکی و فارسی؛ درنتیجه این مسئله واجآراییهای ذیل خلق میشود. بیت ترکی: واجآرایی اصوات (s) (۶ بار تکرار) و (x) (۳ بار تکرار). همچنین در بیت فارسی: واجآرایی صدای (x) (۴ بار تکرار).
سطح معنی: باهمآیی[27] بیت ترکی: هم در سطح اسم و هم در سطح فعل باهمآیی مشاهده میشود: الف: اسم: خوروز بانی (بانگ خروس)؛ البته این باهمآیی در بیت فارسی نیز به کار رفته است. ب: فعل: خنجر سوخماق (فرو کردن خنجر)، کسیب قیرماق (بریدن و پاره پاره کردن). در این مصرع ترکی دو باهمآیی در کنار هم به کار رفته است.
سطح دستور: بیت ترکی: تنوع ساختی در سطح دستور: ساخت شرطی(وارسا)، جهت فعل معلوم (خنجردی) و مجهول (سوخولدو). بهکارگیری وارسا (اگر وجود داشته باشد) ساخت جمله را شرطی میکند. در کنار این ساخت، جهت فعل هم معلوم است هم مجهول. خنجردی (خنجر است) معلوم بوده و سوخولدو (فرو رفته شد) مجهول میباشد. جالب اینجاست که این دو به ظاهر «واژه»، هر کدام «یک جمله» است که در کنار هم قرار گرفتهاند و همانگونه که اشاره شد این دو جمله باهمآیی نیز دارند؛ بهعبارتدیگر، در «خنجردی سوخولدو» دو جملة معلوم و مجهول باهمآیند شدهاند.
ایماژ: ایماژها در هر دو زبان شباهت فراوانی به هم دارند. در بیت ترکی چنین است که آخرین بانگ خروس به خنجری تشبیه شده که در دل شاعر فرو میرود و اگر در سینه شاعر رگی باقی مانده باشد، آن را بریده و قطعهقطعه میکند. همچنین، با گشایش صبح و طلوع آفتاب، قلب شاعر بریده میشود.
بنابراین، استفادة مناسب و چندلایه از سطوح متنوع زبانی در بیت ترکی اعم از سطح واج، معنی و دستور و تولید ایماژهای کمنظیرِ بیت ترکی را در مقایسه با بیت فارسی متمایزتر میکند.
جدول ۳. نمونه دوم
شعر ترکی شهریار
|
شعر فارسی شهریار
|
یاتمیش هامی بیر آللاه اویاقدیر داها بیر من
مندن آشاغی کیمسه یوخ اوندان دا یوخاری
|
جزخدا و اختر و من چشم کس بیدار نیست
چشم اختر نیز هم سنگین خواب است و خمار
|
سطح واج: بیت ترکی: استفاده ۱۱ باره از حرف «آ» در کلمات «هامی»، «آللاه»، «اویاقدیر»، «داها»، «آشاغی»، «اوندان»، «دا»، «یوخاری». شاید بتوان بلندی و کشیدگی صوری و تلفظیِ ( /ɑ/ واکه پسین باز گسترده[28] در زبان ترکی است) این حرف و آوای آن در تلفظ کلمات مذکور را به بلندی شب و عظمت خداوند و مقایسه آن با عظمت خود شاعر نسبت داد؛ البته حرف «آ» در بیت فارسی نیز ۶ بار بهکار رفته است که در مقایسه با بیت ترکی بسامد کمتری دارد.
آرایة تضاد و اغراق و ایماژ: تضاد بیداری و خواب در هر دو بیت ترکی و فارسی مشهود است. در بیت فارسی خدا، اختر و شاعر بیدار هستند؛ اما در بیت ترکی تنها خداوند بیدار است و شهریار. اغراق بهکار رفته در هر دو زبان زیبایی خاص را به هر دو بیت داده است. منتها ایماژی که در بیت ترکی بهکار رفته، حدأقل برای نویسنده، عمیقتر و شاید کمنظیر باشد. در بیت ترکی، شاید بتوان این پیشفرض را متصوّر شد که خدا گاهی خوابش میآید؛ ولی نخوابیده است؛ درحالیکه خدا همیشه بیدار است. شاعر اولِ هستی (مندن آشاغی کیمسه یوخ) و خداوند انتنهای هستی است. ایماژ مذکور با این ظرافت در بیت فارسی به چشم نمیخورد.
جدول ۴. نمونه سوم
شعر ترکی شهریار
|
شعر فارسی شهریار
|
محراب شفقده اؤزومی سجده ده گؤردوم
قان ایچره غمیم یوخ اوزوم اولسون سنه ساری
|
خود به محراب شفق در سجده دیدم غرق خون
مقتدی با پیشوا و خرمن هستی نثار
|
ایماژ: مقایسة دو بیت فارسی و ترکی نشان میدهد که تقریباً ایماژهای مصرعهای اول هر دو بیت تصویری مشابه را نشان میدهد؛ حتی واژههای استخدامشده توسط شاعر در هر دو مصرع فارسی و ترکی نیز مشابه هستند؛ اما مصراعهای دوم ابیات تفاوت غیرقابلانکاری را نشان میدهند. در بیت اول، شاعر تصویر شفق قبل از طلوع آفتاب را که در زیر افق قرار گرفته همانند محرابی دانسته که جایگاه عبادت است. او رنگ سرخ شفق را تداعیگر رنگ خون قلمداد کرده و خود را غرق خون در سجده میبیند. در ابیات دوم، در بیت فارسی، شاعر غرق خون در محراب به پشیوای خود مقتدی نموده و هستیاش را نثار او کرده است؛ اما در بیت ترکی، شاعر غرق خون در محراب افتاده و غمی از این افتادن ندارد و تنها آروزیش این است که در محراب شفق، رویش به سوی یار باشد که در ذهن مخاطب قربانیشدن و رو به قبله بودن را تداعی میکند؛ البته شاید بتوان این تصویر را، با توجه به اردات شهریار نسبت به حضرت علی علیهالسلام، به نحوة شهادت مولای خود در محراب نیز مرتبط دانست.
از مجموع نکات بیان شده میتوان گفت که تمامی ابیات بررسی شده از نمونههای بارز و بسیار زیبایی ادب فارسی و ترکی هستند؛ اما استفاده مناسب و گاه چندلایه از سطوح متنوع زبانی و تولید ایماژهایی بینظیر، ابیات ترکی را در مقایسه با ابیات فارسی متمایزتر میکند.
حال علت اینکه چرا شهریار در زبان مادری خود از سطوح مختلف زبانی بیشتر بهره جسته و از ایماژهای متنوعتری استفاده نموده تا بار عاطفی قویتری را به خواننده در مقایسه با زبان دوم خود انتقال دهد، باید در رابطة میان زبان اول و ارتباط آن با عاطفه یافت. زبان اول معمولاً زبان بیان احساسات و عواطف است (پاولنکو، ۲۰۱۲)؛ البته شهریار نیز به این مسئله اشاره دارد. حالوهوای عاطفی مادر شهریار در دوران کودکی در روح وی منعکس شده است. وقتی شهریار چهار یا پنجساله بوده، اولین شعر لطیفی را که حس کرده و به ذائقه سپرده، شعری است که مادر وی در سنین کودکی برایش خوانده است. از نظر شهریار، آن شعر دورة کودکی تا آخر عمرش در مغز او صدا کرده و از لطیفترین اشعار دنیا محسوب میشود. شهریار در فایل صوتی که در اواخر عمرش ضبط شده اینگونه بیان میکند:
بنده ذوق ادبیم؛ بلکه حساسیت ادبیم را، بیشتر مدیون مادرم هست. مادر من، خودش سواد خواندن و نوشتن نداشت؛ ولی چون پدرش اهل علم و ادب بود، محفوظات خیلی شیرین ادبی داشت. اشعار بسیار لطیف – ترکی، فارسی، عربی- به خاطر داشت و مخصوصا خودش شعر لطیفی رو میخواند، میلرزید و اشکش میریخت. این بود که علاوهبر حق وراثت، اصلاً اون حال مادرم از اوّل کوچیکی، بچّکی در روح من منعکس شد. یادم هست چهار یا پنج سال داشتم، اولین شعری لطیفی رو که حس کردم، به ذائقه سپردم، مادرم خواند، این دو بیت ترکی بود که هنوز در مغز من صدا میکنه و هنوز در نظر من از لطیفترین اشعار دنیاست. و اون دو بیت اینه:
گئتمه ترسا بالاسی، منده سنه سایه گلیم
دامنیندن یاپیشیم، منده کلیسایه گلیم
یاکی سن گل گیلن اسلامی گولوم ائیله قبول
یاکی تعلیم ائله من مذهب عیسایه گلیم
منبع: فایل صوتی (7:53 تا 9:26)
تأثیر عاطفه و البته زبان مادری بر روح و روان شهریار از دوران کودکی تا پایان عمرش بهگونهای است که هنوز صدای مادر (صدایی که متشکل از زبان و نیز عاطفه مادری است) در مغز شاعر منعکس شده و شهریاری که خود استاد ادب است آن شعر را که مادرش خوانده از لطیفترین اشعار، نه در زبان ترکی؛ بلکه در میان همة زبانهای دنیا میداند؛ صد البته که این تأثیر در سرایش شاهکاری چون (ترسا قیزی با مطلع: اذن وئر توی گئجهسی منده سنه دایه گلیم/ ال قاتاندا سنه مشاطه تماشایه گلیم) کاملاً مشهود است.
تأثیر دوران کودکی و محلّ زندگی شهریار در خلق اشعار متأخر وی نیز غیرقابل انکار است. شهریار در اواخر عمر خود به روستای پدری خود رفته و تصویری پر از حسرت از محل گذران کودکیاش ارائه میدهد. او در یک بند چنین میگوید:
منیم الهام ایله، بوردا قونوشوب دیل-دوداغیم
قرآنا، حافظه، بوردا آچیلیب گؤز-قولاغیم
منده موسی کیمی، حیدربابادیر طور داغیم
بوردا کشف اولدو که حقدن نه کرامات اولاجاق
نئجه شطرنج؟ که شاهلار هامیسی مات اولاجاق!
زبان شهریار در اینجا (زادگاه پدری او) با الهام گشوده شده است. چشم و گوش شهریار به قرآن و حافظ در اینجا باز شده است. شهریار بسان حضرت موسی است و کوه حیدربابا همانند کوه طور! محل زندگی شاعر محل کشف کرامات است و شهریاری که همه پادشاهان بهسان شاهان شطرنج در مقابلش مات خواهند شد. زیستگاه شاعر در زبان شهریار دارای اهمیت بالایی است. وی زیستگاهش را آغازگر و منبع اصلی الهامات شعری خود میداند.
در کنار ادعای پاولنکو (Pavlenko, 2012) مبنی بر این حقیقت که «زبان اول معمولاً زبان بیان احساسات و عواطف است»، اروین-تریپ (Ervin-Tripp, 1967, 1964, 1954) نیز در مجموعهای از مطالعات ادعای مشابهی دارد. اروین-تریپ (1954) بر این باور است که داستانهای روایتشده به زبان ژاپنی (زبان اول) سخنگویانِ دوزبانه در مقایسه با داستانهای زبان انگلیسی (زبان دوم) عاطفیترند. وی همچنین گزارش میدهد که جملات انگلیسی، انتزاعی و سرد بوده؛ در حالیکه جملات ژاپنی با عاطفه هستند. نویسنده این نتایج را در نتیجة تفاوت در روابط عاطفی شکل گرفته در دو زبان ژاپنی و انگلیسی دوزبانهها میداند (Pavlenko, 2007: 36-37)؛ بهعبارتدیگر، اروین-تریپ بر این باور است که روایت سخنگویان دوزبانه از یک تصویر در زبان اول عاطفیتر از زبان دوم است. حال اگر بخواهیم همین ادعا را در مورد تجربة شهریارِ چندزبانه از یک اتفاق عاطفی (که علت اصلی خلق دو شعر ترکی و فارسی مورد بررسی در تحقیق حاضر است) منطبق کنیم، میتوان استدلال کرد که روایتی که شاعر از یک تجربة عاطفی دارد اگر به زبان مادریش باشد عاطفیتر از روایت وی به زبان دوم اوست؛ البته این ادعا تنها از یک نمونة تجربی اشعار شهریار است و نمیتوان آن را به تمام اشعار وی تعمیم داد. همچنین، باید پذیرفت که شاید دو اثر بررسی شده در پژوهش حاضر دریک حال مشترک خلق نشده باشند و چه بسا در سرودن اثر گذشت زمان موجب تسلّی خاطر صاحب اثر هم شده باشد؛ از این روست که پرسشهایی نظیر موارد ذیل پیش میآید که پاسخهایی قطعی را نمیتوان برایشان یافت: اگر شهریار میخواست روایتی ترکی از تجربة شعر «آمدی جانم به قربات ولی حالا چرا؟» خلق کند، آیا روایت ترکی وی از این شاهکار زبان فارسی لزوماً عاطفیتر میبود؟ (حدأقل، نگارندة این سطور از پاسخ به این پرسش ناتوان است؛ البته اگر، بر فرض، پاسخ بلی باشد، آنگاه حیف و هزاران حیف که چرا این اتفاق رخ نداده است). همین پرسش را میتوان در مورد اشعار و یا حدأقل ابیاتی نظیر «پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند/ بلبل شوقم هوای نغمهخوانی میکند» و یا «سیزده را همه عالم به در امروز/ من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم» مطرح نمود.
علاوهبر ادعای پاولنکو و اروین-تریپ که زبان مادری را زبان بیان احساسات قلمداد میکنند، اغلب ادیبان و شعرا نیز غالباً به زبان مادری خود شعر میسرایند؛ زیرا، به قول فیلیپ آلفو، شعر به قلب نزدیکتر است. آنچه شهریار را در میان شعرای چندزبانه متمایز مینماید این حقیقت است که او در هر دو زبانِ ترکی و فارسی، مشهور و دارای شاهکارهای فراوانی است. در مورد شهرت شهریار اینگونه میتوان گفت که اسماعیل فقیه شهریار را مشهورترین شاعر آذربایجانیِ ایران در دو زبان ترکی و فارسی در قرن بیستم میداند (Faghih, 2017: 99). در مورد جایگاه شهریار در ادبیات فارسی به این نقل قول از زرینکوب و آرینپور بسنده میشود که شهریار پرآوازهترین شاعر عصر خود در کنار بهار و نیما بود (زرینکوب، ۱۳۸۳: ۵۴۷) و البته خودِ ملکالشعرای بهار شهریار را «نه تنها افتخار ایران؛ بلکه افتخار عالم شرق» میداند (آرینپور، ۱۳۷۴: ۵۱۳). در مورد جایگاه شهریار در ادبیات ترکی، احمد آتش[29]، حیدربابایا سلام شهریار را شاهکار دوستداشتی تمام ترکان جهان میداند که در نوع خود شهرت جهانی یافته است (Berengian, 1988: 200). پرفسور آچیق گؤز[30] حیدربابایا سلام شهریار را مظهر و نشانه ادبیات ترکی در جهان دانسته (Faghih, 2017: 100) و رستم اوا[31] شهریار را یکی از ستونهای غزل ترکی در کنار بزرگانی چون ملامحمد فضولی میداند (رستم اوا، ۱۳۸۱). کِلمن (Kellman, 2000) خلق چنین آثاری را –آثاری که توسط افرادی چون شهریار خلق شده است- «آثار فرازبانی» یعنی نوشتن به بیش از یک زبان یا حدأقل نوشتن به زبانی غیر از زبان اول نویسنده- دانسته و این پدیده را بسیار نادر میداند و اذغان میکند که نویسندگانی که این نوع نگارش را برمیگزینند، مورد استقبال خوانندگان قرار میگیرند (Pavlenko, 2007: 180)، حقیقتی که در مورد شهریار نیز صادق است؛ بنابراین اگر نتوان ادبیات انگلیسی را بدون جوزف کونراد، ادبیات فرانسه را بدون لپولد سدار سِنگور و ادبیات آمریکا را بدون ولادیمر ناباکوف فرض نمود، نمیتوان ادبیات فارسی از یک سو و ادبیات ترکی را از سوی دیگر بدون شهریار متصور شد.
پس از بحث در مورد نقش زبان مادری بر خلق شعرِ شهریار، شایسته است که به اظهارنظر آرینپور در مورد شهریار بپردازیم که گفته بود چگونه شهریار بدون تمرین و ممارست قادر به خلق آثار بدیع در ترکی شده است. در ادعای آرینپور که شهریار در زبان ترکی اعجاز کرده است، این نکات را میتوان لحاظ نمود: در وهلة نخست، شهریار با ادبیات ترکی نامأنوس نیست. او علاوهبر نقل قول خود از اشعار ترکی که مادرش بر وی میخواند، که در بخش پیشین بدان اشاره شد، در جای جای دیوان ترکی و نیز در برخی موراد در دیوان فارسی خود به برخی از بزرگان ادبیات ترکی، خواه آشکار، خواه تلحویحاً، اشاره دارد. برای نمونه، اشارات شهریار به صابر در دیوان ترکی وی غیرقابل انکار است. شهریار صابر را شاعری دست و دلباز خوانده که سفرهاش برای شعرای دیگر باز است و آنها نیز از سفرة ادبی او اطعام میکنند. مصرع «صابر کیمی بیر سفرهلی شاعر پخیل اولماز!» و استغراض ادبی شعرای دورة انقلاب مشروطه از صابر، از مصادیق این ادعاست. خودِ شهریار نیز در شعر «صابرین خوروزو» (خروس صابر) به استقبال شعر صابر رفته و در منظومة ماندگار سهندیم در کنار بزرگانی چون حافظ از صابر نام میبرد. شهریار در برخی دیگر از اشعار خود به برخی از شعرهای صابر از جمله ملانصرالدین یورغانی (ملحفه ملانصرلادین)، فسنجان، قوجا باغبان (باغبان پیر) و غیره اشاره مینماید. او همچنین در فایل صوتی خود اشاره میکند که هر شعری را که از صابر به من میرسید حفظ میکردم. علاوهبر صابر، سید عظیم شیروانی، خسته قاسم و نیز داستانهای فولکور آذربایجان از مواردی است که شهریار را تحت تأثیر خود گذاشته است. برای نمونه، مصرع دوم این بیت مشهور از شهریار «آناما سؤیلهین اوغلون ییخیلیب سنگرده/ تئللرین باس یاراما قویما منی قان آپارا»، شعر «یالان دونیا» و ابیات و مصرعهایی نظیر «ائوده بیر ایل آه چکهرم، خبر یوخ/ ائودن چیخام، من اویانا، یار گلی» و «عاشیقلارین سازلاریندا سؤزوم وار» از این موارد به شمار میرود؛ البته تأثیر شهریار از بزرگان ادب ترکی به این موارد محدود نبوده و بررسی این مسئله از حوصلة این پژوهش خارج است؛ بنابراین، طبق آنچه بیان شد، شهریار به زبان و ادبیات ترکی اشراف دارد. حال شاعری در تراز شهریار که در ادب فارسی جایگاه بسیار ویژهای دارد و در زبان ترکی بزرگان ادب ترکی و منتقدین و نیز تودة مردم در ایران، ترکیه و قفقاز را مسحور کرده است، اعجاز کرده یا خیر؟ خودِ شهریار معتقد است که بله! او در شعر ترکی اعجاز کرده است. شهریار در شعری با مطلع «تورکو بیر چشمه ایسه، من اونو دریا ائلهدیم» (اگر زبان ترکی را چشمهای متصوّر شویم، من آن چشمه را به دریا تبدیل کردم) بیان میکند که زبان ترکی را از سطح چشمه به دریا رسانده و امیدوار است تا این دریا به اقیانوس تبدیل شود. او معتقد است با سرودن شعر ترکی با ابدیت وصلت کرده تا دوباره «حافظی» زاده شود و شاهچراغی را به تبریز اهدا کند. شهریار از طاغوت انتقاد کرده و خود را بهسان حافظ دارای دمِ میسحایی دانسته که اعجاز میکند؛ بنابراین، شهریار معتقد است که در سرودن شعر ترکی اعجاز کرده است (فیض روحالقدس اولدو مددیم حافظ تک/ منده حافظ کیمی اعجاز مسیحا ائلهدیم)؛ بنابراین، در پاسخ به ادعای آرینپور میتوان گفت که بله شهریار بنا به ادعای خود و نیز نقل منتقدین ادبیات ترکی و همچنین بررسی یافتههای این پژوهش، در سرودن اشعار ترکی فردی کم نظیر و شاید بینظیر است منتها شهریار خلق الساعه نبوده؛ بلکه با پشتوانة غنی ادبیات ترکی و تسلط بر آن و تأثیر پذیرفتن از دوران کودکی تا آخر عمر توانسته اشعار فاخری را در زبان ترکی خلق نماید.
بحث و نتیجهگیری
میتوان اینگونه نوشت که شهریار در اقلیم آذربایجان و زبان ترکی زیسته است. واجها، واجآراییها، کلمات، نحو و دستور زبان از یک سو و سنتها، آداب، وقایع زیستی و عاطفی و غیره شاعر از سوی دیگر، بستری برای تولید شعر و در نهایت تصویرسازی فراهم مینماید. آنچه که در وجود شهریار نهادینه شده تصاویر و ایماژهای اقلیم خود است؛ بهعبارتدیگر، شعر شهریار بر اقلیم و زیستگاه او بنا نهاده شده است. چون تولد و رشد شهریار در اقلیم آذربایجان است، بستر اولیة شاعر در آنجا فراهم شده است. هر آنچه پس از رشد اولیه بر ذهن و زبان شاعر جاری میشود بر بستر اولیه قرار گرفته و استوار میشود. شهریار نمیتواند اقلیم اولیه خود را ترک نماید. بیت «قاچمیشام تبریزه قوی یاخشی یامان بللنسین» و تصدیق آرینپور از رنجش شهریار و بازگشت به تبریز (آرینپور، ۱۳۷۴: ۵۲۰-۵۲۱) این موضوع را نشان میدهد؛ بنابراین، تمام آنچه او دارد در ضمیر ناخودآگاه ابتدا از آن اقلیم گذر کرده و آنگاه به زبان ترکی و یا فارسی وارد شده است. حال ممکن است کسی بتواند این دو اقلیم را به هم نزدیک نموده و درنتیجه ترکیبهای زبانی و ادبی و ایماژهای هر دو اقلیم را به هم نزدیک کند و شاید کسی در اقلیم اولیه خود به قدرت باقی بماند و اقلیم ثانویه و دیگر اقلیمهای متأخر را نتواند به اقلیم اولیه خود نزدیک کند؛ البته در دیدگاه خودِ شهریار نیز هنر شاعری «آن تأثیر و ارتعاش لطیفی است که بلااراده بر روی اعصاب انسان نقش میبندد. ... و دستگاه عصبی شاعر آن را از خود طبیعت یا از دستگاه عصبی دیگری تحویل گرفته به صورت شعر به دستگاه عصبی دیگران تحویل میدهد (آرینپور، ۱۳۷۴: ۵۱۱)؛ بنابراین، گرچه شهریار در زبان فارسی اشعار بسیار قدرتمندی دارد؛ اما به دلیل نفوذ اقلیم، بافت و محیط آذربایجان و زبان ترکی در ذهن او، شعر ترکی مورد بررسی در پژوهش حاضر عاطفیتر و از لحاظ زبانی چندلایهای و از نظر ادبی پیچیدهتر از شعر فارسی همتراز آن شعر است که البته این موضوع را نمیتوان به تمام اشعار وی تعمیم داد.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
سپاسگزاری
تشکر از عزیزانی که در نگارش این مقاله مددکارم بودند.
ORCID
[1]. cognitive linguistics
[2]. multilingualism
[3]. cognition
[4]. Brodsky, L.
[5]. Alfau, F.
[6]. translingual writing
[7]. Conrad, J.
[8]. Beckett, S.
[9]. Senghor, L. S.
[10]. Huston, N.
[11]. Kristeva, J.
[12]. Todorov, T.
[13]. Tzara, T.
[14]. Ionesco, E.
[15]. Djebar, A.
[16]. Sebbar, L.
[17]. Alexakis, V.
[18]. Triolet, E.
[19]. Sarraute, N.
[20]. Makine, A.
[21]. Nabokov, V.
[22]. Kosinski, J.
[23]. Jin, H.
[24]. fricative consonant.
[25]. voiceless alveolar fricative.
[26]. voiceless uvular fricative.
[27]. Collocation.
[28]. open back unrounded vowel
[29]. Atesh, A.
[30]. Achiq Guz.
[31]. Rüstəmova.