| تعداد نشریات | 61 |
| تعداد شمارهها | 2,223 |
| تعداد مقالات | 18,068 |
| تعداد مشاهده مقاله | 55,792,666 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 28,993,394 |
دلایل و مبانی حقوقیِ تأسیس دادگاه های کیفری مختلط (بین المللی شده) از منظرِ داخلی و بین المللی | ||
| فصلنامه پژوهش حقوق کیفری | ||
| مقاله 10، دوره 7، شماره 25، مهر 1397، صفحه 299-329 اصل مقاله (656.12 K) | ||
| نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
| شناسه دیجیتال (DOI): 10.22054/jclr.2019.34981.1746 | ||
| نویسندگان | ||
| حسین میرمحمدصادقی1؛ علی رحمتی* 2 | ||
| 1گروه حقوق جزا و جرم شناسی، دانشکده حقوق، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران. | ||
| 2دانشجوی دکتری حقوق جزا و جرم شناسی دانشگاه شهید بهشتی | ||
| چکیده | ||
| از موضوعات مهم راجع به دادگاههای مختلط یا بینالمللیشده، دلایل و مبانیِ حقوقی تأسیس آنها است. دلایل تأسیس دادگاههای مختلط از دو بُعد داخلی و بینالمللی قابل بحث است. از منظر داخلی، می توان به دلایلی مثل ناتوانی یا عدم تمایل نظام قضایی داخلی برای رسیدگیِ مؤثر و منصفانه به جرایم بینالمللی، مصونیت سران دولتها در محاکم ملی، افزایش اختلافات و تنش سیاسی در صورت مداخلۀ نظام قضایی داخلی و وجود موانع قانونی برای رسیدگی به جنایات بینالمللی توسط محاکم ملی اشاره کرد. از منظر بینالمللی نیز، محدودیتهای صلاحیتیِ دیوان کیفری بینالمللی و عدم تمایلِ شورای امنیت برای تأسیس یک دادگاه کیفری بینالمللی اختصاصی از مهمترین دلایل تأسیس محاکم مختلط محسوب میشوند. از نظر مبنای حقوقی و قانونیِ تأسیس نیز، این محاکم به چند دسته تقسیم می شوند. برخی از آنها بر مبنای معاهده منعقد شده میان دولت محل ارتکاب جرایم بینالمللی و سازمان ملل متحد و یا سایر نهادهای بینالمللی و منطقهای تأسیس میشوند. برخی دیگر رأساً توسط سازمان ملل و بدون انعقاد معاهده ای تشکیل میشوند. در برخی موارد نیز تأسیس این نوع دادگاهها مبتنی بر قانون داخلی دولت محل ارتکاب جرایم است. در این نوشتار، هر یک از دلایل و مبانیِ حقوقی یادشده به تفصیل بررسی میشوند. | ||
| کلیدواژهها | ||
| دادگاه های مختلط؛ دلایل تأسیس؛ مبانی حقوقی تأسیس؛ سازمان ملل متحد؛ دیوان کیفری بین المللی | ||
| اصل مقاله | ||
|
مقدّمه حقوق کیفری تا اواخر سدة نوزدهم عمدتاً واجد یک خصیصۀ داخلی (ملّی) بود. حتّی ترتیباتی که به منظور استرداد بزهکاران پیشبینی شده بودند نیز در جهت نیل به اهداف حقوق داخلی کشورها مورد استفاده قرار میگرفت. امّا در پایان سدة نوزدهم و به ویژه پس از جنگ جهانی اوّل، جامعۀ بینالمللی عزم خود را برای کیفردهی مرتکبان جرایم بینالمللی آغاز کرد و در دهههای اخیر، روند بینالمللی شدنِ حقوق کیفری شتاب بیشتری یافته است (میرمحمدصادقی، 1390: 19). چنانکه پس از تحوّلات جامعۀ بینالمللی و به ویژه بعد از جنگ جهانی دوّم، مقابله با بیکیفری مرتکبان جنایات بینالمللی به یکی از مهمترین نگرانیهای نهادها و سازمانهای بینالمللی تبدیل شد و ارادۀ بینالمللی به هیچ وجه، عدم پاسخگویی به جنایات و کشتارهای بینالمللی را بر نمیتابید. جامعة بینالمللی در واﻛﻨﺶ ﺑﻪ وﻗﻮع این ﺟﻨﺎﻳﺎت در ﺟﻬﺎن، ﺑﻪ ﺷﻴﻮهﻫﺎی ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ﺑﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﭘﺮداﺧﺘﻪ ﻛﻪ مهمترین و ﺑﺎرزترین نمونۀ آن، تأسیس دادﮔﺎهﻫﺎی ﻛﻴﻔﺮی بینالمللی در چند دهۀ اﺧﻴﺮ اﺳﺖ. تأسیس ﻣﺮاﺟﻊ ﻛﻴﻔﺮی در ﺣﻘﻮق ﺑﻴﻦاﻟﻤﻠﻞ ﺗﺎﻛﻨﻮن ﺑﻪ ﺷﻴﻮهﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻔﻲ ﺻﻮرت ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ؛ از ﻣﺮاﺟﻊ کیفری «ﻧﺴﻞ اوّل» ﻳﻌﻨﻲ دادﮔﺎههای ﻧﻈﺎﻣﻲ ﻧﻮرﻣﺒﺮگ و ﺗﻮﻛﻴﻮ ﻛﻪ ﺗﻮﺳﻂ دول فاتح ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﻲ دوّم اﻳﺠﺎد ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺮاﺟﻊ کیفری «ﻧﺴﻞ دوّم» یعنی دادﮔﺎههای ﻛﻴﻔﺮی ﺑﻴﻦاﻟﻤﻠﻠﻲ ﻳﻮﮔﺴﻼوی ﺳﺎﺑﻖ و رواﻧﺪا ﻛﻪ از ﻃﺮﻳﻖ ﻗﻄﻌﻨﺎﻣﻪﻫﺎی ﺷﻮرای اﻣﻨﻴّﺖ بر اساس فصل هفتم منشور ملل متّحد و ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ دﻳﻮان ﻛﻴﻔﺮی ﺑﻴﻦاﻟﻤﻠﻠﻲ ﻛﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﺗﻮاﻓﻖ دوﻟﺖﻫﺎ در ﻗﺎﻟﺐ اساسنامة رم 1998، ﻣﻮﺟﻮدﻳّﺖ ﺧﻮد را در عرصة ﺣﻘﻮق کیفری بینالمللی ﻧﺸﺎن دادﻧﺪ (رمضانی قوام آبادی، 1392: 90). در این میان، ایجاد دادگاههای کیفری بینالمللی نسل دوّم که پس از سالها سکوت در برابر بیکیفری ناشی از مخاصمات ملّی و بینالمللی در اوایل دهۀ نود صورت پذیرفت، انتقادات بسیاری را به همراه داشت. از جمله اینکه ناتوانی سازمان ملل در سطح نظامی و سیاسی سبب شد تا شورای امنیّت که رکن سیاسی این سازمان است، به منظور احیای صلح و امنیّت بینالمللی به جای یافتن راهحلی بهتر و کاملتر، به صورتی عجولانه و تحت فشار جامعة بینالمللی، برای نخستین بار با صدور قطعنامههایی بر اساس فصل هفتم منشور ملل متّحد، اقدام به تأسیس دادگاههای مزبور نماید. در یک دید کلی نسبت به مبنا، علل تأسیس و عملکرد دادگاههای نسل دوّم، باید اظهار داشت که ناکارآمدی قدرتهای بزرگ، ضعف سیاسی و نظامی سازمان ملل متّحد، تحمیلی بودن ایجاد این محاکم و مهمتر از آن تداخل و تزاحم ایجاد و فعّالیّت آنان با اصل حاکمیّت ملّی همراه با صرف زمان و هزینههای غیرقابل پیشبینی، شورای امنیّت را در ایجاد دادگاههای مشابه دچار تردید ساخت. تا اینکه سرانجام در مواجهه با انتقادات افکار عمومی به دلیل سکوت و عملکردهای تبعیضآمیزش نسبت به مخاصمات داخلی در برخی از کشورهای ضعیف و درخواست مکرر آنها از سازمان ملل متّحد برای تأسیس مجدد دادگاههای کیفری، به ناچار بار دیگر با احراز به خطر افتادن صلح و امنیّت بینالمللی وارد میدان مبارزه با بیکیفری شد. ولی این بار به جای تأسیس دادگاههای صرفاً بینالمللی، نسل جدیدی از دادگاههای کیفری با تشریک مساعی کشور بزهدیده برپا شد که دربرگیرندۀ ترکیب مختلطی از عناصر ملّی و بینالمللی بودند (Raub, 2009: 1023). بدین ترتیب، این محاکم که به دادگاههای کیفری مختلط[1] یا بینالمللیشده[2] معروف هستند، به عنوان مراجع کیفری «نسل ﺳﻮّم»، در راستای مقابله با بیکیفری پا به عرصۀ ظهور گذاشتهاند. از موضوعات مهم راجع به محاکم کیفری مختلط، از یک سو، دلایل تأسیس آنهاست که از دو بُعد داخلی و بینالمللی قابل بررسی هستند و از سوی دیگر، مبنای قانونی و حقوقی تأسیس این محاکم است که از الگوی واحد و یکسانی تبعیّت نمیکند. از این رو، در نوشتار حاضر، در بخش نخست، مهمترین دلایل تأسیس دادگاههای مختلط از بُعد داخلی و بینالمللی و در بخش دوّم، مبانی حقوقی تأسیس این دادگاهها بررسی میشوند.
بدون شک مهمترین و اصلیترین دلیل تشکیل دادگاههای کیفری بین المللیو نیز دادگاههای مختلط، مقابله با بیکیفری بزهکاران بینالمللی و ناقضان حقوق بشر است. با وجود این، میتوان دلایل ویژهای را نیز برای تأسیس دادگاههای کیفری مختلط برشمرد. این دلایل از دو بُعد داخلی و بینالمللی به شرح زیر قابل بحث هستند.
یکی دیگر از دلایل تأسیس دادگاههای کیفری مختلط در دو دهۀ اخیر، عدم تمایل دستگاه قضایی کشور محل ارتکاب جنایت به تعقیب و مجازات مرتکبان جنایات بینالمللی و یا تردید در استقلال و بیطرفی دستگاه قضایی مذکور در رسیدگی به جنایات است. در واقع، گاه ممکن است نظام قضایی کشور محل ارتکاب جنایت دچار فروپاشی نشده و توانایی تعقیب و محاکمۀ جنایتکاران را داشته باشد، لیکن به دلایلی مثل وابستگی مرتکبان و عاملان جنایات به حکومت تمایلی به رسیدگی نداشته یا در صورت رسیدگی استقلال و بیطرفی خود را در اختیار ندشته باشد. به دیگر سخن، با توجّه به اینکه در اغلب موارد، عاملان اصلی جنایات بینالمللی دولتمردان هستند، از این رو دادگاههای داخلی به دلیل وابستگی به حکومت، تمایل و قدرت چندانی برای تعقیب و محاکمۀ این افراد ندارند و یا حتّی در صورت تعقیب و محاکمه، شائبۀ عدم استقلال و بیطرفی در رسیدگی آنها بسیار زیاد است. در نتیجه، چنین محاکمهای چیزی جز یک محاکمۀ نمایشی و صوری نخواهد بود(de Bertodano, 2007: 87; Scharf, 2007: 250-259). یکی دیگر از مبانی صلاحیّت تکمیلی دیوان کیفری بینالمللی نیز همیّن امر است. بر این اساس، یکی از مواردی که دیوان میتواند نسبت به موضوعی اعمال صلاحیّت کند، زمانی است که دولت صلاحیّتدار تمایل به چنین کاری نداشته باشد. منظور از عدم تمایل به رسیدگی، مصون نگه داشتن مرتکب از مسئولیّت کیفری برخلاف واقع و عدالت یا رسیدگی در شرایطی است که با قصد اجرای عدالت، مغایرت داشته باشد. بند 2 مادۀ 17 اساسنامه، عدم تمایل دولت به رسیدگی را در موارد زیر محرز میداند: 1- منظور دولت رسیدگیکننده از تعقیب، صرفاً رهانیدن فرد مورد نظر از مسئولیّت کیفری بینالمللی باشد. 2- تأخیر توجیهناپذیری از سوی دولت در تحقیقات مشاهده شود که با توجّه به جمیع جهات مؤیّد فقدان قصد اجرای عدالت باشد. 3- رسیدگی به شکل بیطرفانه و مستقل انجام نگیرد و به شیوهای باشد که قصد اجرای عدالت دربارۀ فرد مورد نظر از آن استنباط نمیشود. به عنوان مثال، یکی از مهمترین دلایل شکلگیری شعب فوقالعاده در دادگاه کامبوج، عدم تمایل نظام قضایی و حقوقی این کشور به رسیدگی به جنایات خمرهای سرخ یا تردید در بیطرفی و استقلال قضات نظام قضایی به دلیل وابستگی جنایتکاران به دولت کامبوج بوده است، چنانکه علیرغم تصویب قانون اساسی جدید در این کشور و نیز تصویب قانون آیین دادرسی کیفری در سال 2007 و همچنین برخی کمکهای بینالمللی برای بازسازی نظام قضایی این کشور، مردم کامبوج نیز به دلیل عدم استقلال و فساد نظام قضایی، مشروعیّت کمی برای آن قائل بودهاند(Newman, 2006: 53). البته ضعف و ناتوانی نظام حقوقی و قضایی کشور کامبوج نیز یکی دیگر از دلایل تشکیل دادگاه مذکور با همکاری سازمان ملل بوده است. به عبارت دیگر، با توجّه به اینکه بستر قضاییلازم جهت محاکمه و مجازات خمرهای سرخ فراهم نبود، مداخلة نهادهای بینالمللی ضروری به نظر میرسید تا بدین وسیله تعقیب و مجازات جرایم ارتکابی خمرهای سرخ با مانع مواجه نشود. ۱-۱-۳. مصونیّت سران دولتها در دادگاههای ملّی سران دولتها طی سدههای گذشته به استناد استقلال و حاکمیّت برابرِ دولتها و نیز شأن عالیرتبهشان، از مصونیّت مطلق بهرهمند بودهاند. گرایش فعلی نظام حقوق بینالملل و نیز رویکرد همهجانبة ارکان سازمان ملل در جهت صیانت بیشتر از بشریّت و حقوق بشر به سمت شکلگیری قاعدهای عرفی در نفی مصونیّت کیفری سران دولتها به هنگام ارتکاب جنایات بینالمللی در حال توسعه و تحوّل میباشد. با وجود این، در حالی که میتوان از شکلگیری قاعدۀ عرفی لغو مصونیّت کیفری سران دولتها در نزد دادگاههای کیفری بین المللی به هنگام ارتکاب جرایم بینالمللی صحبت کرد، چنین صحبتی در خصوص دادگاههای ملّی در حال حاضر تا حدودی اغراقآمیز به نظر میرسد؛ زیرا در عرصۀ ملّی پیشرفت کمتری در این زمینه حاصل شده است، به گونهای که مصونیّت دولتمردان، به ویژه سران در حال خدمت، در نزد دادگاههای ملّی هنوز یک قاعدۀ تثبیتشدۀ بینالمللی به شمار می رود که اقدام خلاف آن میتواند نقض تعهدات بینالمللی تلقی و زمینۀ مسئولیّت بینالمللی آن دولت را فراهم آورد. بر این اساس، در دادگاههای ملّی، اصل اعمالشده در حقوق بینالملل عمومی این است که سران دولتها از مصونیّت مطلق در برابر چنین دادگاههایی برخوردارند(Cassese, 2008: 321). ساندز به عنوان قاضی دادگاه ویژه سیرالئون در قضیۀ چارلز تیلور چنین استدلال میکند که در برابر دادگاههای ملّی، سران در حال خدمت حتّی به هنگام ارتکاب جنایات بینالمللی از مصونیّت اعطایی بر اساس حقوق بینالملل عرفی برخوردارند(The Prosectur v. Charles Taylor, 2003, Para. 118). دیوان بینالمللی دادگستری نیز در قضیۀ کنگو علیه بلژیک به صراحت اعلام میکند که حقوق بینالملل عرفی مصونیّت مطلق را برای دولتمردان در برابر دادگاههای ملّی خارجی حتّی به هنگام ارتکاب جنایات بینالمللی مقرّر نموده است.دیوان در این زمینه مقرّر داشت: «دیوان قواعد مربوط به مصونیّت و مسئولیّت کیفری افرادی را که سمت رسمی بر عهده دارند در اسناد حقوقی تأسیسکنندۀ دادگاههای کیفری بینالمللی مورد بررسی قرار داده است (...) و این قواعد دیوان را قادر نمیسازد که چنین نتیجهگیری نماید که در مواردی که آنها متهم به ارتکاب جنایات بینالمللی از قبیل جنایات علیه بشریت و جنایت جنگی هستند، در چارچوب حقوق بینالملل عرفی در خصوص دادگاههای ملّی استثنائی بر مصونیّت از صلاحیّت کیفری وجود داشته باشد»(Congo v. Belgium Case, 2002, Para. 58). افزون بر این، خود دادگاههای داخلی برخی از کشورها نیز در پروندههایی که نزد آنها مطرح شده، بر مصونیّت کیفری سران دولتها تأکید کردهاند. برای مثال، دیوان عالی کشور فرانسه در قضیۀ معمر قذافی در مارس 2001، ضمن نقض حکم دادگاه بدوی که از شناسایی مصونیّت برای رئیس دولت لیبی خودداری کرده بود، تأکید میکند که در غیاب مقرّرات الزامآور بینالمللی بر دول مربوطه، عرف بینالمللی مانع از تعقیب سران در حال خدمت نزد دادگاههای داخلی دولتهای خارجی (ثالث) است(Zappalà, 2001: 595).در قضیۀ فیدل کاسترو نیز در مارس 1999، دادگاه اسپانیایی در رأی خود، ضمن اعلام عدم صلاحیّتش برای بررسی جنایات انتسابی به فیدل کاسترو، تأکید میکند که وی رئیس در حال خدمت دولت کوبا محسوب و از این رو از مصونیّت کیفری برخوردار است(سبحانی، 1389: 26). چنین رویکردی در قضیۀ رابرت موگابه، رئیس جمهور زیمباوه، توسط دادگاه آمریکاییِ رسیدگیکننده در سال 2004 اتّخاذ شد (عبداللهی، 1387: 105). بدین ترتیب، رویّۀ عملی دولتها بیانگر این است که سران دولتها، هنگامی که در سمت رسمی خود قرار دارند، در دادگاههای داخلی از مصونیّت برخوردارند و نمیتوان آنها را مورد تعقیب و محاکمه قرار داد (Akande, 2004: 411). با وجود این، چندین مورد از محکومیّت سران دولتها توسط دادگاههای داخلی وجود دارد که از جمله مهمترین آنها میتوان به صدور رأی مبنی بر محکومیّت ژنرال پینوشه، رئیس سابق دولت شیلی، توسط مجلس اعیان انگلیس در 24 مارس 1999 و خالد نظر، وزیر دفاع اسبق الجزایر، توسط دیوان کیفری فدرال سوئیس و صدور قرار بازداشت غیابی بینالمللی علیه حسین حبری توسط مراجع قضایی بلژیک در سپتامبر 2005 اشاره کرد. در رأی صادرشده توسط مجلس اعیان انگلیس علیه پینوشه آمده است که مصونیّت دولتی که حقوق عرفی آن را برای سران و مسئولان دولتی به رسمیّت میشناسد، در برابر مقرّرات بینالمللی همچون قاعدۀ منع شکنجۀ سازمانیافته که از قواعد آمره در حقوق بینالملل محسوب میشود، قابل استناد نیست(رابرتسون، 1383: 504). در واقع، در این پرونده برای نخستین بار بود که اجازه داده نشد مصونیّت دولتی، منجر به فرار از بازداشت و محاکمۀ سران دولتها در دادگاههای داخلی شود. در هر حال، با توجّه به رویّۀ دادگاههای ملّی و آنچه در این قسمت مورد اشاره قرار گرفت، میتوان گفت هنوز رویکرد واحد و گستردهای در خصوص لغو مصونیّت سران دولتها در دادگاههای ملّی شکل نگرفته است. از این رو، دادگاههای ملّی به دلایل مختلفی، از جمله داشتن رابطۀ دوستانه با سران دولتها یا دولت متبوع آنها، فقدان مجوز مبنی بر لغو مصونیّت دولتمردان در حقوق بین الملل عرفی، پیروی از رویّۀ دیوان بینالمللی دادگستری در قضیۀ کنگو علیه بلژیک و ...، در اغلب موارد از تعقیب و محاکمۀ سران در حال خدمت دول امتناع کرده و مصونیّت کیفری آنها را حتّی برای ارتکاب جنایات بینالمللی در دوران تصدّی به سمت مربوطه، به رسمیّت میشناسند. به همین دلیل، یکی از مهمترین دلایل تأسیس دادگاههای کیفری مختلط، مسئلۀ مصونیّت سران دولتها نزد دادگاههای ملّی است؛ زیرا هنگامی که این افراد مرتکب جنایات شنیع بینالمللی و نقضهای فاحش حقوق بشر شده و با مصونیّت کیفری نزد دادگاههای داخلی مواجه میشوند، یکی از راهکارهای مقابله با بیکیفرمانی آنها، تأسیس دادگاههایی است که در کنار عناصر ملّی، از معیارها و مؤلفههای بینالمللی برخوردارند؛ مانند دادگاه مختلط سیرالئون که ضمن محکوم نمودن چارلز تیلور، رئیس جمهور لیبریا، مصونیّت سران دولتها را در برابر دادگاههایی که از خصایص بینالمللی برخوردارند، رد کرد.
دیوان کیفری بینالمللی، به عنوان تنها دادگاه کیفری دائمی در جامعۀ بینالمللی، برای تعقیب و محاکمۀ مرتکبان جرایم بینالمللی با محدودیّتهایی به شرح زیر مواجه است:
بر اساس مادۀ 12 اساسنامۀ دیوان کیفری بینالمللی، این دادگاه در دو فرض صلاحیّت رسیدگی به جنایات بینالمللی را دارد: فرض نخست آن است که جنایت مذکور در قلمرو (اعم از سرزمینی، دریایی و هوایی) دولتهای عضو ارتکاب یافته باشد (اصل صلاحیّت سرزمینی یا درون مرزی). فرض دوّم آن است که مرتکب، تبعۀ یکی از دولتهای عضو باشد (اصل صلاحیّت مبتنی بر تابعیّت فعّال). در هر دو فرض، با ارجاع موضوع توسط دولت عضو یا دادستان، دادگاه صلاحیّت خود را نسبت به جنایات ارتکابیافته اعمال میکند. افزون بر این دو فرض، دو گزینۀ دیگر نیز وجود دارد که دیوان میتواند بر اساس آنها صلاحیّت خود را نسبت به جنایات بینالمللی اعمال نماید: نخست اینکه طبق بند 3 مادۀ 12 اساسنامه، هر دولت غیر عضو که جنایت در قلمرو آن یا توسط تبعۀ آن ارتکاب یافته باشد میتواند با سپردن اعلامیّۀ پذیرش صلاحیّت دیوان نزد رئیس دبیرخانة آن، صلاحیّت دیوان را نسبت به آن جنایات بپذیرد. گزینة دوّم آن است که شورای امنیّت سازمان ملل متّحد موضوع را به دادگاه ارجاع دهد؛ توضیح آنکه بر اساس مادۀ 13 اساسنامه، ارجاع یک موضوع برای رسیدگی به دادگاه از سه طریق صورت می گیرد: ارجاع توسط دولت عضو، ارجاع توسط دادستان و ارجاع توسط شورای امنیّت. حال در صورت ارجاع یک موضوع توسط دولت عضو یا دادستان، صلاحیّت دادگاه برای رسیدگی منوط به تحقّق یکی از آن دو شرط پیشگفته (یعنی ارتکاب جنایت در قلمرو یک دولت عضو یا ارتکاب جنایت توسط تبعۀ دولت عضو) است. امّا در صورت ارجاع موضوع توسط شورای امنیّت، دادگاه بدون توجّه به محل ارتکاب جنایت یا تابعیّت مرتکب، مکلف به رسیدگی است. به عبارت دیگر، هرگاه شورای امنیّت، موضوعی را به دیوان ارجاع دهد، دادگاه صلاحیّت جهانی پیدا میکند (میرمحمد صادقی و رحمتی، 1397: 7). بدین ترتیب، ملاحظه میشود که اساسنامه، از میان انواع صلاحیّتهای کیفری، اصل صلاحیّت سرزمینی و اصل صلاحیّت مبتنی بر تابعیّت فعّال (در صورت ارجاع از سوی دولت عضو یا دادستان دیوان) و اصل صلاحیّت جهانی (در صورت ارجاع شورای امنیّت) را پذیرفته است. از این رو، در مواجهه با بحران جاری در یک کشور غیر عضو تنها شورای امنیّت است که مطابق اساسنامه میتواند با ارجاع وضعیّت به دیوان، صلاحیّت آن را نسبت به جرایم ارتکابیافته در قلمروی سرزمینی دولت غیر عضو نیز گسترش دهد. این موضوع دارای سابقه است و پیشتر در خصوص سودان (U.N. Doc. S/RES/1593 (2005)) و لیبی (U.N. Doc. S/RES/1973 (2011)) اجراء شده است. البته ارجاع موضوعی به دیوان توسط شورای امنیّت منوط به شرایطی است؛ ﺑﺮ اﺳﺎس ﻣﻨﺸﻮر ﻣﻠﻞ ﻣﺘّﺤﺪ، اﺗّﺨﺎذ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺷﻮرای اﻣﻨﯿّﺖ ﺑﺮای اﻣﻮری ﻣﺎﻧﻨﺪ ارﺟﺎع موضوعی ﺑﻪ دیوان ﺑﺎﯾﺪ رأی ﻣﺜﺒﺖ ﺣﺪاﻗﻞ ٩ ﻋﻀﻮ از ١۵ ﻋﻀﻮ ﺗﻤﺎم اﻋﻀﺎی ﺷﻮرای اﻣﻨﯿّﺖ را ﺑﻪ همراه داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ و افزون ﺑﺮ اﯾﻦ، اﻋﻀﺎی دارای ﺣﻖّ وﺗﻮ ﺑﻪ آن رأی ﻣﻨﻔﯽ ندهند. ﺷﻮرای اﻣﻨﯿّﺖ ﺑﺮای ارﺟﺎع یک وضعیّت به دیوان ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﺮﺳﺪ که اﻗﺪاﻣﺎت اﯾﻦ ﮔﺮوه در ﺣﺪّی ﺑﻮده ﮐﻪ ﺻﻠﺢ و اﻣﻨﯿّﺖ ﺑﯿﻦاﻟﻤﻠﻠﯽ را ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻃﺮه انداخته اﺳﺖ. با وجود این، نباید روش ﮔﺰﯾﻨﺸﯽ عملکرد شورای امنیّت را در ﻗﺒﺎل ﺣﻮادث ﻣﺸﺎﺑﻪ در ارﺟﺎع ﯾﮏ وﺿﻌﯿّﺖ ﺑﻪ دیوان که بیشک ﻣﺘﺄﺛﺮ از ساختار ﺳﯿﺎﺳﯽ آن اﺳﺖ (Dicker, 2012: 57-58)، فراموش کرد؛ ﻤﺎﻧﻨﺪ اتّفاقی که در مورد ﺳﻮرﯾﻪ[5] و ﺑﺤﺮﯾﻦ افتاده و شورای امنیّت تاکنون به این نتیجه نرسیده که وضعیّت این دو کشور را به دیوان کیفری بینالمللی ارجاع دهد (میرمحمدصادقی و رحمتی، 1397: 7). از این رو، محدودیّتهایی که دیوان کیفری بینالمللی برای رسیدگی به جنایات بینالمللی دارد (یعنی جنایات مذکور در قلمرو دولتهای عضو یا توسط تبعۀ آنها ارتکاب نیافته باشد و در نتیجه دادگاه صلاحیّت رسیدگی به جنایات مذکور را نداشته باشد، دولت غیر عضو از سپردن اعلامیّۀ پذیرش صلاحیّت دیوان نزد رئیس دبیرخانه آن امتناع کند و شورای امنیّت نیز وضعیّت را آنقدر مهم و با اهمیّت تشخیص ندهد تا آن را به دیوان ارجاع نماید) یکی از مهمترین دلایل ظهور دادگاههای کیفری مختلط، به عنوان شیوۀ جایگزین برای مقابله با بیکیفری در دو دهۀ اخیر بوده است.
[1]. Hybrid Courts. [2]. Internationalized Courts. [3]. Territorial Principle. [4]. Complementary Jurisdiction. [5]. برای مثال، دولت روسیه بارها مخالفت خود را با صدور هرگونه قطعنامهای از سوی شورای امنیّت برای ارجاع وضعیّت سوریه به دیوان علیرغم اعلامیّههای متعدّدی که از سوی نهادها و سازمانهای بینالمللی از جمله کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل صادر شده، اعلام کرده است. در این زمینه بنگرید به: http://www.ohchr.org/Pages/PageNotFoundError.aspx?requestUrl=http://www.ohchr.org/EN/NewEvents/Pages/HCSecurityCouncil.aspxaccessed4July2012. [6]. ICC, States parties to the Rome Statute, Cambodia. Visited: 24/10/2013. Url: https://asp.icccpi.int/en_menus/asp/states%20parties/asian%20states/Pages/cambodia.aspx. [7]. Aggression. [8]. African Union. [9]. Arab League. | ||
| مراجع | ||
|
منابع
الف. فارسیَ آقایی جنتمکان، حسین. (1388). «تشکیل دادگاه ویژه لبنان؛ نگاهی متفاوت در حقوق کیفری بینالمللی»، فصلنامه حقوق، شماره 2. بیگزاده، ابراهیم. (1388). «ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﻭﯾﮋﻩ ﻟﺒﻨﺎﻥ: ﮔﺎﻣﯽ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ ﺑﯽﮐﯿﻔﺮﯼ»، مجله تحقیقات حقوقی، شماره 49. حدادی، مهدی. (1385). «بررسی مشروعیت دادگاه خاص عراق (دادگاه عالی کیفری عراق)»، مجله اندیشههای حقوقی، شماره 11. خالقی، علی. (1390). جستارهایی از حقوق جزای بین الملل، چاپ دوم، انتشارات شهر دانش. رابرتسون، جفری. (1383). جنایات علیه بشریت، ترجمۀ گروه پژوهشی دانشگاه علوم اسلامی رضوی زیر نظر حسین میرمحمدصادقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی. رضویفرد، بهزاد و محمد فرجی. (۱۳۹۶). «تشکیل دادگاه کیفری بینالمللیشدة (مختلط) کامبوج؛ مبانی و چالشها»، مجلة حقوقی بینالمللی، شمارة ۵۷. رمضانی قوامآبادی، سیدحسین. (1392). «تأسیس شعب فوقالعاده سنگال برای محاکمه حیسن هابره: یک گام به جلو در راستای مبارزه با جنایات بینالمللی»، پژوهشنامه حقوق کیفری، شماره 2. سبحانی، مهین. (1389). «تأملی بر مصونیت کیفری مقامات عالی رتبه دولتی در جرایم بینالمللی»، پژوهشنامه حقوقی، شماره 2. سلیمی، محمّد. (1389). «نسل جدید دادگاههای کیفری بینالمللی»، مجلۀ دادنامه، شماره 5. صالحی، محمّدخلیل و محمّد داوری. (1395). «امکانسنجی محاکمۀ اعضا و سران داعش در محاکم کیفری ملی و بینالمللی»، فصلنامه آموزههای حقوق کیفری، شماره 11. عبداللهی، محسن. (1387). «مصونیت کیفری سران دولت در حقوق بینالملل: از مصونیت مطلق تا حکم جلب عمر البشیر»، سالنامه ایرانی حقوق بینالملل و تطبیقی، شماره 4. فرخی هودر، محمد. (1385). «دادگاه ویژه عراق در پرتو حقوق بینالمللی کیفری»، فصلنامه مدرس علوم انسانی، شماره 3. میرمحمدصادقی، حسین. (1390). حقوق جزاى بینالملل، تهران، نشر میزان، چاپ سوم. میرمحمدصادقی، حسین. (1393). دادگاه کیفری بینالمللی، تهران، نشر دادگستر، چاپ هفتم. میرمحمدصادقی، حسین و علی رحمتی. (1397). «ارتباط و همزیستی دادگاههای مختلط (بین المللیشده) با دیوان کیفری بینالمللی و محاکم ملی»، فصلنامۀ آموزه های حقوق کیفری، شمارۀ 15. ب. انگلیسی Akande, Dapo. (2004). “International Law Immunities and the International Criminal Court”, The American Journal of International Law, Vol. 98, No. 3
Amnesty international. (2000). “Collapse of the Sierra Leone Judicial System: Ending impunity - an opportunity not to be missed”, available at: http://web.amnesty.org/library/Index/ENGAFR510642000?open&of=ENG-SLE
Beigbeder, Yves. (2005). International justice Against Impunity, Progress and New Challenges, Netherlands, Martinus Nijhoff Publishers
Benzing, Markus & Bergsmo, Morten. (2004). “Some Tentative Remarks on the Relationship between Internationalized Criminal Jurisdictions and the International Criminal Court”, in Romano, Cesare P.R, Nollkaemper, Andre and Kleffner, Jann K., Internationalized Criminal Courts: Sierra Leone, East Timor, Kosovo, and Cambodia, Oxford University Press
Carroll, Christina M. (2000). “An Assessment of the Role and Effectiveness of the International Criminal Tribunal for Rwanda and the Rwandan National Justice System in Dealing with the Mass Atrocities of 1994”, Boston University International Law Journal, Vol. 18, No. 2
Cassese, Antonio. (2008). International Criminal law, New York, Oxford University Press
Congo v. Belgium Case. (2002). ICJ Reports, Judgment
de Bertodano, Sylvia. (2007). “Where There More Acceptable Alternatives to the Iraqi High Tribunal?”, JICJ, No. 9
Dicker, Richard. (2012). “A Flawed Court in Need of Gredibility”, NewYork Times
Fassbender, Bardo. (2007). “Reflections on the International Legality of the Special Tribunal for Lebanon”, Journal of International Criminal Justice, V. 5, N. 5
Higonnet, Etelle. (2007). “Restructuring Hybrid Courts: Local Empowerment & National Criminal Justice Reform”, Ariz. J. Intl & Comp. L, No. 72
Holvoet, Mathias & de Hert, Paul. (2012). “International Criminal Law as Global Law: An Assessment of the Hybrid Tribunals”, Tilburg Law Review, Vol. 17
Jurdi, Nidal Nabil. (2011). “Falling between the Cracks: The Special Tribunal for Lebanon's Jurisdictional Gaps as Obstacles to Achieving Justice and Public Legitimacy”, Davis Journal of International Law and Policy, Vol. 17(2)
Kayssi, Issam & Alawar, Weam. (2012). “The Special Tribunal for Lebanon: International justice or international intervention?”, available at:http://www.aub.edu.lb/sao/activities /outlook/archive/volume-44/issue-9/campus_news-Pages-4.aspxaccessed 7 July 2012.
Neier, Aryeh. (2012). “An Arab War-Crimes Court for Syria”, New York Times
Nouwen, Sarah M.H. (2006). “Hybrid Courts: The Hybrid Category of a New Type of International Criminal Courts”, Utrecht Law Review, Vol. 2, No. 2
Paust, Jordan J. & Bassiouni, Cherif M. (2007). International Criminal Law: Cases and Materials, 3 ed., Durham, North Carolina, Carolina Academic Press
Raub, Lindsey. (2009). “Positioning Hybrid Tribunals in international Criminal Justice”, International Law and Politics, Vol. 41
Report of the Secretary-General on the Establishment of a Special Court for Sierra Leone. (2000). UN Doc. S/2000/915
Report of the Secretary-General on the Establishment of a Special Tribunal for Lebanon. (2006). U.N.Doc. S/2006/893
Scharf, Michael P. (2007). “he Iraqi High Tribunal, A Viable Experiment in International Justice?”, JICJ, No. 5
Strohmeyer, Hansjorg. (2001). “Collapse and Reconstruction of a Judicial System: The United Nations Missions in Kosovo and East Timor”, 95 American Journal of International Law, Vol. 95, No. 1
The Prosectur v. Charles Taylor. (2003). Case SCSL
Williams, Sarah. (2009). Hybrid and Internationalized Criminal Tribunals: Jurisdictional Issues, Doctoral thesis, Durham University
Zappalà, Salvatore. (2001). “Do Heads of State in Office Enjoy Immunity from Jurisdiction for International Crimes? The Ghaddafi Case Before the French Cour de Cassation”, European Journal of International Law, Vol. 12 | ||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 5,972 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,781 |
||