تعداد نشریات | 55 |
تعداد شمارهها | 1,781 |
تعداد مقالات | 14,130 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,884,171 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 18,781,017 |
هزاروششصد رنگواژه در زبان فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
علم زبان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 1، دوره 9، شماره 15، فروردین 1401، صفحه 7-44 اصل مقاله (939.82 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22054/ls.2019.42325.1223 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
معصومه زارعی ![]() ![]() | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دانشجوی دکتری رشته زبانشناسی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رنگواژهها و نامگذاری رنگها مسئلهای است که همواره توجه زبانشناسان را به خود جلب کردهاست. چشم انسان قادر به تشخیص بیش از هفت میلیون رنگ است. زبانها در فرهنگهای گوناگون کوشیدهاند تا دامنهای از این رنگها را بهصورت واژگانی بازنمایی کنند. رنگواژهها و ردهشناسی آنها یکی از مطالعات محوری در دهههای اخیر بهشمار میآید. درحالیکه برای بیشتر رنگها واژههای بومی در زبان فارسی موجود است، بهدلیل دردسترسنبودن، هر سال تعداد بیشماری از رنگواژههای غیربومی وارد این زبان میشود. هدف این مقاله ارائه فهرستی از رنگواژهها در فارسی، بررسی ساخت صرفی آنها، بومیسازی و غنابخشیدن به فرهنگ و زبان فارسی است. نگارنده تاکنون بیش از هزاروششصد رنگواژه گردآوری کردهاست. این واژهها به دو دستۀ بسیط و غیربسیط تقسیم میشوند. تنها %2.74 از رنگواژههای فارسی بسیط هستند و %97.26 آنها ساختی غیربسیط دارند. فارسیزبانان به دو روش پسوندافزایی و ترکیب نحوی رنگواژهسازی میکنند. %50.50 از رنگواژههای غیربسیط ساختی اشتقاقی دارند و %46.76 باقیمانده ترکیبی هستند. اشتقاق و ترکیب زایاترین و پربسامدترین فرایندهای رنگواژهسازی در زبان فارسی میباشند. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رنگواژه؛ زبان فارسی؛ ساخت واژه؛ فرایندهای رنگواژهسازی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
. مقدمه رنگواژهها و نامگذاری رنگها بحثی است که همواره در طول تاریخ توجه اندیشمندان، از جمله زبانشناسان را به خود جلب کردهاست. چشم انسان قادر به تشخیص بیش از هفت میلیون رنگ در پیوستار رنگ است (Atkinson, 1987). زبانها در فرهنگهای گوناگون کوشیدهاند تا دامنهای از این رنگها را بهصورت واژگانی بازنمایی کنند. امروزه نامگذاری رنگها خودبهخود به یک علم تبدیل شدهاست. شرکت پَنتون[1]، که به رمزگذاری رنگها میپردازد، نظامی از رنگ را معرفی میکند به نام نظام تطبیق رنگ پنتون[2] (PMS). تولیدکنندگان از این نظام برای تولید رنگ استاندارد بهره میبرند و پنتون بهعنوان تعیینکنندۀ رنگ سال شهرتی جهانی دارد. هر سال تعداد بیشماری از رنگواژههای غیربومی وارد زبان فارسی میشوند. ورود این رنگواژهها توسط تولیدکنندگانی رخ میدهد که یا مستقیماً از نظام تطبیق رنگ پنتون استفاده میکنند و یا بهطور غیرمستقیم در روابط خود با تولیدکنندگان خارجی از آن بهره میجویند. این درحالی است که واژههای بومی برای بیشتر آن رنگها در فارسی موجود هستند، اما بهدلیل دردسترسنبودن، در درّه فراموشی زبانی درحال محوشدن هستند. علاوهبر کاربرد رنگواژههای غیربومی، ترجمه و آمیزش قرضی، تولیدکنندگان فارسیزبان گاه برای مقولهبندی رنگها دست به دامان رمزگذاری عددی میشوند. ازآنجایی که رنگ هم ویژگیهای زبانی و هم ویژگیهای زیستی انسان را نمایان میکند، امروزه یکی از حوزۀ مطالعاتی مهم و موضوعات محوریِ رابطۀ میان زبان و اندیشه بهشمار میآید. در دهههای اخیر، مطالعۀ رنگواژهها بر اساس رویکردهای گوناگون زبانشناختی بهمیزان قابلملاحظهای گسترش یافتهاست. یکی از این رویکردها ردهشناسی ساختاری رنگواژهها در زبانهای گوناگون است. برای نمونه، پروژه تکامل نظامهای معناییِ[3] (EOSS) زبانهای هندواروپایی ـ که از سال 2011 تا 2014 در مکسپلانک روی پنجاه زبان هندواروپایی صورت گرفت ـ بررسی رنگواژههای هندواروپایی را بهعنوان یکی از چهار مقولۀ مورد مطالعۀ خود درنظر گرفت. از دیگر تلاشهای اخیر در این زمینه میتوان به هفدهمین همایش بینالمللی صرف که سال 2016 در وین برگزار شد اشاره کرد. یکی از محورهای اصلی این همایش مطالعۀ بینازبانیِ الگوهای واژگانیشدگیِ[4] نامیدن رنگ، بهویژه در زبانهای هندواروپایی بودهاست. مطالعۀ رنگواژههای زبان فارسی، بهعنوان یکی از شاخههای اصلی زبانهای هندواروپایی، در نگرشهای علمی اخیر به رنگ امری ضروری بهنظر میرسد. نگارندۀ این مقاله تاکنون هزاروششصدوچهارده رنگواژه را در زبان فارسی گردآوری کردهاست. این واژهها بهلحاظ صرفی دارای ویژگیهای قابلملاحظهای هستند و امکانات زبانی گویشوران را در ساخت رنگواژه و نامگذاری پدیدههای موجود نمایان میکنند. هدف این پژوهش ارائۀ فهرستی از رنگواژهها در زبان فارسی، بررسی ساخت زبانی و بومیسازی آنها و هموارکردن مسیر گویشورانی است که در صنایع مختلف، در تولید و ارائۀ محصولات خود با رنگ و رنگواژه سروکار دارند. معرفی رنگواژههای زبان فارسی، تحلیل ساختواژی آنها و بیان امکانات رمزگذاری واژگانی رنگها به فرهنگ و زبان فارسی غنای بیشتری خواهد بخشید.
بهطورکلی، رنگواژهها بهلحاظ صرفی کمتر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفتهاند و بیشترین مطالعات در حوزۀ معنیشناسی آنها بودهاست. میتوان گفت برلین و کی[5] (19691969) هنگامیکه میخواستند مفهوم رنگواژههای پایه[6] را مطرح کنند، اولین کسانی بودند که این واژهها را بهلحاظ صرفی مورد توجه قرار دادند. آنها با مطالعۀ رنگواژهها در زبانهای گوناگون و بر اساس جدول رنگ مانسل[7]، فرضیۀ جهانیبودن رنگواژهها و الگوی تکاملی آنها را مطرح کردند و یازده رنگواژه را بهعنوان پایه مشخص کردند: سفید، سیاه، سرخ، سبز، زرد، آبی، قهوهای، بنفش، صورتی، نارنجی و خاکستری. بهنظر برلین و کی، برای اینکه بتوان رنگواژهای را پایه دانست باید این معیارهای زبانی را برای آن درنظر گرفت: تکتکواژی باشد، بهلحاظ صرفی بسیط باشد، بر رنگواژۀ دیگری دلالت نکند، کاربرد و همایی آن به طبقهای از اشیاء محدود نشود و بهلحاظ روانشناختی برای گویندگان آن زبان اهمیت داشته باشد (Berlin & Kay, 1969: 5). علاوه بر این، برلین و کی معتقدند رنگواژههای پایه یک الگوی تکاملی مشخص را در هفت مرحلۀ متوالی دنبال میکنند (Berlin & Kay, 1969: 22-23) که به شرح زیر است: جدول 1: هفت مرحله تکامل رنگواژههای پایۀ برلین ـ کی (Levinson, 2000: 4)
با مطالعات بیشتر در زبانها و درنظرگرفتن مؤلفههای دیگر در بررسی رنگواژهها، پژوهشگران فرضیۀ برلین ـ کی را به چالش کشاندند و درستی آن را مورد تردید قرار دادند. تعداد زبانها، گزینش و روش مطالعۀ آنها از جمله نقدهایی است که بر این فرضیه وارد شدهاست. بهعنوان راهکاری برای اصلاح این فرضیه، پژوهشگران درنظرگرفتن معیارهای زیر را در مطالعۀ رنگواژهها پیشنهاد کردهاند: نحو، نحوِخُرد[8] (امکانات اشتقاقی و همایی)، صرف و معنیشناسی ساختاری (روابط معنایی)، مطالعۀ کاربرد و دامنۀ ارجاعیِ هر عبارت و مقایسۀ نمونههای کافی از انواع زبانها (Levinson, 2000: 6-7). وایلر[9] (1992) رنگواژههای زبان انگلیسی را به دو گروه اسمهای خاص و کهنواژهها[10] تقسیم میکند. اسمهای خاص واژههایی هستند که مصداقی در جهان خارج دارند و برای نامیدن رنگی خاص نیز بهکار برده میشوند. کهنواژهها ریشههای صرفی اسمهای به نظر لوسی[11] (1997)، برلین و کی در تحلیل خود ساخت زبانی رنگواژهها را نادیده گرفتهاند و اساساً روی همپوشی مفهومی[12] آنها میان زبانهای گوناگون متمرکز شدهاند. معیارهای نحوی چون اشتقاق صرفی، توزیعپذیری، جانشینی و دامنۀ توصیف در رنگواژهها مورد توجه آن دو نبودهاست و بهجایاینکه رنگواژهها را بهعنوان شاهدی برای توصیف چگونگی کارکرد زبان بهکار ببرند، آنها را در توجیه آنچه که به نظرشان درست است مورد تحلیل قرار دادهاند (Lucy, 1997: 326-327). لوسی میگوید «معنی به مفهوم محدود نمیشود»، بلکه «وضعیت ساختی» واژه را هم دربرمیگیرد (Lucy, 1997: 328). بهنظر او، در تحلیل و توصیف بهتر رنگواژههای یک زبان توجه به جایگاه ساختاری یا توزیعی آنها باید مدنظر پژوهشگران قرار بگیرد (Lucy, 1997: 337). لوینسون[13] (2000) از جمله کسانی است که با بررسی چگونگی بیان گزارههای رنگی در زبان یل[14] (از زبانهای بومیِ گینۀ نو) فرضیۀ برلین ـ کی را درمورد جهانیبودن و پایهایبودن گروهی از رنگها زیر سؤال میبرد. گویشوران زبان یل به دو روش رنگواژهسازی میکنند و بهطورکلی، در این زبان دو گونه ساخت ترکیبی برای ارجاع به رنگ وجود دارد: تکرار اسمها[15] و کاربرد گروههای توصیفی[16]. در فرایند تکرار، نام اشیا یا پدیدههای موجود با رنگ خاصشان مکرّر میشود و در گروههای توصیفی، اسمی همراه با یک صفت میتواند نمایانگر یک رنگ باشد. بنابراین، در این زبان نمیتوان چیزی به نام رنگواژۀ پایه در تقطیع فضای رنگ در پیوستار درنظر گرفت (Levinson, 2000: 10-15). خابتاگوا[17] (2001: 101) پسوندافزایی را رایجترین روش واژهسازی در زبان مغولی میداند. او به تحلیل پسوندهای بهکاررفته در رنگواژههای این زبان میپردازد تا ببیند آیا محدودیتی در کاربرد آنها وجود دارد. خابتاکوا صدوهشت پسوند را در زبان مغولی فهرست میکند که در ساخت رنگواژهها بهکار میروند و آنها را از نظر دامنۀ کاربرد به دو دسته تقسیم میکند. گروهی از این پسوندها (چهلونه پسوند) با رنگواژهها و دیگر گروههای واژگانی بهکار میروند. دستهای دیگر (پنجاهونه پسوند) تنها در ساخت رنگواژهها کاربرد دارند. خابتاگوا به این نتیجه میرسد که در زبان مغولی تعدادی پسوند وجود دارند که نزدیکی خاصی به حوزۀ معنایی واژگان دارند و زایایی آنها به حوزۀ معنایی رنگواژهها محدود میشود (Khabtagaeva, 2001: 158). اِورت[18] (2005) در تعیین رنگواژههای زبان پیراها[19] (یکی از زبانهای آمازونیبرزیلی)، روی ساخت درونیِ نام رنگها متمرکز میشود. او میگوید زبان پیراها فاقد رنگواژۀ پایه است، زیرا واژههایی که برای بیان گزارههای رنگی در این زبان بهکار میروند بهجایاینکه تکتکواژی باشند، بهلحاظ ساختی غیربسیط هستند (Everett, 2005: 627). ماکیگان و موت[20] (2006) به مطالعۀ رنگواژههای زبان زوتسیل[21] میپردازند که بافندگان مایانی در مکزیک بهکار میبرند. آنها با ردیابیِ مفاهیمِ رنگیِ تازهای که این بافندگان در استفاده از رنگهای جدید در نخها بهکار میبرند، فرضیۀ تکامل رنگواژهها را مورد آزمایش قرار میدهند. بهنظر آنها با محدودنکردنِ خود به رنگواژههای بسیط یا پایه و مطالعۀ تنوع توصیفگرها[22] در رنگواژههای ترکیبی، میتوان الگوهای نظاممندِ تغییر در رنگواژهها را پیدا کرد. آنها با پیروی از لوینسون میگویند که پیش از تلاش برای کشف جهانیها باید به مطالعۀ تکامل رنگواژهها بین زبانها پرداخت (Mackeigan & Muth, 2006: 25). زبان زوتسیل تنها پنج رنگواژۀ پایه دارد که خود ستاکی میشوند برای ساخت رنگواژههای مرکب. در این زبان رشتهای از توصیفگرها میتوانند در یک واژۀ واحد جمع شوند و بهلحاظ فام، روشنایی و درجۀ اشباع تمایز معنایی ایجاد کنند (Mackeigan & Muth, 2006: 27-28). لانگاکر[23] (2008) نمود واژگانیِ رنگها را به سه مقولۀ اسم، صفت و فعل تقسیمبندی میکند. رنگ در مقولۀ اسم میتواند اسم خاص، اسم عامِ قابلشمارش و یا اسم عامِ غیرقابلشمارش باشد و منطقۀ خاصی از پیوستار را شرح تصویری دهد، اما در مقولۀ صفت رنگ یک رابطۀ بیزمان را توصیف میکند و بهعنوان فعل تغییر ادراکی در طول زمان را برجسته میکند (Langacker, 2008: 102-103). بلِیس[24] (2015) به بررسی روشهای گوناگونی میپردازد که زبانهای جهان برای بیان حوزۀ رنگ بهکار میبرند. او معتقد است زبانها بهطورکلی از چهار روش برای بیان مقولههای رنگ بهره میبرند که عبارتند از رنگ پایه[25]، عضویت مدرج[26]، ترکیب[27] و توصیف پایه[28]. رافائلی[29] (2017) به بررسی انواع الگوهای واژگانیشدگی در نامیدن رنگها در زبان کرواتی[30] میپردازد. به نظر او سه الگوی ساختی میتوان برای رنگواژههای زبان کرواتی درنظر گرفت: رنگواژههای یکواژهای، رنگواژههای دوواژهای و رنگواژههای سهواژهای (Raffaelli, 2017: 176). ساخت درونی این رنگواژهها نیز خود به چهار صورت میتواند باشد: ستاک + پسوند اشتقاقی نسبت، صفت + (میانوند) + صفت، قید + صفت و اسم (مضاف) + اسم (مضافالیه). رنگها در این زبان از طریق وندافزایی و فرایندهای نحوی نامگذاری میشوند. اشتقاق در رنگواژهسازی زایایی ندارد و بیشتر رنگواژهها در این زبان ساخت ترکیبی دارند (Raffaelli, 2017: 177-182). در زبان فارسی رنگها بهلحاظ زبانشناختی کمتر بررسی شدهاند و نظر پژوهشگران را بیشتر در زمینههای زیباییشناختی و روانشناختی به خود جلب کردهاند. مطالعات محدودی که به زبانشناسی رنگها در فارسی تعلق دارند عمدتاً معنیشناختی هستند. این آثار که ذکرشان خواهد رفت، از جمله پژوهشهایی هستند که تاحدی پیکان توجهشان بهسمت صرف رنگواژههای فارسی بودهاست. مقالۀ منصوری (1375) در زمرۀ نخستین پژوهشهایی است که در زمینۀ رنگواژها در زبان فارسی صورت گرفتهاست. منصوری شصتوسه رنگ در فارسی را فهرست میکند که شمارآنها با درنظرگرفتنِ توصیفگرها به صدوهجده میرسد. او رنگواژههای فارسی را به دو دستۀ اصلی و خاص تقسیم میکند و ده واژه را بهعنوان رنگواژۀ اصلی درنظر میگیرد. پژوهش منصوری، بهعنوان نخستین جستار زبانشناختی در رنگواژههای فارسی، درخور تحسین است. افشار (1378) به فهرست منصوری میافزاید و صدوهفتاد رنگواژه در فارسی معرفی میکند. او سپس به طبقهبندی آنها بهلحاظ حوزههای معنایی میپردازد. استاجی (1386) صدوچهلودو رنگواژه را در زبان فارسی فهرست میکند و آنها را به دو دستۀ بسیطِ انتزاعی و مشتقِ توصیفی تقسیم میکند (استاجی، 1386: 227-228). در مقالهای دیگر، استاجی و قانون (1389) میگویند رنگواژههای فارسی، بهجز سیاه، سفید، سرخ، سبز، زرد و بنفش ساختی مشتق دارند و درواقع، صفتهایی هستند که از ترکیب اسم و پسوند نسبی /-iـ ی ساخته شدهاند (استاجی و قانون، 1389: 679). ماهوتیان[31] (1997) رنگواژههای زبانی فارسی را بهلحاظ صرفی بررسی میکند و آنها را به دو دستۀ اصلی و مشتق از واژههای دیگر تقسیم میکند (Mahootian, 1997: 350). گلمحمدزاده (1385) صدونود رنگواژه را بهلحاظ ساخت به سه گونۀ بسیط، مشتقمرکب و مشتق تقسیم میکند. گلمحمدزاده میگوید «رنگواژۀ مرکب در زبان فارسی وجود ندارد» و اشتقاق «زایاترین فرایند رنگواژهسازی در زبان فارسی» است (گلمحمدزاده، 1385: 62). علیزادهصحرایی و راسخمهند (1395) با تکیه بر سه آزمون فهرستسازی، نامیدن و بهتریننمونه و بر اساس فرضیۀ برلین ـ کی به مشخصکردن رنگواژههای اصلی زبان فارسی و بررسی سلسلهمراتبی آنها میپردازند. مقالۀ حاضر به معرفیِ مجموعه رنگواژههای گردآوریشده توسط نگارنده ، تحلیل ساختواژی آنها و بررسی امکانات صرفی فارسیزبانان برای رنگواژهسازی خواهد پرداخت. لازم به ذکر است که رنگواژههای زبان فارسی بسیار بیشتر و پیچیدهتر از آن چیزی هستند که پژوهشگران تاکنون به آن اشاره کردهاند.
روش انجام پژوهش حاضر مطالعۀ ساخت صرفی رنگواژههای فارسی و بررسی شگردها و فرایندهای رنگواژهسازی در این زبان میباشد. این مقاله در جستجوی پاسخ به پرسشهای زیر است: الف) رنگواژههای موجود در زبان فارسی کدامند؛ ب) فارسیزبانان از کدام امکانات صرفی برای رنگواژهسازی بهره میجویند. پژوهش حاضر بر پایۀ هزاروششصدوچهارده رنگواژه در زبان فارسی پیریزی شدهاست که نگارنده در طول چهار سال گردآوری کردهاست. دادههای مربوط به رنگواژهها از منابع متنوع از جمله مکتوب، غیرمکتوب، مطالعات کتابخانهای و مشاهدات میدانی جمعآوری شدهاند. رنگواژههای گردآوریشده پیوستار گستردهای از بافتهای فرهنگی ـ اجتماعی گوناگون در جامعۀ فارسیزبانان را دربرمیگیرند: هنر و نقاشی، ادبیات و زیباییشناسی، صنایعچوب، صنایعسنگ، جواهرات و زیورآلات، معماری و ساختمانسازی، پوشاک و پارچهبافی، قالیبافی و رنگرزی، آرایشگری، صنعت خودرو و رنگواژههای توصیفگر پدیدههای گیاهی، جانوری و انسانی. بهطورکلی، میتوان گفت این دادهها به چهار روش زیر گردآوری شدهاند: 1- منابع مکتوب: کتابها، فرهنگواژهها ، مقالات، کاتالوگهای تبلیغ و فروش صنایع؛ 2- شبکههای رایانهای: سایتهای فروش و تبلیغات کالا، وبلاگها و تالارهای گفتگو؛ 3- پرسشنامه: نگارنده پرسشنامهای طراحی نمود و با ارائۀ آن به گویشوران از آنها خواست تا نام رنگهایی را که میشناسند در فهرست خانوادههای رنگی بنویسند؛ 4- گفتگو: تعدادی از دادههای رنگواژهها در گفتگوی مستقیم با فارسیزبانان در بافتهای اجتماعی گوناگون و گاهی بهصورت شنیداری و گفتگوی غیرمستقیم گردآوری شدهاند. در این پژوهش ساخت رنگواژههایی که در زبان فارسی کاربرد دارند و بهعنوان رنگواژۀ فارسی مورد قبول گویشوران هستند مورد بررسی قرار میگیرد. رنگواژههای وامگیریشده (بهجز بژ، بلوند و سیلور که بسامد کاربردشان در فارسی بالا است) در فهرست رنگواژههای فارسی ذکر نشدهاند. علاوهبر رنگواژههای اصیل فارسی، رنگواژههای فارسیشده (رنگواژههای وامواژهای که در فرایند ترجمه و آمیزش فارسی شدهاند) نیز بهلحاظ ساختی مورد تحلیل قرار گرفتهاند. شمارش رنگواژهها براساس تعداد رنگهایی که یک واژه به آنها اشاره میکند صورت گرفتهاست. مثلاً «کلّهغازی» که هم مصداقی از مفهوم سبز و هم آبی است، دو رنگواژه محسوب میشود: سبزکلّهغازی و آبیکلّهغازی. تحلیل دادهها در این پژوهش بر اساس الگوهای صرفی و فرایندهای واژهسازی مطرحشده در کتابهای متیوس[32] (1991)، بائر[33] (2003)، کاتامبا و استونهام[34] (2006)، هسپلمث و سیمس[35] (2010) و لیبر[36] (2012) صورت گرفتهاست. علاوهبر این منابع خارجی، الگوهای صرفی و فرایندهای واژهسازی در زبان فارسی، که توسط استادانی چون شقاقی (1392)، کلباسی (1391) و حیدرپور (1396) مطرح شدهاند، نگارنده را از تحلیل واژه به رنگواژه سوق دادهاند.
«رنگ» در فارسی اسمی است که به بازتاب پدیدههای جهان بر اثر تابش نور و همچنین آنچه که از مواد معدنی، گیاهی و شیمیایی برای ایجاد این بازتاب بهکار میرود اطلاق میشود. از دیگر معنیهای این واژه میتوان به «طرح»، «نقش»، «چهره» و «پوشاک» که بهنوعی با معنای اولیۀ آن ارتباط دارند اشاره کرد. «آرَنگ»، «آزَرد»، «دیز»، «راز/رَز»، «فام» (معرب پام)، «گون» (معرب آن لون)، «وَپرِش» و «گواش/گواس» واژههای هممعنی با «رنگ» در فارسیاند. «رنگ» در فرایند اشتقاق صفت میشود و واژههای «رنگی» و «رنگین» را میسازد. در فرایند تکرار «رنگارنگ» و در ترکیب با واژههای دیگر، واژهای نو مانند «خوشرنگ» و «شبرنگ» میآفریند. «رنگیدن» صورت فعلی «رنگ» است که معنی «روییدن» از آن استنباط میشود. «رَزیدن» و «رُشتن» از دیگر فعلهای بسیط فارسی هستند که به معنی «رنگکردن» هستند. «رنگ» امروزه بهصورت فعل مرکب در زبان فارسی کاربرد دارد. بهعنوان جزء غیرفعلی با همکردهای مختلف همراه میشود و به مفهومی خاص اشاره میکند، مانند: رنگزدن، رنگکردن، رنگدادن، رنگبردن، رنگباختن، رنگشکستن، رنگبستن، رنگبرگشتن، رنگبریدن، رنگگذاشتن، رنگپذیرفتن، رنگپالودن، رنگپوسیدن، رنگرسیدن، رنگپختن، رنگپسدادن، رنگتراشیدن، رنگریختن، رنگآمیختن، رنگآوردن، رنگکشیدن، رنگبخشیدن، رنگپریدن، رنگبرخاستن، رنگبرداشتن، رنگسوختن، رنگپوشیدن، رنگجستن، رنگجهیدن، رنگگرفتن، رنگگریختن، رنگساختن، رنگگردانیدن، رنگگسیختن، رنگنمودن، رنگنهادن، رنگیافتن، رنگزدودن، رنگساییدن، رنگرفتن، رنگشستن، رنگافتادن و رنگپراکندن. تنوع کاربرد واژۀ «رنگ» در ساخت اسمها و فعلهای مرکب حاکی از پویایی این واژه در زبان و فرهنگ فارسی است. فارسیزبانان در توصیف پدیدۀ فیزیکیِ تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران نیز از این واژه بهره جسته و «رنگینکمان» را ساختهاند. «رنگینکمان» در فارسی خود نیز تنوع واژگانی دارد و واژههای زیر برای توصیف این پدیده در منابع گوناگون مشاهده شدهاند: آدینده[37]؛ آزفَنداک/آژفَنداک/آفَنداک، ایرسا، تیراژه/تیراژی/تبراز، دَرونه، سَریر، سَدکیس/سَرکیس/سَردیس، سَرویسه/سَویسه، تَرسه/تَربَسه/تَربیسه، توسه، رخش، قالیچهفاطمه، قوسقزح، طاقبهار، طوقبهار، کَرکَم/کَلکَم، کَمردون، کَمررستم، کمانرستم، کمانسام، کمانبهمن، کمانگردون و نوس/نوسه/نوشه. 4-1. ساخت رنگواژهها در فارسی رنگواژه واژه یا گروهی صفتی است که بهنظر گویشوران یک زبان به رنگی خاص دلالت میکند. رنگواژهها میتوانند کانونی[38] یا ناکانونی[39] باشند. منظور از رنگواژههای کانونی آن دسته از واژههایی است که بهترین نمونۀ یک رنگ در پیوستار رنگ هستند و بهلحاظ واژگانی میتوانند گروهی از رنگها را رمزگذاری کنند. رنگواژههای کانونی زبان فارسی عبارتند از سیاه، سفید، سبز، زرد، آبی، بنفش، سرخ، صورتی، نارنجی، قهوهای و خاکستری. رنگواژههای کانونی نمایندهای میشوند برای مقولهبندی طیف گستردهای از رنگها در یک زبان که ناکانونی نامیده میشوند. درواقع، میتوان گفت رنگواژۀ کانونی مفهومی است برای دربرگرفتن مصداقهای خود، مانند «سبز» که یک مفهوم است و «یشمی» یکی از مصداقهای آن. رنگواژهها در زبان فارسی علاوهبر صفت میتوانند نقش فعلی و اسمی نیز بگیرند. این واژهها با همکردهای گوناگون ظاهر میشوند و بهصورت فعل مرکب به کنش یا حالتی اشاره میکنند، مانند «سبزشدن»، «قرمزکردن» و «طلاییدرآوردن». این واژهها به کمک پسوندهای «ـ ی/-i» و «ـ ه/-e» نیز میتوانند به یک اسم تبدیل شوند و به پدیدهای اشاره کنند، مانند زرده، سبزی، سیاهه و سرخی. در مقولۀ صفت، رنگواژههای فارسی میتوانند هم وند اشتقاقی بپذیرند و هم ستاکی شوند برای پذیرش وند تصریفی. در حالت جمع در زبان فارسی، هسته و یا وابستۀ وصفیِ گروه اسمی میتواند جمع بستهشود، مانند «پارچههای سبز را بیاور» یا «پارچه سبزها را بیاور». علاوهبر پسوند جمعساز، این واژهها در فارسی پسوندهای «ـ تر» و «ـ ترین» هم میگیرند و صفتهای تفضیلی و عالی میسازند، مانند «سبزتر» و «سبزترین». رنگواژهایی که با افزودن پسوند « ـ ترین» ایجاد میشوند بیشتر در بافتهای رسمی یا ادبی کاربرد دارند و بسامد کاربرد آنها در گفتگوی روزمره پایین میآید. با این حال، فارسیزبانان میتوانند از سه امکان دیگر برای ساخت صفت عالی از رنگواژهها بهره ببرند: کاربرد توصیفگر «خیلی» پیش از رنگواژه، کاربرد ساخت تفضیلی بهجای صفت عالی که گاهی با عبارت «از همه» پیش از آن همراه است و تکرار رنگواژه که نمونههای آنها در جملههای زیر آورده شده است: -«کدوم لباسو میخوای؟» 1) -«خیلی سبزه رو میخوام.» 2) -«سبزتره رو می خوام/ از همه سبزترَ رو میخوام.» 3) -«سبز سبزه رو میخوام.» کاربرد مکرر رنگواژه علاوهبر ساخت عالی، در بافتِ تأکید بر پررنگی نیز کاربرد دارد، مانند «یه لباس خریدم سبزِسبز!»، «صورتش سرخِ سرخ شدهبود!» و «رنگ ماشینش بنفشِ بنفشه!». بهطورکلی، رنگواژههای فارسی را میتوان از نظر ساختواژی به دو گروه بسیط و غیربسیط تقسیمبندی کرد. منظور از رنگواژههای بسیط، آن دسته از رنگواژههایی است که بدون همراهشدن با وند یا تکواژی به رنگی خاص دلالت میکنند. ممکن است ساخت درونیِ برخی از این واژهها بسیط نباشد، اما در بافت رنگواژهای، بهتنهایی به رنگی در پیوستار رنگ اشاره دارند. برای مثال واژۀ «تخته» مشتق است (تخت + -ه)، اما بهعنوان رنگواژه بسیط قلمداد میشود. «تخته» به معنی تکهچوبی است که در گذشته بر پارچه میکوبیدند تا رنگ بر آن بنشیند. از آنجا که این پارهچوب با کوبیدهشدن بر پارچه رنگارنگ میشدهاست، فارسیزبانان در توصیف پدیدههای رنگارنگ پیرامون خود از آن بهره جستهاند و بهصورت استعاری از آن رنگواژه ساختهاند. رنگواژههای بسیط فارسی به شرح زیر هستند: جدول 2: رنگواژههای بسیط فارسی
4ـ1ـ1. اشتقاق رنگواژههای اشتقاقی آن دسته از واژههایی هستند که با افزودن یک پسوند اشتقاقی به پایهای واژگانی ساخته شدهاند. این واژهها، بدون درنظرگرفتن ساخت درونی واژۀ پایه (بسیط یا غیربسیط)، به کمک آن وند اشتقاقی به رنگی خاص در پیوستار رنگ دلالت دارند. وندهای رنگواژهساز فارسی عبارتند از: شکل 1: وندهای اشتقاقی رنگواژهساز در فارسی
الف) پسوند ـ ی/-i یای نسبت وندی پرکاربرد در فارسی است که بهصورت استعاری شباهت بین پدیدهها را از منظری خاص نمایان میکند. پربسامدترین وند رنگواژهساز در زبان فارسی ـ ی نسبت است که به واژههای بسیط و غیربسیط متصل میشود و آنها را به یک رنگواژه تبدیل میکند. بیشتر رنگواژههای اشتقاقی فارسی ساختی اینگونه دارند که بهشرح زیر هستند (برخی از این رنگواژهها امروزه کاربرد ندارند و برخی دیگر تنها محدود به بافتهای ویژه هستند): جدول 3: رنگواژههای اشتقاقی (اسم + ـ ی)
ب) پسوند ـ ه/-e این پسوند در فارسی بهصورت محدود رنگواژهسازی میکند. رنگواژههایی را که اینگونه ساخته شدهاند میتوان به دو نوع تقسیمبندی کرد. در برخی از آنها پایۀ واژگانی اسم است و در بعضی دیگر ستاکِ فعل. برخی از رنگواژههای گونۀ اول همراه با پسوند ـ ی یا بدون پسوند نیز مشاهده شدهاند. نمونههایی از این رنگواژهها در جدول زیر آمدهاست: جدول 4: رنگواژههای اشتقاقی (.... + -ه)
پ) پسوند ـ گون ـ گون یکی دیگر از پسوندهای رنگواژهساز پرکاربرد است که از دیرباز در زبان فارسی رایج بودهاست. «گون» به معنی رنگ است و در گذشته بهصورت واژهای مستقل کاربرد داشتهاست. میتوان گفت تمام رنگواژههایی که در زبان فارسی سابقۀ تاریخی دارند و با ـ ی ساخته شدهاند، در آغاز بهصورت «واژۀ پایه + گون» ظاهر شدهاند و سپس در گذر زمان، پسوند ـ ی/-i جایگزین «گون» شدهاست، مانند نمونههای زیر: جدول 5: رنگواژههای اشتقاقی (اسم + ـ گون)
بهنظر نگارنده، بهدلایل زیر نمیتوان با قطعیتِ تمام گفت ـگون به یک پسوند در زبان فارسی بدل شدهاست:
جدول 6: صورتهای اشتقاقی «گون»
ت) پسوند ـ ین تعدادی اندکی از رنگواژهها نیز به کمک پسوند ـ ین ساخته شدهاند. این رنگواژهها نیز با دیگر وندهای رنگواژهساز مشاهده شدهاند: جدول 7: رنگواژههای اشتقاقی (اسم + ـ ین)
علاوهبر این وندهای رنگواژهساز، در فارسی پسوندهای دیگری نیز وجود دارند که در گذشته رنگواژهسازی میکردهاند، اما امروزه زایایی خود را ازدست دادهاند. نمونههای این رنگواژهها که بهصورت رسوبی در فارسی باقی ماندهاند، به شرح زیرند: جدول 8: وندهای رنگواژهساز نازایا
4ـ1ـ4ـ1ـ2. ترکیب ترکیب یکی دیگر از ساختهایی است که در زبان فارسی رنگواژهسازی میکند. منظور از رنگواژههای ترکیبی، آن دسته از واژههایی است که در نتیجۀ ترکیب یا ترکیب و اشتقاق به یک رنگواژه بدل شدهاند و بهنظر گویشوران به رنگی خاص در پیوستار رنگ دلالت دارند. بنابراین، ساخت درونیِ واژه (اینکه پیش از رنگواژهشدن بسیط بوده یا غیربسیط) مدنظر نیست. برای نمونه، واژههایی مانند آفتابگردانی، بیدنجیلی و بیدمشکی در این دسته قرار نمیگیرند، زیرا در منظر رنگواژهای این واژهها مشتق هستند: آفتابگردان + ی، بیدمشک + ی/-i و بیدنجیل + ی/-i. علاوهبر «گون»، در زبان فارسی تکواژهای دیگری نیز وجود دارند که به یک پایۀ واژگانی افزوده میشوند و در ترکیب به یک رنگ خاص دلالت میکنند: جدول 9: تکواژهای رنگواژهساز
از میان این تکواژها همچنان دو تکواژۀ آزاد «فام» و «رنگ» در ترکیب با یک پایۀ واژگانی رنگواژهسازی میکنند. این واژهها هر دو به معنای رنگ هستند، با این تفاوت که «فام» تنها پس از پایۀ واژگانی ظاهر میشود، در حالیکه رنگ هم پیش از آن و هم پس از آن میتواند بهکار بردهشود، مانند: لالهفام، لالهرنگ و رنگِ لاله. بهطورکلی، رنگواژههایی که در فرایند ترکیب در زبان فارسی ساخته شدهاند ساختی نحوی دارند. این رنگواژهها را میتوان به پنج گروه دستهبندی کرد. ملاک مقولهبندیِ این واژهها ساخت درونی خود واژه نیست، بلکه ساخت آنها در تبدیلشدن به یک رنگواژه مدنظر است. رنگواژههای ترکیبی در فارسی به شرح زیر هستند: شکل 2: رنگواژههای ترکیبی در فارسی
الف) ترکیبهای ساده این ترکیبها به دو صورت مشاهده میشوند. در گروهی از آنها، تکواژۀ رنگ/فام یک پایۀ واژگانی را همراهی میکند و آن را به یک رنگواژه بدل میکند. در دستهای دیگر، رنگواژهای در کنار یک پایۀ واژگانی ظاهر میشود و باهم به رنگی خاص در پیوستار رنگ اشاره میکنند. رنگواژههای زیر نمونههایی از ترکیبهای ساده هستند: جدول 10: ترکیبهای ساده
ب) ترکیبهای اضافی ترکیبهای اضافی[53] از همنشینی دو پایۀ واژگانی پدید آمدهاند. بهعبارتی، در این دسته، از ترکیب مضاف و مضافالیه رنگواژهای ساخته شدهاست که میتواند به رنگی خاص در پیوستار رنگ دلالت کند. اینگونه رنگواژهها خود به دو دسته پایگانی[54] و ناپایگانی[55] تقسیم میشوند. پ) ترکیبهای اضافی پایگانی ترکیبهای اضافی پایگانی آن دسته از رنگواژههایی هستند که اجزای آنها بهصورت سلسلهمراتبی باهم ترکیب شدهاند و به یک رنگواژه بدل شدهاند. در ساخت این رنگواژهها تکواژ «رنگ» حضوری اجباری دارد و کسرۀ اضافه در ترکیب مضاف و مضافالیه مشهود است (برنگ/رنگ + مضاف + - ِ+ مضافالیه). نمونههای این ساخت به قرار زیراند: جدول 11: ترکیبهای اضافی پایگانی
در این نوع از ترکیبها، ساخت نمونههای «میناجگر»، «غوکجامه»، «کاهبرگ»، «تازهزرشک» و «بهگزیده» اندکی متفاوت از بقیه است. وجود تکواژ «رنگ» در ساخت این رنگواژهها اجباری نیست و کسرۀ اضافه در آنها مستتر است. «میناجگر»، «غوکجامه» و «کاهبرگ» اضافی مقلوب هستند و «تازهزرشک» وصفی مقلوب است. این رنگواژهها را میتوان بهصورتهای زیر بازسازی کرد:
ت) ترکیبهای اضافی ناپایگانی این گروه از رنگواژهها ساختی ناپایگانی دارند و اجزای آنها بهصورت سلسلهمراتبی با هم ترکیب نشدهاند، بلکه همزمان در ترکیب و همراهی با وند اشتقاقی ـ ی/-i به یک رنگواژه تبدیل شدهاند (مضاف + مضافالیه + ی). برخلاف ترکیبهای پایگانی، حضور تکواژِ «رنگ» در آنها اجباری نیست و کسرۀ اضافه بین اجزای آن پنهان است. این رنگواژهها در مرحلۀ نخست ساختی پایگانی داشتهاند و سپس، با پیدایش وند ـ ی/-i و اختیاریشدنِ حضور تکواژ «رنگ» ناپایگانی شدهاند. اجزای اینگونه ترکیبها در بافت زبانی غیررنگواژهای همراه با کسرۀ اضافه ظاهر میشوند، اما در بافت رنگواژهای کسرۀ اضافه در آنها مستتر است. برای نمونه، در گفتگوی روزمره ما ترکیبهایی چون «پایِ مرغ» و «کلّهی غاز» داریم، ولی «پامرغ» و «کلّهغاز» نداریم. این در حالی است که به کمک ـ ی رنگهای «پامرغی» و «کلّهغازی» ساختهایم. رنگواژههایی که اینگونه ساخته شدهاند به شرح زیراند: جدول 12: ترکیبهای اضافی ناپایگانی
در این نوع از ترکیبها ساخت نمونههای «آفتابغروبی»، «پوستپولیشی»، «چراغراهنمایی» و «زرتاری» اندکی متفاوت از بقیه است. «آفتابغروبی» و «زرتاری» ترکیب اضافی مقلوب هستند و «پوستپولیشی» و «چراغراهنمایی» ترکیب وصفی هستند. در دستهبندیهای «کلّه +.........+ ی» و «گردن +..........+ ی» نیز، بهلحاظ رابطۀ جزء دوم با جزء اول، دو گونه داده مشاهده میشود. در گروهی از این رنگواژهها جزء دوم مضافالیهِ جزء اول است، مانند کلّهغازی. درحالیکه در گروه دیگر جزء دوم صفتی است برای توصیف جزء اول، مانند کلّهالماسی. ث) ترکیبهای وصفی در ترکیبهای وصفی[56] یک رنگواژه با صفتی همراه میشود و به رنگی خاص اشاره میکند (رنگواژه + صفت). بعضی از این صفتها با همۀ رنگواژههای کانونی و ناکانونیِ زبان فارسی بهکار میروند، گروهی تنها با رنگواژههای کانونی، و دستهای دیگر با تعداد محدودی از رنگها مانند قهوهای/زرشکی/فندقی/سیاه/نارنجیسوخته، صورتیخفه، بنفشِدلربا و مسیمذابی. در جدول زیر نمونههایی از این صفتها آمدهاست (لازم به ذکر است که در این جدول و در شمارش رنگواژهها تنها صفتهای ذکرشده درنظر گرفتهشدهاند. بیشتر این صفتها با تمام رنگواژههای فارسی همایی دارند. دراینصورت، میتوان گفت تعداد رنگواژههای فارسی بسیار بیشتر از هزاروششصد رنگواژه و رنگواژههای ترکیبی بهمراتب بیشتر از رنگواژههای اشتقاقی هستند): جدول 13: ترکیبهای وصفی
ج) ترکیبهای دوگانی ترکیبهای دوگانی[57] یا عطفی واژههایی هستند که در آنها واو عطف بهعنوان عنصری پیونددهنده، بهصورت آشکار و پنهان، دو پایۀ واژگانی را به هم متصل کرده و رنگواژهای جدید ساختهاست. اینگونه رنگواژهها به سه گروه بسیط، مشتق و مکرر تقسیم میشوند: جدول 14: ترکیبهای دوگانی
چ) ترکیبهای دوسویه ترکیبهای دوسویه[58] یا بدل رنگواژههایی هستند که از ترکیب دورنگواژه با هم ساخته شدهاند. در این نوع از ترکیبها هر دو پایۀ واژگانی رنگواژه هستند و هر کدام به یکی از خانوادههای رنگواژههای کانونی در پیوستار رنگ تعلق دارند، اما در همایی به رنگ واحدی اشاره دارند که در مرز دو رنگ به چشم گویشوران ادراک میشود. بهلحاظ فیزیکی، این رنگِ خاصِ مرزی دارای ویژگیهای هر دو رنگ است؛ بین هر دو نوسان دارد و به کمک هر دو رمزگذاری واژگانی میشود. بیشتر این رنگواژهها در حوزۀ رنگ موی زنانه و اسب کاربرد دارند، اما در بافتهای دیگر نیز بهصورت پراکنده مشاهده شدهاند. در این نوع از ترکیبها، همانطورکه در جدول 15 آمدهاند، هر دو رنگواژه میتوانند کانونی باشند، ناکانونی باشند و یا ترکیبی از رنگواژههای کانونی و ناکانونی:
جدول 15: ترکیبهای دوسویه: رنگواژه + رنگواژه
گویشوران فارسیزبان در ساخت ترکیبهای دوسویه از امکان ترکیب سهرنگواژه نیز بهره جستهاند و رنگواژههای زیر را در توصیف پدیدههای پیرامون خود ساختهاند: جدول 16: ترکیبهای دوسویه: رنگواژه + رنگواژه + رنگواژه
در زبان فارسی «سبزآبی» مانند رنگواژههای کانونی در توصیف پدیدههای جهان در بافتهای گوناگون بسیار پرکاربرد است. این رنگواژه، با وجود اینکه خود ساختی دوسویه دارد، پایهای واژگانی میشود و در ساخت دیگر ترکیبهای دوسویه شرکت میکند. علاوهبراین، کاربرد این رنگواژه بهصورت ترکیب وصفی با بیشتر صفتهای رنگواژهساز، از جمله پررنگ/کمرنگ، تیره/روشن، جیغ/یواش، ملایم/سیر و... مشاهده میشود. بهنظرمیرسد فارسیزبانان «سبزآبی» را بهعنوان واحدی رنگواژهای یا به بیانی دیگر، رنگواژۀ کانونی درنظر میگیرند و در توصیف پدیدههای جهان پیرامون خود با بسامد بسیار بالا از آن بهره میبرند. 4ـ1ـ3. ترکیب شبهجملهای/جملهوارهای یک رنگواژه در زبان فارسی وجود دارد که نسبت به دیگر ترکیبهای نحوی که تاکنون به آنها اشاره کردهایم، ساخت ترکیبی متفاوتی دارد. رنگواژۀ «شیردرقَرابه» (سفید مایلبهآبی) صورت کوتاهشدۀ جملۀ «شیر در قرابه است» میباشد که فعل آن حذف شدهاست. «قرابه» به معنی شیشهای بزرگ و شکمدار با دهانهای تنگ است که در آن مایعاتی از جمله شراب، سرکه و شیر را نگه میداشتند. گویشوران با دیدن شیر در آن ظرف شیشهای، رنگواژهای نو از خانوادۀ سفید برای توصیف جهان پیرامون خود آفریدهاند، مانند شعر زیر از محمدقلی سلیم: «در هوای تو چاکها دارد جامهی شیر در قرابهی صبح» (لغتنامه دهخدا، 1341، جلد 17: 2393). 4ـ1ـ4. کوتاهسازی در بازنگری رنگواژههای ترکیبی و اشتقاقی زبان فارسی، در زیرساخت بعضی از رنگواژهها نوعی کاهش دیدهمیشود. این کوتاهسازی که بر پایۀ بازتحلیلِهجایی[59]، آمیزش یا حذف واحدی واجی یا تکواژی صورت میگیرد واژهای را خلق میکند که میتواند به رنگی خاص در پیوستار رنگ اشاره داشتهباشد. نمونههای زیر رنگواژههایی هستند که بر اساس فرایند کوتاهسازی ساخته شدهاند: جدول 17: کوتاهسازی
4-2. رنگواژههای گُمساخت نگارنده در پژوهش خود با رنگواژههایی مواجه شد که ساختی گم داشتند و تصمیمگیری برای دستهبندی آنها دشوار بود. این رنگواژهها به شرح زیراند: جدول 18: رنگواژههای گُمساخت
رنگواژههای زبان فارسی را میتوان بهلحاظ ساختواژی به دو گروه بسیط و غیربسیط تقسیمبندی کرد. درصد بسیار کمی از رنگواژههای فارسی بسیط هستند و بیش از 97% آنها ساختی غیربسیط، اشتقاقی یا ترکیبی دارند. فارسیزبانان به دو روش صرفیِ پسوندافزایی و ترکیب نحوی رنگواژهسازی میکنند. رنگواژههای اشتقاقی آن دسته از واژههایی هستند که با افزودن یک پسوند اشتقاقی به پایهای واژگانی ساخته شدهاند. این واژهها، بدون درنظرگرفتن ساخت درونی واژۀ پایه، به کمک آن وند اشتقاقی به رنگی خاص در پیوستار رنگ دلالت دارند. وندهای رنگواژهساز فارسی عبارتند از ـ ی، ـ ه، ـ گون و ـ ین. رنگواژههای ترکیبی واژههایی هستند که در نتیجۀ ترکیب یا ترکیبواشتقاق به یک رنگواژه بدل شدهاند و بهنظر گویشوران به رنگی خاص اشاره میکنند. این رنگواژهها ساختی نحوی دارند و به پنج گروه تقسیم میشوند: ساده، اضافی، وصفی، دوگانی و دوسویه. در ترکیبهای ساده، تکواژه رنگ/فام یک پایۀ واژگانی را همراهی میکند و آن را به یک رنگواژه تبدیل میکند و یا رنگواژهای در کنار یک پایۀ واژگانی ظاهر میشود و باهم به رنگی خاص اشاره دارند. ترکیبهای اضافی از همنشینی دو پایۀ واژگانیِ مضاف و مضافالیه ساخته شدهاند. اینگونه از رنگواژهها یا پایگانیاند یا ناپایگانی. در ترکیبهای پایگانی اجزای واژه بهصورت سلسلهمراتبی با هم ترکیب شدهاند و به یک رنگواژه بدل شدهاند، اما در رنگواژههایی که ساختی ناپایگانی دارند اجزا بهصورت سلسلهمراتبی با هم ترکیب نشدهاند، بلکه همزمان در ترکیب و همراهی با وند اشتقاقی ـ ی به یک رنگواژه تبدیل شدهاند. در ترکیبهای وصفی یک رنگواژه با صفتی همراه میشود و به رنگی خاص اشاره میکند. رنگواژههای دوگانی واژههایی هستند که در آنها واو عطف بهعنوان عنصری پیونددهنده بهصورت آشکار و پنهان دو پایۀ واژگانی را به هم متصل کرده و رنگواژهای جدید ساختهاست. ترکیبهای دوسویه رنگواژههایی هستند که از ترکیب دورنگواژه یا سهرنگواژه باهم ساخته شدهاند. از میان هزاروششصدوچهار رنگواژه در فارسی ـ بدون درنظرگرفتنِ ده رنگواژۀ گمساخت ـ تنها چهلوچهار رنگواژه ساختی بسیط دارند و مابقی غیربسیط هستند. هشتصدوده رنگواژه از این واژههای غیربسیط باقیمانده اشتقاقی هستند و هفتصدوپنجاه عدد از آنها بر پایۀ ترکیبهای نحوی ساخته شدهاند. میتوان گفت 74/2% رنگواژههای فارسی بسیط هستند، 50/50% آنها ساختی اشتقاقی دارند و 76/46% باقیمانده ترکیبی هستند. زایایی و بسامد ساخت صرفی رنگواژههای فارسی در نمودارهای زیر قابلمشاهده است. اشتقاق و ترکیب با اختلافی ناچیز زایاترین و پربسامدترین فرایندها در ساخت رنگواژههای فارسی هستند. شکل 3: نمایش توزیع ساختی رنگواژهها در زبان فارسی
تعارض منافع تعارض منافع نداریم.
ORCID
[1]. Pantone [2]. Pantone Matching System [3]. Evolution of Semantic Systems [4]. lexicalization [5]. Berlin, B., & Kay, P. [6]. basic color terms [7]. Munsell Color Chart [8]. microsyntax [9]. Wyler, S. [10]. old etyma [11]. Lucy, J. A. [12]. denotational [13]. Levinson, S. C. [14]. Yeli Dyne [15]. reduplicated nominals [16]. descriptive phrases [17]. Khabtagaeva, B. [18]. Everett, D. L. [19]. Piraha [20]. Mackeigan, T., & Muth, S. Q. [21]. Tzotzil [22]. modifiers [23]. Langacker, R. W. [24]. Bleys, J. [25]. basic color [26]. graded membership [27]. compounding [28]. basic modification [29]. Raffaelli, I. [30]. Croatian [31]. Mahootian, Sh. [32]. Matthews, D. H. [33]. Bauer, L. [34]. Katamba, F., & Stonham, J. [35]. Haspelmath, M., & Sims, A. D. [36]. Lieber, R. [37]. /âdyande/ [38]. focal [39]. nonfocal [40]. آبگون: گونۀ قدیمی رنگ آبی (لغتنامه دهخدا، 1341، جلد 1: 204). [41] . گندمگونبودن (لغتنامه دهخدا، 1341، جلد2: 5293). [42]. گویش مازنی: رنگ گردویی [43]. بهرنگ لباس محلی زنان افغانستان. [44]. بهرنگ گِلِ اَمرا: نوعی قهوهای در رنگ بتن، سیمان و گچ. [45]. نوعی صورتی به رنگ گُلِ اِدریس/اِدریسی. [46]. بهرنگ مرجان (فرهنگ فارسی عمید. [47]. کاربرد عامیانه: دارای پوست تیره. [48]. ترجمۀ قرضی Persian blue/green/red که در میان گویشوران کاربرد پیدا کردهاست. [49]. نوعی قهوهای در رنگ موی زنانه. [50]. رنگی از اسب و شتر (لغتنامه دهخدا، 1341، جلد 8: 809-810). [51]. رنگی از اسب، شتر و الاغ (لغتنامه دهخدا، 1341، جلد 11: 3263). [52]. همرنگ جزع (لغتنامه دهخدا، 1341، جلد 7: 1479). [53]. genitive [54]. hierarchical [55]. non-hierarchical [56]. descriptive [57]. dvandva [58]. appositive [59]. resyllabification | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اتکینسون، ریتا ال. اتکینسون، ریچارد سی. اسمیت، ادوارد ای و هیلگارد، ارنست آر. (1387). زمینه روانشناسی هیلگار. ترجمه محمدتقی براهنی (ویراست نهم). تهران: انتشارات رشد.
استاجی، اعظم. (1386). بررسی ساخت واژی نام رنگها در زبان فارسی، مجموعه مقالات هفتمین همایش زبانشناسی ایران (219-231). تهران: دانشگاه علامه طباطبائی.
استاجی، اعظم و قانون، محمد. (1389). بررسی نقش استعاره در ساختوازه زبان فارسی. مجموعه مقالات پنجمین همایش پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی (668-684). سبزوار: دانشگاه تربیت معلم سبزوار.
افشار، ایرج. (1378). گونههای رنگ در زبان فارسی. مجله زبانشناسی، 14(1، 2)، 2-9.
دهخدا، علیاکبر. (1341). لغتنامه دهخدا. تهران: سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور (نسخه دیجیتالی). اصفهان: مرکز تحقیقات رایانهای قائمیه.
سالمینژاد، حسین. (1398). نرمافزار واژهیاب. https: vajehyab.com
شقاقی، ویدا. (1392). مبانی صرف واژه. تهران: انتشارات سمت.
علیزادهصحرایی، مجتبی و راسخ مهند، محمد. (1395). رنگواژههای اصلی در زبان فارسی، مجله زبانپژوهی، 8(19)، 125-147.
کلباسی، ایران. (1391). ساخت اشتقاقی واژه در فارسی امروز. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
گلمحمدزاده، داریوش. (1385). نشانه شناسی رنگ واژههای زبان فارسی. پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامهطباطبائی.
منصوری، مهرزاد. (1375). بررسی رنگواژهها در زبان فارسی، مجله زبانشناسی، 13(1، 2)، 105ـ115. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 24 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 33 |