سبکشناسی یکی از مهمترین علوم ادبی است که متأسفانه ادبای ما کمتر به آن توجه نشان دادهاند درحالیکه این شاخه از علوم ادبی یکی از مهمترین شاخههای ادبیات و زبانشناسی به شمار میآید؛ زیرا سبکشناسی، یک متن ادبی را بهطور همهجانبه مورد بررسی قرار میدهد و میتوان گفت تا سبکشناسی یک اثر به صورت کامل و دقیق صورت نپذیرد، نمیتوان آن را مورد نقد ادبی قرار داد. محمود فتوحی در پیشگفتار کتاب سبکشناسی خود، هدف اصلی از تألیف کتابش را احیای نقش سبکشناسی به عنوان میانجی دانشهای زبانی و ادبی و پشتوانة اصلی نقد روشمند معرفی کرده است (فتوحی، 1392: 21). محمد غفاری نیز در مقدمة کتاب مبانی سبکشناسی با توجه به نظر پیتر وردانک[1] میگوید: «سبکشناسی به نقد ادبیات در فهم متن کمک میکند: سبکشناسی با تحلیل دقیق زبان متن، خواننده را به استدلالهایی مجهز میکند که با آنها میتواند از برداشت یا تفسیر خود دفاع کند» (وردانک، 1393: 12). بنابراین، سبکشناسی مقدمة نقد ادبی و تاریخ ادبیات و شناخت انواع ادبی محسوب میشود.
یکی از اهداف سبکشناسی، بازشناسایی سبک شخصی هر شاعر است؛ زیرا هر شاعر دارای سبک خاص و منحصربهفردی است که مسلماً در شیوة بیان او تأثیرگذار است، حتی اگر آن شاعر از شیوههای تقلیدی بهره برده باشد. بدین ترتیب در این پژوهش به بررسی سبکشناسی اشعار کمالالدین اسماعیل اصفهانی معروف به خلاقالمعانی و همچنین اثیر اومانی که از شاعران معروف اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هستند، پرداخته شده است. بررسی سبکشناسانة یک اثر میتواند به اشکال گوناگون و با رویکردهای متفاوتی انجام پذیرد؛ در این پژوهش برای بررسی دقیق سبک دو شاعر، روش سبکشناسی لایهای انتخاب شده که با توجه به گستردگی مباحث سبکشناسی لایهای، تنها لایة آوایی اشعار این دو شاعر بررسی شده است.
روش سبکشناسی لایهای در ایران، ابتدا توسط سیروس شمیسا برای بررسی همهجانبة سبک یک اثر معرفی شد. شمیسا برای سبکشناسی یک اثر، بررسی در سطوح مختلف آن اثر را پیشنهاد میکند و برای هر اثر سه سطح قائل میشود: 1- سطح زبانی، 2- سطح فکری و3- سطح ادبی؛ او سطح زبانی را به دلیل گستردگی به سه سطح آوایی[2]، لغوی[3] و نحوی[4] تقسیم میکند (شمیسا، 1393الف: 216). در نتیجه، اثر در پنج سطح مورد بررسی قرار میگیرد. فتوحی نیز در سبکشناسی لایهای به پنج لایة زبانی اشاره میکند که به سطوحی که شمیسا نام میبرد، نزدیکی زیادی دارد. او بررسی سبکشناسانه را در پنج لایة آوایی، واژگانی، نحوی، بلاغی و ایدئولوژیک سازماندهی میکند و این نوع سبکشناسی را سبکشناسی لایهای معرفی میکند (فتوحی، 1392: 237). تفاوت چندانی بین این دو روش دیده نمیشود، اما تحلیل سبکیای که فتوحی در کتابش ارائه میدهد، کاملتر و همهجانبهتر است؛ «مزیت روش لایهای در آن است که بهرهگیری از روشهای متنوع را در هر لایه امکانپذیر میسازد، وانگهی سهم هر لایه را در برجستهسازی متن جداگانه مشخص میکند» (همان: 28).
همانطور که اشاره شد، در این پژوهش به دلیل گستردگی موضوع، تنها به لایة آوایی اشعار دو شاعر پرداخته شده است. نوع انتخاب آواها در هر اثر، سبکِ آن اثر را تشکیل میدهد. ممکن است هر شاعری به آواها، وزنها، قافیهها، ردیفها و بدایع لفظی خاصی علاقه نشان دهد و از آنها بیشتر در اشعارش بهره ببرد و با استفاده از آنها کلامش را دارای سبک کند. در این پژوهش، گزینشهای سبکسازانة هر یک از این موارد در اشعار کمالالدین اسماعیل و اثیر اومانی نشان داده شده است.
1. پیشینة پژوهش
تاکنون بررسی و پژوهش دقیقی در مورد سبک شعر کمالالدین اسماعیل صورت نپذیرفته و اندک تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته، کلی و فاقد یک روششناسی درست و دقیق بوده است. در مورد اثیرالدین اومانی نیز پژوهش قابل تأملی صورت نگرفته و حتی دیوان اشعار او به تازگی به تصحیح انتقادی رسیده است. در زمینة شعر کمالالدین اسماعیل تحقیقاتی در مورد بلاغت، سبک و ویژگیهای شعری آن صورت گرفته است که شامل چند پایاننامه و مقاله میشود که مهمترین آنها پایاننامهای در مقطع کارشناسی ارشد با عنوان «سبکشناسی شعر کمالالدین اسماعیل به عنوان حلقة پیوند سبک خراسانی و عراقی» است که با توجه به مبانی سبکشناسی سیروس شمیسا انجام گرفته و به صورتی کلی به بررسی سبک این شاعر پرداخته است و بیشتر ارائهای آماری از مختصات شعری او است؛ زیرا برخی تصورشان از سبکشناسی به دست دادن مختصات مختلف شعر شاعر از انواع استعارات و تشبیهات و فنون ادبی و ارائة آمار وزنها و قافیههای اشعار است.
مقالاتی در سبکشناسی شعر کمالالدین وجود دارد که همگی به بیان ویژگیهای کلی سبک این شاعر اشاره دارند و تحلیلی روشمند (متدولوژیک) در آنها دیده نمیشود. مقالاتی با عنوان «نگاهی به سبکشناسی شعر کمالالدین اسماعیل» نوشتة پوران یوسفی کرمانی، «سبکشناسی اشعار کمالالدین اسماعیل اصفهانی» نوشتة عبدالرضا مدرسزاده و «بررسی سبک غزلیات کمالالدین اسماعیل» نوشتة امین رحیمی در این زمینهاند. در مورد اثیر اومانی نیز تاکنون پایاننامه و مقالة قابل ذکری انجام نگرفته است و تنها یک مقاله در مورد سبکشناسی شعر او با عنوان «بررسی ویژگیهای سبک اثیر اومانی» نوشتة محمدرضا پاشایی وجود دارد که بسیار کلی به سبک این شاعر پرداخته است.
2. تعاریف سبک و سبکشناسی
سبکشناسان هنوز نتوانستهاند تعریف دقیقی از «سبک» به دست دهند. شمیسا مفهوم سبک را امری بدیهی میخواند که تعریف جامع و مانع آن دشوار است (شمیسا، 1393الف: 15). همچنین ویکتور وینوگرادوف[5] مفهوم سبک را از مبهمترین و ذهنیترین مفاهیم ادبی بهشمار میآورد (نقل از شمیسا، 1393الف: 17).
برخی سبک را مجموعه عواملی میدانند که هر اثر را از آثار دیگر متمایز میکند. «در دیدگاه ارسطویی، سبک، محصولی از عوامل متعدد است که در اثری جمع میشود و آن را از سایر آثار مشابه متمایز میکند. بنا بر این دیدگاه، به تعداد آثار، سبک وجود دارد» (غلامرضایی، 1391: 8). ملکالشعرای بهار نیز میگوید: «سبک در اصطلاح ادبیات عبارت است از روش خاص ادراک و بیان افکار به وسیلة ترکیب کلمات و انتخاب الفاظ و طرز تعبیر» (بهار، 1382، ج 1: 18). منظور او از «روش خاص»، روش هر مؤلف برای بیان افکارش است که به سبک منتهی میشود.
استفن اولمن[6] سبک را کاملتر از دیگران تبیین کرده است؛ او تعاریف مربوط به سبک را در سه طبقه جای داده: 1- نگرش خاص، 2- گزینش و 3- عدول از هنجار
(نقل از شمیسا، 1393الف: 17). برخی دیگر، این نظریه را گسترش داده و شش مفهوم بنیادی برای سبک قائل شدهاند؛ «این مفاهیم عبارتاند از گزینش از زبان، خروج از زبان معیار، تکرار و تداوم، گونة کاربردی زبان، موقعیت گفتار و فردیت» (فتوحی، 1392: 35). این مفاهیم علاوه بر سه طبقهای که اولمن نام میبرد، سه مفهومِ تکرار و تداوم، گونة کاربردی زبان و موقعیت گفتار را نیز دربردارد. از نظر نگارندگان سه مفهوم فردیت، گزینش و تکرار و تداوم (بسامد)، سبک را تعریف میکنند و سازندة سبک هستند و باقی مفاهیم به سبک شکل میدهند و باعث تغییر آن میشوند.
2-1. تبیین مفاهیم سبک
2-1-1. فردیت یا نگرش خاص
از آنجا که زبان و اندیشه ارتباط تنگاتنگی با هم دارند و هر اندیشهای برای انتقال نیاز به زبان دارد، بنابراین، اندیشة هنرمند نقش تعیینکننده و مؤثری در ایجاد سبک او دارد؛ «منظور از فردیت در سبک، بازتاب خصوصیات فردی گوینده مانند ذوق و سلیقه، خلقیات، عقیده و تلقی شخصی او در سخن است» (همان: 62). فتوحی و شمیسا سبک دار بودن زبان را بیشتر در نمود همین فردیت میدانند و هر قدر فردیت نویسنده بیشتر باشد، آن را صاحبسبکتر بهشمار میآورند (شمیسا، 1393الف: 98). در واقع «سبک که عبارت است از شیوة خاص در نزد هر گوینده، تعبیر صادقانهای است از طرز فکر و مزاج طبع او» (زرینکوب، 1371: 175).
2-1-2. گزینش
نظام زبان به قدری گسترده است که میتوان بینهایت جمله ساخت در نتیجه در این نظام میتوان بینهایت گزینش نیز داشت؛ «سبک محصول گزینش خاصی از واژهها و تعابیر و عبارات است» (شمیسا، 1393الف: 26). این گزینش میتواند آگاهانه یا ناخودآگاه باشد. پیتر وردانک سبک را به معنی گزینش آگاهانه یا ناخودآگاه از شکلها و ساختارهای زبان میداند (نقل از فتوحی، 1392: 35). همچنین میگوید: «سبک اصولاً مستلزم گزینش است و گزینشهای گوناگون، سبکهای گوناگون و در نتیجه تأثیرهای مختلفی در پی خواهند داشت» (وردانک، 1393: 26). البته باید در نظر داشت که این گزینش در نظام زبان صورت میگیرد و «این نظام، یک معیار و نُرم غیرشخصی (همگانی) را بر همة گویندگان زبان فارسی تحمیل میکند. ازاینرو گوینده اگر بیرون از نظام زبان گزینش کند، دچار گمراهی زبانی و هنجارستیزی میشود» (فتوحی، 1392: 37)؛ بنابراین، باید دقت داشت که هنجارستیزی باعث ایجاد سبک نمیشود.
باید توجه داشت که نخستین گام در گزینش، انتخاب واژهها است. اگر آواها را اجزای تشکیلدهندة واژهها بدانیم، پس با انتخاب واژهها، آواها را نیز برگزیدهایم. دومین گام، انتخاب نحو یا همنشینی واژهها است. هنرمند با انتخاب واژه و نحو، متعاقباً معنی و نحوة بیان آن معنی را نیز مشخص میکند و با درک معنای جملات، ما با یک فکر و ایدئولوژی روبهرو خواهیم شد. بنابراین، گزینش واژهها و نحوة چینش آنها کنار هم، باعث ایجاد سبک شخصی میشود؛ «در آثار هنرمندان بزرگ، معمولاً با زیباترین و بجاترین و مؤثرترین (=بلیغترین) گزینشها مواجهیم و انتخابها جنبة هنری و سبکآفرینانه دارند» (شمیسا، 1393الف: 28).
2-1-3. تکرار و تداوم (بسامد)
ویژگی تکرار و تداوم (بسامد) پس از فردیت و گزینش در درجة سوم اهمیت قرار میگیرد؛ زیرا تنها با یک یا دو مورد از یک کاربرد زبانی یا بیانی در گفتار، نمیتوان آن را جزو سبک شخص قلمداد کرد. ویژگیهای زبانی یا بیانی، وقتی سبکساز هستند که تکرار شوند و ادامهدار باشند. «تکرار، عاملی بنیادی در ایجاد سبک است و عناصر سبک ادبی یعنی گزینش، ابداع و هنجارگریزی تنها براساس تکرار تبدیل به عنصری سبکی میشوند» (قاسمی، 1393: 230). البته باید توجه داشت که «بسامد ویژگیهای زبانی همیشه موجب پدید آمدن متغیر سبکی نمیشود» (فتوحی، 1392: 48)؛ در نتیجه هر ویژگی تکرارشوندهای لزوماً سبکساز نیست، زیرا تا تکرارها رابطهای با محتوا و مفهوم اثر نداشته باشند، نمیتوان آنها را سبکساز دانست.
2-1-4. هنجارگریزی یا فراهنجاری
برخی نیز سبک را عدول از هنجار یا فراهنجاری تعریف کردهاند. اینان هر انحرافی از زبان عادی یا معیار را سبک تلقی میکنند؛ «سبک حاصل انحراف و خروج از هنجارهای عادی زبان است» (شمیسا، 1393الف: 37). رولان بارت[7] زبان معیار را درجة صفر سخن معرفی میکند. «زبان معیار، سبک شخص یا گروه خاصی نیست، بلکه یک گونة کاربردی متداول در بین همگان است؛ همان زبان رسانه و سازمانهای دولتی و نهادهای آموزشی است» (فتوحی، 1392: 40). در واقع هنجارگریزی یا انحراف از معیار، تعریف سبک ادبی است؛ زیرا وقتی در مسیر نرم، هنجار یا زبان معیار حرکت میکنیم در حقیقت از نقش ارجاعی زبان استفاده میکنیم و هرگاه از این نقش و کاربرد دوری کنیم به سمت ادبیات یا سبک ادبی گرایش مییابیم.
2-1-5. گونههای کاربردی زبان و موقعیت گفتار
گونههای کاربردی یک زبان در واقع «صورتهای فـرعی از یک زبان هستند که وجوه اشتراک بسیار و تفاوتهای اندک دارند» (فتوحی، 1392: 50). در حقیقت بهکار بردن یا انتخاب یکی از گونههای کاربردی زبان باعث ایجاد سبک میشود. گونههای کاربردی به سبب متغیرهایی چون: عوامل جغرافیایی، اقتصادی، اجتماعی، جنسی، سنی، قومی، تحصیلی، شغلی و مانند آن ایجاد میشوند (همان: 51).
گونة کاربردی زبان و موقعیت گفتار بر هم مؤثرند، زیرا معمولاً با توجه به موقعیت گفتار است که گونة زبانی انتخاب میشود. «افراد با قرار گرفتن در موقعیتهای اجتماعی متفاوت برحسب نوع رابطة خود با مخاطب، از سبکهای زبانی معین استفاده میکنند» (قاسمی، 1393: 43). منظور از سبکهای زبانی در این سخن، همان گونههای کاربردی زبان است. بر مسألة موقعیت، موضوع و محتوای سخن را نیز میتوان اضافه کرد (غلامرضایی، 1391: 16)؛ زیرا موضوع و محتوای سخن شکل گزینشها را تغییر میدهد و تغییر گزینش مواد زبانی باعث تغییر سبک میشود، همچنان که سبک بوستان سعدی با غزلیات او مسلماً متفاوت است.
2-2. سبکشناسی
سبکشناسان برای سبکشناسی مانند سبک، تعاریف گوناگونی ذکر کردهاند. وردانک سبکشناسی را چنین تعریف میکند: «تحلیل بین زبانیِ متمایزِ متنی خاص و توصیف هدف از بهکارگیری این بیان و تأثیر آن بر مخاطب» (وردانک، 1393: 22). پل سیمپسون[8] میگوید: «سبکشناسی روشی از تفسیر متن است که در آن به زبان اهمیت بیشتری داده میشود» (نقل از فتوحی، 1392: 92). در حقیقت او تفسیر زبانی متن را سبکشناسی میداند. جوزف میستریک[9] سبکشناس چک میگوید: «سبکشناسی عبارت است از بررسی گزینشها و روشهای استفاده از زبانشناسی، فرازبان و شگردهای شناخت زیباییها، صناعات و شگردهای خاصی که در ارتباط کلامی بهکار میرود» (نقل از همان: 92). در این تعریف بررسی گزینشها که همان گزینش واژهها و نحو است و همچنین بررسی نوع بیان، سبکشناسی نامیده شده است که میتوان آن را تعریف کاملی قلمداد کرد، اما باز هم تعریف دقیقی نیست. در حقیقت سبکشناسی، بررسی زبانی متن است و در زبان متن باید همة مسائل آوایی، واژگانی، نحوی، معنایی، بلاغی و نیز فکری بررسی شوند. یک سبکشناس هر چه از علوم مختلف بهرة بیشتری داشته باشد در کارش موفقتر است. سبکشناسی را میتوان فنی مرکب از علوم و فنون مختلفی مانند حکمت، فلسفه، عرفان، تاریخ، دستور زبان، معانی و بیان، نقد الشعر، علم قافیه و عروض و تاریخ ادبیات دانست (بهار، 1382، ج 1: 20).
2-3. سبک فردی یا شخصی
سبک فردی یا شخصی عبارت است از «سبک خاص یک شاعر یا نویسنده که اثر او را از هر اثر دیگری متمایز میکند» (شمیسا، 1393الف: 87). از نظر لیچ نیز هر نویسنده اثرِ انگشت زبانی خاصی دارد (همان: 95). اما شمیسا معتقد است که در عالم هنر هر کسی دارای سبک شخصی نیست: «در عالم هنر، همه صاحب سبک فردی نیستند؛ یعنی بسامد مختصات و ویژگیهای سبکآفرین در آثار آنان آنقدر نیست که باعث تشخص فردی شود» (همان: 87). این نظر جای بحث فراوانی دارد، اما بهطور خلاصه باید گفت که شمیسا نظر خود را در کتابش نقض کرده است؛ زیرا او برای آثار غیرادبی نیز تلویحاً- البته بهدرستی- سبک قائل میشود: «آثار غیرادبی معمولاً سبک ندارند یا بهتر است بگوییم مسألة سبک در آنها اولویت ندارد. حال آنکه در آثار ادبی سبک از مسائل مهم است» (همان: 117). همچنان که فتوحی نیز با آوردن نظرات مختلف زبانشناسان از زبان شخصی هر فرد سخن میگوید (فتوحی، 1392: 75).
نگارندگان معتقدند که هر شخص -چه هنرمند و چه فرد عادی- دارای سبک گفتاری (یا نوشتاری) خاصی است، اما تشخص سبکی که شمیسا از آن سخن میگوید، دامنهای دارد که از کم تا زیاد تغییر میکند و هر هنرمندی میتواند کمابیش دارای تشخص سبکی باشد. هوف میگوید: «سبک فردیِ نویسنده را باید با مقایسة نوشتة او با زبان عادی و رایج دورهاش به دست آورد» (نقل از شمیسا، 1393الف: 70). در نتیجه سبکشناس باید نرم یا معیار زبان عادی و رایج در دورة هنرمند را بداند و آن را در سبکشناسیاش در نظر بگیرد.
3. سبکشناسی عملی
پیش از ورود به سبکشناسی یک اثر باید روش و رویکرد آن و همچنین زمینه و پیکرة کار مشخص شود. دو رویکرد عمده در سبکشناسی، یکی توجه به زبان و دیگری توجه به بیان است. برخی از سبکشناسان مانند شارل بالی[10] تنها به زبان اهمیت میدهند و برخی دیگر مانند کارل فوسلر[11] و لئو اسپیتزر[12] تمامی عناصر یک اثر هنری را مهم میدانند. سبکشناسان آمریکایی و انگلیسی این دو جریان را به هم آمیختهاند (شمیسا، 1393الف: 145-146).
با توجه به ارتباط تنگاتنگ زبان و اندیشه باید گفت که مختصات زبانی و مختصات فکری به هم وابسته و بر هم مؤثرند؛ «شکل است که به محتوا سمتوسو میدهد و بالعکس؛ یعنی محتوا نیز تعیینکنندة حرکت شکل و شکلگیری و شکلپذیری و تعیینکنندة نوع اثر است» (علویمقدم، 1377: 43). این سخن در حقیقت گسترشیافتة نظر جرجانی است: «الفاظ مادام که با نوع و کیفیت خاصی منظم نشوند و با هم تألیف نیابند و در ترکیب آنها راهی انتخاب و راهی دیگر ترک نشود، افادة معنی نمیکنند» (جرجانی، 1366: 2). در نتیجه هر دو مورد (لفظ و معنی) را با هم و در ارتباط با هم باید مورد بررسی و تحلیل قرار داد. حتی از نظر ریچاردز[13] «پیوند نزدیک و تنگاتنگ میان فرم و محتوا، سبک در شعر را پدید میآورد» (علویمقدم، 1377: 51). درنتیجه رویکردی که از همة رویکردها بهتر مینماید، رویکرد ساختگرایانه است. هدف سبکشناسی ساختگرا آن است که از شکل و ساخت به معنای پیام برسد و اینکه چگونه میتوان میان آواها، واژهها و ساختهای نحوی تناسب ساختاری یافت و از دل آنها به سبک رسید (فتوحی، 1392: 146).
بهترین راه برای بررسی ساختگرایانة یک اثر، سبکشناسی لایهای است که پیشتر در مقدمه معرفی شد. باید در نظر داشت که «کار سبکشناسی بر پایة بسامد رخدادهای زبانی استوار است» (همان: 209)؛ یعنی اگر رخدادی زبانی دارای بسامدی قابل ملاحظه نباشد، ویژگی سبکی شناخته نمیشود و تا هنرمند از آن مختصه به عنوان یک موتیف یا یک چیز تکرارشونده استفاده نکند، نمیتوان آن را ویژگی سبکی دانست. «در تحلیل سبکشناسانة متن بنا نیست هر فرم یا ساختاری را مورد بررسی قرار دهیم، بلکه اساس کار ما را فرمها یا ساختارهایی تشکیل میدهند که برجستهتر از دیگراناند» (وردانک، 1393: 25). مسألة دیگری که شاید تاکنون در سبکشناسی به آن پرداخته نشده است، آن است که عدم استفادة یک شاعر از یک تمهید شاعرانه یا هنرسازه نیز ویژگی سبکی بهشمار میآید؛ زیرا هنگامی که شاعر یا نویسنده علاقهای به استفاده از یک تمهید خاص نداشته باشد به فردیت و نوع نگرش او بازمیگردد و از آنجا که اولین ویژگی سبکساز، فردیت مؤلف است، این دیدگاه اثبات میشود.
4. کمالالدین اسماعیل و اثیر اومانی
کمالالدین اسماعیل معروف به خلاقالمعانی از شاعران بزرگ قرن ششم و هفتم ایران است. او مانندِ دیگر شاعران همدورة خود مداح است و جزو آخرین قصیدهسرایان شعر فارسی به روش گذشتگان بهشمار میرود. «وی نیز مانند پدر روزگار را در مدح اکابر اصفهان و شاهان معاصر خود گذرانیده بود» (صفا، 1378، ج 2: 871). یان ریپکا[14]، کمالالدین را در شاعری بالاتر و مشهورتر از پدرش میداند؛ «برخلاف پدر،
کمتر دستخوش احساسات است؛ لکن در عوض، سبکش پختهتر و شعرش از لحاظ مضامین و معانی تازه غنیتر است و از اینروست که خلاقالمعانیاش خواندهاند»
(ریپکا، 1381: 302). همچنین «قبل از سعدی اولین کسی است که در غزل تحولی ایجاد کرد» (شمیسا، 1393ب: 209).
یکی از شاعرانی که کمالالدین با او در ارتباط بوده و در ستایش یکدیگر شعر نیز سرودهاند، اثیرالدین اومانی است. اثیرالدین در قصیدهای کمالالدین را مدح کرده و کمالالدین نیز در پاسخ به آن، قصیدهای با همان وزن و قافیه سروده است. اثیرالدین عبدالله اومانی از شعرای معروف قرن ششم و هفتم هجری قمری است که تصحیح انتقادی دیوان او در سال 1390 انجام گرفته است. ذبیحالله صفا سبک شعری او را نزدیک به سبک انوری معرفی میکند و در تمایز آنها میگوید: «وی در شعر بیشتر متمایل به سبک انوری است و با آنکه آن علوّ طبع و قدرت بیان و فصاحت گفتار انوری در او نیست، امّا چون سادگی بر طبع او چیره است، اشعار او سهلتر و سلیستر و شیرینتر به نظر میآید» (صفا، 1378، ج 3: 402).
5. سبکشناسی لایة آوایی
همانطور که پیشتر گفته شد، در سبکشناسی لایة آوایی ویژگیهای آوایی و اموری که باعث ایجاد موسیقی در شعر میشوند، مورد بررسی قرار میگیرند. نوع انتخاب آواها نگاه زیباییشناسانة هر شاعر را میتواند نشان دهد. در این لایه میتوان به آرای صورتگرایان روس[15] دربارة موسیقی آواها توجه کرد. آنها در این مورد اصطلاح «زائوم» را ایجاد کردهاند که مقصود از آن «حالت تشخص سحرآمیز کلمه است که معنی جدیدی را در فضای زبان به وجود میآورد؛ ترکیب اصوات زبان به صورتی آزاد و به گونهای که عهدهدار بیان عاطفی باشند» (شفیعیکدکنی، 1391: 139)؛ میتوان آن را نوعی واجآرایی در شعر نامید. همچنین «ساختگرایان آمریکایی برای بررسی خوشآهنگی و گوشنوازی اثر مانند فرمالیستها میکوشیدند تا طرح تکرار صداها را کشف کنند» (شمیسا، 1388: 194).
در انتخاب واژهها است که شاعر بهطور خودآگاه یا ناخودآگاه، واجها یا آواهای کلام خود را برمیگزیند؛ همچنین است که «صورتگرایان روس نشان دادند که «کلمه» در شعر، ارزشی ذاتی و جمالشناسیک دارد و به هیچ روی وظیفة انتقال معنی به مخاطب را ندارد» (شفیعیکدکنی، 1391: 133). درنتیجه نقش آواهای واژهها در ایجاد موسیقی شعر و همچنین ایجاد و رسایش معانی زیباتر بسیار مهم و مؤثر است.
5-1. سبکشناسی وزن اشعار دو شاعر
مهمترین ویژگیای که باعث ایجاد موسیقی در شعر میشود، وزن است؛ بهخصوص در شعر کلاسیک و نیمایی، وزن عامل اصلی آهنگ و ریتم شعر بهشمار میآید. وزن شعر، موسیقی بیرونی شعر را تشکیل میدهد و در واقع اولین آهنگی است که خواننده یا شنونده دریافت میکند. «در واقع وزن شعر را میتوان آرایش ریتمها در شعر دانست» (قاسمی، 1393: 129). از آنجا که «وزن یک شعر از نظرگاه شاعر، انتخابی و اختیاری نیست و شاعر وزن را به طور طبیعی از نفس موضوع الهام میگیرد» (شفیعیکدکنی، 1393: 50)، میتوان گفت که وزن شعر رابطة مستقیمی با سبک شعر و خصوصاً فردیت شاعر دارد، زیرا از ناخودآگاه شاعر میتراود.
با توجه به وزنهایی که کمالالدین اسماعیل در اشعارش استفاده کرده است، میتوان گفت که وزن مورد علاقة او «مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن» یا همان بحر مجتث مثمّن مخبون محذوف است. این وزن در قصاید و قطعات، رتبة اول را دارا است که بجز غزلیات، حدود 33 درصد ابیات او را دربر میگیرد و در غزلیات نیز این وزن در رتبة دوم قرار میگیرد. کمالالدّین در غزلیات، وزن «فاعلاتن مفاعلن فعلن» یا همان بحر خفیف مسدّس مخبون محذوف را بیش از وزن پیشین استفاده کرده است. این وزن در قطعات و قصاید نیز رتبة بالایی دارد -نزدیک 12 درصد- و شاعر، معمولاً در قصاید و قطعات کوتاه از آن بهره برده است. اگر نیک بنگریم، این دو وزن بسیار شبیه هم هستند؛ از آنجا که رکن «فعلاتن» در ابتدای مصرع، جای «فاعلاتن» را میگیرد و برعکس، میتوان گفت که تنها تفاوت این دو وزن در این است که وزن اول، یک رکن؛ یعنی «مفاعلنِ» اول را بیشتر دارد. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که این دو وزن در ضمیر شاعر نهادینه شدهاند و او در اغلب اشعارش از یک وزن یا آهنگ بهره برده است. در مورد اثیر اومانی نیز باید گفت که وزن اول در قطعات و قصاید او رتبة اول را دارد و نزدیک یکسوم اشعار او
-یعنی 5/32 درصد- را دربر میگیرد، اما وزن دوم در اشعار اثیر رتبة بالایی ندارد
-کمتر از 4 درصد- که نشان میدهد او به این وزن رغبت کمتری داشته است.
وزن دیگری که کمالالدین از آن بهرة فراوان برده است بهطوری که در قصاید در ردة دوم در قطعات سوم و در ترکیببندها در ردة اول جای میگیرد و بجز غزلیات حدود 4/23 درصد از ابیات شعر او را شامل میشود، «مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن» (مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فعل) یا همان بحر مضارع مثمّن اخرب مکفوف محذوف است. این وزن در غزلها در ردة پنجم جای دارد. باز هم اگر یک تحلیل ریتمیک یا وزنشناسانه انجام دهیم، میبینیم که با یک جابهجایی، این وزن با وزن مورد علاقة شاعر یکسان است و در حقیقت این وزن ادامة همان وزن است و در یک دایره قرار میگیرند. بدین ترتیب که اگر رکن آخر وزن «مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن»- یعنی فعلن یا فعلن- را در ابتدا بیاوریم به وزن «مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن» یا «مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل» میرسیم؛ بدین صورت:
فع / لن / مَ / فا / عِ / لن / فَ / عَ / لا / تن / مَ / فا / عِ / لن
مف / عو / لُ / فا / عِ / لا / تُ / مَ / فا / عی / لُ / فا / عِ / لن
به طور کلی، نزدیک نیمی از اشعاری که کمالالدین سروده است در وزنها و آهنگهای تقریباً یکسانی بوده که تکرار هجاهای کوتاه و بلند آنها با یک ریتم است. درحالیکه بررسی وزنهای شعر اثیر اومانی نشان میدهد که او با اینکه از این وزن در 2/9 درصد اشعارش استفاده کرده، اما رغبت چندانی به آن نداشته است و این وزن در سبک او جایگاه ویژهای ندارد.
وزنهای دیگری که کمالالدین از آنها بیشتر استفاده کرده است، وزنهای بحر رمل است، خصوصاً وزن «فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن» یا بحر رمل مثمّن مخبون محذوف (1/9 درصد) و وزن «فاعلاتن فعلاتن فعلن» یا همان بحر رمل مسدّس محذوف (5/3 درصد). در نتیجه بحر رمل را نیز میتوان از وزنها و آهنگهای مورد علاقة شاعر دانست. همچنین دو وزن از بحر متقارب؛ یعنی «فعولن فعولن فعولن فعولن» یا بحر متقارب مثمّن سالم و وزن «فعولن فعولن فعولن فَعَل» یا بحر متقارب مثمّن محذوف، رتبة بالایی دارند، اما نمیتوان این دو وزن را جزو سبک وزنی مخصوص شاعر دانست. در مورد اثیر اومانی این قضیه کمی متفاوت است؛ زیرا او علاقة بیشتری نسبت به کمالالدین در استفاده از بحر رمل خصوصاً وزن «فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن» نشان میدهد بهطوری که 22 درصد ابیات او را این وزن تشکیل میدهد و بدین شکل، این وزن رتبة دوم را در وزنهای این شاعر دارد. همچنین اثیر- به نسبت اشعار دو شاعر- اشعار بیشتری در بحر رمل نسبت به کمالالدین سروده است. بنابراین، سبک وزنی دو شاعر تقریباً مشابه هم است و تنها در بحر رمل و وزن «فاعلاتن مفاعلن فعلن» متفاوت است. همچنین کمال نسبت به اثیر از وزنهای متنوعتری استفاده کرده است.
5-1-1. سکتة سبک یا ملیح
سکتة سبُک که گذشتگان به آن سکتة ملیح یا تسکین میگویند از اختیارات شاعری در وزن شعر است. «شاعر مختار است به جای دو هجای کوتاه، یک هجای بلند بیاورد» (شمیسا، 1386الف: 55). این مورد در شعر گذشتگان به وفور یافت میشود که ارتباط چندانی با سبک ندارد، اما یک ویژگی محسوب میشود. برخی نیز تسکین در محل التقای دو رکن را سکتة قبیح دانستهاند (همان: 76) در حالیکه با توجه به رکنبندی جدید، این سکته همان سکتة ملیح است. مثلاً در وزن «مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن»، تسکین بین «فاعلاتُ» و «مفاعیلُ» را سکتة قبیح گفتهاند در حالیکه اگر این وزن را به صورت «مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فعل» تقطیع کنیم، تسکین در «عِلُ» ایجاد میشود که دیگر در محل رسیدن دو رکن نیست. درنتیجه این نوع را باید از مقولة سکتة سبک یا ملیح قلمداد کرد.
با توجه به اینکه کمالالدین از این ویژگی یا اختیار تقریباً در 15 درصد اشعار خود (البته اشعاری که میتوان از این اختیار بهره برد) استفاده کرده، میتوان گفت که او از این اختیار بسیار بهره برده است. مثلاً در بیت زیر، هجای «بان» که هجایی بلند است به جای دو هجای کوتاه آمده است.
دل که بر گرد رخ خوبـان گردد ناچـار
|
|
که به هر بادی چون زلف پریشان گردد
|
(کمالالدین اسماعیل، 1348: 8)
این ویژگی در شعر کمالالدین گاهی باعث زشتی و بدخوانی اشعار او میشود، خصوصاً هنگامی که از آن در چند بیت پشت سر هم استفاده میکند. این امر برای شاعر قدرتمندی مانند او میتواند یک عیب محسوب شود؛ حال آنکه در شعر اثیر این ویژگی بسیار کم (حدود 2 درصد) است و این امر باعث شده است که اشعار اثیر نسبت به اشعار کمال از روانی بیشتری برخوردار باشد.
5-2. سبکشناسی ردیف در اشعار دو شاعر
در کتابهای عروض و قافیه تعاریف مختلفی برای ردیف آوردهاند، اما شاید بهترین تعریف این باشد که «ردیف واژه یا واژههایی است که پیوسته یا گسسته در یک یا چند معنی، پس از قافیه در پایان مصرع یا بیت میآید» (محسنی، 1382: 20). در این تعریف مشخص نشده است که ضمایر نیز جزو ردیف بهشمار میآیند یا خیر، اما مؤلف در ادامة کتابش ضمایر را نیز جزو ردیف دانسته است. به هر حال از نظر نگارندگان، هر واج یا واژه یا ترکیبی از این دو که پس از حرف رَوی- واج پایانی هجای قافیه- قرار گیرد، ردیف بهشمار میآید. مثلاً در بیت «دهد هر دم لب خندان غنچه/ نشانی از دل ویران غنچه»، واج «ن» در «خندان» و «ویران» حرف رَوی است؛ بنابراین تنها «غنچه» در این بیت ردیف نیست، بلکه «ـِغنچه» ردیف است؛ زیرا شاعر مجبور است تا پایان شعر «ـِ» را به همراه «غنچه» التزام کند. «از این نظر که آن حروف پس از حرف اصلی قافیه که رَوی باشد، تکرار میشوند، در حقیقت نوعی ردیف به حساب میآیند» (شفیعیکدکنی، 1393: 124). البته برخی حروف مانند «ه» بیان حرکت و «ی» (مصدری، نسبت یا فعلی) میتوانند به «رَوی» بچسبند که تنها این دو حرف در زبان فارسی هستند که میتوانند حرف وصل (یا شبه ردیف) به حساب آیند. مثلاً در بیت زیر مصوت «ا» حرف روی و مصوت «ی» حرف وصل است:
مـرا دلـی اسـت ز انـواع فکـر سـودایی
|
|
که هیـچ گونه رهش نیست سوی دانایی
|
(کمالالدین اسماعیل، 1348: 12)
ردیف در شعر از آنجا که در حیطة «تکرار» قرار میگیرد و نیز به دلیل آنکه تکراری دلنشین است و در جایگاه مناسبی قرار دارد، میتواند از هنرسازهها یا آرایههای لفظی شعر دانسته شود. ردیف جزو اختصاصات شعر پارسی است و هر نوع واژهای میتواند ردیف قرار گیرد، بدین ترتیب ردیف را به دو دسته میتوان تقسیم کرد: یکی ردیف فعلی و دیگری ردیف غیرفعلی. «ردیف فعلی»، هر نوع واژهای است که در مقام فعل باشد، اعم از فعل ساده، اسنادی، مجهول و... . «ردیف غیرفعلی» نیز شامل هر واژه، ترکیب یا گروهی است که در مقام فعل نباشد؛ در این نوع، ضمایر، نشانههای جمع، حرفها و تکواژهایی چون: تر، «ی» نکره، فعل مرکّب یا ترکیباتی که در آنها فعل بهکار رود نیز قرار میگیرد؛ مانند «عشق است». از آنجا که استفاده از ردیف غیرفعلی نسبت به ردیف فعلی دشوارتر است، فعل مرکب و ترکیباتی را که در آنها فعل است در «ردیف غیرفعلی» باید قرار داد؛ زیرا آوردن ردیفِ چندواژهای نیز دشوار است.
همانطور که اشاره شد، آوردن ردیف فعلی آسانتر از ردیف غیرفعلی است، زیرا اولاً جایگاه فعل در زبان فارسی پایان جمله است و ردیف نیز در پایان بیت میآید؛ ثانیاً برای یک فعل، راحتتر میتوان گزارههای متفاوتی آورد تا آنکه برای یک واژه، ترکیب یا ضمیر. البته درجة سختی ردیفهای فعلی و ردیفهای غیرفعلی میتواند با هم متفاوت باشد. مثلاً در ردیفهای فعلی، فعلهای اسنادی مانند: است، شد و بود، ردیفهای آسانتری نسبت به دیگر فعلها هستند و فعلهای امر یا نهی میتوانند سختتر از فعلهای خبری باشند. در ردیفهای غیرفعلی نیز ضمایر و نشانههای جمع راحتتر از فعلهای مرکب هستند و فعلهای مرکب میتوانند راحتتر از اسمها یا ترکیبهای دیگر باشند.
با توجه به اشعار کمالالدین اسماعیل باید گفت که او شاعری است که به «ردیف» اهمّیت فراوانی میدهد و استفاده از ردیفهای دشوار جزو مختصات سبکی اوست. او در بیشتر قصیدهها و قطعات بلندش از ردیف استفاده کرده و در 83 درصد از غزلهایش ردیف بهکار برده است. در اشعار او ردیف فعلی مسلماً بیش از ردیف غیرفعلی است، اما او به شکلی کاملاً عامدانه ردیفهای غیرفعلی متنوع و خاص در شعر خود میآورد تا قدرت شاعری خود را به نمایش بگذارد. درنتیجه آوردن ردیفهای غیرفعلی، جزو سبک مخصوص او بهشمار میرود:
گشت آشکـاره راز دلـم بر زبـان اشـک افگنـده پـاره پـاره دلـم در دهــان خلـق
|
|
از چشم خلق از آن بفتادم به سان اشک زان پـاره پاره مینهمش در دهان اشک
|
(کمالالدین اسماعیل، 1348: 792)
ای مـرا کـرده مـشـوّش زلـفـت تـا کـه در خستهدل ما پیـوسـت
|
|
وی ز گل سـاخته مفـرش زلفت نیـسـت خـالی زکشاکـش زلفت
|
(همان: 786)
منـم امـروز و یـکی مطـرب و جـایی خـالی خــانـهای خــرد ولیـکـن چـو نگــارستـانـی
|
|
شیشـهای پـر ز می و صحن و سـرایی خالی خوش و از زحمت هـر خـانه خـدایی خالی
|
(همان: 704)
از کارهای جالب توجه کمالالدین آن است که اعضای بدن چون: چشم، سر، دست، پای و گوش را به عنوان ردیف بهکار برده است و در ابیات متعدّدی که از آنها استفاده کرده، تصاویر و معانی گوناگونی آفریده و هیچگاه ردیفهای دشوار، او را به دردسر یا مهملگویی نینداخته است. «این ردیفهای اسمی از جهت موسیقایی تشخص خاصی به شعر میدهند و تمام قصیده و ابیات آن بر محور همان واژة ردیف میچرخد» (نقابی، 1382: 210). همچنین او در قصیدهای ردیف را از «میآمد» به «میآید» تغییر میدهد (کمالالدین اسماعیل، 1348: 221-224)؛ شفیعیکدکنی در این باره میگوید: «این خود کوششی بوده است برای رهایی از تسلط ردیفها، اگرچه این کار را دیگران پس از او نکردهاند... اما در حقیقت ابتکاری و هنری است و مجالی است برای آزادی بیشتر از قید ردیفها و در عین حال استفاده از موسیقی خاص ردیفها» (شفیعیکدکنی، 1393: 147). بنابراین، میتوان این هنرسازه را جزو تکنیکها و فنون شاعری او دانست. او همچنین در یک ترکیببند در بند اول «گل»، در بند دوم «شکر» و در بند سوم، «گل و شکر» را ردیف میکند، سپس در ادامة همین ترکیببند، ابتدا واژة «زر» و بعد واژة «گهر» و پس از آن «زر و گهر» را در جایگاه ردیف قرار میدهد (کمالالدین اسماعیل، 1348: 182). این ترکیببند نشاندهندة اوج هنر شاعر و استفادة کاربردی او از ردیف است. نکتة دیگر آنکه ردیفِ «باد» در اکثر ترکیببندهای شاعر در آخرین بند آمده و شاعر در آنها، ممدوح خویش را با این فعل دعایی، با گزارههای متفاوت دعا کرده است.
ردیفهای دیگری که به شعر کمال تشخّص بخشیده است، عبارتاند از: «شکوفه» (106 بیت)، «نرگس» (83 بیت)، «روشن» (68 بیت)، «برف» (58 بیت)، «پرده» (53 بیت)، «شیرینی» (46 بیت)، «شُکر» (44 بیت)، «سخن» (سه قصیدة 32، 16 و 18 بیتی)، «خاک» (23 بیت) و «گرسنه» (25 بیت). همچنین ردیفهای مهم در غزلها، ترکیببندها یا قطعات کوتاه او از این قبیلاند: از ما بدرود، اسماعیل، روزگار، خویش، موش، باشد چنین، از او دارم، طمع، مردم، رهی، خواجه فلان، چه میخواهی، سیر، عقل، دلها، خالی، خوشتر است، زلف توست، گوش، لبت، حاصل نیست، بر آتش، کجا برم، آرزو کردهست، زلفت، دامن، اشک.
اثیر اومانی نیز در 32 قصیده از 57 قصیدة خود ردیف بهکار برده است که حدود 56 درصد میشود و این نشان میدهد که او به آوردن ردیف خود را ملزم میداند و میتوان این امر را جزو سبک او دانست. البته بیشتر ردیفهایی که اثیر در اشعارش آورده است، ردیفهای فعلی است و ردیفهای غیرفعلی در اشعار او کم است و از مهمترین آنها میتوان آتش، ـِ گندم، در چشم، خانه، خالی، هیچ، هیچ نیست، شیرینی، سفینه و غاشیه را نام برد.
دلم چون جو شد از تیمار گنـدم
|
|
نـدانـم تـا چه سـازم چـار گندم
|
(اثیر اومانی، 1390: 287)
زهی خوش آمده رویت مرا چو جان در چشم
|
|
چه ناخوش است مرا بی رخت جهان در چشم
|
(همان: 300)
این در حالی است که در ترکیببندها، قطعات کوتاه و غزلهای او ردیفهای غیرفعلی متنوعتری وجود دارد که به دلیل کمی ابیات، شاعر توانسته راحتتر از این نوع ردیفها استفاده کند. در کل، اثیر به ردیف اهمیت داده، اما خود را درگیر ردیفهای دشوار نکرده است، زیرا میدانسته در این امر مانند کمالالدین شاعر قدرتمندی نیست.
5-3. سبکشناسی قافیه در اشعار دو شاعر
قافیه در شعر، نقشی اساسی در ایجاد موسیقی شعر ایفا میکند؛ «قافیه نیز گوشهای از موسیقی شعر است؛ در حقیقت قافیه خود یکی از جلوههای وزن است و یا بهتر بگوییم مکمل وزن است» (شفیعیکدکنی، 1393: 52). تعریف زبانشناسی قافیه در واقع «همآوایی ناتمامی است که از تکرار یک یا چند صوت با توالی یکسان در پایان آخرین واژههای نامکرر مصراعها یا بیتهای شعر و گاه پیش از ردیف پدید میآید» (حقشناس، 1370: 62). آنچه قافیه و واژههای همقافیه را میسازد، هجای پایانی واژههای قافیه است منهای صامت ابتدایی هجا؛ مثلاً در دو واژة «زبان» و «جهان»، هجای «ان» نقش قافیهسازی دارد. باید دقت داشت که صامت ابتدایی هجای پایانی متغیّر است و نقش اساسی را مصوّت بازی میکند. به طور کلی، قافیه نمیتواند نقش سبکسازانه داشته باشد و در بحث سبکشناسی تنها میتوان قافیههایی را که شاعر بیشتر از آنها بهره برده است، معرفی کرد. حتی مانند وزن، نمیتوان نقش علاقهمندی برای آن قائل شد؛ مگر آنکه شاعر از قافیههای خاصی با بسامد بالا استفاده کند که سبکساز باشند.
بیشترین قافیهای که کمالالدین از آن استفاده کرده است، قافیههایی است که به هجای «ان» ختم میشوند (با حذف صامت ابتدایی)، مانند میان، جهان و زبان. اثیر نیز از این قافیه در اشعارش بیشتر استفاده کرده است. این قافیه جزو پرکاربردترین قافیههای شعر پارسی است، درنتیجه تنها میتوان گفت که دو شاعر با این نوع قافیه راحتتر بودهاند و به همین دلیل از آن بیشتر بهره بردهاند. قافیههایی که در اشعار دو شاعر در ردة بعد قرار میگیرند به هجاهای «ـَ ر» (مانند: سر، خبر)، «ار» (مانند: کار، بار) و «ا» (صبا، سرا) ختم میشوند؛ این قافیهها نیز جزو پرکاربردترین قافیههای شعر پارسیاند. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که دو شاعر در آوردن قافیهها همسلیقه بودهاند.
در یک نگاه کلّی به نظر میرسد که تنوعطلبی کمالالدین اسماعیل در استفاده از قافیههای مختلف و گوناگون در اشعارش- خصوصاً در قطعات- نسبت به شاعران دیگر بیشتر است. او گاهی با کلمههایی قافیه میسازد که شاعران دیگر کمتر از آنها استفاده کردهاند، زیرا آنها به هجاهایی ختم میشوند که کلمههای کمی میتوان برای قافیة آنها یافت. مثلاً با هجای «اس» قصیدهای 27 بیتی سروده و کلماتی مانند: «اساس»، «سپاس»، «حواس»، «قیاس» و «الماس» را به عنوان قافیه آورده است (کمالالدین اسماعیل، 1348: 166)؛ یا با هجای «ـِع» قطعهای 31 بیتی سروده و واژههایی مانند: «مجامع»، «منافع»، «قاطع» و «شارع» را همقافیه قرار داده است (همان: 272). از اینگونه قوافی میتوان به قافیههای «ـِق» در 53 بیت (همان: 289)، «یع» در 30 بیت (همان: 351)، «یل» در 27 بیت (همان: 482)، «اغ» در 22 بیت (همان: 467) اشاره کرد. این ویژگی، ویژگی سبکسازی نیست، اما نشان از آن دارد که شاعر به دنبال تجربههای جدید و نشان دادن توانایی خود به دیگران بوده است و یا میخواسته به شعر خود تنوع ببخشد و قافیهها را از یکنواختی درآورد. این مورد در شعر اثیر دیده نمیشود. همچنین میتوان استفاده نکردن از قافیة درونی را جزو سبک اشعار این دو شاعر دانست. سهم قافیة درونی در اشعار آنها به قدری کم است که میتوان آن را نادیده انگاشت.
5-4. سبکشناسی بدیع لفظی
بدیع لفظی در لایة آوایی کلام باید مورد بحث قرار گیرد؛ زیرا اینگونه صنایع یا آرایهها به موسیقی شعر و آهنگینتر شدن آن یاری میرسانند. البته باید به خاطر داشت که ایجاد موسیقی و آهنگی که ارتباطی با معنا نداشته باشد، فایده و زیبایی چندانی ندارد، همچنان که عبدالقاهر جرجانی میگوید: «نه تجنیس مقبول است نه سجع نیکوست، مگر آنکه آن را معنی طلب کرده باشد، چنان که گویی شاعر از آوردنشان گزیری نداشته»
(نقل از زرینکوب، 1371: 87).
عفت نقابی دربارة بدیع لفظی در شعر کمال میگوید: «باید گفت که این جنبة موسیقایی شعر کمال، لاغرترین بعد موسیقایی شعر اوست» (نقابی، 1382: 220)؛ این در حالی است که در شعر کمال این مورد به صورت کاملاً متعادلی بهکار رفته است. هنگامی که موضوع شعر، نصیحت، موعظه یا طلب است، شاعر کمتر در بند بدیع لفظی است و کمتر از آن بهره میگیرد، اما وقتی پای تشبیهات و استعارات و ایجاد ترکیبات جدید میرسد، حتی در موضع موعظه نیز از بدایع لفظی نمیگذرد و شعر را از لحاظ آوایی غنی میکند. باید گفت که وجه بدیع لفظی یا موسیقی درونی در شعر اثیر نسبت به اشعار کمالالدین کمی بیشتر است که در ادامه شرح آن خواهد آمد.
5-4-1. تکرار واجها و هجاها (واجآرایی یا هجاآرایی)
واجآرایی یا هجاآرایی از عواملی است که موسیقی درونی شعر را بالا میبرد. «این موسیقی درونی را میتوان در چارچوب فرآیند برجستهسازی زبان و آشناییزدایی جای داد؛ بهویژه اگر این نوع هماهنگیهای صوتی با فضا و زمینة موضوعی و عاطفی شعر مناسب باشد» (علویمقدم، 1377: 116). تکرار واج یا هجا را برخی به دستههای متنوعی چون واجآرایی و همصدایی و تکرار هجا تقسیم کردهاند (شمیسا، 1386ب: 75-73). در تکرار واجها باید دانست که صامتهای سایشی مانند «س» و انواع آن در زبان فارسی (ث و ص)، «چ»، «خ»، «ز» و انواع آن، «ر»، «ژ»، «ش»، «ف» بیشتر به نظر میآیند و وجود حداقل 2 تا از آنها بهطوری که نزدیک هم باشند، باعث ایجاد موسیقی و آهنگ در شعر میشود، اما صامتهای انسدادی باید تکرار بیشتری داشته باشند تا شعر را آهنگین کنند. مصوتها نیز باید چندین بار تکرار شوند. میتوان گفت بهترین موسیقی را تکرار هجاها ایجاد میکند که با دو بار تکرار، تولید میشود.
این نکته قابل تأمل است که گاهی شاعر بهواسطة آنکه صامتی را تکرار کند، واژة خاصی را گزینش میکند تا به آهنگ و موسیقی شعر بیفزاید. این فن را نیز باید جزو واجآرایی دانست. مثلاً در بیت زیر، شاعر به جای واژة «سنجق» میتوانست واژة «رایت» یا «پرچم» را بیاورد، اما به دلیل آنکه صامت «س» تکرار شود، واژة سنجق را انتخاب کرده است:
ای تیـر دیده دوز تو از کیـش ما رَمَیت
|
|
وی سنجـق سپـاه تـو خیـل مسـوّمین
|
(کمالالدین اسماعیل، 1348: 4)
از اینگونه ترکیبها که واژهای به دلیل تکرار واج انتخاب میشود در اشعار کمالالدین اسماعیل بهوفور یافت میشود که این فن را میتوان جزو ویژگی سبک او دانست. بهطور کلی، کمالالدین در قصاید حدود 15 درصد و در غزلها حدود 5/12 درصد از واجآرایی استفاده کرده است و این آرایه نسبت به آرایههای لفظی دیگر در قصاید او پربسامدتر است؛ این امر نشان از علاقة بیشتر شاعر به این آرایه دارد. البته عفت نقابی جناس را در شعر او پربسامدتر از آرایههای لفظی دیگر میداند (نقابی، 1382: 220)؛ بررسی شعر کمال نشان میدهد که در قصاید، آرایة واجآرایی و در غزلها آرایة تکرار سهم بیشتری دارند. در اشعار اثیر، بسامد این هنرسازه بیشتر به چشم میخورد. او در اشعار خود حدود 21 درصد واجآرایی کرده است که نشاندهندة توجه شاعر به این صنعت یا هنرسازه است. او نیز مانندکمالالدین به واجآرایی بیش از دیگر آرایههای لفظی توجه کرده است. با در نظر گرفتن تعداد بالای تکرار واج و هجا در اشعار کمالالدین و اثیر، میتوان گفت که «واجآرایی» یکی از اصلیترین مختصات سبکی اشعار آنها است. نمونههایی از کاربرد این صنعت در اشعار آنها در ذیل میآید:
تکرار «ل»:
در دبیـرستان علـم لایزالـت عقل پیـر
|
|
همچو طفلان از بغل لوح بیان انداخته
|
(کمالالدین اسماعیل، 1348: 1)
تکرار «هـ»:
هنر چو هاء هنر هر دو چشم بر تو نهاد
|
|
کرم چو میـم کرم بر درت ببست میـان
|
(همان: 80)
تکرار «ا»:
هر کجا باز سخای تو به پرواز آید
|
|
نبـود آنجــا شــاهیـن تـرازو طیـار
|
(همان: 180)
«ش، پ»:
ز پشت اسب جدا گشت شاهرخ بر خاک
|
|
پـیـاده مـانـده سـرش پــای پیـل بشخـوده
|
(همان: 28)
«ز (ظ)»:
شو چو سوسن ز غم و بند زر آزاد از آنک
|
|
زرپـرستی صفـت نـرگس کـوتهنظـر است
|
(اثیر اومانی، 1390: 173)
تکرار «س، ز»:
ز خواب زودتر از صبح چون نسیم سحر
|
|
اگرچه سست و ضعیفی و ناتوان برخیز
|
(همان: 255)
تکرار «ش»:
شیـرة انگور تا در عصر باشد نزد شرع
|
|
اولش بئسالشّراب و آخرش نعمالأدام
|
(همان: 286)
باید در نظر داشت که آمارهایی که در این پژوهش آمده، کلی است و اگر یک قصیده یا غزل از اشعار این دو شاعر به طور تصادفی انتخاب شود، ممکن است بسامد هر یک از بدایع لفظی در آن با آنچه یاد شده متفاوت باشد.
5-4-2. تکرار و تصدیر
تکرار واژه یا عبارت وقتی آرایه بهشمار میآید که زیبایی لفظی و موسیقایی به بیت بدهد؛ بنابراین، هر تکراری را نمیتوان آرایة ادبی دانست. مثلاً در بیت زیر تکرار «گاه» باعث زیبایی ظاهری بیت شده است:
تشریف داد ذات تو را از صفات خویش
|
|
گـاهی کریم و گاه رئوف و گهی کریم
|
(کمالالدین اسماعیل، 1348: 5)
همچنین بنا بر جایگاهی که واژة تکراری در بیت قرار میگیرد، میتواند نقش بدیعی بیابد که به انواع آن تصدیر میگویند (شمیسا، 1386: 77). به نظر میرسد این تمهید در شعر کمال و اثیر نسبت به شاعران دیگر بیشتر است؛ بنابراین، میتوان آن را جزو ویژگی سبکی دو شاعر دانست.
تکرار در قصاید کمال حدود 12 درصد و در غزلها حدود 18 درصد است و در اشعار اثیر حدود 13 درصد است. دلیل آنکه تکرار در غزلهای کمال بسامد بیشتری دارد آن است که غزل از لطافت بیشتری برخوردار است و تکرار در آن باعث زیبایی بیشتری میشود. البته باید توجه داشت که استفادة کمالالدین از تکرار، زیباییشناسانهتر و هنرمندانهتر از اثیر است که بررسی دقیق آن در این مقال نمیگنجد. نمونهای از این تکرارها را در زیر میآوریم:
هرچ آن ز عمر خـود بتوانی به شب بدزد
|
|
کاین دزدی چنین به همه مذهبی رواست
|
(کمالالدین اسماعیل، 1348: 18)
سر بر نیاورد فلک از دستِ دست من
|
|
با یـار اگر شبی کنم اندر کنـار دست
|
(همان: 115)
«دل به غمش دادم و جان هم دهم حـال دلـم هـرچـه پـریشـانی است
|
|
گـر لب و دنـدان لب و دندان اوست پـرتـو آن زلـف پـریـشــان اوست
|
(همان: 718)
شد صـد دقیقـه روشن از این کـار و بـارها
|
|
زانگه که خواست طالعت این کار و بار کرد
|
(اثیر اومانی، 1390: 201)
جوهریپیشه است و بیجوهر نباشد یک نفس
|
|
زانـکـه بـیجـوهـر نباشـد کـار او را انـتـظـام
|
(همان: 281)
5-4-3. جناس
جناس از مهمترین بدایع لفظی است که موسیقی شعر را به بالاترین حد خود میرساند. گذشتگان انواع مختلف و گوناگونی برای جناس ذکر کردهاند که میتوان گفت طبقهبندی آنها تا حدود زیادی بیمعنا و غیرکاربردی است و اصولاً آنها تعریف مشخصی از جناس ندارند. «روش تجنیس مبتنی بر نزدیکی هر چه بیشتر واکهاست بهطوری که کلمات همجنس به نظر آیند» (شمیسا، 1386ب: 49). در واقع هر دو واژهای که چند واج آنها یکسان باشد و یا از لحاظ موسیقایی و آهنگ به هم نزدیک باشند، ایجاد جناس میکنند. در این پژوهش، نگارندگان نه به تقسیمبندیهای گذشتگان وقعی نهادهاند و نه به تقسیمبندیهای معاصران؛ بنابراین، دو نوع جناس بیشتر وجود ندارد: یکی جناس تام و انواع آن یعنی: مرکب و لفظ؛ و دیگری جناس ناقص. «جناس تام صنعت کاربرد صورتهای همآوا- همنویسه است با توالی یکسان که دست کم از نظر یکی از نقشهای صرفی، نحوی یا معنایی با یکدیگر متفاوتاند» (صفوی، 1373، ج 1: 284). این تعریف، جناس مرکب را نیز شامل است و اگر از آن واژة «همنویسه» را برداریم، جناس لفظ را نیز تعریف میکند. همچنین باید اشتقاق یا همریشگی را در این بخش بررسی کرد؛ زیرا «از فروع جناس است و بعضی آن را به نام جناس اشتقاق داخل انواع تجنیس شمردهاند»
(همایی، 1389: 51). اشتقاق در مواردی کاملاً جناس است مانند «تعظیم» و «عظیم» و در مواقعی میتوان آن را شبه جناس خواند، مانند «عظمت» و «عظیم».
در شعر کمال و اثیر جناس تام بهقدری کم است که حتی میتوان از وجود آنها صرفنظر کرد. بنابراین، جناس تام جزو سبک هیچیک از دو شاعر محسوب نمیشود. با این حال، انواع جناس ناقص در شعر هر دو شاعر حضوری قابل اعتنا دارد. در قصاید کمال حدود 12 درصد و در غزلهای او حدود 8 درصد جناس ناقص آمده است و در اشعار اثیر حدود 15 درصد این آرایه بهکار رفته است. بنابراین، جناس ناقص از ویژگیهای سبکی شعر هر دو شاعر است. از این میان، 10 درصد جناسها را در شعر کمال جناس اشتقاق تشکیل میدهد در حالی که در شعر اثیر این حجم حدود 20 درصد؛ یعنی 2 برابر است. درنتیجه سبک جناسپردازی اثیر بیشتر بر جناس اشتقاق استوار است، اما کمال جناس اشتقاق را در حد معمول بهکار برده و از انواع دیگر جناس نیز بهطور متعارف استفاده کرده است؛ تنها میتوان گفت کمالالدین از جناس قلب بیش از دیگر جناسها در اشعار خود بهره برده است.
سرتاسر صحیـفة ما حـرف علت است
|
|
شین شفاعتش به همه علتی شفاست
|
(کمالالدین اسماعیل، 1348: 20)
خاطر تیز تو کان سختکمانی عجب است خانة خصـم تو چــون شـمع مشـمــع زیـبـد
|
|
آمـد از تیـر فلـک راست چو پیکــان بر سر تـا کِـش از دیـده همیریـزد بــاران بر سر
|
(همان: 111)
بر بـاد داد خشک و تـرِ بحـر و کان کَفَت ای بس که زرد و سرخ برآیند از این سپس
|
|
کـز بحـر و کان همیدهد افـزون زر و گهر از شــرم ایـن قـصیـدة مــوزون زر و گهر
|
(همان: 185)
جـز جـام مـی از جملـه جهـان همـدم یـکـدل مینــوش مـی لـعــل ز نـوشـیــنلـب ســـاغـر
|
|
میدان تو که کس نیست وگر هست همان است کآسـایـش جــان در دهــن نــوشلبـــان است
|
(اثیر اومانی، 1390: 188)
گر بدیدی که پی خوان تو در آتش شد تـاب خشم تو اگر آب کند زهـرة خصـم
|
|
آنچنـان آبلـهرو کی کنـدی نـان آتش... چه عجب زانکه گدازد دل سندان آتش
|
(همان: 258)
5-4-4. ترصیع، موازنه و تضمینالمزدوج
ترصیع را مقابل هم قرار گرفتن سجعهای متوازی در یک بیت یا مصرع و موازنه را هماهنگ کردن دو جمله با تقابل سجعهای متوازن گفتهاند (شمیسا، 1386ب: 40 و 41). همچنین آوردن دو یا چند سجع در کنار هم را که ایجاد موسیقی کند، تضمینالمزدوج خواندهاند (همایی، 1389: 43). در این پژوهش، ترصیع و موازنه را در شعر شاعران با هم محاسبه کردیم که در این میان سهم موازنه اساساً بیشتر است. در شعر کمال نسبت به شعر اثیر از ترصیع و موازنه بیشتر استفاده شده است؛ حدود 5/4 درصد در شعر کمال موازنه و ترصیع آمده است در حالی که در شعر اثیر این مقدار به حدود 1 درصد میرسد. به گفتة شمیسا، آرایة موازنه جزو سبک این دوره محسوب میشود (شمیسا، 1393ب: 175). در مورد سجع و تضمینالمزدوج این آمار برعکس است؛ در شعر اثیر حدود 5/3 درصد و در شعر کمال حدود 5/2 درصد از این آرایه استفاده شده است. همچنین در غزلیات کمال این آرایه حدود 2 درصد آمده است.
باید توجه داشت که این سه آرایه جزو آرایههایی است که شاعران دیگر نیز کمتر در شعر خود بهکار میبرند با این حال آرایة موازنه و ترصیع در شعر کمال بسامد بالایی دارد و نیز تضمینالمزدوج در شعر اثیر. البته نباید آنها را جزو سبک اصلی دو شاعر دانست، بلکه باید جزو سبک آوایی برخی اشعار آنها بهشمار آورد.
بی فرّ طلعتت نبود افتخار شرع
|
|
بی نـور بـاصره نبود اعتبـار چشم
|
(کمالالدین اسماعیل، 1348: 114)
چو بَدو صبح و سحر دولت تو روزافزون
|
|
چو نـور چهـرة خـور طلعـت تو روحافزا
|
(اثیر اومانی، 1390: 159)
در شعر کمال گاهی موازنههایی دیده میشود که تنها یک یا دو کلمة سجع میتوان در آنها یافت؛ این موارد را جزو سجع یا تضمینالمزدوج بهشمار آوردیم:
به کلک مصری کز آب تیره باکش نیست
|
|
بـه تیـغ هنــدی کز آتـشش نیایـد عـار
|
(کمالالدین اسماعیل، 1348: 130)
ای سینة عدو و تهیگاه شخص خصم
|
|
رمـح تو را دثـار و حسام تو را شعار
|
(اثیر اومانی، 1390: 234)
بهطور کلی اگر همة آرایههای بدیع لفظی را در شعر کمال با هم جمع کنیم -بجز ابیاتی که همپوشانی دارند- نزدیک یکسوم کل ابیات را تشکیل میدهد که نشاندهندة آن است که باید انواع بدیع لفظی را جزو سبک او بهشمار آوریم. در شعر اثیر نیز تقریباً همین آمار به دست میآید که همین ویژگی سبکی را بیان میکند و البته نشان میدهد که اثیر به بدیع لفظی بیشتر توجه نشان داده است، زیرا این آمار در شعر او کمی بیشتر است. دلیل آن را نیز میتوان در ضعف نسبی اشعار او نسبت به اشعار کمال دانست که بدین تدبیر این ضعف را پوشانده است تا کمتر به چشم آید.
نتیجهگیری
نتایجی که از این پژوهش به دست میآید به شرح ذیل است:
1- به طور کلی کمالالدین اسماعیل و اثیر اومانی به لایة آوایی اشعار خود توجه ویژهای دارند و سعی کردهاند از نمودهای موسیقایی و آهنگین واژهها به خوبی بهره ببرند تا زیبایی ظاهری و شنیداری اشعار خود را هرچه بیشتر کنند.
2- سبک وزنی اشعار کمال و اثیر تا حدود زیادی به هم مانند است و تنها در بحر رمل با هم متفاوتاند که اثیر از این بحر نسبت به کمال بیشتر استفاده کرده است. همچنین تنوع وزنهایی که کمال بهکار برده از اثیر بیشتر است.
3- کمال، شاعری ردیفپرداز است و از ردیفهای غیرفعلی و دشوار بسیار بهره برده و بهخوبی از پس آنها برآمده است. اثیر نیز شاعری ردیفپرداز است، اما نسبت به کمال کمتر از ردیفهای غیرفعلی و دشوار استفاده کرده و ردیفهای فعلی و ساده در شعر او بیشتر است.
4- سبک قافیهپردازی دو شاعر بسیار به هم شباهت دارد به غیر از آنکه کمالالدین گاهی اشعاری با قافیههای کمکاربرد مانند «اساس، سپاس و...» و «مجامع، منافع و...» سروده است.
5- هر دو شاعر به بدیع لفظی توجه فراوانی دارند بهطوری که واجآرایی را میتوان جزو سبک قصاید کمال و اثیر دانست و آرایة تکرار را جزو سبک غزلیات کمال به حساب آورد. واجآرایی در اشعار اثیر نسبت به کمال بیشتر است. هر دو شاعر در قصاید از آرایة تکرار بهطور تقریباً یکسانی استفاده کردهاند، اما این آرایه در غزلهای کمال بیشتر است.
6- جناس (خصوصاً جناس اشتقاق) در شعر اثیر بیش از شعر کمال آمده است که نشان از آن دارد که این هنرسازه از ویژگیهای سبکی اشعار اثیر است و در شعر کمال نیز مورد توجه است. آرایة ترصیع در شعر کمال جزو هنرسازههای قابل توجه محسوب میشود در حالیکه در شعر اثیر جزو سبک شاعر به حساب نمیآید.
7- با توجه به اینکه سبک آوایی ادوار شعر پارسی؛ یعنی سبک عراقی و آذربایجانی و دیگر دورهها بهخوبی و کامل مورد بررسی قرار نگرفته است، سبک این دو شاعر را نمیتوان مقایسة علمی و صحیحی با سبک دیگر شاعران همعصر و سبک دورة آنها انجام داد. تنها میتوان گفت کمال و اثیر از وزنهای روانتری نسبت به شاعران همدورة خود استفاده کردهاند. همچنین کمال نسبت به دیگران از ردیفهای متنوعتر و دشوارتری بهره برده که جزو سبک او بهشمار میرود.