| تعداد نشریات | 61 |
| تعداد شمارهها | 2,224 |
| تعداد مقالات | 18,170 |
| تعداد مشاهده مقاله | 55,965,068 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 29,020,958 |
تکوین فعل مرکب در زبانهای ایرانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| علم زبان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| دوره 10، شماره 18، مهر 1402، صفحه 365-400 اصل مقاله (901.86 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| شناسه دیجیتال (DOI): 10.22054/ls.2023.73568.1578 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| بابک شریف* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| گروه زبانشناسی، دانشکدة زبانهای خارجی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| هدف از پژوهش حاضر، بررسی شکلگیری زنجیرههای موسوم به «فعل مرکب» در زبانهای ایرانی است. بهاینمنظور، متونی از سه دورة تاریخی زبانهای ایرانی انتخاب و (پیش)نمونههای انواع محمول مرکب در آنها تحلیل شد. برایناساس، در دورة باستان، اغلب محمولهای غیربسیط را افعال پیشوندی تشکیل میدهند. بااینحال، الگوهای «فعل مرکب» از همین دوره وجود داشته است. با تثبیت جایگاه پیشوندهای فعلی در فارسی باستان که حرکتی در خلاف جهت تحلیلیشدن زبان بود، الگوهای موجود برای تشکیل انواع «فعل مرکب» فعال شدند. در دورة میانه و با غیرفعالشدن برخی از پیشوندهای فعلی، روند تولید «افعال مرکب» شدت یافت. در دورة ایرانی نو، با تداوم کاهش افعال پیشوندی و افزایش «افعال مرکب»، دو عامل دیگر در شکلگیری افعال مرکب نقش داشتند: نخست، نیاز به ساختن فعل با عناصر قرضی و دیگری، گرایش به همترازسازی افعال بسیط بیقاعده از طریق تبدیل آنها به «فعل مرکب». | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| فعل مرکب؛ فعل پیشوندی؛ فعل سبک؛ زبانهای ایرانی؛ فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اگرچه ساختهای موسوم به «فعل مرکب» یا «محمول مرکب»[1] در بسیاری از زبانهای دنیا یافت میشوند، اما عوامل و نحوة شکلگیری و سیر تحول آن تاکنون کمتر بررسی شده است و در زبان فارسی نیز، همچنان محل بحث پژوهشگران و زبانشناسان است. هدف از پژوهش حاضر، جستجو در سرچشمههای شکلگیری و کاربرد انواع «محمول مرکب» در زبانهای باستانی ایران و سیر تحول این افعال در ادوار مختلف زبانهای ایرانی تا به امروز، با تأکید بر زبان فارسی است. تعاریف و مصادیقی که تاکنون برای فعل مرکب برشمردهاند، بسیار متنوع است و ما در اینجا در مقام احصای آنها نیستیم. بنابراین، برای روشنبودن موضوع بحث، باید اجمالاً مراد خود از این پدیده را مشخص نماییم و آن عبارت است از زنجیرهای متشکل از یک فعل قابلتصریف و (دستکم) یک عنصر (معمولاً) غیرفعلی که مجموعاً یک واحد معنایی (محمول) را تشکیل داده و میتواند کارکردی مشابه فعل را در جمله ایفا نماید. جزء فعلی را «همکرد» یا «فعل سبک»[2] و جزء غیرفعلی را «فعلیار» یا «پیشفعل»[3] نامیدهاند. از آنجا که خود اصطلاح «فعل مرکب» از حیث اطلاق بر مصادیق آن همواره موردمناقشة بسیار بوده است[4]، در نوشتار حاضر اصطلاح «محمول مرکب» را کمابیش مترادف با «فعل مرکب» به کاربردهایم. نوشتار حاضر از بخشهای زیر تشکیل شده است: در بخش ۲ پیشینة مطالعات درزمانی فعل مرکب در زبانهای ایرانی بررسی شده است. بخش ۳ به بررسی (پیش)نمونههای «فعل مرکب» در سه دورة زبانهای ایرانی باستان، ایرانی میانه و ایرانی نو میپردازد. برای هر دوره با کاوش در متون منتخب، نمونههایی که میتوانند زمینهساز و/یا محصول فرایند تشکیل «فعل مرکب» محسوب شوند استخراج، دستهبندی و سپس، تحلیل شدهاند. در انتها، بخش ۵ به جمعبندی و پیشنهادهایی برای پژوهشهای بعدی اختصاص خواهد یافت.
هرچند پدیدة «فعل مرکب» از همان نخستین توصیفها و دستورهای نگاشتهشده برای زبان فارسی شناسایی شده است، اما تکوین و تحول آن در زبانهای باستانی ایران کمتر مطالعة شده است. جکسن[5] (1892) در دستور اوستایی خود سخنی از فعل یا محمول مرکب به میان نیاورده است. کنت[6] (1953) نیز چنین ساختاری را در فارسی باستان شناسایی نکرده است. راستارگویوا[7] (1347) و ابوالقاسمی (1375) صرفاً به نمونههایی از «افعال مرکب» در فارسی میانه، مانند زین کردن، اندازه نمودن، درود دادن، کین خواستن و نماز بردن اشاره کردهاند. شینتوخ[8] (1976) که «افعال مرکب» را افعال ترکیبی[9] مینامد، تکوین و تطور این افعال را در زبانهای ایرانی بررسی کرده و معتقد است تشکیل این گونه ساختها صرفاً تمهیدی نیست که برای پرنمودن شکافهای معنایی در مقولة فعل ـ یعنی در جایی که برای مفهوم خاصی فعل ساده وجود نداشته باشد ـ به کار رود. وی با استناد به نمونههایی مانند مثالهای 1 تا 3، چنین نتیجه میگیرد که محمول مرکب در زبان اوستایی، یعنی قرنها پیش از تماس زبان عربی با فارسی، وجود داشته است و لذا، این فرضیه را که این ساخت، صرفاً تمهیدی برای وامگیری از زبان عربی بوده است، نادرست میداند. به ادعای او، در زبان اوستایی «افعال مرکب» فراوانی مشاهده شده است، اما تعداد همکردها معدود و ترکیب آنها با عناصر غیرفعلی بسیار محدود بوده است. چند مورد از کاربرد چنین افعالی در اوستا که وی از رایخلت[10] (1909: 228) نقل میکند عبارتاند از[11] (خطوط زیر واژهها که اجزای «فعل مرکب» را مشخص میکنند از نگارندة این سطور است):
آنکه به کسی زخم خونین میزند (وندیداد 30 :4).
ذهنش را خراب کن (یسن ۹، بند ۲۸).
پس دیوان بر آنان زور ورزیدند (یشت ۱۹، بند ۸۰). به گزارش شینتوخ، دستورزبانهای پهلوی تحتعنوان «افعال مرکب»، غالباً افعال پیشوندی را مطرح کرده و تنها نمونههای پراکندهای از افعال ترکیبی را ذکر میکنند. به نظر وی، گسترش (و نه شکلگیری) این نوع ساختهای فعلی در نتیجة تماس با زبان عربی بوده، زیرا افعال ترکیبی در تمام زبانهای جهان اسلام و نیز در زبان یدیش[12] عمدتاً حاوی عناصر غیرفعلی سامی بوده است. به عقیدة شینتوخ، تشکیل افعال ترکیبی لزوماً ابزاری جهت «وامگیری» نیست، زیرا گاهی حتی ریشههایی از زبان عربی بهمنظور ساختن افعال ترکیبی وام گرفته میشوند که در زبان فارسی برای این مفاهیم خلأ معنایی وجود ندارد. برای مثال، زبان فارسی اسم حساب (مشتق از فعل حَسَبَ) را از زبان عربی وام گرفته و با اِعمال فرایندی «ترکیبی» بر روی آن، فعل حساب کردن را ساخته است، درحالیکه واژة فارسی شماردن و مشتق ترکیبی آن یعنی شمار کردن پیشتر جزو لغات این زبان بودهاند. ناتل خانلری (1365: 182بب[13]) بررسی تحول تاریخی ساختمان فعل در زبان فارسی را از دورة میانه آغاز میکند و معتقد است «در زبان پهلوی جنوب غربی (پارسیک) هر سه صورت ساختمان فعل (ساده، پیشوندی، مرکب) وجود داشته است». به گزارش وی، تعداد «افعال مرکب» در نوشتههای پهلوی بسیار نیست و تعداد همکردها نیز کم است. از این جملهاند، پیمان کردن، فرمان بردن، رنج بردن. ناتل خانلری به وجود عبارتهای فعلی در متنهای پهلوی (پارسیک) نیز اشاره کرده و این نمونهها را میآورد: اندر یاد داشتن، اَفریاد رسیدن (به فریاد رسیدن)، پدکار داشتن (به کار بردن). به باور وی، وجود دو روش برای ساختن فعل از مادة اسم و صفت و همچنین، استفادة فراوان از پیشوندهای فعلی، نیاز به کاربرد «فعل مرکب» را در زبانهای ایرانی میانه بسیار کم کرده است. چانکالینی[14] (2011) در بررسی تکوین «افعال مرکب» فارسی ـ و به تعبیر او «ترکیبی» ـ به دو جنبه از این افعال میپردازد: نخست، گاهشماریِ شکلگیری و دوم، پیوند بین افعال ترکیبی ایرانی و ساختهای مشابه در سایر زبانهایی که در همین منطقه تکلم میشوند، ولی بهلحاظ ردهشناختی و تبارشناختی با زبانهای ایرانی تفاوت دارند. درخصوص نکتة نخست، چانکالینی معتقد است که برخلاف نظر عدهای که پیدایش این افعال را مربوط به فارسی نو میدانند، ساختهای متشکل از اسم/صفت/قید + کردن (یا سایر افعال «ضعیف») از مدتها قبل در زبانهای ایرانی پا به عرصة وجود نهادهاند، تا جایی که به باور او میتوان چنین ساختی را از ویژگیهای خانوادة هندوایرانی دانست. باوجوداین، درخصوص جنبة دوم، وی بر این باور است که افعال ترکیبی موجود در زبانهای سامی[15] و آلتایی[16] محصول تماس با زبانهای ایرانی و درنتیجه، گردهبرداری از این زبانها است. وی البته اذعان میکند که اثبات این مدعا دشوار است. چانکالینی (2011: 11) اشاره میکند که الگوهای گروهیِ فارسی میانه در کنار افعال سببی/جعلی، هم با پسوند -ēn-(و گاه -ān-) و هم بدون آن وجود دارند و امکاناتی نظیر مثال (4) را به دست میدهند:
چانکالینی با استناد به شواهد سامی مینویسد که زبان سریانی ساختهایی مرکب از ʿBD کردن و یک اسم ـ خواه اسمی ایرانی (برای مثال nḥšyrʾ ʿBD (نخچیر کردن))، یونانی و یا واژهای سامیتبار ـ را نشان میدهد که نمونة آن را در (۵) میبینیم.
وی استدلال میکند که این الگو، که «شواهد آن دستکم از قرن چهارم میلادی به بعد در دست است ... به اقرب احتمال گردهبرداری از فارسی میانه است». بدینقرار، دادههای سریانی کاربرد الگوهای گروهی از نوع «اندرز دادن، دعا کردن» و مانند آن را در فارسی میانه تأیید میکنند. چانکالینی در بررسی پیشینة «فعل مرکب» فارسی، نمونههای زیر را از فارسی باستان نقل و ساخت «اسم + کردن» در آنها را عبارات کمابیش ثابتی توصیف میکند که میتوان آنها را پیشنمونة محمولهای مرکب فارسی نو تلقی نمود.
پادشاهی را من در جای خود باز بنیاد نهادم.
آن را من بر جای (خود) نهادم. بااینحال، مفصلترین پژوهش در تکوین محمول مرکب در زبانهای ایرانی را کُرن[17] (2013) انجام داده است. وی با تمرکز بر دو مقولة جهت[18] و گذرایی[19]، پیدایی محمول مرکب در فارسی را واکاوی میکند. کُرن با ارائة شواهد متعددی از زبانهای ایرانی باستان، ایرانی میانه، ایرانی نو و نیز زبانهای غیرایرانی همجوار، ظهور محمولهای مرکب را به تحولِ جفت فعلهای kar (کردن) و baw (شدن) پیوند میزند و استدلال میکند که این دو فعل، بهترتیب، دو مختصة [+INST] (برانگیزش[20]) و [+AFF] (تأثر[21]) را رمزگذاری میکنند. به باور کُرن، اگرچه این مختصهها بهترتیب مشخصة کنشگر[22] و کنشپذیرِ[23] سرنمونی[24] هستند، هر یک بهتنهایی مفهومی کلیتر دارند که سببِ «کمتعیّنیِ»[25] این دو فعل میشود و این ویژگی بارز افعال سبک است. توزیع دو فعل kar و baw متناظر با دامنة دو جهت معلوم[26] و میانة[27] (میانهمجهول[28]) فعل در ایرانی باستان و لذا، منعکسکنندة تقابل جهت است که صرفنمایی[29] آن در ایرانی میانه از بین رفته است. دستگاه جهت که دو فعل kar و baw در مرکز آن قرار دارند، افعال دیگری مانند گرفتن و دادن را در طرف [+INST] و افعال حرکتی را در طرف [+AFF] به خود میافزاید. همین افعال در مقام فعل کمکی برای صورتهای ترکیبی همچون ساخت امکانی[30]، ماضی متعدی و مجهول تحلیلی[31] نیز به کار میروند.
در دورة ایرانی باستان، علاوهبر فعل بسیط، حجم وسیعی از افعال را فعلهای پیشوندی تشکیل میدهند که در آنها از ترکیب پیشفعل ـ یا به تعبیر جکسن (1892) و کنت (1953) «پیشوند فعلی» ـ با ریشة فعل (بسیط)، معنایی خاص یا جدید ایجاد میشود. به نوشتۀ شروو[32] (2009: 93)، پیشفعلهای پرکاربرد عبارتاند ازus- «بالا»، ni- «پایین»، fra- «پیش»، apa- «دور»، ati- «فرا»، niš- «برون، دور، جدا»، ham- «با هم»، i-ṷ (ضبط جکسن: vī (1892: 210) «برون، جدا». افزونبراین، برخی از حروف اضافه مانند paiti- «به» کارکرد پیشفعلی نیز دارند؛ به گونهای که به گفتة شروو (2009: 83) در مواردی تمایز بین حرف اضافه، پیشفعل و قید دشوار است. ویژگی بسیار مهمی که پیشفعلهای اوستایی را از فارسی باستان متفاوت میسازد، این است که در اوستا، پیشفعل میتواند از فعل اصلی جدا شود. دراینصورت، پیشفعل معمولاً پیش از ریشة فعل، گاهی در ابتدای بند و گاهی به فاصلة یک یا چند کلمه از فعل میآید. در شاهد زیر از اوستایی (ابوالقاسمی، 1375: 161)، پیشفعل با فاصلۀ سه کلمه از فعل آمده است:
کاش ای مهر! ما را از اندوه دور میکردی (یشت 10، بند 23). بدینقرار، پیشفعلهای اوستایی از حیث وابستگی به فعل و جایگاهشان در جمله از درجة آزادی بالایی برخوردارند. بنابراین، اطلاق «پیشوند» ـ که بنا به تعریف، تکواژی مقید است ـ به این عناصر خالی از مسامحه نیست، خصوصاً که به گفتة جکسن (1892: §749) برخی از این پیشوندها در اصل اسم بوده و بعداً ویژگی قید به خود گرفتهاند. این نکته، یعنی جدایی(نا)پذیری پیشفعل از فعل، نقطة عزیمت ما در بررسی سیر تکوین و تحول «فعل مرکب» در زبانهای ایرانی خواهد بود و در ادامه بدان بازخواهیم گشت. صورت kar در ایرانی باستان چند ریشة فعلی همآوا[33]ـ همنویسه[34] را بازنمایی میکند. بارتلمه[35] (1904: 444ff) این صورت را بازنماییِ 5 ریشة مختلف میداند که از 1kar تا 5kar شمارهگذاری شدهاند. از آنجا که در «افعال مرکب» بیشتر با 1kar سروکار داریم، در سرتاسر این نوشته هرجا سخن از ریشة kar به میان میآید، مقصود 1kar است. لازم به ذکر است که ریشة 1kar خود نیز معانی متعددی دارد. رایخلت (1911: 225) برای این فعل در اوستایی معنیهای «(بدل به ...) ساختن، ایجاد کردن، انجام دادن، آماده کردن، آفریدن» را برشمرده است. کنت (1953: 179) نیز 1kar را به معنی «(بدل به ...) کردن، ساختن» دانسته است. بدینترتیب، میتوانیم دو معنی اصلی 1kar را «کردن» و «ساختن» بدانیم. بارتلمه (1904: 444ff) عامترین کاربرد 1kar را به معنی «(الف) را (ب) کردن/ساختن» میداند که در آن «ب» در حالت مفعولی است. بارتلمه معانی «به وجود آوردن، انجام دادن، ساختن، گواهی دادن، آماده ساختن، کردن» را در مرتبة بعد ذکر میکند. از آنجا که اولاً، ترتیب معانی در فرهنگ بارتلمه و واژهنامههای مندرج در کتابهای رایخلت و کنت بر اساس بسامد کاربرد واژهها است و ثانیاً، معنیِ «کردن» انتزاعی و معنی «ساختن» عینی است، میتوان نتیجه گرفت که ریشة 1kar در ایرانی باستان هر دو کاربرد سبک و سنگین را داشته و حتی در معنی سبک، پرکاربردتر بوده است. این نتیجهگیری با روند و جهت کلی تحول معنایی واژهها نیز که غالباً از عینی به سمت انتزاعیشدن است، همخوانی دارد. در این بخش، به بررسی نمونههایی از زنجیرههای فعلی در اوستایی میپردازیم که میتوان آنها را پیشنمونههای «فعل مرکب» قلمداد نمود. دادههای اوستایی این پژوهش از مهریشت (منشیزاده، 1398) و فروردینیشت (مولایی، ۱۳۸۲) گردآوری شدهاند. از این دو متن مجموعاً ۹۱ داده استخراج گردید که از این تعداد، ۸۰ مورد فعل پیشوندی، ۵ مورد همنشینی صفت و فعل، ۴ مورد همنشینی اسم و فعل، یک مورد عبارت فعلی و یک مورد ترکیب (ساختواژی) اسم و فعل مشاهده گردید. از آنجا که برای مقاصد پژوهش حاضر اهمیت بسامد نوع[36] بهمراتب بیش از بسامد نمونه[37] است، دادههای تکراری ثبت نشدهاند. ریزتعداد انواع دادهها بهتفکیک به قرار زیر است: افعال پیشوندی با پیشفعل پیوسته به فعل = ۷۶ مورد افعال پیشوندی با پیشفعل گسسته از فعل = ۴ افعال پیشوندی با قلب پیشفعل نسبت به فعل = ۱ همنشینی صفت و فعل: ۵ مورد همنشینی اسم و فعل: ۴ مورد عبارت فعلی: 1 مورد دادههای دارای جزء فعلی از ریشة kar: ۰ (پیشوندی) + ۲ (سایر موارد) = ۲ درصد از کل دادهها. برای صرفهجویی در حجم مقاله، برای هریک از انواع فوق تنها به ذکر یک نمونه بسنده میکنیم.
اگر هم بهخوبی پرتاب کند (تح: پرتاب خوبی پرتاب کند) hvastəm صفت مفعولی در حالت مفعولی، مفرد مذکر «پرتاب خوب» aŋhayeiti فعل معلوم، مضارع اخباری سوم شخص مفرد از ریشة ah «پرتاب میکند»
هنگامی که او (درویش) با احترام فریاد برمیآورد (تح: فریاد میبرد). vāčim اسم مفرد مذکر در حالت مفعولی «فریاد» baraiti فعل مضارع سوم شخص مفرد از ریشة bar «میبرد» در شاهد ۱۰، جزء فعلی از ریشة bar است که نسبت به معنی اولیه و ملموسِ خود (بردن) رنگباخته شده و کارکرد فعل سبک پیدا کرده است.
خورشید راهش را میپیماید (تح : به راه میآید) (تر. مولایی (1382: 93): خورشید راه میپیماید). در شاهد فوق پیش از فعل، گروه حرف اضافهای متشکل از حرف اضافۀ ava «به» و اسم paϑa «راه» آمده است و الگوی عبارت فعلی را به نمایش میگذارد. 3ـ3. «فعل مرکب» در فارسی باستان در فارسی باستان دو تحول عمده از نظرگاه موضوع این پژوهش رخ میدهد: نخست، کاهش استفاده از افعال پیشوندی، و دوم و بهموازات آن، افزایش چشمگیر استفاده از فعل kar در محمولهای مرکب. البته اغلب محققان، بررسی پیشینة کاربرد ساخت «اسم + کردن» را از دورة ایرانی میانه آغاز و نمونههای آن را ذکر میکنند. باوجوداین، وجود عبارات کمابیش ثابتی با الگوی مذکور در ایرانی باستان را میتوان حاکی از کاربردِ این الگو در این دوره ـ ولو به نحو غیرنظاممند ـ دانست. در تحلیل دادهها به بررسی عباراتی از این دست خواهیم پرداخت. در بررسی حاضر از متون فارسی باستان، کلیة کتیبههای مذکور در کنت (1953) بررسی شده است. برایناساس، در مجموع، 65 داده از کتیبههای مذکور استخراج گردید. ریزتعداد انواع دادهها بهتفکیک به قرار زیر است:
الف) ساخت اسنادی سببی: زنجیرههای حاوی «صفت+کردن» را طبیبزاده (۱۳۸۵) ساخت اسنادی سببی مینامد.
دیگری را سوار بر شتر کردم (و از رودخانه عبور دادم) (تح : دیگری را شُتربَر کردم). ušabārim صفت مفعولی مرکب (uštra- + bāri-) در حالت مفعولی «حملشده با شتر» ب) جناس اشتقاق:
مردی که وفادار بود، او را پاداش خوبی دادم (کنت، 1379: 436) (تح : نیک برکشیدم). ubartam صفت مفرد مذکر (u- + barta-) در حالت مفعولی «نیک داشته» abaram فعل ماضی اول شخص مفرد از ریشۀ bar «برکشیدم»
از میان 4 نمونة این گروه، 3 مورد با فعلkar و یک مورد با فعلbar ساخته شده است، به شرح زیر:
اهورهمزدا مرا یاری رساند.
آنجا جنگ کردند تر. کنت (1953: 123)): آنجا وارد جنگ شدند (تح : به جنگ پیوستند). تر. اشمیت[39] (1991: 58): آنجا آن نبرد (را) کردند (تح : (آن) نبرد را جنگیدند). hamaranam اسم مفرد در حالت مفعولی «جنگ» akumā فعل ماضی سوم شخص جمع از ریشة kar «کردند» شاهد فوق یکی از نمونههای کاربرد ساخت hamaranam+kar است که در کتیبههای فارسی باستان بارها به کار رفته است.
آن (پادشاهی) را من بر جای خود باز بنیاد نهادم (تح : بر جای کردم) (Kent, 1953: 120). patipadam گروه حرف اضافهایِ واژگانیشدهای مرکب از حرف اضافةpati (به) و اسمpadam (گام، جایگاه) است. برایناساس، عبارت patipadam akunavamرا میتوان از پیشنمونههای عبارت فعلی تلقی نمود. 3ـ4. جمعبندی دورة ایرانی باستان در افعال غیربسیط این دوره، گرچه غلبه با افعال پیشوندی است و هنوز الگوی شناختهشده و زایایی بهمنزلة «فعل مرکب» نداریم، اما نمونههای متعددی از همنشینی اسم/صفت/گروه حرف اضافهای با فعل (سبک) مشاهده میشود که میتوان آنها را بهصورت محمول مرکب تحلیل کرد. در این نمونهها جزء فعلی غالباً معنی انتزاعی دارد و «فعلیار» همواره حالت نحوی دارد. همچنین، در این دوره فعل kar هرچند هر دو معنی سبک («کردن») و سنگین خود «ساختن، ایجاد کردن» را دارد، در ساختهای محمولی مرکب فقط با معنی سبک ظاهر میشود. ازاینرو، میتوان گفت که در این دوره تنوع پیشوندهای فعلی و بهتبع آن، کثرت افعال پیشوندی، اهل زبان را از تکثیر «فعل مرکب» بینیاز میسازد. باوجوداین، تحول مهمی در خلال این دوره رخ میدهد و آن این که پیشفعلها که در اوستایی نسبت به فعل، انواع آزادی حرکت (از جمله انفصال[40] و قلب[41]) را داشتند، در فارسی باستان به عناصری جداییناپذیر از فعل بدل میگردند. بهموازات این تحول ساختاری، در این دوره با دو تحول مهم بسامدی نیز مواجهیم: نخست، کاهش استفاده از پیشفعل در افعال غیربسیط (اعم از پیشوندی و محمول مرکب) است که در مجموع دادههای ما از ۸۸ درصد در اوستایی به ۷۳ درصد در فارسی باستان میرسد و دیگری، افزایش استفاده از فعل kar در افعال غیربسیط است که در مجموع دادهها از 3 درصد در اوستایی به ۱۸ درصد در فارسی باستان میرسد. جالبتوجه است که میزان آن کاهش و این افزایش، هر دو ۱۵ واحد درصد است و تساوی این دو عدد ـ حتی اگر تصادفی باشد ـ بسیار قابلتأمل است. بهبیاندیگر، کاربرد پیشفعلها و فعل kar ـ که نمایندة افعال مرکب بهطور کلی است ـ در افعال غیربسیط همچون دو کفة ترازو عمل میکند که بالارفتن یکی با پایینآمدن دیگری همراه است. گفتنی است هرچند الگوی اسم + kar در کتیبههای فارسی باستان الگوی غالب نیست، اما حضور همین الگو در سایر گونههای زبانی فارسی باستان احتمالاً آنچنان پررنگ بوده که انگیزة گردهبرداری در برخی متون آرامی شده است که چانکالینی (2011) به آنها پرداخته است (نگ بخش ۲). بنابراین، با درنظرگرفتن تحولات بعدی، به نظر میرسد که وجود ترکیباتی با ساختار اسم + kar که نمونههایی از آن را در این زیربخش آوردیم، در تحولات بعدی «فعل مرکب» نقش مهمی داشته است.
در زبانهای دورة ایرانی میانه شاهد گسستی عمده، در سطوح آوایی، صرفی و نحوی، نسبت به دورة ایرانی باستان هستیم. این در حالی است که از منظر این پژوهش، دو تحول حائزاهمیت ویژهاند: نخست، ازمیانرفتن صرف اسم و دیگری، ازمیانرفتن اعتبار ریشه در صرف فعل و شکلگیری دو مادة مضارع و ماضی بهجای آن. در این دوره نیز، همانند دورة ایرانی باستان معنی فعل را میتوان بهوسیلة پیشفعلهایی مقید نمود. ابوالقاسمی (۱۳۷۵) پیشوندهای فعلی ایرانی میانة غربی را به دو دستة مرده و زنده تقسیم میکند که هر دو دسته از ایرانی باستان نشأت میگیرند. پیشوندهای زنده به گزارش ابوالقاسمی (1375: ۱۲۳) عبارتاند از: abar-, abāz-, andar, ēr-, frāz-, frōd-, pēš-, ul- وی همچنین، برخی از پیشوندهای مرده را همراه با نمونة پایة فعلی به قرار زیر ذکر میکند: (apa- →) ab]gan- افگن (upa- →) ab]zāy- افزای (ni- →) ni]šast نشست (wi- →) wi]dardan گذاردن به نوشتة راستارگویوا (1347: 128)، از این گونه افعال «نمیتوان پیشوندهای فعلی را جدا نمود، زیرا این پیشوندها در فارسی میانه مفهوم مستقل خود را از دست دادهاند و به مرور زمان با مادة فعل ترکیب شده و مادة فعل مستقلی ساختهاند». بهعبارتدیگر، این افعال تجزیهپذیری خود را از دست دادهاند. این تجزیهناپذیری پیشوندهای فعلی و واژگانیشدگیِ افعال پیشوندی، فرایندی بود مشابه آنچه در دورة ایرانی باستان مشاهده کردیم و در این دوره نیز پیامدی طبیعی داشته است. وقتی تعدادی از پیشوندهای فعلی زایایی خود را از دست دادند، نظام فعل برای جبران این نقیصه و بیان معانی متنوع و جدید فعلی میبایست یا پیشوندهای جدیدی بیافریند و یا سازوکار (از قبل موجود) دیگری را فعال(تر) کند. از آنجا که در ایرانی میانة غربی هیچ پیشوند فعلی جدیدی به وجود نیامده بود، سازوکار جایگزین، چیزی نبود جز تشکیل محمولهای مرکب. 4ـ2. «فعل مرکب» در ایرانی میانه بر اساس آنچه در زیربخش قبل گفته شد، تعجبی ندارد که در دورة میانه بسامد «افعال مرکب» و بهطورکلی، انواع محمول مرکب بسی بیش از آن مقداری است که در فارسی باستان و اوستا یافت میشده است. در این بخش، به بررسی دادههای گردآوریشده در این پژوهش میپردازیم. عناوین متون منتخب عبارت است از: پهلوی زردشتی: کارنامة اردشیر بابکان (فرهوشی، ۱۳۵۴)، وزیدگیهای زادسپرم (راشدمحصل، ۱۳۸۵)، کتیبة شاپور یکم در حاجیآباد، کتیبة کرتیر در کعبه زردشت، کتیبة شاپور سگانشاه در پرسپولیس، کتیبة شاپور یکم در تنگ براق (عریان، 1392)؛ پهلوی اشکانی: بنچاق اورامان، کتیبة شاپور یکم در کعبه زردشت (عریان، 1392)؛ سغدی: روایتی از تولد بودا (قریب، 1383) (تا پایان برگ ده). در مجموع، ۴۱۷ داده از متون مذکور استخراج گردید. ریزِ تعداد انواع دادهها بهتفکیک به قرار زیر است:
اهم تحولات و ویژگیهای محمولهای مرکب در این دوره را میتوان به شرح زیر برشمرد:
βwδδh wnʼ (بوی کرد) ʼšyh βyr (هوش یافت)
zamān handāxt[45] (KAP 3/6) طالع گرفت spāsdārīh hangārd (KAP 4/8)سپاس گزارد nām nihād (KAP 4/8) نام نهاد dād ārāst (KAP App.) دادورزی کرد
pašt abarkard (Zād 1/30) پیمان کرد čašm abardāšt (Zād 2/11) چشم برداشت stawīh patigrift (KAP 5/2) شکست خورد
payām frēstīd (KAP 9/4) پیام فرستاد saxvan guft (KAP 11/6) سخن گفت zēnhār xvāst (KAP 13/13) زینهار خواست
hamburd kun (Zād 34/42) پر کن ǰud kunēd (Zād 35/33) جدا کند stardag kard (Zād 1/4) بیهوش کرد
namāz burd (Zād 21/11) نماز برد sōkand xvard (KAP 4/5) سوگند خورد xvāišn kart (KAP 7/6) خواهش کرد
pad dād nihādan (Zād 27/10) به داد نهادن ō dīdār āwarēd (Zād 30/35) پدید آورد ō sar šawēd (Zād 34/25) به پایان رسد
āxist (Zād 8/3) خاست pāsbānēnīd (Zād 10/2) پاسبانی کرد
apēgumānīh dād (KAP 4/5) اطمینان بخشید kēn xvāhēnd (KAP 11/9) کین خواهند adiyārīh dahēnd (KAP 2/5) یاری دهند کوتاه سخن اینکه حرکتی که در دورة باستان بهسمت تحلیلیشدن در حوزة فعل آغاز شده بود، در دورة میانه شدت گرفت. دورة ایرانی نو بهلحاظ تاریخی از سال 254 هجری آغاز میشود و مهمترین زبانهای این دوره عبارتاند از پشتو، کردی، آسی، بلوچی و فارسی دری (ابوالقاسمی، 1373: 283). به گزارش ویندفور[46] (2009)، در اغلب زبانهای ایرانی نو مانند آسی، کردی، زازا، یغنابی، بلوچی و پشتو ساختهای «فعل مرکب» به کار میروند. باوجوداین، از آنجا که موضوع این پژوهش، بررسی درزمانی «فعل مرکب» است و نگارنده به پیشینة این زبانها دسترسی نداشته است، در این بخش بر زبان فارسی نو تمرکز خواهیم کرد. ناتل خانلری (۱۳۶۵: ۳۵۹) فارسی نو را به سه دورة «رشد و تکوین»، «فارسی درسی» و «تحول اخیر» تقسیم میکند. دورة رشد و تکوین از قدیمیترین آثار بهجاماندة فارسی بعد از اسلام تا اوایل قرن هفتم هجری را دربرمیگیرد. دورة فارسی درسی با هجوم مغول در قرن هفتم آغاز میشود و تا پایان حکومت صفوی ادامه دارد. دورة تحول اخیر نیز، با تأسیس سلسلة قاجار شروع میشود و تا دوران معاصر تداوم مییابد. هر یک از سه دورة یادشده ویژگیهای واژگانی و دستوری خود را دارد. باوجوداین، برای مقاصد پژوهش حاضر میتوانیم دو دورة نخست را بر روی هم «فارسی کلاسیک» و دورة سوم را «فارسی معاصر» بنامیم. در فارسی نو و در ادامة سیر کاهش استفاده از افعال پیشوندی، تعداد پیشوندهای فعلی فعال از ۸ عدد در دورة میانه و فارسی کلاسیک (ابوالقاسمی، ۱۳۷۵: ۱۷۹ و ۲۱۵) به ۵ عدد در فارسی امروز (Windfuhr & Perry, 2009: 448) رسیده است. بهموازات این کاهش، طبعاً تولید افعال همکردی و عبارتهای فعلی شدت یافته است. بهدلیل کثرت متون فارسی نو و دشواری انتخابِ تنها تعدادی از آنها، برای گردآوری دادهها بهجای مراجعة مستقیم به متون، از مدخلها و زیرمدخلهای فرهنگ بزرگ سخن (انوری، ۱۳۸۱) استفاده شد که شامل افعال پیشوندی، «مرکب» و عبارتهای فعلی مندرج در این فرهنگ است. خلاصة آمار این دادهها به شرح زیر است:
ملاحظه میکنیم که میزان افعال پیشوندی نسبت به دورة میانه کاهش چشمگیری داشته است. گفتنی است که حدود دو سوم از افعال پیشوندی گردآوریشده، در فارسی معاصر منسوخ شدهاند و لذا، میزان افعال پیشوندی این دوره تنها حدود 1 درصد از کل دادهها را تشکیل میدهد. سایر تحولات مهم «فعل مرکب» در فارسی نو به قرار زیر است:
(ف.ک) نماز کردن > (ف.ک){وضو، حج، غسل} کردن (ف.ک) نماز بردن > (ف.ک) عمره بردن (ف.ک) دم زدن > { صلا، حرف، فریاد، سوت} زدن تلگراف زدن > {تلفن، بیسیم، ایمیل، پیامک} زدن پاسخ دادن > { امتحان، مسابقه، کنکور، تست} دادن نفس کشیدن > {سیگار، قلیان، تریاک} کشیدن
(ف.می) چاره خواستن > (ف.ک) چاره {ساختن/ کردن/ جستن/ آراستن} > (ف.مع) چاره کردن گاهی نیز، «فعل مرکبی» همکرد خود را به همکردی پرکاربردتر یا شفافتر تغییر میدهد، مانند ترک گفتن > ترک کردن.
انگیزة این تبدیل، همترازسازیِ[48] صرفی است که به اهل زبان امکان میدهد تا بهجای یادسپاری دو بن برای هر فعل بیقاعده، برای افعال جعلی تنها دو بن قاعدهمند (تاب/تابید) و برای «افعال مرکب» تبدیلی تنها یک (یا چند) فعل بیقاعده (مانند کردن) را به خاطر سپرده و بدینترتیب، از بار حافظة درگیر در پردازش فعل بکاهند. برخی نمونهها از این قرارند: گریستن (گری/گریست) > گریه کردن فریفتن (فریب/فریفت) > فریب دادن برخی وامواژهها از طریق هر دو نوع فرایند مذکور به فعل تبدیل شدهاند، مانند رقصیدن/رقص کردن، فهمیدن/فهم کردن، طلبیدن/طلب کردن، خوابیدن/خواب کردن[49]. جالب توجه است که در اغلب جفتهایی از این دست، گزینة جعلی از «فعل مرکبِ» همتای خود رایجتر است و این خود مؤیدی است بر قوت انگیزة همترازی، زیرا همانگونه که گفتیم، بنهای افعال جعلی قاعدهمندند، یعنی بن ماضی با افزودن «ـید» به بن مضارع به دست میآید. بدینترتیب، اولویتبندی فارسیزبانان بین این سه نوع فعل به ترتیب زیر است (نوع سمت راست بر چپ رجحان دارد): فعل سادة جعلی > فعل مرکب > فعل سادة بیقاعده خوابیدن > خواب کردن > خفتن
(ف.می) نماز بردن > (ف.ک) نماز کردن > (ف.مع) نماز خواندن (ف.می) پاسخ کردن > (ف.ک) پاسخ دادن
خواب بردش مرغ جانْش از حبس رَست (مولوی) > (ف.مع) خوابش برد این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت... (حافظ) > (ف.مع) خوشم آمد
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت *** آری به اتفاق، جهان میتوان گرفت به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد *** ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم
در پژوهش حاضر، به بررسی پیشینه و زمینههای شکلگیری فعل مرکب در زبانهای ایرانی پرداختیم. بر اساس شواهد بررسیشده در مقطع ایرانی باستان، در افعال پیشوندی این دوره دو مرحله قابلتشخیص است: 1) مرحلة آزادی عمل پیشفعل و رابطة سست آن با فعل در اوستایی و 2) پیوند نزدیک و استوار پیشفعل با فعل و تبدیل آن به پیشوند (مقید) در فارسی باستان. تبدیل پیشفعلهای نسبتاً آزاد اوستایی به پیشوندهای مقید در فارسی باستان، از سویی نقطة آغاز تکوین محمولهای مرکب (از پیشوند و ریشة فعل) بود و از سوی دیگر، انگیزة افزایش محمولهای مرکب نحوی (اعم از اسنادی و انضمامی) را ـ که الگوی آنها از قبل در زبان وجود داشت ـ فراهم آورد. این زنجیرهها از فعل متعدی و مفعول آن تشکیل میشدند و بررویهم و در مقام محمولی واحد، گاه اسم دیگری را بهعنوان موضوع خود میگرفتند. در این دوره، تثبیت جایگاه پیشفعلها در پیوند با فعل که تحولی در جهت ترکیبشدگی[50] بود، کاربرد بیشتر محمولهای مرکب را به همراه داشت که حرکتی در جهت تحلیلیشدگی یا بهعبارتی، تعدیل پدیدة نخست بود. فعل کردن از همین دوره در تشکیل محمولهای مرکب نقش برجستهای داشته، هرچند تنها فعلِ بهکاررفته در محمولهای مرکب نبوده است. در دورة ایرانی میانه بسیاری از افعال پیشوندی تجزیهپذیری خود را از دست دادند. فرایند تحکیم جایگاه پیشوندهای فعلی در تحولی دیگر به نازایی و تجزیهناپذیری آنها از ستاک فعلی انجامید و سبب کاهش کاربرد افعال پیشوندی شد. ازسویدیگر، برای جبران این نقیصه، الگوی ساخت انواع محمول مرکب با همکردهای متنوع فعال گردید. همچنین، در این دوره همکردهای بیشتری علاوهبر کردن نیز وارد الگوی تشکیل «فعل مرکب» گردیدند. در دورة ایرانی نو با تثبیت افعال سبک، روند تولید و تکثیر محمولهای مرکب جدید شدت یافت و بهموازات آن، نسبت استفاده از افعال پیشوندی نیز کمتر شد تا جایی که در فارسی معاصر این نسبت به ۱ درصد رسیده است. در این دوره، دو عامل جدید نیز به تشکیل افعال مرکب جدید کمک کرد. نخست، نیاز به ساخت فعل با وامواژهها و دیگری، همترازسازی افعال بیقاعده از طریق تبدیل آنها به «فعل مرکب» بود. در شکل (۱) روند تغییرات کاربرد افعال پیشوندی و جزء فعلی کردن که پرکاربردترین فعل در این جایگاه بوده است، از اوستایی تا فارسی نو بر اساس دادههای تحلیلشده نشان داده شده است. چنانکه مشاهده میکنیم، نسبت افعال پیشوندی در سرتاسر این گسترة زمانی سیر نزولی داشته است و شیب این کاهش در دورة میانه شدت گرفته است. درخصوص فعل کردن نیز، سیر کلی کاربرد آن صعودی است، ولی در دو مقطع با کاهش روبهرو هستیم که این مسأله توضیح مختصری میطلبد. نخستین مقطع کاهش کاربرد همکرد کردن در زبان سغدی است که میتوان آن را به جدایی حوزة فرهنگی این زبان از فارسی نسبت داد. کاهش نسبی این همکرد در دورة فارسی نو نیز، ناشی از کثرت «افعال مرکب» ساختهشده با همکردهای دیگر است. شکل ۱. سیر تحول کاربرد افعال پیشوندی و جزء فعلی کردن
مسیر طیشده در تکوین و تطور «فعل مرکب» در زبانهای ایرانی حاکی از حرکت این زبانها و مشخصاً زبان فارسی در جهت تحلیلیشدن و همسو با سایر تحولات نظام فعل در این جهت است که از آن جمله میتوان به شکلگیری ساختهای ترکیبی برای مجهولسازی و برخی زمانهای دستوری، مانند ماضی نقلی، ماضی بعید و آینده اشاره نمود. هر یک از دورههای سهگانة بررسیشده در این نوشته، از حیث موضوعات مرتبط با شکلگیری فعل مرکب، از جمله ساخت موضوعی، انواع پیشفعل و مقولات دستوری آن، فرایند همکردشدگی و ارتباط آن با دستوریشدگی، جداییپذیری محمولهای مرکب، کاهش و افزایش همکردها در دورههای مختلف، رابطة بین فعل کمکی و همکرد و موضوعاتی از این دست، شایستة پژوهشهایی مستقل هستند. تحقیق در این مباحث با بهرهگیری از پیکرههای بزرگتر و برگرفته از طیف گستردهتری از زبانهای باستانی و زندة ایرانی و زبانهای همجوار، حوزة پژوهشی بسیار ثمربخشی خواهد بود. سپاسگزاری از جناب آقای دکتر احسان چنگیزی که در انتخاب متون باستانی مورداستناد در این پژوهش به نگارنده یاری رسانده و در نگارش مقاله نیز راهنماییهای ارزشمندی نمودند، بسیار سپاسگزارم.
[1]. complex predicate [2]. light verb [3]. preverb [4]. برای مروری بر این مناقشات، نگ. منشیزاده و همکاران (۱۴۰۰). [5]. Jackson, A. V. [6]. Kent, R. G. [7]. Rastorgueva, V. S. [8]. Sheintuch, G. [9]. periphrastic [10]. Reichelt, H. [11]. شینتوخ شواهد را با اندکی سهو در علائم زیر و زبر نقل کرده است که نگارنده با رجوع به اصل منبع، آنها را اصلاح نمود. [12]. Yiddish [13]. اختصارات: بب (به بعد)، تح (تحتاللفظی)، تر. (ترجمه)، ف.ک (فارسی کلاسیک)، ف.مع (فارسی معاصر)، ف.می (فارسی میانه)، کارنامة اردشیر بابکان (KAP)، کتیبة داریوش در بیستون (DB)، کتیبة داریوش در شوش (Dse)، وزیدگیهای زادسپرم (Zād)
[14]. Ciancaglini, C. [15]. Semitic [16]. Altaic [17]. Korn, A. [18]. voice [19]. transitivity [20]. instigation [21]. affectedness [22]. agent [23]. patient [24]. prototypical [25]. underspecification [26]. active [27]. middle [28]. mediopassive [29]. morphological marking [30]. potential construction [31]. analytic passive [32]. Skjærvø, P. O. [33]. homonym [34]. homograph [35]. Bartholomae, Ch. [36]. type frequency [37]. token frequency [38]. figura etymologica [39]. Schmitt, R. [40]. detachment [41]. scrambling [42] .shift [43]. incorporational [44]. copulative ۱. آوانویسی دادهها طبق شیوة مکنزی (1971) صورت گرفته است. [46]. Windfuhr, G. [47]. loan translation [48]. levelling [49]. خواب کردن در قدیم، فعل مرکب لازم و به معنی «خوابیدن» بوده است، چنانکه در بیت زیر از سعدی میبینیم: بیا به صلح من امروز و در کنار من امشب *** که دیده خواب نکردهست از انتظار تو دوشم این در حالی است که در فارسی معاصر خواب کردن بیشتر بهصورت متعدی و به معنی «خواباندن» به کار میرود. [50]. syntheticity | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
ابوالقاسمی، محسن. (1373). تاریخ زبان فارسی. تهران: سمت.
ابوالقاسمی، محسن. (۱۳۷۵). دستور تاریخی زبان فارسی. تهران: سمت.
انوری، حسن. (۱۳۸۱). فرهنگ بزرگ سخن. تهران: سخن.
راستارگویوا. ورا سرگییوونا. (۱۳۴۷). دستور زبان فارسی میانه (ترجمة ولیالله شادان). تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
راشدمحصل، محمدتقی. (۱۳۸۵). وزیدگیهای زادسپرم. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
صادقی، علیاشرف. (۱۳۴۹). تحول افعال بیقاعدة فارسی. مجلة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی مشهد، 4(6)، ۷۹۱ـ۸۰۱.
صادقی، علیاشرف. (۱۳۷۲). دربارة فعلهای جعلی در زبان فارسی. مجموعه مقالات سمینار زبان فارسی و زبان علم، بهکوشش علی کافی (۲۳۶ـ۲۴۶). تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
طبیبزاده، امید. (۱۳۸۵). ساختهای اسنادی و سببی در زبان فارسی. نامة فرهنگستان، ۳۲، ۶۱ـ۶۸.
عریان، سعید. (۱۳۹۲). راهنمای کتیبههای ایرانی میانه پهلوی ـ پارتی. تهران: علمی.
فرهوشی، بهرام. (۱۳۵۴). کارنامة اردشیر بابکان. تهران: مؤسسة انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
قریب، بدرالزمان. (۱۳۸۳). روایتی از تولد بودا. تهران: اسطوره.
کنت، رولاند، ج. (1379). فارسی باستان: دستور زبان، متون، واژهنامه (ترجمه و تحقیق سعید عریان). تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی.
منشیزاده، مجتبی. (۱۳۹۸). مهریشت: تحلیل زبانشناختی متن اوستایی. تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبائی.
منشیزاده، مجتبی، چنگیزی، احسان و شریف، بابک. (۱۴۰۰). ماجرای پایانناپذیر «فعل مرکب»: درآمدی به مفهومشناسی و اصطلاحشناسی فعل غیربسیط در زبان فارسی. پژوهشهای زبانشناسی، ۲۵، ۲۲۱ـ۲۳۶.
مولایی، چنگیز. (۱۳۸۲). بررسی فروردینیشت (سرود اوستایی در ستایش فروهرها). تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز.
ناتل خانلری، پرویز. (۱۳۶۵). تاریخ زبان فارسی (جلد دوم). تهران: نشر نو.
References Abolghassemi, M. (1994). A History of the Persian Language. Tehran: SAMT. [In Persian] Abolghassemi, M. (1996). A Historical Grammar of the Persian Language. Tehran: SAMT. [In Persian] Anvari, H. (2002). Sokhan Comprehensive Dictionary (Persian to Persian). Tehran: Sokhan. [In Persian] Bartholomae, Ch. (1904). Altiranisches Worterbuch. Strassburg: K. J. Trübner. Ciancaglini, C. (2011). The formation of the periphrastic verbs in Persian and neighbouring languages. In M. Maggi & P. Orsatti (Eds.), The Persian Language in History, (pp. 3-21). Wiesbaden: Reichert. Farahvashi, B. (1975). Karnameye Ardeshire Babakan. Tehran: University of Tehran Press. [In Persian] Gharib, B. (2010). A Narration of Buddha’s Birth: Sogdian Text of Vessantra Jãtaka, Tehran: Ostoore Publisher. [In Persian] Jackson, A. V. W. (1892). An Avesta Grammar in Comparison with Sanskrit. Stuttgart: W. Kohlhammer. Kent, R. G. (1953). Old Persian Grammar: Texts, Lexicon (2nd ed.). New Haven: American Oriental Society. Korn, A. (2013). Looking for the middle way: Voice and transitivity in complex predicates in Iranian. Lingua, 135, 30-55. MacKenzie, D. N. (1971). A Concise Pahlavi Dictionary. London and New York: Oxford University Press. Monshizadeh, M. (2019). Mehryasht: A Linguistic Analysis of the Avestan Text. Tehran: Allameh Tabataba’i University Press. [In Persian] Monshizadeh, M., Changizi. E., & Sharif, B. (2021). The endless story of the “compound verb”: An introduction to conceptology and terminology of complex verbs in Persian. Journal of Researches in Linguistics, 13(2), 217-236. [in Persian] Mowlayi, C. (2003). A Study of Farvardin-Yasht (Avestan Anthem in Praise of Fravahars). Tabriz: Tabriz University Press. [In Persian] Natel Khanlari, P. (1987). A History of the Persian Language (Vol. 2). Tehran: Nashr-e Now. [In Persian] Oryan, S. (2013). Manual of Middle Iranian Inscriptions (Parthian-Pahlavi). Tehran: Elmi. [In Persian] Rashed-Mohassel, M. T. (2006). Vizidagiha i Zadisparam. Tehran: Institute for Humanities and Cultural Studies. [In Persian] Rastorgueva, V. S. (1968). A Grammar of Middle Persian (Translated by V. Shadan). Tehran: Bonyad-e Farhang-e Iran. [In Persian] Reichelt, H. (1909). Awestisches Elementarbuch. Heidelberg: C. Winter. Reichelt, H. (1911). Avesta Reader (Texts, Notes, Glossary and Index). Strassburg: Verlag von Karl J. Trübner. Sadeghi, A. A. (1970). Evolution of Persian irregular verbs. Journal of the Faculty of Literature and Humanities of Mashhad, 4(6), 791-801. [In Persian] Sadeghi, A. A. (1993). On the denominal verbs in Persian. In A. Kafi (Ed.), Proceeding of the seminar on Persian and the language of science, (pp. 236-246). Tehran: Iran University Press [In Persian]
Sheintuch, G. (1976). Periphrastic verb formation in Persian. Studies in the Linguistic Sciences, 5(2), 139-156. Schmitt, R. (1991). The Bisitun Inscriptions of Darius the Great: Old Persian Text. London: SOAS. Skjærvø, P. O. (2009). Old Iranian. In G. Windfuhr (Ed.), The Iranian Languages, (pp. 43-195). London: Routledge. Tabibzadeh, O. (2007). Causative and copulative structures in Persian. Nāme-ye Farhangestān, 8)4(, 61-68. [In Persian] Windfuhr, G., & Perry, J. R. (2009). Persian and Tajik. In G. Windfuhr (Ed.), The Iranian languages, (pp. 416-544). London: Routledge. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,134 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 451 |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||