یکی از روشهای فهم متن، روش سمانتیک (Semantics) یا معناشناسی است که از ظهور آن به عنوان یک علم، کمتر از نیمقرن میگذرد. واژة Semantique از سوی «م. برآل» در سال 1893میلادی با اقتباس از لغت یونانی Semantika، جمع Semantias به معنای علم مطالعة معنا وضع شد. این اصطلاح تنها برای اطلاق به معنا به کار گرفته نشد، بلکه سیر تحوّل آن را که معناشناسی تاریخی نامیده میشود، در بر گرفت و مدّت زمانی به طول انجامید تا این اصطلاح رسمیّت یافت (ر.ک؛ پالمر، 1381: 14).
معناشناسی شاخهای از دانش زبانشناسی است که به نظریّة معنا میپردازد و یا «شاخهای که به بررسی شرایط لازم در رمز میپردازد تا قادر بر حمل معنا شود» و به طور کلّی، معناشناسی را میتوان عبارت از مطالعة علمی (صریح بدون پیشداوری) معنای مراد و لوازم زبان در گذر تاریخ یا متن دورهای خاص دانست که موضوع آن میتواند هر چیزی باشد که نقش نشانه یا رمز را ایفا میکند که این نشانهها و رمزها گاه غیرزبانی هستند، ولی دارای معنا و گاه زبانی میباشند. در زبان عربی، برخی آن را «علم الدّلالة» (با فتح و کسر دال) و برخی «علم المعنی» مینامند (ر.ک؛ احمد مختار، 1375: 20ـ 19).
در مطالعات زبانشناسی، رهیافت ایستا (ساختاری)، زبان را در یک مقطع زمانی در نظر میگیرد و آن را فارغ از دگرگونیهای تاریخی و همچون نظام یا دستگاهی مشخّص، موضوع شناخت و توصیف قرار میدهد. از نظر سوسور1 در حوزة بررسیهای زبانی تأکید اصلی باید بر روی «رهیافت همزمانی» گذاشته شود؛ زیرا که بدون شناخت واقعیّت موجود زبان به عنوان نهادی نظامیافته، جستجو دربارة گذشته و تحوّلات تاریخی آن چندان ثمربخش نمیتواند بود.
در معناشناسی همزمانی یا توصیفی، یک مفهوم، اصطلاح یا واژه، با توجّه به خود متن بررسی میشود؛ بدین معنا که تمام مسائل مورد نیاز از جمله تعریف، انواع و عوامل یک واژه را از خود متن درمیآورند؛ به عبارت دیگر، در این نوع معناشناسی، اعتقاد بر این است که معنای یک واژه را میتوان بر اساس محیط وقوع آن در یک بافت زبانی تعیین کرد؛ یعنی بر روابط دستوری و معنایی این واحد با دیگر واحدهای زنجیرة گفتار با متن دلالت دارد (ر.ک؛ صفوی، 1379: 212). پس در معناشناسی توصیفی سه کار انجام میشود: نخست اینکه اگر قصد داریم واژهای را در یک متن بررسی کنیم، باید بر اساس همان متن، مفاهیم جانشین آن واژه را استخراج کنیم، چراکه معناشناسان معتقدند که هیچ واژهای به طور مطلق هممعنای واژة دیگر نیست، حتّی اگر مصداقهای آنها یکسان باشد. دوم استخراج مفاهیم همنشین است و آخرین کار، استخراج واژههای متقابل است. به طور طبیعی، واژههای متقابل فقط واژههای متضاد نیستند، بلکه تمام آن واژههایی هستند که به نوعی در متن در برابر واژة مورد نظر قرار گرفتهاند. حال اگر ما توصیفی را انجام دهیم، میتوانیم ادّعا کنیم که به مراد و منظور یک متن از بهکارگیری آن واژه دست یافتهایم.
به صورت کلّی، میتوان چنین بیان کرد که معناشناسی اصطلاحی فنّی است که به مطالعة معنی اطلاق میشود و معنا نیز صرفاً دانستن معنای لغت نیست، بلکه آگاهی از بافت فرهنگی و نیز رابطة یک واژه با واژگان دیگر در داخل یک متن است. البتّه قابل ذکر است که دربارة اینکه «معنا» چیست، یک اتّفاق نظر کلّی وجود ندارد. بنابراین، ما با تکیه بر این تعریف، از چیستی معنا و معناشناسی و نیز با استفاده از روش معناشناسی بر اساس بافت زبانی یا معناشناسی همزمانی که در کشف معنای مفاهیم و مفردات قرآنی پرکاربرد است و از طریق رابطة همنشینی و جانشینی، با بررسی پیوند میان واژگان مختلف که در یک زنجیرة گفتاری هستند و یا واژههایی که لزوماً حضور فیزیکی در جمله ندارند، ولی میتوانند به جای هم انتخاب شوند، به معناشناسی مفهوم احسان میپردازیم.
احسان از جمله فضایل ارزشمندی است که مورد توجّه تمام ادیان، بهویژه اسلام است. احسان در همة ابعاد زندگی انسان مطرح میباشد. امّا مراد خداوند از احسان در آیات قرآن چیست؟ برای رسیدن به احسان عملی و انجام این دستور اخلاقی که همواره ثابت و تغییرناپذیر است، لازم است که تمام ابعاد آن را به صورت دقیق بشناسیم. این مقاله سعی دارد با استفاده از معناشناسی، در چارچوب روابط معنایی در سطح واژه، ما را به این شناخت بر مبنای آیات قرآن برساند.
روابط همنشینی و جانشینی
سوسور انواع رابطههای ساختاری را بر دو نوع تقسیم کرده است و آن دو را رابطة همنشینی و رابطة جانشینی اصطلاح کرده است. رابطة همنشینی میان واحدهایی برقرار میشود که همگی مستقیماً در یک ساخت حاضرند؛ به عبارت دیگر، یعنی پیوندهایی حاضر بین واژهها. پیوند همنشینی پیوندی است که میان واژگان مختلف در یک زنجیرة گفتاری مشاهده میشود؛ مثلاً در جملة «من به خانة دوستم رفتم»، «من»، «خانه»، «دوست» و «رفتم»، چهار جزء زنجیرهای گفتاری را تشکیل میدهند؛ یعنی آنها جزئی از یک زنجیرة حقیقی هستند (ر.ک؛ فکوهی، 1386: 186).
برای اینکه واژگان یا نشانههای زبانی بتوانند پیامی را برسانند، باید طبق روال خاصّی بر روی یک محور افقی در کنار هم بنشینند. حال اگر واحدهای یک جمله را بررسی کنیم، درمییابیم که هر یک از آنها از یک مقولة دستوری و مکمّل یکدیگر هستند و چنانچه یکی از واحدهای همنشین تغییر یابد یا حذف شود، در مفهوم پیام نیز خلل ایجاد میشود. این محور را محور همنشینی میگویند و رابطة واحدهایی را که بر روی این محور و در کنار هم مینشینند، رابطة همنشینی مینامند (ر.ک؛ صفوی، 1379: 28ـ27). رابطة همنشینی بیشتر ناظر به پیوند ترکیبی میان عناصر زبانی است. پیوندی که عناصر متضاد را کنار هم قرار میدهد و آنها را چنان با یکدیگر همبسته میسازد که از امتزاج و ترکیب آنها پدیداری کاملاً همگن و معنادار به دست میآید.
رابطة جانشینی به ارتباط اجزائی گفته میشود که لزوماً حضور فیزیکی در یک زنجیرة گفتاری ندارند، بلکه در زنجیرهای حافظهای درک میشوند و در ورای گفتهها و جملات حضور دارند (ر.ک؛ فکوهی، 1386: 187). در آیة ﴿وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا...﴾ (الأحقاف/15) واژگان با هم متباین هستند، امّا در همنشینی با یکدیگر همین واژگان (توصیه، انسان، والدین و احسان) چهار جزء زنجیرة گفتاری را تشکیل میدهند و به گونهای دلالتگونه معنا را میسازند. در رابطة جانشینی ساختار جمله نیز میتوان جانشینهایی برای واحدهای معنایی آیة مورد نظر متصوّر شد؛ مثلاً ﴿وَبَرًّا بِوَالِدَیْهِ...﴾ (مریم/14) با ﴿بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا﴾ (الأحقاف/15) رابطة جانشینی دارد. بدین ترتیب، ملاحظه میشود که میان معنای یک زنجیرة کلامی دو رابطة افقی و عمودی برقرار است؛ رابطة افقی همان رابطة ترکیبی (همنشینی) و رابطة عمودی، رابطة انتخابی (جانشینی) میان معناهای زنجیرة کلامی با معناهایی است که میتوانند جایگزین آنها شوند.
تعریف احسان
برای اینکه محور معنایی «احسان» برای ما روشن شود، آن را ابتدا از منظر کتب لغت بررسی میکنیم. «الإِحْسَانُ ضِدُّ الإِسَاءَةِ: احسان ضد بدی کردن است» (ابنمنظور، 1414ق.: مادّة حُسن). واژة «احسان» مصدر باب افعال از ریشة «حُسن» به معنی زیبایی و نیکویی میباشد و احسان نیز به معنای نیکی کردن است (ر.ک؛ قریشی، 1370، ج2: 134). راغب اصفهانی بر این باور است که واژة حُسن و مشتقّات آن، وصف آن دسته از امور دینی و یا دنیایی قرار میگیرند که به سبب داشتن گونهای از زیبایی عقلی، عاطفی، حسّی و مانند آن میتواند با برانگیختن احساس خوشی، رضایت، زیبایی و تحسین در انسان، او را به خود جذب کند و با غرض و هدف مورد نظر موافقت و سازگاری داشته باشد (راغب اصفهانی، 1412ق.: 237). لغوی معروف، ابنفارس، دربارة معنی «حُسن» مینویسد: «الحَاء و السّین و النّون، اصل واحد، فالحُسنُ ضِدّ القُبح: این واژه ریشة تکمعنایی دارد و به معنای ضدّ و مخالف زشتی است.» (ابنفارس، بیتا: 57).
معناشناسی احسان
با استفاده از معناشناسی بر اساس بافت زبانی با بررسی روابط همنشینی و جانشینی به تحلیل معنایی مفهوم احسان تنها در بافت زبانی قرآن کریم میپردازیم. از همنشینهای احسان به واژههای «تقوا»، «معروف»، «عدل» و «عبادت» و از جانشینهایش به واژههای «عمل صالح»، «برّ»، «خیر»، «فضل» و «انفاق» میپردازیم و از واژههای مقابل احسان به «ظلم» و «اسائه» اشاره مینماییم تا با استفاده از تحلیل این روابط به معنای واقعی احسان دست یابیم.
مفاهیم همنشین احسان
در این قسمت، به بررسی همنشینهای احسان پرداخته میشود. همنشینهای احسان الفاظی هستند که با آمدن در کنار احسان، بُعدی از ابعاد آن را روشن میسازند. با قرار گرفتن احسان در کنار هر یک از واژههای «تقوا»، «معروف»، «عدل»، «عبادت» یک وجه از معنای آن تکمیل و روشن میشود.
بررسی همنشینی «تقوا» و «احسان»
برای بررسی همنشینی تقوا و احسان در قدم اوّل باید معنای لغوی تقوا مشخّص شود. تقوا اسم مصدر از ریشة «و ق ی» در لغت به معنای پرهیز، حفاظت و مراقبت شدید و فوقالعاده است (ر.ک؛ ابنمنظور، 1414ق.: 402). معنای «اتّقاء»، «احتفاظ» است. «اِتَّقوا النّار» یعنی خود را از گزند آتش حفظ کنید. تقوا در اصطلاح، «خودنگهداری» است که همان ضبط نفس است (ر.ک؛ مطهّری، 1369: 18ـ15).
تقوا در چند آیه از قرآن همنشین احسان آمده است که به بررسی چند مورد از آنها میپردازیم:
ـ ﴿قُلْ یَا عِبَادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ...﴾ (الزّمر/10). در این آیه، «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا» تعلیل «اتَّقُوا رَبَّکُمْ» است (ر.ک؛ قریشی، 1377: 277).
ـ ﴿لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِیمَا طَعِمُواْ إِذَا مَا اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّأَحْسَنُواْ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ﴾ (المائده/93)؛ یعنی «بر کسانی که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند، گناهی در آنچه خوردهاند، نیست (و نسبت به نوشیدن شراب قبل از نزول حکم تحریم مجازات نمیشوند) مشروط بر اینکه تقوا پیشه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، سپس تقوا پیشه کنند و ایمان آورند، سپس تقوا پیشه کنند و نیکی نمایند، و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد».
در این آیه، سه بار به تقوا اشاره شده که هر یک مرحلهای از احساس مسئولیّت و پرهیزگاری را معرّفی میکند. منظور از «تقوا» که نخستین بار ذکر شده، همان احساس مسئولیّت درونی است که انسان را به سوی تحقیق دربارة دین و حق میکند و نتیجة آن ایمان و عمل صالح است. دومین بار که سخن از تقوا به میان آمده، اشاره به تقوایی است که در درون جان انسان نفوذ میکند و نتیجة آن، ایمان ثابتی است که عمل صالح جزء آن است. منظور از تقوایی که سومین بار ذکر میشود، تقوایی است که به مرحلة عالی خود رسیده، بهطوری که علاوه بر دعوت به انجام وظایف حتمی، دعوت به احسان یعنی تمام کارهای نیک نیز میکند (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1374، ج 5: 75). پس معنای ﴿ثُمَّ اتَّقَواْ وَّأَحْسَنُواْ﴾ این است که حقّ تقوا زمانی ادا میشود که توأم با عمل به احکام و آنچه که به انسان در رسیدن به ایمان و رستگاری واقعی کمک میکند و این همان معنای احسان است که به معنای انجام دادن عمل است به وجه حَسَن و نیکویش، و بدون اینکه در آن هیچ گونه قصد سویی در کار باشد. (طباطبائی، 1374، ج 6: 190). در حقیقت، این احسان و تقوا، لازم و ملزوم یکدیگر میباشند؛ یعنی تقوایی مورد تأیید الهی است که همراه با احسان و عمل به اعمال نیک به وجه احسن باشد و بر عکس، احسانی مورد قبول خداوند است که متّصل به تقوا باشد؛ به عبارت دیگر، تقوا یک عامل بازدارنده است و احسان یک عامل حرکتآفرین که مجموعاً ترک گناه و انجام فرایض و مستحبّات را شامل میشود (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1374، ج 19: 401) که برای رسیدن انسان به رستگاری و کمال واقعی هر دو باید در کنار هم باشند. تقوا شرط احسان است. عملی احسان است که توأم با تقوا باشد. در نتیجه، با توجّه به این توضیحات، این دو مفهوم قرآنی در یک حوزة معنایی قرار دارند و تکمیلکنندة معنای یکدیگرند و به همین علّت، همنشین یکدیگر قرار گرفتهاند.
بررسی همنشینی «احسان» و «معروف»
«معروف» اسم مفعول از مادّة «عرف» و به معنای «شناخته شده» میباشد و از آنجا که هیچ گاه در مقابل مجهول استعمال نمیشود، به معنای «خوب شناخته شده» میباشد (ر.ک؛ صدرالدّینی، 1369: 15) و در قاموس آمده که «معروف» یعنی «شناخته شده» مقابل «منکر» است و به آن، کار نیک به معنای هر چیزی که شایستة ستایش است، گفته میشود (ر.ک؛ قریشی، 1370، ج 3: 327). معروف شامل عبادت خدا و تقرّب الهی و احسان به مردم است. میتوان گفت، معروف هر فعلی است که حُسن آن نزد شرع و عقل (به شرط عدم مخالفت با شرع) شناخته شده باشد. معروف در حدیث به ضدّ منکر اطلاق میشود (ر.ک؛ طریحی، 1408ق.، ج 5: 93). راغب میگوید: «معروف، کاری، عملی یا قولی است که مطابق عقل و فطرت سلیم بوده است. در این صورت، مطلق معروف مورد تصدیق شرع است، خواه شرع بالخصوص به آن تصریح کرده باشد یا نه» (راغب اصفهانی، 1412ق.، ج 1: 561).
کلمة «معروف» دو بار در قرآن همنشین احسان شده است؛ مانند آیة 229 سورة بقره که میفرماید: ﴿الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ...﴾. احسان در این آیه در کنار معروف ذکر شده است که هر دو به عملی با صبغه و رنگ الهی تأکید دارند. با معروف، قید امساک و با احسان، قید تسریح آمده است، چون در «امساک» ایجاب حقّی است که باید شناخته و رعایت شود، ولی «تسریح» که رها کردن و رفع حقّ زوجیّت است، باید با نیکی و مراعات همان حقوق سابق انجام یابد (ر.ک؛ طالقانی، 1362، ج2: 145). جالب توجّه اینکه در مورد رجوع و آشتی، تعبیر به معروف شده است؛ یعنی کاری که در عرف ناپسند نباشد، ولی دربارة جدایی تعبیر به احسان آمده است که چیزی بالاتر از معروف است تا مرارت و تلخی جدایی را برای زن به این وسیله جبران نماید (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1374، ج 2: 167).
بررسی همنشینی «احسان» و «عدل»
اهل لغت در معنای لغوی عدل گفتهاند: «عدل، قصد و میانهروی در امور» (الخوری الشّرتونی، 1374: 753). انصاف، مساوات و تسویه است (ر.ک؛ طریحی، 1375، ج 5: 420). عدالت «اِعطاءِ کلِّ ذِی حقٍّ حقَّهُ» و «وَضعُ کُلِّ شَیءٍ مَوضِعَه» است. برای عدل میتوان دو مفهوم خاصّ و عام در نظر گرفت: یکی رعایت حقوق دیگران و دیگری انجام دادن کار حکیمانه و قرار دادن هر چیزی در جایگاه شایستهاش که رعایت حقوق دیگران هم از مصادیق آن است (ر.ک؛ مصباح، 1374: 193). احسان نیز مفهومی انتزاعی و جامع هر گونه خیر و نیکی است. حُسن آن عقلی است و از راه سیرة عقلاء تأیید میشود.
با توجّه به این تعاریف، میتوان گفت عدالت همیشه مساوی با حُسن و ملازم با آن است، چون ما برای حُسن، معنایی جز آنچه طبع بدان میل کند و به سویش جذب شود، قائل نیستیم و قرار دادن هر چیزی در جایی که سزاوار آن است، از این نظر که در جای خود قرار گرفته، چیزی است که انسان متمایل به آن است و به خوبی آن اعتراف دارد و اگر احیاناً مخالف آن را مرتکب شود، عذرخواهی میکند. خداوند در آیة 90 سورة نحل ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ﴾ عدل را همنشین احسان میآورد، احسان از همنشینی با عدل معنایی خاص مییابد.
با توجّه به اینکه عدل به معنای مساوات در تلافی است، اگر خیر است، خیر، و اگر شرّ است، شر. احسان به معنای این است که خیری را با خیری بیشتر از آن تلافی کنی و شرّی را به شرّی کمتر از آن جواب گویی. خدای سبحان این احکام را که مهمترین حکمی هستند که اساس اجتماع بشری با آن استوار است. از نظر اهمیّت، به ترتیب یکی پس از دیگری قرار دارند، ذکر فرموده است (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 12: 476).
پس تفاوت عدل و احسان این میشود که در عدل، جزا و پاداش به اندازة عمل است، امّا در احسان، پاداش و جزا بیش از عمل و رفتار است، همچنانکه برخی در تعریف احسان نوشتهاند: «احسان چیزی برتر از عدالت است؛ زیرا عدالت این است که انسان آنچه بر عهدة اوست، انجام بدهد و آنچه را متعلّق به اوست، بگیرد، ولی احسان این است که انسان بیش از آنچه وظیفة اوست، انجام دهد و کمتر از آنچه حقّ اوست، بگیرد» (راغب اصفهانی، 1412ق.، ج1: 236). حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه دربارة تفاوت رعایت عدل با رعایت احسان میفرماید: «العَدلُ الإِنصَافُ وَ الإِحسَانُ التَّفَضُّل؛ عدل رعایت انصاف و احسان، انعام و بخشش است» (نهجالبلاغه/ ح 231).
مفاهیم جانشین احسان
در این بخش، به بررسی جانشینهای احسان پرداخته میشود. جانشینهای احسان الفاظی هستند که تشابه معنایی با واژة احسان دارند و هر کدام اشاره به لایهای از معنای آن دارند و در سیاقی آمدهاند که احسان نیز در همان سیاق آمده است. ویژگیهای مشترک و نیز همنشینهای مشترک با یکدیگر دارند و با به دست آوردن معنای یکی میتوان به معنای دیگری تا حدود زیادی نزدیک شد.
بررسی جانشینی «عمل صالح» و «احسان»
در تعریف لغوی «عمل» گفتهاند که هر فعلی را که حیوان از روی قصد انجام میدهد، عمل نامیده میشود، مفهوم «عمل» از «فعل» خاصتر و محدودتر است، چراکه گاه «فعل» دربارة اشیاء جامد نیز به کار میرود» (راغب اصفهانی، 1412ق.، ج1: 587). «صالح» از ریشة «صلاح» است که در بیشتر موارد، در باب افعال به کار میرود. در قرآن کریم گاه صلاح در مقابل «فساد» و گاه در مقابل «سیّئه» به کار رفته است (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1412ق.، ج 1: 489). صاحب کتاب التّحقیق فی کلمات القرآن در تعریف لغوی «صالح» میگوید: «صلاح ضدّ فساد است و معنای ریشهای و اصلی این واژه، سلامت از فساد و تباهی است» (مصطفوی، 1360: 307). برای «صالح» از واژة عمل استفاده شده است، در حالیکه به عنوان مثال برای «خیر» واژة فعل نیز به کار رفته است؛ مانند آیة ﴿...وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ...﴾ (الأنبیاء/73). با توجّه به تعریفی که برای «عمل» بیان شد، پُرواضح است که عمل صالح عملی است که از روی قصد و علم انجام شود. با بررسی آیة 7ـ4 سورة التّین، به تبیین دیدگاه قرآن در تعریف عمل صالح میپردازیم:
﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ * فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ: ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم. * سپس او را به پایینترین مرحله بازگرداندیم. *مگر کسانى که ایمان آورده است و اعمال صالح انجام دادهاند که براى آنها پاداشى تمامنشدنى است! * پس چه چیز سبب مىشود که بعد از این همه (دلایل روشن) روز جزا را انکار کنى؟!﴾.
از این آیه چنین برمیآید که چون ایمان و عمل صالح مانع سقوط انسانی به پایینترین مراحل میشود، دیگر دلیلی برای انکار و تکذیب دین باقی نمیماند. پس اعمال صالح مجموعهای از تعالیم است که از سوی انبیا در قالب دین به انسانها ابلاغ میگردد. در تفسیر آیة 42 از سورة اعراف نیز منظور از ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ را نوشتهاند که مراد، اعمالی است که خداوند واجب کرده است و بندگان خود را به انجام آن فراخوانده است (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 4: 649).
برای اثبات جانشینی احسان و عمل صالح از دو روش بررسی واژگان متقابل مشترک و بررسی تفسیری استفاده میکنیم:
الف) بررسی واژگان متقابل مشترک
در قرآن کریم هر دو واژة «احسان» و «عمل صالح» در برابر عمل سوء و ناپسند قرار گرفتهاند. آیة 15 سورة جاثیه، واژة «أساء» در نقطة مقابل عمل صالح به کار رفته است و قرآن آن را چنین بیان فرموده است: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَیْهَا: کسى که عمل صالحى انجام دهد، سودش براى خود اوست و هر کس بدى کند، به خویشتن بدى کرده است...﴾. در آیة 31 سورة نجم، واژة «أَسَاء» مقابل احسان قرار گرفته است و چنین بیان شده است که: ﴿وَلِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا بِمَا عَمِلُوا وَیَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى و براى خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است تا بدکاران را به کیفر کارهاى بدشان برساند و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد!﴾. این اشتراک در تقابل معنایی نشان میدهد که این دو واژه در یک حوزة معنایی قرار دارند و در قرآن جانشین یکدیگر بهکار رفتهاند.
ب) بررسی تفسیری
برّ
برّ در قرآن به سه معنی آمده است و ریشة همة آنها یکی است.
1ـ بَرّ (به فتح اوّل) اسم است، به معنای خشکی در مقابل دریا. ﴿هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ...﴾ (یونس/22)؛ یعنی «اوست که شما را در خشکی و دریا میگرداند».
2ـ بَرّ (به فتح اول) صفت است، به معنای احسانکننده و نیکوکار و سه بار در قرآن آمده است؛ مانند آیة: ﴿وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا﴾ (مریم/32)؛ یعنی «و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده است و زورگو و نافرمانم نگردانیده است».
3ـ «بِرّ» (به کسر اوّل) مصدر است، به معنای وسعت نیکی. این واژه هشت بار در قرآن آمده است؛ مانند آیة ﴿ أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ (البقره/44)؛ یعنی « آیا مردم را به نیکى (و ایمان به پیامبرى که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت مىکنید، امّا خودتان را فراموش مىنمایید، با اینکه شما کتاب (آسمانى) را مىخوانید! آیا نمىاندیشید؟!».
معنی اصلی کلمه، «خشکی» میباشد و چون خشکی توأم با وسعت است، بدین سبب به نیکی وسیع، بِرّ (به کسر اوّل) و به بسیار نیکیکننده، بَرّ (به فتح اوّل) گفتهاند (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1412ق.، ج1: 114). بِرّ به «گستردگی خیر و معروف» معنا شده است (ر.ک؛ زمخشری، 1407ق.، ج 1: 133).
علاّمه طباطبائی در تعریف اصطلاح قرآنی «بر» میگوید: «هر کاری است که خیر باشد و شامل همة خوبیهاست، خواه فعل قلبی باشد؛ مثل اعتقاد به حقّ و نیّت پاکیزه، یا فعل اعضا و جوارح باشد؛ مثل عبادت کردن برای خدا، و یا اخلاقی باشد، چنانکه آیة 177 سورة بقره ﴿لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ...﴾ هر سه را در بر دارد» (طباطبائی، 1374، ج 1: 650).
تحلیل کاربردهای «بِرّ» و «احسان»
واژة «برّ» با مشتقات خود 20 بار در قرآن به کار رفته است و ما با تحلیل کاربردهای واژة «بِرّ» و«بَرّ» در آیات مورد نظر، به اثبات جانشینی این واژهها با واژة «احسان» میپردازیم.
دستة اوّل: آیاتی که در آنها یک صفت در مورد هر دو گروه ابرار و احسانکنندگان به کار رفته است: ﴿لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ...: هرگز به (حقیقت) نیکوکارى نمىرسید، مگر اینکه از آنچه دوست مىدارید، (در راه خدا) انفاق کنید...﴾ (آلعمران/92) و ﴿وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ: و در راه خدا انفاق کنید و (با ترک انفاق،) خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید و نیکى کنید که خداوند نیکوکاران را دوست مىدارد﴾ (البقره/195).
در این آیات بررسی دو مطلب حایز اهمیّت است: 1) واژة «بر» در آیة اوّل به معنای توسّع در خیر و به معنای تمام رؤوس و مهمّات خیرات است؛ یعنی خیرات اعتقادی و عملی (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 3: 532). واژة «احسان» نیز در آیة دوم به معنای هر گونه عمل صالح و نیک است (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1374، ج 2: 32). به عبارت دیگر، هر عملی که انجام میگیرد، خوب انجام گیرد و به نیکی عمل شود. پس برّ و احسان در این دو آیه بر مصادیق واحدی تطبیق مییابند. 2) همنشین شدن واژة «انفاق» با هر دو مفهوم «احسان» و «بِرّ» میباشد. هر دو آیه، رسیدن به درجة ابرار و محسنین را منوط به «انفاق» و بخشیدن چیزی میکنند که انسان دوست میدارد و این نشان میدهد همانگونه که انفاق یکی از مصادیق احسان است، از مصادیق بِرّ نیز می باشد و از ارکان هر دو مفهوم میباشد. این مؤلّفة معنایی مشترک ما را به این مهم رهنمون میسازد که مفهوم «برّ» جانشین «احسان» شده است.
دستة دوم: آیاتی که تشابه ساختاری آنها قابل بررسی است: ﴿وَبَرًّا بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُن جَبَّارًا عَصِیًّا: او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود؛ و جبّار (و متکّبر) و عصیانگر نبود!﴾ (مریم/14) و ﴿وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا...: و پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید...﴾ (الإسراء/23).
«بَرّا» در این آیه صفت است؛ یعنی حضرت یحیی(ع) نسبت به مادرشان بسیار احسانکننده و نیکوکار بودند. هر دو آیه به نیکی به پدر و مادر سفارش میکند، امّا با مفهوم عام اخلاقی متفاوت که نشانگر جانشینی و ترادف معنایی این دو واژه است. تفاوت «برّ» و احسان آن است که احسان اعمّ از احسان مالی، جاه و غیر آنهاست، ولی «برّ» اعطای چیزی است به غیر از مال، جاه، مقام، و چنانچه الف و لام جنس بر سر کلمة «برّ» درآید، شامل همة مثوبات دنیایی و آخرتی میشود (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 3: 282).
خَیر
«خَیر» صفت مشبّهه و به معنی چیزی است که انتخاب شده است و برتری داشته باشد (ر.ک؛ مصطفوی، 1360، ج 3: 158). خیر چیزی است که همه آن را خواهانند؛ مثل عقل، عدل و هر چیزی که سودمند است و ضدّ آن شرّ است (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1412ق.، ج 1: 300) و گاهی در مقابل «ضُرّ» یعنی زیان و رنج به کار برده شده است. علاّمه طباطبائی در تعریف «خیر» مینویسد: «در اصل، خیر به معنای برگزیدن است و یک چیز را از آن رو خیر مینامیم که آن را با چیز دیگری مقایسه میکنیم. سپس آن را برمیگزینیم. پس آن را که برگزیدیم، در نظر ما خیر است، چون برگزیدة ماست» (طباطبائی، 1374، ج 7: 47).
جانشینی «خیر» را میتوان از طریق تحلیل کاربردی «خیر» اثبات کرد. کاربردهای خیر نشان میدهد که «خیر» با «احسان» در یک حوزة معنایی قرار دارد. با توجّه به اینکه معنای هر واژه با در نظر گرفتن بافتی که در آن قرار گرفته است و از سبک و سیاق آن جمله به دست میآید، «خیر» نیز از آن قاعده مستثنی نیست و میتوان گفت در قرآن وجوه معنایی مختلف به خود گرفته است و در برخی آیات جانشین مفهوم «احسان» گردیده است؛ مانند این آیه که میفرماید: ﴿إِن تُبْدُواْ خَیْرًا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُواْ عَن سُوَءٍ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ عَفُوًّا قَدِیرًا: اگر نیکیها را آشکار یا مخفى سازید و از بدیها گذشت نمایید، خداوند بخشنده و تواناست (و با اینکه قادر بر انتقام است، عفو و گذشت مىکند)﴾ (النّساء/149).
علاّمه در تفسیر این آیه می نویسد: «ابداء خیر به معنای اظهار آن میباشد، چه اینکه آن خیر فعلی از افعال از قبیل انفاق بر مستحقّین و یا هر عمل پسندیدة دیگر باشد» (طباطبائی، 1374، ج 5: 202). پس میتوان نتیجه گرفت که دو مفهوم خیر و احسان در این آیات در معنای پایه و اساس، با یکدیگر هممعنا هستند؛ یعنی با هم رابطة هممعنایی دارند و جانشین یکدیگر میشوند.
فضل
«فضل» در قاموس قرآن به معنای برتری، عطیه، احسان و رحمت آمده است (ر.ک؛ قریشی، 1370: 476). راغب میگوید: «فضل یعنی زیادت و بیشتر بودن از حدّ کفایت» (راغب اصفهانی، 1412ق.، ج 1: 639). در اصطلاح، فضل هر عطا و بخششی است که بر دهندة آن، عطا لازم و ضروری نباشد (همان: 640). پس معنای اصلی این واژه، زیادت بر مقدار لازم و مقرّر میباشد. با توجّه به این معنا، واژة فضل بر واژگانی چون خیر، احسان، شرف، باقیماندة چیزی و زیادی مالی قابل اطلاق میباشد (ر.ک؛ مصطفوی، 1360، ج 9: 106). با توجّه به این تعریفها، فضل در قرآن دو معنی دارد: یکی برتری و دیگری بخشش. فضل به دو ویژگی شناخته میشود: اوّلاً فضل نوعی بخشش است. ثانیاً این بخشش واجب و لازم نیست.
بررسی جانشینی «فضل»
احسان با آن بخش از آیات که «فضل» به معنای بخشش و عطا آمده است، رابطة معنایی دارد و میتوان گفت که در قرآن بیشتر «فضل خداوند» با «احسان خداوند» که یکی از انواع احسان است، جانشین هم قرار گرفته است. ﴿وَلَکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ: ولى خداوند نسبت به جهانیان لطف و احسان دارد...﴾ (البقره/251). در این آیه، منظور از «فضل» همان احسان و رحمت خدا بر بندگان است، امّا چون این عطا و بخشش بر خداوند لازم نیست، بلکه از روی لطف و کرم چنین میکند، لذا به آن «فضل» گفته میشود، چراکه نوعی زیادت است و گرنه بندگان حقّی در نزد خدا ندارند (ر.ک؛ قریشی، 1370، ج 5: 186). با توجّه به اینکه هر کلمة هممعنایی از یک بُعد با مترادف خود تفاوت دارد، فضل نیز همین گونه است. مفسّران تفاوت بین این واژه با احسان را بدین صورت بیان کردهاند که احسان دو گونه است: واجب و غیرواجب. این در حالی است که فضل بر هیچ کس واجب نیست و از طرفی، سبب و علّت نیز ندارد (ر.ک؛ عسکری، بیتا، ج 1: 24).
انفاق
در قرآن کریم مفاهیمی بهکار رفته است که در رابطة با «احسان» رابطة جزء با کُل را دارند؛ بدین صورت که این واژگان جزئی از احسان محسوب میشوند و مانند حلقههایی دور احسان قرار میگیرند و بُعدی از ابعاد احسان را مشخّص می کنند. «انفاق» مصدر باب افعال از ریشة «نفق» به معنی گذشتن هر چیزی و از بین رفتن آن با تمام شدن آن چیز است (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1412.، ج 2: 502) و در اصطلاح قرآنی، انفاق بیرون کردن مال از ملک و قرار دادن آن در ملک دیگری است که یا از طریق صدقه، یا از بخشش کردن مالهای خویش در راه جهاد و دین و هر آنچه خدا به آن فرمان داده، میباشد (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 2: 515).
بنابراین، «انفاق فی سبیلالله» از زیرمجموعههای احسان میباشد. انفاق فی سبیلالله کاری است که توقّع کار دیگری در ازای آن از طرف مقابل نمیرود و آن چنانکه قرآن مجید در وصف آن از قول افراد محسن و نیکوکار نقل میکند، این کار را تنها برای خدا انجام میدهند: ﴿وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاء وَلَا شُکُورًا: و غذاى (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» مىدهند! * (و مىگویند:) ما شما را به خاطر خدا اطعام مىکنیم و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمىخواهیم﴾ (الإنسان/9ـ8). یکی از ویژگیهای بارز احسان این است که برای رضای خداوند انجام میشود. این آیه نیز نشان مىدهد که «انفاق» تنها براى رضاى خدا انجام مىشود. پس میتوان گفت اساس هر نوع انفاق، احسان است (ر.ک؛ مصباح، 1376، ج 3: 303).
انفاق به دو دسته تقسیم میشود: انفاق واجب مانند زکات، خمس و کفّارة گناهان و انفاق مستحب مانند صدقات، بخششها و وقفها که جزء اعمال مستحب هستند که به اجمال به بیان آنها میپردازیم.
صدقه
«صدقه» چیزی است که انسان آن را به قصد قربت از مال خود خارج میکند (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1412ق.، ج 1: 278). صدقه به واجب و مستحب تقسیم میشود. صدقة واجب همان زکات است. صدقة مستحب، چیزی است که هر شخص به دلخواه خود انفاق میکند (ر.ک؛ رحیمی، 1388: 73).
زکات
عنوان «زکات» در قرآن کریم، بیش از سی بار به کار رفته است و در لغت به مفهوم رشد و نمو کردن و زیاد شدن میباشد (ر.ک؛ ابنفارس، بیتا، ج 3: 16). در اصطلاح قرآن، زکات اعمّ است از زکات واجب که در شرع تعیین شده است و انفاقهایی که انسان به اشخاص مستمند میکند:﴿...الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ: همانها که نماز را برپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند﴾ (المائده/55). در آیة فوق کلمة زکات به معنای احسان مستحب میباشد و به انفاق حضرت علی(ع) به فقیر در حال رکوع اشاره دارد.
بررسی معنای این مفاهیم در عرف قرآنی و نیز آیاتی که این واژگان در آنها به کار رفته، نشان میدهد که این مفاهیم با یکدیگر رابطة هممعنایی دارند و در برخی آیات، جانشین هم قرار گرفتهاند و هر کدام از این مفاهیم هم جایگاه کُل و هم جایگاه جزء را در رابطه با احسان به خود اختصاص دادهاند و موقعیّت «انفاق»، «صدقه» و «زکات» درست همانند «احسان» است، به طوریکه در عرف عام وقتی مفهوم «احسان» بهکار میرود، این بُعد از معنا به ذهن خطور میکند و یا بهتر است بگوییم که بیشتر در میان عامة مردم، احسان به معنای «بیرون کردن مال از ملک خود و بخشیدن آن در راه خدا به افراد مستمند، چه با عنوان انفاق، چه صدقه یا زکات» شناخته شده است و از آن معنای محوری و اصلی خود به این بُعد از معنا گرایش پیدا کرده که فقط یکی از مصادیق معنای احسان است، در حالیکه دایرة احسان گستردهتر از انفاق است و احسان شامل هر نوع محبّت، خدمت و نیکی میشود، ولی انفاق معمولاً در کمکهای مالی به کار میرود.
واژگان متقابل با احسان
در این بخش، به بررسی واژگانی که با مفهوم احسان تقابل معنایی دارند، میپردازیم تا با شناخت نقطة مقابل آنها درک ما از معنای احسان بیشتر شود. در بررسی آیات میبینیم که واژگانی مانند تکذیب، جرم، قبح، فساد، اسائه و ظلم در برابر احسان آمدهاند، امّا دو مورد (اسائه و ظلم) بیشتر از بقیّه در مقابل احسان آمدهاند و پررنگتر از بقیّة مفاهیم در آیات به چشم میخورند. به همین منظور، به بررسی این دو میپردازیم.
ظلم
«ظلم» در اصل به معنای انحراف از حدّ وسط و میانه یا وضع شیء در غیر موضع خود آمده است (ر.ک؛ جوهری، 1426ق.: 659). صاحب مفردات چنین میآورد: «ظلم نزد لغویان و بسیاری از علماء به معنای نهادن شیء در غیر جایگاه خاصّ خود میباشد. حال این به کاستن، افزودن و عدول از زمان و یا عدول از مکان خود است و از همین جاست که میگویند: «به مَشک ظلم کردی»، هنگامی که «شیر» آن را در غیر زمان مناسب خود مصرف کنی و به آن شیر «ظلیم» گفته میشود» (راغب اصفهانی، 1412ق.، ج 1: 537).
از این توضیحها میتوان نتیجه گرفت که معنای اصلی ظلم، «نقص و منعالحقّ» است، چون بقیّة موارد معنای ظلم را نیز شامل میشود. کسی که به او ستم میشود، یا چیزی که در جای غیرخودش گذاشته میشود، یا اگر از چیزی کم میشود، همه برای این است که نگذاشتهاند حقّ او یا آن تمام شود و به ظهور برسد.
با توجّه به این توضیحها وقتی به معنای اصلی ظلم (یعنی نقض و منع حق) و معنای احسان (ادا کردن حقّ مطلب و انجام کار به بهترین شکل ممکن) نظر میاندازیم، میبینیم که معنای ظلم در مقابل معنای احسان است و در نتیجه، این دو مفهوم با هم تقابل معنایی مدرّج دارند.
اسائه
«اسائه» در لغت از «سوأ» گرفته شده است. «سوأ »به چیزی اطلاق میگردد که بدی آن معلوم است و هیچ گاه مطلوب و پسندیده به حساب نمیآید (ر.ک؛ مصطفوی، 1360، ج 5: 305). راغب در مفردات میگوید: «السُّوءُ کُلُّ ما یغُمُّ الإِنْسان»؛ یعنی سوء هر چیزی است که انسان را مغموم و محزون میکند (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1412ق.، ج 1: 441). طبق گفتة راغب در مفردات و با عنایت به اینکه تمام عبادات دارای حُسْن هستند، میتوان گفت انجام عبادت در انسان بهجتآفرین است و بر عکس، ارتکاب گناه و سیّئه، حُزن و غم را برای انسان به ارمغان میآورد؛ زیرا حُسْن در معنا عبارت است از هر چیز بهجتآوری که مورد آرزوی دیگران باشد و نیز از تقابل آن دانسته میشود سوء به چیز حزنآوری اطلاق میشود که مورد آرزوی دیگران قرار نگیرد.
پس «اسائه» و «احسان» هم در معنای لغوی و نیز به گفتة راغب در آثار و نتیجه، مقابل هم هستند و از همه مهمتر، برای اثبات این تقابل میتوان این آیه را شاهد آورد که میفرماید: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا...: اگر نیکى کنید، به خودتان نیکى مىکنید و اگر بدى کنید، باز هم به خود مىکنید...﴾ (الإسراء/7).
در آیة دیگری میخوانیم ﴿... لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا بِمَا عَمِلُوا وَیَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى: ... تا بدکاران را به کیفر کارهاى بدشان برساند و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد﴾ (النّجم/31).
نتیجهگیری
در معناشناسی مفردات و ترکیبات قرآن، مراجعة خام به میراث لغوی، بدون اتّخاذ تعاریف و مبانی و روشهای منقّح موجب میشود مقلّدگونه همان سخنان مفسّران و لغویان گذشته را در معنای مفردات و ترکیبات قرآن بیان کنیم، بدون اینکه توجّه داشته باشیم که هر یک از آنان خواسته یا ناخواسته در بیان معنا از پیشفرضهای خاصّی تأثیر پذیرفتهاند، در حالیکه پیشفرضهای آنان سازگار با هم نیستند و در چنین شرایطی، در معناشناسی مفردات و ترکیبات قرآن به صورت ناخواسته به تناقضگوییهایی مبتلا خواهیم شد. مناسبترین راه برای رهایی از این تناقضگوییها این است که ما در فهم، بررسی و تفسیر یک متن، خود متن را به سخن درآوریم، نه اینکه از طرف متن حرف بزنیم. در اصل، هدف اصلی روش معناشناسی نیز همین است که احتمال تفسیر به رأی، کاسته شود و از اِعمال نظر مفسّر متن جلوگیری شود.
در معناشناسی همزمانی یا توصیفی، یک واژه با توجّه به خود متن بررسی میشود؛ یعنی معنای یک واژه را میتوان بر اساس محیط وقوع آن در یک بافت زبانی تعیین کرد. در معناشناسی توصیفی، بر اساس همان متن، مفاهیم جانشین آن واژه استخراج میشود، سپس مفاهیم همنشین و در آخر، واژههای متقابل استخراج میگردد.
از بررسی رابطة همنشینهای احسان، معنای احسان به وضوح فهم میشود. احسان در کنار معروف، به معنای «انجام هر عملی است که به نیکی شناخته شده است». احسان در کنار تقوی که مینشیند، یکی از ابعاد معنایی آن آشکار میشود و معنای آن چنین میشود: «انجام عمل نیکی که با حفظ نفس همراه است». یکی دیگر از زوایای معنایی احسان، در کنار عدل مشخّص میشود و آن «انجام کار نیک یعنی قرار دادن کار در جایگاه شایستهاش است». احسان وقتی با عبادت همنشین میشود، جوهر اصلی آن ظهور مییابد و به عنوان یک عمل عبادی شناخته میشود. در بررسی جانشینهای احسان نیز معنای احسان تکمیلتر میشود. جانشینهای احسان یعنی عمل صالح، برّ، خیر، فضل و انفاق، معنای احسان را روشنتر مینمایند و مشخّص میکنند که احسان تمام کارهای نیک، اعمّ از بخشش مال، علم و جز آن را شامل میشود. احسان همانند عمل صالح، انجام عملی است که در قالب دین به انسان عرضه شده است. احسان همچون برّ، بر هر کار خیرِ جوانحی و جوارحی اطلاق میشود. احسان به مانند خیر، هر کار برگزیده و مورد رغبت است. احسان به فضل و انفاق، هر عطا و بخششی را شامل میشود. از بررسی واژهای متقابل احسان یعنی ظلم (نقص و منع حق) و اسائه (هر چیزی که بدی آن معلوم باشد و انسان را محزون کند)، چنین به دست میآید که احسان برعکس ظلم و اسائه، عملی است که حق را به بهترین شکل ادا میکند، خوبی آن آشکار است و موجب سرور میشود. بنا بر آنچه گذشت، معنای نهایی احسان را میتوان اینگونه بیان کرد: «احسان انجام هر عمل نیکی است که نیکی آن آشکار و مورد رغبت، همراه با تقوای نفس است و فرد آن عمل را در جایگاه شایستهاش، متناسب با ضوابط دینی و به عنوان عمل عبادی، در قالب خیرِ جوانحی یا جوارحی و با فضل و بخشش، در راستای سرور و شادی دیگران و تکامل نفس و تقرّب به خداوند انجام میدهد».
پینوشتها
1ـ فردینان دو سوسور (1913ـ 1857م.)، زبانشناس سوئیسی که پدر زبانشناسی نوین قلمداد میشود.