1.مقدمه
غزل، زبان عشق است و سعدی شاعری عاشق؛ به همین دلیل عشق، عاشق و معشوق در زبان غزل سعدی توأمان، بیگسست و ماندگارند. کلمات در زبان سعدی یا براساس آنچه سنّت شعر فارسی است، قابلیت توصیفی پیدا میکنند، و یا براساس عواطف، نقش و رابطهای که با انسان پیدا میکنند، تشخّص مییابند. این واژهها، ابزار شاعر برای بیان افکار هستند و درواقع مرکز و هستۀ بیانی برای انتقال پیام شعری میگردند و با توجه به محیطی که در آن قرار میگیرند، گسترۀ چندمنظورۀ معنایی مییابند. به بیان دیگر، غزل سعدی تبلور هنری کامل از احساسی است از نوع عاطفۀ غنی انسانی؛ یعنی بیان احساس به جمال و کمال مطلق از هر نوعی که میتواند وجود داشته باشد.
برای دستیابی به مفاهیم نهفته در غزلیات سعدی، ناگزیر از درک "زبان سعدی" هستیم؛ زبانی که با همۀ سهولت، دربردارندۀ لایههای پنهانی است. زبانی که دربرگیرندۀ نشانهها و نظامهایی است که برخی بر سنت توصیفی و برساختۀ گذشتگان استوار است و برخی نیز برساختۀ ذهن خلّاق و هنرمندانۀ اوست و از همین روست که چنین تأثیرگذار و غیرتکراری میشود.
از آنجاکه پدیدهها باید به گونۀ مجموعهای ساختمند بررسی شوند؛ هنر اصلیِ تحقیق، آشکار ساختن قوانین درونی نظام پدیدههاست؛ نظامی که از درون، ملزومات رشد و تکامل یک اثر را پدید آورده است (نک. یاکوبسن، 1376: 11).
بیتردید در نخستین گام، پیش از دستیابی به محتوای متن و شناخت راهکارهای نظری و عملی شاعر یا نویسنده، زبان و بیان وی است که به موضوع و محتوای فکریِ شاعر گسترۀ معنایی میبخشد. برای دستیابی به گسترۀ معنایی غزلیات سعدی، ناگزیر از شناخت ویژگیهای زبانی وی، شاخصها و عملکرد آنها، و نیز بهرهمندی هنری سعدی از این گستره و شناخت نشانههایی از آن هستیم که در زبان غزلهای سعدی نمود یافته است.
- پیشینۀ پژوهش
تحقیقاتی پیش از این در این خصوص صورت گرفته که به برخی از آنها اشره میشود. فتوحی در مقالۀ «جادوی نحو در غزل سعدی» بر آن است از منظری به کلام سعدی بپردازد که بتواند به دریافتی سبکشناسانه از نحو سعدی در غزلیات دست یابد. اسماعیلزاده در مقالۀ «تمثیل؛ قدرت زبان سعدی و زبان قدرت» بر آن است که هنر تمثیل را بهطور اعم در آثار سعدی از جمله گلستان بررسی نماید. تمثیل افزون بر حوزۀ زیباییشناسی، متضمن ابزار کارآمدی است در باورپذیری اندیشهها و عقاید مختلف که طی آن خالق اثر اقناع مخاطب را به مدد تمثیل محقق میسازد. «بررسی و تحلیل سبکشناختی فعل در غزلهای تعلیمی سعدی با رویکرد زبانشناسی نقشگرا»مقالهای از ایشانی و نظیف است که مؤلفان با توجه به ارتباط تنگاتنگ ذهن و زبان؛ با استفاده از روش تحلیلی- آماری و استفاده از منابع کتابخانهای به بررسی سبکی افعال بهکاررفته در غزل های تعلیمیِ سعدی پرداختهاند.
پژوهشهای دیگری نیز دربارۀ آثار سعدی انجام شده است که یا به صورت مطالعات تطبیقی با دیگر شاعران بوده و یا دیگر آثار او را همچون قصاید، گلستان و بوستان بررسی کردهاند که در حوزه و دامنه پژوهش و تحقیق حاضر نیست.
- 3. روش پژوهش و مبانی نظری
- 1. روش پژوهش
این پژوهش با رویکرد توصیفی- تحلیلی و با تأکید بر مبانی نظری، سنّت توصیفی و خلاقانۀ زبان سعدی را در غزل، بر اساس موزاین زبان اشارت و تمثیلی، زبان حس، زبان دل و نیز آشناییزدایی زبان تحلیل میکند.
- 3. 2. مبانی نظری
- 2. 1. نشانهشناسی زبان
در تعریف واژگانی نشانهشناسی آمده «هر پدیدهای که بتواند به موضوعی غیر از خود اشاره نماید، نشانه[1] به شمارمیآید (صفوی، 1386: 15) و نشانهشناسی ادبی، یافتن مناسبت میان دالّ و مدلولی است که در کلام بدان استناد میشود و این خود در حقیقت کشف مناسبتی است از آنچه در اندیشۀ نویسنده ارائه شده و آنچه در ذهن مخاطب شکل گرفته است. به بیانی دیگر، نشانهشناسی شناخت قراردادهای اصلی است که به هر تصویر یا توصیف ادبی امکان پروراندن "معنای دیگر" را ارائه میکند. این نشانهها میتوانند کاملاً اختیاری باشند. «اختیاری بودن نشانه یعنی اینکه هر نشانهای میتواند نشانگر هر معنایی باشد» (دینهسن، 1380: 27) و از آنجاکه «زبان دستگاهی از نشانههاست و هر فرد نیز از پارهای از توانهای زبان بهره میجوید و به گونهای "سخن یا سبک فردی" و یا "روش بیان ویژۀ خود" را میآفریند» (همانجا)؛ این امر بهمنظور ایجاد ارتباط با تکیه بر قراردادهای آشنا و نیز انتقال مفاهیم ذهنی خود با تأکید بر معانی به دیگران صورت میگیرد، اما در مقولۀ آفرینشهای ادبی و هنری، برخورداری از توانهای بالقوة زبان فراتر از بهرهجستن از قراردادهای آشنای زبانی، فراگیر و همگانی است و مجموعهای از قراردادهای نوین و نشانههای تازهای میآفریند که در صورت دریافت این روابط نوین و رمزهای جدید، مخاطب قادر به درک کلام هنرمند خواهد شد و در غیر این صورت، در لایههای نخستین اثر و درک ظواهر کلام باقی میماند. اگر بپذیریم که: «معنای یک واژه عبارت است از کاربرد آن در زبان» (هریس، 1381: 45)، شناخت آن زبان و ویژگی لایههای دیگر آن حائز اهمیت خواهد شد. در زبان، هر دالّ، مدلولی تازه مییابد و هر مدلول دالّی میشود برای مدلولی دیگر.
ذهن خلّاق سعدی قادر به خلق نشانههای جدید از مفاهیم مختلفی است که هر یک دربرگیرندۀ دلالت معنایی خاص خود است و«معنای زبانی هر واژه نیز به شبکۀ پیچیدهای از روابط مبتنی است که آن را به سایر واژهها مرتبط میسازد» (همان: 45).
بر این اساس شاعر و یا نویسنده قادر است با بهرهجویی از «توانهای ترکیبی عناصر زبان» راهی به دلالت معنایی خاص بیابد و از این زاویۀ جدید، کلام و اندیشۀ ذهنی خویش را با مخاطب خود در میان نهد. «رابطۀ بین انسان و زبان، رابطهای فعال و دوجانبه است. به عبارت دیگر، به همان میزان که زبان بر انسان تأثیر میگذارد، انسان نیز بر زبان تأثیر میگذارد؛ چراکه زبان وسیلهای است که میتوان با استفاده از آن به بیان مسائل مربوط به دنیای درون و بیرون پرداخت. تأثیرپذیری انسان از دنیا به هر میزان و گونهای که باشد، در تولیدات زبانی او تجلی مییابد» (شعیری،1350: 18 - 20).
برای درک مفاهیم متون کلاسیک و معاصر، و نیز آشنایی با محتوای کلام نویسنده یا شاعری چون سعدی که از آن به "نیت مؤلف" یاد کرده میشود؛ چنانکه زبانشناسان و معنیشناسان پیشنهاد مینمایند، براساس دو محور "همزمانی- توصیفی" و یا محور "در زمانی" ناگزیر به حرکتیم. در مطالعه "همزمانی- توصیفی" تنها به بررسی واحدهای نظام زبان در یک مقطع زمانی میپردازیم و به تغییر معنی در طول زمان توجه نمیکنیم و با مطالعۀ "درزمانی" سیر تغییرات زمانی و دلالتهای گوناگون معانی واحدهای نظام زبانی را میکاویم (نک. احمدی، 1380: 18). این امر ما را به درک صحیح از واژگان و معانی میرساند. بنابراین نشانهشناسی واژگان ما را به دلالت معنایی صحیح از نوع درونزبانی یا برونزبانی[2] راه مینماید و چنانکه در مقالات شمس آمده: «ورقی فرض کن، یک روی در تو، یک روی در یار یا در هر که هست. آن روی که سوی تو بود، خواندی، آن روی که سوی یار است هم بباید خواندن» (شمس، 1369: 128) و به گفته ناتالی ساروت[3]: « سویۀ شاعرانۀ یک اثر، آشکارکنندۀ عنصر نادیدنی آن است» (احمدی، 1380: 31).
اگر شاعر قادر به بر هم زدن قوانین حاکم بر ارتباط معمولی اندیشهها و زبان معیار نگردد، نمیتواند به آفرینش معنا دست یازد. از این روست که شناخت کارکردهای متن ادبی راه را بر فهم معنا و کلام شاعرانه میگشاید. «حاصل آنکه در یک اثر ادبی ما با نشانههایی سروکار داریم که در آنها، نشانههای زبانی جای لفظ را در زبان گرفتهاند و روی این نشانههای زبانی، اعم از دالّ، مدلول و دلالت زبانی، معنای تازهای آمده و با آن نشانه رابطۀ دلالتی تازه پیدا کرده است. پس، از نظر محتوای نشانهای باید گفت که آثار زبانی و آثار ادبی به کلی از یکدیگر متمایزند» (حقشناس، 1382: 162).
همچنین بستر فرهنگی خاصی که واژه و یا نشانه در آن رشد نموده، نیز بار معنایی خاص خویش را انتقال میدهد. «زبانِ آشنای همگانی چه گفتاری، چه نوشتاری و ادبی حاصل بارهای معنایی و ارزشی در بستر فرهنگی خاص است ... به عبارت دیگر معنای سر راستِ واژه یا رومعنای آن[4] براساس زندگی تاریخی هر زبان و فرهنگ وابسته به آن، زیرمعناهایی دارد که به آن "معنای عاطفی" نیز میگویند. چنین واژهای حامل معناهای احساسیِ تودرتویی است که بازتابی است از تجربههای زیستیِ فردی و قومی» (آشوری، 1387: 66).
بدین ترتیب، دامنۀ واژگانیِ هر شاعر یا نویسنده براساس برداشتها، اندیشهها و ابتکارات خلاقانهاش با گسترۀ واژگانی شاعر یا نویسندۀ دیگر متفاوت میگردد. این تفاوت مرز زبانی- اندیشگی هنرمندان را تعیین مینماید و اصولاً به پدیدهای تبدیل میگردد که به واسطهاش قادر خواهیم بود سطح توانمندی و هنرمندی شاعر یا نویسنده را بررسی کنیم. «هنگامی که بهطور عملی درگیر متن اثری میشویم، هرگونه دریافت کلی ما از متن منوط به درک عبارات و واژههاست، اما درک واژهها نیز خود در گرو درک کلیت متن است. بدیهی است که در اینجا با چرخههای متعددی روبهرو میشویم: شناخت اثر نویسنده در سایۀ شناخت زندگی او حاصل میشود و شناخت زندگی او منوط به شناخت آثار وی است. درک کلیت اثر در گرو درک عبارات و واژههاست و درک عبارات و واژهها نیز بدون درک کلیت اثر دانسته نمیشود؛ که این نیز چرخۀ دیگری است» (امامی، 1386: 25).
4.بحث و بررسی
- 1. زبان سعدی در غزل
سعدی با رویکرد خاص به مقولۀ زبان و پیوند آن با ظرافتهای اندیشگی و حِکمی به نبوغی شاعرانه دست یافته؛ هنری که ریشه در نبوغ زبانی، هنری و فکری وی دارد و با بهرهجویی از همین مقولات، امکانات زبان شعری را به خدمت گسترۀ کلامی و معانی درمیآورد و تداعیهای اندیشهاش را آشکار مینماید. زبان سهل و ممتنعی که از ظرافتهای زبان استعاری، تمثیلی، تلویحی یا اشاراتی بهرهمند است تا مفاهیم انتزاعی را به ذهن مخاطب نزدیک سازد؛ چنانکه مثلاً در یک مصرع واژۀ "در" را در چند معنای متفاوت به کار میبَرد:
از در درآمدی و من از خود به در شدم گفتی از این جهان به جهان دگر شدم
(1389: 549)
و یا در ابیات زیر، زبان استعاری در غزلها مفاهیم مورد نظر در نگاه شاعر را چنین بیان میکند:
گر تو شکرخنده آستین نفشانى
|
|
هر مگسى طوطیى شوند شکرخا
|
لعبت شیرین اگر ترش ننشیند
|
|
مدّعیانش طمع کنند به حلوا
|
(همان:412)
در این ابیات ضمن آنکه "آستین فشاندن" کنایه از روی گردانیدن و ترک کردن و در اینجا به معنی به حرکت درآوردن آستین یا دست از روی بیزاریست؛ "مگس" استعاره مصرحهای است از افراد بیمقدار؛ برای آنکه شاعر بگوید: اگر تو محبوب شیرینتبسّم اظهار بیزاری و ناخشنودی نکنی و روی نگردانی، انسانهای بیمقدار و بیارزش خواهانِ تو که همچون شکر شیرین و دوستداشتنی هستی، میشوند. در بیت بعد "لعبت" در معنای اعجوبه، استعارۀ مصرحه از معشوق زیباروی است و "ترشنشستن" کنایه از اخم و تندخویی، و "شیرین و ترش" دارای ایهام تضاد (در معنای مزه) است تا درنهایت شاعر بگوید که معشوق زیباروی اگر تندخویی نکند، عاشقان مدعی به شیرینی وصال او طمع میکنند.
و نیز:
چشمان تُرک و ابروان جان را به ناوک مىزنند
|
|
یارب که دادهست اینکمان آن تُرک تیرانداز را
|
(همان: 415)
که ناوک (تیر کوچک) استعارۀ مصرحه از مژه است و کمان استعاره مصرحه از ابرو.
ساقى بده آن کوزۀ یاقوت روان را
|
|
یاقوت چه ارزد بده آن قوت روان را
|
(همان: 417)
در این بیت "یاقوت روان" استعارۀ مصرحه از شراب سرخ است. روان نخست به معنای "سیال" و روان دوم در معنای "روح" جناس تام دارند. و قوت روان نیز استعاره از شراب روح افزاست تا شاعر بگوید: ساقی! آن کوزۀ شراب را که چون یاقوتِ گداخته است، برایم بیاور، اما یاقوت چه ارزشی دارد؟ برایم آن شراب روحافزا را بیاور.
- 2. زبان اشارتی و تمثیلی
زبان در بیان مفاهیم انتزاعی دربرگیرندۀ دو کلیت است: بیان مستقیم و بیان غیرمستقیم. در بیان مستقیم مفاهیم انتزاعی در قالب واژگان و کلماتِ محسوس بیان میشوند. در این حالت شاعر با ظرف محدود (واژگان و کلمات) و گستردگی مظروف (مفاهیم) روبهروست. در صورت دوم یعنی بیان غیرمستقیم و بهرهمندی از مفاهیم تمثیلی و محسوس برای توصیف مفاهیم انتزاعی، به دلیل نزدیکسازی ذهن، و قابلوصف و ادراک کردن پدیده یا حادثۀ غیرمحسوس و انتزاعی، مخاطب قادر به درک مفهومی گسترده و غیرانتزاعی در قالب و تصویری ملموس و محسوس خواهد شد که میان آنها رابطه علّی و معلولی وجود دارد.
طبیعی است که در این حالت ذهن مخاطب قادر به درک توصیف خواهد بود، اما نکتۀ قابلتأمل آن است که با بهکارگرفتن عناصر محسوس برای ادراک مفاهیم انتزاعی، در معرض تعابیر و تفاسیر مختلف از یک تصویر قرار میگیریم؛ مثلاً هر مخاطبی شراب، می و بادۀ موجود در شعر شاعران را به گونهای متفاوت تفسیر و تعبیر مینمایند.
من نه آن صورتپرستم کز تمنّای تو مستم
|
|
هوش من دانی که بردهست؟ آن که صورتمینگارد
|
(همان: 472)
فکرت من در تو نیست، در قلم قدرتى است
|
|
کاو بتواند چنین صورتى انگیختن
|
(همان: 581)
در این بیت اشاره به معرفت سیّال سالک شده که از مسبّب به سبب میرود و در یک حال باقی نمیماند. در این حالت رابطۀ میان تصویر و یا مصداق با مفهوم، رابطهای از نوع مجاز است.
بنابراین خصیصۀ زبان اشارتی در شعر شاعران و سعدی به گونه زیر قابل تقسیمبندی است:
الف. بهره گرفتن از نشانهها، نمادها، زبان تمثیلی و رمزگون در شعر که منجر به کلیت بخشیدن به ویژگیهای شعر میشود. وجود تناقضها، پیوندهای صفات متضاد و رابطۀ میان آنها از این نوع است. این همان امری است که عاشق را در عین اسارت، شادمان و خوشحال مییابیم، گویی خواست عاشق بدان سوی میل مینماید که در اسارت معشوق خویش باشد:
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد
|
|
که بدانست که در بند تو خوشتر ز جدایی
|
(همان: 600)
در این ابیات توأمانیِ آزادی و اسارت به تصویر کشیده شده، مثل هستی و نیستی. عشق از یکسو عین اسارت و از سویی، در یک زمان و مکان واحد عین آزادی است.
ب. سیالیت بخشیدن به مفاهیم و شکستن حد و مرز لفظی واژگان و ایجاد ایهام و ابهام در کلام، از دیگر ویژگیهای این گونه اشعار است. شاعر بر آن است تا به پدیدهها و مفاهیم، بر اساس ذوق و لذت خویش و نیز استنباط درونیاش از امور، معنا و هویّت بخشد. چنین است که مثلاً چهرۀ رند، صوفی و پارسا، زاهد، رقیب و محتسب در اشعار شاعران هر یک، به نوعی تجلی مییابد.
جمیع پارسایان گو بدانند
|
|
که سعدی توبه کرد از پارسایی
|
چنان از خَمر و زَمر و ناى و ناقوس
|
|
نمىترسم که از زهد ریایى
|
(همانجا)
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را تو و زهد و پارسایی، من و عاشقی و مستی
(همان: 606)
مکتوم نگاه داشتن اسرار از نامحرمان از دیگر دلایل این امر است؛ یعنی ظاهر کلام مطلبی جز مقصود اصلی را مینمایاند، و باطن کلام مقصود اصلی را. این همان نکتهای است که در سوانح آمده: «اشارت عبارت و عبارت اشارت» (غزالی، 1359: 5).
گاه شاعر در صدد دستیابی به تأثیر بیشتر و عمیقتر و لذت ادبی فراتر حاصل از بیان غیرمستقیم معنا و پیام و نیز تلاش و کوشش ذهنی مخاطب برای دستیابی و کشف حقیقت موجود در کلام و ماندگاری و مانایی آن در ذهن وی است. این نیز خود دلیلی دیگر مبنی بر بیان غیرمستقیم و توسل به تمیثل و تلویح در زبان شاعر میگردد.
سعدی به کارگرفتِ تمثیل و اشاره اهمیت میدهد، گاه در یک غزل بهطور متوالی به تمثیل پرداخته و گاه در ابیات میانی غزل از آن بهره میگیرد:
حدیث عشق به طومار در نمىگنجد
|
|
بیان دوست به گفتار درنمىگنجد
|
... میسّرت نشود عاشقى و مستورى
|
|
ورع به خانۀ خمّار درنمىگنجد
|
... تو را چنان که تویى من صفت ندانم کرد
|
|
که عرض جامه به بازار درنمىگنجد
|
... خبر که مىدهد امشب رقیب مسکین را؟
|
|
که سگ به زاویۀ غار درنمىگنجد
|
چو گل به بار بوَد همنشین خار بود
|
|
چو در کنار بود خار درنمىگنجد
|
... ز دوستان که تو را هست جاى سعدی نیست
|
|
گدا میان خریدار درنمىگنجد
|
(1389: 469 - 470)
«نکتۀ دیگری که دربارۀ کاربرد تمثیل در آثار سعدی جلب نظر میکند، رابطۀ مستعارٌمنه با مستعارله یا ممثّل در استعارۀ تمثیلی و مشبهٌبه با مشبه در تشبیه مرکب یا تمثیلی است. هر چه جزئیات یا لوازم مستعارٌمنه و مشبهٌبه با مستعارله و مشبه، بیشتر بر همدیگر منطبق شوند، پیوند استوارتر و زیبایی سخن در نتیجۀ رعایت این تناسب بیشتر خواهد بود» (صیادکوه، 1386: 249).
مقدار یار هم نفس چون من نداند هیچکس
|
|
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
|
(همان: 414)
تمثیل، مفاهیم عقلانی انتزاعی را به زبان مادی و ملموس بیان میکند. ازاینروست که خصلت تلویحی و رابطۀ علت و معلولی غیرمتعارف و یا متعارف نمادین به تصویرآفرینی در غزل عرفانی میانجامد و خود موجب ابهام در درک آن مفاهیم میگردد؛ چنانکه در شرح شطحیات آمده: «صدّیقان یا صادقان را سه زبان است: یکی زبان صحو، بدان علوم معارف گویند و یکی زبانِ تمکین و بدان علوم توحید گویند و یکی زبانِ سکر و بدان رمز و اشارت و شطحیات گویند. امّا زبانِ معارف، مشکور نیست پیشِ اهل خصوص از علما و زبانِ توحید، مشکور نیست پیشِ خصوصِ اهل علم، لیکن زبانِ سکر نزد ایشان راه ندارد که از بواطن مشابهات مجهول نمایند و این زبان صوفیانِ مست راست که در رؤیت مشکات غیب افتادهاند. چو از آن اشارت کنند، علما بدان قیامت کنند، نفیر برآورند و بدین طعنها و ضربها که گفتم بدیشان قصد کنند» (روزبهان بقلی، 1374: 55-56).
- 3. زبان حصر و قصر
یکی از شگردهای سعدی برای برجستهسازی سخن و ایجاد، استفاده از "حصر و قصر" است. در این حالت شاعر متناسب با اهدافی که در نظر دارد برای تأثیرگذاری و نفوذ هرچه بیشتر در ذهن خواننده، گزارۀ مهم سخن خود را برجسته میسازد و بدین ترتیب موجب غافلگیری خواننده یا مخاطب میشود. این رفتار زبانی، انحصار و اختصاص یک ویژگی به کسی یا چیزی و نیز انحصار فرد یا شیء را در یک ویژگی، را در اصطلاح علم معانی حصر یا قصر مینامند. این شگرد در حالات مختلفی روی میدهد و هریک تاثیرگذاری خویش را دارد. بهرهمندی از واژههای حصرآفرین مانند "جز (بهجز)"، "الاّ"، "بس (بس است)"، "مگر"، "غیر (بهغیر)"، "ورای"، "خلاف"، "بیرون از" و ... آشکارترین نحوۀ استفاده از این شگرد است که در اشعار سعدی بسامد بالایی دارد:
گویند تمنایی از دوست بکن سعدی جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنّایی
(1389: 601)
ندارد با تو بازاری، مگر شوریده اسراری که مِهرش در میان جان و مُهرش بر زبان باشد
(همان: 481)
روز همه سر برکرد، از کوه و شب ما را سر برنکند خورشید، الاّ زِ گریبانت
(همان: 464)
- گاهی اما در کلام او نفی حکم از دیگران و اثبات آن فقط برای یک فرد یا گروه معیّن و یا اثبات حکم برای دیگران و نفی آن از یک نفر، حصر میآفریند:
کام هر جویندهای را آخری است عاشقان را منتهای کام نیست
(همان: 788)
یعنی از میان تمامی جویندگان و طالبان، تنها عاشقان را منتهای کام نیست!
زِ هرچه هست گزیرست و ناگزیر از دوست به قول هر که جهان مهر برمگیر از دوست
(همان: 447)
- گاه گزینش از میان جمع و استثای فرد یا امری از کُل، موجب ایجاد حصری مؤکد در زبان سعدی میگردد:
گر مخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
(همان: 413)
- گاه برای حصرآفرینی و برجستهسازی؛ گزینش از میان چند امر متفاوت صورت میگیرد :
حدیث روضه نگویم، گل بهشت نبویم جمال حور نجویم، دوان به سوی تو آیم
(همان:650)
یعنی بهجز دیدار تو هیچ زیبایی دیگری درخور توجه نیست. تکرار فعلهای منفی و برتری معشوق بر «روضه، گل بهشت، جمال حور» حصر را با تأکید بیشتری در ذهن مخاطب مینشاند.
- گاه سعدی با تضاد حصرآفرینی میکند:
باران اشکم میرود، از ابرم آتش میجهد با پختگان گوی این سخن، سوزش نباشد خام را
(همان:417)
یعنی فقط پختگانند که درک حال و مقام را میکنند.
- گاه با قیودی مانند "همه"، "هرچه" یا "جمله" علاوه بر تأکید بر شمول، هر حکم دیگر را نفی نموده، ایجاد حصر میکند:
ای آشنای کوی محبّت صبور باش بیداد نیکوان همه بر آشنا رود
(همان: 506)
در این بیت شاعر بر آن است که نیکوان جز بر آشنایان بیداد نمیکنند.
- 4. زبان ایهام و دلالتهای چندگانه
سعدی گاه با استفاده از چندمعنایی واژگانی یا ایهام معنایی یک واژه، چندین ساختار نحوی و معنایی از بیت به دست میدهد که خواننده را با شگفتی و کشف معنای دیگر مواجه میکند:
جای خندهست سخن گفتنِ شیرین پیشت کآبِ شیرین چو بخندی برود از شکرت
(همان: 424)
ایهام معنایی واژههای "شیرین و شکر" و تلمیح به قصۀ خسرو و شیرین، نخستین چیزی است که خواننده درمییابد؛ اما با هر یک از معانی حاصل شده به صورت ضربدری، مفاهیم جدیدی به دست میآید؛ به دو صورت میتوان "سخن گفتن شیرین" را از لحاظ نحوی تعبیر کرد و "خنده" را در دو معنای متفاوت فهمید: 1. شیرین در معنای معشوقه خسرو: سخن گفتن شیرین (معشوقه) پیش تو خندهدار است؛ زیرا به سبب شکردهانی تو (یا به سبب آنکه سخن شیرین داری یا شبیه شکر اصفهانی هستی) زمانی که میخندی آبروی شیرین (یا آبروی سخن گفتن شیرین یا آب شیرین از دهانت) میرود؛ 2. شیرین در معنای "ضدّتلخ":
سخن شیرین گفتن پیش تو خندهآور است؛ زیرا زمانی که به سخنان من میخندی، از شکر لبان تو (که یادآور شکر اصفهانی است) آب شیرین (سخن شیرینی یا آبروی شیرین) میرود.
نیز ابیاتی از این دست:
پیش ما رسم شکستن نبوَد عهدِ وفا را
|
|
اللَّه اللَّه تو فراموش مکن صحبت ما را
|
(همان: 413)
"صحبت" ایهام دارد: سخن، همنشینی.
وقتِ طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
|
ساقىبیار آن جام مى، مطرب بزن آن ساز را
|
(همان: 415)
"خوش یافتم ..." ایهام دارد: 1) آن دلبر را خوش و خرّم یافتم؛ 2) آن دلبر را خوب به چنگ آوردم.
هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین
|
روزى ار با تو نشد دست در آغوش مرا
|
(همان: 417)
"روزی" ایهام دارد: یک روز، قسمت و نصیب.
سرو بالاى کمان ابرو اگر تیر زند
|
عاشق آن است که بر دیده نهد پیکان را
|
(همان)
"بر دیده نهد" ایهام دارد: 1) در چشم خود جای دهد؛ 2) تیر نگاه را با منّت قبول کند و عزیز و گرامی دارد.
لبت بدیدم و لعلم بیوفتاد از چشم
|
سخن بگفتى و قیمت برفت لؤلؤ را
|
(همان:418)
"لعل" ایهام به اشک و گوهر و نیز سنگ سرخ قیمتی دارد که در اینجا استعارۀ مصرحه از اشک است.
- 5. گزارههای حذف زبانی در لفظ و معنا
در اشعار سعدی گاه با حذف لفظ و گاه با حذف معنا روبهروییم که بهمنظور ایجاد زیبایی، رعایت مجاز و تاثیرگذاری کلام به کار رفته است. مهمترین و رایجترین خصیصۀ سبکی سعدی در حذف، حذف فعل اسنادی بنا بر قرینۀ لفظی است، چنانکه:
خستگی اندر طلبت راحت است درد کشیدن به امید دوا
(همان: 412)
آن روز که روزِ حشر باشد دیوان حساب و عرض منشور
(همان: 521)
گاه این حذف در قسمتهای مختلف جمله صورت میگیرد؛
ما زنده به ذکر دوست باشیم دیگر حیوان به نفخۀ صور
(همان)
که از انتهای مصرع دوم "زنده باشند" حذف شده است.
- همچنین است حذف را مفعولی؛ سعدی هرگاه از مصدر نوشتن یا نبشتن بهره گرفته، را مفعولی را حذف نموده است:
فریاد که گر جور فراق تو نویسم فریاد برآید ز دلِ هر که بخواند
(همان:489)
بیم است چو شرح غم عشق تو نویسم کآتش به قلم در فتد از سوز درونم
(همان:567)
- همچنین است حذف به قرینۀ لفظی یا معنوی:
گویند: سعدیا مکن، از عشق توبه کن
|
مشکل توانم و نتوانم که نشکنم
|
(همان: 563)
نشکنم: توبه را نشکنم (توبه، حذف به قرینه لفظی).
- 6. زبان حس و زبان دل
در زبان سعدی با دو زبان دیگر، یعنی زبان حس و زبان دل نیز روبهروییم.
- 6. 1. زبان حس: صورتی از عقلانیتی است که اسیر عالم محسوسات است، صاحب این زبان با عالم محسوسات سروکار دارد و بر اساس قراردادی وضعی شکل میگیرد ( نک. نیّری، 1386: 51). نمونۀ این ابیات از همان نوعی است که در تقسیمبندی محسوسات از آن یاد شد:
سعدیا عقد ثریا مگر امشب بگسیخت
|
ورنه هر شب به گریبان افق بر میشد
|
(1389: 488)
تمام عناصر به کار رفته در این بیت از نوع محسوسات است؛ سعدی! بیگمان امشب رشتههای ثریا از هم گسیخته که ستارههایش در آسمان نمیدرخشند و گرنه هر شب ستارهها بر بالای افق میرفتند و میدرخشیدند.
همچنین است:
مرغان چمن نعرهزنان دیدم و گویان
|
زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد
|
(همانجا)
طفلِ گیا شیر خورد، شاخ جوان گو ببال
|
ابر بهارى گریست، طرف چمن گو بخند
|
(همان: 489)
در این بیت "طفلِ گیاه" اضافۀ تشبیهی دارد؛ یعنی گیاه کوچکِ نورسته از "شیر" که استعاره از باران است، خورد؛ "جوان" مجاز از تازه و نو؛ ابر و چمن نیز استعاره مکنیه دارند تا شاعر بگوید که به شاخه جوان بگو که هنگام روییدن اوست. ابر بهاری بر همه جا باریده بگذار که گوشه و کنار باغ بخندد و گلها شکوفا شوند؛ اشاره به «و الارض تبسم عن بکاء سماء» (محفوظ، 1377: 207).
پندارم آهوان تتارند مشکریز
|
لیکن به زیر سایۀ طوبى چریدهاند
|
(سعدی، 1389 :492)
شاعر در این بیت با زبان محسوسات در وصف معشوقان میگوید که پنداری که این زیبارویان همانند آهوان تاتاری هستند که به هر کجا میروند بوی خوش آنان چون مشک در فضا میپیچد، اما بهجای پرورش در سرزمین تاتار در زیر درختان بهشتی و سایۀ طوبی پرورش یافتهاند که بوی عطر آنان از مشک آهوان هم خوشتر است.
دود از آتش مىرود خون از قتیل
|
سعدى این دم هم ز جایى مىزند
|
(همان: 496)
باز هم شاعر در تشبیه مرکبیِ محسوس بر آن است که برخاستن دود نشانۀ وجود آتش است و جاری شدن خون نشان از کشته شدهای دارد. نغمهسرایی و سخنان نغز سعدی هم نشانۀ دل سوختگی اوست.
- 6. 2. زبان دل: همان زبانی است که صورت الهامات درونی و حالات توبرتوی باطنی است (نیّری، 1386: 53). این زبان از دلها میجوشد و با دلها میپیوندد و در جایگاهی پدیدار میشود که شاعر از سخن گفتن به زبان خود خاموش میشود و با زبان پدیده یا موجودی دیگر به سخن میپردازد. از این زبان با عنوان "زبان حال" نیز یاد کردهاند و آن را بیانگر احوال درونی شخص میدانند. زبان دل و حال، اندیشه یا خواست یا حالتی است که انسان در دل دارد، ولی به لفظ و عبارت بیان نمیکند و چنین است که برخی زبان حال را گویاتر از زبان قال میدانند: «لسان الحال أبین من لسان المقال» (میدانی، 1249: 137).
هجویری نیز این مضمون را چنین آورده:
لسانُ الحالِ افصحُ مِن لسانیِ
|
وَ صَمتی عن سؤالِک ترجمانی
|
(هجویری، 1384: 523)
در این حالت، سخن شاعر یا نویسنده از زبان فاعلهایی چون عقل، عشق، حسن، جان، چشم، غم، عاشق، حیوان و نبات، افلاک و فرشتگان، شب و روز، نسیم صبا، آب و باد و خاک و آتش، علم و عدل و بخت و ... به زبان میآید و سخن خود را بر زبان جاری میکند:
جان در ره او به عجز میگفت:
|
کای مالک عرصۀ کرامات
|
از خون پیادهای چه خیزد
|
ای بر رخ تو هزار شه مات
|
(سعدی، 1389: 421)
پارهای از موجوداتی که به زبان حال سخن میگویند، به نحوی با عشق و حالات عاشق و صفات اعضای معشوق بستگی دارند. "غم" یکی از حالات عاشق است که در غزلی به زبان حال سخن میگوید:
غم شربتی ز خون دلم نوش کرد و گفت:
|
این شادی کسی که در این دور خرّم است
|
(همان: 439)
عقل و خداوند عقل نیز پیوسته زمزمههای خود را به زبان حال در گوش جان عاشق میخوانند:
بسی بگفتخداوند عقل و نشنیدم:
|
که دل به غمزۀ خوبان مده که سنگ و سبوست
|
(همان: 445)
با همین زبان عشق پاسخ میدهد که:
ماجرای عقل پرسیدم ز عشق
|
گفت: معزول است و فرمانیش نیست
|
(همان: 455)
- 7. عناصر زیبایی زبان سعدی در غزل
زیباییشناسی شاخهای از علم فلسفه است که به زیبایی و انواع آن میپردازد و در یک کلیت آن را به دو شاخۀ زیبایی طبیعی (آنچه در طبیعت به صورت زیبا وجود دارد و برساختۀ انسان نیست) و زیبایی هنری (آنچه برساختۀ انسانهای هنرمند و حاصل تخیّل آنهاست) تقسیم میکند.
آناتول فرانس[5]، نویسنده و متفکر فرانسوی قرن بیستم معتقد است که ما هرگز به درستی نخواهیم دانست که چرا یک شیء زیباست و بنابر قول ویل دورانت[6] همۀ دلها به ندای زیبایی گوش فرامیدهند، ولی کمتر مغزی از علت آن میپرسد و از این روست که ارائه تعریفی منسجم و دقیق از زیبایی کار سادهای نیست. ارسطو نیز معتقد است زیبایی هماهنگی و تناسب و نظم اجزا در کلِ بههمپیوسته است و در بخشی از نظریۀ هنر یا ماهیت هنر نیز بر آن است که هدف هنر غیر از نمایش ظاهر اشیاء، بیان معانی باطنی آنهاست (گات و همکاران، 1385: 19).
در این مقوله کانت و شوپنهاور[7] به نکتۀ ظریفی اشاره مینمایند؛ از دیدگاه آنان زیبایی صفتی است که موجب میشود دارندۀ آن قطع نظر از فواید و منافعش خوشایند گردد و در انسان سیر شهودی غیرارادی و حالتی خوش، دور از نفع و سود برانگیزد: «زیبا بدون نیاز به مفهومی خاص موجب التذاذ همگان میشود» (همان: 42).
زیبایی در اشعار سعدی دربرگیرندۀ دو بخش عمده است: 1) ویژگیهای صوری، و 2) ویژگیهای غیرصوری. هر یک از اینها خود دربرگیرندۀ تقسیمات متعددی میشوند که در بررسی زبان غزلیات سعدی میتوان نمودهای آن را به گونۀ رفیع و عالی بازیافت. در ویژگی صوری که با ظاهر کلام در ارتباطیم، شرط عقلانی و محک زیبایی کلام را میتوان در سه گزینۀ تناسب، یکپارچگی و روشنی یا وضوح بازیافت.
در زیبایی غیرصوری با نوآوری و تنوع در اندیشه، و نمود و ظهور آن در زبان روبهروییم. از ترکیب این زیبایی صوری و غیرصوری در زبان سعدی به هنر زبانی یا نبوغ زبانی سعدی دست مییابیم که خود از سه عنصر اصلی سهولت، صراحت و صداقت تشکیل شدهاند.
سهولت همان مقولۀ "سهل و ممتنعی" است که پیوسته در زبان سعدی از آن یاد شده و درحقیقت به معنای ایجاد رابطۀ مستقیم و بیتکلف میان اندیشۀ شاعرانۀ سعدی و بیان فصیح و رسای زبانی او و در نهایت نیز انتقال آن به مخاطب است که خود دربرگیرندۀ زیبایی فنی کلام میشود و آن نیز شامل سه عنصر صور خیال، بلاغت زبانی و آهنگ کلام است. صور خیال شامل انواع کنایه، مجاز، تشبیه و استعاره در کلام است که در غزلیات وی بهوضوح دیده میشود:
از آن ساعت که دیدم گوشوارش
|
ز چشمانم بیفتادهست پروین
|
(سعدی، 1389: 588)
برتری گوشوارۀ معشوق بر خوشۀ پروین، تشبیه تفضیلی است و "از چشم فتادن" کنایه از بیاعتباری و بیمقداری است.
از سرِ زلفِ عروسان چمن دست بدارد
|
به سرِ زلف تو گر دست رسد باد صبا را
|
(همان: 413)
در این بیت نیز سرِ زلف مجاز جزء به کل، زلف عروسان چمن استعارۀ مکنیه، عروسان چمن استعاره مصرحه از گلها، و دست رسیدن باد صبا، استعارۀ مکنیه است.
ما به تو یکباره مقیّد شدیم
|
مرغ به دام آمد و ماهی به شست
|
(همان: 425)
مصرع نخست مشبه و مصرع دوم مشبهٌبه و بیت دارای تشبیه مرکب تمثیلی است.
جمال در نظر و شوق همچنان باقی
|
گدا اگر همه عالم بدو دهند، گداست
|
(همان: 427)
خود هنوزت پسته خندان عقیقین نقطهایست
|
باش تا گردش قضا پرگار مینایی کشد
|
(همان: 487)
پستۀ خندان استعارۀ مصرحه از دهان محبوب است؛ دهانی که خود به نقطهای تشبیه شده و منسوب به صفت نسبی عقیقین گردیده و همراهی نقطه و گرد و پرگار و فعل کشیدن، موجب مراعاتالنظیر این همه گردیده است.
سعدی در سهل سخن گفتن از "تصویرسازی" بهره میگیرد، یعنی برای شفافیت بیشتر کلام و نزدیکسازی ذهنی آن با خلق تصویر، مفهوم انتزاعی را بهآسانی در ذهن مخاطب نقش میاندازد؛ این هنرمندی غالباً در ابیات تمثیلی وی روی میدهد:
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟
|
ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد
|
(همان: 471)
مصراع اول مشبه، مصراع دوم مشبهٌبه، و تشبیه مرکب است.
چه بر سر آید از این شوق غالبم، دانی؟
|
همانچه مورچه را بر سر آمد از پر خویش
|
(همان: 536)
اشاره دارد به ضرب المثل: اذا أراد الله اهلاک النمله انبت لها جناحین. اگر خداوند بخواهد مورچه را به هلاکت برساند، برای او دو بال میرویاند (محفوظ، 1377: 138).
ساعتی کز درم آن سرو روان باز آمد
|
راست گویی به تن مرده روان باز آمد
|
(سعدی، 1389: 488)
"سرو روان" استعارۀ مصرّحه از معشوق خرامان است، روان (نخست:خرامان، دوم: جان) جناس تام دارد و "راست" قید در معنای درست و کامل است.
بلاغت زبانی شامل زیرشاخههایی میشود چون دایرۀ لغات و واژگان مورداستفادۀ شاعر، ترکیبات، و تناسب اجزای جمله یا کلام را که همان بلاغت جمله است. استفادۀ هنری سعدی از حذف به قرینۀ لفظی یا معنوی، ایجاز در کلام، تکرار واژگان به منظور آهنگینی کلام و ایجاد زیبایی بیشتر، عطف مکرر کلمات برای ایجاد توازن و همنوایی میان واژگان، و نیز رعایت ترتیب اجزای جمله و تناسب میان آنها تا بدانجا که شعرش را به نثر تبدیل میسازد، از ویژگیهایی بلاغت جمله در غزلیات سعدی است. در نمونههای زیر سعدی با به کار بردن عبارات کوتاه، چند جمله خلق نموده:
برآمیزی و بگریزی و بنمایی و بربایی
|
فغان از قهر لطفاندود و زهر شکّرآمیزت
|
(همان: 425)
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
|
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
|
(همان: 599)
و یا تکرار عبارت در ابیات زیر:
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
|
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
|
(همان: 564)
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
|
حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست
|
(همان: 428)
همچنین است عطف مکرر کلمات در این ابیات:
سوزِ دلِ یعقوبِ ستمدیده ز من پرس
|
کاندوهِ دلِ سوختگان، سوخته داند
|
(همان: 489)
مگر نسیم سحر بویِ زلفِ یارِ من است
|
که راحتِ دلِ رنجورِ بیقرارِ من است
|
(همان: 442)
تناسب اجزای جمله در ابیات زیر نیز پهلو به نثر میزند:
گفتم ببینمش، مگرم درد اشتیاق
|
ساکن شود، بدیدم و مشتاقتر شدم
|
(همان: 549)
چشمت خوش است و بر اثر خواب خوشتر است
|
طعم دهانت از شکر ناب خوشتر است
|
(همان: 437)
در بخش آهنگ کلام نیز با سه عنصر موسیقی بیرونی شعر(وزن عروضی)، موسیقی کناری (تناسب حروف پایانی مصراعها و یا همان قافیه و ردیف مصراعها)و موسیقی داخلی (مجموعه تناسبهای میان صامتها و مصوتها همچون تکرار حروف آ، او، ای و... در مصراع و بیت) روبه روییم. همانند تکرار دلنشین واج Ŝ (ش) در این بیت:
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
|
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
|
(همان: 645)
و یا تکرار مصوت بلند "آ" در بیت:
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
|
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
|
(همان: 560)
«موسیقی، عنصر جادویی شعر است. شعرهای ناب نخست با موسیقی خود به شنونده منتقل میشوند نه با معانی آنها ... عشق سعدی به موسیقی را موسیقیِ زبان او آشکار میکند» (موحد، 1373: 195).
چنین است تکرار صامت شین در بیت زیر:
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم
|
گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم
|
(سعدی، 1389: 553)
"حسن تعلیل" یا "علتآفرینی شاعرانه" در زبان سعدی حاصل تلفیق ظریف این اصول است. در سخن او چنان اجزای کلام به زیبایی و هنرمندانه ترکیب میشوند که ارائۀ دلیل منطقی برای مسئلهای از سوی سعدی، از مقوله بدیهیاتی محسوب میشود؛ گویی خواننده پیش از بیان سعدی آن را میدانسته:
تو را حکایت ما مختصر به گوش آید
|
که حال تشنه نمیدانی ای گل سیراب
|
(همان: 420)
"تشنه" استعارۀ مصرّحه از عاشق و "گل سیراب" استعارۀ مصرّحه از معشوق زیبا و تداعیگر این بیت است:
سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات
|
تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی؟
|
(همان: 605)
و سرانجام آنکه در نظام زیباییشناسی با حرکت گویایی روبهروییم که منجر به التذاذ زیباشناسی از متن میگردد؛ یعنی مخاطب پس از رویارویی با پدیدۀ زیبا و با درک مفاهیم زیبایی در آن پدیده که شامل مواردی چون هماهنگی، تجانس، تناسب، شفافیّت، همگونی و ... است، ناخودآگاه زیبایی را جذب نموده و با آن یکی میشود. حاصل این اتحاد نیز لذت زیباشناسی برای مخاطب خواهد بود. غیرمتعارف و متفاوت بودن زاویۀ دید و زبان شاعر یا نویسنده از عوامل موثر در این امر است.
در این حالت مخاطب فرصتی برای ابهام، ناسازگاری و عدمتجانس در پدیدۀ رویاروی خویش بازنمییابد و تنها لذت زیباشناسی او را به گونهای ژرف فراخواهد گرفت، اما مقولۀ لذت و انواع آن خود قابل بحث و بررسی است.[8]
این روند زیبایی شناسی یعنی وجود پدیدۀ زیبا، تلاقی و اتحاد مخاطب با آن و لذت زیباییشناسی حاصل از آن با رعایت اصول هماهنگی، تجانس، تناسب و ... در غزلیات سعدی قابلمشاهده است. بهطور کلی با دو رویکرد متفاوت میتوان دربارۀ ارزش هنری و زیباییشناسی اثری به کنکاش پرداخت: 1) از طریق ارجاع به ادراک حسی و یا رجوع به قراردادهای نشانهشناسانه و قابلفهم بدون درنظرگرفتن موقعیت تاریخیای که این آثار در آنها شکل گرفته است؛ به کلامی دیگر میتوان فراتاریخی عمل نمود و با تکیه بر نیروی ادراک انسانی خویش با اثری رویارو شد که قضاوت به دست آمده از آن بر مبنای کارکرد ذهن ما، ذوق و سلیقه و نیز میزان اطلاعات علمی ما نسبت به مفاهیم موجود در اثر خواهد بود؛ 2) با فرادراک حسی و با تکیه بر سنجش شرایط تاریخی پیدایی اثر به بررسی این آثار پرداخت که بیشک درک بهتر اثر را منوط به تعبیر و تفسیر مینماید (نک. احمدی، 1386: 387). در هر دو حالت، براساس دانش و ذوق ادبی خود به نتایجی دست مییابیم که تاکنون دربارۀ سعدی و آثارش نگاشته شده است.
- نتیجهگیری
شگرد ادبی یا هنری ساختن زبان، یعنی نامتعارف و غیرمعمولی ساختن کلام، آشنازدایی و عادتزدایی کلام از ذهن خواننده؛ و ما در غزل سعدی با نبوغ زبانی و زبانآفرینی سعدی روبهروییم. آنچه در نبوغ هنری سعدی مهم است، هنریکردن پدیدههاست. سعدی با بهرهجویی از زبان تشبیهها، استعارات، مجازها و کنایهها و غالباً استفاده از انواع ایهام این امر را در غزل ایجاد میکند. سعدی با بهرهمندی از تکنیکها و روشهای گوناگونی چون حذف عناصر جمله (شاخصۀ برجستۀ سبک سعدی)، کنایه، ایهامهای چندوجهی و مانند اینها به ابلاغ معنا، تأثیرگذاری بیشتر و زیبایی لفظی ایجاد کرده که سخن وی را در میان شاعران فارسی یگانه ساخته است. بهرهگیری سعدی از حصر و قصر بلاغی در غزلیات یکی از عوامل ایجاد تأکید در کلام او بهشمارمیآید که بهمنظور برجستهسازی و تأثیر بیشتر بهکار گرفته شده که از نظر زیباییشناسی هنر، علم بلاغت و معنیشناسی کاربردی مورد توجه هستند.
سعدی برای بیان مفاهیمی که مصداق مادی و ملموس دارند، معمولاً به گونۀ مستقیم سخن میگوید و در هر کجا که با مفاهیم انتزاعی روبهروست برای درک بهتر مطلب، آن مفاهیم را در قالب واژگان و کلمات محسوس بیان میکند. زمانیکه بر آن است تا غیرمستقیم مطالبی را بیان کند، از مفاهیم تمثیلی و محسوس بهره میبرد تا آن مفاهیم انتزاعی به ذهن نزدیک شوند و قابلِوصف و ادراک گردند. در این حالت مخاطب قادر به درک مفهومی گسترده و غیرانتزاعی در قالب و تصویری ملموس و محسوس خواهد شد که میان آنها رابطۀ علّی و معلولی وجود دارد. این امر خود، یا منجر به کلیّتبخشیدن به ویژگیهای شعر میشود که وجود تناقضها، پیوندهای صفات متضاد و رابطۀ میان آنها از این نوع است؛ و یا موجب سیالیتبخشیدن به مفاهیم و شکستن حد و مرز لفظی واژگان میشود که ایهام و ابهام در کلام را به دنبال میآورد. بهرهمندی از زبان حس و دل نیز زمانی در شعر و غزل سعدی پدیدار میشود که شاعر از بیان گزارههای مستقیم محبتآمیز، تقاضا و یا تهدید رویگردان است و میکوشد تا از طریقی دیگر سخن خود را به گوش معشوق برساند.
تعارض منافع
تعارض منافع وجود ندارد.
[1]. sign
[2] . دلالت "درونزبانی" توضیح به کمک واژههای زبان است و دلالت "برونزبانی" اشاره به چیزی در جهان خارج از زبان دارد.
[3]. Nathalie Sarraute
[4]. denotation
[5]. Anatole France
[6]. Will Durant
[7]. Immanuel Kant, Arthur Schopenhauer
[8]. «بیشتر فیلسوفان [همچون ملاصدرای شیرازی و حکیم قاینی] برآنند که لذّت دریافتی است ملایم با طبع و آن خیر و کمال طبع است و الم مقابل آن» (نیّری، 1386: 62) و بر همین اساس آن را به گونۀ لذت حسی و عقلی تقسیمبندی نمودهاند و برآنند که لذات حسی فراتر از امور مادی و حسی نمیرود، اما لذت عقلانی مربوط به لذّت قوۀ عاقله یا نفس ملکی در ادراک امور آسمانی و حقانی است و شباهتی با لذتهای حسی ندارد. ملاصدرای شیرازی بر این نکته نظر دارد که عارف به مراتبی از لذتهای مثالی و ناب معنوی دست مییابد که لذت دنیا و لذتهای حسّی نزد او بیارزش میشود (همان) . سعدی نیز در این مقوله بر همین باور است:
روى خوش و آواز خوش دارند هریک لذّتى
|
بنگر که لذّت چون بود محبوب خوش آواز را
|
(سعدی، 1389: 415)
که بیانگر کمال معشوق و لذتهای عقلی است.
شربتى تلختر از زهر فراقت باید
|
تا کند لذّت وصل تو فراموش مرا
|
(همان: 417)
که به لذتهای مثالی و عقلی اهلالله اشارت دارد که از بند نفس و هوای آن رستهاند و به دوست زنده شدهاند و با او و برای او و به سوی او میزیند. این همان لذت "ترک لذت" است که از لذتهای ویژهای است که سعدی از آن سخن گفته است:
اگر لذت، ترکِ لذت بدانى
|
دگر شهوتِ نفس لذت نخوانى
|
(سعدی، 1389: 806)