با مطالعه کتب بلاغی و بررسی سیر تحول دیدگاهها در زمینه بلاغت با سه دیدگاه در نزد علمای بلاغت مواجه میشویم. در دیدگاه اول توجه به الفاظ در شناخت جنبههای زیبایی کلام ملاک عمل بوده است؛ پیروان این نظر برای معنا، اصالت چندانی قائل نبودند (مقیاسی، 1395: 82). صاحبان کتب «الصناعتین» و «مقدمه» به عنوان نمایندگان این نظر بهطور مبالغهآمیزی بر لفظ بیشتر از معنی تأکید داشتند. از نگاه آنان، معنی بین مردم مشترک است و بهنوعی همۀ مردم به معنی دسترسی دارند، اما آنچه موجب زیبایی، طراوت و اعجابآوری کلام میشود، همانا لفظ است (عسگری، 1952: 58- 57 و
ابنخلدون، 1362: 2/ 1225-1224). صاحب کتاب «البیان و التبیین» نیز در تأیید این سخن، معتقد است که معانی به سوی بینهایت کشیده و گسترده است در حالی که الفاظ معدود و محدود است و این محدودیت الفاظ نباید به بازاری شدن لفظ منجر شود (جاحظ، 1410: 76). بنابراین، در نزد آنان توجه به الفاظ و مفرداتِ اثر بیشتر مدنظر بوده است. در دیدگاه دوم، هم بر لفظ و هم بر معنی به یک میزان تأکید شده است؛ «شمس قیسرازی» که در این گروه جای دارد، معتقد است که شاعر نه باید معانی خوب را در الفاظ پست بیاورد و نه معانی مبتذل را در الفاظ خوب ارائه کند؛ «هر معنی را در زی لفظی مطابق و لباس عبارتی موافق بیرون آرد و هر معنی را الفاظی بود که در آن مقبولتر افتد و نظم و نثر در آن یکساناند» (قیسرازی، 1341: 331). در دیدگاه سوم با آرایی روبهرو هستیم که هرچند در آن معنی بر لفظ برتری دارد، اما به لفظ نیز توجه شده است. ابن اثیر مؤلف «المثلالسائر» با وجود ترجیح جانب معنی برای لفظ نیز شرایطی را ذکر میکند تا ایرادِ در دسترس همگان بودن آن رفع شود. به نظر وی، لفظ باید طوری جلوه کند که در دسترس مردم قرار ندارد و نباید کثرت استعمال آن را فرسوده باشد
(ابناثیر، بیتا: 74 و 97). جرجانی نویسندۀ «دلائلالاعجاز» نیز در بیان فصاحت و بلاغت بر معنا بیشتر تأکید میکند(جرجانی، 1368: 466). وی فصاحت و بلاغت را برخاسته از معنا میداند، نه لفظ؛ با این تفاوت که این توجه به معنا را در قالب نظریهای معروف به «نظم نحوی» ارائه داده که پس از وی ملاک عمل بسیاری از علمای بلاغت قرار گرفته است. به اعتقاد وی، معانی والا در کنار ترکیب نحوی خاص واژگان علت اصلی فصاحت و بلاغت اثر است؛ زیرا هم واژهها و الفاظ و هم معانی مختلف میتواند در آثار مختلف تکرار شوند، اما این معنا و نظم منحصر به فرد حاکم بر الفاظ است که تصویری را زیبا میکند. به اعتقاد وی «نظمی را که بلغا توصیف میکنند، و مراتب بلغا به سبب آن درجهبندی میشوند، هنری است که در آن از فکر استمداد میشود و اگر دقت کنیم میبینیم که فکر هم ناگزیر به معانی پیوستگی دارد نه به الفاظ» (همان: 91). البته از نظر جرجانی در بحث از زیبایی تصاویر، همانند استعاره و تمثیل، مزیت تنها به خاطر ذات معانی آنها نیست، بلکه به جهت شیوة اثبات آن معانی است (همان: 115).
1. تجربه و تصویر
شاعر در کلام خود از تصاویر برای نشان دادن یک یا چند ویژگی خاص برای مفهومی انتزاعی، ناشناخته یا کمتر شناخته شده استفاده میکند؛ زیرا «تصویر ابزار توضیح و بیان اندیشه است؛ یعنی یک مفهوم یا ایده به وسیلة ابزارهای بلاغی (تشبیه، مجاز، استعاره و ...) نمایش داده میشود» (پورنامداریان، 1375: 20). به بیان دیگر، جان انسان به یاری تصاویر حسی و معلوم است که امور ناشناخته و معنوی را فهمیده و درک میکند (جرجانی، 1374: ط). این تصاویر حسی یا بیشتر شناخته شده که منجر به شناخت و شناساندن مفاهیم انتزاعی میشوند با تجاربی که انسان در طول حیات خود کسب میکند در ارتباطاند؛ زیرا ذهن انسان در بهکارگیری محسوسات و شناختهها جهت اثبات یک معنی بر یک مفهوم یا یک امر کمتر شناخته شده از تجاربی بهره میبرد که فرد در طول حیات کسب میکند. کیفیت و چگونگی این تجارب در نوع نگرش و حتی زبان وی تأثیرگذار است. قدیمیترین کسی که از ارتباط شعر و تجربه سخن گفته و از شعر به عنوان تجربه یاد کرده ابن اثیر است (شفیعیکدکنی، 1375: 20). البته بهرهمندی از این تجارب در شعر، حاصل ارادۀ شاعر نیست، بلکه مجموعۀ حوادثی از زندگی او در ضمیر ناخودآگاهش انعکاس مییابد (همان: 21) و در شکلگیری تصاویر شعریش اثر میگذارد؛ انسان با مواجهه با اعیان موجودات و ظواهر حسی در دوران خردسالی و گستردگی دایرة تجارب علمی و عینی در مراحل جوانی و همچنین زیادتر شدن معلومات و معقولاتش به همراه اقتدار نفسانیاش در ترکیب این صور و تکامل آن در دورۀ پیری، اندوختۀ باارزشی از این تجربیات را در اختیار میگیرد که اگر دارای قریحۀ هنری در شعر و دیگر شاخههای هنری باشد، میتواند از تجارب و آزمونهای اندوختة ذهنی خود در هر موردی استفاده کند (رضانژاد، 1367: 77).
از میان سه دیدگاهی که در بین بلاغیون سنتی رواج داشته است، آرای ابناثیر و عبدالقاهر جرجانی قابلیت مقایسه با آرای نظریههای معاصر را دارا هستند. پرداختن ابناثیر به نقش تجربه در ارتباط با شعر شباهت بسیاری به آرای نظریهپردازان شناختی دارد که یکی از ارکان نظریة خودY یعنی «استعارۀ مفهومی» را پایههای تجربی آن دانستهاند. آنها معتقدند که «همۀ انواع استعارههای مفهومی به طور طبیعی از تجربههای فیزیکی و فرهنگی به وجود میآیند» (Lakoff, 1980: 201)و «هیچ استعارهای مستقل از بنیان تجربیاش هرگز درک نمیشود یا حتی نمیتواند بهطور شایسته فهمیده شود»
(Lakoff, 2003: 20)؛ زیرا «آنچه ما قادر به تجربهاش هستیم، آنچه برایمان معنادار است و راهی که از گذر آن تجربه میاندوزیم، با جسم ما و حضور فیزیکی ما ارتباطی همه جانبه و تنگاتنگ دارد» (فیاضی، 1387: 102). گذشته از توجه به بنیانهای تجربی تصاویر در نظریة استعارۀ مفهومی، توجه به معنی نیز در آرای ابناثیر و جرجانی حائز اهمیت فراوانی است؛ همین امر در دیدگاه شناختی نسبت به استعاره نیز با انسجامی بیشتر مطرح شده است. همچنین دیدگاه جرجانی درخصوص تمثیل و استعاره به سبب بدیع بودن قابلیت مقایسه کردن با تحلیلهای معاصر را دارد (آقایانی چاوشی، 1395: 198).
هدف از این پژوهش بررسی تصاویری است که به کمک مشبهبههای «اژدها»، «مار» و متعلقات آنها در غزلهای مولانا آمدهاند. این بررسی مطابق با آرای «ابناثیر» و «جرجانی» از عالمان معروف در بلاغت سنتی، انجام میپذیرد. در این پژوهش تلاش خواهیم کرد تا مشبههایی را مشخص کنیم که به کمک مشبهبه «مار» تصویر شدهاند و بر پایۀ اطلاعات حاصل از این کار نقش «اژدها»، «مار» و متعلقات آنها را در تبیین برخی از مفاهیم عرفانی مولوی مورد توجه قرار خواهیم داد. از اینرو، به سؤالات زیر پاسخ خواهیم داد:
الف- کدامیک از مفاهیم (مشبهها) به واسطۀ تصویر «اژدها»، «مار» و متعلقات آنها نشان داده شدهاند؟
ب- تنوع مفاهیم (مشبههای) بهکار رفته با تصویر «اژدها»، «مار» و متعلقات آنها
چگونه است؟
ج- پایههای تجربی تصویر «اژدها»، «مار» و متعلقات آنها در غزلهای مولانا به چه فرهنگی نزدیکتر است؟
2. پیشینه و ضرورت پژوهش
در زمینۀ پژوهش حاضر بهطور اختصاصی اثری نوشته نشده است، اما میتوان از کتاب یا مقالههایی نام برد که هر یک بخشی از بلاغت و زیباشناسی دیوان شمس را بررسی کرده و نشان دادهاند؛ حسین فاطمی (1379) در کتاب تصویرگری در دیوان شمس پس از تعریف شعر و بررسی تاریخی خیال به مباحثی نظیر تصویرهای شعری مولانا به اعتبار مواد سازندۀ آن و تصویرهای غزلیات شمس به اعتبار محتوای آنها پرداخته است.
مسعود روحانی (1392) در مقالۀ بررسی ساختارهای تشبیه در غزلیات شمس به بررسی ساختارهای تشبیهی در غزلیات شمس و عناصر تشکیلدهندۀ آنها به همراه آمار مربوط به آنها پرداخته است.
نجمه داناییان و زرینتاج واردی (1389) در مقالهای با عنوان بررسی وجوه زیباشناسی غزلیات شمس، ابیاتی از دیوان کبیر را براساس تعریفهای اندیشمندان ایران و غرب از مفهوم زیباشناسی، بررسی کردهاند؛ ابتدا به جنبۀ معنوی زیبایی شامل موضوعاتی چون نور، شادی، وحدت وجود و پس از آن به جنبۀ صوری مسائل بیان و موسیقی شعر پرداختهاند.
«ادبیات تطبیقی مار و کاج» از ناهوکو تاواراتانی (1386) که در اصل رساله دکتری ایشان در دانشگاه علامه طباطبائی بوده است، کتاب دیگری است که به صورت تطبیقی باورهای ایرانیان و ژاپنیها را بررسی کرده و در همین راستا آثار مختلفی را مورد دقت قرار داده است. تاواراتانی در این اثر هرچند به طور مستقل به بحث «مار» و کارکردهای استعاری آن در اشعار مولوی نپرداخته، اما به نمونههای خوبی از مثنوی معنوی مولوی اشاره کرده است. با توجه به وسعت زبان استعاری مولوی در دیوان شمس و نگاشته نشدنِ اثری مستقل در زمینۀ تصاویر حیوانات بهویژه «مار» و «اژدها» در زبان استعاری مولانا، صرفنظر از آثاری که بیشتر شبیه فرهنگ نمادها است و با توجه به مغفول ماندنِ بنیانهای تجربی استعارۀ «مار» در زبان استعاری مولوی، اجرای این پژوهش ضروری به نظر میرسد.
3. روش کار و حدود تحقیق
نگارندگان با توجه به آرای «ابناثیر» و «جرجانی» مبنی بر اهمیت «معنی» و «تجربه» در آفرینش شعر و تأکید بر نقش بلاغی آنها، نمونههای تصاویر «اژدها»، «مار» و متعلقات آنها را در غزلهای دیوان شمس مورد بررسی قرار دادهاند. در انتخاب نمونهها تمامی غزلهای دیوان کبیر مورد مطالعه قرار گرفته است، از این رو، بسامدی که در جدولها بدان اشاره خواهد شد و تحلیلهایی که برمبنای آن انجام خواهد گرفت از دقت بالایی برخوردار است.
این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی نوشته شده است. بر همین مبنا تمام مفاهیم (مشبههای) تفهیم شده با مشبهبه «اژدها»، «مار» و متعلقات آنها را انتخاب کرده و پایههای تجربی هریک را مورد بررسی قرار خواهیم داد. مزیت بررسی مشبههای متعدد برای یک مشبهبه در آن است که به کمک آن، مفاهیم مورد علاقۀ شاعر یا نویسنده شناسایی میشود و میتوانیم تجارب فردی و یا فرهنگی دخیل در شکلگیری این استعارهها را مورد بررسی قرار دهیم.
4- مفاهیم عرفانی و تصاویر شعری
عارفان از عوالمی سخن میگویند و تجربههایی را به زبان میآورند که برای دیگران قابل فهم نیست. تمام سخن آنها حول محور کل مطلق و تجربهها و مفاهیم مربوط به آن میچرخد؛ بنابراین، ناگزیرند «آن کل مطلق و تجربههای مربوط به آن را به واسطۀ امور حسی و جزئی نشان دهند» (فتوحی، 1389: 210). به عبارت دیگر، از آنجاکه زبان روزمره یا طبیعی برای بیان مفاهیم فلسفی و عرفانی، گذشته از نارسا بودن گمراهکننده نیز است (فضیلت، 1385: 19)، عرفا برای بیان حقایق عرفانی و تفهیم مریدان به ناچار از تشبیه و استعاره و تمثیل و... استفاده میکنند و به وسیلۀ آنها مفاهیم انتزاعی موردنظر را عینیسازی میکنند.
کاربرد تصویر در بیان ادراکهای شهودی به اندازهای اهمیت دارد که گفته میشود: «کشف یک استعارۀ مناسب در حیطۀ متافیزیک که حیطهای متعالی است، یک راه ویژۀ تفکر و یک شیوۀ شناخت است؛ زیرا کشف این استعاره به معنای کشف بعضی ویژگیهای ظریف ساختار حقیقت است» (بهنام، 1389: 94). شاید یکی از دلایل اصلی زبان خاص عرفا همین امر باشد. گویا آنها در تلاشاند تا برای بیان مفاهیم بلندی که درک کردهاند، تصویری مناسب کشف کنند و به یاری آن، مفاهیم مدنظر خود را به مخاطب خود که عمدتاً مریدان مبتدی هستند، تفهیم کنند؛ همین امر در مرحلۀ ثانوی به زیبایی هنری میانجامد. بنابراین، عارف که تشبیهها، استعارهها و... را با هدف تفهیم مخاطب بهکار میگیرد به زبانی هنری نیز دست مییابد و مخاطب در کنار درک بهتر مفهوم مدنظر از نحوۀ ارائۀ آن نیز لذت میبرد؛ بنابراین، زیبایی سخن در نزد عارفان در درجۀ دوم اهمیت قرار دارد. کراهت مولوی از شعر گفتن دربردارندۀ این مفهوم است.
شاید از این جهت مولوی پیشتاز همۀ شاعران و عارفان دیگر باشد که تجارب روحانی وسیعی را درک کرده است؛ زیرا تجاربِ نو، زبان و بیان تازهای میطلبد؛ «بخشی از آن چیزی که ساختار مفهومی را معنیدار میکند، تجربة حسی است که مفهوم با آن تداعی میشود» (پورابراهیم، 1390: 20). در کنار تجارب حسی، تجاربی قرار دارند که شامل مطالعة فرهنگ و اندیشۀ یک قوم نیز میشوند؛ از این رو، ضروری است در توضیح تصاویر بهکار رفته در شعر عارفان، مبنای فکری و تجربی آنها مورد واکاوی قرار گیرد و به اندیشههایی که در پدید آمدن آن دخیل بودهاند، اشاره شود. با توجه به این مسأله، نگارندگان تلاش میکنند در توضیح تصاویر مورد بررسی به دیدگاه عارف در زمینۀ آن مفهوم خاص، اشاره کرده و دربارۀ آن، توضیحات لازم را بیان کنند.
5. تصاویر حیوانی در شعر
تصاویر حیوانی این قابلیت و توانایی را دارند که بسیاری از مقولات انتزاعی و حقایق غیبی را ملموس و عینی کنند؛ زیرا یکی از ابتداییترین رویارویی انسان از آغاز حیات بشری تا به امروز، مواجهه با حیوانات بوده است. تا آنجا که این تأثرات در اساطیر ملل مختلف نیز نمود پیدا کرده است. برای نمونه، گاو در اساطیر ایرانی نماد باروری و خیر و برکت است. این حیوان همان است که در اساطیر از آن به عنوان پرورندۀ فریدون یاد میشود. حتی میبینیم که اجداد فریدون نامشان با نام گاو درآمیخته است (هینلز، 1383: 458).
از آنجا که نظام ذهن بشر بر پایۀ شناخت امور انتزاعی به یاری امور عینی شکل گرفته است، انسانهای نخستین نیز برای درک رموز هستی از تجارب عینی خود جهت فهم حقایق کمتر شناخته شده و ذهنی بهره میبردند. آنها شر و بدی را در قامت رخدادهای رنجآور و زیانآور میدیدند. به عنوان مثال، برای شناساندن اهریمن، آن را به شکل انسانی تصور میکردند که موجب به وجود آمدن خشکسالی میشود و هلاک و نیستی را به همراه میآورد. در این میان، یکی از اهریمنیترین حیوانات که در اساطیر ایران نماد شر و بدی محسوب میشود، «اژدها» و «مار» است که از مهمترین الگوهای ازلی روح بشری به حساب میآیند (شوالیه، 1387: 61). در اساطیر «مار» را نادر، ناشناخته و مرموز توصیف کرده و آنرا تجسّدِ روانِ پستتر و نیز تاریک و ظلمانی معرفی کردهاند (همان: 58). سخن از شخصیت اسطورهای «اژی دهاکه» یا «ضحاک» در اساطیر نیز مؤید این نظر است.
شاید رابطۀ بین «مار» و «شرارتِ» آن، گزندگی و نابودگریِ آن باشد که رفتهرفته این تجربۀ منفی را در ذهن ایرانیان به وجود آورده است. البته این تجربه میتواند در بین ملل مختلف حالتهای متفاوتی داشته باشد. به عنوان مثال، در هند باستان اقوامی علاوه بر اینکه مار را میپرستیدند، جهت ایجاد رعب و وحشت هنگام نبرد با دشمنان نیز از مار استفاده میکردند (واحددوست، 1387: 162). این امر از آنجاکه افزایش قدرت آنها را در جنگ در پی داشت، تجربۀ مثبتی از مار به همراه داشته است. در اساطیر هندی، «مار»، «فیل» و «عنکبوت»، حیواناتی هستند که «شیوا»، یکی از خدایان هندی نسبت به وفاداری آنها اظهار شادمانی میکند. از این سه حیوان تحت عنوان «حیوانات ایثارگر» یاد شده است (دالا پیکولا، 1390: 97 و 98). این امر جایگاه مثبت «مار» را در نزد هندیان نشان میدهد؛ این نگاه مثبت، در نزد مردم ژاپن پررنگتر است و فرهنگ و تمدن مردم ژاپن با مارپرستی عجین شده است. برای نمونه در زبان ژاپنی «مار»، «مادر» و «خدا» ریشة یکسانی دارند (تاواراتانی، 1386: 20). از این رو، دیدگاه فرهنگهای مختلف براساس تجربیات گوناگونی که دارند، نسبت به امری واحد میتواند متفاوت باشد.
در احادیث و روایات دینی نیز نقش حیوانات در تجسم اعمال، نقشی اساسی و انکارناپذیر بوده است؛ زیرا شناختی که از خصوصیات حیوانات مختلف در اختیار انسان است به او کمک میکند تا اثرات تربیتی و انتزاعی اعمال را آشکارتر درک کند. در این منابع، مار جهت نمایانتر کردن گزندگی نفس امّاره، تعلّقات، عقل جزئی و برخی دیگر از اعمال زیانآور مورد توجه بوده است. برای نمونه، امام علی(ع) مَثَل دنیا را مَثَل ماری میداند که پوستش نرم است و زهرش کشنده: «اِنّما مَثَلُ الدّنیا مَثَلُ الحیّةِ: لیّن مسّها، قاتلٌ سمّها» (شریفرضی، 1379: 652).
در اساطیر دینی با کمک مار و طاووس است که ابلیس، آدم و حوا را میفریبد (طبری، 1367: 51 و شمیسا، 1389: 94). همچنین طبق نظر ایرانیان از آنجا که مار با پوستاندازی گویی خود را از سالیان کهنۀ خویش رهایی میدهد و هم میتواند بکشد و هم شفا بخشد و نیز با توجه به اینکه نشانهای از نیروهای مهاجم مثبت و منفی است که بر جهان حکم میراند، معنویترین حیوان بهشمار میرود (سرلو، 1389: 158). همین پیشینهها (فرهنگ و اساطیر دینی) به همراه تجارب ابتدایی از مار (در محیط زندگی)، ممکن است علت اصلی استفادۀ عارفان بهویژه مولوی از این حوزۀ مبدأ جهت توضیح حوزههای مقصدِ متعدّد باشد.
6. تصویر «اژدها»، «مار» و متعلقات آنها
توجه به یک امر از دیدگاههای مختلف یکی از ویژگیهای زبان شعری مولوی محسوب میشود (فاطمی، 1379: 42)؛ در غزلهای مولوی در مجموع 158 بار واژههای «اژدها»، «مار» و متعلقات آنها به عنوان مشبهبه برای مشبههای متنوع و گاه متضاد بهکار رفته است. این بسامد، اهمیت این تصویر را در جهان اندیشۀ مولوی نمایان میکند. در نمونههای زیر هریک از شاهد مثالها به تفکیک مشبهها و وجهشبهها، مورد توجه قرار گرفته و در موارد مقتضی توضیحاتی مبنی بر پایههای فکری و تجربی هر تصویر ارائه شده است.
الف- معشوق بهمثابة مار است.
وجه شبه: خطر داشتن، ظاهر ترسناک و باطن با ارزش داشتن
«مار بر هر دو جنبۀ چرخش (فعّال و منفعل، مثبت و منفی، سازنده و نابودگر) دلالت دارد» (سرلو، 1389: 159). قابلیت نشان دادن لطف و قهر توأمان عاشق نسبت به معشوق و نیز در دستِ معشوق بودنِ زندگی و مرگِ عاشق مفهومی است که در بیت زیر به کمک استعارة مار نشان داده شده است:
اول نماید مار کر آخر بود گنج گهر
|
|
شیرین شهی کاین تلخ را در دم نکوآیین کند
|
(غزل 528: باب 2)
همچنین در کنار هم بودن لطف و قهر معشوق در بیت زیر با کمک مشبهبه «اژدها» نمایانده شده است:
ما موسیایم و تو مها گاهی عصا گه اژدها
|
|
ای شاهدان ارزان بها چون غارت بلغار شد
|
(غزل 531: باب 5)
نشان دادن مفهوم پارادوکسیکال توأمانی لطف و قهر در معشوق در نمونههای دیگر در (غزل 15: باب 12)، (غزل 2042: باب 11) بیان شده است.
ب- گرفتار در بلا بهمثابة مار است.
وجه شبه: ناآرامی و به خود پیچیدن
از نظر یونگ «مار، نمونهای از بیان اضطرابهای ناشی از هیجانات غیرطبیعی در ناخودآگاه، یعنی فعالیتِ دوبارۀ نیروهای بالقوۀ ویرانگر است» (سرلو، 1389: 158). در بیت زیر، مولوی ناآرامی و اضطربِ شخص گرفتار در بلا را با ناآرامی مارِ گرفتار در دست خارپشت نشان میدهد:
بگرفت دم مار را یک خارپشت اندر دهن
|
|
سر درکشید و گرد شد مانند گویی آن دغا
|
آن مار ابله خویش را بر خار میزد دم به دم
|
|
سوراخ سوراخ آمد او از خود زدن بر خارها
|
(غزل 20: باب 7 و 8)
ج- جهان بهمثابة مار است.
وجه شبه: مانع و گزنده و رنجآور بودن
در نمونة زیر مولانا هرچند دنیا را مانع و خطری برای سالک میداند، اما در مصرع دوم از مخاطب میخواهد تا خطرات دنیا را در نظام احسن، پلی به سوی وصال بداند، بنابراین، از این نظر دنیا همچون طاووس زیباست:
بران ز پیش جهان را که مار گنج تواست
|
|
تواش به حسن چو طاووس گیر و مارمگیر
|
(غزل 1153: باب 5)
جهان و حوادث آن در دیدگاه مولوی گاه با اضطراب، رنج و خطراتی همراه است که در تصویر «ثعبان» آنرا واضحتر میتوان درک کرد:
گهی بنالد و ناقه بزاید از شکمش
|
|
عصا بیفتد و گیرد طریق ثعبانی
|
(غزل 3047: باب 1 تا 6)
نمونههای دیگر در (غزل 1422: باب 4)، (غزل 2040: باب 4) و (غزل 2143: باب 3) بیان شده است.
د- بلا، خطر، غم، رنج و سختی بهمثابة مار است.
وجه شبه: شرّ، زشت، بدکار و گزنده بودن
مولوی ظاهر هول، زشت و زیانرسان «غم» را شبیه «اژدها» میداند و در عین حال خود را خواهان این ظاهر عوام فریب میداند؛ زیرا این امر به سبب آن است تا مدعیان دروغین از درگاه دوست دور بمانند:
همه پوشیده چادرهای مکروه
|
|
که پنداری که هست او اژدهایی
|
من جان سیر اژدرها پرستم
|
|
تو گر سیری ز جان بشنو صلایی
|
(غزل 2674: باب 8 و 9)
خطراتی که از جانب نفس، تعلقات دنیوی و... سالک را تهدید میکند، میتواند موجب هلاکت معنوی او شود؛ مولوی برای اینکه این خطر را برای مخاطبش عینیتر جلوه دهد، دست به دامان استعاره شده و با زیبایی تمام آن را نشان داده است:
برادرا تو کجا خفتهای نمیدانی
|
|
که بر سر تو نشستست افعی بیدار
|
(غزل 1133: باب 6)
چهرۀ زیبای معشوق، آبستنِ رنج و بلای ناشی از قهر معشوق نیز هست؛ از این رو، مولانا سالک را از کژبازی و ستیزهگریِ معشوق برحذر میدارد:
روی ویست گلستان مار بود در او نهان
|
|
جعد ویست همچو شب مجمع دزد و هر عسس
|
(غزل 1206: باب 2)
نمونههای دیگر اژدها در (غزل 2039: باب 9)، (غزل 2365: باب 4)، (غزل 1203: باب 6)، (غزل 3095: باب 3)، (غزل 1838: باب 16)، (غزل 1301: باب 6)، (غزل 11: باب 3) و (غزل 1301: باب 6) و نمونههای دیگر مار در (غزل 2957: باب 10)، (غزل 1301: باب 6)، (غزل 357: باب 3)، (غزل 1206: باب 3)، (غزل 1302: باب 7)، (غزل 3030: باب 7) و دو مورد در (غزل 3100: باب 9) بیان شده است. همچنین نمونههای دیگر افعی دو مورد (غزل 3059: باب 14 و مصرع دوم: باب 15) بیان شده است.
هـ- نفس، نفسانیات و شر و بدی بهمثابة مار است.
وجه شبه: گزنده و تباه کننده بودن
در بیان مولوی نفس انسان در شرارت و قدرت داشتن بر هلاک انسان مانند اژدها است، اما دهان معشوق خاصیتی دارد که انسان را از شر نفس میرهاند و ضرر آن را دفع میکند:
که لعل آن مه خاصیت زمرد داشت
|
|
از آن ببست از او اژدهای نفس بصر
|
(غزل 1154: باب 5)
شاعر در بیت زیر شرارت نفس را با تصویر «مار» نشان داده و انسانهای گرفتار در نفسانیات را از خطرات آن برحذر داشته است:
گفتم که تویی ماهی با مار چه همراهی
|
|
ای حال غلط کرده با مار دگر رفتی
|
(غزل 2588: باب 4)
نمونههای دیگر برای اژدها در (غزل 1502: باب 2) و دو مورد در (غزل 458: باب 11 و 12)، نمونههای دیگر برای مار در (غزل 458: باب 11)، (غزل 479: باب 9)، دو مورد در (غزل 733: باب 6)، (غزل 2197: باب 3)، (غزل 3174: باب 8)، دو مورد در (غزل 215: باب 8)که مورد اول دارای ایهام است، دو مورد در (غزل 3072: باب 10 و 11)، سه مورد در (غزل 1971: باب 21 و 22)، دو مورد در (غزل 2587: باب 4)، (غزل 2236: باب 9) و همچنین است ثعبان در (غزل 1845: باب 5) بیان شده است.
همچنین در بیت دیگری، نفسانیات و شرور را که باعث تباهی انسان است با تصویر افعی نشان میدهد:
از آن عصا نشود مر تو را که فرعونی
|
|
چو مهره دزدی زان رو به افعیی اولی
|
(غزل 3059: باب 16)
و- هجران بهمثابة مار است.
وجه شبه: گزنده و آزارنده بودن
در بیت زیر مولوی جدایی و هجران را در گزیدن و هلاک کردن عاشق همانند مار یا ثعبانی به تصویر کشیده است، این تصویر زیبا در فرهنگ عامه نیز کاربرد دارد و عموم مردم هجران را گزنده مجسم میکنند:
حیة البین کلما هاجت
|
|
لسعت مثل لسع ثعبان
|
(غزل 3228: باب 5)
آزارنده بودن هجران در نمونۀ زیر نیز با تصویر مار نشان داده شده است:
چون عصای موسی بود آن وصل اکنون مار شد
|
|
ای وصال موسیوش اندر ربا این مار را
|
(غزل 159: باب 9)
ز- زبان/ سخن بهمثابة مار است.
وجه شبه: گزنده و آزار دهنده بودن
وجه شباهت آزارنده و گزنده بودن مار و زبان و سخن دلآزار، در ابیات زیر نیز آمده است:
ای مثل خارپشت گرد تو خار درشت
|
|
خار تو ما را بکشت مار تو ما را گزید
|
(غزل 889: باب 3)
کی آن دهان مردم است سوراخ مار و کژدم است
|
|
کهگل در آن سوراخ زن کزدم منه بر اقربا
|
(غزل 27: باب 44)
یک زبان دارد صد گز که به ظاهر سگزست
|
|
چون به زخمش نگری باشد چاهی پرمار
|
(غزل 1093: باب 14)
ک- امل بهمثابة مار است.
وجه شبه: حبس کردن و مانع بودن
از دست دادن و به دست نیاوردن نعمتها از جمله آثار گناهان است که مولوی به کمک تجربۀ عامه از تأثیر «زهر مار»، آن را به بهترین شکل ممکن به مخاطب تفهیم میکند. میدانیم که «زهر مار» خون را بند میکند، همچنانکه گناه روزی انسان را حبس میکند:
بهر طلاق است امل کو چو مار
|
|
حبس حُطام است و کند خشت خشت
|
(غزل 514: باب 7)
ل- سیم و زر و تعلقات دنیا بهمثابة مار است.
وجه شبه: تباه کننده بودن
در بیت زیر، مولوی سالک را از سیم و زر، از آن رو که ممکن است مایۀ غفلت سالک از حقتعالی شود، برحذر میدارد:
بیشتر جان کن و زر جمع کن و خوشدل باش
|
|
که همه سیم و زر و مال تو مار سقرست
|
(غزل 409: باب 11)
زر و هنر همچون زهر ماری هستند که در معجون خوشگواری آمیخته و خطرناکیشان پنهان شده است:
باشد به صورت خوشنما راه خوشی بسته شده
|
|
چون زهر مار کوهیی بنهفته در معجون خوش
|
(غزل 1215: باب 7 و 8)
م- شب/ عدم یا نیستی بهمثابة مار است.
وجه شبه: تهیج داشتن، فتنهجویی و ایجاد آشوب، هلاک کننده بودن، جهانخوار بودن
ذهن وقاد مولانا بین عدم و خزان با اژدها نیز شباهتی یافته است که درک این مفاهیم انتزاعی را برای مخاطب آسان میکند، چنین باوری دربارۀ اژدها و مار عظیمالجثه از باورهای اساطیری و تجارب ابتدایی بشر سرچشمه میگیرد:
عدم چون اژدهای فتنه جویان
|
|
ببسته فتنه را حلق و مسام او
|
(غزل 2180: باب 4)
میگوید بید سرفشانان
|
|
رستیم ز دست اژدهایی (مراد خزان است)
|
(غزل 2734: باب 13)
یکی از خصوصیات فطری مار آن است که ناخودآگاه، غیرمنتظره و با جهشی ناگهانی حمله میکند. هیجانانگیز بودن، حالتی انتزاعی است که به کمک نشان دادن تهیّج مار و جهانخوار بودن اژدها به خوبی درک میشود:
شبا، در تهیج چو مار سیاهی
|
|
جهان را بخوردی، مگر اژدهایی
|
(غزل 3126: باب 12)
ن- غذا بهمثابة مار است.
وجه شبه: پلید و نامیمون بودن
در ابیات زیر، غذای نامطبوع با مار که در نزد عوام، نمایندۀ آسیب و شرارت است، مجسّم شده است:
تو زاده عدمی آمده ز قحط دراز
|
|
تو را چه مرغ مُسمّن غذا چه کژدم و مار
|
(غزل 1136: باب 6)
نه چو کرکس اسیر مرداریم
|
|
نه چو لکلک ز حرص مار خوریم
|
(غزل 1763: باب 8)
س- آب (رودخانه) بهمثابة مار است.
وجه شبه: حرکت و تکاپو داشتن
از ویژگیهای اساسی و متمایز شعر مولانا، حیات، پویایی و حرکت است و هدف اصلی وی این است که حال و تحول جدیدی پیدا کند. «دیوان غزلیاتش دنیایی است پر از حرکت و تکاپو و هیجان و این خلاقیت در شعر کمتر شاعری دیده میشود»
(فاطمی، 1379: 25 و خلیلی جهانتیغ، 1380: 153). در بیت زیر، آب در حرکت و تکاپویِ بیقرارانه و همچنین شکل ظاهری (کشیدگی) رودخانه با مار عینی و محسوس شده است:
ای آب در سجودی بر روی و سر دوانی
|
|
گفتا که از فسونش رفتار مار دارم
|
(غزل 1692: باب 5)
ع- عشق/عاشق بهمثابة مار است.
وجه شبه: ناآرام و بیقرار بودن، مطیع و سر بر خط بودن
زایل شدن شرم و ترس در وجود عاشق و داشتن نفسی آتشین از خاصیتهای عشق شمرده شده است. مولوی این ویژگی عشق را با تصویر اژدها نشان داده است:
دل چو شد از عشق گرم رفت ز دل ترس و شرم
|
|
شد نفسش آتشین عشق یکی اژدهاست
|
(غزل 472: باب 4)
افسون شدنِ مار را میتوان به پذیرشِ مرگ به شیوۀ سپاسگزارانه تعبیر کرد. مولانا گاهی حالت تسلیم در برابر عشق را به ماری که سر بر خط افسونگر میگذارد،
تشبیه میکند که البته از زندگی عادی مردم گرفته شده و کار مارگیران را به ذهنها تداعی میکند:
ا من ز افسونی چو ماری سر نهادم بر خطش
|
|
تا چه افتد ای برادر از خط او بر سرم
|
(غزل 1590: باب 9)
نمونههای دیگر اژدها در (غزل 2902: باب 6)، (غزل 2918: باب 12)،
(غزل 3133: باب 5)، (غزل 2156: باب 3)، (غزل 459: باب 6)، (غزل 551: باب 6) و نمونههای دیگر مار در (غزل 1665: باب 7) و (غزل 2203: باب 8) بیان شده است.
ض- انسان (مخاطب، سالک، خود مولانا) و متعلقات و اوصاف او بهمثابة مار است.
وجه شبه: حرکت و تکاپو داشتن، بیتلاش بودن، مضطرب، گزنده، متواضع، در بند تعلقات، ناآرام، نیرومند و ظالم، بیاستعداد، بیحاصل و غافل، خسیس، غافل و ظاهر زیبا داشتن.
تبدیل باطن انسان به نیرویی منفی و هلاککننده در بیان مولوی با یادآوری خصوصیتی از اژدها نشان داده شده است؛ وی تکبر و دیگر نیروهای شیطانی را با همین تصویر تفهیم میکند:
فرعون و شدّادی شده خیکی پر از بادی شده
|
|
موری بُده ماری شده وان مار گشته اژدها
|
(غزل 27: باب 9) [به قرینۀ ابیات قبل]
در نمونهای دیگر مولوی با دیدگاهی مثبت و با اشاره به معجزۀ حضرت موسی(ع) از تصویر اژدها استفاده کرده است. وی خود را پس از عنایت معشوق و معجزۀ توجه او در نیروی سرزندگی به سان اژدهایی تصویر کرده است:
پاره چوبی بدم و از کفت
|
|
گشتهام ای موسی جان اژدها
|
(غزل 255: باب 8)
در گور مار نیست تو پرمار سَلّهای
|
|
چون هست این خصال بدت یک به یک عدو
|
(غزل 2236: باب 9)
همچنین در بیت زیر حالتِ سجدهکنان رفتن به خزیدنِ مار مانند شده است که طیّ آن از دست دادنِ نیروی حیاتی، امکانی از پذیرشِ مرگ به شکلی سپاسگزارانه را تداعی میکند:
بر سر و رو سجده کنان جمله راه
|
|
تا سر آن گنج چو مار آمدیم
|
(غزل 1773: باب 2)
سالک مقهور دست حضرت حق مشبه دیگری است که در بیت زیر با مشبهبههای «عصا» و «ثعبان» بیان شدهاند:
گر عصا سازیم بیفشانیم برگ
|
|
وقت خشم و جنگ ثعبان توییم
|
(غزل 1673: باب 13)
در نمونههای دیگری این تصویر را با تشبیه خود به «افعی» آفریده استف ازجمله:
(غزل 1599: باب 4)، (غزل 1603: باب 4). همچنین نمونههای دیگر «اژدها» در (غزل 2235: باب 1)، (غزل 1531: باب 6)، (غزل 1116: باب 12)، نمونههای دیگر «ثعبان» در (غزل 1414: باب 4) خود مولوی، (غزل 1531: باب 3) و نمونههای دیگر برای مار در سالکی که گرفتار نفس است (غزل 2601: باب 5)، به خود پیچیدن و بیحاصلی و بیخبری فرد مضطرب (غزل 2527: باب 5)، فردِ پست و پلید در خواری و افکندگی از لطفِ حق (غزل 2235: باب 2)، انسانِ صاحب اوصاف دون (غزل 1876: باب 5)، انسان در سرکشی (غزل 1673: باب 12)، انسانِ بیتلاش و بدون عشق و معرفت، دو مورد در (غزل 1665: باب 7)، تجسمِ دست و پایی که با دردِ عشق تقویت شده به مانندِ مار در تقویت و نیرو یافتن (غزل 123: باب 18)، تصویرِ امکانِ یار و محرم شدنِ اشخاصِ نامحرم و شرور به کمک مار (غزل 196: باب 5)، گنهکاران و اشرار به مانندِ مار، در یافتنِ لطف و رحمت الهی (غزل 254: باب 11)، مردمآزار در نهایتِ پستی و کمتر بودن از سنگ (غزل 361: باب 3)، چهار مورد در (غزل 400: باب 17و 18)، جان گناهکار در تباهکنندگی (غزل 538: باب 5)، تصویر اضطراب دل شاعر با پیچش و هیجان مار
(غزل 567: باب 6)، بیحاصل و غافل بودن (غزل 2203: باب 8) و (غزل 1490: باب 5)، صاحب حرکت و تلاش بودن دو مورد در (غزل 2939: باب 7)، ظالم و نیرویش در ایجاد ظلم، دو مورد در (غزل 27: باب 9)، در بند تعلقاتِ نفس و ظلمات عالم ماده بودن انسانِ گرفتار (غزل 914: باب 41)، تصویر مثبت حالت انسان رها از تعلقات با ظاهر مار بیدست و پا و نیز تصویر جان معشوق با مارِ موذی و گرفتارِ سبد (غزل 961: باب 6) و (غزل 1042: باب 7)، ناتوانیِ سالکِ بیاستعداد در راهِ حقیقت با خصوصیات مار خشکی( غ 1072: باب 5)؛ دو مورد در (غزل 1422: باب 4) و (غزل 1460: باب 515)، تجسمِ خود در صاحب نیرو و حرکت الهی شدن، دو مورد در (غزل 1531: باب 5)، کوفته شدن سر کسی که برای دوست شریک قائل است (غزل 1600: باب 3)، پستی و حقارت انسان خسیس، دو مورد در (غزل 3094: باب 9 و 10)، تصویر کردنِ ممانعتِ رسیدنِ عاشقان به گنج غیب از سوی اشخاص شرور با نره مار (غزل 3029: باب 3)، درخواستِ مولوی از سالک برای رهایی از تعلقات مادی و سربرآوردن از گریبانِ دوست همچون مار
(غزل 466: باب 4) و زیبایی رخسار مخاطب (غزل 889: باب 1) بیان شده است.
ق- امید به غیرخدا و ناامیدی بهمثابة مار است.
وجه شبه: خطرناک و رنج آور بودن
امید به غیر خدا در بیت زیر تشبیه شده است به ماری دو سر که نهایتاً راه به جایی نمیبرد. این تصویر رهاورد باور به وجود نوعی مار است که دو سر دارد؛ از این رو، طی مسیر همراه با کندی و دچار مشکل است. ماجراهای موجودات دو یا چند سر در اساطیر ایران و یونان انعکاس داشته است که عمدتاً ابعادی منفی و شر دارند.
بر هر چه امیدستت کی گیرد او دستت
|
|
بر شکل عصا آید وان مارِ دوسر باشد
|
(غزل 630: باب 2)
در نظر شاعر امید بیهوده و بینتیجه عین ناامیدی است و موجب آزار جان انسان؛ لذا شباهت زیادی به مار دارد:
ایا اومید در دستم عصای موسوی بودی
|
|
ز هجران چو فرعونش کنون جاندر چو ماری تو
|
(غزل 2167: باب 6)
ر- نگهبان و مانع بهمثابة مار است.
وجه شبه: مانع بودن
مار به سبب هیبت و خطری که دارد و به جهت آنکه بر سر گنجها چنبره میزند، شباهت زیادی با موانع راه دارد:
هر نور را ناری بود با هر گلی خاری بود ای گلشنت را خار نی با نور پاکت نار نی
|
|
بهر حرس ماری بود بر گنج هر ویرانهای بر گرد گنجت مار نی نی زخم و نی دندانهای
|
(غزل 2431: باب 6 و 7)
کی میان من و آن یار بگنجد مویی
|
|
کی در آن گلشن و گلزار بخسپد ماری
|
(غزل 2870: باب 2)
ش- موش (نماد رهرو طریق معرفت) بهمثابة اژدها است.
وجه شبه: نیرومند ومقتدر بودن
مولانا معتقد است که اگر سالک بتواند از تعلقات خود رها شود به قدرت عظیمی دست مییابد و میزان این قدرت را با یادآوری ویژگیهای اژدها نمایش میدهد:
چو موش ماش رها کرد اژدهاش کنی
|
|
چو گربه طالع خوانش شود جمله اسود
|
(غزل 914: باب 43)
ت- جام می بهمثابة اژدها است.
وجه شبه: خونریز و هلاککننده بودن
عقل با تمام عظمت و اقتدار خود به وسیلة جام می نظامش از هم میگسلد و نابود میشود؛ این نابودگری جام می به مانند خطرات اژدهاست:
جام چو عصاش اژدها شد
|
|
بر قبطی عقل میگمارد
|
(غزل 699: باب 7)
ث- آهو(معمولاً نماد شمس تبریزی) بهمثابة اژدها است.
وجه شبه: مقتدر بودن
ویژگی اقتدار آهو که در دیوان شمس معمولاً نماد شمس تبریزی است به مانند اقتدار اژدها مجسم شده است:
آهوی میتاخت آن جا بر مثال اژدها
|
|
بر شمار خاک شیران پیش او نخجیر بود
|
(غزل 732: باب 4)
خ- باطن انسان آلوده بهمثابة اژدها/ ثعبان است.
وجه شبه: موذی و زشت بودن
بعضی از انسانها دارای ظاهری انسانی و باطنی گزندرسان و موذی هستند:
آنکو ز شیران شیر خورد او شیر باشد نیست مرد
|
|
بسیار نقش آدمی دیدم که بود آن اژدها
|
(غزل 10: باب 5)
همچنین است سه بیت زیر که پنج بار در آن باطن انسان آلوده به اژدها مانند شدهاند:
صورت او چون عصا و باطن او اژدها کف موسی کو که تا گردد عصا آن اژدها گر کشیده میشوی آن سو ز جذب اژدهاست
|
|
چون نهای موسی مرو بر اژدهای قاهری گردن آن اژدها را گیرد او چون لمتری ز آنک او بس گرسنهست و تو مر اورا چون خوری
|
(غزل 2783: باب 5، 6 و 7)
خ- چوب بهمثابة ثعبان است.
وجه شبه: تحرک نداشتن
چوب در نمونههای زیر نماد جسم سالک تازهکار و بیخبر از عوالم معرفت است که دچار مرگ معنوی شده و ثعبان نیز سمبل جسم سالک واصل به معارف حضرت حق است که حرکت و جنبش دارد.
ور چو موسی تو بگیری چوبی
|
|
تا شود چوب چو ثعبان چه شود
|
(غزل 836: باب 13)
ور چو موسی بپذیری چوبی
|
|
تا شود چوب تو ثعبان چه شود
|
(غزل 838: باب 16)
چوب خشک جسم ما را کو به مانند عصاست
|
|
در کف موسی عشقش معجز ثعبان کنیم
|
(غزل 1598: باب 9)
ذ- حقیقت بهمثابة ثعبان/ مار است.
وجه شبه: خارقالعاده و اعجابانگیز بودن
حقیقت به جهت نایاب یا دیریاب بودنش حالتی خاص و مرموز دارد که شاعر آنرا بهواسطۀ ویژگی مرموز و اعجابانگیز مار مجسم کرده است:
جادوکانی ز فن چند عصا و رسن
|
|
مار کنند از فریب موسی و ثعبان رسید
|
(غزل 895: باب 4)
ض- عنایت حق به مثابۀ افعی است.
وجه شبه: خوردن و بلعیدن
خطرات و رنجهای طریق هرچند بزرگ و طاقتفرسا هستند، اما اگر عنایت حق همراه سالک شود بر همۀ این خطرات فائق میآید؛ مولوی پیروزی سالک بر این خطرات را شبیه به افعیای دانسته است که افعی دیگری را میبلعد:
به افعیی(عنایت حق) بنگر کو هزار افعی خورد
|
|
شد او عصا و مطیعی به قبضه موسی
|
(غزل 3059: باب 15)
ظ- جان به مثابة افعی است.
وجه شبه: باقدرت و نیرومند بودن
جان سالک وقتی مورد لطف حضرت حق قرار میگیرد به چنان قدرتی دست مییابد که گویی تبدیل به افعی شده است:
جان من همچون عصا چون دستبوس او بیافت
|
|
پس چو موسی درفکندش جان کنون افعی است آن
|
(غزل 1975: باب 6)
در جدول (1) و (2) به طور خلاصه بسامد حوزههای مقصد مختلف عینی شیده با حوزه مبدأ مار و بسامد تعمیمهای چندمعنایی مختلف ارائه شده است. با توجه به نمونههای بررسی شده و جدولهای (1) و (2)، تنوعِ به کارگیری «حوزههای مقصد مختلف برای «اژدها»، «مار» و متعلقات آنها در غزلهای مولوی 24 نوع و تنوع در بهکارگیری «تعمیمهای چندمعنا» 25 نوع است. این تنوع کاربرد، نشاندهندۀ نوگرایی مولوی در استفاده از یک مشبهبه برای حوزههای مقصد مختلف است. وی به خوبی قادر است با توجه به تجارب گوناگونی که از یک پدیده دارد از یک تصویر در بافتهای مختلف، جهت نمایاندن مفاهیم متنوع و گاه متضاد استفاده کند.
جدول (1): بسامد حوزههای مقصد مختلف عینی شده با حوزۀ مبدأ مار
ردیف
|
مشبه
|
مشبهبه
|
بسامد
|
1
|
معشوق/ خدا
|
اژدها، مار، ثعبان و افعی
|
3
|
2
|
گرفتار در بلایا
|
"
|
2
|
3
|
جهان
|
"
|
5
|
4
|
بلا، خطر، غم، رنج و سختی
|
"
|
8
|
5
|
نفس/ نفسانیات و شرّ و بدی
|
"
|
16
|
6
|
هجران
|
"
|
2
|
7
|
زبان/ سخن
|
"
|
3
|
8
|
امل
|
"
|
1
|
9
|
سیم و زر و تعلّقات دنیا
|
"
|
2
|
10
|
عدم یا نیستی، خزان و شب
|
"
|
4
|
11
|
غذا
|
"
|
2
|
12
|
آب
|
"
|
1
|
13
|
عشق/ عاشق
|
"
|
3
|
14
|
انسان (مرید، سالک، مخاطب) و متعلّقات و اوصاف او
|
"
|
39
|
15
|
امید به غیرخدا و ناامیدی
|
"
|
2
|
16
|
نگهبان و مانع
|
"
|
3
|
17
|
موش
|
"
|
1
|
18
|
جام می
|
"
|
1
|
19
|
آهو
|
"
|
1
|
20
|
باطن
|
"
|
6
|
21
|
چوب (نماد جسم)
|
"
|
3
|
22
|
حقیقت
|
"
|
1
|
23
|
عنایت حق
|
"
|
1
|
24
|
جان
|
"
|
1
|
منبع: یافتههای پژوهش
جدول (2): بسامد تعمیمهای چندمعنایی مختلف
ردیف
|
وجه شبهها
|
بسامد
|
1
|
نابودگری و خطرناکی
|
25
|
2
|
بیقراری و اضطراب داشتن
|
8
|
3
|
مانع بودن
|
5
|
4
|
رنج و عذاب داشتن
|
8
|
5
|
ناپسند، پلید، شرور و در بند تعلّقات بودن
|
16
|
6
|
هیجان داشتن و مضطرب بودن
|
6
|
7
|
حرکت و تکاپو داشتن
|
34
|
8
|
غافل بودن و تلاش نداشتن
|
2
|
9
|
رام و مطیع بودن
|
2
|
10
|
زندگی و مرگ (خطر و منفعت) را توأمان داشتن
|
1
|
11
|
متواضع بودن
|
1
|
12
|
دون همّت بودن
|
1
|
13
|
نیرومندی
|
5
|
14
|
غیریّت و نامحرم بودن
|
2
|
15
|
موذی و آزارنده بودن
|
30
|
16
|
ساکن ظلمت بودن
|
1
|
17
|
عاری از تعلّقات بودن
|
2
|
18
|
بیاستعداد بودن
|
1
|
19
|
بیحاصل بودن
|
1
|
20
|
سر را به باد دادن
|
1
|
21
|
خسیس بودن
|
1
|
22
|
ظاهر زیبا و باطنی زشت و خطرناک داشتن
|
2
|
23
|
فتنهجو وآشوبگر بودن
|
1
|
24
|
بلعیدن و جهانخوار بودن
|
2
|
25
|
اعجابانگیز بودن
|
1
|
منبع: یافتههای پژوهش
نتیجهگیری
مولوی در اشعار خود از هر بستری برای ارائۀ افکارش استفاده کرده است. استفاده از شناخت عموم نسبت به حیوانات در جهت تفهیم مفاهیم انتزاعی نیز اقدامی در همین زمینه است. تنوع قابل توجه وی در بهکارگیری مشبههای مختلف برای مشبهبه یکسان از روح نوگرا و تجارب فردی حکایت میکند. وی مشبه «خدا، انسان، نیستی و خزان و شب، هجران، مانع، امیدواری، ناامیدی، حرکت و تلاش، بیحاصلی، عشق و عاشق، آب، غذا، جهان، گرفتار در بلایا، بلا، خطر، غم، رنج و سختی، نفس و نفسانیات، زبان/ سخن، امل، سیم و زر و تعلقات، موش (نماد سالک)، جام می، آهو، باطن، چوب (نماد جسم)، حقیقت، عنایت حق و جان» را به مشبهبه «مار» تشبیه کرده و از این راه این مفاهیم را به مخاطب تفهیم کرده است. این تنوعِ مشبه در نوع خود منحصر به فرد است.
مولوی همچنین وجهشبههای «نابودگری، بیقراری و اضطراب داشتن، مانع بودن، رنج و عذاب داشتن، ناپسند، پلید، شرور و در بند تعلقات بودن، تهیج داشتن، حرکت و تکاپو داشتن، غافل بودن و تلاش نداشتن، رام و مطیع بودن، زندگی و مرگ (خطر و منفعت) را توأمان داشتن، متواضع بودن، دون همت بودن، نیرومندی، غیر و نامحرم بودن، آزارنده بودن، ساکن ظلمت بودن، عاری از تعلقات بودن، بیاستعداد بودن، بیحاصل بودن، سر را به باد دادن، خسیس بودن، ظاهر زیبا و باطنی زشت و خطرناک داشتن، فتنهجو و آشوبگر بودن، بلعیدن و جهانخوار بودن، اعجابانگیز بودن» را بین مشبههای یاد شده با مشبهبه «اژدها»، «مار» و متعلقات آنها پیدا کرده است.
دربارۀ تناسب مشبهها و مشبهبه در تصاویر یاد شده، میتوان گفت که تناسب بین این دو طرف تصویر رعایت شده است؛ اما نکتۀ قابل توجه آن است که مولوی جهات مثبت و منفی مشبه را با مشبهبه یکسانی نشان میدهد. بهعنوان مثال، مشبهبه «اژدها» در غزلهای مولوی هم برای تفهیم معنای مثبت ازجمله ملموس کردن اقتدار معنوی شمس و هم برای نمایاندن موذی و خطرناک بودن باطن انسان آلوده به نفسانیات به کار گرفته شده است.
با توجه به جدول (2) نکتۀ مهم دیگری که به دست میآید، آن است که تجارب و پیشینۀ شناختیِ مفاهیم اسلامی- ایرانیِ مولوی نسبت به سایر مفاهیم ذهنی و شناختی او تأثیر بیشتری در نمود زبانی وی داشته است. براساس همین جدول بیشترین بسامد در وجه شبه تصاویر بررسی شده با مجموع 113 مورد شامل دیدگاه منفی دربارۀ «اژدها»، «مار» و متعلقات آنها میشود که میتواند ریشه در اطلاعات اساطیری و دینی مولوی داشته باشد؛ زیرا در روایات اسلامی تمثیلهایی که با این تصویر آمده است بیشتر بُعد منفی آنرا مطرح کردهاند؛ همچنین است در داستانهایی همچون اخراج حضرت آدم از بهشت که «مار» نیز در آن نقش دارد. در کنار بسامد بالای تلقی منفی از مار، وجه شبههای حاوی دیدگاه مثبت از مار نیز با 45 مورد بسامد قابل توجهی دارند. میتوان گفت که این قبیل تصاویر نیز ریشه در اطلاعاتی دارند که مولانا از اعتقادات هندیان و اساطیر آنها در اختیار داشته است، اما نکتۀ مهم آن است که مولانا حتی به این اعتقادات نیز رنگ و بوی اخلاقی و اسلامی داده است.