| تعداد نشریات | 61 |
| تعداد شمارهها | 2,211 |
| تعداد مقالات | 17,984 |
| تعداد مشاهده مقاله | 55,234,028 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 28,907,451 |
تحلیل عوامل شکلگیری استعارههای درباری در خمسۀ نظامی از منظر استعارۀ شناختی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| متن پژوهی ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مقاله 10، دوره 29، شماره 105، مهر 1404، صفحه 286-317 اصل مقاله (1.18 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| شناسه دیجیتال (DOI): 10.22054/ltr.2023.69714.3611 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| محمد فاطمی منش* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| دانشآموختۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه بیرجند، بیرجند، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نظامی شاعری است که بنابر جهانبینی و تجربههای زیستۀ خود، در پرداخت مفاهیم از استعارههای درباری زیادی استفاده کرده است. او در قرن ششم بنابر موقعیت جغرافیایی گنجه و نبردهای پی در پی در آن و همچنین باور به ایدئولوژی سیاسی کلام اشعری و ارتباطاتی که با ساختارهای سیاسیو نهاد قدرت داشته است، به صورت خودآگاه وناخودآگاه، سرودههایش رنگو بوی سلطنتی و درباری بسیاری به خود گرفته است؛ به گونهای که او در پرداخت بسیاری از مسائل از گفتمان سلطنتی و درباری استفاده کرده است که این عامل به نوعی باعث انسجام متنی خمسه شده و ساختار و شاکلۀ خاصی به آن داده است؛ بهطوری که استعارههای درباری، به یکی از شاخصههای سبکی برجسته در سطح بلاغی خمسۀ نظامی تبدیل شدهاند و بررسی و تحلیل آنها میتواند دریچهای برای شناخت و درک نظام اندیشگانی نظامی تلقّی شود. با توجه به همین موضوع، این پژوهش تلاش دارد با مبنا قرار دادن نظریۀ استعارهی شناختی، عواملی که باعث میشود تا اندیشه و ذهن نظامی به سمت و سوی استعارههای درباری پیش برود، مورد تحلیل و بررسی قرار دهد. نتایج این تحقیق نشان میدهد عوامل جغرافیایی و محیطی، اعتقادی و دینی، تجربی و زیستی از جمله مهمترین عوامل شکلگیری استعارههای درباری در خمسۀ نظامی است و با تأثیرگذاری بر فرآیند استعارهسازی در ذهن و اندیشۀ نظامی، او را به سمت و سوی ایجاد کلاناستعارههایی همچون خدا شاه است وسلاح جاندار است، سوق داده است که موجبات شکلگیری شبکهای از خردهاستعارهها را در خمسه فراهم آورده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| استعارههای درباری؛ نظریۀ استعارۀ شناختی؛ خمسه؛ نظامی گنجوی؛ نگرش و جهانبینی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
مقدمه شعر فارسی از آغاز پیدایش خود تا دورههای پس از آن، از پشتیبانی دربارها برخوردار بوده است و مشوّق اصلی شاعران، همین حکومتها بودهاند که گاه با در نظر داشتن مسائل سیاسی و گاه بر اثر گرایشهای ذوقی خاص و همچنین نمایش شکوه و عظمت دربار خویش، شاعران را به سرودن اشعار وامیداشتهاند و آنها را تحت حمایت خود قرار میدادند. باری، حمایتهای مادی و معنوی درباریان از شعر و همچنین ارتباط نزدیک شاعران با حاکمان و رفت و آمدشان به دربار آنان، باعث شکلگیری نوع خاصی از ادبیات به نام ادبیات درباری گردید، گونهای از شعر که بنابر ذائقۀ مخاطب، تحت تأثیر مسائل درباری و نوع زندگی درباریان قرار داشته است. در واقع محیط دربار، بنابر جذابیّتهای ویژهای که برای شاعران و ادبا داشته است؛ مانند به دست آوردن صله، حفظ آثار و ماندگاری آنها، شهرت و کسب مقام در دربار و غیره، آنها را وامیداشته است تا برای نیل به این اهداف و جلبنظر مخاطب درباری، هرچه بیشتر از عناصر گفتمان درباری بهره بگیرند و به خلق تصاویر و توصیفاتی روی بیاورند که بیشتر رنگوبوی اشرافی و درباری دارد. وابستگی بسیار شعر فارسی در دورههای اولیّۀ خود به دربار، منجر شد تا نگرشها، ذهنیّتها و همچنین سنّتهای خاصی وارد شعر فارسی شود. ازجمله ذهنیّتهای خاصی که ایجاد شد، این باور بود که برای ارزشمند جلوهدادن و پذیرفتنی کردن کلام، باید آن را با گفتمان درباری و اشرافی و عناصر و لوازم مرتبط با آن درآمیخت. نگرشی که سبب میشود تا برخی از شاعران در تصویرسازیها و استعارهپردازیهای خود، به صورت خودآگاه و ناخودآگاه، تحت تأثیر گفتمان درباری باشند و حتی از این طریق، بسیاری از باورها و اعتقادات خود را در قالب گفتمان درباری طرح کنند؛ در حقیقت، در ضمیر شاعران چنین مترسّم شده بوده است که زندگی مردم عادی، ارزش چندانی ندارد و عناصر و اجزای متعلق به آن پایدار نیست؛ زیرا پیش پاافتاده و غیرقابل تأمل است؛ اما عناصری که از محیط زندگی اشرافی و درباری برمیخیزد، پایداری و بقاء همیشگی دارد و به علّت عدم دسترسیِ تودۀ مردم، نوعی جنبۀ اساطیری و افسانهای به شعر میدهد (شفیعیکدکنی، 1386: 289) مسئلهای که میتوان شواهد آن را در تصاویر به کار رفته از برخی از شاعران، مانند نظامی نیز یافت. او از جمله شاعرانی است که اگرچه ارتباط چندانی با دربار شاهان نداشت؛ اما نگرشها و ذهنیّتهایی که بخشی از آنها میراث شاعران پیش از او بود، موجباتِ این را فراهم آورد تا او نیز خواه ناخواه همانند شاعران دورههای قبل، تحت تأثیر گفتمان درباری و عناصر مرتبط با آن؛ مانند امور رزمی، آلات و اماکن درباری و شکار قرار بگیرد؛ به گونهای که عناصر درباری، در شعر او بسامد قابل توجهی پیدا میکند. در واقع، نظامی در قرن ششم هجری، بنابر موقعیت خاص و ویژۀ گنجه و جنگها و نبردهای پی در پی در آن و همچنین باور به ایدئولوژی سیاسی کلام اشعری و ارتباطاتی که با ساختارهای سیاسی و نهاد قدرت و دربار داشته است، به صورت خودآگاه و ناخودآگاه، سروده هایش رنگ و بوی سلطنتی و درباری به خود گرفته است؛ به گونهای که در پرداخت بسیاری از مسائل از گفتمان سلطنتی و درباری بهره گرفته است که این عامل به نوعی باعث انسجام متنی خمسه شده است و استعارههای درباری به یکی از شاخصههای سبکی برجسته و قابل توجه در سطح بلاغیّ این اثر، تبدیل شدهاند و بررسی و تحلیل آنها میتواند، دریچهای برای شناخت و درک نظام اندیشگانی نظامی محسوب گردد. با توجه به همین موضوع و اهمیت نقش استعارههای درباری در خمسه، این پژوهش تلاش دارد با مبنا قرار دادن نظریۀ استعارۀ شناختی، عواملی را مورد تحلیل و بررسی قرار دهد که منجر شده است تا اندیشه و ذهن نظامی، به سمت و سوی استعارههای درباری پیش برود و او را وادارد که برای بازنمودِ طیف گستردهای از مفاهیم و باورهای خود، از چنین استعارههایی استفاده کند. گفتنی است در این پژوهش، علاوهبر معرفی سه عامل مهم شکلگیری استعارههای درباری، برخی از مهمترین استعارههایی که تحتتأثیر این عوامل در خمسۀ نظامی شکلگرفتهاند واکاوی و تحلیل میشود. 1- پیشینۀ پژوهش در مورد استعارههای درباری در خمسۀ نظامی و همچنین عوامل و دلایل شکلگیری آن، تاکنون تحقیقات چندانی صورت نگرفته است. در واقع بررسی سابقۀ پژوهش در حوزۀ استعاره در آثار نظامی، نشاندهندۀ این است که بیشتر این تحقیقات، با دیدگاه کلاسیک و سنّتی به بررسی و تحلیل صورخیال و استعاره در خمسه پرداختهاند و تحقیقی که با رویکرد شناختی و مفهومی به بررسی سرودههای نظامی در خمسه پرداخته باشد و عوامل شکلگیری آنها را مورد تحلیل قرار دهد، در ادبیات فارسی پیشینۀ زیادی ندارد. مهمترین و اصلیترین پژوهشی که میتوان در این زمینه به آن اشاره کرد، مقالۀ « تحلیل و بررسی تأثیر اندیشههای ایران باستان بر شکلگیری استعارههای درباری در خمسۀ نظامی از منظر شناختی» (1397) از اردشیر سنچولی جدید و مریم صالحی نیا است که در آن اندیشههای ایران باستان از خاستگاههای مهم و اصلی نظام فکری و اندیشهای نظامی دانسته شده و بر نقش این اندیشهها بر شکلگیری استعارۀ درباری تأکید گردیده است. نویسندگان این مقاله، بر این اعتقاد هستند که اندیشههایی همچون اندیشۀ ایرانشهری و برخی از مؤلفههای آن مانند اعتقاد به شاه آرمانی و آرمانشهر و همچنین باورهای مربوط به فرّه ایزدی و آیین میترائیسم، در شکلگیری برخی از مهمترین استعارههای درباری نظامی، نقش بسزایی داشتهاند (همان: 137)؛ موضوعی که نگارنده را بر آن داشت تا در کنار نقش اندیشههای ایران باستان بر شکلگیری استعارههای درباری، عوامل دیگری همچون عامل جغرافیایی و محیطی، اعتقادی و دینی و تجربی و زیستی را نیز در شکلگیری این استعارهها مورد بررسی قرار دهد و نقش آنها را نیز در این زمینه، مورد بررسی و واکاوی قرار دهد. 2- مبنای نظری پژوهش نخستین کسی که بحث استعاره را در آثار خود به صورت جدّی مطرح کرد، ارسطو بود. او استعاره را نوعی آرایۀ ادبی میداند که تنها به زبان شعر تعلّق دارد و صرفاً جنبۀ زیباییشناسانۀ آن مطرح است (هاوکس، 1380: 19-18). بعدها با پیشرفتهای نظری در قرن بیستم میلادی، مطالعات گوناگونی در مورد ارتباط ذهن و زبان آدمی انجام شد و این رابطه از منظرهای بسیاری مورد کنکاش و بررسی قرار گرفت. یکی از این رویکردها، زبانشناسی شناختی بود که رویکردی به شمار میآید که به زبان بهعنوان وسیلهای برای ساماندهی، پردازش و انتقال اطلاعات تأکید میکند. براساس این رویکرد، زبان، نظامی از مقولهها درنظر گرفته میشود و ساختار صوری زبان فقط به عنوان پدیدهای مستقل، بررسی نمیشود؛ بلکه به عنوان نمودی از نظام مفهومیِ کلی، اصول مقولهبندی، سازوکارهای پردازش و تأثیرهای تجربی و محیطی مورد مطالعه قرار میگیرد و مبحث استعاره از مهمترین مقولههای آن محسوب میشود ((Geeraerts, 1995: 115. با انتشار کتاب Metaphors we live by (استعاره هایی که برطبق آنها زندگی می کنیم) توسط لیکاف و جانسون در سال 1980 میلادی، نظریهای جدید در حوزة زبان شناسی شناختی مطرح گردید که تأثیر بسیار شگرفی در این حوزه ایجاد کرد و پس از چندی به مسألۀ اصلی زبانشناسی شناختی تبدیل گشت. لیکاف و جانسون، با به چالشکشیدن دیدگاه بلاغت کلاسیک و همچنین نظرگاههای دیگر دربارة استعاره، چنین بیان داشتند که استعاره، صرفاً خصیصهای مخصوص به زبان یا ابزار تخیّل شاعرانه یا عنصری بلاغی صرف نیست؛ بلکه سرتاسر زندگی ما از فکر و اندیشه گرفته تا اعمال و رفتار را دربر میگیرد و اساساً آن نظام مفهومی که ما براساس آن فکر یا عمل میکنیم، ماهیّت و ساختاری کاملاً استعاری دارد و بهطور کل از استعاره ساخته شده است (Lakoff and Johnson, 2003: 3). آنها این نوع اسـتعاره را که ادراک و شناخت مفهوم یک قلمرو از طریق قلمرو مفهوم دیگر است، «استعارة مفهومی» نامیدند. لیکاف و جانسون همچنین در کتاب خود، دست به تقسیمبندی استعارههای مفهومی نیز زدند و در همان ابتدا، انواع استعارهها را با توجه به ماهیّت خاص آنها، به سه نوع ساختاری، جهتی و هستیشناختی تقسیمبندی کردند.[1] سپس لیکاف و ترنر، در سال 1989 دستۀ دیگری را تحت عنوان استعارههای تصویری (Image Metaphore)، به این طبقهبندی افزودند که برخلاف استعارههای دیگر، حاصل شناخت یا فرااَفکنی و تعمیم استنباطی امر عینی بر قلمرویی انتزاعی و ذهنی نیست؛ بلکه نتیجۀ فرااَفکنی یک تصویر عینی بر تصویر عینی دیگر است .بعدها کووچِش ضمن تأیید نظر لیکاف و ترنر در مورد استعارههای تصویری (Image Metaphore)، ادبیات را عرصهای دانست که بسیاری از استعارههای مفهومیِّ آن، شکل طرحوارهای ندارد و براساس تصویر ساخته شده است؛ او همچنین مقولۀ کلان استعارهها (Megametaphors) را نیز بهعنوان پنجمین طبقۀ استعارههای مفهومی معرّفی میکند (ر. ک: Kövecses, 2002) بنابراین نظریّۀ استعارۀ شناختی، رویکردی در تفکّر دربارة ادبیات به شمار میآید که میتواند بینشها و دیدگاههای جدیدی را برای تحلیل و تفسیر ادبی ایجاد کرده، بستر مناسبی را برای مطالعات و پژوهشهای ادبی فراهم کند. در واقع، زمانی میشود به نکات ممتاز و برجستة یک اثر ادبی دست یافت که درک درستی از متن و اندیشههای حاکم بر آن، در دست باشد؛ نظریۀ استعارهی شناختی با توجه به اینکه از رشتههایی همچون زبانشناسی و روانشناسی سرچشمه میگیرد، ابزار مناسب را برای فهمِ اثرِ ادبی فراهم میکند و به محققّان این امکان را میدهد تا به ذخیرۀ شناختی شاعران؛ یعنی مجموعۀ نظامیافتهای از آگاهیها، اطلاعات، باورها، ارزشها، سنّتها، عادات و به طور کلی عناصر متعلّق به یک فرهنگ که در ذهن شخص انباشته شده و به ملکۀ روحی او تبدیل شده و جهاننگری شخص را شکل داده است، دست یابند (فتوحی، 1389: 76). 3- عوامل شکلگیری استعارههای درباری در خمسه در این بخش به بررسی مهمترین عوامل شکل یافتن استعارههای درباری در خمسه میپردازیم، عواملی که هریک از آنها منجر شده است تا اندیشه و ذهن نظامی به سمت و سوی استعارههای درباری پیش برود و او را وادارد که برای بازنمود طیف گستردهای از مفاهیم و باورهای خود، از چنین استعارههایی استفاده کند و از آنها بهمثابۀ دریچهای برای انتقال نظام اندیشگانی خویش بهره ببرد. گنجه، زادگاه نظامی، امروزه یکی از شهرهای بزرگ جمهوری آذربایجان است. این شهر بنابر آنچه که بسیاری از جغرافیدانان و مورّخان در سدههای گذشته گفتهاند، بخشی از ایالت ارّان محسوب میشده است؛ چنانکه یاقوت حموی در کتاب خویش دربارة منطقۀ ارّان چنین میگوید:« أَرَّان نام عجمى کشورى پهناور داراى شهرهاى بسیار چون «جنزه» است که تودۀ مردمش «گنجه» خوانند و برذعه، شمکور، بیلقان، میان آذربایجان و ارّان رودخانهایست به نام الرس هر چه در سوى باختر و شمال آنست از ارّان و هر چه در خاور آن است از آذربایجان است» (1380: 171). همچنین صاحب کتاب احسنالتّقاسیم، گنجه را جزو مناطق بردعه برمیشمارد و شهرهای زیادی را نظیر تفلیس، قلعه، خنان، شمکور، بردیج، شماخیه، شروان، باکو، شابران و غیره را همراه با گنجه تحت نام منطقۀ بردعه معرّفی میکند (مقدسی، 1361: 73). ویژگی اصلیای که شهر گنجه بدان شهرت داشت، جنگی بودن این شهر است. در واقع، گنجه از دیرباز به علت هم مرز بودن با بلاد روس و مناطق گرجستان و ارمنستان که عمدتاَ سرزمینهایی مسیحی نشین بودند، به مثابۀ ثغر و مرز جهان اسلام با مناطق کفّار به حساب میآمد. ناحیهای که به همراه دیگر مناطق ارّان، مدخلی مهم برای ورود به روم و مبارزه و جهاد و البته تجارت با امپراطوری بیزانس محسوب میشد (اصطخری، بیتا : 111). مرزی بودن این منطقه، خواه ناخواه، برخوردها و جنگهای مداومی را بین مسلمین و مسیحیان این ناحیه پدید میآورد. مسلمانان از یکسو به بهانۀ گسترش اسلام به غزوات و جنگهای زیادی در این مناطق دست میزدند و مسیحیان نیز که شامل روسها، گرجیها و ارمنیها بودند، از سوی دیگر، بر اثر تعصّبات دینی و همچنین تحریک و تحریض توسط حکومت بیزانس یا روم شرقی، سالها مناطق مختلف ارّان همچون گنجه، شکمور، بیلقان و بردع را مورد تهدید و هجمۀ مداوم خویش قرار میدادند و به غارت و تجاوز علیه این شهرها اقدام میکردند (زرینکوب، 1379: 7). حملات مداوم و پی در پی مسیحیان و شوق جنگ و جهاد در مسلمین، باعث شد تا گنجه به مرور زمان، به محلّی برای رفت و آمد بسیار غازیان و جنگجویان تبدیل شود، محلّی که گاه و بی گاه، شاهد حضور حجم زیادی از جنگاوران سایر بلاد در خود بود. حکایت حضور امیر زیاری، عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر در این ناحیه، برای ادای فریضۀ جهاد، از جمله نمونههایی است که نشاندهندۀ توجه بسیار زیاد غازیان و جنگاوران به این منطقه است (ر. ک. به عنصرالمعالی کیکاووس، 1384: 47). جنگیبودن این منطقه، باعث گردید تا سلاحداری و جنگاوری به یکی از مهارتهای اصلی ساکنان این شهر تبدیل گردد؛ آنگونه که قزوینی در توصیفِ مردمِ این شهر، چنین مینویسد: «شهرى است [متین و قدیمى] از ولایت ارّان. اهل آنجا، سنى مذهبند و [اهل تقوى و خیر و دیانت] و چون در حدودِ ولایتِ گرجستان نشستهاند همۀ اهل آن بَلَد، لشکرى و صاحب اسب و اسلحه مىباشند» (قزوینی، 1373: 600). همزمان با دورۀ ضعف و فتور در حکومت سلجوقیان و وابستگان آنها یعنی اتابکان، حملات و تهاجمات مسیحیان به گنجه، شدّت و گسترش بیشتری پیدا میکند و مردم بیش از پیش درگیر امور نظامی و جنگی میشوند. زندگی در چنین محیطی بی شک در ذهن و تفکّر نظامی تأثیری بهسزا برجای گذاشته است و عاملی مهم، برای شکلگیری بسیاری از استعارههای مربوط به جنگ و جنگاوری در ذهن نظامی بوده است. در واقع، این نوع استعارهها که غالباً با مهارت بسیاری نیز شکل یافتهاند و در آن از عنصر سلاح و مبحث جنگاوری، در قالب انواع و اشکال گوناگونی از تصاویر و با بسامد بالا، بهره گرفته شده است، به نوعی نتیجۀ زندگی در چنین محیطی است؛ محیطی که به علّت جنگی محسوب شدن، افراد آن ناچار به یادگیری فنون رزمی بودند و آشنایی با این نوع فنون، یکی از الزامات مهم زندگی در چنین فضایی به حساب میآمد. توصیفات دقیق و تصویرسازی شاعر از صحنههای رزم و جنگ، گواهِ مهارتِ فوقالعاده و آشناییّ بسیار او با جنگاوری و آیین و فنون نبرد است که نمود آن را میتوان در جاندارانگاری یا انسانانگاری سلاحهای جنگی مشاهده کرد: 3-1- 1- سلاح جاندار است یکی از کلاناستعارههایی است که در آثار نظامی به ویژه در شرفنامه به وفور دیده میشود و بیانگر آشنایی دقیق نظامی با سلاحهای جنگی و مهارت در کاربرد آنان است، وجود استعارۀ سلاح جاندار است؛ استعارهای که این مجال را به نظامی داده است تا با کاربرد آن و توصیف و وصف سلاحهایی همچون شمشیر، تیر، نیزه،کمان و کوس در قالب هیئت یک موجود جاندار، مهارت و هنر خود را در ترسیم صحنههای جنگی به خوبی نشان دهد؛ امری که باعث انگیختگی و هیجان بیشتر در خواننده میگردد و تأثیر به سزایی بر ذهن و اندیشۀ او باقی میگذارد و با حیات و حرکت هر چه بیشتر متن همراه است. ابیات زیر نمونههایی از کاربرد این کلان استعاره در خمسۀ نظامی است:
بارزترین امری که در این ابیات ملاحظه میشود، پویایی و تحرّک شعری و عدم ایستایی و توقف است و این خود یکی از دلایلی است که نشان میدهد این نوع تصاویر، برخاسته از تجارب شخصی شاعر است؛ زیرا که شاعری که صورخیال و تصاویر خود را از جنبههای مختلف حیات و احوالات مختلف طبیعت وام میگیرد، با آنکه از رهگذر شعر دیگران یا کلمات، با طبیعت و زندگی تماس برقرار میکند، وضع یکسانی ندارد، به این خاطر که تجربۀ شعری حاصل از تماس مستقیم با ادراک طبیعت، ناگزیر، تحرّک و پویایی و پیوند بیشتری با زندگی و حیات دارد (شفیعی کدکنی، 1386: 252-253).
3-1- 2- آسمان حصار است نظامی در کنار استعارههای مربوط به جاندارانگاری سلاحهای جنگی، استعارههای بسیاری را نیز از طریق اماکنی همچون حصار و قلعه و نظایر آن میآفریند؛ موضوعی که تأثیر زندگی در منطقۀ جنگی گنجه را به صورت روشنتری، نمایان میسازد؛ زیرا که یکی از الزامات این چنین مناطقی، وجود استحکاماتی همچون حصارها، قلعهها و باروهای فراوان بوده است، مسئلهای که برخی از گزارشات تاریخی نیز، آن را تأیید میکند (همان: 601). برای نمونه، میتوان شواهد تأثیر اینگونه مکانها را بر استعارهسازی نظامی در کاربرد استعارۀ آسمان حصار است، ملاحظه نمود:
البته باید به این نکته نیز اشاره نمود که نظامی در توصیف برخی از مفاهیم همچون وسواس، احسان، پرهیز و قناعت نیز از حصار و قلعه و دژ استفاده کرده است که این خود گواهی دیگر بر تأثیر زندگی در مناطق جنگی بر فرآیند استعارهسازی در ذهن و تفکّر نظامی گنجوی است:
افزون بر مواردی که ذکر شد، بخش زیادی از توصیفات مربوط به جنگاوران در شرفنامه نیز در ارتباط با توصیف لشکریان روسی است که در مواجهه با اسکندر قرار گرفتهاند. بررسی استعارهها و توصیفات نظامی در مورد روسها، نشان میدهد که این توصیفات، نسبت به اوصاف دیگر لشکریانی که اسکندر با آنها مواجه میشود، هم بیشتر است و هم جنبۀ منفی آنها، بارزتر است که این امر، نشاندهندۀ متأثّر بودن نظامی از فضای گنجه است؛ چرا که روسها، در فاصلۀ اواسط سدۀ سوم و همچنین نیمۀ دوم سدۀ ششم هجری، حدودِ پنج مرتبه، با کشتى به سواحل جنوبى و غربى دریاى خزر حمله کردند و در جریان تهاجمات خود به غارت و کشتار و اسارت مردمان دست گشودند و وحشت و هراس بسیاری، در دلهاى ساکنانِ کرانههاى این دریا پدید آوردند. در جریان حملۀ چهارم که به تحقیق کسروى، در اواخر سال ٣٣٣ و اوایل سال ٣٣۴ هجری صورت گرفته است، شهر آباد و بزرگ بردعه، گرفتار چنان فاجعهاى شد که بعد از آن دیگر، هرگز روى آبادى به خود ندید و کمر راست نکرد و واقعهاى که نظامى در شرفنامه به نقل آن پرداخته است، قطعاً ارتباط تنگاتنگی با موضوع چهارمین حملۀ روسها به ارّان دارد. مَسکنِ نظامى، نزدیک بردع، یعنى گنجه بوده است و او اخبار این کشتارهاى نفرتآور را که دو قرن قبل از تولدش روى داده، شنیده است و ویرانىهایى که از حملۀ روسها بر جاى مانده، خاطرش را آزرده و ملول کرده بوده است (رئیسنیا، 1379: 880). براساس منابع تاریخی، پنجمین حملهی روسها، در نیمۀ قرن ششم هجری و در شهر تاریخی شروان رخ داده است، مصادف با سلطنت شروانشاه، ابواسحاق ابراهیم اخستان که دو قصیدۀ خاقانی که در مدح شروانشاه اخستان و تهنیت فتح روس است، از جمله اسناد این واقعه است. خاقانی در شرح این حادثه چنین بیان کرده است:
برطبق آنچه که کتب تاریخی بر آن تأکید دارند، حملات و تجاوزات روسها که عمدتاً از طریق دریا رخ میداد، همراه با اقدامات وحشیانه و ایجاد ناامنیهای بسیاری بوده است که حاصل آن، قتل و غارت جان و اموال و به بردگی گرفتن مردمان نواحی مختلف، از جمله ساکنان ارّان، آذربایجان و طبرستان بوده است. آنان، حتی به اسراء نیز رحم نکرده، تعداد بسیاری از آنها را به قتل میرساندند و از ارتکاب هیچ جنایتی چشمپوشی نمیکردند.[2] بدون شک حملات روسها به ارّان، بر ذهن ملول و آزردهی نظامی و به نوع توصیفاتی که از آنها ارائه میدهد، تأثیر گذاشته است و میتوان مدعی شد که حجم زیاد تصویرسازی منفی از روسها، در منظومۀ شرفنامه، حاصل کینه و نفرتی است که نظامی از روسها داشته است. برای واضح شدن این مطلب، تصاویر مربوط به روسها را میتوان با تصاویر لشکریان ایرانی دارا مقایسه کرد. نظامی، در توصیفات خود برای لشکر ایران در جنگ با اسکندر از تصاویری همچون کوه (شرفنامه: 35/ 194)، موج دریا (همان: 110/ 169)، گوسفند (همان: 20/ 171)، خروس (همان: 116/ 180)، گوزن (همان: 89/ 159) و زنبور گیلی (همان: 75/ 196) استفاده میکند، تصاویری که جنبۀ مثبت آنها محسوستر است، در حالی که برای توصیف لشکریان روسها از تصاویری همچون اژدها (همان: 210-211/ 381)، گرگ (همان: 60/ 356)، نهنگ (همان: 63/ 265)، عفریت (همان: 285/ 384)، دیو (همان: 371/ 389) و ابرِ ظلماترنگ (همان: 515/ 396) استفاده میکند؛ تصاویری که علاوه براینکه جنبۀ درّندهخویی سپاهیان روس را میرساند، بازنمودِ دید منفی و تنفّر نظامی از روسها نیز هست. یکی از خاستگاههای اصلی تفکّر و اندیشهی نظامی، باورها و اعتقادات دینی و مذهبی اوست. بر طبق آنچه که از تذکرهها مشخص میشود، نظامی دارای شخصیتی دینمدار و معتقد به ضوابط و اصول شرعی بوده است؛ شخصیتی که با قرآن، سنّت و حدیث آشنا بوده و در زندگانی خویش، سعی در التزام به آداب و آیین اسلامی داشته است. در احوالات او آمده است که در بیشتر عمر خود، به قناعت و تقوا و عزلت مشغول بوده و از غلبهی حرص و هوا، ملازمت ارباب دنیا نکرده است (جامی، 1386: 606)، عالمی که در خلوتکدۀ خویش، سر به مجاهده و ریاضت و توکّل داشته و در این راه به چنان مقامی نائل شده که کاشف حقایق صوری و معنوی گردیده است (گوپاموی، 1387: ج1/722). برخی او را علاوه بر داشتن مراتب انسانی و فضایل روحانی، عارف نیز میدانستند و در طریقۀ سیر و سلوک، به اخیمحمد زنجانی منتسب میکردند (هدایت، 1382: ج3/ 2206). آثار نظامی نیز نشان دهندۀ عمق اعتقادات دینی و مذهبی اوست؛ آنگونه که برخی از این اعتقادات، در بعضی منظومهها؛ مانند مخزنالاسرار، به صورت داستان و تمثیل نمود داشته و در بعضی دیگر همچون خسرو و شیرین، هفتپیکر و شرف نامه، موجب عفّت بیان در کلام نظامی شده است و باعث شده است تا او بسیاری از صحنههای اروتیک را با زبانی کاملاً استعاری و پوشیده بیان بنماید. افزون بر این، وجود ابیاتی که اشاراتی مستقیم به قرآن و روایات و احادیث اسلامی دارد نیز بخشی از تأثیرات عوامل اعتقادی و دینی بر ذهن نظامی محسوب میشود که موجب افزایش غنای شعری خمسه گردیده است. او در آغاز هر یک از منظومههای خویش، اندیشههای توحیدی خود را در قالب مناجات و خطابهایی که دارد بیان میکند و از طریق کاربرد استعارهها و تصاویر بدیعی که برای بیان این اندیشهها ارائه میدهد، به آنها رنگ و جلوهای خاص میبخشد. او پس از بیان اندیشههای توحیدی خود در آغاز هر یک از منظومهها، به نعت پیامبر نیز میپردازد؛ نعتهایی که نشان دهندهی اعتقاد قلبیِّ بسیارِ شاعر به اسلام و پیامبر آن است و آکنده از شور و هیجانات دینی و مذهبی است؛ این مطلب را میتوان در تصاویری که نظامی از واقعهی معراج ارائه میدهد، به خوبی مشاهده کرد. هرچند پرداختن به موضوع معراج در آثار قبل از نظامی همچون حدیقه و معراج نامۀ ابوعلی سینا سابقه دارد، اما به قول هانری دوفوشه کور، محقّق فرانسوی، روایتهای پنج گانۀ نظامی از معراج، خصوصاً روایتِ معراج در هفت پیکر، از حیث بیان، بسیار پرقدرت و در میان همۀ متون ادبی دربارۀ معراج، شاهکار محسوب میشود (1370: 10-11). در مجموع، باورها و اعتقادات نظامی، ذهن و تفکّر او را به گونهای شکل داده است که توانسته زنجیرهای از استعارهها را در شعر نظامی به وجود بیاورد که در این مجال به برخی از آنها میپردازیم: 3-2-1- خدا شاه است حجم وسیعی از استعارههای مفهومی در خمسۀ نظامی، به استعارۀ خدا شاه است مرتبط میشود؛ استعارهای که به خصوص در قسمتهای مربوط به نعت، دارای بسامد بسیار بالایی است. برخی منشأ این استعاره را نسبتِ عبد و معبودی دانستهاند؛ رابطهای که حاصل تبیین و بیان نوع رابطۀ انسان با خدا و ملموسسازی آن از طریق تجارب محسوس بشری است. در واقع، بررسی میراث ادیان الهی نشان میدهد که این دست استعارههای انسانگونه از رابطۀ انسان با خدا، به مثابۀ یکی از اصلیترین و بنیادیترین طرحوارهها و شاخصهای گفتمان ادیان الهی به شمار میرود که قرآن کریم نیز سرشار از این گونه استعارههاست (brummer, 1993: 19). در قرآن کریم، خداوند در شش مورد، به مثابهی مَلِک و شاه خوانده شده است و این خود یکی از عوامل مهم شکلدهندۀ این استعاره در تفکّر نظامی است. از جمله آیههایی که لفظ مَلِک برای خداوند ذکر گردیده است، آیۀ 116 سورهی مؤمنون است که در آن خداوند به مثابۀ شاهی معرفی شده است که جز او خدایی نیست و پروردگار عرش کریم است «فتعالی الله الملک الحق لااله الا هو، هو رب العرش الکریم». در آیات دیگر قرآن نیز عباراتی مانند مُلک، کرسی و عرش، به صراحت بر تصویر پادشاهی تأکید میکنند و مؤیّد معنایِ سلطنت و حکومت هستند؛ تصویری که در آن، نقشِ سلطه و حاکمیت خداوند بر ابعاد مختلف زندگی بشر، بارز میگردد و رابطۀ انسان با معبودش را در فضایی درباری توأم با جبر، نابرابری، تسلیم و اطاعت پذیری ترسیم میکند. همچنین، بنابر اظهارنظر برخی از محققّین، شکل حکومت در ادوار مختلف که اغلب به صورت استبدادی و مطلقه بوده، مدل تجربی و عینیِّ مناسبی برای ایجاد این دست استعارهها به شمار میرفته که در شکلگیری این استعاره و بیان اقتدار مطلق خداوند بیتأثیر نبوده است (هاشمی و قوام، 1392: 84). از وجوهِ مهم نظامِ فکریّ نظامی که ما را در تبیین استعارهی خدا شاه است و خردهاستعارههای آن یاری میکند، بحث از اشعری بودن نظامی است. طرح مباحثی همچون توحید، صفات خدا، خلافت و دعوت به شریعت در خمسه، تمایل وی را به تفکّر اشعری، به خوبی نشان میدهد؛ اگرچه خردگرایی آشکار نظامی و توجّهات خاص او به مسائل عقلی، به ویژه در مخزنالاسرار و اسکندرنامه او را به معتزله و شیعه نزدیک میکند؛ اما اوضاع و احوال حاکم بر عصر نظامی که عصرِ تعصّب و غلبۀ متعصّبان و شدّت اختلافات دینی است، حدسِ اشعری بودن نظامی را قوّت میبخشد، زیرا مهمترین مکتب کلامی این عصر، اشعری و مهمترین مذهب فقهی این دوره، نخست حنبلی و دیگر شافعی بوده است و بنا به شواهد تاریخی، مکتب اعتزال و شیعه در ناحیۀ ارّان، رونقی نداشته است (خاتمی، 1388: 5-4). پس با توجه به قراین، نظامی یک فرد اشعری بوده است. از اصول اندیشگانی مکتب اشعری که به اندیشههای توحیدی ابوالحسن مرتبط است، نظریۀ کَسب است که از جمله اعتقادات اساسی و مهم اشاعره به حساب میآید. براساس این نظریه، فعل آدمیان در عین آنکه به خود آنها نسبت داده میشود و اختیار و تکلیف ایشان را موجّه میسازد، آفریدۀ خداست. او آدمی را مکتسب عمل خویش به شمار میآورد؛ یعنی کسی که عمل را از آن خویش میسازد. کسب با توجّه به تعریف اشعری کاری است که به واسطۀ قدرتی حادث، صورت یابد (اشعری، 1953م: 42 و ابن فورک، 1987م: 92)؛ البته اشعری، به اصل اختیار باور داشت و آن را به معنی اراده میدانست؛ اما اصل شمول ارادۀ الهی نزد او، حکم میکرد که خودِ اراده و قدرت انسان نیز به اراده و خلق الهی وابسته باشد و بنابر گفتۀ ابن فورک، در واقع خدا بخشی از اختیار و قدرت خویش را به انسان ببخشد (همان: 76). این نظریه و تفکّر اشعری، در طیّ قرنها به مثابۀ یک ایدئولوژی، به شکل طرحوارهای نظاممند، در ذهن تودهای وسیع از مسلمین نهادینه گردید و براساس آن، فاعلِ حقیقیّ همۀ افعال سیاسی، خداوند دانسته میشد و انسان، تنها کسب کنندۀ فعلی بود که خداوند آن را به دست حاکم جامعه ایجاد میکرد (فیرحی، 1378: 248). بر همین اساس میتوان به سرمنشأ زنجیروار استعارۀ خدا شاه است نیز دست یافت. بخش زیادی از استعارههای جانداربنیاد، زیرمجموعهای است برای استعارۀ خدا شاه است. این استعارهها شامل مفاهیم، عوامل طبیعی و غیرطبیعی، امور انسانی و حیوانی میشوند که تحت عناوین درباری طرح شدهاند. برای این استعاره، میتوان به شواهد زیر اشاره نمود:
بنابراین باید منشأ تمام استعارههای جاندارانگارانۀ درباری را که برطبق استعارۀ خدا شاه است شکل گرفته است، در همان اصل اقتدار و حاکمیّت سلاطین جستجو کرد؛ حاکمیّت و سلطهای که بر طبق آن تمام عناصر طبیعت تحت سیطره و حاکمیّت خدا قرار دارند و باید تسلیمِ اوامرِ او باشند و در اطاعت و متابعت از او سرکشی نکنند. 3-2-2- شاه خدا است به موازات وجود استعارۀ خدا شاه است در خمسه، استعارۀ «شاه خدا است»، قرار دارد که تحت تأثیر اندیشههای ایران باستان شکل گرفته است؛ اندیشهای که درآن، پادشاهان تنها موجوداتی محسوس و یا مادی به حساب نمیآمدند؛ بلکه نشانههایی از الوهیّت و خدایی در نهاد آنها وجود داشت؛ امری که نمودهای آن را میتوان در کتیبهها و سکههای عصر ساسانی که در آنها شاهان نطفۀ ایزدان و یا چهرۀ آنها خوانده شدهاند، مشاهده کرد (کریستنسن، 1384: 189). مدح و ستایشی که نظامی در کتاب خسرو و شیرین در مورد اتابک ایلدگز، ارائه میدهد، ازجمله نمونههای بازتاب این استعاره در ذهن و تفکّر نظامی است:
نظامی در این ابیات، معتقد است که اتابک ایلدگز چون سایۀ خدا بر روی زمین محسوب میشود و نشانههایی از الوهیّت را با خود به همراه دارد، بعد از خداوند، شایستۀ پرستش از سوی تمام هستی به شمار میرود و در مرتبهای نزدیک به مقام خداوندی قرار دارد. نظامی در هفتپیکر نیز، بزرگان و نامورانی که دل در گروی پادشاهی بهرام گور بر ایران داشتند را با واژۀ شَهپرست توصیف میکند و از این طریق شاه را دارای چنان قداست و مرتبهای میداند که شایستۀ پرستش است:
او در ابیات دیگری از منظومۀ هفتپیکر نیز واژۀ شَهپرست را با اشاره به بهرام گور به کار میبرد:
3-2-3- دل شاه است استعارۀ دیگری که باید در این بخش از آن نام برد، استعارهی دل شاه است میباشد. سرچشمۀ این استعاره، جایگاه والای دل، در سه حوزۀ قرآن، روایات، احادیث و عرفان اسلامی است. در قرآن کریم علاوه بر اینکه عواطف و احساسات بشری؛ همچون ترس، بیماری، رحمت و خشوع به دل نسبت داده میشود، برای آن ویژگیهای دیگری نیز شمرده میشود؛ ویژگیهایی همچون قدرت اراده، کسب اعمال و همچنین قدرت پذیرش و درک؛ قدرتی که دل را توانا میسازد تا پذیرای بارِ سنگینی همچون وحی باشد (بقره: 97، شعراء: 193-194). این نوع نگاه به دل، خصوصاً با توجه به ویژگیهای مزبور، نشان دهندهی اهمیت و جایگاه والایی است که قلب یا دل در نهاد آدمی دارد. در واقع، قرآن کریم با نقشی که برای دل قائل میشود، آن را برترین جزء انسان معرّفی میکند که وظیفۀ حصول به علم و معرفت را ایفاء میکند و به مثابۀ دروازهای است که غیب و شهود را به آدمی مینمایاند. بر طبق روایات اسلامی، قلب مرکز و اساس جسم انسان است و سعادت و فساد شخص به آن بستگی دارد؛ چنانکه پیامبر میفرماید: «انَّ فی جسد ابن آدم لمضغة اذا صلح صلحت بها سایر الجسد و اذا فسدت فسد بها سایر الجسد الا و هی القلب» (مجلسی، 1403ق، ج23: 58) و مهمتر از همه، اینکه جایگاه و مکان خداوند در آن قرار دارد؛ آنگونه که در روایتی قدسی آمده است که «لا یسعنی ارضی و لا سمائی و انّما یسعنی قلب عبدی المومن» (صدرالدین شیرازی، 1383، ج3: 344) و یا در روایاتی دیگر نیز داریم که «قلب المؤمن عرشالله» (همان: 327) و یا «القلب حرم الله» (مجلسی، 1403ق، ج67: 25). براساس این نوع روایات، دل حرم خدا و محلّی است که خداوند در آن جای میگیرد و نورِ ایمان در آن ظاهر میشود (ر. ک. نهجالبلاغه، 1388، ح 5: 619). این قداست و تقدّس، به عرفان اسلامی نیز تسرّی یافت و در سخنان عرفا نمود پیدا کرد، تا آنجا که در ذهنیّت آنها، دل به مثابۀ یک پادشاه متصوّر شد: « و چون حدیث دل کنم، بدان که آن حقیقت آدمی را میخواهیم که گاه آن را روح گویند و گاه نفس و حقیقت دل، از این عالم نیست و بدین عالم، غریب آمده است و به راه گذر آمده است و آن گوشتپاره، آلت و مرکب وی است و همۀ اعضای تن، لشکر ویاند و پادشاه جملۀ تن، وی است و معرفت خدای تعالی و مشاهدت جمال حضرت وی، صفت وی است» (غزالی، 1361، ج1: 11). ثمرۀ این افکار و اقوال، شکلگیری استعارۀ «دل شاه است»، در شعر نظامی است. شواهد زیر نشان میدهد که نظامی، تصویر کاملی از پادشاهی دل در ذهن داشته است:
شخصیّت نظامی، آنگونه که از کتب تاریخی و تذکرهای و همچنین آثار خود او برمیآید، شخصیتی منزوی و گوشهگیر بوده است؛ شخصیّتی که برخلاف همعصران خود؛ همچون خاقانی، مجیر بیلقانی و ابوالعلاء گنجوی، چندان درصددِ مطرحکردن خود نبوده و ارتباط چندانی با دربار و پادشاهان و حاکمان منطقۀ خود نداشته است و صرفاً جهت حفظ آثارش، ناچار بوده است آنها را به نام شاهان، مسمّا کند. دورانِ زندگی نظامی، عصری متلاطم و پرآشوب است؛ عصری که در آن حکومت سلجوقیان، قدرت پیشین خود را از دست داده است و از شکوه گذشتۀ آن، چندان خبری نیست. در واقع، پس از مرگ ملکشاه سلجوقی، روند تجزیۀ این حکومت، آغاز میگردد تا جایی که بر اثر اختلافات گسترده میان شاهزادگان سلجوقی، دولت سلجوقیان تبدیل به حکومت ملوکالطوایفی میگردد و حکومتهایی همچون سلاجقۀ کرمان، روم و عراق، اتابکان آذربایجان، اتابکان فارس و یا خوارزمشاهیان پدید میآیند. حجمِ زیادِ اخلافات، موجبِ ویرانی، نابسامانی و ناآرامی در ایران میشود. مردم مجبور به پرداختِ خراجها و مالیاتهای سنگینی میشوند و فضایی یأسآور و ناامیدکننده در کشور پدید میآید. این دوران که همزمان با تسلّط گستردۀ اقوام وابسته به سلاجقه بر ایران است، بر قلمرو فرهنگ ایرانی تأثیرات فراوانی برجای میگذارد. اینان معمولاً مردمی متعصّب در عقاید و در نشرِ مذهب، سختگیر و نسبت به کسانی که با عقایدشان همراهی نداشتند، بدرفتار بودند و به همین سبب، با تسلّط ترکانِ سلجوقی، چه غلام و چه امرای قبایل، سیاست دینیّ خاصی در ایران اجرا شد که موجبِ آزارِ سختِ گروههایی همچون معتزله و شیعیان گردید (صفا، 1386: 170). آنها با همۀ تظاهر به دینداری، مردمی فاسد، شرابخواره، قتّال و نهّاب بودند. تجاوز به اعراض و نوامیسِ خلق، ظلم و بیدادگری، پیشۀ ایشان بود و ناچار در عهد تسلّطشان، بسی از مفاسد و معایب اخلاقی، در میان مردم پراکنده شد و مردم بینا را که از این نابسامانیها، رنجیدهخاطر بودند به انتقاد از اوضاع واداشت و از این رو، در آثار نویسندگان و شاعران قرن ششم، سخنانِ انتقادآمیزِ بسیاری، در مذمّت اقوام وابسته به سلاجقه و مفاسدشان و نیز بدگویی از رفتار امرا و سلاطین و رجال حکومتی، دیده میشود که از جملۀ این شاعرانِ منتقد، میتوان به سنایی، سوزنی سمرقندی، انوری، و خاقانی اشاره کرد (همان). اوضاع و احوال حاکم بر این عصر، مسلماً بر نظامی نیز تأثیر گذاشته است که شواهد آن را در استعارههایی؛ نظیر گنجه زندان است و دنیا زندان است مشاهده میکنیم: 3-3-1- گنجه زندان است، دنیا زندان است با توجه اوضاع و احوال نابسامان سرزمین ایران در قرن ششم هجری، گنجه نیز دارای وضعیتی آشفته و ناامیدکننده بود. اختلافاتِ داخلیّ فرمانروایان و عشرتجویی آنها، برخوردهای نژادی و طبقاتی افراد مختلف ساکن در گنجه، بینظمیها و بیرسمیهایِ سپاه اتابک و سلطان سلجوقی و تاخت و تازِ مکرّر گرجیها، موجی از گرفتاری و ناامنی را در این مناطق پدید آورده بود و جامعۀ گنجه را دچار بیثباتی و عدمِ آرامش خاطر کرده بود (زرینکوب، 1379: 12-7). از سوی دیگر نیز، غلبۀ اراذل و اوباش و آشوبگریهای آنها در شهر گنجه که موجب رنجیده خاطر شدن اهالی آنجا میشد، مزید بر این علّتها گردیده بود. در این وضعیّت، با توجه به آشفتگی اوضاع حاکم، نظامی مجبور به عدم ترک گنجه و اقامت در آن شده و موجبات نارضایتی کامل او از این وضعیّت فراهم شده بود، نارضایتیای که او را وادار به عزلتنشینی و دوری از اجتماع میکند و در این وضعیّت است که گنجه و محیط اطراف آن، برای او به مانند زندان و حصاری میشود که او را دربند خود گرفته است و او هیچ راهی برای فرار از آن ندارد. ناگفته نماند که نظامی به صورت ذاتی، شخصیتی درونگرا و گوشهنشین بوده، اما احتمالاً بخش زیادی از گوشهنشینی و عزلتگزینی او، بابت همین نارضایتی نسبت به احوالات متغیر جامعه بوده است. شاید دلیل بسیاری از پیچیدگیهای تصویری و استعاری او، حاصل درونگرا بودن و انزوایی است که جامعۀ عصر، زمینهساز اصلی آن بود. خاقانی نیز که همولایتی و همعصر نظامی است، همانند نظامی، نسبت به این شرایط ناراضی است و از اینکه فرمانروایان شروانشاهی، او را شهربندِ شروان کردهاند، ناله سرمیدهد و اعلامِ انزجار و نفرت میکند. او در قصیدهای که به نام قصیدۀ ترسائیه معروف است، تا آنجا پیش میرود که قصد دارد ترک مسلمانی کرده، به بیگانگان تمسّک جوید:
با توجه به روحیّۀ اعتقادی و دینی نظامی، به اضافۀ عوامل ذکر شده، احادیث و روایاتی همچون «الدّنیا سجن المومن و جنّة الکافر» (به نقل از ابنشعبه حرانی، 1404ق: 53) نیز در شکلگیری استعارههایی نظیر گنجه زندان است و دنیا زندان است، بیتأثیر نبوده است. در واقع، تأمّل در سیر نظامی در امتداد خمسه نشان میدهد، صیتِ قبولِ شعرش، روزنۀ امیدی برای رستن از حصر گنجه بوده است:
بحث و نتیجهگیری مطالعۀ شعر نظامی بر مبنای دیدگاه شناختی، نشان میدهد مهمترین عوامل شکلگیری استعارههای درباری در دستگاه فکری نظامی، عوامل محیطی و جغرافیایی، دینی و اعتقادی و تجربی و زیستی است. بررسی این عوامل، حاکی از آن است که بیشتر استعارههای حوزۀ رزم و جنگ او، تحت تأثیر محیط و جغرافیای گنجه شکل گرفته و ملزومات زندگی در چنین محیطی، او را در خلق و آفرینش بسیاری از استعارههای مربوط به جنگ و رزم یاری کرده است که ازجمله بارزترین آنها استعارۀ سلاح جاندار است و آسمان حصار است، میباشد. همچنین تجربۀ زندگی در چنین محیطی، آن هم در عصری پرآشوب، او را که انسانی آرمانگرا بود، بیشتر در انزوا فرو برد و موجبات بیزاری وی را از دنیا و گنجه فراهم آورد تا آنجا که نظامی، در قالب استعاره، دنیا و گنجه را برای خود همچون زندان و بند تصوّر میکند و خود را در حصار آن، اسیر میپندارد و زمانه و روزگار را در جنگ و جدال با خویشتن میبیند؛ علاوهبراین، نظامی ازآنجاکه شخصی بسیار معتقد و دیندار است، تحت تأثیر آموزهها و تفکّرات اعتقادی، استعارههایی ساخته که در آن بسیاری از عناصر و مفاهیم دینی، در قالب درباری نمود پیدا کردهاند که از جمله مهمترین آنها میتوان به کلاناستعارههایی همچون خدا شاه است و دل شاه است، اشاره نمود که باعث ایجاد شبکۀ گستردهای از خردهاستعارهها در خمسۀ نظامی گردیده و مجموعۀ زیادی از استعارهها را پیرامون خود پدید آورده است. تعارض منافع نویسنده هیچ گونه تعارض منافعی ندارد.
ORCID
[1] . باید به این نکته توجه داشت که لیکاف و جانسون در ویرایشی که از کتاب خود در سال 2003 انجام دادند، تقسیمبندی اولیۀ استعارهی مفهومی به این سه دسته را تصنّعی و خام دانستند و بر این نکته اذعان کردند که هر سه نوع استعارۀ مذکور، به نوعی با یکدیگر همپوشانی دارند و همۀ استعارهها را میتوان از جهاتی هم ساختاری، هم جهتی و هم هستیشناختی در نظرگرفت (2003: 264). [2]- برای اطلاعات بیشتر در این زمینه ر. ک به تاریخ طبرستان از بهاالدین محمدبن اسفندیار، 1320/جلد1 و الکامل فیالتاریخ ابن اثیر، 1982م/ جلد 8 .
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
قرآن مجید. نهجالبلاغه (گردآوری شریف رضی). (1388). مترجم علی شیروانی. قم: انتشارات نسیم حیات. ابناسفندیار، بهاءالدین محمد. (1320). تاریخ طبرستان. جلد 1. به کوشش عباس اقبال به اهتمام محمد رمضانی. تهران: کلاله خاور. ابن فورک، محمد. (1987م). مجرد مقالات الشیخ ابیالحسن الاشعری، به کوشش دانیل ژیماره. بیروت. ابناثیر، علی بن محمد. (1982م). الکامل فیالتاریخ. جلد 8. بیروت: نشر دار صادر. ابنشعبه حرّانی، حسن بن علی. (1404ق). تحفالعقول، تحقیق علیاکبر غفاری. قم: جامعۀ مدرّسین حوزۀ علمیة قم. اشعری، ابوالحسن. (1953). اللمع، به کوشش ژوزف مک کارتی. بیروت. اصطخری، ابراهیم بن محمد. (بیتا). المسالک الممالک. مراجعه محمد شفیق غربال، مقدمهنویس عبدالعال عبدالمنعم شامی، محقق محمد جابر حینی. قاهره: الهییة العامه لقصورالثقافه. جامی، عبدالرحمان. (1386). نفحاتالانس، مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمود عابدی. تهران: انتشارات سخن. حموی، یاقوت بن عبدالله. (1380). معجم البلدان، مترجم علی نقی منزوی. تهران: پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی کشور. خاتمی، احمد. (1388). دیدگاههای کلامی نظامی گنجوی. کتاب ماه، 34 (198)، 4 – 11. خاقانی، بدیل بن علی. (1388). دیوان خاقانی شروانی، مقابله و تصحیح و مقدمه و تعلیقات سید ضیاءالدین سجادی. تهران: انتشارات زوّار. دوفوشه کور، هانری. (1370). روایات معراج در آثار نظامی، ترجمۀ احمد سمیعی گیلانی. تهران: نشر دانش. 63، 11-5. رئیسنیا، رحیم. (1379). آذربایجان در سیر تاریخ ایران از آغاز تا اسلام. جلد دوم. تهران: نشر مبنا. زرینکوب، عبدالحسین. (1379). پیر گنجه در جستوجوی ناکجا آباد. تهران: سخن. سنچولی جدید، اردشیر و صالحینیا، مریم. (1397). تحلیل و بررسی تأثیر اندیشههای ایران باستان بر شکلگیری استعارههای درباری در خمسۀ نظامی از منظر شناختی. مجلۀ شعرپژوهی (بوستان ادب)، 10 (4)، 137- 158. https://doi.org/10.22099/jba.2018.24891.2622 شفیعیکدکنی، محمدرضا. (1386). صورخیال در شعر فارسی. تهران: انتشارات آگاه. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم. (1383). شرح اصول کافی، تصحیح محمد خواجوی. تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی. صفا، ذبیحالله. (1386). تاریخ ادبیات ایران (خلاصه جلد اول و دوم). تهران: انتشارات ققنوس. عنصرالمعالی، کیکاووس بن اسکندر. (1384). درس زندگی (گزیدۀ قابوسنامه)، انتخاب و توضیح: غلامحسین یوسفی. تهران: نشر سخن. غزالی، امام محمد. (1361). کیمیای سعادت، تصحیح احمد آرام. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. فتوحی، محمود. (1389). بلاغت تصویر. تهران: انتشارات سخن. فیرحی، داود. (1378). قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام (دورۀ میانه). تهران: نشر نی. قزوینی، زکریا بن محمد. (1373). آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه با اضافات جهانگیر میرزا قاجار، به تصحیح و تکمیل میرهاشم محدّث. تهران: انتشارات امیرکبیر. کریستنسن، آرتور امانوئل. (1384). ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی. تهران: نشر صدای معاصر. گوپاموی، محمد قدرتالله. (1387). تذکرۀ نتایجالافکار، محقق یوسف بیگ باباپور. قم: مجمع اسلامی. مجلسی، محمدباقر. (1403ق). بحارالانوار. بیروت: دار احیاء التراث العربی. مقدسیکرمی، محمد بن احمد. (1361). احسنالتقاسیم فی المعرفةالاقالیم، مترجم علی نقی منزوی. تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان. نظامی، الیاس بن یوسف. (1386). شرفنامه، تصحیح بهروز ثروتیان. تهران: امیرکبیر. -----------. (1389). هفتپیکر، تصحیح بهروز ثروتیان. تهران: امیرکبیر. -----------. (1386). مخزنالاسرار، تصحیح بهروز ثروتیان. تهران: توس. -----------. (1389). اقبالنامه، تصحیح بهروز ثروتیان. تهران: امیرکبیر. -----------. (1389). لیلی و مجنون، تصحیح بهروز ثروتیان. تهران: امیرکبیر. -----------. (1386). خسرو و شیرین، تصحیح بهروز ثروتیان. تهران: امیرکبیر. هاشمی، زهره، قوام، ابوالقاسم. (1392). بررسی شخصیّت و اندیشههای عرفانی بایزید بسطامی براساس استعارۀ شناختی. جستارهای ادبی دانشگاه فردوسی مشهد، 44 (182)، 104-75. 10.22067/jls.v46i3.17175 هاوکس، ترنس. (1380). استعاره، ترجمة فرزانه طاهری. تهران: نشر مرکز. هدایت، رضاقلی بن محمد هادی. (1382). مجمعالفصحاء، به کوشش مظاهر مصفا. جلد سوم. تهران: امیرکبیر. English References
Brummer, Vincent. (1993). The Model of love. Cambridge: Cambridge University Press. Geeraerts, D. (1995). Cognitive Linguistics: Handbook of Pragmatics. Amsterdam: J. Benjamin Pub. Co. Kovecses, Zoltán. (2002). Metaphor. New York: Oxford University Press. Lakoff, G. and M. Johnson. (2003). Metaphors We Live by. London: The University of Chicago Press.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 559 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 319 |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||