| تعداد نشریات | 61 |
| تعداد شمارهها | 2,226 |
| تعداد مقالات | 18,190 |
| تعداد مشاهده مقاله | 55,988,548 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 29,030,804 |
نگاهی اجمالی به زندگی مشقّتها و شعر محمد ماغوط (1934-2006م) | ||
| پژوهش های ترجمه در زبان و ادبیات عربی | ||
| مقاله 5، دوره 1، شماره 1، دی 1390، صفحه 95-114 اصل مقاله (183.47 K) | ||
| نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
| نویسنده | ||
| بیژن کرمی* | ||
| چکیده | ||
| محمد الماغوط، نویسنده، شاعر، نمایشنامه نویس، روزنامه نگار، هنرمند تئاتر و تلویزیون، یکی از مطرحترین شخصیتهای فرهنگی معاصر ادبیات عربی است که تأثیر قابل توجّه و شگرفی در دنیای ادب و فرهنگ معاصر عربی به جای نهاده است. این شخصیت برخلاف دیگر نامداران ادبیات معاصر عربی هم چون نزار قبانی، بدر شاکر السیاب، البیاتی، ادونیس، محمود درویش و … و با وجود هم عصر بودن با آنان و نوآور بودن در شعر سپید عرب و . . . متاسفانه در مجامع فرهنگی و دانشگاهی ایران چندان شناخته شده نیست. آنچه در این نوشته خواهد آمد، تلاشی است برای آشنایی با شعر و شخصیت و مراحل تطور فکری و هنری و آثار این شاعر هنرمند تأثیرگذار1. | ||
| کلیدواژهها | ||
| ماغوط؛ شاعر؛ آثار شعری؛ شعر سپید | ||
| اصل مقاله | ||
|
زندگینامهی شاعر محمد الماغوط به سال 1934 در شهر سَلَمیّه یکی از شهرستانهای تابعهی استان «حمات» واقع در 210 کیلومتری شمال پایتخت سوریه، دمشق، به دنیا آمد. او ادونیس و انیس الحاج از جمله بنیانگذاران برجستهی شعر منثور (شعر سپید) در دنیای عرب هستند. (السافر الجمیل،2006) این ادیب و شاعر بزرگ در پیدایش، تحوّل، انتشار و هویت بخشی به روزنامه «تشرین» سوری نقش به سزایی داشت. وی و زکریا تامر، نویسنده و داستانسرا و ادیب سوری از سال 1957م ستونی از روزنامهی تشرین را به خود اختصاص داده بودند، به طوری که مطالب و دیدگاههای ارزشمند و وزینشان در آن ستون روزنامه، با محتوی و مطالب روزنامه کاملی برابری میکرد. این روند ادامه داشت تا آن که ماغوط همکاری ادبی خود را با هفته نامه «المستقبل» و با عنوان «آلیس فی بلاد العجائب» (آلیس در سرزمین عجایب ) آغاز نمود. مرحوم «نبیل خوری» رئیس تحریریهی هفته نامهی مذکور با تعابیر و جملاتی صمیمی، مهر تأیید خویش بر نوشتههای او گذاشته و بدین وسیله اطمینان خوانندگان عرب مجلّه هفتگی، مخصوصاً خوانندگان سوری را جلب نمود و این چنین، مجوز چاپ مقالات او را صادر کرد. با این وصف باید گفت نوشتهها و مقالات ماغوط در گسترش و نشر مجلّه هفتگی «المستقبل» نقش به سزایی ایفا نمود. (رحیل محمد الماغوط العبقری،2006: 3-1) او برای خلق آثارش نیازی به سفرهای متعدد و دور و دراز به شرق و غرب گویی تقدیر چنین بود که وی پریشان به دنیا آید و پریشان حال هم برود، با این وصف حتی اگر دستش از همه جا کوتاه میشد و خاطرش نیز پریشان میگشت، باز از قصایدش حمایت و دفاع میکرد.(محمد الماغوط ،2006: 3-4) در سلسله گفتگوهایی که «خلیل صویلح»2 در کتاب «اغتصاب کَانَ وَ أَخَوَاتِهَا» زندگی او گاه در تنگناهای بسیار وحشتناک سپری میشد، دالانهایی که به مردم شهر سلمیه نیز، دارای خلق و خوی خاص خود بودند، آنان آن چنان تندخو و خشن بودند که اگر درختان آبادی، بی ثمر و بی بار بودند آنها را با شلاق تنبیه کرده و میزدند. ماغوط درباره شهر خود میگوید:" من معتقدم میبایست «کارل مارکس» در آبادی ما به دنیا میآمد نه در آلمان، تا نظریهی خود را دربارهی اختلاف طبقاتی کشف کند"3. به همین دلیل فرزند شهر سلمیه، قبل از آن که به بیست سالگی برسد، به زندان رفت و همین امر باعث شد که او از یک روستایی کشاورز و سـاده به موجود دیگری مبدل شود که در درونش ترس و وحشت مسکن گزیده و کابوس زندان و شلاق او را مضطرب و مشوش نماید. خود او گفته استگ": من فارغ التحصیل دانشگاهی هستم که درس و بحث و فعالیتش تنها شکنجه، اذیت و آزار بود. من از این دانشگاه فارغ التحصیل شدم تا برای همیشه ترس و بیم سراسر وجودم را فرا بگیرد". ظاهراً وی از لحاظ روحی و جسمی تاب و تحمل زندان و ذلت و خواری لگدهای زندانبانها عامل شکلگیری فریادهای بلند و رسای او در خلال در سالهای جوانی شاعر (1995م) برای اولین بار شهر سلمیه را به سوی وی در فاصلهی سالهای 1995 تا 2006م آثار مختلفی را در زمینهی شعر، نمایشنامه، مقاله، فیلمنامه، سناریو و … نوشت و جوایز ارزشمندی را نیز به دست مرگ ماغوط ماغوط در غروب روز دوشنبه سوم اوریل 2006 موافق با اوایل ربیع الاول سال 1427 هـ ق و 14 فروردین سال 1385 هـ ش در سن هفتاد و دو سالگی و با به جای گذاشتن آثار گرانسنگ ادبی دار فانی را وداع گفت. گفتنی است که وی در شش ماه آخر زندگیاش عادت داشت که به صدای سیرهی شاعر، از زبان خودش ماغوط راجع به خودش چنین میگوید:" من آدمی بسیار عادی و معمولیام. نه ثروتی دارم که روی هم انباشته شده باشد و نه کشتزارهایی که به سرکشی من نیاز داشته باشد و نه اسناد مالکیتی که محتاج به امضایم باشد و نه دفتر و دستکی، نه مدال افتخاری که در معرض دیدشان قرار داده و نه تحفه و هدایایی که به آنها فخر بفروشم، نه اسبی که سوارش شوم، نه ماشینی که به آن بنازم، نه دوستان و رفقایی که به آنان ببالَم، نه خاطراتی که خود را با آنها سرگرم نمایم و نه رنگ و روی نیکویی که ذهنم را به خود مشغول کند. من جز این غم فراوان و حزن همیشگی که هم چون لاشخور سایه بر سرم نوبت دیگر خواستم از دنیا بِبُرّم و گوشهی عزلت و تنهایی گزینم، به عبادت بالاخره تصمیم گرفتم و تلاش نمودم در جرگهی سیاستمداران درآیم، باشد که همه قصابها، خیاطها، مطربها، فوتبالیستها و همه ورزشکاران، صوفیان و … همه را پشت سر خود و به دنبال خود داشته باشم و اما … در پشت سر خود جز نیروهای امنیتی، کسی را ندیدم. خدایا! به درگاهت درخواست بخشش، توبه و استغفار میکنم، همهی آدمها در این عالَم از خاک هستند و به خاک بر میگردند. جز عربها که از ادارهی امنیتی به ادارهی امنیت دیگری منتقل میشود.5 یاد دارم که در دوران کودکی وارد قبرستانی شدم که به تازگی نبش قبر شده بود. در آنجا و در کنار آن چشمان به گود افتاده و تاریک مردهها و دندانهای وحشتناک و جمجمههای پراکندهشان بیشتر از الآن – که مورد لطف و عنایت با تقواترین، زاهدترین حاکمانِ عرب هستم – احساس آرامش، امنیت و طمأنینه و اعتماد به نفس داشتم. به آینده نیز امیدوارتر و خوش بینتر بودم. امروز روز برقراری، استحکامِ همه چیز، جز روزگارِ من است. من چون آن خیزرانم که خم میشوم اما نمیشکنم حتی اگر با چشمان خود ببینم مجریان حکمِ اعدامم اثر جوهر امضای حکمشان را با ساییدن انگشت بر دیوار پاک میکنند. اگر بخواهی در هر یک از کشورهای عربی شاعر بزرگی باشی، میباید راستگو باشی و برای آنکه صادق بمانی، باید آزاده باشی و برای آزادگی نیز میباید زندگی کنی و برای آنکه زنده بمانی باید لال و گنگ و کر و کور باشی. زیباترین لحظات زندگی ام دوران کودکی بود که به سرعت گذشت و دردناکتر محتوای نوشتههای شاعر ماغوط نه با قلم بلکه با شمشیر شعرهای سپید، مقالات و نمایشنامههایش این جسد قبل از آنکه فقر و بینوایی از پایاش درآورده باشد، زیر شلاق جلادان نابود گشته و از پای در آمده و قبل از آنکه از نیش دشمنـــان در رنـــج باشد، بیشتر از خیانت آشنایان و دوستان در عذاب است، یا آنکه زندانهای انفرادی میهن او را هلاک نمودهاند، همان جائی که انسان جویای آیندهای روشن را به اسکلتی بیروح مبدل میسازد تا در زبالهدانها در جستجوی لقمه نانی حیران و سرگردان پرسه زند و بدان وسیله گرسنگیاش را رفع نماید. این بینوایی انسان حاضر و سیه بختی او در آثار گوناگون ماغوط زاییدهی خطاها و اشتباهات دیگران و بیگانگان نیست، بلکه زاییدهی نواقص و خللهای موجود در جوامع عربی است که در طول تاریخ خونین پر از سرکوب و ستم آن، انباشته شده است. (صلاح الدین حزین ، 2006 : 66-11) خوانندهی آثار شاعر محمد ماغوط در مقابل خویش با تناقضاتی متفاوت و میشود گفت که تقریباً چنین افکاری، وجه مشترک اغلب آثار ماغوط خواه شعر سبک و تاثیرپذیری شاعر در حاشیهی مجلسی که دفتر ریاست جمهوری سوریه به مناسبت بزرگداشت نگاه و توجه من به چنین آثار و اشعاری هم چون کسی بود که به بازار شهر
آثار شعری ماغوط در این زمینه آثار محدودی از شاعر به جای مانده که عبارتند از: الف) حُزنٌ فی ضوء القمر (اندوهی در زیر تابش ماه): ظاهراً این مجموعهی به نظر برخی این دیوان و مجموعهی شعری از همان آغاز چاپ، مژدهی فتح باب جدیدی را به شعر عربی «شعر منثور» یا همان شعر سپید عربی میداد. البته توأماً آثار «أنسی الحاج» و دواوین شعری وی و به ویژه دیوان «لَنْ» (هرگز) او دارای همان ویژگیهای دیوان ماغوط بود. اولین مجموعهی شعری ماغوط در مجموعهی آثار وی متشکل از 19 شعر سپید است.(همان ، 2006 :33) ماغوط در وجه تسمیه «حُزن فی ضَوء القمر» سخن زیبایی با چنین مضمونی ب) دومین مجموعه شعری ماغوط «غرفهٌ بِمَلایین الجُدُرَان»،( اتاقی با میلیونها دیوار)است. که یک سال بعد از چاپ اولین مجموعه، منتشر شد. در آثار کامل شاعر این مجموعه شامل 22 شعر است. (عمر شبانه، 2006 : 4) ج) «الفَرَحُ لَیسَ مِهنَتِی» (شادمانی کار من نیست). سومین مجموعهی محمد ماغوط در پی اهدای جایزه فرهنگی مؤسّسه عُوَیس – در زمینه شعر- به من در سالهای گذشته مجموعه شعری با نام «الفرح لَیسَ مِهنَتی» نگاشتم. لازم به ذکر است که 29 شعر از مجموعهی آثار شعری این شاعر در دههی 90 میلادی به زبان نروژی ترجمه شد و آقای «ولیدالکبیسی» ترجمه آن را انجام داده و عنوان کتاب را نیز «الفرح لیس مهنتی» برگزیده است. انتشارات «بانتاکرویل» که در شهر اُسلو، پایتخت نروژ واقع شده، عهدهدار چاپ این اثر است. ناشر کتاب آقای «الکساندر کرین» در مقدمه آن چنین گفته است: «انتشارات ما این افتخار را دارد که این اثر بینظیر فرهنگی را به دوستداران شعر نروژ، تقدیم نماید». (همان، 2006 : 35 - 33) د) چهارمین مجموعه شعری ماغوط که آخرین اثر شعری وی در طول زندگیاش میباشد ،مجموعهی شرق عدن – غرب الله نام دارد. ماغوط بعد از فوت همسرش با این وصف میتوان درباره «شرق عدن ـ غرب الله» اظهار داشت که این وی در این اثر چونان شاعر، کاتب، مقالهنویس، نمایشنامه نویس و … ظاهر میشود، البته طنز همراه با بیهودهگرائیاش به اوج خود میرسد. هر کس که کتاب جدید او را مطالعه کند، احساس خواهد کرد که آنچه میخواند واقعاً جدید نیست، بلکه چنین مینمایاند که همه آنچه را که الآن مشغول خواندن آن است را قبلاً خوانده است. ماغوط در دیداری که با گروهی از دوستانش در منزل داشته با اشاره به این کتاب پر حجم که روی میزش بوده، میگوید: "این کتاب بهترین اثری است که در طول زندگیام نوشتهام". (همان ، 2006 : 36-35 ) دیگر آثار و تألیفات ماغوط همانطور که در سطور قبلی آمد، ماغوط در زمینه شعر چند کتاب دارد. از جمله آثار شعری او «أسمّیک زمن الخوارج و أنتمی» (تو را عصر انقلاب مینامم و به تو میپیوندم) است که مؤسسه انتشاراتی «دار ابن حانیا» در دمشق به سال 1990 آن را چاپ کرده است.
نمایشنامه وی در زمینهی نمایش نامه نیز قلمی توانا داشته که میتوان به برخی از آنها لازم به ذکر است برخی از نمایش نامههای او چاپ نشد اما در روی صحنه تئآتر نمایش داده شد. مقاله وی در زمینه مقالهنویسی نیز آثاری دارد که تعدادی از آنها عبارتنداز: سَأَخُونُ وَطَنِی: (به میهنم خیانت خواهم کرد)عنوان مقالهای است که به سال 1987 و با مقدمهی داستاننویس عرب زکریا تامر نوشته شده است. البته نباید فریب الأرجوحه: (الا کلنگ) روایتی است که به سال 1963 نوشته شده و برای اولین بار در سال 1974 منتشر شده، در سال 1991 تجدید چاپ گشت. ادیب در «الأرجوحه» به مسأله تروریست پرداخته است. علاوه بر آنچه آمد، مجموعهی اشعار با گزیدههایی از آن به زبانهای دیگر ترجمه شده و در کشورهای گوناگون چاپ شده است. آثار او مورد توجه بسیاری از منتقدین قرار گرفته و دربارهی آنها رسایل و پایاننامههای مختلفی نوشته شده است. «دَارُ المَدَی» شهر دمشق به سال 2006 اشعار شاعر را با عنوان «البدوی الآحمر» (صحرا نشین خشمگین) چاپ کرده است. جوایز ادبی شاعر این شاعر پرکار و پرآوازه جوایز ادبی مختلفی را نیز از آن خود نموده که برخی از آنها عبارتند از: 1- جایزهی «جریده النهار»، لبنان به خاطر قصیده النثر (شعر سپید عربی) در اواخر سال 1950م. 2- جایزهی «سعید عقل» به خاطر نوشتن نمایشنامه به سال 1973. 3- جایزهی و مدال نمایش نامه تجربی قاهره در سال 2000. 4- جایزهی جشن تکریم و بزرگداشت ماغوط دفتر ریاست جمهوری 5- جایزهی مهم ادبی العویس به سال 2006. Moha-almaood) ، 2006 : 65)( الأب روبرت ، بی تا : 1159-1116) نمونههای از شعر ماغوط «مسافر عرب در ایستگاه فضایی» ای دانشمندان و مهندسین فضایی! بلیط سفری به سوی آسمان به من دهید من به نمایندگی از همه تمامی بیوه زنان، پیرمردان و کودکان عرب و از سراسر شهرهای غمزدهی و اندوهبار عربی آمدهام آمدهام تا یک بلیط مجانی سفر به آسمانم دهید چرا که در دستان خویش به جای پول … اشک دارم جای خالی ندارید؟ نیست؟ مرا در انتهای سفینه فضایی بگذارید (و یا) در پشت سفینه فضایی من بچه دهاتم و به چنین وضعیتی عادت دارم قول میدهم به هیچ ستارهای آزاری نرسانم و به هیچ ابری اسائهی ادب نکنم تنها چیزی که به آن فکر میکنم و میخواهم آن است که با سرعت تمام به آسمان بروم تا شلاق را در دست پروردگار نهاده شاید ما را وادار به انقلاب، شورش و … بنماید. «مسافر عربی فی محطات الفضاء» أیُّها العلماءُ و الفنّیون أعطونی بطاقه سفر إلی السماء فأنا موفدٌ من قبل بلادی الحزینه باسم أراملها و شیوخها و أطفالها کی تعطونی بطاقه مجانیهً إلی السماء ففی راحتی بدل النقود … «دموع» لا مکان لی؟ ضَعُونی فی مُؤَخّره العربه علَی ظهرها فأنا قرویّ و معتادٌ علَی ذلک، لن أؤذیَ نجمه و لن أُسیءَ إلی سحابه کل ما أریده هو الوصول بأقصی سرعهٍ إلی السماء لأضع السّوطَ فی قبضه الله لعله یحرّضنا علی الثوره (محمد الماغوط، بی تا: 296-295)
«زمستان» به سان گرگهای گرسنه در فصل خشک سالی به همه جا سر میکشیدیم باران را دوست داشتیم و پاییز را میپرستیدیم تا آنکه روزی اندیشیدیم که به شکرانه، نامهای به آسمان بفرستیم و به جای تمبر بر آن نامه، برگی از خزان الصاق نماییم باورمان آن بود که کوهها دریاها و تمدنها نیز از میان خواهند رفت اما عشق جاودانه است و ماندنی ناگهان از هم گسستیم (محبوبِ من) دلبستهی تختهای افراشته و بلند و آرامش بود و من خواهان کشتیهای بزرگ و دریاها او شیفتهی خموشی و سکوت و آه و اندوه در میکدهها و من دلدادهی فریاد و بانگ شورش در کوی و برزن و خیابانها و با این همه فاصله و جدایی من همیشه با آغوش باز در انتظار دیدار یار در گسترهی هستی، آغوش گشوده و چشم براهش هستم. «شتاء» کالذئاب فی المواسم القاحله کنا ننبتُ فی کل مکان نحبُّ المطر و نعبدُ الخریف حتی فکرنا ذات یوم أن نبعث برساله شکر إلی السماء و نلصق علیها بدل الطابع … ورقه خریف کُنّا نؤمن بأن الجبال زائله و البحار زائله و الحضارات زائله أما الحب فباق… و فجأه: افترقنا هی تحبُّ الارائک الطویله و أنا أحبُّ السفن الطویله هی تعشق الهمس و التنهداتِ فی المقاهی و أنا أعشق القفز و الصراخ فی الشوارع و مع ذلک… فذراعای علی امتداد الکون بانتظارها… (محمد الماغوط، بی تا : 309-308) پینوشتها 1- بنا به اطلاعات و دادهها این اولین مقاله و نوشتهای است که به زبان فارسی در مورد شخصیت این شاعر نوشته شده است. 2- خلیل صویلح از شاعران معاصر سوری و پیرو مکتب ماغوط است. دو 3- در جایی دیگر ماغوط محل ولادت خویش را این چنین وصف می کند: من این شهر را خوش نمی دارم، این شهر، شهر گل و لای و سرما و ابر و باد و گاو است، این شهر یکبار نابود شد، آنگاه که پایگاه قرامطه و متنبّی بود و از جمله نکات جالبی که راجع به اهالی شهر خود می گوید: مردم شهر به سال 1900 تنها به خاطر یک عدد مرغ چنان به جان هم می افتادند که بواسطه آن صدها تن کشته شدند. (جهاد فاضل- جریده الریاض 3- آوریل 2003 م ص 1 نقل از اینترنت محمدالماغوط مع التسکع و الحزن و الخوف. 4- وی به خاطر منتسب شدن به حزب ملی سوریه زندانی شد . در این باره میگوید: شهر ما پُر بود از تبلیغات حزبی. من گرسنه و سرمازده بوده و بدنبال پناهگاهی میگشتم. متوجه شدم که دفتر حزبِ بعث هم از ما منزل دور است و هم اینکه وسیله گرمایشی ندارد، بنابراین به این حزب که مقرشان نزدیکتر بخاریشان نیز برخوردار از گرما بود، پیوستم.(نوشته صلاح حزین اردن حکایه الماغوط مع سعاد حسنی مقاله با عنوان: «لماذا نَحترم الماغوط – عبدالرحیم الخضار، المغرب العربی». 5- در جایی دیگر خود را مرد تاریکیها و سایهها نامیده، میگوید: "در طول 6- از دو دختر او یکی شام است که اکنون مشغول به طبابت و پزشکی است http://www. Arabian creativity. Com/magoot htm. Google page of 2 2006/4/ 7- ر.ک. الماغوط و قصیده النثر السوریه، راسم المدهون – فلسطین. پایگاه 8-وی این جایزه ادبی را سه هفته قبل از مرگش، در شهر دبی دریافت نمود، http://www. Daralhayat. Net/actions. Print. Page 3 of 9. 2006/4/4. | ||
| مراجع | ||
|
الأب روبرت، ب کامّبل الیسوعی. (بیتا). «أعلام الأدب العربی سیر و سیر ذاتیه»، ج 1 و 2، بیروت: مرکز دراسات للعالم العربی المعاصر، جامعه القدیس یوسف، الشرکه المتحده للتوزیع، الطبعه الأولی. الماغوط، محمد. (1973 م). «الآثار الکامله»، بیروت: دار العوده، الطبعه الأولی. مجلات ــــــــــــــ . (2002). جریده الریاض، العدد 51- 29، دیسمبر . منابع مجازی اون لاین مایو/20/2001 http://www.Elaph.com. 2006/4/4.
http://www.Arabiancretivit/com.magoot.google2006/4/3.
محمد الماغوط- حیاته http://www.Jehat.com/Jehaat/ar/khuthalketab.2006/4/3.
http://www.Daralhayat.net/action.2006/4/5.
| ||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,326 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,228 |
||