از سدة نهم به بعد در سیر تطوّر ادب فارسی تحوّل و دگرگونی پدید آمد. در اثر این تحوّل در سبک و شیوة سخن شاعران و نویسندگان این دوره تغییرهایی به وجودآمد و آثاری با ساختار و محتوای متفاوت پدید آمد. گرچه عدّهای این دگرگونی در شاخصها و معیارهای سخنوری را به فترت و رکود تعبیر میکنند، امّا میتوان این روزگار را دورة تجربههای تازه در شعر و ادب به شمار آورد که موجب شد گونههای ادبی تنوّع بسیار پیدا کنند. در این دورة ادبی که مقارن با شکلگیری حکومت صفوی و بسط و گسترش اقتدار این سلسلة شیعی بود. گسترة زبان فارسی از شبهقارّه و ماوراءالنّهر تا قلب حکومت عثمانی امتداد یافت. همزمان با گسترش قلمرو رواج زبان فارسی شعر از حصار دربار و دستگاه حاکمان و صاحبان منصب بیرون آمد و به زوایای زندگی مردم راه یافت. این موضوع موجب شد شمار شاعران فارسی سخت افزایش پیدا کند و طرحها وگونههای تازهای در شعر فارسی پدید آید.
یکی از راههای نشر و رواج شعر در میان مردم در این ایّام ترویج مرثیهسرایی و برگزاری آئینهای سوگواری و عزاداری در عزای ائمّۀ اطهار(ع)بود. واعظان، مرثیهخوانان و «مذکّران با نفوذ عمیقی که در شبکة مساجد و در دورههای بعد خانقاهها و رباطها و بعدها تکایا و حسینیّهها و منازل خصوصی اشخاص داشتند، از شهرهای بزرگ تا کوچکترین روستاها همه جا حضورشان محسوس بوده است. بسیاری از اینان از اهمیّت شعر در تهییج احساسات شنوندگان آگاه بودهاند و مجلس خویش را با نمونههای شعر میآراستند. نه تنها مذکّر و واعظ بر منبر شعر میخوانده که گاه شاعری را وادار میکرده است که در پای منبر او شعر خویش را بر حاضران عرضه کند» (شفیعی کدکنی، 1386: 44ـ43).
از رسوم متداول عهد صفوی بر پاداشتن مجالس عزاداری و سوگواری اهل بیت اطهار(ع)بود. در این مجالس، روضهخوانی میکردند و مردم نیز با گریستن بر مصائب ائمّة هدی(ع)محبّت خویش را بدانان ابراز میکردند. آرامآرام واعظان و مذکّران از مرحلة خواندن کتاب روضةالشّهداء پیشتر رفتند و از دیگر مآخذ و منابع مذهبی بهره بردند و مجالس را با سخنان و مطالب تازه و شعرهای مناسب مقام و احوال آراستند. در این مجالس، خواندن اشعار مذهبی انگیزة شاعران را در سرودن این دسته از اشعار فزونتر ساخت. بعد از شیوع این رسم در میان شاعران، مجموعههایی از مراثی اهل بیت ترتیب یافت و اهل سخن طبع خود را در قالبهای مختلف آزمودند (ر.ک؛ همان: 88ـ87).
یکی از انواع مراثی «واقعه» بود که این مجالس را با آنها میآراستند. به نظر میرسد در این روزگار به صورت مستقل نیز مجلسهایی را برای خواندن واقعه برپا میکردند. از این ابیات که از سرودههای مقبل است، به خوبی برمیآید که محبّان ائمّة اطهار(ع)در محافل عزاداری گرد میآمدند و با شنیدن واقعه در مصائب اهل بیت(ع)در غم و اندوه فرو میرفتند.
«بزرگوار خدایا به سیّد ثقلین که جان خویش فدا کرد در ره ایمان که هر که دوستی آل مصطفی دارد خصوص مستمعان حدیث محنت را به آستان شه تشنه رهنمایی کن
|
|
به حقّ روشنی دیدهاش امام حسین پی شفاعت عصیان ما گنهکاران به او ببخش اگر یک جهان خطا دارد به غم نشستۀ این مجلس مصیبت را تمام را زِ ره لطف کربلایی کن» (مقبل اصفهانی، 1393: 205).
|
*****
«ای جمع موالیان شاه ازلی! گر رخصت عالی است بخوانم اینجا،
|
|
وای مستمعان ذکر اولاد علی! یک واقعه در شأن حسین بن علی» (همان: 296).
|
واقعه نوعی از مرثیهسرایی مذهبی است که در آن اعتقادات شاعر ومقتلهای مذهبی به نظم آورده میشود. این خرده نوع ادبی ریشه در علائق و باورهای مردم و تعظیم وتکریم ائمۀ اطهار (ع) و بزرگداشت یاد آنان واهتمام در بیان مصائبی که بر آنان گذشته واحیاءآیین سوگواری در عزای آنان دارد. واقعهسرایی از آن جهت که جریانی عمومی در ترویج باورها واعتقادات شیعی در میان فارسی زبانان هند وایران پدید آورد با تاثیر پردامنة روضةالشّهدای کاشفی قابل مقایسه است. مقبل اصفهانی شاعر مبدع وخلاق این روزگار نقش مهمی در شکلگیری وترویج واقعه داشت. واقعات وی شهرت زیادی پیدا کرد وعدة زیادی از سخنوران بدو اقتدا کردند و واقعهسرایی را رواج ورونق بخشیدند. گزارش تذکرههای آن عهد، حکایت از آن دارد که واقعات مقبل اصفهانی بر شیوة سخن بسیاری از مرثیهسرایان در شبهقارّه و ایران تأثیرگذاشت. بدین سبب آزاد بلگرامی سرودههای وی را «واقعات مشهور مقبل صفاهانی» (ر.ک؛ آزد بلگرامی، بیتا: 173) و قانع تتوی آنها را «واقعات عالمگیر» میخواند (ر.ک؛ قانع تتوی، 1957م.: 772). اقبال و توجّه به شیوة سخنسرایی مقبل روزبهروز بیشتر میشد، چندانکه در سدۀ دوازدهم، آوازة وی در همه جا پیچید و عدّة زیادی به تقلید از او در مرثیهسرایی، شیوة واقعهگویی را برگزیدند.
1ـ واقعه
واقعه نوعی از مراثی است که در آن مقاتل را به قصد سوگواری به نظم در میآوردند و در مجالس عزاداری میخواندند. بدان سبب که قالب مثنوی از مهمترین و گنجاترین قالبهای شعر فارسی است و ظرفیّت مناسبی برای روایت دارد، اغلب واقعات در این قالب سروده شدهاند. جنبة روایی در این خُردهنوع ادبی برجسته است. شاعر روایت را با تعبیر «روایت است» آغاز میکند که شیوة مشخّص مقامهنویسان در نقل روایت را به یاد میآورد:
«روایت است که چون تنگ شد بر او میدان، فتاد از حرکت ذوالجناح و از جولان نه سیّدالشّهدا بر جدال طاقت داشت نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت» (مقبل اصفهانی،1393: 140).
|
در روایت حکایات و وقایع لزوماً توالی زمانی رعایت نمیشود و ممکن است شاعر بعد از روایت واقعهای به نقل واقعهای بازگردد که پیش ازآن اتّفاق افتاده است.
واقعه ساختار استواری دارد و از اجزاء به هم پیوستهای تشکیل شده است. ساختار واقعه شباهت زیادی با ساختار قصیده دارد. همانگونه که قالب قصیده از سه قسمت تشکیل شده، واقعه نیز سه جزء اصلی دارد. جزء اوّل قصیده، تغزّل، تشبیب و نسیب است که دیباچة چکامه به شمار میآید. شاعر در این دیباچه میکوشد تا پیش از ورود به موضوع اصلی با تغزّل یا طرح معمّا و لغز زمینة مناسبی برای جلب توجّه مخاطب فراهم آورد. بخش اوّل واقعه نیز حکم مقدّمهای را دارد که زمینة ورود به بخش اصلی واقعه رافراهم میسازد. مقدّمة واقعه با مضامین تغزّلگونه آمیخته با مرثیه آغاز میشود و شاعر با استفاده از آرایههای بلاغی و صُوَر خیال، احساسات و عواطف مخاطب را برمیانگیزد. شاعر در ضمن مقدّمه به معرّفی و مدح صاحب واقعه میپردازد، سپس روایت واقعه را آغاز میکند. در این قسمت، شاعر یکی از وقایع کربلا یا واقعة دیگری از مصائب خاندان پیامبر(ص)را از قول راوی با بیان جزئیّات واقعه روایت میکند. چنانکه قصیدهپرداز قصیده را با شریطه به پایان میبرد و در شریطه خواست و آرزوی خود را بیان میکند، در واقعه هم شاعر با مدح و منقبت صاحب واقعه حاجت خود را از او طلب میکند. برای تبیین ساختار واقعه، به عنوان نمونه یکی از واقعات مقبل را با عنوان «واقعة طلب نمودن یزید پلید اهل بیت اطهار(ع)را» بررسی میکنیم:
الف) مقدّمه:
«محرّم آمد و ماه از هلال تیغ کشید، هلال نیست که بر عقدۀ سپهر برین، سپهر نیست که در دهر آه ماتمیان، مجرّه نیست که بهر عزای شاه شهید، نه از ستاره فروزنده است چرخ دُژَم سپهر از پی دوران ماتم شهدا، شفق کجاست که از کربلای شاه مبین
|
|
به خون سرور لبتشنگان حسین شهید شکست ناخن تدبیر ساکنان زمین به سوی مبدأ فیّاض گشته است روان کشیده خانۀ غم بر فلک خط تأکید شکوفه کرده زِ گردون نهال محنت و غم شده است سرخ و سیاه از شفق به صبح و مسا فتاده عکس بر آیینۀ سپهر برین» (همان: 199).
|
مدح اوّل:
«سروربخش دل و دیدۀ شه کَونَین
|
|
بهار گلشن آل عبا امام حسین» (همان).
|
مدح و منقبت صاحب واقعه متناسب با احوال شاعر و مخاطب در یک تا بیش از دَه بیت به نظم آورده میشود.
ب) روایت واقعه:
در این قسمت، شاعر مقتل را از قول راوی یا راویان مختلف روایت میکند. وی به اقتضای توانایی قریحه و طبع خود وقایع را به تصویر میکشد و میکوشد ضمن به کارگیری شگردهای ادبی، اصل واقعه را برای مخاطب چنان بیان کند که آن را دریابد و همراه با شاعر و واقعهخوان در حزن و اندوه فرو رود:
«روایت است که با صدهزار محنت و غم، چو داخل حَرَم آن حرامزاده شدند، به جانب دگر افکند از عناد نظر گذشت چون نفسی، با دوصد تکبّر و لاف، ستاده دید جوانی چو آفتاب منیر سَرِ برهنه و گیسو گشاده چون سنبل زِ ضعف تن اَلَم و رنج خود نموده صریح گذشته موی سر از مَنکِب امام مبین شده زِ آبلۀ پای خویشتن در تاب زِ فرقتِ پدر از هر دو دیده تا دامان، جز او نبود کسی زَ اهل بیتِ سلسلهپا، به غیر آن خَلَفِ مصطفی که بود اسیر، به پیش رو سَرِ شاه شهید با دل ریش،
|
|
به بارگاه یزید آمدند اهل حرم برابرش همه از دور ایستاده شدند نگشت ملتفت اهل بیت پیغمبر نظاره کرد به اهل حرم به استخفاف خمیده قامتِ چون سَروَش از غُل و زنجیر دو دست او به رَسَن بسته و به گردن غُل برای شرح جفا و ستم شده تشریح نموده هر سر مو سرگذشت آن شه دین به پای خانۀ ایمان فکنده آبله آب روانه خون جگر همچو خوشۀ مرجان که داشت سلسلۀ اهل بیت را برپا ندیده بود کسی آفتاب در زنجیر ستاده گـریهکنان و غمـین و سر در پیش» (همان: 201).
|
در چهار بیت نخست، شاعر شیوۀ ورود اهل بیت پیامبر(ص)و در پی آن چگونگی و علّت بیتوجّهی یزید را با بیان جزئیّات واقعه به تصویر کشیده است. در ابیات پسین، ضمن گزارش دقایق احوال امام سجّاد(ع)با تصاویر شاعرانه وضعیّت رقّتانگیز آن امام همام را تشریح میکند.
گاه شاعر جزئیّات و دقایق واقعه را با استفاده از صُوَر خیال و انواع شگردهای ادبی و بلاغی میآراید و تصاویر زیبایی میآفریند. برای مثال در ادامۀ همین واقعه، آنگاه که به دستور یزید سَرِ مبارک سیّدالشّهدا(ع)را در طَشتِ طلایی به نزد او میآورند، شاعر این صحنه را چنین وصف میکند:
«گرفت چون سَرِ شاه شهید را به کنار به طَشتِ زر سَرِ خونین سیّدالشهدا، به طَشتِ زر سَرِ پُرنور آن امام شهید، چنان زِ طَشت به عرش مجید شعشعه بست،
|
|
از آن به جمله فلزّات شد طلا سردار بهار کرد به عین خزان گل رعنا به شام، مطلع خورشید را نمود پدید که آفتاب زِ نورش در آفتاب نشست» (همان).
|
شاعر با استفاده از حسن تعلیل، انواع تشبیه و استعاره و شماری از آرایههای بدیعی در پی آن است که رفعت مقام امام شهید را بعد از شهادت، شاعرانه تبیین کند.
مدح دوم
پیش از اعلام درخواست و دعای پایانی برای خود یا شنوندگانی که در مجلس عزاداری گرد آمدهاند، شاعر مطابق آداب طلب، در مقدّمۀ درخواست خود دوباره به مدح صاحب واقعه میپردازد. چنانکه از ابیات زیر برمیآید، محامد ممدوح گاه در گذر قَسَم دادن به آن بزرگوار بیان میشود:
«بزرگوار خدایا! به سیّد ثقلین که جان خویش فدا کرد در ره ایمان
|
|
به حقّ روشنی دیدهاش امام حسین، پی شفاعت عصیان ما گنهکاران» (همان: 205).
|
ج) دعا
شاعر هنگام دعا، اهل بیت(ع)را میان خود و خداوند واسطه قرار میدهد تا به سبب تقرّب آنها نزد خداوند بزرگ خواستههایش به اجابت برسد. در این دعاها شاعر از محبّت خود به ائمّة اطهار(ع)، خاصّه امام حسین(ع)، سخن میگوید و به وقایع کربلا اشاره میکند. اعتراف به عجز و ناتوانی و اظهار نیاز به بینیاز مطلق که بخشی از قسمت پایانی واقعات است که از اعتقاد و ایمان شاعر سرچشمه میگیرد و میزان محبّت او را به خاندان پیامبر(ص)و امام حسین(ع)نشان میدهد:
«که هر که دوستی آل مصطفی دارد، خصوص مستمعان حدیث محنت را به آستان شه تشنه رهنمایی کن علیالخصوص که این روسیاهِ سَر در پیش، چو مقبل است، تواش از جهات قابل کن
|
|
به او ببخش اگر یک جهان خطا دارد به غم نشستۀ این مجلس مصیبت را تمام را ز ره لطف کربلایی کن که شاه تشنهلبش خوانده است مقبل خویش به مرحمت زِ کَرَم نقطۀ مقابل کن» (همان).
|
در قسمت پایانی واقعه، در ضمن دعا و درخواست به فقر و عجز معنوی خود در مقابل ممدوح اشاره میکند. سپس با تواضع و اعتراف به ناتوانی و عجز خود، لب به دعا میگشاید و خواستههای معنوی خود را بیان میکند.
2ـ مقبل اصفهانی
از زندگانی مقبل اصفهانی اطّلاع زیادی در دست نیست. نام او آقامحمّد شیخا، متخلّص به مقبل و مشتهر به میر مقبل یا مقبل اصفهانی بود. زمان ولادت و موطن وی معلوم نیست. از اشارات تذکرهها بر میآید که در روزگار سلطان حسین صفوی در اصفهان صاحب شهرت و ارج و اعتباری بوده است (ر.ک؛ آزاد بلگرامی، بیتا: 173). در دوران چیرگی افغانها بر ایران، به سبب ناامنی و آشفتگی شهر اصفهان، مانند بسیاری از اهل علم و ادب، ایّام را پوشیده میگذراند. مقبل در هفتبند خود که به استقبال از هفتبند ملاّحسن کاشی (م. 726 ق.) سروده است، از بیدادگریهای مهاجمان افغان نزد امیرمؤمنان چنین شکایت میبرد:
«عالمی از ظلم و دستانداز افغان شد خراب خاصه این کشور که ویران گشت، ایران شماست آنچه از باد مخالف غرق شد در بحر ظلم، کشتی ناموس و نام دوستداران شماست این قلمرو گشت از مستوفیان زیر و زِبَر آخر این ویرانه سکنای محبّان شماست» (مقبل اصفهانی،1393: 302).
|
در دورۀ نادرشاه افشار (1160ـ 1143 ق.) گویا به سبب اوضاع نابسامان اصفهان و بیتوجّهی به شعر و ادب، مانند شمار بسیاری از اهل ادب روانه آن دیار میشود. نخست به تته، از نواحی سند، میرسد. فرمانروای آن دیار، نوّاب صادق علیخان (1150ـ 1149ق.) که خود اهل علم و ادب بود، از او به گرمی استقبال میکند. بعد از چندی با محسن تتوی آشنا میشود و تحت تعالیم خود به اصلاح سبک، زبان و شیوۀ سخنوری وی میپردازد (ر.ک؛ تتوی، 1963م.: 132). دیری نمیگذرد که در تته صاحب اعتبار معنوی و پایگاه ادبی میشود، چندانکه به گزارش قانع تتوی: «نوّاب، صادق علیخان به خدمتش مشرّف میشد و در هند نزد امرا معتقدٌعَلَیه بوده» (قانع تتوی، 1957م.: 769) و «در عهد نوّاب وارد تته شد و نوّاب با وی عقیدت پیداکرد» (همان، 1350: 385).
بعد از مدّتی، برای ملاقات نظامالملک به دکن میرود. از آنجا رهسپار گجرات میشود و با والی آن دیار دیدار میکند و تا پایان عمر روزگار را در مصاحبت مؤمنخان سپری میسازد. وی در سال 1175 قمری در همان شهر دار فانی را وداع میگوید و همانجا به خاک سپرده میشود. به گفتة قانع تتوی، بعد از مدّتی فرزند مقبل جنازة پدرش را به کربلای معلا منتقل میکند1.
بیشتر سرودههای مقبل واقعههاست. اشعار دیگری نیز از وی باقی مانده که به جز دو غزل، همه در مدح و مرثیة بزرگان دین است. عدّهای دیوان شعری نیز بدو نسبت میدهند که احتمالاً مجموعهای از واقعههای اوست که در بعضی نُسَخ، «واقعاتالطّف» خوانده شده است. با آنکه معلوم نیست واقعه به عنوان یکی از انواع مراثی دقیقاً در چه زمانی و چگونه شکل گرفت و مبدع آن چه کسی بود، امّا قرائن و دلائلی وجود دارد که نشان میدهد به احتمال قوی مقبل اصفهانی مبدع و پایهگذار واقعه است. این دلائل بدین شرح است: الف) این نوع مرثیه در اشعار پیشینیان دیده نمیشود. ب) واقعات مقبل شهرت بسیار پیدا کرد، چندانکه صاحبان تذکره واقعههای او را «واقعات عالمگیر» و «واقعات مشهور مقبل» میخواندند. ج) شعرای متأخّر که طبع خود را در سرودن واقعهها میآزمودند، از سبک سخن وی پیروی میکردند. د) پدید آوردن جریانی ادبی که حوزۀ جغرافیایی سند را در بر گرفت. این جریان چندان تأثیرگذار بود که حتّی آثاری را که در مرثیهسرایی به زبانهای دیگر مانند زبان اردو و سندی پدید میآمد، تحت تأثیر خود قرار میداد.
مقبل در سرودن واقعات از وزن «مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتثّ مثمّن مخبون اصلم)» استفاده کرده است. بهرهگیری از بحر ناآشنای مجتث برای سرودن مثنوی یکی از نوآوریهای مقبل بود که در دورههای بعد نیز تداوم یافت. این بحر در زمرة دوایر عروضی پارسی قرار میگیرد و به تصریح صاحب قابوسنامه ومؤلّف معیارالأشعار، خاصّ شعر فارسی است (ر.ک؛ مجاهدی، 1376: 395). عبدالحسین زرّینکوب با یادکرد چند شاعر عاشورایی دورة قاجار بدین نکتة مهم چنین اشاره کرده است: «یکی از کارهای بالنّسبه تازهای که مرحوم «صامت بروجردی» و چند نفر از شعرای معاصر و قبل از او به آن دست زدهاند، سرودن مثنوی است در بحرهایی غیر از بحرهای شایع در منظومهها. مثلاً منظومههای فارسی از شاهنامه، مثنوی مولانا، خمسۀ نظامی و امثالهم. تمام مثنویهایی که شعرا به تقلید سنایی یا نظامی، فردوسی و سعدی گفتهاند، تنها در این چند بحر محدود بوده است، ولی اوّلین بار «مقبل» بود که مثنوی را در این اوزان، مثلاً بحر مضارع و غیره آورده است» (کافی، 1388: 531ـ530).
اگر در این نقل قول دربارة به کارگیری بحر مضارع از سوی مقبل اصفهانی خطای قلم نباشد، باید در این باره سخت تأمّل کرد؛ زیرا واقعههای مقبل همه در بحر مجتث سروده شدهاند و در هیچ یک از نسخههای موجود از او اشعاری که در بحر مضارع سروده شده باشد، به نظر نمیآید. این احتمال نیز وجود دارد که به دلیل قرابت افاعیل دو وزن مجتثّ و مضارع که هر دو از اجزای دایرة مشتبه به شمار میروند، با تسامح بحر مجتث، بحر مضارع خوانده شده باشد2.
3ـ پیروان مقبل
گرچه مقبل اصفهانی در اصفهان اعتبار و شهرتی داشت و پیداست که شیوة وی در واقعهسرایی با اقبال اهل ادب روبهرو بوده است، امّا از زندگانی وی در اواخر دورة صفوی و اوایل دورة افشاری در اصفهان و نحوة مراودات وی با دیگر شعرای آن دیار اطّلاعی در دست نیست. البتّه دربارة دوران حیات مقبل در سند گزارشهایی در بعضی از تذکرههای معاصر وی دیده میشود. از این گزارشها میتوان دربارة نحوة معاشرت و ارتباط او با دیگر شاعران اطّلاعاتی به دست آورد. از این اطّلاعات برمیآید که مقبل در تربیت شاعران و سخنوران آن دیار دستی داشته است و عدّهای نزد او به اصلاح و ارتقاء مهارتهای زبانی و ادبی خود میپرداختند. یکی از شاعرانی که نزد وی سبک سخن خود را اصلاح میکرد، شاعر معروف آن دیار، محسن تتوی (1173ـ1121ق.) بود. وی به شاگردی نزد استاد خود مقبل حاضر میشد و از ارشادات او برای پیراستن زبان و ارتقاء مهارت شاعری خود بهره میبرد. بدین دلیل، مقبل را مربّی و پایهگذار شخصیّت و سبک ادبی محسن تتوی میدانند (ر.ک؛ قانع تتوی، 1963م.: 132).
یکی از شاعران دیگری که شیوة سخنوری او تحت تأثیر مقبل شکل گرفت، میرمحمّد افضل الهآبادی، متخلّص به ثابت (م. 1151 ق.) بود. وی در دارالخلافة شاه جهانآباد دهلی به عنوان سخنوری توانا اعتبار زیادی داشت و با حکیمالممالک شهرت شیرازی مأنوس بود. گزارش افتخار دولتآبادی، شاعر وتذکرهنویس معاصرِ ثابت، دربارة درجة علمی و جایگاه ادبی او به خوبی اعتبار و پایگاه بلند وی را در آن روزگار تبیین میکند3. ثابت نیز در حلقة شاعرانی قرار داشت که به واقعهگویی پرداختند، چنانکه صاحب تذکرة مجمعالنّفائس و خزانة عامره تصریح کردهاند، وی در این خُردهنوع ادبی از مقبل پیروی و تقلید کرده است. خان آرزو دربارة این موضوع میگوید: «و نیز واقعات کربلا را به طریق«واقعات مقبل» موزون نموده و نهایت خوب گفته» (خان آرزو، 1385: 69). آزاد بلگرامی نیز چنین میآورد: «و ایضاً واقعات کربلا موزون کرده و تلاشهای فراوان برده. مطلعش این است:
محرّم است دلا سیل خون زِ دیده ببار
|
|
زِ شـاه تشنـهلبـان آب چشم بـازمـدار
|
و این واقعه به طور واقعات مشهور مقبل صفاهانی است» (آزاد بلگرامی، بیتا: 173).
در نسخهای مربوط به سدۀ دوازدهم با عنوان«وقایعالطّف» که اکنون در کتابخانۀ آستان قدس رضوی نگهداری میشود، بخشی از اشعار مقبل جمعآوری شده است. در این نسخۀ خطّی، علاوه بر اشعار مقبل، مرثیههایی از شاعری متخلّص به اقبال نقل شده است که در پایان هر شعر، استاد خود مقبل اصفهانی را میستاید و از او به بزرگی یاد میکند. در میان این اشعار، روایاتی منثور با موضوع مقتل سالار شهیدان(ع)آمده که در ابتدای اوّلین روایت آن چنین قید شده است: «روایت میکند ابنعلی یاورخان محمّدمهدی المتخلّص به اقبال علیهالرّحمه الحسین المتعال شاگرد ذاکر جناب حضرت شاه بیوطن خستهدل حضرت آقامحمّد مقبل علیهالرّحمه الله...» (مقبل اصفهانی، 1157ق.: گ 7).
ثابت علی شاه که وی را پایهگذار مرثیهسرایی به زبان سِندی میدانند، دیگر شاعری است که شیوة سخن وی تحت تأثیر مقبل بود. او که در امور سیاسی نیز دستی داشت و شعر فصیح و بلیغ میسرود، اشعار خود را بر شاعران معروف و توانا مانند محسن تتوی و مقبل اصفهانی عرضه میکرد و آنان نیز سرودههای او را نقد و تأیید میکردند و قریحهاش را میستودند. سیّد ثابت علی، به زبان سِندی مرثیه میسرود. از وی در تاریخ ادبیّات سند، به عنوان نخستین کسی یاد میشود که مرثیه را به زبان سِندی سروده است و اشعار مرثیه را در مراسم سوگواری و ایّام عزا در حضور حاکمان تالپور میخوانده است (ر.ک؛ صافی، 1387: 137 و 183). بررسی میزان توجّه و اقبال ثابت علیشاه به واقعهسرایی و به کارگیری ویژگیهای واقعه در مراثی سِندی وی معلوم میکند که تا چه اندازه مقبل بر شکلگیری این مراثی تأثیر داشته است.
نسیم دهلوی، شاعر نیمۀ دوم سدۀ دوازدهم است که صاحب الذّریعه کتابی در مرثیة حضرت سیّدالشّهدا(ع)موسوم به واقعات کربلا یا واقعات ملاّ نسیم به نام او معرّفی میکند، از جمله شاعرانی است که سبک سخنش تحت تأثیر مقبل قرار داشته است (ر.ک؛ طهرانی، 1983م.: 1186). ملاّ محمّد خطای شوشتری (زنده در 1216ق.) (ر.ک؛ خیّامپور، 1372: 312) شاعر مرثیهسرای دربار نوّابان اودۀ لکنو در شبهقارّه از دیگر پیروان مقبل است که در سرودن واقعات به شیوۀ او اقتدا میکرد. وی که گفته میشود آصف الدّوله ـ از نوّابان لکنو ـ او را به روضهخوانی در تعزیهخانۀ شاهی خود گماشته بود، مجموعهای را به نام واقعات کربلا به نظم کشیده که در سال 1307قمری در آن شهر به چاپ رسیده است. این اشعار را عدّهای با مجموعۀ «بحرالبکاء» که نوشتهها و سرودههای خطا را در مصائب ائمّۀ هدی در بر میگیرد، یکی دانستهاند4(انوشه،1380: 1073ـ1071).
ابیات زیر از خطا شوشتری که در ابتدای واقعۀ شهادت امام حسن مجتبی(ع)سروده شده، پیوند دو ماه محرّم و صفر را به تصویر میکشد. این ابیات یادآور سرودههایی با همین مضمون از مقبل اصفهانی است. البتّه مقایسة سرودههای این دو شاعر میتواند میزان توانایی قریحة ادبی آنها را تا حدّی معلوم کند.
«چــــرا ســرآمدِ ماه محرّم است صفر؟ چه شد که ماه صفر کمتر از محرّم نیست صفر دمید و عزا بر سَرِ عزا آورد
|
|
مگر حسین دگر هست و کربلای دگر؟ عزای کیست که از ماتم حسین کم نیست؟ عجب رعایت همسایگی به جا آورد» (خطا شوشتری، 1307ق.: 86).
|
مقبل به شیوهای استادانه چنین میگوید:
«وقوع واقعۀ او اگرچه در صفر است، مه محرّم و ماه صفر به هم یارند شده است شهر روان ماتم شُبَیر و شُبَر
|
|
ولی محرّم ما مبتدای این خبر است بههمرسیده دو همشهری عزادارند روان زِ شهر محرّم شده است ماه صفر» (مقبل اصفهانی،1393: 81).
|
در قسمتی از کتاب اردو مرثیه ـ که به زبان اردوست ـ از استقبال واقعۀ حضرت قاسم(ع)توسّط میر اَنیس در همان وزن و روش مقبل سخن میرود (ردو لوی، 2001م.: 225). میر غلام علی مائل تتوی (1251ـ1181ق.) در کلّیّات خود چندین واقعه به شیوۀ مقبل دارد؛ به عنوان نمونه در مطلع واقعهای چنین آورده است:
«محرّم آمد و شد باز موسم شیون
|
|
هلال تعزیه شد جلوهگر به چرخ کهن» (مائل تتوی، 1959م.: 515).
|
مقبل نیز چنین سروده است:
«محرّم آمد و بر دیدههای اهل جهان،
|
|
هلال تعزیت آورد وحی بر طوفان» (مقبل اصفهانی،1393: 67).
|
عظیم تتوی (1229ـ1162ق.) هم مانند بیت زیر در برخی مراثی خود طرز واقعات مقبل را پی گرفته است:
«هلال ماه محرّم شد از فلک پیدا
|
|
فلک بر اهل زمین برکشیده تیغ جفا» (تتوی، 1962م.: 175).
|
مقبل نیز گوید:
«هلال ماه محرّم شد از افق پیدا
|
|
به خون نشسته مه نو به ماتم شهدا» (مقبل اصفهانی، 1393: 123).
|
از دیگر پیروان مقبل در واقعهسرایی، ملاّحسن آرانی (1313ـ1193ق.) مشهور به«داعی» است که گویا واقعات مقبل راهنمای طبع داعی در سرودن مراثی بوده است (ر.ک؛ آرانی، 1383: 14).
بیتهایی از دیوان قصاید او، تداعیگر واقعات مقبل است. یکی از ویژگیهای سبک مقبل در واقعهسرایی شروع مثنوی با عبارت «محرّم آمد» است که در واقع، مطلع را با خبر رسیدن ایّام حزن و اندوه بیان میکند؛ به عنوان مثال:
«محرّم آمد و ماه عزا نمود هلال
|
|
شکفت غنچۀ ماتم زِ شاخسار ملال» (مقبل اصفهانی، 1393: 132).
|
ملاّحسن داعی نیز گفته است:
«محرّم آمد و بربود از ملائک هوش
|
|
شدند جمله ملائک به جوش و آه و خروش» (آرانی، 1383: 14).
|
آقا محمّدباقر بروجردی، متخلّص به صامت بروجردی، سخنور متأخّر سنۀ 1331ـ1263 قمری است که در جلد چهارم از کلّیّات خود با عنوان «کتاب الرّوایات و المصائب»، دنبالۀ طرز روایتگری واقعات را به نوعی دیگر گرفته است. در این اثر، صامت به مدد توان ادبی خود و شناختن مبانی زیباییشناختی عصر خویش، با کمتر کردن شمار ابیات، حجم توصیفها و مقدّمات قراردادی، واقعۀ مورد نظر را روایت میکند. او وقایع متعدّدی را در قالب مثنوی در این بخش گنجانده است و آنها را در همان وزن عروضی واقعات با ترکیب «روایت است» آغاز میکند. البتّه در رساندن مفهوم روایتگری از عبارات تازهای هم با مضمون ترکیب فوق در مطلع مثنویهای کوتاه خویش بهرهمند گردیده است (ر.ک؛ بروجردی، بیتا: 171ـ89).
مجموعهای با عنوان «واقعات کربلا» در شهر لکنو در سال 1307 قمری چاپ سنگی شده است. در این مجموعه، واقعات مقبل و شمار دیگری از شعرا در 364 صفحه گرد آمده است. بخش اعظم این مجموعه در 245 صفحه سرودههای مقبل را در بر گرفته است. این اشعار بیشتر در مدح و رثای امیرالمومنین(ع)و امام حسین(ع)سروده شده است. دیگر اشعار این مجموعه شامل واقعات ملاّ محمّد خطای شوشتری، واقعات ملاّ ظهوری، واقعات ملاّ نسیم، واقعات ملاّ محمّد نصیبی زنگنۀ کرمانشاهی (زنده در 1260 ق.) و بندهایی از محتشم کاشانی است (ر.ک؛ نوشاهی، 1391، ج3: 156).
با بررسی اشعار ملاّ ظهوری و ملاّ محمّد نصیبی و نیز مقایسه سرودههای آنان با اشعار مقبل میتوان نحوه و میزان تأثیرپذیری آنان را از مقبل تبیین کرد.
سنّت روضهخوانی و واقعهخوانی از روزگار صفویّه ادامه یافت و در محافل عزاداری و آیینهای سوگواری همة متون مربوط به حادثة کربلا خوانده میشد. این سیر تا اواخر دورة قاجار ادامه یافت و در طول زمان بر ابعاد آن افزوده میشد و هر سال تألیف یا تألیفهایی به نظم و نثر دربارة وقایع کربلا به میراث پیشین اضافه میشد (ر.ک؛ جعفریان، 1386: 36). در سیر این سنّتها منتخبی از اشعار و نیز وقایع و حکایات، دهان به دهان میگشت و مرثیهخوانان و ذاکران آنها را در محافل میخواندند. برای ضبط این سرودهها، حکایات و روایات، کتابهایی تألیف شد که واعظان و ذاکران به عنوان مأخذ بدانها مراجعه و مطالب خود را ازآنها نقل میکردند. این آثار به شیوة مجالس فراهم میشد. در حقیقت، مجلس و مجالس عنوان بعضی از آثاری بود که در بخشها وفصلهای مجزّا، فضایل ومسائل مربوط به زندگانی حضرت امام حسین(ع)و وقایع کربلا را تشریح میکرد. چنانکه اشاره شد، این آثار برای استفادة واعظان تألیف میشد و آنان بر روی منبر، مطالب این کتابها را میخواندند. یکی از این آثار، کتابی است به نام حزن المؤمنین و اسامی شهدا تألیف ملاّ علی خوانساری. وی در مجلس هشتم این کتاب داستانی از مقبل را روایت میکند که بر اساس آن مقبل در عالم رویا در صحن قدسی امام حسین(ع)به پیشگاه پیامبر اکرم(ص)مشرّف میشود و در محضر حضرت فاطمة زهرا(س)بیتهای زیر را قرائت میکند:
«روایت است که چون تنگ شد بر او میدان، نه سیّدالشّهدا بر جدال طاقت داشت
«کشید پا زِ رکاب آن خلاصۀ ایجاد بلندمرتبه شاهی زِ صدر زین افتاد
|
|
فتاد از حرکت ذوالجناح و از جولان نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت» (مقبل اصفهانی، 1393: 140). به رنگ پرتو خورشید بر زمین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد»5
|
نتیجهگیری
در دورة صفویّه به سبب بازنگری در شاخصهای سخنوری، عرصههای تازهای در ادب فارسی تجربه شد و آثار متنوّع و متعدّدی پدید آمد که هر یک از نظر زبانی و محتوایی درخور تأمّل است. یکی از گونههای ادبی که در این ایّام شکل گرفت و به تدریج در ایران و شبهقارّه رواج یافت، واقعهسرایی است. زمینة شکلگیری واقعه را ورود شعر به میان عامة مردم و بهکارگیری آن برای بیان اعتقادات و باروهای دینی و مذهبی فراهم آورد. واقعه نوعی از انواع مراثی است که در اصفهان و شبهقارّه رواج یافت و شمار زیادی از سخنوران ایران و هند طبع خود را در این گونة ادبی آزمودند. با شواهد و دلایلی که وجود دارد، میتوان مقبل اصفهانی را مبدع واقعه خواند که هم در روزگار حیات و هم در دورههای بعد، سبک سخن وی تعداد زیادی از شاعران را تحت تأثیر خود قرار داد. این تأثیر و تأثّرها منجر به پدید آمدن سنّتی ادبی شد که از آن روزگار تا دهههای أخیر تداوم داشته است.
پینوشتها
1ـ با وجود آنکه قانع تتوی که از تذکره نویسان معاصر اوست، تصریح میکند که جنازة مقبل به کربلا منتقل شد، امّا در مقابل مسجد جامع کاشان، واقع درخیابان بابا افضل کاشانی، بقعهای مستقل وجود دارد که بر سردَرِ آن این عبارت دیده میشود: «مقبرة مقبل کاشانی (محمّد شیخا) شاعر اهل بیت». در کاشان مشهور است که شاگرد و کاتب مقبل نیز در کنار او دفن شدهاند، امّا در آن بقعه نشانی از قبر آن دو به نظر نمیآید. اگر روایت صاحب مقالاتالشّعراء دربارة انتقال بدن مقبل به کربلا درست باشد، این موضوع محتمل است که به هر دلیلی امکان این کار فراهم نشده است و جنازة وی به کاشان منتقل و به خاک سپرده شده است.
2ـ افاعیل مجتثّ مثمّن سالم: مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن.
افاعیل مضارع مثمّن سالم: مفاعیلن فاعلاتن مفاعیلن فاعلاتن.
3ـ دولتآبادی دربارة ثابت چنین میگوید: «در اکتساب متداولات علمی فاضل، بل افضل، در اقتنای محاورات فارسی، کامل بل اکمل بود. دعوی سخنوری را به طرح سخنهای دلاویز ثابت مینماید و بر ادّعای محکمی آن فن، از اشعار استادانه بیّنه میآورد» (بخاری دولتآبادی،1390: 48).
4ـ مجموعهای با عنوان واقعات ملاّ محمّد خطا شوشتری به تصحیح ابوالقاسم رادفر فراهم آمده است.
5ـ دو بیت اوّل در شمار سرودههای مقبل آورده شده است، امّا از دو بیت أخیر نشانی در دست نیست.