| تعداد نشریات | 61 |
| تعداد شمارهها | 2,219 |
| تعداد مقالات | 18,044 |
| تعداد مشاهده مقاله | 55,714,785 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 28,984,135 |
الهیات ایجابی و سلبی درنظر مایستر اکهارت | ||
| حکمت و فلسفه | ||
| مقاله 3، دوره 9، شماره 34، تیر 1392، صفحه 63-80 اصل مقاله (593.17 K) | ||
| نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
| نویسندگان | ||
| سید ضیا الدین حسینی* 1؛ سید حمید طالب زاده2 | ||
| 1دانشگاه علامه طباطبایی | ||
| 2دانشگاه تهران | ||
| چکیده | ||
| بحثِ «الهیاتایجابی و سلبی»، دو جریان متقابلی که در طول تاریخ تفکرِفلسفی در باب خدا هر یک متفکران بزرگی را از آنِ خود کردهاند، بحث از یکی از مهمترین وجوه رابطة معرفتشناختی انسان و خداست. مقالةحاضر به بحث از تلقی "مایستر اکهارت" (Meister Eckhart) (حدود1260-1328م)، عارف بزرگ مسیحی، در باب این دو رویکرد ایجابی و سلبی میپردازد. در این مقاله، در ابتدا باتوجه به تعابیر اکهارت هر دو الگویسلبی و ایجابی در منظومة فکری این متفکر اجمالاً برجسته میشود. سپس برای هماهنگکردن این دو سنخ تعبیر متعارض پیشنهاداتی طرح و مورد ارزیابی قرار میگیرد. پس از آن، از آنجا که جمع شایستة میان این تعابیر متعارض تکلفآمیز مینماید، هر دو الگو در منظومة فکری اکهارت به رسمیت شناختهشده، و سپس در دو بخش بعدی مقاله هر یک از این دو رویکرد سلبی و ایجابی تفصیلاً مورد بحث و ارزیابی انتقادی قرار میگیرد. پس از آن در بخش «جمعبندی و خاتمه» از وجههنظر تبیینی دیگری برای تبیین این تعارضها از طرقی مانند تفکیک تاریخی و تفکیک میان مقامهای بحث تلاش میشود. در پایان نیز به آبشخورهای فکری مختلف و علائق و تعلقات متفاوتی اشاره میشود که ازجمله این دو رویکردِ متعارض اکهارت ریشه در آنها دارند. | ||
| کلیدواژهها | ||
| اکهارت؛ خدا؛ الهیات؛ ایجابی؛ سلبی | ||
| اصل مقاله | ||
1.1. . الهیات اکهارت؛ ایجابی یا سلبی؟سخنان اکهارت در باب رابطة معرفتشناختی انسان با خداوند، گاه نگاه نوافلاطونی کسانی از سویدیگر، اکهارت در مواضع فراوان دیگر در بستر الهیات ایجابی سخن از مناسبترین و درنظر فلوطین «احد» نه «چیزی» است، نه «چون»، نه «چند»، نه عقل، و نه «روح» (انئاد 3.9.6)، «حتی اگر بخواهیم سخن دقیق بگوییم حق نداریم او را «او» بنامیم.» (انئاد 6. 9. 3) اگر از اما آنگاه که اکهارت در بستر الهیات ایجابی مثلاً سخن از نخستین نام بودن وجود میگوید، بر این باور است که مناسبترین «مفهوم» برای توصیف خداوند مفهوم «وجود» است. این توصیف یک توصیفِحقیقی است نه صرفاً مناسبترین تعبیر برای «اشاره» به ذاتی که فوق آناست. به طریق اولی، در اینجا، لفظ «وجود»، صرفِ یک اسم خاص که فاقد مضمون مفهومی باشد نیز نیست. اکهارت در برخی تعابیر خود میان ذات الوهی (Godhead) و الوهیت (God) تفکیک میکند. در اینجا، ذات الوهی ورای تعینات «اشخاص تثلیث» است و تنها در مقام الوهیت است که میتوان از تعینات متمایز اشخاص تثلیث سخن گفت (بهعنوان نمونه ر.ک. به: (Davis, 1994, pp.135-136)؛ (Davis, 1994, pp.163-164)). بهنظر میرسد که ایدة ارجاع الهیاتِسلبی به مقام ذاتِ ورای اقانیم و اکهارت در یکی از موعظههای آلمانی خود، پس از نقل چند سنخ تعبیر در باب خداوند، میگوید: «اساتید ناوارد میگویند که خدا وجود محض (Pure being ) است. خداوند آنچنان ورای وجود است ایندست تعابیر اکهارت را میتوان شبیه این نگاه نوافلاطونی کسانی چون فلوطین فهمید که در آن، خداوند بهعنوان احد، وجود نیست، بلکه ورای وجود است. در این نگرش، از آنجا که اقتضای مرتبة بالاتر این است که متناسب با شأن مرتبة خود بهنحو اعلی و اتم واجد مرتبة پایینتر باشد، مرتبة بالاتر به حملِحقیقت و رقیقت، مرتبةپایینتر است. اما مرتبة بالاتر به حمل شایع مرتبةپایینتر نیست. بدینترتیب، خداوند به حملِحقیقت و رقیقت وجود است، اما به حمل شایع وجود نیست، بلکه احد است. اگرچه با توجه به سیاق کلام، این شق تفسیری که گذشت ارجح بهنظر میرسد، اما در تلاشی برای جمع میان برخی از این تعابیر سلبی و ایجابی، ممکن است شق تفسیری دیگری نیز در اینجا طرح شود. بدینترتیب که تعابیری مانند نقلقول اخیر را با آندست تعابیری که در آن اکهارت سخن از روش تمثیل یا تشابه (Via Analogia) در الهیات میگوید، کنار هم گذاشت و تعابیر دستة اول را در پرتو تعابیر دستة دوم تفسیر و تعبیر کرد. اکهارت در شرح بر سفر جامعه (Ecclesiastes ) بعد از تفکیک بین اشتراکِلفظی، اشتراکِمعنوی، بهنظر میرسد که موضع اکهارت در اینجا در باب روش تمثیلی در الهیات، حداقل در کلیت خود، همچنانکه گذشت، با توجه به سیاق کلام، بهنظر میرسد که آن شق تفسیری اول که ایندست تعابیر اکهارت را شبیه نگاه نوافلاطونیانی چون فلوطین میفهمید بر این شق تفسیری دوم ترجیح داشته باشد. اما اگر باز بر این شق تفسیری دوم اصرار شود، آنگاه باید ازجمله به این اشکال پاسخ داده شود که آنجاکه اکهارت سخن از روش تمثیلی میگوید در بستر الهیات ایجابی چنین میکند. در اینجا، او اصل اسناد اوصاف ایجابی به خداوند را درست میداند، حال بحث بر سر نحوة این اسناد است. اما در آنجاکه او رویکرد سلبی دارد، اصل این اسناد اوصاف ایجابی به خداوند را محل اشکال میداند. و روشن است که این دو موضع قابل جمع نیستند. از وجههنظری دیگر، اگر هم فرض کنیم که این نحوه تبیین بتواند میان برخی تعابیر سلبی و ایجابی اکهارت جمع کند، باز این تبیین در برخورد با آن دست تعابیر او کارآیی ندارد که در آنها بدون هیچ قید و ملاحظهای بهنحو رادیکال سخن از رویکرد سلبی یا ایجابی است، و چنین جمعی بین این دست تعابیر تکلفآمیز خواهد بود. بههرترتیب، همچنانکه در بحث از پیشنهادها برای جمع میان این تعابیر متعارض دیدیم، جمع شایسته میان تعابیر سلبی و ایجابی اکهارت بطور معمول تکلفآمیز است. از اینرو، اقتضای روش محققانه ایناست که هر دو الگو را در منظومة فکری اکهارت بهرسمیت بشناسیم و آنگاه از وجههنظر دیگری در پی تبیین این تعارضها باشیم. در دو بخش بعدی هر یک از این دو رویکرد سلبی و ایجابی را تفصیلاً مورد بحث و ارزیابی قرار میدهیم. 1.2. 2. الهیات سلبیبرخی از تعابیر اکهارت، که بیشتر به موعظههای آلمانی او تعلق دارند، مشعر بر الهیات ِسلبی هستند. الهیات ِسلبی جریانی قوی در قرونوسطی است. یکی از مهمترین چهرههایی که در شکل دادن به این جریان الهیات ِسلبی و بهطورکلی کلام مسیحی و عرفان نوافلاطونی در جهان مسیحی مؤثر بودهاست، "دیونوسیوس" مجعول میباشد (ایلخانی، 1382، ص71). درنظر دیونوسیوس، از آنجا که خداوند کاملاً متعالی است بهترین ستایش ما از او از همین طریق سلبی است (کاپلستون، 1388، ج 2، ص 120). در اینجا، چون خداوند توصیفناپذیر و غیرقابل درک است، برخلاف طریق ایجابی، نمیتوان سخن از اسناد عناوینی چون وجود، حیات، حکمت، خیر و نظیر اینها بر خداوند گفت. چرا که بنا به عقیدة قائلان به باید توجه داشت که درنظر قائلان به رویکرد سلبی، همچنانکه مثلاً علم از خداوند سلب میشود، مقابل آن یعنی جهل نیز از او سلب میشود. به تعبیری، در مورد او نه علم مطرح است و نه جهل، و هیچ یک از این دو برای او شأنیت ندارند، او فوق علم و جهل و لابشرط نسبت به هر دوست. میتوان این کلام فلوطین را ناظر به همین معنا دانست: «احد با اینکه دربارة خود خویش نمیاندیشد و خود را از تکملهای که در بند پیشین گذشت گاهی بهعنوان «طریق تفضیلی» یاد میشود (ایلخانی، 1382 همچنانکه پیش از این نیز اشاره شد، اکهارت نیز در مواضعی فراوان، و ازجمله به تأثر از دیونوسیوس (McGinn, 1986, p.323)؛ (فلاحرفیع، 1386، ص58.)، سخن از طریقِسلبی میگوید: اکهارت خود معترف است که در کتاب مقدس نامهای فراوانی بر خداوند اطلاق شدهاست، با اینحال باز بر طریق سلبی تأکید میکند. در اینجا میتوان او را با دیونوسیوس مقایسه کرد (ایلخانی، 1382، ص73) که گویی مخاطب اصلی این رویة کتاب مقدس را عوام میداند: «خداوند نامهای فراوانی در کتاب مقدس دارد. با اینحال، من معتقدم که اگر کسی چیزی را در خداوند درک کند و سپس نامی بر آن اطلاق کند، آنگاه آن، خدا نخواهد بود. خداوند ورای اسماء و طبیعت (Nature) است. نقل است که شخص درستکاری به مناجات با خدا مشغول بود و در حال مناجات با خدا نامی را بر او اطلاق میکرد. پس یکی از برادران روحانی به او گفت: «خاموش باش، تو داری به خدا بیاحترامی میکنی!» ما نمیتوانیم نامی پیدا کنیم که شایستة او باشد. با اینحال، به ما اجازه داده شده است که برخی از نامها را برای خداوند بکار ببریم، نامهایی که قدیسان با آنها با خدا مخاطبه میکردهاند، و نامهایی که خداوند آنها را اینچنین در قلوب ایشان تقدیس کردهاست و در نوری الهی تعمید دادهاست. در اینجا، پیش از هرچیز ما باید یاد بگیریم که چگونه باید به خداوند تقرب بجوییم. ما باید بگوییم: «پروردگارا، با همان نامهایی که تو اینچنین در قلوب قدیسانت تقدیسِشان کردهای و در نور خود تعمیدشان دادهای، ما به تو تقرب میجوییم و تورا ستایش میکنیم.» در وهلة دوم، باید توجه داشته باشیم که هیچ نامی وجود ندارد که آنطور که باید و شاید او را ستایش و تکریم کند، چراکه خداوند «ورای نامهاست» و ناگفتنی است.» (Davis, 1994, p.129). همچنانکه دیدیم و در ادامه نیز به نمونههای دیگری اشاره میشود، بسیاری از تعابیر سلبی اکهارت اکهارت در برخی تعابیر خود از خداوند بهعنوان «عدم بینام» یاد میکند (استیس، 1367، ص7). اما، همچنانکه پیش از این نیز اشاره شد، این عدم، عدم مقابلِوجود نیست، بلکه بنا بهادعای قائلان به آن، ورای وجود و عدممتعارف است: «استادی میگوید: «هر کس بهنحو تشبیهی در بابِ خداوند سخن بگوید به طریقی ناخالص (Impure) [و ناصواب] در بابِ وی سخن گفته است؛ اما کسی که با [بهکار بردن تعبیر] «عدم» (Nothing) از خداوند سخن بگوید بهنحوی شایسته از وی سخن گفته است. وقتی نفس به احد (One) میرسد و در آنجا به نفی محضِ خود (pure rejection of itself) داخل میشود، خداوند را گویی در یک عدم مییابد. این حال شخصی است که گویی در یک رویا -این رویایی در بیداری است- همانند زنی که آبستن کودکی میشود، آبستنِ عدم شده است، و در این عدم خداوند متولد میشود؛ او میوة این عدم است. خداوند در این عدم متولد میشود.» (McGinn, 1986, p. 323). بسیار محتمل است که اکهارت در این روایتِ سومشخص در حال شرح تجربة خود باشد. براساس تعابیری از ایندست در کلام عرفای قائل به رویکرد سلبی، میتوان گفت که تجربة عرفانی ایشان بهنوعی در این رویکرد سلبی ایشان مدخلیت دارد. در این باره در ادامه باز سخن خواهیم گفت. در سال 1329 میلادی، و تقریباً یک سال پس از مرگ اکهارت، "پاپ جان بیستودوم" در بیانیة رویکردِ سلبی با موانع عقلی عدیدهای روبروست. صرفنظر از دیگر نقدها، این رویکرد، از وجوه مختلف، گرفتار اجتماع نقیضین یا ارتفاع نقیضین غیرقابل رفعی است که کنار گذاشتن آن را ناگزیر رویکرد سلبی نه تنها مستلزم تعطیل در حوزة نظری است که مستلزم تعطیل در حوزة عملی نیز هست، چراکه نسبت عملی با خداوند مبتنی بر نوعی فهم از اوست. بر این اساس، قائلان به رویکردِ سلبی، نمیتوانند هیچگونه نسبت عملی با خداوند برقرار کنند، در حالیکه واقعِ امر خلاف ایناست و بلکه ایشان نوعاً عارفانی هستند که در پی فنای در او هستند. رویکرد سلبی دغدغة حفظ تعالی خداوند و صیانت از کمال مطلق او را دارد، غافل از اینکه رویکردِ سلبی مدعی است که خداوند فوق وجود است، و از جملة اقتضائات این فوق وجود بودن ایناست که فوق عدم مقابل این وجود نیز باشد. اما، این فوقِ وجودبودن معنای محصلی ندارد و مستلزم تعطیل و درنتیجه، همچنانکه پیش از این دیدیم، مستلزم اجتماع نقیضین است. همچنین، این نحوة رفع وجود و عدم از امر عینی، آشکارا ارتفاع نقیضین است. سلب امور مساوق با وجود از خداوند نظیر سلبِ وحدت و ضرورت از خداوند نیز مستلزم سلبِ وجود از خداوند و درنتیجه مستلزم تالیفاسدهای آنست. سلب اوصاف ثبوتیذاتی ملازم وجود مطلق از خداوند نظیر سلب حیات و علم و قدرت مطلق از خداوند نیز، اگر از در رویکردِ سلبی باشد، مستلزم سلبِ وجود از خداوند و در نهایت مستلزم تالی فاسدهای آناست. پیش از این گفتیم که با تأمل در برخی تعابیر عرفای قائل به رویکرد سلبی، میتوان گفت که تجربة عرفانی ایشان به نوعی در این رویکرد سلبی ایشان مدخلیت دارد. اما بنا بر آنچه در باب نقد رویکرد سلبی گذشت، اگر در ایندست تعابیر سلبی رادیکال عرفای قائل به این رویکرد سلبی، بدون هیچگونه مسامحة در کلام و مجازگویی بهمعنای عام کلمه، معنای متعارف متبادر از سیاق ظاهری کلام مراد باشد، چارهای نیست جز اینکه این رویکرد سلبی را نه بهعنوان اقتضای حقیقی آن تجربة عرفانی، که بهعنوان افزودة تفسیری محلِ اشکال عارف به اصل آن تجربة عرفانی بفهمیم، و بر اساس این ، آن مدخلیت تجربة عرفانی در این رویکردِ سلبی را نیز باید بهعنوان زمینهای صرفاً اعدادی برای آن افزودة تفسیری محل اشکال بفهمیم. بهعنوان نمونه، در بستر وحدتِ تشکیکیوجود و نه وحدتِ شخصیوجود، میتوان این مسأله را بدیننحو تبیین کرد که، عارف قائل به رویکرد سلبی، در تجربة عرفانی خود از خداوند، خداوند را به مراتب فراتر از ماسوا (و بهطور خاص موجودات اینجهانی) مییابد. اما او در اینجا، در خلطی بین مفهوم وجود و مصادیق آن، خداوند را بهطور کلی نه صرفاً فراتر از ماسوا (و بهطور خاص موجودات اینجهانی)، که فراتر از وجود قلمداد میکند. 1.3. 3. الهیات ایجابیاکهارت در برخی از تعابیر خود، بر خلاف برخیدیگر، رویة ایجابی در پیش میگیرد. در سفر خروج، هنگامی که "موسی"(ع) از طرف خداوند به رسالت مبعوث و به هدایت "بنیاسرائیل" مأمور شد، از خداوند سؤال کرد: «اینک چون من نزد بنیاسرائیل برسم و بدیشان گویم خدای پدران شما مرا نزد شما فرستاده است و از من بپرسند که نام او چیست بدیشان چه گویم؟ خدا به موسی گفت: هستم آنکه هستم و گفت به بنیاسرائیل بگو اهیه (هستم) مرا نزد شما فرستاد.» (خروج 3: 13-14) اکهارت با توجه به همین آیات میگوید: «بهترین و مناسبترین نامی که بر خداوند اطلاق میشود هستی (Existence) است، «کسی که هست.» (That he is)» (Ibid, p.49.) «یعنی آنکه کاملاً وارسته و رهاست، آنچنان محض است که هیچ چیز بهجز «بودنی» بسیط (A simple “is”) باقی نمیماند، ایناست اقتضای اکهارت در شرح بر سفر خروج، در بحث از دلایل این تلقی که «وجود» (Existence) نخستین تا اینجا تعابیر اکهارت، مشعر بر نخستین و مناسبترین نام بودن وجود و تفاصیل مرتبط با آن از سویدیگر، اکهارت در پرسشهای پاریسی، که متعلق به اولین دورة اقامت او در پاریس است (Walshe, 1992, vol.1, p.xxxiv)، این بار عقل و ادراک (Understanding/Intelligere) را بهجای وجود مینشاند و آن را نخستین و مناسبترین نام خداوند میداند (Colledge and McGinn, 1981, p. 32). اکهارت در ابتدای پرسشهای پاریسی این سؤال را مطرح میکند که آیا در خداوند وجود و ادراک یکی هستند. پاسخ او به این سؤال، مثبت است؛ اما او در ادامه میگوید که علت این امر آن نیست که خدا وجودی است که آن را ادراک میکند، بلکه علت آن ایناست که خدا عقل و ادراک است. ادراک یا تعقل «شالودة وجود او» یا وجود است. "قدیس یوحنا" نگفت: «در آغاز وجود بود، و خدا وجود بود»؛ او گفت: «در آغاز کلمه بود، و کلمه با خدا بود.» همینطور هم "مسیح" گفت: «من حقیقت هستم.» بهعلاوه، قدیس یوحنا همینطور میگوید که هرچیزی بهواسطة کلمه آفریده شدهاست؛ و همینطور نویسندة کتاب العلل نتیجه میگیرد که «وجود نخستین مخلوق است.» این نتیجه گرفته در مورد این بحث نسبت وجود و علم در خداوند، برخی از محققان (نظیر "موریس دو وولف") بر اکهارت گاهی احد را بهصورت سلب سلب میفهمد: «در این سلب سلب (که تعبیر «واحد» (One) مشعر بر آنست) هر آنچه که متعلق به این تعبیر باشد حاضر است و هر آنچه که مقابل آن باشد غایب. این بالضروره احد (One) است.» (Ibid, p.168). او در این نحوة فهمِ مفهوم احد، تلاش میکند که آن را به مفهوم وجود نزدیک کند: «احد (One) خود سلب سلب است. سلب از سلبی که هر نوع کثرت پیش از این تعبیری را از اکهارت نقل کردیم که از آن گرایش به تلقی نام احد بهعنوان نخستین و مناسبترین نام خداوند استنباط میشد. در آنجا اکهارت ازجمله میگفت که «اگر شخص ناظر ناگزیر باشد به آنچه میبیند، که بهواسطة آن و در آن میبیند، نامی اطلاق کند، این نام حتماً احد خواهد بود.» (Ibid, p. 62) از این تعبیر او میتوان چنین برداشت کرد که یکی از مهمترین زمینههای این گرایش او ایناست که خداوند در تجربة عرفانی عارفی چون او بیش از همهچیز بهعنوان وحدتی محض جلوهگری میکند و بر این اساس و از این حیث، نام احد در نظر او جلوهای خاص دارد. در این تعبیر اکهارت نیز، اگر چه از ظاهر آن نخستین و مناسبترین نام بودن وجود بر میآید، اما بههر ترتیب، اگر بخواهیم در اینجا میان عناوین وجود و احد داوری کنیم، با توجه به مجموع کلمات اکهارت، باید جانب عنوان وجود را بگیریم. چراکه بهنظر میرسد تصریحات اکهارت به نخستین و مناسبترین نام بودنِ وجود برای خداوند بر برخی اشارههای او به نخستین و مناسبترین نام بودنِ احد برای خداوند غلبه داشته باشد. همچنین، تا جایی که میتوان سخن از بررسیهای تاریخی گفت، لحاظِ ترتیباتتاریخی نیز میتواند مؤید این قول باشد (کاپلستون، 1388، ج3، ص216). بهنظر میرسد که اگر اکهارت همانند برخی عرفای مسلمان، که «اسمخاص» الله را بهعنوان اسمجامع و عنوان مستجمع جمیع اسماء و کمالات اسمائی معرفی میکنند، اسم خاصی مانند «یهوه» را بهجای «مفاهیمی» مانند وجود و وحدت، بهعنوان اسمجامع معرفی میکرد، گرفتار چنین دشواریهایی نمیشد. وجود و وحدت مساوقند و با یکدیگر ملازمة مفهومی دارند. وحدت صفت ِوجود و عارض بر آناست. اما بر اساس این نمیتوان سخن از نخستین و مناسبترین نام بودنِوجود، به کیفیتی که مورد نظر اکهارت است، گفت. چراکه مفهوم وحدت داخل در مفهوم «بسیط» وجود و مضمر در آن نیست، بلکه بیرون آنست. گرچه، همچنانکه گذشت، مساوق و ملازم آناست. از اینرو، مفهوم وجود بدون مفهوم وحدت، نمیتواند توصیف کاملی از خداوند باشد. این مطلب اختصاص به نسبتِوجود با وحدت ندارد و درمورد نسبت وجود با دیگر اوصاف کمالی نیز صادق است. اما در مورد اسمجامع «الله»، بنا بهتعریف «لفظی»، هم مفهوم وجود داخل در تعریف لفظی آناست (آنهم به نحو اطلاقی) و هم دیگر عناوین کمالی حقتعالی نظیر وجوبِبذات و وحدت اطلاقی و حیات مطلق و علم مطلق و قدرت مطلق. از اینرو، در اینجا دچار آن دشواریها صرفنظر از این علاقه برای بحث از نخستین و مناسبترین نام خداوند، اکهارت گاهی هر یک از اقانیم، یا هر یک از طبیعت الوهی و اقانیم را، بهعنوان کمالی (term Transcendental) خاصی متصف میکند. در اینجا صرفاً به برخی از ایندست تطبیقها اشاره میکنیم و وارد نقد تفصیلی آنها نمیشویم. فقط اجمالاً اشاره کنیم که ازجمله در این نحوة تطبیقهای این عناوین کمالی توسط اکهارت میتوان رگههای وجوهی از نگاه افلاطونی به ایدهها را پیگیری کرد. بههمینترتیب، الگوی کلی برخی از نقدهایی که در نقد این دست مباحث اکهارت مطرح میشود در نقد آن وجوه نگرش افلاطونی به ایدهها نیز جاری است. در یکی از این تطبیقها، که در چارچوب تلقی علم بهعنوان نخستین و مناسبترین وصف قرار دارد، اکهارت برخلاف آگوستین که سه مفهوم وجود، حیات، و علم را بهترتیب بر سه اقنوم اول و دوم و سوم تطبیق میداد (ایلخانی، 1382، ص516)، پدر را متناظر با علم، پسر را متناظر با حیات، و روحالقدس را متناظر با وجود میداند (Walshe, 1992, vol.1, p.xxxiv) اما از منظری درونی، بهنظر میرسد که تطبیق او در شرح بر انجیل یوحنا پختهتر باشد. در آنجا او طبیعت الوهی را نیز در این تطبیق داخل میکند و چهار مفهوم وجود (Existence)، احد (One)، حقیقت (True)، و خیر (Good) را که بهنظر او با یکدیگر مساوقند (Convertible)، بهترتیب بر طبیعت الوهی، پدر، پسر، و روحالقدس تطبیق میدهد؛ طبیعت الوهی که اصل و منشأئی ندارد نه متولد شدهاست و نه متولد میکند، متناظر با وجود است. پدر که اصل و منشأئی ندارد متولد میکند ولی متولد نشده است، متناظر با احد است. پسر که دارای اصل و منشأ است متولد شدهاست ولی متولد نمیکند، متناظر با حقیقت است. روحالقدس که دارای اصل و منشأ است نه متولد میکند و نه متولد شدهاست ولی اصل و منشأ مخلوقات است، متناظر با خیر است (McGinn, op.cit, pp.187-188). 1.4. 4. جمعبندی و خاتمهپیش از این، در بحث از پیشنهادها برای جمع میان تعابیر سلبی و ایجابی اکهارت دیدیم که جمع شایسته میان این تعابیرِمتعارض بهطورمعمول تکلفآمیز است. از اینرو هر دو الگو را در منظومة فکری اکهارت به رسمیت شناختیم و سپس در دو بخش بعدی هر یک از این دو رویکرِد سلبی و ایجابی را در نزد مایستر اکهارت تفصیلاً مورد بحث و ارزیابی قرار دادیم. در اینجا جا دارد که از وجههنظر دیگری در پی تبیین این تعارضها باشیم. پیش از ورود تفصیلی در این وجههنظر تبیینی دوم، خوب است اشاره کنیم که رویکرد سلبی، رویکرد عمدة بسیاری از موعظههای آلمانی است. در این موعظهها که مخاطبان آنها عمدتاً راهبههایی با آموزشهای نهچندان پیشرفته هستند، اکهارت گویی در قامت یک فیلسوف نوافلاطونی بهنحو رادیکال از رویکردِ سلبی سخن میگوید. در اینجا خداوند فوق همة اسماء و صفات است، و دقیقاً از همینرو، چندان نمیتوان در باب خداوند تفصیل داد. رویکردِ ایجابی نیز رویکرد عمدة بسیاری از متون فنیتر اکهارت مانند شروح او بر کتاب مقدس است. در اینجا، اکهارت ردای رویکردِ سلبی را از تن به در آورده و با عناوینی چون «وجود» و «احد»، بهعنوان مناسبترین و نخستین نامهای خداوند، از او سخن میگوید. در رویکرد ایجابی، بهدلیل همین رویکردِ ایجابی، در نسبت با رویکردِ سلبی، مجال جولان بیشتری است. روش تمثیلی را نیز باید ذیل همین نگاه ایجابی فهمید، روشی که در آن نه راجع به اصلِ ایجاب یا سلب که راجع به طریق درست ایجاب سخن گفته میشود. ناگفته نماند که محققانی چون مکگین معتقدند که در سراسر آثار لاتین و آلمانی اکهارت میتوان شاهد نوعی نوسان بین الهیات ایجابی و سلبی بود (Colledge and McGinn, 1981, p. 32) از همینرو بود که در عبارات قبلی تأکید کردیم که رویکرد سلبی رویکرد «عمدة بسیاری» از موعظههای آلمانی است و رویکردِ ایجابی رویکرد «عمدة بسیاری» از متون فنیتر اکهارت مانند شروح او بر پس از این مقدمه، در باب این وجههنظر تبیینی دوم، یک نحوة تبیین پیشکشیدن نوعی تفکیکتاریخی است. بدینترتیب که گفته شود که رویکرد ایجابی مربوط به این دوره یا دورههای خاص حیاتفکری اکهارت و رویکردِ سلبی مربوط به آن دوره یا دورههای خاص حیات فکری او است. این نحوة تبیین اگر چه روشرایجی است اما تا جایی که نگارنده اطلاع دارد بهنظر میرسد که نتوان آن را برای اکهارت بخوبی پیش برد. چراکه از یکسو تفکیکتاریخی شایستة بسیاری از آثاری که ازحیث رویکردِ سلبی و ایجابی مقابل یکدیگرند مقدور نیست و از سویدیگر و علاوه بر آن در همان حدی هم که میتوان توأم با حدس و گمان چنین چیزی را پیش برد، چنین جلوه میکند که در بسیاری از اوقات این آثار متعارض نوعی همزمانی و تداخل زمانی کلی با یکدیگر داشته باشند و این خود مضعف این نحوة تبیین است. در این وجههنظر تبیینی دوم، تفکیک میان مقامهای بحث نیز تبیینرایجی است. این نحوة تبیین ازجهتی میتواند مقبول باشد، چراکه اگر نخواهیم بر مبنای تفکیکتاریخی مشی کنیم، بالاخره باید نوعی تفاوت مقام بحث مطرح باشد که اکهارت را وا میدارد چنین عمل کند. اما شاید تعبیر از این مشکل باشد. بهعنوان نمونه، فلسفی نامیدن رویکردِ ایجابی اکهارت در الهیات و عرفانی نامیدن رویکردِ سلبی او تاحدی مسامحهآمیز است. در همین رویکردِ ایجابی نیز اکهارت تلاش میکند که در چارچوب الهیاتِایجابی به تبیین نگاه عرفانی خود بپردازد و حتی میتوان گفت که این رویة تبیینی در اینجا پررنگتر از این رویه در رویکردِ سلبی است. همچنانکه پیش از این نیز اشاره شد، در رویکردِ ایجابی در نسبت با رویکردِ سلبی مجال جولان بیشتری است. برای مثال، او در بستر همین الهیاتِایجابی، با تحلیلی عمیق از مفاهیمی چون وجود و احد، بهنحو هنرمندانهای از این مفاهیم برای تبیین مواضععرفانی خود استفاده میکند. به یک معنا، میتوان تبیین بر اساسِ تفاوت برخی اقتضائات قالبهای موعظه و متون فنیتر نظیر شروح بر کتاب مقدس را نیز در زمرة تبیین براساس تفاوت مقامهای بحث قرار داد و در ادامه ادعا کرد که تفاوت برخی اقتضائات قالبهای موعظه و متون فنیتر اقتضای چنین تفاوت در تعابیری را داشتهاند. قرار دادن این نحوة تبیین در زمرة تبیینهای مبتنیبر تفاوت مقامهای بحث چندان محل مناقشه نباشد، اما بهنظر نمیرسد که تفاوت برخی اقتضائات قالبهای موعظه و متون فنیتر اقتضای چنین تفاوت در تعابیری را داشته باشند. به هرروی، میتوان ریشههای این دو سنخ الهیات را در دو سنخ آبشخور فکری متفاوت
بدینترتیب، میتوان گفت که اکهارت در رویکردِ سلبی خود بهطورعمده متأثر از نگاه نوافلاطونی است و در رویکردِ ایجابی نیز صرفنظر از نگاه ایجابی کتاب مقدس که اسماء و اوصاف فراوانی برای خداوند قائل است، متأثر از نگاه ایجابی کسانی چون آکوئیناس و ابنسیناست | ||
| مراجع | ||
|
کتاب مقدس: عهد عتیق و عهد جدید (1963) (ترجمة مشهور به «ترجمة قدیم»). انجمن پخش کتب مقدسه. انجیل عیسی مسیح(ع) (2006) ترجمة هزارة نو. انتشارات ایلام. استیس. والتر ترنس (1367) "عرفان و عقل بشری". ترجمة علی حقی. مجلة کیهان فرهنگی. شمارة 49. ایلخانی. محمد (1382) تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس. تهران: انتشارات ــــــــــــــ . (1382) "تبتل در عرفان یوآنس اکهارتوس". در مجلة کتاب ماه ادبیات و فلسفه. شمارة 72. ژیلسون. اتین (1385) هستی در اندیشة فیلسوفان. ترجمة حمید طالبزاده با همکاری محمدرضا شمشیری. تهران: انتشارات حکمت. فلاحرفیع. علی (1386) "روششناسی زبان عرفان مسیحی". مجلة معرفت. شمارة 113. فلوطین. (1366) دورة آثار فلوطین(تاسوعات). ترجمة محمدحسن لطفی. 2جلد. تهران: انتشارات خوارزمی. کاپلستون. فردریک چارلز (1388) تاریخ فلسفه. ترجمة ابراهیم دادجو. ج 2. تهران: انتشارات علمی فرهنگی. ــــــــــ . تاریخ فلسفه، (1388) تاریخ فلسفه، ، ترجمة ابراهیم دادجو، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، ج 3. کاکایی، قاسم (1385) وحدت وجود به روایت ابنعربی و مایستر اکهارت.تهران: انتشارات هرمس. Colledge, Edmund, and Bernard McGinn, Meister Eckhart (1981) the Essential Sermons, Commentaries, Treatises, and Defense, New York: Paulist Press.
Davis, Oliver, Meister Eckhart (1994) Selected Writings, London: Penguin Books.
Fox, Matthew, Breakthrough(1980) Meister Eckhart's creation spirituality in new translation, New York: Image Books.
McGinn, Bernard, Meister Eckhart (1986) Teacher and Preacher, New York: Paulist Press.
Walshe, M.O’C., Meister Eckhart (1992) Sermons and Treatises, Vol.1, USA, Element Books LTD.
| ||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 21,395 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,991 |
||