| تعداد نشریات | 61 |
| تعداد شمارهها | 2,212 |
| تعداد مقالات | 18,019 |
| تعداد مشاهده مقاله | 55,482,899 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 28,954,759 |
شباهتگریزی و حذف انسدادی پایانی در خوشههای همخوانی زبان فارسی در چارچوب نظریۀ بهینگی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| علم زبان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مقاله 2، دوره 5، شماره 7، فروردین 1397، صفحه 87-53 اصل مقاله (981.45 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| شناسه دیجیتال (DOI): 10.22054/ls.2018.25715.1095 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| گلناز مدرسی قوامی* 1؛ سهند الهامی خراسانی2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| 1دانشیار زبانشناسی دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| 2گروه زبانشناسی، دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| رویکرد شباهتگریزی پایۀ اصلی شکلگیری واجآرایی زبانهای بشری را ادراکپذیری میداند. در این رویکرد، همخوانهای انسدادی بهدلیل ضعف ذاتی در سرنخهای ادراکیشان، بخصوص درجایگاه پایانی، گزینههای اصلی برای حذف هستند. مقالۀ حاضر با این رویکرد و در قالب نظریۀ بهینگی به بررسی رابطۀ میان امکان حذف انسدادی پایانی در خوشههای همخوانی زبان فارسی، براساس میزان شباهت میان دو عضو خوشۀ همخوانی میپردازد. بدین منظور، کلیه خوشههای همخوانی پایانی در زبان فارسی که عضو دوم آنها یک همخوان انسدادی است، گردآوری و میزان شباهت اعضای خوشه بر اساس سه مشخصه واک، جایگاه و شیوه تولید بررسی شد. تحلیل دادهها نشان داد که در خوشههای همخوانی مختوم به همخوان انسدادی، هرچه میزان شباهت انسدادی پایانی به همخوان پیشین در خوشه بیشتر باشد، احتمال حذف آن بیشتر است و هر سه عامل واک، جایگاه و شیوه تولید در این زمینه دخالت دارند. الگوهای حذف همخوان انسدادی در خوشههای همخوانی براساس شباهتگریزی در قالب محدودیتهای نظریه بهینگی با پایه ادراکی صورتبندی شد. در این رویکرد، محدودیتهای نشانداری علیه بروندادی که به اندازۀ کافی ادراکپذیر نیستند، عمل میکنند و محدودیتهای وفاداری از اعمال تغییر بر دروندادی که به لحاظ ادراکی برجسته است، جلوگیری میکنند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| حذف همخوان انسدادی؛ خوشههای همخوانی؛ نظریه بهینگی؛ شباهتگریزی؛ واجآرایی زبان فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
سایر فایل های مرتبط با مقاله
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
1. مقدمه پژوهش حاضر به تحلیل مورایی[1] کشش جبرانی[2] واکة موجود در «پنج» گونۀ[3] کردی ایلامی از جمله: ارکوازی[4]، خزلی (خیروند)[5]، شیروانی[6] و ملکشاهی[7] با محوریت کردی استان ایلام (کردی فیلی)[8] میپردازد. گلداسمیت[9] کشش جبرانی را اینگونه تعریف میکند: «کششجبرانی به فرایندی از کشش یک واج، اکثراً واکه، اشاره 2. پیشینه پژوهش در زمینۀ کشش جبرانی در گونههای کردی ایلامی با تکیه بر تحلیل مورایی، تا جایی که نگارنده اطلاع دارد، تاکنون پژوهشی صورت نگرفته است. مجموعه آثار کلی بررسی شده در ارتباط با گونههای زبانی استان ایلام چهارده اثر است مشتمل بر چهار مقاله، هشت پایاننامه و رساله و دو کتاب. در زیر دو نمونه از این آثار و یک نمونه از پژوهشی که در زمینه کشش جبرانی در گونۀ کردی سورانی نگاشته شده است، به طور مختصر ذکر میشود: علینژاد و صدیقزاهدی (1388) در این اثر به بررسی کشش جبرانی واکه در گویش کردی سورانی در چارچوب نظریه مورایی میپردازند. برخی از نتایج این پژوهش: 1. کشش جبرانی در گویش کردی سورانی ناشی از حذف همخوان و واکه است؛ 2. تنها چهار همخوان /x/ ، /ð/ ، /h/ ،/÷/ حامل وزن هجایی هستند که حذف آنها منجر به کشش جبرانی واکه میشود. سیدی (1391) کردی فرهادآبادی را از نظر آوایی، صرفی و نحوی در چارچوب نظریۀ ساختگرایی مورد بررسی قرار داده است. این گونۀ کردی زیرمجموعۀ کردی فیلی (کردی رایج در استان ایلام) است. برخی ازدستاوردهای این پژوهش عبارتند از: نشان دادن روشی به سوی شناخت هر چه بهتر زبانهای ایرانی و ارائۀ اطلس گویشی برای گویشهای همجوار این گویش. 3. چهارچوب نظری پژوهش 1ـ3. فرایند کششجبرانی بر اساس نظریۀ مورایی نظریه مورایی را اولین بار هایمن[14] (1985) مطرح کرد. سپس هیز[15] (1989) و مککارتی[16] و پرینس[17] (1990) و بسیاری دیگر از واجشناسان در تحقیقات خود، این نظریه را مطرح کردند و تغییر و تعدیلهایی نیز در آن به وجود آوردند. تفاوت نظریه مورایی با نظریههای همخوانـ واکه و ایکس در واحدهای خاصی است که به الف. نقش وزن واجی هجای سبک از نظر واجی یک مورا و هجای سنگین دو مورا دارد. این تمایز وزنی، علاوه بر استفاده در نظم و شعر و نثر مسجّع، در تعیین تکیه نیز بهکار میرود، مگر اینکه زبانی دارای تکیۀ ثابت باشد. ب. نقش جایگاه واجی این نقش میتواند برای نشان دادن کشش بهکار رود، همانطور که نظریههای همخوان ـ واکه و ایکس میتوانند آن را نشان دهند. مورا پیشبینی میکند که واکۀ کشیده هرگز از نظر واجی سبک محسوب نمیشود. واحد آغازه که از نظر واجی بدون وزن است، هیچ نقشی در تعیین وزن هجا و تکیه ندارد. در نتیجه، چنین واحدی مستقیم به گره هجا متصل میشود. قاعدۀ کشش جبرانی در نظریۀ مورایی:
قاعده فوق نشان میدهد که واحد مورایی آزاد در پایانۀ هجا که به هیچ عنصری در لایۀ واج متصل نیست، در اثر فرایند کششجبرانی، با توجه به قواعد خاص زبان و اصول پیوندی، به عنصری در لایۀ واج متصل میشود. این واحد در مثال بالا به هستۀ هجا متصل شده است. 4. تجزیه و تحلیل دادههای کردی ایلامی با تکیه بر تحلیل مورایی در گونههای کردی ایلامی، همخوانهای سایش چاکنایی و انسداد چاکنایی h و? که در وامواژهای زبان عربی آمدهاند، در جایگاهپایانی واژه، هجا و محیط بعد از واکه حذف میشود و در برخی از واژهها، واکۀ قبل از آن کشیده میگردد. در این گونهها، حذف همخوان /j/ نیز باعث کشش جبرانی میشود. کشش جبرانی، همیشه در هجاهایی صورت میگیرد که بهلحاظ وزنی، سنگیناند. گونههای کردی ایلامی از خانوادۀ زبانهای هند واروپاییاند. در این زبانها، وزن کاملا کمّی است و بدین سبب، در آنها کششجبرانی مشاهده میشود (ناتلخانلری، 1373: 31؛ به نقل از کرد زعفرانلو کامبوزیا، 1385: 219). قاعده (1) قاعدۀ کلی کششجبرانی (به روش خطی)
1ـ4. دادههای گونههای کردی ایلامی جدول (1): حذف همخوانهای انسداد چاکنایی ? و سایش چاکنایی h در محیط بعد از واکه و قبل از همخوان دیگر و کشش واکه
دادههای جدول 1 نشان میدهند فرایند کششجبرانی بر روی دادههای دخیل صورت گرفته است و نه دادههای اصیل کردی. بنابراین آن دسته از دادههایی که از زبان عربی درگونههای کردی ایلامی وارد شدهاند، چون در زبان عربی معیار این 1. همخوانهای انسداد چاکنایی ? و سایش چاکنایی h در روساختِ کلمات کردی دارای توزیع ناقصی هستند و در وسط و پایان واژه نمیآیند. 2. واکۀ میانی e در زیرساخت کلمات کردی ایلامی وجود ندارد، اما در واژههای بهتر، بهزاد، نعمت، مهران در زیرساخت آمده، و ذکر آنها در زیرساخت به این دلیل است که واژهها یا دخیل هستند یا اسم خاص محسوب میشوند و در مقابل تغییر مقاوماند. بنابراین، همخوانهای سایش چاکنایی h و انسداد چاکنایی ? در زیرساخت کلمات دخیل وجود دارد و در روساخت کلمات کردی ایلامی حذف میشوند و به جبران این حذف، واکۀ ماقبل آنها کشیده میشود. واکۀ [e:] در جدول 1 روساختی است و ناشی از فرایند کشش جبرانی است و زیرساختی نیست. واکۀ a در زیرساخت واژهها بر اثر کشش در روساخت به واکۀ کشیدۀ A تبدیل میشود. قاعده این فرایند به صورت زیر است: رویکرد خطی: قاعده (2 الف) حذف همخوانهای انسداد چاکنایی و سایش چاکنایی
قاعده (2 الف) بیانگر حذف همخوانهای چاکنایی ? و h بعد از واکه و قبل از همخوان دیگر در لایۀ واج از خوشة پایانه است، بهطوریکه مورای آن در لایۀ مبنا باقی میماند و سپس، برای جبران حذف همخوان، واکه کشیده میشود. رویکرد غیرخطی: (2 ب) قاعده کلی کششجبرانی در نظریۀ مورایی
قاعده (2 ب) نشان میدهد که واحد مورایی[18] آزاد در پایانۀ هجا که به هیچ عنصری در لایۀ واج متصل نیست، در اثر فرایند کشش جبرانی، با توجه به قواعدِ خاص زبان و اصول پیوندی، به عنصری در لایۀ واج متصل میشود که در قاعده (2 ب) به هستۀ هجا متصل و سبب کشش آن شده است. حال با توجه به قاعدۀ (2 ب) براساس تحلیل مورایی، اشتقاق روساخت دادههای زیر را از زیرساخت ارائه میکنیم.
1. «نعل» ]nAK [ / na?l / (1 الف) بازنمایی زیرساختی در نظریه مورایی
(1ب) حذف همخوان چاکنایی
(1ج) کشش جبرانی و کاربرد اصل فشردگی
(1د) بازنمایی روساختی
2. « بهتر» be:.tər] [ / beh.tar / ( 2 ب) حذف همخوان سایش چاکنایی (2 الف) بازنمایی زیرساختی
(2 د) بازنمایی روساختی (2 ج) کشش جبرانی و هجابندی مجدد
کشش جبرانی واکه، در هجاهایی صورت میگیرد که ی یکی از واکههای کوتاه [a]، [e]یا[o] در هسته قرار دارد. این واکهها به یک واحد زمانمند در لایۀ مبنا متصلاند و پس از کشش جبرانی به دو واحد زمانمند در لایۀ مبنا متصل میشوند، اما در هجاهایی که هسته یکی از واکههای کشیده [A]، [i] یا [u] است، کشش جبرانی صورت نمیگیرد، زیرا در زبان کردی نیز مانند زبان فارسی، هر واکه میتواند حداکثر به دو واحد زمانمند متصل باشد، در صورت بهوجود آمدن کشش جبرانی، واکۀ هسته باید به یک واحد زمانمند دیگر نیز متصل شود، که در مجموع واکۀ هسته به سه واحد زمانمند میرسد. کرد زعفرانلو کامبوزیا (1385: 232) معتقد است این نوع کشش در زبان فارسی وجود ندارد. براساس دادههای گونههای کردی ایلامی میتوان گفت که در این گـونهها نیز یک واکـه نمیتـواند به سـه واحـد زمـانمـند متصل شـود. کرد زعفرانلو کامبوزیا (1385: 232) معتقد است پارامتر کشش در زبان فارسی {2 و 1} است، یعنی هر واکه حداقل به یک جایگاه زمانمند و حداکثر به دو جایگاه زمانمند میتواند متصل باشد. این قاعده قابل تعمیم به گونههای کردی ایلامی نیز است. کرد زعفرانلو کامبوزیا (1385: 232) بر این باور است که در کلمات یکهجایی زبان فارسی، هنگامی که یکی از واکههای کشیده [A]، [u] یا [i] در هستۀ هجا قرار گیرد، در خوشۀ همخوانی پایانۀ هجای cv:cc همخوان چاکنایی دیده نمیشود، اما اگر در هجای cv:c، هستۀ هجا واکهای کشیده و در پایان یک همخوان چاکنایی باشد، حذف پایانه به کشش جبرانی هسته منجر نمیشود. براساس دادههای پژوهش، در گونههای کردی ایلامی نیز، این فرایند دقیقاً رخ میدهد، با این تفاوت که در هجای cv:c، در پی حذف همخوان چاکنایی، ماهیت اصلی واکه تغییر میکند. در زیر نمونههایی از این هجاها آورده شده است:
در کل، براساس دادههای گونههای کردی ایلامی میتوان گفت که این زبان تحمل هجاهای سنگین را ندارد و آنها را به هجاهای سبک میشکند. جدول (2): حذف غلت کامی j در جایگاه پایانۀ هجا بعد از یک واکه و کشش جبرانی
رویکرد خطی: قاعده (3) حذف غلت کامی j j 2 V $ بررسی دادههای جدول2 نشان میدهد که غلتِ کامیِ j به عنوان عضو اول خوشۀ همخوانی بعد از واکۀ a به کار رفته است. واکۀ a در روساخت به علت مجاورت با غلتِ افراشتۀ j ارتقا [19]یافته و مشخصۀ [+ افتاده] واکۀ a به مشخصۀ [- افتاده] یا میانی تغییر یافته و به واکۀ [e] تبدیل میشود که براثر حذف غلت j واکۀ روساختی e کشیده میشود. شواهد تاریخی نیز این موضوع را نشان میدهد. مثلاً کلمات پَیک و کَیک (حشره) در فرهنگ مکنزی (1379: 214 و290) بهترتیب به صورت payg و kayk نوشته شده است. در فارسی تاجیکستان، هنوز صورتهای اصلی بهکار میرود. به طور مثال واژههایی مانند: کَیف (به معنی حظ) و پَیغمبر بهترتیب به صورت[kayf] و [payGam-bar] تلفظ میشوند (کلباسی، 1374: 239ـ333). واکۀ a در کلمات عربی دخیل در زبان فارسی نیز تحتتأثیر قاعدۀ ارتقای واکه به [e] تبدیل میشوند: مانند: مَیل و سَیل (به نقل از کرد زعفرانلو کامبوزیا، 1385: 162ـ163). دادههای جدول 2 نشان میدهند که حذف در جایگاه خاصی منجر به کشش جبرانی میشود. کرد زعفرانلو کامبوزیا (1385: 147) در این باره مینویسد: «این جایگاه معمولا در میانۀ هجا قراردارد و نه در آغازه. در واقع یکی از دلایل تقسیم هجا به آغازه و میانه، میتواند فرایند کششجبرانی باشد». ساختهایی مانند دادههای جدول 2 در برخی زبانها واکۀ مرکب محسوب امکان دارد این سؤال پیش آید که اگر واکۀ e در زیرساخت گونههای کردی ایلامی وجود ندارد، پس چگونه در دادههای جدول 2، این واکه کشش پیدا کرده است و تفاوت آن با واکه زیرساختی/e:/ چیست. باید در پاسخ گفت که یکی از نشانههای حضور غلت /j/ در زیرساخت گونههای کردی ایلامی، وجود واکۀ میانی [e] در روساخت است و در اصل این واکه در زیرساخت بهصورت واکۀ پیشین /a/ بازنمایی (1) چگونگی تحول واژۀ «پیدا» همگونی همخوان و واکه و بازنمایی زیرین /#pajdA#/ 1. ارتقای واکه pejdA بازنمایی روساختی pe:dA بازنمایی نخست قاعدهای تیره[20] است، زیرا عامل ارتقای واکه که غلت کامی /j/ است، در روساخت حضور ندارد و قبل از اینکه حذف شود، تأثیر گذاشته و سپس حذف شده است. تعامل بین مراحل مختلف این فرایند اصل عکس زمینه برچینی[21] است، زیرا غلت کامی /j/ باعث ارتقای واکه میشود و این قاعده اعمال شده است. بنابراین قاعدۀ کلی این فرایند بهصورت زیر است: رویکرد خطی: قاعده (3 الف) حذف غلت کامی j
قاعده (3 الف) نشان میدهد که غلت کامیِ j در جایگاه پایانۀ هجا بعد از یک واکه حذف میشود و در اثر این حذف، واکه کشیده میشود. قاعده (3 ب) کششجبرانی در نظریۀ مورایی
قاعده (3 ب) نشان میدهد که در اثر فرایند کشش جبرانی، آن مورایِ آزاد با توجه به قواعد خاص زبان و اصول پیوندی، به عنصری در لایۀ واج متصل میشود که در قاعدۀ (3 ب) به هستۀ هجا متصل شده و سبب کشش آن شده است. رویکرد غیرخطی، قاعده (3 ب) حال با توجه به قاعدۀ 3 الف و ب، اشتقاق روساخت دادههای زیر را از زیرساختشان بر اساس تحلیل مورایی، ارائه میکنیم.
1. « پیغام» pe:.XAm] [ paj.qAm / / ب. حذف غلت کامی الف. بازنمایی زیرساختی
د. بازنمایی روساختی ج. کشش جبرانی
2. «نی» [ne:/ /naj/ ب. حذف غلت کامی الف. بازنمایی زیرساختی
د. بازنمایی روساختی ج. کششجبرانی
نتیجهگیری در این مقاله کشش جبرانی واکه در گونههای کردی ایلامی براساس رویکرد خطی و غیرخطی (نظریه مورایی) مورد بررسی قرار گرفت. مهمترین نتایج حاصل از این پژوهش بدین شرحاند: 1. کشش جبرانی در گونههای کردی ایلامی ناشی از حذف همخوان است. 2. با ارائه رویکرد خطی، علاوه بر تحلیل مورایی در دادههای مورد بررسی، ناتوانی رویکرد خطی را در تحلیل فرایند کشش جبرانی نشان دادیم، انگیزه اصلی فرایند کشش جبرانی حفظ وزن مورایی کلمه است که تحلیل خطی در نشان دادن آن ناتوان عمل کرد و در تحلیل غیرخطی مورایی این لایهها به خوبی نشان داده شد. بنابراین، میتوان گفت نظریه مورایی از کارایی کافی برای توصیف فرایند کشش جبرانی در دادههای کردی ایلامی برخورداراست. 3. تنها سه همخوان/x/،/j/ ، /h/حامل وزن هجایی هستند که حذف آنها منجر به کششجبرانی واکه میشود. 4. هجاهای گونههای کردی ایلامی حداکثر میتوانند سهمورایی باشند. 5. درکل، تفاوتهای بارز فرایند کشش جبرانی در گونههای کردی ایلامی با این فرایند در سایر زبانها و گویشهای ایرانی این است که در این گونهها، حذف همخوان /j/ در واژههای اصیل کردی نیز، علاوه بر همخوانهای/?/ و /h/ باعث کشش جبرانی میشود. در هجای cv:c، در صورتیکه همخوان پایانی چاکنایی باشد، حذف پایانه به کششجبرانی هسته منجر نمیشود، بلکه در پی حذف همخوان چاکنایی، ماهیت اصلی واکه تغییر میکند؛ در طی این فرایند مشخص شد که گونههای زبان کردی ایلامی، تحمل هجاهای سنگین را ندارد و آنها را به هجاهای سبک میشکند. منابع درزی، علی. (1375). «کشش جبرانی مصوتها در فارسی محاورهای امروز» . مجلةزبانشناسی. 10 (6). 58ـ75. سیدی، سیدعباس. (1391). «کردی ایلامی: بررسی گویشکردی روستای فرهادآباد». پایاننامه کارشناسیارشد. دانشگاه آزاد اسلامی. واحد تهران مرکز. دانشکدۀ زبانهای خارجی. علینژاد، بتول و محمد صدیقزاهدی. (1388). «تحلیل مورایی کشش جبرانی واکه در گویش کردی سورانی».مجلهپژوهشهایزبانشناسی. 1 (1). 27ـ46. کلباسی، ایران. (1362). گویشکردیمهاباد. تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی. کرد زعفرانلو کامبوزیا، عالیه. (1385). واجشناسی: رویکردهای قاعده بنیاد. تهران: انتشارات سمت. کلباسی، ایران. (1374). فارسی ایران و تاجیکستان (یک بررسی مقابلهای). تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه. مدرسی قوّامی، گلناز. (1390). آواشناسی: بررسی علمی گفتار. چاپ اول. تهران: انتشارات سمت. مکنزی، دیوید نیل. (1379). فرهنگ کوچک زبان پهلوی. ترجمۀ مهشید میرفخرایی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. ناتلخانلری، پرویز (1383). وزن شعر فارسی. تهران: توس. نجفی، ابوالحسن. (1373). مبانیزبانشناسیوکاربردآندرزبانفارسی. تهران: نیلوفر. Bijenkhan, M. (2000), "Farsi Vowel Compensatory Lengthening: An Experimental Approach", Proc. 5th ICSLP: Beijing. Goldsmith, J. A. (1990), Autosegmental and Metrical Phonology, Oxford, Basil Blackwell. Hayes, B. (1989), “Compensatory Lengthening in Moraic Phonology”, Linguistic Inquiry, 20: 253-306. Hyman, L. (1985), A Theory of Phonological Weight, Foris, Dordrecht. Kavitskaya, D. (2002), Compensatory Lengthening: Phonetics, Phonology, Diachrony, London, Routledge. Prince, A. (1990), Quantitative Consequences of Rhythmic Organization, In K. Deaton & M. Noske, M. Ziolkowski, (eds.), Papers from the Parasession on the Syllable in Phonetics and Phonology, Chicago Linguistic Society, Chicago. Shademan, S. (2005), “Glottal Deletion & Compensatory Lengthening in Farsi – a Phonetic Study”, UCLA Working Papers in Phonetics, 104, 61-81. Spencer, A. (1996), “Phonology: Theory and Description”, UCLA Working Papers in Phonetics, 104, 61-81. Topintzi, N. (2005), “Solving the Samothraki Greek Compensatory Lengthening Puzzle”, Presented at the 17th International Symposium on Theoretical and Applied Linguistics, Thessaloniki, Greece, 15-17. [1]. moraic analysis [2]. compensatory lengthening [3]. variant [4]. Arkavazi [5]. Kheirvand [6]. Shirvani [7]. Malekshahi [8]. Feily [9]. Goldsmith, J.A. [10]. Linear Theory [11]. CV phonology theory [12]. X-Theory [13]. non- linear [14]. Hyman, L. [15]. Hayes, B. [16]. McCarthy, J. [17]. Prince, A. S. [18]. Moraic [19]. raising [20]. opaque [21]. counter-bleeding | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
احمدی، مهدی. (1391). واجآرایی خوشههای صامت پایانی در زبان فارسی: تبیینی در قالب دو رویکرد شباهتگریزی و جواز با رهنمونهای ادراکی. رساله دکتری. دانشگاه تهران. بیجنخان، محمود. (1384). واجشناسی: نظریه بهینگی. تهران: سمت. ثمره، یداله. (1378). آواشناسی زبان فارسی.ویرایش دوم. تهران: مرکز نشر دانشگاهی. درزی، علی. (1372). «کشش جبرانی در زبان فارسی». مجله زبانشناسی. سال دهم. شماره دوم. 58ـ72. صادقی، وحید. (1389). «آواشناسی و واجشناسی همخوانهای چاکنایی». مجله پژوهشهای زبانشناسی. سال دوم. شماره اول:49ـ62. کرد زعفرانلو کامبوزیا، عالیه. (1379). واجشناسی خودواحد و کاربرد آن در فرایندهای واجی زبان فارسی. رساله دکتری. دانشگاه تهران. Bladon, A. (1986), “Phonetics for Hearers”, In G. McGregor (ed.), Language for Hearers, Oxford: Pergamon, 1-24.
Clements, G. N. (1990), “The Role of the Sonority Cycle in Core Syllabification”, In J. Kingston & M. E. Beckman (eds.), Papers in Laboratory Phonology 1: Between the Grammar and Physics of Speech, Cambridge, University Press, 283-333.
Côté, M. (2000). Consonant Cluster Phonotactics: A Perceptual Approach, Cambridge, MIT.
Côté, M. (2002), “On Sonority and Salience: A reply to Nikièma”, Canadian Journal of Linguistics, 47, 67-72.
Côté, M. (2004), “Syntagmatic Distinctness in Consonant Deletion”, Phonology, 21, 1-41.
Cutting, J. (1975), “Predicting Initial Cluster Frequencies by Phonemic Difference”, Haskins Laboratories Status Reports on Speech Research, SR-42/43, 233-239.
Frisch, S. & M. Broe, J. Pierrehumbert, (1997), Similarity and phonotactics in Arabic, Ms. Indiana University.
Frisch, S. & J. Pierrehumbert, M. Broe, (2004), “Similarity Avoidance and the OCP”, Natural Language and Linguistic Theory, 22, 179-228.
Gussenhoven, C. & H. Jacobs, (2011), Understanding Phonology (3rd edition), UK: Hodder Education.
Guy, G. & Ch. Boberg, (1997), “Inherent Variability and the Obligatory Contour Principle”, Language Variation and Change,9, 149-164.
Kemp, W. & P. Pupier, M. Yaeger, (1980), “A Linguistic and Social Description of Final Consonant Cluster Simplification in Montreal French”, In R. Shuy & A. Shnukal (eds.), Language and the Uses of Language. Washington, Georgetown University Press, 12-40.
McCarthy, J. (1986),. “OCP Effects: Gemination and Antigemination”, Linguistic Inquiry, 17, 207- 263.
Nikièma, E. (1999), “Government-licensing and Consonant Cluster Simplification in Québec French”, Canadian Journal of Linguistic, 44, 327-357.
Pierrehumbert, J. (1993), Dissimilarity in the Arabic Verbal Roots, Ms. Northwestern University.
Pupier, P. & L. Drapeau, (1973), “La réduction des groupes de consonnes finales en français de Montréal”, Cahier de Linguistique, 3, 127-145.
Shiels-Djouadi, M. (1975), “Reappraisal of the Voicing Constraint in Consonant Cluster Simplification”, In R. Ordoubadian & W. Von Raffler-Engel (eds.), Views on Language,Murfreesboro, Tenn., Inter-University Publishing, 144-158.
Steriade, D. (1999a), “Alternatives to the Syllabic Interpretation of Consonantal Phonotactics”, In O. Fujimura & B. Joseph, B. Palek (eds.), Item Order in Language and Speech, Columbus, OH: The Kardinum Press, 205-242.
Steriade, D. (1999b), “Phonetics in Phonology: The Case of Laryngeal Neutralization”, UCLA Working Papers in Linguistics 2: Papers in Phonology, 3, 25-146.
Steriade, D. (2001/2009), “The Phonology of Perceptibility Effects: The P-Map and its Consequences for Constraint Organization”, In K. Hanson & S. Inkelas (eds.), The Nature of the Word, Studies in Honor of Paul Kiparsky, Cambridge, MA: MIT Pressk 151-180.
Törkenczy, M. & P. Siptár (1999), “Hungarian Syllable Structure: Arguments for/against Complex Constituents”, In H. van der Hulst & N. Ritter (eds.), The Syllable: Views and Facts, Berlin, Mouton de Gruyter, 249-280.
Trnka, B. (1936), “General Laws of Phonemic Combinations”, Travaux du Cercle Linguistique de Prague, 6, 57-62.
Wheeler, M. (1986), “Catalan Sandhi Phenomena”, In H. Andersen (ed.), Sandhi Phenomena in the Languages of Europe, Berlin, Mouton de Gruyter, 475-488.
Windfuhr, G. (1979), Persian Grammar: History and State of its Study, Trends in Linguistics, NewYork: Mouton de Gruyter Publishers. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,779 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,043 |
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||