| تعداد نشریات | 61 |
| تعداد شمارهها | 2,224 |
| تعداد مقالات | 18,170 |
| تعداد مشاهده مقاله | 55,965,038 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 29,020,940 |
الهیات دیالکتیکی | ||
| حکمت و فلسفه | ||
| مقاله 2، دوره 9، شماره 35، مهر 1392، صفحه 19-34 اصل مقاله (425.29 K) | ||
| نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
| نویسنده | ||
| شمس الملوک مصطفوی | ||
| دانشگاه آزاد واحد تهران شمال | ||
| چکیده | ||
| کارل بارت (1968-1886) متفکر و متاله سویسی، مؤسس نهضت نو ارتدوکس (راست دینی جدید) در مسیحیت پروتستان است. وی در شرایطی که دین در معرض شدیدترین حملات نقادانه مخالفین قرار داشت و جنگهای جهانی یأسی دهشتبار بر دل و جان مردم مستولی گردانده و رابطه معنوی آنها را با خـداوند سست نموده بود و در شرایطـی که سلطه تفکرات لیبرالی حاکم بر الهیات، دین را تا حد یک پدیدهی تاریخی و ضامنی برای ارزشهای اخلاقی تنزل داده بود، به نجات ایمان برخاست و این مهم را با درانداختن طرحی نو و ارائه روشی بدیع و از طریق نگاهی به سنت، به انجام رساند که در این راستا یکی از مهم ترین آموزههای وی، ‹‹الهیات دیالکتیکی››بود.این مقاله بر آن است که ضمن نگاهی مختصر به مدعیات الهیات لیبرال آئین پروتستان و نقدهای بارت بر آن، الهیات دیا لکتیکی را بهعنوان جایگزینی برای الهیات لیبرال معرفی کرده و اختلافهای اساسی آن را با الهیات لیبرال روشن سازد و ازاین طریق نقش کارل بارت را در تاریخ تفکر معاصر معلوم نماید. | ||
| کلیدواژهها | ||
| کارل بارت؛ متاله؛ الهیات لیبرال؛ الهیات دیالکتیکی؛ راست دینی جدید | ||
| اصل مقاله | ||
1.1. مقدمهمکاتب فلسفی جدیدی که طی قرون شانزدهم تا هجدهم به وجود آمده و زمینهی پیدایش عصر نو متفکرانی مانند کانت (1804-1724) ، روسو (1776-1772) و ولتر (1778-1694) نیز با ارائهی نظریاتی در خصوص معرفت و دین داری، قدرت و توان عقل بشر را به معرض نمایش گذاشتند و زمینه تابعیت ایمان مسیحی رااز عقل فراهم نمودند. مجموع این تحولات و رویکردهای عقلانی مختلف سبب شد که خدای مورد قبول بشر قدیم که اصل و مبدأ عالم و نیروی فاعله کائنات بود، به خدایی تبدیل شود که جهان را مانند ساعتی ساخته و سپس آن را به حال خود واگذاشته و هیچ گونه دخل و تصرف و مشیت و عنایتی در آن ندارد. در کنار این همه، نقدهای مارکس (1883-1818) و فروید (1896-1939) بردین نیز، تهدیدات علیه راست دینی را شدت میبخشید. ظهور مجدد الهیات عقلانی (طبیعی)2 توماس، که در آن رعایت اصول عقلانی با رعایت قوانین الهی یکی دانسته میشد، خود نه تنها موجب تقویت راست دینی نبود بلکه زمینه ی انزوای هر چه بیشتر الهیات وحیانی را فراهم مینمود. در چنین شرایطی نهضت لیبرالیسم با هدف بازسازی و احیای الهیات پروتستان به صحنه آمد. متألهین لیبرال قدرت تفکر و استدلال انسان را بهترین وسیله برای پی بردن به ذات الهی میدانستند و بر این عقیده بودند که تمامی اعتقادات باید به محک تجربه و عقل آزموده شود. آنها نقادی کتاب مقدس را پذیرفتند3 (هور درن. 1368. ص 64). 1.2. مدعیات الهیات لیبرال آئین پروتستان و نقدهای بارت بر آنمتکلمان لیبرال تحلیل خود از وجود انسان و جایگان دین در آن را از کانت گرفته بودند زیرا وی
مشخـصه جنبش فکـری لیبرال،شیوه خاص نـگرش به مسیح بود. لیبرالها معتقد بودند که مسیح یک پدیده تاریخی است. آنها زنده شدن عیسی را به عنوان امری ارزشی تفسیر میکردند و نه بهعنوان واقعیتی که تحقق یافته است. سؤال اساسی برای لیبرالها این بود که با عیسی تاریخی چگونه میتوان ارتباط برقرار نمود ؟ و پاسخ آنها به این سؤال این بود که با مسیح هم چون هر شـخصیت تاریخی دیگر، به وسـیله مطالعه و بررسی مدارک تاریخی میتوان ارتباط برقرار کرد. و لذا لیبرالها روش تاریخی را بزرگ میشمردند. (ford.1989.P30). الهیات لیبرالیستی واکنشهای متعددی را در میان متفکران زمان برانگیخت که میتوان از میان دوم عکسالعمل بولتمان؛5 وی با طرح نظریه اسطوره زدایی demythologization)) کوشید عکس العمل سوم مربوط به ‹‹کارل بارت›› بود که به عنوان مؤسس ‹‹راست دینی جدید››6 بارت به این حقیقت رسید که جهت به دست آوردن بنیان مناسبی برای فرهنگ، اخلاق، دولت و کلیسا باید به کلمه الله گوش فرا داد و خدا را آن گونه که خود را در مسیح و کتاب مقدس آشکار در مجموع انتقادات بارت بر الهیات لیبرال را میتوان حول چند محور زیر خلاصه کرد : اول؛ انسان محوری شدن بیش از حد الهیات و از دست رفتن احساس خشیت در برابر خداوند. در این خصوص بارت معتقد بود که الهیات لیبرال چون از بشر شروع میکند و نه از خدا، شبیه ساعتی است که ساخته شده تا عقربه اش برخلاف جهت حرکت کند (Barth,1981,p.6). دوم؛ سازگاری افراطی با فلسفه ی ایده آلیستی و اخلاق بورژوازی قرن نوزدهم. اخلاق مورد قبول بارت، برخلاف اخلاق لیبرالیستی حاکم بر زمان، اخلاقی خدا محور بود، یعنی مبارزه ای علیه احساساتی بودن، (sentimentality) اشتغال داشتن به امور سطحی و فریب خوردن به وسیله مظاهر شیطانی. اخلاق بارت ‹‹زشتیها›› (disfigurement) و ‹‹فریب کاری›› ها (sham) را به انسان نشان میداد و راه نجات و رستگاری را برای بشر روشن میساخت (Forstman.1929.p.42). وی در کتاب ‹‹رساله به رومیان›› به منظور توصیف محصل تر شیوه زندگی مؤمنان، تبیین نسبتاً پرتنشی از آیات 4 و 5 از باب 12 نامه به رومیان ارائه میدهد. سوم؛ تمرکز غیر قابل قبول بر مطالعه روانشناختی و تاریخی تجارب دینی. چهام؛ تنزل مقام الهیات و تبدیل آن به فلسفه دین . 1.3. الهیات دیالکتیکی8 جانشین الهیات لیبرالالهـیات ‹‹رساله به رومیان›› دیالکتیکی است و مانند دیالکتیک سقراط (در حمله به مسلمات آتنیها) و تحت تأثیر افلاطون نوشته شده است. همان طور که سقراط تناقضهایی را ابداع مینمود تا ادعای
الهیات دیالکتیکی هم چنین متأثر از فیلسوف و متأله مشهور دانمارکی سورن کرکگور (1813-1855) است. دیالکتیک در کرکگور از دیالکتیک فلاسفه قبل از او مانند هگل متمایز است چرا که وی به کرکگور هم چنین به تمایز کیفی نامحدودی بین خدا و آدمی و زمان و سرمدیت قائل بود که این اگر من نظامی دارم، این نظام محدود است به پذیرش آن چه کرکگور تمایز کیفی نامتناهی میان زمان و سرمدیت نامیده است و هم چنین محدود است به این که من این مطلب را که ‹‹خدا در آسمان است و تو در زمین›› به عنوان مطلبی که هم دارای معنای مثبت است و هم دارای معنای منفی در نظر میگیرم.رابطه میان چنین خدایی و چنین انسانی و رابطه میان چنین انسانی و چنین خدایی، از نظر من موضوع کتاب مقدس و ذات فلسفه است. فیلسوفان این را بحران ادراک بشری یعنی علت نخستین مینامند و کتاب مقدس در این تقاطع به شخصیت عیسی مسیح مینگرد. وقتی که من با سندی همچون نامه به رومیان پولس مواجه میشوم، تفسیر آن را. بنابراین فرض آغاز میکنم که او با همان معنای غیر قابل تردید و غیر قابل قیاس از این رابطه مواجه بود که من خودم با آن مواجه هستم. . . ›› ((F0rstman.1929.p.39 رهیافت دیالکتیکی بارت، طبق آن چه که خود او میگوید، در پاسخ به بحران اخلاقی زمان خودش ایجاد شد و در حقیقت میتوان گفت که این رهیافت مقاومتی در برابر یکی گرفتن خدا با ایدئولوژی غالب در فرهنگ آن زمان بود. این الهیات جدلی را میتوان تکمیل کننده نقد عصر روشنگری درباره دین دانست (p.132) . عمده تحقیقات بارت در این زمینه، علاوه بر مقالهها و سخنرانی هایش، در دو کتاب به ثبت رسیده است. یکی کتاب عجیبی است که درباره ‹‹آنسلم›› نوشته و دیگری کتاب ‹‹اصول عقاید مسیحیت››9 (Christian dogmatic). بر اساس این نوشتهها مسیری را که الهیات دیالکتیکی بارت میپیماید
اول، بیان فشرده مسأله الهیات سنتی در عصر جدید: نقد عصر روشنگری از دین ادعای عقلانی بودن دین را باطل کرد و ضمانتهایی را که الهیات به وسیله آن موجه بودن و انسجام مطالب دینی را به اثبات میرساند، از بین برد. ‹‹شلایر ما خر››10 ضمانتهای جدیدی را که از تحلیل وجود انسان به دست آورده بود، مطرح کرد، اما این ضمانتها نیز با نقد بارت از دین، در کتاب ‹‹رساله به رومیان››، به کلی نابود شد. در حقیقت بارت راه خود را با کشف این مطلب پیدا کرد که میتوان اقدامات مدرنیته را معکوس نمود. سؤال بارت این بود که چرا باید ایمان، ضمانتهای عقلی خود را در تحلیلهایی که مقدم بر ایمان است، جستجو کند؟ چرا سخن گفتن از ملکوت باید در اتصال با سخن گفتن از جهان، توجیه معرفتی خود را پیدا کند؟ چرا مسئله برعکس نباشد؟ او در کتابی که درباره آنسلم نوشت، این نتیجه را بیان نمود که مطالب دینی دارای انسجام درونی هستند و لذا برای اثبات عقلانیت دین باید رشته بهم تنیده ارتباطات آنها را دنبال کرد تا به آن دست یافت. دوم؛ انحلال دیالکتیکی دین به مسیح و ارجاع و دلالت همه بحثهای کلیسایی به اوست. درواقع بارت دیالکتیک زمان و سرمدیت کرکگور را به مسیح شناسی (Christology) منتقل کرد. به عقیده ی وی زمان و سرمدیت بدون تماس با یکدیگر، با هم ارتباط برقرار نموده و خط مرگ را در طول این خط تماس، رسم میکنند، اما نه به عنوان یک مرز کلی (general border) بین خدا و مخلوقات بلکه به عنوان تعینات وجود واحد مخلوقات، یعنی به عنوان حیات، مرگ و ‹‹زنده شدن عیسی›› که مسیح قوم بنی اسرائیل است (resurrection of Jesus the Christ of Israel).فقط در این صورت است که تفاوت کیفی نامتناهی زندگی ما را نیز در بر میگیرد .( (p.34 البته به عقیده ی وی این تفاوت کیفی نامتناهی میان ما و خدا یک فاصله نیست، بلکه برعکس بارت از خدایی سخن میگوید که به گونهای وصف ناپذیر فاعل شناسا (subject) ست. خدایی که قابل شناخت (knowable) است اما قابل درک (comprehensible) نیست. خدایی که زنده، مختار، عادل و مطلق است(Barth .1981.p.32). بارت هم چنین در رساله ای با نام ‹‹کلام خدا و وظیفه روحانیت›› (the world of God and the task of the ministry) که در سال 1932 به طبع رسید، بین سه شیوه سخن گفتن از خدا تمایز قائل شد: اول شیوه اعتقادی یا راست کیشی: به عقیدهی بارت هر چند میل به عینیت در این رهیافت مشهود است و لکن اعمال این شیوه باعث میشود که توصیفهای ما از خدا، با خود خدا در هم آمیزد. هم چنین در این طریق از انسانها خواسته میشود که دست از تفکر کشیده و صرفاً به اوامر و نواهی پاسخ مثبت دهند. از نظر بارت این شیوه در نهایت به امری سرکوب گرانه تبدیل میشود. شیوه دوم نوعی عرفان یا انتقاد از خود است. این شیوه از ما میخواهد که تسلیم خدا شده و خواهان هر چیزی منجمله مرگ خودمان باشیم. بارت این شیوه را مردود نمیداند اما معتقد است که نفی انسانیت، فی نفسه، نمیتواند وحی الهی باشد. شیوه سوم، شیوه دیالکتیک است که بارت آن را بهترین شیوه میداند. در دیالکتیک حقیقت حقه خدا، که نمیتوان آن را به طور مستقیم درک کرد، به گونهای شایسته و به وسیله حرکت مداوم فکر میان پاسخ مثبت و پاسخ منفی، یعنی میان ‹‹جلال خدا›› (glory) و ‹‹خفای›› (concealment) او تصدیق میشود (Barth.1981.p.28). در کتاب اصول عقاید گوتینگن 11 The Gottingen Dogmatics))، بارت دیالکتیک را به معانی مختلفی به کار می برد: 1) دیالکتیک مفاهیمی که بدون یکدیگر قابل تصور نیستند. مانند امکان و عدم امکان، ضرورت و 2) دیالکتیک وجودی (dialectic of existence) یا ‹‹دیالکتیک تعارضات درون جهانی›› (dialectic of inner – worldly antinomies) بارت این دیالکتیک را دیالکتیک نسبی (relative dialectic) مینامد. ما سـعادت و عدم سعادت، زیبایـی و زشتی، لـذت و رنج، جنـگ و صلح را تجربه می کنیـم. هـم چنین غـایت انگاری (teleology) و عـدم غایت انگاری (dysteleology) را در جهـان خلـقت دسـت اندرکار می بینیم. به عقیده ی بارت گرچه خدا کلام خود را در قالب دیالکتیک وجودی به ما خطاب کرده است، لکن نمی توان گفت که کلام خدا با این نوع دیاکلیتک یکی است. آن چه که برای یک متأله باید مهم باشد و مورد توجه قرار گیرد، تعارضات درون جهانی نیست، بلکه تعارض بسیار برتر ‹‹خدا›› و ‹‹جهان›› است. 3) دیالکتیک به عنوان روش کلامی (dialectic as atheological method) و یا دست کم به عنوان یک روش تحمل کلامی: تفکر دیالکتیکی تشخیص می دهد که خدا همواره عالم (subject) است و نمی تواند به معلوم (object) ما تبدیل شود .در این خصوص بارت می گوید که تفکر و سخن گفتن ما از خدا باید به طور مداوم از یک مفهوم نامناسب به مفهوم دیگر در حرکت باشد و در همان حال می باید به کلمه خدا اجازه دهیم که همه مفاهیم ما را تعریف کند. این تفکر دیالکتیکی، به خصوصیت دنیوی و بشری اصول عقاید تعلق دارد و در بهشت ما دیگر نیازی به تفکر دیالکتیکی نداریم.
محور این دیالکتیک، وحی اختفای خدا و تأکید متقابل بر آزادی بنیادین خدای بخشنده در همه روابطش با جهان است. رکن دیالکتیکی وحی و انکشاف الهی این است که در خفا روی می دهد، چه ما در مورد موعظه بشر بیندیشیم و یا در مورد گواهی بشر در کتاب مقدس و یا در مورد عیسی مصلوب؛ وحی خدا غیرمستقیم و پنهان است و چیزی نیست که بشود آن را به نحو بی واسطه و یا به وسیله واقعیت تجربی درک نمود. در عیسی مسیح مصلوب خدا با ما به صورت کاملاً ناشناخته (completeincognito) ملاقات می کند. این خفای الهی از نظر بارت یک واقعیت کلامی است و نه صرفاً یک محدودیت معرفت شناختی، تفکر دیالکتیکی بارت، مشخص کنـنده بحث او در مـورد هر امر عقـیدتی است. مثلاً این تفکر در بحث ‹‹ صور سه گانه کلمه الله ›› و در نظریه تثلیث که بیان کننده انفسی بودن پایدار خدا (theindissoluble subjectivity of God) هم در رویداد عینی تجسد و هم در پاسخ انفسی مؤمنان به آن رویداد است، خود را نشان میدهد . هم چنین می توان این تفکر را در بحث بارت در مورد نظریه ی انتخاب، به وضوح مشاهده بحث بارت از صفات الهی، بر تنش دیالکتیکی صفات قابل انتقال و غیر قابل انتقال مبتنی است، یعنی بر وجود خدا برای ما و جود خدا برای خودش ‹‹واقعیت زنده و تمام نشدنی خدا باید به وسیله این تفکر در انسان شناسی بارت نیز آشکار است. درست همان طوری که وحی، وحی خدای پنهان است، وحی خطاب شده به انسان نیز هست. اما نه به انسان جمعی بلکه به امر انسانی در میان انسانها، یعنی به انسانی مخفی و پنهان و به انسانیت غایب (homo absconditus) ( (pp.29-30. به عقیده بارت، مسیح شناسی نیز نیازمند تأمل دیالکتیکی است. مسیح در تقابل میان پیدا و پنهان قرار دارد. همه معرفت ما از مسیح، معرفتی دیالکتیکی است. الهیات مسیحی باید با هوشیاری ویژه ای متوجه خصوصیت دیالکتیکی بحث مسیح شناسی و بحث رستگاری (soteriology) باشد. اگر الهیات مسیحی این دو مبحث را کنار بگذارد باید از خود وحی نیز دست بکشد. از دیدگاه وی عیسی ناصری ،وحی است. او انسانیتی است که با کلمه الله متحد شده است. بارت مسیح را کلام مکشوف کننده خدا بر انسان و بخشش او می داند و لذاست که به نظر وی، از نظر بارت وحدت متجسم طبایع الهی و انسانی در مسیح، نمونه نخستین هرگونه رابطه خدا و مخـلوقات است و نکته اصلی همه تفکـرات دیالکتیکی در الهیات مسیحی همین جاست. با وجود این هر آموزه ای اعتبار خاص خود را به همراه داشته و نیاز به تأملی دیالکتیکی دارد. البته بارت برای بیان افکار و اندیشههای خود علاوه بر استفاده از زبان دیالکتیکی، از تشبیه و برای مثال از نظر بارت انسانها دارای وحی نیستند، و نیز در یک ارتباط دائمی با وحی قرار ندارند ولی عمل بشر ممکن است شباهتی با عمل الهی پیدا کند. مثلاً عمل ایمان آزاد با عمل لطف آزاد خدا مطابقت دارد. بارت در کتاب عظیم ‹‹اصول عقاید کلیسا›› (church dogma tics) در بخشی پیرامون ‹‹تشبیه ایمان›› (analogia Fidei) این موضوع را به تفصیل مورد بحث قرار داده است. در مجموع می توان گفت که موضوع محوری آموزه خدا از نظر بارت این است: ‹‹خدا مطابق است با خود خدا هم ظاهراً هم باطناً›› (God corresponds to God self at intra and at extra) (p.33) یک فرد متکلم و متأله چه به نحو دیالکتیکی سخن بگوید یا به نحو تشبیهی باید تفکرش پویا باشد و همواره از خود انتقاد کرده و خویشتن را در معرض اصلاح قرار دهد. از نظر بارت تفکر کلامی شبیه عبور از یک نهر است که باید برای عبور از آن از یک سنگ روی سنگ دیگری بپریم ولکن حرکت خود را به گونه ای تنظیم کنیم که از افتادن به درون نهر جلوگیری شود (p.33).
1.4. تفاوتهای الهیات دیالکتیکی با الهیات لیبرالمهم ترین تفاوت بارت با متألحین لیبرال که درواقع می توان آن را وجه مهم امتیاز الهیات بارت بر الهیات لیبرال نیز دانست، رهیافت وی به کتاب مقدس است. بارت سعی داشت این مسئله را تبیین کند که چرا اگر او مخیر می شد که بین ‹‹رهیافت بارت با کمال شجاعت دیدگاه و روش متالهین لیبرال را مردود اعلام کرد و مطالعه پولس را به نحوی آغاز نمود که گوئی درباره موضوعی سخن می گوید که خطاب به بارت و معاصرین وی، عنوان شده است. در حقیقت بارت پولس را به عنوان کسی که زبان گویایی حقیقت الهی است، مطالعه کرد (forstman. 1929.p.35). تفاوت مهم دیگر الهیات دیالکتیکی با الهیات لیبرال تأکید بارت بروحی و انکشاف الهی است به جای تأکید بر دین بشری. مطلب بنیادین در الهیات بارت این است که ‹‹خدا، خداست›› (God is God) یعنی کاملاً دیگر است ؛ و این رازی است که هر چند ورای این جهان است ولی نه تنها جهان را تبیین می کند، بلکه هم چنین درباره جهان با یک معیار خاص، داوری می کند و بدین وسیله هر چیزی را که در جهان هست و به نظر بارت الهیات لیبرال، حقیقت و قدرت بشارت را ندیده می گیرد زیرا می کوشد تا بشر و سومین اختلاف مهم الهیات دیالکتیکی با الهیات لیبرال این است که براساس آموزههای بارت از نظر بارت هر نوع جستجوی دینی انسان برای رسیدن به خدا بی نتیجه است و خدا مفقود نیست که نیاز باشد او را جستجو کنیم. جستجوی انسان برای رسیدن به خدا، همیشه به یافتن خدایی مطابق میل انـسان منجر می شود و لذا یک چنین تلاش بیهوده ای که براساس عقیده به دور بودن خدا از بشر شکل می گیرد، از نظر بارت مردود و محکوم است. به عقیده ی وی رسیدن به رابطه ای با خدا که منجر به رستگاری بشود فقط با موهبت الهی هم چنین بارت در کتاب اصول عقاید کلیسا درخصوص چگونگی معرفت ما به خدا می گوید که ما خدا را می شناسیم چون او خدایی است که خود را بر ما مکشوف می کند. از نظر بارت ‹‹. . . خدا ارتباط میان خودش و ما را جستجو کرده و ایجاد می کند و بنابراین او عاشق ماست. اما او ‹‹خدای عاشق›› (loving one) به عنوان پدر و پسر و روح القدس است که هم چنین بدون ما، به صورتی آزاد، پروردگار است و برای خود زندگی می کند، خدا کسی است که آزادانه عشق می ورزد›› (Ford. 1989. p.36). 1.5. جایگاه و اهمیت بارت در الهیات معاصرکارل بارت با طرح یک الهیات دیالکتیکی و تنزیهی12 و معرفی خدا به عنوان کاملاً دیگر13 و مسیح به عنوان مظهر و تجلی خداوند یعنی کسی که خدا خود را در او مکشوف 14 ساخته و واسطه ی فیض حق تعالی است، روح تازه ای در کالبد بی جان ایمان مسیحی قرن نوزدهم دمید. بارت انسان را گناهکار دانست 15 و معرفت حق را نه امری اکتسابی بلکه امری موهوبی به شمار قابلیت و نیز موفقیت الهیات بارت در زنده کردن عشق خدا در قلبها و آشنایی مردم با خدای حی و حقیقی که در جست و جوی نجات بخشی انسان گناهکار است، می تواند از مهم ترین امتیازهای اندیشه بارت بر الهیات لیبرال محسوب گردد. علاوه بر این مهم بارت به عنوان پیشگام نهضت بزرگ تجدید حیات الهیات در جهان معاصر 1) راه حل بارت در خصوص تعارض دین و علم با طرح این مطلب که علم و دین به دلیل تفاوت در موضوع، روش و غایت هیچ فصل مشترکی ندارند و لذا تعارض میان آنها منتفی است، برای بسیاری از متفکران بعد از او راهگشا بوده است. 2) بارت بر این عقیده بود که زبان کتاب مقدس تمثیلی و استعاری است چرا که بایداز زبان 3) بارت با معکوس کردن الگوی مذهب پروتستان جدید یعنی این که به جای جست و جوی در مورد جایگاه عیسی در تاریخ باید به جست و جوی جایگاه ما در عیسی پرداخت، اولین مابعدالطبیعه مسیح شناسانه غرب را ابداع نمود (Ford. 1989. p.46). 4) کار بزرگ دیگری که بارت انجام داد و به نظر می باید الگوی عمل متفکران سایر ادیان قرار گیرد، اقدام او در مورد وحدت کلیساها و تلاش برای جلوگیری از تشتت و تفرقه در عالم مسیحیت بود. شیوه برخورد وی با مخالفان همواره شیوه ای نقادانه ولی محترمانه بود. هر چند پاپ پیوس دوازدهم بارت را بزرگ ترین متأله بعد از توماس آکوئینی (1274-1225) وی موفق شد در برابر مابعدالطبیعه مکانیکی عصر روشنگری که متفکران بزرگی همانند هگل به معارضه با آن برخاسته بودند، بدیل بیمانندی عرضه کند و نیز در اوج بحران مدرنیته و هنگامی که بشر خسته و مأیوس از وضعیت جدید، شاهد بیثمر بودن اندیشه آرمان شهری مدرن بود، با ارائه بینشی نو، معنویت گم شده در وادی هیچ انگاری را به وی بازگرداند. درواقع بارت را باید پیشگام نهضت بزرگ تجدید حیات الهیات در جهان معاصر دانست. از وی میتوان درسها آموخت و به کار بست. 1.6. پینوشتها1. الهیات راست دین: راست دینی ترجمهی واژهی ortho dixy است که ریشهی آن 2. الهیات عقلانی یا طبیعی یا تکوینی شامل مباحث مختلف درباره خدا و دین با استمداد از عقل و بدون اتکا به وحی است . 3. در مقابل نهضت لیبرالها، بنیادگراها (FUNDOMENTALIST) قرار داشتند که کتاب مقدس راالهام مصون از خطا دانسته و با نقادی کتاب مقدس مخالف بودند. از نظر آنها هر چند لیبرالیزم با داعیه اصلاح و بازسازی دینی به وجود آمد اما به عاملی جهت تخریب ایمان مبدل شد ..
4. رودلف اتو (RUDOLF – OTTO) (1869-1937) متولد هانوور. استاد دانشگاه در گوتینگن و ماربورگ. صاحب دو تالیف مهم " ملکوت خدا و پسر انسان ((The kingdom of God and the son و مفهوم امر قدسی (the idea of holy) 5. رودلف بولتمان(Rudolf Bultman) (1976-1884) استاد دانشگاه ماربورگ. یکی از مشهورترین متفکران پیشرو در حوزه ی الهیات و به خصوص تفسیر عهد جدید در قرن بیستم و متأثر از اندیشههای بارت. بولتمان با انتشار مقاله "عصر جدید و اسطوره شناسی" به مرکز مباحث الهیات جدید مبدل شد. در خصوص رابطه بارت و بولتمان نگاه کنید به : فرستمن جک. (1382 )، بولتمان و بارت، شمس الملوک مصطفوی، هفت آسمان، شماره نوزدهم، 6. راست دینی جدید(neo - orthodoxy) ترکیبی متناقض به نظر میرسد چرا که "جدید" به معنای تازه و متفاوت است درحالیکه راست دینی به معنای "قدیمی و سنتی" می باشد .اولین بار این عنوان توسط مخالفین به کار رفت، اما در حال حاضر جریان جدیدی که توسط کارل بارت در الهیات ایجاد شده به این نام خوانده می شود . 7. کتاب "رساله به رومیان" (The Epistle to The Romans) در سال 1916 در بحبوحه بحران جنگ و فروپاشی امپراتوری دوم آلمان و نیز فروپاشی الهیات رایج آن زمان، نگاشته شد و به سرعت به کتابی پر فروش تبدیل شد. ویرایش دوم کتاب در سال 1922، پس از به قدرت رسیدن حزب نازی منتشر شد و تجدید چاپهای متعدد بعدی از روی همین ویرایش صورت گرفته است. بارت در مقدمه ویرایش اول کتاب می گوید: ((همه قوای من برای تفسیر در کوششی مصرف شده که روح کتاب مقدس را که 8. الهیات دیالکتیکی (dialectical theology) را الهیات بحران (theology of crisis) نیز 9. بارت کتاب عظیم و نظامند "اصول عقاید کلیسا" را در سال 1927 تألیف نمود. قصد وی از نگارش این اثر توشیح همه آموزههای اصلی مسیحیت بر اساس تجلی خدا در مسیح بود. این کتاب در دوازده مجلد تنظیم شده است و بالغ بر 8000 صفحه میباشد . 10. "فردریک دانیل ارنست شلایر ماخر" Friedrich Daniel Ernest Schleiermacher (1768) استاد الهیات دانشگاه برلین. تلاش وی مقابله با متفکرانی بود که در قرن 18 به نفی دین 11. بارت در کتاب "اصول عقاید گوتینگن" اختلافات خود را با الهیات لوتری مطرح کرده و 12. در الهیـات تنزیهی هر نحو ارتباط مفهومی بین صفات ثبوتی حق و صفاتی که در مورد مخلوق به کار می رود مرتفع می گردد . 13. اصطلاح (wholly other) را نخستین بار اوتو وضع کرد و بعدها توسط متألهین دیگر منجمله بارت مورد استفاده قرار گرفت. 14. اصطلاحی که درآثار بارت بسیار تکرار شده (selbst offinbarung Gotts) می باشد و در زبان فارسی کشف و مکشوف شدن ترجمه شده است که ترجمه چندان صحیحی نیست و بیشتر قریب به معنای تجلی در عرفان ماست. (مسیح کاشف وجه الله است – خدا در مسیح به عنوان کلمه الله تجلی کرد ) 15. در زبان دینی تفرعن و استکبار کاری است شیطانی و عبارت است از خود بینی و خود پرستی. اساس تفرعن انانیت است. گناهکار دانستن انسان این "من" را میشکند و تفرعن و استکبار را از روح و جان آدمی میزداید. در زبان عرفانی ما نیز قریب به این مضمون وجود دارد: وجودک ذنب لاقیاس به ذنب حـافظ بـکن معـامله ای ویـن دل شکستـه بخر کاین شکستگی ارزد به صد هزار درست | ||
| مراجع | ||
|
هوردون، ویلیام (1368) راهنمای الهیات پروتستان، ط. میکایلیان، انتشارات علمی و فرهنگی وال، ژان (1375 )، بحث در مابعد الطبیعه، مهدوی، انتشارات خوارزمی Barth, karth (1965), The Theology of John Calvin, G.W.Bromiley.
Barth, karth (1981) The Gotingen Dogmatics, G. W. Bromiley. Puplishing company Grand Rapids Michiga.
Edward. Pul. (1967) The Encyclopedia of Philosophy. Newyork, The macmillan company and free press, 1967
Ford. D. F, (1989), The Modern theologians, New York, Basil Black well.
Forst man .Jack, (1929), Christian Faith in Dark Time, Westminster, John knox press.
Hunsinger. George, (1991), How to read karl Barth, New York, Oxford university press.
| ||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,063 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,554 |
||