| تعداد نشریات | 61 |
| تعداد شمارهها | 2,212 |
| تعداد مقالات | 18,022 |
| تعداد مشاهده مقاله | 55,586,029 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 28,967,440 |
نمادها و نمادوارههای ابداعی در الهینامۀ عطار | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| متن پژوهی ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مقاله 2، دوره 29، شماره 105، 1404، صفحه 36-66 اصل مقاله (1.06 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| شناسه دیجیتال (DOI): 10.22054/ltr.2024.75353.3739 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| فاطمه رضایی* 1؛ مریم حسینی2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| 1استادیار، گروه آموزش زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه فرهنگیان، صندوق پستی 14665-889 تهران، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| 2استاد، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات، دانشگاه الزهراء، تهران، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نماد مفهومی بسیار گسترده است که تعاریف متعددی در کتب مختلف از آن ارائه شده است و در نگاه کلی عبارت از هر علامت، اشاره، کلمه، ترکیب و عبارتی است که بر معنی و مفهومی ورای آنچه ظاهر آن مینماید، دلالت دارد. در دستهبندی نمادها یکی از اقسام نمادهایی که از آن نام برده شده، نمادهای ابداعی است که با عناوین دیگری چون: نمادهای تصادفی، اختصاصی، شخصی و خاص در کتب مختلف ذکر شده است؛ نمادهایی که ساختۀ ذهن خود شاعر است و تا قبل از او کسی آن مفهوم را در آن معنای نمادین بهکار نبرده است، از اینرو هر یک از شاعران نمادپرداز، در تصاویر نمادین خود نمادهای ابداعی دارند که پیش از آنها کسی آن را به کار نگرفته است. عطار هم از جمله شاعرانی است که در اشعار خود موفق به تدوین یک نظام منسجم نمادین شده؛ چرا که «منطقالطیر»، «مصیبتنامه» و «الهینامه»، منظومههایی رمزی و نمادین هستند و دیگر آثار وی هم عرفانیاند و آثار عرفانی پیوندی نزدیک با رمز و نماد دارند. او در نمادپردازی ابداعاتی دارد که در این پژوهش برآنیم تا با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از منابع و اسناد مکتوب و الکترونیکی این نمادها را در الهینامۀ عطار استخراج کنیم و از این رهگذر هم شیوههای نمادپردازی عطار را بهدست آوریم و هم فراگیرشدن یا نشدن این نمادها بعد از عطار بر ما مکشوف گردد. نتایج حاصل از تحقیق نشان میدهد که عطار اغلب نمادهایش را در قالب اضافههای تشبیهی به کار میبرد، همچنین براساس جستوجوهای صورت گرفته، ظاهراً برخی از نمادهای ابداعی عطار را تا کنون کسی جز او به کار نبرده؛ اما برخی دیگر به صورت نمادهای فراگیری در شعر شاعران پس از عطار درآمده است. نمادهای ابداعی عطار در سه شکل: اضافههای تشبیهی، استعارات و حکایات تمثیلی بیان شده که اغلب موارد استخراج شده، به صورت اضافههای تشبیهی است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نماد؛ نماد ابداعی؛ عطار؛ الهینامه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
مقدمه نماد یا رمز، مفهومی بسیار گسترده است که مصداقهای متعدد و متنوعی را در زندگی مادی و معنوی بشر در بر میگیرد؛ چرا که با بسیاری از علوم مربوط میشود و با چنین مفهوم گستردهای تاریخ رمز و نماد اگر نه طولانیتر از تاریخ هستی انسان، به بلندای تاریخ انسان است (پورنامداریان، 1396: 7). به عبارتی نماد، همزاد عقل و الهامبخش کشفیات و پیشرفتهاست و تمامی علوم بشری در مسیر خود با نمادها آشنا میشوند و ما در جهانی از نمادها زندگی میکنیم و جهانی از نمادها در ما زندگی میکنند (شوالیه، گربران، 1388: 17-18). رمز و نماد در مفهوم وسیع کلمه، تعریف واقعیتی انتزاعی یا احساس و تصوری غایب برای حواس به یاری تصویر یا شیء است (ستاری، 1359: 7) و ازآنجاکه تجربیات عارفانه، نیز ماهیتی انتزاعی دارند، عرفان بیش از پیش با نماد و زبان نمادین پیوند یافته است و رمز مناسبترین زبان برای بیان تجربۀ عرفانی و بهطورکلی بیان هرگونه معنویت و تصویر مابعدالطبیعه و عالم ماورا است و محال است که بیان تجربۀ دینی و عرفانی از زبان رمزی مستغنی و بینیاز باشد (همان: 57). فریدالدین عطار نیشابوری (540-618 ق) از نخستین شاعران عارفی است که عناصر فرهنگ باستانی و اساطیر ملی ایرانی را از دیدگاه رمز و نماد نگریسته است (شفیعی کدکنی، 1392: 198). وی از جمله، عارفان شاعر و شاعران عارفی است که توجه ویژه به رمز و نماد داشته است (فتوحی، 1397: 229). در دستهبندی نمادها در کتب مختلف انواع متنوعی ذکر شده است که اغلب این دستهبندیها بر مبنای مفهوم صورت گرفته است؛ نمادهای جانوری، گیاهی، رنگها، عرفانی و غیره. دستهای از نمادها هم ساختۀ ذهن خود شاعر است که در اغلب کتابهای نمادشناسی با عنوان «نمادهای ابداعی» از آنها یاد میشود و اریک فروم[1] از آنها با عنوان «رمزهای تصادفی»[2] نام میبرد، رمزهایی که برخلاف رمزهای متعارف، انفرادیاند و کس دیگر در تولید آنها شریک نیست. از آنجا که نماد در ذات خود دارای پیچیدگی و گستردگی است، باعث شده تعاریف متفاوتی از آن ارائه شود. با وجود این تفاوتها در تعاریف نماد، میتوان گفت این موضوع به دو شیوة کلی مورد توجه قرار گرفته است؛ برخی از پژوهشگران و صاحبنظران نماد را در حیطۀ «صور خیال» قراردادهاند؛ از اینرو به وجوه تشابه و تفاوت آن با سایر صور خیال توجه کردهاند؛ بنابراین گاه نماد را با عنوان رمز یکی از انواع کنایه دانستهاند و گاه به دلیل داشتن مرزهای مشترک با استعاره، آن را به اصطلاح «استعارهگونه» (شمیسا، 1394: 219) نامیدهاند. گروهی دیگر مانند جلال ستاری، علیرضا فولادی و محمود فتوحی آن را عنصری تصویرساز دانستهاند که در واقع اساساً تنها یک نوع خاص از صور خیال نیست؛ بلکه شکل خاصی از کاربرد آنهاست و رمز شمردن هر یک از صور خیال در صورت داشتن دو مشخصة فراوانی و پدیداری بودن ایرادی ندارد (فولادی، 1389: 430). بنابراین آنچه تحت عنوان نماد در این نوشتار عنوان شده، پیش از همه تحتتأثیر محتوای تأویلی آن و سپس از نظر ظاهری به شکل اضافات تشبیهی، استعارات و تمثیلهای رمزی، جلوهگر شده است؛ چراکه برمبنای نظرات افرادی مانند: شمیسا، فتوحی، پورنامداریان که یکی از شیوههای نمادپردازی شاعران سنتی و بهطور خاص سمبولیسم عطار را استفاده از اضافههای تشبیهی میدانند و از سویی دیگر استعاره را هم نوعی شیوه برای نمادپردازی شاعران عنوان کردهاند، ما استعارات و اضافههای تشبیهی را هم ذیل نمادها عنوان کردهایم؛ اما ازآنجاکه از نظر صور بلاغی هم تفاوتهایی بین این موارد با نماد، بیان شده، در عنوان مقاله اصطلاح «نمادواره» جهت رفع شبهه اضافه گردیده است. شیوۀ پژوهش بر این است که ابتدا با مطالعۀ «الهینامه»، مواردی که به نظر میرسد نو و ابداعی باشد، استخراج شده و برای همانندجویی آن از نرمافزار درج 4 و سامانۀ دادگان فرهنگستان زبان و ادب فارسی بهره گرفته شده است و سپس به منظور یافتن ارجاع دقیق ابیات بهدست آمده، به اصل کتابها و دواوین اشعار مراجعه شده است. ابیات مستخرج از «الهینامه» برمبنای تصحیح دکتر شفیعیکدکنی است، اهدافی که در این پژوهش در پی رسیدن به آنیم عبارتاند از: استخراج نمادهای ابداعی در «الهینامه»، نشاندادن شیوههای کاربرد نماد در «الهینامه» و رسیدن به این نکته که کدامیک از این نمادها تا کنون در انحصار عطار باقی مانده و کدامیک بعداز او فراگیر شده است؟ پیشینۀ پژوهش دربارۀ عطار، آثار و اندیشههای وی پژوهشهای فراوانی صورت گرفته. دربارۀ نمادپردازی عطار هم مقالات و پایاننامههایی به رشتۀ تحریر درآمده، صغری رحمتینژاد پایاننامۀ ارشد خود را با عنوان «نمادپردازی در مثنویهای عطار» به راهنمایی رحیم کوشش در سال 1391 در دانشگاه ارومیه به پایان رسانده که در آن به شخصیتهای تاریخی و اسطورهای نمادین در این منظومهها، نمادهای جانوری، نباتات و جمادات، عناصر طبیعی، رنگها و اجرام آسمانی این منظومهها پرداخته است. سید حسن سید ترابی در سال 1397 مقالهای با عنوان «کارکرد عرفانی نماد رنگ در مثنویهای عطار نیشابوری» در شمارۀ 57 مجلۀ عرفان اسلامی دانشگاه آزاد زنجان به چاپ رسانده که در آن به کشف رموز رنگهایی که عطار از آنها با زبانی نمادین برای تأویل مفاهیم باطنی بهره جسته، پرداخته است. مقالۀ «نمادهای جانوری نفس در متون عرفانی با تکیه بر آثار سنایی، عطار و مولوی» (1393) نوشتۀ امین رحیمی، سیده زهرا موسوی و مهرداد مروارید است که در مجلۀ متن پژوهی ادبی دانشگاه علامه طباطبایی شمارۀ 62 به چاپ رسیده است. در این مقاله نویسنده به این نکته پرداخته که نفس در ادبیات عرفانی گاهی تجسم و تجسد یافته و بر اساس خصلتی که مورد نظر نویسنده یا شاعر بوده، آن را به اشکالی نشان دادهاند. گاهی برای آن صورت حیوانی تصور کردهاند و برخی حیوانات را نماد نفس قرار دادهاند که حاصل تحقیق، یکی به دست آمدن جانورانی است که نماد نفس تلقی شدهاند و این که چرا شاعران مذکور یک جانور را نماد یکی از خصلتهای نفس قرار دادهاند. مقالۀ «بررسی و تحلیل نماد دریا در آثار عطار» (1389) نوشتۀ مریم محمودی است که در شمارۀ 8 مجلۀ پژوهشنامۀ زبان و ادبیات فارسی جهاد دانشگاهی چاپ شده است. نویسنده در این مقاله پس از بررسی نماد دریا در آثار عطار، به این نتیجه میرسد که دریا در آثار عطار، رمز حقتعالی است که موجودات قطراتی از این دریا هستند و تنها راه بازگشت قطره به دریا، فنا شدن و گم شدن در دریا است که نتیجه آن همرنگی با دریا و رسیدن به مقام توحید و یکی شدن با خداست؛ اما تا جایی که نگارنده مطالعه و جستوجو کرده، پژوهشی دربارۀ نمادهای ابداعی عطار در «الهینامه» انجام نشده است. نماد بر مبنای پژوهشهای گوناگونی که در ارتباط با نماد و نمادپردازی انجام گرفته، تعاریف متعددی از نماد ارائه شده است که این تعاریف اغلب بر پایۀ سه دسته از منابع است؛ فرهنگنامهها، تعاریف صاحبنظران ایرانی و غربی و تعاریف موجود در کتب بلاغی که در ذیل به تعدادی از این تعاریف اشاره میشود: در «فرهنگ تفصیلی اصطلاحهای ادبیات داستانی» میرصادقی، نماد چیزی است که معنای خود را بدهد و جانشین چیز دیگری هم بشود یا چیز دیگری را القا کند، بنابراین نماد عبارت است از نشان دادن چیزی غیر از ظاهر آن و عمدهترین نمادها عبارتند از: نمادهای طبیعی، اختصاصی و نمادهای مرسوم (میرصادقی، 1377: 274 و 275). در «فرهنگ اصطلاحات ادبی» سیما داد، نماد در اصطلاح چیزی یا عملی است که هم خودش باشد و هم مظهر مفاهیمی فراتر از وجود عینی خودش. نمادها به دو دستۀ نمادهای عام و شخصی تقسیم میشوند (داد، 1375: 301 و 302). ابوالقاسم رادفر در «فرهنگ بلاغی- ادبی»، رمز را در معنی اشاره، تمثیل و سمبل آورده و از سه نوع رمز نام میبرد؛ رمزهای تصادفی که صرفاً از شرایط ناپایدار ناشی میشود و مربوط به بستگیهایی است که ضمن تماس علّی حاصل میگردد. این رمزها برخلاف رمزهای متعارف، انفرادیاند و کس دیگری در درک آنها شریک نیست مگر اینکه وقایعی را که سمبل یا رمز به آن مربوط است، نقل کنیم. 2- رمزهای جهانی که عمومیاند و ذاتاً با پدیدۀ مورد اشارۀ خود رابطه دارند. 3- رمزهای قراردادی و متعارف که متضمن پذیرش سادۀ یک وابستگی پایدار است. میان رمز و چیزی که رمز مظهر آن است، این وابستگی عاری از هرگونه اساس طبیعی یا بصری است (رادفر، 1368: 573 و 574). در کتاب «فرهنگ توصیفی اصطلاحات ادبی» آبرامز دربارۀ نماد اینگونه آمده است: نماد فقط به کلمه یا عبارتی اطلاق میشود که بر یک شیء یا واقعه دلالت داشته باشد و آن هم به نوبۀ خود دال بر چیزی باشد یا فراتر از خود دارای مراجع مختلف باشد. برخی نمادها قراردادی و عام هستند و برخی دیگر شخصی و خاص (آبرامز، 1394: 439). پورنامداریان در کتاب «رمز و داستانهای رمزی» رمز را عبارت از هر علامت، اشاره، کلمه، ترکیب و عبارتی دانسته که بر معنی و مفهومی ورای آنچه ظاهر آن مینماید، دلالت دارد. از دیدگاه او رمز چیزی از جهان شناخته شده و قابل دریافت و تجربه از طریق حواس است که به چیزی از جهان ناشناخته و غیرمحسوس یا به مفهومی جز مفهوم مستقیم و متعارف خود اشاره کند، به شرط آنکه این اشاره مبتنی بر قرارداد نباشد و آن مفهوم نیز یگانه مفهوم قطعی و مسلّم آن تلقی نگردد (پورنامداریان، 1396: 4- 6). نماد تعریف واقعیتی انتزاعی یا احساس و تصوری غایب برای حواس به یاری شیء یا تصویر است، بنابراین تصویری است که جایگزین چیزی مخفی و مبهم و پیچیده میشود (ستاری، 1384: 7، 8، 10، 11 و 51). فتوحی در «بلاغت تصویر» نماد را صورتی مجازی میداند که بر چیزی غیر از خود دلالت میکند و از این نظر آن را به استعاره شبیه دانسته است (فتوحی، 1397: 183 و 161). فولادی در کتاب «زبان عرفان» رمز را اساساً تنها یک نوع خاص از صور خیال نمیداند؛ بلکه نوع مخصوصی از کاربرد آنها میداند؛ بنابراین از دیدگاه او رمزی شمردن هر یک از صور خیال به شرط داشتن چهار مشخصة فراوانی، پدیداری، بیقرینه و تأویلپذیر بودن امکانپذیر است. با این وصف به تعبیر دقیق، رمز عبارت است از مجاز یا تشبیه یا استعاره یا تشخیص یا کنایهای که این مشخصههای اصلی را دارا باشد (فولادی، 1389:430). شمیسا در کتاب «بیان» خود، سمبل را در فارسی معادل رمز، مظهر و نماد میگیرد و از دو نوع سمبل نام میبرد؛ 1- سمبلهای قراردادی یا عمومی، 2- سمبلهای خصوصی یا شخصی (شمیسا، 1394: 189 – 191). در کتاب «زیباییشناسی سخن پارسی»، کزازی رمز را یکی از انواع کنایه دانسته که میانجیهای کم و معانی دیریاب دارد (کزازی، 1368: 169). با توجه به تعاریف مختلف و متعددی که دربارۀ نماد گفته شد، میتوان نماد را به صورت نمود، نما، مظهر، علامت، نشانه، نماینده و رمز، به معنای چیزی دانست که ورای معنای حقیقی و عینی خود به شیوهای غیرمستقیم، به چیزی ماورایی، انتزاعی و نامحسوس اشاره میکند. نمادهای ابداعی این نوع نمادها، ابداع خود شاعر یا نویسنده و حاصل تجربیات ذهنی خاص اوست و پیش از وی کسی آن واژه را در مفهوم نمادین به کار نگرفته است. نمادهای شخصی معنای از پیش معلومی ندارند. تنها با توجه به زمینه و بافت اثر است که میتوان به مفاهیم آنها راه یافت. نمادهای ابداعی، نقش بسیار مؤثری در زیبایی و تأثیر کلام دارند. بسیاری از نمادها پس از ابداع، توسط شاعران دیگر تقلید میشوند و بر اثر تکرار در گذر زمان و در متون مختلف به صورت نمادهای شناختهشده و مرسوم درمیآیند. بسیاری از نمادهای شعر عرفانی در تاریخ ادب عرفانی، چنین سرنوشتی داشتند (فتوحی، 1397: 193). پورنامداریان در رمز و داستانهای رمزی خود، برمبنای دستهبندی اریک فروم از نمادها، اینگونه رمزها را رمزهای تصادفی[3] مینامد و آنها را رمزهایی میداند که انفرادیاند و کس دیگری در درک آنها شریک نیست (پورنامداریان، 1396: 14). قبادی هم در کتاب آیین آینه، نمادها را بر حسب وسعت و شمول نماد، به دو دستۀ نمادهای عام و خاص تقسیم میکند که نمادهای خاص یا شخصی همین نمادهای ابداعی است که در تعریف آن آورده که نمادهایی که نزد هنرمندی تعبیری متفاوت و متغیر پیدا میکنند (قبادی، 1388: 55). فریدالدین عطار نیشابوری فریدالدین ابوحامد محمد بن ابراهیم معروف به عطار که گاه فرید نیز تخلّص میکند، در کدکن نیشابور دیده به جهان گشود. عطار یا خودش یا پدرش بیگمان شغل عطاری داشتهاند. سرانجام عطّار مثل بسیاری از جوانب زندگی وی روشن نیست. این که وی به مرگ طبیعی نمرده و بر دست کفار تاتار شهید شده، جزء اطلاعات مسلّم تاریخ ادبیات فارسی است؛ ولی این که در چه سالی شهید شده، جای تردید است. جز سال 618 ه.ق؛ یعنی سال حملۀ تاتار، سالهای دیگری هم برای شهادت وی نقل شده است. عطار از کودکی شیفتۀ عالم تصوّف بوده است؛ بنابراین افسانههایی که در باب تغییر حال ناگهانی او نقلکرده اند، بیبنیاد است (عطار، 1394: 31-22). آثار فراوان منظومی به عطار نسبت داده شده که از این میان دکتر شفیعیکدکنی با استناد به ادلّه و مستندات مختلف شش اثر را آثار منظوم قطعی و مسلّم عطار میداند که با توجه به زمان سرایش این آثار از اولین تا آخرین بنابر گفتۀ خود عطار در مقدمۀ «مختارنامه»، عبارتاند از: «الهینامه»، «اسرارنامه»، «منطقالطیر»، «دیوان اشعار»، «مصیبتنامه» و «مختارنامه». الهینامه: از منظومههای عرفانی عطار است که پیام روحانی آن مانند منطقالطیر و مصیبتنامه، سفر به درون خود است. اگر شاهزادگان الهینامه را و آرزوهای هر کدام از ایشان را در نظر آوریم و پاسخی که پدر به هر یک از ایشان میدهد مورد تأمل قراردهیم، درمییابیم که در این منظومه، عطار همان پیام ژرف و شگرف را به اسلوبی دیگر بر بشریت عرضه میدارد. شش پسر پادشاه که هر کدام آرزویی بزرگ و محال در سر میپرورانند، هر کدام یکی از وجوه روانشناسی انسان را آینگی میکنند. عطار در این منظومه کوشیدهاست که در آن سوی هر کدام از آرزوهای محال انسان که حاصل تخیل قرنها و قرنها است، به انسان بیاموزد که اگر حقیقت هر کدام از این آرزوها را خواستاری، در درون خویش باید آن را بجویی (همان: 29). شیوههای کاربرد نماد در الهینامۀ عطار از آنجا که نماد در آثار عرفانی کارکرد وسیعی دارد و عرفا روشهای مختلفی را در خلق جهان رمزی خود به کار گرفتهاند، نمادهای عرفانی بسیار گسترده است و از چهارچوب علم بیان و صور بلاغی خارج است. پس نمیتوان با مرزهای محدود و تعریف شدة صور بلاغی به دلایل بسیار جزئی، مرز نماد را با استعاره، تمثیل، کنایه، مجاز جدا کرد و از منظور رمزی و شکل نمادین کلمات صرفنظر نمود. «بیان رمزی ممکن است، همراه با صور خیال باشد و پس از درک روابط اجزای تصویر و معنی ظاهری کلام، مطرح شود و مورد تأمل قرار گیرد؛ چرا که صور خیال همیشه نقش تزیین کلام و تشدید تأثیر عاطفی را به عهده ندارند و گاهی نیز وظیفۀ ایضاح معنی و نزدیک کردن آن به افهام، بدان سپرده میشود. در بیان رمزی توأم با تصویر نیز، وظیفۀ صور خیال، ایضاح معنی و احوال نفسانی نویسنده یا شاعر و هدایت خواننده به جوّ روحی گوینده، به قصد درک معنی و تجربۀ منجر به کشف معنی است. بهویژه وقتی موضوع و مایۀ سخن، حقایق مربوط به عرفان و الهیات و هیجانات و عواطف روحی ناب و شخصی است، وظیفۀ اصلی صور خیال، کمک به امر شناسایی و وسیلۀ تقرّب به کیفیت احوال روحانی صاحب اثر است؛ شناسایی موضوع معنایی که بیانش با زبان ساده و معمولی، دشوار و بلکه ناممکن و احوالی روحانی که تجربهاش برای همگان نامیسّر است. به همین سبب بسیاری از آثار نظم و نثر صوفیانه که مملو از تصویرهای شاعرانه است، نباید از نظر صور خیال با همان دیدی نگریسته شوند که مثلاً قصاید عنصری و فرخی و غیره نگریسته میشود و به کار بردن هر کنایه و استعاره و تشبیه، بدون شک یک وظیفۀ خاص در امر شناسایی دارد (پورنامداریان، 1396: 37 و 38). در واقع، «صوفیان نیز وقتی از رمز و نماد سخن میگویند مفهومی گسترده را در نظر دارند؛ زیرا آنها مفاهیم انتزاعی در زبان را نیز رمز میخوانند» (همان: 54)؛ بنابراین هر چیز که در ورای ظاهر خود به مفاهیم دیگر اشاره کند میتواند یک رمز شمرده شود. با مطالعة «الهینامه»، به نظر میرسد که عطار نمادهای خود را به سه شیوه به کار گرفتهاست. 1- تشبیه تصویر نمادین میتواند خود را در اضافههای تشبیهی نشان دهد. در این موارد کلمة نمادین با نقشنمای اضافه به مفهوم تأویلی غالبِ خود پیوند مییابد؛ اگر چه در این گونه از نمادها، امکان چندمعنایی از بین میرود؛ اما میتوان ریشة این امر را به نوعی در شفافسازی عارفان پیشین و تلاش آنها در روشن نمودن منظور خویش دانست. در واقع توضیح سمبل در ادبیات سنتی ما معمولاً به صورت اضافة تشبیهی آمده است (شمیسا، 1394: 231). بهعنوان مثال وقتی عطار ترکیب براق عشق را به کار میبرد پیش از آن که به فکر زیبایی آفرینی باشد، در پی توضیح و تعریف یک واقعیت انتزاعی به نام عشق است که به وسیلۀ تصویر براق آن را در ذهن مخاطب، تثبیت میکند، همان تعریفی که ستاری از نماد ارائه میدهد. در کتابهایی چون «فرهنگنامة رمزهای غزلیات مولانا» نوشتة دکتر رحمان مشتاقمهر و «فرهنگ نمادها و نشانهها» اثر علی تاجدینی هم که به نمادپردازی دو اثر عرفانی پرداختهاند، دیده میشود که بخش عظیمی از نمادها را اضافات تشبیهی تشکیل میدهد که به نظر میرسد برگرفته از همین موضوع است که تشبیه و استعاره در آثار عرفانی بیش از آنکه جنبۀ زیباییشناختی داشته باشد، جنبۀ شناسایی مفاهیم انتزاعی دارد؛ بنابراین گاه میتوان اضافههای تشبیهی را «اضافة سمبلیک» نامید و از زمرة نمادها برشمرد (فتوحی، 1397: 232). برای نمونه میتوان به ترکیب تشبیهی آینة دل (نسفی، 1394: 208) اشاره کرد که نسفی از آن برای بیان تأویل آینه در معنای دل بهره برده است. عطار هم رمزهای خود را با تعبیرهای تشبیهی مانند آفتاب روح، مرغ عقل، سیمرغ عشق، دریای جان و غیره شرح میدهد. مثلاً با اضافۀ تشبیهی «دریای جان»، مقصودش را از دریا فاش میکند و در مییابیم که دریا عالم جان مجرّد و غیبالغیب و مظهر توحید مطلق است و جان آدمی شعبهای از آن دریاست (فتوحی، 1397: 233 و 232). 2- استعاره اگر به نماد از منظر صور بلاغی نگاه شود تلاش خواهد شد که مرزهای دقیق آن با استعاره و سایر صور خیال مشخص گردد؛ اما از نظر این نوشتار که در جستوجوی زیباییهای بلاغی آثار عطار نیست؛ بلکه میخواهد اندیشۀ نمادین عطار را نمایان سازد، نماد عرصة گستردهای را دارد که گاه حتی میتواند استعارهها را نیز در بربگیرد. با این حال نماد حتی از منظر بلاغی نیز مرز مشترکی با استعاره دارد و از آن با عنوان «استعارههای مرده» یاد میشود؛ بنابراین گاه نمادها همان استعارههایی هستند که به سبب فراوانی استعمال آنها، اثر استعاری خود را از دست داده و به صورت واژهای بدون قرینة آشکار درآمدهاند که به مشبّه یا مشبّهبههایی محذوف دلالت دارند (شمیسا، 1394: 223). فتوحی به جای استعارههای مرده از اصطلاح «استعارههای تکرارشونده» بهره گرفته است که به صورت یک واژة قراردادی درآمدهاند و به آنها «نمادهای مرسوم ادبی» یا «استعارههای مفهومی» میگویند (فتوحی، 1397: 194). 3- تمثیل رمزی حکایتی است که در آن غرض اصلی گوینده بهطور واضح بیان نشده و نوعی ابهام در آن هست. در واقع عقیده یا موضوعی رمزآلود در قالب یک حکایت ساختگی ارائه میشود. در این تمثیلها گوینده با عالمی رازآلود سروکار دارد که ناگزیر برای بیان حقایق آن عالم، متوسّل به ساختن داستانی میشود که برای مردم عادی کاملاً نامفهوم است و آنها که قادر به درک آن تجربههای خاص نیستند، از فهم آن درمیمانند (فتوحی، 1397: 264). در این نوع تمثیل ظاهر متن بهمنزلۀ حجابی است که معنی و مقصود مورد نظر نویسنده یا شاعر در زیر آن پنهان است. این نوع تمثیل را به علت آنکه در آن، شخصیتها، حیوانات و اشیا نمایندۀ اشخاص یا مفاهیم یا اشیایی دیگر هستند و بر معنی حقیقی و متعارف خودشان دلالت ندارند، به طور کلی تمثیل رمزی نامیدهاند (پورنامداریان، 1396: 227). عطار در مواردی معدود از این شیوه برای نمادپردازی خود استفاده کرده است. تشبیهات نمادین ابداعی در الهینامه 1- ابر/ میغ (جدایی) *شاید این تعبیر عطار از ابر، برگرفته از این «تفسیر عرفانی است که ابرها را پردۀ نازکی میدانند که دو طبقۀ عالم را از هم جدا میکنند» (شوالیه و گربران، 1388 الف: 30) که در این بیت هم مرز بین عالم معنا و دنیا است که اگر کنار رود و این مرز برداشته شود، نور آشنایی از خورشید ازلی بر جان عارف پرتو میافکند. عطار در این بیت مفهوم انتزاعی جدایی را میخواهد با بیانی نمادین برای مخاطب به تصویر بکشد و ازآنجاکه به قول پورنامداریان «به توضیح رمزهای خود تعلق خاطر نشان میدهد و رمزهای خود را با تعبیرهای تشبیهی شرح میکند» (پورنامداریان، 1385: 233)، ترکیب «میغ جدایی» را برای بیان معنای فراق و جدایی به کار میبرد، ترکیبی که ظاهراً فقط ساختۀ ذهن عطار است و ابر که اغلب، رحمت را به ذهن متبادر میکند، نماد جدایی قرار میگیرد.
* ظاهراً در آثار منظوم و منثور فارسی، ابر نماد جدایی قرار نگرفته و اینچنین تعبیری به کار نرفته است؛ البته فخرالدین اسعد گرگانی در منظومۀ ویس و رامین ترکیب «ابر و باد بیوفایی» را به کار برده و ابر را نماد بیوفایی دانسته است (گرگانی، 1337: 312)؛ اما ترکیب عطار ظاهراً منحصر بهفرد است. 2- افراسیاب (نفس) *افراسیاب، پادشاه تورانی، یکی از معروفترین دشمنان ایرانیان است. داستان دشمنی وی با ایرانیان و دسیسههای وی، به تفصیل در شاهنامه آمده است. در ادبیات فارسی بهویژه در شعر معاصر، افراسیاب همواره شخصیتی منفی و نماد پادشاه بیدادگر است.
در شعر عطار نیشابوری، نفس امّاره و مبارزه با آن بسیار مورد توجه قرار گرفته و شاعر کوشیده تا با تصویرسازیهای نمادین مختلف، ذهن مخاطب را نسبت به حقیقت آن روشن نماید، از اینرو گاهی نمادهایی را برای نفس به کار میبرد که دیگر شاعران هم در اشعار خود آن را به کار بردهاند مانند: خر، سگ، گرگ، مار و غیره و گاهی هم دست به ابداعاتی میزند و برای آشکار ساختن بیشتر ماهیت آن، معانی نمادین جدیدی خلق میکند (رضایی و پناهی، 1403: 227) که ازجملۀ آنها کاربرد افراسیاب در معنای نمادین نفس است. نفسی که گاهی افراسیاب میشود و صاحب خود را مانند بیژن اسطورهها در چاه ذلت گرفتار میکند.
*بعد از عطار سعدی هم از این تصویرسازی استفاده میکند و در مواعظ خود میگوید:
* یغمای جندقی، شاعر غزلسرای قرن سیزده، هم نفس را افراسیابی میداند که ایران ایمان ازو خراب شده است. (جندقی، 1367: 245). 3- براق (عشق) *براق، نام اسب پیامبر اکرم در سفرش از مسجدالحرام به سوی مسجدالأقصی در شب معراج است. «در ادبیات عرفانی مراد از آن، عشق است که جان عاشق را به جهان روحانی میپیوندد (سجادی، 1383: 193). عطار هم در کاربرد نمادین این واژه، همین معنا را مدّنظر داشته است. از نظر عطار، عشق براق عاشق برای رسیدن به لامکان و عالم غیب است که فاصلۀ رسیدن به معشوق را برای عاشق کوتاهتر میکند و او را سریعتر به مقصد میرساند و از سویی دیگر با نماد قرار دادن «براق» برای مفهوم انتزاعی عشق، قداست و جایگاه والای عشق را یادآوری میکند؛ در حالیکه سنایی این واژه را رمز دل و شوق (سنایی، 1377: 109 و 156)، بقا (همان: 321)، دین (همان: 479) و خرد (همان: 732) دانسته است.
*عطار در دیوان اشعار هم این معنا را تکرار میکند.
*در کتاب شرح شطحیات روزبهان بقلی عارف مشهور قرن ششم که به «شیخ شطّاح» و «شطّاح فارس» هم مشهور است و از نظر زمانی او و عطار شصت و شش سال (540- 606) همعصر بودهاند، عبارتی وجود دارد که در آن بیان میدارد: «به براق عشق به جهان صفات گذر کنی، از مغنیّات غیب ذات نوای عندلیب «ألست» بشنوی (بقلی شیرازی، 1374: 258)». وجود همین جمله در انتساب ابداعی بودن این کاربرد به عطار، ما را دچار تردید میکند که البته با توجه به حوزۀ جغرافیایی این دو که کاملاً دور از هم بودهاند، اقتباس یکی از دیگری را بعید مینماید و بیشتر به نظر میرسد، این امر توارد باشد؛ اما از جهتی با توجه به این که هر دو اینها به مصر و شام سفر داشتهاند (هر چند دربارۀ ملاقات این دو در این سفرها با هم و همزمانی سفر این دو، مطلبی یافت نشد)، نمیتوان دربارۀ این مسئله که کدامیک اولین بار این را به کار بردهاند و این که آیا الزاماً این کاربرد مشترک، دلیل بر تقلید یکی از دیگری است، نظر متقنی داد. کارکرد نمادین این واژه بعد از عطار چشمگیر شده و ترکیب «براق عشق» جزء ترکیبات کاربردی در شعر شاعران شده است. مولوی در میان شاعران پس از عطار بیش از همه از این ترکیب و این معنی نمادین استفاده کرده است. او رسیدن به منازل عالم لامکان را بدون داشتن براقی از عشق و البته سعی جبرئیل در این راه، غیرممکن دانسته است.
*علاوه بر مولوی، شاعران و نویسندگان زیادی بعد از عطار در آثار خود، براق را رمز عشق دانستهاند و از ترکیب «براق عشق» در دیوان اشعار خود یا دیگر آثار خود بهره گرفتهاند که از جمله میتوان به اینموارد اشاره کرد: ابن یمین فریومدی شاعر قرن 7 و 8 هجری (ابن یمین، 1344: 611)، همامالدین تبریزی، شاعر قرن 7 و 8 (تبریزی، 1333: 52)، عزیزالدین نسفی، عارف قرن هفتم (نسفی، 1397: 161)، عمادالدین نسیمی، متفکر حروفیه در قرن 8 (نسیمی، 1372: 386)، ملأ حسین واعظ کاشفی، شاعر و عارف قرن 9 و 10 (واعظ کاشفی، 1383: 83) و فیض کاشانی متفکر و شاعر قرن 11 (فیض کاشانی، 1367: 126).
4- چرک (شرک) *شرک و راهیابی آن به دل انسان مؤمن آنقدر نامحسوس است که پیامبر اکرم در اینباره میفرمایند: «إِنَّ الشِّرْکَ أَخْفَى مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ عَلَى صَفَاةٍ سَوْدَاءَ فِی لَیْلَةٍ ظَلْمَاء (بهدرستی که شرک مخفیتر از حرکت آرام مورچه بر صخرهای سیاه در شبی ظلمانی است (قمی، 1435: 213). عطار هم در بیت زیر بهطور غیرمستقیم به همین موضوع اشاره دارد. او برای نشان دادن تصویری نمادین از مفهوم انتزاعی «شرک»، چرک را نماد قرار میدهد. همانگونه که چرک بر بدن آدمی تا زمانی که انبوه و انباشته نشود، آنچنان محسوس نیست، ورود شرک (خفی) به جان و دل انسان فقط زمانی محسوس میشود که سالک و عارف از خودی خود دور شود و به مرحلۀ بیخودی برسد. آن زمان است که به محض ورود شرک، آن را حس میکند؛ چرا که نشانۀ آن گرفتگی دل است.
*بعد از عطار، رمز قرار گرفتن چرک برای شرک، گسترده میشود به طوری که در آثار نظم و نثر بعد از عطار، به صورت چشمگیری کاربرد پیدا میکند. *حسین خوارزمی، شاعر و عارف قرن 8 و 9 هجری، در دیوان اشعار خود اینچنین آورده است:
*جامی هم در جلد اول هفت اورنگ، همینگونه چرک را نماد شرک قرار میدهد که تا آن را از دل پاک نکنی، نمیتوانی به سوی حق راه یابی.
*فریدالدین اسفراینی/ اصفهانی، معروف به فرید احول، از شاعران قرن هفتم هجری هم در دیوان اشعار خود نوشیدن از آب معرفت را شرط پاکشدن از شرک میداند و برای پرداختن به این مضمون از واژۀ چرک برای بیان معنای نمادین شرک استفاده میکند.
*سیف فرغانی، شاعر قرن هفتم نیز در قصیدۀ سی و سوم دیوان خود، «چرک شرک» را به کار میبندد (سیف فرغانی، 1364: 52). در آثار منثور هم کاربرد این واژه به عنوان نماد شرک، به چشم میخورد. علاءالدوله سمنانی از عرفای قرن هشتم که قطب سلسلۀ ذهبیه بود، در کتاب «العروه لأهل الخلوه» (سمنانی، 1362: 357)، میرخواند، نویسندۀ قرن نهم در کتاب «روضهالصفا» (میرخواند، 1373: 245) و عبدالحسین نوایی، نویسندۀ قرن دهم در کتاب «اسناد شاه طهماسب» (نوایی، 1368: 274 و 326)، ترکیب چرک شرک را به کار بردهاند و نماد چرک برای شرک را تبدیل به نمادی تکرارشونده کردهاند. 5- شیر (شرک) *عطار در نمادپردازیهای بدیع خود، اینبار شیر را نماد شرک قرار میدهد. خاصیت شیر برای جسم و جان کودک این است که او را پرورش میدهد و عضلات و استخوانبندی او را محکم میسازد. از دید عطار، شرک هم مانند همان شیری که وجود کودک از آن انسجام مییابد، اگر در وجود انسان جریان یابد، در وجود او پایدار میشود و وجود او از آن شرک شکل میگیرد که به راحتی قابل تغییر نیست؛ اما به محض این که شیر شرک از وجود انسان بازگرفته شود، همچون کودکی که وقتی از شیر گرفته میشود، دوران جدیدی از رشد و بلوغ را آغاز میکند، بلوغ جان آدمی در وادی توحید آغاز میگردد.
*عطار در تذکرهالأولیا هم شیر شرک را تکرار میکند؛ «حق تعالی فرمود: «و لا لیله اللبن؟» آن شب شیر شرک نبود؟ گفت شبی شیر خورده بودم ... (عطار، 1345: 209). در بین شاعران و نویسندگان پس از عطار، کاربرد شیر به عنوان نماد شرک، یافت نشد. 6- قبا (بیخودی) *سالک در مراحل سلوک، باید همۀ حجابها را از پیش روی خود بردارد تا به نور حقیقت و به مقام قرب حق برسد، از اینرو، وقتی سالک، هستی و وجود خود را حجاب راه خود میبیند باید قبای بیخودی بر تن بپوشد و به فنای ذاتی برسد تا به مرتبۀ وحدت دست یابد.
*لازم به ذکر است که سنایی در حدیقه «قبای فنا» را به کار برده است که به نوعی با این مضمون همپوشانی دارد.
*دیگر شاعران در آثار خود از ترکیباتی چون: «قبای خودنمایی»، «قبای بقا»، «قبای زندگی»، «قبای ناز»، «قبای دلبری»، «قبای چاکری»، «قبای عمر» و «قبای عیش» استفاده کردهاند. 7- کمان (ازل) *تمثیل کمان و هدف، از دید عطار تمثیل ازل و ابد است. از سمت کمان همیشه تیر پرتاب میشود و هدف، همواره مورد تیراندازی از سوی کمان قرار میگیرد، بدون این که راهی برای پس و پیش شدن داشته باشد. از این بیت نوعی اندیشۀ جبرگرایانه برداشت میشود، چرا که «عطار در اشعار مختلفی که ناظر به فاعلیت انسان، قدرت و ارادۀ او در اعمال و نقشش در تعیین سرنوشت خود است، به صراحت بر مجبور بودن انسان تأکید دارد، هر چند در اشعار دیگر مختاربودن انسان، مفروض بنیادین اوست (مهدیپور، 1396: 179). او بر این باور است که هر سختی و دشواری که از کمان ازل به سوی او پرتاب شود، از همان روز ازل در تقدیر او ثبت شده و خواست و عنایت خداوند است.
*با توجه به جستوجوهای انجام گرفته، به نظر میرسد، رمز قراردادن کمان برای ازل نو باشد و در شعر شاعران پس از وی هم، اینچنین تعبیر و کاربردی یافت نشد. 8- رخش (دولت، گردون) * رَخْش، نام اسب رستم در شاهنامه و دیگر روایتهای حماسی و پهلوانی است که مانند بیشتر اسبهای اساطیری، از قوایی ویژه و خارق عادت برخوردار بوده است (جعفری، 1398: 1). رخش، از جمله نمادهای مورد علاقۀ عطار است و از آنجا که «عطار به توضیح رمزهای خود تعلق خاطر نشان میدهد و رمزهای خود را با تعبیرهای تشبیهی شرح میکند (فتوحی، 1397: 233)، نمادهای رخش را همگی در قالب اضافههای تشبیهی بیان کرده است. او عشق را رخش تیزپایی میداند که رام عاشق است. از نگاه عطار، حسن هم رخشی است که بر عاشقان میتازد و علاوه بر این دو کاربرد نمادین رخش که رمز عشق و حسن است و در قالب اضافههای تشبیهی «رخش عشق» و «رخش حسن» آمده است، ترکیبات «رخش لب»، «رخش خورشید»، «رخش فلک»، «رخش کبر»، «رخش دل»، «رخش فکرت»، «رخش دولت» و «رخش گردون» را برای نمادپردازی رخش در آثار خود به کار میبرد که برخی از اینها بر اساس جستجوهای صورت گرفته، ابداعی خود عطار است که حتی بعد از او هم ظاهراً کسی آن را به کار نگرفته است. *دولت از دید عطار، دولت و سعادت رخشی است که فقط پیر طریقت بر آن سوار میشود، از اینرو هر کس که میخواهد به سعادت برسد، باید بر طریقت و آیین پیر باشد.
*لازم به ذکر است که در دیوان رشیدالدین وطواط، شاعر قرن ششم که اهل بلخ از توابع خراسان بوده، بیتی وجود دارد که رخش را نماد دولت گرفته (وطواط، 1339: 221)؛ بنابراین در انتساب قطعی این نماد به عنوان نمادهای ابداعی عطار تردید وجود دارد، هر چند که قرائن نشان میدهد که در زمان آغاز شاعری وطواط، عطار به اوج پختگی خود رسیده و اگر زمان شاعری وطواط را حدود بیستسالگی او در نظر بگیریم، در آن زمان عطار حدود شصت سال داشته که به نظر میرسد بعید باشد از شاعری جوان که از نظر منش و رفتار هم سنخیتی با هم نداشتهاند، تقلید کرده باشد؛ چرا که وطواط شاعری درباری بود، در حالیکه عطار در شمار معدود شاعرانی است که هیچ پادشاهی را مدح و ستایش نکرده است. این نماد، در قالب ترکیب «رخش دولت» پس از عطار در میان شاعران و نویسندگان رواج پیدا کرد. جامی در جلد دوم دیوان خود (جامی، 1390: 107)، هلالی جغتایی از شاعران قرن دهم در دیوان اشعارش (جغتایی، 1337: 262)، ملأ احمد نراقی شاعر و عارف قرن سیزدهم در مثنوی «طاقدیس» (نراقی، 1362: 421) و واصفی نویسندۀ قرن دهم در کتاب «بدایعالوقایع» (واصفی، ج 2، 1350: 148)، همگی از ترکیب «رخش دولت» در آثارشان بهره بردهاند. *گردون * از نگاه عطار، گردون و فلک هم، رخشی است که در حال حرکت و تاختن است و خورشید در حکم زین زرین آن است.
*لازم به ذکر است که انوری از شاعران قرن ششم هم در دیوان اشعار خود، در یک مورد این نماد را به کار برده است که همین امر صحت انتساب ابداعی بودن این نماد را به عطار، دچار تردید میکند که به استناد کاربرد بیش از یکبار عطار از این نماد، آن را در زمرۀ نمادهای ابداعی عطار قرار دادیم. از میان شاعران پس از عطار، قاآنی در قصیدۀ ستایش حاکم مازندران، نواب ملک آرا (قاآنی، 1387: 483)، وحشی بافقی در دیوان خود در قصیدهای که در ستایش میرمیران سروده (وحشی بافقی، 1380: 500)، محتشم کاشانی در غزل 384 دیوان (کاشانی، 1387: 522) و یغمای جندقی در غزل 2 الحاقی دیوان اشعار، رخش را نماد گردون بهکار بردهاند. عطار در «مصیبتنامه» هم ترکیب رخش گردون را بهکار برده است (عطار، 1395: 249). 9- گل (نصرت) *یکی از ویژگیهای گل رویش و شکفتن آن است. بیت زیر هم که در حکایت رابعه و بکتاش آمده، به ذکر دلاوریهای حارث برادر رابعه پرداخته و بیان میدارد که وقتی شمشیر او دشمنان را میکشت، با کشتهشدن دشمنانش، نصرت و پیروزی نصیب او میشد. در ادبیات گل معمولاً نماد لطافت، زیبایی و معشوق قرار میگیرد. عطار برای مفهوم انتزاعی نصرت، گل را نماد قرار میدهد تا هم زیبایی فتح را در ذهن مخاطب مجسّم سازد و هم این نکته را بیان کند که همانگونه که شکفتن گل باعث پراکنده شدن عطر آن در اطراف میشود، خبر فتح و پیروزی، به سرعت همهجا میرسد. با توجه به جستوجوهای انجام گرفته، به نظر میرسد اولین بار عطار این معنای نمادین را برای گل به کار برده است که بعد از عطار به شعر دیگر شاعران هم راه یافته است.
استعارات نمادین ابداعی در الهینامۀ عطار 1- بنفشه (صوفی) *بنفشه در ادبیات بواسطۀ رنگ کبود و بنفش آن، نماد زلف یا خط عذار معشوق قرار گرفته است و بهخاطر حالت گلبرگهای آن که رو به پایین است، نماد سوگوار بودن و سرافکنده و شرمسار بودن قرار گرفته است. در نگاهی نو که عطار به بنفشه دارد، آن را صوفی خرقهپوشی میداند که شوق رسیدن به حق سبب شده که در طول مسیر سلوک به هیچ چیز و هیچ کس جز او توجهی ننماید.
*لازم به ذکر است که در هیلاجنامه (عطار، 1371: 3) و خسرونامه (همان، 1339: 234) هم که هر دو به عطار نسبت داده شدهاند، این مضمون و این نوع نگاه نسبت به بنفشه وجود دارد. 2- داس (بیان) *داس که ابزار درو کردن غلات و کمانیشکل است، در ادبیات ما و دیگر ملل معمولاً رمز ماه نو و مرگ و هر چیزی که خاصیت دروگری داشته باشد، قرار میگیرد. عطار در نگاهی نو داس را رمز بیان و کلام میداند. کلام و بیان داسی است که میتواند معانی نغز را درو کند و اگر نافذ باشد، میتواند شاخههای تیز و تند را هم از جای برکند. در ابیات زیر که در حکایت سلطان سنجر و عباسۀ طوسی آمدهاست، با توجه به این که عباسه از واعظان خوشسخن بوده، وقتی سلطان سنجر به دیدارش آمد، عباسه هیچ سخنی نگفت و سلطان سنجر هم پس از مدت کوتاهی برخاست و رفت. کسی از او پرسید که چرا هیچ حرفی نزدی و ساکت بودی؟ و او در پاسخ گفت که وقتی چشمم به شاه افتاد و او را آنچنان غرق در جاه و مقام دنیوی دیدم، سخنگفتن و وعظ خود را بیفایده و بیان خود را بیتأثیر دانستم، از اینرو خاموش ماندم و سخنی نگفتم.
*ناصر خسرو مرگ را داسی میداند که خلق را که کشتزار ایزد است، درو میکند (قبادیانی، 1389: 34). حافظ (حافظ، 1393: 293) و ادیبالممالک (فراهانی، 1345: 487) و امیر معزی (معزی، 1389: 24) و مجیرالدین بیلقانی (بیلقانی، 1358: 299) هم داس را نماد ماه نو میدانند. مولانا هم روزگار را داسی میداند که هر چه بکاری همان را درو میکند (مولوی، ج 1، 1389: 438). تمثیلات رمزی ابداعی در الهینامه * اژدها (نفس لوّامه) *اژدها معمولاً در ادبیات ملل «به عنوان نمادی شیطانی تلقی میشود (شوالیه و گربران، 1388: 124). اغلب شاعران هم در نگاه نمادین خود به این موجود، نگاهی منفی دارند. سنایی در حکایت تمثیلی مرد نادان و شتران مست که در باب ششم حدیقه آمده، اژدهایی را که در ته چاه دهان گشوده است، نماد گور میداند که هر لحظه در انتظار فروبردن جسم آدمیان در خود است. جامی در فاتحه الشباب، در قصیدای که در معنای فقر سروده، خلق را اژدها میداند که همصحبتی با آنها فرو رفتن در کام اژدهاست (جامی، 1390: 39) و در نمادپردازی عطار، همانند بسیاری دیگر از شاعران، معمولاً اژدها معنای نمادین مثبتی ندارد و آن را رمز نفس امّاره، رذایل اخلاقی، جسم، دنیا دانسته است، اما در حکایت بهلول که در مقالۀ دهم الهینامه بیان شده، در نگاهی متفاوت، «اژدها» را «نفس لوّامه» دانستهاست که جوانی را که مرتکب قتل شده و فرار کرده و دست بر قضا خون آن مقتول بر گردن کسی دیگر انداخته شده، نهیب میزند و میگوید اگر واقعیت را بازگو نکنی من تا همیشه در درونت باقی میمانم و تو را سرزنش میکنم.
بحث و نتیجهگیری عطار همانند شاعران و عارفان بزرگ دیگر در نمادپردازی خود دست به ابداعاتی زده و تصاویر نمادینی خلق کرده که یا سرمشق شاعران پس از وی قرار گرفته و یا تا کنون هم در انحصار وی باقی مانده است. نمادهای ابداعی عطار در سه شکل؛ اضافههای تشبیهی، استعارات و حکایات تمثیلی بیان شدهاند که اغلب موارد استخراج شده، به صورت اضافههای تشبیهی است. او در این دسته از نمادها گاهی از اسمی خاص و شناخته شده که بواسطۀ داشتن ویژگیهایی خاص و منحصر به فرد، آشنای ذهن همگان است، برای ساختن معنایی نمادین بهره میگیرد تا آن معنا را در ذهن مخاطب تثبیت کند، از اینرو «رخش دولت»، «رخش گردون»، «افراسیاب نفس»، «براق عشق»، میآفریند و معنای نمادین را در قالب همان اضافۀ تشبیهی در پی آن اسم خاص بیان میدارد و آشکار میسازد. کاربرد عطار از استعاره برای نمادسازی کم و معدود است. عطار در حکایات تمثیلی هم که بسیار معدود است، میکوشد تا واژۀ نمادین را در معنایی متضاد با آنچه از آن واژه در ذهن وجود دارد، بیاورد. مثلاً وقتی«اژدها» را در داستان بهلول که در مقالۀ دهم الهینامه بیان شده، میآورد، اولین ذهنیت از معنای نمادین آن، نفس امّاره است که جان آدمی را در کام آتشین خود میکشاند، اما عطار در مفهومی که به نوعی در تقابل با نفس امّاره است، آن را رمز نفس لوّامه که مرتبهای است از تسلط سالک بر نفسش، میداند. برخی از نمادهای ابداعی عطار در الهینامه، پس از عطار تبدیل به نمادهای پرتکرار در شعر دیگر شاعران میشوند؛ مانند نمادهای «براق عشق»، «چرک شرک»، «رخش دولت»، «رخش گردون»؛ اما بیشتر این نمادها همچنان در انحصار عطار است و طبق جستوجوهای انجام گرفته، کس دیگری بعد از عطار، آن را به کار نبرده است. تعداد بسیار کمی از این نمادها هم پس از عطار، در شعر یک شاعر یافت شده است. نمادهای ابداعی و معانی نمادین آنها در الهینامۀ عطار
تعارض منافع تعارض منافع ندارم. ORCID
[1]. Fromm, E. [2]. the accidental symbols. [3]. the accidental symbols | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
آبرامز، مایرهوارد و هارپهام، جفریگلت. (1394). فرهنگ توصیفی اصطلاحات ادبی، ترجمۀ سعید سبزیان مرادآبادی. چاپ دوم. تهران: نشر رهنما.
اصفهانی، فرید. (1381). دیوان فرید اصفهانی (اسفراینی)، تصحیح محسن کیانی. چاپ اول. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
بداؤنی، عبدالقادر. (1380). منتخبالتواریخ. جلد دوم، تصحیح مولوی احمد علی صاحب. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
بقلی شیرازی، روزبهان. (1374). شرح شطحیات، تصحیح هانری کربن. چاپ سوم. تهران: طهوری.
بیلقانی، مجیرالدین. (1358). دیوان اشعار، تصحیح دکتر محمد آبادی. تبریز: انتشارات مؤسسۀ تاریخ و فرهنگ ایران.
پورنامداریان، تقی. (1396). رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی. چاپ نهم. تهران: علمی- فرهنگی.
تبریزی، همامالدین. (1333). دیوان اشعار، تصحیح مؤید ثابتی.
جامی، عبدالرحمن. (1390). دیوان اشعار، تصحیح محمد روشن. چاپ دوم. تهران: نشر نگاه.
جعفری (قنواتی)، محمد. (1398). رخش، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، جلد 4.
جلالالدین، مولانا. (1389). کلیات شمس تبریزی (دیوان کبیر). جلد اول و دوم. به کوشش توفیق سبحانی. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
جندقی، یغما. (1367). مجموعه آثار یغمای جندقی، تصحیح سید علی آل داود. چاپ دوم. تهران: انتشارات توس.
حافظ، شمسالدین محمد. (1393). دیوان حافظ. چاپ دوم. تهران: انتشارات برگا.
حاکم نیشابوری، ابوعبدالله. (1411). المستدرک علی الصحیحین، جلد ۳.
خوارزمی، حسین. دیوان حسین خوارزمی. شمارۀ نسخه: 16841، محل نگهداری: کتابخانۀ ملی ایران.
داد، سیما. (1375). فرهنگ اصطلاحات ادبی. چاپ هفتم. تهران: مروارید.
رادفر، ابوالقاسم. (1368). فرهنگ بلاغی – ادبی (جلد 1). چاپ اول. تهران: اطلاعات.
رضایی، فاطمه و پناهی، مهین. (1403). نفس و نمادهای مرتبط با آن در شعر عطار نیشابوری. متنپژوهی ادبی، 28 (99)، 256-223.doi: 10.22054/ltr.2022.64975.3492
ستاری، جلال. (1384). مدخلی بر رمز شناسی عرفانی. چاپ دوم. تهران: مرکز.
----------. (1395). اسطوره و رمز. چاپ پنجم. تهران: سروش.
----------. (1395). رمز اندیشی و هنر قدسی. چاپ سوم. تهران: مرکز.
سجادی، سید ضیاء الدین. (1393). فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی. چاپ دهم. تهران: طهوری.
سعدی، مصلحالدین. (1399). کلیات سعدی، به کوشش محمدعلی فروغی. چاپ چهارم. تهران: رسام.
سمنانی، علاءالدوله. (1362). العروة لأهل الخلوة و الجلوة، تصحیح نجیب مایل هروی. چاپ اول. تهران: انتشارات مولی.
سنایی غزنوی، ابو المجد مجدود بن آدم. (1383). حدیقۀ الحقیقۀ وشریعۀ الطریقۀ، تصحیح مدرس رضوی. چاپ سوم. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
سنایی، ابوالمجد مجدودبن آدم. (1377). حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، تصحیح مدرس رضوی. چاپ پنجم. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
شفیعی کدکنی، محمد رضا. (1392). زبان شعر در نثر صوفیه درآمدی به سبک شناسی نگاه عرفانی. چاپ پنجم. تهران: سخن.
شمیسا، سیروس. (1387). بیان. چاپ سوم. تهران: میترا.
شوالیه، ژان و گربران آلن. (1388). فرهنگ نمادها، ترجمه و تحقیق سودابه فضایلی. جلد 1، 2، 3 و 4. چاپ سوم. تهران: جیحون.
عطار نیشابوری، فرید الدین. (1394). الهینامه، مقدمه، تصحیح و تعلیق محمدرضا شفیعی کدکنی. چاپ هفتم. تهران: سخن.
------------------. (1395). مصیبتنامه. مقدمه، تصحیح و تعلیق محمد رضا شفیعی کدکنی. چاپ هفتم. تهران: سخن.
------------------. (1339). خسرونامه، تصحیح احمد سهیلی خوانساری. تهران: زوّار.
------------------. (1345). تذکرهالأولیاء، تصحیح محمد استعلامی. تهران: نشر زوّار.
------------------. (1371). هیلاجنامه، تصحیح احمد خوشنویس. چاپ دوم. کتابخانۀ سنایی.
فتوحی، محمود. (1397). بلاغت تصویر. چاپ پنجم. تهران: سخن.
فراهانی، ادیبالممالک. (1345). دیوان کامل ادیبالممالک، تصحیح وحید دستگردی. تهران: چاپ اسلامیه.
فرغانی، سیفالدین. (1364). دیوان سیف فرغانی، تصحیح ذبیحالله صفا. چاپ دوم. تهران: انتشارات فردوس.
فیض کاشانی، ملامحسن. (1367). تصحیح سید علی شفیعی. چاپ دوم. تهران: چاپ نوبهار.
قاآنی شیرازی، میرزا حبیب الله. (1387). دیوان قاآنی شیرازی، تصحیح مجید مشفق. تهران: انتشارات سنایی.
قبادی، حسینعلی. (1388). آیین آینه (سیر تحول نمادپردازی در فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی). چاپ دوم. تهران: دانشگاه تربیت مدرس.
قمی، علیبن ابراهیم. (1435). تفسیرالقمی. جلد اول. چاپ اول. قم: مؤسسۀ امام مهدی.
کزّازی، میر جلال الدین. (1368). زیباییشناسی سخن پارسی، بیان. تهران: مرکز.
کسرایی، سیاوش. (1387). مجموعه اشعار. تهران: نگاه.
گرگانی، فخرالدین اسعد. (1337). ویس و رامین، به کوشش محمد جعفر محجوب. چاپ اول. تهران: بهمن نو.
محتشم کاشانی، کمالالدین علی. (1387). دیوان محتشم کاشانی، به کوشش محمد گرکانی. چاپ دوم. تهران: چاپ سنایی.
معزی، محمد. (1389). دیوان امیر معزی، تصحیح عباس اقبال اشتیانی. به کوشش عبدالکریم جربزهدار. چاپ اول. تهران: اساطیر.
مولوی، جلال الدین محمد. (1389). کلیات شمس، مطابق نسخة تصحیح شدة بدیع الزمان فروزانفر. چاپ دوم. تهران: مؤسسة انتشارات نگاه و نشر علم.
مهدیپور، حسن. (1395). تعارض نظر و عمل در مسئلۀ جبر و اختیار در اندیشۀ عطار. ادبیات عرفانی، 8 (15)، 214- 179. https://doi.org/10.22051/jml.2017.16288.1379
میرخواند، محمد بن خاوند. (1373). روضهالصفا، تصحیح عباس زریاب. چاپ اول. تهران: انتشارات علمی.
میرصادقی، جمال و میمنت. (1377). واژه نامه هنر داستان نویسی (فرهنگ تفصیلی اصطلاحهای ادبیات داستانی). چاپ سوم. تهران: کتاب مهناز.
ناصرخسرو، ابومعین. (1389). دیوان اشعار، تصحیح عزیزالله علیزاده. چاپ اول. تهران: انتشارات فردوس.
نراقی، ملأ احمد. (1362). مثنوی طاقدیس. چاپ دوم. تهران: امیرکبیر.
نسفی، عزیزالدین. (1394). انسانالکامل، تصحیح ماریژان موله جلد 13. تهران: طهوری.
------------. (1372). دیوان اشعار، تصحیح یدالله جلالی پندری. چاپ اول. تهران: نشر نی.
نوایی، عبدالحسین. (1368). شاه طهماسب صفوی (مجموعۀ اسناد و مکاتبات تاریخی). چاپ دوم. تهران: انتشارات ارغوان.
واصفی، زینالدین محمود. (1350). بدایعالوقایع، تصحیح الکساندر بلدروف. جلد 2. چاپ اول. تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
وحشی بافقی، شمسالدین محمد. (1380). دیوان اشعار، ویراستۀ دکتر حسین آذران. چاپ هشتم. تهران: امیرکبیر.
وطواط، رشیدالدین. (1339). دیوان رشیدالدین وطواط، تصحیح سعید نفیسی. تهران: کتابخانۀ بارانی.
هلالی جغتایی، بدرالدین. (1337). دیوان هلالی جغتایی، تصحیح سعید نفیسی. کتابخانۀ سنایی.
الیاده، میرچا. (1394). نمادپردازی، امر قدسی و هنر، ترجمۀ محمد کاظم مهاجری. چاپ اول. تهران: کتاب پارسه.
نرم افزار درج 4 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 410 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 21 |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||