| تعداد نشریات | 61 |
| تعداد شمارهها | 2,212 |
| تعداد مقالات | 18,019 |
| تعداد مشاهده مقاله | 55,505,546 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 28,958,241 |
اعتباریات اجتماعی و نتایج معرفتی آن؛ بازخوانی دیدگاه علامهطباطبائی | ||
| حکمت و فلسفه | ||
| مقاله 3، دوره 9، شماره 36، دی 1392، صفحه 47-70 اصل مقاله (603.83 K) | ||
| نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
| نویسنده | ||
| قاسم پورحسن | ||
| دانشگاه علامه طباطبایی | ||
| چکیده | ||
| نظریة «اعتباریات»، یک ابداع نظری و ابتکاری معرفتشناسانه است که با رویکرد روانشناسی - معرفتشناختی تدوین شدهاست. علامهطباطبائی اعتباریات را افکار عملی و اجتماعی انسان بر میشمارد که آدمی به کمک عوامل احساسی میکوشد تا میان دو جهان حقیقی، وساطت بر قرار سازد. علامهطباطبائی بهمثابه طرحی بدیع، نظریة اعتبارات را تدوین کرد. ادراکات اعتباری در افتراقی از ادراکات حقیقی، بخشی از نظام معرفتی است که تا پیش از علامه در فلسفةاسلامی پیشینهای ندارد. گرچه فیلسوفان اسلامی از اعتباریات بالمعنیالاعم (معقولات ثانیه) سخن گفتهاند، اما اعتباریات بالمعنیالاخص (یا اعتباریات اجتماعی) از ابتکارات بدیع علامهطباطبائی محسوب می شود. اعتباریات که در آثار مختلف علامه بهویژه در المیزان، اصول فلسفه، برهان، رسالة اعتباریات مطرح شد، عمدتا ناظر به ساحات اجتماعی و عملی است، اما در عینحال بخش مهمی از معرفتشناسی است. علامه در مقالههای سوم تا پنجم اصول فلسفه از ادراکات حقیقی و در مقالة ششم از ادراکات اعتباری سخن به میان آورده است. اعتباریات نه همچون ادراکات حقیقی رابطه توالدی و استنتاجی دارند و نه برهانیاند. اساس طرح اعتباریات، نظریه «انسانشناسی» علامهطباطیایی است. این نظریه هم میتواند به شناخت صحیح از انسان، نیازها و پرسشها و نیز غایات و اهداف او کمک کند و هم اسباب شکلگیری نظامات جمعی و زندگی اجتماعی، بنیانهای حقوق و اخلاق جمعی را شرح دهد. نتایج معرفتی اعتباریات را هم میتوان در مسألة ملک و حکومت اجتماعی ملاحظه کرد که قدرت سیاسی را امری انسانی بر میشمارد و هم در کشمکشهای امروزین علومانسانی دید. اعتباریات، قلمروی روشن از درک مناسبات و روابط اجتماعی انسان، نیازهای اساسی آدمی، اهداف و اغراض او در حرکت استکمالی و بالأخره چارچوبی نیرومند از نظریهپردازی در علومانسانی، اخلاق و قدرت سیاسی عرضه میکند. در نوشتار حاضر در صددیم تا وجوه ابداعات علامه در اعتباریات را بررسی کرده و نتایج و پیامدهای معرفتی آن را مورد توجه قرار دهیم. | ||
| کلیدواژهها | ||
| علامه طباطبائی؛ ادراکات اعتباری؛ حقیقی؛ نظام معرفتی؛ ملک؛ علومانسانی | ||
| اصل مقاله | ||
1.1. مقدمهاز زمانیکه علامهطباطبائی نظریة ادراکات اعتباری را در آغاز دهة سی طرح کرد، تاکنون خوانشی مطلوب و شرحی سزاوار پیدا نکرد. برخی آن را واکنشی در مقابل جریانهای چپ دهةبیست و حقیقت آن است که طرح اعتباریات ازسوی علامه، یک ابداع تئوریک و ابتکاری معرفتشناسانه است که با رویکرد روانشناسی- معرفتشناختی تدوین شدهاست. این دیدگاه آنچنان تأثیر ژرف بر حوزههای انسانشناسی، جامعهشناسی، حقوق، علم اخلاق، قدرت سیاسی و نظام حکومتی و بالأخره ماجرای 1.2. ایضاح مفهومی اعتباریاتسه تلقی اشتباه در باب اعتباریات صورت پذیرفته است: تلقی اول بر ذهنی بودن محض اعتباریات تأکید دارد. طبق این دیدگاه، اعتباریات صرفا مفاهیمی ناواقع و تهی لحاظ میشوند که نسبتی با هیچکدام از سه تلقی مزبور توجه شایستهای به دغدغة اصلی علامهطباطبائی در طرح اعتباریات نداشتند. علامه تأکید دارد که اعتباریات گرچه فرض ذهنیاند، اما روی حقیقتی استوار هستند. این معانی در عینحال که غیرواقعی هستند، ولی آثار واقعیه دارند، پس این معانی هیچگاه لغو نخواهد بود (طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، بیتاa، صص288-287). علامه اعتباریات را همان افکار آدمی اما افکار عملی و اجتماعی انسان بر میشمارد، یعنی آدمی به کمک عوامل احساسی میکوشد تا میان دو جهان حقیقی وساطت بر قرار سازد، «نیاز به علم» متعلق به جهان حقیقی است. «حصول علم» جهان دوم حقیقی است. صرف این نیاز زیستی و طبیعی کافی نیست که آدمی آن را حاصل کند. تا انسان «باید و ضرورت» و نیز «خواستن و ارزش نهادن» آن را اعتبار نکند، در پی کسب دانش نخواهد رفت. پس «باید، خواستن و ارزش» اعتباریاتی است که مودی به عمل و کنش آدمیشده و او را وا می دارد تا دانش را بهدست آورد. از اینرو آدمی حد چیزی را به چیز دیگری اعطا میکند تا آثار مترتب بر آن را که نسبت نیرومندی با عوامل احساس درونی دارد، انتظار داشته باشد (همان، ص286). علامه اعتباریات را افکاری بر میشمارد که منشأ اراده و عمل در انسان میشود و ارزش و اهمیت آنها به مرحلة کنش آدمی باز میگردد. البته این افکار، واسطة بیبدیل در دستیابی به اغراض و اهداف حیات میباشند: «ادراکهای اعتباری، ادراک هایی هستند که بخواهیم بهکارش برده و آنها را واسطه و وسیلة بهدست آوردن کمال و مزایای زندگی خود قرار دهیم. هیچ فعلی از افعال، خالی از این ادراکات نیست (طباطبائی، ترجمه و تفسیر المیزان، ج3، 1375 و ج2، ص174). چنین به نظر میرسد که اعتباریات را باید جزء استعارات بدانیم. استعاره نوعی تمثیل است و در حقیقت آن است که سازوکار کنش آدمی، طبق آراء علامه بر اعتبار استوار است. اینگونه نیست که تنها زندگی اجتماعی انسان بدون اعتباریات ناممکن باشد؛ بلکه هر شخصی در حرکت به سوی کمال و برآوردن نیازهای بنیادین چارهای جز روی آوردن به ادراکات اعتباری ندارد. بدون اعتباریات، هیچ عمل مختارانهای از انسان سر نخواهد زد (طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، 1367، ج2، 181). اعتباریات از آنجاییکه با سیر کمالی انسان در پیوند است موجب میشود که آدمی از طبع اولیه بهسوی طبع ثانویه خود حرکت کند. پس اعتباریات بسان یک واسطه خواهد بود، واسطهای که آدمی بر حسب ساختمان وجودیش برای رسیدن به حیات اجتماعی، ناگزیر از آن است (طباطبائی، المیزان، 1375، ج2، ص198). علامه در مجموعه رسائل سبعه تعریف خوبی از اعتباریات بهدست میدهد. وی مینویسد: «اعتبار بدان معنی است که حد یا حکم چیزی را به چیز دیگری ببخشیم و امر دوم را همچون امر اول از حیث معنا دانسته و بهکار بگیریم. این اعتبارسازی با وهم و ذهن آدمی انجام میشود. اعتبار میان دو جهان حقیقی است. جهان حقیقی نخست همان نیاز زیستی است مانند نیاز به آب و جهان حقیقی دوم یک اثر حقیقی است مانند نوشیدن آب. بدون وساطت اعتبار ممکن نیست که نوشیدن آب صورت پذیرد. همین مثال را میتوان دربارة مالکیت و ریاست آورد. ریاست، اعتباری است اما اثر حقیقی به نام فرمان دادن دارد، همانطور که مالکیت بهرغم اعتباری بودن اثر حقیقی به نام سلطه و تصرف دارد (طباطبائی، مجموعه رسائل سبعه، 1428، صص347-349). علامه ادراکات اعتباری را تصدیقاتی بر میشمارد که میتواند صادق یا کاذب باشد، اگر اعتباری با اهداف و اغراض مورد نظر سازگار باشد و بتواند ما را به مقاصد برساند، صادق یا صحیح و در غیر این صورت کاذب است. این صدق و کذب البته به معنای مطابقت با واقع نیست؛ بلکه به معنای «لغویت و عدم لغویت» است1، بنابراین، اعتباریات بدون معیار و مقیاس نیستند. علامه دو معیار دربارة اعتباریات ذکر میکند:الف) لغویت و عدم لغویت؛ ب) جدلی بودن استدلال در اعتباریات. طبق معیار نخست، اعتباریات براساس نیاز انسان برای دستیابی به اغراض و غایاتی ساخته میشوند. هر چیزی که ما را بهتر به اهدافمان برساند، اعتبار میکنیم. اعتباریات متناسب با اهداف را پذیرفتن و ناسازگار با آن را لغو میدانیم. از آنجاییکه اعتباریات از مشهوراتند و در اعتباریات میکوشیم تا با توجه به هدف و غایت، استدلال نماییم، بنابراین هر امری را که سازگار با اهدافمان باشد، ارزشمند دانسته و در غیر این صورت آن را رها میکنیم. جدل نیز با توجه به هدف شکل میگیرد، بنابراین مبتنیبر تسالم است. اعتباریات بر تسالم بر اغراض استوار است. علامه سه ساحت را برای آدمی لحاظ میکند: الف) آگاهی و ادراک؛ ب)استخدام و تسخیر اشیاء و امور؛ ج) اعتبارسازی انسان به کمک ساختن اعتباریات است که میتواند دست به استخدام اشیاء برای اغراض خود بزند. ادراکات اعتباری ساخته شدة انسان است نه اینکه در خارج وجود داشته باشد، اما سبب تصرف او در جهان و زندگی میشود. به کمک اعتباریات است که انسان میتواند رابطة استخدام و تسخیری با امور داشته و برای حرکت استکمالی خود آنها را بهکار بندد (طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، 1367، ج2، 221). اعتباریات هم مولود نیاز فرد و هم اجتماع بشری است. این مفاهیم بر حقایق و جهان خارج مبتنی بوده و دارای آثار واقعیاند. از آنجاییکه نیازها و احساسات درونی انسانها، موجب ساختن اعتباریات میشود، با تغییر آنها اعتباریات نیز دگرگون میشوند. تغییر شرایط، زمان، تحولات محیطی و نیازها موجب تغییر در اعتباریات می شوند. 1.3. گونهشناسی اعتباریاتعلامه بحث اعتباریات را در آثار مختلف خود همچون اصول فلسفه و روش رئالیسم (مقاله 6)، الاعتباریات، تفسیرالمیزان، نهایةالحکمة، رساله انسان فیالدنیا، حاشیه بر کفایة و مجموعه رسائل ابتدا علامه اعتباریات را دو دسته میکند: الف) اعتباریات بالمعنیالاعم که همان معقولات ثانیه است؛ ب) اعتباریات بالمعنیالاخص که مقسم ادراکات اعتباری میباشد. علامه تصریح دارد نباید میان این دو خلط کرد. دستة اول همان است که از ابتدا از جانب فلاسفةاسلامی در باب مفاهیم ماهوی و غیرماهوی طرح شد، اما قسم دوم، به این اثر اختصاص داشته و سابقهای میان متفکران ندارد. علامه این دسته را مبنای بحث از اعتباریات میداند. در مرحلة دوم اعتباریات بالمعنیالاخص را که گاهی از آن تعبیر به اعتباریات عملی میکند، در دو قسم عمومی (ثابت) و فردی (متغیر) جای مینهد. خود اعتباریات عمومی در طبقهبندی به دو طبقه و گونة پیش از اجتماع و بعد از اجتماع تقسیم میشوند. «ضرورت و وجوب»، «حسن و قبح»، «استخدام و اجتماع»، «پیروی از علم» و «اصل سادهترین» از اقسام طبقة نخست میباشد که اصل استخدام 1.4. نکتة اول:به باور علامه محور بحثها و مناقشات در اعتباریات تنها متوجه اعتباریات بعدالاجتماع نیست؛ بلکه اعتباریات ثابت قبلالاجتماع نیز مورد توجه و نیز نزاع فکری است. به طورکلی اعتباریات عملی، اعتباریات جمعی است و حاصل تفکر و حتی پذیرش جمعی میباشد. گرچه این اعتبارات غیرحقیقیاند، اما در پیوند با ضرورتهای طبیعی و اجتماعی حیات بشری است. (طباطبائی، 1369، انسان از آغاز تا انجام، ص43) 1.5. نکتة دوم:ضرورت زندگی اجتماعی، آدمی را سوق داد تا اعتباریات را شکل دهد. حیات فردی و جمعی به باور علامه بدون این اعتباریات ممکن نخواهد بود. آدمی همواره در جستجوی کمال و بالندگی است. لازمة حرکت استکمالی که همان سیر از طبع اولیه به طبع و کمال ثانویه است، بهرهبردن از اعتباریات عملی بهعنوان وسائط میباشد. فعل ارادی و تحقق آن بدون اعتباریات ممکن نیست. ادراکات اعتباری، منشأ اراده و عمل در انسان میباشد. ارزش اعتباریات نیز به مقام کنش و فعل مربوط بوده و برای دستیابی به اغراض و اهداف حیاتی زندگی بشری، ساخته میشوند (طباطبائی، ترجمه تفسیر المیزان، ج2، 1375، ص174). 1.6. نکتة سوم:علامه، ترقی و کمال و پیشرفت جامعه را بر اساس کثرت و پیچیدهتر بودن اعتباریات ارزیابی میکند. جامعة ساده و بدوی نیاز چندانی به اعتباریات ندارد، اما جامعة پیشرفته بر طبق اعتباریات، شکل گرفته و عمل میکند. لازمة مدنیت، وجود استخدام متقابل است. استخدام متقابل بدون قانون و روابط عادلانه میسر نیست. هر سه امر از اعتباریات اجتماعی است. به باور علامه، عدالت و قانون، قرارداد مشترک اجتماعی است که هم از انحراف و فروپاشی اجتماع جلوگیری میکند و هم موجب ترقی و پیشرفت و نیز بقاء و استمرار میگردد (طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیتا، ج12، صص330-331). باور علامه این است که فطرت و جهاز طبیعی آدمی به نحوی است که وی را به سوی کمال و پیشرفت، سوق 1.7. نکتة چهارم:بیان کردیم که اعتباریات دارای ویژگی پر اهمیتی به نام متغیر بودن هستند. اعتباریات مولود احساس درونی انسان و قوای فعاله او است و بر نیازها و اقتضائات استوار است. شرایط اجتماعی و نگرشها و نیازها تغییر مییابند، از اینرو متناسب با اهداف فردی و جمعی، دچار تحول میشوند. با توجه به معیار لغویت و عدملغویت، اعتباریاتی که متناسب با اغراض (با توجه به عقل جمعی) باشند، مطلوب و در غیر این صورت بیهوده خواهد بود. بنابراین اعتباریات در پیوند با کارآمدی، ترقی و پیشرفت و تحول و تطور نیازها و نگرشها است. همین مسأله به ما گوشزد میکند که تغییر اعتباریات مبتنی بر شرایط اجتماعی است (طباطبائی، ترجمة تفسیرالمیزان، ج3، 1375، ص53). اعتباریات برای وصول به هدف و غایت، فرض میشوند. همین امر موجب میشود که قائل به مقیاس برای آنها باشیم. این مقیاس عقلانی همان لغویت و عدملغویت اعتبار است. با توجه به نکات مزبور میکوشیم تا گونههای اعتباریات را بررسی کنیم. علامه در ذیل شاخههای اعتباریات، پس از بیان اینکه تمامی اقسام را باید در ذیل اعتباریات بالمعنی الاخص یا اعتباریات عملی جستجو کرد، مینویسد: «و از راه دیگر در نوع انسان که روزگارهای دراز و سدههای متراکم از تاریخ پیدایش وی که به ما تاریک است گذشته و به واسطه تکاثر تدریجی جهات احتیاج فردی و نوعی، هر روز اعتباریات و افکاری تازهتر و پیچیدهتر به گذشته افزوده شده است... اجتماع امروزه ما با معلومات اعتباری و اجتماعی بهتدریج و به مرور زمان روی هم چیده شده است» (طباطبائی، اصول فلسفهو روش رئالیسم، بیتاa ، 314). 1.8. اعتباریات قبلالاجتماعاز دیدگاه علامه اعتباریات با نخستین تقسیم به دو قسم میشوند: 1. اعتباریات پیش از اجتماع؛ 2. اعتباریات بعد از اجتماع. قسم نخست به شخص متکیاند، اما نوع دوم بر جمع استوار است. وی سپس اقسام پنجگانه قسم اول را با عنوان «اعتباریات قبلالاجتماع» ذکر میکند که ما به اختصار آنها را مورد توجه قرار میدهیم: 1.9. 1. وجوب/بایدعلامه ضرورت را نخستین اعتبار آدمی در به کار انداختن قوای فعاله میداند که میان خود و صورت احساسی وضع میکند به نحوی که بدون این ضرورت هیچ فعلی تحقق نخواهد یافت: «نخستین ادراک اعتباری از اعتباریات عملی که انسان میتواند بسازد همان نسبت وجوب است و این اولین حلقة دامی است که انسان در میان فعالیت خود با تحریک طبیعت گرفتار آن میشود. اعتبار وجوب، اعتباری عمومی است که هیچ فعلی از وی استغناء ندارد» (همان، صص315-316). تفسیر درست بیان علامه این است که میان جهان طبیعی و جهان آدمی تفاوتی اساسی وجود دارد. جهان طبیعی، قلمرو امکان است که هیچگاه مؤدی به کنش نمی شود، اما جهان آدمی توأم با ادراک، آگاهی، استخدام و اعتبار است. علامه با بحث ضرورت بهخوبی به تشریح جهان آدمی و کیفیت کنشگری آدمی میپردازد. کنشهای آدمی برخاسته از عنصر آگاهی و ادراک است که خود مشتمل بر میل، اراده، گرایش و انتخابگری است. همواره انسان میان دو جهان حقیقی که یکی نیاز طبیعی و زیستی اوست و دیگری مرتفع شدن این نیاز است، وسائطی را که منشأ در میل و اختیار و آگاهی او دارد، وضع میکند. این هر دو جهان حقیقی در قلمرو «امکان» قرار دارند. بدون اعتبار «باید و ضرورت» هیچ کنشی صورت نمیپذیرد. همة رفتارهای انسان مبتنیبر ضرورت و وجوب اعتباری است، اما این الزام اعتباری برای مرتفع شدن نیازهای اساسی طبیعی می باشد. این الزام، سه ویژگی اساسی دارد: آگاهانه بودن؛ اختیاری بودن؛ غایتمدار بودن. اعتباریات گرچه الزامهای ذهنیاند و خصلت عینی ندارند، ولی ریشه در ادراکات حقیقی انسان دارند. همین امر نشان از ربط اعتباریات با حقایق دارد. اما نکتة مهم این است که علامه باور دارد که به واسطة اصل ضرورت/باید، هیچ کنشی از انسان بدون اعتباریات تحقق نمییابد (طباطبائی، تفسیرالمیزان، 1375، ج2، ص173). 1.10. 2. اصل حسن و قبحعلامه این اصل را ناشی از اصل ضرورت دانسته و آن را نوعی ملائمت و سازگاری و عدم ملائمت با قوة مدرکه تلقی میکند. آدمی افعال خود را به سبب اینکه سازگار با قوه فعاله است، خوب قلمداد میکند و ترک آن را ناسازگار می یابد. اما وجه تمایز رأی علامه با دیگران در این است که خوبی و بدی را در نسبت با ما (اعم از وجه ادراکی یا حیث کنشی) دانسته و تصریح میکند که خوبی و بدی مطلق نداریم و نباید به آنها واقعیت مستقل و مطلق داد، بنابراین این امور اعتبار انسانها در مناسبات زندگی و جمعی است. امکان دارد فعلی ذاتا قبیح و زشت باشد، اما فاعل و کنشگر آن را حسن و خوب برشمارد. بر این اساس باید گفت که انسان بر مبنای سازگاری وجودی خویش، از حسن و قبح دریافت خاصی دارد. بدین نحو که ممکن است به سبب اعتباریات اجتماعی، حسن و قبح وی در معرض دگرگونی قرار بگیرد و چیزی را که ذاتا حسن است قبیح تلقی کند و بالعکس. بنابراین اصل حسن و قبح و حتی اعتباریات عام، متأثر از اعتباریات اجتماعی میباشد. چیزی را که در دورهای زشت میدانستند حال زیبا تلقی علامه معتقد است که اصل حسن و قبح را انسان به اضطرار اعتبار میکند، بدین معنی که بسیاری از امور را چون خوب می دانیم دوست داریم و امور دیگر را چون بد میدانیم، دشمن داریم. وی تصریح میکند که از این بیان نتیجه گرفته میشود که خوب و بد یا «حسن و قبح در افعال» دو صفت الف) حسنی که صفت فعل است فی نفسه؛ ب) حسنی که صفت لازم فعل صادر است. با این بیان میتوان گفت که فعلی به حسب طبع بد و قبیح بوده و باز از فاعل صادر شود، 1.11. 3. انتخاب اخف و اسهلقوای فعاله در صورت مواجهشدن با دو فعلی که از جهت نوع مشابه اما از جهت صرف قوه و انرژی مختلف باشند بهنحوی که یکی دشوار و پررنج و دیگری آسان باشدة ناچار قوة فعاله بهسوی آسان تمایل پیدا میکند. تأثیر این اصل را هم در سایر اعتباریات فردی و جمعی و هم بر عادات و رسوم و زبان و لغات میتوان دید. 1.12. 4. اصل استخدام و اجتماعاین اصل بنیادیترین اعتبار اجتماعی است که اساس تمام اعتباریات را فراهم میسازد. علامه سه نتیجة پراهمیت از این اصل ارائه میکند: الف) انسان مدنیالطبع به معنای ضرورت زندگی جمعی (و نه فطرتا) است؛ ب) اساس استبداد و استثمار استخدام یک طرفه است؛ ج) تمام نظام عادلانه اجتماعی و اهتمام به قانونگذاری منشأ در استخدام متقابل دارد. این سه پیامد را باید بهدرستی بررسی و تحلیل کرد. 1.13. الف) مدنیالطبع بودن انساندو تفسیر از مدنیالطبع بودن انسان در اندیشة سیاسی مسلمانان وجود دارد: یکی آن را به از نظر علامه رویآوردن انسان به اجتماع اضطراری است. اضطرار (به معنی دقیق گذار از استخدام یک طرفه است) بشر را مجبور کرد که به زندگی جمعی و سپس قوانین اجتماعی روی بیاورد. به باور علامه در صورتی که اضطرار نبود هیچگاه آدمی اختیار و آزادی خود را محدود نمیکرد. اضطرار انسان را واداشت که به مدنیت و زندگی اجتماعی و سپس قوانین و عدالت اجتماعی روی بیاورد. علامه در المیزان تصریح میکند بدون زندگی اجتماعی، عدالت و تعاون اجتماعی سست میشد و هیچ حقی مراعات گرچه علامه انسان را موجودی اجتماعی تلقی میکند (طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیتا، ج4، ص92) و تصریح دارد که آدمی حسب الزامات طبیعی دارای جهازاتی است که وی را به زندگی اجتماعی سوق میدهد (طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، بیتاa، ج2، ص195)، اما باور دارد که حیات جمعی اقتضاء طبیعت اولیه انسان نیست. اگر اضطرار نبود انسان به تعبیر علامه زیر بار قوانین و قواعد اجتماعی نمیرفت. اقتضاء طبیعت اولیة انسان آن است که دست به استخدام و بهرهکشی و سلطه بزند. آدمی بر اساس اصل استخدام است که ورود به حیات و زندگی جمعی میکند، از اینرو طبیعت انسان را مستقیما به اجتماع رهنمون نمیسازد؛ بلکه او را بهسوی استخدام میبرد (طباطبائی، المیزان، 1375، ص176). وی در ذیل نتیجة معرفتی اعتباریات از خصلتهای سهگانة آدمی یعنی تفکر، استخدام و تسخیر و تسلط؛ و بالأخره اعتباریات یا ادراکات عملی سخن به میان آورده و تصریح دارد که تمامی علوم اعتباری در پیوند با رویکرد تسخیر و سلطه بر اجتماع است. این استخدام و تسخیر ناشی از اضطرار طبیعی انسان میباشد. همین امر وی را به مدنیت و مناسبات صحیح اجتماعی رهنمون میسازد. 1.14. ب) استخدام یکطرفه و استبدادتبیین صحیح این مسأله نیازمند جستجوی دقیق در آراء انسانشناسی علامهطباطبائی است که استخدام یکطرفه تنها موجب بهرهکشی و سلطه نمیشود؛ بلکه به دنبال آن آشفتگی و ناهنجاری اجتماعی و حتی فروپاشی مناسبات را در پی خواهد داشت. علامه گاهی از آن تعبیر به مکر، حیله و قدرت و سیطره میکند. بهواسطة استخدام، غالب به بهرهکشی و استثمار مغلوب میپردازد و ضعیف نیز با خدعه و مکر واکنش نشان میدهد، اما هر دو کنش با آشفتگی اجتماعی نسبت داشته و مانع مدنیت و تشریع میشود. نکتة مهم در تعبیر علامه این است که استبدا، استبداد است خواه از جانب ظالم باشد یا مظلوم. چاره این نیست که مغلوب جایگزین ظالم و غالب شود؛ بلکه تنها راه علاج، روی آوردن به مدنیت، قانونگذاری و روابط عادلانه است که مانع استبداد و سلطه خواهد شد. مدنیت و روابط عادلانه، با مقتضیات حیات جمعی و زندگی و اجتماع صالح سازگاری دارد (همان، ج16، ص192). استخدام یکطرفه به باور علامه هم سبب شکلگیری ریاست مطلقه یا استبداد و غلبه میشود و هم موجبات بتپرستی را فراهم خواهد ساخت. تحلیل علامه این است که استخدام در اندیشة بشر دگرگونی را سبب میشود به اینکه شخص غالب و مسلط را بهمثابه خدا جلوه داده و رابطه خدایگان و بندگان را شکل میدهد. همین امر به ریاست مطلقه و استبداد مؤدی شده و زمینة بتپرستی را در اجتماعات اولیه انسانی فراهم نمود (همان، ج93، ص4). به باور علامه بعثت انبیاء و دعوت انسانها به توحید، همان مبارزه با بتپرستی و استخدام و غلبه بوده و سبب توجه به روابط عادلانه اجتماعی و استخدام متقابل گردید. پیامبران در دعوت به توحید، با رابطة خدایگان و بنده و مظاهر استبداد مبارزه کرده و توجه به بنیاد عدالت اجتماعی و قانونگذاری را موجب شدند (همان، ج12، ص293). 1.15. ج) نظام قانونگذاری و روابط عادلانهعلامه اضطرار را عامل اصلی روی آوردن انسان به قانون و زندگی اجتماعی و گسست از استخدام یکطرفه و غلبه و اهتمام به استخدام متقابل و روابط عادلانه برشمرد. وی اعتبارکنندگان اصلی را عقلایی تلقی میکند که واجد فطرت مشترک بوده و حسب طبع و فطرت مشترکشان در پی خیر و منفعت علامه در اصول فلسفه چهار مسأله را در ذیل اصل استخدام و اجتماع و تبیین علل رویآوردن آدمی به قانونگذاری و روابط عادلانه طرح میکند: 1. روش استخدام مستقیما و بلاواسطه مقتضای طبیعت بوده و طبیعت ابتدا انسان را بهسوی استخدام هدایت میکند و انسان نیز استخدام را اعتبار میکند؛ 2. اندیشة اجتماع و روی آوردن به قانونگذاری فرع بر استخدام بوده و در اثر پیدایش توافق دو استخدام از دو طرف متقابل می باشد نه اینکه طبیعت انسان را مستقیما به چنین اندیشه و نظامی رهبری کند؛ 3. انسان ابتدا و همواره از همه، سود خود را میخواهد (اعتبار استخدام) و برای سود خود، سود همه را میخواهد (اعتبار اجتماع) و برای سود همه عدل اجتماعی را میخواهد (اعتبار حسن عدالت و قبح ظلم). به عبارتدیگر فرد انسان به طور ویژه، حب ذات را داشته و خود را دوست دارد و همنوع خود را همان خود میبیند و از این راه احساس انس در درون وی پدید آمده و نزدیکشدن و گرایش به همنوعان خود را میخواهد و به اجتماع فعلیت میدهد (تقارب و اجتماع)؛ 4. نباید از کلمه استخدام سوءاستفاده کرد و تفسیر ناروا نمود. ما نمیخواهیم بگوییم انسان بالطبع روش استثمار و اختصاص را دارد و نیز نمیخواهیم بگوییم چون انسان بالطبع مدنی و اجتماعی است تنی چند در پس پرده فریبنده انترناسیونالیسم به نام رفع تضادهای داخلی، افکار انسانی را کشته و یک گله انسان بیفکر بیاراده بار آورند که کوچکترین دخالتی در خوب و بد و باید و نباید جهان نداشته باشند؛ بلکه ما میگوییم طبیعت، آدمی را ابتدا بهسوی اعتبار استخدام و سپس اعتبار اجتماع رهبری می کند (طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، بیتاa، صص319-324). از آنجاییکه استخدام منجر به بهرهکشی، سیطره و غلبه میشود، انسان پی برد که برای جلوگیری از هرجومرج و آشفتگی باید اجتماع را اعتبار کند و اجتماع مدنی شکل دهد. پس از اعتبار اجتماع در پی تشکیل و دوام آن شد، بنابراین به نظام قانونگذاری روی آورد و کوشید تا حق و عدالت را اساس این نظام قرار دهد. توجه به حق، مؤدی به مناسبات و روابط عادلانه گردید و بدینسان اجتماع بر عدالت اجتماعی استوار شد (طباطبائی، ترجمه تفسیرالمیزان، 1375، ج2، ص176). بهروشنی تفاوت دو اعتبار استخدام و محذورات آن و اجتماع و نتایج آن را نشان دادم و بیان کردم که به سبب محذورات استخدام، اصل اجتماع را اعتبار کرده و برای دوام آن دست به قانونگذاری و توجه به مبنای عدالت کردیم. حال میخواهم مسأله اضطرار را کمی شرح دهم. آیا رویگردانی از استخدام و اهتمام به اجتماع، امری ارادی و طبیعی است؟ توجه به مدنیت موجب کاهش سلطه، اختیار و آزادی بشر و سودجویی و نفع میشود. با این وصف چرا انسان باید از خصلت طبیعیاش که حب ذات و نفع خود است دست بکشد و به اعتبار اجتماع روی آورد؟ علامه اصطلاح «اضطرار» را طرح میکند. تفسیری که علامه از الانسانی مدنیبالطبع بر مبنای اصل اضطرار میکند، تفاوت اساسی با تفسیر فیلسوفان مدنی به همینسبب است که خیر افضل و کمال نهایی را در اجتماع مدنی که موافق طبیعت و سرشت انسان است، جستجو میکردند. ابنخلدون در «العبر و دیوان المبتدا و الخبر» همین نکته را متذکر شده و گوید مراد از بالطبع نه حسب فطرت بلکه حسب عادت باید تفسیر میشد. علامهطباطبائی رویکرد اضطرار را طرح میکند و در جلد دوم تفسیرالمیزان و مقالة ششم اصول فلسفه تصریح دارد که رویآوردن انسان به قانون و روابط متعادل و کنارزدن سیطره و استخدام و 1.16. گونههای اعتباریات بعدالاجتماعاعتباریات بعدالاجتماع، اعتباریات اجتماعی به معنای خاص میباشند. وجود این اعتباریات وابسته به اجتماع است و بر اساس اهداف اجتماعی پدید آمده و تأثیرات و هویات واقعی داشته و موجب پدیدآمدن هویتهای دیگر اجتماعی می شوند. اصل ملک، کلام- سخن، ریاست و مرئوسیت، امر و نهی و تساوی طرفین اعتباریات بعدالاجتماع هستند. در تحلیل اینگونه اعتباریات میتوان نتایج معرفتی ذیل را بهدست داد: 1. مهمترین این گونهها، اصل ملک یا اختصاص است و پس از آن اصل ریاست قرار دارد. 2. اعتبار ملک قابلیت تبدیل، تبادل و تأثیرگذاری دارد. هویتهای اعتباری مانند معاملات، اجاره، پول، نقل و انتقال، مقیاس طلا و نقره و اسکناس و چک و اوراق بهادار و غیره بهواسطة این ویژگی اصل ملک شکل گرفتهاند (همان، 234). به بیان علامه زمانی که انسان در مادهای عمل میکند آن ماده را به خود اختصاص میدهد که ما به آن ملکیت اعتباری گوییم، این ملکیت سبب تصرف میشود. اصل ملکیت دگرگونی بنیادینی را در جامعه سبب شد که اصل ریاست به عنوان یکی از مهمترین اصلها و اعتباریات بعدالاجتماع از آن منشأ یافت. علامه در رسالة نسان از آغاز تا انجام از تبدیل در اصل ملک سخن گفته و معتقد است که 3. اعتباریات بعدالاجتماع، دو سنخ متفاوتاند. یا اعتباریات دائمی و ثابتاند و تنها در وجوه و مصادیق تغییر مییابند، مانند اصل مالکیت، اصل ریاست، اصل کلام- سخن که دائما در جوامع بشری وجود دارند، اما وجوه و اشکال آن تغییر مییابند و یا اعتباریاتی متغیرند که حسب شرایط و اعتبار دگرگون 4. با توجه به بحثی که دربارة استخدام و منجر شدن آن به بتپرستی و ضرورت بعثت انبیاء برای مقابله با آن و اینکه دعوت به توحید در واقع دعوت به مدنیت و روابط عادلانه اجتماعی است، در اینجا نیز علامه نقش دین در توجه دادن جوامع به اعتدال و عدالت اجتماعی را مهم برشمرده و معتقد است که عدالت، صلاح، اخلاق فضیلت محورانه و سعادت و نیکبختی از ثمرات بعثت انبیاء است که جوامع مترقی بشر مرهون آنهاست (همان، ج2، ص226). 5. علامه اعتباریات را قابل انتقال از جامعهای به جامعةدیگر از نسلی به نسل دیگر و از قلمرو تفکری به قلمرو تفکر دیگر میداند. این خصلت دربارة کشمکش کنونی علومانسانی بسیار پراهمیت بوده و بر اساس خوانش صحیح از اعتباریات اجتماعی میتوانیم رویکرد تازهای را در علومانسانی طرح کنیم و اهتمام خود را متوجه «پارادایم انتقادی» نماییم که آن را محصول عقل جمعی بشر برای اهداف و غایات حیات جمعی تلقی میکند. 1.17. اعتباریات و مسأله قدرت سیاسیپیشتر دیدیم که در پی اعتبار نفع شخصی بهواسطة اصل استخدام بهاضطرار اصل اجتماع را توجه علامه به قدرت سیاسی منشأ در تقسیمبندیهای او از استخدام یکطرفه و استخدام متقابل دارد. بررسی این اقسام و نتایج آن از دستاوردهای مهم معرفتی اعتباریات در دیدگاه علامه است. علامه بیان داشت که طبیعت و جهاز طبیعی آدمی وی را به سود خود و غلبهوتصرف سوق میدهد. این نوع استخدام به ظلم، تعدی و استبداد منجر خواهد شد. مقابله با ستم و استبداد ما را به اعتبار اجتماعی و عدالت اجتماعی رهنمون کرد که به اضطرار آن را اعتبار کردیم. از اینرو باید ملک یا قدرت سیاسی را به دو قسم ظالمانه و جائرانه تقسیم کرد. اما پیش از آن علامه دست به یک تقسیمبندی دیگری زده و ملک و حکومت را بهطور کلی در دو دستة حقیقی و اعتباری قرار داده و سپس ملک اعتباری را به ملک اعتباری اجتماعی یا عقلایی و جمعی و ملک ظالمانه و استبدادی تقسیم کرد (طباطبائی، تفسیر البیان فی الموافقة بین الحدیث و القرآن، 1383، ج2، صص191-193) با توجه به اهمیت نتایج این دیدگاه، آن را در چند مسأله بررسی خواهم کرد: 1.18. مسأله اول: عقل جمعی و حکومتمیدانیم که علامه پیوندی نیرومند میان شکلگیری زندگی اجتماعی و قرارداد مشترک جمعی قائل
حکومت به باور علامه متفرع بر زندگی اجتماعی و اعتبار عدالت اجتماعی است. نخستین وظیفه حکومت، تحقق عدالت، رفع جور و ستم و شکل دادن نظامات عقلانی برای دستیابی به سعادت است (طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، بیتاb، ج12، ص330). حکومت با اهتمام به مسأله حق و احقاق حقوق انسانها از ظهور استبداد و ستم ممانعت کرده و در برابر سلطه و غلبه ایستادگی میکند. علامه عدم تحقق حقوق و عدالت را به مثابه شکست بنیانهای حکومت عقلایی دانسته که موجبات فروپاشی و آشفتگی زندگی اجتماعی را فراهم میسازد. در صورتی که حکومت بتواند به احقاق حقوق اقدام ورزد، عدالت شکل گرفته و از آن پس مدنیت ظهور میکند. تمدن انسانی و ترقی و پیشرفت جوامع در پرتو عدالت، حق و مدنیت خواهد بود (همان، ج3، 145، ج4، صص121-124). این دیدگاه نزدیک به خطبة 216 نهجالبلاغه است که خطبة سیاسی، اخلاقی و اجتماعی است و آن را در صفین ایراد فرمود. در ابتدای خطبة امیرالمؤمنین پس از حمد و ثنای الهی میفرماید: «خداوند برای من به جهت حکومت حقی قرار داده و برای شما نیز همانند حق من، حقی تعیین فرموده است». سپس میفرماید: «در میان حقوق الهی، بزرگترین حق، حق حاکم بر مردم و حق مردم بر حاکم است حقی که خداوند آن را عامل پایداری الفت و پیوند حاکم و مردم و عزتمندی دین قرار داد. هرگاه حق و حقوق در جامعه عزت یابد، راههای دین پدیدار، نشانههای عدالت برقرار و سنت پیامبر استوار میگردد و در پرتو آن جامعه و حکومت و زندگی اصلاح میشود» (نهجالبلاغه، 1392، خطبة 216). علامهطباطبائی با بهرهگیری از دیدگاه «امام علی (ع)» در خصوص اهمیت جایگاه حق و حقوق، عدالت اجتماعی و انسانها (بهویژه در نامة 53 نهجالبلاغه) تأکید دارد که دوام و قوام زندگی اجتماعی بر تحقق عدالت و روابط عادلانه است. عدالت میتواند هم مؤدی به احقاق حق و هم زندگی عقلانی گردد که مانع بروز استبداد، سلطه و غلبه و از بینرفتن حقوق انسانها گردد. علامه در المیزان مهمترین بنیاد حکومت را ابتناء بر عقل جمعی و قرارداد مشترک و برقراری عدالت اجتماعی برمی شمارد که در پرتو آن هم زندگی جمعی مبتنیبر روابط متعادل و عادلانه شکل میگیرد و هم سعادت انسانها تحقق مییابد (طباطبائی، المیزان، بیتاb، ج 12، ص330). استخدام یکطرف ارادة جمعی و استخدام متقابل اراده شخصی و فردی قرارداد مشترک غلبه و تصرف عقل جمعی حکومت استبدادی اعتبار اجتماع زندگی اجتماعی عدالت اجتماعی حکومت انسانی علامه میپذیرد که دین نسبتی نیرومند با حکومت در حکومتهای دینی دارد، اما ملک و حکومت را از احکام تأسیس اسلام نمیداند. علامه حکومت را از احکام امضایی اسلام برشمرده و بنیانهای عقل جمعی و قرارداد مشترک انسانها را پذیرفته و البته تحولاتی در آن صورت داده است. علامه در جلد چهارم المیزان بیان میدارد که حکومت یا ملک اجتماعی، اعتباری بشری است. دین و بعثت انبیاء در مبارزه با بتپرستی نقشی مهم در اصلاح جامعه در گذار از وضع استبدادی به روابط عادلانه داشت. دعوت انبیاء به مبارزه با ستم و حکومتهای جائرانه، سهم شایانی در تقویت ملک اجتماعی و روابط متقابل جمعی داشت. دین با دعوت به توحید و مبارزه با جور و استبداد، ملک و استخدام فردی و یکطرفه را مذمت کرده و با آن به مخالفت برخاست و اعلان کرد که حکومت حق شخصی و فردی نیست. این دعوت، بنیادهای حکومت اجتماعی و استخدام متقابل را نیرومند ساخته و به عقل جمعی و قرارداد مشترک، اعتبار بخشید. علامه معتقد است دین اسلام و آیات قرآن کریم، ملک اجتماعی را تقریر کرده و از آن دفاع به عمل آوردند (همان، ج2، صص122-125). 1.19. مسألة سوم: شالودههای قدرت سیاسی و اعتباریات اجتماعیعقل، دین، قرارداد مشترک و عدالت اجتماعی، پایههای اصلی ملک اجتماعی در تفکر علامه هستند. به باور وی ملک یا قدرت سیاسی پس از اعتبار ورزیدن اجتماعی انسان شکل میگیرد. عقل، چنین اعتباری را وضع میکند، دین آن را تقویت کرده یا در اصلاح و تکامل آن میکوشد، قرارداد مشترک، بقای آن را تضمین میکند و عدالت موجب تداوم اجتماع شده و بدان نظام و ثبات می بخشد. ملک و اجتماع نزد علامه از حیات جمعی انسانها بر میخیزد. انسانها با تحلیل عقل آن را بر هرجومرج ترجیح دادهاند. وظیفة دین و پیامبران، هدایت و اصلاح اجتماع و ملک است. تربیت جوامع و انسانها بر عهدة دین میباشد، ازاینرو باید میان این دو، یعنی تأسیس ملک یا قدرت سیاسی توسط مردم و هدایت و اصلاح و تکمیل و تربیت انسانها و اجتماع توسط پیامبران و دین، تفکیک قائل شد (همان، ج3، صص122-124). پایة اصلی قدرت سیاسی نزد علامه، عقل جمعی و زندگی انسانهاست. بشر به حکم رفع آشفتگی با این تمهیدات باید تأکید کرد که علامه «ملک اجتماعی دینی» را میپذیرد، ولی تعریفی از این نسبت به دست میدهد. اجتماع و سپس ملک را عقلانی دانسته و خاستگاه آن را بشر تلقی میکند، بنابراین میگوید حکومت متعلق به انسان است، اما دینی بودن ملک از آنروست که انسانهای این ملک، دیندار یا مسلماناند و حاکم یا حاکمانش دیندار بوده و هم در صدد مقابله با ملک فردی و استبدادی و جور و ظلماند و بالأخره میکوشند تا ضمن دفاع از دین، آموزههای دینی را در جامعه محقق نمایند. به باور علامه تحقق عدالت اجتماعی و تداوم آن با پشتوانه دین میسرتر بوده و داعیة اصلی دین نیز مبارزه با استبداد و ستم و دفاع از عدالت و حقوق انسانی است (همان، ج9، ص115). علامه بحثی را راجع به بیعت، شورا و مشورت در ملک اجتماعی طرح میکند که نوشته مستقلی را میطلبد، ولی باید دانست که مراد وی از مشورت، تنها اهل حل و عقد یا گروه و طبقهای خاص نیستند؛ بلکه با توجه به صبغه اجتماعی بودن قدرت سیاسی، شورا یعنی مراجعه به آراء عموم شهروندان یا افراد انسانی در آن حکومت است. 1.20. اعتباریات و روابط تولیدی یا غیرتولیدیمیدانیم مهمترین ویژگی ادراکات حقیقی، استنتاج از یکدیگر است. معلومات تصدیقی واجد نوعی از رابطه و پیوستگی هستند که به توالد و بارآوری مادی شباهت دارند. تصدیقات منفک از یکدیگر نبوده و همچون رشتهها و رجهای فرش، ساختاری بافتاری دارند، اما اعتباریات از این خصلت برخوردار نیستند. علامه معتقد است این ادراکات و معانی چون زائیدة عوامل احساسی هستند، دیگر ارتباط تولیدی با ادراکات و علوم حقیقی ندارند. همانطور که یک تصدیق شعری را با برهان نمیتوان اثبات کرد، بنابراین تقسیمات معانی حقیقیه مانند تقسیم به بدیهی و نظری و یا به ضروری و ممتنع و ممکن دربارة اعتباریات صادق نخواهد بود. گرچه می توان قائل به روابط تولیدی میان اعتباریات بود (طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالسیم، بیتاa، ، صص289- 291).
ارتباط توالدی به چه معناست؟ شاید بتوان دو ویژگی اساسی را در ارتباط تولیدی لحاظ کرد: الف) ساختار منسجم پدیدآوری تصدیقات و گزارهها؛ ب) ابتناء فکر بر معلومات پیشین اگر فرایند شکلگیری گزارهها را نظاممند بدانیم، باید قائل شویم که این روند در درون شبکهای از باورها، برهانورزیها و استنتاجها پدید میآید. ذهن آدمی اتفاقی واجد معلومات نمیشود. گزارهها در روند طبیعی شکلگیری به مصاف تصدیقات نوظهور میروند و پس از پذیرش سنخیت یا سنخیت بخشی، آنها را پذیرفته و بهتدریج ساختاری که شاکله بافتار را دارد، پدید میآورد. پس در ادراکات حقیقی با شبکهای منسجم و نظاممند از گزارهها که بهواسطة سنخیت و بارآوری در هم بافته شدهاند، مواجه هستیم. بهعلاوه ذهن آدمی میتواند از معلومات پیشین برای فهم و پذیرش مجهولات بهره برده و اعتباریات محصول احساسات آدمی برای دست یافتن به اغراضیاند. این احساسات هم میتوانند تغییر یابند و هم فاقد ویژگی برهانی بوده و با خصلت درونی- روانی یا احساسی در تناسباند. به عبارتدیگر گزارههای برهانی از ویژگیهایی همچون ضرورت، کلیت و نیز ذاتی بودن و بالأخره استنتاجی بودن برخوردارند، در حالیکه به باور علامه اعتباریات این ویژگی را ندارند (طباطبائی، 1387، ص115). علامه در نهایةالحکمه تصریح میکند که میان قضایایی که از ضرورت و کلیت برخوردارند و قضایایی که فاقد آنها هستند، نمیتوان رابطه تولیدی ایجاد کرد (طباطبائی، نهایةالحکمه، 1385، ص277) اعتباریات به دلیل اینکه در معرض دگرگونی بوده و از احساسات متغیر آدمی سرچشمه میگیرند، الف) میان ادراکات حقیقی رابطه توالدی است بخلاف اعتباریات. این ویژگی سبب میشود که اعتباریات را نتوان از گزارههای حقیقی استنتاج کرد، گرچه عکس آن نیز صادق است. یعنی به هیچروی نمیتواند مقدمات حقیقی شکل داد و از آن اعتباریات را نتیجه گرفت یا از مقدمات اعتباری، نتیجهای حقیقی بهدست آورد. از اینرو با دو قلمرو کاملا متفاوت روبرو هستیم. تعبیر علامه در استدلال به این مطلب این است که ادراکات حقیقی منشأ در واقع دارند، در حالیکه اعتباریات خاستگاهشان احساسات آدمیاند. حقایق با برهان و یقین در پیوند هستند، اما اعتباریات تابع احساس و نیازهای درونی اعتبارکننده است، ازاینرو دائما در حال دگرگونی است (طباطبائی، اصول فلسفه، بیتاa، 290) ب) هیچ یک از احکام ادراکات حقیقی، بر اعتباریات صدق نخواهد کرد. مبنای ادراکات حقیقی، 1.21. نتایج معرفتی اعتباریات در علومانسانیدغدغههای کنونی متفکران ایرانی در باب علومانسانی گرچه به فرجام نرسید و شاید گاهی به بیراهه میرود، اما در خور توجه است. بیشترین کشمکش در این حوزه نه بر سر روشها یا رویکردها بلکه در باب پارادایمها و نسبت آن با مواضع معرفتشناسانه و پیوندش با ساحات هستیشناسی است. بهطور کلی در علومانسانی با چهار پارادایم اساسی مواجه هستیم: الف) پارادایم متافیزیکی؛ ب) پارادایم اثباتگروانه؛ ج) پارادایم هرمنوتیکی؛ د) پارادایم انتقادی با توجه به مناقشات صورت گرفته در دو پارادایم سوم و چهارم میتوانیم رویکردی بدیع از طرحی در علومانسانی بر اساس نظریه اعتباریات علامهطباطبائی، عرضه نماییم. سه پرسش اصلی در علومانسانی نسبت به سایر پرسشها متمایز است: 1. پرسش نخست: نسبت این علوم با نیازهای بنیادین انسان چیست و چه تمایزی با علوم طبیعی دارد؟ 2. پرسش دوم: علوم طبیعی با معرفت علمی و قطعی مواجه است. علومانسانی چگونه با علوم اعتباری که برخاسته از احساسات طبیعی و درونی انسان میباشد پیوند دارد؟ 3. پرسش سوم: با توجه به سه ویژگیای که علامه دربارة اعتباریات برشمرد، یعنی فقدان ذاتیت، کلیت و ضرورت؛ چگونه میتوان از این ویژگیها در پیریزی علومانسانی سازگار با نیازهای متنوع با توجه اهداف و اغراض مطلوب بهره برد؟ پارادایم هرمنوتیکی بر نقش کنشگران، افق و زیست جهان آدمی، سنت و تاریخ، زبان و زبانمندی، گسترش جهان مفسر یا آدمی به مرزهای گذشته و مواریث و ودایع و جذب آن جهت امروزین ساختن سنت، تأکید بر رابطه من- تو و اهتمام بر تاریخ مؤثر و آگاهی از تاریخ اثرات، تعامل بین کنشگران، تجربه زیسته و حیات و زندگی آدمی و بالأخره توجه به نیازهای متنوع و تغییرپذیر انسان پای میفشارد. این رویکرد از تمایزاتی در ساحت هستیشناسی برخوردار است که مهمترین آن نقش انسان و اغراض او در ظهور دادن پدیدارهای اجتماعی، تعامل انسانها در زندگی جمعی برای دست یافتن به اهداف، گسست از استخدام یکطرفه و سود فردی و توجه به قوانین و نظامات مطلوب اجتماعی و منافع گروهی و جمعی و تأکید بر عقل جمعی در رفتارها، قوانین و نظامات میباشد. آنچه در این دیدگاه از اهمیت رویکرد انتقادی نیز به انسان، اقتضائات و نیازهای متنوع او، اعتباریات آدمی و نقش آن در زندگی اجتماعی، انسانیبودن حیات و قوانین، بالش و پرورش توانش انسانی و ضرورت تغییرات در حیات اجتماعی توجه جدی دارد. در این دیدگاه عبور از نفع و عمل فردی و اهتمام به منافع و مصلحت جمعی و نقش کنشهای جمعی در روابط متعادل و عادلانه اجتماعی حائز اهمیت است. با توجه به نکات اجمالی فوق میتوانیم نتایج مهمی را در حوزة علومانسانی بر اساس ادراکات اعتباری علامه طرح کنیم: 1. مبانی معرفتشناسی و هستیشناسی در علومانسانی تفاوت بنیادینی با سایر علوم بهویژه علوم طبیعی دارد. عدمالتفات به این تمایزات ممکن است ما را به خلط مهلکی به نام «شباهتسازی دستاوردها و نتایج» در دو علوم سوق دهد. خلطی که در ایران کمابیش وجود دارد. بسیاری به نادرست باور دارند که باید تلاشهایی صورت پذیرد تا علومانسانی همانند سایر علوم به نتایجی ملموس و عینی و حتی سودآور (با عنوان تجاریسازی علومانسانی) دست یابد. گاهی از کارآمدی علومانسانی بهمثابه نتایج علومتجربی سخن به میان میآید. 2. علومانسانی اساسا بشری و دستاورد عقل جمعی است. تا زمانیکه نیازها و پرسشهای آدمی 3. علومانسانی منشأ یافته از نیازهای تغییرپذیر انسان است، از اینرو فاقد ذاتیت، کلیت و علامه اعتباریات را تابع غایات و ارزشها دانسته و ازسویی این غایات را تحتتأثیر نیازهای او 4. موضوع علومانسانی، انسان و مناسبات فردی و جمعی اوست. مراد از انسان همان تفکر و 1.22. نتیجهگیریعلامهطباطبائی نه در واکنش به جریانات فکری دهة بیست و سی و نه به منظور پاسخ به شکاکیت بلکه به مثابه طرحی بدیع، نظریه اعتبارات را تدوین کرد. ادراکات اعتباری در افتراقی از ادراکات اساس طرح اعتباریات، نظریه انسانشناسی علامهطباطبائی است. این نظریه هم میتواند به شناخت صحیح از انسان، نیازها و پرسشها و نیز غایات و اهداف او کمک کند و هم اسباب شکل گیری نظامات جمعی و زندگی اجتماعی، بنیانهای حقوق و اخلاق جمعی را شرح دهد. نتایج معرفتی اعتباریات را هم میتوان در مسأله ملک و حکومت اجتماعی ملاحظه کرد که قدرت سیاسی را امری انسانی برمیشمارد و هم در کشمکشهای امروزین علومانسانی دید. اعتباریات حسب تنوع و تغییرپذیری نیازهای انسانی، متغیرند. آدمی از اعتباریات، ضرورت کنش ها را وضع می کند. بدون وجوب ،هیچ فعلی از انسان صادر نخواهد شد لذا اعتباریات واسطه و پلی میان دو جهان حقیقی زیستی می باشند. زندگی اجتماعی بدون اعتباریات بیمعنا است. انسانها دارای حرکت استکمالیاند. این حرکت نیازمند اعتباریاتی است که با توجه به نیازها و پیوند آن با اغراض، شکل میگیرد. جامعة ساده از اعتباریات اندکی برخوردار است، اما جوامع پیشرفته واجد اعتباریات به مراتب افزونترند. بدون اعتباریات زندگی جمعی و روابط متعادل، متعامل و عادلانه ممکن نیست. نظامات اخلاقی و حقوقی و نیز سیاسی برخاسته از این اعتباریات است. با درک بشریبودن قدرت سیاسی و بنیادهای علومانسانی، میتوان از اعتباریات در فهم این حوزهها و بنیانها بهره برد و معضلهای کنونی را بهتر تحلیل کرد و نقش انسان را در آنها نیرومندتر ساخت. اعتباریات، قلمروی روشن از درک مناسبات و روابط اجتماعی انسان، نیازهای اساسی آدمی، اهداف و اغراض او در حرکت استکمالی و بالأخره چارچوبی نیرومند از نظریهپردازی در علومانسانی، اخلاق و قدرت سیاسی عرضه میکند. 1.23. پینوشتها1. (ر.ک: اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه و پاورقی مطهری، ج2، چاپ اول، قم، دارالعلم، 1350، ص395) 2. (ر.ک: فارابی، اندیشههای اهل مدینه فاضله، ترجمة سیدجعفر سجادی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، تابستان 1379، فصل 26، صص205-207). | ||
| مراجع | ||
|
قرآن کریم نهجالبلاغه(1392) ترجمة محمد دشتی، انتشارات پیام عدالت، چاپ دوم، خطبة 216. طباطبائی، سید محمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه و پاورقی مرتضی مطهری، شرکت سهامی عام، بیتاa ، بیجا، صص 317-318. --------- (1367) اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه و پاورقی از مرتضی مطهری، قم: انتشارات صدرا، ج2. --------- (1350) اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه و پاورقی مطهری، ج2، چاپ اول، قم: دارالعلم، ص.395 --------- (1367) اصول فلسفه و روش رئالیسم ، چاپ پنجم، تهران: صدرا، ج2، ص181. --------- (1369) انسان از آغاز تا انجام، ترجمة صادق آملیلاریجانی، بیجاء، الزهراء. --------- (1371) انسان از آغاز تا انجام ، ترجمة صادق لاریجانی، تهران: الزهراء، ص46. --------- (1374)تفسیرالمیزان، ترجمة محمدباقر موسویهمدانی، قم: جامعه مدرسین حوزة علمیه، 1374، ج16، ص268. --------- (1375) ترجمه و تفسیرالمیزان، محمدباقر موسویهمدانی، ج 3، قم: دفتر انتشارات اسلامی، ج2، ص 174. --------- (1383) تفسیرالبیان فی الموافقه بین الحدیث و القرآن، ترجمة اصغر ارادنی، قم: دفتر تنظیم و نشر آثار علامه طباطبائی، ج2، 1383، صص191-193. --------- (1385) نهایهالحکمه، تصحیح و تعلیق غلامرضا فیاضی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص277. --------- (1387) برهان، ترجمه و تصحیح مهدی قوام صفری، قم: بوستان کتاب، ص115. --------- (1428ق) مجموعه رسائل سبعه، الصباح الربیعی، قم: شارع معلم، ص351. فارابی، (1379) اندیشههای اهل مدینة فاضله، ترجمة سیدجعفر سجادی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، فصل 26، صص205-207. | ||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 7,968 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 2,528 |
||