- مقدمه
بررسی روابط مفهومی[1] در سطح واژه را میتوان یکی از راهکارهای بررسی رشد زبانی دانست. واژهها در ارتباط با هم معنی مییابند و کودک آنها را در ارتباط با واژههایی که پیشتر فراگرفته، در شبکهای از روابط مفهومی به ذهن میسپارد. وی مسیر فراگیری زبان مادری خود را فعالانه طی میکند و در دوران نوجوانی بهطور مستمر و ناخودآگاه دانش زبانی خود را بسط میدهد. کسب توانایی برقراری ارتباط کلامی در انسان و گسترش آن به موازات رشد شناختی از مهمترین موفقیتهای وی به شمار میآید. امروزه، ارتباط میان زبان و شناخت موردتوجه زبانشناسان و روانشناسان است. در بررسیهای زبانی با نگاه ساختگرایی[2]، توجه عمده بر صورت زبانی است و در رویکرد نقشگرایی[3] بر نقش و کارکرد واحدهای زبانی تأکید میگردد (دبیرمقدم، 1396: 64).
آزمودنیهای پژوهش حاضر در ابتدای مسیر زبانآموزی در محیط آموزشی هستند و درک معنی واژهها و روابط میان آنها میتواند برایشان چالشبرانگیز باشد؛ این امر انگیزۀ اصلی پرداختن به موضوع فراگیری روابط مفهومی در آنها با رویکردی معنیشناسانه بوده است که هم به صورت و هم به معنی توجه دارد. هدف اصلی این نوشتار، دستیابی به ترتیب فراگیری روابط مفهومی در نظام واژگان کودکان مذکور و بررسی و مقایسۀ آن با ترتیب کاربرد هر یک از این روابط در کتابهای فارسی شش پایۀ دورۀ ابتدایی است. بنابراین، پرسشهای این پژوهش عبارتاند از «الگوی فراگیری روابط مفهومی در کودکان و ترتیب کاربرد آنها در کتابهای مذکور چگونه است؟» و «آیا این دو دسته الگو همسو با هم و یا متفاوت از هم هستند؟».
- پیشینۀ پژوهش
این بخش به بررسی مطالعاتی در خصوص روابط مفهومی میان واژهها و معنیشناسی[4] اختصاص مییابد. خالصی (1385) در پژوهش خود در جستجوی پاسخی برای این پرسشها بوده است: «آیا میزان شناخت از روابط شمول معنایی[5]، جزءواژگی[6] و عضوواژگی[7] در گفتار نوجوانان همسن یکسان است؟»، «آیا عملکرد آنها با افزایش سن بهتر میشود؟» و «آیا شفافیت ساختاری میتواند در میزان شناخت آنها تأثیرگذار باشد؟». طبق نتایج، شناخت دختران از روابط مذکور بهتر بوده و بهلحاظ سنی، در بیشتر موارد تفاوتها معنیدار است. پاسخهای بیشتر به پرسشهای شفاف نشان میدهد که شفافیت ساختاری با شناخت روابط مفهومی رابطۀ مستقیم دارد.
صفوی (1392) در مقالۀ «کدام معنی؟» مسئلۀ مطالعۀ معنی را تشریح مینماید. وی ضمن بررسی عمدهترین نظریهها در مطالعۀ معنی، مشخص میکند که در مطالعۀ زبان، نیازمند کدام معنی هستیم. نتایج این بررسیها نشان میدهد که ما همواره با مطالعاتی دربارۀ معنی مواجه بودهایم که کاملاً در محدودۀ معنیشناسی واژگانی[8] امکان طرح مییابند و تاکنون همۀ نظریههای معنیشناسی، واحد مطالعۀ معنی را واژه دانستهاند. همچنین، در همۀ نظریهها، معنی واژه یا ثابت است یا منعطف. گندمکار (1393) بر اساس نمونههای متعددی از زبان فارسی معیار، به تحلیل معنایی واژگان در معنیشناسی قالببنیاد[9] میپردازد و درمییابد که فیلمور[10] (1977a; 1977b; 1985; 1987) در طرح نظریهاش بهدنبال صوریسازی[11] رفته است و کارا نبودن این نظریه در زبان فارسی آشکار میگردد.
خیرآبادی و خیرآبادی (1396) در مقالۀ «تحلیل روابط معنایی واژگان بهکاررفته در ادبیات داستانی کودکان ایرانی»، با نگاهی نقشگرایانه به تحلیل میزان کاربرد روابطی میپردازند که نویسندگان آثار کودک و نوجوان ایرانی بیشترین بهره را از آنها بردهاند. طبق تحلیلها، تکرار[12] و باهمآیی[13] بیشترین و هممعنایی[14] کمترین بسامد را داشتهاند. انواع رابطۀ تقابل معنایی[15] به میزان محدودی در دادهها وجود دارد. نویسندگان تمایل زیادی به کاربرد هممعنایی، همنامی[16] و چندمعنایی[17] نداشتهاند. میهنپرست و همکاران (1399) برآنند تا با تمرکز بر برخی از افعال فارسی با معنیِ «آگاهییافتن»، تمام قالبهای معنایی دارای معانی مختلف این واحدهای واژگانی را بیابند و روابط میان این قالبها و نحوۀ اشــتقاق آنها را از قالب اصـلی مشـخص سـازند؛ بهاینترتیب، آنها سـازوکارهای چندمعناشـدن واژهها را در شبکۀ قالبی[18] زبان فارسی تبیین مینمایند.
شمّاس[19] (2013) به بررسی درک و کاربرد رابطۀ باهمآیی توسط دانشجویان عربزبان پرداخته است. در پژوهش وی، از سه پرسشنامه استفاده شده است که در هر یک، آزمودنیها میبایست برای هر واژۀ پایه[20] بهترین واژۀ همایند[21] را برگزینند. المکتری[22] (2017) باهمآییهای زبان انگلیسی را در بافت زبان تونسی ارزیابی نموده است. این بررسی در سطح زبانآموزان دانشگاهی صورت پذیرفته است. نتایج این پژوهش حاکی از ناکافیبودن میزان توانایی آزمودنیها در کاربرد باهمآیی است. گائو و ژنگ[23] (2014) تقابل معنایی را در متون انگلیسی بررسی کردهاند. نتایج پژوهش آنها نشان میدهد که درک و بررسی تقابل معنایی به درک متون مختلف کمک میکند.
کوسوما و سیماتوپانگ[24] (2022) در یک بررسی معنیشناختی به تحلیل روابط مفهومی مجموعهای شعری پرداختهاند. دستاورهای پژوهش آنها استفاده از 5 رابطۀ مفهومی در آن مجموعه را آشکار میسازد که هر یک میزان متفاوتی را به خود اختصاص دادهاند. هممعنایی پُرکاربردترین رابطۀ مفهومی است. دوئرتی[25] (2000) به تببین علل دشواری درک همنامی در کودکان پرداخته است. بدینمنظور، وی از دو مجموعهآزمون استفاده کرده است. نتایج پژوهش وی نشان میدهد که توانایی درک همنامی توسط کودکان در نتیجۀ توانایی درک آنها از برخی مفاهیم روانشناختی رقم میخورد.
جبری (1394) به بررسی نقش روابط مفهومی در گسترش و دگرگونی معنایی نشانههای زبانی در شعر حافظ پرداخته است. طبق یافتههای پژوهش وی، روابط مفهومی میان واژگان و جمله پیوندهای میان واژهها و جملهها را گسترش دادهاند. بنابراین، روابط مفهومی توان دستیابی به نگرش شاعر، زمینۀ دستیابی به معانی دشوار واژگان کلیدی و درک عمیقتر متن را فراهم میآورد. سعیدزاده و همکاران (1398) در مقالۀ «روند اکتساب واژههای متضاد[26] در کودکان فارسیزبان» برآنند تا مشخص کنند کودکان فارسیزبان در چه سن و با چه ترتیبی گونههای مختلف واژههای متضاد را تولید میکنند. آنها، همچنین، تأثیر جنسیت در فراگیری این واژهها را بررسی میکنند.
با توجه به مهمترین ویژگیهای مطالعات مطرحشده، پرداختن به معنی واژه و روابط مفهومی میان واژهها، بهویژه برای خلق آثاری در حوزۀ کودکان، بر مبنای نظریههای معنیشناختی ضروری مینماید. نگارندگان پژوهش حاضر کوشیدهاند ضمن بررسی روابط مفهومی در سطح واژه و مقایسۀ ترتیب فراگیری آنها توسط کودکان با ترتیب کاربرد این روابط در کتابهای فارسی دورۀ ابتدایی، تصویری از اهمیت معنی واژه به دست دهند.
- روش
روش انجام پژوهش حاضر توصیفی ـ تحلیلی بوده و گردآوری دادهها به دو روش میدانی و کتابخانهای انجام شده است. به این صورت که شش آزمون با 22 پرسش چهارگزینهای، بر اساس کتاب فارسی (1397) هر پایۀ دورۀ ابتدایی طراحی شد و برای دستیابی به الگوی فراگیری روابط مفهومی، کودکان به آنها پاسخ دادند.
بهدلیل محدودیت فضای این پژوهش، از مجموع 66 نمونه برای بررسی میزان و نحوۀ درک روابط مفهومی در کودکان، فقط 2 نمونه برای هر یک از روابط در ابتدا و انتهای الگوی فراگیری روابط مفهومی ارائه میگردد. در هر آزمون، هر دو پرسشِ متوالی یک رابطه را میسنجند. در هر پایه، پس از شمارش مجموع پاسخها، بر اساس تعداد پاسخهای درست، جایگاه هر رابطه در الگوی فراگیری 11 رابطۀ مفهومی تعیین شد؛ به این صورت که 25 کودک دختر و 25 کودک پسر از هر پایه شرکت داشتند؛ پس، مجموعاً 100 پاسخ برای دو پرسش دریافت شد.
همچنین، با هدف بررسی و مقایسۀ الگوها با کاربرد روابط مفهومی در کتابهای مذکور، مطالعۀ صفحهبهصفحۀ آنها انجام شد و واژههای دارای هر یک از روابط مفهومی موجود، به همراه شمارۀ صفحه استخراج و در اکسل دستهبندی شدند. برایناساس، 6 ترتیب کاربرد روابط مفهومی در قالب شکلهایی ارائه شدند.
- چارچوب نظری
در این بخش به تشریح چارچوب نظری پژوهش در دو زیربخش روابط مفهومی و معنیشناسی میپردازیم.
4ـ1. روابط مفهومی
روابط واژگانی در سطح واژه مطرح هستند. اغلب معنیشناسان با استفاده از اصطلاح «مفهوم» به جای «معنی» انتزاع بیشتری به این روابط میدهند؛ بنابراین، آنها را روابط مفهومی مینامند. واژهها در شبکهای از این روابط با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند.
هممعنایی از شناختهشدهترین روابط مفهومی است و فرهنگنویسان برای نشاندادن معنی یک واژه، واژههای دیگری را ذکر میکنند که به نظر هممعنی مینمایند، مانند «گیتی»، «جهان» و «دنیا». در تعریف هممعنایی گفته میشود، اگر واژههای هممعنی بهجای یکدیگر به کار روند، در معنی زنجیرۀ گفتار تغییری حاصل نمیآید (صفوی، 1383: 106). تقابل معنایی دربارۀ معانی متضاد واژهها به کار میرود. واژههایی مانند «بالا/ پایین» متضاد نامیده میشوند، زیرا مفهوم یکی در مقابل مفهوم دیگری است (صفوی، 1383: 117ـ120).
همنامی (همآوا[27] ـ همنویسه[28]) مربوط به الفاظ متشابه بدون هیچ رابطۀ مفهومی است. همآوایی[29] شرایط چند واژه با تلفظ یکسان است که به چند صورت نوشته میشوند، مانند «خوار/ خار». همنویسی[30] شرایط دو یا چند واژه با تلفظهای مختلف است که به یک شکل نوشته میشوند، مانند «کَرَم، کِرِم، کُرُم، کِرم و کَرَم (کر هستم)». چندمعنایی شرایطی است که یک واحد زبانی از چند معنی برخوردار شود (صفوی، 1383: 110)؛ مثلاً واژۀ «پُست» به دو معنی «ارسال» و «مقام» کاربرد دارد. چندمعنایی به همنامی بسیار نزدیک است. به اعتقاد لاینز[31] (1995: 27-55) مرز مشخصی بین آنها وجود ندارد.
شمول معنایی رابطهای است که در آن گسترۀ مفهوم یک واژه گسترۀ مفهوم واژۀ دیگر را دربرمیگیرد؛ مثلاً بین واژههای «گل» و «نیلوفر» رابطۀ شمول معنایی برقرار است. برای نمایش رابطۀ میان این مفاهیم از اصطلاحات شامل[32]، زیرشمول[33] و همشمول[34] استفاده میکنند (صفوی، 1383: 100). واحدواژگی[35] رابطۀ میان دو واژهای است که یکی واحد شمارش دیگری محسوب میشود (صفوی، 1383: 105)؛ یعنی «پُرس» واحدواژۀ «چلوکباب» است. برخی از واژهها دارای واحدواژههای خاص خود هستند؛ مثلاً برای «گل» واحدواژههای «شاخه» یا «دسته» کاربرد دارند.
تباین معنایی[36] نوعی تقابل میان مفهوم چند واژه در یک حوزۀ معنایی[37] است؛ مانند «شمال/ جنوب/ شرق/ غرب» که نفی یکی از آنها، تأیید دیگر اعضاست (صفوی، 1383: 120ـ121). جزءواژگی رابطۀ کل به جزء را میان دو مفهوم مینمایاند (صفوی، 1383: 103)؛ مثلاً «بازو، آرنج، مچ، دست» هر یک جزئی از «دست» هستند. پس، «دست» کل[38] و «بازو» جزء[39] تلقی میشود. عضوواژگی رابطۀ میان یک واژه بهمثابه عضو نسبت به واژهای دیگر است که دومی به مجموعۀ آن اعضا دلالت دارد؛ مثلاً «درخت»، عضو[40] و «جنگل»، مجموعه[41] است (صفوی، 1383: 104).
نشانداری[42] وضعیتی است که یکی از دو واژۀ متقابل برای صحبت دربارۀ مفهوم هر دو واژه به کار رود؛ واژۀ مذکور بینشان[43] و دیگری نشاندار[44] است (صفوی، 1383: 121ـ122). باهمآیی رابطهای است که بر مبنای آن یک اسم با یک فعل یا یک اسم با یک صفت کنار هم میآیند. صفات «قدیمی» و «کهنسال» باتوجهبه موصوفشان انتخاب میشوند؛ مثلاً، «کتاب قدیمی» و «درخت کهنسال» مصطلح هستند، اما «درخت قدیمی» و «کتاب کهنسال» کاربرد نمییابند.
4ـ2. معنیشناسی
از نیمۀ دوم قرن نوزدهم مطالعات دربارۀ معنی در چارچوب معنیشناسی واژگـانی بوده و واحـد مطالعـۀ معنـی «واژه» بوده است. معنی جمله را متشکل از مفاهیم واژگانی[45] میدانند و بههمیندلیل، جکندوف[46] (1990) در مطالعاتش به معنیشناسی واژگانی، یعنی مطالعۀ معنی در سطح واژه، توجه ویژهای دارد.
فودور[47] و همکاران (1975) مدعیاند که در مطالعات روانشناختی هیچ شاهدی مبنی بر وجود مؤلفههای معنایی[48] نمیتوان یافت و بنابر پژوهشها، واحدهای معنایی زبان برای اهل زبان واژهها هستند. نگـرشهـای متعـددی برای مطالعۀ معنی واژه پدید آمدهاند که با معنیشناسی تاریخی ـ فقهاللغوی[49] آغاز و به سمت معنیشناسی ساختگرا[50] و معنـیشناسـی زایـشیگـرا[51] کـشانده میشوند. در نتیجۀ مخالفت با این نگرش، رویکردهای معنیشناسی نوساختگرا[52] و معنیشناسی شناختی[53] مطرح گردیدند.
معنیشناسی تاریخی ـ فقهاللغوی رویکـردی درزمـانی[54] بـه معنـیشناسـی واژگـانی است. بررسی تحول معنی واژهها و طبقهبندی سـازوکارهای آن موردتوجه این نگرش بود (صفوی، 1392: 12ـ13). از این منظر، مبنـای پـژوهشها باور به معنی ثابت بـرای واژه بـود؛ یعنی، واژهای که در نقطهای از زمان معنی مشخصی دارد، در نقطهای دیگر نیز معنی یا معانی مشخصی داشته باشد. در معنـیشناسـی سـاختگرا از معنـیشناسـی تاریخی ـ فقهاللغوی انتقـاد شده و تأکیـد شده کـه مطالعـۀ معنـی نباید به پژوهشهای تکتک واژههـا محـدود شـود، بلکـه بایـد بـه سـاختهـای معنـایی[55] گـسترش یابـد. همچنین، ایـن مطالعـات بایـد
همزمـانی[56] باشـند و به شـاخهای از زبـانشناسـی مبـدل شـوند. در این رویکرد نیز، به وجود معنی یا معانی ثابت برای واژه قائل بودند.
صفوی (1392: 15)، به پیروی از گیررتس[57] (2010)، آن را معنیشناسی زایشیگرا مینامد. ایـن نـوع مطالعـۀ معنـی، معنیشناسی ساختگرا را در پیوند با فلسفۀ ذهنگرای زبان قرار میداد و از توصـیفات صـوری ساختگرایی بهره میبرد. در این نظریه نیز، باور به وجود معنـی یـا معـانی ثابـت برای واژهها جاری است. اینکه ساختگرایی آمریکایی اهمیت چندانی به مطالعات معنایی نمیداد، عمدتاً به نگرش بلومفیلد[58] (1933: 158) بازمیگشت که معنی یک صورت زبانی را به واقعیتهای بیرون از زبان نسبت میداد. به گفتۀ وی، هنگام تولید یک صورت زبانی، گوینده مخاطباش را وادار میسازد تا در برابر وضعیتی از خود واکنش نشان دهد. این وضعیت و پاسخهای مرتبط معنی زبانی آن صورتاند. رویکرد لاینز (1963: 59) در معنیشناسی پیوندی مستقیم با الگوی ساختگرا داشت. وی به سراغ توصیف تازهای از معنی واژهها رفت و مدعی شد که معنی هر واژه را میتوان برحسب مجموعۀ روابط معناییاش با معنی سایر واژهها توصیف کرد.
ایرادهای وارده به معنیشناسـی زایـشیگـرا سـبب شـد تـا از دهۀ 1970، دیدگاههای نوساختگرایی و شـناختی در مطالعۀ معنی ارائه گردند. نظریههای معنیشناسی نوساختگرا به روشهـای مختلفـی دسـتهبنـدی میشوند، اما در همۀ آنها واژه باید از معنی یا معانی ثابتی برخوردار باشد. بهعبارتدقیقتر، معنی واژه مبنای مطالعۀ معنی قـرار میگیرد. در معنیشناسی شناختی، الگوهای تازهای برای تحلیل معنی در معنیشناسی واژگانی معرفی شد. تأکید معنیشناسان شناختی بر انعطاف معنـی واژه است. بنابراین، معنی واژه ثابـت نیـست و این مسئله سبب میگردد تا نتـوان معنـی زبـانی را از معنـی دایرهالمعـارفی[59] و در نتیجـه، معنـیشناسـی را از کاربردشناسی[60] متمایز دانست. طبق اصلی در این نگرش، درک معنی بهصورت دایرﺓالمعارفی انجام میگیرد و معنی واژه را نمیتوان بدون اطلاع از دانش دایرﺓالمعارفی مربوط به آن درک کرد. این دانش ریشه در تجربۀ اجتماعی و فیزیکی انسان دارد (Evans & Green, 2006: 207-222). در زبانشناسی شناختی، معنی دایرﺓالمعارفی است و توسط بافت مشخص میشود؛ بنابراین، معنی واژه وابسته به کاربرد آن در بافت است. بهعبارتی، معنی واژهها را باید در ارتباط با قالب[61] یا حوزهای درک کرد که در آن قرار دارند (راسخمهند، 1397: 76ـ85). ایوانز[62] (2009: 9) معتقـد اسـت معنـی هـر واژه تابعی از دانش دایرﺓالمعارفی است. صفوی (1392: 21) نمونههای (1) را ارائه میکند که در تمامی آنها باید از دانش دایرهالمعارفی کمک گرفت:
(1) الف. فرهاد پنجره را باز کرد.
ب. فرهاد گرفتگی لوله را باز کرد.
پ. فرهاد مطلب پیچیدۀ مقاله را باز کرد.
وی اذعان میکند که معنی فعل «باز کردن» در (1 الف) با معنی آن در (1 ب) و (1 پ) تفاوت دارد و نمیتوان معنی ثابتی برای آن قائل شد. بنابراین، مـیتـوان بـرحـسب وقـوع هـر واژه در بافـتهـای مختلف مفهوم آن را معلوم کرد. در این شرایط، معنی هر واژه برحسب دانش دایرهالمعارفی مـا نـسبت بـه واژههـا و بافت تعیین میشود (صفوی، 1392: 22). در معنیشناسـی شـناختی، قواعد ترکیبپذیری معنایی[63] به شکل دیگری عمـل میکنند. هر واژه برحسب انعطاف معناییاش در همنشینی[64] با واژههایی قرار میگیرد که انعطاف معنایی دارند. وقتی واژهها در ترکیب با یکدیگر قرار گیرند، از میان معانی هـر واژه، معنایی انتخاب میشود که بـا معنـی انتخـابشده بـرای سایر واژههـا سازگار باشد و از ترکیب آنها با یکدیگر بتوان به خوانش جمله رسید (Evans, 2009: 219). به اعتقاد صفوی (1392: 28)، واژه «معنی» دارد، اما «معنیدار» نیست؛ یعنی، هر واژه در نظام واژگـانی زبـان معنـی یـا معـانی متعددی دارد که در تقابل با معنی یا معانی سایر واژههای این نظام قرار میگیرد.
(2) فرشته به شیراز آمد./ فرشته به شیراز رفت.
آنچه در جملههای (2) سبب تقابل معنایی میشود، در اصل، بـه تقابـل میـان معنـی «آمد» و «رفت» مربوط است. پس، این واژهها «معنی» دارند، اما خارج از بافت «معنیدار» نیستند، زیرا معانی آنها صرفاً در بافت درک میشود. پاول[65] (1920: 75) بر اهمیت بافت در تبیین تغییرات معنایی تأکید دارد. وی در نخستین اصل از رویکردش میان معنی عادی[66] و معنی اتفاقی[67] یک لفظ تمایز قائل میشود. معنی عادی همان معنی مشترک میان اعضای یک جامعۀ زبانی است، اما معنی اتفاقی شامل تغییراتی میشود که در گفتار، برای معنی عادی یک لفظ پدید میآید. به باور او، رابطۀ منطقی میان ساخت و کاربرد زبان متضمن نگاه بافتمدار به معنی[68] است، زیرا معانی میبایست در کاربرد واقعی زبان تنظیم شوند. سینکلر[69] (2004: 29)، دو الگوی رفتاری برای واژه قائل است که به دو گونۀ معنی وابستهاند؛ یک معنی برای ارجاع به جهان خارج و دیگری معنیِ حاصل از ترکیبات بافتی. نگرش توزیعی و مبتنی بر چگونگی همنشینی واژهها با هم محکی صوری برای تعیین معنی هر واژه است و موجب میگردد تا از کاربرد مبنایی شمّی برای تعیین معانی پرهیز کرد (Geeraerts, 2010: 59).
- یافتهها
در این بخش، بهمنظور بررسی ترتیب فراگیری روابط مفهومی در کودکان، نتایج آزمونهای ارزیابی و الگوی مربوط به هر پایه بررسی میگردد. سپس، ضمن ارائۀ شش الگوی کاربرد روابط مفهومی در کتابهای فارسی شش پایۀ دورۀ ابتدایی، مقایسۀ آنها صورت میگیرد.
5ـ1. ترتیب فراگیری روابط مفهومی در کودکان بر اساس نتایج آزمونها
بنابر دادهها، فراگیری روابط مفهومی بهطور مشترک در همۀ پایهها با «جزءواژگی» و «چندمعنایی» آغاز میشود؛ به این ترتیب که در پایههای اول تا ششم دورۀ ابتدایی، کودکان با ارائۀ 98 پاسخ درست به پرسشهای «جزءواژگی» و 97 پاسخ درست به پرسشهای «چندمعنایی» بیشترین تعداد پاسخ درست را نسبت به سایر روابط به این پرسشها دادهاند. این مسئله نشان میدهد که کودکان این دو رابطه را سریعتر از سایر روابط فرامیگیرند. همچنین، بر اساس نتایج آزمونها، ارائۀ تعداد پاسخ درست مساوی به پرسشهای «باهمآیی» همانند «جزءواژگی» یا «چندمعنایی» توسط کودکان پایههای سوم، پنجم و ششم گواه آن است که این رابطه نیز، در گامهای نخست فراگیری روابط مفهومی قرار میگیرد و این امر طبیعیبودن دادهها را نشان میدهد.
ازسویدیگر، باتوجهبه کمترین تعداد پاسخ درست به پرسشهای «تباین معنایی»، «واحدواژگی» و «نشانداری»، این روابط بهطور مشترک در همۀ پایهها در جایگاههای پایانی الگو قرار میگیرند؛ یعنی، کودکان این سه رابطه را دیرتر از سایر روابط فرامیگیرند. به این صورت که کودکانِ پایۀ اول با ارائۀ 67 پاسخ درست به پرسشهای «واحدواژگی»، 63 پاسخ درست به پرسشهای «تباین معنایی» و 62 پاسخ درست به پرسشهای «نشانداری»، کودکانِ پایۀ دوم با ارائۀ 70 پاسخ درست به پرسشهای «نشانداری»، 67 پاسخ درست به پرسشهای «تباین معنایی» و 65 پاسخ درست به پرسشهای «واحدواژگی»، کودکان پایۀ سوم با ارائۀ 72 پاسخ درست به پرسشهای «نشانداری»، 70 پاسخ درست به پرسشهای «تباین معنایی» و 66 پاسخ درست به پرسشهای «واحدواژگی» این روابط را بهترتیب در سه جایگاه پایانی الگو قرار دادهاند. در پایۀ چهارم، «تباین معنایی» و «نشانداری» هر یک با 75 پاسخ درست و «واحدواژگی» با 70 پاسخ درست در جایگاههای پایانی الگو قرار میگیرند. در پایۀ پنجم، «شمول معنایی» و «نشانداری» هر یک با 85 پاسخ درست، «تباین معنایی» با 82 پاسخ درست، و «عضوواژگی» و «واحدواژگی» هر یک با 75 پاسخ درست بهترتیب در جایگاههای پایانی الگو قرار دارند. در پایۀ ششم، «عضوواژگی» و «واحدواژگی» هر یک با 89 پاسخ درست، «همنامی» و «نشانداری» هر یک با 88 پاسخ درست و «تباین معنایی» با 86 پاسخ درست بهترتیب در جایگاههای پایانی الگو قرار میگیرند. مقایسۀ نتایج آزمونها نشان میدهد که علیرغم وجود اندکی تمایز که حاکی از طبیعیبودن دادههاست، کودکان در این بازۀ سنی با الگوی مشخص و نسبتاً یکسانی روابط مفهومی را فرامیگیرند. «جزءواژگی» بهطور مشترک در همۀ پایهها در اولین گامها فراگرفته میشود. درک اجزای یک کل از مسیر مشاهده برای کودک اتفاق میافتد. او برای درک واژههای دارای رابطۀ «جزءواژگی» آنها را میآزماید و از دانش پسزمینۀ[70] خود بهره میبرد؛ مثلاً اجزای «دست» را میبیند و لمس میکند. او با درک معنی واژهای مانند «انگشت» بهعنوان جزئی از «دست» به درک سایر نمونهها میرسد.
(3) کدام یک از حیوانات شاخ دارند؟
(4) مهربانتر از گلها با دو بال پروانه
در نمونههای (3) و (4)، کودک بر اساس دانش دایرﺓالمعارفی خود میداند که بهترتیب، «شاخ» جزئی از بدن برخی حیوانات و «بال» جزئی از بدن «پروانه» است، زیرا در باغ وحش و منابع مختلف با آنها روبهرو بوده و این مسئله برای او قابلمشاهده و لمس است. او با بهرهگیری از دانش پسزمینۀ خود و معنی دایرﺓالمعارفیِ این واژهها مفهوم آنها را تشخیص میدهد. همنشینی واژههای «شاخ» با «حیوانات» و «بال» با «پروانه» در این بافتها نیز، به درک معنی و رابطۀ «جزءواژگی» میان آنها کمک میکند.
«چندمعنایی» نیز، در شش الگوی فراگیری روابط مفهومی مراتب نخست را دارد. کودک با در نظر داشتن اینکه واژهای مانند «شیر» با املا و تلفظ مشابه برای چند چیز به کار میرود، به وجود بیش از یک مرجع برای آن پی میبرد و با استفاده از معنی دایرﺓالمعارفی و بافت به مفهوم درست این واژه دست مییابد. برای نمونه، کودک واژۀ «سر» در مفهوم «عضوی از بدن» را به کمک بافتی که در آن آمده، تشخیص داده و میان آن با کاربردش در عبارتی مانند «سرِ سفره» تمایز قائل میشود و به درک معنی درست آن یعنی «روی سفره» میرسد.
(5) باز هم موی مرا مادرم شانه زده.
(6) کلمهای بگویید که «ل» در آن دو بار آمده باشد.
در نمونۀ (5)، واژۀ «باز» به کمک بافتی که در آن به کار رفته، مفهوم «دوباره» را میرساند و مفهوم «بستهنبودن» یا «نام نوعی پرنده» را ندارد. همچنین، واژۀ «شانه» از مفهوم «بخشی از دست انسان» یا «واحد اندازهگیری تخممرغ» تهی است، زیرا در بافتِ «شانهزدن مو» قرار دارد و درک معنی این واژه از طریق دانش دایرﺓالمعارفی میسر میگردد و با «شانهزدن مو» بر اساس معنی دایرﺓالمعارفی و همنشینی واژههای «مو» و «شانه» معنامند خواهد بود. در نمونۀ (6) نیز، معنی درست واژۀ «بار» به کمک بافتی که در آن به کار رفته درک میشود و مفهوم «دفعه» را دارد، نه مفهوم «محموله».
باوجوداین، فراگیری «واحدواژگی»، «تباین معنایی» و «نشانداری» پیچیدگیهایی دارد. کودک در اوایل یادگیری برای اشاره به میزان اسامی (حتی غیرقابلشمارش) بیشتر از «تا» استفاده میکند، مانند «دو تا کتاب» و «دو تا آب». واحدواژهها بایستی آموزش داده شوند و کودک به هنگام نیاز از واژگان ذهنی خود و بافت کمک بگیرد. بنابراین، او بر اساس بافت، معنی دایرﺓالمعارفی واژه و دانش پسزمینه قادر به درک واحدواژههاست و مفهوم دقیق واحدواژههایی مانند «دانه» و «نفر» را بهترتیب در نمونههای (7) و (8) درمییابد؛ یعنی، میفهمد منظور از «دانه» غذای پرندگان نیست، بلکه بهجای واژۀ «عدد» به کار رفته است.
(7) صد دانه یاقوت دستهبهدسته با نظم و ترتیب یکجا نشسته
(8) معلّم یک نفر را انتخاب کرد.
کودک برای درک واژههای قراردادشدهای مانند اسامی «فصلها»، «ماهها» و «روزها» که میان آنها «تباین معنایی» وجود دارد، نیازمند انجام تحلیلهای ذهنی است، زیرا درک معنی این واژهها، ضمن بهرهگیری از دانش دایرﺓالمعارفی، طی فرایندهای پیچیدۀ ذهنی میسر میشود؛ بههمیندلیل، دیرتر فراگرفته میشوند. بنابراین، این واژهها با بهتصویرکشیدن آنها یا پُررنگکردن ویژگیهای ممیزشان آموزش داده میشوند و کودک بر اساس این ویژگیها آنها را حفظ میکند. گاهی نیز، کودک در مورد این واژهها اشتباه میکند یا آنها را فراموش میکند. همچنین، گاهی بزرگسالانِ بدون اختلال اِدراکی برای بهخاطرآوردن این واژهها نیاز به تمرکز دارند.
(9) خانۀ خرگوش زیر درخت است.
(10) هر سال چهار فصل دارد: بهار، تابستان، پاییز و زمستان.
در نمونۀ (9)، کودک به کمک مفهوم «جهتها» معنی واژۀ «زیر» را درک میکند و میداند اشاره به «پایین» و در تقابل با واژۀ «روی» است. همچنین، طبق دانش پسزمینه میداند خانۀ «خرگوش»، «زیر» یا «پایین» درخت قرار میگیرد. در نمونۀ (10)، کودک بر اساس دانش دایرﺓالمعارفی میداند که اسامی «فصلها» منحصربهفرد است و هیچیک بهجای دیگری کاربرد ندارد و با حفظکردن آنها و ویژگیهای ممیزشان مفهوم آنها را درک میکند. از آنجایی که معنی این واژهها و رابطۀ میان آنها ضمن استفاده از دانش دایرﺓالمعارفی و بافت با انجام تحلیلهای ذهنی درک میشود، فراگیری دیرتر اتفاق میافتد.
«نشانداری» آخرین رابطۀ مفهومی در الگوی فراگیری روابط مفهومی توسط کودکان است؛ یعنی، کودکان این رابطه را دیرتر از سایر روابط درمییابند. برای نمونه، علیرغم وجود دو جنس در حیوانات و انسانها، درک «آقا» یا «خانم» بودن پدیدههایی مانند «خورشید» و «ماه» برای کودک بهراحتی ممکن نیست و بنابر کاربردشان در منابع و دانش پسزمینه، کودک به خاطر میسپارد که در هر بافت از کدام واژه استفاده کند؛ مثلاً، او حفظ میکند که واژۀ «خورشید» همواره بهصورت «خورشیدخانم» به کار میرود و در مقابل، برای «ماه»، واژۀ «آقا» کاربرد دارد.
(11) داماد پس کو؟ او توی راه است من شک ندارم آقای ماه است
در نمونۀ (11)، درک مفهوم «آقا» یا «خانم» بودن «ماه» خارج از بافت برای کودک دشوار است و نیازمند انجام تحلیلهای ذهنی و بهرهگیری از دانش پسزمینه است. واژههای دارای این رابطه باید آموزش داده شوند، در غیر این صورت، بهدلیل نبود نشانۀ عینی در محیط بلافصل کودک، درک معنی این واژهها و رابطۀ میان آنها دیرتر رقم میخورد.
(12) عمونوروز روز اول بهار میآمد.
در نمونۀ (12)، کودک واژۀ «عمونوروز» را با انجام پردازشی ذهنی درک میکند؛ او بر اساس دانش پسزمینه بهجای «عمونوروز»، هرگز «دایینوروز»، «خالهنوروز» یا «عمهنوروز» را به کار نمیبرد. البته، کاربرد سه واژۀ اخیر غیرمصطلح است، چنانکه هرگز با آنها روبهرو نبوده است. پس، درک معنی، ریشه در تجربۀ اجتماعی و فیزیکی دارد و در بافت محقق میشود.
5ـ2. ترتیب کاربرد روابط مفهومی در کتابهای فارسی دورۀ ابتدایی
اکنون، شش ترتیب کاربرد روابط مفهومی در کتابهای فارسی شش پایۀ دورۀ ابتدایی (شکلهای 1 تا 6) و مقایسۀ میان دو دسته الگوی روابط مفهومی ارائه میگردد (عدد داخل پرانتز مقابل عنوان هر رابطه، شمارۀ صفحۀ کاربرد آن را نشان میدهد.):
شکل 1. ترتیب روابط در کتاب فارسی پایۀ اول
شکل 2. ترتیب روابط در کتاب فارسی پایۀ دوم
شکل 3. ترتیب روابط در کتاب فارسی پایۀ سوم
شکل 4. ترتیب روابط در کتاب فارسی پایۀ چهارم
شکل 5. ترتیب روابط در کتاب فارسی پایۀ پنجم
شکل 6. ترتیب روابط در کتاب فارسی پایۀ ششم
با توجه به شکلهای (1) تا (6)، از 11 رابطۀ مفهومی، عموماً بین 9 تا 10 رابطه در 25 صفحۀ نخست به کار رفتهاند که از ترتیب مشخصی برای کاربرد روابط پیروی نشده است. در پایۀ اول واژههایی با رابطۀ «واحدواژگی» که درک آنها برای کودک 7 ساله ساده نیست و به انجام تحلیلهای ذهنی نیاز دارد، در صفحۀ 25 کتاب آمده است. همچنین، واژههای دارای روابط «جزءواژگی» و «چندمعنایی» پس از واژههای دارای روابط «باهمآیی» و «عضوواژگی» به کار رفتهاند. در واقع، ملاکی معنیشناختی برای کاربرد روابط مفهومی وجود نداشته و بهطور پراکنده در مواردی از جمله کاربرد واژههای دارای روابط «تباین معنایی» و «نشانداری» در صفحات پایانی کتاب پایۀ اول، بهترتیب در صفحات 61 و 73، پس از سایر روابط آمده است که با در نظر داشتن مجموع دادهها این امر را میتوان اتفاقی قلمداد کرد. نقطۀ مشترک میان همۀ پایهها این است که «نشانداری» آخرین رابطۀ ذکرشده در کتابهای فارسی ـ بهترتیب در صفحات 73، 99، 36، 116 و 44 ـ است. البته، این رابطه در کتاب پایۀ پنجم مشاهده نشد. نبود یکدستی نسبی در ترتیب کاربرد روابط مفهومی بر اساس کتابها حاکی از انتخاب واژهها بدون در نظر داشتن نوع رابطۀ میان آنهاست. بنابراین، الگوی مشخص و مشترکی برای ترتیب کاربرد روابط مفهومی در کتابهای فارسی شش پایۀ دورۀ ابتدایی نمیتوان ارائه کرد. ضمن اینکه این ترتیبها با الگوهای حاصل از نتایج آزمونها در هر پایه یعنی فراگیری روابط «جزءواژگی» و «چندمعنایی» در ابتدا و روابط «واحدواژگی»، «تباین معنایی» و «نشانداری» در پایان همسو نیست.
- نتیجهگیری
با مرور تاریخچـة معنـیشناسـی دریافتیم که مطالعة معنی همواره در سطح معنیشناسی واژگانی صورت پذیرفته است و دو دیدگاه دربارۀ معنی واژه وجود دارد: دیدگاه نخست معنی یا معانی ثابتی برای هر واژه قائل است و دیگری، باور به انعطاف معنایی واژه دارد و هر واژه را دارای مجموعة نامحدودی از معنی تلقی میکند که این معانی خـود را در بافـت مـینمایاننـد. بنابر جستجوی نگارندگان، تاکنون در خصوص ترتیب فراگیری 11 رابطۀ مفهومی موردمطالعه در پژوهش حاضرتوسط کودکان و بررسی و مقایسۀ آنها در کتابهای فارسی دورۀ ابتدایی پژوهشی صورت نگرفته است. یافتههای پژوهش حاضر نشان میدهد که بر اساس نتایج آزمونها، در همۀ پایهها، فراگیری روابط مفهومی با فراگیری روابط جزءواژگی و چندمعنایی آغاز میشود؛ بنابراین، کودکان این دو رابطه را ابتدا و سریعتر از سایر روابط فرامیگیرند. ازسویدیگر، سه رابطۀ تباین معنایی، واحدواژگی و نشانداری در جایگاههای پایانی الگوی فراگیری روابط مفهومی قرار میگیرند؛ یعنی این سه رابطه دیرتر از سایر روابط مفهومی فراگرفته میشوند. کودکان برای درک معنی واژهها از معنی دایرﺓالمعارفی و بافت بیشترین بهره را میبرند و دانش پسزمینۀ خود را برای درک مفهوم واژهها و رابطۀ میان آنها به خدمت میگیرند.
در بررسی کتابهای فارسی مشخص شد (شکلهای 1 تا 6) که تمامی یا بیشتر روابط مفهومی در حدود 25 صفحۀ نخست کتاب، بدون درنظرداشتن ملاک معنیشناسانۀ خاصی در ترتیب کاربرد آنها ارائه شدهاند. توجه به این نکته که بر مبنای نظریههای معنیشناختی برخی از روابط زودتر و برخی دیگر دیرتر توسط کودکان فراگرفته میشوند، قطعاً میتواند در گردآوری دقیقتر محتوای کتابهای مذکور و در نتیجه، درک معنی واژهها و فراگیری روابط مفهومی میان آنها نقش مؤثری داشته باشد، اما در این منابع چنین رویکردی اتخاذ نشده است و ترتیب مشخصی برای ارائۀ واژههای دارای روابط مفهومی موردبحث دیده نشد.
بهعلاوه، ترتیبهای حاصل از بررسی کتابها همسو با ترتیب فراگیری روابط مفهومی بهدستآمده از نتایج آزمونها نیست. همچنین، الگوی مشخص و مشترکی برای ترتیب کاربرد روابط مفهومی در کتابهای فارسی شش پایۀ دورۀ ابتدایی وجود نداشت، به استثنای «نشانداری» که در پایههای اول، دوم، سوم، چهارم و ششم در پایان ترتیبها قرار داشت و تنها از این نظر مشابهت دیده شد، گرچه دادهای برای این رابطه در کتاب فارسی پایۀ پنجم یافت نشد. در ضمن، ارتباط مستقیمی میان سن یا پایۀ تحصیلی کودکان با نحوۀ ارائۀ روابط مفهومی مختلف در کتابهای فارسی وجود نداشت. بنابراین، در این کتابها ترتیب ارائۀ واژههای دارای روابط مفهومی مختلف مبتنی بر نظریههای معنیشناختی نیست. این مسئله موجب دشواری در فراگیری روابط مفهومی توسط کودکان میگردد و نتیجهبخشنبودن آموزش را به همراه دارد. دستاوردهای این پژوهش از مقایسۀ میان نتایج آزمونها و بررسی کتابهای فارسی دورۀ ابتدایی میتواند برای گردآورندگان منابع در حوزۀ کودک کاربرد داشته باشد.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
سپاسگزاری
این مقاله برگرفته از رسالۀ دکتری نویسندۀ اول است و بدینوسیله از مسؤلین آموزش دورۀ ابتدایی ادارۀ آموزش و پرورش منطقۀ ۲ تهران و مدیران محترم مدارسی که همکاری لازم را جهت گردآوری بخشی از دادههای پژوهش داشتهاند، کمال تشکر را داریم.
- sense relations
[2]. structuralism
[3]. functionalism
- Semantics
[5]. hyponymy
[6]. meronymy
[7]. member-collection
[8]. Lexical Semantics
[9]. Frame Semantics
[10]. Fillmore, C. J.
[11]. formalization
[12]. reiteration, repetition
[13]. collocation
[14]. synonymy
[15]. semantic opposition
- 1. homonymy
- 2. polysemy
[18]. frame net
[19]. Shammas, N. A.
[20]. base
[21]. collocator
[22]. Almaktary, H.
[23]. Gao, C., & Zheng, Q.
[24]. Kusuma, J. A., & Simatupang, E.
[25]. Doherty, M. J.
[26]. antonyms
[27]. homophone
[28]. homograph
[29]. homophony
[30]. homography
[31]. Lyons, J.
[32]. superordinate
[33]. hyponym
[34]. co-hyponym
[35]. portion- mass
[36]. semantic contrast
[37]. semantic field
[38]. whole
[39]. part
[40]. member
[41]. collection
[42]. markedness
[43]. unmarked
[44]. marked
[45]. lexical concepts
[46]. Jackendoff, R.
[47]. Fodor, J. D.
[48]. semantic components
[49]. Historical- philological Semantics
[50]. Structuralist Semantics
[51]. Generativist Semantics
[52]. Neostructuralist Semantics
[53]. Cognitive Semantics
[54]. diachronic
[55]. semantic constructions
[56]. synchronic
[57]. Geeraerts, D.
[58]. Bloomfield, L.
[59]. encyclopedic
[60]. pragmatics
[61]. frame
[62]. Evans, V.
[63]. meaning compositionality rules
[64]. syntagmatic
[65]. Paul, H.
[66]. usual
[67]. occasional
[68]. contextualist view of meaning
[69]. Sinnclair, J. M.
[70]. background knowledge