| تعداد نشریات | 61 |
| تعداد شمارهها | 2,226 |
| تعداد مقالات | 18,178 |
| تعداد مشاهده مقاله | 55,972,471 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 29,024,470 |
میراثگرایی در شعر مهدی اخوان ثالث و أمل دُنقُل | ||
| پژوهش های ترجمه در زبان و ادبیات عربی | ||
| مقاله 2، دوره 1، شماره 1، دی 1390، صفحه 27-50 اصل مقاله (228.32 K) | ||
| نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
| نویسندگان | ||
| محمد هادی مرادی* ؛ جواد عبدرویانی | ||
| چکیده | ||
| مهدی اخوان ثالث کار خود را در آغاز دورهی نوگرایی با سرودن شعر به سبک خراسانی آغاز کرد، اما خیلی زود راه نیما را پیدا کرد و بهعنوان یکی از وفادارترین یاران وی باقی ماند. أمل دنقل، شاعر ملیگرای مصری، در سال 1940 (1319 ه.ش) در "قنا" به دنیا آمد. او که در عصر رؤیاهای تعصبگرایانهی عربی مصر میزیست، به شاعر اعتراض مشهور است. دلبستگی اخوان به میراث نیاکان خویش چنان است که در جای جای سرودههای او، از زبان و شکل گرفته تا اندیشه و مفهوم، شاهد آن میراث کهن هستیم. دنقل نیز به میراث نیاکان خود دلبستگی بسیاری داشته و بهمنظور تقویت حس ملیگرایی مخاطبانش از آن میراث، بسیار الهام گرفته است. او تاریخ و اسطوره و حوادث و شخصیتهای آن را فرامیخواند تا غرور از دست رفتهی عرب را به آنها باز پس گرداند. | ||
| کلیدواژهها | ||
| اخوان؛ دنقل؛ میراثگرایی؛ اسطوره؛ باستانگرایی | ||
| اصل مقاله | ||
|
این مقاله بر آن است که موضوع میراثگرایی در سرودههای "مهدی اخوان ثالث"، از چکامهسرایان ایرانی همروزگار ما و "أمل دُنقُل"، شاعر معاصر مصری را به بررسی و تحلیل بگذارد. نخست دو شاعر، بهطور خلاصه معرفی شدهاند و سپس با استناد به برخی از چکامههای آنان موضوع میراثگرایی در سرودههای آنان کاویده شده است و در نهایت سعی شده است که به پرسشهای ذیل پاسخ داده شود: هرکدام از این شاعران، در سرودههایشان، به چه شیوه از میراث نیاکان خود بهره جستهاند؟ و تفاوت میراثگرایی آن دو در چیست؟ باید اذعان داشت که هرچند در بخش نخستین سعی بر آن بوده است که به هر دو چکامهسرا به یک اندازه پرداخته شود، اما عواملی چون سرآمدی و پرمایگی یکی نسبت به دیگری در موضوع مورد پژوهش، منابع در دسترس و ... در عمل باعث شده است که کفهی شاعر ایرانی در این اوراق سنگینتر شود. بخش نخست: معرفی دو چکامهسرا مهدی اخوان ثالث مهدی اخوان ثالث چکامهسرای ملیگرا و اسطورهپرداز ایرانی، در حدود سال اخوان کار خود را در آغاز دورهی نوگرایی با سرودن شعر به سبک خراسانی آغاز کرده بود. با آنکه زادهی خراسان و دلبستهی میراث کهن فارسی بود، خیلی زود راه نیما را پیدا کرد و بهعنوان یکی از وفادارترین یاران وی با نشر مجموعهی زمستان در سال 1335، نشان داد که به شکل تازه شعر حماسی و اجتماعی دست یافته است (یاحقی، 1385: 93). صلابت و سنگینی شعر خراسانی، زبان ادبی و رو به گذشته و در مجموع تخیل سرشار او از اشارهها و سنتهای حماسی و اساطیری کهن و علاقهی ویژهاش به زبان حماسی و فکر فردوسی، سبک شاعری وی را متمایز میسازد (همان: 93). از برجستهترین ویژگیهای سبک اخوان بیان روایی فاخر و باستانگرا، بهرهور از صلابت سبک خراسانی و پیوند آن با مایههای زبان عامیانه است (روزبه، 1389: 188-189 با تصرف). آثار اخوان اخوان هم در سرودههای سنتگرا و هم در شیوهی نیمایی آثار پراهمیتی آفرید. ارغنون (1330)، زمستان (1335)، آخِرِ شاهنامه (1338)، از این اَوِستا (1344)، شکار (منظومه، 1345)، پاییز در زندان (1348، بعدها با عنوان در حیاط کوچک پاییز در زندان)، زندگی میگوید اما باید زیست ... (1357)، دوزخ اما سرد (1357)، ترا ای کهنبوم و بر دوست دارم (1368)، سواحلی (1381) دفاتر اشعار او هستند. اما از او دو مجموعه داستان نیز نشر یافته است: مرد جنّزده (مجموعهی چهار داستان، تهران، 1354) و درخت پیر و جنگل (مجموعهای برای کودکان، تهران، 1355) (سعادت، 1384: 235 با تصرف). کتابهای بدعتها و بدایع نیما یوشیج و عطا و لقای نیما یوشیج در زمینهی تجزیه و تحلیل شعر نو نیمایی، بهویژه از جهت وزن و قالب، نیز از آثار پژوهشی اوست (یاحقی، 1385: 93).
أمل دنقل أمل دنقل شاعر ملیگرای مشهور مصری است که در سال 1940 در روستای أمل دنقل دچار سرطان شد و حدود 3 سال با آن دست و پنجه نرم کرد. او دنقل در عصر رؤیاهای تعصبگرایانهی عربی و انقلابی مصر میزیست و همین آثار دنقل: از او 6 دفتر شعر بهجای مانده است به نامهای: البکاء بین یدی زرقاء الیمامه (گریه در دامان زرقاء یمامه)، (بیروت، 1969). تعلیق علی ما حدث (یادداشتی بر آنچه گذشت)، (بیروت، 1971). مقتل القمر (قتلگاه ماه)، (بیروت، 1974). العهد الآتی (دوران آینده)، (بیروت، 1975). أقوال جدیده عن حرب بسوس (روایتی دیگر از جنگ بسوس)، (بیروت، 1983). أوراق الغرفه 8 (کاغذهای اتاق 8)، (بیروت، 1983). پس از مرگ او دفاتر اشعارش در یک مجموعه به نام أمل دنقل، الأعمال الشعریه الکامله به چاپ رسید (دنقل، 1987: 441-446). بخش دوم: میراثگرایی در سرودههای "اخوان" و "دنقل" میراثگرایی در شعر اخوان همانگونه که در بخش نخست گفته شد، مهدی اخوان ثالث دلبستهی دکتر "یاحقی" در کتاب جویبار لحظهها مینویسد: "از ویژگیهای بارز شعر اخوان در آخر شاهنامه و طبعاً در دکتر روزبه در کتاب ادبیات معاصر ایران نیز یکی از گرایشهای عمدهی معانی و مضامین شعر اخوان را ستایش حسرتآلود مظاهر و مفاخر ایران باستان میداند (ر.ک. به: روزبه، 1389: 189). گذشته از دیدگاه نقادان، آنگاه که خواننده حتی نگاهی گذرا به سرودههای افزون بر این، اخوان در سرودههای شیوای خویش به شیوههای گوناگونی از جاودان میراث نیاکانش بهره جسته است: نخست: شیوهی روایتگری و داستانسرایی: روایتگری و داستانسرایی از دکتر یاحقی نیز در جویبار لحظهها مینویسد: "در مجموعهی آخر شاهنامه (1338) اخوان بهنقل روایت در اخوان با بهرهگیری از فضا و لحنی روایی و داستانی، بهسان راوی و نقّالی زبردست، "... یادم آمد، هان داشتم میگفتم: آن شب نیز سورت سرمای دی بیدادها میکرد. وه چه سرمایی، چه سرمایی!.... -"هفت خوان را زاد سرو مرو، آنکه از پیشین نیاکان تا پسین فرزند رستم را به خاطر داشت، ... -روایت کرد؛ خوان هشتم را ... ماث راوی توسی روایت میکند اینک ..." (اخوان، 1383: 75-78 ) "... یادم آمد هان! داشتم میگفتم: ..." در طلیعهی این چکامه حکایت از آغاز باید گفت افزون بر آغاز روایی این چکامه و بهکارگیری اصطلاح "مرد نقال" در این روایتگری، بیگمان، نشانههای بهجامانده از شاهنامه را در ذهن و در ادامهی همین چکامه نیز تأثیر شاهنامه آشکارتر می گردد آنگاه که اخوان به پیروی از این اثر سترگ نام "ماث" (برساخته از م= مهدی، ا= اخوان، ث= ثالث) را برای روایتگر سرودههای خود بر می گزیند، نامی بسیار نزدیک به روایتگر شاهنامه یعنی "ماخ". البته بر خوانندگان نیز پوشیده نیست که "خوان هشتم" هم در نام، افزون بر چکامههای "خوان هشتم" و "قصه شهر سنگستان" همین لحن روایی دوم: کاربرد زبانی کهنگونه و باستانگرا (آرکائیسم): کهنگرایی یا آرکائیسم دکتر "زرقانی" در چشمانداز شعر معاصر ایران مینویسد: "قدرت باستانگرایی زبان شعر اخوان آن قدر زیاد است که حتی وقتی زبان کوچه وارد شعرش میشود در زیر سایهی شکوه حماسی آن، رنگ باخته و هویت حماسی به خود میگیرد" (زرقانی، 1387: 430). دکتر "عمرانپور" در مقالهای با عنوان "ساختهای کهنگرا در شعر اخوان" ضمن اینکه به این مقوله بهخوبی پرداخته، مینویسد: "در بین شاعران معاصر، توجه اخوان به آثار گذشتهی زبان فارسی و عشق در اینجا نمونههایی از کهنگرایی واژگانی و ساختاری در چکامههای "خوان از چکامهی "خوان هشتم": سورت سرما، بادبرف، و فزونتر زآن دگرها، مثل از چکامهی "قصه شهر سنگستان": همگنان، دو غمگین قصهگو، غصههای از چکامهی "آخر شاهنامه": شکسته چنگ، طرفه چشمانداز، چمان، یاد سوم: اسطورهپردازی: اسطوره و حماسه، از دیرباز تاکنون، با شعر و ادب پیوندی تنگاتنگ دارد بهگونهای که این پیوند در شیوهی بیان، تصویرگری و درونمایهی اسطورهها نمایان است. شاعر پرسشهای بنیادین خود را که تجلّی اسطورههاست، در شعر خویش بیان میکند. اسطورهها بهواسطهی ظرفیت شاعرانه، جنبهی نمادین و رمزآمیز، و همچنین به سبب تأویل پذیریشان، در هر دورهای از تاریخ، میتوانند معنای نوینی بپذیرند و با تفسیری نو، نماد بسیاری از اندیشهها و رویدادهای سیاسی - اجتماعی شوند www.mim-omid.com)). شعر اخوان سرشار از مفاهیم و اشارات سنتی، حماسی و اساطیری کهن است اخوان سرودههای خود را از دو راه جلوهگاه اسطوره نموده است: الف: بهکاربردن اجزا و عناصر اسطورههای باستانی ب: بهرهگیری از زبان اسطوره، یعنی نماد و تمثیل اخوان در جایجای شعر خود از پهلوانان اسطورهای، نامها و جایها، نمادها و اینک نگاهی میاندازیم به اسطورهی در چکامههای "قصهی شهر سنگستان": "... نشانیها که میبینم در او بهرام را ماند، همان بهرام ورجاوند که پیش از روز رستاخیز خواهد خاست... پس از او گیوبن گودرز و با وی توس بن نوذر و گرشاسپ دلیر، آن شیر گندآور ... کنارش آذری افروزد و او را نمازی گرم بگزارد، پس آنگه هفت ریگش را به نام و یاد هفت امشاسپندان در دهان چاه اندازد .... فکندم ریگها را یک به یک در چاه. همه امشاسپندان را به نام آواز دادم لیک، به جای آب دود از چاه سر بر کرد، گفتی دیو میگفت: آه. مگر دیگر فروغ ایزدی آذر مقدس نیست؟ مگر آن هفت انوشه خوابشان بس نیست؟ ... گسسته است زنجیر هزار اهریمنیتر زآنکه در بند دماوند است؛ پشوتن مرده است آیا؟ و برف جاودان بارنده سام گرد را سنگ سیاهی کرده است آیا؟.. سخن میگفت سر در غار کرده شهریار شهر سنگستان... تو پنداری مغی دلمرده در آتشگهی خاموش ز بیداد انیران شکوهها میکرد. ستمهای فرنگ و ترک و تازی را شکایت با شکسته بازوان میترا میکرد ..." (اخوان، 1387: 19 - 27) بارزترین عناصر و نمادهای اسطوره در این شعر عبارت اند از: بهرام، گیو، گودرز، توس، نوذر، گرشاسب، پشوتن، سام، زال زر، سیمرغ، درفش کاویان، هفت تن جاوید ورجاوند، میترا، آنکه در بند دماوند است، برف جاودان بارنده و شهریار، شهر سنگی، طلسمشدگان، مناسک و آیینی که شهزاده به جا میآورد و پاسخ غار. سرشاری سرودههای اخوان از اساطیر باستانی، از یکسو ریشه در دلبستگی او به فرهنگ و ادب کهن ایران دارد؛ از سوی دیگر فضای باستانی و حس حماسی"داستان -شعر" هایش را کاملتر میکند؛ و از دیگرسو شاید نشانهی گریز شاعر از واقعیتهای در چکامهی "آخر شاهنامه" نیز اسطورهسرایی اخوان بهروشنی نمودار است. این چکامه، همانگونه که پیشتر اشاره شد، از سرودههای روایی اخوان است. در این چکامه اخوان از چنگی سخن میگوید که روزگاری "راوی قصههای شاد و شیرین" بوده و امروز "راوی افسانههای رفته از یاد" است: "این شکسته چنگ بی قانون رام چنگ چنگی شوریده رنگ پیر گاه گاهی خواب میبیند. خویش را در بارگاه پر فروغ مهر طرفه چشم انداز شاد و شاهد زرتشت یا پریزادی چمان سرمست در چمنزاران پاک و روشن مهتاب میبیند... هان، کجاست پایتخت این کج آیین قرن دیوانه؟... ما فاتحان قلعههای فخز تاریخیم، شاهدان شهرهای شوکت هر قرن.... ای پریشانگوی مسکین! پرده دیگر کن. پور دستان جان ز چاه نا برادر در نخواهد برد..." (اخوان، 1384: 70 - 75) عناصر اسطورهای و رمزها و نمادها نیز در "آخر شاهنامه" جایگاه ویژهای میراثگرایی در شعر دنقل میتوان گفت عوامل شخصیتی، فرهنگی، سیاسی و هنری بسیاری دست به امل دنقل شاعری میراثگراست و بهرهگیری بسیار او از نمادهای فرهنگ کهن دنقل از میراث کهن عربی به شیوههای گوناگونی بهره میجوید و سرودههای خود را با آن آذین میبندد. نخست: بهکاربردن واژگان، مفاهیم، تصاویر و شیوههای قرآنی: قرآن یکی از به عنوان نمونه در این موارد میتوان به واژهها و جملات و آیات زیر اشاره کرد: از چکامهی "براءه" از مجموعهی مقتل القمر: "... فقد تترمد الأفکار فی جمرک و أحرق جنه المأوى..." (دنقل، 1987: 49) برگرفته از آیات 15 سورهی الفجر (عند جنة المأوى) و 41 النازعات (فإن الجنة هی المأوى). از چکامهی "الهجره إلى الداخل" از مجموعهی تعلیق على ما حدث: "... أبحث عن مدینتی: یا إرم العماد یا ارم العماد یا بلد الأوغاد و الأمجاد ..." (همان: 231) برگرفته از آیهی 7 سورهی الفجر (الم تر کیف فعل ربک بعاد إرم ذات العماد). از چکامهی "لاوقت للبکاء" از مجموعهی تعلیق على ما حدث: "... و التین و الزیتون و طور سینین، و هذا البلد المحزون لقد رأیت یومها سفائن الإفرنج تغوض تحت الموج ..." (همان: 258 - 259) برگرفته از آیات 1 و 2 سورهی "التین" (و التین و الزیتون و طور سینین و هذا البلد الأمین). از چکامهی"سرحان لا یتسلم مفاتیح القدس" از مجموعهی "العهد الآتی: "... وعجوز فی القدس (یشتعل الرأس شیباً) ... أرضُ کنعان-إن لم تکن أنت فیها- مراعٍ من الشوک یُورِثها الله من شاءَ من أممٍ ..." (دنقل، 1987: 281) برگرفته از آیهی 4 سورهی "مریم" (قال ربِّ إنی و هن العظمُ منّی و اشتعلَ الرأسُ شیباً و لم أکن بدعائکَ ربِّ شقیّاً) و آیهی 28 سورهی "اعراف" (إن الله یورثها من یشاء من عباده). از چکامهی "الخیول" از مجموعهی أوراق الغرفه 8: "... أرکضی أو قفی الآن ... أیتها الخیلُ: لستِ المغیراتِ صُبحاً و لا العادیاتِ-کما قیل- ضبحاً..." (همان: 387) برگرفته است از آیات 3 (فالمغیرات صبحاً) و 1 (و العادیات ضبحاً) سورهی "عادیات". عنوان چکامهی "قالت امراه فی المدینه"(همان: 404) نیز برگرفته از آیهی 30 سورهی یوسف است (و قال نسوة فی المدینه امرأة العزیز تراود فتاها عن نفسه) (در اشاره به شواهد بالا از کتاب "عبدالسلام المساوی" به نام البنیات الداله فی شعر أمل دنقل بهرهی فراوان برده شده است). البته همانگونه که گفته شد، بهرهگیری دنقل از میراث قرآنی فراتر از این رفته و گاهی ساخت داستانهای قرآنی را نیز فرا میگیرد. مانند آنچه در چکامههای "العشاء الأخیر" و "أیلول" از مجموعهی البکاء بین یدی زرقاء الیمامه که در آنها به ترتیب ردهایی از"یوسف و زلیخا و وزندانیشدن یوسف در زندان عزیز مصر" و "مرگ حضرت سلیمان و خوردهشدن عصایش توسط موریانه و افتادنش بر روی زمین و ربودهشدن نگین انگشتریاش" به چشم میخورد: "... و أنا "یوسف" محبوب "زلیخا" عندما جئتُ إلى مصر العزیز لم أکن أملک إلا ... قمرا ... حملونی معه للسجن حتى أطفئه ترکونی جائعاً بضع لیال .. ترکونی جائعاً .. فتراءى القمرُ الشاحب-فی کفیَّ-کعکه! ..." (همان: 177 - 178) "... لیقول لنا: إن سلیمان الجالس منکفئاً فوق عصاه قد مات! ولکنا نحسبه یغفو حین نراه! أواه. قال ... فکممناه، فقأنا عینیه الذاهلتین و سرقنا من قدمیه الخفین الذهبیین و حشرناه فی أوراقه الأشباح المزدحمه ..." (دنقل، 1987: 127) در چکامهی "کلمات اسبارتکوس الأخیره" داستان سجدهنکردن شیطان به آدم و نپذیرفتن این امر، و در چکامهی "مقابله خاصه مع ابن نوح" سوارنشدن فرزند نوح بر کشتی و رد کردن خواستهی نوح در این خصوص میزان تأثیر او از این میراث را نمایان میکند: "المجد للشیطان ... معبود الریاحْ من قال "لا" فی وجه من قالوا "نعم" من عَلَّم الإنسانَ تمزیق العدمْ من قال "لا" ... فلم یَمُتْ؛ و ظل روحاً أبدیّه الألمْ! ..." (همان: 110) *** "جاء طوفان نوح! المدینه تغرقُ شیئاً ... فشیئاً ... ها هم "الحکماء" یفرُّون نحو السفینه المغنون - سائس خیل الأمیر – المرابون - قاضی القضاه ... ... صاح بی سیدُ الفلکِ - قبل حلول السکینه: "انجُ من بلدٍ ... لم تعدْ فیه روحْ!" قلتُ: طوبى لمن طمعوا خبزه ... نتحدى الدمارَ ... نأبى الفرارَ ... و نأبى النزوحْ! ..." (همان: 393 - 396) همچنین در چکامهی "صلاه" از دفتر العهد الآتی نمونهی دیگری از تأثیر سبک و اسلوب قرآن را در سرودههای او میبینیم: "... تفردّتَ وحدکَ بالیسرِ. إن الیمین لفی الخُسرْ. أمّا الیسارُ ففی العُسْرِ. إلا الذین یُماشونَ. إلا الذین یعیشونَ یَحْشُونَ بالصحف المشتراه العیونَ ... فیَعْشُونَ. إلا الذین یَشُونَ. وإلا الذین یُوَشُّونَ یاقات قمصانهم برباط السکوتْ! ..." (دنقل، 1987: 265) دوم: اسطوره و شخصیتها و نمادهای اسطوری: دنقل شخصیتهای تاریخی او عناصر و شخصیتهای اسطورهای مصر قدیم، عرب جاهلی، عرب پس از اسلام دنقل حتی این شخصیتهای اسطوری و تاریخی را در نامهای چکامههایش به خدمت گرفته است. "البکاء بین یدی زرقاء الیمامه"، "حدیث خاص مع ابی موسی الاشعری"، "من مذکرات المتنبی"، "من اوراق ابی نواس"، "اقوال جدیده عن حرب البسوس"، "مقابله خاصه مع ابن نوح"، "خطاب غیر تاریخی علی قبر صلاح الدین" و "بکائیه لصقر قریش" عنوان برخی از چکامههای اوست که می تواند گواهی باشد بر ژرفای تأثیر پذیری دنقل از میراث نیاکانش. به عنوان نمونه در مجموعهی اقوال جدیده عن حرب البسوس شاعر تلاش میکند که "جنگ بسوس" را که 40 سال ادامه داشت باز خوانی کند. او سعی میکند "کلیب" را نمادی از مجد و عزت عربی از بین رفته یا سرزمین به غارت رفته عرب بسازد که میخواهد دوباره زندگی کند و شاعر برای بازگشتش یا بهتر بگویم بازگرداندنش راهی جز جنگ و خونریزی نمیشناسد. این مجموعه شامل اشعاری است که شخصیتهای "جنگ بسوس" در آن ظاهر شده و هر یک نظر خود و دلایل تاریخی آن را در مورد صلح یا جنگ بیان میکند. شاعر این دفتر را با نثر کوتاهی در مورد کشته شدن کلیب و وصایای دهگانه او، که آنها را با خون خود برای برادرش "سالم الزیر" (المهلهل) نوشت، آغاز میکند. اولین شعری که زینت بخش این دفتر است شعر معروف "لاتصالح" شاعر است که تمام حماسه "جنگ بسوس" را به خدمت میگیرد تا خود حماسه سراید و به مردم بگوید که سازش نکنید، سازش نکنید. "لا تصالح! ... ولو منحوک الذهب أترى حین أفقأ عینیکَ، ثم أثبّتُ جوهرتین مکانهما... قفوا یا شباب! کلیب یعود.. کنعقاءَ قد أحرقت ریشها لتظلّ الحقیقه أبهى... و تفردَ أجنحه الغد.. فوق مدائن تنهض من ذکریات الخراب!!" (دنقل، 1987: 324 - 348) همان گونه که گفته شد، از شخصیتهای اسطورهای دیگر او "زرقاء یمامه" است در چکامهی "البکاء بین یدی زرقاء الیمامه". زرقاء یمامه اسطوره تیزبینی، و شاید بتوان گفت هدایتگری است. دنقل با استفاده از این شخصیت اسطورهای خود اسطوره پردازی میکند و پرسشهای خود را از او میپرسد. پرسشهایی که سراسر نمایانگر بدبختی و شوربختیهای او و هم روزگارانش است. "... ایتها النبیه المقدسه ... لا تسکتی ... فقد سکتُّ سنهً فسنهً ... لکی أنال فضله الأمان قیل لیَ "اخرسْ ..." فخرستُ ... و عمیتُ ... و ائتممتُ بالخصیان! ظللتُ فی عبید (عبس) أحرس القطعان... ایتها العرافه المقدسه ... ماذا تفید الکلمات البائسه؟ قلتِ لهم ما قلتِ عن قوافل الغبار.. فاتهموا عینیکِ، یا زرقاء، بالبوار!..." (همان: 121 - 125) و یا در چکامهی"بکائیه لصقر قریش" بر شکوه تباه شدهی عرب تأسف میخورد و روی به "صقر" میکند و هم صدا با او بر عزّت از دست رفته زار مینالد: "عم صباحاً ... ایها الصقر المجنّح عم صباحاً ... هل ترقبت کثیرا أن ترى الشمس التی تغسل فی ماء البحیرات الجراحا ثم تلهو بکُرات الثلج، ... فمتى یقبل موتی ... قبل أن أصبح - مثل الصقر - صقرا مستباحا !؟" (دنقل، 1987: 400 - 403) بیتردید روح اعتراضگر امل دنقل، که به "شاعر الرفض" معروف است، باعث شده است که شخصیتهایی همچون "شیطان" و "فرزند نوح" و "مهلهل" و "یمامه" در شعر او متمایز و برجسته باشند. او با گزینش چنین شخصیتهایی بر آن است تا اعتراض همیشگی خود را به گوش مخاطبانش برساند. ورود شخصیتهایی چون"أبی موسی اشعری" و "أبی نواس" و "المتنبی"، "یزید بن معاویه"، "معاویه" در شعر امل دنقل میتواند نشان از این باشد که شاعر بر آن است تا موضوع تکرار تاریخ را گوشزد کند و اینکه نام شخصیتها تغییر میکند اما هویت و ماهیت و اندیشه و رفتار آنان همواره ثابت است. بخش سوم: نتیجه وجوه تمایز میراثگرایی اخوان و دنقل: با بررسی و مقایسهی سرودههای 1- اخوان از میراث کهن مانده از نیاکان خویش بیشتر بهره گرفته و با اقتدارتر سخن رانده است. بهگونهای که پژوهشگر را به این پرسش وا میدارد که شاید میراث کهنی که اخوان مجذوب آن است افتخار آمیزتر از میراثی است که دنقل میخواهد با ذکر و یاد آن حس ملیگرایی مردمی را پرورش دهد که از پیشینهی تاریخی خود غافلند و احساس ضعف ملی دارند. 2- مهدی اخوان ثالث صادقانه و از سر مجذوبیت به میراث کهن نیاکان فخر میورزد و میبالد و مینازد و اشعارش را به آن میآراید، حال آنکه آراستهشدن اشعار دنقل به میراث کهن عرب، علاوه بر علاقه، عامل دیگری نیز میتواند داشته باشد و آن جستجو مدوام دنقل برای یافتن زمینهی مشترک بین خود و مخاطب است. افزون بر این، از آن نوع مجذوبیت در اساطیری که در تو در توی اشعار اخوان، بسیار دیده میشود در اشعار دنقل خبری نمیتوان گرفت. 3- اخوان آن گاه که اشعار خود را به میراث کهن پیشینیان خود میآراید 4- تأثیرپذیری اخوان از میراث کهن سرزمیناش بهمراتب بیشتر از تأثیرپذیری 5- دنقل در اسطورهپردازیهای خود بهسراغ فرهنگهای متفاوتی چون یونان، 6- شیوههای تأثیرپذیری اخوان از میراث نیاکانش گوناگونتر و متنوعتر است، بهگونهای که افزون بر حضور پررنگ شخصیتهای اسطورهای، روایتگری و کهنگرایی واژگانی در سرودههای اخوان نیز از دلبستگی او به جاودان میراث نیاکانش سرچشمه میگیرد. 7-اخوان آنگاه که به اسطورهای میپردازد، هم گستردهتر و هم ژرفتر وارد آن میشود حال آنکه دنقل به اختصار به اسطورههایش میپردازد و بیشتر وجه اعتراضی آنها را میکاود تا روح تمرد و اعتراض را در مخاطبان خود بدمد. | ||
| مراجع | ||
|
اخوان ثالث، مهدی، (1383). "آخر شاهنامه"، تهران: انتشارات مرواید / انتشارات زمستان. اخوان ثالث، مهدی، (1387). "از این اوستا"، تهران: انتشارات زمستان. اخوان ثالث، مهدی، (1385). "سه کتاب"، تهران: انتشارات زمستان. دنقل، أمل، (1987). "الأعمال الشعریه الکامله"، القاهره: مکتبه مدبولی. روزبه، محمدرضا، (1389). "ادبیات معاصر ایران (شعر)"، تهران: نشر روزگار. زرقانی، سیدمهدی، (1387). "چشمانداز شعر معاصر ایران"، تهران: نشر سعادت، اسماعیل (به سرپرستی)، (1384). "دانشنامهی زبان و ادب فارسی"، ج 1، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. محمدی آملی، محمدرضا، (1389). "آواز چگور (زندگی و شعر مهدی اخوان ثالث)"، تهران: نشر ثالث. المساوی، عبدالسلام، (1994). "البنیات الداله فی شعر أمل دنقل"، سوریا: اتحاد کتاب العرب. یاحقی، محمدجعفر، (1385). "جویبار لحظهها (جریانهای ادبیات معاصر فارسی)"، تهران: انتشارات جامی. مقالهها عمرانپور، محمدرضا، (1384). "ساختهای کهنگرا در شعر اخوان"، کرمان: نشریهی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، دورهی جدید، شمارهی 18 (پیاپی 15). منابع مجازی قدسی، حلماء، (2010). " أثر التراث فی شعر أمل دنقل"، دیوان العرب. www.diwanalarab.com.
ــــــــــــ ، (1389). "اسطوره در شعر اخوان"، میم امید. | ||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,644 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,467 |
||