| تعداد نشریات | 61 |
| تعداد شمارهها | 2,226 |
| تعداد مقالات | 18,178 |
| تعداد مشاهده مقاله | 55,973,583 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 29,024,960 |
بررسی تشکیک در مراتب و مظاهر از نگاه علامه طباطبائی | ||
| حکمت و فلسفه | ||
| مقاله 1، دوره 9، شماره 34، تیر 1392، صفحه 7-20 اصل مقاله (372.56 K) | ||
| نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
| نویسندگان | ||
| محمد هادی توکلی* ؛ سید صدرالدین طاهری | ||
| دانشگاه علامه طباطبایی | ||
| چکیده | ||
| مسألة «تشکیک»، پس از ورود به فلسفةاسلامی دچار تطوراتی شد که درنهایت در حکمتمتعالیه، «تشکیک در حقیقتوجود» جای خود را به «تشکیک در ظهورات» داد، زیرا در هستیشناسیعرفانی که وجود، یک واحدشخصی و منحصربهفرد است، تشیک در مراتب جایگاهی نخواهد داشت. "علامهطباطبائی"، علاوهبر نقدقول به تشکیک در حقیقتوجود، برای عبور از «تشکیک در مراتب» به «تشکیک در مظاهر»، استدلالی را مطرح می کند که نشان داده خواهد شد، این استدلال تام نمیباشد. | ||
| کلیدواژهها | ||
| تشکیک؛ وحدت سریانی؛ وحدت شخصی وجود؛ مراتب و مظاهر | ||
| اصل مقاله | ||
1.1. مقدمهتشکیک در لغت، بهمعنى شک و تردید است و به اینمعنى است که یک لفظ داراى مفهوم پس از ابنسینا، تحول دیگر در این زمینه را در کتب "شیخاشراق" میتوان ملاحظه نمود که «قول تشکیک در وجود و در حقیقتنور بدانسبب که در مأثورات حکماى یونان چه مشائى و چه اشراقى موجود نمىباشد، زیرا آن اصطلاح و همانند آن، نه در کلمات "افلاطون" و نه در کتب "ارسطو" و همشاگردىهاى آن دو، و نه در کلمات اقدمین ایشان و نه متأخرین ایشان مانند "فلوطین" و شاگردش "فرفوریوس" صاحب ایساغوجى موجود نمى باشد. جایگاهى را براى تحقیق و تدقیق در میان فلاسفةغرب نیافته است. بهطورىکه گویا ایشان بر معناى جواب از سؤال از ماى شارحة آن واقف نگشتهاند چه رسد به ماى حقیقیه. شیخ حکماى کاتولیک، "سنت توماسآکوئینى" مىگوید: تشکیکى که در کلمات "ابنسینا" و برخى دیگر از حکماىاسلامى دیده مىشود، معناى معقولى جز تمثیل و تشبیه ((Analogy ندارد. در حالیکه این تفسیر (یعنى تشبیه) به دور از آن چیزیاست که مشایخ فلاسفةاسلامى - از اولین و آخرین از «آنها از تشکیک، اشتداد در کیفیات فهمیدهاند و آن را منحصر در عرضیات کیفى دانستهاند و از وجود، از باب آن که خارج از سنخ ماهیات است، آن را نفى کردهاند. . . ولى تشکیک خاصى در اصل وجود، بنابر آن چه که صدرالحکماء در مراحل و مراتبِ قوس نزول و صعود وجود تقریر نمودهاند و اصل مراتب را در نزول و صعود در آنچه که حکمایمشاء آن را مطرح نمودند که مربوط به نحوة صدق مفهوم وجود بر مصادیق در حکمتمتعالیه هم نظر ابتدائی، تشکیک در حقیقتوجود است، اما درنظر نهائی وی با اهل 1.2. تشکیک خاصی از نگاه علامه طباطبائیتفسیری که علامه از تشکیک ارائه میدهد با آنچه که "ملاصدرا" درصدد تبیین آن است ایشان سپس فروعاتی را مطرح میکند که عبارتند از: 1) حدّ وجودی، حیثیت عدمیه است در وجود؛ بهمعنی اینکه: عقل، وجود مرتبة دانیه را کما 2) مرتبة عالیه، نسبت به دانیه، حدّ ندارد؛ و اگر چه نسبتبه مافوق داشته باشد. 3) مرتبة عالیه، همان حقیقت مشترکة ما بین عالیه و دانیه میباشد؛ و حدّی که برایش بالنَّظر إلی حفظالمرتبه ملحوظ میشود؛ همانا این است که: او مرتبة دانیه نیست؛ یعنی فقدان کمال و عدم مخلوط مذکور را ندارد. و چون سلبِ سلبْ اثبات است، معنی این کلمه این است که: مرتبةعالیه، وجودِ صرف و محض است بالنَّظر إلی السَّافلة. پس حدّ او اگر باشد، نبودن حدّ خواهد بود. 4) أعلیالمراتب که مرتبةعالیه است علی الإطلاق، واجد این کمال است علی الإطلاق؛ و حدّی چنانکه معلوم است تفاوتی میان تلقی ایشان از تشکیک با آنچه که صدرا در کتبش مطرح میکند، وجود ندارد. همانطور که معمولا برای بیان تشکیک و تقریب آن به ذهن مثال نور را مطرح میکند، علامه هم از این مثال استفاده نموده و میفرمایند: مثالِ مراتب نور حسی بسیار مثال خوبی است، در نور معنوی و وجود، أعلی المراتب، وجودِ حضرت باری تعالَی شأنُه که واجب است و از نقطۀ 1.3. نکتة بسیار مهم در تمثیل وجود به نورنکتة بسیار مهم در تمثیل وجود و مراتب آن به نور، آن است که باید توجه داشت یک نور واحد است که از منبع فیض سرازیر شده و بهتدریج از شدت آن کاسته میشود تا به ضعیفترین مرتبهاش میرسد و مثال به نور شمع و نور لامپ و نور خورشید و. . . که بگوئیم همه نورند و در عین حال کثیرند صحیح نیست، زیرا وحدت حقیقی خارجی را نمیرساند و بیانگر نوعی وحدت مفهومی و سنخی به این معنا است که نورها از سنخ هم هستند که مصداق آن در موطن ذهن و نه در خارج می باشد. چنانکه صدرالمتألهین میفرماید: «نور حسی همانند نور عقلی حقیقتی واحد است که دارای مراتب متفاوتی از شدت و ضعف و قرب و بعد از سرچشمه و اصلش بوده. . . این نور برای خورشید از جهتی ذاتی بوده و بالذات برای آن موجود است و برای غیر آن عرضیست و بالتبع موجود میباشد. . . و در مورد نور وجود هم حکم به همین صورت است زیرا آن حقیقتی واحد است (الخ)» (ملاصدرا، 1373، ج5، ص136). و صدرا در ادامه از این تمثیل در بیان توحید اهل معرفت مدد میگیرد. پس تشکیک خاصی برچهار محور استوار است: ١- وحدت حقیقی؛ ٢- کثرت حقیقی؛ ٣- ارجاع 1.4. نقد علامه طباطبائی به تشکیکاختلاف میان قائلان به تشکیک در حقیقتوجود و قائلان به تشکیک در مظاهر، آن است که آیا وجود واجب تعالی لا به شرط مقسمی است و کثرات سهمی از بود نداشته و تنها مظاهر و نمودهای آن هستی واحد هستند یا آنکه وجود حقتعالی به شرط لا از قیود بوده و کثرات نصیبی از هستی داشته و از مراتب وجود بهشمار میروند. علامه اگر چه در بعضی از کتب فلسفی خویش، متعرض وحدت شخصی وجود نمیشود اما از منتقدان تشکیک (در مقابل وحدت شخصی) و از قائلان به وحدت شخصیه بهشمار میآیند و به این امر در کتب خود تصریح دارند. ازجمله مکتوبات ایشان که در آن بر وحدت شخصی دلیل اقامه نموده و به نقد تشکیک میپردازد، محاکماتی است که بر مکاتبات میان یکی از اهلِمعرفت به نام "احمد کربلایی" و حکیم و اصولی معروف "غروی اصفهانی" دارند، در آن محاکمات، محور نقد ایشان به تشکیک آن است که تشکیک خودْ متناقض است و به شرط لا بودن وجودِ واجب تعالی با صرافت او منافات دارد. ایشان در آنجا میفرماید: «این بنده را گمان بر آن است کههمان برهان حکماء، بهطوری که بیان آن گذشت؛ مسلک عرفاء را بهعینه نتیجه میدهد. . . این مرتبه (یعنی اعلیالمراتب) بالإضافه به مراتب بعدی حدّ ندارد؛ و تعینات سایر مراتب از آن مقام مسلوب است. ولی همان انتفاء حدود خودش حدّی است؛ و ارتفاع تعینات خودش تعینی است. پس مرتبة عالیة مفروضه، تعینی است در عداد بقیة تعینات، و حدّی است در جرگة سایر حدود؛ اگر چه مقدّم است در تحقّق نسبت به باقی مراتب« (طباطبائی، 1424، ص169). توضیح این اشکال آن است که در مبنای اهل معرفت ذات اقدس واجبالوجود هیچ اسمی و رسمی اگرچه معلوم است که در مراتب هر چه بالاتر برویم، بیشتر و بهتر واجدِ کمالات مراتب پائینتر هستند؛ ولی این واجدیتِ کمال، موجب عینیت با سائر مراتب و واحد شخصی شدن وجود نمیگردد و همین مقدار از تمییز و جدائی موجب تحدید و تعین است و در نتیجه درجةاعلی را از صرافت خارج میسازد درحالیکه اثبات شده است که وجودش بالصّرافه و بینهایت است. علامه سپس بهصورت آِن قلت اشکالی را مطرح نموده و خود جواب میدهند، و آن اشکال این است که: «ارتفاع تعینات و صرافت ذات، اگر چه به نظری دیگر حدّی است ازحدود، ولی حدّ بودن آن اعتباری است عقلی؛ و حدّی است که لایزید علی المحدود به شیئاً». توضیح پاسخ ایشان به اشکال مذکور، به این بیان است که اینکه میگوئید ارتفاع تعینات حدی اعتباری است در سایر مراتب هم حد به همین نحوه است زیرا چنانکه در تبیین تشکیک گفته شد، حدّ وجودی، حیثیت عدمیه در وجود است و معنی عدمی بودنش آن که عقل، وجودِ مرتبة پائینتر 1.5. استدلال علامه طباطبائی بر وحدتِ شخصی وجودعلامه با درنظر داشتن اشکال مذکور، در ادامة عباراتشان استدلال میکند حقیقتِ واحدة وجود که واجب و ممکن از مراتب آن هستند دارای اطلاقی است که مرتبة واجب، فاقد آن اطلاق میباشد و سعی میکند بهنحوی تشکیک را به وحدتِشخصی برگرداند که استدلال ایشان نیازمند بررسی دقیقی میباشد، ایشان میفرماید: «فرض اینکه أعلیالمراتب مرتبهای است از مراتب، با فرض عینیت او با اصل حقیقت نمیسازد، مگر به همان معنی از رجوع که در بقیة مراتب هم موجود و مفروض است (که همه مراتب هم موجودند) و کفی فی ذلک اینکه أصل حقیقت را به صرف و محدود قسمت میکنیم؛ زیرا که به مقتضای این قسمت، صرافت و مَحدویت، دو تا تقییدند که اصل حقیقت با آنها متعین و مقید میشود و لازمة این آن است که اصلِ حقیقت إطلاقی داشته که بالاتر از صرافت و محدودیت، و أجلّ از إطلاق و تقیید متقابلین (یعنی آن اطلاق و تقییدی که با هم جمع نمیشوند) میباشد؛ زیرا که مرجع هر دو تا از صرافت و محدودیت به تحدید؛ و مآلِ (بازگشت) هر دو قسم از إطلاق و تقیید، همان تقیید است؛ و قبل از هر تحدید، صِرْفی است؛ و مقدّمتر بر هر تقیید، إطلاقی ثابت است بالضِّرورة. و اگر چنانچه بگوئیم: أعلیالمراتب، چون صرف است؛ پس حقیقتِ اصل الحقیقة است نه مرتبه. آنوقت مرتبة پائینتر از او أعلیالمراتب میشود؛ و چون ما فوق خود مرتبه ندارد؛ بیحدّ و صرف میشود. فیعود الکلام إلیه؛ و درنتیجه همة مراتب از میان میرود» (همان، ص170). ماحصل کلمات ایشان چنین است: 1) واجبتعالی وجودی نامتناهی است. 2) قبل از هر وجودِ محدود، وجودی صرف وجود دارد. 3) اعلیالمراتب بودنِ واجب در سلسلة موجودات، موجبِ محدود شدن واجب تعالی میشود. 4) حقیقتِ واحدة ذومراتبِ وجود، محدودیت موجود در اعلیالمراتب را دارا نمیباشد، زیرا حقیقتِ واحده مقسم اعلیالمراتب و مراتب مادون اوست، لذا نسبت به اعلیالمراتب صرف است. 5) درنتیجه واجبتعالی همان حقیقتِ واحده است که هیچ قیدی ندارد. 1.6. نقد استدلال علامه طباطبائی بر وحدتِ شخصی وجوداستدلال علامه برای عبور کردن از تشکیک به وحدتِ شخصیه، استدلالی تام نمیباشد زیرا چنانکه گذشت قول فهلویون در تشکیک خاصی آن است حقیقتِ واحدةوجود دارای وحدتی سریانی است و حقیقتاً دارای مصداقی واحد میباشد که در عینِ وحدتش کثیر است، زیرا سریانی است و اصلاً خصوصیت وحدتِ سریانی همین است و این کثرت مؤکّد آن است. بهعبارتی دیگر دارای وحدتِ بالعموم است که آن وحدتِ سعی است، زیرا واحدِ بالعموم یا واحدِ بالعموم مفهومی است مانند انسانِنوعی یا حیوانِجنسی و یا واحدِبالعموم به معنی سعةوجودی، که در اینجا معنایِ دوم مقصود است. "صدرالمتألهین" پیرامونِ وحدتِ عمومی حقیقتِ واحده و سریانی بودن آن ، میفرماید: «طبیعة الوجودالمطلق لها وحدة عمومیة لیست کوحدة الأشخاصالجزئیة و کل طبیعة لها وحدة کوحدة الوجودالمطلق فیجوز أنیکون المتقدم علیه من اللواحق المتأخرة عنه بل الوجودالمطلق بذاته متقدم و متأخر و سابق و لاحق» (ملاصدرا، 1382، ص 16). و نیز میفرماید: حقیقتِ وجود چیزی غیر از تشخصات و هویتها نمیباشد (ملاصدرا، 1981، ج 6، ص21). علامه در تعلیقهای بر اسفار بر سریانی بودن این حقیقتِ واحده تصریح دارد و اشاره میکند که این حقیقت با اعلیالمراتب فرق حقیقت واحدة وجود در کلام قائلین به تشکیک، چیزی شبیه وجود منبسط مصطلح اهل معرفت پس قول فهلویون، درحقیقت غیر از قول اهل معرفت است و فهلویون وجودِ لا بهشرط مقسمی را دارای مصداق نمیداند. اما اینکه گفته شد این کلام مفاسد دارد به اینمعنا نیست که ایشان ملزم به مفاسد مذکور است و در کلام ایشان به هنگام اثبات وحدتِ شخصی، خلطی میان حقیقت لا بهشرط مقسمی اهلِ معرفت و حقیقتِ واحده و سریانیِ فهلویون صورت گرفتهاست، زیرا ایشان به هنگام اشاره به مقام لا بهشرط مقسمی یعنی هویتِ غیبیه چنین میفرمایند: «مقام ذات و حقیقتِ وجود، اطلاقی را داراست که در مقابلش تقییدی نیست؛ و أجلّ از هر إطلاق و تقیید میباشد؛ و طایر بلندپروازِ عقل به آن مقام بلند، پرواز نکند و با دام هیچ وصفی و نعتی و اسمی و بیانی و عبارتی و ایماء و إشارتی شکار نشود؛ حتّی خود این بیان هم ساقط است.»(طباطبائی، 1424، صص171-170). و طبق بیان ایشان که حقیقتِ وجود را اجلّ از هر اطلاق و تقیید معرفی مینمایند معلوم می شود که همان حقیقتِ لا بهشرط مقسمی را اراده نمودهاند نه وجودی را که مقید به قید سریان است، اما به بیانی که گذشت مشخص شد که استدلال ایشان چنین حقیقتی را اثبات نمیکند. ایشان در رسالهالولایه هم تشکیک را رد مینمایند و با ردِ آنچه که در تشکیک بهعنوان مرتبه خوانده میشود به اثباتِ ظهور می پردازد. ماحصل کلام ایشان در رسالة مذکور چنین است: «حقیقتِ هر کمال (یعنی صرفالشیء) آن است که در ذاتش مقید به هیچ قید عدمی نباشد و اشخاص آن حقیقت تنها قید عدمی و تعینات و ظهورات همان حقیقت هستند و قرب هر یک از این اشخاص به آن حقیقت، مقدار ظهور آن حقیقت در اوست و علامه در این رساله این مطلب را منافی با تشکیک میداند.» (طباطبائی، 1387، ص190). 1.7. تنافی یا عدم تنافی تشکیک با وحدتِ شخصی وجود در نگاه علامه طباطبائیمطلب دیگری که قابل توجه است، آن است که در بیان علامه آیا قول به تشکیک با قول به وحدتِشخصی منافات دارد یا نه؟ ایشان در بدایهالحکمه و نهایهالحکمه متعرض قول اهل معرفت نمیشود و از طرفی در رسالهالولایه به عدمصحت تشکیک تصریح مینماید، اما در مباحثهای که با یکی از شاگردان خود دارد در اوایل بحث بر عدمِتنافی آن اصرار میورزند و بیان مینمایند: «این نظر منافات با نظر فلاسفه ندارد، بلکه با نظر دقیق و عمیقتری به موجودات ملاحظه میشود و درواقع میتوان نظر عرفاء را حاکم بر نظر فلاسفه دانست». (حسینیطهرانی، 1425، ص 214) ولی در اواخر آن بحث تصریح دارند که اگر قبول قول به تشکیکِ وجود لازمهاش قبول اشخاص متعدّد برای وجود است، قابل ایشان در رسایل توحیدیه نیز چنانکه اشاره خواهیم نمود به وحدتِ شخصی تصریح کرده و در بابِ هستیشناسی، تشکیک را کلام نهایی نمیداند. اما ظاهرا نظرِ نهایی علامه با توجه به اینکه این رساله را بعد از رسالهالولایه و رسایلالتوحیدیه نگاشته است در این زمینه همان است که در محاکمات مذکور بیان نمودهاند، ایشان در آنجا اظهار میدارند: «این نظریه، نظریة تشکیکِوجود را إبطال نمیکند؛ بلکه نظریة فوق آن را اثبات میکند. یعنی یک نظر دیگری اثبات میکند و حقیقتی را تشخیص میدهد که بهموجب آن، نظرِ أوّلی صورت مجازیت اتّخاذ میکند و بالجمله چنانچه حکمای یونان، بحث در أحکام ماهیت کرده؛ و با براهین احکامی از برای آنها إثبات میکردند و چون حکمای إسلامی نظریةأصالت و تشکیکِ وجود و اعتباریتِ ماهیت را به اثبات رسانیدند، سبک أوّلی باطل نشده و أحکام ثابتة آن از میان نرفت، بلکه سبک نخستین نسبت به سبک تازه نظر جَلیی شد، در برابر نظر دقیق؛ همچنین مسألة وحدتِ شخصی ِوجود، نسبت به وحدتِ تشکیکیِ وجود، نظری است أدّق در مقابل نظر دقیق و حقیقتی است عمیقتر از حقیقتی که تشکیک ِوجود به آن در مقابل أصالة الماهیة حکم میکرد. پس أحکام و حقایقی که از روی مسلک تشکیکِ وجود با براهین اثبات شده، در جای خودشان ثابت؛ و در مرتبة خودشان محقّقاند؛ «بالنّظر إلی النَّظر الادقّ» موضوع اشان مرتفع است؛ نه اینکه با حفظ بقاء موضوع، حکمی مناقض و مبطل حکم أوّلی بر آنها دارد. و علی بعض الاصطلاحات نظرِ ثانی وارد است به نظرِ أوّل، نه معارض1» (طباطبائی، 1424، صص 172-171). اینکه فرمودند:«أحکام و حقایقی که از روی مسلک تشکیکِ وجود با براهین اثباتشده، در جای خودشان ثابت؛ و در مرتبة خودشان محقّقند»، علاوهبر آنکه مراتب مادون اعلیالمراتب - که احکامی مانند حرکت ِجوهری و اتحاد عاقل و معقول و. . . را شامل میشود در مورد اعلیالمراتب هم صحیح است و احکامی که برای این مرتبه ثابت گشته برای تعین اولِ وجود لا بهشرط مقسمی صحیح است و خودِ علامه هم به این امر اشاره نموده است. ایشان در رسایل توحیدی در این زمینه بیاناتی دارند که خلاصة آن چنین است: «این مطلب که حق تعالی دارای جمیع صفاتِ کمالیه است و صفات نقص از او و ایشان در همان کتاب، کاملترین توحید را نفی هرگونه تعین مفهومی و تحدیدِ مصداقی و انحاءِ تمیز میداند بهگونهای که خودِ این نفی هم تعینساز نباشد و این حکم که صفاتِ عین ذاتاند به مقام لا به شرط مقسمی راه ندارد، بلکه مختصِ مرتبة احدیت یعنی تعین اول است، زیرا هر مفهوم بالذات از مفاهیم دیگر خالیاست لذا وقوع یک مفهوم بر یک مصداق به نوعی موجب محدودیت مصداقش میشود (همان، صص 7-6). و در بحث علم حقتعالی که ملاصدرا متعرض قول اهل معرفت میشود، ایشان در تعلیقه اشاره دارند که عرفا هرگونه تعین چه کلی که اسماء و صفاتاند و چه جزئی که حدود و ماهیات هستند که از جملة آنها تعینِ علمی است حتی علمِ ذات به ذات را مادون ذات میدانند (طباطبائی، 1981، ج 6، ص 264). گرچه در این مسأله که آیا اهل معرفت در مقامِ ذات، صفات را تعینساز میدانند یا نه، خود بحثی است که این مقاله گنجایش آن را ندارد. البته باید توجه داشت آنچه در قبل بهعنوان مرتبه نامیده میشد با پذیرش حرف اهلِ معرفت، دیگر عنوانِ مرتبه بودن را ندارند، بلکه مظهر میباشند. پس عنوان بهشرط لا و لا به شرط و به شرط شیء در عرفان در مدار وجود نیست زیرا در عرفان وجود، واحدِ شخصی بوده و منحصربه لا بهشرط مقسمی است و غیرِ واجب سهمی از وجود ندارد؛ مگر نمود و مظهر بودن برای آن وجود، ولی در تقسیمات سهگانه در قول به تشکیک ِخاصی هر سه از حقیقت ِوجود بهرهمند میباشند در حالیکه در عرفان هر سه مرتبه حتی وجود بهشرط لا (که وجود واجبی نزد فهلویون است)، تعیّنات هویت ِغیبیه هستند (جوادیآملی، 1372، ص 54). 1.8. نتیجهگیریبا شواهدی که ارائه شد، روشن شد که علامهطباطبائی قائل به توحید اهلِمعرفت بودند و در 1.9. پینوشتها1. واژه ورود اصطلاحی، اصولی در مقابل حکومت.، به اینمعنا در تعارض بین دو دلیل، هرگاه دلیلِ اخیر رافع حکمِمستفاد از دلیل اول باشد آن را حاکم و اگر رافع موضوعِ دلیلمزبور باشد آن را وارد گویند (فرهنگ معارف اسلامى، ج 1، ص. 540).
| ||
| مراجع | ||
|
آشتیانی، جلالالدین)1369ه) مقدمة تمهیدالقواعد در ضمن همین کتاب. تهران: انجمن حکمت و فلسفة ایران. ابنترکه. (1386ش)، تمهیدالقواعد. با تصحیح و تعلیق حسن حسنزادهآملی. قم: الف. لام. میم. جوادیآملی، عبدالله (1372) تحریر تهمیدالقواعد. قم: انتشارات الزهراء. ــــــــــــــــ . (1386ش) ، شمسالوحی تبریزی. قم: اسراء. حائرییزدی، مهدی (1380ش) التعلیقات على تحفهالحکیم. تهران: مرکز نشر علوماسلامی. حسینیطهرانی، محمدحسین (1425ه) مهر تابان (یاد نامه و مصاحبات علامه با یکی از شاگردان). مشهد: انشارات نور ملکوت قرآن. سهروردی، شهابالدین یحیی (1373ش) حکمهالاشراق (در ضمن مصنفات شیخ اشراق)، بهتصحیح هانرى کربن. تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگى. شیخالرئیس ابنسینا، (1404 ه) الالهیات الشفاء. تصحیحِ سعید زاید. قم: مکتبه آیتالله المرعشى. ـــــــــــــــــ . (1371ش) المباحثات، توضیح، مقدمه و تحقیق از محسن بیدارفر. قم: انتشارات بیدار. شیرازی، صدرالدین محمد (1981م)الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه. ج 1. چ3. بیروت: داراحیاءالتراث. ــــــــــــــــــــــــ . (1981م)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه، ج 6، ج 1، چ 3، بیروت: داراحیاءالتراث. ــــــــــــــــــــــــ . (1382ش) ، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، تصحیح و تعلیق جلالالدین آشتیانی، قم: مطبوعات دینی. ــــــــــــــــــــــــ . (1373ش)، تفسیر القرآن الکریم، ج 5، تصحیح محمد خواجوی، قم: بیدار. طباطبائی، سیدمحمدحسین. (1424ق). نهایّهالحکمه، تصحیح و تعلیق زارعی سبزواری، چ 18، قم: مؤسسة نشر اسلامی. ــــــــــــــــــــــــ . (1981م)، تعلیقه بر الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه در ضمن همین کتاب، ج 1، چ 3، بیروت: داراحیاءالتراث ــــــــــــــــــــــــ . (1981م)، تعلیقه بر الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه در ضمن همین کتاب، ج 6، چ3، بیروت: داراحیاءالتراث.
ـــــــــــــــــــــــــ . (1424ه)، تذییلات و محاکمات علامهطباطبائی (که در ضمن کتاب توحید علمی و عینی در مکاتیب حکمی و عرفانی به چاپ رسیده است)، مشهد: انتشارات علامهطباطبائی. ــــــــــــــــــــــــ . (1387ش)، طریق عرفان (ترجمه و شرح و متن رساله الولایه)، قم: آیت اشراق. ــــــــــــــــــــــــ . (1419ه)، الرسائلالتوحیدیه، بیروت: مؤسسة النعمان.
| ||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 10,900 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,803 |
||