- مقدمه
ترجمه در یک حرکت دوجانبه پلی است بر انتقال مفاهیم فرهنگی بین دو زبا؛ و از نظر رافائیل برتون[1] تا زمانی که میل به دانستن و شوق به آگاهی از فرهنگها وجود داشته باشد نیاز به ترجمه نیز احساس میشود و این نیاز هر روز فزونی میگیرد (میرعمادی، 1369: 12).
هر زبان از دو جنبه بررسیپذیر است: ساختار[2] و کارکرد[3]. ساختار زبان طبق تعریف، مجموعه عناصر زبان یا اجزای تشکیلدهنده یک نظام زبانی است. عدهای ساختار زبان را منوط به روابط حاکم بر عناصر نحوی زبان میدانند (ساختار نحوی) و عدهای دیگر علاوه بر ساختار نحوی برای زبان، ساختار آوایی و معنایی هم در نظر میگیرند. چامسکی[4] ساختار زبانی را به چهار گروه ژرف ساختی، گشتاری، معنایی و آوایی تقسیم میکند (حرّی،1390: 57). گزینشهای واژگانی و ساختاری هر دو از اجزای کلیدی در فرآیند ترجمه هستند و هر یک به نوعی بر دیگری تأثیر میگذارد. مترجم باید با توجه به اهداف ارتباطی، ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی هر دو زبان و همچنین نیازهای خواننده، انتخابهای مناسبی انجام دهد تا بتواند پیام را به بهترین نحو ممکن منتقل کند. این فرآیند نیازمند مهارت و دقّت بالاست و میتواند تأثیر زیادی بر کیفیت نهایی ترجمه داشته باشد. لذا گزینشهای ساختاری و واژگانی نقش مهمّیدر بازآفرینی متن، انتقال مؤثّر پیامها، درک و تفسیر متن توسط خواننده ایفا میکنند.
رمان «ارواح کلیمانجارو» که توسط ابراهیم نصرالله نگاشته شده و به دست سیدحمیدرضا مهاجرانی ترجمه شده است، یک اثر ادبی مهم و تأثیرگذار در زمینۀ روایت تجارب و احساسات فلسطینیها است. این رمان به بررسی موضوعات هویتی، فرهنگی و اجتماعی فلسطینیها میپردازد و صعود آنان به قلۀ کلیمانجارو را به عنوان نمادی از تلاش و ارادة این ملت در راستای رساندن پیام و هویت خود به جهانیان به تصویر میکشد. صعود به کلیمانجارو -که در واقع به معنای ارتقای روحی و معنوی است- نمایانگر عزم و ارادة فلسطینیها در مواجهه با چالشها و سختیهاست. نصرالله با استفاده از زبان شاعرانه و توصیفهای زیبا، تلاش میکند تا عمق احساسات و آرزوهای مردم فلسطین را به تصویر بکشد و جهانیان را به درک بهتری از واقعیتهای زندگی آنها ترغیب کند. این اثر نه تنها به عنوان یک روایت داستانی، بلکه به عنوان یک منبع مطالعاتی در زمینة ادبیات معاصر عربی و بررسی وضعیت اجتماعی- سیاسی فلسطینیها اهمیت دارد. نصرالله با نگاهی عمیق به تاریخ و فرهنگ فلسطین، قدرت و زیبایی زبان را در خدمت ابراز درد و امید ملت خود قرار میدهد و به این ترتیب، پیام این کتاب فراتر از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی میرود و به نوعی دعوت به همدلی و همبستگی در برابر ظلم و بیعدالتی است. این جستار ادبی با روش توصیفی- تحلیلی و بر مبنای بنمایههای تراسازگازی و نظریۀ لانس هیوسن روی رمان ارواح کلیمانجارو اثر ابراهیم نصرالله و ترجمۀ سید حمیدرضا مهاجرانی و سطوح گزینش ساختاری و واژگانی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
پرسشهایی که در این جستار مدنظر است:
- با ارزیابی ابعاد هنجاری و فرهنگی در الگوی بازآفرینی ترجمهای لانس هیوسن، چگونه تراسازگاری ترجمۀ رمان «ارواح کلیمانجارو» از ابراهیم نصرالله مورد سنجش قرار میگیرد؟
- این سنجش در چه مواردی به تطبیق یا تغییر عناصر فرهنگی، ارزشی و ایدئولوژیک متن اصلی با افق انتظار و هنجارهای فرهنگی جامعه مقصد منجر شده و پیامدهای آن بر پذیرش و درک رمان توسط خوانندۀ فارسیزبان چیست؟
- بر اساس الگوی بازآفرینی ترجمهای لانس هیوسن، چگونه استراتژیها و تصمیمات مترجم در ترجمۀرمان «ارواح کلیمانجارو» بر تراسازگاری آن تأثیر گذاشتهاند؟
- پیشینۀ پژوهش
براساس جستوجوهای صورت پذیرفته دربارة کاربرد نظریة بازآفرینی لانس هیوسن در متون ادبی؛ از جمله پژوهشها یافت شده در این خصصوص، مطالعۀ صیادانی و همکاران (1403) در مقالهای با موضوع «بنمایههای تراسازگاری در ترجمۀ نمایشنامۀ جسر إلی الأبد اثر غسان کنفانی بر اساس الگوی بازآفرینی ترجمهای لانس هیوسِن» است. نویسندگان در مقالة حاضر با استفاده از الگوی بازآفرینی ترجمهای هیوسن و با رویکرد توصیفی- تحلیلی به تطبیق هر یک از این نمایهها در ترجمۀ نمایشنامۀ جسر إلی الأبد از غسان کنفانی (2013) در مجموعهای با عنوان «نمایشنامهها» از فاروق نجمالدین (1402) پرداختهاند. همچنین براساس بررسی ها در پایگاههای اینترنتی بجز پژوهش فوق، نظریة تراسازگاری لانس هیومن در متون عربی مورد بررسی قرار نگرفته است و نظر به اینکه رمان «ارواح کلیمانجارو» دارای شاخصههای واضح در ترجمة سید حمیدرضا مهاجرانی است، مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
- نظریة بازآفرینی ترجمة لانس هیوسن[5]
در تحلیل بافت فرازبانی، نحوۀ بازنمایی عناصر ارتباطی متنی در مجموعههای روایی از اهمیت ویژهای برخوردار است. نمایش ایدئولوژیها و فرهنگها بهعنوان یک راهبرد فراتر از کاربردشناسی، نقش مهمیدر انتقال پیام در بافت فرازبانی نمایشنامه ایفا میکند. هیوسن در این راستا دو دسته گزینشهای ساختاری و واژگانی را با مؤلفههای کاربردی بازآفرینی ترجمهای مطرح میکند.
1-3. گزینش ساختاری
گزینشهای ساختاری بهعنوان پیشفرضهایی در نظر گرفته میشوند که در فرآیند ترجمه میان یک زبان با فرهنگ خاص و دیگر فرهنگها به کار میروند. این گزینشها شامل انتخاب فرم و ساختار متن مقصد است که به گونهای نسبت به ساختار متن اصلی بازتولید میشود (Hewson, 2011: 59)
1-1-3. همترازی ساختاری
به اعتقاد هیوسن، هرگونه تغییر در ساختار نیازمند نوعی بازآرایی مجدد است. او برای عبور از چالشهای مؤلفههای بازآفرینی، ساختارهای همترازی را معرفی میکند که شامل مبانی همگزینی، افزونههای مصنوعی و تغییر بیان است. همترازی ساختاری یا همان پیکرههای موازی به معنای دستهبندی مجدد و بازسازی عناصر زبانی است که بهعنوان یک فرآیند دگرگونی شناخته میشود. این بازسازی میتواند شامل جنبههای همگزینی و افزونههای مصنوعی باشد. هیوسن در توضیح مؤلفه همگزینی بر این نکته تأکید دارد که این مفهوم زمانی بهکار میرود که یک عنصر یا گروهی از عناصر زبانی در کنار دیگر مجموعههای زبانی قرار میگیرند، بدون آنکه رابطهای صریح میان آنها وجود داشته باشد. افزونههای مصنوعی نیز به مفهومیاز جایگذاری دلالت دارند که شامل تغییر عناصر زبانی بر اساس انتخابهای ترجمهای مترجم و تناسب با گزارههای زبانی متن مبدأ است. بر این اساس، ساخت روایی نیازمند تغییراتی است تا با بافتار جدید هماهنگ شود (Ibid: 64-65).
2-1-3. دِگرش
دگرش یا تغییر بیان به عنوان فرآیندی در نظر گرفته میشود که از طریق تغییر زاویه دید، پیام را منتقل میکند. هیوسن بر این باور است که مفهوم دگرش شامل بهکارگیری گزارههایی در متن است که برای انتقال یک ایده مشخص در زبان مبدأ و فرهنگ مقصد متفاوت است. در این فرآیند، مترجم به بازآفرینی معنای متن میپردازد، بدون اینکه معنای اصلی تغییر کند یا ناهنجاریای برای خواننده ایجاد شود. این تغییرات در بیان از طریق جابهجایی عناصر لفظی و به خصوص در مفاهیم استعاری، نظیر استعارههای کنایی و تشبیهی، بازنمایی میشوند. این عناصر به عنوان نشانههای زبانی، پدیدههای مفهومیرا نمایان میسازند و از آنجا که به بازنماییهای ذهنی مربوط میشوند به زبان درونی ما برای درک جهان وابستهاند (Ibid: 66)
بر اساس نظریات هیوسن، وجود یک استعاره در متن مبدأ میتواند به سه نتیجه مختلف در متن هدف منجر شود: اول، ترجمۀ استعاره مطابق با استعاره همسان در فرهنگ مقصد، بدون توجه به مناسب بودن معادل انتخابی؛ دوّم، جایگزینی استعاره با استفاده از استعارههای مرتبط در فرهنگ مقصد و نادیده گرفتن اصل آن در متن مبدأ و سوم، اولویت دادن به اصل استعاره از متن مبدأ و نادیده گرفتن همخوانی با فرهنگ مقصد. علاوه بر این، ترجمۀ دقیق ساختارهای استعاری و بازنمایی مفاهیم آن از طریق انتخابهای ترجمهای به تغییر این ساختارها در بافت ترجمهای منجر میشود که هیوسن بر این باور است که این تغییرات میتواند زیبایی و آراستگی خاصی به متن ببخشد (Hewson, 2017: 78).
2-3. گزینش واژگانی
در مورد گزینشهای واژگانی، عملکرد مترجم در انتخاب واحدهای واژگانی به عنوان ابزارهای فرعی به انتخاب عبارات و واژگان محتوایی محدود میشود که به نمایش یک متن معنادار کمک میکند. از این منظر، واحدهای واژگانی باید با توجه به دانشهای زبانی و چگونگی ورود دادهها به نظام متنی مورد ارزیابی قرار گیرند. هیوسن به این نکته اشاره میکند که انتخاب مؤلفههای واژگانی در چارچوبهای تصریح، تلویح و اطلاق مورد بررسی قرار میگیرد و این انتخابها تأثیر بسزایی بر کیفیت و دقت ترجمه دارند (Hewson, 2011: 67).
1-2-3. اسلوب تصریح و تلویح
اسلوب تصریح و تلویح به عنوان یکی از راهبردهای ویژه در ترجمه بهویژه در متون ادبی و نمایشی شناخته میشود. این اسلوب به مترجم این امکان را میدهد که با بهرهگیری از دو رویکرد مختلف به انتقال معانی و مفاهیم موجود در متن اصلی به شکل دقیقتر و مؤثرتر بپردازد. تصریح به معنای بیان واضح و مستقیم اطلاعات است؛ در حالی که تلویح به استفاده از نشانهها و اشارههای ضمنی برای انتقال معنا میپردازد. در بسیاری از موارد، متن مقصد نیازمند این است که اطلاعات و اصطلاحاتی که به وضوح در متن مبدأ موجود نیستند به روشنی بیان شوند یا برعکس، اطلاعات پنهان در متن مبدأ به صورت تلویحی در متن مقصد لحاظ شوند (Hewson, 2018: 22).
با توجه به گفتههای هیوسن، این دو روش به ویژه زمانی مورد استفاده قرار میگیرند که متن مقصد برای فهم کامل نیاز به توضیحات و بسط بیشتری نسبت به متن مبدأ دارد. مترجم بهویژه در متون نمایشی باید قادر باشد تا عناصر فرهنگی و زبانی را که ممکن است برای مخاطب مقصد مبهم یا نامشخص باشد به شیوهای کارآمد و قابل فهم روشن سازد. در نهایت، استفاده از این تکنیکها به مترجم کمک میکند تا در فرآیند ترجمه به تعادل بین وفاداری به متن مبدأ و تطابق با فرهنگ مقصد برسد که این امر به تجربۀ خواندن و درک بهتر متن ترجمه شده کمک شایانی میکند. برای مترجمیکه به روایتهای نمایشی میپردازد، این توانایی در انتقال معانی عمیق ارتباطات فرهنگی و زبانی حیاتی است (بیکر و سالدینا[6]، 1396: 386 و صیادانی، 1403: 101-104).
2-2-3. اطلاق
پندارۀ اطلاق در ترجمه به بهکارگیری واژگان و اصطلاحات در معنای خاص و با توجه به زمینۀ خاصی از متن اشاره دارد که در آن، نامها، عناوین و اصطلاحات ویژه بهگونهای استفاده میشوند که جلوهای خاص و تاثیرگذار را ایجاد کنند. در این مفهوم، هیوسن تأکید دارد که اطلاق ابتدا نامها و عناوین را تحت تأثیر قرار میدهد؛ به گونهای که ممکن است در متن ترجمه عنوانی که در متن مبدأ وجود ندارد به آن افزوده شود یا نام کوچک فرد از متن حذف شود. این پنداره به گونهای عمل میکند که گزارهها و عناوین که تحت عنوان اطلاق یاد میشوند، میتوانند با استفاده از ابزارهای تشبیهی یا سایر روشهای توصیفی نسبت به یک شخص یا نماد زبانی خاص نسبت داده شوند. این فرآیند معمولاً با استفاده از صفات بارز شخصیتی آغاز میشود؛ بهطوری که یک صفت مشخص به عنوان نمایانگر ویژگیهای عملکردی فرد به او اطلاق میشود. سپس بهکمک ضمایر مناسب یا نمادهایی دیگر، ارتباطی میان آن شخص و صفت یا عنوان مذکور برقرار میشود. کاربست چنین راهبردهایی نه تنها به شفافسازی معانی و مفاهیم در متن ترجمه کمک میکند، بلکه تأثیرگذاری متمایزی در فضای کلی ترجمه ایجاد میکند. از این رو، مترجم میتواند با استفاده از پندارۀ اطلاق به شکل بهتری با بافت فرهنگی و زبانی مقصد ارتباط برقرار کند و انتقال معنا را به شکلی مؤثرتر انجام دهد. به این ترتیب، اطلاق در ترجمه به ابزاری تبدیل میشود که فراتر از صرفاً برقراری ارتباط به غنای فرهنگی متن و ارتباط عمیقتر با مخاطب کمک میکند (Hewson, 2011: 68).
در نمودار (1) به طور شماتیک الگوی بازآفرینی ترجمه ارائه شده توسط لانس هیوسن ارائه شده است.
نمودار 1. الگوی بازآفرینی ترجمة لانس هیوسن (2011)
- بحث و بررسی
1-4. گزینش ساختاری
1-1-4. همترازی ساختاری
همترازی ساختاری به اصلاح مقولة ساختی یک عنصر یا مجموعهای از عناصر زبانی و بازسازی مجدد بافتار آن پیرامون یک دستة جدید گفته میشود (Hewson, 2011: 65) و همگزینی به عنوان یکی از سازوکارهای اساسی در بازسازی بافت یک متن محسوب میشود. این همترازی ساختاری در ترجمة متون ادبی به شیوههای مختلفی همانند ترجمة دو جمله به یک جمله، جملة اضافه شده توسط مترجم، جملۀ حذف شده و ترجمۀ یک جمله به دو جمله طبقهبندی میشود (صیادانی، 1403: 106). نمونههای بسیاری از همترازی در ترجمة رمان «ارواح کلیمانجارو» مشاهده میشود که با نظریة هیوسن بر مبنای همگزینی و افزونههای مصنوعی قابلیت انطباق را دارد:
متن اصلی: «لکنی حین سمعتُ أن المتطوعین فی طریق الصعود إلى واحدة من أعلى قمم العالم، أعلى قمة فی إفریقیا، سیرافقون أطفالا فلسطینیین بترت سیقانهم أدرکت أن المشروع أکثر ضرورة وأکثر أهمیة» (نصرالله، 2015: ۹).
ترجمة فارسی: «اما وقتی شنیدم در برنامه صعود به بام قارۀ آفریقا گروهی از کودکان فلسطینی که از قسمت پا دچار نقص عضو شدهاند نیز شرکت دارند به ضرورت بیش از حد اجرای آن طرح ایمان بیشتری آوردم» (مهاجرانی،1400: 3).
در مثال فوق گزینش انتخاب شده در ترجمه از نوع گزینشهای ساختاری است، زیرا تغییرات ترجمه در سطح واژگانی نیست و در سطح ساختار کلام است. هچنین نوع گزینش ساختاری از نوع «همترازی ساختاری» است، زیرا بر اساس دیدگاه هیوسن، مترجم از افزونۀ مصنوعیِ استفاده کرده و ترجمهای که میتوانست دارای دو فعل «فهمیدم» و «است» باشد را در یک فعل خلاصه کرده و با متن همتراز کرده است.
بازآفرینی را میتوان نوعی «کدگذاری مجدد» محسوب کرد که طی آن، محتوای متن اصلی در ساختاری جدید در زبان مقصد بازسازی میشود (مختاری، 1375: 86). صفوی میگوید: «به هیچ عنوان اعتقاد ندارم که در ترجمه، بازآفرینی صورت میگیرد، بلکه معتقدم ترجمة خلق اثر جدید است» (صفوی، 1383: 29). همترازی ساختاری به عنوان یکی از سازوکارهای بازآفرینی نزد هیوسن نمایان است که محتوای متن در زبان مقصد به ساختاری جدید مبدل میشود:
متن اصلی: «هکذا وجدتُ نفسی واحداً من المتطوعین، وقد أحسست أن علی ألا أترکهم یصعدون الجبل وحدهم» (نصرالله، 2015: 10).
ترجمة فارسی: «این گونه شد که من نیز خود را میان یکی از داوطلبان اجرای این طرح یافتم و حس کردم نباید آنها را در چنین صعودی تنها گذاشت» (مهاجرانی، 1400: 4).
در ترجمه عبارت فوق، گزینش «همترازی ساختاری» بهکار رفته است. در ترجمه عبارت «هکذا وجدتُ نفسی واحداً من المتطوعین» ، مترجم، عبارت «میان» و «اجرای این طرح» را خود به متن افزوده است. در واقع مترجم از افرونههای مصنوعی در ترجمه استفاده کرده است. استفاده از افزونههای مصنوعی بیان شده، این امکان را به خواننده متن میدهد که فضای روایی داستان را بهتر درک کند، چون این کار مترجم در ساختار متن، افزایشی را به وجود آورده و نیز ترجمه را با فضای روایی متن، همتراز ساخته است، گزینش ما از نوع «همترازی ساختاری» است.
ترجمه -بهویژه در حوزه ادبیات- فراتر از بازآفرینی ساده و نیازمند یک آفرینش خلاقانه توسط مترجم است تا بتواند جوهر اثر اصلی را به شکلی بدیع در زبان مقصد ارائه دهد (صفوی، 1388: 176). مترجم ادبی برای ارائۀ اثری خلاقانه، زیبا و جذاب نیاز به قریحه و ذوق ادبی دارد. این دیدگاه توسط منتقدانی مانند آربری و موریس کلاول[7] نیز تایید شده است (ر. ک: پورجوادی، 1365: 24 و داربلنه[8]، 1377: 128). حمیدرضا مهاجرانی در ترجمۀ رمان «ارواح کلیمانجارو» در بحث همترازی ساختاری با افزونههای مصنوعی، روح آفرینش خلاقانه را در ترجمه فعال کرده است:
متن اصلی: «کانت الرحلة أوسع من أن تکون سیرة. کانت فسیحة بحیث لا یمکن أن تستوعبها إلا روایة فیها من ظلال أرواحنا الکثیر، وفیها من ظلال أرواح أخرى حلمت بهذا الجبل قبلنا، وستحلم به بعدنا؛ فیها ما فی کل روایة بحیث تتقاطع فیها الأحداث والخیال الطلیق فتبدو ابنة الحریة نفسها، سواء فی علاقتها بالشخصیات أو التفاصیل الصغیرة. فیها ما عشناه، وما عاشه غیرنا، وما حلمنا به، وحلم به غیرنا» (نصرالله، 2015: 11).
ترجمة فارسی: «آن سفر خیلی وسیعتر از سیر و سیاحت صرف بود. آن قدر وسیع که شرحش فقط از طریق روایت یک داستان میسر است؛ قصهای که سایۀ ارواح و جانهای زیادی را در خود دارد و پرهیب دلهای شجاعی که پیش از ما بر آن قله صعود کرده بودند و شجاع دلانی که آرزوی صعودش را پس از ما خواهند داشت. در سراسر این قصه حوادث و خیال، یله و رها طوری درهم آمیخته که به نوعی خود را به شکل یک فرزند آزادی، چه در ارتباط با شخصیتهای داستان و چه در شرح و تفصیل ریز و جزئی اش، نمایش میدهد. در این حوادث و اتفاقات چیزهایی نهفته که هم ما با آنها زیستهایم و هم دیگران با آن زندگی کردهاند. هم حاوی رؤیاهایی است که ما داریم و هم رؤیاهایی که دیگران در سر میپرورانند» (مهاجرانی، 1400: 6).
در ترجمۀ عبارت بالا، گزینش «همترازی ساختاری» بهکار رفته است. مترجم، عبارت «در این حوادث و اتفاقات» را خودش به ترجمه افزوده است؛ در واقع ضمیر «ها» در «فیها» به یکسری موضوعاتی بازمیگردد که یکی از آنها عبارت «الأحداث» است. مترجم در این ترجمه، ضمیر «ها» را به صورت «آنها» ترجمه نکرده است و این ضمیر را با توجه به مرجع آن که در جملۀ پیشین آمده، ترجمه کرده است که برای مخاطب، قابل فهم تر باشد، زیرا ترجمۀ ضمیر «ها» به معادل فارسیاش، ممکن است برای خواننده ابهام ایجاد کند.
2-1-4. دِگرش
دگرش یا تغییر بیان به عنوان «تغییر در پیام از طریق تغییر زاویه دید» است (فاست[9]، 1397: 99). به عقیدۀ هیوسن، مفهوم دگرش شامل استفاده از گزارههایی در ساخت متن است که برای انتقال یک ایدۀ معین در زبان مبدأ و فرهنگ مقصد متفاوت است (Hewson, 2011: 66) . مترجم در فرآیند بازآفرینی از طریق این مؤلفه بدون تغییر معنا و بدون ایجاد حس ناهنجاری در خوانندۀ متن هدف از طریق جابهجایی عناصر لفظی تغییری در دیدگاه پیام ایجاد میکند. این جابهجایی و تغییر بیان به گونههای مختلفی در مفاهیم استعاری «بهویژه استعارههای مفهومی»، کنایی و تشبیهی بازنمایی میشود. این عناصر به عنوان نشانههای زبانی از آنجایی که پدیدههای مفهومی هستند، خصوصیتِ بازنماییهای ذهنی دارند؛ یعنی بر حسب «نمادهای ذهنی که برای بازنمایی جهان در افکارمان بهکار میبریم مانند جملهاند» (شریف، 1400، جلد 2: 69). مفاهیم مزبور از نگاه هیوسن، ابزار مناسبی به عنوان گزینۀ بالقوۀ ترجمهای شناخته میشود. به باور او، وجود یک استعاره در متن مبدأ میتواند منجر به سه نتیجۀ احتمالی در متن هدف شود؛ «نخست ترجمۀ استعارۀ موجود در زبان مبدأ به استناد با استعاره همسان در فرهنگ مقصد؛ صرفنظر از اینکه گزینش معادل را مناسب بدانیم یا نه. دوم جایگزینی استعاره از موضع همخوانی و مجاورت آن از فرهنگ مقصد و نادیده گرفتن اصل آن از متن مبدأ به این صورت که استعارههایی در ساختار ترجمهای زبان استفاده میشود، اصلاً منطبق با مفهوم اصل آن از زبان مبدأ نباشد و سوم نادیدهانگاری موضع همخوانیِ فرهنگ مقصد و ترجیح بر اصل استعاره از متن مبدأ» (Hewson, 2011: 78).
متن اصلی: «عرفت أن ارتفاع القمة عشرون ألف قدم تقریبا، سیقطعها المشارکون فی ظروف مناخیة متعددة، فذلک الطقس الذی سینعم به الصاعدون فی السهول المحیطة بالجبل، سیتلاشى قلیلا قلیلا، مع کل خطوة یخطونها فی طریقهم إلى القمة الثلجیة» (نصرالله، 2015: 10).
ترجمة فارسی: «متوجه شدم ارتفاع قله قریب به بیست هزار پاست که صعودکنندگان در شرایط آب و هوایی متفاوتی آن را طی میکنند. آب و هوایی که جان و روح صعودکنندگان را در دل دشتهای نشسته بر اطراف قله در خود میگرفت، رفته رفته از بین میرفت و با هر گام که برمیداشتند و به سمت قلۀ پوشیده از برف نزدیک میشدند، آب و هوا سردتر، سختتر و استخوان سوزتر میشد» (مهاجرانی، 1400: 4).
در مورد فوق به دلیل اینکه مترجم از یک مفهوم بلاغی (در بر گرفتن جان) استفاده کرده است، گزینش ما از نوع «دگرش» محسوب میشود. ترجمۀ تحتاللفظی عبارت میشود «آب و هوایی که صعودکنندگان از آن بهره میبرند....» نکته بسیار ظریفی که اینجا مطرح بوده این است که در ترجمۀ تحتاللفظی، صعودکنندگان نقش «فاعل» و آب و هوا نقش «مفعولی» دارد، اما مترجم با استفاده از آرایۀ استعاره، دقیقاً نقش دستوری این دو واژه را برعکس کرده است؛ به طوری که «صعودکنندگان» به نوعی نقش مفعولی گرفته و «آب و هوا» نقش فاعلی گرفته است. از همین رو، ترجمه را میتوان «بازسازی و بازآفرینی یک متن در زبانی دیگر» دانست که مستلزم تسلط کامل مترجم به عناصر و دلالتهای درونزبانی و برونزبانی متن مبدأ و دلالتها و نشانههای متنی و غیرمتنی زبان مقصد است» (میرحاجی و مرامی، 1390: 143).
دگرش یکی از سازوکارهای بازآفرینی محسوب میشود و نیازمند تسلط کامل مترجم است که در مثال زیر نیز مترجم چنین عمل کرد است:
متن اصلی: «فی ستة أیام سوف یعبر الصاعدون خمس مناطق مناخیة مختلفة بدءًا بالأستوائیة، مروراً بالألبیة الصحراویة العالیة (نسبة لجبال الألب) ، وصولاً إلى القطبیة» (نصرالله، 2015: 10).
ترجمة فارسی: «طی شش روزی که کوهنوردان طی مسیر میکردند، پنج نوع آب و هوای مختلف را پشت سر میگذاشتند. از آب و هوای استوایی گرفته تا آب و هوایی شبیه به دشتهای مرتفع مناطق آلپ (در مقایسه با سلسلۀ جبال آلپ) تا رسیدن به آب و هوای قطب گونه!» (مهاجرانی، 1400: 4).
در ترجمه این عبارت از گزینش «دگرش» استفاده شده است. در بخشی که نویسنده میگوید :«بدءًا بالأستوائیة، مروراً بالألبیة الصحراویة...» اگر ترجمه به صورت تحتاللفظی باشد، ترجمه به این صورت میشود که «در حالی که با آب و هوای استوایی شروع میشود و با آب و هوای آلپی ادامه مییابد»؛ این ترجمه که توسط نویسنده مقالۀ حاضر بیان شد تا حدودی قابل فهم است، اما مترجم کتاب از یک عبارت معادل در زبان مقصد استفاده کرده که نشان از تواناییهای زبانی وی است. این عبارت که «از فلان گرفته تا بهمان» در زبان فارسی کاربرد دارد و مترجم کتاب از آن استفاده کرده که فضای روایی داستان متناسب با فرهنگ مقصد باشد. از این رو، گزینش به کار رفته در ترجمه از نوع «دگرش» است. به طور نمونه:
متن اصلی: «وجودها لسبعة أیام فی جبل دِینْالی ذی الطقس المتقلِّب، وأمامها ثلاثة أخرى کان کافیاً لیزرع فی رأسها فکرة لا تستطیع نفیها...» (نصرالله، 2015: 17).
ترجمة فارسی: «حضور یک هفتهای اش در کوههای «دنالی» با آن آب و هوای متغیر و اینکه قرار بود تا سه روز دیگر هم آنجا بماند، کافی بود ذهنش به این فکر انکار ناپذیر مشغول شود...» (مهاجرانی، 1400: 11).
مترجم در این ترجمه از گزینش «دگرش» استفاده کرده است. عبارت «لیزرع فی رأسها فکرة لا تستطیع نفیها» دارای استعاره است و ویژگیهای بلاغی در آن بهکار رفته است، زیرا «فکرة» را به تخم گیاه و «رأس» را به زمینی تشبیه کرده است که آن تخم در زمین کاشته میشود، اما مترجم معنای تحتاللفظی آن را نیاورده است و عبارتِ «به این فکر انکارناپذیر مشغول شود» را بهکار برده است. با توجه به اینکه عبارتهای بلاغی یکی از ابزارهای گزینش «دگرش» محسوب میشوند، مترجم در این ترجمه از پندارۀ «دگرش» استفاده کرده است.
2-4. گزینش زبانی
عملکرد مترجم در گزینش واحدهای واژگانی به عنوان ابزارهای فرعی تولید زبان محدود به انتخاب عبارتها و واژگان محتوایی در جهت نمایش یک متن معنادار میشود. در این منظر واحدهای واژگانی باید با دانشهای زبانی در مورد چگونگی ورودی دادههای نظام متنی ارزیابی شوند. به باور هیوسن، مسئلۀ نحوۀ انتخاب مؤلفههای واژگانی در چارچوبهای «تصریح- تلویح و اطلاق» معرفی میشود.
1-2-4. تصریح و تلویح
تبیین با مفهوم «تصریح» و «تلویح» از اصول ترجمهای شناخته شدهای هستند که میتوان آن را بهعنوان یک راهبرد ویژۀ سبکی در سطح ارزیابی معنایی و واژگانی تعریف کرد. این اسلوب با هدف «افزایش تعدیل و صرفهجویی در ترجمۀ متن هدف مورد استفاده قرار میگیرد و از طریق آن عناصر ضمنیِ فرهنگ مبدأ در فرهنگ مقصد به صورت آشکار بیان میشوند، چراکه بهوضوح از مفهوم متن پایه دریافت میشود» (Hewson, 2011: 68). با استناد بر این گزاره، هیوسن بر این باور است که «تصریح و تلویح زمانی در ساختمایۀ متن ترجمه صورت میپذیرد که متن مقصد دارای اطلاعات و اصطلاحاتی باشد که این اصطلاحات در همسانی با متن مبدأ به شکل واضحی بیان نشده باشد و یا به صورت محدود اشارۀ ضمنی به اطلاعات موجود در متن مبدأ شده باشد. هر چند این پنداره وجود دارد که خواننده متن هدف از اطلاعات و اصطلاحات زمینهای افزوده شده توسط مترجم آگاهی دارد» (Hewson, 2018: 22). به طور نمونه:
متن اصلی: «عندما سمعت بمشروع رحلة الصعود إلى قمة جبل کلیمنجارو دعما لصندوق إغاثة الأطفال الفلسطینیین الذی یعود له الفضل فی علاج آلاف الحالات لأطفال فلسطینیین ...» (نصرالله،2015: ۹).
ترجمة فارسی: «وقتی خبر اجرای طرح صعود به قلۀ کلیمانجارو به من رسید که قرار است به هدف حمایت از کودکان فلسطینی انجام شود و قصد دارند از آن طریق درمان هزاران کودک فلسطینی را پشتیبانی کنند...» (مهاجرانی، 1400: 3).
در اینجا گزینش «تصریح و تلویح» به کار رفته است، زیرا تغییر در سطح واژگانی رخ داده است و کل ساختار کلام دچار تغییر نشده است. همچنین واژۀ «سمعت» را به جای اینکه «شنیدم» ترجمه کند، با عنوان «خبر به من رسید» ترجمه کرده که مفهوم رایجتر در فرهنگ مقصد را برگزیده است. نکتۀ مهم این است که نباید آن را با دگرش اشتباه بگیریم، زیرا دگرش در یک عبارت یا جمله به کار میرود، اما تصریح و تلویح در سطح واژگانی اعمال میشود. به طور نمونه:
متن اصلی: «أحسست فوراً أن مشروع هذه الرحلة النبیلة ضروری ومهم» (نصرالله، 2015: ۹).
ترجمة فارسی: «با خود گفتم که اجرای چنین طرح شریف و صادقانهای از ضروریات محسوب میشود» (مهاجرانی، 1400: 3).
در اینجا اسلوب «تصریح و تلویح» بهکار رفته است. کلمۀ «أحسست» به معنای «احساس کردم» است، اما مترجم آن را «با خود گفتم» ترجمه کرده است. علت آن، این است که اولاً این نوع گزینش در سطح واژگانی است. در ثانی، با توجه به سیاق متن و واگویههای فردی که در حال صحبت با خود است، مترجم از عبارت «با خود گفتم» استفاده کرده و معنای همتراز با بافت متن را به طور تلویحی بیان کرده است.
متن اصلی: «وبعد سنوات وسنوات یأتی أطفال فلسطینیون یصعدون القمة منشدین بقوة الأمل: کلما إنطفأت شمعةٌ... نشتعلْ» (نصرالله، 2015: 12).
ترجمة فارسی: «سالها بعد کودکان فلسطینی از راه میرسند تا به این قله صعود کنند و محکم و استوار سرود کوهستانشان را اینگونه بخوانند: هر شمعی که خاموش شد، شمعهای دیگری خواهیم افروخت» (مهاجرانی، 1400: 8).
در ترجمۀ این عبارت، گزینش «تصریح و تلویح» بهکار رفته است. طبق الگوی هیوسن، بعضی اوقات مترجم ناچار است آنچه را نویسنده متن روایی در بافت نیاورده و مخاطب آن به طور تلویحی منظور نویسنده را دریافت میکند در ترجمه به طور صریح آشکار کند. در عبارت فوق، در ادامۀ فعلِ «نشتعل»، «شموعا أخرى» بوده است که به دلایل بلاغی و عدم اطاله کلام، حذف شده است، اما در ترجمۀ فارسی، مقصود تلویحی نویسنده آورده شده که آوردن آن اطالۀ کلام محسوب نمیشود.
2-2-4. اطلاق
پندارۀ اطلاق در مفهوم کلی خود بهکار بردن واژگانی در معنای خاص در چارچوب نام، عناوین و اصطلاحات ویژه در بافت متنی ترجمه است که جلوۀ خاصی را ایجاد میکند. در دیدگاه هیوسن، مفهوم اطلاق «ابتدا خود نامها و عناوین را تحت تأثیر قرار میدهد. عنوانی که وجود ندارد در ساخت ترجمهای اضافه میشود یا با حذف نام کوچک این مسئله امکانپذیر میشود. علاوه بر این، گزارهها، عناوین، اسامی و ضمایری که به عنوان نمود اطلاق یاد میشوند، ممکن است با ابزارها و بافتهای تشبیهی و یا ابزارهای گوناگونی که برای توصیف یک شخص و یا یک نماد زبانی مورد استفاده قرار میگیرند، نسبت داده شوند. چنین حالتی نخست با استفاده از یک صفت بارز شخصیتی به خاطر مفهوم عملکردی آن به شخص اطلاق میشود و یا در گام بعدی با ارائۀ یک ضمیر متناسب به فرد و یا یک نماد نسبت داده میشود. کاربست این راهبردها در ساختمایۀ ترجمهای متن تأثیرگذاری متمایزی را در بستر ترجمه ایجاد میسازد» (Hewson, 2011: 76)
متن اصلی: «أول التحلیق مشیٌ» (نصرالله، 2015: ۹).
ترجمة فارسی: «آغاز پرواز کردن، پر باز کردن است» (مهاجرانی، 1400: 3).
واژۀ «مشی» به معنای راه رفتن است، اما مترجم در اینجا آن را به «پر باز کردن» ترجمه کرده است. این نوع گزینش در سطح واژگانی رخ داده است. با توجه به اینکه در گزینش «اطلاق»، عناوین و اصطلاحات خاص بهکار میروند و همچنین چون مترجم یک صفت و عنوان خاص را برای ترجمه انتخاب کردده، گزینش «اطلاق» را برگزیده است. نکتۀ مهم دیگر آنکه «پرواز کردن» با «پر باز کردن» جناس دارند و همین به ترجمه زیبایی بخشیده است.
«هر اندازه مدلولهای نظام زبان مبدأ از مصداقهای جهان خارج فاصلة بیشتری گرفته باشد، امکان دستیابی مترجم نیز به انتخابهای نویسنده کمتر خواهد شد» (صفوی، 1391: 168). بنابراین، وقتی متن اصلی بیشتر بر پایه مفاهیم انتزاعی و برداشتهای ذهنی باشد، مترجم با چالش بزرگتری برای «وفادار ماندن» به انتخابهای اصلی نویسنده روبهرو است و به ناچار باید دست به بازآفرینی و انتخابهای خلاقانهتر بزند. این موضوع در گزینش واژگانی مترجم (مهاجرانی) در رمان حاضر مشهود است:
متن اصلی: «لقد حَوَّلَتْ تلک العاصفةُ العالمَ کلَّهُ إلى صحراء جلیدیة» (نصرالله، 2015: 17).
ترجمة فارسی: «این طوفان کوبنده و سوزنده و روبندۀ برف و باد، تمامیکرۀ زمین را به صحرایی یخ زده که تا بینهایت گسترده شده، تبدیل کرده است» (مهاجرانی، 1400: 11).
در ترجمۀ مزبور از گزینش «اطلاق» استفاده شده است. در عبارت «تلک العاصفة» که به معنای «آن طوفان» است، نویسنده هیچگونه صفتی را برای طوفان بیان نکرده است، اما مترجم برای آن، سه صفت «کوبنده» ، «سوزنده» و «روبندۀ برف» را بهکار برده است. با توجه به اینکه در پندارۀ «اطلاق» از ابزارهای توصیفی و تشبیهی و نیز اصطلاحات ویژه در ترجمه استفاده میشود که معنای خاصی را منتقل میکند در این ترجمه از گزینش اطلاق استفاده شده که یکی از گزینشهای سطح «واژگانی» محسوب میشود.
متن اصلی: «سبعة أیام قاسیة بدأ فیها الغذاء بالنفاد، وانتقل البرد القاتل الذی یتجول فی الخارج حرّا، إلى الداخل؛ وعبثا حاولت بجسدها المشدود کوتر وقف تقدم الصقیع. کان لا بد من أن تخرج إلیه، لمواجهته، کی لا یقتلها جالسة، وهی تحدق فی جسده غیر المرئی» (نصرالله، 2015: 18).
ترجمة فارسی: «هفت روز سرد و استخوانسوز و بیرحم و کند گذر میگذشت. آذوقه نیز رفته رفته رو به اتمام بود و سرمای کشنده مثل یک وحشی ولگرد بیرون جولان میداد و به درون چادرها سر میکشید. ریما برای آن که جسم و جانش را -با مچاله کردن پیکرش- در مقابل یورش سیلیهای سوزنده سرما در امان نگه دارد، سعی بی حاصل میکرد. او باید بیرون میرفت و به چهرۀ دیو سرما که به چشم نمیآمد، خیره مینگریست و میجنگید تا مچاله نمیرد» (مهاجرانی، 1400: 12).
در ترجمه این عبارت، گزینشهای مختلفی به کار رفته است، اما میخواهیم از حیث گزینش «اطلاق» آن را بررسی کنیم. واژۀ «جالسة» به معنای نشسته است، اما مترجم تعبیر «مچاله» را در ترجمه بهکار برده است. کسی که از سرما روی زمین مینشیند و دستها و پاهای خود را جمع میکند؛ مانند یک کاغذ مچاله میشود. چون مترجم این تعبیر و عنوان خاص را برای واژۀ «جالسة» به کار برده است، این گزینش «اطلاق» محسوب میشود. در واقع مترجم با این توصیف، قصد داشته شدت سرما را در فضای روایی داستان نشان دهد که در مسیر قلۀ کوه کلیمانجارو جریان دارد.
- بحث و نتیجهگیری
مقالۀ حاضر به بررسی تراسازگاری در ترجمۀ فارسی رمان «ارواح کلیمانجارو» اثر ابراهیم نصرالله، با استفاده از الگوی بازآفرینی ترجمهای لانس هیوسن میپردازد. هیوسن دو نوع کلی گزینش را در ترجمه معرفی میکند؛ گزینش ساختاری و گزینش زبانی. گزینش ساختاری به تغییرات در مقولۀ ساختی و بافتار جملات مربوط میشود و دو زیرمجموعه اصلی دارد؛ 1- همترازی ساختاری که به معنای اصلاح مقولۀ ساختی و بازسازی بافتار پیرامون یک دسته جدید است. این شامل مواردی مثل ادغام دو جمله به یک جمله، افزودن جمله توسط مترجم، حذف جمله یا تقسیم یک جمله به دو جمله میشود. هدف، همترازی ترجمه با متن مقصد از طریق افزونههای مصنوعی است. مثالهایی از ترجمۀ رمان «ارواح کلیمانجارو» نشان میدهد که مترجم با خلاصه کردن افعال یا افزودن عباراتی مانند «میان» و «اجرای این طرح» به خوانندۀ فارسیزبان کمک کرده تا فضای روایی داستان را بهتر درک کند. همچنین، ترجمۀ ضمیر «ها» به مرجع آن به جای معادل تحتاللفظی برای وضوح بیشتر صورت گرفته است. 2- دگرش که عبارت است آن که مترجم بدون تغییر معنا و ایجاد ناهنجاری از طریق جابهجایی عناصر لفظی، دیدگاه پیام را تغییر میدهد. دگرش اغلب در مفاهیم استعاری، کنایی و تشبیهی رخ میدهد. هیوسن معتقد است استعاره در متن مبدأ میتواند به سه شکل ترجمه شود؛ معادلیابی با استعارۀ همسان، جایگزینی با استعارهای منطبق با فرهنگ مقصد، یا نادیدهگرفتن همخوانی فرهنگ مقصد و ترجیح استعارۀ مبدأ. مثالها نشان میدهد که مترجم با استفاده از مفاهیم بلاغی مانند «جان و روح صعودکنندگان را در خود میگرفت» به جای ترجمۀ تحتاللفظی یا بهکارگیری عبارت «از فلان گرفته تا بهمان»، دیدگاه پیام را تغییر داده تا با فرهنگ مقصد سازگارتر باشد.
گزینش زبانی، بر انتخاب واحدها و واژگان در سطح معنایی و واژگانی تمرکز دارد و شامل دو زیرمجموعه است؛ 1- تصریح و تلویک. در ترجمۀ رمان، مترجم واژۀ «سمعت» را به «خبر به من رسید» ترجمه کرده تا مفهوم رایجتر در فرهنگ مقصد را انتخاب کند. همچنین عبارت «احسست» به «با خود گفتم» تبدیل شده تا با سیاق متن و واگویههای فردی همخوانی داشته باشد. در مثالی دیگر، منظور ضمنی نویسنده در فعل «نشتعل» (که «شموعا اخرى» بوده) به صورت صریح در ترجمۀ فارسی آورده شده است. 2- اطلاق: در ترجمۀ«ارواح کلیمانجارو»، «مشی» (راه رفتن) به «پر باز کردن» ترجمه شده که هم بار معنایی خاصی را منتقل میکند و هم جناس ایجاد میکند. همچنین مترجم برای عبارت «آن طوفان» صفاتی مانند «کوبنده، سوزنده و روبنده برف» را اضافه کرده تا شدت طوفان را به خواننده منتقل کند. در مثالی دیگر، «جالسة» (نشسته) به «مچاله» ترجمه شده تا شدت سرما و حالت خاص شخصیت را نشان دهد.
این بررسی نشان میدهد که مترجم با بهکارگیری این گزینشهای ساختاری و زبانی بر اساس الگوی هیوسن در راستای بازآفرینی و سازگار کردن رمان با فرهنگ مقصد گام برداشته است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
ORCID
Ali Khaleghi
|
|
|
Jamal Talebi Ghareh Gheshlaghi
|
|
|
[1]. Bretton, R.
[2]. structure
[3]. Function
[4]. Chomsky, N.
[5]. Hewson, L.
[6] - Baker, M & Saldanha, G.
[7] - Arberry, A & Clavel, M.
[8] - Darbelnet, J.
[9] - Fawcett, P.