| تعداد نشریات | 61 |
| تعداد شمارهها | 2,203 |
| تعداد مقالات | 17,958 |
| تعداد مشاهده مقاله | 55,152,332 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 28,871,677 |
نفس و نمادهای مرتبط با آن در شعر عطار نیشابوری | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| متن پژوهی ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مقاله 8، دوره 28، شماره 99، فروردین 1403، صفحه 223-256 اصل مقاله (630.21 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| شناسه دیجیتال (DOI): 10.22054/ltr.2022.64975.3492 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| فاطمه رضایی* 1؛ مهین پناهی2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| 1دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، گرایش ادبیات عرفانی، دانشگاه الزهرا (س)، تهران، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| 2استاد، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه الزهرا (س)، تهران، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| یکی از موضوعات پرتکرار در حوزۀ ادبیات عرفانی، نفس است. در آثار عرفانی، نفس با تعابیر مختلف و عناوین متعددی توصیف شده که اغلب آنها نمادین و رمزی است. این پژوهش در پی رسیدن به این نکته است که عطار نیشابوری در آثار منظومش (الهی نامه، اسرارنامه، منطق الطیر، دیوان اشعار، مصیبتنامه و مختارنامه) برای نفس چه نمادهایی را به کار برده و کدام یک از این نمادها ابداعی خود شاعر است. این پژوهش که مبتنی بر مطالعة اشعار عطار و گزینش شواهد شعری است به شیوة توصیفی و تحلیلی به بررسی نمادهای مربوط به نفس در همۀ آثار منظوم وی پرداخته است. بررسی این اشعار نشان میدهد نمادهای جانوری و همچنین شخصیت های منفی تاریخی- اسطورهای، بیشترین نمود را در رابطه با موضوع نفس داشته است و علاوه بر این، عطار در بیان مفهوم نفس نمادهای تازهای به کار برده که پیش از وی رایج نبوده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| فریدالدین عطار نیشابوری؛ نماد؛ نفس؛ آثار منظوم عطار | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
نفس در متون مختلف دارای مراتب و انواعی است که «نفس امّاره»، «نفس لوّامه»، «نفس ناطقه» و «نفس مطمئنه» از مهمترین گونههای آن در عرفان و متون مذهبی به شمار میروند. سالک با تهذیب و تزکیة خود، نفس امّاره را تحت استیلای خود در میآورد تا بتواند به مرور به مرتبۀ نفس ناطقه و مطمئنه نائل آید و به کمال برسد. از آنجا که این موضوع اهمیت و پیچیدگی زیادی دارد به تصویر کشیدن و عینیت بخشیدن به آن، بدون بهرهگیری از صور خیال و آرایههای ادبی، امری دشوار است. با توجه به آنکه نماد و رمز، طیف گستردهای از معانی را دربر میگیرد، یکی از مهمترین ابزارهای هنری است که به شاعر در بیان مفاهیم انتزاعی و دشوار یاری میرساند. در تعریف نماد یا رمز آمده است: «به چیزی یا عملی گویند که هم خودش باشد و هم مظهر مفاهیمی فراتر از وجود عینی خودش و تفاوت آن با نشانه در آن است که هر نشانه مفهوم ساده و واحدی را دربر دارد؛ مانند چراغ راهنمایی، اما نماد مظهر مفاهیمی پیچیدهتر از نشانه یا علامت است. مانند برگ زیتون با مفهوم صلح که از قدیمالایام مانده است یا تندیس دست بریده در مذهب شیعه. اینگونه نمادها بیانگر زمینة وسیعی از افکار و دیدگاهها هستند و البته در شرایط متفاوت، مفاهیم متفاوتی را میرسانند» (داد، 1371: 500). عطار نیشابوری مانند بسیاری دیگر از شاعران عارف برای به تصویر کشیدن مفاهیم ذهنی خود از ابزارهای هنری بهره جسته است. نمادپردازی، یکی از شیوههایی است که بسیار مورد توجه وی قرار گرفته و شاعر آن را برای عینیت بخشیدن به برخی از مفاهیم انتزاعی خود، مفید دانسته است. وی برای نفس و معادلهای آن، نمادهای مختلفی را به کار برده که برخی از آنها، نمادهای عمومی و برخی دیگر تصادفی (زاییدة ذهن شاعر) است. در این پژوهش نمادهای نفس در همۀ اشعار عطار مورد مطالعه و بررسی قرار میگیرند.
در زمینۀ نماد و نمادپردازی عرفانی به ویژه در شعر عطار نیشابوری تاکنون پژوهشهای مختلفی در قالب کتاب، پایاننامه و مقاله صورت گرفته و هر کدام از این آثار به بررسی بخشی از نمادهای شعری عطار پرداخته است که به این موارد میتوان اشاره کرد: کتاب «تجلی رمز و روایت در شعر عطار نیشابوری» از اشرفزاده (1373) است. اشرفزاده در این کتاب به بیان توضیحاتی دربارۀ اسطوره و روایت پرداخته و در ادامه به داستانسرایی عطار و علت علاقۀ او به داستان پردازی اشاره کرده و در بخش دیگر رمز و تمثیل و روایت را در شعر عطار مورد نظر قرار داده و به بررسی تمثیلات داستانهای عطار پرداخته و در نهایت هم کیفیت کاربرد روایات تاریخی و مذهبی را در آثار عطار مورد تحلیل قرار داده است. رسالۀ دکتری مروارید (1394) با عنوان «بررسی سیر تطور نمادهای حیوانی در قرن ششم با تکیه بر مثنویهای عطار و سنایی» در پی یافتن جایگاه جانوران در آثار سنایی و عطار است. نویسنده در این رساله سعی کرده ردپای این نمادها را طی تاریخ و در متون مختلف پیگیری کند. جانوران مورد بحث در این رساله از سه منظر مورد توجه قرار گرفتهاند: 1- از دیدگاه دینی، 2- در متونی غیر از آثار سنایی و عطار و 3- از منظر مثنویهای مسلم سنایی و عطار. در این پژوهش فقط به ذکر جانورانی پرداخته شده که اولاً جنبۀ حقیقی داشته و ثانیاً سنایی و عطار آن را به عنوان نماد به کار برده باشند که در نهایت بسامد نمادهای جانوری در آثار سنایی برخلاف تصور به مراتب بیشتر از عطار، اما تصویرآفرینیهای عطار از جانوران و نمادهای جانوری به مراتب زیباتر از سنایی دیده شده است. خواجوی (1393) در پایاننامۀ کارشناسی ارشد خود با عنوان «نمادشناسی در منطقالطیر عطار نیشابوری» (1393) به تبیین و تحلیل انواع نماد در منطقالطیر میپردازد. نگارنده پس از تعریف نماد و تبیین اقسام آن در کتب ادبی به استخراج و تقسیم نمادهای منطقالطیر میپردازد و نتیجۀ پژوهش را اینگونه بیان میدارد که نمادهای ابداعی و مذهبی در منطقالطیر هر یک با 24 و 18 عنوان بالاترین بسامد را داشته و نمادهای مرسوم و شناخته شده با 15 عنوان در منطقالطیر نمود داشته است. نماد کوه که یک نماد آرمانی است و دو نماد کیهانی ابلیس و سیمرغ کمترین بسامد را در منطقالطیر عطار داشته است. خانزاده (1390) در پایاننامۀ کارشناسی ارشد خود با عنوان «نماد خاک و رستنیها از دیدگاه عطار و مولوی» به این نکته اشاره دارد که عطار و مولانا از عارفان و شاعران بنام فارسی هستند که جنبۀ رمزی و سمبلیک در آثارشان نسبت به دیگر شاعران برجستهتر است و در پایان به این نتیجه میرسد که این دو شاعر نمادهای خاک و رستنیها را برای زیبا جلوه دادن و احساسی کردن آثارشان به کار نبردهاند، بلکه آن نمادها را صرفاً برای بیان حقیقت درونی خود و انتقال حکمت و معرفت به مخاطب خود ارائه کردهاند. رضایی (1388) در پایاننامۀ کارشناسی ارشد خود با عنوان «نمادهای حیوانی در دیوان و منطقالطیر عطار» پس از تعریف نماد و بیان اقسام آن در نهایت به 39 مورد از مفاهیم نمادین در دیوان و 42 مورد در منطقالطیر دست مییابد که بیشترین مفهوم نمادین حیوانی در منطقالطیر است. ترابی (1397) در مقالة «کارکرد عرفانی نماد رنگ در مثنویهای عطار نیشابوری» به کشف رموز رنگهایی که عطار از آنها با زبانی نمادین برای تأویل مفاهیم باطنی بهره جسته، پرداخته است. رحیمی و همکاران (1393) در مقالة «نمادهای جانوری نفس در متون عرفانی با تکیه بر آثار سنایی، عطار و مولوی» به این نکته پرداختهاند که نفس در ادبیات عرفانی گاهی تجسم و تجسد یافته و بر اساس خصلتی که مورد نظر نویسنده یا شاعر بوده، آن را به اشکالی نشان دادهاند. گاهی برای آن صورت حیوانی تصور کردهاند و برخی حیوانات را نماد نفس قرار دادهاند که حاصل تحقیق، یکی به دست آمدن جانورانی است که نماد نفس تلقی شدهاند و اینکه چرا شاعران مذکور یک جانور را نماد یکی از خصلتهای نفس قرار دادهاند. محمودی (1389) در مقالۀ «بررسی و تحلیل نماد دریا در آثار عطار» پس از بررسی نماد دریا در آثار عطار به این نتیجه میرسد که دریا در آثار عطار، رمز حقتعالی است که موجودات قطراتی از این دریا هستند و تنها راه بازگشت قطره به دریا، فنا شدن و گم شدن در دریا است که نتیجه آن همرنگی با دریا و رسیدن به مقام توحید و یکی شدن با خداست. آذرگون (1383) در مقالۀ «نماد در منطقالطیر عطار نیشابوری» به بررسی نمادهای جانوری در منطقالطیر عطار پرداخته است. با توجه به آنکه پژوهشهای نگاشته شده تنها به بخشی از نمادهای شعری عطار آن هم در برخی آثار وی پرداختهاند و کل نمادهای شعری وی پیرامون نفس، مغفول مانده، نگارش این مختصر ضروری به نظر میرسد.
نمادگرایی و نمادپردازی یکی از شگردهای هنری است که در ادبیات عرفانی بسیار مورد توجه قرار گرفته است. عطار یکی از شاعرانی است که برای بیان مضامین مورد نظر خویش از این آرایة ادبی بهره برده و مضمون عرفانی نفس را با استفاده از نمادپردازی به تصویر کشیده است؛ بنابراین، ضرورت دارد که نمادهای مختلف شعری عطار برای بیان مضمون نفس مورد بررسی قرار گیرد و نمادهای ابداعی عطار در هر شش اثر منظوم او که حوزۀ مطالعۀ این پژوهش است، مشخص شود.
«نفس» یکی از اصطلاحات پرکاربرد و پیچیدة ادبیات عرفانی است. اصطلاح «نفس» در کتابهای مختلف عرفانی به صورتهای متعددی تعریف شده است ««النفس» بعد از قوة طبیعیه عبارت از بخار لطیفى است متولد در قلب که قابل حس و حیوة و حرکت ارادیه است» (موسوی خلخالی، 1322: 197). مهمترین مسألهای که در متون عرفانی، دربارة نفس مطرح شده، پیروی نکردن از آن است: «نعمت بزرگترین، بیرون آمدن است از نفس؛ زیرا که نفس بزرگترین حجابى [است] میان تو و خداى عز و جل» (قشیری، 1374: 227). عرفا، پیوسته پیروان خود را به شناخت، تربیت و تحت اختیار درآوردن نفس توصیه کردهاند «از بهر آنکه از تربیت نفس، شناخت او حاصل شود و از شناخت نفس، شناخت حق لازم میآید» (خوارزمی، 1387: 508). غزالی، شناخت نفس را مقدمهای برای شناخت حقتعالی دانسته است (غزالی، 1389: 42). برای نفس انواعی بیان شده که مهمترین آنها عبارتند از: نفس امّاره، نفس لوّامه، نفس ناطقه و نفس مطمئنه. در تعریف «نفس امّاره» آمده است: «در اوایل تا هنوز ولایت وجود در تحت تصرف استیلا و غلبه او بود، او را نفس امّاره خوانند» (کاشانی، 1325: 59). این نفس در کتابهای عرفانی با اصطلاحاتی نظیر دشمنِ جان، سگِ نفس، فرعونِ نفس و... خوانده میشود. ارتقای این نفس و رسیدن به مراتب ناطقه و مطمئنگی، نیازمند مجاهدت سالک و رهایی از قید تعلقات مادی و دنیوی است. «نفس لوّامه» مرتبة متوسط نفس و نخستین مرحله از تسلط سالک بر هوای خود است؛ «نفس لوّامه نفس بندۀ مؤمن است که پیوسته به روزگار خود تحسر میخورد و بر تقصیرها خود را ملامت میکند و خویشتن را مىترساند و بیم میدهد و به چشم حقارت و مذلت در خود مىنگرد» (میبدی، 1371: 309). این نفس، بر صاحب خود نهیب میزند و وی را از گرفتار شدن در دام تعلقات دنیوی بازمیدارد و امید میدهد تا به مطمئنگی برسد. «نفس ناطقه» که فلاسفه آن را مرتبۀ کمال نفس انسانی میدانند و ملاصدرا فاعل آن را امر قدسی و مفارق از ماده و علایق آن میداند (سجادی، 1338: 336). در تعریف «نفس ناطقه» که با نام «روان» نیز شناخته میشود، آمده است: «حکما گویند که نفس ناطقه انسانى ذاتاً از سنخ مجردات است و بحکم سنخیت مایل است که به اصل خویش اتصال پیدا کند اما پیوند بدن و علائق عنصرى و شواغل حسیه حجاب و مانع او از اتصال به عالم مجردات شده و نالهاش از این است که:
(مولوی، 1373: 53) و هر وقت که حجاب مادیات از میان نفس و عالم مجردات برداشته شد و نفس ناطقه به مبادى عالیه اتصال یافت، صورى که در عالم مجردات موجود است مانند آیینههاى متعاکس در نفس انسانى نقش مىبندد و به هر نسبت که حجابها مرتفعتر شد نقوش و عکوس مترائیه روشنتر و صافىتر خواهد بود» (کاشانی، 1325: 62). نفس مطمئنه گاهی با نام «دل» و گاهی با نام «روح» خوانده میشود و مختص به انبیا، اولیا و بندگان خاص خداوند است؛ «بدان که نفس مطمئنه نفس انبیا و خواص اولیاست که در صف اول بودهاند در عالم ارواح، اگرچه هر نفسى را در اطمینان درجهاى دیگرست از انبیا و اولیا چنانکه شرح داده آمده است: از اصحاب الیمین، اصحاب الشمال و سابقان اهل هر صف و به حقیقت بدان که از مقام امارگى نفس به مقام مطمئنگى نتوان رسید جز به تصرف جذبات حق و اکسیر شرع، چنانک فرمود: «إن النفس لأمارة بالسوء إلا ما رحم ربی»» (رازی، 1322: 184). در اشعار عطار از نفس امّاره و مطمئنه به صراحت نام برده شده و در مواردی که تصاویری نمادین برای نفس ذکر شده -جز یک مورد که نفس لوّامه در قالب اژدهایی به تصویر کشیده شده- نفس امّاره منظور نظر وی بوده که بر این باور است این نفس را باید خوار داشت و آن را به تسخیر خود درآورد و زهر به او چشاند و فقط با کشتن نفس نشان دوستی حق در وجود عارف مشاهده میشود. شاعر برای این مرتبۀ نفس، نمادهایی به کار برده است که برخی نمادها عمومی و برخی دیگر ابداعی و حاصل ذهن خود شاعر است.
«نماد» یا «سمبل»، مهمترین اصطلاح در مکتب سمبولیسم است؛ «سمبولیسم را میتوان هنر بیان افکار و عواطف، نه از راه شرح مستقیم و نه به وسیلة تشبیه آشکار آن افکار و عواطف به تصویرهای عینی و ملموس، بلکه از طریق اشاره به چگونگی آنها و استفاده از نمادهایی بیتوضیح برای ایجاد آن عواطف و افکار در ذهن خواننده دانست» (چدویک[1]، 1375: 11). «نماد مانند تمام مفاهیم هنری تعریف جامع و مانعی ندارد، اما نماد بهعنوان چیزی تعریف میشود که به جای چیز دیگری قرار گرفته باشد. به عبارت دیگر، چیزی است که معنای خود را بدهد و جانشین چیز دیگری نیز بشود» (میرصادقی، 1380: 544). «نماد کلمه، ترکیب یا عبارتی است که بر معنا و مفهومی غیر از آنچه در ظاهر به نظر میرسد، دلالت کند و به خاطر مفاهیم متعددی که در خود پنهان دارد، دستیابی به معنای دقیق آن ممکن نباشد» (میرصادقی، 1373: 281). نماد به خودی خود در عالم بیرون وجود دارد و شاعران، آن را برای بیان مسائل عدیده استخدام میکنند. فروم[2] پس از تعریف رمز و نماد، آن را به سه نوع تقسیم میکند که عبارتند از: الف- نمادهای متعارف یا قراردادی که متضمن پذیرش سادۀ یک وابستگی پایدار است میان نماد و چیزی که نماد مظهر آن است. ب- رمزهای تصادفی که انفرادی و صرفاً تجربهای شخصیاند. ج- رمزهای عمومی یا جهانی که تقریباً برای همه قابل درک است (پورنامداریان، 1396: 13). نمادپردازی یکی از زمینههای ایجاد ابهام هنری و دور نمودن اثر از ابتذال است. نمادگرایی از کهنترین دوران زندگی در میان جوامع انسانی رایج و معمول بوده است. نمادها و نشانههای کهن با رشد و ترقی جوامع انسانی رشد کرده و به تکامل رسیدهاند. استفاده از نمادها و رمزها در آثار ادبی، دلایل مختلفی دارد که از جملة آن میتوان به علاقة ذاتی شاعر به ابهام هنری، پنهان کردن موضوعات مطرح شده از نااهلان، شرایط نامساعد سیاسی- اجتماعی و اختناق و فضای بستة جامعه را نام برد. استفاده از نماد در شعر عارفانه و صوفیانۀ فارسی، موضوعی است که به نظر میرسد توسط سنایی غزنوی آغاز شده و سایر شاعران و نویسندگان عارف و صوفی مسلک نیز از آن استقبال کردهاند «سنایی نخستین شاعر ایرانی است که در گسترة وسیعی به ابداع نمادهای عرفانی در شعر فارسی پرداخت و به زبان نمادین و شخصی دست یافت که بعدها در سنت عرفانی رواج پیدا کرد» (فتوحی، 1393: 224). دلیل عمدة عارفان برای نمادگرایی و نمادپردازی، رمزی و غیرحسی بودن این مفاهیم و دور نمودن آن از دسترس اغیار است. عطار نیشابوری یکی از شاعران عارفی است که در اشعار خود، به ویژه در «مختارنامه» و «منطقالطیر» به نمادگرایی و نمادپردازی توجه وافر نشان داده است و در این راه به خلق نمادهای مختلفی دست یافته است. 4-1. نمادهای جانوری نمادهای جانوری، یکی دیگر از ابزارهای هنری است که به شاعر در تبیین مفهوم مورد نظر خویش و همین طور ایجاد ابهام هنری یاری میرساند. هر کدام از این جانوران، ویژگیهای خاص خود را دارند که شاعر از همین ویژگیها بهره میجوید و نوعی ارتباط پنهان میان مفهوم انتزاعی و جانور مورد نظر مییابد و آن را وسیلة مضمونسازی خود قرار میدهد. عطار نیشابوری برای بیان نفس و مفهوم نمادین آن از جانوران مختلفی که بار معنایی مثبت و همینطور منفی دارند، بهره برده است. وی در این راه از برخی نمادهای قراردادی همچون «خر»، «جغد»، «سگ»، «گاو»، «خوک» و... استفاده کرده و خود نیز به خلق نمادهایی دست زده است. در ادامه به بررسی نمادهای جانوری عمومی و ابداعی عطار برای بیان مفهوم نفس پرداخته میشود (ر.ک: به جدول (1)).
(عطار نیشابوری، 1392: 107) 4-1-1. خر خر، یکی از پرکاربردترین حیوانات در متون نظم و نثر فارسی است. «در بسیاری از روایتهای اساطیری ردپای خر دیده میشود: در طوفان نوح وقتی چهارپایان در کشتی قرار میگرفتند، آخرین آنها خر بود. عیسی هنگام ورود به بیتالمقدس بر خری نشست و به شهر درآمد و کوران و بیماران را شفا داد. در فرهنگ مشرق زمین خر ملانصرالدین مظهر انقیاد و هماهنگی با طنزهای ملا است و برجستگی خاصی یافته است. خر در فرهنگ غرب نماد فقر و مظهر فروتنی و شکیبایی، فرمانبرداری و تنبلی است» (یاحقی، 1382: 321). در بسیاری از موارد، خر به عنوان نماد به کار رفته و سمبل نادانی، بلاهت و بیخردی است. در متون عرفانی و صوفیانه، خر به عنوان نمادی برای جسم و نفس امّاره و در مورد کسانی به کار میرود که در قید و بند تعلقات دنیوی و خواهشهای نفس گرفتار شدهاند. در اشعار نمادین عطار نیشابوری، خر را باید در دستة نمادی غیرشخصی، قرار داد که سمبلی برای نفس امّاره بوده که پیوسته در پی شهوتها و تعلقات دنیوی در تکاپو است.
(عطار نیشابوری، 1394 ب: 144) در جای دیگر نیز عطار، خر را به صورت نمادی برای نفس امّاره به کار برده که به سوء دعوت میکند و صاحب خود را رام و مطیع خویش ساخته است، اما در صورتی که نفس، مُسخر صاحب خویش شود، میتوان آن را مرکب قرار داد و بر آن نشست.
(عطار نیشابوری، 1397، 321) 4-1-2. سگ سگ، یکی دیگر از جانوران نمادین در شعرهای عارفانه است. دیدگاه دوگانهای نسبت به سگ وجود دارد، این حیوان گاه سمبل وفاداری است
(مولوی، 1373: 218) گاهی سگ، نماد پلیدی و ناپاکی است که برای حفظ طهارت جامه و جسم باید از آن دوری گزید. دیدگاه دوم بیشتر مختص متون دینی و مذهبی است. در اشعار عارفانه، سگ نماد نفس امّاره است که در پی استخوان دنیا است. عطار نیشابوری در بسیاری از اشعار خود، سگ را به صورت نماد به کار برده، بیشترین ترکیبی که عطار برای نفس استفاده کرده «سگ نفس» است.
(عطار نیشابوری، 1395: 234) عطار در موارد بسیار متعددی نفس را در قالب «سگ» به تصویر کشیدهاست[3]
(عطار نیشابوری، 1392: 6) عطار، امیدوار است که با ریاضت، نفس امّاره را از قید دنیای مادی برهاند و به نفس مطمئنه تبدیل کند.
(عطار نیشابوری، 1394 الف: 131) وی از نفس سگصفت و پلید خود بیمناک بوده و از وسوسههای آن آگاه است و از خداوند مدد میخواهد تا بتواند از بند نفس امّاره رهایی یابد و به مقام مطمئنگی برسد.
(عطار نیشابوری، 1395: 129) 4-1-3. گرگ گرگ، یکی از جانوران نمادین در شعر فارسی است. این حیوان به دلیل خوی درندهای که دارد در ادبیات مظهر شر، حرص و ستمگری است.
(مولوی، 1373: 910) در اشعار عارفانه، نفس را به دلیل اینکه از غفلت آدمی بهره میجوید و وی را در چنگال قهر خود گرفتار میسازد به گرگی تشبیه میکنند که پیوسته در کمین گلة گوسفندان نشسته است. عطار نیشابوری در بسیاری از موارد در اشعار خود، گرگ را به صورت سمبلی برای نفس امّاره به کار برده که در پی شکار جان صاحب خود است. «گرگ نفس» بیشترین ترکیبی است که وی برای این جانور درندهخوی درون آدمی ساخته است.
(عطار نیشابوری، 1394 الف: 211) عطار، گرگ را سمبلی میداند برای نفسی که در پی نابودی جان صاحب خود است و تنها با توسل به نیروی ایمان و اراده میتوان از آن رهایی یافت[4].
(عطار نیشابوری، 1392: 478) عطار، نفس را مانند گرگی، وحشی به تصویر کشیده که آدمی را به بلای خود گرفتار کرده است، اما وی در پی رام کردن این حیوان درنده است. 4-1-4. گاو گاو یکی از حیواناتی است که در ادبیات و اساطیر ایرانی به دو صورت، مثبت و منفی به کار رفته است. در اسطورههای ایرانی، گاو از اهمیت ویژهای برخوردار بوده و حیوانی مقدس و ارزشمند است. در متون اساطیری در کنار انسان نخستین که «کیومرث» نام دارد از حیوان نخست آفریده به نام «اوکداد» نیز یاد شده است (اصفهانی، 1340: 44). براساس باورهای اسطورهای، این گاو مقدس، تخم تمام چهارپایان و گیاهان مفید را همراه خود به زمین آورده است (یاحقی، 1386: 689). برخلاف اسطورههای ایرانی در ادبیات فارسی، گاو دارای چهرهای منفی است و سمبل تنپروری، زیادهخواری، بیارزشی، غفلت، نادانی و ... است.
(سنایی، 1383: 393) عطار نیشابوری نیز گاو را مترادف با خر به کار برده و آن را سمبل بیخردی و پستی دانسته است:
(عطار نیشابوری، 1395: 327) در متون عرفانی، گاو نماد نفس است که پیوسته در پی پروردن تن است و باید آن را برای رسیدن به نفس مطمئنه قربانی کرد. عطار نیز در اشعار خود به این صفت نفس امّاره اشاره کرده و قربانی نمودن گاو نفس را یادآور شده است:
(عطار نیشابوری، 1394 الف: 210) تن دادن به خواستههای گاو نفس از نادانی است، چراکه گاو، سیریناپذیر بوده پیوسته زمام اختیار تو را در دست خواهد گرفت. 4-1-5. خوک خوک، یکی از حیوانات نمادین و منفی در ادبیات فارسی است که سمبل پلیدی، پستی، حرص، شهوت و ... است. غزالی خوک را سمبل حرص دانسته «پس یا نادان بود چون گاو و یا حریص چون خوک، و یا خوار چون سگ...» (غزالی، 1386: 22). سنایی نیز آن را به صورت نمادی برای آز به کار برده است:
(سنایی، 1383: 578) این دیدگاهی که نسبت به خوک در ادبیات وجود دارد، نشأت گرفته از قرآن و آموزههای دینی اسلامی است. خداوند در قرآن کریم میفرماید: ﴿ ِنَّما حَرَّمَ عَلَیکمُ الْمَیتَه وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزیرِ ...﴾[5]: خداوند تنها (گوشت) مردار و خون و گوشت خوک و ... را حرام کرده است. گوشت این حیوان، حرام و موی و پوست آن نیز نجس بوده و معاملة آن نیز حرام است. خوک پیوسته در میان کثافات زندگی میکند و در پی پرورش تن است؛ بنابراین، مناسبترین نماد برای نفسی است که کثافت و تعلقات دنیای مادی را بر هر چیزی ترجیح میدهد. عطار در چند جای از اشعار خود، خوک را نماد نفس قرار داده و دوری از آن را توصیه نموده است:
(عطار نیشابوری، 1395: 329) در صورت عدم دوری از خوک نفس و غفلت از آن، این حیوان پلید بر تو مسلط خواهد شد و تو را در راه خواهشهای نفسانی به کار خواهد گرفت:
(عطارنیشابوری، 1397: 295) وی نفس و خوک را در کنار هم سمبل پلیدی، پستی و نجاست دانسته است[6]
(عطار نیشابوری، 1394 ب: 168) 4-1-6. پلنگ پلنگ، یکی دیگر از جانوران نمادین در اشعار عارفانة عطار نیشابوری است. پلنگ به سرعت عمل و حملهوری معروف است. عطار، این حیوان را به صورت منفی به کار برده و آن را سمبل نفس دانسته که در پی یک لحظه غفلت و ناتوانی انسان، وی را شکار خواهد کرد.
(عطار نیشابوری، 1394 ج: 145) 4-1-7. مار مار از جمله خزندگان مورد علاقة عرفا برای تبدیل شدن به نماد است؛ «مار جانوری است با ویژگی عجیب و متناقض که آن را اسرارآمیز میکند؛ از جمله اینکه پوست میاندازد؛ یعنی پیوسته جوان میگردد و عمر دوباره مییابد. خوش خطوخال است و همین زیبایی آن ممکن است انسان غافل را وسوسه کند ...» (رحیمی و همکاران، 1393: 163). این ویژگیها و همینطور همکاری با شیطان و دست داشتن در اخراج آدم از بهشت از مار چهرهای منفی در ادبیات عرفانی ترسیم کرده است. مار در اشعار عارفانه در اغلب موارد نماد نفس امّاره است که صاحب خود را میفریبد و وی را زهرآگین میسازد. برای بازگشت دوباره به بهشت، باید بر نفس امّاره پیروز شد.
(عطار نیشابوری، 1397: 261) 4-1-8. کژدم کژدم در نزد بسیاری از اقوام و ملل بار معنایی منفی دارد. آفریقاییان معتقدند نحوست میآورد و ادای نام آن را موجب آزاد شدن نیروهای منفی علیه خود میدانند (شوالیه و گربران[8]، 1385: 300). مولانا آن را کجرو، شبکور، زشت و زهرناک توصیف میکند که کارش «خستن اجسام پاک» است.
(مولوی، 1373: 420) عطار هم بیمناک از این است که در مسیر رسیدن به توحید از نیش کژدم نفس در امان نماند و زهرش او را از چشیدن شهد شیرین توحید بازدارد. «کژدم نفس» جزء نمادهای ابداعی عطار است که پیش از وی به کار نرفته است (ر. ک: به جدول (2)).
(عطار نیشابوری، 1394 ج: 145) 4-2. نمادهای اساطیری پهلوانان و جاوداننامهای اساطیری و تاریخی، باورداشتها و همینطور عناصر آیینی در شعر عطار نیشابوری دارای جایگاه ویژهای است. در بیشتر موارد، عطار با اندکی تغییر در ساختار داستان، این شخصیتها و مضامین را به صورت نمادین به کار برده تا مفاهیم انتزاعی خویش را به کمک آنها به شیوهی غیرمستقیم و رمزگونه بیان کند (ر. ک: به جدول (1)). «اسطوره در هر زمان، شکل و نقش و کاربرد ویژهای دارد و در جریان زمان و در مرزهای جغرافیایی و در میان مردمان گوناگون ممکن است دستخوش دگرگونیهایی شود و نقش تازهای بپذیرد» (سرکاراتی، 1378: 213). این عناصر و شخصیتهای نمادین، تنها به افراد و مکانهای مثبت اختصاص نداشته و در میان آنها نامهای منفی زیادی هم به چشم میخورد. نامهایی همچون فرعون، نمرود، دیو، افراسیاب و... که شاعر به سبب پیشینة ذهنی خواننده نسبت به این اسامی، آنها را نماد نفس دنیاپرست و مکار قرار داده است. 4-2-1. دیو دیو، یکی از چهرههای منفی ادیان الهی و همینطور ادبیات و اساطیر است. «به گفتة مؤلف بندهشن، اهریمن، بدی را، بر آفرینش هرمزد تاخته است و کار او نابودگری است که با سلاح دین جادویی، مردمان را به دوستی خویش و نادوستی هرمزد برانگیزد تا دین هرمزد را رها کنند و به او گروند» (زمردی، 1385: 269). در متون ادبی و حماسی ما از دیو با نامهایی چون اهریمن، ابلیس، شیطان و... نام برده شده که اصلیترین دشمن قوم ایرانی است. «در روایات ملی و حماسی ایران از ظهور گیومرث گرفته تا دورۀ گشتاسپ، همواره سخن از دیوان رفته است و دیوان قدیمیترین دشمن ایرانیانند که آسیب ایشان بیش از تورانیان به ایران رسید و پس از آغاز جنگها و مناقشات ایران و توران نیز تا دیرگاه ادامه داشت» (صفا، 1369: 600). وظیفة این دیو، فریبندگی، اغواگری، بدکنشی و وارونه جلوه دادن امور است. فریفته شدن ضحاک توسط دیو و بوسه زدن دیو بر شانة وی از نمونههای بارز فریبندگی دیو در شاهنامه است. عطار نیشابوری در چند جای از اشعار خود از دیو به صورت نمادین بهره برده و آن را سمبل نفس امّاره دانسته است.
(عطار نیشابوری، 1394 ب: 180) وی سلیمان را مظهر سروری دانسته و نفس را نماد دیو که هرکسی بر آن پیروز شود، کل هستی مسخر وی خواهد شد:
(عطار نیشابوری، 1392: 204) «دیو نفس»، یکی از ترکیبات پرکاربرد در متون عرفانی است:
(همان: 799) 4-2-2. افراسیاب افراسیاب، پادشاه تورانی، یکی از معروفترین دشمنان ایران است. داستان دشمنی وی با ایرانیان و دسیسههای وی، به تفصیل در شاهنامه آمده است. در ادبیات فارسی به ویژه در شعر معاصر، افراسیاب همواره شخصیتی منفی و نماد پادشاه بیدادگر است.
در شعر عطار نیشابوری، افراسیاب نمادی برای نفس است که صاحب خود را مانند بیژن اسطورهها در چاه ذلت گرفتار میکند. "افراسیاب نفس" از نمادهای ابداعی عطار است (ر. ک به جدول (2)).
4-2-3. فرعون فرعون، یکی دیگر از شخصیتهای منفی در شعرهای عرفانی عطار نیشابوری است. هنگامی که در شعر به صورت نماد، شخصیتی فراخوانده میشود، شاعر به پیشینة ذهنی خواننده نیز نظر دارد. فرعون در ادبیات، مظهر ستمگری، ظلم و خودکامگی است. فرعون، مظهر فریبکاری و پنهانکاری است، چراکه خود او میداند، بنده و مخلوق خداوند است با این حال، ادعای خدایی میکند. نفس نیز فریبکار است و خواستههای خود را به صاحب خویش تحمیل میکند و بر آن مسلط میشود. به همین دلیل در اشعار عارفانه، فرعون، سمبلی برای نفس انسان است که وی را به سوی تعلقات دنیوی و خواستههای جسمانی میکشاند.
(عطار نیشابوری، 1392: 230) نخست باید این نفس امّاره را تحت انقیاد خود درآورد و آنگاه به سوی هدایت گام برداشت[9].
(عطار نیشابوری، 1395: 130) انسان، آمیزهای از خوی فرشتگی و شیطانی است که هر کدام صاحب خود را به سمت و سویی میکشد که خواستة اوست. پیروزی بر فرعون درون، قدرت و ارادهای قوی میخواهد.
(عطار نیشابوری، 1397: 368) 4-2-4. نمرود نمرود از جمله شخصیتهای تاریخی منفی و نمادین در شعر عطار نیشابوری است. شاعر، نمرود را نماد نفس امّاره قرار داده که ظالم و دعوتگر به بدی است و باید از میان برداشته شود تا به مقام مطمئنگی رسید.
(عطار نیشابوری، 1384: 15) 4-2-5. اژدها «اژدها جانوری اساطیری است که آتش از دهان میافکند و پاس گنجهای زیرزمین میداشته است. در بسیاری از داستانهای عامیانه بهعنوان مظهر شرّ حضور یافته و در واقع تعبیر دیگری است از کشمکش انسان ابتدایی برای نیل به خودآگاهی» (یاحقی، 1383: 75).
(مولوی، 1373: 94) در عرفان، اژدها دارای چهرهای منفی و ناخوشایند است و نفس امّاره را به آن مانند میکنند که در صورت غفلت آدمی، همه چیز را به کام مرگ خواهد کشاند:
(عطار نیشابوری، 1392: 749) البته عطار در جایی «اژدها» را «نفس لوّامه» دانسته است که جوانی را که مرتکب قتل شده و فرار کرده و دست بر قضا خون آن مقتول بر گردن کسی دیگر انداخته شده، را نهیب می زند.
(عطار نیشابوری، 1394 ب: 240) 4-3. موجودات دریایی دستة دیگر از نمادهای شعری عطار نیشابوری، موجوداتی هستند که در اعماق دریا زندگی میکنند. برخی از این موجودات، نمادهای عمومی و رایج در ادبیات عرفانی هستند و برخی دیگر حامل برداشت شخصی خود شاعر بوده تا در انتقال مفهوم انتزاعی، یاریگر وی باشند (ر. ک: به جدول (1)). عطار همواره در اشعار خود به میزان فهم و دانش مخاطب توجه کرده است، مخاطبانی که برخی، مردم عامی و برخی دیگر، از عارفان بودهاند. بنابراین، قابل حدس بودن نماد و پیشینة ذهنی میتواند به درک مفهوم کمک کند. 4-3-1. ماهی ماهی در چند جای از اشعار عطار به کار رفته و نمادی برای نفس امّاره است که در دریای وجود آدمی پنهان است. برای رهایی از دور باطل این ماهی، همنشین شدن با نفس مطمئنه و غوطه خوردن در دریای حق باید این ماهی را سربرید و از آن رهایی یافت. «ماهی نفس» از نمادهای شخصی عطار است (ر. ک: به جدول (2)).
(عطار نیشابوری، 1397: 261) 4-3-2. نهنگ نهنگ در ادبیات عرفانی از سابقهای دیرینه برخوردار بوده و گاهی به صورت واقعی، گاه نماد و در برخی موارد نیز به صورت تشبیه به کار رفته است. همنشینی با نهنگ خطرناک بوده؛ زیرا این موجود، در چشم به همزدنی هر چیزی را که سر راهش قرار بگیرد، خواهد بلعید. در شعر عطار نیشابوری، «نفس» نهنگی است که در صورت مهار نشدن، همه چیز را نابود خواهد کرد.
(عطارنیشابوری، 1373: 297) وی، نهنگ را نفس و سایر تعلقات دنیوی دانسته که از غفلت آدمی استفاده کرده و وی را به کام خود میکشاند:
(همان: 234) 4-4. زمان و مکان زمان و مکان، یکی دیگر از ابزارهای عطار نیشابوری برای بیان نفس در قالب نماد است (ر. ک: به جدول (1)). در طبیعت، هر فصل، رنگ و جلوهای خاص دارد و زندگی و مرگ را یادآور میشود. ناپایداری دنیا نیز از مفاهیمی است که زمان در طبیعت اثبات میکند. مکانهایی مثل چاه و گور که گرفتاری را به ذهن متبادر میکنند نیز در شعرهای نمادین، کاربرد گستردهای دارند. 4-4-1. خریف خریف یکی از نمادهای پرکاربرد ادبیات فارسی است که معمولاً پیری از آن اراده شده است، اما «خریف نفس»، یکی از نمادهای شخصی عطار نیشابوری است (ر. ک: جدول (2)).
(عطارنیشابوری، 1395: 392) در صورتی که بر نفس که مانند فصل پاییز وجود تو را عاری از زیبایی مینمایید پیروز شوی، به بهار روحافزا خواهی رسید. 4-4-2. چاه چاه در ادبیات به ویژه اشعار نمادین کاربرد گستردهای دارد. چاه در بیشتر موارد سمبل موانع راه و گرفتاری است. چاه مکانی است که در اساطیر و داستانهای مذهبی به وسیلة آن، قهرمان و شخصیتهای نامدار را از پای در میآورند، داستان «حضرت یوسف (ع)»، «رستم و شغاد» و «بیژن و منیژه» بیانگر نقش این مکان مهلک است.
(سنایی، 1383: 127) «چاه نفس» از ترکیبات ابداعی عطار است (ر. ک: جدول (2)). وی، نفس امّاره را چاهی دانسته که بر سر راه «یوسف روح» قرار دارد و برای رسیدن به این یوسف باید از قعر این چاه بیرون آمد.
(عطار نیشابوری، 1397: 92) 4-4-3. گور گور نیز در شعر عطار نیشابوری به صورت نمادین به کار رفته است. شاعر، نفس امّاره را مانند گوری دانسته که نفس مطمئنه و دل را در خود حبس کرده و برای رسیدن به عالم بالا باید از این گور تنگ و تاریک رهایی یافت.
(عطار نیشابوری، 1392: 82) 4-5. سایر نمادهای نفس علاوه بر مواردی که اشاره شد، برخی دیگر از نمادهای شعری عطار نیشابوری در رابطه با نفس، مراتب و انواع آن به این شرح است (ر. ک: جدول (1)): 4-5-1. بت عطار نیشابوری در چند جای از اشعار خود، «بت» را سمبل نفس امّاره دانسته که برای رسیدن به مقام مطمئنگی باید شکسته شود.
(عطار نیشابوری، 1397: 295)
(عطار نیشابوری، 1394 الف: 200) 4-5-2. مس مس از جملة فلزهایی است که در ادبیات سنتی فارسی نمود فراوانی دارد. مس مظهر وجود آدمی است و در صورت دستیابی به کیمیا، میتوان آن را به زر تبدیل کرد.
(مولوی، 1384: 734) مس از جمله نمادهای منفی شعر عطار است و سمبل کمارزشی است. وی نفس امّاره را مانند مسی دانسته که در صورتی ارزشمند میشود که به کیمیا تبدیل شود. عطار «مس نفس» را -که از نمادهای ابداعی خود او است (ر. ک: جدول (2))- به منظور نشان دادن استعداد بالقوة نفس امّاره برای تبدیل شدن به نفس مطمئنه به کار میبرد.
(عطار نیشابوری ، 1392: 490) 4-5-3. جهود، کافر عطار نیشابوری، نفس امّاره را کافری دانسته که امیدی به ایمان یافتن آن نیست؛ بنابراین، ریختن خون آن، واجب است؛ زیرا صاحب خود را از راه درست منحرف کرده و همانند خویش گمراه خواهد کرد. سرکش بودن یکی از نشانهای کافران است که نفس نیز این خصلت را دارد و عطار در چند جای به این ویژگی نفس اشاره کرده است.[12]
(عطار نیشابوری، 1394الف: 130) برخلاف کافر بیرون، کشتن کافری که در نهاد آدمی است چندان آسان نیست و به همت و ارادهای پولادین نیاز است؛ اما ثمرة این کافرکشی، شیرین و ارزشمند است.[13]
(عطار نیشابوری، 1392: 321)
جدول 1: دستهبندی نمادهای نفس در آثار منظوم عطار
جدول 2: نمادهای ابداعی عطار دربارۀ «نفس»
بحث و نتیجهگیری این پژوهش با هدف بررسی نمادهای شعری عطار نیشابوری برای بیان نفس و دستیابی به نمادهای ابداعی وی در اینباره انجام گرفته است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که وی به صورت گستردهای از نماد بهره برده و خود نیز نمادهایی را خلق کرده است. نمادهای مرتبط با نفس در شعر عطار به چند دسته تقسیم میشوند: نمادهای جانوری، نمادهای اسطورهای- تاریخی، نمادهای دریایی، نمادهای زمان و مکان و نمادهای پراکنده. نمادهای جانوری در شعر عطار بیشتر جانوران منفی را شامل میشود. حیواناتی مثل خر، سگ، خوک، گرگ و... در شعر وی، نماد نفس امّاره بوده که پیوسته به بدی دعوت میکند. در بحث نمادهای اساطیری – تاریخی نیز شخصیتهای منفی مانند افراسیاب، فرعون، نمرود، دیو و اژدها، نمود گستردهتری دارد. با توجه به ذهنیت مخاطب دربارة این داستانها، خوی بد نفس امّاره بیشتر خودنمایی میکند. «اژدها» در آثار عطار هم نماد نفس امّاره و هم نفس لوّامه به کار رفته است. نهنگ و ماهی از جمله نمادهای دریایی در شعر عطار نیشابوری در مورد نفس امّاره است. این موجودات در اعماق وجود آدمی پنهان بوده و در صورت غفلت، وی را به کام مرگ خواهند کشاند. خریف، گور و چاه از جمله نمادهای زمانی و مکانی مربوط به نفس است. همانگونه که پاییز سرسبزی و زیبایی و نشاط را از درختان میگیرد، نفس هم زیباییهای وجود انسان را به یغما میبرد. گور و چاه هم روح انسان را اسیر خود میکنند. بت، کافر، مس و... از جمله نمادهای پراکنده در شعر عطار است. شاعر نفس امّاره را کافری دانسته که به بدی دعوت میکند و کشتن آن واجب است. مس کمارزش، نفس امّاره را میتوان با کیمیای جان به نفس مطمئنه تبدیل کرد. عطار برای توصیف نمادین نفس دست به ابداعاتی هم زده که خاص خود اوست. از جمله: خریف نفس، افراسیاب نفس، ماهی نفس، کژدم نفس، گور نفس و چاه نفس که در نوع خود تازه و بدیع است و تا پیش از عطار کاربرد این واژهها برای بیان این معنی مرسوم نبوده است. تعارض منافع تعارض منافع ندارم.
[1]. Chadwick , Ch. [2]. Fromm , E. [3]. ر.ک: اسرارنامه (1394 الف: 131، 140،211 و 212)، مختارنامه (1394 ج: 85، 145، 146 و 179)، مصیبتنامه (1395: 275 و 328)، الهینامه (1394 ب: 168، 179، 182، 358 و 423)، منطق الطیر (1397: 273، 319، 317 و 322)، دیوان اشعار (1392: 13، 16، 294، 386، 526 و 629)، الهینامه (1394 ب: 168، 182 و 3، 179، 358 و 423). [4]. ر.ک: اسرار نامه (1394 الف: 210 و 211) و دیوان (1392: 793 و 828). [5]. سورة بقره، آیة 173 .[6] ر.ک: الهینامه (1394 ب: 148 و 168)، دیوان (1392: 832.) و منطقالطیر (1397: 438). [7]. ر. ک: دیوان (1392: 115، 351 و 518). [8] .Chevalier, J & Gheerbrant , A . .[9] ر.ک: الهینامه (1394 ب: 233) و مختارنامه (1394 ج: 220). [10]. ر. ک: مختارنامه (1394 ج: 146) و الهینامه (1394 ب: 353). [11]. ر. ک: دیوان (1392: 391 و 694)، منطق الطیر (1397: 376) و مختارنامه (1394 ج: 361). .[12] ر.ک: مصیبتنامه (1395: 328، 455، 278 و172)، الهینامه (1394 ب: 357) و اسرارنامه (1394 الف: 131 و 200). [13]. ر.ک: منطقالطیر (1397: 259)، دیوان (1392: 122، 591، 805 و 837) و مختارنامه (1394 ج: 86 و 361). | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
قرآن کریم. اصفهانی، حمزه بن حسن. (1340). تاریخ پیامبران و شاهان (سنی ملوک و الارض و الانبیا). برلین: انتشارات کاویانی. پورنامداریان، تقی. (1396). رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. چدویک، چارلز. (1375). سمبولیسم. ترجمة مهدی حاجی. تهران: انتشارات مرکز. خوارزمی، تاجالدین حسین. (1368). جواهرالاسرار و زواهر الانوار. تصحیح محمدجواد شریعت. تهران: انتشارات اساطیر. داد، سیما. (1371). فرهنگ اصطلاحات ادبی. تهران: انتشارات مروارید. رازی، نجم الدین. (1322). مرصاد العباد. تهران: بینا. رحیمی، امین، موسوی، سیده زهرا و مروارید، مهرداد. (1393). نمادهای جانوری نفس در متون عرفانی با تکیه بر آثار سنایی، عطار و مولوی. متنپژوهی ادبی، 18(62)، 147-173. زمردی، حمیرا. (1385). نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهنامه فردوسی، خمسه نظامی و منطقالطیر. تهران: انتشارات زوار. زمردی، حمیرا. (1387). نمادها و رمزهای گیاهی در شعر فارسی. تهران: انتشارات زوار. سجادی، سید جعفر. (1338). فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی. به اهتمام حسامالدین قهاری. تهران: سازمان چاپ و انتشارات. سرکاراتی، بهمن. (1378). سایههای شکار شده. تهران: انتشارات قطره. سنایی، ابو المجد مجدود بن آدم سنایى. (1383). حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة. تصحیح مدرس رضوی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. شوالیه، ژان و گربران، آلن. (1385). فرهنگ نمادها. ترجمه و تحقیق سودابه فضائلی. تهران: انتشارات جیحون. صالح، موسوىخلخالى. (1322). شرح مناقب محیى الدین عربى. تهران: کتابخانه خورشید. صفا، ذبیح الله. (1369). حماسهسرایی در ایران. تهران: انتشارات امیرکبیر. عطار نیشابورى، فریدالدین. (1392). دیوان اشعار. تصحیح تقى تفضلى. تهران: انتشارات علمى و فرهنگى. _______________. (1394). الف، اسرار نامه. مقدمه و تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: انتشارات سخن. _______________. (1394). ب، الهینامه. مقدمه و تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی. تهران: انتشارات سخن. _______________. (1394). ج، مختارنامه. مقدمه و تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی. تهران: انتشارات سخن. _______________. (1395). مصیبتنامه. مقدمه و تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی. تهران: انتشارات سخن. _______________. (1397). منطق الطیر. مقدمه و تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی. تهران: انتشارات سخن. غزالی، محمد. (1389). احیاء العلوم. ترجمه مویدالدین محمد خوارزمی. به کوشش حسین خدیو جم. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. فتوحی، محمود. (1393). بلاغت تصویر. تهران: انتشارات سخن. قشیری، ابوالقاسم عبد الکریم. (1374). رسالة قشریه. تصحیح بدیع الزمان فروزانفر. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. کسرایی، سیاوش (1387). مجموعه اشعار. تهران: انتشارات نگاه. کاشانی، عزالدین محمود بن على. (1325). مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة. تصحیح جلالالدین همایی. تهران: انتشارات سنایی. مولوی، جلال الدین محمد. (1373). مثنوى معنوى. مصحح توفیق سبحانى. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى. _______________. (1384). دیوان شمس کبیر. محقق و مصحف بدیع الزمان فروزانفر. تهران: انتشارات طلایه. میبدی، ابو الفضل رشید الدین میبدى. (1371). کشف الأسرار و عدة الأبرار. تصحیح على اصغر حکمت. تهران: انتشارات امیرکبیر. میرصادقی، جمال. (1380). عناصر داستان. تهران: انتشارات سخن. میرصادقی، جمال و میرصادقی، میمنت. (1373). واژه نامة هنر شاعری. تهران: کتاب مهناز. یاحقی، محمدجعفر. (1383). فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی. تهران: انتشارات سروش. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,150 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 765 |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||