. مقدمه
ترجمۀ قرآن کریم از دیرباز، همزمان با نزول این کتاب الهی، آغاز شده و بهعنوان یکی از مهمترین حوزههای پژوهش قرآنی و زبانی شناخته میشود. ترجمۀ قرآن نه تنها پلی برای درک بهتر مفاهیم آن برای غیرعربزبانان است، بلکه ابزاری برای گسترش پیام اسلام به اقوام و فرهنگهای مختلف نیز بوده است. در منابع تاریخی به مواردی همچون ترجمه آیاتی از سورۀ مبارکۀ مریم به زبان حبشی توسط جعفر بن ابیطالب برای نجاشی، پادشاه حبشه (طبرسی، 1415ق، 3: 401) و ترجمه سورۀ حمد به زبان فارسی توسط سلمان فارسی اشاره شده است (سرخسی، 1414ق، 1: 37 و آلوسی، 1415ق، 6: 365) که این افراد را میتوان به عنوان آغازگر این حرکت دانست.
با گسترش قلمرو اسلامی در دوران فتوحات خلفا و گرویدن جمعیت کثیری از غیرعربزبانان به اسلام، این موضوع، همراه با نیاز آنها به فهم قرآن، ضرورت ترجمه این کتاب مقدس به زبانهای مختلف را برجسته کرد. این روند نه تنها به انتقال پیام قرآن کمک کرد، بلکه بستری برای تعامل فرهنگی و زبانی میان اقوام مختلف نیز فراهم آورد.
در ایران با توجه به موقعیت فرهنگی و جغرافیایی آن و گرایش عمیق و سریع مردم به اسلام، ترجمۀ قرآن به زبان فارسی از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است. از نخستین ترجمههای قرآن به زبان فارسی تا ترجمههای معاصر، میتوان ردپای تلاش مستمر علما و اندیشمندان ایرانی را در این حوزه مشاهده کرد. در دوران معاصر -بهویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی- ترجمۀ قرآن کریم به زبان فارسی شاهد تحولی چشمگیر بوده و به دوران اوج و شکوفایی خود رسیده است؛ به گونهای که میتوان این دوران را دوران «شکوفایی نهضت ترجمۀ قرآن کریم» نامید. انتشار ترجمههای متعدد با سبکها و شیوههای متنوع، همچون لفظ به لفظ، معنایی، امین، آزاد، تفسیری و... طی چهار دهه گذشته، گواهی بر این دوران شکوفایی است (جواهری، 1399: 35 -48).
غلامعلی حداد عادل، یکی از مترجمان معاصر قرآن کریم، با توجه به جایگاه علمی و حقوقی خود بهعنوان رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ترجمهای را ارائه کرده که افزون بر ارائۀ ترجمه به سبک معنایی، سعی نموده به پاسداری از زبان و ادبیات فارسی توجه بیشتری مبذول دارد. رویکرد او در انتخاب واژگان بر حفظ زیبایی و غنای زبان فارسی تأکید داشته و این ویژگی، ترجمۀ او را از ترجمههای دیگر متمایز نموده است. او سعی داشته تا معادل واژگان قرآنی را از میان واژههایی دقیق و فاخر انتخاب کند تا علاوه بر انتقال مفهوم، با سبک ادبی قرآن نیز همخوانی داشته باشند.
با این وجود، انتخاب برخی واژگان در ترجمۀ قرآن کریم حداد عادل چالشهایی را به همراه داشته است. در مواردی، واژهگزینی او نیازمند مراجعه به فرهنگ لغت فارسی برای درک معنای مورد نظر است که میتواند موجب دشواری برای مخاطبان عمومی شود. این چالشها از تفاوت در سطح زبانی مخاطبان و همچنین دیدگاه مترجم نسبت به حفظ ادبیات و زیبایی زبان فارسی ناشی میشود.
این پژوهش با بهرهگیری از روش تحلیلی- مقایسهای، تلاش میکند برخی از مهمترین چالشهای موجود در ترجمۀ حداد عادل را شناسایی کرده و پیشنهادهایی برای واژهگزینی جایگزین ارائه دهد. هدف از این کار، حفظ توازن میان انتقال صحیح مفاهیم قرآنی و دسترسی آسانتر مخاطب به ترجمه است. در این مسیر، بررسی تطبیقی با ترجمههای دیگر نیز میتواند کمککننده باشد تا نقاط قوت و ضعف به شکلی دقیقتر تحلیل شود.
بر اساس آنچه گذشت پژوهش پیشرو درصدد پاسخ به سؤالات زیر است:
- اهمیت توجه به زبان معیار در امر ترجمۀ قرآن کریم چیست و این موضوع چه نتایجی را در پی خواهد داشت؟
- ترجمۀ حداد عادل در امر توجه به زبان معیار با چه چالشهایی در واژهگزینی روبهرو است و چه تأثیری در فهم ترجمه توسط مخاطب گذاشته است؟
- توجه به «سرهنویسی و عربیزدایی»، چه آسیبهایی را متوجه ترجمۀ قرآن کریم حداد عادل نموده است؟
- پیشینۀ پژوهش
ترجمۀ قرآن کریم توسط غلامعلی حداد عادل به عنوان یکی از آثار برجستۀ معاصر در این حوزه، تاکنون مورد توجه پژوهشگران متعددی قرار گرفته است. بررسیها نشان میدهد که این ترجمه به دلیل رویکرد معنایی و توجه ویژه به زبان فارسی، همواره با نقدها و تحلیلهای گوناگون همراه بوده است.
محمدمهدی رکنی یزدی (1390) در مقالهای با عنوان «بایستگی ترجمۀ قرآن در گذر زمان با نگاهی به ترجمۀ غلامعلی حداد عادل» با رویکردی تاریخی به بررسی ترجمۀ قرآن پرداخته و سیر تحول این تلاشها را از زمان نزول قرآن تا معاصر بررسی کرده است. وی با تأکید بر ضرورت ترجمۀ قرآن به زبان فارسی، ویژگیها و دیدگاههای حداد عادل را برجسته ساخته و نمونههایی از ترجمه او را ذکر کرده است.
عاشوری تلوکی و توکلی (1394) در مقالهای با عنوان «نگاهی به ترجمۀ قرآن حداد عادل» به بررسی نقاط قوت و ضعف این ترجمه پرداختهاند. آنها ضمن نقدهایی مانند استفاده از معادلهای نامأنوس، کمکاربرد و ترجمه متکلفانه به مواردی همچون ناهماهنگی در ترجمه جمعها و کمدقتی در انتقال مفاهیم اسامی معرفه و نکره نیز اشاره کردهاند.
در مقاله دیگری با عنوان «نقدی بر ترجمه فارسی قرآن کریم حداد عادل از منظر ترجمه مفهومی»، امرایی و معروف (1394) ترجمۀ حداد عادل را از جنبههای مختلف زبانی و مفهومی بررسی کردهاند. این پژوهشگران پس از معرفی ترجمۀ حداد عادل به عنوان ترجمۀ وفادار و معنایی به موضوعاتی نظیر عدم تعادل در واژگان، ضعف در ترجمۀ افعال مجهول، حال، مفعول مطلق و دیگر ساختارهای نحوی اشاره کرده و نمونههایی را برای تحلیلهای خود ارائه دادهاند.
امرایی و همکارانش (1395) در مقالهای تحت عنوان «معنای اصلی و تبعی در ترجمۀ غلامعلی حداد عادل از قرآن»، ترجمۀ حداد عادل را با محوریت سورۀ نمل مورد مطالعه قرار دادهاند. این مقاله ضمن بیان امتیازاتی مانند نوآوری در شیوۀ ترجمه معنایی و سعی در انتقال دقیق مفاهیم به نقدهایی در حوزۀ صرف و نحو، بلاغت، واژهگزینی و... پرداخته است. آنها همچنین ترجمۀ پیشنهادی خود را برای برخی آیات ارائه دادهاند.
رحیمی خویگانی (1395) نیز در مقالۀ «قرآن کریم با ترجمۀ غلامعلی حداد عادل (از ادعا تا واقعیت)» بهطور خاص به تحلیل ادعاهای مطرحشده توسط حداد عادل دربارۀ ویژگیهای ترجمه خود پرداخته است. او این ادعاها را با نمونههای عینی در ترجمه تطبیق داده و مواردی از تناقضهای موجود میان ادعای مترجم و ترجمه ارائه شده توسط ایشان را برجسته نموده است.
در نهایت باید به اثر سید محمدرضا صفوی (1401) در مجموعه مقالاتی با عنوان «نقدنگاشتهای ترجمههای قرآن» اشاره نمود که به نقد و تحلیل آیاتی از سورههای مختلف پرداخته است. وی پس از نقد و بررسی ترجمۀ ارائه شده توسط حداد عادل در آیات موردنظر، دیدگاههای خود را در مورد بهبود ترجمه و دقت در انتقال مفاهیم قرآنی ارائه کرده است.
با مرور این پژوهشها میتوان دریافت که اکثر آنها بر تحلیل کلی ترجمۀ حداد عادل متمرکز بوده و کمتر به بررسی جزئیات در سورههای مختلف قرآن یا ابعاد خاص رویکرد مترجم پرداختهاند.
هدف این پژوهش آن است که با تمرکز بر یکی از ویژگیهای ترجمۀ حداد عادل، یعنی فارسیگرایی در انتخاب معادلهای واژگان قرآنی، چالشهای این رویکرد را بررسی نماید. همچنین با تحلیل نمونههایی از سورههای مختلف قرآن، تلاش خواهیم کرد معادلهای پیشنهادی خود را برای رفع چالشهای موجود و بهبود کیفیت ترجمه ارائه دهیم. این مطالعه میتواند ضمن تصحیح معادلهای چالش برانگیز در فهم معنای لغات قرآن، با ارائه واژگان جایگزین، معنای لغات را به سطح قابل فهمتر برای مخاطب عام برساند.
- مبنای نظری پژوهش
یکی از مهمترین بایستههایی که مترجم باید به آن توجه داشته باشد، تطابق ترجمه با نثر و زبان معیار است. نثر معیار به معنای استفاده از واژگانی رسا، استوار و قابل فهم برای عموم مردم است؛ نثری که معمولاً در کتابهای معتبر و علمی (غیرتخصصی) به کار میرود (رضایی اصفهانی، 1384: 125). برخی از صاحب نظران در بیان مفهوم نثر معیار نظر بر آن دارند که «[نثر معیار] نثری است که خوشخوان، بیعیب یا کمعیب، و قابل پیروی و آموزش است و سزاوار است که اکثریت تحصیلکردگان و اهل قلم به آن شیوه بنویسند و مینویسند. نثری که ساده، اما نه سطحی، آسانیاب، دقیق، سنجیده، وافی به مقصود، بدون حشو و زوائد و اطناب یا ایجاز مفرط، بدون شاعرانه شدن و شعار دادن، بدون «سبک» و حتیالمقدور بدون هیجان، بدون آب و انشا و قلمگردانیهای اضافی و بدون ریخت و پاش است» (خرمشاهی، 1376: 580).
یکی از لوازم مهم در ترجمه به زبان معیار، تطابق آن با زبان حال حاضر و پرهیز از بهکارگیری عناصر قدیمی و مهجور است. این عناصر که در گذشته رایج بودهاند، اما اکنون در میان عموم مردم معنای روشنی ندارند، نباید در ترجمه حضوری پررنگ داشته باشند. استفاده از چنین واژگانی ترجمه را از زبان معیار دور کرده و برقراری ارتباط با مخاطب را دشوار میسازد (رضایی، 1383: 30).
یکی دیگر از صاحبنظران در خصوص زبان معیار نظر بر آن دارد که «یکی از عوامل اغتشاش زبان معیار، ورود عناصر زبانی متروک و منسوخ یا مهجور در آن است. این عناصر زبانی ممکن است به مراتب آوایی، صرفی، نحوی، یا معنایی تعلق داشته باشند و از مقوله قاموسی یا دستوری باشند» (سمیعی (گیلانی)، 1386: 51). این پژوهشگر پس از ذکر مثالهای گوناگون از مراتب مختلف اینگونه عناصر منسوخ به رد عقیده افرادی اشاره نموده که استفاده از کهنهگرایی و تصنع ادیبانه و تقلید از شیوۀ قدما را دلیلی بر «تشخص قلمی» دانستهاند و به تعلق زبان به زمانه خود که بیانگر زنده بودن آن است، تأکید نموده است (همان: 52). وی همچنین اصرار در «سرهنویسی و عربیزدایی» را موجب دور شدن از زبان معیار دانسته و نتیجه این گرایش را ضعف و کمرمقی نوشتار معرفی نموده (همان) و در توضیح این مطلب چنین میگوید: «اینکه بیاییم لغات و ترکیبات عربی و خارجی را که در زبان فارسی جاافتاده و بُر خوردهاند و هویت و تابعیت فارسی پیدا کردهاند بیرون برانیم و جای آنها لغات و ترکیبات فارسی سره بنشانیم، کاری است نه تنها عبث بلکه زیانآور، چون زبان را کمخون و کمجان میکند و علاوه بر آن، در بسیاری از موارد پیامرسانی را مختل میسازد. اینکه مثلاً به جای از نظر فرهنگی بگوییم از نگاه فرهنگی یا به جای مذکر و مؤنث که اصطلاح دستوریاند، بگوییم نر و ماده و...، هنر نکردهایم که هیچ، زبان خود را به گونهای درآوردهایم که ذوق سلیم از آن گریزان شود یا در حالاتی حتی نمودی خندهآور پیدا کند» (همان).
این امر در خصوص ترجمۀ قرآن کریم که بهعنوان کتاب هدایت بشر شناخته میشود، اهمیت بیشتری دارد، چراکه فهم صحیح معانی و مفاهیم قرآن کریم از طریق ترجمه، مقدمهای برای عمل به معارف این کتاب آسمانی است. همچنین به دلیل آنکه ترجمۀ قرآن کریم مخاطبان گستردهای از اقشار مختلف جامعه دارد، این موضوع اهمیت مضاعفی مییابد. از همین رو، مترجم باید تلاش کند تا تعادل دقیقی میان حفظ امانت در ترجمه و تطابق با زبان معیار برقرار کند. برخی از مترجمان قرآن کریم نیز بر اهمیت زبان معیار در ترجمۀ قرآن کریم تصریح داشته و در باب مقبولیت و اثرگذاری آن بیان میدارند که «ترجمه گاه در شکل ادبیات کهن یا جدید ریخته میشود و تعبیرات نامأنوس و پرتکلف دارد و گاه به زبان روزمره توده مردم است که [این مورد] از هر دو دلنشینتر و مؤثرتر و برای اهداف تربیتی مناسبتر است» (مکارم شیرازی، 1388).
البته ناگفته نماند این موضوع مورد توجه مترجم مورد بحث این جستار نیز قرار گرفته است. وی زبان معیار و متداول روز را یکی از اصول ترجمه خود دانسته و چنین گفته است: «[اصل] دوم اینکه [ترجمه] به زبان فارسی معیار و متداول امروز باشد. در واقع، زبانی برکنار از تقلید از سبک قدما و مصون از سهلانگاریهای بسیاری از نثرهای امروزی. به دور از افراط در فارسیگرایی و عاری از لغات و اصطلاحات عربی نامأنوس و غیرمتداول در زبان فارسی» (حداد عادل، 26 آذر 1390، https://haddadadel.ir).
با این حال، حداد عادل در مصاحبهای به استفاده محدود خود از لغات کهن و غیررایج در زبان امروزی اشاره کرده است. وی دلیل این امر را ناتوانی در یافتن معادل مناسب و دقیق در زبان فارسی معاصر دانسته است (کریمینیا، 1386: 93). این دیدگاه تلاش مترجم برای ارائه ترجمهای وفادار به مفاهیم قرآن را نشان میدهد، اما به نظر میرسد این رویکرد چالشی را برای مخاطبان عمومی ترجمۀ قرآن کریم ایجاد میکند. گروهی که معمولاً بهدنبال درک ابتدایی از واژگان قرآنی و معانی آیات هستند، ممکن است در مواجهه با لغات مهجور و غیرمتداول با دشواری مواجه شوند. در چنین شرایطی، مخاطب ناچار است برای فهم معنای واژه به کتب لغت فارسی مراجعه کند. اما در عمل، بسیاری از مخاطبان عام این اقدام را انجام نمیدهند و با نوعی سردرگمی، بیتفاوتی یا حتی تعجب از کنار آن واژه عبور میکنند. این موضوع میتواند منجر به عدم درک صحیح و نزدیک به مفهوم اصلی شود. از این رو، به نظر میرسد ارائۀ معانی قریب به مفهوم و قابل درک برای مخاطب عام، مناسبتر از استفاده از ترجمههایی است که شامل واژگان غریب، مهجور و غیرمتداول باشد.
- بحث و تحلیل
در ادامه، به بیان نمونههایی در خور التفات از چالشهای معنایی ترجمه واژگان ارائه شده توسط حداد عادل پرداخته و آنها را تحلیل کرده و تلاش خواهد شد معادلهایی متناسب با واژگان رایج و متداول کنونی پیشنهاد داده شود. هدف از این اقدام، علاوه بر کمک به بهبود ترجمه در ارتقای ارتباط مخاطب با معارف قرآنی مؤثر خواهد بود.
1-4. ژاژ خاییدن
حداد عادل در ترجمۀ آیات قرآن که واژهای از مادۀ «خرص» در آن به کار رفته، معادل «ژاژ خاییدن» را انتخاب کرده است. به عنوان مثال، در آیۀ ۱۰ سورۀ ذاریات عبارت قرآنی «قتل الخراصون» به «مرگ بر ژاژخایان» و در آیۀ ۶۶ سورۀ یونس عبارت «و ان هم الا یخرصون» به «و تنها ژاژ میخایند» ترجمه شده است. نمونههای مشابه این ترجمهها در آیات ۱۱۶ و ۱۴۸ سورۀ انعام و آیۀ ۲۰ سورۀ زخرف نیز به چشم میخورد.
سؤالی که مطرح میشود این است که این معادل تا چه اندازه در زبان معیار و در میان مردم رایج است؟ چه میزان از مراجعهکنندگان به این ترجمه قادر به درک معنای واژۀ «ژاژ خاییدن» هستند؟ گرچه ممکن است دلیل انتخاب این واژه توسط حداد عادل نزدیکی معنای «ژاژخاییدن» به مفهوم «خرص» باشد، اما این قرابت معنایی باعث ایجاد غرابت لفظی در زبان معیار شده و ممکن است فهم واژه قرآنی را برای بسیاری از خوانندگان مشکل نموده و موجب عدم فهم دقیق معنای واژه قرآنی از سوی مخاطب شود. این در حالی است که بیشتر مترجمان دیگر مانند ارفع، انصاریان، آیتاللهی، بهرامپور، صفارزاده، مکارم و...، مادۀ «خرص» را به «دروغگویی» ترجمه کردهاند. بنابراین، به نظر میرسد که باید واژۀ معادل دیگری جایگزین شود که هم از نظر معنایی به ماده «خرص» نزدیک باشد و هم در زبان معیار رایج.
برای یافتن معادل مناسب، باید به معنای اصلی و ریشهای این واژه در زبان عربی توجه کرد. ابن فارس در ارائۀ مفهوم این واژه پس از بیان وجود اصول مختلف معنای برای «خرص»، نخستین معنای آن را «حدس و تخمین» دانسته و ضمن اشاره به معنای محسوس آن، «خرصت النخل» را به معنای تخمین زدن میوه درخت خرما دانسته است. او همچنین واژه «خرّاص» را به معنای دروغگو به کار میبرد، چرا که دروغگو سخنی میگوید بدون اینکه علم به آن داشته باشد: «الْخَرْصُ، وَ هُوَ حَزْرُ الشَّیءِ، یقَالُ خَرَصْتُ النَّخْلَ، إِذَا حَزَرْتَ ثَمَرَهُ. وَالْخَرَّاصُ: الْکَذَّابُ، وَهُوَ مِنْ هَذَا، لِأَنَّهُ یقُولُ مَا لَا یعْلَمُ وَلَا یحُقُّ» (ابن فارس، 1404ق، 2: 169). راغب نیز در «مفردات» میگوید که هر سخنی که بر پایۀ ظن و تخمین باشد، «خرص» نامیده میشود، حتی اگر با واقعیت هم تطابق داشته باشد، زیرا این سخن بدون علم و صحت است، مانند کسی که میوه درخت خرما را تخمین میزند. چنین گویندهای «کاذب» خوانده میشود، حتی اگر سخنش درست باشد (راغب اصفهانی، 1412ق: 279).
این تعاریف به مفاهیم حدس زدن، تخمین زدن و در برخی موارد به یاوهگویی و سخنان بیپایه اشاره دارند. از این رو، با توجه به این توضیحات و مفهوم فارسی «ژاژ خاییدن» که مترجم مورد بحث استفاده کرده است، به نظر میرسد واژۀ «یاوهگویی» میتواند معادل مناسبتری برای «خرص» باشد و با زبان معیار همخوانی بیشتری داشته باشد.
4-2. مُشکو
یکی از مواردی که در ترجمۀ حداد عادل در خصوص عدم تناسب واژههای ارائه شده با زبان معیار قابل ذکر است، انتخاب واژۀ «مُشکو» به عنوان معادل برای واژۀ «غرفه» در قرآن است. این واژه در آیات ۷۵ سورۀ فرقان، ۵۸ سورۀ عنکبوت، ۳۷ سورۀ سبا و ۲۰ سورۀ زمر آمده است و به توصیف پاداش بهشتیان به ویژه حضور آنان در «غرفههایی» پرداخته میشود.
حداد عادل در توجیه آوردن این معادل بیان میدارد که «من فکر میکنم ما وظیفهای هم داریم و آن این است که اگر لغتی در قرآن هست که در زبان فارسی گذشته ما معادل دقیق و درستی دارد و ما معادل زیبا و دقیق و درست دیگری که امروزی باشد به جای آن نداریم، باید آن معادل مهجور و مناسب را بیاوریم و معرفی کنیم. فی المثل در زبان فارسی به اتاقی که در طبقۀ بالا باشد میگویند مشکو؛ لفظ خوش آهنگی هم هست. بنده در ترجمۀ غرفه در آیۀ «یجزون الغرفه» مشکو به کار بردهام، در صورتی که مترجمان دیگر واژههایی آوردهاند که امروزی است اما مناسب نیست. مثلاً آن را به «اتاق» ترجمه کردهاند یا همان «غرفه» را در ترجمه آوردهاند، اما غرفه در زبان فارسی ممکن است طبقه اول هم باشد، در صورتی که غرفه در زبان عربی اتاقیست مشرف بر چشمانداز» (کریمینیا، 1386: 93).
بر اساس این گفته هدف ایشان از استفاده از واژۀ «مشکو» این بوده که معنای دقیق واژۀ قرآنی را منتقل کنند و چون معادل امروزی مناسب نیافتهاند، از واژههای کهن استفاده کردهاند تا آنها را در زبان معیار رایج سازند. اما پرسش این است که آیا این هدف واقعاً محقق میشود؟ آیا وقتی مخاطب ترجمه با واژۀ «مشکو» مواجه میشود، قادر به درک معنای صحیح آن خواهد بود؟ یا اینکه از کنار آن عبور نموده و توجه نمیکند و یا به دنبال معنای آن در کتب لغت میگردد؟ به نظر میرسد اگرچه واژههای «اتاق» یا «غرفه» بار معنایی کامل واژۀ «غرفه» در زبان عربی را نمیرسانند، اما حداقل در نگاه اول، معنای قابل فهمتری را به ذهن مخاطب میآورد و در زبان معیار رایجتر و قابل درکتر از واژۀ «مشکو» هستند.
همان واژههای «غرفه» و «اتاق» نیز معادلهای مناسبی برای واژه «غرفه» به نظر میرسند، اما برای ارائه واژه معادل جایگزین لازم است به بیان معنای کلمۀ «غرفه» در زبان عربی بپردازیم. ابن فارس این واژه را به معنای اتاق بالا یا مکان عالی دانسته است: «وَ الْغُرْفَةُ: الْعِلِّیةُ» (ابن فارس، 1404ق، 4: 418). همچنین راغب در مفردات غرفه را به معنی منازل و اتاقهای بلند در ساختمان دانسته است و در قرآن به منازل بهشتی نیز غرفه گفته شده است (راغب اصفهانی، 1412ق: 605). همچنین محمد حسن جبل در معجم الاشتقاقی در بیان معنای غرفه چنین گفته است: «کالغُرْفة التی هی بیت فوق البیت الذی على الأرض: «لَکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِهَا غُرَفٌ مَبْنِیةٌ» (الزمر: ٢٠): واحدها غُرْفة وهی العُلِّیة» (جبل، 2019م، 2: 249).
با توجه به این تعاریف، شاید بتوان عبارات توصیفی «اتاق مرتفع» یا «اتاق چشمنواز» را به عنوان معادل مناسب برای «غرفه» پیشنهاد داد. این عبارات نه تنها با توصیفهای بهشتی در قرآن هماهنگ است، بلکه معنای خانهای بلند و باشکوه در زبان عربی را حفظ میکند و جنبهای از زیبایی و جذابیت را نیز در بر دارد.
4-3. دژم
عدم تناسب معادلگزینی واژگان قرآنی با واژگان رایج در زبان معیار در ترجمۀ حداد عادل در مورد واژۀ «دُژم» نیز قابل مشاهده است. ایشان این واژه را به عنوان معادل برای واژگان قرآنی «یسُوءُوا» در آیۀ ۷ سورۀ اسراء، «المنکر» در آیۀ ۷۲ سورۀ حج، «کالح» در آیۀ ۱۰۴ سورۀ مؤمنون، «سیئت» در آیۀ ۲۷ سورۀ ملک و «باسره» در آیۀ ۲۴ سورۀ قیامت برگزیدهاند. این واژگان عربی به توصیف چهرههایی اشاره دارند که در مواجهه با اموری نظیر عذاب الهی در دنیا و آخرت، شنیدن آیات الهی توسط کافران و نیز تقابل با بنیاسرائیل پس از فساد دوباره در زمین، حالتی خاص پیدا میکنند. با این وجود، بهنظر میرسد امکان ارائه معادلی جایگزین که به زبان معیار نزدیکتر باشد، وجود دارد که برای یافتن چنین معادلی، میتوان به بررسی معنای عربی این واژگان پرداخت.
ابن فارس در معجم مقاییس اللغه در خصوص واژۀ «کلح» میگوید: «الْکَافُ وَاللَّامُ وَالْحَاءُ أَصْلٌ یدُلُّ عَلَى عُبُوسٍ وَ شَتَامَةٍ فِی الْوَجْهِ. مِنْ ذَلِکَ الْکُلُوحُ، وَهُوَ الْعُبُوسُ. یقَالُ کَلَحَ الرَّجُلُ، [وَ] دَهْرٌ کَالِحٌ. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ» (ابن فارس، 1404ق، 5: 134). با این تعریف میتوان بیان کرد این واژه بیانگر معنای عبوس و حالت ناخوشایند چهره است. همچنین راغب اصفهانی نیز در مفردات دربارۀ واژۀ «بسر» میگوید: ««بَسر» به معنای پیش از موعد بودن چیزی است... . در آیۀ ﴿ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ﴾ به معنای نشان دادن عبوس بودن در زمان نامناسب آمده است...» (راغب اصفهانی، 1412ق: 122).
از اینرو بر اساس تعابیر فوق، وجه مشترک معنای این واژگان، بهویژه هنگامی که دربارۀ چهره بهکار میروند، «عبوس» بودن است. بنابراین، اگر بخواهیم بهجای واژۀ «دژم»، معادل فارسی و معیار مناسبی پیشنهاد دهیم، میتوانیم از واژههای «درهم و گرفته» استفاده نماییم. این معادل هم از نظر معنایی دقیق است و هم برای مخاطبان فارسیزبان قابل فهمتر و نزدیکتر به زبان معیار. برای مثال در آیۀ ﴿وَ وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ﴾ به جای ارائۀ ترجمه «و در آن روز، چهرههایی نیز دژم خواهد بود» که توسط حداد عادل ارائه شده، میتوان از ترجمۀ «و در آن روز، چهرههایی نیز گرفته و درهم خواهد بود» استفاده نمود.
4-4. چاشت
از جمله موارد دیگر معادلگزینی واژگان که در ترجمۀ حداد عادل جلب توجه میکند، استفاده از واژۀ «چاشت» است. مترجم این واژه را در ترجمه واژه «غداء» در آیۀ ۶۲ سورۀ کهف و واژۀ «ضحی» در آیات ۵۹ سورۀ طه و ۴۶ سورۀ نازعات به کار برده است. همانطور که مشخص است، واژۀ «چاشت» در زبان معیار امروزی کاربرد ندارد و از آن به عنوان واژهای مهجور یاد میشود. بنابراین، استفاده از این معادل در ترجمه میتواند باعث دشواری در درک و فهم معنای آیات شود. بر این اساس، به نظر میرسد که معادلهای دیگری باید جایگزین این واژه شوند که با زبان معیار همخوانی داشته و برای عموم مخاطبان قابل فهم باشد.
نکتهای که باید به آن اشاره داشت این است که اگر به واژگان قرآنی که این معادل برای آنها به کار رفته توجه کنیم، میتوان گفت که «چاشت» معادل مناسبی برای هر دو واژۀ «غداء» و «ضحی» نیست؛ زیرا این دو واژه به زمانهای متفاوتی اشاره دارند. همانگونه که در «عمدة الحفاظ» به نقل از راغب چنین آمده است: «الضحاء کالغداء: وهو الطعام المأکول فی وقت الضحى، کما أن الغداء الطعام المأکول وقت الغداة» (حلبی، 1417ق، 2: 371). بر این اساس به نظر میرسد میان وقت «ضحی» و «غَدَاة» تمایز قائل شد، چرا که در معنای «الْغُدْوَةُ والغَدَاةُ» چنین آمده است: «﴿الْغُدْوَةُ وَ الغَدَاةُ من أول النهار، و قوبل فی القرآن الغُدُوُّ بالآصال، نحو قوله: «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ»﴾[1] الْغُدْوَةُ وَ الغَدَاةُ من أول النهار، و قوبل فی القرآن الغُدُوُّ بالآصال، نحو قوله: «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ» و قوبل الغَدَاةُ بالعشی، قال: «﴿بِالْغَداةِ وَ الْعَشِی﴾[2]» (راغب اصفهانی، 1412ق: 603) ولی در بیان معنای واژه «ضحی» میخوانیم: «و الضُّحى: حینَ تَطْلُعُ الشَّمْسُ فَیصْفو ضَوْءُها. و الضَّحاء، بِالْفَتْحِ وَ الْمَدِّ، إِذا ارْتَفَعَ النَّهارُ واشْتَدَّ وَقْعُ الشَّمْسِ، وَ قِیلَ: هُو إِذا عَلَتِ الشَّمْسُ إِلى رُبْعِ السَّماءِ فَما بَعْدَه» (ابن منظور، 1414ق، 14: 475). بنابراین، دقت در تفاوت معنایی این دو واژه ایجاب میکند که معادلهای دقیقتری برای آنها انتخاب شود.
پس از بیان مفهوم ریشه شناسی واژگان مورد اشاره برای بیان معادلهای پیشنهادی باید گفت در خصوص واژ، «ضحی»، در آیۀ ۹۸ سورۀ اعراف، مترجم این واژه را به «نیمروز» ترجمه کرده است که معادلی مناسب و قابل درک برای مخاطب است. به نظر میرسد در دو مورد دیگر نیز استفاده از «نیمروز» به جای «چاشتگاه» مناسب باشد. به عنوان مثال، در ترجمۀ آیه «﴿قَالَ مَوْعِدُکُمْ یوْمُ الزِّینَةِ وَأَنْ یحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى﴾ میتوان به جای ترجمۀ «چاشتگاه» از ترجمۀ «نیمروز» یا «پیش از ظهر» استفاده کرد: «موسی گفت: قرار شما روز جشن، و اینکه مردم را به وقت نیمروز (پیش از ظهر) گرد آرند».
همچنین در خصوص واژۀ قرآنی «غدو»، با توجه به استعمالات قرآنی این واژه در سیاقهای مختلف و تقابل معنایی این واژه با واژگان «عشی» و «آصال»، مناسبترین معادل برای آن، واژگان مرتبط با «بامداد» یا «صبحگاه» است که هم در زبان معیار پذیرفته شده و هم برای مخاطب قابل درک است. بنابراین، در ترجمۀ آیۀ ۶۲ سورۀ کهف و با توجه به سیاق آیه به جای معادل «چاشت»، بهتر است از «صبحانه» استفاده شود.
4-5. مادینه
یکی از موارد مورد توجه در ترجمۀ قرآن کریم توسط حداد عادل، انتخاب واژۀ «مادینه» به عنوان معادل برای واژۀ قرآنی «أنثی» در آیاتی همچون آیۀ ۸ سورۀ رعد، ۱۱ سورۀ فاطر، ۴۷ سورۀ فصلت، ۲۷ سورۀ نجم، و ۳ سورۀ لیل و همچنین واژۀ «إناث» در آیات ۱۵۰ سورۀ صافات و ۱۹ سورۀ زخرف است. وی در توضیح شیوۀ ترجمۀ خود، تلاش برای ارائه ترجمهای مبتنی بر نثر معیار و امروزی را از ویژگیهای کار خویش دانسته و دراینباره تصریح کردهاند: «در این ترجمۀ قرآن سعی شده تا بر اساس نثر معیار امروز تدوین شود تا بوی کهنگی ندهد، ترجمهای که از نثر عادی و پیش پا افتاده امروزی متمایز باشد. بنابراین، ترجمۀ متن قرآن باید اندکی فاخر باشد و این فاخر بودن نباید آن را دور از دسترس کند. لذا هدف بنده از این ترجمه آن است که ترجمهخوانی به صورت سنتی نیکو در ایران مطرح شود و خواندن ترجمه، امری عجیب نباشد» (حداد عادل، 27 آذر 1390، https://haddadadel.ir). این در حالی است که انتخاب واژۀ «مادینه» بهعنوان معادل برای واژگان «أنثی» و «إناث» در تناقض با رویکرد مترجم در رعایت زبان معیار و پرهیز از کهنگی است. این واژه، هرچند از نظر ظرافت زبانی قابلاعتناست، اما در زبان معیار امروز رایج نبوده و ممکن است فهم آن برای عموم مردم دشوار باشد.
برای مثال، در آیۀ ۳ سورۀ لیل: ﴿وَ مَا خَلَقَ ٱلذَّکَرَ وَٱلأُنثَى﴾ به جای ترجمّ ارائه شده توسط حداد عادل «و قسم به آن که نرینه و مادینه آفریده است»، میتوان از عبارت «و قسم به آن که جنس نر و جنس ماده آفریده است» استفاده کرد که به زبان معیار نزدیکتر است. همچنین، در عبارتی از آیۀ ۸ سورۀ رعد: ﴿ٱللَّهُ یعلَمُ مَا تَحمِلُ کُلُّ أُنثَى...﴾ ترجمۀ حداد عادل عبارت «خداوند از آنچه هر مادینهای در شکم دارد آگاه است» را ارائه داده است. این در حالی است که ترجمۀ «خداوند از آنچه که هر جنس ماده در شکم دارد آگاه است» میتواند مناسبتر و نزدیکتر به زبان معیار باشد.
بنابراین پیشنهاد میشود برای ترجمۀ واژگان قرآنی «أنثی» و «إناث» به جای استفاده از معادلی چون «مادینه» که در زبان معیار امروز مهجورند، معادلهایی مانند «جنس ماده» انتخاب شود که ضمن رساندن مفهوم دقیق آیات، با نثر روان و رایج فارسی نیز همخوانی داشته باشد.
4-6. اورنگ
یکی از موارد قابل توجه در معادلگزینیهای ترجمۀ حداد عادل، استفاده از واژۀ «اورنگ» بهعنوان معادل واژۀ قرآنی «کرسی» در آیۀ ۲۵۵ سورۀ بقره است. وی در توضیح انتخاب خود بیان میکند که «اورنگ» تنها برای فرمانروایان به کار میرود که نشستن بر آن حکایت از قدرت داشته و از این نظر دقیقتر از «تخت» است که ممکن است برای انواع گوناگون آن نظیر تخت سلطنت و تخت لب حوض به کار رود (کریمینیا، 1386: 93). این استدلال نشاندهندۀ تلاش مترجم برای انتقال دقیقتر معناست، اما پرسش اساسی این است که آیا این انتخاب، فهم ترجمه را برای مخاطبان آسانتر کرده یا آن را از زبان معیار و درک عمومی دور ساخته است؟
در ارزیابی این معادلگزینی، از سویی باید توجه داشت که «اورنگ» واژهای است که امروزه کمتر در زبان معیار کاربرد دارد و برای بسیاری از مخاطبان ناآشناست. این امر با هدف اصلی ترجمه که انتقال پیام قرآن به شکلی روان و قابلفهم است، سازگاری ندارد. علاوه بر این، میتوان با استفاده از ترکیبهای وصفی، هم دقت معنایی را حفظ کرد و هم از کاربرد واژگان مهجور اجتناب ورزید. برای مثال، به جای معادل «اورنگ» برای واژۀ قرآنی «کرسی»، واژۀ «تخت فرمانروایی» میتواند جایگزینی مناسب باشد که هم مفهوم قدرت و سلطه را القا کند و هم برای عموم مردم قابل فهم باشد. از این رو، به نظر میرسد که در این ترجمه، گرایش به سرهنویسی به جای آنکه باعث ارتقای دقت معنایی شود، فهم ترجمه را دشوارتر کرده است.
4-7. چسان
حداد عادل در نقد استفاده از واژگان ادبی، اما غیر امروزی در برخی از ترجمههای معاصر قرآن، چنین بیان داشته است: «بعضی مترجمان معاصر که مورد احترام هم هستند، سعی کردند عبارات و کلماتی را در ترجمهشان به کار ببرند که امروزی نیست ولی ادبی است؛ فیالمثل در ترجمۀ کلمهای در قرآن آوردهاند: «مپراکنید». من به جای «مپراکنید» گفتهام: «پراکنده نکنید». البته من فرق «مپراکنید» و «پراکنده نکنید» را میدانم، ولی توجه دارم که «مپراکنید» متن فارسی امروزی نیست» (کریمینیا، 1386: 91).
با این حال، استفاده ایشان از واژۀ «چسان» در ترجمۀ قرآن، به عنوان معادل واژگان قرآنی نظیر «کیف» و «أنّی»، تناقضی آشکار با رویکرد مذکور دارد. این واژه در ترجمه آیاتی چون ۱۷ تا ۲۰ سورۀ غاشیه، ۱۶، ۱۸، ۲۱ و ۳۰ سورۀ قمر، ۶۹ سورۀ غافر، ۶ سورۀ ق و موارد دیگر به کار رفته است. در اینجا این سؤال مطرح میشود که با وجود واژهای چون «چگونه» که واژهای ساده، معیار و قابل فهم برای عموم مخاطبان امروزی است، چه ضرورتی برای استفاده از معادل «چسان» وجود داشته است؟ ممکن است میان واژگان «چگونه» و «چسان» تفاوتهایی ظریف از نظر ادبی وجود داشته باشد، اما همانگونه که خود ایشان اشاره کردهاند، واژهای مانند «چسان» که در متن فارسی امروزی رایج نیست، نباید در ترجمه استفاده شود.
برای مثال، در ترجمۀ آیۀ 18 سورۀ قمر، ایشان عبارت ﴿کَذَّبَت عَاد فَکَیفَ کَانَ عَذَابِی وَ نُذُرِ﴾ را به «قوم عاد نیز (هود را) دروغگو شمردند، حال (بنگر) عذاب من و هشدارهایم چِسان بوده است؟» برگرداندهاند، حال آنکه ترجمۀ «... حال (بنگر) عذاب من و هشدارهایم چگونه بوده است؟» هم دقیق و هم متناسب با زبان معیار است. به نظر میرسد که بهکارگیری واژههایی چون «چسان» نه تنها مخاطب را در فهم متن دچار دشواری میکند، بلکه با هدف اصلی حداد عادل برای ارائه ترجمهای معیار و قابل دسترس برای عموم نیز در تعارض است.
بنابراین، پیشنهاد میشود در مواردی که از معادل «چسان» استفاده شده است، واژۀ «چگونه» جایگزین گردد، چراکه این واژه هم معنای دقیق متن قرآنی را منتقل میکند و هم با نثر معیار امروز فارسی سازگار است.
4-8. مژده
از دیگر نمونههای قابل توجه در ترجمۀ حداد عادل، استفاده از واژۀ «مژده» به عنوان معادل واژگان با ریشۀ فعلی «بشر» است که در آیات مختلفی همچون 119 سورۀ بقره، 45 و 126 سورۀ آل عمران، 165 سورۀ نساء، 19 سورۀ مائده و موارد زیاد دیگری مشاهده میشود. وی در بیان یکی از ویژگیهای ترجمۀ خود چنین گفته است: «بنده در ترجمۀ خود سعی کردم که هر کلمهای که در عربی به کار رفته و امروز در زبان فارسی به طور طبیعی به کار میرود، آن را به کار ببرم، مثلاً در ترجمۀ «هدی» بنده گفتهام هدایت. وقتی ما هدایت میگوییم و همه در زبان فارسی میفهمند؟ چرا تعبیر رهنمون شدن یا راهنمایی کردن را به کار ببریم؟» (همان: 97). همین مثال بیان شده در خصوص واژۀ «هدی» در مواردی در ترجمۀ ارائه شده وی نقض شده است،[3] اما در این زمینه، این سؤال پیش میآید که چرا واژۀ «بشارت» که در زبان فارسی به عنوان یک واژۀ رایج، مصطلح و قابل فهم شناخته میشود در برخی ترجمهها جای خود را به معادلهایی مانند «مژده» داده است؟ آیا بار معنایی ویژهای که واژۀ «بشارت» در زبان عربی، خصوصاً در سیاق آیاتی که به اخبار مرتبط با پاداشهای بهشتی اشاره دارد، منتقل میکند در واژگان معادل فارسی مانند «مژده» یا دیگر واژههای ارائه شده توسط مترجمان دیگر بهطور کامل قابل انتقال است؟ از این رو، به نظر میرسد واژۀ معادل «بشارت» نه تنها معیار و برای خوانندۀ فارسیزبان قابلفهم است، بلکه از لحاظ بار مفهومی و معنایی نیز نسبت به دیگر معادلهای پیشنهادی، دقیقتر و کاملتر است. این واژه ضمن حفظ ارتباط ریشهای با اصل عربی خود، میتواند معنای نویدبخش و ویژهای که در قرآن مورد نظر است را به بهترین شکل منتقل نماید. بنابراین، پیشنهاد میشود در ترجمۀ واژگانی از ریشۀ «بشر» مانند «بشیر»، «بشری» و واژههای مشابه، از معادلهایی که از همین ریشه بهره میبرند، مانند «بشارت» و «بشیر»، استفاده شود. این رویکرد علاوه بر ایجاد انسجام در ترجمه، فهم معنای دقیق واژگان را برای خواننده تسهیل میکند و ارتباط قویتری با متن اصلی برقرار میسازد.
4-9. خجسته باد (است)
یکی دیگر از معادلهای ارائه شده توسط حداد عادل در ترجمه قرآن، واژۀ «خجسته» برای بیان معنای واژۀ قرآنی «تبارک» در آیاتی همچون ۵۴ سورۀ اعراف، ۱، ۱۰ و ۶۱ سورۀ فرقان، ۶۴ سورۀ غافر، ۷۸ سورۀ الرحمن، ۸۵ سورۀ زخرف و ۱ سورۀ ملک است. این معادل، واژهای فاخر و ادبی محسوب میشود، اما به عنوان معادلی برای واژۀ قرآنی «تبارک» قابل بررسی و نقد است. خصوصاً توجه از منظر ریشه شناسی این واژه در تعیین معادل مناسب در ترجمه آن راهگشا میباشد. ابن فارس در بیان معنای این واژه میگوید: «قال الخلیل: البَرَکة من الزیادة و النماء. و التّبریک: أن تَدعُوَ بالبَرَکة و تَبارَکَ اللَّهُ تمجیدٌ و تجلیل و فُسِّر على «تعالى اللّه»» (ابن فارس، 1404ق، 230:1). همچنین محمدحسن جبل نیز در بیان مفهوم این واژه میگوید: «تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ (الأعراف: ٥٤): کَثُر خیرُه ودام. و کذا کل (تبارک الله. تبارک الذی) فهی تنویه بعطائه الدائم خلقًا ورَزْقا وربوبیة وهدایةً» (جبل، 2019م، 1: 91). لذا «تبارک» از ریشه «بَرَکَ» به معنای برکت و افزونی است و «پربرکت» مستقیماً این مفهوم را منتقل میکند و هماهنگی بیشتری با ریشه قرآنی دارد. این درحالی است که بررسی مفهوم واژۀ «خجسته» در لغتنامههای زبان فارسی معنایی متفاوت را نشان میدهد. به طور مثال، برخی از معانی این واژه در لغتنامه دهخدا چنین است: «مبارک، میمون، با سعادت، فرخ، بختیار، سعادتمند، کامروا، خرم، ضد گجسته».[4] از اینرو باید توجه نمود که واژۀ «خجسته» در عین فاخر بودن، دقت معنایی کافی در ارتباط با مفهوم اصلی «تبارک» را ندارد. همچنین ممکن است «خجسته» در ذهن برخی مخاطبان با مفاهیمی نظیر «شاد» یا «فرخنده» در مناسبتها یا جشنها پیوند بخورد. این در حالی است که «پربرکت» بدون ایجاد چنین ابهامی، معنای قرآنی را بهروشنی منتقل میکند. بنابراین، به نظر میرسد جایگزینی واژۀ «پربرکت» (که برگرفته از ریشۀ واژۀ قرآنی «تبارک» است) بهجای «خجسته»، میتواند علاوه بر حفظ و انتقال مفهوم این واژه، آن را سادهتر، ملموستر و قابل فهم برای مخاطب نموده و ترجمه را به هدف مترجم در ارائه متنی روان و قابلدرک نزدیکتر خواهد کرد.
4-10. زهدان
از دیگر نمونههای قابل توجه در ترجمۀ حداد عادل، استفاده از واژۀ «زهدان» به عنوان معادل «الارحام» است که در آیات 8 سورۀ رعد و 5 سورۀ حج مشاهده میشود. سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است: آیا واژۀ «زهدان» در زبان فارسی معیار روز قابل درک و فهم است و چرا باید با این وجود معادلهایی رایج در زبان امروزی، واژۀ «زهدان» در بیان معنای «الارحام» به کار گرفته شود؟ بر این اساس این واژۀ از نظر معنایی به مفهوم «الارحام» نزدیک است، اما به عنوان یک واژۀ فارسی مهجور در زبان معیار رایج نبوده و فهم آن برای عموم مردم دشوار است.
با توجه به این موارد، به نظر میرسد که استفاده از واژۀ «رحمها» بهجای «زهدان» که توسط مترجمان دیگری از جمله ارفع، الهی قمشهای، آیتی، بهرامپور، حجتی، رضایی، صفارزاده و ... نیز به کار گرفته شده است، علاوه بر تطابق بیشتر با زبان رایج و معیار، میتواند ارتباط معنایی روشنتری با مخاطب برقرار کرده و رسالت اصلی ترجمۀ قرآن را که انتقال پیام الهی به شیواترین شکل است، بهخوبی تحقق بخشد.
4-11. چوبدستی و پایافزار
یکی از موارد قابل ذکر در ترجمۀ حداد عادل، استفاده از واژۀ «چوبدستی» در ترجمۀ کلمۀ «عصا» است که در ترجمۀ آیاتی مانند ۶۳ و 44 سورۀ شعرا، ۱۰ سورۀ نمل، ۱۸ و ۶۶ سورۀ طه و دیگر آیات مشابه به کار رفته است؛ در حالی که معادل رایج و مناسبتر در زبان فارسی برای این واژۀ همان «عصا» است که مفهوم را به طور کامل منتقل میکند. تفاوتهای ظریفی از نظر معنایی میان «چوبدستی» و «عصا» وجود دارد و شاید نتوان هر چوبدستی را عصای امروزی دانست، اما این تفاوت به اندازهای نیست که واژۀ رایج «عصا» کنار گذاشته شود و «چوبدستی» جایگزین آن گردد؛ بلکه این تفاوتهای جزئی باید به فهم و تفسیر خود خواننده واگذار شود. بنابراین، به نظر میرسد واژۀ «عصا» معادلی مناسبتر برای واژۀ قرآنی بوده و با زبان معیار و درک عمومی همخوانی بیشتری دارد.
این نکته در ترجمۀ واژۀ «نعلین» در آیۀ ۱۲ سورۀ طه نیز قابل مشاهده است؛ جایی که حداد عادل واژۀ «پای افزار» را به جای «نعلین» به کار برده است، در حالی که معادل رایج و قابل درکتر در زبان فارسی همان «کفشها» است و این واژه به وضوح با زبان معیار سازگارتر و فهم آن برای مخاطب، راحتتر است. این نکته نیز در این مورد قابل ذکر است که ارائۀ ترجمۀ «پای افزار» حکایت از دقت نظر مترجم دارد، اما باید توجه نمود که درک تفاوت مصداق خارجی «کفش» در زمان حضرت موسی (ع) و زمان کنونی باید برعهده خواننده گذاشت که البته امری واضح و مشخص است. بنابراین، راحتی و فهم بهتر «کفش» نسبت به «پایافزار» مزیت برتری را برای ترجمهای کاربردی و قابل فهم به همراه دارد.
4-12. گسلیدن
از موارد دیگری که به انتخاب معادلهای متناسب با ریشۀ اصلی واژگان قرآنی مرتبط میشود، استفاده از واژۀ «گسلیدن» بهعنوان معادل برخی از واژگان مشتق شده از ریشۀ «قطع» در آیات ۲۷ سورۀ بقره، ۲۵ سورۀ رعد و ۲۲ سورۀ محمد است. این در حالی است که معادل «قطع کردن» به دلیل سادگی و روانی بیشتر، هم با زبان معیار تطابق بیشتری دارد و هم برای عموم مخاطبان قابل فهمتر است، اما واژه «گسلیدن» با وجود داشتن بار ادبی، واژهای کمکاربرد و مهجور در زبان معیار امروزی محسوب میشود. انتخاب این معادل، فهم آیات را برای برخی خوانندگان دشوار میکند، چرا که ممکن است آنها ناگزیر به مراجعه به منابع لغوی برای درک معنای آن شوند. علاوه بر این، «قطع کردن» واژهای رایج است که معنا را بدون ابهام و به طور مستقیم به مخاطب منتقل میکند. به عنوان نمونه، ترجمۀ حداد عادل در آیۀ ﴿الَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَ یفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾ به این صورت است: «همانان که عهد خدا را، با همه استواری آن، میشکنند و آنچه را که خدا به پیوند با آن فرمان داده، میگسلند و در زمین فساد میکنند، آنان زیانکارانند». در حالی که در این جمله، جایگزینی معادل«میگسلند» با «قطع میکنند» میتواند خوانش و درک آیه را سادهتر کرده و ارتباط مخاطب را با متن تسهیل نماید. علاوه بر این، انتخاب «قطع کردن» به دلیل نزدیکی معنایی با ریشه قرآنی واژه، دقت ترجمه را نیز افزایش میدهد.
در نتیجه، استفاده از «قطع کردن» بهجای «گسلیدن» نه تنها ترجمه را سادهتر و قابلفهمتر میکند، بلکه به زبان معیار نیز نزدیکتر است و بهطور مؤثرتری مفهوم آیات را منتقل میسازد.
4-13. غنودن
واژۀ مهجور و کم کاربرد دیگری که در ترجمۀ قرآن کریم توسط حداد عادل جلب توجه مینماید، واژۀ معادل «غنودن» میباشد. این واژه در ترجمۀ آیات ۲۵۵ سورۀ بقره و ۶۸ سورۀ هود استفاده شده و با توجه به زبان معیار امروزی برای مخاطب کمتر قابل فهم است. دلیل این مسأله، مهجور بودن این واژه و عدم استفاده از آن در مکالمات و نوشتههای رایج امروز است. نکتۀ قابل توجه این است که مترجم در ترجمه برخی دیگر از آیات که در آنها واژههای مرتبط قرآنی مشابهی به کار رفته، مانند آیات ۹۲ سورۀ اعراف و ۹۵ سورۀ هود از معادلهایی همچون «آرامیدن» و «ساکن بودن» استفاده کرده است که زبان معیار و رایجتری دارند، اما مشخص نیست چرا در مواردی خاص مانند دو آیۀ یاد شده از معادل «غنودن» بهره گرفته شده است.
گرچه معنای «غنودن» در ترجمۀ این دو آیه (۲۵۵ سورۀ بقره و ۶۸ سورۀ هود) ممکن است تفاوتهایی جزئی داشته باشد و ارائۀ یک معادل واحد برای هر دو آیه دشوار به نظر برسد، اما به نظر میرسد در هر دو مورد معادل «آرمیدن» انتخاب بهتری باشد. برای نمونه، حداد عادل عبارت ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَی الْقَیومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ﴾ را چنین ترجمه کرده است: «جز الله، که زنده و پاینده است، خدایی نیست؛ نه خوابی گیردش و نه غنودنی». این ترجمه به دلیل استفاده از واژۀ «غنودن» ممکن است برای بسیاری از خوانندگان نامأنوس باشد. در مقابل، ترجمهای مانند «جز الله، که زنده و پاینده است، خدایی نیست نه خوابی (سبک) گیردش و نه (خواب) آرامی»، ضمن روانتر بودن، ارتباط بهتری با خواننده برقرار میکند و فهم معنای آیه را آسانتر میسازد. این جایگزینی باعث میشود متن ترجمه با زبان معیار و نیاز مخاطبان امروزی هماهنگتر شود.
4-14. شوی
یکی دیگر از موارد قابل توجه در ترجمۀ حداد عادل، استفاده از واژۀ «شوی» بهعنوان معادل برای واژگان «بعل» در آیۀ ۷۲ سورۀ هود و «ثیبات و أبکار» در آیۀ ۵ سورۀ تحریم است. این انتخاب، برخلاف ادعای مترجم درخصوص بهرهگیری از زبان معیار و پرهیز از واژگان مهجور، صورت گرفته است؛ زیرا «شوی» از واژگان کهنی محسوب میشود که امروزه کاربرد محدودی دارد. در مقابل، واژۀ «شوهر» نهتنها با زبان معیار هماهنگی بیشتری دارد، بلکه برای مخاطب عام نیز کاملاً روشن و قابل فهم است.
نکتۀ جالب توجه این است که مترجم در برخی آیات دیگر، مانند آیۀ ۱۲۸ سورۀ نساء در عبارت ﴿إِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا﴾ واژۀ «بعل» را به «شوهر» ترجمه کرده است. با این حال، مشخص نیست چرا در آیۀ ۷۲ سورۀ هود، این معادل کنار گذاشته شده و به جای آن از واژه کهن «شوی» استفاده شده است؟
با توجه به ضرورت رعایت زبان معیار در ترجمه و لزوم درک آسانتر مفاهیم قرآنی برای عموم مخاطبان، بهنظر میرسد که استفاده از معادل «شوهر» بهجای «شوی» انتخابی مناسبتر است. این جایگزینی علاوه بر مزایای فوق باعث یکسانگزینی واژگان در امر ترجمه نیز میگردد. برای نمونه، در آیۀ ﴿عَسَىٰ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَیْرًا مِنْکُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَیِّبَاتٍ وَأَبْکَارًا﴾، ترجمۀ مترجم بهصورت «...شویدیده و شوینادیده» ارائه شده است که میتوان آن را به «...شوهردیده و شوهرنادیده (دوشیزه)» اصلاح کرد تا ارتباط معنایی آن برای مخاطب امروزی روشنتر باشد.
4-15. صراحی و رسن
انتخاب واژۀ «صراحی» به عنوان معادل واژۀ قرآنی «أکواب» در آیۀ ۱۸ سورۀ واقعه از دیگر مواردی است که از نظر زبان معیار، واژهای غیرمعمول و مهجور به شمار میرود. بار دیگر باید توجه داشت که مترجم در دیگر مواردی که این واژه در قرآن کریم به کار رفته، مانند آیات ۷۱ سورۀ زخرف، ۱۵ سورۀ انسان و ۱۴ سورۀ غاشیه از معادل «جامها» استفاده کرده است. این عدم هماهنگی در معادلگزینی، نه تنها وحدت ترجمه را خدشهدار میسازد، بلکه میتواند فهم یکدست متن را برای مخاطب دشوار کند. در نتیجه، استفاده از واژۀ «جامها» در آیۀ ۱۸ سورۀ واقعه نیز گزینهای مناسبتر به نظر میرسد.
همچنین در ترجمۀ واژۀ قرآنی «حبل» در آیۀ ۶۶ سورۀ طه، مترجم از معادل «رسن» استفاده کرده است. در حالی که در دیگر آیات قرآن از جمله آیات ۱۰۳ و ۱۱۲ سورۀ آلعمران و ۴۴ سورۀ شعراء، این واژه به «ریسمان» ترجمه شده است. با توجه به اینکه «ریسمان» در زبان فارسی معیار رایجتر و آشناتر از «رسن» است، به نظر میرسد که انتخاب این معادل در تمامی موارد، ضمن حفظ هماهنگی در ترجمه، به روانتر شدن متن و تسهیل درک آن برای مخاطب کمک میکند.
- بحث و نتیجهگیری
پژوهش حاضر با بررسی نقش زبان معیار در ترجمۀ قرآن کریم، چالشهای معادلگزینی در ترجمۀ حداد عادل و پیامدهای سرهنویسی در این ترجمه، نشان میدهد که بهرهگیری از زبان معیار در ترجمه قرآن، نقشی اساسی در انتقال مفاهیم الهی دارد. زبان معیار به دلیل سادگی و روانی، امکان درک مستقیمتر آیات را فراهم میآورد و از ایجاد ابهام در معانی قرآنی جلوگیری میکند. در نتیجه، هرچه معادلگزینیها دقیقتر و منطبقتر بر زبان معیار باشد، ارتباط مخاطب با متن قرآن تقویت خواهد شد.
همچنین بررسی و تحلیل ترجمۀ حداد عادل نشان میدهد که این ترجمه در برخی موارد از واژگان مهجور و غیررایج مانند «ژاژخاییدن»، «مشکو» و «زهدان» بهره گرفته است. چنین انتخابهایی باعث فاصله گرفتن ترجمه از زبان معیار شده و درک آن را برای مخاطبان معاصر دشوار ساخته است. این امر، در کنار برخی موارد عدم رعایت انسجام در واژهگزینی، موجب ایجاد چالشهایی در دریافت معنای دقیق آیات شده است.
تأکید مترجم بر سرهنویسی و پرهیز از واژگان عربی رایج، در مواردی به کاهش دقت و روانی ترجمه انجامیده است. هدف این رویکرد، تقویت اصالت زبان فارسی بوده، اما در عمل، حذف برخی معادلهای عربی در واژگان پرکاربردی همچون «تبارک»، «هدایت» و «بشارت»، باعث ابهام در انتقال معنا شده است. این مسئله نشان میدهد که استفاده افراطی از سرهنویسی، میتواند بر فهم صحیح مفاهیم قرآنی اثر منفی بگذارد و ارتباط خواننده با متن را دشوار سازد.
در مجموع، پژوهش حاضر بر ضرورت تعادل در واژهگزینی تأکید دارد؛ به این معنا که ضمن رعایت زبان معیار و پرهیز از واژگان مهجور، باید از حذف بیدلیل واژگان عربی جاافتاده در زبان فارسی خودداری شود. چنین رویکردی میتواند به ارائه ترجمهای روان، دقیق و متناسب با نیازهای مخاطبان معاصر بینجامد.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
ORCID
Ali Hajikhani
|
|
|
Ahmad Soleimani
|
|
|
.[1] سورة اعراف، آیة 205
.[2] سورة انعام، آیة 52
[3]. برای نمونه ن. ک: آیۀ 26 سورۀ نساء، آیۀ 16 سورۀ مائده، آیۀ 88 سورۀ انعام، آیۀ 35 سورۀ یونس، آیۀ 9 سورۀ اسراء، آیۀ 24 سورۀ حج، آیۀ 22 سورۀ قصص، آیۀ 6 سورۀ سبأ و آیۀ 29 سورۀ غافر.
[4] لغتنامۀ دهخدا، ذیل مدخل «خجسته»