تجزیۀالامصار و تزجیۀالاعصار که به تاریخ وصّاف معروف شده، یکی از آثار ارزندة نثر مصنوع و متکلّف است که وصّاف الحضره در سال 699 هجری آن را به قصد تتمیم فواید تاریخ جهانگشای جوینی و تحریر ذیل بر آن، شروع به نوشتن کرد. او در بهکار بردن آیات در متن تاریخ بسیار متبحر بوده و استشهاد و اقتباس از آیات یکی از مشخّصههای بارز نثر تاریخ وصّاف شده است. در مورد فنی بودن یا مصنوع بودن نثر این کتاب، تشتّت آرایی وجود دارد که مربوط به چگونگی ویژگیهای نثر کتاب است که مانند جهانگشای جوینی رویه یکسانی ندارد و هرچند در بعضی مواقع نهایت تکلّفنویسی را بهکار برده، اما در بسیاری از مواقع، نثری قابل فهم و به دور از تکلّف دارد. در مقدمه کتاب به تصحیح حاجیاننژاد (وصّاف، 1388) به عدم یکنواختی نثر این کتاب اشاره شده و در کتاب سبکشناسی بهار نیز این تشتت نظر وجود دارد که گاه نثر آن را متکلّف و مصنوع میداند و گاه آن را کاملترین نمونه نثر فنی میخواند (بهار، 1393). البته با تمام این اوصّاف غلبه با ویژگیهای نثر متکلّف است.
در این مقاله به بررسی جنبههای مختلف ارتباط لفظی و معنوی آیات بهکار رفته در این اثر میپردازیم. آیات اقتباس شده در تاریخ وصّاف از لحاظ لفظی و معنوی با متن فارسی آن پیوستگی محکمی دارند و استحکام عبارات در عین مصنوع بودن نثر موجب آن شده که کتابش در قرنهای متأخر همواره به عنوان نمونۀ اعلای نثر مصنوع در تعلیم ادب و انشای فارسی بهکار رود.
این نوشتار در پی دستیابی به پاسخ این پرسش است که ارتباط دستوری آیات موجود در متن تاریخ وصّاف با دیگر بخشهای این متن چگونه است؟ با توجه به اینکه پیوند دستوری حاضر، در تاریخ وصّاف برخاسته از تلفیق دو زبان عربی و فارسی بوده و تحلیلهایی از این نوع به درک دقیقتر ویژگیهای سبکی یک اثر کمک میکند و میزان قدرت آفرینش و تلفیق نویسنده را نمایان میکند و از یک سو، درج این آیات در متن تاریخیِ مصنوع قطعاً متفاوتتر و دشوارتر از یک متن عرفانی یا تعلیمی مرسل است و از سوی دیگر با توجه به حجم مقاله و محدود بودن دامنۀ موضوع آن به بخشهایی از تاریخ وصّاف پرداخته شد که کاربرد دستوری آیه را در متن نشان دهد.
با توجه به اینکه درج و اقتباس آیات و کاربرد آن در تاریخ وصّاف در جهت تلفیق چندوجهیِ زبان عربی، زبان فارسی، موضوع تاریخی و کاربرد شاعرانه و ادیبانه حاصل از آن، انجام شده و این نوع کاربرد، دستور و نحو زبان را تحتالشعاع قرار میدهد، بررسی سبک نثر و این هنر تلفیقِ وصّاف از نظر نگارندگان مقاله حاضر ضروری و مهم به نظر رسیده است. همچنین متن تاریخی ظاهراً باید به زبان خودکار و معیار دورۀ خود نزدیکتر باشد و استفاده از آرایهها، تلمیح، حل، درج و اقتباس بیشتر مربوط به زبان ادبی است و تلفیق اینها با هم، سبکآفرین شده و در تاریخ وصّاف موجب تمایز نثر، ساختار دستوری و سبک آن شده است.
نظر به اینکه هدف اصلی از این پژوهش، واکاوی طرز بهکار گرفتن آیات در متن با توجه به ویژگیهای دستوری آنها است، تکیۀ اصلی بر تحلیل نقش دستوری آیات است، اما هر جا پرداختن به معنای آیه به فهم بیشتر این ارتباط بین لفظ و معنا کمک کرده به معنا و تفسیر آیه نیز پرداخته شده است. به طور مثال، میتوان به بخش اغراض آیات توجه کرد.
هدف دیگر از نگارش مقالۀ حاضر، آن است که سهم و نقش جنبههای مختلف ارتباط لفظی و معنوی آیات با متن فارسی وصّاف بررسی شود و بهرهگیری از آیات به عنوان هنر خاص نویسنده و ویژگی سبکی او تبیین شود. وصّاف الحضره برای نشان دادن تبحر خود در بهکار بردن آیات قرآنی نهایت تلاش خود را کرده و الحق که در این راه بسیار موفق بوده است و موضوع اثرش هرچند تاریخی است و در آن به تاریخ عمومی و تاریخ ایران و تاریخهای محلی پرداخته، اما مهارت او در اقتباس از آیات قرآنی باعث شده که تاریخش رنگ و بوی الهی و معرفتی به خود بگیرد.
در توضیح دلیل توجه به نقش دستوری آیات در مقاله و ارتباط آن با تأثیر آیات قرآنی باید اشاره کرد که هدف، بررسی نوع کاربرد آیات در متن بود تا دریافت که آیا آیات به نحو احسن با متن فارسی ترکیب شدهاند یا نه و با کشف این مورد، میزان مهارت نویسنده مشخص شود. همچنین معلوم شود که بیشتر کارکرد آیات به صورت ترکیب اضافی است. این نکته نشان میدهد که نویسنده نسبت به آیات قرآن آگاهی عمیقی دارد؛ به حدی که از ترکیب آیه با واژهای مفرد، گروه اسمی میسازد تا مناسب استفاده در متن باشد و این شیوه هم به آیه، کاربردی جدید میدهد و هم متن را پرمغزتر میکند تا خواننده همزمان با خواندن تاریخ از لذت کشف معنای جدید ترکیبات اضافی آیات نیز بهره مند شود.
در پایان این بخش باید گفت که کاربرد آیات و روایات جزء ویژگیهای کلی نوشتههای (مرسل، فنی و مصنوع) بعد از اسلام است. البته کاربرد آیات در اثری مانند تاریخ وصّاف گاهی متفاوتتر از کاربرد آن در آثار مرسل است و با اغراض ادبی و شاعرانه بیشتری نسبت به نثر مرسل همراه شده است.
1. پیشینة پژوهش
پژوهشهای زیادی در مورد تأثیر قرآن بر نثر و انواع اقتباسهای قرآنی در آثار فارسی انجام شده است که در ادامه به برخی از موارد آن اشاره میشود.
خطیبی (1390) در بخشی از کتاب «فن نثر» تحت عنوان «اقتباس از آیات و احادیث» با روشی دقیق به بررسی روشهای اقتباس آیات در آثار منثور فارسی تا قرن هفتم میپردازد.
حلبی (1379) نویسندۀ کتاب «تأثیر قرآن و حدیث در ادبیات فارسی» در فصل پنجم کتابش به بررسی تأثیر قرآن در نثر فارسی پرداخته و 10 کتاب نثر فارسی را به صورت خیلی خلاصه بررسی کرده و به ذکر
مثالهایی معدود از کتابها بسنده کرده است.
پورنامداریان و رستاد (1392) در مقالۀ خود با عنوان «بررسی و تحلیل کاربرد آیات و احادیث در شرح شطحیات روزبهان بقلی» به تحلیل اقتباس آیات از دیدگاه خطیبی پرداختهاند و بیشتر حجم مقاله دربارۀ کاربرد بلاغی آیات بهخصوص ترکیب اضافه تشبیهی آیات است.
علیخانیثانی ابدالآبادی و علیخانیثانی ابدالآبادی (1395) در مقالۀ «شیوههای کاربرد آیات و احادیث در جهانگشای جوینی» به تحلیل کاربرد و ارتباط لفظی آیات در متن جهانگشا از دیدگاه خطیبی میپردازند وشیوههای اثرپذیری آیات از دیدگاه راستگو را بررسی میکنند.
مجوزی و علیخانیثانی ابدالآبادی (1393) در مقالۀ «کاربرد آیات و احادیث در تاریخ بیهقی» با روشی مشابه آنچه در مقاله تاریخجهانگشا به تحلیل و بررسی کاربرد و ارتباط لفظی آیات و شیوههای اثرپذیری آیات در تاریخ بیهقی پرداختهاند.
با توجه به اینکه پنج جلد کتاب تاریخ وصّاف هنوز به صورت کامل و دقیق بررسی نشده است و تعلیقات کامل و مناسبی ندارد در این پژوهش به تحلیل روشهای اقتباس آیات در جلد چهارم کتاب میپردازیم که توسط حاجیاننژاد (1388) تصحیح شده است.
در مورد تاریخ وصّاف کارهای پژوهشی در زمینههای دیگر انجام شده، اما در مورد جنبههای دستوری اقتباس آیات در آن، پژوهش مستقلی مشاهده نشده است.
2. روش پژوهش
روش تحقیق در این پژوهش توصیفی- تحلیلی و جمعآوری اطلاعات به صورت اسنادی و کتابخانهای است.
3. پرسشهای پژوهش
- وصّاف الحضره به عنوان مورخ به چه میزان و با چه اغراضی از آیات قرآن بهره گرفته است؟
- جنبههای دستوری اقتباس آیات در سطح واژگان و جمله در تاریخ وصّاف چگونه است؟
- وصّاف الحضره از میان نقشهای دستوری آیات بیشتر به کدام نقش پرداخته است و چرا؟
4. فرضیههای پژوهش
- با توجه به ماهیت نثر مصنوع تاریخ وصّاف به نظر میرسد وصّاف الحضره آیات قرآنی زیادی در اثر خود بهکار برده است و برای نشان دادن مهارت خود در این نوع نثر از آیات به عنوان تکمیلکنندۀ جمله بهره گرفته است.
- از آنجایی که وصّاف الحضره بر متن قرآن کریم تسلط دارد و در نوشتن نثر مصنوع مهارت زیادی دارد در اقتباس از آیات قرآن نهایت سعی خود را بهکار بسته است تا آیات را در نقشهای گوناگون دستوری بهکار گیرد.
- در هر جای متن کتاب که نثر مصنوعتر میشود، نویسنده سعی دارد تا آیات را در ترکیبهای اضافی بهکار گیرد و این خود نهایت هنرمندی یک نویسنده است که آیات قرآن را در ترکیبهای اضافی به خصوص اضافه تشبیهی مورد استفاده قرار دهد.
5. بحث و بررسی
تاریخ وصّاف یکی از مهمترین منابع مربوط به عصر ایلخانان است و به همراه سه کتاب دیگر؛ یعنی جامعالتواریخ رشیدی، جهانگشای جوینی و سیرت جلالالدین منکبرنی چهار رکن اصلی تاریخ عهد ایلخانان بهشمار میرود. این کتاب علاوه بر ارزش تاریخی، دارای ارزش ادبی نیز است؛ وصّاف موضوع تاریخی را محمل و جولانگاهی برای عرضۀ هنرنماییهای ادبی خویش قرار داده است. در کنار ارزش ادبی تاریخ وصّاف باید توجه داشت که این کتاب از زمان تألیف تا امروز همواره به عنوان متنی هنجارشکن معروف بوده است؛ بهار در سبکشناسی معتقد است: «سبک و شیوهای که در قرن ششم به واسطۀ مجذوب و محو شدن سلیقۀ پارسیگویان در نثرنویسان عرب پیدا شده بود در قرن هفتم به سر حد کمال بل به پایۀ تفریط و املال انجامید و این عمل به دست وصّاف الحضره صورت گرفت» (بهار، 1381).
سبک نگارش این اثر یکسان نیست و فراز و فرودهایی دارد؛ «روش نویسنده چون مقتدایش عطاملک جوینی در سراسر کتاب یکنواخت نیست و دارای غثّ و سمین است؛ گاهی بسیار متکلف مینویسد و گاه ساده و روان» (وصّاف ، 1388).
اقتباس از آیات قرآن هم به عنوان یک آرایۀ ادبی و هم پشتوانۀ علمی و معنایی، مورد توجه شاعران و نویسندگان زیادی قرار گرفته است؛ «بهرهگیری از قرآن در خلق اثر، افزون بر اینکه نشانۀ دانشمندی، علماندوزی و روشنفکری بود، به دلیل قداست و حرمت معنوی قرآن و حدیث به اثر نویسنده نیز گونهای قداست و حرمت میبخشید و سخن آنها را برای مردمی که به قرآن و حدیث به دیدۀ حرمت مینگریستند، ارجمندتر و پذیرفتنیتر میساخت» (راستگو، 1376) و این زمینهای بود تا نویسنده به قصد نشان دادن علم و فضل خویش، اثر خود را با قرآن وحدیث مزین بسازد.
یکی از مهمترین ویژگیهای نثر مصنوع، اقتباس از احادیث و آیات قرآنی و امثال الحکم عربی است و با توجه به اختلاف دو زبان فارسی و عربی بهکار بردن این موارد به عنوان بخشی از متن فارسی، نیازمند مهارت خاصی است که وصّاف الحضره به خوبی از عهدۀ این مهم برآمده است.
وصّاف الحضره در جلد چهارم کتابش که اساس تحقیق حاضر است، در مجموع 374 بار از آیات قرآنی بهره گرفته تا جایی که اقتباس فراوان آیات قرآنی، کتاب او را به اثری اخلاقی و تعلیمی نزدیک کرده است. خود نویسنده در مورد استفاده از آیات قرآن در نثر کتابش چنین میگوید: «این رسالۀ فتح، مشتمل بر کما هِیَ آن احوال و کیفیت ماجری موشّح به آیاتِ بَیّنات و مرصّع به دُرر فصل الخطاب انشا کرده» (وصّاف، 1388).
در تاریخ وصّاف، انتقال از نثر فارسی به آیات معمولاً هنگامی صورت میپذیرد که معنی مورد نظر نویسنده در قالب معنای آیۀ قرآن رساتر بیان میشود یا اینکه آیه را در تأیید مطلبی میآورد. بسیاری از آیات براساس مقتضای متن و بدون هیچگونه فاصلهای که آنها را از نثر فارسی مجزا نشان دهد به متن میپیوندد؛ بنابراین، گاه از نظر دستوری در جمله دارای نقشهایی از قبیل: مسندٌالیه، مفعول، مسند، متمم، قید و مضافٌالیه میشود و گاه به عنوان جملهای در ادامۀ متن قرار میگیرد که دارای اهداف خاصی است. کاربرد تمام این آیات در متن باعث شده تا نثر کتاب، مزین به شواهدی از قرآن شود و مهارت نویسنده در علوم قرآنی را بیش از پیش نشان دهد.
6. آیات و نقشهای دستوری آنها (سطح واژگان)
آیات به کار رفته در تاریخ وصّاف هم به لحاظ دستوری و هم به لحاظ معنایی وابسته به متن هستند و نمیتوان آنها را از متن جدا کرد. یکی از ویژگیهای کاربرد این آیات، تنوع نقشهای دستوری آنها است. در ذیل به نقشهای دستوری آیات اشاره میشود:
6-1. مسندٌالیه یا نهاد
یکی از نقشهای اسم، نقش مسندٌالیهی یا نهادی است؛ «اسم وقتی نهاد (مسندٌالیه) است که فعل یا صفت یا کلماتی دیگر به آن اسناد داده شود» (انوری و احمدیگیوی، 1390).
««وَ قاتِلوهُم حَتّی لا تَکُونَ فِتنَۀٌ وَ یَکونَ الدّینُ کلُّهُ لِلّهِ»[1] باعث تنفیذِ حکم یرلیغِ قَدَر مثالِ دوران امتثال شد تا سید را بگرفتند» (وصّاف، 1388).
در این آیه، «وَ قاتِلوهُم حَتّی لا تَکُونَ فِتنَۀٌ وَ یَکونَ الدّینُ کلُّهُ لِلّهِ» در نقش نهاد جمله بهکار رفته است.
«تو نامِ گوهرِ وجود از کجا بر خود میبندی؟ مگر «کُلُّ شَیءٍ هالِکٌ إلّا وَجهَهُ»[2]ترا غمزدهای نزده است؟» (همان)
6-2. مسند
مسند در جملههایی قرار دارد که فعلِ آن جمله، اسنادی باشد؛ «مسند، صفت یا اسم یا ضمیری است که فعل اسنادی به آن نیاز دارد و آن بهتنهایی یا همراه وابستههایی به کمک یکی از فعلهای اسنادی به نهاد نسبت داده میشود» (انوری و احمدیگیوی، 1390)
«مصریان را بر فتح و نصرت رفیق بود و نجح و بهجت «عَنِ الیَمینِ وَ عَن الشِّمال قَعیدٌ»[3]» (وصّاف، 1388).
عبارت «عَنِ الیَمینِ وَ عَنِ الشِّمال قَعیدٌ» در نقش مسند برای فعل «بود» -که به قرینۀ لفظی محذوف است- محسوب میشود.
6-3. مفعول
یکی از کاربردهای آیات در متن تاریخ وصّاف، کاربرد آنها در نقش مفعولی است؛ «به اسمی که کار روی آن صورت میگیرد، مفعول میگویند» (وفایی، 1391).
«کاشان بر کاشانۀ جنت «قُم فَانذِر»[4] میخواند» (وصّاف، 1388).
عبارت «قُم فَانذِر» در نقش مفعول برای فعل «میخواند» است.
««هَل یَستوِی الَّذینَ یَعلَمونَ وَ الَّذینَ لا یَعلَمون»[5] بر صفحۀ صدق رغبت نگاشته» (همان)
در اینجا، آیه در نقش مفعولی نشسته است.
6-4. متمم
در متن تاریخ وصّاف، آیات در نقش متممهای فعلی، اسمی و قیدی، همراه با حروف اضافۀ فارسی و عربی بهکار رفته است.
«اهالی از حوالی خوشدلی در «ظُلماتٌ بَعضُها فَوقَ بعضٍ»[6]» (وصّاف، 1388).
نویسنده، بخشی از آیه را به عنوان متمم فعل محذوف «قرار داشتند» بهکار برده است.
وصّاف در کاربرد متممی آیه، گاهی از حرف اضافۀ موجود در اصل آیه بهره میگیرد؛ به طور مثال، در عبارت زیر، حرف «بـ» در آغاز آیه در نقش حرف اضافه است:
«یاقوت بریق مزیّن «بِأکوابٍ و أباریقٍ»[7] ...ترتیب دادند» (همان).
6-5. مضافٌالیه
یکی از پرکاربردترین حالتهای استفاده از آیات قرانی در متن تاریخ وصّاف، ذکر آنها به صورت مضافٌالیه است. تعریف اضافه، عبارت است از: «آمدن اسم یا کلمۀ جانشین آن به دنبال اسم مکسور دیگر» (انوری و احمدیگیوی، 1390).
6-5-1. اضافۀ توضیحی
اضافۀ توضیحی یکی از پرکاربردترین اقسام اضافه در تاریخ وصّاف است. «اضافة توضیحی، اضافهای است که مضاف، اسم عام و مضافٌالیه نام مضاف است و دربارۀ مضاف توضیحی میدهد و نوع آن را مشخص میکند» ( انوری و احمدیگیوی، 1390). فرشید ورد این نوع اضافه را «اضافۀ بدلی» هم مینامد (فرشیدورد، 1382). نمونههای زیادی از این نوع اضافه (بدلی) را میتوان در متن تاریخ
وصّاف دید[1].
«شخصی در ماه رمضان مطاوعت امرِ «فَمَن شَهِدَ مِنکُم الشَّهر فَلیَصُمهُ»[2] نمیکرد» (وصّاف، 1388).
«چون آیت «وَ اقتُلُوهُم حَیثُ ثَقِفتُموهُم»[3] نشنوده بودند، اسماعیل به حضرت شتافت و کشتن او را اجازت خواست» (همان).
«از مساجد و مواضع و اماکن مرتفع، سُورتِ سَورَتانگیز «إذا وَقَعَتِ» و «إذا زُلزِلَت» ... به مسامع دور و نزدیک رسید» (همان).
6-5-2. اضافه بیانی
اضافۀ بیانی پرکاربردترین نوع اضافه در تاریخ وصّاف است؛ «در اضافۀ بیانی، مضافٌالیه جنس مضاف را بیان میکند» (انوری و احمدیگیوی، 1390).
در متن تاریخ وصّاف نوعی از کاربرد آیات وجود دارد که نویسنده با توجه به معنای کلی آیه، اسمی در همان معنا به آیه اضافه میکند؛ به طور مثال:
«گویی جریان این کِلک بر صفحۀ این بیاض در تقریر این کلیت و تلفیق این حسب حال، صورتِ تفسیرِ تقدیرِ«إنَّ اللهَ علی کلِّ شیءٍ قَدیر» بود» (وصّاف، 1388).
در اینجا نویسنده با توجه به معنای کلی آیه که در مورد قضا و قدر است، لغت «تقدیر» را به آیه مضاف کرده و نوعی اضافۀ بیانی ایجاد کرده است که آیه به عنوان مضافٌالیه جنس مضاف را شرح میدهد[4].
«بنده در حضرت طور هیبت غازانی... بی دستِ ردِّ «لَن تَراِنی»[5] تشریفِ «کَلَّمَ الله موسی تَکلِیماً» دریافت» (همان).
در عبارت «دست رد لن ترانی» در واقع مفهوم «لن ترانی» همان دست رد خدا به سینۀ حضرت موسی (ع) است و نویسنده همان مفهوم را به آیه مضاف کرده است.
«رسیلان مرغان، رسالۀ «وَ ما عَلَی الرَّسولِ إلّا البَلاغُ»[6] به راستی ابلاغ کردند» (همان).
این نوع اضافه، ساختاری شبیه به اضافۀ تشبیهی دارد با این تفاوت که در اضافۀ تشبیهی رابطۀ شباهت در میان است، اما در این نوع اضافه، شباهتی در میان نیست، بلکه مضافٌالیه نوع مضاف را بیان میکند.
6-5-3. اضافۀ تشبیهی[7]
اضافۀ تشبیهی علاوه بر نقش زبانی، دارای کارکرد بلاغی نیز است و متن را به حوزۀ خیال وارد میکند؛ «اضافۀ تشبیهی، اضافهای است که در آن، میان مضاف و مضافٌالیه رابطۀ شباهت و همانندی باشد و مضاف و مضافٌالیه را به هم تشبیه کنند» (انوری و احمدیگیوی ، 1390).
«بغتاق آل «وَالشَّمسِ وَ ضُحَیها»[8] و تِرلِک مروارید ریزِ «وَلَقَد زَیَّنّا السَّماءَ الدُنیا بِمَصابیح»[9] بر سر و در بر عروس گیتی انداخت» (وصّاف، 1388).
بین عبارت «وَلَقَد زَیَّنّا السَّماءَ الدُنیا بِمَصابیح» و «ترلک مروارید ریز» رابطۀ شباهت وجود دارد.
«کاکل تیرۀ «وَاللَّیلِ وَ ما وَسَقِ»[10]» (همان).
اخترِ «وَ أنَا أختَرتُکَ»[11] بر آسمان «وَ رَفَعناهُ مَکاناً عَلیّاً» نورگستر شد» (همان) .
وصّاف با نهایت هنرمندی تصویر خیالانگیزی را ترسیم میکند؛ از سمتی آیه «وَ أنَا أختَرتُکَ» را به ستارهای تشبیه میکند که در آسمان میدرخشد و از سمتی بین دو واژۀ «اختَر» به معنای ستاره و «اخترتک» به معنای برگُزیدن با توجه به الحاقی بودن «تُکَ» نوعی جناس تام برقرار کرده است.
6-5-4. اضافة تخصیصی یا اختصاصی[12]
«اضافۀ تخصیصی که در آن مضاف مخصوص مضافٌالیه است و فرق آن با اضافۀ ملکی آن است که مضافٌالیه آن انسان نیست و نمیتواند در مضاف تصرف کند» (انوری و احمدیگیوی، 1390).
«معنیِ «إنّا جَعَلنا الشَّیاطینَ أولیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤمِنونَ»[13] از کیفیت آن خبر میدهد» (وصّاف، 1388).
در عبارت فوق معنیِ خاص آیه مدنظر بوده و اضافۀ اختصاصی است. در نمونههای زیر نیز به همین صورت مضاف، مخصوصِ مضافٌالیه است.
«نقشِ «مَن عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفسِهِ»[14] بر ورق متخیّله نگاشته» (همان).
«به نور فراستِ «إنَّ فِی ذلِکَ لَایَۀً لِلمُتَوَسمین»[15] در غرۀ غرور هرقداق و رفقاءِ او آثارِ سوءِ اعتقاد میدیدم» (همان).
6-5-5. اضافه استعاری
اضافۀ استعاری جزو کمکاربردترین انواع اضافه در تاریخ وصّاف است؛ «ترکیبی است از اضافۀ تخصیصی و اضافۀ تشبیهی که مشبهٌبه آن حذف شده و یکی از لوازم یا متعلقات مشبهٌبه جای آن را گرفته است» (ارژنگ، 1387)
«دستِ وَ لَئِن«جاهَدُوا فِینا» جز در گردنِ «لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا»[16] حلقه نشود» (وصّاف، 1388).
وصّاف در قسمت اول آیه «وَ لَئِن» را به ضرورت معنا اضافه کرده است که اگر از آن بتوان چشمپوشی کرد در واقع «جاهَدُوا فِینا» را به انسانی تشبیه کرده که دست دارد و در ادامه نیز «لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا» را به انسانی تشبیه کرده که از متعلقات انسان، گردن او را ذکر کرده است.
«رخسار روشنِ «وَالقَمَرِ إذا اتَّسَقَ[17]»» (همان).
در عبارت بالا، «وَالقَمَرِ إذا اتَّسَقَ» به انسانی تشبیه شده که چهرۀ روشن دارد.
خطیبی به نوعی اضافه اشاره میکند که در کتابهای دستور و بیان برای آن عنوان مشخصی ذکر نشده است و در آن آیه به جای اسم به صورت ترکیب اضافی نقل میشود. «این نوع اضافه به صورت اقتباس و نقل تمام آیه برای بیان یک کلمه به طریق ترکیب اضافی است» (خطیبی، 1390).
«یرلیغ شد تا ایلچیان را دجالوار بر صاحب آواز «إنَّ أنکَرُ الأصواتِ لَصَوتُ الحَمیرِ»[18] سوار گردانیدند» (وصّاف، 1388).
در عبارت فوق تمام آیه «إنَّ أنکَرُ الأصواتِ لَصَوتُ الحَمیرِ» به جای کلمۀ «الحمیر» «الاغ» آمده است.
«به خواست «فَعّالٌ لما یُریدُ»[19] که لایُسئَلُ عَمّا یفعَلُ از صفات مقدس او بیانی مُقنِع است» (همان).
در این جمله، آیۀ «فَعّالٌ لما یُریدُ» به عنوان صفت جانشین اسم «خداوند» آمده است.
6-6. صفت
گاهی آیه در متن تاریخ وصّاف در نقش صفت بهکارگرفته میشود.
«اختَرِ «وَ أنا أختَرتُکَ» بر آسمانِ «وَ رَفَعناهُ مَکاناً عَلِیّاً»[20] نور گستر شد» (همان).
در این عبارت، «وَ رَفَعناهُ مَکاناً عَلِیّاً» در قالب نقش صفت برای آسمان بهکار گرفته شده است؛ آسمانِ والا مکان.
«به دست غرضِ «سَفهاً بِغَیرِ عِلمٍ»[21] سرپوش از طَبَقِ «هذا إفکٌ قَدیم»[22] برداشتند» (همان).
در این عبارت نیز هر دو آیۀ بهکار رفته در نقش صفت هستند؛ آیۀ «سَفهاً بِغَیرِ عِلمٍ» به معنای «نادانی» و آیۀ «هذا إفکٌ قَدیم» به معنای «دروغین» است.
6-7. قید
کاربرد دیگر آیات در متن به صورت قید است؛ «گروه قیدی بخشی از سخن است که فعل به آن نیازمند نیست و از جمله، قابل حذف است» (وحیدیان و عمرانی، 1385).
6-7-1. قید زمان
««یومَ لا تَملِکُ نَفسٌ لنفس شیئاً و الامرُ یومئذٍ للهِ»[23] به واسطۀ قصد مالی و جاهی هیچ مسلمان یا استیصال هیچ خاندان، غبار دهشتی بر اذیال احوال ایشان ننشسته» (همان).
«ای پسر آلب ارسلان، دادِ من در سر این پول بده و الّا «یَومَ تُبلی السَّرائر»[24] که بی اعوان و انصار به عرصۀ محشر حاضر آیی در سر پول صراط دست از دامنت ندارم» (همان).
6-7-2. قید حالت
«در حلقۀ یارغو «مذموماً مخذولاً» مینشستند و باز «مَلومَاً مَدحُوراً» برمیخاست» (همان).
در این عبارت، نویسنده بخشی از آیۀ 22 سورۀ اسراء و بخشی از آیۀ 39 سورۀ اعراف را در نقش قید حالت بهکار برده است.
«قفچاق که صاحب میسره بود، «فَنَظِرةٌ إلی مَیسَرَةِ»[25] با دو غلام خلاص یافتند»(وصّاف، 1388).
6-8. تنازع
گاه در متن به آیاتی برمیخوریم که دارای دو نقش دستوری هستند و بین نقشها تنازع وجود دارد؛ «هرگاه دو فعل بر سر نقش سپردن به یک کلمه به نزاع بپردازند به آن کلمه متنازع فیه یا مشترک گویند» (انوری و احمدیگیوی، 1390).
««إنَّمَا الحَیوۀُ الدُّنیا لَعِبٌ وَ لَهوٌ»[26] را که از لوح کریم کلام قدیم به صفحۀ کتاب تنزیلَ العَزیزِالرَّحیمِ نقل کردند، بر سرّی عظیم منطوی است» (وصّاف، 1388).
در این عبارت، آیۀ «إنَّمَا الحَیوۀُ الدُّنیا لَعِبٌ وَ لَهوٌ» برای فعل «نقل کردند» نقش مفعول دارد و برای فعل ربطی «است» نقش مسندٌالیه دارد.
6-9. بدل
یکی از کمکاربردترین نقشهای آیات در متن تاریخ وصّاف، نقش بدلی آنها است؛ «گاهی گروه اسمی برای توضیح اسم ماقبل خود بهکار میرود و حذف آن نیز خللی در جمله ایجاد نمیکند. نقش دستوری آن بدل خوانده میشود» (وفایی، 1391).
«نظام الدین حسویه، پسر غیاثالدین محمدبنمظفر الدین در وقعۀ کازرون، «یَوم التَقَیالجَمعانِ»[27] بر دست سلجوقشاه کشته شد» (وصّاف، 1388).
در این عبارت، آیۀ «یَوم التَقَیالجَمعانِ» نقش بدل از «وقعه کازرون» را دارد و در عبارت زیر نیز آیه در نقش بدل «عطا» است.
«خلعت خاصّ با عطایای نامحدود «عطاءً غیرَ مَجذُوذٍ»[28] متواصل داشته» (همان).
7. آیات و رابطۀ آنها با نظام جملهبندی و نحوی (سطح جمله)
7-1. آیاتی که با متن فارسی پیوند دستوری ندارند
آیاتی که با متن فارسی پیوند دستوری ندارند، بسامد بالایی نیز در متن تاریخ وصّاف ندارند و به گونهای بهکار رفتهاند که با حذف آنها از پایان جمله، معنای کلام و مقصود نویسنده دچار اشکال و خطا نمیشود؛ «تنها در این مورد است که اگر آیه یا حدیث را از رشته عبارت جدا کنیم، پیوند معانی نخواهد گسیخت» (خطیبی، 1390).
«از لشکر خانی بیرون از کشتگان حومۀ هیجا و روز برگشتگان عرصۀ فنا، یک تومان مرد و دو تومان اخته در قبضۀ مصریان آمد و علی المزید و قال الله تعالی «إن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَاتِ بِخَلقٍ جَدیدٍ»[29]» (وصّاف، 1388).
«محمود شاه را طاقت طاق شد... نه یارای تشفّع به ذریعتِ ضراعت و نه قدرت توصّل به اسباب ممانعت... حزین از چرخ حرون و متحیر از اختر وارون قالَ اللهُ سُبحانَهُ تَعالَی «لا تَجزِیَ نَفسٌ عَن نَفسٍ شَیئاً و لا یُقبَلُ مِنها عَدلٌ وَ لا تَنفَعُها شَفاعَۀٌ یُنصَرونَ»[30]» (همان).
7-2. آیاتی که با متن ارتباط دستوری دارند
در این نوع کاربرد، آیه به عنوان بخشی از متن با جملات قبل و بعد از خود، نوعی ارتباط دستوری دارد که در ادامه به انواع کاربرد آنها اشاره میشود.
7-2-1. کاربرد آیه به صورت جملۀ همپایه
این شیوه از کاربرد آیات را در متن کتاب تاریخ وصّاف زیاد میبینیم که نشان از تسلط کامل وصّاف الحضره به لفظ و معنای قرآن دارد. «پیوستن آیات و اخبار به رشتۀ نثر، بیهیچگونه فاصله و استعمال کلمهای که عبارت عربی را از نثر فارسی متمایز و مجزا نشان دهد؛ چنانکه گویی ترکیب عربی دنبالۀ عبارت فارسی است و این در انواع مختلف اقتباس، دشوارترین و دقیقترین اقسام آن است» (خطیبی، 1390).
«لشکر را ... نوع تفرقی راه یافته بود، بواقی متضعضع شدند و «قَذَف فی قُلوبِهِمُ الرُّعبَ فَریقاً تَقتُلونَ و تأسرونَ فَریقاً»[31]» (وصّاف، 1388).
«مجاشع بن مسعود السُّلّمی را از عقب یزدجرد روان کرد «فَهَزَمُوهُم بِإذنِ اللهِ»[32]» (همان).
7-2-2. پیوستن آیه و حدیث به نثر با که موصوله
این شیوۀ کاربرد آیات در کتاب تاریخ وصّاف به وفور دیده میشود و آیاتی که بعد از که موصوله در متن قرار میگیرند به توضیح عبارت قبل از خود میپردازند که این توضیح در قالب جملۀ وصفی، ربطی، بدلی ، تعلیلی و... بیان میشود.
«انگیختن چندان تمثالها همین نتیجه داد که «دَمَّرَ اللهُ عَلَیهِم وَ لِلکافرینَ أمثالُها»» (همان).
در این مثال «دَمَّرَ اللهُ عَلَیهِم وَ لِلکافرینَ أمثالُها» در قالب جملۀ تعلیلی آمده است؛ چراکه این جمله مربوط به شرح سرانجام شوم محمود شاه و امرای تراکمه است. وصّاف علت این سرنوشت شوم را وعدۀ خدا میداند که در آیۀ 10 سورۀ محمد آمده بدین شرح که «خداوند آنها را فروکوفت و برای کافران همین سرنوشت خواهد بود».
«دزی حصین از خشت پخته که «فأوقِد لی یا هامانُ علی الطّین» حاکی آن است» (وصّاف، 1388).
وصّاف در استفاده از آیه، نهایت دقت را داشته؛ زیرا این عبارت بخشی از آیۀ 38 سورۀ قصص است که در آن فرعون میگوید: «ای هامان آتش بیفروز بر گِل و برای من برجی بلند بساز شاید از بالای آن به خدای موسی پی ببرم». در واقع بین دِز حصین دشمن (فرعون) و خشت پخته تناسبی برقرار کرده است.
7-2-3. جملۀ معترضه
یکی از شیوههای بهکارگیری آیات، آوردن آنها به صورت جملۀ معترضه در میان متن است و آن «جملهای است که در ضمن جملۀ اصلی میآید و مفهومی چون دعا و نفرین را میرساند و یا نکتهای را توضیح میدهد» (انوری و احمدیگیوی ، 1390).
در متن تاریخ وصّاف به ندرت میتوان آیهای را یافت که به صورت جملۀ معترضه بهکار رفته باشد و اگر هم بهکار رفته باشد، بیشتر توضیح اسم ماقبل خود است؛ به طور مثال در عبارت زیر:
«سنت الهی-«وَ لن تَجِدَ لِسُنَّۀ اللهِ تَبدیلا»- مقتضی آن است که احوال این جهانی پیوسته در معرض انقلاب باشد» (وصّاف، 1388).
در اینجا، عبارت«وَ لن تَجِدَ لِسُنَّۀ اللهِ تَبدیلا» که بخشی از آیۀ 43 سورۀ فاطر است در نقش جملۀ معترضه است و توضیحی در مورد سنّت الهی به مخاطب ارائه میدهد.
«مخدومان در حِذای فضلِ خدای «تَعالَی جَدُّ رَبِّنا»[33] و عاطفتِ پادشاهِ
وقت ... سجدۀ عبودیت تازه کردند» (وصّاف، 1388).
در این عبارت «تَعالَی جَدُّ رَبِّنا» به معنای شکوه پروردگار ما، بلندمرتبه است و در نقش جملۀ معترضه برای اسم خدا بهکار رفته است.
وصّاف در کاربرد معترضۀ آیات، گاه آنها را بعد از ادات تشبیه میآورد و توضیحی به جمله میافزاید؛ برای مثال در جملۀ زیر نویسنده فلاخن مناجیق را به سرهای شیاطین تشبیه کرده و توضیح اضافهای در متن گنجانده است.
«مستجلسان مجلس کامکار، به فلاخن مناجیق«کَانَّهُ رُئُوسُ الشَّیاطینِ»[1] اهل کرمان را عیش سنگ انداز در صورت انذار تعلیم کردند» (همان).
7-2-4. جملۀ پایه و پیرو
وصّاف، آیات قرآن را گاهی در قالب جملۀ مرکب به صورت پایه و پیرو میآورد تا پیوند لفظی و معنوی کلام محکمتر شود؛ «منظور از جملۀ پایه، آن قسمت از جملۀ مرکب است که غالباً غرض اصلی گوینده یا نویسنده را دربر دارد و قابل تأویل به غیر جمله نیست و منظور از جملۀ پیرو، آن قسمت از جملۀ مرکب است که همراه جملۀ پایه میآید و وابسته به جملۀ پایه است» (انوری و احمدی گیوی، 1390).
«اگر از حکم یرلیغ به اعتضادِ «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ» متایّد گردم و به تقویت امرا قوی دل شوم «وَ ذلکَ هوَ الفَوزُ العَظیمُ»[2]» (وصّاف، 1388).
در این عبارت، بخش اول جملۀ، شرطی است و در حکم جملۀ پیرو است و آیۀ «وَ ذلکَ هوَ الفَوزُ العَظیمُ» در قالب جواب شرط و در حکم جملۀ پایه است.
«پادشاه مغفور، غازان خان، فلَمّا «قضی نَحبَهُ» و ازین آستان خاکی به ایوان پاکی رسید، چند تومان زر در خزینه مُعَدّ بود» (همان).
در این جمله «قَضَی نَحبَهُ» که بخشی از آیۀ 23 سورۀ احزاب است در نقش جملۀ پیرو است و وصّاف به ضرورت جملۀ پیرو که عربی است از حرف شرط عربی «فَلَمّا» استفاده کرده و جمله «چند تومان زر در خزینه مُعَدّ بود» جملۀ پایه است.
8. آیات و اغراض معنوی کاربرد آنها (سطح جمله- متن)
در علم معانی معمولاً به معانی ثانویه انواع جملات توجه میشود که هدف نویسنده از نوشتن جملهای چه بوده است. در بررسی جنبههای معنوی اقتباس از آیات با گونههای تازهای از معانی مواجه میشویم که در آنها هدف نویسنده تنها رساندن خبر و دادن آگاهی و نقل قول نیست، بلکه گاه به قصد صداقت و تأیید سخن خود از آیات بهره میگیرد؛ چراکه «وقتی استشهاد موردنظر است، چهبسا نویسنده و شاعر از یک آیه یا حدیث خاص، برداشتهایی متفاوت میکند و برای ادعای خود آیه یا حدیثی را که با صراحت یا تأویل با آن در ارتباط است، گواه میگیرد» (راشد محصل، 1380)و در ادامه به نمونههایی از اغراض ارتباط معنوی آیات با متن فارسی پرداخته میشود.
8-1. تکمیل و تتمیم نثر فارسی
این نوع کاربرد از آیات به گونهای است که با تناسب ترکیب و به رشتۀ نثر میپیوندند و بی هیچگونه جدایی و تمایز لفظی، دنبالة نثر فارسی را پی میگیرند و این پیوند تا حدی نزدیک است که گویی عبارت فارسی ترجمۀ بخشی از آیه است و قابل حذف نیست. «در این نوع که بالاترین حدّ تناسب و ظرافت و دقت در فن اقتباس بهشمار میآید، آیات و احادیث نه تنها از جهت لفظ، بلکه از نظر معنی نیز با اتّساق و اتصال کامل به دنبال عبارات فارسی آورده میشوند» (خطیبی، 1390). همۀ آیاتی که اینگونه کاربرد دارند معمولاً با حروف ربط فارسی و گاه عربی به متن فارسی پیوند میخورند:
«این طایفه نیز دبیر و اهل خبرت و تقریرند... و در امور رنگ آمیزی «یَعلَمونَ ظاهِرا مِن الحَیوۀِ الدُنیا وَ هُم عَنِ الآخِرَۀَ هُم غافِلونَ»[3]» (وصّاف، 1388)
این مثال، مربوط به توصیف دبیرانی است که وصّاف از آنها به بدی یاد میکند و در وصف ظاهرسازی بودن رفتار آنها، آیۀ 7 سورۀ روم را میآورد که آنان تنها بر ظاهری از زندگی دنیا شناخت دارند و از آخرت (باطن دنیا) غافلند. در واقع وصّاف برای بیان مقصودش نیمی از جمله را به فارسی بیان میکند و ادامۀ جمله را با آیهای تکمیل میکند تا مفهوم را رسانده باشد.
«مجاشع بن مسعود السُلّمی را از عقب یزدجرد روان کرد «فَهَزَموهُم بِإذنِ اللهِ»» (همان: 62)
در این عبارت نیز، نویسنده با آوردن بخشی از آیۀ 251 سورۀ بقره متناسب با بستر معنا به تکمیل جمله میپردازد. عبارت زیر نمونهای دیگر از تکمیل و تتمیم است:
«وزیران پادشاه به رخصت «وَ شارِکهُم فِی الاموال» تومانها به خاصّه تصرف کردهاند و حساب ممالک به راستی نانموده «وَ لا یَبغونَ عَنها حِوَلاً»[4]» (وصّاف، 1388).
در همۀ مثالهای یادشده، آیه بخشی از بافت طبیعی سخن محسوب میشود به طوریکه اگر از کلام حذف شود، جملات فارسی دچار سستی نقصان در معنی خواهند شد.
8-2. تأکید و تأیید نثر فارسی
در این نوع از مقاصد کاربرد آیات، هدف تأکید و تأیید سخن است؛ بنابراین آنچه در قالب آیه در ادامۀ جملۀ فارسی میآید در واقع تکرار معنای ماقبل است که نویسنده آن را با تکرار مؤکد میکند. وصّاف الحضره ابتدا مقصودی را که میخواهد به فارسی بیان میکند و بعد آیهای در همان معنا برای تأیید و تأکید بر صداقت سخن خود میآورد.
«اگر به طراوت چمن جوانی، بطری در خاطر میآوری آهستهتر جولان کن؛ «ولا تَمشِ فِی الأرضِ مَرحاً»» (وصّاف، 1388).
وصّاف در شرح پایان ناخوش قطبالدین و معینالدین که در دربار سمت داشتند، خطاب به نَفس، نصایحی را به زبان میراند و آن را از غرور و تکبر باز میدارد و برای تأیید سخنش، بخش آغازین آیۀ 37 سورۀ اسراء که معنی «در زمین با سرمستی غرور گام برمدار» را در ادامۀ جمله میآورد.
«این طایفه در کوی نفاق خانه گرفتهاند و ... دانۀ نادانی بر دام نهاده و اظهار شفقّت بر مال پادشاه، ملواح کار و مفتاح بازار ساخته؛ «قَد بَدَتِ البَغضاءُ مِن أفواهِهِم وَ ما تُخفی صدورُهُم أکبَرُ»[5]» (وصّاف، 1388).
نویسنده شرحی دربارۀ نفاق و دورویی صاحبمنصبان دربار بیان میکند و در ادامۀ کلام برای تنظیر و تأیید با آوردن آیۀ 118 سورۀ آلعمران که مضمون آن دورویی و نفاق است، سخن خود را تکمیل میکند.
«آثار لطف و عنف ربانی بر عالم لمعان یافته؛ «إنَّ رَبَّکَ لذو مغفرۀٍ و ذو عقابٍ[6]ألیم»[7]»(همان).
8-3. توصیف و تشریح معنی قبل
یکی از مقاصد اقتباس آیات، توصیف و تشریح معنی قبل است و آیه در این مواقع موجب ایضاح معنی میشود؛ گاهی هدف فقط توضیح و تشریح کلمهای از عبارت قبل است، گاه تشریح عبارتی و گاهی توصیف شخصیتی است.
«و افراد علماءِ علام که... علّامۀ دور و سبّاق حلبۀ فضلاند... و طلّاب مُجدّ و مُحصّلان مستعدّ «رجالٌ لا تُلهیهِم تجارَۀٌ وَ لا بَیعٌ عَن ذِکرِ اللهِ»[8]» (همان).
در این عبارت، وصّاف به توصیف علمایِ اعلام میپردازد و در انتها با آوردن آیه ویژگیهای این افراد را تشریح میکند.
«اختلال کلی احوال این دیار به حدّی است که صاحب معجزۀ «إنّی اُبرِیءُ الأکمَهَ و الأبرَصَ» از معالجت تدارک آن عاجز آید» (همان).
در این عبارت، بخشی از آیۀ 49 سورۀ آلعمران که به صورت مضافٌالیه در اثنای متن بهکار گرفته شده برای ایضاح معنی معجزه آمده است تا خواننده متوجه شود که منظور نویسنده از صاحب معجزه، همان حضرت مسیح (ع) است.
استفاده بیش از 50 درصدی آیات جهت تکمیل متن میتواند گویای این باشد که نویسنده چقدر بین متن فارسی و آیات که عربی هستند، ارتباط نزدیک و محکمی برقرار کرده که آیه به عنوان بخشی از جمله، وظیفۀ انتقال معنا دارد و بدون آن، معنای کلام دچار نقصان میشود. استفادۀ 28 درصدی آیات جهت تشریح و توصیف معنای قبل، گویای دو نکته است: اول اینکه نویسنده گاهی سعی دارد معنای نامفهوم متن را با آیهای واضح کند تا مخاطب کاملاً معنا را درک کند و نبود این آیه، دچار سستی در انتقال معنا میشود. دوم اینکه به ضرورت نثر فنی، نویسنده سعی در اطنابگویی دارد و برای مفهومی که لازم نیست دربارۀ آن توضیحی داده شود با آوردن آیهای به نشان توضیح، اما به قصد آرایش لفظ به هنرنمایی میپردازد.
جدول 1. بسامد جنبههای ارتباط معنایی آیات با متن
جنبههای ارتباط معنوی آیات با متن فارسی
|
معانی
|
توصیف و تشریح معنای قبل
|
تأکید و تأیید مفهوم
|
تتمیم و تکمیل متن
|
تعداد
|
28
|
20
|
50
|
درصد
|
5/28
|
5/20
|
51
|
نمودار 1. بسامد استفاده از انواع اضافهها در ترکیب آیات با متن
از مجموع 374 بار کاربرد آیات در جلد چهارم از متن تاریخ وصّاف، 174 کاربرد آن به صورت مضافٌالیهی است که در جمله دارای نقشهای نهادی، متممی، مسندی و... هستند و این نشان میدهد که نویسنده دنبال ترکیبسازیهای بکر از آیات قرآنی است تا با این کار ارزش فنی و اخلاقی به نثر کتاب ببخشد و علاوه بر آرایش لفظی به پیوند معنایی آن هم توجه دارد. از میان اضافهها بیشتر به ترکیب اضافۀ بیانی پرداخته شده و این نشان از روحیه و شیوۀ اطنابپردازی نویسنده در اثر خود دارد تا برای هر واژهای، آیهای با همان مفهوم بدان اضافه کند و شرح و تفسیری برای آن واژۀ بهکار رفته، داده باشد.
نکتۀ حائز اهمیت، استفادۀ 34 موردی از اضافۀ تشبیهی است که در متن تاریخی جای شگفتی دارد؛ این نشان میدهد که نویسنده تا چه اندازه سعی دارد تا نثر کتاب را به قلمرو ادب و هنر نزدیک کند و برای این منظور به سختترین شیوههای کاربرد آیات که همان اضافۀ تشبیهی است، روی میآورد و در این ترکیبسازی موفق عمل میکند چنانکه در بخش مربوط به آن، نمونههایی آورده شد. همچنین استفاده هر چند کمِ اضافۀ استعاری در متن تاریخ تلخ غازانی نشان از مهارت نویسنده دارد تا با خیالانگیز کردن متن، مخاطب را از دنیای مادی به عالم فراسوی خیال معنوی ببرد تا التیامی بر سوز جراحتِ جور ظالمان بر مردم ستم دیدۀ ایرانِ آن زمان باشد.
بحث و نتیجهگیری
بهرهگیری از آیات قرآن در نثر فارسی یکی از مهمترین ویژگیهای نثر فنی و مصنوع محسوب میشود. در این نوشتار کیفیت کاربرد آیات در جلد چهارم تاریخ وصّاف مورد بررسی قرار گرفت. نتیجۀ این بررسی توصیفی- تحلیلی بیانگر این است که وصّاف در استعمال آیات قرآنی نهایت مهارت را به خرج داده و با توجه به اقتضای کلام و با رعایت حسن ترکیب جملات، آیات قرآن را چنان با رشتۀ کلام درآمیخته است که در متن فارسی، بیگانه و نامتجانس به نظر نمیرسند. وی در عین دقت به آرایش لفظی، پیوستگی معنا را نیز به خوبی رعایت میکند. از نظر لفظی، آیات قرآن در این اثر به عنوان بخشی از نثر فارسی در سطح واژگان دارای نقشهای مختلف دستوری از قبیل نقشهای نهادی، مفعولی، مسندی، قیدی، اضافی و... هستند. در سطح ارتباط جمله نیز آیات به دو دسته تقسیم میشوند که در دستۀ اول، آیات هیچ پیوند دستوری با متن ندارند و در دستۀ دوم، آیات به صورت جملههای معترضه، صله، همپایه، پایه و پیرو در متن بهکار رفتهاند. از نظر سطح جمله - متن نیز آیات با اغراض معنوی از قبیل: تکمیل و تأیید و توصیف جملۀ ماقبلشان بهکار رفتهاند. این آیات با متن فارسی کتاب پیوستگی محکمی دارند.
میزان بهرهگیری وصّاف از آیات قرآنی، حاکی از تسلّط او بر قرآن و زبان عربی است. وی با استفاده از این مهارت توانسته است از یک طرف به ثبت وقایع تاریخی بپردازد و از طرف دیگر با توجه به معانی ثانویه کاربرد آیات به کتابش ارزشی اخلاقی و اجتماعی ببخشد.
[5]- سورۀ آلعمران، آیۀ 118
[6]- در متن کتاب به جای عِقاب، عذاب آمده است/
[1]- برای مشاهده نمونههای دیگر اضافه توضیحی به صفحات:44، 64، 83، 84، 88، 89، 94، 98، 148، 149، 159، 160، 182، 195، 199، 200 و 203 رجوع شود.
[4]- برای مشاهدۀ نمونههای دیگر اضافه بیانی به صفحات: 121، 144، 157، 166، 195، 197، 198، 199 و 200 رجوع شود.
[7]- برای مشاهدۀ نمونههای دیگر اضافه تشبیهی به صفحات: 2، 3، 19، 84، 144، 167، 195، 196، 197 198، 200، 201، 203، 204، 206، 208، 210، 295، 302 و 374 رجوع شود.
[12]- نمونههای دیگر از اضافه تخصیصی رجوع شود به صفحات:2، 16، 41، 71،84، 144، 156، 174، 196، 199، 200، 201، 218، 311، 346، 370، 456، 466.
[16]- سورۀ عنکبوت، آیۀ 69
[17]- سورۀ انشقاق، آیۀ 18
[21]- سورۀ انعام، آیۀ 140
[22] - سورۀ احقاف، آیۀ 11
[23]- سورۀ انفطار، آیۀ 19
[27]- سورۀ آلعمران، آیۀ 166
[29]- سورۀ ابراهیم، آیۀ 19