تعداد نشریات | 55 |
تعداد شمارهها | 1,781 |
تعداد مقالات | 14,130 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,884,171 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 18,781,016 |
نقش زبان در دو ترجمه رضا عامری و عطاءالله مهاجرانی از رمان موسم الهجرة إلی الشمال براساس دیدگاه کریستین نورد | |||||||
پژوهش های ترجمه در زبان و ادبیات عربی | |||||||
مقالات آماده انتشار، پذیرفته شده، انتشار آنلاین از تاریخ 01 دی 1401 اصل مقاله (2.35 M) | |||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22054/rctall.2022.69695.1645 | |||||||
نویسندگان | |||||||
علی صیادانی ![]() ![]() ![]() ![]() | |||||||
1دانشیار، گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، تبریز، ایران | |||||||
2دانشجوی کارشناسی ارشد مترجمی زبان عربی، دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، تبریز، ایران | |||||||
چکیده | |||||||
طی دهههای مختلف، زبان و ترجمه ارتباط گسترده و متقابلی با هم داشته و ترجمه با بهره گیری از علم زبان شناسی و مدنظر قرار دادن بافتهای زبانی در برقراری ارتباطی پویا و ملموس با مخاطب به پیشرفتهای بسیاری دست یافته است. کریستین نورد (۱۹۷۷) نظریه پرداز حوزه مطالعات ترجمه با ارائه مؤلفههای الگوی نقش زبانی خاص خود سبب بهبودی هرچه بیشتر ارتباط میان گوینده و شنونده یا نویسنده و مخاطب شده است. پژوهش حاضر با تکیه بر روش توصیفی_ تحلیلی در صدد است دو ترجمه رضا عامری و عطاءالله مهاجرانی از رمان موسم الهجرة إلى الشمال را براساس الگوی کریستین نورد مورد نقد و بررسی قرار دهد تا به میزان بازتاب نقش های زبانی مدل نورد و تاثیر آنها در ترجمههای مورد بررسی دست یابد و سطح کیفی عملکرد هر کدام از مترجمان را مشخص سازد. نتیجه پژوهش بیانگر آن است که ترجمه رضا عامری در زمینه نقش ارجاعی و نقش بیانی بیشترین بازتاب را داشته و همینطور عملکرد رضا عامری در مقایسه با عطاءالله مهاجرانی در ترجمه رمان موسم الهجرة إلى الشمال مقبولتر بوده است. | |||||||
کلیدواژهها | |||||||
زبان شناسی؛ نقش زبان؛ کریستین نورد؛ رضا عامری؛ عطاءالله مهاجرانی | |||||||
اصل مقاله | |||||||
زبان و ترجمه ارتباط تنگاتنگی با هم دارند؛ به گونهای که با چشمپوشی از زبان و علوم وابسته به آن، جورچین ترجمه ناقص میماند و حلقههای به هم پیوسته این مجموعة منظم از هم گسسته خواهد شد. زبان به عنوان وجه اصلی از طریق بنیاد نهادن ارتباط و لو در حد واژه، میتواند صورتهایی از فرهنگ یک ملت را معرفی کند و مشخصههایی هرچند نکتهوار در اختیار مترجم قرار دهد. گروهی از محققان ماهیت عناصر و اجزای زبانی را مورد مطالعه قرار داده و به این نتیجه رسیدهاند که وجود عناصر زبانی با بار معنایی فرهنگی در متون، نماد درهم تنیدگی و تعامل فرهنگ و زبان است (سهیلی، 1365: 21 و Newmark, 1988: 53). فراهم ساختن این ارتباط گرانبها گاهی از طریق ایما و اشاره برای معلولان و گاهی از طریق نوعی کنش انسانیخواه، ظاهری یا باطنی انجام میپذیرد. جمعی دیگر از پژوهشگران از جمله هتیم و میسون[1] (1990)، منقول در مایر (1998)، زهر[2] (1990) و پرز[3] (2001) علم نشانهشناسی فرهنگی زبان را سمبل این تعامل میدانند و معتقدند که از طریق تأثیر و تأثر نظامهای معنایی، فرآیندهای مختلف ارتباطی و چهارچوبهای فرهنگی این تعامل ظهور پیدا میکنند (محمدی، 1390). الگوهای زبانی ارائه شده توسط نظریهپردازان متعدد همواره سبب استواری ارتباطات فرهنگی و معنایی میان زبانهای متفاوت بهویژه مخاطبان آنها شده است. الگوی کریستین نورد[4] به نگرشی نو از نقشهای زبان در حوزة مطالعات ترجمه میپردازد و آن را با معرفی چهار مؤلفة زبانی (نقش ارجاعی، نقش بیانی، نقش ترغیبی و نقش عاطفی) به طور شفاف تبیین میکند و با ارائة این دیدگاه کیفیت عملکرد مترجم را به سطحی بالاتر از سطح پیشین رهنمود میسازد؛ به طوری که میان نگرش نقشگرای خود و نگرشهای تعادلمدار سابق مقایساتی انجام میدهد و نگرش نوع دوم (تعادلمدار) را سبکی قدیمی برمیشمارد و مدل مطرح شده خود را سبکی حرفهای جهت ترجمهای ایدهآل معرفی میکند که برای این کار نگرشی فرهنگی لازم است تا به توضیح تخصیص موقعیتهای ارتباطی و ارتباط میان عناصر موقعیتی زبانی و غیرزبانی بپردازد. برخی از مؤلفههای الگوی کریستین نورد عبارت است از: - کارکرد ارجاعی[5]؛ کاربرد نشانهای زبانی یا غیرزبانی به منظور اشاره به موضوعات، پدیدههای جهان و یا دنیای خاص (Nord, 1977: 485). - کارکرد بیانی[6]؛ کارکرد نشانهای ارتباطی زبانی یا غیرزبانی به منظور نمایش احساسات یا نگرش فرد نسبت به موضوعات یا پدیدههای دنیا (Ibid: 478). - کارکرد ترغیبی[7]؛ کاربرد نشانهای ارتباطی زبانی یا غیرزبانی به منظور دستیابی به پاسخ یا واکنشی خاص از دریافتکننده (Ibid: 475). - کارکرد عاطفی[8]؛ کاربرد نشانهای ارتباط زبانی یا غیرزبانی به منظور برقراری، نگهداری یا خاتمة تماس موجود میان فرستنده و دریافتکننده (Ibid: 484). شناخت این روشها در زمینة ترجمه میتواند مترجم را در مسیر ارائه ترجمهای پویا، شفاف و دقیق یاری دهد. مغز و ذهن انسان به عنوان پیچیدهترین و منظمترین سیستم موجود میان بشر با تحلیل و تفسیرهای خود از محیط پیرامون، ارتباط با هم نوعان و حتی هالههایی از رویا هنگام خواب؛ میتواند به سادگی ترجمهای پویا و متقن در کسری از ثانیه و یا لحظه را بازتاب دهد. متن، نشانهای ارتباطی و فرهنگمحور بوده و ویژگیهای آن براساس موقعیت انتقال پیام مشخص میشود (Nord, 2005: 13). نظریة نورد در حوزة ترجمه و جهت آموزش مترجمان از سوی نظریهپرداز مذکور ارائه شده است. این نظریه که شامل چهار مؤلفه زبانی (نقش ارجاعی، نقش بیانی، نقش ترغیبی و نقش عاطفی) است با اهتمام مترجم به این چهار ابزار مهم در مرحلة اول سبب انعکاس و تحلیل دقیق موضوعات و پدیدههای واقعی یا غیرواقعی مطابق با ماهیت یا مصداق مربوط (ویژگیهای آگاه کردن، فرازبانی، رهنمودی و آموزشی) در متن هدف میشود که عدم اهتمام به ارزشهای فرهنگی در ترجمة این موضوعات، سبب مشکلاتی در ترجمه میشود. در مرحلة دوم باعث بازتاب ویژگیهای زیباییشناختی موجود در متن مبدأ، در مرحلة سوم سبب انتقال ویژگیهای سبک شناختی متن مصدر و در مرحلة چهارم منتهی به انتقال صریح احساسات نویسنده یا دمساز شدن با وی در جریان ترجمه میشود. رمان عربی «موسم الهجرة إلی الشمال» یکی از انواع ادبی و جزو صد رمان برتر عربی قرن بیستم در سال 2001 دمشق است و شامل داستانی جذاب در رابطه با وضعیت دنیای پسااستعماری است و شرح گفتوگوهای مرد جوانی است که از خارطوم به لندن سفر میکند و پس از هفت سال تحصیل در انگلستان به وطن خود سودان بازگشته و با فردی مرموز با قدی متوسط و مویی پر پشت و سفید، بدون ریش و سبیل و خوش قیافه به اسم مصطفی سعید برخورد میکند و با کنجکاویهای زیاد خود نهایتاً سر از کار او در میآورد و بخش اصلی داستان با اتفاقات مرموز و ناگوار و پستی و بلندیهای فراوان آغاز میشود. پژوهش حاضر با نقد و بررسی دو ترجمه از رمان موسم الهجرة إلی الشمال براساس الگوی کریستین نورد (1977) درصدد است به میزان کیفیت ترجمهها و همین طور به مقدار دخالت مؤلفههای مذکور در هریک از ترجمهها با طرح سؤالات زیر دست یابد: - کدام یک از مترجمان مورد مطالعه در انتقال مؤلفة نقش ارجاعی دیدگاه نورد موفقتر بوده است؟ - مهارت مترجمان عطاءالله مهاجرانی و رضا عامری در به کارگیری مؤلفة نقش بیانی مدل نورد به چه میزان است؟ - مطابق با رویکرد کریستین نورد مشخصههای نقش ترغیبی در کدام یک از ترجمههای مذکور به شیوهای دقیق منعکس شده است؟ - براساس الگوی کریستین نورد مؤلفة نقش عاطفی در دو ترجمة مورد بررسی به چه صورت نمود یافته است؟ در این جستار، نگارندگان پژوهش طی بررسیهای صورت گرفته جهت رسیدن به نتیجهای دقیق، جامع و دستیابی به میزان بازتاب الگوی کریستین نورد در رابطه با ترجمههای در حال بررسی و آگاهی از چگونگی و میزان کیفیت عملکرد مترجمین فرضیههای ذیل را مطرح میکنند : - رضاعامری با تکیه بر نگرشی نقشگرا و داشتن تسلط کافی بر مراحل رمان جهت انعکاس ویژگیهای مؤلفة نقش ارجاعی (انسجام، ارجاع به پدیدهها و خاطرات و رخدادها) و وجوه متنی و فرامتنی، عملکرد موفقتری از خود به نمایش گذاشته است. - عطاءالله مهاجرانی با نگرشی صرفاً تعادلمدار و در پیش گرفتن عملکردی مقصدمحور در مؤلفة نقش بیانی و عدم اهتمام به بافت متن مصدر و چهارچوب ساختاری آن، نسبتاً ضعیف عمل کرده است درحالی که رضا عامری با اهتمام به مشخصههای بارز مؤلفة مذکور (حرف ندا و ویژگیهای زیباییشناختی) و برقراری کنش ارتباطی قوی میان فرستنده و گیرنده، مهارتی عالی از خود به نمایش گذاشته است. - در مؤلفة نقش ترغیبی عطاءالله مهاجرانی با نگرشی نقشگرا و شناخت کافی نسبت به ساختار واژگانی زبان مصدر، وضع معادلهای کاربردی در زبان هدف و عدم وابستگی به الفاظ در برقراری ارتباط قوی با مخاطب و بازتاب مشخصههای مؤلفه نقش ترغیبی موفقتر بوده و در عین حال رضا عامری با نگرشی تعادلمدار در انعکاس ویژگیهای بارز مؤلفةه مذکور نسبتاً ضعیف عمل کرده است. - در رابطه با مؤلفة نقش عاطفی دو مترجم عامری و مهاجرانی در بازتاب مشخصههای مربوط به نقش مذکور عملکرد مشابهی از خود نشان دادهاند.
در حوزة نقد و بررسی ترجمه، پژوهشهایی صورت گرفته که نگارندگان این پژوهش را در نگارش این بخش بیشتر یاری داده است. البته تاکنون پژوهشی در زمینة نظریة کریستین نورد روی دو ترجمة مورد بررسی صورت نگرفته و رمان موسم الهجرة إلی الشمال برای نخستین بار در حوزة ترجمة زبان عربی براساس دیدگاه نورد مورد نقد و بررسی قرار میگیرد. نتایج افضلی و اکبر کرکاسی (1400) در مقالة «بررسی مقولههای فرهنگی رمان عربی براساس نظریة لارنس ونوتی[9]» مبین آن است که مترجم (در بررسی رمان عرس الزین) به منظور دستیابی به ترجمهای سلیس و روان، افتراقات زبانی و فرهنگی را حذف کرده و با استفاده از عنصر بومیگرایی، ترجمة مطلوبی ارائه داده است. نتایج مدنی و اصغری (1400) در مقالة «کاربست نظریة نیومارک[10] در انتقال واحد فرهنگ در ترجمة رمان عربی» بیانگر این است که در ترجمة این رمانها (میرامار، زقاق المدق، ثرثرة فوق النیل، موسم الهجرة إلی الشمال و عرس الزین) شیوههای انتقال، بومیسازی و معادل فرهنگی بیشترین کاربرد را در انتقال واحد فرهنگ داشته است و مترجمان بیشتر به فرهنگ مقصد نظر داشته و در برخی موارد در انتقال مقولههای فرهنگی موفق نبودهاند. مسبوق و غفاری (1400) در مقالة «تأثیر افق معنایی مترجم بر متن مقصد در پرتو نظریة زیباییشناسی دریافت؛ مطالعة موردی سه ترجمه از رمان «موسم الهجرة إلی الشمال»» به این نتیجه رسیدهاند، خوانندهای که در واکنش به فضاهای سفید و خلأها، متن را به شکلی طبیعی تأویل و بهروزرسانی کند و متناسب با قواعد زبان مقصد، خوانشی سریع ارائه دهد، میتواند بر زیباییشناسی متن مقصد فائق آید. یوسفزاده اربط (1395) در مقالة «بررسی نقش فرهنگ و زبان در ارتباط میان فرهنگی» به این نتیجه رسیده استکه ویژگیهای فردی نقشی تعیینکننده در کامیابی یا شکست ارتباطات میان فرهنگی دارند و شناخت فرهنگ خود و فرهنگ مخاطب، تسلط به ظرافتهای زبانی و نیز ویژگیهای فردی، سه مؤلفه تعیینکننده در ارتباطات میان فرهنگی هستند.
رمان عربی موسم الهجرة إلی الشمال یکی از انواع ادبی فاخر است که انتقال عناصر فرهنگی موجود در متن مستلزم دقت و مهارت بسیاری است و نظریة کریستین نورد به عنوان یک الگوی زبانی دقیق و کاربردی در انتقال غالب جوانب حساس حوزة ترجمه و بهویژه نقد و بررسی دو ترجمه مورد مطالعه میتواند موفق عمل کند، بنابراین، در این نوشتار سعی بر آن شده تا دو ترجمة رمان «موسم الهجرة إلى الشمال» از رضا عامری و عطاءالله مهاجرانی مطابق با الگوی کریستین نورد (1977) مورد نقد و بررسی قرار گیرد تا میزان دخالت هر یک از مؤلفهها در ترجمههای مورد بررسی مشخص و همین طور نقاط ضعف و قوت آنها معین شود تا بتوان به پاسخی دقیق به سؤالات مطرح شده و نتیجهای قابل قبول دست یافت. بر این اساس نگارندگان پژوهش، ابتدا با مدنظر قرار دادن مشخصههای هر یک از مؤلفههای مطرح شده دیدگاه مذکور، چگونگی عملکرد دو مترجم را در انتقال صریح و دقیق عناصر دستوری، فرهنگی و زبانی از متن مصدر به متن هدف مورد نقد و بررسی قرار دادهاند و سپس اقدام به دادن حکم نهایی در مورد عملکرد دو مترجم کردهاند و در مرحلة بعد ترجمة پیشنهادی را جهت عملی ساختن تأثیر هر یک از مؤلفههای زبانی دیدگاه نورد، ارائه دادهاند. این موارد از روش توصیفی- تحلیلی پی گرفته شده است. نمودار1. الگوی نقش زبان در حوزه ترجمه از دیدگاه کریستین نورد (1977)
نقد ترجمه به معنای ارزشیابی یا ارزشگذاری ترجمة یک اثر است. یک ترجمه میتواند شامل سبک و اسلوب خاص خود باشد، اما نتواند پیام اصلی متن را به طور کامل منتقل کند. بنابراین، اهتمام ورزیدن به ارزیابی و مهمتر از آن نقد ترجمه سبب جلوهگر ساختن نکات مثبت و منفی عملکرد مترجم مطابق با الگوهای ارائه شده در حوزة ترجمه و تبادلات علمی و فرهنگی در سطح جهان میشود. مثلث گویای زبان، فرهنگ و ترجمه، سه جزء جداییناپذیر از هماند. فرهنگ و ترجمه به عنوان چشم و گوش این ساختار تنها از طریق زبان تعریف و استعمال میشوند و در این مرحله، ترجمه به عنوان ضلع سوم در انتقال صریح فرهنگ و ساختار زبانی خاص به زبان و جامعهای دیگر مؤثر است. ترجمه به عنوان تنها راه ارتباط نژادهای گوناگون آدمی از طریق زبان، حال زبان اشاره یا تکلم، پس از فراز و نشیبهای بسیار، امروزه به عنوان علمی مستقل و کاربردی از آن یاد میشود که توانسته با تجربیات، شاخههای وابسته به خود و بهرهمندی از دیدگاههای ویژه ارائه شده در این زمینه، آدمی را در رسیدن به اهداف خود بیشتر یاری رساند. هدف کنش ترجمهای انتقال پیامهای موجود میان موانع زبانی و فرهنگی توسط انتقالدهندگان پیامهایی است که کارشناسان آن را تولید کردهاند؛ مترجمان، کارشناسان تولید و در واقع انتقالدهندگان پیامی متناسب در ارتباط بین فرهنگی یا میان فرهنگی هستند (Nord, 1977: 128). ترجمه امری است مقدس که طی سالیان هر بار قالب و چهارچوب متفاوتی به خود گرفته است؛ به بیان دیگر، میتوان گفت ترجمه امر و تعاملی جهانی است و برای برقراری روابط بینالمللی و بین فرهنگی که نیاز ضروری جامعه است بهکار گرفته میشود. گاهی کاربرد اشتباه زبان ممکن است سبب مشکلات غیرقابل جبرانیشود. در صورتی که کاربرد زبان در انتقال فرهنگ یک جامعه به فرهنگ و جامعهای دیگر یا در بازتاب اتفاقی مهم و حیاتی صحیح نباشد، میتواند به سهولت زمینه را برای بروز خطاهای جبرانناپذیر فراهم کند. خواه زبان در انتقال مفاهیم یک مصاحبه از زبانی به زبان دیگر درست عمل نکند یا در منعکس کردن پیام اصلی یک نویسنده به زبانی دیگر موفق نباشد به مراتب میتواند فاجعهآفرین باشد و سبب نقد و انتقادهایی منفی به فرهنگ یک ملت، اندیشه و ذهنیت یک نویسنده و... شود. کریستین نورد، نظریهپرداز آلمانی معتقد است که «گفتارمداری بدین معناست که مترجم باید نحوه به کار رفتن نشانهای زبانشناختی را توسط عاملهای ارتباطی موجود در موقعیتهای وابسته به فرهنگ به حساب آورد و دستهبندی نوع متن، آگاهی مترجم را از نشانگرهای زبانشناختی نقش ارتباطی و واحدهای نقشی ترجمه بالا میبرد» (Nord, 1977: 131). در روند نقد و ارزیابی پیش رو نیز این ویژگیها مدنظر بوده و سطح کفایت و مقبولیت دو ترجمة رضاعامری و عطاءالله مهاجرانی براساس آن مشخص میشود. 3-1. کارکردهای زبان در ترجمه از دیدگاه کریستین نورد افراد یا عاملهای شرکتکننده در تعامل، نقشها یا کارکردهای خاصی دارند. چنین کارکردهایی از طریق شبکة پیچیدهای از روابط متقابل با یکدیگر در ارتباطاند (Nord, 1977: 135). کریستین نورد چهار نقش اصلی را جهت ارتقای مهارت مترجمان، تربیت و آموزش آنها به همراه نقشهای فرعی وابسته ارائه میدهد؛ نقشهایی که هر یک به نوبه خود نکات، دلالتهای معنایی و پیامهای پنهان در زیر و بم واژگان، عبارات و به ویژه جملات را مطابق با اصول و چهارچوب خود و بافت متن مصدر برای مترجمان روشن میسازند. 3-2. نقش ارجاعی نقش ارجاعی یک سخن، شامل ارجاع به موضوعات و پدیدههای جهان یا جهانی خاص، شاید هم جهانی افسانهای میشود. نقش ارجاعی اساساً از طریق ارزش معنی اصلی، موارد واژگانی موجود در متن بیان میشود. نقش ارجاعی گرایش به موضوعات موجود در دنیای واقعی یا جعلی دارد. به منظور درک نقش ارجاعی، دریافتکننده باید قادر به هماهنگ کردن پیام با مدل خاص دنیای موجود باشد. به وضوح، نقش ارجاعی بستگی به فراگیری متن دارد. هرگاه خوانندگان مبدأ و مقصد، مقدار دانش قبلی یکسانی در مورد موضوعات و پدیدههای مورد اشاره قرار گرفته با هم نداشته باشند، نقش ترجمه مشکلاتی را ایجاد میکند؛ اغلب مانند مسئلة حقایق یا عناصر بومی فرهنگ مبدأ (Nord, 1977: 138). وقتی از موضوعی قابل درک سخن میگوییم و قصدمان انتقال مفاهیم خاصی به مخاطب است با نقش ارجاعی زبان مواجههیم به این معنا که همة عناصر و اجزای یک جمله در جهت تبیین و توضیح موضوع مورد بحث، ترکیب میشوند و شنونده را به موضوع اصلی ارجاع میدهند (صادقی، 1389: 199)؛ از این رو، این نوع از کارکرد زبان با شناسایی موضوعی مشخص که دارای ارزشی عینی است، سبب آشکار شدن ماهیت آن میشود. در کارکرد ارجاعی، تأکید بر بافت غیرزبانی است که در روند کنش ارتباطی به آن اشاره میشود و عوامل دیگر همچون ویژگیهای گوینده، مخاطب یا صورت گفته اهمیت کمتری دارند (مکاریک[11]، 1385: 158). در این نقش، جملات قابل صدق و کذب هستند؛ زیرا از نوع جملات اخباری هستند. برای نمونه به جمله «برادرم به مأموریت رفته است» اشاره میکنیم؛ همان طور که میبینیم جمله از نوع خبری است و احتمال صدق یا کذب بودن (خبر) در آن وجود دارد (ر. ک: صفوی، 1390: 2). به طور واضحتر، نقش ارجاعی زبان، اطلاعاتی را که محتوای ارجاعی و اطلاعرسانی یا خبری دارد، منتقل میکند. در ادامه به بررسی و ارزیابی نمونههایی از رمان مذکور مطابق با مؤلفه نقش ارجاعی میپردازیم. متن اصلی: المهم إننی کما تری ولدت فی الخرطوم. نشأت یتیما، فقد مات أبی قبل أن أولد ببضعة أشهر، لکنه ترک لنا مایستر الحال. کان یعمل فی التجارة الجمال لم یکن لی أخوة (صالح، 23:1987) ترجمة عامری (1390: 56): مهم این است که بدانی من در خارطوم به دنیا آمدم و در یتیمی بزرگ شدم. پدرم چند ماه قبل از تولد من مرد و مال و میراثی آن طور که بتوانیم زندگیمان را بگذرانیم برایمان باقی نگذاشت. کارش خرید و فروش شتر بود. برادر و خواهری نداشتم. ترجمة مهاجرانی (1400: 26): همان طور که دیدی من در خارطوم متولد شدهام. یتیم بودم. چند ماه پیش از به دنیا آمدنم، پدرم مرده بود. شتربان بود. برادر نداشتم. شخصیت کنشگر و اصلی رمان (سعید) در این مرحله مشخصههایی از گذشتة خود به مخاطب میدهد و با متصور شدن این موارد نقش ارجاعی را در اثر خود عملی میسازد. در این نمونه، مترجم رضا عامری با نگرشی نقشگرا و همین طور برقراری کنش ارتباطی پایدار میان نویسنده و مخاطب زبان هدف، ایجاد و انتقال انسجام و به هم پیوستگی اجزا و عناصر جمله و ساختار زبانی متن هدف و اهتمام به عناصر ادبی و فرهنگی آن در ترجمة «نشأت یتیما» به صورت «در یتیمی بزرگ شدم» و «لکنه ترک لنا مایستر الحال» به شیوة «مال و میراثی آن طور که بتوانیم زندگیمان را بگذرانیم» و تسلط کامل به موضوع و نحوه آغاز داستان «المهم أننی کما تری ولدت فی الخرطوم» به صورت «مهم این است که بدانی من در خارطوم به دنیا آمدم»، توانسته نقش ارجاعی زبان (مطابق مدل نورد) را از طریق ارجاع به گذشته شخصیت اصلی رمان و همین طور انتقال پویای موضوعات و حوادث پس پردة مصطفی سعید را به گونهای ملموس نمایان کند؛ این در حالی است که عطاءالله مهاجرانی با تکیه بر نگرش تعادلمدار و عدم تسلط به حوادث رمان «المهم أننی کما تری ولدت فی الخرطوم» به صورت «همان طور که دیدی من در خارطوم به دنیا متولد شدهام» و عدم انتقال معادل جهت ترجمة عبارت «لکنه ترک لنا مایستر الحال»، ترجمهای تحتاللفظی و نامرغوب ارائه داده که مانع از ترکیب اجزای جمله جهت ارجاع شنونده به موضوع اصلی شده است. ترجمة پیشنهادی: چیزی که اهمیت دارد، این است که بدانی توی خارطوم به دنیا آمدهام، یتیم بزرگ شدم، پدرم چند ماه مانده به تولدم فوت کرد، اما ارثی برایمان نگذاشت که بتوانیم با آن زندگی بگذرانیم. کار پدرم تجارت شتر بود و من برادری نداشتم. در نمونة پیشنهادی، نگرش نقشگرا است و از جهت به هم پیوستگی اجزا، عناصر و ترکیبات جمله، شرایط برای ارجاع مخاطب به گذشتة شخصیت و بحث اصلی فراهم شده است. متن اصلی: حین أخبرنی ناظر المدرسة بأن کل شیء أعد لسفری للقاهرة، ذهبت إلی أمی و حدثتها. نظرت إلی مرة أخری، تلک النظرة الغریبة. أفترت شفتاها لحظة کأنها ترید أن تبتسم، ثم أطبقتهما و عاد وجهها کعهده، قناعا کثیفا بل مجموعة أقنعة (صالح، 1987: 27). ترجمة عامری (1390: 69): وقتی ناظم مدرسه به من خبر داد که همه چیز برای مسافرت به قاهره آماده شده، به خانه رفتم و موضوع را به مادرم گفتم. بار دیگر همان نگاه عجیبش را به من انداخت و لبهایش لرزیدند، گویی میخواستند بخندند و سپس بسته شدند و دوباره چهرهاش به همان حالت عادی برگشت، نقابی چند وجهی، بلکه مجموعهای از نقابها. ترجمة مهاجرانی (1400: 30): وقتی مدیر مدرسه خبر داد که برای سفر به قاهره همه چیز آماده است، پیش مادرم رفتم. با او صحبت کردم. یک بار دیگر به من نگاه کرد. نگاه غریبی بود. لحظهای لبهایش لرزید. گویی میخواست تبسم کند. لبها را روی هم فشرد. صورتش به حالت اول برگشت؛ یک نقاب ضخیم، بلکه نقابهای گوناگون. در این بخش، شخصیت اصلی داستان پس از بازگشت خود به میهن با بازدید از هر محیطی و برخورد با پدیدههای اطراف خود، گریزی به خاطرات خود میزند. در این میان مترجم رضا عامری با تکیه بر نگرش تعادلمدار و وابستگی شدید به الفاظ «و عاد وجهها کعهده» به صورت «و دوباره چهرهاش به همان حالت عادی برگشت» و سعی در انتقال پیام نویسندة اصلی بدون دخل و تصرفی در ساختاردستوری زبان مصدر «کل شیء أعد لسفری للقاهرة» به شیوة «همه چیز برای مسافرت به قاهره آماده شده»، «بل مجموعة أقنعة» به صورت «بلکه مجموعهای از نقابها»، سبب ارائة ترجمهای مبدأمحور و برقراری ارتباطی کم کیفیت با مخاطب جهت القای نقش ارجاعی (مطابق مدل نورد) زبان شده است. این در حالی است که عطاءالله مهاجرانی با توجه به نگرش نقشگرا و فراهم ساختن کنش ارتباطی قوی میان نویسنده و مخاطب زبان هدف و همین طور ایجاد و انتقال انسجام میان اجزا و عناصر جمله و تسلط کافی به موضوع «کل شیء أعد لسفری للقاهرة» به صورت «برای سفر به قاهره همه چیز آماده است»، اهتمام به عناصر فرهنگی زبان هدف «أطبقتهما» به صورت «لبها را روی هم فشرد» و انتقال معادلهایی دقیق، رایج و مورد انتظار مخاطب «تلک النظرة الغریبة» به شیوه «نگاه غریبی بود» و «بل مجموعة أقنعة» به صورت «بلکه نقابهای گوناگون»، ترجمهای ملموس با بازتاب صریح نقش ارجاعی از طریق ارجاع به پدیدهها و خاطرات و رخدادهای سالهای ابتدایی حیات شخصیت رمان (آگاه ساختن مخاطب) ارائه داده است. ترجمة پیشنهادی: وقتی مدیر مدرسه به من گفت که همه چیز برای سفرم به قاهره مهیا شده، پیش مادرم رفتم و با او حرف زدم. او یک بار دیگر با آن نگاه عجیب به من خیره شد. یک لحظه لبهایش چرخید، انگار که بخواهد لبخند بزند، کمی بعد لبهایش را به هم فشرد و صورتش به حالت عادی برگشت، یک حالت مبهم، یا بهتر است بگویم یک حالت پر از معنا. در نمونة پیشنهادی با انتقال رسای پیام نویسنده و انسجام اجزای جمله، کنش ارتباطی قویای میان نویسنده و مخاطب زبان هدف برقرار و سبب بازتاب مناسب نقش ارجاعی زبان شده است. متن اصلی: کان شجر الصفصاف ببیض و یخضر و یصفر فی الحدائق، و طیر الوقوق یغنی للربیع کل عام. ثلاثون عاما و قاعة البرت تغص کل لیلة بعشاق بیتهوفن و باخ (صالح، 1987: 39) ترجمة عامری (1390: 78): درختان بید در باغها سپید و سبز میشدند و زرد میگشتند، و فاختهها هر ساله برای بهار کوکو میکردند و سی سال آزگار سالن برت هر شب با عاشقان بتهوون و باخ پر از جمعیت میشد. ترجمة مهاجرانی (1400: 42): درختان بید بوستانها، سفید و سبز و زرد میشود. هر سال، بهار که میشود کوکو میخواند. سی سال است که هر شب تالار آلبرت آکنده از عاشقان موسیقی بتهوون و باخ میشود. در بخش ابتدایی رمان، نویسنده مرحله به مرحله ویژگی هر یک از شخصیتها را به طرزی ماهرانه توسط یکی از شخصیتهای اصلی (مستر سعید) به تصویر میکشد و در این مورد مترجم رضا عامری با اهتمام به نگرش نقشگرا، ایجاد و انتقال انسجام موجود در متن مصدر، فراهم ساختن کنش ارتباطی پایدار میان نویسنده و مخاطب زبان هدف و ساختار دستوری و معنایی زبان هدف در ترجمة «کان شجر الصفصاف ببیض و یخضر و یصفر فی الحدائق» به صورت «درختان بید در باغها سپید و سبز میشدند و زرد میگشتند» و همین طور انتخاب معادل فرهنگی دقیق در «طیر الوقوق یغنی للربیع کل عام» به شیوة «فاختهها هر ساله برای بهار کوکو میکردند» و ترجمة عبارت «ثلاثون عاما» به شیوة «سی سال آزگار» و رعایت اصل تعادل میان دو زبان و همچنین تبیین نقش ارجاعی زبان (ویژگی فرازبانی) از طریق ترکیب عناصر و اجزای جملة مذکور در جهت تبیین و توضیح موضوع مورد بحث و ارجاع شنونده به موضوع اصلی، سبب ارائه ترجمهای شفاف و پویا به متن هدف شده است. این در حالی است که عطاءالله مهاجرانی با توجه نسبی به نگرش تعادلمدار و وابستگی به لفظ در ترجمة «کان شجر الصفصاف ببیض و یخضر و یصفر فی الحدائق» به صورت «درختان بید بوستانها، سفید و سبز و زرد میشود» و عدم وضع معادل فرهنگی دقیق و در عین حال مبهم و مشخص نکردن موصوف در ترجمة جملة «طیر الوقوق یغنی للربیع کل عام» به شیوة «هر سال، بهار که میشود کوکو میخواند» و ارائة برابر عادی و ضعیف برای جملة «ثلاثون عاما و قاعة البرت تغص کل لیلة بعشاق بیتهوفن و باخ» به شیوة «سی سال است که هر شب تالار آلبرت آکنده از عاشقان موسیقی بتهوون و باخ میشود»، ترجمهای ساده و نسبتاً ضعیف ارائه کرده و مانع از بههم پیوستگی اجزا و عناصر جمله (که خاصیت اطلاعرسانی دارند) جهت ارجاع به موضوع مورد بحث و همین طور عدم آگاهی مخاطب زبان هدف شده است. ترجمة پیشنهادی: درختان بید در باغها سپید و سبز میشدند و سپس به زردی میگراییدند، و هر ساله فاختهها به خاطر فرارسیدن بهار، کوکو میکردند و سی سال آزگار هر شب سالن آلبرت مملو از عاشقان بتهوون و باخ میشد. در ترجمة پیشنهادی علاوه بر معادلیابی دقیق و اهتمام به عناصر فرهنگی دو زبان مصدر و هدف، نقش ارجاعی از طریق کنش ارتباطی ایجاد شده و به هم پیوستگی اجزای جمله و نهایتاً ارجاع به خاطرات و اطلاعاتی از گذشته منعکس شده است. متن اصلی: وکانا علی الرصیف حین أقلعت بی الباخرة من الإسکندریة (صالح، 1987: 30) ترجمة عامری (1390: 77): وقتی کشتی بخار اسکندریه را ترک کرد، آنها کنار اسکله ایستاده بودند. ترجمة مهاجرانی (1400: 33): کشتی وقتی از اسکندریه حرکت میکرد، آنها در ساحل ایستاده بودند. در این مرحله، شخصیت بارز رمان با تصور لحظة سوار شدن بر کشتی، میزان اهمیت هدف خود را یادآوری میکند و نویسند، اصلی با بازگو کردن این وقایع از زبان شخصیت سعید، اولین نقش زبان (نقش ارجاعی) را از دیدگاه نورد در اثر خود نمایان میکند. رضا عامری با نگرش نقشگرا و فراهم ساختن انسجام میان اجزای تشکیلدهنده جمله، برقراری کنش ارتباطی مناسب میان نویسنده و مخاطب زبان هدف و انتخاب ماهرانه معادلهایی رایج در عبارت «حین أقلعت بی الباخرة من الإسکندریة» به صورت «وقتی کشتی بخار اسکندریه را ترک کرد» و رعایت اصل وفاداری به قلم نویسنده در انتقال مفهوم واژة «الرصیف» در جملة «وکانا علی الرصیف» به شیوة «آنها کنار اسکله ایستاده بودند» شده که اقدام به بازتاب هر چه شفافتر نقش ارجاعی زبان از طریق تسهیل در روند کنش ارتباطی میان نویسنده و مخاطب زبان هدف کرده است. در مقابل مترجم عطاءالله مهاجرانی با عملکردی نسبتاً تعادلمدار و عبور نکردن از لفظ در انتقال معادلی رایج «حین أقلعت بی الباخرة» به صورت «وقتی کشتی از اسکندریه حرکت میکرد» و ابهام در انتقال پیام با عدم وفاداری به اصول معنایی متن مصدر «وکانا علی الرصیف» به صورت «آنها در ساحل ایستاده بودند»، نتوانسته ارتباطی عمیق با مخاطب برقرار کند و نقش ارجاعی زبان را از طریق هماهنگ ساختن پیام نویسنده با مدل دنیای واقعی به گونهای پویا در متن هدف تأثیر دهد. ترجمة پیشنهادی: وقتی کشتی از اسکندریه راه افتاد و مرا با خود برد، آن دو، روی اسکله بودند. در ترجمة پیشنهادی، نقش ارجاعی زبان با نگرشی نقشگرا و انتقال منسجم و متقن مفهوم و همینطور ارجاع به صحنههایی از گذشته و کنش ارتباطی پایدار منعکس شده است. متن اصلی: کانت لندن خارجة من الحرب و من وطأة العهد الفکتوری. عرفت حانا تشلسی و أندیة هامبستد و منتدیات بلومزبری (صالح، 1987: 33) ترجمة عامری (1390:90): لندن بیرون از جبهة نبرد و بیرون از احکام عهد ویکتوریایی قرار گرفته بود. من در میخانههای چلسی و باشگاه هامپستد و بلومزبری رفت و آمد داشتم. ترجمة مهاجرانی (1400: 36): لندن دور از جنگ و فضای سنگین عهد ویکتوریا بود. میخانههای چلسی، باشگاههای هامستد و نیز اجتماعات بلومزبری را میشناختم. شخصیت سعید به عنوان هدایتگر جانبی رمان با یادآوری شرایط و حوادث فراهم شده لندن، نه تنها فضای جدید داستان را برای مخاطب بازگو میکند، بلکه مؤلفة ارجاعی مدنظر نورد را نیز به شیوهای پویا منعکس میکند. مطابق با ترجمههای مذکور رضا عامری با نگرشی نسبتاً تعادلمدار و تکیه بر ساختار دستوری زبان مصدر در عبارت «کانت لندن خارجة من الحرب و من وطأة العهد الفکتوری» به صورت «لندن بیرون از جبهة نبرد و بیرون از احکام عهد ویکتوریایی قرار گرفته بود» و عبور نکردن از لفظ جهت ترجمهای پویا، سبب ارائة ترجمهای بیکیفیت و نمود یافتن کمرنگ نقش ارجاعی به جهت هماهنگ نکردن پیام نویسنده با مدل و نمونة دنیای واقعی در متن هدف شده است. این در حالی است که عطاءالله مهاجرانی با نگرشی نقشگرا و اهتمام به انسجام اجزا و عناصر جمله و برقراری کنش ارتباطی قوی میان نویسنده و مخاطب زبان هدف و رعایت اصل وفاداری به پیام متن اصلی و فاصله گرفتن از سطح عینی واژگان و خارج ساختن پیام اصلی جمله و سپس انتقال آن به متن هدف در «کانت لندن خارجة من الحرب» به صورت «لندن دور از جنگ و... بود» و «منتدیات بلومزبری» به شیوة «اجتماعات بلومزبری»، اقدام به ارائة ترجمهای اصولی، رسا و دخالت دادن نقش ارجاعی زبان از طریق تسهیل در روند کنش ارتباطی برقرار شده در نمونة مورد بررسی شده است. ترجمة پیشنهادی: لندن از میدان جنگ و تأثیر دورة ویکتوریا دور مانده بود. آنجا با میخانههای چلسی، باشگاههای همپستد و محافل بلومزبری آشنا شدم. در ترجمة پیشنهادی، نقش ارجاعی زبان با کنش ارتباطی مناسب و انسجام اجزا و عناصر جمله و ارجاع به خاطرات سپری شده و در یک کلام نگرشی نقشگرا بازتاب یافته است. متن اصلی: کل شیء حدث قبل لقائی إیاها، کان إرهاصا. و کل شیء فعلته بعد أن قتلتها کان إعتذارا (صالح، 1987: 33) ترجمة عامری (1390: 87): همة چیزهایی که قبل از دیدن او اتفاق افتاد، نشانه بود و هر چیزی را که بعد از قتل او انجام دادم نیاز به نوعی عذرخواهی. ترجمة مهاجرانی (1400: 35): هر اتفاقی که پیش از ملاقات با او رخ داد، یک نشانه و علامت بود و پس از کشتن او هر کاری که میکردم، نوعی عذرخواهی بود. در نمونه مذکور؛ کاراکتر فعال رمان با مرور حوادثی از یک دوره حیات خود طی مسافرت به لندن، جهت جبران اشتباهات خود مشخصه هایی از خود به مخاطب می دهد. رضا عامری با نگرشی نسبتاً تعادلمدار و اتکا به الفاظ متن مصدر (کان إرهاصا) به صورت (نشانه بود) و مسلط نبودن بر موضوع (کل شیء فعلته بعد أن قتلتها کان إعتذارا) به شیوة (هرچیزی را که بعد از قتل او انجام دادم نیاز به نوعی عذرخواهی)، سبب بازتاب ترجمه ای ضعیف و بیکیفیت در متن هدف و ناهماهنگی اجزا و عناصر دخیل در کنش ارتباطی مذکور شده که این خود مانعی در جهت انعکاس مؤلفه زبانی نقش ارجاعی است، درحالیکه عطاءالله مهاجرانی با نگرشی نقشگرا و ایجاد انسجام میان اجزا و عناصر جمله و همینطور فراهم ساختن کنش ارتباطی پایدار و اهتمام به عناصر فرهنگی زبان هدف (کل شیء حدث قبل لقائی إیاها، کان إرهاصا) به شیوة ( هر اتفاقی که پیش از ملاقات با او رخ داد یک نشانه و علامت بود) و در عین حال حفظ پیام متن مصدر و تسلط کامل بر حوادث رمان (و کل شیء فعلته بعد أن قتلتها کان إعتذارا) به صورت ( پس از کشتن او هر کاری که میکردم، نوعی عذرخواهی بود)، اقدام به ارائه ترجمه ای کاملا رسا کرده و توانسته نقش ارجاعی زبان را به گونه ای شفاف و ماهرانه با تسهیل در روند کنش ارتباطی ایجاد شده به متن هدف انتقال دهد. ترجمة پیشنهادی: هر اتفاقی که قبل از دیدن او رخ داد، یک جور زمینه چینی بود، هر کاری که بعد از کشتنش انجام دادم، یک جور عذرخواهی بود. در ترجمة پیشنهادی نقش ارجاعی زبان از طریق تسلط کامل بر حوادث رمان و نگرشی نقشگرا و کنش ارتباطی پایدار میان نویسنده و مخاطب زبان هدف انعکاس یافته است. 4-3. نقش بیانی برخلاف گونهشناسی متن رایس[12] که نقش بیانی در آن محدود به وجوه زیباشناختی ادبی یا متون شعری است، نقش بیانی در مدل من (کریستین نورد) به نگرش فرستنده نسبت به موضوعات و پدیدههای جهان اشاره میکند. اگر فرستنده احساسات یا عواطف فردی را بیان کند (مثلاً با حرف ندایی)، ممکن است صحبت از نقش فرعی احساسی کنیم. اگر آنچه بیان میشود، ارزیابی (شاید یک تصمیم دولتی) باشد، نقش فرعی ارزیابی خواهد بود. نقش فرعی دیگر میتواند «کنایه» باشد. نقش بیانی فرستندهمدار است. نظرات یا نگرشهای فرستنده با توجه به مصداق و براساس نظام ارزشی است که فرض میشود برای فرستنده و دریافتکننده مشترک باشد. از آنجایی که نظامهای ارزشی توسط هنجارها و سنتهای فرهنگی تعیین میشود، نظام ارزشی نویسندة متن مبدأ ممکن است متفاوت از نظام ارزشی دریافتکننده متن مقصد باشد. این قضیه بدان معناست که نقش بیانی بیان شده در زبان مبدأ را باید در چهارچوب نظام ارزشی فرهنگ مبدأ برداشت کرد (Nord, 1977: 153). یکی از کارکردهای نشانة زبانی، شامل توانایی بیان وضعیت عاطفی گوینده و نگرش ذهنی او نسبت به اشیا و پدیدههای تعیین شده یک واقعیت است (The Great Soviet Encyclopedia; 1979). به اصطلاح یاکوبسن، نقش بیانی قویتر از نقش ارجاعی است (Jakobson,1960: 350). رایس وجه مهم متون بیانی را صورت و نوع و چگونگی بیان مؤلف میداند و با این کار صورت را در برابر محتوا که به چیستی متن مربوط میشود، قرار میدهد (خانجان، 1397: 125-124). بنابراین، فرستنده با این عملکرد نه تنها یک ایده و هدف را از طریق کلمات خود منتقل میکند، بلکه جوهره و ذات خود را نیز به وسیلة این احساس نمایان میسازد. در ادامه بحث به تبیین مؤلفه نقش بیانی با ذکر چند نمونه از رمان مورد بررسی میپردازیم. متن اصلی: تسکعت فی الشوارع القاهرة، و زرت الأوبرا و دخلت المسرح، و قطعت النیل سابحا ذات مرة (صالح، 1987: 32) ترجمة عامری (1390: 83): در خیابانهای قاهره پرسه میزدم، به اُپرا میرفتم، به تئاتر و یک بار هم عرض نیل را با شنا پیمودم. ترجمة مهاجرانی (1400: 34): در خیابانهای قاهره میگشتم. به اپرا رفتم، به تئاتر رفتم، یکبار عرض نیل را شنا کردم. قهرمان رمان، پس از سفر خود به مصر و سپری کردن اتفاقاتی غیرمنتظره و بازگشت به وطنش، مرحله به مرحله اطلاعاتی از حیات جدید خود در خارج از میهن در اختیار مخاطب قرار میدهد. رضا عامری با نگرشی نقشگرا و اهتمام به وجوه زیباییشناختی موجود در آن و همچنین فراهم کردن کنش ارتباطی قوی میان نویسنده و مخاطب زبان هدف و وضع معادل کاربردی و مناسب برای «تسکعت فی الشوارع القاهرة» به صورت «در خیابانهای قاهره پرسه میزدم» و توجه به سیاق متن در ترجمة «زرت الأوبرا» به شیوة «به اپرا میرفتم» و «دخلت المسرح» به صورت «به تئاتر میرفتم»، سبب انتقال ترجمهای ادبی، رسا و شفاف همرا با بازتاب سبک نویسنده و مشخصة اصلی نقش بیانی؛ یعنی کنایه به عنوان نقش فرعی مؤلفة مذکور به متن هدف شده است. این در حالی است که عطاءالله مهاجرانی با نگرشی نسبتاً تعادلمدار، ترجمة ساده و صرف عناصر فرهنگی و ادبی برای «تسکعت فی الشوارع» به شیوة «در خیابانهای قاهره میگشتم» و عدم اهتمام به بافت متن مصدر در انتقال ساختار صرفی افعال «زرت الأوبرا» به صورت «به اُپرا رفتم» و وابستگی به الفاظ یا عبارات در انتقال ترجمة «و قطعت النیل سابحا ذات مرة» به شیوة «یک بار عرض نیل را شنا کردم»، اقدام به بازتاب ترجمهای تقریباً ضعیف و کمکیفیت در متن هدف و عدم انعکاس وجوه زیباییشناسی و نقش فرعی اراده شده توسط نویسنده کرده است. ترجمة پیشنهادی : توی خیابانهای قاهره پرسه میزدم، از خانه اپرا دیدن میکردم، به تئاتر میرفتم، یکبار هم شناکنان از این طرف رود نیل به آن طرفش رفتم. در ترجمة پیشنهادی یکی از مشخصههای اصلی نقش بیانی ( کنایه) با نگرشی نقشگرا و با بازتاب مناسب وجوه زیباییشناسی موجود در متن مبدأ، منعکس شده است. متن اصلی: أسمع أنین السواقی علی النهر، و تصایح الناس فی الحقول، و خوار ثور أو نهیق حمار. کان الحظ یسعدنی أحیانا، فتمر الباخرة أمامی صاعدة أو نازلة (صالح، 1987: 8) ترجمة عامری (1390: 10): صدای نالة آب در کانالها و سر و صدای مردم را در کشتزارها و عرعر الاغ و ماقِ گاوی را میشنیدم. گاهی هم شانس میآوردم و کشتی بخاری مسافرتی از مقابلم میگذشت. ترجمة مهاجرانی (1400: 12): آوای چرخ آب رودخانه را میشنیدم، صداهای مردم که از کشتزارها به گوش میرسید، بانگ گاوهای نر و نعره الاغ. کم و بیش خوشحال بودم. کشتی بخاری در برابرم حرکت میکرد. مصطفی سعید به عنوان نمایندة راوی در رمان مورد بررسی پس از بازگشت خود به خارطوم با بازدید از گوشه و کنار روستا، خاطرات جذاب و شیرین مربوط به کودکیاش را به خاطر میآورد و با آب و تاب فراوان بازگو میکند و در این میان مترجم رضا عامری با نگرشی نقشگرا و برقراری کنش ارتباطی پایدار و مدنظر قرار دادن وجوه زیباییشناختی موجود در آن و اهتمام به ساختار معنایی زبان هدف و اعمال کردن آرایههای ادبی مناسب در ترجمة «أسمع أنین السواقی علی النهر» به صورت «صدای نالة آب در کانالها» و وضع معادل فرهنگی دقیق و کاربردی در ترجمة اصوات جانداران طبیعت «تصایح الناس فی الحقول، و خوار ثور أو نهیق حمار» به شیوة «سرو صدای مردم را در کشتزارها و عرعر الاغ و ماقِ گاو» و ترجمة «کان الحظ یسعدنی أحیانا» به شیوة «گاهی هم شانس میآوردم» و در یک کلام تبیین احساسات و عواطف نویسنده و وجوه زیباییشناختی مطرح شده (ویژگی مؤلفة نقش بیانی) مورد توجه نورد باعث ارائه ترجمهای ادبی، رسا و پویا در متن هدف شده است. این در حالی است که مترجم عطاءالله مهاجرانی با نگرشی نسبتاً تعادلمدار و تقطیع جملات و عدم سعی در دوری گزیدن از اطالة کلام یا تفسیر در «آوای چرخ آب رودخانه را میشنیدم، صداهای مردم که از کشتزارها به گوش میرسید» و ارائه نکردن معادل صحیح در ترجمة «کان الحظ یسعدنی أحیانا» به صورت «کم و بیش خوشحال بودم» و همین طور عدم انعکاس معادل فرهنگی دقیق در ترجمة صدای جانداران طبیعت «خوار ثور أو نهیق حمار» به شیوة «بانگ گاوهای نر و نعره الاغ» سبب ارائة ترجمهای نسبتاً ضعیف در مقایسه با نوع اول و عدم بازتاب رسای نقش فرعی ادبی و وجوه زیباییشناسی برای مخاطب زبان هدف شده است. ترجمة پیشنهادی: صدای نالة آب در کانالها و سر و صدای مردم در کشتزارها و عرعر الاغ و ماقِ گاو را میشنیدم و گاهی هم از روی شانس در حالی که کشتی بخاری روی آب بالا و پایین میرفت از جلویم رد میشد. در ترجمة پیشنهادی علاوه بر معادلگزینی، نقش فرعی ادبی به عنوان یکی از مشخصههای نقش بیانی با انتقال شفاف وجوه زیباییشناختی و کنش ارتباطی پایدار و در یک کلام نگرشی نقشگرا بازتاب یافته است. متن اصلی: أسمع طائرا یغرد، أو کلبا ینبح، أو صوت فأس فی الحطب و أحس بإستقرار. أحس إننی مهم، و إننی مستمر، و إننی متکامل (صالح، 1987: 8) ترجمة عامری (1390: 13): صدای پرندهای را که نوایی سر میدهد یا پارس سگی را یا صدای تیشهای در پیکر چوبی را که میشنوم، احساس آرامش میکنم. حس میکنم که اهمیت دارم و ادامه دارم و کاملم. ترجمة مهاجرانی (1400: 13): آواز پرندهای را میشنوم که میخواند، سگی که عوعو میکند. صدای تبری از میان شکاف چوب به گوش میرسد. احساس میکنم که هستم، ابهت دارم، ادامه دارم. مصطفی سعید، جانشین نویسنده و شخصیت مطرح رمان پس از مدتها با خانواده و دوستان خود روبهرو شده و پس از پرسش و پاسخهای بسیار در مابین این هیاهو با شنیدن صدای پرندگان و حیوانات طبیعت روستایش از سر وجد تمام، دست به توصیف زیبای آنها برای مخاطب خود میزند و رضا عامری با نگرشی نقشگرا و فراهم ساختن کنش ارتباطی قوی میان نویسنده و مخاطب زبان هدف و اهتمام به وجوه زیباییشناختی و وضع معادل کاربردی در زبان هدف جهت ترجمة «کلبا ینبح» به صورت «پارس سگی» و «صوت فأس فی الحطب» به شیوة «صدای تیشهای در پیکر چوبی» و انتخاب معادل مناسب برای «أحس بإستقرار. أحس إننی مهم، و إننی مستمر، و إننی متکامل» به شیوة «حس میکنم که اهمیت دارم و ادامه دارم و کاملم» و رعایت ساختار دستوری و معنایی زبان هدف و رسا بودن تعبیر و انتقال صریح پیام نویسندة رمان و برداشت نقش بیانی (مدل نورد) با بازتاب نقش فرعی مؤلفة نقش بیانی و وجوه زیباییشناسی بیان شده در زبان مبدأ مطابق با چهارچوب نظام ارزشی فرهنگ مقصد، ترجمهای نسبتاً پویا و رسا ارائه کرده است. این در حالی است که مترجم عطاءالله مهاجرانی با نگرشی نسبتاً تعادلمدار در جریان ترجمه با تقطیع جمله به صورت «میشنوم» و «عوعو میکند» و «به گوش میرسد» سبب تضعیف نسبی در انتقال رسای پیام نویسنده رمان شده است و عدم اهتمام به بافت متن اصلی و در نتیجه وضع معادل تقریباً نامناسب برای ترجمة واژة «إننی مهم» به صورت «ابهت دارم»، باعث بازتاب ترجمهای نسبتاً ضعیف و عدم انعکاس شفاف وجوه زیباییشناسی نمونة ارائه شده و نقش فرعی مؤلفة نقش بیانی مدل نورد در ترجمة خود شده است. ترجمة پیشنهادی: آواز پرندهای را که نوایی سر میدهد یا پاس سگی یا صدای تیشهای در پیکر چوبی را که میشنوم، احساس آرامش میکنم؛ حس میکنم که اهمیت دارم و همچنان هستم و کاملم. در ترجمة پیشنهادی با کنش ارتباطی مناسب و داشتن نگرشی نقشگرا و همینطور اهتمام به وجوه زیباییشناسی موجود در متن مبدأ، مشخصه نقش فرعی ادبی مؤلفه نقش بیانی به گونهای پویا و شفاف منتقل شده است. متن اصلی: یا سودانی أنت رجل متدین و تحفظ العشرة خلینی أزوجک بنتا من بناتی (صالح، 1987: 86) ترجمة عامری (1390: 251): ای سودانی تو انسان متدینی هستی، بگذار تا یکی از دخترانم را به عقدت در آورم. ترجمة مهاجرانی (1400: 87): آی سودانی! تو مرد متدینی هستی و واجبات دهگانه را مراعات میکنی. اجازه بده تا یکی از دخترانم را به تو بدهم. راوی داستان با ذکر این اتفاق مبارک، حادثهای غمگین و غیرمنتظره از گذشتة زندگی خود برای مخاطب تعریف میکند. در این نمونه؛ رضا عامری با نگرشی نسبتاً تعادلمدار و تکیه بر ساختار دستوری زبان مصدر، ترجمة تحتاللفظی «ای سودانی تو انسان متدینی...» برای عبارت «یا سودانی أنت رجل متدین...» و وضع معادل کم کاربرد «بگذار» (به جهت عامی بودن معادل و ادبی نبودن آن) برای عبارت «خلینی» و نادیده گرفتن جملة «تحفظ العشرة» در ترجمة خود، سبب انعکاس ترجمهای بیکیفیت با عدم اهتمام به نقش فرعی ارائه شده (نقش بیانی) مؤثر در آن شده است. این در حالی است که عطاءالله مهاجرانی با نگرشی نقشگرا و برقراری ارتباطی مناسب میان نویسنده و مخاطب زبان هدف و انتقال دقیق مفهوم و سبک ادبی- بلاغی نویسنده در ترجمة جملة «یا سودانی أنت رجل» به صورت «ای سودانی تو مرد...» و انتخاب معادل دقیق «واجبات دهگانه» برای «تحفظ العشرة» و «اجازه دادن» برای عبارت «خلینی»، موجب ارائه ترجمهای روان و شفاف با انتقال عنصر زبانی پرکاربرد نقش بیانی از طریق بازتاب نقش فرعی ادبی ارائه شده در نمونه مذکور و وجوه زیباییشناسی در متن مقصد شده است. ترجمة پیشنهادی: آهای سودانی! تو مرد متدینی هستی، حرمت نان و نمک را نگه میداری، اجازه بده یکی از دخترهایم را به عقد تو دربیاورم. در ترجمة پیشنهادی علاوه بر معادلیابی دقیق و اهتمام به عناصر فرهنگی و بلاغی دو زبان مصدر و هدف، مشخصة حرف ندا به عنوان یکی از مشخصههای نقش بیانی از طریق ایجاد کنش ارتباطی پایدار و نگرشی نقشگرا بازتاب یافته است. متن اصلی: ذاک دفء الحیاة فی العشیرة، فقدته زمانا فی بلاد تموت من البرد حیتانها (صالح، 1987: 5) ترجمة عامری (1390: 3): این همان حس گرمی زندگی در عشیره بود که آن را در سرزمینی که «نهنگهایش از سرما میمردند» از دست داده بودم. ترجمة مهاجرانی (1400: 9): گرمی زندگی در جمع عشیره. بخشی از عمرم را در سرزمینی گذرانده بودم که «ماهیها از سرما میمیرند». راوی و نمایندة داستان، مصطفی سعید پس از بازگشت به زادگاه خود و مواجه شدن با رفتار و احوال گرم و صمیمی بستگانش، خود را به جهت سالهای دور از آن فضا شماتت میکند و مترجم رضا عامری با نگرشی نقشگرا و ایجاد کنش ارتباطی قوی میان نویسنده و مخاطب زبان هدف و داشتن تسلط بر ساختار دستوری و معنایی زبان مصدر در رابطه با ترجمة عبارت ««دفء الحیاة»... فقدته زمانا فی بلاد تموت من البرد حیتانها» به صورت «حس گرمی زندگی در عشیره را در سرزمینی که «نهنگهایش از سرما میمردند» از دست داده بودم» با بازتاب نقش فرعی ادبی- زبانی جمله، مشخصة کنایه و وجوه زیباییشناختی موجود در آن که از مشخصههای بارز مؤلفة نقش بیانی هستند به گونهای بسیار شفاف، دقیق و پویا به متن هدف انتقال داده است. این در حالی است که عطاءالله مهاجرانی با در پیش گرفتن نگرشی نسبتاً تعادلمدار و توجه صرف به انتقال مفهوم واژگان و عبارات در ترجمة «فقدته زمانا فی بلاد تموت من البرد حیتانها» به شیوة «بخشی از عمرم را در سرزمینی گذرانده بودم که «ماهیها از سرما میمیرند»» با تقطیع جمله و عدم توجه به بافت زبانی متن مصدر، ساختار دستوری زبان مصدر و همینطور پیام اصلی نویسنده، عملکرد نسبتاً ضعیفی از خود نشان داده است. ترجمة پیشنهادی: این همان حس گرم زندگی عشیرهای بود که من آن را در سرزمینی که نهنگهایش از سرما میمردند از دست داده بودم. در ترجمة پیشنهادی، مشخصه مطرح در نقش بیانی؛ یعنی کنایه با اهتمام به وجوه زیباییشناسی موجود در آن و همین طور عناصر فرهنگی دو زبان مصدر و هدف و فراهم ساختن کنش ارتباطی پایدار و تأثیر دادن نگرشی نقشگرا، بازتاب یافته است.
4-4. نقش ترغیبی نقش ترغیبی («القایی» به اصطلاح یاکوبسن) که براساس حساسیت یا خلق و خوی دریافتکنندگان نسبت به کنش خاصی هدایت شده به منظور ترغیب آنان برای پاسخ در جهت خاصی طراحی میشود. نشانههای مستقیم نقش ترغیبی خصوصیاتی چون امری یا استفهام انکاری است؛ گرچه ممکن است نقش به طور غیرمستقیم از طریق دستگاههای زیباییشناختی یا سبکشناختی که به نقش ارجاعی یا بیانی اشاره میکند، به دست آید (مانند صفتهای عالی، صفتها یا اسم های بیانکننده ارزش مثبت) (Nord, 1977: 156). زمانی را در نظر بگیرید که گوینده به جای جملة امری «برو یک لیوان آب برایم بیاور» از جملة خبری «خیلی تشنهام شده» استفاده کند و شنونده همان واکنش قبلی را نشان دهد؛ یعنی خود را موظف بداند که برای گوینده یک لیوان آب بیاورد (صفوی، 1392: 25-23). تمرکز روی گیرندة پیام، نقش «ترغیبی»[13] را به همراه دارد که بارزترین مصادیق آن را میتوان در عبارات ندایی و امری جستوجو کرد (یاکوبسن، 1380: 94-92). نقش ترغیبی زبان علاوه بر نثر میتواند در نظم نیز عمل کند و متوسل به حس زیباییشناختی خواننده یا مخاطب شود. در ادامه به ذکر نمونههایی بارز از رمان مذکور جهت تبیین و معرفی مؤلفه نقش ترغیبی میپردازیم. متن اصلی: ثمة آفاق کثیرة لابد أن تزار، ثمة ثمار یجب أن تقطف، کتب کثیرة تقرأ و صفحات بیضاء فی سجل العمر سأکتب فیها جملا واضحة بخط جریء (صالح، 1987: 9) ترجمة عامری (1390: 15): جاهای زیادی هست که باید ببینم و میوههای زیادی هست که باید بچینم، کتابهای زیادی که باید بخوانم و صفحات زیادی که باید در دفتر عمر باید با جملاتی واضح و با خطی جسورانه بنویسم. ترجمة مهاجرانی (1400: 13): افقهای بسیاری وجود دارد که باید آنها را دید و دریافت. میوههای بسیاری که باید چید. کتابهای بسیاری که باید خواند. صفحههای سپیدی در طومار عمر که در آن با شهامت عبارتی روشن خواهم نوشت. در مرحلة ابتدایی رمان، راوی پس از مسافرت به خارج از وطن خود در تلاقی پیشرفت و عقبماندگی قرار میگیرد و پیوسته مقایساتی را در ذهنش انجام و تصمیم خود را میگیرد. رضا عامری با نگرشی نسبتاً تعادلمدار و انتقال سادة جملات «ثمة آفاق کثیرة» به «جاهای زیادی هست» و «بخط جریء» به صورت «با خطی جسورانه» و نادیده گرفتن وزن ادبی متن و همین طور اقدام به اطاله کلام (صفحات زیادی که باید در دفتر عمر با جملاتی)، سبب انعکاس ترجمهای تقریباً ضعیف و کمکیفیت همراه با عدم وفاداری به سبک نویسندة اصلی و همین طور عدم بازتاب ویژگی بارز مؤلفة نقش ترغیبی (امری بودن) به شیوهای رسا شده است. این در حالی است که عطاءالله مهاجرانی با نگرشی نقشگرا و ایجاد کنش ارتباطی مناسب و بازتاب معادلهای مناسب برای «آفاق کثیرة» به صورت «افقهای بسیاری» و «سجل العمر» به شیوة «در طومار عمر» و انتقال تأکیدهایی در قالب امر و الزام و رعایت اصل تعادل در انتقال و عملی ساختن ساختار دستوری- معنایی زبان مصدر و هدف در «لابد أن تزار/ یجب أن تقطف/ تقرأ» به صورت «باید دید/ باید چید/ کتابها خواند»، اقدم به ارائة ترجمهای دقیق و پویا با انتقال دو ویژگی امری و صفت بیانکننده ارزش مثبت (زیادی) مؤلفة زبانی نقش ترغیبی به متن هدف کرده است. ترجمة پیشنهادی: هنوز جاهای زیادی هست که باید دیده شوند، میوههایی هستند که باید چیده شوند، کتابهای زیادی هستند که باید خوانده شوند، هنوز صفحات سفیدی از دفتر زندگی باقی ماندهاند که به زودی با شجاعت روی آنها جملاتی جدی (مهم) خواهم نوشت. در ترجمة پیشنهادی علاوه بر اهتمام به اصول دستوری و معنایی دو زبان مصدر و هدف، یکی از مشخصههای بارز نقش ترغیبی؛ یعنی امری بودن با داشتن نگرشی نقشگرا و مدنظر داشتن وجوه زیباییشناسی و در یک کلام ایجاد کنش ارتباطی قوی منعکس شده است. متن اصلی: قال أنه أکذوبة؟ فهل أنا أیضا أکذوبة؟ إننی من هنا. ألیست هذه الحقیقة کافیة؟ (صالح، 1987: 52) ترجمة عامری (1390: 145): میگفتند او دروغی بیش نیست؟ آیا من هم دروغم؟ من اهل همین جا هستم. آیا این حقیقت کفایت نمیکند؟ ترجمة مهاجرانی (1400: 54): گفت او یک دروغ است. آیا من هم یک دروغم؟ من از این جایم، آیا این واقعیت کافی نیست؟ گویندة داستان پس از سالها در بازگشت به وطن خود با فضای آرام و دلنشین محل زندگیاش در سحرگاه مواجه میشود و به دلیل اتفاقاتی که بر او گذشته، نوعی حس غریبگی به وی دست میدهد و در قالب پذیرش دوبارهاش در روستا از خود سؤالاتی میپرسد. رضا عامری با نگرشی نقشگرا و برقراری ارتباطی پایدار میان نویسنده و مخاطب زبان هدف و اهتمام به اصول زبانی- بلاغی و تسلط کامل بر مراحل رمان، اقدام به ارائة ترجمة دقیق «قال أنه أکذوبة؟» به شیوة «میگفتند او دروغی بیش نیست؟» و انعکاس مشخصة استفهام انکاری (ویژگی مؤلفة نقش ترغیبی) در ترجمة «فهل أنا أیضا أکذوبة؟» به صورت «آیا من هم دروغم؟» و «ألیست هذه الحقیقة کافیة؟» به شیوة «آیا این حقیقت کفایت نمیکند؟» در متن هدف شده است. این در حالی است که عطاءالله مهاجرانی با نگرشی نسبتاً تعادلمدار و وابستگی به لفظ در ترجمة «قال أنه أکذوبة؟» به شیوة «گفت او یک دروغ است» و «ألیست هذه الحقیقة کافیة؟» به صورت «آیا این واقعیت کافی نیست؟» و عدم اهتمام به حوادث داستان و انشائی بودن عبارت در ترجمة «قال أنه أکذوبة؟» به شیوة «گفت او یک دروغ است» باعث عدم وفادری به پیام نویسندة اصلی و بازتاب ترجمهای نسبتاً ضعیف در مقایسه با مورد اول شده است. ترجمة پیشنهادی: میگفتند که او دروغی بیش نیست؟ پس من هم دروغ هستم؟ من اهل اینجا هستم. این کافی نیست؟ در ترجمة پیشنهادی مشخصة استفهام انکاری به عنوان مشخصة مطرح نقش ترغیبی از طریق اهتمام به اصول زبانی- بلاغی و داشتن نگرشی نقشگرا و همین طور کنش ارتباطی پایدار بازتاب یافته است. متن اصلی: أعذب إمرأة عرفتها. تضحک بمرح، و تحنو علی کما تحنو أم علی إبنها ( صالح، 1987: 30) ترجمة عامری (1390: 56): زیباترین زنی بود که تا به حال شناخته بودم و همواره شادخوارانه میخندید و مانند یک مادر به من محبت میکرد. ترجمة مهاجرانی (1400: 32): شیرینترین زنی که من در عمرم دیدهام. گرم میخندید و مثل مادری که به پسرش محبت میکند، به من مهر میورزید. راوی یا شخصیت مطرح داستان (مصطفی سعید) پس از سفر خود به قاهره و دوری از خانواده و آشنایی با خانم رابنسون، اعمال و رفتار وی را دلسوزی مادر به فرزند تعبیر میکند و از این طریق بخشی از آلام ناشی از غربت را تسکین میدهد و رضا عامری با نگرشی نسبتاً تعادلمدار و وابستگی به لفظ در ترجمة «أعذب إمرأة عرفتها» به صورت (زیباترین زنی بود که تا به حال شناخته بودم) و تناقص در ترجمة «تحنو علی کما تحنو أم علی إبنها» به شیوة (مانند یک مادر به من محبت میکرد» سبب انعکاس ترجمهای ساده و نسبتاً ضعیف شده است. این در حالی است که عطاءالله مهاجرانی با نگرشی نقشگرا و فراهم ساختن کنش ارتباطی قوی میان نویسنده و مخاطب زبان هدف و اهتمام به عناصر و ارزشهای فرهنگی در ترجمة جملة «أعذب إمرأة عرفتها» به صورت «شیرینترین زنی که من در عمرم دیدهام» و در عین حال معادلگزینی مناسب برای «تضحک بمرح» به صورت «گرم میخندید» و ترجمهای رسا برای جملة «تحنو علی کما تحنو أم علی إبنها» به شیوة «مثل مادری که به پسرش محبت میکند، به من مهر میورزید»، سبب بازتاب ترجمهای نسبتاً پویا، متقن و رسا و همچنین به کار بردن مشخصة بارز نقش ترغیبی مدل نورد در نمونة مذکور، یعنی صفت عالی در ترجمه خود شده است. ترجمة پیشنهادی: زیباترین زنی بود که به عمرم دیده بودم، به گرمی میخندید و مانند یک مادر به من محبت میکرد. در ترجمة پیشنهادی علاوه بر اهتمام به عناصر فرهنگی دو زبان مصدر و هدف و معادلگزینی دقیق، مشخصة مطرح در نقش ترغیبی؛ یعنی صفت عالی با ایجاد کنش ارتباطی مناسب و نگرشی نقشگرا و اهتمام به سبک خاص نویسنده انعکاس یافته است. متن اصلی: وکانت أحب مناطق القاهرة إلیهما، منطقة الأزهر (صالح، 1987: 29) ترجمة عامری (1390: 76): بیشترین جایی که در قاهره دوست داشتند، محله الأزهر بود. ترجمة مهاجرانی (1400: 32): به منطقه الأزهر بیشتر از هر جای دیگری علاقه داشتند. راوی یا قهرمان داستان، خاطرات خود را پس از مسافرت به مصر و آشنایی با خانواده رابنسن و مشایعت با آنها در دیدار از محلههای قاهره و نهایتاً محکوم شدن او در دادگاه، جهت آماده کردن ذهن مخاطب برای تعریف هستة اصلی داستان آماده میکند. رضا عامری با نگرشی نقشگرا و ایجاد کنش ارتباطی پایدار میان نویسنده و مخاطب زبان هدف و در نظر گرفتن ساختار دستوری و معنایی زبان هدف با حفظ پیام و سبک نویسندة اصلی برای عبارت «وکانت أحب مناطق القاهرة إلیهما، منطقة الأزهر» به صورت «بیشترین جایی که در قاهره دوست داشتند، محلة الأزهر بود»، ترجمهای شفاف و مطابق با فهم مخاطب زبان هدف جهت انتقال مشخصه سوم نقش ترغیبی (صفت عالی) با جلوهای ادبی ارائه داده است. این در حالی است که عطاءالله مهاجرانی با نگرشی نسبتاً تعادلمدار و وابستگی به ساختار دستوری زبان مصدر و عدم اهتمام به ساختار زبانی و ادبی مرسوم در زبان هدف برای عبارت «وکانت أحب مناطق القاهرة إلیهما، منطقة الأزهر» به شیوة «به منطقة الأزهر بیشتر از هر جای دیگری علاقه داشتند»، سبب انعکاس ترجمهای مبهم و نسبتاً بیکیفیت در متن هدف و همین طور عدم بازتاب مشخصة مطرح در نمونة مذکور از مؤلفة نقش ترغیبی شده است. ترجمة پیشنهادی: برای آن دو، الازهر محبوبترین جای قاهره بود. در ترجمة پیشنهادی همانند نمونة پیشین، صفت عالی به عنوان مشخصة بارز نقش ترغیبی با اهتمام به ساختار معنایی و دستوری دو زبان مصدر و هدف و همین طور برقراری کنش ارتباطی پایدار و داشتن نگرشی نقشگرا انعکاس یافته است. متن اصلی: ماذا أفعل أنا أو غیری إذا کان العالم قد أصیب بالخبل (صالح، 1987: 133) ترجمة عامری (1390: 394): من یا غیر من چه باید بکنیم وقتی دنیا دچار جنون شده است؟ ترجمة مهاجرانی (1400: 134): وقتی دنیا دیوانه شده است، من یا دیگری چه کاری از دستمان ساخته است. در قسمت نهایی رمان، راوی یا کاراکتر مطرح داستان تأسف خود را جهت عدم اقدام برای جلوگیری از فاجعهای که افتاده به این شکل عنوان میکند. رضا عامری با نگرشی نسبتاً تعادلمدار و تکیه بر لفظ و اطاله کلام «ماذا أفعل أنا أو غیری» به صورت «من یا غیر من چه باید بکنیم» سبب ارائة ترجمهای تحتاللفظی با عدم وفاداری به پیام نویسندة اصلی جهت انتقال مشخصة بارز نقش ترغیبی مطرح شده در این نمونه شده است. این در حالی است که عطاءالله مهاجرانی با نگرشی نقشگرا و برقراری کنش ارتباطی مناسب میان نویسنده و مخاطب زبان هدف و مهارت خود سبب انعکاس مشخصة بارز استفهام انکاری به عنوان یکی از مشخصههای نقش ترغیبی زبان از طریق عملی ساختن اصل وفاداری به پیام نویسندة اصلی برای عبارت «ماذا أفعل أنا أو غیری» به صورت «از دست من یا دیگری چه کاری ساخته است؟» و ارائة ترجمهای شفاف و رسا به متن هدف شده است. ترجمة پیشنهادی: وقتی دنیا کن فیکون شده، از دست من یا دیگری چه کاری ساخته است؟ در ترجمة پیشنهادی مشخصة استفهام انکاری با فراهم شدن ارتباطی پایدار میان نویسنده و مخاطب زبان هدف و اهتمام به ساختار زبانی- بلاغی موجود در آن و نگرشی نقشگرا بازتاب یافته است. 4-5. نقش عاطفی هدف نقش عاطفی، ایجاد، نگهداری و یا اتمام تماس بین فرستنده و دریافتکننده است. این هدف متکی به شیوة متعارف ابزار زبانشناختی به کار رفته در موقعیتی خاص است. نقش عاطفی تا حد زیادی وابسته به شیوة متعارف شکل خود است. هر چقدر شکل زبانشناختیاش متعارفتر باشد، توجه کمتری به آن میکنیم. مشخصة دیگر سخن عاطفی این است که اغلب به بیان نوع ارتباط موجود میان فرستنده و دریافتکننده (رسمی/ غیررسمی یا متقارن/ غیرمتقارن) میپردازد (Nord, 1977: 163)؛ این عملکرد، تعامل را با دیگری فراهم میسازد و زمینة مساعدی را برای برقراری این ارتباط ایجاد میکند. این نوع از ارتباط در نمونههای عینی متفاوتی (سلام و احوالپرسی و...) متجلی میشود (Fomaclony Estudios:2022). به اعتقاد یاکوبسن در این نقش از زبانها، تمرکز بر احساس خاص گوینده است؛ خواه گوینده حقیقتاً آن احساس را داشته باشد یا وانمود کند که چنین احساسی دارد (صفوی،1380: 31). این نقش در تقابل با نقش ارجاعی قرار میگیرد که در نقش عاطفی سعی بر افزودن تنوعهای معنایی است، اما در نقش ارجاعی، جلوی هر نوع «چندگانگی معنایی» گرفته میشود (ن. ک» رفیعی و مراد صحرایی، 1392: 32). بنابراین، نقش عاطفی زبان، برقراری ارتباط میان نویسندة یک کتاب و مخاطب مخصوص به آن است و تفاوت میان نقش عاطفی و نقش بیانی در این است که نقش عاطفی به بیان مستقیم احساسات نویسنده میپردازد که آدمی را به تعمق وامیدارد و نیز نقش بیانی به تبیین و سپس انتقال وجوه زیباییشناختی احساسات نویسنده (ندا، کنایه، نقش فرعی ادبی و نقش فرعی ارزیابی) به متن هدف میپردازد. در ادامه به تبیین بیشتر مؤلفة نقش عاطفی با ارائة نمونههایی از رمان مورد بررسی میپردازیم. متن اصلی: و إنفجرت هی ببکاء ممض محرق، و إستلمت أنا إلی نوم متوتر محموم (صالح، 1987: 48) ترجمة عامری (1390: 132): و او در انفجاری از گریة سوزنده و دردناک فرو میرفت و من خودم را تسلیم خوابی تبآلوده و آشفته میکردم. ترجمة مهاجرانی (1400: 50): با گریهای بیامان و سوزان، بغضش ترکید و من به خواب پریشان تب آلودی فرو رفتم. در این مرحله، سعید شخصیت اصلی داستان با یادآوری صحنهای عاطفی از حیات خود در سفرش، ارتباطی پویا، صمیمی و ملموس را برای مخاطب زبان مقصد نمایان میسازد. رضا عامری با نگرشی نسبتاً تعادلمدار و تأثیرپذیری از قواعد دستور حالتی «و إنفجرت هی ببکاء ممض محرق» به صورت «او در انفجاری از گریة سوزنده و دردناک فرو میرفت» و بیتوجهی به بافت کلام در پی ارائة معادل نامناسب «إستلمت أنا إلی النوم» به شیوة «و من خودم را تسلیم خوابی میکردم» در ایجاد ارتباط با مخاطب و انعکاس احساس خاص نمایندة نویسنده (مصطفی سعید) نسبت به صحنهای رخدادهای مابعد سفر در زبان هدف موفق نبوده است. عطاءالله مهاجرانی اما با نگرشی نقشگرا و فراهم ساختن ارتباطی قوی میان نویسنده و مخاطب زبان هدف و تسلط کامل بر فضای داستان و وضع معادلهای مناسب با فرهنگ و ادبیات زبان هدف در ترجمة «و إنفجرت هی ببکاء ممض محرق» به شیوة «با گریهای بیامان و سوزان، بغضش ترکید» و «و إستلمت أنا إلی النوم» به صورت «من به خواب پریشان تبآلودی فرو رفتم»، سبب بازتاب ترجمهای کاملاً شفاف و روان همراه با نقش عاطفی و انعکاس مستقیم احساس مطرح نویسنده (مطابق مدل نورد) به عنوان مشخصة اصلی مؤلفة نقش عاطفی در متن مقصد شده است. ترجمة پیشنهادی: او یک مرتبه پقی زد زیر گریهای سوزناک، داشت اشک میریخت و من هم خودم را به دست خواب پریشان و تبدار سپردم. در ترجمة پیشنهادی حس عاطفی نویسنده یا نماینده و شخصیت اصلی رمان نسبت به صحنهای از حوادث رخ داده در طول سفر خود با برقراری کنش ارتباطی مناسب و اهتمام به عناصر فرهنگی دو زبان مصدر و هدف و مهمتر از همه داشتن نگرشی نقشگرا به عنوان مشخصة نقش عاطفی به طور مستقیم منعکس شده است. متن اصلی: أحسست بالذلة و الوحدة و الضیاع ( صالح، 1987: 161) ترجمة عامری (1390: 478): احساس بدبختی و تنهایی و گمشدگی میکردم. ترجمة مهاجرانی (1400: 162): احساس تنهایی و خواری و تباهشدگی کردم. شخصیت فعال داستان با یادآوری احساس خود نسبت به محیط بیگانهای که در آن قرار گرفته بود، ارتباطی صمیمی و تنگاتنگ با مخاطب زبان مقصد برقرار کرده است. رضا عامری با نگرشی نسبتاً تعادلمدار و عدم اهتمام به سیاق و فاصله گرفتن از اصل پیام در ترجمة «الذلة» به صورت «بدبختی» و «الضیاع» به شیوة «گمشدگی» سبب ارائه معادل نامناسب و انتقال ترجمهای با کیفیت پایین در متن هدف و عدم انتقال حس نویسنده یا شخصیت اصلی رمان بهعنوان راوی در رابطه با مشخصة مؤلفة نقش عاطفی در متن هدف شده است. عطاءالله مهاجرانی اما با نگرشی نقشگرا و ایجاد کنش ارتباطی پایدار و دمساز شدن با نویسنده (ویژگی بارز نقش عاطفی) و همراه شدن با حوادث و رخدادهای داستان سبب بازتاب ترجمهای صحیح، شفاف و مطابق با پیام و مقصود و مهمتر از همه، احساس خاص نویسنده در «الذلة» به صورت «خواری» و «الضیاع» به شیوة «تباهشدگی» بهعنوان مشخصه اصلی مؤلفة مذکور و انعکاس صریح نقش عاطفی زبان (مطابق با مدل نورد) در متن هدف شده است. ترجمة پیشنهادی: احساس خواری و تنهایی و تباهشدگی کردم. در ترجمة پیشنهادی حس عاطفی مستقیم نویسنده با انتقال معادل فرهنگی مناسب و فراهم ساختن کنش ارتباطی پایدار و در یک کلام داشتن نگرشی نقشگرا انعکاس یافته است. متن اصلی: لا أتأثر بشیء لا أبکی إذا ضربت، لاأفرح إذا أثنی علی المدرس فی الفصل (صالح، 1987: 24) ترجمة عامری (1390: 58): با کوچک ترین چیز ناراحت نمی شدم و اگر کتک میخوردم گریه نمی کردم و اگر معلمم سر کلاس تشویقم می کرد خوشحال نمی شدم. ترجمة مهاجرانی (1400: 27): از چیزی متأثر نمیشدم. وقتی کتک میخوردم، گریه نمیکردم. وقتی معلم توی کلاس از من تعریف میکرد، خوشحال نمیشدم. در اواسط رمان، مشخصههایی از گذشته، محور اصلی داستان توسط خود نویسنده مطرح میشود و از این طریق ذهن مخاطب را جهت ورود به اتفاقات پیش رو آماده میسازد. رضا عامری با نگرشی نقشگرا، وضع معادل کاربردی در زبان هدف و فراهم ساختن کنش ارتباطی پایدار در ترجمة «لا أتأثر بشیء» به صورت «با کوچکترین چیز ناراحت نمیشدم» سبب انتقال مشخصة بارز نقش ترغیبی «صفت عالی» شده است و در عین حال با تکیه بر ساختار دستوری زبان مصدر و عدم اهتمام به ساختار معنایی زبان هدف در ترجمة «لا أبکی إذا ضربت» به شیوة «اگر کتک میخوردم گریه نمیکردم» اقدام به ایجاد نوعی بیتعادلی میان دو زبان و عدم انتقال سبک نویسندة اصلی به متن هدف کرده است. این در حالی است که عطاءالله مهاجرانی با نگرشی نسبتاً تعادلمدار و وضع برابر ساده در زبان هدف «لا أتأثر بشیء» به صورت «از چیزی متأثر نمیشدم» و در عین حال ایجاد تعادل میان ساختار دستوری و معنایی دو زبان با انعکاس صحیح مفهوم «إذا» در ترجمة جملات «لا أبکی إذا ضربت» به شیوة «وقتی کتک میخوردم، گریه نمیکردم» و ایجاد «لاأفرح إذا أثنی علی المدرس» به صورت «وقتی معلم توی کلاس از من تعریف میکرد» سبب ارائة ترجمهای نسبتاً پویا و روان شده است. ترجمة پیشنهادی: کمتر چیزی بود که ناراحتم کند، کتک که میخوردم؛ گریه نمیکردم، هنگامی که معلم سر کلاس تحسینم میکرد، خوشحال نمیشدم. در ترجمة پیشنهادی احساس مستقیم نویسنده و راوی رمان با داشتن نگرشی نقشگرا و برقراری ارتباطی مناسب میان نویسنده و مخاطب زبان هدف به عنوان مشخصة مؤلفه مذکور بازتاب یافته است. متن اصلی: لم یمض وقت طویل حتی أحسست کأن ثلجا یذوب فی دخیلتی، فکأننی مقرور طلعت علیه الشمس (صالح، 1987: 5) ترجمة عامری (1390: 3): چیزی نگذشت که حس کردم یخ های درونم در حال ذوب شدن است، انگار که آفتاب بر من تابیدن گرفته باشد. ترجمة مهاجرانی (1400: 9): مدت زیادی نگذشته بود که احساس کردم در دلم قطعهای یخ ذوب میشود. انگار منجمد بودم و آفتاب بر من میتابید. نویسنده در قسمت ابتدایی رمان با بهرهگیری از نقش عاطفی زبان، سعی در ایجاد ارتباطی قوی و احساسی میان فضای داستان با مخاطب زبان هدف داشته است. رضا عامری با نگرشی نسبتاً نقشگرا و فراهم کردن کنش ارتباطی پایدار میان نویسنده و مخاطب زبان هدف و معادلگزینی مناسب در ترجمة «ثلجا یذوب فی دخیلتی» به صورت «یخهای درونم در حال ذوب شدن است» جهت انعکاس مؤلفة نقش عاطفی با بازتاب رسای احساس خاص راوی داستان نسبت به لحظة قرار گرفتن دوباره (مصطفی سعید در زادگاهش) در متن هدف شده است و در عین حال اطاله کلام با تکرار حرف ربط «که» و ترجمة ادبی عبارت پایانی «فکأننی مقرور طلعت علیه الشمس» به شیوة «انگار که آفتاب بر من تابیدن گرفته باشد»، سبب ارائة ترجمهای شفاف، روان و پویا شده است. این در حالی است که عطاءالله مهاجرانی با نگرشی نسبتاً تعادلمدار و به حاشیه راندن مفهوم اصلی و وضع معادل نامناسب در ترجمة «یذوب فی دخیلتی» به شیوة «در دلم قطعهای یخ ذوب میشود» سبب ارائة ترجمهای نسبتاً ضعیف و با وضع معادل «انگار منجمد بودم و آفتاب بر من میتابید» در ترجمة جملة «فکأننی مقرور طلعت علیه الشمس»، باعث ارائة معادلی ضعیف و ترجمهای ساده و عدم درک پیام نویسنده اصلی شده است؛ بنابراین، ترجمة رضا عامری جهت انعکاس مشخصة نقش عاطفی، مناسبتر است. ترجمة پیشنهادی: طولی نکشید که حس کردم انگار دارد در درونم یخها آب میشوند. انگار یک آدم سرمازدهای بودم که آفتاب به او تابیده است. در ترجمة پیشنهادی حس مستقیم و خاص راوی داستان با فراهم کردن کنش ارتباطی پایدار و اهتمام به عناصر فرهنگی دو زبان مصدر و هدف و مهمتر از هم نگرشی نقشگرا به عنوان مؤلفة مطرح نقش عاطفی منتقل شده است. نمودار 2. وضعیت عملکرد مترجمان رضاعامری و عطاءالله مهاجرانی روی رمان موسم الهجرة إلی الشمال مطابق با مدل کریستین نورد
بحث و نتیجهگیری در این پژوهش براساس نظریة کریستین نورد به نقد و بررسی دو ترجمه از رمان موسم الهجرة إلى الشمال به قلم رضا عامری و عطاءالله مهاجرانی پرداخته شد؛ مترجمین در بخشهایی از ترجمههای خود به سطوح مطرح شده دیدگاه نورد پرداختهاند. در پاسخ به سؤالات مطرح شده در پژوهش طبق بررسیهای انجام گرفته، رضا عامری با نگرشی نقشگرا و اهتمام به نمادها، ارزشهای فرهنگی و ادبی دو زبان و همین طور رعایت اصول دستوری زبان هدف و جایگزینی معادلهای پرکاربرد برای واژگان، عبارات و جملات به ویژه مانع شدن از اطاله سخن و در یک کلام بازتاب عناصر زبانی مطرح شده دیدگاه نورد در متن مقصد، عملکرد موفقتری در مقایسه با عطاءالله مهاجرانی خصوصاً در مؤلفههای نقش ارجاعی، نقش بیانی داشته است و از این طریق به گونهای ماهرانه نه تنها با حفظ پیام نویسنده اصلی، سبب انتقال سبک خاص وی شده است، بلکه وجوه زبانی- فرهنگی (مدل نورد) را نیز در قالب مؤلفههای اول و دوم برای مخاطب منعکس ساخته است. عطاءالله مهاجرانی در غالب بخشها با نگرشی نسبتاً تعادلمدار و با وابستگی نسبتاً شدید به ساختار دستوری و وجوه معنایی متن مصدر، نداشتن تسلط کافی بر مراحل و حوادث مهم رمان و عدم انتخاب برابرهایی مناسب در متن هدف که باعث تحلیل رفتن پیام نویسنده اصلی شده است و در مواردی نیز اتمام یا قطع کنش ارتباطی میان نویسنده و مخاطب زبان هدف و همچنین عدم اهتمام و آگاهی نسبت به مفاهیم ادبی، اجتماعی و فرهنگی دو زبان، عدم سعی در ایجاد تعادل میان مبانی دو زبان مبدأ و مقصد و مهمتر از همه عدم اهتمام کافی به مشخصههای بارز چهار مؤلفه نورد، نه تنها به طور کامل به انعکاس محور اصلی بحث (عناصر زبانی مطرح شده دیدگاه مذکور) نپرداخته است، بلکه در موارد بسیاری سبب ابهام در کلام و پیام نویسنده اصلی، سنگین شدن مفهوم و محتوا برای مخاطب زبان مقصد شده که خود مانع از رعایت دو اصل مرسوم و اصولی مترجمان؛ یعنی رعایت اصل وفاداری به پیام متن مصدر و ایجاد تعادل میان دو زبان شده است (جهت اثبات و تبیین بیشتر این مسئله به نمونه مثال پایانی نقش بیانی و نمونه مثال دوم نقش ترغیبی استناد میشود). مترجم مذکور از میان چهار مؤلفة مطرح شده توسط کریستین نورد، تنها در مؤلفة نقش ترغیبی توانسته مهارت خود را در انتقال احساسات نویسنده اصلی به متن هدف نشان دهد و در رابطه با مؤلفة نقش عاطفی، دو مترجم عامری و مهاجرانی عملکرد مشابهی از خود نشان دادهاند. در این پژوهش مترجم رضا عامری با مدنظر داشتن قواعد زبانشناسی و تأثیرپذیری و آگاهی از زبانشناسی کاربردی (حوزة جامعهشناسی و عصبشناسی) به عنوان شاخهای از زبانشناسی، وظیفه خود را در قالب یک مترجم موفق در ترجمه رمان مذکور به طور تمام و کمال به انجام رسانده است. نگارندگان پژوهش جهت افزایش سطح کیفی ترجمه و عدم تکرار سهلانگاریهای مذکور در ارائه ترجمهای موفق، اقدام به ارائه راهحلی کاربردی و دقیق به این شرح میکنند که مترجم در جریان ترجمه باید حدفاصل دو دیدگاه نقشگرایی و تعادلمداری باشد تا در جهت ارائة ترجمهای پویا و دقیق با در نظر گرفتن نقشهای زبانی به گونهای ماهرانه عمل کند. تعارض منافع تعارض منافع ندارم.
[1]. Hatim, B. and Mason, I. [2]. Zohar, E. [3]. Perez, C. [4]. Nord, C. [5]. Referential function [6]. Expressive function [7]. Appellative function [8]. Phatic function [9]. Venuti, L. [10]. Newmark, P. [11]. Makaryk, R. [12]. Rice, K. [13] Conative | |||||||
مراجع | |||||||
خانجان، علیرضا (1397) الگوی پیشگامانه رایس برای نقد ترجمه، فصلنامه مترجم ش66، سال27 صص 125-124
رفیعی، عادل و صحرایی، رضامراد (1392) زبان فارسی، زبان علم. تهران: مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور . ص 23
سهیلی، ابوالقاسم، (1365). دیدگاههای نقد ترجمه. فصلنامه ترجمه: شماره02، ص 5- 39 .
صادقی، لیلا (1389). نقشهای سکوت ارتباطی در خواندن متون ادبیات داستانی. فصلنامه پژوهش زبان و ادبیات فارسی ش19. ص 199
صفوی، کورش (1398) از زبانشناسی به ادبیات. ج1 (نظم). تهران: انتشارات سوره مهر ( وابسته به حوزه هنری).ص 2
صفوی، کورش (1380) از زبانشناسی به ادبیات؛ نظم، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی. ص31
صفوی، کورش. ( 1392). معنی شناسیکاربردی. چ2. تهران: انتشارات همشهری. ص 25-23
صراحتی جویباری، مهدی، محسنی، مرتضی (1394) عوامل مؤثر در ایجاد نقش ترغیبی زبان در قصاید ناصرخسرو، فصلنامه علمی پژوهشی کاوش نامه، سال هفدهم، شماره 33. ص8
مکاریک، ایرنا ریما (1383). دانشنامه نظریههای ادبی معاصر، ترجمه مهران مهاجر و محمد نبوی، تهران: آگه. ص158
نورد، کریستین ( 1396). ترجمه فعالیتی هدفمند با توضیح نگرشهای نقش گرا. ترجمه مژگان سلمانی. چ1. تهران: نشر اسم، صص224- 200، 671- 655
یعقوبی، حسین (1384). زبان، ترجمه و ارتباط فرهنگها. ترجمه و تألیف حسین یعقوبی. چ1. تهران: نشرمرکز،ص 2 | |||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 46 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 8 |