شناخت «قهرمان»، «بینش قهرمانی» و بررسی ویژگیهای قهرمان در تمام آثار ادبی بهسببآنکه میتواند تعیینکنندۀ نوع ادبی و تبیینکنندۀ سطح فکری (محتوایی) اثر باشد، اهمیّتی خاص دارد و امری ضروری است. در نوع ادبی حماسی نیز که در آن اعمال پهـلوانی، مردانگیها، افتخارات و بزرگیهای قومی یا فردی یک ملّت توصیف میشود (ر. ک. صفا، 1333)، گرچه رویدادها (بهویژه رویدادهای رزمی) و حوادث بهوجودآورندۀ داستان است، امّا داستان بر مدار قهرمانی (پهلوانی) دور میزند که برای نجات قوم یا ملّت خویش، جان خود را به خطرمیاندازد و اعمال و افکار او در شکلگیری محتوای حماسی تأثیر بسیاری دارد.
بیان مسئله
در شعر حماسی، گاه شاعر بهیاریِ نمایش اعمال و عقاید قهرمان، محتوای اثر را حماسی و فضای داستان را برای مخاطب باورپذیر میکند؛ بنابراین ضرورت انجام این پژوهش برای اثبات نقش قهرمان در ایجاد محتوای حماسی در داستان آشکار میشود. در این پژوهش علاوهبر تحلیل ویژگیهای منحصر بهفرد دو شخصیّت اصلی (قهرمان) داستان «رستم و اسفندیار»، بهعنوان دو نمونۀ پهلوان کامل در حماسۀ ملّی ایران و باتکیهبر قلمرو فکری یا محتواییِ حاکمبر آثار حماسی، تأکید میشود که خصایص، اعمال و افکار قهرمانان در نوع ادبی حماسی، با قهرمانان انواع ادبی دیگر متفاوت است.
اهمیت پژوهش
«شاهنـامۀ» فردوسی، بزرگترین مثنوی حماسی فارسی است که گویندگان ایرانی، سالیانِ دراز از آن تقلید کردهاند، اما بامطالعه و بررسی این تقلیدها مشخص میشود که «نظیرهگویی به شاهنامه امری است محال و حقاً و مسلماً حماسۀ رزمی به استاد طوس ختم گشتهاست» (مؤتمن، 1371)؛ با درنظرگرفتن تأثیرگذاری شاهنامه بر متون حماسی فارسیِ پسازآن، شناخت زوایای مختلف این منظومه اهمیت مییابد.
«قهرمان» و کارکرد او یکیاز مهمترین عوامل خلقِ محتوای حماسی است، به همینسبب با توجّه به اهمیت نبرد «رستم و اسفندیار» که کاملترین، بلندترین و پرمعناترین داستان شاهنامه است؛ همچنین این حقیقت که فردوسی اوج هنر شاعرانه و همۀ نیروهای طبع خود را در این داستان بهکار بردهاست، در این پژوهش ویژگیهای «قهرمان» حماسی و نقش او در ایجاد محتوای حماسی، برمبنای ویژگیهای دو قهرمان این داستان معرفی و تحلیل میگردد.
داستانِ «رستم و اسفندیار» بهعنوان آخرین داستان بزرگ قهرمانی در عهد پهلوانی شاهنامه حائز اهمیت است؛ زیرا این داستان دربردارندۀ مسائلی چون: برخورد آزادی و اسارت، پیری و جوانی، کهنه و نو، تعقّل و تعبّد، سرنوشت و ارادۀ انسان و در پایان برخورد زندگی و مرگ است که انسان باستانی و انسان امروزی، همواره با آن روبرو بوده است (ر. ک. اسلامیندوشن، 1390) و حکیم طوس این تقابلها را در قالب رویارویی جهانپهلوانِ حماسۀ ملّی ایران و شاهزاده-پهلوانِ رویینتن ایرانی به زیبایی بهتصویر کشیدهاست.
اهداف پژوهش
هدفِ این پژوهش، معرفی ویژگیهای دو قهرمان داستان «رستم و اسفندیار» و تأکید بر تأثیر خصایص این دو قهرمان در خلق محتوای حماسی است، زیرا بهسبب آنکه حماسه نشانگر دورههای نیاز یک قوم یا ملّت به قهرمان است، شناخت خصوصیات قهرمان حماسه، علاوهبر آنکه میتواند تلاش او را در جهت کسب افتخار برای میهن یا ملّت و دفاع از آنها در برابر دشمن نمایش دهد، باعث پیبردن به میزان تأثیرگذاری قهرمان در ایجاد محتوای حماسی در اثر میشود.
پیشینۀ پژوهش
نوع «حماسی» از دیرباز بهعنوان یکیاز قدیمیترین انواع ادبی، موردتوجّه محققّان بوده و دربارۀ خصایص آن کتابهای زیادی تألیف شدهاست. بنابرآنکه حماسه، شعری استاساا روایی مبتنی بر اعمال پهلوانی و متضمّن دلاوری، پژوهشگران علاوهبر تحقیق دربارۀ ویژگیهای این نوع از شعر، گاه برخی از خصلتهای قهرمان حماسه را نیز بیان کردهاند. بهعنواننمونه، یکیاز قدیمیترین منابع برای شناخت حماسههای ایرانی کتاب «حماسهسرایی در ایران» اثر ذبیحالله صفاست که مؤلف در این کتاب، بهصورت پراکنده عناصر شعر حماسی ازجمله آهنگ پهلوانی، حوادث و روایات پهلوانی و... را بیان کردهاست. در کتاب «انواع ادبی»، شمیسا بیست و چهار ویژگی برای شعر حماسی برشمردهاست که در این میان، برخیاز ویژگیهای قهرمان مانند: اهمیّت ملّی داشتنِ قهرمان، سفر طولانی قهرمان برای غلبه بر دشمن، پنهان بودن مرگ پهلوان و ... بهچشممیخورد. خالقیمطلق در کتاب «حماسه؛ پدیدهشناسی تطبیقی شعر پهلـوانی» که شامل [ترجمه و نگارش] چکیدهای از نظریات سی.ام.بورا است، پس از ارائۀ تعریف حماسه و برخیاز خصایص این نوع ادبی، مطالبی دربارۀ پهلوان و ملزومات پهلوانی (سلاح ویژۀ پهلوان و اهمیّت سازندۀ رزمافزار، اهمیّت اسب پهلوان و نحوۀ انتخاب آن و ...) ارائه دادهاست. مقالۀ «حماسه» تألیف شایگانفر در «دائرهالمعارف بزرگ اسلامی»، یکیدیگر از منابعی است که علاوهبر معرفی شعر حماسی و ویژگیهای ساختاری و سبکی حماسه، در آن برخی از ویژگیهای قهرمان حماسه بیان شدهاست.
با توجّهبه اهمیت نقش قهرمان در شکلگیری محتوای حماسی و تأثیر ویژگیهای او در تعیین نوع ادبی اثر، بررسی نقش قهرمان در داستانهای حماسی، امری ضروری بهنظر میرسد. در هیچکدام از کتب نامبرده یا منابع مشابه، قهرمان حماسه و ویژگیهای او، بهطورجامع یا بر مبنای داستانی از شاهنامه معرفی نشدهاست. بهمنظور رفع این خلأ پژوهشی، برای موضوع این تحقیق داستان «رستم و اسفندیار» شاهنامه انتخاب گردید تا اهمیت و تأثیرگذاری قهرمان در خلق محتوای حماسی بر اساس این داستان مؤکّد شود. دربارۀ این نبرد حماسی و رویارویی دو پهلوان بزرگ شاهنامه تاکنون چندین کتاب نوشتهشده که دو کتاب «داستان داستانها؛ رستم و اسفندیار در شاهنامه» و «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه» از اسلامیندوشن که در آنها به داستان رستم و اسفندیار، معرفی بعضی از پهلوانان شاهنامه و برخی از ویژگیهای پهلوانِ کامل پرداختهشده، از مهمترین آثار است. در مقالات بسیاری نیز نبرد «رستم و اسفندیار» تحلیلشده است. باتوجّهبه آنکه در این پژوهش بهتناسب موضوع به مطالب برخی از این مقالات استناد شدهاست، بهسبب رعایت اختصار، در ذیل فقط به نام مقالات و نویسندۀ آن اشاره میشود:
- آیدنلو (1379): «اسفندیار و رویینتنی».
- اسلامیندوشن (1351): «اسفندیار و راز رویینتنی».
- امینیپور و ابومحبوب (1396): «بررسی آیین شمنی و سایر جادوها در داستان رستم و اسفندیار».
- بیراوند و دیگران (1395): «تحلیل تعارض و مذاکره در داستان رستم و اسفندیار».
-پشتدار و شکردست (1392): «عملیات روانی (= جنگ نرم) در شاهنامۀ فردوسی با تأکید بر داستان رستم و اسفندیار».
- خالقیمطلق (1366): «ببر بیان (رویینتنی و گونههای آن)».
- خسروی (1366): «نمایشهای آئینی: اسفندیار، سیمرغ، زال و «جادو – پزشکی»».
- خطیبی (1376): «روایتی دیگر از داستان رستم و اسفندیار».
- شهبازی (1397): «تیر گز و آب رز در داستان رستم و اسفندیار».
- شیبانیاقدم (1396): «نقش الگوهای گفتوگویی و نظام نوبتگیری در رزمنامۀ رستم و اسفندیار».
- کزازی (1366): «ستیز ناسازها در رستم و اسفندیار».
- مالمیر (1385): «ساختار داستان رستم و اسفندیار».
در مقالات نامبرده شدۀ بالا و تعداد زیادی مقالۀ دیگر که دربارۀ داستان «رستم و اسفندیار» نوشتهشده، این داستان از زاویهدیدهای خاصّی بررسی و تحلیل شده و در هرکدام نکات ارزشمندی مطرح گردیدهاست؛ امّا بنابر آنکه در هیچ مقاله یا کتابی بهطور جامع، ویژگیها، اعمال و افکار منحصربهفرد قهرمانان این داستان یا داستانی دیگر از شاهنامه و تأثیر خصایص این قهرمانان در حماسی ساختن محتوایِ داستان بررسی نشدهاست، بررسی مجدد این رزم «رستم و اسفندیار» باهدف موردنظر این پژوهش، ضروری بهنظر میرسد.
روش پژوهش
در این پژوهش که به روش تحلیلی-توصیفی انجام پذیرفت، در مرحلۀ نخست (کلیّات مقاله) لزوم بررسی نقش قهرمان در آثار حماسی و تأثیر قهرمان در ایجاد محتوای متناسب با نوع ادبی اثر تبیین شد و در مرحلۀ دوم (بحث اصلی مقاله) بنمایههای مرتبط با قهرمان و بینش قهرمانی که به خلق محتوای مناسبِ داستان حماسی منجر شده بود، بر مبنای خصایص، اعمال و افکار دو شخصیّت اصلی داستان «رستم و اسفندیار» (شامل 1672 بیت از دفتر پنجم شاهنامه تصحیح جلال خالقیمطلق)، بهشیوۀ کیفی معرفی و تحلیل گردید. گفتنی است برای انجام این پژوهش و گردآوری اطلاعات موردنیاز، مانند تحقیقات مشابه، مطالعۀ کتابخانهای صورت گرفت و از ویژگیهایی که در کتب مختلف برای اشعار و قهرمانان حماسی برشمردهشدهبود، یادداشتبرداری شد؛ سپس از میان این ویژگیها، آندسته از خصایص دو قهرمان بیبدیل شاهنامه، رستم و اسفندیار که از سویی باعث خلق فضایی متناسب با روح حماسه در داستان شدهبود و از سوی دیگر، در لقبگرفتن این داستان بهعنوان حماسیترین داستان شاهنامه نقشی بسزا داشت، انتخاب وتحلیل شد.
- بحث اصلی
1-1. نقش قهرمان در حماسه
در حماسه که شعری روایی و بلند است، اصلیترین موضوعی که محتوای حماسی را خلق میکند، حضور قهرمان و شرح اعمال، افکار و جنگاوریهای او در راه دفاع از حیثیت و کسب استقلال و برتری در برابر دشمنان است؛ بهعبارتدیگر، برای قرار گرفتن یک اثر در نوع ادبی حماسی، به بنمـایههایی ویژه نیاز است که محتوای حماسی از آن درونمایهها نشئت گیرد (ر. ک. شهبازی-ملکثابت، 1391) و باتوجّهبه آنکه یک اثرِ حماسی، بیش از هر موضوعی، نمودار «دورهای قهرمانی» و «نهاد پهلوانی» است، باید بعضی از ویژگیهای قهرمان که از بنمایههای تکرارشونده در حماسههای بزرگ محسوب میشود، در یک اثر حماسی برجسته شدهباشد تا اثر ادبی را از انواعی چون غنایی و تعلیمی متفاوت سازد.
2-1. ویژگیها، افکار و اعمال دو قهرمان اصلی رزم «رستم و اسفندیار»
فردوسی در داستان «رستم و اسفندیار»، رستم و اسفندیار، دو پهلوان - قهرمان یکتای حماسۀ عظیم خویش را در مقابل یکدیگر قرار داده تا داستانی پرمعنا و غمانگیز را رقم زند. در این داستان، خصایص هر دو قهرمان ازجمله: اهمیت ملّی داشتن، ویژگی رویینتنی، خدامایگی، نژادگی و دانایی پهلوانان منحصربهفرد است تاآنجاکه میتوان گفت این دو شخصیّت در شاهنامه همانندی ندارند. افکاری همچون اهمیت نام و ننگ، پاسداری از حرمت آزادگان و وفاداری به شاه، علّت شکلگیری نبرد بین دو قهرمان است؛ زیرا زمانی که افکار قهرمانِ حماسه مورد هجوم قرار گیرد، وی برای حفظ آبرو و کسب افتخار از هیچ کوششی فرونمیگذارد. نمایش اعمال رستم و اسفندیار و توانایی بیمانند آنها در نبرد تنبهتن، مهارت دو پهلوان در زبانآوری و... از عواملی است که محتوای این داستان را حماسی کرده و باعث تمایز شخصیّتهای داستان از قهرمانان انواع ادبی دیگر شدهاست.
جدول 1. خصایص دو قهرمان رزم «رستم و اسفندیار»
1
|
اهمیّت ملّی داشتن قهرمان
|
9
|
مهارت داشتن پهلوان در نبرد تنبهتن
|
2
|
رویینتن بودن قهرمان
|
10
|
استفادۀ پهلوان از سلاح ویژه و اهمیّت سازندۀ رزمافزار
|
3
|
داشتن نشانههای خدامایگی
|
11
|
نیرو و مهارت پهلوان در زبانآوری و رجزخوانی
|
4
|
اعتقادبه ارزش نژادگی
|
12
|
آشنایی قهرمان با انواع فنون جنگاوری
|
5
|
وفاداری پهلوان به شاه
|
13
|
اهمیّت دانایی و افسونگری قهرمان و بهرهگیری از جادو
|
6
|
اعتقادبه اهمیّت کسب افتخار و مسئلۀ نام و ننگ
|
14
|
لزوم پایبندی پهلوان به جوانمردی
|
7
|
اعتقادبه اهمیّت پاسداری از حرمت پهلوانان
|
15
|
پنهان بودن مرگ یا شکست پهلوان
|
8
|
ضرورت رویارویی قهرمان با ضدّ قهرمان
|
1-2-1. اهمیّت ملّی داشتن قهرمان
در حماسه وقایع و کنشهای حماسی، بر مدار پهلوانی قدرتمند میگردد که برای نجات قوم یا ملّت خویش و حتّی نژاد بشر در برابر ظلم و گرفتاریها، از جانمایه میگذارد و زمینۀ دفاع از سرزمین نیاکان و قوم و خاندان را فراهم میسازد.
قهرمان حماسی با تعهّد نسبت به شاه و میهن، چهرهای محبوب و مردمی پیدا میکند و اهمیّت ملّی و معنوی مییابد؛ زیرا وی با برخورداری از صفات برجسته و پسندیدهای چون خداپرستی، بشردوستی و شجاعت، در جهت زدودن زشتیهایی چون ظلم، جهل، دروغ، ریا و آزمندی از چهرۀ جوامع انسانی، برای دستیابی به زندگی متعالی و جاودانه و بیمرگی تلاش میکند (ر.ک. رزمجو، 1388) در شاهنامۀ فردوسی، «رستم» با دارا بودن این ویژگیها، قهرمان ملّی و محبوب ایران و نقشآفرین رخدادهای شکوهمند رزمی و دلاوری است. او از ابرمردانی فوقبشری است که در راه پاسداری از میهن، فرهنگ، ارزشهای معنوی و مکارم بشری میکوشد و ازلحاظ جهانبینی، اعتقادات دینی و آدابورسوم، نمایندۀ مردم خود است.
هنگامیکه زال از تصمیم رستم برای نبرد با اسفندیار آگاه میشود، او را از این کار برحذر میدارد، زیرا رستم همیشه تابع فرمان شاهان و حافظ زاولستان بودهاست و زال میداند فقدان او جبرانناپذیر خواهد بود:
بدو گفت کای نامور پهلوان تو تا برنشستی به زین نبرد به فرمان شاهان سرافراخته، بترسم که روزت سرآید همی، مرین تخم دستان ز بُن برکنند به دست جوانی چو اسفندیار نماند به زاولستان آب و خاک
|
چه گفتی، کزان تیره گشتم روان! نبودی مگر نیکدل رادمرد، همیشه دل از رنج پرداخته، گر اختر به خواب اندر آید همی، زن و کودکان را به خاک افگنند! اگر تو شوی کشته در کارزار! بلندی بر و بوم گردد مَغاک!
(فردوسی، 1393)
|
قهرمان حماسه به حدّی محبوب است که گویی در ضمیر مخاطب جای گرفته است، مخاطب حضور و زندگی وی را در عمق وجود خویش کاملاً احساس میکند و حتّی لغزش و خطای قهرمان هم نمیتواند باعث بیعلاقگی یا نفرت مخاطب شود؛ چنانکه در داستان «رستم و اسفندیار» نیز علیرغم آنکه رسـتم در پایان روز اول نبرد با اسفندیار، با توسّل به نیرنگ و با بهانۀ بیگاه شدن زمان، به نبردی که در آن تقریباً بازندۀ میدان بوده، خاتمه میدهد، همچنان محبوب قلوب مخاطبان باقی میماند:
چنین گفت رستم که بیگاه گشت! تو اکنون بدین رامشی بازگرد! من اکنون چنین سوی ایوان شوم ببندم همه خستگیهای خویش،
|
ز رزم و ز بد دست کوتاه گشت! شب تیره هرگز که جوید نبرد! بیاسایم و یک زمان بغنوم، بخوانم کسی را که دارم ز پیش...
(فردوسی، 1393)
|
حتّی یاری گرفتن رستم از زال و سیمرغ، برای التیام زخمها و استفاده از حربۀ کشندۀ تیرگز هم که منجر به پیروزی او مقابل اسفندیار میشود، از محبوبیّت مردمی پهلوان شاهنامه نمیکاهد.
2-2-1. رویینتن بودن قهرمان
در حماسهها گاه پهلوانی به کمک نیروهای مافوقطبیعی، شکستناپذیر و نفوذناپذیر شدهاست و هیچ حربهای بر بدن او اثر ندارد، مگر بر یک نقطه از جسم که بنابر تقدیر آسیبپذیر باقیمانده و نقطهضعف وی محسوب میشود؛ به چنین پهلوانی «رویینتن» میگویند. این اندیشه که پهلوان باید در راه نام و ننگ و یا دفاع از میهن، با خطرات بزرگی دستوپنجه نرم کند (خطراتی که گاه هیچیک از تواناییها و هنرهای پهلوانی قادر به دفع آنها نیست) آرزوی رویینتنی را پدید آوردهاست. رویینتنی میتواند نشانهای از آرزوی تشبّه پهلوانان بزرگ به خدایان نامیرا و آسیبناپذیر بودهباشد. (ر.ک. شمیسا، 1381؛ خالقیمطلق، 1386)
تنهـا قهرمان آسیبناپذیر و رویینتـن حماسۀ ملّی ایران، شاهزاده «اسفندیار» است که نقطه ضعف وی آسیبپذیری از ناحیۀ چشمان است. گفتنی است در حماسهها، بهسبب حقیقت مرگ و گریزناپذیر بودن آن، ازطریق یک نقطه ضعف در جسم قهرمان رویینتن، همیشه راهی برای ورود مرگ بازگذاشته شدهاست (ر.ک. خالقیمطلق، 1388)؛ شاید بههمین علّت است که حتّی اسفندیارِ رویینتن نیز در نبردها از پوشیدن زره خودداری نمیکردهاست و زرهی بر تن میکرده است که او را از بلا مصون میداشته، چنانکه رستم در پایان روز اول نبرد، با زال از زخمناپذیری جوشن و خودِ اسفندیار سخن میگوید (ر. ک. آیدنلو،1379):
همان تیغ من گر بدیدی پلنگ نبرّد همی جوشن اندر برش!
|
|
نهان داشتی خویشتن زیر سنگ، نه آن پارهی پرنیان بر سرش!
(فردوسی، 1393، ج 5)
|
برخـیاز قهرمانان دیگر شاهنامه نیز اگرچه رویینتن نیستند، ولی جامـه و رزمافزار زخـمناپذیر دارند، مانند زره سیاوش که آتشوآب و سلاح و جادو بر آن کارگر نیست یا رستـم هنگامیکه ببـر بیان را بر تـن میکند (ر.ک. خالقیمطلق، 1388) و زال برای رهسپار کردن وی به هفتخان، به او توصیه میکند «ببر بیان» را بر تن کند:
برت را به ببر بیان سخت کن
|
|
سر از خواب و اندیشه پردخت کن
(همان، ج 2)
|
اما نکتهای که دربارۀ همۀ کُشندگانِ رویینتنان صدق میکند و سبب میشود سیمرغ، رستم را برای تصمیم به نبرد با اسفندیار سرزنش میکند (رازی که آن را از سپهر میداند و از رویِ مهر به رستم میگوید):
چرا رزم جستی از اسفندیار؟ که هر کس که او خون اسفندیار همان نیز تا زنده باشد ز رنج بدین گیتیش شوربختی بود!
|
گوی تند، رویینتن و نامدار! بریزد، وُرا بشکَرَد روزگار، رهایی نیابد، نماندش گنج، وُ گر بگذرد رنج و سختی بود!
(فردوسی، 1393)
|
رستم نیز هنگامیکه اصرار اسفندیار را برای نبرد میبیند، با خود میاندیشد اگر تن به بند دهد، نامش «بازگردد به ننگ» و اگر تن به جنگ دهد، ممکن است اسفندیار «کشته آید به دشت نبرد» و وی شرمنده و گرفتار شوربختی گردد.
3-2-1. داشتن نشانههای خدامایگی
قهرمان اصلی حماسه، غالباً پهلوان یا موجودی مافوق طبیعی با مایههای الهی است. یکی از نشانههای خدامایگی و جاودانگی در حماسههای ایرانی، عمر دراز قهرمان حماسه است. همانطور که رستمِ شاهنامه، به هنگام جنگ با اسفندیار، به گفتۀ خودش بیش از پانصد سال دارد:
ز پانصد همانا فزونست سال همه پهلوان بودم اندر جهان
|
که تا من جدا گشتم از پشت زال، یکی بود با آشکارم نهان!
(فردوسی، 1393)
|
از دیگر نشانههای خدامایگی در حماسههای ایرانی، قدرت بدنی و زورمندی قهرمان حماسه است. خصوصیات بدنی و اعمال قهرمان حماسه فوقانسانی و غیرقابل سنجش با منطقِ متعارف است، زیرا قهرمانِ حماسه انسانی معمولی نیست؛ وی معمولاً زیاد میخورد، زیاد مینوشد، قامت و وزن طبیعی ندارد و از هنرهای خارقالعادهای برخوردار است. در حقیقت او «یک انسان آرمانی و برآورندۀ آرزوهای دستنیافتنی انسانهاست و از اینرو به پسند مردم است.» (خالقیمطلق، 1386) این ویژگی، از صفات پهلوانِ کامل در حماسه است. بهمن در نخجیرگاهِ رستم، پهلوانی میبیند که:
درختی گرفته به چنگ اندرون یکی نرّه گوری زده بر درخت یکی جام پر می به دست دگر
|
برِ او نشسته یکی رهنمون نهاده برِ خویش گوپال و رخت پرستنده بر پای پیشش پسر
(فردوسی، 1393)
|
او که از رویاروییِ اسفندیار با رستم نگران میشود، تصمیم میگیرد با تختهسنگی به زندگی جهانپهلوان خاتمه دهد، امّا زواره با دیدن سنـگ، برادر را از فـرود آمدن آن باخبر میسازد. رستم بدون آنکه حرکتی کند، زمانی که سنگ نزدیک میشود:
بزد پاشنه، سنگ بنداخت دور
|
زواره برو آفرین کرد و پور!
(فردوسی، 1393)
|
در حماسهها علاوه بر قدرت بدنی، زیباییِ چهره و اندام پهلوانان نیز تا حدودی اهمیّت داشتهاست، البتّه چون زیبایی چهره در هنرهای پهلوانی نقش چندانی ندارد، پهلوانان ایرانی کمتر در بزرگی، بهسبب زیبایی چهره ستوده شدهاند و در جوانی و بزرگسالی، بیشتر زیبایی اندام پهلوان توصیف میشدهاست. (ر.ک. خالقیمطلق، 1386) رستم پس از ملاقات با اسفندیار، وی را اینگونه به زال معرفی میکند:
سُواریش دیدم چو سرو سهی تو گفتی که شاه آفریدونِ گرد به دیدن فزون آمد از آگهی!
|
خردمند با زیب و با فرّهی، بزرگی و دانایی او را سپرد! همی تافت زو فرّ شاهنشهی!
(فردوسی، 1393)
|
4-2-1. اعتقادبه ارزشِ نژادگی
شعر پهلوانی بر این باور است که شمار اندکی از انسانها از موهبت و استعداد ذاتی و تواناییهای خارقالعاده بهرهمندند. خارقالعــاده بودن پهلوان، در سرشت و نژاد او که از همان زادروز او آشکار است، ریشه دارد. پهلوان برای آشکار کردن ارزشِ این توانایی، باید آن را در کارکرد خود نشان دهد. (ر.ک. خالقیمطلق، 1386) داستانهای شاهنامه همچون سایر حماسهها، ارزش و اهمیّت نژادگی، خویشاوندی و همخونی در زندگی فردی و اجتماعیِ قهرمانان خود را به نمایش میگذارد و «اعتقاد به نژاد و نژادگی که در حقیقت گویای تمایلات درونگروهی جوامع کهن است، در شاهنامه باوری بنیادی است» (سرّامی، 1388)؛ بهعنوان مثال رستم، با افتخار خطاب به اسفندیار نژاد خود را اینگونه معرفی میکند:
همان مادرم دخت مهراب بود که ضحاک بودیش پنجم پدر
|
بدو کشور هند شاداب بود، ز شاهان گیتی برآورد سر
(فردوسی، 1393)
|
و اسفندیار نیز در پاسخ، برتری نژاد خود را به رخ رستم میکشد:
نژاد من از تخمِ گشتاسپست که لهراسپ بُد پور اَورند شاه هم اورند از گوهر کی پشین پشین بود از تخمۀ کیقباد همیدون برو تا فریدون شاه
|
که گشتاسپ از تخم لهراسپست؛ که او را بُدی از مهان تاج و گاه، -که کردی پدر بر پشین آفرین!-، -خردمند شاهی دلش پر ز داد!-، که بیخِ کیان بود و زیبایِ گاه!
(فردوسی، 1393)
|
5-2-1. وفاداری پهلوان به شاه و مبارزه وی در راه دین
از دیگر صفات مهّم پهلوان کامل، وفاداری او نسبت به شاه و مبارزۀ قهرمان در راه دین است. در رزم «رستم و اسفندیار»، یکی از عوامل مهّم در شکلگیری نبرد، عدم کرنش رستم نسبت به شاه است، زیرا همانطور که پادشاه نمیتواند از خواست کردگار سرپیچی کند، هیچکس حتّی جهانپهلوان هم نباید از پادشاه سرپیچی کند. (ر.ک. اسلامیندوشن، 1349) اسفندیار نیز با وقوف به اهمیّت اطاعت از امر شاه، دعوت رستم برای گفتوگو و پذیرایی را رد میکند، چون هم سرپیچی از دستور شاه را ناپسند میداند و هم میداند در صورت وقوع جنگ باید نانونمک را فراموش کند:
فرامش کنم مهر نان و نمک؛ وُ گر سر بپیچم ز فرمان شاه؛
|
به من بر دگرگونه گردد فلک! بدان گیتی آتش بود جایگاه!
(فردوسی، 1393)
|
در این داستان، اسفندیار تنها در یک مورد مطابق رأی پدر عمل نمیکند؛ جاییکه علیرغم آنکه شاه از او خواسته که در بستن بند به دست رستم درنگ نکند، او تردید به دلش راه میدهد، زیرا رستم را شیردلی میبیند که باید احترامش حفظ شود:
بسی رنج دارد بجایِ سران همه شهر ایران بدو زندهاند
|
جهان راست کرده به گرز گران، اگر شهریارند و گر بندهاند!
(فردوسی، 1393)
|
از وظایف دیگر پهلوان، مبارزه در راه دین است. «در نیمۀ نخست شاهنامه در نگاه سطحی دین نقشی ندارد، ولی نگرش ژرفتر در متن، اهمیّت باورداشتهای دینی پیشازردشت و زردشتی و پسازردشت را آشکار میسازد. با آغاز پادشاهی گشتاسپ مبارزه درراه دین بهی بزرگترین وظیفۀ پهلوانانی چون زریر، گرامی، به ستور و بهویژه اسفندیار است.» (ر.ک. خالقیمطلق، 1386) اسفندیار در گفتوگوهایی که با رستم دارد، نقش خود را در ترویج دینِ بهی و فتح دِزی با ساکنانِ بتپرست که از زمان فریدون به فراموشی سپرده شده بود، به وی گوشزد میکند:
به مردی مر آن باره را بستدم برافروختم آتــــــشِ زردهشت به پیروزی دادگر یک خدای که ما را به هر جای دشمن نماند
|
بتان را همه بر زمین بر زدم، که با مجمر آورده بود از بهشت! به ایران چنان آمدم بازِ جای؛ به بتخانهها در، برهمن نماند
(فردوسی، 1393)
|
6-2-1. اعتقادبه اهمیّت کسب افتخار و مسئلۀ نام و ننگ
در بینش پهلوانی «افتخار» مرکز وجود پهلوان است و پهلوان برای کسب آن از راه کنش میکوشد. دستاورد این افتخار «آوازه» است. در دورۀ قهرمانی با رشد جامعه، زمینۀ دفاع از خاندان، قوم و سرزمین نیاکان فراهم میگردد و جنـگ و افتخـار و قدرت از هم تفکیکناپذیر میشود، بنابراین قهرمان (انسان) با دلاوری و آوازه به حسّ بزرگی از شخصیّت و سعادت دست مییابد و دارای «هستی» دیگری میشود. (ر.ک. مختاری، 1379)
برای قهرمان حماسه، نامآوری و دفـاع از حیثیت و آبرو بسیار حائز اهمیّت است. فیلسوفان یونان باستان زیستن در راه کارکرد (کوشیدن در راه کسب نام و ننگ) را ذاتاً پدیدهای والا میدانستند و هُمر نیز از میان همۀ خوبیها و ناپایدارها، جستن نام جاودان را پسندیدهتر ذکر میکند. (ر.ک. خالقیمطلق، 1386)
در حماسۀ ملّی ایران نیز پهلوانان ایرانی و مردمانی که برای کسب آوازه و دفـاع از آبرو زندگی میکردند که در شاهنامه از آن به «نام و ننگ» تعبیر میگردد، ستوده شدهاند. در شاهنامه، پهلوان برای دفاع از حیثیت و در هر مواجهه و توهینی نسبت به اصل افتخار، از استقبال خطر روی نمیگرداند؛ همانگونه که رستم تن دادن به بند را ننـگی بـزرگ میداند و برای دفاع از نام و حیثیت خود، تلاش میکند اسفندیار را متقاعد سازد که بند بر دست او نبندد:
ز من هر چه خواهیت، فرمان کنم! مگر بند، کز بند عاری بود! نبیند مرا زنده با بند کس!
|
ز دیدار تو رامش جان کنم! شکستی بود، زشت کاری بود! که روشنروانم برینست و بس!
(فردوسی، 1393)
|
وی حتّی با نرمی، از اسفندیار میخواهد که نسبت به بستن دستش اغماض کند و به شاهزاده این وعده را میدهد که پرستارفش به همراه او نزد شاه کینهکش برود:
جز از بند، دیگر ترا دست هست که از بند تا جاودان نامِ بد
|
به من بر که شاهی و یزدانپرست! بماند مرا، وز تو بد کی سزد؟!
(فردوسی، 1393)
|
7-2-1. اعتقادبه اهمیّت پاسداری از هویّت و حرمت آزادگان و پهلوانان حماسی
یکیاز موضوعهای مهّم در سراسر شاهنامه «درگیری[1] پهلوان است میان وظیفۀ بندگی نسبت به پادشاه از یکسو و نگهداشت آزادی و حیثیت پهلوانی خود از سوی دیگر.» (خالقیمطلق، 1386) در این داستان، گشتاسپ که خود را ناگزیر به واگذاری تخت و کلاه به اسفندیار میبیند، بهعنوان شرط نهایی برای پسر، رفتن به سیستان، بستن دست رستم و آوردن وی را به تختگاه تعیین میکند:
پیاده دوانش بدین بارگاه کز آن پس نپیچد سر از ما کسی
|
بیاور کشان تا ببیند سپاه، اگر کام و گر رنج یابد بسی!
(فردوسی، 1393)
|
پس از رویارویی رستم و اسفندیار برای بار نخست و پساز آنکه رستم از دعـوت مجدد اسفندیار برای ناهار ناامـید میشود، خودش نزد اسفندیار میرود؛ امّا شاهزاده به رستم بیحرمتی میکند:
به دستِ چپ خویش بر جای کرد! جهاندیده گفت این نه جایِ منست!
|
ز رستم همی مجلسآرای کرد! به جایی نشینم که رأی منست!
(فردوسی، 1393)
|
رستم با حفظ آرامش جایگاه خود را گوشزد میکند، ولی هنگامی که از علّت حضور اسفندیار و دستور گشتاسپ آگاهی مییابد، خشمگین میگردد؛ زیرا همۀ هستی انسان (پهلوان) در گرو کارکرد اوست که عبارتاستاز پاسداری از منش سالم، وارسته و سرشار انسانی که در راه نیکی میکوشد. رستم با آگاهی از دستور گشتاسپ بانگ برمیدارد که:
که گوید برو دستِ رستم ببند؟ که گر چرخ گوید مرا کین نیوش
|
نبندد مرا دست چرخ بلند! به گرز گرانش بمالم دو گوش!
(فردوسی، 1393)
|
از «دردناکترین بندهای شاهنامه، بندهایی است که شاهان بر پای برترین پهلوانان ایران زمین نهادهاند.» (سرّامی، 1388) بند و زنجیر، بهکلّی با پهلوان ایرانی که همچون رستم نماد آزادمردی یا آزادگی است، ناسازگار و مخالف است؛ چنانچه در این داستان نیز پهلوان حماسۀ ملّی زیر بار چنین ننگی نمیرود و همین تنندادن رستم به بند و اسارت، به رزم با شاهزادهای رویینتن و شکلگیری حماسیترین داستانهای شاهنامه منجر میشود؛ بنابراین میتوان گفت آخرین نبرد رستم برای پاسداری از هویّت و حرمت آزادگان و پهلوانان حماسی است. در این نبرد، آزادیِ رستم دستخوش تهاجم و توهین شده است و اگر این اصل، مورد بیحرمتی قرار نمیگرفت، وی را به این نبرد کاری نبود.
8-2-1. ضرورت رویارویی قهرمان با ضدّ قهرمان
مرکز اصلی حماسه «رویداد» و مهمترین موضوع رویدادها، نبرد و جنگ است. گاه برای گشودن داستان حماسی، قهرمان حماسه با ضـدّ قهرمان روبرو و درگیـر میشود و ازآنجا ماجرا آغاز میگردد. جایی که دو قهرمان باهم مواجه میشوند و بهناچار باید یکی بر دیگری غلبه کند، حماسه تبدیل به تراژدی میشود. (ر.ک. شمیسا، 1381)
در جنگ رستم و اسفندیار، رستم (قهرمان داستان و مدافع سنّت و آیین)، از نبرد با اسفندیار (در نقش ضدّقهرمان که مصرّ بر نبرد و در تعارض با سنّتها است) امتناع میکند (ر.ک. مالمیر، 1385)، اما هنگامیکه پافشاری و رجزخوانی وی را میبیند، به او میگوید تو اگر آرزوی جنگ داری، بینصیبت نمیگذارم:
ترا بر تگ رخش مهمان کنم!
|
سرت را به گوپال درمان کنم!
(فردوسی، 1393)
|
9-2-1. مهارت داشتن پهلوان در نبرد تنبهتن
بهترین شیوۀ رزم و یکی از صحنههای مهیّج هر حماسه، نبرد تـنبهتـن قهرمان با خصم اصلی (ضدّ قهرمان) و عوامل او است. در اینگونه نبردهاست که هنرمندیِ پهلوان یعنی چالاکی و مهارت و دقّت اصابت او آشکار میگردد. در حماسه توصیف نبردهای تنبهتـن، بیشاز توصیف رزمهای «همگروه» جذّاب است، زیرا بهکارگرفتن فنون و سلاحهای خاص در این نبردها نمود دارد. «این فنون که در قصّههای مختلف ترتیب متغیّری دارد، عبارت است از: کمندافکنی، تیرافکنی، نیزهافکنی، شمشیرزنی، ضرب گرز، کشتی و خنجرزنی. در اغلب جنگهای تـنبهتـن، جنگ به کشتی ختم میشود.» (جعفری، 1389) در نبرد رستم و اسفندیار نیز، دو پهلوان در آغازِ نبرد، به رزمافزارهای گوناگون متوسّل میشوند، اما زمانی که ناکارآمدیِ سلاحها را میبینند، جنگ تـنبهتـن رخ میدهد:
گرفتند از آن پس دوال کمر، همی زور کرد این بر آن، آن برین پراکنــده گشتــند از آوردگـــاه کف اندر دهانشان شده خون و خاک
|
-دو اسپ تگاور فرو برده سر-، نجنبید یک شیر بر پشت زین! غمی گشته مردان و، اسپان تباه، همه گبر و برگستوان چاک چاک!
(فردوسی، 1393)
|
10-2-1. استفادۀ پهلوان از سلاح ویژه و اهمیّت سازندۀ رزمافزار
هدف اصلی پهلوان در حماسهها حصول پیروزی است، ولی راه رسیدن به آن متفاوت است؛ پس پهلوان علاوهبر قدرت خارقالعاده بدنی، باید در بهکار بردن رزمافـزارهای گوناگون، مهارت بسیاری داشته باشد. در داستان حماسی سازندۀ رزمافزار پهلوان (آهنگر) نیز اهمیّت بسیاری دارد، چون گاهی پهلوان، رزمافزار را با بهکار بستن حیله میسازد. در نبرد رستم و اسفندیار، ضمن آنکه دو پهلوان از رزمافزارهای مختلف بهره میبرند، حرفی از سلاحی خاص نیست، مگر آنجا که رستم به راهنمایی سیمرغ، از تنها سلاحی که بر تن اسفندیارِ رویینتن کارگر میافتد، آگاهی مییابد.
رستم برای غلبه بر اسفندیارِ رویینتن از شیئی جادویی (تیری از چوب گیاه گز که در برخی از مناطق ایران دارای احترام و تقدّس شمرده میشده) بهره میبرد که تکّهای از پر سیمرغ به آن وصل است و نیرویش را برای اصابتِ مستقیم به هدف دو چندان کردهاست. (ر.ک. امینیپور- ابومحبوب، 1396) به سفارش سیمرغ، رستم باید چوب گز را در «آب رز» بخواباند که این آب نیز قدمت و خاصیّت فراسویی و تقدّس داشتهاست (ر.ک. شهبازی، 1397)، البّته سیمرغ به رستم میگوید اگر اسفندیار آخرین خواهش تو برای توقف نبرد را نپذیرفت، آنگاه اینچنین تیر را آماده کند:
به زه کن کمان را و این چوب گز ابر چشم او راست کن هر دو دست زمانه برد راست آن را به چشم
|
-بدین گونه پرورده در آب رز-، چُنان چون بود مردمِ گزپرست، به خشمست بخت، ار نداری تو خشم!
(فردوسی، 1393)
|
11-2-1. نیرو و مهارت پهلوان در زبانآوری و رجزخوانی
«زبانآوری» صفت دیگر پهلوان کامل است، زیرا بخشی از نبردهای تـنبهتـن، به جنگهای لفظی و رجزخوانی میگذرد که معمولاً با استهزای حریف نیز همراه است؛ بنابراین پهلوان باید در ستودن خود، رجزخوانی، دادن جواب نافذ و بیان مطلب با حاضرجوابی، زیبایی و رسائی و حدّت، زبانآور و قدرتمند باشد و نعرۀ او دل همنبرد و حتّی کوه را بدرّد.
علتِ بهوجود آمدن داستانهای حماسی «تعارض» است و «مذاکره» روشی برای مدیریت تعارض. در داستان رستم و اسفندیار، اسفندیار آغازگر تعارض و رستم پاسخدهندۀ تعارض است. (ر.ک. بیراوند و دیگران، 1395) این دو پهلوان، علاوهبر زور بازو و نامداری، ازلحاظ زبانآوری نیز دو نمونۀ بینظیرند. فردوسی در این داستان، از فنون[2] مختلف عملیات روانی (جنگ نرم) استفاده کردهاست. روشهایی همچون: منـاظرۀ هدفمند، نمکگیر کردن، استهـزا و تحریک، قـدرتنمایی، تضعیف روحیه حریف با رجزخوانی (مفاخره) و ... . (ر.ک. پشتدار- شکردست، 1392) در این داستان، اگرچه گفتوگوهای هر یک از دو طرف تقریباً نزدیک بههم است، اما خطابهای رستم هنگام رجزخوانی، صمیمی و دلالتگر به قدرت پهلوانانۀ او است (گفتنی است اوج زبانآوری وی در شاهنامه در همین جنگ با اسفندیار نمایانده شدهاست) و رسمیّت در خطابهای اسفندیار بهمنظور تأکید بر وجهۀ شاهی و معنوی او است. (ر.ک. شیبانیاقدم، 1396)
رستم پس از مـذاکره با اسفنـدیار، وقتی تصمیم او را برای نبرد قطـعی میبیند، میگوید: حالا که تو به پشتوانۀ رویینتنی، آرزوی نبرد داری:
ببینی تو فردا سنان مرا، که تا نیز با نامدارانِ مرد
|
همان گِردکرده عنان مرا، نجویی به آوردگهبر نبرد!
(فردوسی، 1393)
|
اسفندیار با شنیدن سخنان رستم، نمایش قدرت رزمآوری خود را به میدان نبرد موکول میکند:
نه من کوهم و زیرم اسپی چو کوه گر از گرز من باد یابد سرت وُ گر کشته آیی به آوردگاه بدان تا دگر بنده با شهریار
|
یگانه یکی مردمم بیگروه، بگرید به درد جگر مادرت! ببندَمت بر زین، برم نزد شاه، نجوید به آوردگه کارزار!
(فردوسی، 1393)
|
12-2-1. آشنایی قهرمان با انواع فنون جنگاوری
در جنـگهای حماسی بهویژه نبردهای تـنبهتـن، با دقتّی خاص از انواع فنون جنگاوری و هنـر پهلوان در بهکار بردن اقسام سلاحها سخن میرود. رزمافزار اصلی در حماسهها بیش از همه شمشیر، نیزه و تیر و کمان است. در شاهنامه، انواع آلات رزم کاربرد دارد و پهلوانان ایرانی و انیرانی در جنگها به آنها مسلّحاند، ازجمله: پیکان، تازیانه، تیر، تبر، تیغ، ترگ، جوشن، خنجر، کمند، خشت، ژوبین، شمشیر، کمان، کمند، گرز، مغفر، نیزه، دمه، کوپال، زره، دشنه، زین، سپر، سنان و ... . (ر.ک. رستگارفسایی، 1369) رستم و اسفندیار نیز در هنگام نبرد از انواع سلاحها استفاده میکنند:
به نیزه فراوان برآویختند؛ چُنین تا سنانها به هم برشکست به آورد گردن برافراختند، ز نیروی اسپان و زخم سران
|
همی خون ز جوشن فروریختند به شمشیر بردند ناچار دست! چپ و راست هر دو همی تاختند، شکسته شد آن تیغهای گران!
(فردوسی، 1393)
|
در پایان روز اول جنگ، به سبب ناکارآمدیِ رزمافزارها، مشخص شدن فرجامِ نبرد و تعیین پیروز میدان بهروز دوم کشیده میشود.
13-2-1. اهمیّت دانایی و افسونگری پهلوان و بهرهگیری از جادو
«نیرنگ» و «فریب» از ابزار جنگ و از کردارهای ناگزیر در حماسه است و چارهگری و تدبیر (و حیله در معنای مثبت) از صفات پهلوان کامل است. اگر همۀ هنرهای پهلوان برای رسیدن به پیروزی کافی نباشد، به فراخور فضای حماسه، وی گاهی به حیله و نیرنگ دست میزند. نیرنگ تا آنجا که دور از اصول مردانگی نباشد نهتنها عیب پهلوان نیست، بلکه هنر او محسوب میشود؛ اما از دید برخی افراد بعضی از نیرنگها بهویژه در نبرد با خودی پسندیده نیست. بهعنوانمثال، دروغ و نیرنگ رستم در نبـرد با اسفندیار، همچنین در رزم با سهراب، آنهم پسازآنکه همنبردان یکبار جان او را بخشیـدهاند، مطابق پسند هر خوانندهای نیست. (ر.ک. خالقیمطلق، 1386؛ اسلامیندوشن، 1349)
هنگامیکه رستم خود را برای ادامۀ مبارزه با اسفندیار خسته و کمتوان میبیند، بیگاه شدن زمان را دستمایۀ خویش برای چارهگری قرار میدهد و پیشنهاد میدهد که ادامۀ نبرد بهروز بعد موکول شود و بدینترتیب از مرگ رهایی مییابد. اسفندیار رویینتن نیزگرچه تدبیـرِ رستم را درمییابد، امّا باز به او فرصت میدهد و میگوید:
تو مردی بزرگی و زورآزمای پذیرم همی من فریب ترا، به جان امشبی دادمت زینهار!
|
بسی چاره دانی و نیرنگ و رأی، نخواهم که بینم نشیب ترا، به ایوان رسی کامِ کژّی مخار!
(فردوسی، 1393)
|
در جوامع نخستین که حماسه هنوز با اسطوره آمیخته بود، دانایی و افسونگری هنر خارقالعادۀ پهلوانان محسوب میشدهاست، زیرا انسان ابتدایی به آیین جادویی و سودمندی آن ایمان داشت و جادوگران حرفهای که هنر درمان کردن نیز در انحصـارشان بود دارای قدرت برتـر شناخته میشدند. با تبدیل اسطـوره به داستانهای پهلوانی، یک بخش از این هنـر یعنی دانـایی اساطیری که مثبت محسوب میشده، به کاردانی و تدبیر پهلوان تخفیف یافته و بخش دیگری از آنکه به دشمنان نسبت دادهمیشده، ساحری و جادویی بهشمار رفتهاست.
اسفندیار در پایان روز اولِ نبرد، رستم را شکستخورده و جنگ را پایان یافته تلقی میکند؛ اما خبر بازگشتن رستم به میدان نبرد او را حیرتزده میکند. وی این تندرستی جهانپهلوان را به جادوپرستی زال نسبت میدهد:
گمانی نبردم که رستم ز راه همان بارکش رخش زیر اندرش شنیدم که دستانِ جادوپرست چو خشم آرد از جادوان بگذرد!
|
به ایوان کشد ببر و گبر و کلاه، ز پیکان نبود ایچ پیدا برش، به هَنگام یازد به خورشید دست! برابر نکردم پس این با خرد
(فردوسی، 1393)
|
در اینجا میتوان گفت که کشندۀ اصلی اسفندیار، نه رستم و سیمرغ، بلکه زالِ جادوگر- پزشک است که از طریق مراسمی آیینی، همراه با خلسه (سوزاندن عود و پر سیمرغ) و پرواز نمادین به شکل سیمرغ، چوب جادوئی درخت مقدّس سیمرغ یا درخت (همه را درمان بخش) را که در میان دریای (فراخکرت) روئیدهاست، بهصورت پیکان تیری قتال بهسوی چشمهای اسفندیار به پرواز درمیآورد و بر او مرگ میبارد. (ر.ک. خسروی، 1366)
در داستانهای شاهنامه «سیمرغ» نیز یکسره از عناصر اساطیری و شمنی پاک نشده است. او برای بهبود زخمهای رستم از پر خود استفاده میکند که قدرت جادویی و شفابخشی دارد. این درمان چنان تأثیری دارد که رستم بلافاصله زور و فرّ خود را بازمییابد. همچنین این پرنده، توانایی پیشگویی دارد و از اسرار نهانی مطّلع است که مشابه آن در آیین شمنی دیده میشود. (ر.ک. امینیپور- ابومحبوب، 1396)
14-2-1. لزوم پایبندی پهلوان به جوانمردی
«جوانمردی» پنداری پهلوانی و از صفات پهلوان کامل است که با پندارهایی چون عشق، نامآوری و میهنپرستی عجین شده و قهرمانان شاهنامه اعمّ از پادشاهان و پهلوانان بدوناستثنا از آن برخوردار بودهاند. بسیاری از شاهان و پهلوانان ایرانی برمبنای روحیّۀ جوانمردی، برای حفظ امنیّت مردم ایران و حتی غیر ایران (مثل گشتاسپ در روم) جان خود را به خطر انداخته و با ایثارگری، مزاحمان را فروکوفتهاند؛ اما مصداق «جوانمردی» در داستان بررسیشده آن است که رستم پس از آنکه روز دوم به میدان نبـرد با اسفندیار بازمیگردد، بهحکم جوانمردی و بنابر سفارش سیمرغ، بار دیگر از اسفندیار میخواهد که دشمنی را کنار بگذارد و سعی میکند او را از نبرد منصرف سازد:
به دادارِ زردشت و دین بهی، به خورشید و ماه و به اُستا و زند
|
به نوشآذر و آذرِ فرّهی، که دل را بتابی ز راه گزند!
(فردوسی، 1393)
|
و یا «اسفندیار» از روی جوانمردی، نبـرد تنبهتن را برمیگزیند تا جانِ لشکریان بیگناه به خطر نیفتد.
15-2-1. پنهان بودن مرگ یا شکست پهلوان
مرگ یا شکست قهرمان حماسه، بهسبب آنکه او ایزد، ایزدواره یا ابَرانسان است، نباید در انظار عموم رخ دهد، زیرا مرگ پهلوان اکثراً نقطۀ اوج پهلوانی او و درعینحال دلیلی بر پیروزی نهـایی مرگ است. در حماسههای بزرگ، مرگ پهلوان اغلب تراژیک یا ناجوانمردانه یا قهرمانانه است، بههمین سبب معمولاً پهلوانان بزرگ برای مبارزه، صحنۀ نبرد خود را دور از چشم سپاهیان انتخاب میکنند (ر.ک. خالقیمطلق، 1386) و شاید بههمیندلیل رستم و اسفندیار برای نبرد، دشتی را انتخاب میکنند که دور از لشکریان است. دور بودن رستم و اسفندیار از سپاهیان، از ابیاتی دریافت میشود که پس از اصابت تیر گز به چشمان اسفندیار و سرنگونی وی، کسی نیست که او را یاری دهد و خودش بعدازآنکه هوشش را بازمییابد، تیر را از چشم بیرون میکشد. این دور بودن از انظار، از ابیاتی نیز که بهمن، خبر زخمی شدن اسفندیار را به پشوتن میدهد، قابل دریافت است:
برفتند هر دو پیاده دوان بدیدند جنگی برش پر ز خون،
|
ز پیشِ سپه تا برِ پهلوان، یکی تیرِ پر خون به دست اندرون
(فردوسی، 1393)
|
بحث و نتیجهگیری
در آثار ادبی، تحلیل ویژگیهای «قهرمان-پهلوان» اهمیّت ویژهای دارد؛ زیرا یکیاز عوامل تأثیرگذار در شکلگیری محتوای متناسب با نوع ادبی یک اثر، تأکیدِ داستانپرداز بر خصایص «قهرمانِ» اثر و افکار و اعمال اوست. نوع ادبی حماسی یکیاز انواعی است که از دیرباز موردتوجّه پژوهشگران بودهاست؛ اما علیرغم بررسی دربارۀ ویژگیهای آن در هیچ پژوهشی ویژگیهای قهرمان حماسه و نقش او در ایجاد محتوای متناسب با اثر حماسی، بهطورجامع معرفی و تحلیل نشدهاست. لزوم انجام چنین پژوهشی، سبب شد بررسی نقش ویژگیها و بینش دو شخصیّت اصلی حماسۀ ملّی ایران در ایجاد محتوای حماسی داستان «رستم و اسفندیار»، بهعنوان موضوع و هدف انجام این تحقیق انتخاب شود.
فردوسی در این رزم، دو قهرمان بزرگ شاهنامه، یعنی «رستمِ» کهنسال را که بهواسطۀ خدمات شایانش به پادشاهان و دفاع از میهن، پهلوان محبوب عموم مردم ایران و دارای اهمیّت ملّی بوده، با «اسفندیار» جوان، شاهزاده- قهرمان رویینتن ایرانی، رویاروی یکدیگر قرار داده و بدینترتیب داستانی مهیّج و حماسی را خلقکردهاست. با بررسی شخصیّت رستم و اسفندیار درخواهیم یافت ویژگیهای این دو شخصیّت که میتواند خالق محتوای حماسی داستان، معرفیکنندۀ الگویی اصلی برای دیگر قهرمانان حماسه و متمایزکنندۀ قهرمان حماسه از قهرمانان انواع ادبی دیگر همچون قهرمانان داستانهای غنایی و تعلیمی باشد، در قالب خصایص، افکار و اعمال قهرمان قابل دستهبندی است.
خصیصه و نشانۀ خدامایگی در قهرمان که در قالب «عمر دراز رستم» و «رویینتنی اسفندیار» در این داستان مطرح شدهاست، از ابرانسان بودن این دو پهلوان نشان دارد و از بنمایههای تکرارشونده و مشترک در حماسههای بزرگ جهان است که به ایجاد محتوای حماسی منجر میشود. رستم و اسفندیار هر دو از موهبت گوهر نژادگی و استعداد ذاتی برخوردار و بدان مفتخر هستند که در شعر پهلوانی، این ویژگی اهمیّت والایی دارد. علاوهبر اصالت، دانا بودن و بهرهمندی از هنر چارهاندیشی برای قهرمان حماسه ضروری است، زیرا قهرمان باید بتواند در مواضع سخت به حیله و نیرنگ متوسّل شود و حتّی در صورت نیاز برای رهاندن خود از تنگنا، از جادوان و جادویی یاری جوید مانند حیلۀ رستم به اسفندیار و یاری رساندن زال و سیمرغ به او برای رهایی از مهلکه.
در شکلگیری محتوای حماسی یک اثر، افکار قهرمان حماسه و مفاهیمی همچون مسئلۀ نام و ننگ و کسب افتخار و پاسداری از هویّت و حرمت آزادگان بهویژه برای رستم که نمونۀ کامل پهلوان ایرانی است چندان اهمیّت دارد که وی برای دفاع از این عقیده تا پای جان خویش میکوشد. وفاداری پهلوان به شاه که نمونۀ آن در اصرار اسفندیار برای انجام فرمان پدر و تأکید وی بربستن دست رستم بهچشم میخورد، لزوم پایبندی به جوانمردی و پنهان بودن مرگ یا شکست پهلوان از دیگر عقایدی است که پهلوان اثر حماسی به آن ارج مینهد.
اعمال دو قهرمان این داستان که تفاوت قهرمان حماسه را با قهرمانان انواع ادبی دیگر بیشتر آشکار میسازد، همانند: قدرت در نبرد تنبهتن، آشنایی با فنون جنگاوری و مهارت در استفاده از انواع رزمافزار و درنهایت استفادۀ رستم از سلاح ویژه برای غلبهبر شاهزادۀ رویینتن، از دیگر عواملی است که محتوای این داستان را حماسی ساختهاست. افزونبر این ویژگیها، توانایی دیگری که قهرمان حماسی باید از آن بهرهمند باشد، مهارت در زبانآوری و تسلّط به فنون مختلف جنگ نرم (مانند رجزخوانی) در میدان نبردهای تنبهتن است.
بنابر آنچه گفتهشد از مؤثّرترین عوامل و عناصرِ ایجاد محتوای حماسی در داستان رزم «رستم و اسفندیار» خصایص قهرمانان این داستان و بینش قهرمانی آنهاست که فردوسی با بهتصویرکشیدن این ویژگیها و نمایش اعمال و افکار منحصربهفرد دو شخصیّت بیبدیل شاهنامه، داستانی با محتوای حماسی خلق نمودهاست.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. Conflict
[2]. Techniques