. مقدمه
اثر ادبی محصول ذهنیت، زبان و جهان هنرمند است و تأثیر "جنسیت" بر آن نخست با دو عامل اصلی ارتباط دارد. از یکسو، تفاوت ذاتی بین زن و مرد در ایجاد تفاوتهای ذهنی، رفتاری، اندیشگانی و زبانی (بهمنزلۀ ابتداییترین عامل تفاوت بر ادبیات) تأثیرگذار است و از سوی دیگر، تفاوت جنسیتی که برساختۀ جامعه و فرهنگ است سبب تبعیض، نابرابری و تسلط مردان بر زنان میشود. مجموعۀ این تفاوتها به خلق دنیای ذهنی، جهانبینی، تجربه، تفکر، نگاه، زبان و نوشتار متفاوت زنان و مردان انجامیده و بازتاب تفاوتها در آثار ادبی در سطح پارهای از شکلهای زبانی، سبک، مضمون، درونمایه و نوع بیانِ متفاوت خود را آشکار کرده است. با بررسی هر زبان درمییابیم که آن زبان یکدست و یکنواخت نیست؛ یعنی بین سخنگویان آن زبان از نظر تلفظ، واژگان و در مقیاس محدودتر از نظر دستور زبان تفاوتهایی وجود دارد. برخی از این تفاوتها فردی هستند، اما برخی دیگر جنبۀ گروهی دارند. این تفاوتهای جمعی که منجر به جداشدن گروهی از گویشوران یک زبان از بقیه میشود، معمولاً به عوامل غیرزبانی نظیر منطقۀ جغرافیایی، سن، جنسیت، میزان تحصیلات، طبقۀ اجتماعی، مذهب، شغل و مانند اینها بستگی دارد.
در رمان تفاوت کاربرد زبان که منجر به تفاوتهای سبکی میان رماننویسان زن و مرد شده، دیده میشود. این امر از یک سو ناشی از تفاوت در سطح تجارب شخصی و اجتماعی این افراد است و از سوی دیگر از تفاوت جنسیتی و جهانبینی این نویسندگان نشئت میگیرد.
فریبا وفی در آثار خود به توصیف زن، جایگاه او در جامعه و نگرش وی به هویت خویش پرداخته است. شخصیتهایی که معرفی میکند، گاه در صحنۀ جامعه تسلط خود را از دست میدهند و هویت خدشهدارشدۀ خود را به نمایش میگذارند. مهمترین دغدغۀ وفی در رمانهایش هویت است. فریبا وفی در رمانهایش بهویژه پرندۀ من و رؤیای تبت، از زنانی سخن میگوید که به معنایی روشن از خود و دیگران دست نیافتهاند؛ زنانی که معمولاً با بدبینی به اطراف مینگرند.
انتظارات جامعه از زنان و مردان در حوزههای مختلف، موجب بروز رفتار اجتماعی متفاوت آنها میشود و روی رفتار زبانی آنها نیز تأثیرگذار است. ازاینرو جنسیت بهعنوان عامل غیرزبانی در گویشوران زن و مرد، تفاوتهای زبانی گستردهای پدید میآورد که در سه سطح واژگان، جملات و گفتمان، قابلبررسی است. ازآنجاکه زبان رفتاری اجتماعی است، با بافت اجتماعی گویشور همبستگی دارد و نمیتوان آن را از بافت اجتماعیِ آن جدا کرد؛ هرگونه تغییر و تحول در بافت اجتماعی، سبب تغییر و دگرگونی در رفتار زبانی میشود. اهمیت اصلی اینگونه مطالعات، توجه به رابطۀ میان "زبان" و "جنسیت" است.
با شکلگیری جنبش فمینیستی در دورۀ معاصر، تحول شگرفی در مطالعات زبانشناسی اجتماعی پدید آمد. نظریهپردازان حوزۀ فمینیسم براین باورند که ساختار و محتوای متون بر اساس جنسیت نویسنده، متفاوت است و جنسیت بر چگونگی محتوا و مضمون متن تأثیر میگذارد. ازآنجاکه در آثار نویسندگان مرد به زنان نقش فرعی داده میشود و تجربۀ آنها کماهمیت قلمداد میگردد؛ نویسندگان زن معتقدند که به دلیل داشتن امتیازات بیولوژیکی بهتر میتوانند معنی ویژهای از تجارب زنانۀ خود را بهتر از ادبیات مردانه به خواننده القا کنند. با توجه به اهمیت نوع ادبیِ رمان و بهطورخاص "رمانهای زنان" ضرورت مطالعۀ شاخصهای زبانی در ارتباط با مقولۀ جنسیت در این نوع ادبی میتواند در مسیر مطالعات سبکشناسی ادبی آثار زنان راهگشا و مؤثر باشد. پژوهشهای متعدد در حوزۀ زبان نشان از تفاوت زبانِ زنان با زبان مردان دارد و مبیّن آن است که زنان در مکالمات خود زبانی با ساختاری کهنهتر و مؤدبانهتر را به کار میبرند و در بیان واژهها، از واجهای معیار بیشتر بهره میگیرند. پژوهش حاضر به شیوۀ توصیفی – تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای تلاش میکند به این پرسش اصلی پاسخ دهد که «انواع مؤلفههای سبک زنانه در "زبان شخصیتهای داستانیِ زن" در رمانهای فریبا وفی در سه سطح گفتمان، واژگان و جملات تا چه اندازه با مؤلفههای مدّنظر سارا میلز [1]همخوانی دارند؟»
- پیشینۀ پژوهش
تاکنون پژوهشی با تمرکز بر ویژگیهای رمانهای فریبا وفی بر مبنای رویکرد سارا میلز انجام نشده است. در این بخش به برخی پژوهشهای مرتبط با سبک و نوشتار زنانه اشاره میشود.
تلخابی و مهری (1393) در مقالۀ «بررسی رمان پرندۀ من از منظر سبکشناسی انتقادی» تلاش میکنند نشان دهند که برای کشف گفتمان مسلط و ایدئولوژی حاکم بر رمان پرندۀ من چگونه میتوان از سبکشناسی انتقادی بهره برد. در این مقاله بر پایۀ اصول سبکشناسی انتقادی، بر رمان در کلانلایههای روایی و متنی با تجزیهوتحلیل کانونسازی، میزان تداوم کانونسازی، جنبههای کانونسازی و نیز خردلایههای واژگانی، نحوی، بلاغی و غیره در ارتباط با لایۀ بیرونی آن (بافت موقعیتی متن) توجه شده است. نتایج حاکی از آن است که با بررسی لایهای رمان پرندۀ من، گفتمان مسلط و ایدئولوژی حاکم بر رمان راحتتر در دسترس قرار میگیرد و از این رهگذر بهتر میتوان به عمق اثر و به تبع آن اندیشههای نویسنده دست یافت. پرندۀ من با پرداختن به مسائل زنان، تنگناهای زیستی آنان در ابعاد مختلف را به نمایش میگذارد و راهکارهایی برای فرار از تسلط نظام مردسالارانه پیشنهاد میکند؛ اگرچه بر این تسلط اذعان دارد، اما تن به تسلیم نمیسپارد.
تلخابی و عقدایی (1393) در «لایههای قابلتأمل رمان ماه کامل میشود اثر فریبا وفی از منظر سبکشناسی انتقادی» بیان میکنند که یکی از مؤلفههای مهم و معنادار در این رمان تقابل است. ویژگیهای سبکی متن نظیر تقابل شخصیتها، برجستگی قطب منفی، عدمقطعیت کلام راوی، و طنزهای موجود در روایت رمان نشاندهندۀ ایدئولوژی پنهان متن است که عبارت است از "وجود خلأ در زندگی و احساس سردرگمی راوی و درنتیجه بیثباتی هویتی" که منجر به نیافتنِ جایگاه مستقل برای راوی در جامعه بهعنوان زنی مجرد میشود.
قاسمزاده و علیاکبری (1395) در مقالۀ«مؤلفههای نوشتار زنانه در رمان سرخی تو از من» به شیوۀ توصیفی - تحلیلی مبتنی بر مؤلفههای نقد فمینیستی تلاش کردهاند به واکاوی عناصر نوشتار زنانه بپردازند. این رمان مدرنیستی به شیوهای ساختارشکنانه در پی ایجاد تردید در تقابل دوگانۀ مرد/ زن است؛ و به سبب انعکاس باورها، جهانبینی و عواطف زنانه، توجه به حس بیزاری و هراس در زنان، هرزهنگاری، اعتراض به نگاه خیره مردانه، برگزیدن جملههای کوتاه و ... تلاشی برای رسیدن به سبک نوشتاری زنانه بهشمار میآید.
بختیاری و دهقانی (1392) در پژوهشی با عنوان «رابطۀ زبان و جنسیت در رمان معاصر فارسی» شش رمان را بررسی کردهاند.
زارعیفرد و همکاران (1398) در مقالۀ «بررسی بازنمود واژههای زنانه در دو منظومۀ ویس و رامین و خسرو و شیرین ازمنظر زبان و جنسیت» بیان میدارند که منظومههای غنایی از مهمترین منابع نمود جنسیت در ادبیات کلاسیک فارسی هستند. آنها برای تحلیل زبان و جنسیت منظومههای ویس و رامین و خسرو و شیرین را با دو رویکرد عمده به زبان و جنسیت، یعنی تسلط و تفاوت، بررسی کردهاند تا مشخص شود که کدام رویکرد در دو منظومۀ مذکور از نظر واژگانِ زنانه غالب است.
ایمانی (1392) در پژوهش «بررسی سبک زنانه در رمان کولی کنار آتش منیرو روانیپور» وجود تفاوتهای زبانی مرد و زن در زبان فارسی را تأیید میکنند.
ثنالاری و رفیعی (1397) در «بررسی ویژگیهای سبکهای زنانه در کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد» با بررسی ویژگیهای داستانپردازی زنانه در این رمان، مشخص کردهاند که نویسنده به نمونههایی از مردستیزی و مهرطلبی قهرمان زن اشاره داشته است. قهرمان زن در مقابل رنجها و بیپناهیها، پس از طی دورهای از ناامیدی و افسردگی، خویشتن را قهرمانی مییابد که هویت از دست رفته خود را بازمییابد.
- مبانی نظری پژوهش
- 1. تفاوتهای زیستشناختی زنان و مردان و شکل گیری گفتمانهای متفاوت
تفاوت در فرایندهای فکری، احساسی، زبانی و دیدگاه کلی زنان و مردان به دلیل تفاوت آنها از لحاظ زیستشناختی است؛ و چون زبان با نگرشهای اجتماعی ارتباط دارد درنتیجه افرادِ با نگرشهای مختلف کارکردهای زبانی یا گفتمانی متفاوت دارند. نگرشهای متفاوت اجتماعی از تفاوتهای فرهنگی، سن، جنسیت و تحصیلات ناشی میشود. با ورود زنان به عرصۀ داستاننویسی ناظر بر گفتمان جدیدی به نام نوشتار زنانه هستیم. با ظهور "زبانشناسی فمینیستی و زبانشناختی جنسیتی" زنان حضوری پررنگتر در نویسندگی یافتهاند و با سخنگفتن از مشکلاتشان گفتمان متفاوتی ایجاد کردند.
همۀ زبانشناسان قائل به جداسازی نوشتار زنانه/ مردانه، و بنیان علمی برای آن نیستند. ارائۀ تعریف از شیوۀ نوشتار زنانه امکانپذیر نیست و این شیوه هرگز تعریف و کدبندی نمیشود. از سوی دیگر، برخی سازههای زبانی در سطوح آوایی، تعابیر و صورتهای نحوی را زنان بیشتر به کار میبرند و میتوان گفت بهنوعی زنانه هستند. نکتۀ مهم این است که میان اثری که به سبک زنانه نوشته شده مثل آثار جلال آلاحمد، محسن مخملباف، کیدومو پاسان، گوستاو فلور، مارسل پروس و ارنست همینگوی و یک اثر زننوشت که زن خالق آن یک است تفاوت وجود دارد. سبک نوشتار زنانه درصدد پسگرفتنِ حقوق ضایعشدۀ زنان است؛ به عبارتی آثار سبک نوشتار زنانه متعلق به سنت ادبی مؤنث، و داستانهای زننوشت متعلق به سنت ادبی فمینیسم است.
- 2. رویکرد سارا میلز و سطوح سهگانۀ زبان زنانه: گفتمان، جملات و واژگان
منتقدان فمینیست (بهویژه فمینیستهای پستمدرن مانند سارا میلز) نظریاتی دربارۀ ویژگیهای زبانی در آثار زنان و تفاوت آن با آثار مردان بیان کردهاند با بیان این مسئله که تفاوت جنسیتی، نژادی، طبقاتی و ... در شیوۀ استفاده از زبان مؤثر است. بحث زبان و جنسیت در ادبیات داستانی حضوری پررنگ دارد؛ زیرا نویسنده برای اینکه بتواند زبانی متناسب با جنسیت شخصیتها به کار برد، باید از ویژگیهای زبانیِ مردان و زنان استفاده کند. حوزههای تحقیقاتی سارا میلز را می توان در قالب موارد زیر دستهبندی کرد:
- فمینیسم زبانشناختی: او به بررسی تفاوتهای زبانی بین زنان و مردان و چگونگی تأثیر این تفاوتها بر قدرت و موقعیت اجتماعی میپردازد؛
- تحلیل گفتمان: میلز با تحلیل گفتمانهای مختلف، از جمله رسانهها، سیاست و ادبیات، نشان میدهد که چگونه زبان برای ساختن معنا، شکل دادن به هویتها و اعمال قدرت استفاده میشود؛
- مقایسه زبانهای مختلف: او به مقایسه زبانهای مختلف و بررسی شباهتها و تفاوتهای آنها از منظر جنسیت، قدرت و فرهنگ میپردازد.
سارا میلز در کتاب سبکشناسی فمینیستی اصطلاح سبکشناسی فمینیستی را «فشردهترین تعبیر برای بررسی و تحلیل موضوع فمینیسم با استفاده از روشهای زبانشناسی و تجزیهوتحلیل زبانی در متون دانسته است. از دیدگاه وی دغدغۀ سبکشناسی فمینیستی به مسائلی مانند توصیف تبعیض جنسی، کلیشههای سنتی برای نقش جنسی، بحث از کاهش ارزش فرد بر مبنای جنسیتش، تبعیض علیه زنان و فروداشت آنان در متون محدود نمیشود؛ بلکه این موضوعات تا آنجا گسترش یافته که عناصر و ساختارهای ادبی مثل استعاره، تصویر، زاویۀ دید، با فرایندهای فعلی لازم و متعدی را در پیوند با مسائل جنسیت بررسی میکند» (نک، فتوحی، 1390: 185 – 186). در تحلیل زبانی هر اثر اثر ادبی باید به شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شکلگرفته در آن اثر توجه کرد. جنسیت در کنار عواملی چون طبقۀ اجتماعی، اعتقادات و ارزشها در خلق آثار ادبی نقش دارد. میلز معتقد است که زنان نویسنده مؤلفههای متفاوت زبانی را در ساختار و در محتوای آثار خود بهکار میگیرند و تحلیل زبانی این آثار باید در سطوح واژگان، جملات و تحلیل براساس گفتمان (ارتباط کلمات با یکدیگر در سطوح بالاتر) انجام شود و در تحلیل آثار زنان باید پرسشهای زیر مطرح شود:
- از چه واژگانی استفاده شده است و این واژگان چه مفهومی از هویت زنانه را بازتاب میدهد؟
- برخورد مردان و زنان در متن و بازتاب صدای زنانه چگونه است؟
- عبارات و جملات بهکاررفته در متن متأثر از جنسیت نویسنده است؟
- راوی کیست؟
- زاویۀ دید چگونه است؟
- متن بر منافع چه کسی تأکید دارد؟
- از زنان بیشتر استفاده شده است یا مردان؟
با طرح این سؤالات امکان رسیدن به روشی نظاممند برای تحلیل زبانی وجود دارد. به نظر میلز آثار فوکو نقش مهمی در کشف طیفی از نظریههای گوناگون زیر چترِ اصطلاح گفتمان داشته و به همین دلیل اساس کتاب خود را آثار فوکو قرار داده است. «اصطلاح گفتمان ریشه در بطن نظام بزرگتری از آراء نظری کاملاً پرداختشده ندارد، بلکه عنصری در آثار فوکو است» او همچنین گفتمان را پربسامدترین و در عین حال پرتناقضترین واژههایی میداند که فوکو در آثار خود بهکار میبرد. «در بررسی اصطلاح گفتمان باید گفت که این واژه مترادف با "زبان" نیست. گفتمان را باید نظامی دانست که شیوۀ درک ما را از واقعیت شکل میدهد» (میلز، 1393: 12 - 25). سطح گفتمانی یا همان بررسی دیدگاه و اندیشه، بیانگر تجربۀ نویسنده از دنیای خارج و نیز بازتاب دنیای درونی و اندیشههای شخصی اوست.
- بحث و تجزیهوتحلیل یافتههای پژوهش
شخصیتهای زن در رمانهای فریبا وفی نمونهای از تیپهای اجتماعیای هستند که بهتدریج با طلاق عاطفی در زندگی مواجه میشوند و این طلاق بر گفتار و کنشهای آنها تأثیر میگذارد. راوی پرندۀ من زنی خانهدار با ویژگیِ بارزِ ساکتبودن است که در زندگی مشترک زنی منفعل و منزوی است (وفی، 1392: 25). انزوای این شخصیت در داستان بهوضوح مشخص، و مهمترین نشانۀ آن نداشتن اسم است. او مادر دو فرزند است و فعالیت اجتماعی ندارد. گسترۀ روابط او به کوچکی همان خانهای است که در آن زندگی میکند. او از دوران کودکی تجارب عاطفی خوشایندی ندارد و تصور میکند که با ازدواج خاطرات کودکی او را رها میکنند؛ اما بعد از ازدواج هم به آرامش نمیرسد و این خاطرات همواره در ذهن اوست. وی به جای نوزادی که قرار بوده پسر باشد به دنیا میآید و تا مدتها نقش پسر را برای پدرش بازی میکند. شیوا شخصیت اصلی رؤیای تبت برخلاف راوی پرندۀ من، زنی است مدرن که در فعالیتهای اجتماعی حضور دارد؛ اما نقطۀ مشترک این دو در زندگی مشترک درونگرایی است.
- 1. طبقهبندی انواع شخصیت در ساختار متنی رمانهای فریبا وفی
پیرنگ و ساختار روایی رمانهای فریبا وفی چنین است: شخصیت اصلی به چیزی متعهد میشود؛ در اجرای تعهد با مشکل مواجه میشود: نمیتواند بین شخصیت و فردیتش و تعهدش سازگاری برقرار کند زیرا یا کسی برایش مشکل میآفریند یا خودش تغییر میکند؛ برای حل مشکل به کسی یا چیزی پناه میبرد؛ یار مناسبی نمییابد و شخصیت اصلی به جای اولش بازمیگردد. اغلب شخصیتهای اصلی زنان جوان و میانسال از طبقات اجتماعی متوسط هستند که در خانوادههای "سنتی" تربیت شدهاند؛ برخی شاغل و برخی خانهدار. از مشاغل آنان میتوان به نویسندگی، روزنامهنگاری، فرهنگی، آرایشگری، و فالگیری اشاره کرد. مردان نیز اغلب جوان و میانسالاند که نسبتبه زنان تنوع طبقۀ اجتماعی و شغلی زیادتری دارند. برخی شغل خاصی ندارند و برخی دیگر راننده تاکسی، کارمند، نقاش و امثال اینها هستند.
با توجه به اینکه یکی از دغدغههای نویسنده بیان تغییرات اجتماعی و گذار از سنت به مدرنیته است، برخی شخصیتهای محوری در این رمانها کهنسال هستند، از جمله پدر و مادر شیوا در رؤیای تبت و پدر و مادر راوی در پرندۀ من. درونمایۀ اصلی رمانهای فریبا وفی بازیابی هویت زنانه است؛ ازاینرو، وی شخصیتهایی خلق کرده که مدام در حال تغییر و بهبود جایگاه شخصی و اجتماعی خود هستند. شخصیتهای زن رمانهای وی را میتوان در موارد زیر از هم مجزا کرد:
- زنانی که شرایط را پذیرفتهاند؛ زنان منفعلی که بهجای تلاش برای بهبود جایگاه اجتماعی خود را با اوضاع انطباق دادهاند؛
- زنانی که برای ایجاد تغییر در مسیر زندگیشان تلاش میکنند، اما موفق نمیشوند؛
- زنانی که آگانه شرایط را به سوی بهتر شدن سوق میدهند؛
- زنانی که همگام با تغییر و تحولات جامعه حرکت میکنند.
شخصیتهای مرد که غالباً بهعنوان "همسر" یا "پدر" در کنار شخصیت اصلیِ زن حضور دارند نیز در طبقههای مختلفی قرار میگیرند:
- مردان کهنسال و سنتی که توانایی انطباق با جامعۀ مدرن را ندارند؛
- مردان میانسالی که دیدگاههای سیاسی و فرهنگی خاص خود را دارند؛ اما در زندگی پایبند به قواعد خشک سنتی هستند؛
- مردان میانسالی که همسو با تغییر اوضاع در صدد انطباق خود با شرایط جدید هستند.
- 2. بررسی مؤلفههای "سطح واژگان" در ساختار روایی پرندۀ من و رؤیای تبت
واژگان بهکاررفته در هر اثر شاخصی مهم برای بررسی سبک آن اثر است. در این دو رمان تفاوت واژگان بهکاررفته توسط مردان و زنان واضح است. زنان واژگانی را به کار بردهاند که با شخصیت آنها ارتباط دارد برای مثال، برخی صفات، قیدها، دشنامهای زنانه، ضمایر خاص و واژگانی که به زیورآلات زنانه میپردازند، همچنین واژههای مربوط به وسایل منزل، لباسهای زنانه و فیزولوژی بدن زنان. همنشینی این واژگان با شخصیت زنان نوشته را به سوی سبک زنانه میبرد (میلز، 1393: 128 – 129).
زبان دائماً در حال تغییر است و ممکن است تعاریف و کاربرد واژگان زنانه نیز به سرعت تغییر کند. تجربههای زنان بسیار متنوع هستند و نمیتوان همه آنها را در قالب یک دسته بندی واحد قرار داد. اهمیت بررسی واژگان زنانه در رویکرد سارا میلز از چند منظر قابل بررسی است. نخست با بررسی این واژگان آگاهی از "نابرابریهای جنسیتی" حاصل میشود. از سوی دیگر "تغییر گفتمان جنسیتی" با شناسایی و به چالشکشیدن واژگان زنانهای که کلیشهها و تعصبات جنسیتی را تقویت میکنند، مشخص میشود. "تقویت هویت زنانه" نیز یکی دیگر از نتایج این بررسی است. "ویژگیهای واژگان زنانه" از نظر میلز در موارد زیر خلاصه میشود:
- وابستگی به تجربههای زنانه: این واژگان اغلب از تجربههای منحصر به فرد زنان، مانند بارداری، زایمان، روابط بین فردی و نقشهای اجتماعی زنان نشأت میگیرند؛
- انعکاس ارزشها و باورهای فرهنگی: واژگان زنانه اغلب ارزشها و باورهای فرهنگی دربارۀ زنان را منعکس میکنند. این ارزشها ممکن است مثبت، منفی یا حتی کلیشهای باشند؛
- تفاوت با واژگان مردانه: واژگان زنانه معمولاً با واژگان مردانه تفاوتهایی دارند. این تفاوتها ممکن است در معنای لغوی، بار عاطفی و کاربرد واژگان باشد؛
- تغییرپذیری در طول زمان و مکان: واژگان زنانه در طول زمان و مکان تغییر میکنند و تحت تأثیر عوامل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی قرار میگیرند (نک، نجفیعرب و بهمنیمطلق، 1393: 125 – 127).
نمودار 1. مؤلفههای سطح "واژگانی" در گفتار شخصیتهای داستانی زن در پرندۀ من و رؤیای تبت
نمودار 2. مؤلفههای سطح واژگانی در "گفتار" شخصیتهای داستانی مرد در پرندۀ من و رؤیای تبت
- 2. 1. دشواژها
- 2. 1. 1. نمونههایی از دشواژههای غیررکیک
شعله:
- جاوید بلند شد. از کنارم رد شد و به شانهام زد: «عاقل باش دختر». رفت که بخوابد. ناله کردم که مردهشور عقلتان را ببرد. عقلکذاییتان به چه کار من میآید؟ اصلاً به چه کار خودتان میآید؟ فقط حفظتان کرده است. آن هم ظاهرتان را. مثل قانون حمایت از محیطزیست کاری کرده است که در یک جای امن بمانید (رویای تبت: 11).
- توی دلم گفتم مردهشور ریختش را ببرند. مامان میگوید: چرا این دختر شوهر نمیکند؟ دارد فرصتهای خوبش را از دست میدهد (همان:130).
شعله:
- گفتم واقعاً چقدر خرم. دستم را گرفت و گفت: تو خر نیستی، من خرم که میمیرم برای توی خر» (41)
- نصفشب با زنگ تلفن از خواب میپریدم. گوشی را برمیداشتم جوابی نبود. میگفتم: «لالی؟» (63)
- «این وقت شب چرا بیدارم میکنی میمون؟» (62).
- «اگر مهرداد بود میگفتم بیادب است. بیشعور است و موش را پرت میکردم توی ماشینش» (86).
شیوا:
- گفتی: همیشه خواستهام الگوی دیگران باشم. کارم هنوز به آنجا نکشیده که از یک زن عامی جلف چیز یاد بگیرم. حالا چرا جلف؟ (23).
ایرانخانم:
- صدای ایران از پایین آمد که پرسید آنجا چه غلطی میکند؟ بعد گفت که میرود سری به خانۀ همسایه بزند. فروغ و ایران با هم کنار میآمدند. هر دو ددری بودند و با هم کنار میآمدند (31).
- به مژههایم گفتم اشکهایم را همانجا توی چشمهایم نگه دارند، مبادا که بریزند آن هم میان این همه آدم. مژهها نتوانستند و اشکها همه ریختند روی صورتم. بلند گفتم مردهشورتان را ببرد (48).
- 2. 1. 2. نمونههایی دشواژههای رکیک
آقاجان:
- و یک روز به بهانهای پیش پدر فروغ میرود و بعداز صغریکبریچیدن حرف دلش را میزند: این زن تمکین نمیکند. پدر فروغ میگوید: گه میخورد (59).
- ایران و جاوید پدرشان را میبینند که با زیرپیراهن رکابی و زیرشلواری از اتاق بیرون میآید و میافتد به جانش: «هرزه، من یک زن هرزه به خانه آوردهام» (60).
- 2. 2. استفادۀ مکرر از "تردیدنماها" یا "تعدیلکنندهها"
تردیدنماها واژگانی هستند که احساس عدم اطمینان و درنگ گوینده را به مخاطب القا میکند و گوینده با استفاده از این واژگان از اظهارنظرهای قطعی میپرهیزد.
شعله:
- نمیدانم چرا به خانۀ شما آمده بودم. باید جایی میرفتم که غصهام در آنجا اهمیت داشت و با آن این فاصلۀ غریب را احساس نمیکردم (20).
- 2. 3. استفاده از "تشدیدکنندهها" و ابزارهای بیان عدمقطعیت در زبان
تشدیدکنندهها عباراتی مانند فقط، حتماً، خیلی، حقیقتاً، صددرصد، صدبار و غیره هستند که شدت و تأکید را به گفتار میافزایند (رک: نجفیعرب و بهمنیمطلق، 132:1393)
- سرت را بلند کردی و بلند گفتی: مامان سواد نداشت. مامان همیشه درگیر شوهرش بود. من نیستم. گفتم: زنهای سادۀ اهل زندگی بهتر از این تحصیلکردههای وسواسی بچه بزرگ میکنند؟ هیچ هم اینطور نیست. مگر ما خوب بزرگ شدهایم؟ سراپا عقده و مرض (106).
- 2. 4. کاربرد "رنگواژهها" و تمایز دقیق میان "رنگها"
تفاوت کاربردِ رنگواژهها از تمایزهای گفتار زنان و مردان است. رنگهایی که نویسندگان مرد در متون خود به کار میبرند معمولاً رنگهای اصلیاند؛ ولی زنان به طیف گستردهای از رنگها توجه نشان میدهند و در نامیدن رنگها به جزئیات بیشتری توجه دارند.
شعله:
- از موکت زرشکی حاشیهداری که با گیرههای قدیمی به پلهها چسبیده بود خوشم میآمد (67).
- چادر روی دوشش افتاده بود و گردن سفید عرقکردهاش از آن بالا معلوم بود. نورِ قرمزِ آفتاب پوستش را سرخابی کرده بود (32).
- 2. 4. کاربرد "تقریبنماها" یا "صفات تقریبی"
زنان بیشتر از مردان از این قیدها استفاده میکنند؛ زیرا زنان به دلیل جایگاه اجتماعیشان، معمولاً از سخن گفتن و جواب دادن قاطعانه میپرهیزند.
- 2. 5. کاربرد واژگان عاطفی
در گفتار زنانه همواره اصطلاحات و واژگان خاصی به کار میرود که عمدتاً مربوط به زندگی زنان و جهان فکری و عاطفی آنان است؛ واژگانی مربوط به مسائل روزمره، عشقورزی و مانند اینها.
- من لباس محلی بلندی پوشیدم و در همان حالت ایستاده، مانده بودم مثل عروسکهایی که توی شیشۀ استوانهای در نمایشگاههای محلی میگذارند. با دستهای باز و نگاه مات (1).
- ابلوموفی که این دفعه زن بود و موهای بلند فرفری داشت و با هر تکانی که میخورد النگوهایش جرینگ جرینگ صدا میکرد. به دستهایش کرم میزد و خالهای ریز و گوشتی دور گردن عرقکردهاش را با نخ قرقره محکم میبست (14).
شعله:
- خونسردیات دیوانهکننده بود. جاییکه همه نچنچ میکردند و پشت دستشان میزدند و بمیرمبمیرم میگفتند یا حتی اشک به چشمشان میآمد تو مثل مأمور مرگ بیتفاوت بودی (105).
- مامان ژاکتی را که برایش میخریدم تنش میکرد و میگفت: اگر مُردم و قسمت نشد بپوشم بدهید به دخترهای اعظم. میگفتم: خدا نکند (105).
- 2 .6. کاربرد واژگان جنسیتی (صریح، ضمنی)
واژگان را از نظر جنسیتی میتوان به دو نوع مردانه و زنانه و هرکدام را به دو گونۀ صریح و ضمنی تقسیم نمود (پاکنهاد جبروتی، 1381: 55). دلالتهای صریح زنانه مانند: زن، دختر، خواهر، خانم، مادر، مادربزرگ؛ و واژههای ضمنی زنانه مانند: سرکار، دامن، روسری و چادر و مانند اینها.
شعله و شیوا:
- ولی بزکش را کرده بود. طلاهایش هم گردنش بود و مثل یک زائو تکیه داده بود. شیوا هم مثل کلفتهای رنگپریده ایستاده بود بالای سرش. گفتم چی شده؟ چیزی نگفت. گفتم: حواست به این جاوید باشد. خیلی کم به خانه میآید. نکند سرش به جایی گرم است. چنان به من توپید که ترسیدم. گفت: اصلاً به جاوید میآید که اینکاره باشد؟ از آن مردهای زندوست نیست. وقتی بچه بود مادرش او را میبرد حمام (102).
- 2. 7. تصویرگری و توجه به جزئیات در توصیف جهان پیرامون
معمولاً مردان فقط دربارۀ سیاست و مسائل کاری و اجتماعی وارد جزئیات میشوند، اما توصیف اشخاص و وسایل برایشان چندان اهمیت ندارد. در نوشتار زنانه علاوه بر تأکید بر جزئیات، گاه توصیفاتی میآیند که احتمال گفتن آنها از زبان یک مرد خیلی کم است. این توصیفات معمولاً برگرفته از عناصر خانگی و دنیای مربوط به زن هستند.
- ابلوموفی که ایندفعه زن بود و موهای بلند فرفری داشت و با هر تکانی که میخورد النگوهایش جرینگ جرینگ صدا میکرد. به دستهایش کرم میزد و خالهای ریز و گوشتی دور گردن عرقکردهاش را با نخ قرقره محکم میبست (14).
- 2. 8. کاربرد سوگندواژهها و ادات سوگند
زنان بیشتر از مردان سوگند میخورند. سوگندواژهها میتواند هم شامل مقدسات دینی باشد مانند به خدا، امام حسین(ع)؛ و هم چیزهای باارزش و مهم زندگی فرد.
شیوا:
- مامان زیرلبی گفت: آره والله (73).
- مامان میگفت: والله آدم میترسد یک کلمه حرف بزند (13).
- 2. 9. کاربرد واژگان مبهم و غیرصریح
در تعریف دستورشناسان اسم مبهم آن است که در معنیِ آن نوعی ابهام دیده شود مانند «کس، کسی، هیچکدام، هیچیک، قدری، کمی و غیره » (فرشیدورد، 1388: 243).
- ولی همیشه یادش میماند. ظاهرش چیزی را نشان نمیدهد؛ ولی همه چیز را میداند (107).
- گفتم: زنهای سادۀ اهل زندگی بهتر از این تحصیلکردههای وسواسی بچه بزرگ میکنند. هیچ هم اینطور نیست. مگر ما خوب بزرگ شدهایم؟ سراپا عقده و مرض (106).
4 . 2. 10. کاربرد اصوات و شبهجملات
- مامان این داستان را شنید و نچنچ کرد. از جاوید این رفتار با مادرش بعید است و آنقدر نچنچاش را ادامه داد که تو اخم کردی و گفتی: فروغ مادر جاوید نیست (17).
شعله:
- دالان تاریک بود. لخلخ دمپاییها را شنیدم که جاوید پوشیده بود و به طرفم میآمد (6).
- 3. طبقهبندی مؤلفههای سطح "جملات" در زبان شخصیتها در پرندۀ من و رؤیای تبت
نحوِ منظم جملات نشان از ذهن نظاممند دارد. ذهن شخصیتهای رمان نظاممند نیست پس نحو جملات پریشان است. کوتاهی جملات روایت را شتاب میدهد و تسهیلکنندۀ جریان سیال ذهن است؛ نوعی تحرک و پویایی را القا میکند که در تصویر و توصیف روی میدهد و آهنگی شتابان به متن میبخشد. جملات کوتاه و منقطع هیجانیبودن فضا را نشان میدهند که حالات عاطفی و روحی افراد را در خود جای میدهد.
نمودار 3. مؤلفههای سطح "جملات" در گفتار شخصیتهای داستانی زن در پرندۀ من و رؤیای تبت
نمودار 4. مؤلفههای سطح "جملات" در گفتار شخصیتهای داستانی مرد در پرندۀ من و رؤیای تبت
- 3. 1. کاربرد جملات پرسشی (عادی، ضمیمهای)
زبانشناسان معتقدند پرسشگری در گروه زنان عموماً با جملههای کوتاه پرسشی (مگه نه؟ اینطور نیست؟) ساخته میشود. هنگامیکه در مسیر مکالمه تکرار شود، بیشتر از کسب اطلاعات از مخاطب، به منظور ایجاد ارتباط با مخاطب است و نوعی فضای مشارکت را فراهم میآورد.
- با دلخوری گفتم: این چه رابطهای است؟ اسمش چیست؟ نمیدانم ... گفتم باید اسمی داشته باشد (87).
- یلدا با شیطنت پرسید: مامان بزرگ بو برد؟گفتی آن روزها لازم نبود بو ببرد همه چیز رو بود (68).
- گفتم: من میدانم چرا اینجا هستم. کجا؟ در این معبد متحرک. چرا؟ سؤالش را نادیده گرفتم و گفتم: تو چی؟ میدانی چرا اینجایی؟ کم و بیش. خب چرا؟ غیرمنتظره پرسیدم: چرا خودت را رو نمیکنی؟ (116)
- 3. 2. جملات عاطفی و تعجبی
«در مقابل خشونت واژگانی که ویژگی رفتار زبانی مردان در نظر گرفته میشود، زنان تمایلی به کاربرد اصطلاحات و عبارات تعجبی و ندایی خاص دارند که از ویژگیهای شاخص رفتاری آنان محسوب میشود» (جاننژاد، 1380: 119).
شعله:
- جاوید روزنامه را کنار گذاشت. «جوانهای امروز عقلشان به چشمشان است». زیرلب گفتم: «ببخشید به کجامان باید باشد؟» جاوید نشنیده گرفت و من دوباره گفتم: چی را باید ببینیم که نمیبینیم؟ تو در یک کلمه گفتی: «روح را» (4).
- آه کشیدی. «صادق حتی یکبار هم نیامد» گفتم: «همان یک بار بسش بود!» (39).
- 4. بررسی مؤلفههای گفتمان در ساختار روایی پرندۀ من و رؤیای تبت
هویت زن در جامعه همواره توسط گفتمان مردان بازنمایی شده است؛ در حالیکه ماهیت زنانه وقتی به وقوع میپیوندد که زنان خود آن را به وجود آورند. ادبیات فضایی است که زنان توانستهاند بدون واسطه به بیان اندیشههای خود بپردازند. موقعیت اجتماعی زنان در داستان میتواند هویت اجتماعیشان را نشان دهد. در رمانهای با ماهیت هویتیابانه راوی و قهرمان داستان در تلاش برای خوداندیشی، یافتن هویت انسانی و جایگاه واقعی خود هستند. تصویر زن در واکنش به موقعیتها، بیانگر دیدگاه فکریای است که نویسنده برای شخصیتهایش در نظر گرفته است. واکنشها در دو سوی مثبت و منفی و به شکل مبارزه با شرایط نامطلوب، تحلیل و بازاندیشی موقعیتها، بیاعتنایی به شرایط، و واکنشهای حساس قابلبررسی است. هنگامیکه ویژگیهای برونمتنی با عناصر مهم داستان بررسی شود به تحلیل در سطح گفتمان دست مییابیم.
مردان همواره طرف مقابل مرزبندی زنانهنویسان هستند. فریبا وفی در رمانهایش به دنبال واسازی ارزشهای مردانه و انتقاد از مردسالاری است. مردان رمان کنشگرانی منفی هستند که زنان را سرسپرده و قربانی انگیزههای شخصی خود میکنند. همۀ مردان داستان نمایندۀ نظام حاکم و قدرت مردسالارانهاند. پوشش مردان و زنان در داستان کدگذاری جنسیتی میشود. بدن زن نیز جایگاه نشان دادن مصادیق مختلف قدرت گفتمان مردسالار است؛ گفتمانی که بدن و کنشگری زن را محدود کرده است. در تحلیل متن بهمثابۀ گفتمان باید به انگیزۀ نویسنده در متن توجه کرد و با پاسخ به این پرسشها راههای متفاوتی که جنبههایی از گفتمان جنسیتی را رمزگذاری میکند، ردیابی کرد:
- آیا متن اطلاعاتی ارائه میدهد که بتوان به صورت کلیشهای، زنانه و مردانه کدگذرای شود؟
- آیا اصطلاحات مورد استفاده برای مردان یا زنان دارای مضامین جنسیتی است؟
- زنان در متن بیشتر عمل میکنند یا مردان؟
- آیا متن مردستیز است؟
- شخصیتهای هر جنس چگونه نشان داده شده است؟
- برخورد زنان و مردان در متن چگونه است؟
- افراد کنشمند در متن مردان هستند یا زنان؟
- متن بر منافع چه کسی تأکید میکند؟
در این سطح ویژگیهای برونمتنی با عناصر مهم داستان بررسی میشـوند. سارا میلـز معتقـد است برای هر متن میتوان تحلیلی کامل از بازنماییهـای مربـوط بـه روابـط جنسـیتی ارائه داد که آن را به صورت خلاصۀ موضوع و مدل نظری با طرح پرسشهـایی ارائـه داده است. میلز میگوید: در سطح تحلیل متن بهمثابۀ گفتمان، باید با توجه به انگیزههای نویسنده در متن و به این پرسشها پاسخ داد: متن از چه نوع ژانری است؟ سبک این ژانر زنانه محسوب میشود یا مردانه؟ جملات کوتاه اسـت یا بلنـد ؟ آیـا سـبک مـتن بیشـتر متناسب با گزارشهای علمی، روزنامهنگاری و زندگینامه است؟ آیا متن حاوی اطلاعاتی است که میتواند بهصورت کلیشهای زنانه یا مردانـه کدگـذاری شـود؟ مشـخص کنیـد، دقیقـاً ایـن اطلاعات چیست (فنی، عاطفی، نگرانـی از حـوزههـای خـاص فعالیـت: کـار، خانـه، جنسـیت و آیتمهای واژگان فردی)؟ و امثال این موارد.
نمودار 5. میزان بسامد مؤلفههای سطح "گفتمان" در رؤیای تبت و پرندۀ من
4 . 4 . 1. روایتی زنانه از تلاش برای بازیابی و نوسازی هویت ازدسترفته
در رؤیای تبت همۀ روایتهای فرعی در خدمت روایت اصلی قرار دارند و شخصیتها هر کدام به نحوی درگیر موضوعی واحد هستند. رمان از زبان شعله خطاب به خواهرش، شیوا روایت میشود با زاویۀ دید اولشخص؛ اطلاعات از طریق ارتباط شعله با خانوادۀ خواهرش ارائه میشود. کنش و واکنش شخصیتها در این رمان چه خودآگاه و چه ناخودآگاه تلاشی برای بازیابی و نوسازی هویّت زن است. داستان مشکلات اجتماعی و کموبیش خانوادگی جامعۀ زنان را منعکس میکند. سفر در این رمان نوعی گریز است و کشمکشی درونی در سه شخصیت اصلی داستان دیده میشود: شعله، شیوا و صادق.
شخصیتهای رمان هر کدام به نوعی با مسائل اجتماعی مواجهاند: شیوا، شعله، فروغ، جاوید، صادق، مهرداد، مادر مهرداد. داستان را شعله خطاب به خواهر خفتهاش روایت میکند و آرامآرام خواننده را به درون زندگی نسلی از آدمها میبرد که زندگیشان با جستوجوی آرمان "آزادی و عدالت" گره خورده است. ما بهتدریج با عشقها، امیدها، تردیدها و شکستهایشان آشنا؛ و از پنهانکردن و جریحهدارشدن احساسات واقعیشان باخبر میشویم. شعله راوی هوشیاری است که به تناقضهای رابطهها پی میبرد و میخواهد از آنها سردربیاورد. شیوا از یک طرف درگیر زندگی خود و قواعد زندگی مشترک است و از سوی دیگر از زندگی پر از حرف و شعار خسته شده است: «مگر ما خوب بزرگ شدهایم؟ سراپا عقده و مرض… زندگیکردن را به ما یاد ندادهاند. در مورد کائنات میتوانیم ساعتها حرف بزنیم ولی از پس سادهترین مشکلات زندگیمان برنمیآییم …» (106).
فریبا وفی نیز همچون دیگر نویسندگان مکتب واقعگرایی، صرفاً واقعیت را بازگو نمیکند؛ بلکه اندیشۀ تحلیلگرانۀ خود را نیز در آن دخیل میکند و در عین حال تفسیر جدیدی از رئالیسم ارائه میدهد. جهت حرکت قلم "فریبا وفی" را نگرش ایدئولوژیک، نمایش تصویر واقعی فقر، تضادهای طبقاتی، هویّت خدشهدارشدۀ زنان در جامعۀ مردسالار، طلاق عاطفی، خشونت جنسی علیه زنان (و دختران خردسال)، خیانت در برابر اعتماد، زبان محاوره، تشریح جزئیات وقایع، تأویل و تفسیر وقایع تلخ جامعه، بیان سطح فرهنگ جامعه و مانند اینها شکل میدهد. آثار وفی، سرشار از زنانی است که قربانی جامعه مردمحور و مردسالار شده و هویّت خود را ازدست دادهاند (نک: آرزومند و همکاران، 1399: 52 – 53). زنهای رمانهای فریبا وفی، برای حفظ زندگی مشترک و کانون خانواده از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند. آنها در جستوجوی آرامش و امنیت در خانواده و کنار همسر و فرزندان هستند؛ اما همسرانی دارند که دیدگاه مردسالارانۀ حاکم بر جامعه اذهان آنها را هم به تسخیر خود درآورده است.
نویسنده در جستوجوی هدفی آرمانگرایانه است. این رمان زوال آرمانهای نسلی از آرمانگرایان این سرزمین را کنکاش میکند؛ و نتیجۀ آن پوچگرایی است. وی نشان میدهد که روشنفکر و مصلح اجتماعی در یک برهۀ زمانی خاص فعالیت سیاسی کرده، اما نتیجۀ این مبارزات مطابق میل او نبوده؛ درنتیجه در پی عافیتطلبی است و یافتن محل امنی که در آنجا خود را از دید خود و اجتماع پنهان نگاه دارد.
درونمایۀ رؤیای تبت اهمیت گفتوگو و عشق در زندگی است؛ گفتوگو در معنای واقعی آن که ایجاد مجال برای شنیدن باشد، نه در معنای تحلیل و تفسیر و قضاوتی عمدتاً یکطرفه. نویسنده در پرتو این درونمایه، نتیجه و عوارض اندرز و قضاوت و چارچوبهای منطقی را نشان داده است:
- شیوا با آن طرز فکرش که میخواهد الگوی همه باشد، به جایی میرسد که میگوید: «فکر نمیکردم یک روزی این چیزهای احمقانه (خانهداری) گرفتارم کند».
وی دیگر چندان به زندگیاش متعهد نیست و حتی بچهاش را سقط میکند. حتی خانهاش هم دیگر برایش جذابیتی ندارد:
- بیحوصله انگار پیش خودت گفتی: «آدم اگر نخواهد برگردد خانه چه کار باید بکند؟»
خواننده از یکسو با چالش عشق پنهان سهضلعی شیوا و شُعله به صادق و سرانجامِ مبهم این رابطه؛ و از سوی دیگر با تنش و کشمکش جاوید با فروغ مواجه میشود. شعله نمیتواند زندگی را در چهارچوب خشک و قالبیای ببیند که شیوا و همسرش به او توصیه میکنند. شعله برای جبران نبودنِ مهرداد سوار ماشین "مرد آرام" میشود. هرچند شناخت درستی از او ندارد، اما همینکه به حرفهایش گوش میکند کافی است:
- ناله کردم که مردهشور عقلتان را ببرد. عقل کذاییتان به چه کار من میآید؟ اصلاً به چه کار خودتان میآید؟ فقط حفظتان کرده است. آن هم ظاهرتان را. مثل قانون حفاظت از محیطزیست کاری کرده است تا در یک جای امن بمانید. خیلی ساده و آسان دست هم را گرفتهاید و بی هیچ مانعی تصمیم گرفتهاید در زیر یک سقف زندگی کنید. از این خوشبختی قراردادی حالم به هم میخورد. در طول این شانزده سال آرامآرام به یک آگهی تبلیغاتی خانوادگی تبدیل شده بودید؛ همیشه راضی، همیشه عاقل.
فریبا وفی از دیدگاه شُعله بحث آزادیهای مدنی و استقلال زنان، و از دیدگاه شیوا تبعیضهای جنسیتی را به تصویر کشیده است:
- [شُعله] با خودم گفتم از این پس آزاد و مستقل زندگی میکنم، بیآنکه به چیزی یا کسی وابسته باشم، به درسم ادامه میدهم به سفر میروم. زبان انگلیسی یاد میگیرم و ورزش میکنم» (96).
- [شُعله به شیوا ]گفتی: آقاجان اسمم را از همان موقعی که توی شکم مامانم بودم گذاشت حسین. وقتی هم دید حسین نیستم باز هم دوست داشت حسینآقا صدایم بزند. تا هفتهشتسالگی حسینآقا ماندم؛ موهایم همیشه کوتاه بود (121).
گزینش شخصیتهای زن از گروههای مختلف این قابلیت را برای نویسنده فراهم میکند تا از دریچۀ ذهن و زبان شخصیتهای داستانی، دیدگاههای انتقادی خود را در باب معضلات و نابرابریهای اجتماعی زنان به وضوح بیان کنند. فروغ مظهر زن نیمهسنتی، و ایران نمایندۀ زن سنتی جامعه است. نامِ با مسمای "ایران" آگاهانه انتخاب شده است تا بازنمودی از زن سنتی ایرانی باشد؛ به همین دلیل در روایت داستانی نیز این شخصیت نقش مؤثری چون "شیوا" ایفا نمیکند. فروغ برای جبران خلأ مادر نشدنش، پس از طلاق زن مرد بقال میشود که دو فرزند دارد. فروغ زنی سنتی اما عاشقمسلک است که عشقش را در تمام رفتار و گفتارهایش نشان میدهد.
- صدای آه فروغ را میشنوم. از پنجره نگاه میکنم. آهسته بلند میشود. آفتابهاش را برمیدارد و یک پله بالا میآید. جلو در اتاقی که من هستم میایستد. شاید دارد به چیزی گوش میکند. سرش را تکان میدهد و بالا می رود. به قدری کند است که باور نمیکنم روزی به مغازۀ بقالی شوهرش رفته و گفته است طلاق میخواهد.... » (72)
فروغ در عین اینکه زنی نیمهسنتی است؛ اما تلاش میکند سطح زندگی و رفاه خود را ارتقا بدهد و از معضلاتی مانند ناامیدی، افسردگی، خرافه، خیالبافی و انزوا که برخی شخصیتها با آن مواجهاند، دور بماند:
- آخرش صدای او [شیوا] هم درآمد؛ گفت دوست دارد لم بدهد. دردش این است که نمیتواند ول بشود. گفت دوست دارد مثل فروغ جلو آفتاب دراز بکشد و دنیا عین خیالش نباشد. گفت نمیداند به کی امضا داده که حتماً باید کاری بکند. وقتی هم نیم ساعت وسط ظهر خوابش میبرد فوری بلند میشود و شیشهها را پاک میکند» (150).
رؤیای تبت سرگذشت زنی را روایت میکند که با شوهرش پیوسته از عقل و منطق دم میزنند و معتقدند که تمام مسائل زندگی را میتوان با عقل و منطق حل کرد، اما پس از مدتی زن میفهمد در زندگیاش خلأهایی وجود دارد که فقط با عشق حل میشود. آنها در واقع ادای انسانهای خوشبخت را درمیآورند و خودشان را گول میزنند و جالب اینکه اطرافیانشان نیز این را فهمیدهاند؛ اما ظاهراً خودشان نمیخواهند به آن توجه کنند:
- جاوید در اعتراض به رفتارهای شیوا میگوید: «... فقط بهانه میگیرد. بهانه های خاله زنکی و احمقانه. به قراردادهایم ایراد میگیرد. به منشی دفتر ایراد میگیرد و خلاصه به هر چیز. جمعه هم که خانه هستم خانم حوصله ندارد جواب سلامم را بدهد» (150).
در پرندۀ من با زنی روبهرو هستیم که از کودکی در خفقان و استبداد خانگی بزرگ شده است. زنی که هرگز نتوانسته به آرزو یا هدفی دل ببندد و تمام ذهنش مملو از تصاویر پدری بیمسئولیت و مادری بیمهر است. زنی که بعد از ازدواج هم فقط ایام را میگذراند و هیچ تلاشی برای ترقی نمیکند. جنس رفتارها و برخوردهایش ناشی از ضربههای روحی دوران کودکی است. مخاطب با دانستن همین پیشینه سعی دارد در مقابل زخمزبانهای دیگران از او دفاع کند.
مادرِ شیوا در رؤیای تبت، زنی است که برای جنس خود هیچ حقی قائل نیست. زنانی را که مانند او رفتار نمیکنند و بهنوعی در برابر سنتها میایستند، نمیپذیرد و به جای حمایت از چنین زنانی به حمایت از قوانین حاکم و مردان میپردازند. او همیشه به فروغ (نامادری جاوید) نگاه متفاوتی دارد و او را به این دلیل که همیشه زنانگی کرده، عاشق بوده و حتی گاه سنتشکنیهایی کرده است، سرزنش میکند. در جایی از داستان جاوید، پسرخواندۀ فروغ، دربارۀ او میگوید:
- این از آنهایی است که نیچه گفته به سراغش که میروی تازیانه را فراموش نکن... مامان زیرلبی گفت: آره والله (96).
در رؤیای تبت تحول هویتی شیوا و دلسپردن او به صادق نیز نوعی سنتشکنی به حساب میآید؛ شیوا با شناختن هویت خود و پیبردن به ابعاد کشفنشدۀ شخصیتش از تمام توقعاتی که از او دارند خسته میشود، لب به اعتراض میگشاید، دیگر وظایفش را بهدرستی انجام نمیدهد و از چارچوبی که تفکر مردسالارانه برای او ساخته خارج میشود. فروغ نیز یکی از شخصیتهای سنتشکن است که عشق به همسر اولش، محمدعلی، هرگز در دلش فروکش نمیکند و با آنکه به سبب بچهدارنشدن از او جدا شده و به همسری پدر جاوید درآمده است، اما همچنان به محمدعلی میاندیشد.
- «گفت: نباید اینقدر خودت را اذیت بکنی. در این چند هفته همۀ زندگیم تمرین بود برای اینکه خودم را اذیت نکنم، که آزاد و شاد و رها باشم. اینها را باید به او میگفتم. باید با غرور سرم را بلند میکردم و میگفتم از چیزی ناراحت نیستم. سرم اما اطاعت نمیکرد. پایین بود. خندید و گفت: آشتی؟ دستش همانجا مانده بود وسط دو صندلی. قبلاً هم با او دست داده بودم؛ ولی اولین بار بود که دست دادنم با او معنای دیگری داشت. اولین بار بود که دستم اینقدر هوشیار بود. از دستگیرۀ در جدا شد و آرام توی دست او رفت و همانجا ماند. انگار از همان دست بود که حس گرم و از یاد رفتهای یک بار دیگر با سرعت و همزمان به تمام رگهایم جاری شد» (99).
برخی شخصیتهای زن در برابر تفکرات مردسالارانهای که سبب ظلم و ستم به آنان میشود، نه تسلیم میشوند، نه سکوت میکنند، و نه میایستند و مقاومت میکنند؛ آنان موقعیت را ترک کرده و سرنوشت خویش را دگرگون میسازند. اغلب شخصیتهای زن در داستانهای موردبررسی بیش از هر واکنش دیگری به تسلیم و پذیرش روی آوردهاند. بازتولید به زنان سالخورده و شخصیتهای مادر اختصاص دارد، و مقاومت و سنتشکنی واکنشِ زنان جوان و شخصیتهای اصلی رمانهاست. برخی زنان نیز به سبب ظلم مردان ناچار به ترک موقعیت شدهاند. در رؤیای تبت برخورد پدر سبب انکار جنسیت و زنانگی در شیوا شده و تأثیر زیادی بر شخصیت و زندگی داشته است.
پرندۀ من رمانی اجتماعی است که با موضوع مشکلات زنی خانهدار روایت میشود. تعداد شخصیتهای داستان زیاد است و گاه خواننده میخواهد دیالوگها را با اتفاقات تلفیق کند و به تفکیک ماجرا بپردازد. «روایت کلان داستان مرکب از دو جزء گذشته و حال است. آنچه دربارۀ دوران کودکی او روایت میشود، اهمیتی بهسزا دارد. زیرا زمینههای شکلگیری شخصیت، نحوۀ تربیت و بهطور کلی ریشههای رفتار او در بزرگسالی را آشکار میسازد» (حسنزاده دستجردی، 1393: 56).
رمان را راوی اول شخص روایت میکند؛ زنی بینامونشان که حتی نویسنده نامی برای او انتخاب نکرده، صاحب دو فرزند است. رمان با توصیف زندگی محقرانۀ وی (به دلیل فقر اقتصادی) آغاز میشود. راوی درگیر روزمرگی و سختیهای زندگی زناشویی و بچهداری است. شوهرش، امیر، بلندپرواز است و دوست دارد به آن سوی مرزها برود؛ عاقبت به باکو میرود و سَرخورده (از راهی که در پیش گرفته) به ایران بازمیگردد. شخصیتهای داستان همه بهنوعی در زندگی آزاردهندهای شریک هستند. برای راوی بینام رمان پرندۀ من میتوان سه جامعۀ متفاوت ترسیم کرد. زندگی راوی در طول رمان از نظر زمانی در دو حوزه نشان داده میشود: خانوادۀ او در گذشته و حال. تصویر خانواده او در گذشته با روابط او در دوران کودکی و پیش از ازدواج، با پدر و مادر و خواهرانش ترسیم میشود. اما خانوادۀ او در زمان حال، زندگی امروز راوی را (شوهر و فرزندانش) دربرمیگیرد. جامعۀ سوم عرصۀ زنانگی است که راوی به حکم "زن بودن" بدان متعلق است. در این رمان بیشترین توجه به تقابلهای جنسیتی است به گونهای که زنانگی با گذشته، درون، خانه، ایستایی، مصرف، توقف، سنگینی، وابستگی، ماندن و بازگشتن در ارتباط است؛ و مردانگی با آینده، برون، خیابان، تحرک، تولید، سبکی، استقلال، رفتن و سفر ارتباط دارد (سراج، 1392: 179).
- «او حاضر نیست حتی یک قدم با من به عقب برگردد» (15).
- «با تو که عروسی کردم همان روز بهت گفتم من رفیق راه میخواهم نه سنگ راه» (39).
گذشتۀ راوی این نکته را نیز روشن میکند که کودکی و نوجوانی وی با کمبود سرمایۀ اجتماعی سپری شده است. از عوامل اصلی ناپایداری روابط اجتماعی در خانوادۀ راوی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- خیانت در برابر اعتماد: پدر راوی در طول زندگی به مادر راوی خیانت میکند. «امیر میگوید: پدر تو فقط در یک چیز نبوغ داشت؛ از راه به در کردن زنهای مردم» (49).
- خشونت و کنترل: پدر راوی در این رمان نمادی از انواع خشونتهای اعمالشده بر زنان در جامعه است. امیر، همسر راوی، نیز شباهت زیادی به پدر راوی دارد: «خاله محبوب میتوانست همهجا برود، کاری که مامان نمیتوانست و همیشه حسرتش را میخورد» (34).
- فقدان عشق: خشونت و کنترلی که پدر راوی بر مادرش اعمال میکند، موجب میشود مادر در فضایی سرد و بیعاطفه پرورش یابد. ازاینرو، توان برقراری روابط انسانی را از دست میدهد.
وفی در پرندۀ من تصاویری واقعگرایانه از مفاسد اخلاقی در محلههای کاسب، پرجمعیت و فقیرنشین، خوشگذرانی مفرط برخی افراد جامعه، قشر زنان، آداب و رسوم و اعتقادات مردم جامعه، طرز تفکرها و امثال این موارد ترسیم کرده است. اعتراض به جامعهای که ساختاری شبیه جوامع کمونیستی و سرمایهداری دارد و افراد آن بهخصوص مردان تحت سیطرۀ دیدگاههای سرمایهداری هستند. راوی پرندۀ من از این موضوع به فغان آمده و دیدگاهی انتقادی به آن دارد.
- نتیجهگیری
یافتهها نشان میدهند که شخصیتهای داستانی زن در رمانهای وفی غالباً از زبان معیار استفاده کرده و بهندرت صورتهای عامیانۀ گفتار را بهکاربردهاند. یکی از دلایل آن میتواند طبقۀ اجتماعی زنان در این آثار باشد که اغلب تحصیلکرده و مرفه هستند. وفی زبان آثار خود را از حیث معیار و محافظهکار بودن، بهدرستی و مطابق با کلیشههای زبانشناسی مردانه و زنانه ایجاد کرده است. از سوی دیگر فضا و روح زنانگی بر این رمانها حاکم است و این امر میتواند دلایل مختلفی از جمله گرایش ذاتی زنان به رعایت ادب در رفتارهای اجتماعی دانست و رفتار زبانی هم که نوعی رفتاری اجتماعی است از این قاعده مستثنی نیست. زنان بهجای استفاده از دشواژههای رکیک و خیلی رکیک (از ویژگیهای زبان مردانه) کلماتی نهچندان زشت و بیادبانه را در مواقع لزوم به کار میبرند. کاربرد واژگان عامیانه در این آثار بسیار اندک است که بهوضوح تأثیر جنسیت نویسندگان را در زبان داستان مشخص میکند.
مقایسۀ نتایج بهدستآمده حاکی از آن است که شخصیتهای زن و مرد در کاربرد زبان آمرانه معنادار، و با کلیشههای زبانشناسی و مؤلفههای مدّنظر میلز مطابقت دارد. این امر ناشی از این است که زنان زبانی مؤدبانه دارند و همین التزام به صورتهای مؤدبانۀ زبان آنها را بر آن داشته که بهندرت از صورتهای آمرانه بهخصوص آمرانۀ تشدیدی استفاده کنند. وفی در زمینۀ ایجاد زبان آمرانه برای شخصیتهای داستانی به جنسیت آنها توجه داشته است. زنان در گفتار خود مؤدب و مشارکتگرا هستند و بهندرت از دستور و جملات آمرانه استفاده میکنند.
نتایج آماری مربوط به زبان زنان در دو رمان نشان میدهد که با وجود تفاوت موضوع رمانها اما در میزان استفاده از نشانگرهای جنسیتی تفاوتی وجود نداشته و نویسنده از ترتیب بسامدی تقریباً یکسانی استفاده کرده است. این امر علاوه بر اینکه منعکسکنندۀ زنانهنگاری نویسنده در این رمانهاست، وضعیت فرودست زنان در جامعۀ ایران را در دهۀ موردمطالعه نشان میدهد و این واقعیت را آشکار میکند که بخش مهمی از تفاوتهای زبان زنان و مردان ناشی از غیرهمسان بودن طبقۀ اجتماعی آنهاست که اغلب تحت الزامات ویژهای شکل گرفته است.
بخش قابلتوجهی از کنشها و واکنشهای کلامی اشخاص و قهرمانان زن برخاسته از فضای فرهنگی جامعۀ مردسالارانه است. زنهای رمان به دلیل اعتمادبهنفس کمی که حاصل زیستن در جوامع مردسالارانه است از تردیدنماها، تشدیدکنندهها و تقریبنماهای بیشتری استفاده میکنند و با پرهیز از بهکاربردن دشواژهها و استفاده از درخواستهای غیرمستقیم، زبانی مؤدبانه را برای گفتوگوهای خویش برمیگزینند. برخی واژهها به تمایزات زیستشناختی زنان و فعالیتهای مخصوص آنان، و برخی نیز با مسائل و دلمشغولیهای خاص زنان مرتبط است. تعداد استفاده از این واژهها نشانۀ نگاه دقیق و در عین حال زنانۀ نویسنده است که موفق شده دنیایی ملموس و طبیعی را خلق کند و واژگان زنانۀ رمانِ خود را از متن زندگی و تجربههای زنانۀ خویش بیرون آورد. دایرۀ واژگان زنانه در این رمانها بیشتر بر بُعد روحی و عاطفی زنان متمرکز است و در مرتبۀ بعد نیز واژگان زنانه به محور جسمانی و تمایزات زیستشناختی زنان و فعالیتهای اجتماعی و خانوادگی آنها ارتباط دارد. از دیگر ویژگیهای زبان زنان در این رمانها استفاده از تصویرگری و جزئینگری است. در هر دو اثر حدود یکچهارم از مجموع واژههای بهکاررفته، ویژگیهای زبان زنانه را داشتهاند.
[1]. Sara Mills