1. مقدمه
عناصر فرهنگی و شیوۀ انتقال آن به ترجمه یکی از مسائل مورد اختلاف میان مترجمان است که با توجه به هدف و رویکرد آنها در ترجمه انتخاب میشود. اهمیت انتخاب شیوۀ ترجمه این عناصر تا آنجاست که یا موجب عدم فهم کامل مخاطب از متن شده و ارتباطی با آن برقرار نمیکند، یا خواننده گویی خود را در فرهنگ خودی یافته و احساس بیگانگی با متن نمیکند، چرا که ویژگیهای فرهنگی زبان دیگر به زبان خودی منتقل نمیشود؛ در هر دو صورت ارتباطات بینافرهنگی میان متن اصلی و مقصد شکل نمیگیرد. انتخاب شیوۀ درست ترجمه به گونهای که هم برای مخاطب مفهوم باشد و هم منتقلکننده ویژگیهای فرهنگی زبان دیگری، چالش اغلب مترجمان است که به خصوص در مورد آثار با صبغه فرهنگی و اجتماعی بیشتر میشود. یکی از این آثار کتاب خار و میخک یحیی سنوار است.
در ایران کمتر با آثار پژوهشی در حوزۀ ادبیات مواجه هستیم که بیانگر فرهنگ مردم فلسطین باشد، اما رمان خار و میخک که در بستر زندگی روزمره مردم، روایت مبارزه و مقاومت آنها را میکند به خوبی بخشهایی از فرهنگ این مردم را به تصویر کشیده است و در ایران نیز چند ترجمه از آن ارائه شده است. در این پژوهش ترجمه شنی مورد بررسی قرار میگیرد.
با توجه به اینکه معروفترین روش در بررسی ترجمۀ عناصر فرهنگی مربوط به نیومارک است در این پژوهش نیز مبنا بر این روش قرار گرفته و برخی آثار داخلی نیز که به دنبال بومیسازی عناصر فرهنگی بودند در روند پژوهش استفاده و تلاش شده است تا به این پرسشهای زیر پاسخ داده شود:
- نویسنده در خلال روایتگری خود از چه عناصر فرهنگی استفاده کرده است؟
- مترجم در برگردان و انتقال عناصر فرهنگی به متن فارسی چگونه عمل کرده است؟
- پیشینۀ پژوهش
در زمینۀ بررسی عناصر فرهنگی در متون و نحوه بازتاب آن در ترجمه، تحقیقات متعددی را میتوان یافت؛ از جمله چالشهای برگردان عناصر فرهنگی نمایشنامه با تکیه بر نظریۀ نیومارک[1] (1398) از شادمان و میرزاخانی، معادلیابی عناصر فرهنگی در ترجمه ابن عربشاه از مرزباننامه بر اساس الگوی ایویر[2] (1401) از مسبوق و غفاری، چگونگی ترجمهپذیری عنصر فرهنگی نهادها، آداب و رسوم جریانات و مفاهیم در ترجمههای عربی به فارسی با تکیه بر چارچوب نظری نیومارک (1396) از صدقی و کیادربندسری و بسیاری دیگر از پژوهشهای دانشگاهی که هر یک متون عربی و نحوۀ ترجمۀ آنها را از این منظر مورد بررسی قرار دادهاند.
در مورد رمان خار و میخک نه دربارۀ خود کتاب و نه ترجمۀ آن پژوهشهای علمی چندانی در دسترس نیست؛ هرچند برخی گزارشهای خبری در سایتها آمده است؛ از جمله تحلیل علاء ابوبکر در تبیین ابعاد محتوایی روایت با عنوان «قراءة فی عقل السنوار: ‘الشوک والقرنفل’ ملحمة النضال الفلسطینی». همچنین پژوهش زیبائی و نعیثل الغرابی إبراهیم علی با عنوان «البنیة السردیة فی روایة الشوک والقرنفل لیحیى السنوار» است که با تکیه بر روش ساختاری به بررسی عناصر روایی و کارکرد آن در بیان واقعیت تراژیک فلسطین میپردازد. در حوزۀ ترجمۀ اثر، پژوهشی انجام نشده در حالی که با توجه به اهمیت ترجمه در انتقال معنی از زبان مبدأ باید با نقد، مسیر درست خود را بیابد و اشکالات و کاستیهای آن برطرف شود.
- روش پژوهش
این پژوهش بر اساس مطالعات کتابخانهای و روش توصیفی- تحلیلی است. استخراج عناصر فرهنگی بهکار رفته در متن زبان اصلی و برابریابی آنها در ترجمۀ شنی و سپس تعیین راهکارهای بهکار رفته توسط مترجم و تحلیل اینکه آیا نویسنده توانسته در انتقال فرهنگ فلسطینی به زبان فارسی موفق عمل کند و یا با بومیسازی عناصر فرهنگی تنها به دنبال آشناسازی متن برای مخاطب فارسی زبان خود بوده است، مواردی است که پی گرفته شده است.
- مبانی نظری پژوهش
ترجمه در حقیقت انتقال معنا بین دو زبان و فرهنگ مختلف است؛ از این رو، ترجمه را انتقال زبانی- فرهنگی دانستهاند که تنوع زبانی تنها جلوهای از انتقال معناست (الشیخ،2010: 16). باید دانست که انتقال از یک زبان به زبان دیگر یک امر اتفاقی و تصادفی نیست و یادگیری یک زبان نیز فقط محدود به واژگان و ساختارها نبوده و نیاز به شناخت روابط بین زبانی مثل مراجع فرهنگی و تمدنی دارد که این امر موجب چالشهایی در ترجمه میشود (ر. ک: کحیل، 2013: 35).
فرهنگ، همان چیزی است که آثار زبانی از درون آن ایجاد شده و سبب معناداری زبان میشوند. آنچه به عنوان تعریف فرهنگ، متداول شده است بر مجموعهای از علوم، باورها، اخلاقیات و رسوم و قوانین اطلاق میشود. بر این اساس در تعریف فرهنگ آمده است: «فرهنگ مجموعهای متضمن معلومات، معتقدات، هنرها، اخلاق، قوانین، آداب و رسوم، قابلیتها و عادات مکتسبه همه انسانهاست» (منصوری، 1374: 6).
عناصر فرهنگی، آن دسته از کلمات ناشناخته در زبان مبدأ است که به دلایل مختلف توسط مخاطب زبان مقصد، بیگانه و غیرقابل فهم است. زبانها به دلیل تفاوت جغرافیایی، آداب و رسوم، عقاید، بینش جهانی و... دستخوش تغییراتی میشوند که موجب بیگانگی آنها از یکدیگر در برخی اشیاء، حوادث و پدیدههای زبانی میشود؛ در چنین حالتی مترجم هنگام برگردان به دلیل مواجهه با واژگان ناشناخته در زبان خود با چالشی جدی روبهرو میشود (ر. ک: لارسن[3]، 1387: 137). معروفترین نظریه در حوزۀ راهکارهای ترجمه عناصر فرهنگی متعلق به نیومارک است.
ترجمه به منظور آشنا کردن مخاطبان با فرهنگ مردم دیگر زبانها انجام میشود و برای اینکه این فرهنگ به درستی منتقل شود باید عناصر خاص هر زبان به خوبی شناخته شود. همچنین به خوبی در زبان مقصد معادلیابی شود که بدون آن، زبان نامفهوم و نارسا خواهد شد و انتقال فرهنگی به درستی صورت نخواهد گرفت؛ از این رو، وجود دانش نسبت به دو زبان و دو فرهنگ، لازمۀ ترجمه محسوب میشود. مترجم روشهای مختلفی را در ترجمه این عناصر میتواند در پیش بگیرد، اما در دیدگاه کسانی که ترجمه را یک اثر هنری و فرهنگی مستقل در نظر میگیرند و مترجم را نویسندهای مستقل و صاحب سبک میدانند، اختیار عمل بسیاری برای مترجم وجود دارد؛ برخلاف رویکرد متنمحور که مترجم مقید به متن اصلی است و نباید اثری متفاوت از اثر اصلی به وجود بیاورد؛ بلکه آنگونه که متن در زبان و فرهنگ خود فهمیده میشود باید در زبان مقصد ایجاد شود. البته اینکه مترجم تا چه اندازه میتواند همسانی زبانی و فرهنگی را برقرار کند، اختلاف نظر وجود دارد. به هر اندازه که فاصله فرهنگی و زبانی زیاد شود و متن پیچیده باشد، ترجمه نیز دشوار میشود و مترجم نیازمند توانمندی و قابلیت بسیاری برای بیان عناصر متعلق به زبان و فرهنگ دیگر در زبان خود است. در این شرایط دانش زبانی کفایت نمیکند و مراجعه به فرهنگ لغت نمیتواند به تنهایی مفید باشد، بلکه مترجم باید فرهنگ مقصد و مبدأ را به خوبی بشناسد تا قادر به برابریابی باشد.
«مترجم به عنوان واسطه بین دو فرهنگ مختلف باید به گونهای عمل کند که از یک سو محتوا و پیام متن مبدأ را منتقل کند و از سوی دیگر، ترجمۀ متن و مقولات فرهنگی موجود در آن در تضاد و تقابل با دیدگاه فرهنگی جامعه مخاطب قرار نگیرد. مشکلات مربوط به ترجمۀ مقولات فرهنگی به تفاوتهایی برمیگردد که بین شرایط تولید و ادراک متن در دو فرهنگ مبدأ و مقصد وجود دارد و روابط اجتماعی، موقعیت و عوامل بیرونی از قبیل زمان و مکان و ویژگیهای فردی نویسنده و مخاطب جزو شرایط حاکم بر تولید و ادراک متن به حساب میآیند» (ر. ک: حقانی، 1386: 185). بر این اساس، مترجم علاوه بر تسلط بر دو زبان باید نسبت به فرهنگ دو ملت نیز تسلط و آشنایی کامل داشته باشد تا بتواند ترجمهای دقیق و رسا ارائه دهد.
نظریهپردازان متعددی در حوزۀ عناصر فرهنگی و ترجمۀ آن، سخن گفته و تقسیمبندیهایی را در معرفی این عناصر و روش ترجمۀ آن ذکر کردهاند؛ از جملۀ این افراد: نایدا[4]، نیومارک، ایویر[5]، جان بیکمن[6]، جان کلود[7] و... را میتوان نام برد و نیومارک شناختهشدهترین فرد در این حوزه محسوب میشود. البته الگوی نیومارک جامعیت کامل را ندارد و برخی از ابعاد فرهنگی را پوشش نمیدهد.
نیومارک عناصر فرهنگی را با جرح و تعدیل طبقهبندی یوجین نایدا در پنج دسته تقسیم میکند: بومشناسی، فرهنگ مادی، فرهنگ اجتماعی، نهادها و آداب و رسوم، اشارات و حرکات. برخی این عناصر فرهنگی نیومارک را گسترده کردهاند. در فارسی هاشمی در بومیسازی مدل نیومارک با فرهنگ فارسی 4 شاخۀ اصطلاحات محاورهای، اعداد و ارقام و عناوین و اقلام خطاب و اقلام دیداری، شنیداری، لمسی و عطرها را میافزاید (هاشمی، 1393: 12).
از نگاه برخی «در ارتباط فرهنگی، تعامل مترجم با مقولات فرهنگ مبدأ و نحوه انعکاس آنها در فرهنگ مقصد در چهار مرحله انجام میشود؛ درک و شناخت کافی و صحیح مترجم از فرهنگ دیگری ، تفسیر متن که محتوا و پیام متن را با توجه به موقعیت تولید آن در جامعه مبدأ تفسیر میکند، گذار مترجم از متن مبدأ و فضای فرهنگی و اجتماعی حاکم بر آن و نحوۀ تعامل مترجم با مقولات فرهنگی موجود در متن مبدأ به هنگام ترجمه آن به زبان مقصد» (حقانی، 1386: 187).
- معادلیابی عناصر فرهنگی در رمان خار و میخک
در بررسی نحوۀ ترجمۀ عناصر فرهنگی، قدم اول تشخیص عنصر فرهنگی و نوع آن است، پس از تشخیص عناصر فرهنگی در هر زبان، مترجم باید با در نظر گرفتن بافت موقعیتی و بافت فرهنگی متن مبدأ و تسلط به زبان مقصد و فرهنگ آن، بهترین معادل را انتخاب کند. راهبردهای مترجم در برگرداندن این عناصر متعدد است. عناصر فرهنگی را میتوان به این شرح آورد:
1-5. بومشناسی
بومشناسی شامل هر پدیدهای که مربوط به زیست بوم یک ملت و ادبیات باشد، اعم از حیوان، گیاه، محیط و مکان و..، مثل جنگل حِرا، دماوند، تخت جمشید، تنباکو، آویشن و... است. در اثر سنوار شاهد کاربرد برخی از این عناصر فرهنگی هستیم که در مقایسه با دیگر عناصر کمتر به چشم میخورد و این در نتیجه نوع روایتگری نویسنده است که اغلب در محیط شهری و در کوچه و خیابان و فضای زندان میگذرد تا در دل طبیعت و... . از جمله این نمونهها میتوان به ذکر برخی اماکن و مناطق طبیعی اشاره کرد مثل: «جبل ابوغیم».
مترجم در برگردان واژۀ فرهنگی جبل ابو غیم (سنوار، لاتا : 314 و 494) از روش انتقال استفاده کرده است. انتقال یا وامگیری آوردن کلمهای از زبان مبدأ به مقصد بدون هیچگونه تغییری است که معمولاً در مورد اعلام، اشخاص و اسامی خاص است و از نظر نگارشی و نوشتاری با رسمالخط زبان مقصد تفاوتی ندارند و به آن وام واژه یا واژۀ قرضی نیز میگویند؛ به عنوان نمونه در متن زیر:
متن اصلی: هو یشیر لخالتی غرب البلدة الی خربة (علین) (سنوار، لاتا: 44).
ترجمۀ فارسی: غرب شهر، بقایای تل باستانی «علین» را به خاله نشان میداد (شنی، 1403: 76-77).
مترجم در کنار انتقال نام علین، معادل فرهنگی واژه خربة را در زبان فارسی بهکار برده است. این نوع معادلیابی نوعی بسط نیز به شمار میآید که در نحوۀ معادلیابی عنصر فرهنگی، شاهد افزوده شدن بخشی از واژه یا عبارت میشویم. مترجم وظیفه دارد وقتی اطلاعات مؤلف، ناقص باشد و فرهنگ مبدأ را به خوبی انتقال ندهد در مقام تألیف به حذف یا اضافه اقدام کند. البته گاه این کاهش یا بسط ناشی از ذات خود زبان مبدأ و عناصر فرهنگی آن است و نیومارک آن را کاهش و بسط مینامد.
در معادلیابی واژۀ صوریف در این عبارت:
متن اصلی: «تسکن خالتی فتحیه فی قریة صوریف قضاء الخلیل» (سنوار، لاتا: 43).
ترجمۀ فارسی: «خاله فتحیه در روستای «صوریف» در منطقۀ الخلیل زندگی میکرد» (شنی، 1403: 76).
مترجم با آوردن خود کلمۀ عربی و واژۀ قرضی صوریف به معرفی آن در پاورقی میپردازد و میگوید: صوریف منطقهای کوهستانی و استراتژیک در 25 کیلومتری شمال غربی الخلیل است که در گذشته، ضرابخانهای رومی داشت؛ صوریف واژهای رومی و معرب است به معنای ضرابخانه.
در نمونۀ زیر نیز از واژۀ فطائس که از جمله واژگان عناصر فرهنگی است، استفاده شده است:
متن اصلی: إن شهداء الثورة الفلسطینیة (فطایس) و لیسوا شهداء (سنوار، لاتا: 105).
ترجمۀ فارسی: شهدای انقلاب فلسطین، «الفطائس» هستند آنها شهید نیستند (شنی، 1403: 170).
مترجم در کنار انتقال از پاورقی نیز بهره میگیرد تا اطلاعات بیشتری دربارۀ آن به خواننده بدهد، چرا که متن فارسی به هیچ وجه گویا و مفهوم نبوده و خوانندۀ فارسیزبان فهم درستی از متن نمیکند. مترجم از روش یادداشت استفاده کرده و آن در مواردی است که مترجم برخی عناصر فرهنگی موجود در متن را که اطلاعاتی از آن در متن نیست با افزودن عبارتی در پی نوشت یا پاورقی و... توضیح میدهد؛ در توضیح این واژه نیز مترجم در پاورقی با اشاره به معنای لغوی فطائس که در لغت به هر پرنده یا حیوانی گفته میشود که از خفگی یا وحشت مرده باشد! توضیح میدهد که فلسطینیها به کفتار، ابوالفطایس میگویند. در حقیقت این نوع واژهسازی، نوعی بیان بیارزش بودن کشتگان انقلاب فلسطین است.
از دیگر عناصر بومشناسی و حیواناتی که سنوار از آن استفاده کرده، واژۀ الزعالیل در عبارت زیر است:
متن اصلی: تحمل صینیة طعام و فوق الرز بعض (الزعالیل) أفراخ الحمام الصغیرة (سنوار، لاتا: 257).
ترجمۀ فارسی: روی برنج، چند جوجه کبوتر کوچک قرار داشت (شنی، 1403: 404).
مترجم در برابریابی این واژه، آن را حذف کرده است و نوع ترجمه هم، ترجمۀ مناسب نیست، چرا که در متن عربی عبارت، افراخ الحمام الصغیرة (بچه کبوتر کوچک) در توصیف الزعالیل آمده است، ولی اما با حذف و معادلیابی ناقص عبارت، واژه را از حالت غذا بودن دور ساخته است. به عنوان مثال، مترجم میتوانست با استفاده از واژۀ کباب تعبیر دقیقتری از واژه ارائه دهد.
برخی از عناصر فرهنگی این گروه مربوط به سبزیجات خاص یک منطقه است، مثل ملوخیة در عبارت زیر:
متن اصلی: وقد جهزت لنا أمی فی هذا الیوم (البیصارة) للغذاء و هی طبیخ من الفول المجروش مع الملوخیه الجافه (سنوار، لاتا: 19).
ترجمۀ فارسی: آن روز، مادرم برای ما نهار «بیصاره» پخت که از حبوبات له شده و «ملوخیه» خشک تهیه میشود (شنی، 1403: 36).
مترجم در معادلیابی واژۀ بیصارۀ (فرهنگ مادی) و الملوخیة از انتقال خود واژه استفاده کرده است، سپس با بهکارگیری یادداشت در پاورقی توضیح داده که بیصارۀ نوعی حلیم عربی و ملوخیة نوعی سبزی محلی است که در آشپزی عربی کاربرد دارد. البته در بخش دیگری از کتاب مترجم با آوردن اسم عام سبزی در کنار واژۀ ملوخیة، ماهیت کلمه را مشخص و به نوعی از راهکار بسط استفاده کرده است.
یکی دیگر از روشهای مترجم در بسیاری از موارد، انتقال خود واژه به متن، سپس آوردن معادل فرهنگی آن در داخل متن و داخل پرانتز است؛ مانند نمونه زیر:
متن اصلی: انطلقت امی الی المطبخ تغلی الحلبة و تعجن مع مائها الدقیق و السکر و تحضر لنا صینیة حلوی الحلبة (سنوار، لاتا: 51).
ترجمۀ فارسی: مادرم به آشپزخانه رفت تا «حلبة» (شنبلیله) بجوشاند و شکر را با آب شنبلیله خمیر کند و یک سینی «حلوا حلبة» برایمان بیاورد (شنی، 1403: 87).
مترجم، حلوا حلبه (فرهنگ مادی) را در پاورقی اینگونه توضیح میدهد: «نوعی باقلوای فلسطینی که از ترکیب آرد، بلغور، روغ و دانههای پخته شده شنبلیله مهیا میشود». این نوع معادلیابی، توصیفی نامیده میشود که مفهوم واژه توسط چند واژه زبان مقصد توصیف میشود و واژگان بهکار رفته بر شکل، نقش یا کارکرد آن واژه در زبان مبدأ دلالت میکند. نمونه این معادلیابی توصیفی در متن اصلی مثل واژۀ بنوک است که مترجم هم از معادل بنوک و نیز عبارت «صندلیهای چوبی» که نوعی معادل توصیفی برای واژه است، استفاده میکند.
2-5. فرهنگ مادی
این عنصر فرهنگی شامل مواد و فرآوردههایی چون دست سازههای انسان در حوزههای مختلف، انواع خوراک و پوشاک، وسایل نقلیه، مسکن و شهرهاست؛ مانند شبستان، لباده، چماق، عبا، شاهی و... . در این موارد لازم است بخشی از متن مبدأ دقیقاً در متن مقصد بیان شود و مترجم چارهای ندارد جز اینکه به شرح این موارد بپردازد، اما میتواند در فرآیند ترجمه از روشهای متعددی از جمله توضیح، پانوشت و... استفاده و آن را برای خواننده هم زبان خویش روشن کند.
غرابتزدایی یا آشناسازی روشی است که مترجم باید در این قسمت مورد توجه قرار دهد،، زیرا ذکر این عبارات و کلمات بیگانه بدون هیچ گونه توضیح یا بومیسازی، سبب ابهام و سردرگمی مخاطب میشود (انصاری، 1404: 67). در معادلیابی این نوع واژگان نیز مترجم اغلب از روش تلفیقی؛ یعنی روش انتقال و یادداشت در پاروقی یا انتقال و آوردن معادل فرهنگی در داخل متن استفاده کرده است؛ مثل نمونههایی که در ادامه ارائه میشود.
متن اصلی: اما البنات فکن یلبسن زیاً موحداً اسمه (المریول). (سنوار، لاتا: 29).
ترجمۀ فارسی: اما دخترها روپوشی به نام «مریول» بر تن داشتند (شنی، 1403: 52).
در پاورقی نیز آورده است: نوعی روپوش دامندار پشت و پیش بسته بیآستین که دانشآموزان، زیر آن، معمولاً پیراهن آستیندار سفیدی میپوشیدند.
نمونۀ دیگر، معادلیابی واژۀ التحلایة در عبارت زیر است:
متن اصلی: ثم ذهب إلی صینیة البقلاوه لیتناول منها (التحلایة). (سنوار، لاتا: 99).
ترجمۀ فارسی: بعد او به سمت سینی باقلوا رفت تا از آن «تحلایة» (دسر) بخورد (شنی، 1403: 160).
مترجم ضمن انتقال واژه از معادل فرهنگی دسر نیز استفاده کرده است. البته باید گفت واژۀ دسر نتوانسته دقیقاً مفهوم واژۀ عربی را به مخاطب فارسی زبان منتقل کند، زیرا واژهای کلی است که بر هر دسری اطلاق میشود. علاوه بر این، کاربرد این نوع معادلها در متن، ترجمه را از روانی دور میکند.
از دیگر نمونههای کاربرد روش تلفیقی داخل متن اصلی که به حالتهای مختلف بهکار رفته و از روشهای متنوع استفاده شده است، میتوان به البشکیر: «بشکیر» (حوله) (سنوار، لاتا: 99 و شنی، 1403: 160)، الجمید «جمید» (کشک) (سنوار، لاتا: 57 و شنی، 1403: 96)، الجبجب «جبجب» (قره قورت) (همان)، سوق الخرداوات بازار «الخردوات» (مستعمل فروشی) (سنوار، لاتا: 63 و شنی، 1403: 105) و سراج الکیروسین: چراغ «کیروسین» (گردسوز) (سنوار، لاتا: 6 و شنی، 1403: 19) اشاره کرد. در معادلیابی واژگان بالا مترجم از روش انتقال واژه در متن اصلی و آوردن معادل فرهنگی داخل متن استفاده کرده که نمیتواند راهکار مناسبی برای ترجمه باشد. ضمن اینکه برای واژۀ الخرداوات از معادل خرازی استفاده میشود (ر. ک: فرهنگ آذرنوش).
واحد پول هر کشور و ملتی نیز جزو عناصر فرهنگی محسوب میشود. در نمونۀ زیر، سنوار از واحد پول رژیم در بخشهای مختلف متن استفاده کرده که مترجم علاوه بر راهکار بومیسازی واژه با توجه به رسمالخط فارسی از یادداشت در پاورقی نیز استفاده میکند:
متن اصلی: قدم للمحکمة العسکریة و حکم علیه بغرامه مقدارها (خمسمائه شیکل) (سنوار، لاتا: 311).
ترجمۀ فارسی: «او را دردادگاه نظامی به پانصد «شِگِل» جریمه محکوم کرده بودند» (شنی، 1403 :489).
در پاورقی عبارت «شِگِل یا شِقِل ((shekel واحد پول رژیم اشغالگر» را آورده است، از این رو، معادلیابی واژۀ جنیهات مصریة به ارز مصری (شنی، 1403: 58) از طرف مترجم اشتباه است، زیرا جنیهه واحد پول مصر بوده و با واژۀ ارز متفاوت است.
کاربرد انواع پوششهای محلی و متناسب با فرهنگ مردم فلسطین نیز از جمله عناصر فرهنگی در متن است؛ مثل واژۀ طربوشة در عبارت زیر:
متن اصلی: جلس الرجال فی صالة البیت و الشیخ یتوسطهم بطربوشه الأحمر (سنوار، لاتا: 20)
ترجمۀ فارسی: مردها در پذیرایی خانه نشستند و پیرمردی با «طربوشه» (کلاه) قرمزش در میان آنها نشسته بود (شنی، 1403: 38).
مترجم در معادلیابی از سه روش انتقال، معادل کارکردی و یادداشت در پاورقی بهره میگیرد و در پاورقی به تفصیل به تاریخچه این نوع پوشش میپردازد. نمونه این انتقال و معادل کارکردی در واژۀ الزامور (سنوار، لاتا: 9) هم دیده میشود که مترجم هم از خود واژه و هم از معادل کارکردی آژیر خطر (شنی، 1403: 23) استفاده کرده است. همینطور در معادلیابی واژة النملیة (سنوار، لاتا: 28) از معادل کارکردی کمد لباس کوچک (شنی، 1403: 51) استفاده کرده است.
نیومارک بین معادل فرهنگی و کارکردی تمایز قائل میشود و آن را معادلی میداند که در زبان مقصد دارای بار فرهنگی نیست، اما از نظر کارکرد و نقش، مشابه واژۀ فرهنگی زبان مبدأ است.
در معادل کارکردی یا نقشی «یک واژه، مستقل از فرهنگ که با واژۀ جدید خاصی همراه شود؛ مانند ضربالمثل «در پوستش نمیگنجد» که معادل آن در عربی «طار من الفرح» است و یا «بند دلم پاره میشد» که معادل آن در عربی «تتقطع نیاط قلبی» است» (گرجی و همکاران، 1399: 43) یا در ترجمۀ عبارت «همه از او حساب میبردیم» عبارت الجمیع یحسب لها حسابا، ترجمۀ تحتاللفظی عبارت است و معادل کارکردی آن «حسب له حساب» است (ناظمیان، 1394: 140).
مترجم گاهی نیز در ترجمۀ عناصر فرهنگی، تنها معادلهای فرهنگی یا کارکردی در زبان فارسی را به کار برده است؛ مانندِ نمورة (سنوار، لاتا: 15): باقلوا (شنی: 1403: 31)؛ السحلب (سنوار، لاتا: 62): مسقطی (شنی، 1403: 103)، الطوریة (سنوار، لاتا: 4): کلنگ (سنوار، لاتا: 16)، عریش (سنوار، لاتا: 4): آلاچیق (شنی، 1403: 16) و شاکوشا (سنوار، لاتا: 54): چکش (شنی، 1403: 91).
روش تلفیقی شامل معادل کارکردی و یاداشت نیز در عنصر فرهنگی المسخّن (سنوار، لاتا: 104): ساندویچ مرغ است که مترجم در پاورقی آن را نوعی خوراک محلی فلسطینی، شبیه «شاورما» معرفی میکند (شنی، 1403: 167). یا انتقال به همراه کاربرد یک واژۀ عام و یادداشت مانندِ البسبوسة: شیرینی «بسبوسة» (68ص) که در پاورقی آن را به عنوان نوعی باقلوا نارگیلی معرفی میکند (شنی، 1403: 111). این شیوه روشن میکند مترجم روش واحد و مشخصی برای معادلیابی اتخاذ نکرده است. استفاده از واژۀ عام به خواننده کمک میکند تا نسبت به ماهیت عنصر آگاهی یابد.
در معادلیابی واژۀ سوق محنی یهودا: 316، مترجم ضمن انتقال واژه به متن در پاورقی نامهای دیگر این بازار همچون «محانیه یهودا» یا مهنة/ محنی را ذکر کرده و گفته به معنی کمپ یهودا که محلهای تاریخی در شهر اورشلیم است، میباشد و سپس تاریخچۀ گذشته و حال این بازار را بیان میکند (شنی، 1403: 498).
در عبارت الواح الصیاح (الزینکو) نیز مترجم پس از بومیسازی در متن از معادل فرهنگی نیز استفاده کرده است که نمیتواند روش مناسبی برای ترجمه باشد؛ ذکر واژۀ عربی در متن نمیتواند کمکی به خواننده کند؛ از این رو، آوردن معادل فرهنگی در متن کفایت میکرد. ضمن اینکه مترجم از وحدت در معادلیابی پیروی نکرده و ترجمههای متفاوتی برای واژه میآورد:
متن اصلی: بدأ بتقطیها بأالواح الصاج (الزینکو) (سنوار، لاتا: 4)
ترجمۀ فارسی: «با ورقهای «زینکو» (حلبی) روی آن را پوشاند (شنی، 1403: 17)
متن اصلی: «بدأ هذا الرجل یرفع سقف بیته من القرمید و یضع بدله ألواح (الزینکو) الصاج» (سنوار، لاتا: 54).
ترجمۀ فارسی: «یکی سقف ایرانیتی خانهاش را تبدیل به پوشش سفالی میکرد» (شنی، 1403: 91).
یکی از عناصر فرهنگی پرتکرار در کتاب سنوار، نام شهرها و اماکن مختلف، شهرکهای اسرائیلینشین و... است که برخی به همان صورت در متن آمده برخی علاوه بر انتقال در پاورقی نیز توضیح داده شده است؛ مانندِ: مستوطنة جیلو، نتساریم، الخضیرة معسکر عوفر و مستوطنة عنفی طال کانتی تل. مترجم در پاورقی، موقعیت جغرافیایی و تاریخچه این مکانها را به تفصیل بیان کرده است. بیشترین نوع واژگان بهکار رفته در کتاب سنوار از نوع فرهنگ مادی است؛ یعنی واژگانی که در زندگی روزمره مردم بکهار گرفته میشود.
3-5. فرهنگ اجتماعی
این بخش از عناصر فرهنگی شامل تفریحات و بازیهای ملی و مردمی یک کشور و فرهنگ میشود؛ مانندِ بازی چوگان، هفتسنگ و لی لی. در اثر یحیی سنوار نویسنده تلاش دارد زندگی روزمره و عادی مردم فلسطین را به تصویر بکشد؛ از این رو، برخی از این نوع عناصر در آن دیده میشود؛ از جمله در عبارات زیر:
متن اصلی: یبدأ یلفها بقوة علی طریقة لف المقلاع (النبطیة) (سنوار، لاتا: 253).
ترجمۀ فارسی: بعد شروع به چرخاندن کرد؛ مثل چرخاندن یک «نَبَطیّیة» (سنگ قلاب) (شنی، 1403: 399).
متن اصلی: وبعد أن یتناولوا غداءهم یخرجون للعب لعبة (السبع شقف) (سنوار، لاتا: 13).
ترجمۀ فارسی: بعد از خوردن نهار برای بازی «السَّبعُ شقف» (هفت سنگ) بیرون میرفتند (شنی، 1403: 28).
متن اصلی: أما الفتیات فکن یلعبن لعبة الحجلة (سنوار، لاتا: 13).
ترجمۀ فارسی: اما دخترها «الحِجله» (لِی لِی) بازی میکردند (شنی، 1403: 29).
متن اصلی: واحیانا تلعب الفتات نط الحبل (سنوار، لاتا: 14).
ترجمۀ فارسی: گاهی نیز دخترها «نَطُّ الحبل» (طناب بازی) بازی میکردند (شنی، 1403: 29).
ترجمه و معادلیابی این نوع واژگان توسط مترجم نشان میدهد وی در کنار انتقال واژه از معادلهای فرهنگی آن در زبان فارسی نیز استفاده میکند و چون برای خواننده آشناست، نیازی به توضیحات تکمیلی و یادداشت در پاورقی نمیبیند. بیان اصل واژه به همراه معادل آن در متن ترجمه به سبک مترجم تبدیل شده است که به روال سابق خود در دیگر عناصر فرهنگی، هم خود واژه را عیناً به متن اصلی انتقال میدهد و هم معادل فرهنگی آن را ارائه میکند. در حقیقت مترجم در این شیوه هم به دنبال آشنایی مخاطب با عناصر فرهنگی زبان مبدأ است و هم بومیسازی و تقریب آن به ذهن خواننده فارسی زبان؛ هرچند روشی متداول در ترجمه نیست.
4-5. مفاهیم اجتماعی، حقوقی، مذهبی و هنری، سیاسی، علمی، تاریخی، نهادها، سازمانها، آداب و رسوم، فعالیتها و جریانات
دسته دیگری که طیف متنوعی از عناصر فرهنگی را شامل میشود؛ بخشی از این نوع عناصر در اثر سنوار مربوط به سازمانها و نهادهای سیاسی، اجتماعی و نظامی موجود در فلسطین و رژیم است که به تناسب موضوع در متن بهکار رفته است؛ از جمله در عبارات زیر:
متن اصلی: یظهرمدی قسوتها أن رئیس جاهز الشاباک آنذاک (سنوار، لاتا: 294).
ترجمۀ فارسی: «میزان ظلمی که به او روا داشتند از آنجا آشکار میشود که رئیس وقت «شاباک» از مراجع قضایی مسئول اجازه گرفته بود...» (شنی، 1403: 464).
در اغلب موارد مترجم مجبور به استفاده از روش انتقال و استفاده از خود وام واژه در متن است؛ هر چند بهتر بود علاوه بر انتقال نسبت به روشن کردن مخاطب اطلاعات بیشتری از طریق یادداشت در پاورقی ارائه میکرد. البته مترجم در برخی موارد از این روش تلفیقی نیز بهره میگیرد:
متن اصلی: وفی غرفه قریبة یجلس عدد من ضباط المخابرات الشین بت (اسمها حین ذاک) (سنوار، لاتا: 39).
ترجمۀ فارسی: افسر اطلاعات که آن موقع «شین بت» نامیده میشد (شنی، 1403: 68).
مترجم در پاورقی دربارۀ این سازمان با توضیح کوتاهی میگوید: «شین بت نام قبلی شاباک، سازمان امنیت رژیم اشغالگر قدس است». در برخی موارد نیز به دلیل نبود نمونه برابر در زبان فارسی و عدم امکان استفاده از وام واژه، دست به ترجمۀ ترکیبی میزند؛ مانند موارد زیر:
الجبهة الشعبیة (سنوار، لاتا: 328): جبهۀ مردمی (شنی، 1403: 520)، لجنة التوجیه الوطنی (سنوار، لاتا: 119): کمیتۀ ملی راهبردی (شنی، 1403: 186)، منظمة التحریر الفلسطینیة (سنوار، لاتا: 259): سازمان آزادی بخش فلسطین (شنی، 1403: 456) و الوکالة الابتدائیة للإغاثة (سنوار، لاتا: 113): آژانس امداد اردوگاه (شنی، 1403: 181).
در این ترجمه گاه تغییراتی نیز در معادل صورت میگیرد که نیومارک از آن با عنوان جابجایی و جایگزینی یاد میکند و آن زمانی است که ترجمۀ عنصر فرهنگی همراه با تغییر در ساختار زبانی و دستوری واژه باشد؛ مانند لجنة التوجیه الوطنی که شاهد جابهجایی واژگان در معادلیابی هستیم یا تبدیل ترکیب وصفی به ترکیب اضافی در منظمة التحریر الفلسطینیة؛ نوعی دستورگردانی بدون تغییر در معنا که این تغییر میتواند اختیاری و یا اجباری باشد. منظور از تغییر اختیاری آن است که مترجم با در نظر گرفتن بافت و روانی جمله و همچنین سبک خود، مختار است در مقولۀ دستوری تغییر ایجاد کند و یا آن را به همان صورت برگرداند. در نمونههای ذکر شده، مترجم گریزی از دستورگردانی ندارد، چرا که باید مطابق با کاربرد واژه در زبان مقصد باشد.
گاهی نیز در معادلیابی این نوع واژگان، مترجم از یادداشت در پاورقی استفاده میکند؛ مانند عبارتِ رابطة الجامعیین (سنوار، لاتا: 193ف) که در متن کتاب واژۀ عربی و معادل ترجمهای آن یعنی «بنیاد دانشگاهیان» (شنی، 1403: 125) را آورده و در پاورقی مختصر به تاریخچه تأسیس آن اشاره کرده است. البته این نوع معادلیابی نمیتواند روش درستی در ترجمه باشد و بهتر بود معادل ترجمهای در متن آورده شود، زیرا این ترکیب با عبارتی مانند «حزب لیکود» (سنوار، لاتا: 309) متفاوت است؛ حزب لیکود اسم علم بوده و آوردن آن در متن مشکلساز نیست و مترجم چارهای جز انتقال واژه قرضی ندارد و توضیحات او در پاورقی نیز به اطلاعات بیشتر خواننده کمک میکند. مترجم در پاورقی ابتدا معنای لغوی لیکود به معنای استحکام را ذکر و این حزب را معرفی و سال تأسیس و بنیانگذار و اهداف آن را به تفصیل شرح میدهد (سنوار، لاتا: 487).
آوردن خود واژه و ذکر معادل دیگر داخل پرانتز (دو معادل در متن) روش این مترجم است که در این نوع از عناصر فرهنگی نیز دیده میشود؛ مانندِ کتائب عزالدین (سنوار، لاتا: 281) که ابتدا خود واژه را آورده سپس عبارت «گردانهای عزالدین قسام» (شنی، 1403: 444) را در پرانتز ذکر کرده است؛ این نوع معادلیابی موجب طولانی شدن ترجمه میشود. یکی از نهادهای فلسطینی که معادل آن در فارسی به نوعی تبدیل به عنصر فرهنگی شده است، ترکیب السلطة الفلسطینیة است که به تشکیلات خودگردان ترجمه و به وفور در بخشهای مختلف کتاب دیده میشود؛ نوع کاربرد آن در متن نه انتقال واژۀ عربی است و نه ترجمه آن.
بخشی از عناصر فرهنگی این گروه، مربوط به مشاغل است که برخی از آنها در اثر ذکر شده است و مترجم نیز در معادلیابی آنها از معادل فرهنگی یا روش تلفیقی بهره میگیرد؛ از جمله این میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
عربچی (سنوار، لاتا: 14): گاریچی(شنی، 1403: 30)، شاویشا (سنوار، لاتا: 21): گروهبان (شنی، 1403: 39)، المخاتیر (سنوار، لاتا: 73): مختاران شهرداران (شنی، 1403: 121)، ورشة الخراطة (سنوار، لاتا: 138): تراشکاری (شنی، 1403: 217) و مواسرچی (سنوار، لاتا: 206): تاسیسات چی (شنی، 1403: 323).
اشاره به حوادث تاریخی نیز از جمله عناصر فرهنگی است که در متن آمده و مترجم جهت روشن کردن ذهن مخاطب خود از روش تلفیقی یعنی انتقال، ترجمۀ تحتاللفظی و پاورقی استفاده میکند:
متن اصلی: فکأنما أحیا نصر معرکة الکرامة نفوس الکثیرین بالأمل و الاستعداد» (سنوار، لاتا: 40).
ترجمۀ فارسی: گویی پیروزی در نبرد جبهه الکرامه، دلهای بسیاری را با امید و آمادگی، زنده کرد (شنی، 1403: 71).
مترجم در پاورقی تاریخچه نبرد جبهه الکرامه و مکان، گروههای درگیر، اهداف و پیروزیهای جبهه مقاومت در این نبرد را به تفصیل توضیح داده است. البته با توجه به تاریخچه این نبرد، کاربرد واژۀ جبهه در ترجمه درست نیست. همچننی در عبارات زیر:
متن اصلی: فجأة جاءت الأخبار عن بدء تلک الصدمات التی عرفت بأحداث ایلول الاسود عام 1970 (سنوار، لاتا: 72).
ترجمۀ فارسی: ناگهان خبر آغاز درگیریها؛ یعنی وقایع «سپتامبر سیاه» سال 1970 رسید (شنی، 1403: 118).
متن اصلی: ذلک یکون جاداً و قاطعاً یوم عیدهم المسمی بعید یوم الغفران (سنوار، لاتا: 78).
ترجمۀ فارسی: این قانون، در یکی از تعطیلات آنها به نام «یوم الغفران» (کیپور) جدیتر و قطعیتر رعایت میشود (شنی، 1403: 128).
مترجم در پاورقی تاریخ وقایع سپتامبر سیاه و مدت و نتایج آن را به تفصیل توضیح و دربارۀ یوم الغفران در پاورقی با عبارتِ یوم کیپور (به عربی: یوم الغفران)، معنای لغوی آن را در عربی ذکر و سپس به نقش و اهمیت این روز در باور مذهبی و دینی یهودیان و جایگاه آن در گاهشمار عبری به تفصیل اشاره کرده است. البته در مورد اخیر به سبک خود هم دست به انتقال عبارت زده و هم معادل آن را در فارسی بیان میکند.
یکی دیگر از عناصر فرهنگی که در چندین بخش ازکتاب توسط نویسنده استفاده شده و میتوان آن را در ضمن مفاهیم سیاسی مردم فلسطین قرار داد، شعارهایی است که توسط مردم و گروههای مختلف سیاسی استفاده میشود. بررسی ترجمۀ این نوع عناصر نشان میدهد مترجم اغلب خود شعار را به زبان اصلی در متن میآورد و سپس آنها را در پاورقی توضیح میدهد:
متن اصلی: بالروح بالدم نفدیک یا فلسطین (سنوار، لاتا: 40- پاورقی).
ترجمۀ فارسی: فلسطین، جانمان، خونمان، فدایت ! (شنی، 1403: 69).
متن اصلی: تعیش، الوحدة العربیة... فلسطین عربیة...! بالروح، بالدم، نفدیک یا جمال! : (سنوار، لاتا: 73- پاورقی).
ترجمۀ فارسی: زنده باد اتحاد عرب... فلسطین عرب است...! جانمان، خونمان، باد فدایت ای جمال! (شنی، 1403: 120).
متن اصلی: قسما بالله الجبار لتعودی یا دار... باسم الدین علی فلسطین لیفر الغدار... مشینا الدرب... خضنا الصعب... (سنوار، لاتا: 199).
ترجمۀ فارسی: قسم بخدای جبار/ ای خانه (سرزمین) برمی گردی/ انکه به فلسطین به نام دین خیانت کرد/ فرار خواهد کرد/ این ره را پیمودیم/ به سختی جنگیدیم.... (شنی، 1403: 312).
در شعار زیر نیز مترجم تنها به آوردن ترجمۀ تحتاللفظی آن در متن اکتفا کرده است:
متن اصلی: انا الغریق فما خوفی من الغرق (سنوار، لاتا: 201).
ترجمۀ فارسی: «من غرق شدهام؛ پس چرا باید از غرق شدن بترسم؟» (شنی، 1403: 317)
ترجمۀ تحتاللفظی این شعارها نمیتواند تمام لایههای معنایی آنها را به مخاطب انتقال دهد و کارکرد فرهنگی بودن آن را نیز از بین میبرد و همچون یک متن ساده به خواننده ارائه میدهد. ضمن اینکه در ترجمه بار موسیقیایی و تأثیر آوایی آن نیز از بین رفته و از اثرگذاری آن بر مخاطب کاسته میشود.
در عبارت زیر نیز نویسنده از یکی از مفاهیم حقوقی در فرهنگ عشایر عرب فلسطینی استفاده کرده است که مترجم باز از روش انتقال و یادداشت استفاده میکند در حالی که ضرورتی برای استفاده از انتقال در این موارد وجود ندارد و استفاده از خود واژه در متن کمکی به فهم معنی نمیکند. نحوۀ ترجمه در عبارت زیر بیشتر موجب ابهام معنایی شده است؛ هرچند پاورقی به رفع آن کمک کرده است، اما خود متن ترجمه، مبهم است:
متن اصلی: فیأخذون (العطوة) و یقدرون التعویض و یدفعون الدیه إن لزم (سنوار، لاتا: 77).
ترجمۀ فارسی: آنها « العطوة» را میدادند؛ بعد خسارت را تخمین میزدنند و در صورت لزوم دیه را میپرداختند (شنی، 1403: 126).
مترجم در پاورقی در توضیح کلمۀ العطوۀ مینویسد: پیش پرداخت دیه در فرهنگ عشایر عرب.
5-5. اصطلاحات و ضربالمثلها
اصطلاح در زبان فارسی و دقیقاً در زبان عربی و انگلیسی دو معنا دارد: در معنای اول، کلمه با عبارت غیررسمی که اغلب محاورهای یا عامیانه است. اغلب اینگونه اصطلاحات بیش از یک کلمه است و به صورت عبارت شبه جمله یا جمله کامل است، همواره معنای مجازی دارد؛ یعنی معنای آن از کل آن برمیآید نه توجه به تک تک کلمات و در معنای دوم، شامل نوع مهمی از واژگان اختصاصی یا تخصصی در هر زبان است که همۀ اصطلاحات فنی علوم و فنون و هنرهای مختلف را در بر میگیرد (ر. ک: خرمشاهی، 1391: 112- 110). البته نوع دوم را نمیتوان در ذیل عناصر فرهنگی قلمداد کرد. اصطلاحات نوع اول در متن سنوار مثل:
متن اصلی:: لم ینبس احدهم ببنت شفة (سنوار، لاتا: 248).
ترجمۀ فارسی: بدون هیچ حرفی (شنی، 1403: 389).
متن اصلی: ما بالید حیلة (سنوار، لاتا: 17).
ترجمۀ فارسی: کاری از دستشان برنمیآید (شنی، 1403: 34).
متن اصلی: یاخسارة... یا خسارة (سنوار، لاتا: 290).
ترجمۀ فارسی: همش باخته! اونم چه باختی! (شنی، 1403: 457).
مترجم برای معادلیابی این اصطلاحات از معادلهای کارکردی متناسب با آن در زبان فارسی استفاده کرده است. اما ذکر عین عبارت در متن و ترجمه در پاورقی نیز روش پرتکرار و سبک مترجم در ترجمۀ عناصر ناشناخته در زبان مبدأ است که موجب عدم روانی و سلیس شدن متن ترجمه در فهم مخاطب میشود؛ مانند عبارت غزة اریحا فضیحة طلعت منها الریحه که عین عبارت عربی در متن کتاب آمده و در پاورقی اینگونه ترجمه شده است:
متن اصلی: غزه اریحا افتضاح (سنوار، لاتا: 271)
ترجمۀ فارسی: گندش درآمد ببین حالا (شنی، 1403: 426)
این نوع معادلیابی توسط نیومارک گرتهبرداری نامیده میشود (ر. ک: روشنفکر و همکاران، 1392: 20). در این روش اجزای تشکیلدهنده یک اصطلاح یا عبارت ترکیبی زبان مبدأ جداگانه ترجمه میشود که از ترجمۀ تحتاللفظی واژه نشأت میگیرد. در گرتهبرداری صورت ترکیبی، اصطلاحی، نحوی کلمات عیناً از زبان مبدأ به زبان مقصد منتقل میشود.
بخشی از عناصر فرهنگی، ضربالمثلها هستند -که در متن سنوار نیز متعدد بهکار رفته است- «امثال دوگونۀ اصلی دارد؛ یا ادبی است و در ادبیات و متون مکتوب یا عادی و عامیانه است و شفاهی و جاری در زندگی جمعی انسانها» (خرمشاهی، 1391: 115)؛ با توجه به این تعریف، اغلب مَثَلهای بهکار رفته در خار و میخک از نوع دوم است. «در ترجمۀ ضربالمثلها، آنهایی را که به لحاظ فرهنگی نشاندار هستند، مانند زیره به کرمان بردن، نمیتوان در متن بیگانه به کار برد چون متن را خیلی فارسی میکند. بدیهی است که معادلیابی اصطلاحات و ضربالمثلها - درصورت وجود آنها در زبان مقصد- بهترین شیوه برای برگرداندن این بخش از زبـان است. در غیر این صورت باید از روش دیگری مانند توضیح بـرای تفهـیم مطلب استفاده کرد (احدی وهمکاران، 1399: 122). نمونه این مَثَلها در متن رمان به شرح زیر است:
متن اصلی: ان لم یلتزم بعصا موسی، فسیلتزم بعصا فرعون غداً (سنوار، لاتا: 289).
ترجمۀ فارسی: اگر به عصای موسی پایبند نباشید، فردا به عصای فرعون گرفتار میشید (شنی، 1403: 457)
ترجمۀ ارائه شده در فوق کاملاً ترجمۀ تحتاللفظی مَثَل عربی است و در زبان فارسی کاربرد ندارد؛ هرچند مفهوم آن برای مخاطب روشن است. همین شیوۀ معادلیابی در مَثَل زیر هم مشاهده میشود و مترجم از واژگانی استفاده میکند که در فارسی کاربرد دارد:
متن اصلی: فاحت رائحتها حتی أزکمت الأنوف (سنوار، لاتا: 157).
ترجمۀ فارسی: بوی گندش چنان بالا زده که بینی را ترکانده (شنی، 1403: 247).
این اشتباه در مَثَل زیر به گونۀ دیگر نمود یافته و مترجم برای واژۀ عصفور از معادل پرستو استفاده کرده است:
متن اصلی: ضربنا عصفورین بحجر واحد (سنوار، لاتا: 192).
ترجمۀ فارسی: ما دو تا پرستو رو با یک سنگ کشتیم (شنی، 1403: 298).
صرف نظر از معادل اشتباه واژه، این نوع معادلیابی، ترجمۀ تحتاللفظی عبارت است که به هیچ وجه بار فرهنگی در زبان مقصد ندارد. مترجم در مقابل این مَثَل رایج، میتوانست از اصطلاح «با یک تیر دو نشان زدن» استفاده کند که کاملاً برای فارسیزبان مأنوس بوده و جزء مَثَلهای نشاندار نیز نیست. ترجمۀ تحتاللفظی روش متداول مترجم در ترجمۀ این نوع از عناصر فرهنگی است که در نمونههای زیر هم قابل ملاحظه است:
متن اصلی: ما تخفی لنا الاقدار و ما تلد لنا الایام (سنوار، لاتا: 192).
ترجمۀ فارسی: سونوشت چی تو آستین برامون داره و چی میخواد برامون بزاد 303).
متن اصلی: صبت الزیت علی الهشیم المشتعل (سنوار، لاتا: 229).
ترجمۀ فارسی: مانند نفتی بود که به آتش جنگی که از قبل شعله ور شده بود، ریخته شد (شنی، 1403: 361).
متن اصلی: ما بیحرث الارض غیر عجولها: (سنوار، لاتا: 89).
ترجمۀ فارسی: کسی نمیتواند زمین را شخم بزند مگر گوسالههایش (شنی، 1403: 145).
در نمونۀ دوم، تعبیر فرهنگی دقیقتر در فرهنگ فارسی «هیزم روی آتش ریختن» است و مورد اخیر مترجم متن عربی را نیز در پاورقی آورده است. در این عبارت هم به جای گرتهبرداری و ترجمۀ لفظ به لفظ واژگان زبان مبدأ، مترجم میتوانست از عبارت «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من» استفاده کند. در ترجمۀ مَثَلِ
متن اصلی: «هذا هو حال الدنیا یکون الذهب بین یدیک ولاتراه» (سنوار، لاتا: 89)
ترجمۀ فارسی: «کار دنیا همینه! طلا تو دسته؛ اما چشمت که به دور دورا باشه نمیبینتش! (شنی، 1403: 159).
مترجم میتوانست از معادل «آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم» استفاده کند. این در حالی است که نوع ترجمۀ مترجم و نوع معادلیابی او، کمکی به فهم متن برای مخاطب نمیکند؛ نه آشناییزدایی میکند نه بیگانهسازی. مترجم با ترجمۀ تحتاللفظی و با توضیح ندادن، معادلی نامفهوم به مخاطب ارائه میکند. در مواردی که مَثَلها معادلی در زبان مقصد ندارند، مترجم باید نسبت به تشریح آن و بافت و موقعیتی که بهکار میرو، اقدام کند. البته در برخی موارد این کار را میکند، مانند موارد زیر:
متن اصلی: ترکهم قطاطیم لحم (سنوار، لاتا: 57).
ترجمۀ فارسی: «اونا را گشنهی گوشت ول کرده بود» (شنی، 1403: 95).
مترجم در کنار ترجمۀ تحتاللفظی این عبارت در پاورقی توضیح داده است که «قطاطیم لحم» مَثَل رایجی است در قالب ترکیب کنایی به معنی شدت نیاز و حرص. در مورد مَثَل «اتسع الخرق علی الراقع» (سنوار، لاتا: 156)، پس از ترجمه به صورت «چاکی است روفوگر عاجز ازآن» (شنی، 1403: 246) در پاورقی نیز توضیح میدهد که معادلهای مختلفی میتوان در فارسی برای آن آورد مانندِ «کشته از بس که فزون گشت، کفن نتوان کرد» یا «کارش تمام شده است» (فقهی، 1389: 6)؛ این اصطلاح زمانی گفته میشود که اوضاع برای فرد بیش از حد دشوار و پیچیده میشود و او دیگر قادر به ترمیم پارگی، مصیبت یا مشکلی که در آن گرفتار شده است یا باعث شده است که خود یا اطرافیانش در آن گرفتار شوند، نیست و همچنین قادر به ترمیم آنچه آسیب دیده است، نیست.
6-5. القاب و عناوین
یکی دیگر از بخشهایی که برخی آن را جزء عناصر فرهنگی به شمار آوردهاند، القاب و عناوین خاص در یک زبان و ملت است. نیومارک این بخش را در بین عناصر فرهنگی ذکر نکرده است. القاب به جای اسم بهکار میرود و بر معنایی خاص چون تکریم و احترام و یا تحقیر دلالت میکند؛ به عبارت دیگر، برای مدح یا ذم بهکار میرود. از آنجا که «نامگذاری مانند هر عمل دیگری از ارزشها و انگیزههای روانی تأثیر پذیرفته و در زمینۀ اجتماعی و فرهنگی معینی انجام میشود؛ از این رو، میتوان از نامگذاری به مثابه یک نهاد، یک عمل فرهنگی و به تبع آن عوامل اجتماعی و فرهنگی مؤثر یاد کرد (رجبزاده، 1378: 1). بنابراین، مترجم ناگزیر است در ارائۀ این بخش از ترجمه، آشناییزدایی را پیش گیرد، زیرا آنچه بیان شده تصویرگر فرهنگ اصیل ایرانی است و جایگزینی ندارد؛ به عنوان مثا،ل لقب علامه بر فردی دلالت میکند که دارای علم و دانش بسیار است؛ از جمله این القاب: الست (سنوار، لاتا: 6ع): خانم (شنی، 1403: 19ف)، اخوانجیه (سنوار، لاتا: 94): اخوانچی (شنی، 1403: 153)، حج (سنوار، لاتا: 249): حاجی (شنی، 1403: 390) و معلم (سنوار، لاتا: 153): کارفرما (شنی، 1403: 241).
مترجم در برخورد با این نوع واژگان، روشهای مختلفی در پیش گرفته است؛ آوردن معادل فرهنگی (خانم) و انتقال و بومیسازی (اخوانچی)؛ این راهکار در نتیجه انتقال نوع خاصی از وام واژههاست که از نظر نوشتاری متفاوت با زبان مقصد است؛ از این رو، باید با تلفظ و ریخت طبیعی زبان مقصد تغییراتی در آن رخ دهد تا با رسمالخط زبان دوم مطابقت یابد. البته این نوع واژگان به تدریج از نظر تلفظ و ریخت، بومی میشوند. انتقال خود واژه بدون هیچ توضیحی از دیگر راهکارهای ترجمه است؛ مثل «طربوش» یا انتقال واژه و توضیح در پاورقی رویکرد مترجم در معادلیابی واژه «ازهری» در عبارت زیر است:
متن اصلی: أستاذنا کان شیخاً یابس الجبة و علی رأسه (طربوش) أی أنه کان شیخاً أزهریاً (سنوار، لاتا: 29)
ترجمۀ فارسی: معلم ما پیرمردی بود که عبایی بر دوش و طربوشی بر سر داشت. او یک شیخ «ازهری» بود شنی، 1403: 53).
مترجم همان واژۀ ازهری را انتقال داده و در پاورقی آورده: یعنی روحانی مذهبی منسوب به «الازهر».
گاهی نیز مترجم دچار اشتباه در ترجمه شده است:
متن اصلی: الباش مهندس (سنوار، لاتا: 145).
ترجمۀ فارسی: جناب مهندس باشی (شنی، 1403: 228).
در مورد این واژه گفته شده است: «باش مهندس» کلمهای است که در برخی از کشورهای عربی -به ویژه مصر- برای توصیف مهندس به کار میرود. معنی تحتاللفظی آن «مهندس ارشد» است. کلمۀ «باش» (مهندس) از دو بخش تشکیل شده است: یک بخش از زبان ترکی گرفته شده است که «باش» به معنای رئیس یا رهبر است و بخش عربی آن «مهندس» است https://www.arageek.com)). این امر نشان میدهد مترجم در معادلیابیهای فرهنگی نمیتواند بیطرف باشد؛ زیرا در برگردان عنصر فرهنگی اگر دست به جایگزین فرهنگی بزند، تأثیر متفاوتی در مخاطب ایجاد میکند؛ بنابراین اینکه هدف حفظ مفاهیم فرهنگی زبان مبدأ و انتقال آن در ترجمه باشد یا تمایل به فرهنگ مقصد بدون تطابق کامل با فرهنگ مبدأ، راهبرد مترجم در ترجمۀ عناصر متفاوت خواهد بود.
- بحث و نتیجهگیری
نتایج پژوهش حاضر را میتوان در دو بخش بیان کرد؛ یکی، چگونگی حضور عناصر فرهنگی در زبان مبدأ و اثر خار و میخک و دومی، ناظر به نحوۀ ترجمه و راهکارهای مترجم در معادلیابی عناصر فرهنگی بهکار رفته در متن اصلی. در مورد اول باید گفت بررسی کتاب از منظر پرداختن به عناصر فرهنگی حاکی از آن است که کتاب به عنوان یک روایت تاریخی، سیاسی و نظامی از مبارزات مردم فلسطین نگاشته شده است، اما به واسطۀ ارتباط نزدیک با زندگی مردم و پرداختن به ابعاد مختلف زندگی فلسطینیان شاهد حضور انواع مختلف عناصر فرهنگی از زندگی روزمره مردم فلسطین، آداب و رسوم، اصطلاحات و مثلهای رایج در فلسطین، بازیها و سرگرمیها، انواع خوراک و پوشاک و ... آنها میشود. این امر بیانگر نوع نگاه راوی و نویسندۀ داستان رئالیستی خار و میخک است که با روایت از نزدیک، اثر خود را از جنبۀ خشک و بی روح بودن فضای سیاسی و نظامی خارج کرده و به زبان روز مردم عادی جامعه نزدیک میشود؛ امری که موجب ارتباطگیری بهتر مخاطب عادی و بخش زیادی از جامعه با اثر او میشود. در نتیجه بر اساس نوع روایتگری و عناصر بهکار رفته در خار و میخک میتوان گفت سنوار این اثر را برای مخاطب عمومی جامعه نوشته است، نه مخاطب خاص؛ از این رو، زبان خود را زبان مردم و زندگی عادی آنها انتخاب میکند.
در خصوص نحوۀ معادلیابی عناصر فرهنگی نیز بر اساس رویکرد مترجمان در آشناییزدایی یا بومیسازی عناصر ناشناخته در متن زبان مبدأ میتوان راهکارهای متفاوتی را شاهد بود. در ترجمۀ شنی از کتاب الشوک و القرنفل، روش معادلیابی بر اساس رویکرد نیومارک دستهبندی و بررسی شد و پژوهش حاضر نشان میدهد مترجم از روشهای مختلف برای ترجمه این عناصر استفاده کرده است و با توجه به نحوۀ معادلیابی از یک طرف به دنبال حفظ اصالت و ویژگیهای زبان مبدأ بوده است؛ از این رو، خود عناصر را به متن انتقال داده و از طرف دیگر، تلاش دارد آنها را برای مخاطب فارسی زبان بومی کند.
نکتۀ متفاوت که در راهکارهای نیومارک بیان نشده و به واسطۀ بسامد بالا در رویکرد ترجمهای شنی مشاهده میشود، عدم وحدت در معادلیابی برخی عناصر فرهنگی است که میتوان آن را نقطه ضعف این ترجمه به شمار آورد. ذکر واژۀ اصلی عربی در متن ترجمه و آوردن معادل فارسی به صورتهای مختلف توصیفی، کارکردی، فرهنگی و... در داخل پرانتز میتواند بیانگر ضعف در ترجمه باشد، چرا که خواننده را با دو امر از دو زبان مواجه میسازد و موجب عدم روانی متن در زبان مقصد میشود.
آوردن دو معادل از دو زبان، یکی دیگر از روشهای مترجم است که هرچند اطلاعات بیشتری از عناصر در اختیار مخاطب قرار میدهد، اما موجب توقف در قرائت متن فارسی میشود. مترجم با استفاده از معادلهای فرهنگی در زبان فارسی میتوانست به خوانش روان متن کمک کند. در حقیقت میتوان گفت مترجم بین بیگانهسازی و بومیسازی مانده و با آوردن هر دو معادل از دو زبان در متن ترجمه، هم رنگ فرهنگ دیگری را در متن خود حفظ کرده و هم تلاش میکند با یادداشت در پاروقی با انواع معادل داخل پرانتز به مخاطب خود در فهم عناصر کمک کند. این شیوه در معادلیابی عبارتهای طولانی مثل شعارهای ملی و مردمی عجیبتر است. ضمن اینکه به واسطۀ ترجمۀ تحتاللفظی عبارات، تأثیرگذاری آن را در متن ترجمه از بین برده است.
در بین انواع راهکارها، مترجم بیشتر از روش تلفیقی با استفاده از انتقال یا وامگیری و یادداشت بهره برده است.
تعارض منافع
این مقاله تعارض منافع ندارد.
ORCID
Narges Ansari
|
|
https://orcid.org/0000-0001-7045-3839
|
Tayyebeh Seyfi
|
|
https://orcid.org/0000-0003-3460-0138
|
[1]Newmark, P.
[2] Ivor, V.
.
[3]Larse,D.
[4] Naida, E.
[5] Ivor, V.
[6]Beekma, J.
[7] Claude, J.