1. مقدمه
نقد ترجمه به تحلیل کیفیت ترجمه نسبت به متن اصلی میپردازد و نقاط قوت و ضعف آن را بررسی میکند. این فرآیند به شناسایی عملکرد مترجم و کاستیهای ترجمه کمک میکند. تحلیل ترجمهها با بررسی حذفها، تغییرات نامتناسب و معادلگزینیها تعادل بین متن مبدأ و مقصد را بهبود میبخشد و به ارائه ترجمههای باکیفیت کمک میکند. نظریههای ترجمه نیز نوعی نقد هستند، اما با چارچوبی از اصول و قواعد (بشیری و هادوی خلیلآباد، 1399: 272).
هاجر عبدالصمد، نویسنده مصری متولد 1989 و فارغالتحصیل حسابداری از دانشگاه المنصوره، چند سالی است در نویسندگی فعالیت میکند. نخستین رمان او، «حبیبی داعشی»، جنایتهای داعش و ستمهای آن در کشورهای عربی -به ویژه سوریه را در قالب داستانی عاشقانه از دیدگاه زنی مطلقه روایت میکند. این رمان در ایران با سه ترجمه منتشر شده که یکی از آنها، ترجمۀ ستار جلیلزاده با عنوان «داعشی خاطرخواه» در سال 1396 چاپ و در 1398 تجدید چاپ شد[1].
ژان رنه لادمیرال[2]، فیلسوف و نظریهپرداز فرانسوی در 1972 واژۀ «ترجمهشناسی» یا «مطالعات ترجمه» را ابداع کرد تا مشکلات ترجمه را مستقل از زبانشناسی و ادبیات بررسی کند. او در کتاب «ترجمه کردن: قضایایی برای ترجمه» (1944) راهحلهایی برای چالشهای ترجمه ارائه داد (مهدیپور، 1390: 48). لادمیرال معتقد است معنا باید به هر قیمتی منتقل شود و مترجم باید متن را در زبان مقصد واضح و روشن بیان کند. برای این هدف، او مؤلفههایی را معرفی کرده که در ادامه شرح داده میشوند.
این پژوهش با بررسی ترجمۀ رمان «حبیبی داعشی» اثر هاجر عبدالصمد به تحلیل و نقد ترجمۀ ستار جلیلزاده از رمان «حبیبی داعشی» با تمرکز بر الگوی ژان رنه لادمیرال به تحلیل نقاط قوت و ضعف مترجم در انتقال مفاهیم بینافرهنگی میپردازد. اهمیت مطالعۀ حاضر در دو سطح نظری و عملی قابل تبیین است: از جنبه نظری، کاربردپذیری چارچوب لادمیرال را در ترجمۀ متون ادبی معاصر عربی به فارسی میسنجد و از منظر عملی، با ارائه نمونههای عینی از چالشهای ترجمه، راهکارهای کاربردی برای مترجمان ادبیات داستانی ارائه میدهد. این تحقیق به ویژه با تمرکز بر مؤلفههای فرهنگی و سبکی برای هر مؤلفه، گامی مهم در ارتقای کیفیت ترجمه آثار ادبیات مقاومت عربی برمیدارد و با توجه به این مسأله درصدد است به سؤالات زیر پاسخ دهد:
- مهمترین نقاط قوت و ضعف ترجمۀ جلیلزاده بر اساس نظریۀ لادمیرال چیست؟
- کدام یک از مؤلفههای نظریۀ لادمیرال در ترجمۀ جلیلزاده کمتر ظهور یافته است؟
-آیا مؤلفههای نظریۀ لادمیرال برای نقد ترجمۀ رمان حبیبی داعشی مناسب است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، دلایل کارآیی این مؤلفهها چیست؟
با توجه به سؤالات مذکور، فرضیههای زیر در نظر گرفته میشود:
- ترجمۀ جلیلزاده در مؤلفههای مقصدگرایانه لادمیرال (ابهامزدایی، خوانایی و افزودهسازی) عملکرد موفقتری نسبت به مؤلفههای مبدأگرا (حذف و چیستی ترجمانی) داشته است.
- مؤلفههای «تفسیر حداقلی» و «حق انتخاب مترجم» کمترین بسامد کاربرد را در این ترجمه داشتهاند.
- نظریۀ لادمیرال با نمونهها ارائه شده برای نقد ترجمه رمانهای چندفرهنگی مانند «حبیبی داعشی» مناسب است.
- پیشینۀ پژوهش
بررسی نویسنده در ارتباط با موضوع مورد بحث این پژوهش، گویای تحقیقاتی است که در ادامه به آنها اشاره میشود.
فاطمه مهدیپور (1390) در مقالهای با عنوان «ژان رنه لادمیرال: قضایایی برای رؤیارویی با مشکلات ترجمه» به ارائۀ گزیدههایی از نظریات کاربردی ژان رنه لادمیرال میپردازد و با ارائۀ مثالهایی از زبان فرانسه به تشریح هرچه بیشتر این نظریات پرداخته است.
شهرام دلشاد و سیدمهدی مسبوق (1395) در مقالهای با عنوان «بررسی مقابلهای فرآیند حذف یا آنتروپی در ترجمههای فارسی هزار و یک شب» کوشیدهاند مؤلفۀ حذف را در سه مقولۀ بیان حالات عشقی، برگردان اشعار و نشانههای عربی- اسلامی مورد ارزیابی قرار دهند.
شهرام دلشاد، سیدمهدی مسبوق و صلاحالدین عبدی (1395) در مقالهای با عنوان «بازکاوی ترجمۀ عبداللطیف طسوجی از داستان بنیادین «هزار و یک شب» بر اساس نظریۀ لادمیرال» پرداختهاند. از جمله نتایجی که در این پژوهش به آن دست یافتهاند، این است که نظریۀ لادمیرال کاربرد زیادی در فرآیند ترجمه دارد و برای ارائه ترجمۀ متون ادبی که صرف انتقال معنا مهم نیست و مترجم باید در آن به بازآفرینی بپردازد، مفید است.
عفت عباسیان (1398) در مقالهای با عنوان «نگاهی به ترجمههای رمان سرخ و سیاه استندال در ایران» با در نظرگرفتن نظریۀ لادمیرال و نظریۀ مبدأگرایانۀ آنتوان برمن[3] تلاش میکند به میزان وفاداری و نحوه بازآفرینی در ترجمه ادبی مترجم پی ببرد.
فاطمه میرزا ابراهیم تهرانی با همکاری رؤیا خلاصی (1400) کتاب «التنظیر فی الترجمة» را که یکی از آثار مهم ژان رنه لادمیرال است را تحت عنوان «گزارههایی در باب ترجمه» که در چهار فصل تنظیم شده است را به فارسی ترجمه نمودهاند.
- روش[4]
پیکرۀ این پژوهش رمان «حبیبی داعشی» از ستار جلیلزاده است که با روش توصیفی-تحلیلی، بررسی شده و گفتوگوها و متن داستان را در دو زبان استخراج و بر اساس نظریات لادمیرال تحلیل شده است. نقاط ضعف و قوت ترجمه بر اساس الگوی مورد بحث بیان شدهاند.
- یافتهها
4-1. دیدگاه و رویکرد لادمیرال دربارۀ ترجمه
ژان رنه لادمیرال[5] (متولد 1942، پاریس)، زبانشناس و مترجم فرانسوی در دانشگاه پاریس و مؤسسه ترجمۀ شفاهی و نوشتاری پاریس به تدریس فلسفه و ترجمهشناسی پرداخت (اویسی، 1388: 2). او و آنتوان برمن در دهههای 70 و 80 میلادی برای استقلال ترجمهشناسی[6] از علوم زبانی و ادبیات تلاش کردند. لادمیرال ترجمه را «تلاقی زبانی و انتقال اطلاعات بین زبانها» تعریف میکند (شیرعلی دیکلو، 1387: 15). لادمیرال بر معنامداری، بازآفرینی و خوانایی در ترجمه تأکید دارد و به انتقال واژهبهواژه یا وفاداری به متن مبدأ پایبند نیست. روش او مقصدگرا و آزاد است (ر. ک: نیازی و قاسمی اصل، 1401: 84-85).
- تحلیل و بررسی رمان بر اساس نظریۀ لادمیرال
در این بخش از پژوهش به تشریح قضایایی که در پژوهش حاضر اساس نقد از ترجمۀ ستار جلیلزاده قرار میگیرند، میپردازیم که عبارتند از: 1- جابهجایی اجزای جمله[7]، 2-حق انتخاب مترجم[8]، 3- ابهامزدایی[9]، 4- تکرار[10]، 5- آنتروپی، درگاشت یا حذف[11]، 6- افزودهسازی[12]، 7- تفسیر حداقلی[13]، 8- ناهمگونسازی[14]، 9- چیستی ترجمانی[15]، 10- خوانایی[16] (ر. ک: لادمیرال، 1994: 20-56).
5-1. جابهجایی اجزای جمله
این مؤلفه به تفاوت ساختار زبانها اشاره دارد. ساختار هر زبانی بر اساس روحیات و نگرش ملتها متفاوت است. در زبان فرانسه، فعل قبل از فاعل و در فارسی، فعل در انتهای جمله قرار میگیرد. در فرانسه ابتدا نتیجه بیان میشود و سپس نحوۀ انجام عمل، اما فارسیزبانها ترتیب منطقی رویداد را دنبال میکنند (مهدیپور، 1390: 49). این شیوه شامل ساختارهای نحوی و علائم سجاوندی است و مترجم با توجه به ترتیب کلمات، بدون توجه به اهداف نویسنده، میتواند متن را به دلخواه تغییر دهد که ممکن است شامل تغییر ساختار جملات یا علائم سجاوندی باشد (احمدی، 1392: 5).
در واقع، طبیعت زبانهای فارسی و عربی متفاوت است و مترجم ناگزیر به این تغییرات ساختاری است؛ مانند اینکه در زبان عربی فعل در اول جمله میآید و سپس فاعل ذکر میشود، اما در زبان فارسی فعل در پایان جمله میآید؛ مانند این نمونه:
«ذهبَ ایمن اِلی اختهِ وقَبَل رأسها وقالَ: اهدئی ارجوﻙ، لن یحدثُ شیئاً لا تریدیهِ. ثم خَرجَ سریعاً لیلحق بوالدهِ»
(عبدالصمد، 2015: 24)
«ایمن به سمت خواهرش رفت، سرش را بوسید و گفت: خواهش میکنم آرام باش، اگر تو راضی نباشی هیچ اتفاقی نمیافتد. سپس به سرعت رفت تا به پدرش ملحق شود.»
(جلیلزاده، 1396: 36)
در مثال فوق، جابهجایی ارکان جمله، بهویژه فعل، مشهود است؛ در جملات عربی فعل در ابتدا و در ترجمه به انتها منتقل شده است. برخی تغییرات به دلیل تفاوتهای زبان مبدأ و مقصد به مترجم تحمیل میشود (کاوی و شارلوت، 1385: 295). به عنوان مثال، جمله «لن یحدث...» به صورت شرطی ترجمه شده در حالی که بهتر بود به این شکل باشد: «چیزی که تو دوست نداشته باشی هرگز اتفاق نخواهد افتاد».
نظریۀ لادمیرال تنها به جابهجاییهای ساختاری اجباری محدود نمیشود، بلکه مترجم میتواند به اختیار خود جابهجاییهایی انجام دهد که به خوانایی متن در زبان مقصد کمک کند؛ مانند این نمونه:
«فی الصباحِ فُوجئ الجمیعُ بلیلی تَجلسُ معهم علی مائدةِ الافطارِ وقد ارتدت ثیابُها لتخرجَ وتبتسمَ للجمیعِ وتقولُ: صباح الخیر»
(عبدالصمد، 2015: 27)
«صبح همگی از اینکه لیلی همزمان با آنان برخاسته بود و صبحانه میخورد و با تبسمی بر لب به همه صبح بخیر گفته بود، غافلگیر شدند»
(جلیلزاده، 1396: 41)
در این نمونه، مترجم عبارت مشخص شده را که در متن مبدأ در ابتدای جمله قرار داشت به انتهای آن منتقل کرده است. این تغییر، قدرت خوانایی متن را افزایش میدهد، زیرا اگر مترجم آن را در ابتدای جمله ترجمه میکرد، متن روانی لازم را نداشت. بنابراین، مترجم اجزای کلام را به دلخواه خود تغییر داده تا با زبان مقصد هماهنگتر شود.
در مثالها، شاهد جابهجایی اجزای جمله، بهویژه فعل و عدم انتقال مو به موی اجزا به متن مقصد هستیم. جلیلزاده به رعایت قواعد ساختاری محدود نشده و اجزای کلام را تغییر و تعدیل کرده است. این رویکرد ترجمۀ نسبتاً آزادی که او برای برگردان این کتاب انتخاب کرده، باعث موفقیت و بسامد بالای این مؤلفه در ترجمه شده است؛ بهطوری که اجزای جملات به شکل اصلی خود منتقل نمیشوند.
جابهجایی اجزای جمله در این ترجمه علاوه بر ضرورت زبانی، موجب روانی و طبیعی شدن متن مقصد میشود و نشاندهندۀ تسلط مترجم بر هر دو زبان و توجه او به نیازهای مخاطب است. این رویکرد ترجمه را از شکل لفظی به سوی انتقال بهتر معنا و سبک سوق میدهد.
5-2. حق انتخاب مترجم
بر اساس نظریۀ لادمیرال، مترجم میتواند از معنای ارجاعی کلمات فراتر رفته و معادلهایی را انتخاب کند که با سبک، فرهنگ و اجتماع مرتبط باشند. گاهی مترجم برای انتقال درست معنا نیاز دارد که معادلهای واژگان را طبق فرهنگ لغت به کار نبرد. در این شرایط، اگر توجیهی برای انتخاب خود بنابر قضیه «حق انتخاب مترجم» داشته باشد، میتواند معادلی را به کار ببرد که با بافت متن همخوانی دارد (شیرعلی دیکلو، 1387: 127).
«ظنّ والدُها عادلُ المهدی أنّ الأمرَ لابُّد أنّ مِن ورائه أمرأةً أخری، فعیّن عیوناً لمراقبةِ محمودَ»
(عبدالصمد، 2015: 7)
«پدر لیلی حدس میزد شاید زنی پشت این ماجراست، برای همین گماشتهای را مأمور کرد تا مراقب محمود باشد»
(جلیلزاده، 1396: 11)
گاهی جلیلزاده بهدلیل نارسایی برخی واژگان، معادلهای مناسبتری برای واژگان غیرمنطبق با متن مقصد انتخاب میکند. بهعنوان مثال، او واژه «گماشته» را به جای «عیونا» و «مأمور کرد» را به جای «عیّن» به کار میبرد. مقصود عبدالصمد از «چشم تعیین کردن» در واقع «مراقبت، نگهبانی و جاسوسی» بوده که مترجم با انتخابهای خود این مفهوم را بهخوبی منتقل کرده است.
«أتت سعادُ وایمنُ علی صوتِ الصُراخِ وحاولت سعادُ تهدئةَ عادلَ الذی ترک ذراعَ لیلی أخیراً وقال: ابنُ عمک أحمدُ أتی الیومَ لخِطبتِک وقد قلتُ له أن یأتیَ یومَ الخمیسِ لقراءةِ الفاتحةِ»
(عبدالصمد، 2015: 24)
«سعاد و ایمن بعد از آنکه فریاد عادل را شنیدند، سراسیمه به اتاق لیلی آمدند. سعاد سعی کرد عادل را آرام کند. او که بازوی لیلی را رها کرده بود رو به لیلی گفت: پسر عمویت، احمد، امروز به خواستگاری تو آمد. به او گفتم که روز پنجشنبه برای بله بران بیاید»
(جلیلزاده، 1396: 35).
جلیلزاده از ترجمۀ لغوی عبارت «لقراءة الفاتحة» خودداری کرده و به جای آن از عبارت «بله بران» استفاده نموده است. واژۀ «الفاتحة» به معنای «شروع، آغاز و نام اولین سورۀ قرآن» است. مقصود نویسنده از این عبارت، خواندن قرآن و جاری شدن صیغه محرمیت بوده که مترجم با آشنایی با زبان مقصد و با آوردن معادلی مأنوس برای خواننده فارسیزبان از این مؤلفه استفاده کرده است. وی با استفاده از مؤلفۀ «حق انتخاب مترجم»، خود را از قید پایبندی به زبان مبدأ آزاد کرده و معادلی متداولتر در زبان مقصد برگزیده است. او به این نکته توجه دارد که برای خوانندگان ایرانی ترجمه میکند و به همین دلیل، کلام را از بافت فرهنگ عربی به فرهنگ ایرانی منتقل میکند. مترجم با استفاده از «حق انتخاب مترجم» لادمیرال، معادلهایی را برمیگزیند که علاوه بر معنا، بار فرهنگی و اجتماعی متن مبدأ را بهخوبی به مخاطب زبان مقصد منتقل میکنند. این رویکرد، ترجمه را فراتر از لفظی بودن برده و نقش مترجم را بهعنوان یک میانجی فرهنگی و زبانی تقویت میکند.
5-3. ابهامزدایی
ویژگیهای زبانی هر ملت باعث میشود دیگر ملتها از درک زبان آنها عاجز باشند. لادمیرال، نظریهپرداز مقصدگرا، مؤلفه «ابهامزدایی» را برای حل این مشکلات به مترجمان پیشنهاد میدهد. در ترجمۀ عربی به فارسی، مسئلۀ ضمایر برای مترجم مشکلساز است؛ زیرا زبان عربی تفکیک جنسیتی و عددی دارد در حالی که زبان فارسی فاقد این تفکیک است. جلیلزاده در ترجمۀ ضمایر و صیغۀ اعداد به ابهامزدایی دست زده مانند:
«تَعملُ مترجمةً للغةِ الألمانیةِ فی إحدی الشرکاتِ الکُبری وتَقفُ علی أعتابِ الثَلاثین»
(عبدالصمد، 2015: 5)
«لیلی در مقام مترجم زبان آلمانی در یکی از شرکتهای بزرگ کار میکرد و در آستانه سیسالگی بود.»
(جلیلزاده، 1396: 7)
در نمونه ذکر شده، اگر کلمه «لیلی» در ترجمه نبود، خواننده فارسیزبان ممکن بود دچار سردرگمی شود. در متن عربی، صیغه موجود، مشخصکننده گوینده داستان است. جلیلزاده با افزودن اسم «لیلی» در ترجمه، ابهام را رفع کرده و متن را برای خواننده روشنتر کرده است.
«جَلسَ عُمرُ علی الفراشِ وقَال: أعیرینی الحاسوبَ الخاصَ بکِ قلیلاً، أخرجته مِن الحقیبةِ وأعطته إیّاه»
(عبدالصمد، 2015: 77)
«عمر روی تختخواب نشست و گفت: لپتاپت را چند دقیقهای به من قرض بده، لیلی آن را از کیفش بیرون آورد و به عمر داد»
(جلیلزاده، 1396: 107)
در متن عربی با استفاده از صیغههای مذکر و مؤنث، میتوان مقصود نویسنده را فهمید، اما در زبان فارسی به دلیل عدم توانایی در انتقال این صیغهها، مترجم ناگزیر به استفاده از نام اشخاص برای ابهامزدایی است، همانطور که در رمان «داعشی خاطرخواه» انجام شده است. جلیلزاده با تبدیل ضمیر عربی به اسم مشخص در فارسی با مؤلفه «ابهامزدایی» تعامل مثبت داشته و از جملات مختلف در فارسی رفع ابهام نموده است. مترجم با این مؤلفه برای جبران تفاوتهای ساختاری زبان مبدأ و مقصد، با افزودن عناصر مشخصکننده مانند اسمها، وضوح و فهمپذیری متن را افزایش میدهد. این روش نقش حیاتی در حفظ انسجام و انتقال دقیق معنا به مخاطب زبان مقصد ایفا میکند. برخی مؤلفههای نظریۀ لادمیرال مانند افزودهسازی، تفسیر حداقلی وتکرار با ابهامزدایی همپوشانی دارند و ممکن است با هم اشتباه شوند در ادامه به توضیح هر یک از آنها پرداخته خواهد شد.
5-4. تکرار
لادمیرال یکی از مؤلفههای مهم در ترجمه را «تکرار» میداند. گاهی مترجم برای ابهامزدایی ناچار به افزودن واژههایی به متن است. در زبان عربی، ضمایر به خوبی وظیفه عدم تکرار اسم و مرجع را انجام میدهند، اما زبان فارسی به دلیل نداشتن این ضمایر، مترجم را به تکرار مرجع وامیدارد. لادمیرال بر این باور است که در مواقع ضروری نباید از تکرار هراس داشت، زیرا این کار میتواند فهم متن را تسهیل کند، با این حال، اگر مترجم بتواند از تکرار اجتناب کند، بهتر است این کار را انجام دهد (مهدیپور، 1390: 50). در ادامه، نمونههایی از مؤلفه «تکرار» در ترجمۀ جلیلزاده بررسی خواهد شد:
«جَلست لیلی فی مقعدِ الطائرةِ وأغلقت عینیها وأخذت تردّد الدُعاء الذی سمعته مِن الشیخِ فی الحرمِ وقالَ إنّه لتفریجِ الکرباتِ والتی کانت تُواظبُ علَی قولِه فی الأیامِ الماضیةِ فی السجنِ "اللَّهمُّ إنّی لا أسألک ردّ القَضاء ولکنّی اسألک اللُطفَ بی، بَعدَ عَدة دقائقَ وقبلَ الاستعدادِ للإقلاعِ ظهر شرطیٌّ علَی بابِ الطائرةِ یسألُ المضیفةَ شیئاً فدّلته علَی مقعدِ لیلَی، وعِندما وصلَ إلیها طلبَ منها أن تأتیَ معه»
(عبدالصمد، 2015: 93)
«لیلی وارد هواپیما شد و روی صندلی نشست. چشمهایش را بست و دعا خواند. چند دقیقه بعد، قبل از اینکه هواپیما پرواز کند، پلیسی کنار درِ هواپیما ایستاد و از مهماندار چیزی سؤال کرد و مهماندار صندلی لیلی را نشان داد. وقتی پلیس کنار لیلی رسید، از او خواست همراهش از هواپیما خارج شود»
(جلیلزاده، 1396: 127)
در این نمونه، جلیلزاده واژۀ «هواپیما» را چهار بار تکرار کرده است در حالی که در متن اصلی تنها دو بار آمده است. همچنین کلمۀ «لیلی» سه بار و «پلیس» دو بار تکرار شده، در حالی که در متن اصلی به ترتیب دو و یک بار ذکر شدهاند.
در نمونۀ اول، کلمۀ «هواپیما» در میانۀ جمله به دلیل افتادن فاصله تکرار شده که به خوانایی جمله کمک میکند. این تکرار بهویژه در انتهای جمله نیز وجود دارد؛ جایی که مترجم برای زیبایی و وضوح بیشتر به جای «از او خواست که همراهش برود»، جملۀ «از او خواست همراهش از هواپیما خارج شود» را انتخاب کرده است. در نمونۀ دوم، نام «لیلی» بدون وجود معادل در متن مبدأ بیان شده که این تکرار به رفع ابهام ناشی از ضمیر «ها» کمک میکند. اگر مترجم نام شخص را تکرار نمیکرد به دلیل دو ضمیر «إلیها» و «منها» نمیتوانست از ضمیر سوم شخص «او» استفاده کند که مرجع هر دوی آنها «لیلی» است و ترجمهاش هم مناسب نبود. در نمونه سوم برای رفع ابهام، کلمه «پلیس» به عنوان فاعل دو فعل «وصل» و «طلب» تکرار شده است. این کار بهویژه مفید است، زیرا در متن عربی، فاعل این دو فعل به «شرطی» برمیگردد و با استفاده از این مؤلفۀ تکرار، مترجم به شکلی موثرتر و شفافتر عمل کرده است.
«نظرت إلی الأسفلِ وقالت: أسفةٌ علَی ما سببتُه لکَ مِن إزعاجِ فی هذا اللیلِ، قال: لاتکونی...هیّا أغلقی السیارةَ وتَعالی مَعی کی أوصلَک»
(عبدالصمد، 2015: 15)
«لیلی سرش را پایین انداخت و گفت: متاسفم که باعث نگرانی تو شدم آن هم این وقت از شب. محمود گفت: متاسف نباش... درهای اتومبیل را قفل کن و با من بیا تا تو را برسانم»
(جلیلزاده، 1396: 23)
مؤلفۀ «تکرار» در نظریۀ لادمیرال نشاندهندۀ انعطافپذیری مترجم در حفظ وضوح و خوانایی متن مقصد است، بهویژه زمانی که ساختار زبان مبدأ مانند عربی با ضمایر مکرر و مشخصتر، از تکرار واژگان در متن اجتناب میکند. در فارسی بهدلیل فقدان این ضمایر و تفاوتهای نحوی، مترجم ناچار به تکرار نامها و واژگان برای رفع ابهامها و حفظ انسجام جمله میشود. جلیلزاده با تکرار هدفمند و هوشمندانه واژگان کلیدی مانند «هواپیما»، «لیلی» و «پلیس» بر فهم دقیق مخاطب فارسی اصرار دارد و این تکرارها نه تنها بار معنایی را شفاف میسازند، بلکه ساختار جمله را از پیچیدگی و ابهام خالی میکنند.
این رویکرد نشان میدهد که تکرار در ترجمه به هیچوجه ضعف ترجمه محسوب نمیشود، بلکه ابزاری کارآمد برای انتقال صحیح معانی و روابط از زبان مبدأ به مقصد است، بهویژه در متونی که ساختار زبان مبدأ با زبان مقصد تفاوت بنیادین دارد. علاوه بر این، این مؤلفه نشانگر نگاه عملی و واقعبینانه لادمیرال است که بر اهمیت رضایت مخاطب و فهم متون تأکید دارد و مترجم را تشویق میکند در صورت لزوم از تکرار نهراسد و با این کار به شکلی سازنده و هدفمند، کیفیت ترجمه را ارتقا دهد. بنابراین، تکرار در این زمینه به مثابه انتخابی استراتژیک و آگاهانه مترجم برای پرهیز از ابهام و افزایش خوانایی متن مقصد که در نهایت به تجربه بهتر خواننده منجر میشود.
5-5. درگاشت یا حذف
این مؤلفه به مترجم اجازه میدهد از ترجمۀ واحدهای معنایی که در متن مقصد، بار معنایی ندارند یا معنایشان قبلاً منتقل شده، صرفنظر کند. عدم ترجمۀ این واحدها به معنا لطمه نمیزند، بلکه ترجمۀ آنها ممکن است خوانایی متن را کاهش دهد. آنتروپی یا درگاشت به از دست رفتن تدریجی اطلاعات در سطح مدلول اشاره دارد. در سطح دال نیز سبُکسازی متن دارای اطناب مجاز است به شرطی که با عادات پیرازبان مبدأ هماهنگ باشد (محسنی، 1388: 144). مترجم با استفاده از این اصل از ترجمۀ واحدهای اضافی و نامتناسب خودداری کرده است مانند:
«تأملّها بهدوءٍ وهِی تَنزلُ مِن السیارةِ وسَألَ نفسَه هل حقّاً مَرّ عامٌ؟ بَعدَ أن خَرجَت لیلی مِن السیارةِ سألتُهُ: مَا العملُ الآنَ؟»
(عبدالصمد، 2015: 15)
«محمود آرام به لیلی که از اتومبیل پیاده میشد، نگاهی انداخت و از خود پرسید: آیا واقعاً یکسال بدون او گذشت؟ لیلی گفت: حالا چه کار کنیم؟»
(جلیلزاده، 1396: 23)
مترجم در این نمونه با توجه به انتقال معنای مورد نظر گوینده و حالت لیلی در جمله اول از تکرار همان عبارت در جمله بعد خودداری کرده و آن را به فارسی منتقل نکرده است.
«لَکنّ مُنذُ ثلاثِ لیالی ویأتیه والدُهُ فی مَنامِه وهُو حَزینٌ ویَقولُ لُه: ألا تُنجدُ ضیفةَ الرحمنِ؟ فَینظرُ لُه ویقولُ: أیُّ ضیفةٍ یاأبتاه؟ فیَنظرُ لُه والدُهُ مُتعجباً ویقولُ: المِصریةُ»
(عبدالصمد، 2015: 92)
«اما از سه شب پیش، پدرش را به خواب میدید که بسیار اندوهگین بود و به او میگفت: چرا مهمان خدا را نجات نمیدهی؟ شیخ سعود به او نگاه کرد و گفت: کدام مهمان؟ پدرش حیران به او نگاه کرد و گفت: آن زن مصری»
(جلیلزاده، 1396: 126)
در نمونۀ بالا، مترجم از ترجمۀ عبارت «یا ابتاه» در متن مقصد صرفنظر کرده است، زیرا با توجه به جملات قبل و بعد، مشخص است که شیخ سعود در حال مکالمه با پدرش در خواب بوده و ترجمۀ این عبارت ضرورتی نداشته است. نویسنده گاه ناخودآگاه از پارهای از حشوها استفاده میکند و مترجم به عنوان بازآفرین متن باید این حشوها را حذف کند تا متن مقصد روانتر و خواناتر شود.
در ترجمۀ جلیلزاده مواردی دیده میشود که مترجم بدون دلیل موجه و صرفاً بر اساس سلیقۀ شخصی، بخشهایی از متن مبدأ را که بار اضافی بر متن مقصد نداشتهاند، حذف کرده است. این اقدام باعث خطا در ترجمه شده و مطلوب نیست. در ادامه نمونهای از این موارد بررسی میشود:
«قالَ الشابُ: أَخبرینی یا أمَّ سلمانَ لماذا تَکرهِیها کلَّ هذا القدرِ فأنا أعلمُ أنّک أنتَ مِن جُندِها لصالحِ الدَولةِ الإسلامیةِ. قالَت المرأةُ التی لم تَکُن سِوی أمَّ سلمانَ: هذا أمرٌ لایَعنیک»
(عبدالصمد، 2015: 113)
«جوان گفت: به من بگو چرا اینقدر از آنان تنفر داری، من میدانم تو موجب شدی او به داعش بپیوندد. زن گفت: این به تو ربطی ندارد»
(جلیلزاده، 1396: 153)
در این مثال در متن مبدأ، نویسنده به وضوح اشاره میکند که جوان با «ام سلمان» در حال مکالمه است. با این حال، مترجم نام «ام سلمان» را حذف کرده و این اقدام باعث ابهام در متن مقصد شده است، زیرا در متن مبدأ تصریح شده که «این زن کسی جز ام سلمان نیست». به نظر میرسد مترجم براساس سلیقۀ شخصی خود و نه به قصد بازآفرینی یا تولید معنای جدید دست به آنتروپی زده است.
بررسی ترجمۀ جلیلزاده براساس مؤلفۀ درگاشت نشان میدهد که حذفهای او بیشتر براساس سبک و سلیقۀ شخصی بوده و با هدف اصلی لادمیرال، یعنی بازآفرینی معنا، همسو نیست. بنابراین، عملکرد مترجم در این زمینه مثبت نبوده و منطبق با دیدگاه لادمیرال نیست. این مؤلفه در ترجمه زمانی مفید و مطلوب است که حذف واحدهای زبانی زائد یا حشو باعث افزایش روانی و خوانایی متن مقصد شود؛ به شرطی که معنای اصلی و ارتباطات متن حفظ شود.
در مواردی مانند حذف عبارتهای تکراری یا غیرضروری که بار معنایی نداشتهاند، این اقدام ترجمه را سبکتر و قابل فهمتر میکند و اینگونه «حذفها مطلوب» است، اما حذفهایی که ناشی از سلیقۀ شخصی و بدون توجه به نقش معرفتی عناصر انجام گرفته، چنانکه در نمونه حذف «ام سلمان» دیده میشود، منجر به ابهام و نقصان معنا شده و مغایر با اصول بنیادین نظریۀ لادمیرال است و اینگونه «حذفها ناموجه» بودهاست؛ بنابراین، حذفهای مؤثر نیازمند تحلیل دقیق متن و درک کاربردهای فرهنگی و معنایی واحدهای زبانی است تا تعادلی میان وفاداری به متن مبدأ و خوانایی متن مقصد برقرار گردد.
5-6. افزودهسازی
لادمیرال عنصر «افزودهسازی» را یکی از قضایای مهم ترجمه میداند. او بیان میکند که مترجم ممکن است نیاز به افزودن اطلاعات به متن مقصد داشته باشد تا مفهوم نویسنده متن مبدأ به درستی منتقل شود (محسنی، 1388: 144). این امر میتواند باعث شود که ترجمه طولانیتر از متن اصلی باشد، مگر در مواردی که خلاف آن ضرورت داشته باشد (مهدی پور، 1390: 51). جلیلزاده نیز در اثر خود، به فراوانی به افزودهسازی و بلندتر کردن متن مقصد نسبت به متن مبدأ پرداخته است که در ادامه به بررسی این موارد خواهیم پرداخت:
«أجابت أمُّ سلمانَ: طَلقنی وتَزوّجها، قَاطعَها أبی واُمی وأخوتی علَی فِعلتِها، مَرّ الوقتُ وأنجبَت منه طفلانِ وحاولتُ إرضا أهلی أن تَعفوا عَنها، وأصبحَت تأتی إلَی البیتِ هی وزوجی السابقُ وأطفالُهُم»
(عبدالصمد، 2015: 33)
«ام سلمان جواب داد: طلاقم داد و با خواهرم ازدواج کرد. پدر و مادر و برادرم برای کار غلط خواهرم، با او قطع رابطه کردند. زمان سپری شد و وقتی خواهرم دو بچه به دنیا آورد، سعی کردم خانوادهام را راضی کنم تا او را ببخشند، همین موجب شد تا آنان دوباره به خانهمان رفتوآمد داشته باشند»
(جلیلزاده، 1396: 49)
مترجم در بخشهای مشخص شده، با افزودن واژهها و عباراتی که در متن اصلی وجود ندارند مثلا اینجا افزودن اسم شخص برای تعیین کردن مرجع ضمیر تا اطلاعات جدیدی که در متن مبدأ نیست، اما برای درک متن مقصد ضروری است و خوانایی و فهم ترجمه لازم است، ارئه دهد. این افزودهسازیها به جلیلزاده کمک کرده تا ترجمهای قابل درک از محتوای عبدالصمد ارائه نماید.
«لکِ الحریة وهُناکَ سیُکونُ لکَ مطلقُ الحُریةِ وممارسةُ جمیعِ حقوقِک دونَ أن تخافی مِن نظراتِ المجتمعِ، أو مِن نظراتِ ولمساتِ مدیرٍ بائسٍ، هذا هو عرضی لکِ. فِکری بما قلتُه»
(عبدالصمد، 2015: 22)
«در هر حال تو مختاری و آنجا کاملا آزاد، همۀ حق و حقوقت رعایت میشود، بدون اینکه بخواهی از نگاه بد جامعه بترسی یا از نگاه هیز مدیر بیچاره. این پیشنهاد من به توست، به آنچه گفتم فکر کن»
(جلیلزاده، 1396: 34)
مترجم با افزودن واژههایی در بخشهای مشخص شده، توانسته است ترجمهای روشنتر ارائه دهد و فضای داستان و مقصود گوینده را بهخوبی به مخاطب منتقل کند.
«عِندما فَتحَت لیلَی بابَ المنزلِ وَجدَت أمَّها تَنتظرُها أمامَ البابِ وتسائلُها أینَ کُنتَ؟»
(عبدالصمد، 2015: 35)
«وقتی لیلی در خانه را باز کرد، متوجه شد که مادر منتظر اوست و از لیلی پرسید این همه وقت کجا بوده است؟»
(جلیل زاده، 1396: 51)
مترجم با افزودن عبارتی به ترجمه در سطح دال و مدلول و هرگونه اطلاعات معنایی که به صورت ضمنی در زبان مبدأ وجود دارد که در اینجا اغلب اسم شخص برای مرجع ضمیر بود، اقدام به سادهسازی موضوع اصلی متن برای مخاطب و قابل فهم کردن، آن کرده است؛ لیلی مدت زیادی در خانه نبوده و مترجم با آگاهی به این موضوع آن را به خواننده منتقل کرده است. جملات گنگ در رمان باعث شده تا مترجم با «افزودهسازی» به تصریح در زبان مقصد بپردازد و جلیلزاده در این زمینه موفق عمل کرده است. افزودهسازی لادمیرال به مترجم اجازه میدهد تا با افزودن اطلاعات ضمنی یا روشن کردن مراجع مجهول، معنای متن اصلی را برای مخاطب زبان مقصد قابل فهمتر سازد. جلیلزاده با این رویکرد، ترجمهای روان و منسجم ارائه کرده که با فرهنگ و زبان مقصد هماهنگ است.
5-7. تفسیر حداقلی
لادمیرال مفهوم «تفسیر حداقلی» را مطرح میکند و معتقد است که ترجمه بدون تفسیر، خیالی است؛ زیرا ترجمه نیازمند عبور از ذهنیت مترجم است و مترجم نقش مفسر را دارد(لادمیرال، 1994: 20). تفسیر مدنظر لادمیرال به معنای عام شرح و تفصیل نیست، بلکه شامل حداقلی از تفسیر است که هیچ ترجمهای نمیتواند از آن اجتناب کند(همان: 141). همچنین، مؤلفه «افزودهسازی» نیز در خدمت تفسیر و تصریح است و با «تفسیر حداقلی» وی همپوشانی دارد. جلیلزاده با استفاده از این رویکرد، عبارات بیروح را با تفسیر حداقلی جذابتر کرده است مانند موارد زیر:
«غَلفَت لیلَی القطارَ الکبیرَ الذی رآه مازنُ آخرَ مرةٍ فی المولِ التِجاری وألحّ علَی والدتِه لتَشتریَه فرفضَت، وفی الیومِ التالی ذهبَت لیلَی وأشترَته، سَیَسعدُ بِه مازنُ کثیراً»
(عبدالصمد، 2015: 10)
«لیلی قطار بزرگی کادوپیچ کرد؛ قطاری که مازن آن را خیلی دوست میداشت و آخرین بار در مجتمع تجاری، به مادرش اصرار کرد آن را بخرد و مادر نخریده بود. لیلی مطمئن بود مازن از دیدن قطار ذوقزده خواهد شد»
(جلیلزاده، 1396: 15)
جذابیت متن جلیلزاده نسبت به متن اصلی آشکار است. اگر مترجم به ترجمۀ لفظ به لفظ اکتفا میکرد، ترجمهای روان و خوانا ارائه نمیشد. او با استفاده از تفسیر حداقلی و افزودن توضیحات مختصر، متن را جذابتر کرده است.
«کانَ اختیارُ القصةِ التی روَتها علَی لیلَی مُوفّقاً، کانَت تلِک قصةُ إحدَی الفتیاتِ التی جنّدَتهم مِن قبلِ لأجلِ الدُولةِ الإسلامیةِ»
(عبدالصمد، 2015: 34)
«داستانی که برای لیلی سرهمبندی کرده موفق از آب درآمده بود، این داستان درواقع داستان یکی از دخترهایی بود که پیشتر عضوگیریاش کرده بود»
(جلیلزاده، 1396: 50)
جلیلزاده در ترجمۀ خود با تفسیر حداقلی و افزودن اصطلاحاتی مانند «سرهمبندی کردن» و «موفق از آب درآمدن»، متنی روانتر و خوانا ارائه داده است. او با اضافه کردن توضیحی مختصر برای انتقال بهتر معنا متن مبدأ با بهرهگیری از عنصر تفسیر حداقلی از مؤلفۀ حق انتخاب مترجم و تطبیق معادلها با بافت زبان مقصد، ترجمهای ملموس و هماهنگ با زبان هدف ایجاد کرده است. این رویکرد نشاندهنده استفادۀ هوشمندانه از تفسیر و انعطاف در ترجمه است.
راهکار جلیلزاده در ترجمه با مؤلفههای افزودهسازی و تفسیر حداقلی همراه است که صراحت ترجمۀ او را افزایش داده است. چهار مؤلفه ابهامزدایی، تکرار، افزودهسازی و تفسیر حداقلی با هم همپوشانی دارند، اما سه مؤلفۀ تکرار، افزودهسازی و تفسیر حداقلی به ابهامزدایی کمک میکنند. تکرار واژهها در جمله، افزودهسازی ایجاد میکند، اما اولویت با مؤلفه تکرار است. در بیان تفاوت بین افزدوه سازی و تفسیر حداقلی باید گفت که افزودهسازی با اضافه کردن واژهها متن را قابل درک میکند، در حالی که تفسیر حداقلی با افزودن جزئیات تفسیری، متن را جذابتر و شنیدنیتر میسازد که در جدول (1) مشخص کردیم.
جدول 1. مؤلفههای تفسیر حداقلی، افزوده سازی و ابهام زدایی
مؤلفه
|
هدف
|
مثال از متن مبدأ → ترجمه
|
تفاوت با دیگر مؤلفهها
|
تفسیر حداقلی
|
تبدیل متن به زبان طبیعی مقصد
|
«سرهمبندی کردن» ← «داستان ساختگی»
|
عدم اضافه کردن اطلاعات جدید
|
افزودهسازی
|
پر کردن خلأهای فرهنگی/زبانی
|
«او را از مهد بیاورم» (اضافه به متن مبدأ)
|
اطلاعات جدید اضافه میشود
|
ابهامزدایی
|
رفع ابهام دستوری/معنایی
|
«لیلی» ← جایگزین ضمیر «ها» در عربی
|
تمرکز بر اصلاح ابهامهای موجود
|
مؤلفههای «افزودهسازی، ابهامزدایی و تفسیر حداقلی» در نظریۀ لادمیرال مکمل یکدیگرند و مترجم برای انتقال مؤثر معنا باید میان آنها تعادل برقرارکند. افزودهسازی به مترجم امکان میدهد تا اطلاعات ضمنی یا مراجع مبهم را صریحتر بیان کند در حالی که ابهامزدایی با رفع ابهامات ناشی از تفاوتهای ساختاری دو زبان به وضوح متن میانجامد. تفسیر حداقلی فراتر از اینهاست؛ با افزودن شرحها و جزئیات تفسیری مختصر، متن را نه فقط قابل فهم، بلکه جذاب و شنیدنی میکند. جلیلزاده با بهرهگیری هوشمندانه از این سه مؤلفه، توانسته است ترجمهای روان، منسجم و اثرگذار ارائه دهد که هم به نیازهای خواننده فارسیزبان پاسخ میدهد و هم وفاداری نسبی به متن مبدأ را حفظ کند. این ترکیب موجب شده ترجمه از حالت صرفاً کلامی به بازآفرینی فرهنگی و زبانی بدل شود که ویژگی ترجمههای موفق و زنده است.
5-8 .ناهمگونسازی
لادمیرال مفهومسازی عمل بینازبانی مترجم را از طریق مؤلفۀ ناهمگونسازی بررسی میکند که رابطۀ بین دالهای نوشتاری دو زبان را شکل میدهند. او معتقد است مترجم باید به ناهمگونسازی تشویق شود و میتواند از تداعیگر مبدأ فاصله بگیرد تا تداعیگری جدید که مدلول را به خوبی منتقل کند، انتخاب کند (لادمیرال، 1994: 58). این بدان معناست که الزامی نیست مترجم متن مبدأ را دقیقا دنبال کند و میتواند با حفظ معنا به ایجاد متن متفاوت بپردازد. در ادامه، نمونههایی از فرآیند ناهمگونسازی مورد تحلیل قرار خواهند گرفت:
«بَعدَ أن انتهَی الطبیبُ مِن المعاینةِ ابتسمَ إلی عادلَ وقالَ: مبارکٌ علیکُم الطفلُ القادمُ»
(عبدالصمد، 2015: 102)
«پس از آنکه دکتر معاینه کرد، لبخندی زد و به عادل گفت: قدم نورسیده مبارک باشد»
(جلیل زاده، 1396: 138)
در این نمونه نیز مترجم، مانند نمونههای بیان شده قبلی عمل نموده است. وی از متن مبدأ و ارائه ترجمه لغوی فاصله گرفته و به ارائه ترجمهای ناهمگون و مأنوس در زبان فارسی اقدام کرده است.
«قالَ ابوسیافُ: سَتُقتنعُ لاتَقلقُ وستُصبحُ کالعَجینِ فی یَدی»
(عبدالصمد، 2015: 52)
«ابوسیاف گفت: نگران نباش در نهایت اعتقاد پیدا میکند. مثل موم در دستم است»
(جلیلزاده، 1396: 72)
در حقیقت مترجم مانند نمونۀ قبلی از معادل و اصطلاحی استفاده نموده که کاربرد آن در ادبیات ما جاافتاده و مرسوم است. مترجم در ترجمه واژه «عجین» که به معنای «خمیر و مایه خمیر» است از معادل «موم» استفاده کرده، که معادلی مناسب و مصطلح در زبان مقصد است.
«تَضایقَت لیلَی مِن کَلامِ سَمیرةَ ومِن وَضعِ أناملِها علَی جُروحِها بتلکَ القوةِ فأجابَت علَیها: هذا لَیسَ مِن شأنِکِ»
(عبدالصمد، 2015: 21)
«لیلی از حرف سمیره ناراحت شد، چون نمک بر زخمش پاشیده بود، جواب داد: به تو ربطی ندارد»
(جلیلزاده، 1396: 32)
مترجم در موارد مشخصی از ترجمۀ تحتاللفظی پرهیز کرده و ترجمهای ناهمگون ارائه داده است. او عبارت «من وضع أنمله علی جروحها» (قراردادن انگشت در زخم) را به «پاشیدن نمک» ترجمه کرده و به درستی بار معنایی را حفظ کرده است. همچنین در عبارت «هذا لیس من شأنک» به جای «این در شأن تو نیست»، عبارت «به تو ربطی ندارد» را به کار برده که نشاندهندۀ درک مناسب احساسات لیلی است. این انتخابهای ترجمه ناهمگون به او کمک کردهاند تا ناراحتی لیلی را به طور مؤثر به مخاطب منتقل کند.
مؤلفۀ «ناهمگونسازی» در نظریۀ لادمیرال، مترجم را تشویق میکند تا با فاصلهگیری از ترجمۀ تحتالفظی، معادلهایی انتخاب کند که بار معنایی و تأثیر متن مبدأ را در زبان مقصد به صورت طبیعی و فرهنگی منتقل کنند. استفادۀ جلیلزاده از اصطلاحات بومی و بازآفرینیهای معناگرا، همچون جایگزینی «عجین» با «موم» و تعبیر «نمک بر زخم پاشیدن»، نمونهای موفق از این رویکرد است که ترجمه را زنده، ملموس و متناسب با فرهنگ فارسیزبانان کرده است. این سبک ترجمه نشاندهندۀ تسلط عمیق مترجم بر هر دو زبان و فرهنگ و درک درست احساسات و موقعیتهای داستان است و بنابراین میتوان عملکرد او را در بهکارگیری مؤلفه ناهمگونسازی مثبت و نماد یک ترجمۀ خلاق و مؤثر دانست.
با توجه به ابهام پیش آمده بین دو مؤلفۀ« حق انتخاب مترجم و ناهمگون سازی» در جدول (2) با ارائۀ توضیحاتی به رفع ابهام پیش آمده میپردازیم.
جدول 2. ناهمگون سازی و حق انتخاب مترجم
مؤلفه
|
تعریف مختصر
|
تفاوت اصلی
|
حق انتخاب مترجم
|
اختیار انتخاب معادل متناسب با بافت بدون الزام به خلاقیت ویژه
|
انتخاب معادل پایهای و عقلانی
|
ناهمگونسازی
|
بازآفرینی خلاقانه و استفاده از اصطلاحات فرهنگی در ترجمه
|
خلق معادلهای زبانی و فرهنگی جدید
|
حق انتخاب مترجم به آزادی انتخاب معادلهایی مطابق با بافت و هدف ترجمه اشاره دارد، اما ناهمگونسازی مرحلهای فراتر از حق انتخاب مترجم است که با آشنایی با فرهنگ مقصد شامل خلاقیت و بازآفرینی فرهنگی است که ترجمه را زنده و بومی میکند؛ بنابراین آنها متفاوت و مکملاند و نباید هممعنا در نظر گرفته شوند. به عبارت دیگر، حق انتخاب مترجم به حق ذاتی او در گزینش معادلها اشاره دارد، در حالی که ناهمگونسازی تکنیک آگاهانه برای جایگزینی تداعیهای مبدأ با معادلهای نامتداول، اما مؤثر در مقصد است.
5-9. چیستی ترجمانی
لادمیرال بیان میکند که برای هر جزء اطلاعاتی در متن مبدأ باید مشخص شود که آیا این اطلاعات به گفتار نویسنده مربوط میشود یا به زبان مبدأ. در حالت اول، لازم است اطلاعات به درستی منتقل شود در حالی که در حالت دوم میتوان از امکانات زبان مقصد برای بیان آن استفاده کرد (مهدیپور، 1390: 51). مترجم باید در طول فرآیند ترجمه به دقت به متن توجه کند و از خود بپرسد که آیا واحد مورد نظر به گفتار نویسنده مرتبط است و یا صرفاً یک ضرورت زبانی است. این امر به او کمک میکند تا تصمیم بگیرد که چگونه اطلاعات را به زبان مقصد منتقل کند (نیازی و قاسمی اصل، 1401: 97).
«جَلَسَ أیمنُ بجوارِها وقالَ: لیلَی أنّها المرةُ الخامسةُ التی یَأتی فِیها، أرجُوکَ أنزلی مَعی فالرجلُ کادَ یَفقدُ حیاتَه لیَنقذَ ملکُ»
(عبدالصمد، 2015: 121)
«ایمن کنارش نشست و گفت: لیلی این پنجمین بار است که میآید. خواهش میکنم بیا پایین، او برای نجات ملک نزدیک بود جانش را از دست بدهد»
(جلیلزاده، 1396: 167)
جلیلزاده در این ترجمه، عدد را به دلیل اهمیت معنایی خاص آن، دقیق و معادل متن مبدأ آورده است. این عدد نشاندهندۀ تکرار دیدارهای محمود نزد لیلی برای تبرئۀ خود از ربودن ملک است. از نظر لادمیرال، چنین ترجمهای با ماهیت حقیقی ترجمانی همسو است، زیرا عدد در اینجا تنها یک ضرورت ذاتی متن مبدأ نیست، بلکه به هدف نویسنده و گفتار او نیز توجه دارد.
«ضَحکَت أمُّ سلمانَ وقالَت: مَن یَدری، ربُّما لیلَی تأتی إلینا زَاحفةً وتَعرضُ علینا أن تَنضمَّ مِن جدیدٍ»
(عبدالصمد، 2015: 121)
«امسلمان خندید و گفت: کسی چه میداند، شاید لیلی چهار دستوپا به سوی ما بیاید و بخواهد دوباره به ما بپیوندد»
(جلیلزاده، 1396: 166)
در این نمونه، استفاده از قید حالت نه تنها ضرورت زبان مبدأ است، بلکه هدف نویسنده از بیان آن، نشان دادن علاقۀ «ام سلمان» به تحقیر «لیلی» بوده است. مترجم با آگاهی از این موضوع، قید را به درستی به زبان مقصد منتقل کرده و مؤلفه چیستی ترجمانی لادمیرال را رعایت نموده است
نمونههای «درگاشت و تکرار» که مخل معنای متن ترجمه بودند با مؤلفه چیستی ترجمانی همسو نیستند. بررسیها نشان میدهد ترجمۀ جلیلزاده به طور کامل با این قضیه همخوانی ندارد. مؤلفۀ «چیستی ترجمانی» در نظریۀ لادمیرال بر ضرورت تفکیک میان اطلاعاتی تأکید دارد که به گفتار و نیت نویسنده مربوطاند و آنهایی که صرفاً الزامات زبانی متن مبدأ هستند؛ مترجم باید اطلاعات مرتبط با هدف و معنا را دقیق و کامل منتقل کند و تنها موارد غیرضروری یا ساختاری را در صورت نیاز تعدیل نماید. در نمونههای ارائه شده، جلیلزاده با حفظ اعداد و قیدهای نشاندهندۀ روحیه و قصد شخصیتها به خوبی این اصل را رعایت کرده است، اما در برخی موارد حذفهای ناموجه و تکرارهای غیرضروری (مانند درگاشت و تکرار بیهدف) نشاندهندۀ نقص در رعایت کامل این مؤلفه است؛ بنابراین، عملکرد مترجم در رعایت «چیستی ترجمانی» تا حدی مثبت و آگاهانه است، اما گاه سلیقۀ شخصی یا عدم دقت کافی باعث انحراف از این اصل شده و به کاهش دقت معنا و هدف متن منجر گردیده است. به طور کلی، برای تحقق بهتر این مؤلفه، ترجمه نیاز به توجه مستمر به نیت نویسنده و تفکیک دقیق اطلاعات ضروری از اضافی دارد.
5-10. خوانایی
این قضیه به معنای قابل درک بودن در سطح متن است. هر مترجم به عنوان یک خواننده حرفهای، اطلاعات را فراتر از متن مبدأ تفسیر میکند و باید به متن مورد نظر اشراف کامل داشته باشد. او موظف است متن را به گونهای ترجمه کند که برای خوانندۀ مقصد خوانا و قابل فهم باشد و از غموض و پیچیدگی دوری کند. برای این کار، مترجم میتواند به استفاده از تکنیکهایی مانند ابهامزدایی، تکرار و افزودهسازی بپردازد و همچنین با افزودن یادداشتها و اطلاعات بیشتر به خواننده در درک بهتر متن کمک کند (لادمیرال، 1400: 220).
خوانایی یکی از ویژگیهای مهم متون ترجمهای است. مترجم باید از ایجاد غرابتهای دستوری، اصطلاحی و فرهنگی در زبان مقصد اجتناب کند و با اتکا به مؤلفه خوانایی، متنی روان مشابه متن مبدأ به وجود آورد. برای افزایش خوانایی، نیاز به استفاده از روش مقصدگرایی به جای ترجمۀ لفظ به لفظ و مبدأگرایی است. در این روش، مترجم با بیتوجهی به ساختار زبان مبدأ، متنی را تولید میکند که برای مخاطب زبان مقصد آشنا و روان باشد و دارای درجه خوانایی بالا باشد. در ادامه، نمونههایی از کتاب «داعشی خاطرخواه» برای تحلیل این مؤلفه بررسی میشود:
«أثناءَ نُزولهِا مِن الشرکةِ مَعَ سُها سألَتها هَل یمُکنُنا أن نتغدَّی الیومَ سویّاَ قالَت لَها سُها: حَسناً ولکنَّ یَجبُ أن أمَرَ علَی مازنَ أولاً ونَأخذُه ونَذهبُ لنتغدَّی ثلاثَتَنا فی النادِی»
(عبدالصمد، 2015: 9)
«حین خارج شدن از شرکت، لیلی از سها پرسید، آیا امروز میتوانند با هم غذا بخورند؟ سها جواب داد: خیلی خوب، اما باید اول به مازن سر بزنم و او را از مهد بیاورم و بعد هر سه برای صرف ناهار به باشگاه میرویم»
(جلیلزاده، 1396: 14)
در نمونه بالا، مترجم به جای ترجمه تحتاللفظی: «خیلی خوب، اما اول باید به مازن سفارش بدهم و او را بگیرم» که در فارسی نامأنوس است، ترجمهای آزاد و مقصدگرا ارائه داده و با افزودن عبارت «او را از مهد بیاورم» و با استفاده از عنصر افزودهسازی توانسته ترجمهای مناسب و خوانا ایجاد کند. جلیلزاده با اشراف کامل به متن، وظیفه خود را در قابل درکنمودن متن برای خواننده به خوبی انجام داده است.
«قَالَ ابوسیافُ: هَذا الشیطانُ أَنقذَ حیاتَک وأَنقذَک مَرةً أُخَری مِن کوابیسَک وجَعلَ النومَ یَجدُ طریقَه إلی جِفنیَک»
(عبدالصمد، 2015: 87)
«ابوسیاف گفت: این شیطان زندگی تو را نجات داده و کاری کرده که از کابوسهایت خلاص شو و خواب راحتی به چشمانت بیاید»
(جلیل زاده، 1396: 120)
در اینجا مترجم با استفاده از عبارت مشخصشده و عنصر افزودهسازی دست به ارائۀ ترجمهای مقصدگرا زده است. ترجمۀ تحتاللفظی عبارت مورد نظر به این صورت بود: «و خواب راهش را به چشمهایت پیدا میکند»؛ مترجم سعی کرده غرابت اصطلاحی و فرهنگی متن مبدأ را به زبان مقصد وارد نکند و با اتکا به مؤلفه خوانایی ترجمهای روان و خوانا همچون متن مبدأ ارائه دهد.
«ظَلَت لیلَی طَوالَ الیومَ تُصلی وتَبکی وتَدعُوا اللهَ أن یَرحمَ ضَعفَ قلبِها فَهی لا تَتحملُ أن تعودَ بدونَ صغیرتِها»
(عبدالصمد، 2015: 127)
«لیلی تمام روز را گریه کرد و نماز خواند و از خدا خواست که به او قوت قلب دهد، زیرا بدون دختر کوچولویش توان برگشتن نداشت»
(جلیل زاده، 1396: 174)
مترجم به جای اینکه بگوید: «از خدا خواست به ضعف قلبش رحم کند» از معادل «قوت قلب دادن» که معادلی مطلوب در زبان مقصد است، استفاده نموده و به درستی عمل کرده است. جلیلزاده در اینجا با استفاده از قضیه حق انتخاب مترجم لادمیرال توانسته ترجمهای خوانا و مأنوس در زبان فارسی ارائه دهد.
نمونههای ارائه شده دارای تعامل مثبت با رویکرد لادمیرال هستند و زیر مؤلفه خوانایی قرار میگیرند، زیرا رویکرد آزاد و مقصدگرایی پیشدرآمد خوانایی است. مترجم برای اجتناب از متون دشوار و متکلف، از رویکرد آزاد به جای مبدأگرایی استفاده میکند تا متنی روان و سلیس ایجاد کند. صلحجو نیز معتقد است که ترجمههای تحتاللفظی دشوارتر از ترجمههای آزاد هستند (صلحجو، 1377: 83). روش مقصدگرایی لادمیرال به خوانایی متن کمک میکند و جلیلزاده با این رویکرد تعامل مثبتی داشته و ترجمههایی با خوانایی بالا ارائه داده است.
مؤلفۀ «خوانایی» در نظریۀ لادمیرال نقش کلیدی در موفقیت ترجمه دارد و به مترجم آزادی عمل میدهد تا با استفاده از رویکرد مقصدگرایی و تکنیکهای افزودهسازی، تفسیر حداقلی و ابهامزدایی، متنی روان، طبیعی و قابل فهم برای مخاطب زبان مقصد تولید کند. عملکرد جلیلزاده در این زمینه نشاندهندۀ تسلط و درک عمیق او از نیازهای مخاطب فارسیزبان است که با پرهیز از ترجمه تحتاللفظی و استفاده مناسب از معادلهای فرهنگی و اصطلاحی، خوانایی قابل توجهی در ترجمههایش ایجاد کرده است. بهطور کلی، تعامل مترجم با مؤلفه خوانایی مثبت و موفق ارزیابی میشود و نمونههای ارائهشده گویای ترجمهای موثر و مخاطبپسند هستند که رسالت اصلی ترجمه یعنی انتقال معنا به شیوهای جذاب و قابل درک را بهخوبی تحقق بخشیدهاند.
- بحث و نتیجهگیری
با توجه به تحلیلهای ارائه شده و بررسی ترجمۀ جلیلزاده بر اساس مؤلفههای نظریۀ ژان رنه لادمیرال، میتوان گفت:
الف- مهمترین نقاط قوت و ضعف ترجمۀ جلیلزاده بر اساس نظریۀ لادمیرال:
- نقاط قوت: مهمترین مزیت ترجمۀ جلیلزاده، تسلط او بر مؤلفههای کلیدی نظریۀ لادمیرال مانند افزودهسازی، ابهامزدایی، تفسیر حداقلی، ناهمگونسازی و خوانایی است. وی با بهرهگیری از حق انتخاب مترجم توانسته با استفاده از معادلهای فرهنگی بومی و بازآفرینی معنا، ترجمهای روان، طبیعی و خوانا ارائه دهد که برای مخاطب فارسیزبان قابل فهم و جذاب باشد. همچنین انعطاف در بازسازی ساختار جملات و رعایت اصول مقصدگرایی سبب شده است که متن ترجمه شده با فرهنگ و عرف زبان مقصد هماهنگ و مأنوس شود. این ویژگیها باعث شده ترجمه از صرفاً انتقال لفظ به انتقال یک متن زنده و معنادار تبدیل گردد.
- نقاط ضعف: در برخی موارد دیده میشود که عمدتاً به حذفهای سلیقهای و بعضاً نابجا مربوط است؛ مثال بارز آن حذف بخشهایی است که معنای متن مبدأ را تحت تأثیر قرار داده و منجر به ابهام یا نقصان در اطلاعات شده است که حذف ناموجه است. این مسئله نشاندهندۀ عدم رعایت کامل برخی مؤلفهها مانند «چیستی ترجمانی» و «درگاشت» است. همچنین تکرارهای گاه غیرضروری که به جای رفع ابهام، ممکن است موجب سنگینی و کاهش روانی متن شود از دیگر نقاط ضعف محسوب میشوند. این موارد نمایانگر نیاز به دقت و تعادل بهتر در کاربرد مؤلفهها و تحلیل بیشتر در انتخاب حذفها و تکرارها است.
ب- کدام یک از مؤلفههای نظریۀ لادمیرال در ترجمۀ جلیلزاده کمتر ظهور یافته است؟
بررسیها نشان میدهد مؤلفۀ «چیستی ترجمانی» کمتر به صورت کامل و دقیق در ترجمۀ جلیلزاده بروز یافته است؛ زیرا این مؤلفه تأکید بر تفکیک دقیق میان اطلاعات زبانی ضروری و آنچه به نیت و گفتار نویسنده مربوط است، دارد و در ترجمه مشاهده شده است که در برخی موارد حذفهایی انجام شده که باعث نقصان معنا و ابهام شدهاند. همچنین مؤلفه «درگاشت» به گونهای که هدفمند و متناسب با متن باشد بهدرستی اجرا نشده و بیشتر ناشی از سلیقه شخصی بوده است. بنابراین میتوان گفت درگاشت و چیستی ترجمانی نسبت به سایر مؤلفهها توجه کمتری یافتهاند.
ج- آیا مؤلفههای نظریۀ لادمیرال برای نقد ترجمۀ رمان حبیبی داعشی مناسب است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، دلایل کارآیی این مؤلفهها چیست؟
بله، مؤلفههای نظریۀ لادمیرال، به ویژه رویکرد مقصدگرایانه و انتقال معنا، ابزار موثری برای نقد ترجمۀ رمان «داعشی خاطرخواه» هستند.این نظریه، ترجمهای منعطف و تطبیقی را تشویق میکند که احساسات، فرهنگ و زمینههای اجتماعی متن را در زبان مقصد منتقل میکند. تمرکز بر خوانایی، ابهامزدایی و افزودن عناصر حرفهای، ترجمه را برای مخاطب هدف قابل فهم و جذاب میسازد. همچنین تأکید بر مسائل فرهنگی و زبانشناختی، امکان ارائه ترجمهای غنی از نظر معنایی و فرهنگی را فراهم میکند. در نتیجه، این مؤلفهها به توازن میان وفاداری به متن و روانی زبان مقصد کمک میکنند و چالشهای ترجمه را به خوبی مدیریت مینمایند. بنابراین، این مؤلفهها با ارائه چارچوب نظری -تا حدی- جامع و ابزارهای تحلیلی دقیق، به خوبی میتوانند نقاط قوت و ضعف ترجمۀ رمان «داعشی خاطرخواه» را شناسایی و نقدی سازنده ارائه دهند و راهکارهای بهبود کیفیت ترجمه را پیشنهاد کنند.
در نهایت، با وجود برخی کاستیهای ناظر به حذفهای نامناسب و تکرارهای گاه غیرضروری، ترجمۀ جلیلزاده با اتکا به مؤلفههای لادمیرال کاری قابل توجه و مؤثر است که میتواند به عنوان نمونهای مثبت در رویکرد مقصدگرا و ترجمه ادبی مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد.
تعارض منافع
تعارض منافع نداریم.
ORCID
SalahAddin Abdi
|
a.
|
|
Shokofeh Solgi
|
c.
|
|
[1]. ترجمۀ حبیبالله عباسی با عنوان «معشوق داعشی» و ترجمۀ مهدیه داوودی با عنوان «عشق داعشی من» در بازار موجود است.
[2]. Ladmiral, J ,R.
[3]. Berman, A.
[4]. Method
[5]. jean-Rene Ladmiral
[6]. Traductologie
[7]. Le Chasse-Croise
[8]. Le choix du traducteur
[9]. La desemblguation
[10]. La repetition
[11]. Lentropie
[12]. L’incrementialisation
[13]. L’interpretation minimale
[14]. La dissimilation
[15]. Traductive La quodite
[16]. Lisibilite