- مقدمه
زبان عربی زبان رسمی 22 کشور دنیاست و حدود 280 میلیون گویشور بومی دارد. این زبان یکی از زیرشاخههای زبان سامی است که خود، زیرمجموعۀ زبانهای آفریقاییـآسیایی است. در تقسیمبندی سنتی سامی، زبان عربی جزو زبانهای جنوبی تلقی میشد و با زبانهای اتیوپیایی و عربی جنوبی در یک دسته قرار داشت. یکی از دلایل این تقسیمبندی وجود جمع درونی[1] بود (مثل کتاب/کتب). در دهۀ 1970، هیتزرون[2] عربی را، بههمراه زبانهای آرامی[3] و کنعانی[4]، در زیرمجموعۀ سامی مرکزی[5] قرار داد (Procha´zka, 2009: 42).
پرکاربردترین زبان عربی امروزی عربی معیار است که با نام عربی فصیح نیز شناخته میشود. عربی معیار تنها قالب رسمی عربی است که در تمام اتحادیۀ عرب و برخی دیگر از کشورهای خاورمیانه و کشورهای شمال آفریقا به کار میرود. عربی معیار، همچنین، بهصورت محاورۀ رسمی کاربرد دارد. با توجه به گستردگی جغرافیایی، زبانهای عربی دیگری هم وجود دارند که بسیاری از آنها برای دیگر گویشوران عربزبان بهسختی قابلفهم است. قرآن اساس عربی معیار را تشکیل میدهد و در سازمانهای آموزشی، محل کار و رسانهها استفاده میشود، اما اغلب گویشوران تحصیلکردۀ عربزبان، زبان عربی معیار را به کار میگیرند. لازم به ذکر است که بیشتر زبانهای عربی منطقه فقط صورت شفاهی دارند و صورت نوشتاری ندارند. زبان عربی معیار هم بهصورت شفاهی و هم بهصورت نوشتاری به کار میرود و در زمینههای تجاری، رسانهای و دولتی، مدارس و دانشگاهها مورد استفاده قرار میگیرد. در این پژوهش، منظور از زبان عربی، زبان عربی معیار است و همۀ مثالهای بهکارگرفتهشده برای تحلیل ردهشناسی از این زبان استخراج شده است.
این پژوهش، در چهارچوب نظری ردهشناختی معرفیشده از سوی گرینبرگ[6] (1963)، پایهریزی شده است و به این منظور، مقالۀ درایر[7] (1992)، بهعنوان زمینهای مناسب جهت توصیف، تحلیل و تبیین ردهشناختی زبان عربی، مد نظر قرار گرفته است. برایناساس، میتوان نحو زبانها را در چهارچوب مطالعات ردهشناختی، مورد بررسی قرار داد و الگوها و ویژگیهای ردهشناختی آنها را در این حوزه تبیین و توصیف کرد.
- مبانی نظری
ردهشناسی[8] عبارت است از مطالعۀ الگوهایی که بهصورت نظاممند، در زبانها رخ میدهند (Croft, 1990). کامری[9] (1989) معتقد است که یکی از مؤلفههای بنیادی در ردهشناسی زبان، ترتیب واژه است. به دیگر سخن، ردهشناسی ترتیب واژه بر اساس تعداد محدودی مؤلفۀ زبانی بنا نهاده شده است که میتوان بهعنوان نمونه، از مؤلفۀ توالی سازههای گروه اسمی، مؤلفۀ توالی سازههای اصلی جمله (مفعول، فعل) و مؤلفۀ توالی هستۀ اسمی و بند موصولی نام برد. کامری (1989) یادآور میشود که اگرچه اینگونه مؤلفههای زبانی از یکدیگر مستقل هستند، میتوان به لحاظ آماری، بین مؤلفههای مذکور نوعی همبستگی ایجاد کرد. در این راستا، درایر (1992) در مقالۀ خود با عنوان «همبستگیهای ترتیب واژه گرینبرگی»[10]، به بررسی همبستگی بین ترتیب فعل و مفعول از یک طرف و ترتیب جفتهای خاصی از عناصر دستوری از طرف دیگر پرداخته است. او، برای اشاره به این جفتها، از اصطلاح «جفتهای همبستگی»[11] استفاده و آنها را به این صورت تعریف میکند: اگر توالی یک جفت عنصر x و y، بهترتیب، با توالی فعل و مفعول همبستگی نشان دهد، آنگاه جفت x و y یک جفت همبستگی خوانده میشود و در این جفت همبستگی، x همالگو با فعل[12] و y همالگو با مفعول[13] دانسته میشود. بهعنوان نمونه، در زبانهای دارای ترتیب مفعولـفعل (OV)، تمایل به استفاده از پساضافه[14] است و زبانهای دارای ترتیب فعلـمفعول (VO) تمایل به استفاده از پیشاضافه[15] دارند؛ بنابراین، میتوان گفت که جفت <حرف اضافه (شامل پیشاضافه و پساضافه) و گروه اسمی> جفت همبستگی است و در این جفت، حروف اضافه همالگو با فعل و گروههای اسمی همراه آن حروف اضافه، همالگو با مفعول هستند (Dryer, 1992: 82). درایر (1992)، در مقالۀ یادشده، 23 جفت همبستگی به دست داده است و برای هر مورد، یک جدول مستقل[16] ارائه کرده است. همچنین، دبیرمقدم (1392) نیز در چهارچوب مقالۀ یادشدۀ درایر، به بررسی ردهشناختی تعدادی از زبانهای ایرانی پرداخته است.
- ردهشناسی ترتیب واژهها در زبان عربی
برخلاف زبانهای دیگر مانند زبانهای ایرانی، در زبان عربی، تحلیل ردهشناختی جدی صورت نگرفته است. بهعنوان نمونه، دبیرمقدم (1392) با استفاده از 18 مؤلفه که در درایر (1992) ذکر شده بود و 6 مؤلفۀ دیگر که وی از پایگاه دادههای درایر به آن افزوده است، مؤلفههایی 24گانه تشکیل داده و بر اساس آنها، به بررسی زبانهای ایرانی پرداخته است. در مقالۀ درایر (1992)، 23 مؤلفه برای بررسی زبانها معرفی شده که دبیرمقدم (1392) 5 مورد از آنها را، با این استدلال که در زبان فارسی این مؤلفهها کاربرد ندارند، حذف کرده است. در همین راستا، نگارنده در این پژوهش، علاوه بر 23 مؤلفۀ درایر (1992)، 6 مؤلفهای را که دبیرمقدم به پایگاه دادههای درایر اضافه کرده است، برای بررسی زبان عربی به کار میگیرد. مجموع این مؤلفهها، بعد از نادیدهگرفتن چهار مؤلفه (دومؤلفه از 23 مؤلفة درایر و دومؤلفه از 6 مؤلفة دبیرمقدم) که در عربی صادق نیستند، به 25 عدد میرسد که در ادامه، بهترتیب معرفی میشوند. چهار مؤلفۀ یادشده عبارتاند از: الف) توالی فعل اصلی و فعل کمکی نفی؛ ب) توالی اسم جمع و اسم؛ ج) توالی اسم و تکواژ آزاد ملکی؛ د) توالی وند منفیساز و فعل.
3ـ1. مؤلفۀ شماره 1: نوع حرف اضافه (پیشاضافه یا پساضافه؟)
به حروف اضافه، در زبان عربی، حروف جر گفته میشود. در زبان عربی، اسم در سه حالت مجرور میشود: الف) اگر قبل از آن حرف جر آمده باشد؛ ب) اگر مضافالیه باشد؛ ج) اگر بعد از اسم مجرور بیاید. حروف جر در عربی را میتوان به چهار دسته تقسیمبندی کرد: دستۀ اول، حروفی که با اسم و ضمیر ظاهر میشوند، مانند «من»، «إلی»، «عن»، «علی»، «فی»، «لـ» و «بـ». دستۀ دوم، حروفی که فقط با اسم ظاهر میشوند، مانند «حتی»، «کـ»، «و»، «تـ»، «رب»، «مذ» و «منذ». حروف اضافه در زبان عربی، در همۀ ساختهای زبانی، پیش از وابستۀ خود قرار میگیرند. بهعبارتدیگر، همۀ حروف اضافۀ زبان عربی پیشاضافه هستند. در یک تقسیمبندی، میتوان پیشاضافههای عربی را به دو نوع آزاد و وابسته تقسیم کرد. حروف اضافۀ «من»، «الی»، «عن»، «علی» و «فی» در جملههای (1) تا (6) پیشاضافههای آزاد هستند و حروف اضافۀ «لـ» و «بـ» در جملههای (7) و (8)، از لحاظ آوایی، به متمم خود متصل میشوند. در زبان عربی حروف اضافه همگی پیشاضافهاند. مثالهای زیر نمونههایی از کاربرد حروف اضافه در زبان عربی را نشان میدهند:
من: min
1) عاد من المدرسة.
ʕa:da min al-madrasa
مدرسه-ح. ت از برگشت
از مدرسه برگشت.
إلی: ʔila
2) ذهب إلی المدرسة.
ðahaba ʔila al-madrasa
مدرسه- ح.ت به رفت
به مدرسه رفت.
عن: ʕan
3) أنت تتحدث عن المسرح.
ʔanta tataħadaθu ʕani al-masraħ
نمایش- ح.ت از حرف میزنی تو
تو از نمایش حرف میزنی.
4) ابتعد عن الحائط.
ʔibtaʕada ʕani al-ħa:ʔitˠ
دیوار-ح ت از فاصله گرفت
از دیوار فاصله گرفت.
علی: ʕala
5) اعتدل الفرسان علی صهوات أفراسهم.
ʔiʕtadala al-fursanu ʕala sˠahwati ʔafrasihim
اسب پشت بر سواران-ح. ت نشست
سواران بر پشت اسبها نشستند.
فی: fi
6) ماذا تفعلون فی هذه الساعة من اللیل؟
maða tafʕalu:na fi: haðihi al-saʕati mina al-lai:li
شب ح.ت از ساعت-ح. ت این در میکنید چه
در این ساعت شب چه میکنید؟
لـ : li
7) نبرتها لا تدع مجالا للشک فی صدقها.
nabratuha: la: tadaʕu madʒa:lan lilʃaki fi: sidqiha
صدقش در برای تردید مجالی نمیگذارد لحنش
لحنش مجالی برای تردید در صدقش نمیگذارد.
بـ : bi
8) کان علی علم برغبته.
ka:na ʕala: ʕilmin biraɣbatihi
از-رغبت-او مطلع بود
از رغبت او مطلع بود.
3ـ2. مؤلفۀ شمارۀ 2: توالی هستۀ اسمی و بند موصولی (هستۀ اسمی پیش از بند موصولی یا پس ازآن؟)
در زبان عربی، جملۀ موصولی دو شرط دارد:
- جمله خبری باشد و احتمال صدق یا کذب آن وجود داشته باشد.
- دارای ضمیر (مرجعدار) به اسم موصول (هسته اسمی) برگردد و مطابقه با آن در مفرد و مثنی و جمع و مذکر و مؤنث داشته باشد (حسنی مغالسة، 1997: 113).
در زبان عربی، بند موصولی بهوسیلۀ اسم موصول ساخته میشود. اسم موصول اسمی است که معنی آن بهوسیلۀ جملۀ بعد از آن مشخص میشود و این جمله «صلۀ موصول» نامیده میشود (قطریب، 1994: 57). به نظر میرسد در زبان عربی، وابستۀ اسم موصول، یعنی بند موصولی، پس از آن قرار میگیرد. در زبان عربی، اسمهای موصول به دو نوع عام و خاص تقسیم میشوند. نوع عام و خاص بر دو جنس مذکر و مؤنث دلالت دارد که به نوبۀ خود، هرکدام به اعداد مفرد، مثنی و جمع قابل ارجاع هستند. اسمهای موصول در جدول (1) آورده شدهاند:
جدول 1. اسمهای موصول در زبان عربی
عمومی
|
|
مذکر
|
مؤنث
|
|
مفرد
|
الذی
|
al-laði:
|
التی
|
al-lati:
|
معادل فارسی
(که)
|
مثنی
|
اللـّذان
|
al-laðani
|
اللـّـتان ِ
اللـّتـَیـْن
|
al-lata:ni
al-latai:ni
|
جمع
|
الـّیینَ
|
al-laði:na
|
اللاتی
اللـّواتی
|
al-la:ti:
al-lawa:ti:
|
خصوصی
|
برای انسان
|
برای غیرانسان
|
مَـن (کسی که، که) man
|
ما (چیزﻯ که، که)ma:
|
9) الرجل الذی کان یتحدث معک البارحة.
Al-raʤulu al-laði: ka:na jatahadaθu maʕaka al-ba:riħa
دیروز-ح. ت با تو صحبت میکرد که مردی- ح.ت
مردی که دیروز با تو صحبت میکرد.
10) احترم من هو أکبر منک.
ʔiħtarim man huwa ʔakbaru minka
از تو بزرگتر او کسی که احترام بگذار
به کسی که از تو بزرگتر است، احترام بگذار.
همان گونه که در جملههای (9) و (10) مشخص است، در زبان عربی، بند موصولی پس از هسته اسمی قرار میگیرد.
3ـ3. مؤلفۀ شمارۀ 3: توالی مضاف و مضافالیه (مضاف پیش از مضافالیه یا پس از آن؟)
اضافه یعنی اضافهکردن اسم به اسمی دیگر. در زبان عربی، اضافه بر دو نوع است؛ نوع اول اضافۀ معنوی یا اضافۀ محض است. این نوع اضافه به مضاف معنی مشخص میافزاید؛ یعنی معنی تعریف یا تخصیص به مضاف میدهد، مانند «قول الحکماء = گفتۀ حکیمان» و «کتاب تاریخ = کتاب تاریخ». این نوع اضافه به تقدیر حرف اضافه از چهار حرف است:
لـ= برای: کتاب صدیق = کتاب دوست؛ یعنی کتاب لصدیق= کتاب برای دوست
من = از: باب حدید = در آهنی؛ یعنی دری از آهن
فی = در: سفر اللیل = مسافرت شب؛ یعنی سفر فی اللیل = مسافرت در شب
کـ = مثل: سواد اللیل = سیاهی شب؛ یعنی سواد کاللیل = سیاه مثل شب
نوع دوم اضافۀ لفظی یا اضافۀ غیرمحض است. در این نوع اضافه، مضاف یک وصف است که به وقوع و رخدادن حادثه در زمان حال یا آینده یا استمرار آن دلالت میکند، مانند «محارب العدو= مقاوم دشمن» (محارب: اسم فاعل است) (حسنی مغالسة، 1997: 365). دادههای زبان عربی نشان میدهند که در این زبان، همیشه مضاف پیش از مضافالیه قرار میگیرد؛ به عبارت بهتر، هسته پیش از وابسته قرار میگیرد. واحدهای زبانی «والد» و «معجم» در جملههای (11) و (12) مضاف هستند و وابستههای آنها، «احمد» و «النحو»، پس از آنها قرار گرفتهاند.
11) والد احمد.
Wa:lidu ʔaħmad
احمد پدر
پدر احمد.
12) معجم النحو.
moʕʤamu al-nahw
نحو- ح.ت فرهنگ
فرهنگ نحو.
3ـ4. مؤلفۀ شمارۀ 4: توالی صفت و مبنای مقایسه (صفت پیش از مبنای مقایسه یا پس از آن؟)
در زبان عربی، صفت و مبنای مقایسه زیر بند اسم تفضیل (برتری) معرفی میشود. در تعریف آن، آمده است که اسم تفضیل به هر وصفی بر وزن «افعل» اطلاق میشود که بر دو چیز مشترک در یک صفت دلالت کند و یکی از آن دو بر دیگری برتری داشته باشد. اسم تفضیل همیشه مفرد مذکر است و بعد از اسم تفضیل حرف جر (من) میآید که مبنای مقایسه را مجرور میکند (عید، 1975). در زبان عربی، در ساختهای بینشان، صفت پیش از مبنای مقایسه قرار میگیرد. مانند جملۀ (13) که در آن، صفت «أکبر من» پیش از مبنای مقایسه، یعنی «حسن»، قرار گرفته است. هرچند در این زبان، در موارد نشاندار، مبنای مقایسه پیش از صفت نیز میآید، مانند جملۀ (14).
13) أکبر من حسن.
ʔakbaru min ħasan
حسن از بزرگتر
14) من حسن أکبر.
min ħasan ʔakbaru
بزرگتر حسن از
3ـ5. مؤلفۀ شمارۀ 5: توالی فعل و گروه حرفاضافهای (گروه حرفاضافهای پیش از فعل میآید یا پس از آن؟)
در زبان عربی، فعل پیش از گروه حرفاضافهای میآید و در نتیجه، در این مشخصه هسته پیش از وابسته میآید. در جملۀ (15)، فعل «نام» قبل از گروه حرفاضافهای «علی الارض» قرار گرفته است.
15) نام احمد علی الارض.
na:ma ʕahmad ʕala: al-ʔardˠ
زمین- ح.ت روی احمد خوابید
احمد [روی زمین] خوابید.
3ـ6. مؤلفۀ شمارۀ 6: توالی فعل و قید حالت (قید حالت پیش از فعل میآید یا پس از آن؟)
قید حالت در زبان عربی زیر بند حال معرفی میشود؛ یعنی اسمی مشتق است و حالت صاحب آن را در حال وقوع فعل تبیین میکند، مانند: «هجم الأسد غاضبا = شیر خشمگین حمله کرد». همچنین، قید حالت حالت فاعل یا مفعول از طرف مفهوم یا لفظ یا هر دو را تبیین میکند و عامل آن فعل یا شبه فعل یا معنای آن است؛ شرط آن این است که نکره باشد و صاحب آن معرفه، مانند: «اقبل احمد ضاحکا/ احمد خندان آمد» (قطریب، 1994 :247). همان گونه که در جملۀ (16) مشخص است، فعل «رکض» قبل از قید حالت «بطیئا» ظاهر شده است؛ بنابراین، در زبان عربی، قید حالت پس از هستۀ خود، یعنی فعل، قرار میگیرد.
16) رکض بطیئا
rakadˠa batˠi:ʔan
آهسته دوید
او آهسته دوید.
3ـ7. مؤلفۀ شمارۀ 7: توالی فعل اسنادی و گزاره/ مسند (گزاره/ مسند پیش از فعل اسنادی میآید یا پس از آن؟)
در زبان عربی، فعلهای ناقص «کان»، «صار»، «لیس»، «ظل»، «أصبح»، «أمسی»، «أضحی» و آنچه به معنی آن میآید معادل فعل اسنادی هستند. افعال ناقص مبتدا را رفع میدهند، از باب تشبیه به فاعل که در واقع اسم است و مجازاً فاعل نامیده میشود. افعال ناقص خبر را نصب میدهند، از باب تشبیه به مفعول که در واقع خبر است و مجازاً مفعول نامیده میشود. بهعنوان نمونه، «کان» مبتدا را مرفوع و خبر را منصوب میکند، درحالیکه اسم و خبر را خبر برای خود قرار میدهد: «کان أحمد سعیدا = أحمد سعید بود». «ظل»، به معنی «در تمام طول روز بود» همانند «کان» است. سه فعل «أضحی»، «أصبح» و «أمسی» به معنی «شد» و بهترتیب، برای ورود در ظهر و صبح و شب است. یکی دیگر از افعال ناقص، «صار=گردید/ شد»، بر تحول و دگرگونی دلالت دارد، مانند: «صار تمیم امیرا = تمیم امیر شد». «لیس» نیز برای نفی مفهوم و مضمون جمله آورده میشود (ابن عقیل، 1389).
در زبان عربی، فعلهای ناقص «کان»، «صار» و «لیس» اسنادی هستند. وابستههای این فعلها در جایگاه پیش از مسند قرار میگیرند، مانند جملههای (17) تا (21). لازم به یادآوری است که در جملۀ (17)، فعل اسنادی ظاهر نشده است، اما در بعضی جملات دیگر، مانند (18) تا (21) تظاهر مییابد.
17) هو معلم.
Huwa moʕalimun
معلم او
او معلم است.
18) هو یکون معلما.
Huwa jaku:nu moʕalimun
معلم است او
او معلم است.
19) هو کان معلما.
Huwa Ka:na moʕaliman
معلم بود او
او معلم بود.
20) هو صار معلما.
Huwa sˠa:ra moʕaliman
او شد معلم
او معلم شد.
- هو لیس معلما.
Huwa lajsa moʕaliman
معلم نیست او
او معلم نیست.
3ـ8. مؤلفۀ شمارۀ 8: توالی فعل «خواستن» و فعل بند پیرو (فعل خواستن پیش از فعل بند پیرو میآید یا پس از آن؟)
جملۀ (22) نشان میدهد که در زبان عربی، فعل بند پیرو پس از فعل خواستن تظاهر مییابد.
22) هو یرید أن [یذهب].
Huwa juri:du ʔan jaðhab
برود که میخواهد او
او میخواهد که [برود].
3ـ9. مؤلفۀ شمارۀ 9: توالی موصوف و صفت: صفت پیش از موصوف میآید یا پس از آن؟)
صفت، در اصطلاح نحوی، تابع است؛ یعنی اسمی که از ماقبل خود (موصوف) در حرکات و اعراب و احکام تبعیت میکند و در اعراب، مفرد و جمع، مذکر و مؤنث و... مطابقت میکند. در عربی، چند نوع صفت وجود دارد که بالاترین بسامد مربوط به اسم مشتق است، مانند اسم فاعل (رجل شاعر= مرد شاعر)، اسم مفعول (سلوک محمود= رفتار خوب)، صفت مشبه به اسم فاعل (خلق کریم= خوی خوب)، اسم تفضیل (کتاب أوسع شرحا= کتاب با شرح گستردهتر)، نسبت (عربی) و توصیف کار و شغل (خیاط)، و توصیف بهوسیلۀ مصدر (رجل صدق = مرد راستگو) (قطریب، 1994: 236).
در گروه اسمی موجود در جملۀ (23) که در آن موصوف هسته خود را توصیف میکند، موصوف پیش از صفت تظاهر یافته است.
23) المرأة الودودة.
Al-marʔatu al-wadu:da
مهربان- ح.ت زن- ح.ت
زن مهربان.
3ـ10. مؤلفۀ شمارۀ 10: توالی صفت اشاره و اسم (صفت اشاره پیش از اسم میآید یا پس از آن؟)
در زبان عربی، صفت اشاره زیر بند اسم اشاره معرفی میشود و در تعریف آن، آمده است که اسم اشاره عبارت است از اسمی که چیزی که به آن اشاره دارد را مشخص میکند. در زبان عربی، اسم اشاره به دو نوع تقسیم میشود:
1ـ مشارٌالیه از نظر مفرد و جمع و تثنیه و مذکر و مؤنث و عاقل یا غیرعاقل رعایت میشود:
- مفرد مذکر عاقل و غیرعاقل: ذا، ذاء، ذائه، ذاؤه، ألک (برای دور)، أی؛ از این میان، فقط «ذا» امروزه استفاده میشود (ذا استاذ ماهر= این استاد ماهر است).
- مفرد مؤنث عاقل و غیرعاقل: ذی، ذهْ، ذهِ، ذات، تا، تی، تهْ، تِهِ. (ذی الشجرة مثمرة= این درخت مثمر است).
- مثنی: هذان، ذان، هذین، هاتین، هاتان. (هاتان الهرتان جمیلتان = این دو گربه قشنگ هستند).
- جمع مطلق عاقل و غیرعاقل مؤنث و مذکر: أولاء، هؤلاء (هؤلاء الطلاب = این دانشجویان).
2ـ مشارٌالیه، از نظر دوری یا نزدیکی یا میانجیبودن آن در بین دوری و نزدیکی، رعایت میشود.
اسمهای اشارۀ ذکرشده در بالا، همگی، به نزدیکی مشارٌالیه دلالت میکنند؛ اما بعضی از اسمهای اشاره به «توسط» یا «وسط بودن» مشارٌالیه دلالت میکنند، مانند «ک» در «ذاک»، «ذانک»، «أولئک»، «تیک» و «ذیک». گاه اسمهای اشاره قبل از «ک» برای دلالت بر دوری میآیند، مانند «هنالک» در جملۀ «فی أفریقیا هنالک الحرارة مرتفعة جداً: در افریقا آنجا گرما خیلی بالا است» (فوال بابستی، 1992: 99). در زبان عربی، صفت اشاره میتواند پیش یا پس از اسم واقع شود، مانند دو جملۀ (24) و (25).
24) المرأة تلک.
Al-marʔa tilka
آن زن- ح.ت
25) تلک المرأة.
tilk Al-marʔatu
زن- ح.ت آن
3ـ11. مؤلفۀ شمارۀ 11: توالی قید مقدار و صفت (قید مقدار پیش از صفت میآید یا پس از آن؟)
در زبان عربی، توالی قید مقدار و صفت توالی آزاد است. بهعبارتدیگر، میتوان قید مقدار را قبل یا بعد از صفت قرار داد. برای نمونه، قید مقدار «جد» میتواند پیش از «عظیم» به کار رود، مانند جملههای (26) تا (29).
26) کبیر جداً.
Kabi:run ʤiddan
بسیار بزرگ
27) جدّ کبیر.
ʤiddu Kabi:r
بزرگ بسیار
28) عظیم جدا.
ʕaðˠi:mun ʤiddan
بسیار بزرگ
29) جدّ عظیم.
ʤiddu ʕaðˠi:m
بزرگ بسیار
3ـ12. مؤلفۀ شمارۀ 12: توالی فعل اصلی و ادات نفی (ادات نفی پیش از فعل میآید یا پس از آن؟)
بیست و چهارمین مؤلفهای که دبیرمقدم (1392)، برای بررسی ترتیب واژه در زبانهای ایرانی، بر اساس رویکرد درایر (1992) پیشنهاد میدهد «توالی وند منفیساز و ستاک فعل» است. در زبان عربی، این عنوان باید به توالی ادات منفیساز و فعل تغییر کند، چراکه برخلاف زبانهای ایرانی، از جمله فارسی، که از وند برای ساختهای منفی استفاده میکنند، در زبان عربی، این مسئولیت به عهدۀ تکواژهای آزادی مانند «لا»، «ما»، «لم» و «لن» است. دبیرمقدم مؤلفة اخیر را از فهرست 24 گانۀ خود حذف کرده است، با این توضیح که برای زبان فارسی صادق نیست. از این روی، در مقالۀ حاضر، مؤلفۀ شمارۀ (12)، یعنی توالی وند منفیساز و ستاک فعل، از رویکرد دبیرمقدم (1994) حذف میشود و بهجای آن، توالی فعل اصلی و ادات نفی اضافه میشود.
عطیة (2007: 180) استدلال میکند که نفی در زبان عربی، بر ضد ایجاب است و بهوسیلۀ چندین ادات انجام میشود که در ادامه ارائه میشوند. در زبان عربی، دو روش برای نفی وجود دارد؛ روش اول نفی صریح است که از طریق ادات نفی انجام میشود. ادات نفی در عربی عبارت است از: «ما»، «إن»، «لا»، «لم»، «لما»، «لن»، «لـ»، «لیس»، «لات» و «غیر»:
لـ: وندی است با فعل مضارع به کار میرود و بر نفی تأکید میکند. این موضوع به شرطی است که قبل از آن، ادات نفی آمده باشد؛ به همین دلیل، آن را بهعنوان ادات نفی در نظر نمیگیریم.
ما: ادات نفی برای فعل مضارع، ماضی و جملۀ اسمی است.
إن: ادات نفی برای فعل مضارع و ماضی است.
لما: ادات نفی برای فعل مضارع است (برای نفی رخداد) که در زمان ماضی اتفاق افتاده.
لن: ادات نفی برای مضارع است و وقوع فعل در آینده را منفی میکند.
لیس: برای نفی جملۀ اسمی به کار میرود.
لات: همانند «لیس» عمل میکند.
لا: برای نفی ماضی و مضارع کاربرد دارد.
غیر: برای نفی اسم بعد از آن است.
روش دوم را نفی ضمیمه (ضمنی) میگویند که از طریق بافت فهمیده میشود (استفهام یا شرط):
استفهام: (هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون).
شرط: (لو نشاء جعلناه أجاجا) (الواقعه 7).
در زبان عربی، از تکواژهای آزاد منفیساز «لا»، «ما»، «لم» و «لن» استفاده میشود که همیشه در جایگاه قبل از فعل قرار میگیرند، مانند جملات (30) تا (33).
30) لم أقرأ.
lam ʔaqraʔ
نخواندم.
31) لن أرکض.
lan ʔarkudˠ
نخواهم دوید.
32) لا أسمع.
la ʔasmaʕu
نمیشنوم.
33) ما رمیتُ.
ma: ramai:tu
پرت نکردم.
3ـ13. مؤلفۀ شمارۀ 13: توالی فعل اصلی و ادات زمانـنمود (ادات زمانـنمود پیش از فعل میآید یا پس از آن؟)
در زبان عربی، از ادات «قد» برای نمود کامل و «سوف» برای نمود ناقص استفاده میشود. نمود از ویژگیهای ساختاری و معناشناختی فعل است که چگونگی انجام فعل را، از نظر نوع به انجام رسیدن آن، بیان میکند؛ یعنی با آغاز، پایان، تداوم، تکرار و درحالانجامبودن آن مرتبط است (Comrie, 1976: 3). مهمترین تفاوت میان زمان دستوری و نمود این است که زمان دستوری زمان ارجاعی یک موقعیت را به زمان گفتار مرتبط میسازد، درحالیکه نمود زمان ارجاعی را به زمان رخداد ربط میدهد. به همین دلیل، کامری (1976: 5) از زمان دستوری با عنوان زمان موقعیت یاد میکند که رخداد را به زمان حال و یا یک نقطۀ دیگر زمانی مرتبط میکند و از نمود با عنوان زمان درونی موقعیت یاد میکند، زیرا با حوزۀ زمانی داخلی رخداد در ارتباط است و نه با یک نقطۀ ارجاعی زمانی. تمایز میان نمود کامل و نمود ناقص، که برگرفته از زبانهای اسلاوی است، امروزه اصلیترین تقسیمبندی نمود در میان زبانهاست. منظور از نمود کامل، کاملشدن عملی است که توسط فعل بیان میشود و نمود ناقص استمرار عمل فعل، بدون مشخصکردن مرزهای پایانی آن است. تعریف گیوون[17] (2001: 288) از این تقسیمبندی بدین شرح است که نمود کامل متمرکز بر پایان و حدومرز فعل است و ارتباط تنگاتنگ با زمان گذشته دارد. نمود ناقص متمرکز بر چیزی غیر از پایان و حدومرز است. همان گونه که در جملات (34) تا (36) مشخص است، در زبان عربی، معیار ادات زمانـنمود قبل از فعل اصلی قرار میگیرد.
34) قد عمل.
Qad ʕamila
کار کرده است (مذکر)
35) هو قد ذهب.
Huwa qad ðahaba
رفته است او
36) هو سوف یذهب.
Huwa sawfa yaðhabu
رفت خواهد او
3ـ14. مؤلفۀ شمارۀ 14: توالی فعل اصلی و فعل کمکی زمانـنمود. فعل کمکی پیش از فعل اصلی میآید یا پس از آن؟)
همان گونه که در مثالهای (37) تا (40) مشخص است، فعل کمکی قبل از فعل اصلی قرار گرفته است.
جدول 2. برگرفته از احمد الطاهر (2015: 94)
کان بهعنوان فعل کمکی
|
کانَ + قد + فَعَلَ
کانَ + فَعَلَ
یکونُ + قد + فَعَلَ
یکونُ + فَعَلَ
|
نمود کامل
|
37) کنت قد تلقیت منها دعوة الی العشاء.
Kuntu qad talaqqai:tu menha: daʕwatan ʔila: alʕa∫a:ʔ
برای شام-ح. ت یک دعوتنامه از او دریافت کرده بودم
یک دعوتنامه برای شام از او دریافت کرده بودم.
38) کنت بدأت قراءتها البارحة.
Kuntu badaʔtu qira:ʔataha: alba:riħa
دیروز-ح. ت خواندنش را آغاز کرده بودم
دیروز خواندنش را آغاز کرده بودم.
39) یکون قد تحول من انسان الی حطام.
jaku:nu qad taħawwala min ʔinsa:nin ʔila: ħutˠa:m
خراب به آدم از تبدیل کرده باشد
از آدم به خراب تبدیل کرده باشد.
40) یکون ترک المفتاح فی المنزل.
jaku:nu taraka almifta:ħa fi: almanzil
خانه در کلید را-ح. ت فراموش کرده باشد
کلید را در خانه فراموش کرده باشد.
افعال کمکی دیگری نیز به صیغۀ فعل (یَفعَل) در زبان عربی اضافه میشوند و برای نمود ناقص به کار میروند، از جمله «کاد» و «أوشک» برای نمود احتمالی ناقص، «بدأ»، «أخذ»، «طفق» و «شرع» برای نمود شروع ناقص، «صار» و «أصبح» برای نمود ناقص آغازی، «ظل» و «مازال» برای نمود استمراری ناقص بهعلاوۀ فعل کمکی «کان».
نمود احتمالی ناقص (کاد/ اوشک + یفعل):
41) تکاد الورده تتفتح.
Taka:du alwardatu tatafattaħ
شکفته شود گل-ح. ت نزدیک است
نزدیک است که گل شکفته شود.
42) کاد الطفل یسقط.
Ka:da altˠiflu jasqutˠ
بیافتد کودک-ح. ت نزدیک بود
نزدیک بود کودک بیفتد.
نمود شروع ناقص (بدأ / أخذ / طفق / شرع + یفعل):
43) أخذ قلبی یخفق.
ʔaxaða qalbi: jaxfiq
میتپد قلبم شروع کرد
قلبم شروع به تپیدن کرد.
نمود ناقص آغازی (صار / أصبح + یفعل):
44) صار یعانی من المرض.
sˠa:ra juʕa:ni: mina almaradˠ
بیماری-ح. ت از رنج میبرد
(تازه شروع کرد که) از بیماری رنج میبرد.
نمود استمراری ناقص (ظل / مازال + یفعل):
45) ما زال یعیش علی شاطئ البحر.
Ma:za:la jaʕi:∫u ʕala: ∫a:tˠiʔi albaħr
دریا-ح. ت لب زندگی میکند هنوز
هنوز لب دریا زندگی میکند.
کان + فعل:
46) کان یلعب فی الساحة.
Ka:na jalʕabu fi: alsaħa
حیاط-ح. ت در بازی میکرد
در حیاط بازی میکرد.
3ـ15. مؤلفۀ شمارۀ 15: توالی ادات استفهام و جمله (ادات استفهام پیش از جمله و در آغاز میآید یا پس از آن و در پایان؟
در عربی، ادات استفهام «أ» و «هل» است. ادات استفهام در زبان عربی ابتدای جمله را به خود اختصاص میدهد، زیرا در عربی، جمله بعد از ادات استفهام میآید (عبدالله، 2017: 112).
در زبان عربی، ادات استفهام همیشه در ابتدای جمله قرار میگیرد، مانند جملات (47) و (48). ادات استفهام در عربی عبارتاند از: «أ»، «هل» و «أیا» (قطریب، 1994: 44).
47) هل ذهب؟
Hal ðahaba
رفت آیا
آیا رفت؟
48) أ ذهب؟
ʔa ðahaba
رفت آیا
آیا رفت؟
3ـ16. مؤلفۀ شمارۀ 16: توالی پیرونمای بند قیدی/ حرف ربط قیدی و بند (حرف ربط بند قیدی پیش از بند میآید یا پس از آن؟)
مثالهای زیر نشان میدهند که در زبان عربی، حرف ربط قیدی یا پیرونمای بند قیدی همیشه پیش از بند قرار میگیرد. در جملات (49) تا (52)، حرفهای ربط قیدی «عندما»، «لما»، «حینما» و «حین» پیش از وابستۀ خود قرار دارند.
49) عندما ذهب.
ʔindama: ðahaba
رفت هنگامی
هنگامی که او رفت.
50) لما ذهب.
Lamma: ðahaba
رفت وقتیکه
51) حینما ذهب.
ħi:nama: ðahaba
رفت وقتیکه
52) حین ذهب.
ħi:na ðahaba
رفت وقتیکه
3ـ17. مؤلفۀ شمارۀ 17: توالی حرف تعریف و اسم (حرف تعریف پیش از اسم میآید یا پس از آن؟)
تنها حرف تعریف در زبان عربی «الـ» است که همواره پیش از اسم ظاهر میشود. شایستۀ ذکر است که تنوین در عربی (ـًــٍــٌ) نشانۀ نکره است. در مثالهای زیر، کلمۀ «کتاب» در دو حالت نکره و معرفه است.
53) کتاب.
kita:b
54) الکتاب.
al kita:b
کتاب-ح. ت
3ـ18. مؤلفۀ شمارۀ 18: توالی فعل و فاعل (فاعل پیش از فعل میآید یا پس از آن؟)
در زبان عربی، در صورت بینشان، فعل پیش از فاعل تظاهر مییابد، مانند جملههای (55) و(56). در این جملهها، فاعلهای «مینا» و «احمد» پس از فعل قرار دارند.
55) أتت مینا.
ʔatat mi:na:
مینا آمد
مینا آمد.
56) نام احمد.
na:ma ʔaħmad
احمد خوابید
احمد خوابید.
3ـ19. مؤلفۀ شمارۀ 19: توالی عدد و اسم (عدد پیش از اسم میآید یا پس از آن؟)
اگر در زبان عربی اسم موردنظر جمع باشد، عدد پیش از معدود قرار میگیرد، مانند جملۀ «اربعه کتب»؛ اما اگر اسم مفرد و تثنیه باشد، نیاز به آوردن عدد نیست، زیرا تصریف اسم آن را نشان میدهد. اگر هم واژههای جداگانهای به تعداد معدود اشاره کنند، آنگاه این واژهها نقش صفتی دارند.
58) کتاب واحد.
kita:bun wa:ħid
یک کتاب
یک کتاب.
57) کتابان اثنان.
kita:ba:ni iθna:n
دو کتاب
دو کتاب.
3ـ20. مؤلفۀ شمارۀ 20: توالی وند زمانـنمود و ستاک فعل (وند زمانـنمود پسوند ستاک فعل است یا پیشوند آن؟)
در زبان عربی، وند زمانـنمود در یک حالت وجود دارد و آن زمانی است که بهجای ادات «سوف» + صیغۀ فعل «یَفعَل» برای آیندۀ طولانی، از وند «سـ» + صیغۀ فعل «یَفعَل» برای آیندۀ نزدیکتر و نمود ناقص استفاده شود.
پیشوند زمان برای ساخت مضارع عبارت است از: «یـ» برای مذکر (مثال 59)، «تـ» برای مؤنث (مثال 60)، «أ» برای اولشخص مفرد مذکر و مؤنث (مثالهای 62 و 61) و «نـ» برای اولشخص جمع (مثال 63).
59) یعمل.
jaʕmalu
کار میکند (مذکر).
60) تعمل.
taʕmalu
کار میکند (مؤنث).
61) أعمل.
ʔaʕmalu
کار میکنم (اولشخص مفرد مذکر ومونث).
62) أرکض
ʔarkudˠu
میدوم (اولشخص مفرد مذکرو مؤنث).
63) نعمل.
naʕmalu
کار میکنیم (اولشخص جمع).
3ـ21. مؤلفۀ شمارۀ 21: توالی وند ملکی و اسم (وند ملکی پس از اسم میآید یا پیش از آن؟)
دبیرمقدم (1392: 118) این مؤلفه را از فهرست مؤلفههایی که برای بررسی ترتیب واژه در زبان فارسی لازم است حذف کرده و بهجای آن، مؤلفۀ «توالی اسم و تکواژ آزاد ملکی» را معرفی کرده است. توجیه وی این است که وند ملکی تنها در زبان فارسی به اسم متصل نمیشود و وقتی صفت به اسم اضافه شود، وند ملکی به کل گروه اسمی، یعنی به صفت، اضافه میشود؛ اما در زبان عربی، وند ملکی همواره به اسم متصل میشود و اضافهشدن صفت این توالی را به هم نمیزند. وند ملکی در زبان عربی بهصورت پسوندی به اسم متصل میشود مانند مثالهای (64) و (65). لازم به ذکر است که اگر صفتی موصوفی را توصیف کند، باز هم این پسوند به موصوف (اسم) متصل میشود، مانند مثال (65).
64) کتابی.
Kitabi:
م- کتاب
کتابم.
65) کتابی الجید.
Kita:b-i:a al-ʤai:jid
خوب -ح. ت م- کتاب
کتاب خوبم.
3ـ22. مؤلفۀ شمارۀ 22: توالی فعل اصلی و فعل(های) کمکی در مفهوم توانستن (آیا فعل «توانستن» پیش از فعل اصلی میآید یا پس از آن؟)
در زبان عربی، فعل کمکی «توانستن» پیش از فعل اصلی میآید، مانند جملۀ (66):
66) أستطیع أن أقرأ.
ʔastatˠi:ʕu ʔan ʔaqraʔ
بخوانم میتوانم
میتوانم بخوانم.
3ـ23. مؤلفۀ شمارۀ 23: توالی متممنما و جملۀ متمم (نشانۀ بند متمم/ پیرو یا همان متممنما در آغاز جملۀ پیرو/ متمم میآید یا در پایان آن؟)
در جملۀ (67)، متممنما (أن) پیش از متمم خود قرار میگیرد:
67) أنا أعلم أنه [سباح].
ʔana: ʔaʕlamu ʔanahu sabba:ħ
شناگر که او میدانم من
من میدانم که [او شناگر است].
3ـ24. مؤلفۀ شمارۀ 24: حرکت پرسشواژه (پرسشواژه در جای اصلی خود میماند یا الزاماً، یعنی بهاجبار، به ابتدای جمله حرکت میکند؟)
در مثالهای (68) تا (71)، پرسشواژه در ابتدای جمله است. از جملات زبان عربی میتوان استنباط کرد که پرسشواژه در این زبان حرکت میکند.
68) أین علی؟
ʔajna ʕaljun
علی کجا
علی کجاست؟
69) أیان ترجع؟
ʔja:na tarʤaʕ
برمیگردی چه وقت
چه وقت بر میگردی؟
70) کیف حالک؟
kaifa ħa:luka
حالت چگونه است
حالت چگونه است؟
- متی یذهب؟
mata: jaðhab
میرود کی
کی میرود؟
پرسشواژهها عبارتاند از: «من: که، چهکسی»، «ما: چه»، «من ذا: چهکسی»، «ماذا: چهچیز»، «متی: چهوقت، کی»، «أیان: چهزمان»، «أین: کجا»، «کیف: چگونه»، «أنی: چهوقت»، «کم: چند» و «أی: کدام». اگر در جملۀ خبری (72) پرسشواژۀ «لمن» را بهجای «علی» قرار دهیم، جملۀ (73) نشاندار میشود؛ صورت بینشان این جمله (مثال 74) نشان میدهد که در زبان عربی، پرسشواژه حرکت میکند (الشرتونی، 1942: 151).
72) أرسلت الرسالة لعلی.
ʔarsalta alrisa:lata liʔali:
برای علی نامه را-ح. ت ارسال کردی
73) أرسلت الرسالة لمن.
ʔarsalta alrisa:lata liman
برای چه کسی نامه را-ح. ت ارسال کردی
74) لمن أرسلت الرسالة.
liman ʔarsalta alrisa:lata
نامه را-ح. ت ارسال کردی برای چه کسی
3ـ25. مؤلفۀ شمارۀ 25: توالی مفعول و فعل (مفعول پیش از فعل میآید یا پس از آن؟)
مفعول در زبان عربی همیشه پس از فعل قرار میگیرد، مانند جملۀ (75) و (76):
75) أنا قرأت الکتاب.
ʔana: qaraʔtu alkita:ba
کتاب را-ح. ت خواندم من
من کتاب را خواندم.
76) أعلم أنه کتب الرسالة.
ʔaʕlamu ʔanahu kataba alrisa:lata
نامه را-ح. ت نوشت که او میدانم
میدانم که او نامه را نوشت.
- بحث و نتیجهگیری
وضعیت ردهشناختی زبان عربی معیار، بر اساس مؤلفههای ترتیب واژهها، در جدولهای (3)، (4) و (5) نمایان است. جدول شمارۀ (3)، وضعیت زبان عربی معیار را در مقایسه با زبانهای آفریقا نشان میدهد. جدول (4) وضعیت این زبان را در مقایسه با زبانهای اروپاـآسیا و جدول (5) وضعیت این زبان را در مقایسه با زبانهای جهان نشان میدهد.
کشورهای عربی که از زبان عربی معیار بهعنوان زبان رسمی استفاده میکنند، در دو قارۀ اروپاـآسیا و آفریقا قرار دارند؛ ازاینرو، برای تبیین وضعیت ردهشناختی زبان عربی معیار، دو حوزۀ آفریقا و اروپاـآسیا انتخاب شده است. بخش آسیایی از 12 کشور فلسطین، اردن، لبنان، سوریه، یمن، بحرین، عربستان سعودی، عمان، امارات متحد عربی، کویت، عراق و قطر تشکیل میشود و بخش آفریقایی 10 کشور، مصر، لیبی، سودان، الجزایر، تونس، مراکش، و موریتانی، مجمعالجزایر قمر، جیبوتی، و سومالی را در برمیگیرد.
جدول (3) نشان میدهد که زبان عربی معیار، در مقایسه با زبانهای آفریقا، دارای 12 مؤلفه از مؤلفههای فعلپایانی قوی (OV)، 17 مؤلفه از مؤلفههای فعلپایانی ضعیف (OV)، 8 مؤلفه از مؤلفههای فعلمیانی ضعیف (VO) و 20 مؤلفه از مؤلفههای فعلمیانی قوی (VO) است. این نتایج، تقریباً به همین نسبت، در دو جدول (4) و (5) مشهود است. جدول (4) نشان میدهد زبان عربی معیار، در مقایسه با زبانهای اروپاـآسیا، دارای 8 مؤلفه از مؤلفههای فعلپایانی قوی (OV)، 19 مؤلفه از مؤلفههای فعلپایانی ضعیف (OV)، 5 مؤلفه از مؤلفههای فعلمیانی ضعیف (VO) و 22 مؤلفه از مؤلفههای فعلمیانی قوی (VO) است. جدول (5) نیز نشان میدهد که زبان عربی معیار، در مقایسه با زبانهای جهان، دارای 8 مؤلفه از مؤلفههای فعلپایانی قوی (OV)، 20 مؤلفه از مؤلفههای فعلپایانی ضعیف (OV)، 5 مؤلفه از مؤلفههای فعلمیانی ضعیف (VO) و 23 مؤلفه از مؤلفههای فعلمیانی قوی (VO) است.
توصیف ردهشناختی ترتیب واژهها در زبان عربی معیار، با توجه به 25 مؤلفۀ ردهشناختی موجود در این زبان، نشان میدهد که این زبان در مقایسه با زبانهای آفریقا، از 20 مؤلفه از مؤلفههای زبانهای فعلمیانی قوی (VO) برخوردار است. همچنین، این زبان در مقایسه با زبانهای اروپاـآسیا، 22 مؤلفه از مؤلفههای زبانهای فعلمیانی قوی (VO) را دارا است. علاوهبراین، در مقایسه با زبانهای جهان، زبان عربی معیار از 25 مؤلفۀ موجود دارای 23 مؤلفه از مؤلفههای زبانهای فعلمیانی قوی (VO) است. ازاینرو، بر اساس نتایج حاصل از جدولهای ارائهشده، میتوان نتیجه گرفت که زبان عربی معیار، در مقایسه با زبانهای آفریقا، اروپاـآسیا و جهان، تمایل به ردۀ زبانهای فعلمیانی (قوی) دارد.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم
[1]. Internal
[2]. Hetzron
[3]. Aramaic
[4]. Canaanite
[5]. Central semitic
[6]. Greenberg, J. H.
[7]. Dryer, S. M.
[8]. typology
[9]. Comrie, B.
[10]. The Greenbergian Word Order Correlations
[11]. correlations pairs
[12]. verb patterner
[13]. object patterner
[14]. postpositional
[15]. prepositional
[16]. در جدولهای موجود در مقاله درایر، جهان به شش منطقه جغرافیایی شامل آفریقا، اروپاـآسیا (به استثنای جنوب شرقی آسیا)، جنوب شرقی آسیا و اقیانوسیه، استرالیا و گینه نو، آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی تقسیم شده است و برای هر منطقه جغرافیایی آمار همبستگی بین مولفه مورد نظر و ترتیب مفعول و فعل و نیز فعل و مفعول به تفکیک آورده شده است (دبیر مقدم،1392: 120).
[17]. Givon, T.
استناد به این مقاله: الشاعر، ملهم، دبیرمقدم، محمد، صحرایی، رضامراد. (1400). ردهشناسی ترتیب واژهها در زبان عربی بر پایۀ مؤلفههای درایر (1992). علم زبان، 8 (13)، 59-89. Doi: 10.22054/ls.2019.40194.1195
Language Science is licensed under a Creative Commons Attribution-Noncommercial 4.0 International License.