طبقهبندیهای متعددی از انواع شخصیتها با توجه به بستر و نوع متنی که در آن قرار میگیرند، شکل گرفته است. ارسطو معتقد است که شاعران مانند نقاشان شخصیتها را از حیث سیرت برتر یا فروتر از آنچه واقعاً هستند وصف میکنند (زرینکوب، 1343: 24-25). اسکولز[1] نیز در کتاب درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات شخصیتهای تاریخی را در میانۀ نموداری قرار میدهد که یک سوی آن به هزل (موجودات فروانسانی گرفتار در آشوب) و سوی دیگر آن به رمانس (تیپهای فوقانسانی در جهان آرمانی) ختم میشود و معتقد است که تاریخ بازنمود رخدادها و آدمهای واقعی را زمینۀ کار خود قرار میدهد و ادبیات داستانی واقعگرا آنگاه که شخصیتهای فراوان و محدودۀ زمانی گستردهای را شامل شود، همانند تاریخ است، اما زمانیکه بر قهرمانی واحد تمرکز مییابد به «زندگینامۀ خودنوشت» نزدیک میشود (اسکولز، 1396: 188).
یکی دیگر از انواع تقسیمبندی، تقسیمبندی فرای[2] است که مارتین[3] در کتاب نظریههای روایت نقل میکند. این تقسیمبندی انواع اسلوبهای ترسیم شخصیت در متون را براساس سیر تاریخی و دورههای زمانی مختلف آنها به پنجدسته تقسیم و اختلاف آنها را براساس ترسیم نوع قهرمانان مشخص میکند. در این تقسیمبندی به متون تاریخی اشارهای نشده و تنها ادبیات داستانی را بررسی کرده است، اما طبق شناختی که ما از تاریخ درمقام یک علم داریم، اینگونه معقول بهنظرمیرسد که تاریخ را در طبقۀ «تقلیدی دون» قرار دهیم و با تسامح در کنار «ادبیات داستانی واقعگرا» بگذاریم؛ بهدلیل اینکه تاریخ روایتگر شخصیتهایی است که در کنار ما زندگی کردهاند و باید بهگونهای ترسیم شوند که واقعی به نظر برسند.
جدول 1. الگوی انواع روایت فرای
اسلوب
|
ویژگیهای معرف
|
نمونههای روایت
|
اسطوره
|
قهرمان از نظر نوع از دیگر انسانها و محیط برتر است (خدایان).
|
بخشهایی از انجیل و اشعار حماسی، اسطورهای است.
|
رمانس
|
قهرمان از نظر مرتبه از دیگر انسانها و محیط برتر است.
|
بخشهایی از حماسههای کهن و متعلق به سدههای آغازین اروپا، رمانسها، افسانهها، حکایتهای عامیانه، حکایتهای کودکان، افسانههای موزون.
|
تقلیدی والا (شدید)
|
قهرمان از نظر مرتبه از دیگران، نه از محیط، برتر است.
|
بیشتر حماسهها از جمله ملکۀپریان، رهایی اورشلیم، بهشت گمشده
|
تقلیدی دون (ضعیف)
|
قهرمان نه از دیگر انسانها برتر است نه از محیط.
|
ادبیات داستانی واقعگرا (بیشتر رمانها و داستانهای کوتاه)
|
کنایی (هزل)
|
قهرمان از نظر توان و هوش از ما فروتر است.
|
داستانها و رمانهای کنایی از جمله بیلیباد، ابله داستایوفسکی، دابلینیهای جویس.
|
منبع: مارتین، 1395: 18
فورستر[4] به سه نمونه از تفاوتهای شخصیتپردازی در متون تاریخی و ادبی اشاره میکند:
1- تاریخنویسان با اعمال شخصیتها کار دارند و به شخصیت و خصوصیات اشخاص تا جایی که از کردارشان استنباط میشود، میپردازند، اما کار رماننویس این است که اطلاعاتی به ما بدهد که در درون شخصیتها است و ظاهر نشدهاند.
2- اگر رمان به ترسیم شخصیتهای دنیای ما بدون ذرهای تغییر در آنها بپردازد، صورت تاریخچهای و ترجمۀ احوال پیدا میکند و ترجمۀ احوال، تاریخ است؛ زیرا اساس تاریخ بر شواهد و مدارک است، اما رمان براساس شواهد و مدارک به علاوه یا منهای x است و رماننویس شواهد و مدارک را تعدیل میکند یا آنان را دگرگون میسازد.
3- تاریخ با تأکید بر موجبات خارجی در سلطۀ سرنوشت و تقدیر است و معمولاً علت کارکردهای شخصیتهایش را سرنوشت و تقدیر میداند، اما در رمان قضا و قدر وجود ندارد و در آن بنیاد هر چیزی بر طبیعت آن نهاده شده است (فورستر، 1394: 65- 67).
میتوان به موارد بالا این مورد را نیز اضافه کرد:
1- در متون تاریخی شخصیتی که ترسیم میشود، مهمتر از کارکردهایش است. به دلیل اینکه آن متون برای بیان زندگی یک شخص واقعی خلق میشوند، اما در متون داستانی و رمانها که قهرمان آنان واقعی نیست، کارکردهای شخصیتها اهمیت بیشتری دارد. به همین دلیل است که رماننویس آفرینشگر است و مورخ تنها به ضبط و نقل اعمال میپردازد.
نوع شخصیتها با توجه به متنی که در آن خلق میشوند، مشخص میشود. تصور ما از متون تاریخی این است که شخصیتهایی خلق کنند که فراتر از انسانهای واقعی نباشند چون در این صورت به نوع ادبی «اسطوره» و «رمانس» نزدیک میشوند. با اینحال در متون تاریخی میتوان نشان پادشاهانی را یافت که همواره مورد حب و بغض تاریخ قرار گرفتهاند و گاهیاوقات چهرهای بهتر یا پلیدتر از آنچه واقعاً بودهاند برای آنها ترسیم شده است. جلالالدین خوارزمشاه یکی از این پادشاهان است که در متون مختلف چهرۀ متفاوتی از او ترسیم شده و حتی گاهی بهوسیلۀ متون «تاریخنگارانه» به قهرمان رمانسها نزدیک شده است.
در این پژوهش واقعۀ «نبرد سند» در متون تاریخنگارانۀ اسلامی و ادبی از سدۀ هفتم تا دوران معاصر، عطف توجه واقع شده است . دامنۀ زمانی متون تاریخنگارانه از کتاب کامل ابن اثیر (555-630 قمری) شروع میشود و با کتاب دلاور خوارزم در سال (1398 شمسی) پایان مییابد. متون ادبی نیز در این گسترۀ زمانی قرار میگیرند و شامل اشعار، منظومهها، رمانهای تاریخی و دو اثر ادبی نفثةالمصدور و تذکرةالشعرا هستند. در این جستار سیوشش اثر ادبی و تاریخی بررسی شدهاند.
- پیشینۀ پژوهش
دربارۀ جلالالدین خوارزمشاه دو مقاله نوشته شده است که با موضوع پژوهش حاضر و دورۀ زمانی مورد بررسی در آن پیوند مییابد. مقالۀ «جلالالدین، مغولان و فتح پنجاب و سند بهدست خوارزمشاهیان» (1384ش) نوشتۀ جکسون و ترجمۀ ادریسی. در این مقاله با استفاده از سه اثر سیرت جلالالدین مینکبرنی، طبقات ناصری و جهانگشای جوینی وقایع سالهای 618 تا 621 قمری بررسی شده است. حوادث روایت شده در این مقاله مربوط به زمان سکونت جلالالدین در هند و وقایع بعد از نبرد سند است؛ ضمن اینکه گزارش بسیار مختصری از زندگی جلالالدین دارد و بیشتر به روایت وقایع زندگی چنگیزخان و ناصرالدین قباچه پرداخته است. مقالۀ «سرانجام جلالالدین خوارزمشاه» (1396ش) نوشتۀ فرخی چند روایت متفاوت را از پایان زندگی جلالالدین خوارزمشاه در 628 قمری بررسی کرده است.
در پژوهش حاضر با استفاده از متون تاریخنگارانه و ادبی واقعۀ نبرد سند در تعریف شخصیت جلالالدین خوارزمشاه بررسی و تلاش میشود روایتی که درستتر بهنظر میرسد با نشان دادن ضعفهای دیگر روایتها و اعتبار مورخان نشان داده شود. این واقعه مهمترین روایت در زندگی جلالالدین خوارزمشاه است و بسیاری از متون از گذشته تاکنون او را با این ماجرا به خوانندگان شناسانده و از او با عنوان «قهرمان سند» یاد کردهاند.
دستاورد پژوهش برای عموم مورخان و ادیبان در تحلیل درست بخشی از تاریخ پرتلاطم دورۀ مغول و پس از آن که در متون تاریخی و ادبی انعکاس یافتهاند، پراهمیت و دارای ارزش است.
- یافتهها
جلالالدین خوارزمشاه از زمانیکه از خوارزم بیرون آمد چندین بار با مغولان روبهرو شد و هر بار آنان را شکست داد. آخرین پیروزی او در نبرد پروان بود. هر چند این نبرد باعث پشت گرمی ایرانیان شد و پشت چنگیزخان را به لرزه درآورد، اما بیتدبیری جلالالدین باعث شد سپاه او پراکنده شوند. در آن زمان وقتی خبر لشکرکشی مغولان را به فرماندهی شخص چنگیزخان شنید، مجبور شد به سمت رود سند حرکت کند تا به سرزمین هند برود، اما مغولان پیش از عبور جلالالدین از آب سر رسیدند و بنابر نوشتۀ متون، جلالالدین با هفتصد نفر از یارانش از بامداد تا شام در برابر آنان ایستادگی و مبارزه کرد تا اینکه توان مقاومت را از دست داد و ناگزیر به عبور از رود سند شد. در میان متون تاریخی و ادبی که روایتگر این رویداد هستند در دو قسمت این ماجرا تفاوت وجود دارد؛ اولین تفاوت ماجرای حرم و خانوادۀ جلالالدین است و تصمیمی که او دربارۀ آنان هنگام عقبنشینی میگیرد و دومین تفاوت نحوۀ عبور جلالالدین از رود سند است.
2-1. حرم جلالالدین در نبرد سند
جلالالدین تا آخرین لحظات در برابر مغولان ایستادگی میکند و به نقل برخی از متون کشتیای که برای عبور حرم جلالالدین از آب، آماده شده بود میشکند. در این ماجرا تصمیمی که دربارۀ حرمش میگیرد در اسناد تاریخی و ادبی با اختلاف و به سه شکل روایت شده است:
1- تعدادی از متون به حرم و خانوادۀ جلالالدین در روایت اشارهای نمیکنند بهشکلی که انگار در آن حادثه حضور نداشتهاند.
2- برخی دیگر از متون به در آب انداختن آنها به دلیل ترس از اسارت اشاره کردهاند.
3- شماری دیگر به رها کردن حرم جلالالدین و فرار شاه از مهلکۀ اشاره میکنند.
2-1-1. روایتِ نخست (قهرمان تاریخی)
این شکل روایت، نخستبار در «کامل» ابن اثیر آمده است که نزدیکترین روایت را به دورۀ زمانی زندگی جلالالدین دارد و در 629 قمری تألیف شده است. ابن اثیر را باید از راویان معتبر زندگی جلالالدین دانست. روایت وی مورد استفادۀ مورخان بعد از او از جمله نسوی قرار گرفته است. نسوی دربارۀ ابن اثیر میگوید: «در عقب شمهای از ذکر تصاریف روزگار با پسر سعید شهید او جلالالدین منکبرنی، سقی الله ثراهما و جعل الجنه مثواهما، دیدم و دانستم که از معظمات امور و جلایل اخبار چیزی فوت نکرده است» (نسوی، 1365: 4). ابن اثیر دربارۀ این رویداد میگوید:
سه روز با مغولان پی در پی جنگیدند. در این پیکار خونین امیر ملکخان که ذکرش پیش از این گذشت و گروه بسیاری از مسلمانان کشته شدند. اما در میان آن کافران شمارۀ کشتهشدگان بیشتر بود. تعداد زخمیان بر تعداد کشتهشدگان فزونی داشت. پس از سه روز جنگ آن کافران از مسلمانان دست کشیدند و برگشتند و دور شدند و در جائی دور اردو زدند. مسلمانان دیدند از یکسو کمکی برای اینان نمیرسد و از سوی دیگر به سبب فزونی کشتهشدگان و زخمیان ناتوان شدهاند. ضمناً نمیدانستند که در این جنگ چه بر سر کافران آمده و آنان در چه حال هستند (ابن اثیر، 1371: 26/ 211- 213).
براساس نوشتۀ ابن اثیر، جلالالدین بعد از سه روز مبارزه با مغولان ضمن عقبنشینی از رویارویی با دشمن به همراه یارانش از آب عبور میکند. در روایت نسوی هیچ اشارهای به حرم پادشاه و در آب افکندن آنها دیده نمیشود. در کتاب طبقات ناصری (657ق) نیز که از جمله متون متقدم است به خانوادۀ جلالالدین اشارهای نشده است: «چنگیزخان لشکرهای خود را بهطرف غزنین آورد، سلطان جلالالدین را طاقت مقاومت نبود ... بر لب آب سند مصاف شد، و جلالالدین بشکست، و خود را در آب انداخت و منهزم بهطرف هندوستان آمد» (جوزجانی، 1342، جلد 1: 316). کتاب نظامالتواریخ (674 قمری) تنها به رفتن جلالالدین به سمت هند اشاره میکند (بیضاوی، 1313: 93). تاریخ گزیده (730 قمری) نیز میگوید: «بر کنار آب سند جنگ کردند. چنگیزخان مظفر گشت. سلطان جلالالدین با هفتصد مرد، بیکشتی از آب سند گذر کرد» (حمدالله مستوفی، 1364: 497). در شهنشاهنامۀ تبریزی (738 قمری) با اینکه جزئیات این حادثه با دقت ترسیم میشود به خانوادۀ جلالالدین اشارهای نمیکند (تبریزی، 1397: 313- 315). این شکل در دوازده متن دیگر نیز تکرار شده است[5].
2-1-2. روایت دوم (قهرمان باغیرت)
این شکل اولینبار در کتاب سیرت جلالالدین مینکبرنی (639 قمری) اثر نسوی، منشی جلالالدین خوارزمشاه ترسیم شده است. در واقعۀ نبرد سند، نسوی در کنار جلالالدین نبوده و براساس شنیدههایش این ماجرا را روایت کرده است. در این روایت به پسر کشته شدۀ سلطان اشاره میشود و در ادامه، ماجرای به آب انداختن خانوادۀ سلطان روایت شده است. نسوی مینویسد:
پسر هفت هشت سالۀ جلالالدین اسیر شد، پیش چنگیزخان برده شهید کردند و جلالالدین منهزم و منکسر پیش والده و مادر فرزند و حرم خود آمد همه آواز برکشیده فریاد میکردند که: ما را بکش و مگذار که اسیر تاتار شویم. پس فرمود که ایشان را در آب غرق کردند. و این از جملۀ عجایب بلایا و نوادر مصایب و رزایاست، که ایشان به نفس خود به هلاک رضا دهند، و او نیز به هلاک ایشان تن در داده در آب اندازد. ازین مصیبت عظیمتر چه مصیبت باشد؟ (نسوی، 1365: 111).
نسوی با وارد کردن حرم جلالالدین در این روایت سعی در احساسی کردن ماجرا دارد این روایت با روایتهای دیگری که در کتاب نسوی آمده است اختلاف دارد و آن را تاحدودی بیاعتبار میکند[6]. ضمن اینکه کتاب ابن اثیر که از منابع نسوی بوده به خانوادۀ جلالالدین اشارهای نکرده و هیچ کدام از منابع مورد بررسی به همراه بودن خانوادۀ جلالالدین قبل از نبرد سند اشارهای نکردهاند و حضور آنها به صورت ناگهانی در این رویداد شکل میگیرد. نسوی به خروج ترکانخاتون، حرم سلطان و فرزندان کوچک او در 616 قمری اشاره میکند که عاقبت در شهر مازندران اسیر مغولان میشوند (ن. ک: نسوی، 1365: 57) و دربارۀ خروج جلالالدین از خوارزم میگوید: «با سیصد سوار، مقدم ایشان دمرملک، برنشست و بیابانی را که میان خوارزم و خراسانست در ایام اندک قطع کرد ... و از آنجا به نسا رسید (همان: 86). این روایت نشان میدهد که در زمان خروج از خوارزم حرم جلالالدین همراه او نبودهاند.
این روایت بعد از نسوی در متون ادبی مانند اشعار، رمانهای تاریخی و متونی که به نحوی میخواهند تصویر یک پادشاه «باغیرت» خلق کنند، تکرار میشود. عباس اقبال در «تاریخ مغول» (1312 شمسی) از روایت نسوی اقتباس و اضافه میکند که جلالالدین نیمی از خانوادهاش را در آب انداخته است و باقی آنان توسط مغولان کشته میشوند. وی میگوید: «چنگیزخان از بقیۀ لشکریان جلالالدین هرکس را یافت و از خاندان سلطان اطفال و ذکور را از دم تیغ گذراند و بر طفل شیرخوار نیز رحم نکرد ... » (اقبال، 1388: 63). حمیدی شیرازی در شعر «در امواج سند» (1330 شمسی) برای توصیف این حادثه میگوید که جلالالدین خودش برای انداختن خانوادهاش در آب پیشقدم میشود، چون احتمال میدهد در جنگ شکست بخورد. وی میگوید:
اگر امشب زنان و کودکان را چو فردا جنگ بر کامم نگردد شبی آمد که میباید فدا کرد بهپیش دشمنان ایستاد و جنگید پس آنگه کودکان را یکبهیک خواست به آب دیده اوّل دادشان غسل بگیر ای موج سنگین کفآلود زنان چون کودکان در آب دیدند وز آن دردگران بیگفتۀ شاه
|
|
ز بیم نام بد در آب ریزم توانم کز ره دریا گریزم به راه مملکت فرزند و زن را رهاند از بند اهریمن وطن را نگاهی خشمآگین در هوا کرد سپس در دامن دریا رها کرد! ز هم واکن دهان خشم، واکن ... چو موی خویشتن در تاب رفتند چو ماهی در دهان آب رفتند
|
(پناهی، نقلشده از حمیدی، 1375: 270-271)
در این شعر صحنهای احساسی دربارۀ مرگ فرزندان جلالالدین ترسیم شده است؛ خشم جلالالدین که آب را مورد خطاب قرار میدهد، روایت را بسیار زیبا کرده است. ضمن اینکه جلالالدین تنها فرزندانش را در آب میاندازد و زنانش وقتی صحنه را میبینند خود را غرق میکنند.
کتاب سلطان جلالالدین خوارزمشاه (1346 شمسی) دربارۀ بیچاره بودن جلالالدین میگوید: «این یکی از غمانگیزترین منظره در صفحههای تاریخ ایران است که مردی غیرتمند چنان در تنگنا قرار گیرد که فرمان دهد تا عزیزانش را برابر چشمش هلاک سازند» (دبیرسیاقی، 1346: 101). در رمان تاریخی قهرمان سند[7]یا جلالالدین خوارزمشاه (1370) به توصیف جزئیتر صحنه میپردازد و همسر جلالالدین به نام گلینگزل[8] برای واقعیتر و جزئیتر شدن روایت به سخن درمیآید و از او خواهش میکند که آنها را در آب غرق کند؛ راوی میگوید:
«گلینگزل» همسرش، شیونزنان و مویهکنان، شوهر دلاورش را به خداوند یکتا سوگند میدهد که بهخاطر دوری جستن از ننگ اسارت بهدست دشمنان خونخوار، همگی آنان را به قتل برساند (نجمی،1370: 191).
در رمان تاریخی شرارههای شهر اترار (1370 شمسی) نیز مانند روایت سیرت جلالالدین مینکبرنی این حادثه روایت میشود و راوی میگوید: «این خود یکی از تراژدیترین صحنههای تاریخ ایران است که مردی غیرتمند در چنان موقعیت تنگی قرار بگیرد که ناگزیر شود عزیزترین کسان خود را پیش چشمش به هلاکت رسانند» (افراسیابی،1370: 461). کتاب سلطان جلالالدین خوارزمشاه (تندیس دلیری و استقامت) (1376 شمسی) نیز این روایت را ترسیم میکند (پناهی، 1376: 168) و در این کتاب به این موضوع اشاره میکند که یکی از زنان جلالالدین که سلطان به آب انداخت تا اسیر تاتار نشود، دختر امینالملک بود. این ادعا به واقعی بودن این شکل روایی کمک میکند. راوی میگوید:
از دیگر همسران سلطان جلالالدین، دختر امینالملک، سردار شجاع و دلاور خوارزمشاه است که داییزاده او نیز بود. دختر امینالملک ظاهراً جزو آن دسته از زنان حرم بود، که به درخواست خود و فرمان سلطان جلالالدین در آب رود سند انداخته شدند تا به دست تاتارها اسیر نشوند. او از آب نجات یافت و به سرزمین تحت حکومت ناصرالدین قباچه افتاد و پس از اینکه جلالالدین به هندوستان رفت، قباچه، همسر جلالالدین را با احترام بسیار، همراه فرستادهای نزد سلطان گسیل داشت (پناهی، 1376: 137).
این موضوع را پناهی سمنانی به نقل از اقبال آشتیانی و علامه قزوینی نقل میکند و گویی این نسبت بین سلطان و دختر امینالملک در متون معاصر ذکر میشود (همان: 138) و نسوی و متون کهن به آن اشارهای نمیکنند. کتاب دلاور خوارزم (1398ش) نیز این شکل روایتی را میپسندد و مانند روایت تاریخ مغول مینویسد که نیمی از حرم سلطان توسط مغول کشته و اسیر شدند (بیرانوند، 1398: 79).
2-1-3. روایت سوم (قهرمان بیغیرت)
این روایت نخست بار در کتاب جهانگشای جوینی (681 قمری) ثبت و از سوی شماری از معاصران و اخلاف وی تکرار شده است. سیمایی که جوینی به عنوان دبیر ایلخانیان از جلالالدین ترسیم میکند کاملاً با روایت نسوی مخالف است. براساس این روایت، جلالالدین از خانوادهاش خداحافظی کرده و آنان را در چنگال مغولان رها میکند:
چون دید که کار تنگ شد، از نام و ننگ با دیدۀ تر و لب خشک درگذشت ... و سلطان اولاد و اکباد را به دلی بریان و چشمی گریان وداع کرد ... فرمود تا جنیبت درکشیدند چون بر آن سوار شد، کرتی دیگر در دریای بلا، نهنگآسا جولانی کرد (جوینی، 1387: 182).
در «جامع التواریخ» (704) به وداع سلطان با خانوادهاش اشاره نشده، اما وقتی به تنهایی از آب عبور میکند مغولان به خانوادۀ او حمله میکنند و او شاهد آن ماجرا است (همدانی، 1362: 1/376).
تاریخ بناکتی نیز روایت جامعالتواریخ را تکرار میکند (بناکتی، 1348: 369). «ظفرنامه» (831 قمری) به نقل از جهانگشای جوینی به وداع سلطان اشاره میکند و مینویسد:
سلطان با دل بریان و دیدۀ گریان اولاد و اکباد را با هزار درد و داغ، وداع کرد ... چون سلطان جلالالدین از آب بگذشت همچنان کنار آب بیامد تا مقابل لشکرگاه مشاهد نمود که خانه و خزانۀ متعلقان او را غارت کردند (یزدی، 1387: 159).
در این روایت جلالالدین وقتی بهسلامت به آن سوی رود میرساند به مشاهدۀ غارت حرم خود مینشیند[9]. در این شکل تصویری که از جلالالدین نمایش داده میشود، تصویر پادشاهی «بیغیرت» است که خانوادهاش را تنها میگذارد و تنها فکر نجات خویش است.
2-2. ماجرای عبور از رود سند
جلالالدین سلطان بعد از ماجرای حرم به مبارزه با مغولان ادامه داد، اما چون تابِ مقاومت در برابر آنان نداشت به جای تسلیم شدن، تصمیم گرفت از آب سند عبور کند. دربارۀ نحوۀ عبور سلطان از آب سه شکل روایت در متون دیده می شود:
- روایت نخست، روایت عبور جلالالدین از آب به وسیلۀ کشتی
- روایت دوم، روایت عبور جلالالدین از آب به وسیلۀ اسب
- روایت سوم، عبور جلالالدین از آب بدون اشاره به وسیلۀ عبور.
2-2-1. روایت نخست (قهرمان تاریخی)
این شکل نخستبار در «کامل» ابن اثیر (629 قمری) آمده است. ابن اثیر در روایت خود به صراحت به پر آب بودن رود سند و عبور جلالالدین با کشتی اشاره میکند. وی میگوید:
چنگیزخان هم بهشتاب در پی او روان بود. بر جلالالدین مقدور نبود که تا فرا رسیدن چنگیزخان و لشکریان مغول از آب عبور کند. مسلمانانی هم که با وی بودند در این هنگام چارهای نداشتند جز اینکه بجنگند و پایداری نشان دهند؛ زیرا گذر از رود برای ایشان میسر نبود ... سه روز با مغولان پی در پی جنگیدند. در این پیکار خونین امیر ملکخان ... و گروه بسیاری از مسلمانان کشته شدند. اما در میان آن کافران شمارۀ کشتهشدگان بیشتر بود. پس از سه روز جنگ آن کافران از مسلمانان دستکشیدند. ... کشتیهایی که [مسلمانان] خواستند برای ایشان رسید و سوار شدند و از آب گذشتند تا کاری که خداوند انجامش را اراده فرموده بود به انجام رسد. روز بعد آن کافران بهسوی غزنه بازگشتند درحالیکه از رفتن مسلمانان به هندوستان و دور شدن ایشان دلگرمی یافته بودند (ابن اثیر، 1371: 26/ 211- 213).
در این روایت به چند نکته اشاره شده است: 1- سند رودی پر آب است و برای جلالالدین و سپاهیانش امکان عبور از آب نیست، 2- مغولان بعد از سه روز مبارزه با مسلمانان، عقبنشینی میکنند؛ به گونهای که مسلمانان از حال آنها بیخبرند و 3- در این زمان کشتیهایی که مسلمانان میخواستند میرسد و از آب عبور میکنند. این روایت با اینکه با جزئیات روایت شده و منطقی به نظر میرسد، نادیده گرفته شده است و بیشتر متون، روایت نسوی را از این ماجرا به دلیل بار حماسی و احساسی آن انتخاب کردهاند.
2-2-2. روایت دوم (قهرمان رمانسی)
این روایت برداشتی «ادبی» از این واقعه است و اولینبار در «سیرت جلالالدین مینکبرنی» (639) ثبت شده است:
چون جلالالدین به کنار آب رسید، و در پس حسامباتر و در پیش بحرزاخر بود، با تمامت سلاح که پوشیده بود اسپ را پاشنه زد و از آب بگذشت. و این از غرایب عالم است که حق چون بندهای را محافظت خواهد کردن از هیچ چیز آسیبی به وی نمیرساند؛ آن اسپ تا وقت آنکه فتح تفلیس کرد و ولایت ابخاز بگرفت باقی بود. و قرب چهار هزار آدمی از لشکر او بدان طرف از آب خلاص یافته بود؛ چون اهل نشور که از قبور منبعث شوند، نه کفش در پا نه کلاه بر سر نه جامه در بر؛ و از آن جمله سیصد سوار بودند که سه روزه راه پیش از جلالالدین افتادند، سبب آنکه او را موج آب به دور انداخته بود با سه نفر از خواص خود: قلبرس بهادر، قابقج و سعدالدین علی شیرانداز، و این جماعت از سلامت سلطان بیخبر و در کار خود متحیر و مضطر مانده بودند، تا چون بدیشان پیوست از نو زندگی یافتند. و در زرادخانۀ جلالی شخصی بود او را جمال زراد گفتندی، پیش از واقعه با تمامت اسباب خود بهگوشهای رفته بود. در آن وقت با کشتی ماکول و ملبوس به خدمت حاضر شد، و پیش جلالالدین موقعی تمام یافت، و او را اختیارالدین لقب داد (نسوی، 1365: 110- 113).
روایت نسوی با جزئیات کمتری نوشته شده است و خود راوی نیز آن را از عجایب میداند. سند رودی پرآب بوده است[10] و راوی اشاره میکند که یک کشتی برای بردن حرم جلالالدین وجود داشته که به دلیل جریان آب شکسته میشود. ضمن اینکه نشانههای دیگری از پر آبی این رود وجود دارد که باورپذیری روایت را کمتر میکند؛ سربازانی که از آب عبور کردند مانند کسانی بودند که از قبر منبعث شدهاند و جلالالدین به دلیل امواج آب سه روز از لشکریانش عقب ماند. راوی میگوید که حدود چهار هزار نفر از سپاهیان جلالالدین از آب عبور کردند. عبور این تعداد سپاهی اغراق به نظر میرسد ضمن اینکه نشان میدهد که کار جلالالدین چندان تعجببرانگیز نبوده است، چون سواران بسیار زیادی مانند او به سلامت از آب گذشتهاند، بدون حتی داشتن اسب.
یکی دیگر از ایرادات روایت این کتاب بیخبری مخاطب از احوال مغولان است. چنگیزخان که به سرعت خودش را به جلالالدین میرساند بعد از گذشتن جلالالدین از آب چکار میکند آیا به راحتی اجازۀ عبور از آب را به او میدهد؟ در «طبقات ناصری» (657 قمری) خیلی مختصر روایت میشود: «سلطان جلالالدین را طاقت مقاومت نبود، به طرف پرشور آمد، بر لب آب سند مصاف شد، و جلالالدین بشکست، و خود را در آب انداخت و منهزم بهطرف هندوستان آمد» (جوزجانی، 1342: 316).
جهانگشای جوینی (681ق) نیز به نقل از نسوی و شنیدههایش این رویداد را با جزئیات بیشتر ترسیم میکند و میگوید:
از کنار آب تا رودخانه مقدار ده گز بود یا زیادت که اسب در آب انداخت ... و بر مثال شیر غیور از جیحون عبور کرد و به ساحل خلاص رسید. چنگیزخان چون حالت عبور او مشاهده کرد به کنار آب دوانید. مغولان نیز خواستند تا خود را در آب اندازند؛ چنگیزخان ایشان را منع کرد. دست به تیر بگشادند ... چنگیزخان و تمامت مغولان از شگفت دست بر دهان نهادند. و چنگیزخان چون آن حال مشاهدت کرد، روی به پسران آورد و گفت: «از پدر، پسر مثل او باید. چون از دو غرقاب آب و آتش به ساحل خلاص رسید، از او کارهای بسیار و فتنههای بیشمار تولد کند. از کار او مرد عاقل چگونه غافل تواند بود؟ ... پنج شش کس از مفردان که روزگار، ایشان را فراآب نداده بود ... بدو متصل شدند، چون جز تواری و اختفا در میان بیشه اندیشهای ممکن نبود، یک دو روز توقف نمودند، تا مردی پنجاه دیگر بدو پیوستند» (جوینی، 1387، جلد 2: 182- 183).
در روایت جوینی دربارۀ بزرگی رود میگوید که ده گز یا بیشتر بوده است. گفتار چنگیزخان که به تحسین جلالالدین میپردازد در این روایت اضافه شده است. چنگیزخان به سربازانش اجازه نمیدهد که به دنبال جلالالدین بروند، اما علت آن را بیان نمیکند. خان مغول که به سرعت خودش را به جلالالدین میرساند تا مانع فرار او بشود و به قول راوی مانند برق وهاج و سیل ثجاج خودش را به آنجا میرساند چرا اجازۀ دستگیری او را به سربازانش نمیدهد و میگذارد از آب عبور کند؟ این مسئله کمی روایت را غیرمنطقی میکند. راوی اشاره میکند که در ابتدا پنج نفر و بعد از آن پنجاه نفر به جلالالدین پیوستند. در تاریخ وصاف، تاریخ گزیده، مجمعالانساب و روضةالصفا نیز روایت جهانگشای جوینی تکرار شده است (وصافالحضره (1388: 432)، حمدالله مستوفی (1364: 497)، شبانکارهای (1363: 144) و میرخواند (1385، جلد 4: 3361- 3362)).
کتاب جامعالتواریخ حسنی (704) به نقل از جوینی به نقل مختصر این روایت میپردازد. در این کتاب به کشتیهایی اشاره میکند که برای بردن جلالالدین آماده بودند، اما جلالالدین و سربازانش بدون کشتی عبور میکنند! راوی میگوید: «چون به غزنین رسید شنید که پانزده روز است که سلطان به کنار آب کشتیها را آماده کرده بود» (ابنشهاب یزدی، برگ: 614).
در کتاب تاریخ بناکتی (717 قمری) نیز به کشتیهایی اشاره میشود که آمادۀ رفتن هستند و براساس شدت جریان آب آسیب ندیدهاند، اما قبل از اینکه سلطان از آب بگذرد لشکر مغول میرسند و جلالالدین بهجای کشتیها با اسب از آب میگذرد! چنگیز در این روایت اجازۀ تیر انداختن به جلالالدین نمیدهد و میخواهد او را زنده دستگیر کند به همین دلیل جلالالدین میتواند فرار کند (بناکتی، 1348: 369).
در شهنشاهنامۀ تبریزی (738) مانند تاریخ بناکتی کشتیها حاضر هستند، اما سلطان با اسب عبور میکند و بعد از او سربازانش با کشتی از آب میگذرند. در این داستان ابتدا به پر آبی رود سند اشاره میکند؛ به همین دلیل جلالالدین به دنبال یافتن کشتی میرود و کشتیای پیدا میکند که جوان سیاهی صاحب اوست. مدتی با هم شراب میخورند تا اینکه مغولان میرسند (تبریزی، 1397: 313- 314). جلالالدین با مغولان میجنگد و توان مقاومتش را از دست میدهد سپس از خداوند یاری میخواهد و خداوند نیز دریا را بر او آرام میکند، همانگونه که آتش را برای حضرت ابراهیم سرد کرد؛ سلطان از آب عبور میکند (همان: 314 - 315) و بعد از آن سربازانش با آن کشتیای که پیدا کرده بودند از آب عبور میکنند (همان: 374). تأثیر این روایت از روایتهای قبلی بیشتر است به دلیل اینکه تنها جلالالدین از آب عبور میکند و معجزه بودن این اتفاق را بیشتر نشان میدهد. شاعر دربارۀ یاری خواستن جلالالدین از خدا هنگام عبور از آب میگوید:
زناگه رهی دید بر آب راند بر او مهربان گشت دریاینیل تگاور شناور بهسان نهنگ برون آمد و پور خوارزمشاه
|
|
جهانآفرین را به یاری بخواند چو آتش که گلزار شد بر خلیل شده تند با ژرف دریا به جنگ فرود آمد و رست ز آوردگاه
|
(تبریزی، 1397: 314 - 315)
در روایت «تذکرةالشعرا» ماجرا با جزئیات بیشتری ترسیم میشود. جلالالدین با اسب از رود عبور میکند و تحسین چنگیزخان را برمیانگیزاند و در آن لحظه تنها خواستۀ چنگیز این است که یکبار به او فرمان بدهد به همین دلیل به او میگوید که برخیز تا قد و بالای تو را ببینم، جلالالدین بلند میشود و چنگیزخان برای او آرزوی سلامتی میکند (دولتشاه، 1382: 145- 146). شعر «در امواج سند» (1330 شمسی) به اقتباس از روایت نسوی داستانی زیبا از این حادثه به تصویر میکشد و میگوید:
شبی را تا شبی با لشکری خرد چو لشکر گرد بر گردش گرفتند چو بگذشت از پس آن جنگدشوار به فرزندان و یاران گفت چنگیز
|
|
ز تنها سر، ز سرها خود افکند چو کشتی بادپا در رود افکند! از آن دریای بیپایاب، آسان که گر فرزند باید، باید اینسان!
|
(پناهی، نقلشده از حمیدی، 1376: 271)
در روایتهای معاصر برای باورپذیرتر کردن روایت به اهمیت اسب جلالالدین اشاره میکنند. در روایت قهرمانان تاریخ ایران (1341 شمسی) که با عنوان «پایمردی اسب وفادار» به نقل داستان میپردازد به شجاعت اسب جلالالدین بیشتر از خود او در روایت اشاره میکند و جلالالدین نجات خودش را مدیون اسبش است. راوی میگوید:
چون به اندازۀ میدان خیز اسب با آنان فاصله یافت، سر به گوش اسب خود نهاد و یاری خواست و مهمیز را بر پهلوی او نوازش داد، اسب هوشیار گویی زبان التماس صاحب مهربان خود را فهمید، چون کوهیگران از جای جست و با یک خیز به میان سند جست، امواج خروشان هر چند او را به هم پیچیدند، مقاومت کرد، شناکنان در سینۀ امواج جلو رفت، جلالالدین نیز به حال جنگ و گریز کمان کشید، چند تن سپاهی مغول را که در ساحل خیال تیراندازی به او داشتند، طعمۀ هلاک ساخت، تنی چند هم در تعقیب او خود را به آب افکندند و غرق شدند (باستانی، 1342: 46).
در این کتاب تیراندازی جلالالدین را در زمان عبور از رود سند به روایت اصلی (روایت نسوی) اضافه میکند. در دین و دولت در ایران عهد مغول (1368 شمسی) نیز به اسب سلطان اشاره میکند و میگوید: «منابع این دوره به اتفاق این گذر از آب را معجزۀ خدایی میدانند. اسب معجزهگر سلطان مدتها بعد؛ یعنی تا فتح تفلیس، زنده بود و به راکب شجاع خود سواری میداد» (بیانی، 1400: 107). اگر اسب جلالالدین را خاص تصور کنیم این مسئله باقی میماند که به نقل بیشتر منابع، سربازان او نیز از آب عبور کردهاند که ممکن است اسب آنان به خوبی اسب جلالالدین نبوده باشد.
در کتاب قهرمان سند یا جلالالدین خوارزمشاه نیز به نقش پررنگ اسب جلالالدین اشاره میکند و میگوید که سلطان بر اسب ترکمنی محبوب خویش نشست و از رود عبور کرد (نجمی، 1370: 192).
کتاب شرارههای شهر اترار (1370) دربارۀ اسب جلالالدین میگوید: «از آن پس دیگر کسی اجازه نداشت از آن اسب سواری بگیرد، اسب دوران بازنشستگی خود را گذرانید» (افراسیابی،1370: 462).
کتاب دلاور خوارزم که از منابع متأخر است این شکل از روایت را میپسندد و آن را تکرار میکند (بیرانوند، 1398: 73). در این کتاب به پرش ده متری جلالالدین با اسب اشاره میکند که باورپذیری این روایت را کم میکند (همان). در هفت اثر دیگر نیز روایت جهانگشای جوینی با اختصار روایت میشود.[11]
در این شکل روایت، جلالالدین پادشاهی ترسیم میشود که بر طبیعت غلبه دارد و در برخی از آنها از بقیۀ آدمها نیز برتر است و تنها او از آب عبور میکند. این شکل جلالالدین را به قهرمان «رمانسها» نزدیک میکند. نمونۀ عبور از آب بدون استفاده از کشتی در میان پادشاهان کیانی نیز روایت شده که به دلیل داشتن «فرّه ایزدی» این کار برای آنها ممکن بودهاست[12].
2-2-3. روایت سوم (قهرمان معمولی)
این شکل در متونی آمده است که روایت مختصری از این ماجرا دارند مانند نظام التواریخ (674 قمری). راوی میگوید: «چون لشکر خوارزمشاه منهزم شد و متفرق شدند و او بهجانب هند رفت و لشکر مغول نیز کماهی حال معلوم نداشتند» (بیضاوی، 1313: 93). در مناهجالطالبین فی معارفالصادقین، مجملفصیحی، لبالتواریخ، تاریخ جهانآرا، منتظمناصری، روزگاران، تاریخ خوارزمشاهیان و تاریخ جامع ایران نیز بدون توضیح واقعه، آن را مختصر روایت میکنند (هلالی قزوینی (1397: 86)، خوافی (1340: 293)، قزوینی (1314: 116- 117)، غفاری قزوینی (1343: 122)، اعتمادالسلطنه (1363، جلد 1: 434)، زرینکوب (1384: 477)، خلعتبری (1394: 33) و حسنزاده (1393، جلد 9: 378)).
بحث و نتیجهگیری
در این جستار وقایع «نبرد سند» در میان دو نوع اثر تاریخنگارانه و ادبی بررسی شد. برای رویداد عاقبت حرم جلالالدین سه شکل روایتی وجود داشت:
1- تعدادی از متون به حرم و خانوادۀ جلالالدین در روایت اشارهای نمیکنند؛ بهگونهای که گویی در آن حادثه حضور نداشتند. هفده منبع از منابع مورد استفاده این شکل روایتی را برگزیدهاند. ابن اثیر راوی این روایت است.
2- در این شکل روایت، جلالالدین خانوادهاش را در آب غرق میکند تا اسیر تاتار نشوند. خالق این روایت نسوی است و آفرینندۀ روایت از آن به منظور حماسی و احساسی و عاطفی کردن واقعه بهره برده است. بعد از نسوی بیشتر متون ادبی مانند رمانهای تاریخی آن را نقل کردهاند. نُه منبع از منابع مورد استفاده این شکل را برگزیدهاند.
3- در شکل سوم روایت به عقبنشینی جلالالدین و رها کردن خانوادهاش در چنگال مغولان اشاره شده است. جوینی آفرینندۀ این روایت است. نُه منبع از منابع مورد استفاده در این پژوهش این روایت را تکرار کردهاند. جلالالدین در این شکل روایت تصویر چندان خوبی ندارد و تنها به فکر نجات خود است.
هرکدام از این سه راوی، ابن اثیر (بهعنوان مورخی بیطرف در منطقۀ موصل که آغازکنندۀ روایتهای جلالالدین است)، نسوی (منشی جلالالدین که به دلیل تعلق خاطر به جلالالدین معمولاً با روایتها احساسی برخورد میکند) و جوینی (دبیر دربار امیر ارغون و هولاکوخان) از منظر و جایگاه خودشان این روایت را بازسازی و چهرههای متفاوتی از جلالالدین ترسیم کردهاند.
شکل نخست روایت به واقعیت نزدیکتر است بهدلیل اینکه هیچ کدام از منابع به همراه بودن خانوادۀ جلالالدین قبل از نبرد سند اشارهای نکردهاند و جلالالدین از خوارزم به همراه تعداد اندکی از سربازانش خارج میشود و شمار بیشتری از منابع این شکل روایت را بازسازی کردهاند.
روایت عبور از آب سند نیز به سه شکل در متون آمده است:
1- شکل نخست در کتاب «کامل» ابن اثیر به عبور جلالالدین با کشتی اشاره کرده است که بهنظر منطقی میرسد و تناقضی در مطالب نیست.
2- در شکل دوم جلالالدین با اسب از آب عبور میکند. بیست و پنج منبع از متون مورد بررسی این شکل را ثبت کردهاند. بعد از نسوی جزئیاتی مانند ارتفاع آب و گفتار چنگیزخان نیز به اصل حادثه افزوده شده است. در این متون تاریخی و ادبی مطالبی وجود دارد که جلالالدین را به قهرمان حماسی تبدیل کرده است. وی در این سیما از دیگر انسانها برتر است بر طبیعت غلبه میکند و به قهرمان رمانسها نزدیک میشود . این سیما بیشتر از دو شکل دیگر تکرار شده است، اما تناقض درونی، آن را از واقعیت دور میکند.
3- در شکل سوم به شیوۀ عبور جلالالدین اشاره نشده است و در متونی دیده میشود که شرح مختصری از زندگی جلالالدین دارند. مخاطب در نُه منبع با این شکل روایت مواجه میشود.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
- 1. Scholes, R.
[2]. Frye, N.
[3]. Martin, W.
[4]. Forster, E.
[5]. در متون تاریخ وصافالحضره، مجمعالانساب، مناهجالطالبین فی معارفالصادقین، مجملفصیحی، تذکرهالشعرا، تاریخ جهانآرا، منتظمناصری، هجوم اردوی مغول به ایران، روزگاران (تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی)، تاریخ خوارزمشاهیان، قهرمانان ملی ایران و تاریخ جامع ایران تنها به عبور جلالالدین از رود سند اشاره میکنند (وصافالحضره (1388: 432)، شبانکارهای (1363: 143)، هلالی قزوینی (1397: 86)، خوافی (1340: 292)، دولتشاه (1382: 145)، غفاری قزوینی (1343: 122)، اعتمادالسلطنه (1363: 434)، دستغیب (1367: 432)، زرینکوب (1384: 477)، خلعتبری (1394: 33)، حقیقت (1383: 118) و حسنزاده (1393، جلد 9: 378).
.[6] اگر روایتهای نسوی را مبنی بر عبور جلالالدین با اسب از رودخانه و غرق شدن اهل بیت او بپذیریم، پرسشی که پیش میآید این است که چرا اهل حرم جلالالدین نیز مانند دختر امینالملک از رودخانه عبور نکردند یا پسر کوچک جلالالدین نیز مانند پسر بچهای که در ادامۀ روایت نسوی داستانش نقل میشود از رودخانه عبور نکرد؟ نسوی روایتی از زبان ضیاءالملک علاءالدین محمدبن مودود نسوی دربارۀ عبور پسربچهای از رود سند میآورد و میگوید: «در اثناء آنکه غرق شدن خواستم کودکی دیدم خیگی در دست، دست کردم که او را بگیرم و غرق کنم و خیگ را از وی بستانم، کودک گفت: اگر خلاص خود بیهلاک من میسر شود، راضی میشوی، با من مشارکت کن تا تو را به ساحل برسانم. چنان کردم، هر دو خلاص یافتیم» (نسوی، 1365: 112). راویت دیگر داستان دختر امینالملک است که به سلامت از آب گذشت و جلالالدین از قباچه خواستار او شد (همان: 116).
[7]. همانطور که از نام رمان نیز مشخص است این صحنه در کتاب ناصر نجمی بسیار مهم است و قهرمان کتابش را با این ماجرا معرفی میکند.
[8]. این شخصیت ساختۀ ذهن راوی و داستانی است.
.[9] در روضةالصفا، مجمعالتواریخ، جامعالتواریخ حسنی، حبیبالسیر و دین و دولت در ایران عهد مغول بهصورت مختصر به نقل این شکل از این روایت میپردازند (میرخواند (1380: 3362)، حافظ ابرو (برگ: 351)، ابنشهاب یزدی (برگ: 614- 615)، خواندمیر (1380: 659) و بیانی (1400: 107)).
.[10] متون جغرافیایی که در قرنهای هفت و هشت نوشته شدهاند دربارۀ بزرگی رود سند میگویند. ابنبطوطه در سفرنامهاش در سال 734 بهسمت هند مسافرت میکند و از این رود عبور میکند و دربارۀ آن میگوید: «در غرۀ محرم یعنی آغاز سال 734 به رودخانۀ سند معروف به پنجاب رسیدیم. پنجاب یکی از بزرگترین رودخانههای دنیا است» (ابن بطوطه، 1376 :17). در ادامه اشاره میکند که هندیان برای عبور از رودخانه از کشتیهایشان استفاده میکردند. ابن بطوطه دربارۀ مسافرت علاءالملک از رود سند میگوید: «همراهان امیر پیش روی او مینشستند غلامان هم از راست و چپ میایستادند. در حدود چهل تن از مردان پارو میزدند. چهار کشتی دیگر از راست و چپ اَهَورَه حرکت میکردند ... » (همان: 24). جهاننامۀ (605) محمدبن نجیب بکران دربارۀ رود سند میگوید: «بحر سند پیوسته است به بحر هند، و مملکت زنگبار بر جنوب اوست و در وی جزیرههای بسیار است» (بکران، 1342: 20) و دربارۀ رود مهران که به رود سند میریزد میگوید: «او به بزرگی نزدیک باشد به نیل مصر و در وی نیز گویند تمساح باشد چنانکه در نیل و این جیحون را نیز دسیس خوانند» (همان: 50).
.[11] مانند حبیب السیر، ظفرنامه، مجمعالتواریخ، تاریخ مغول (از حملۀ چنگیز تا تشکیل دولت تیموری)، سلطان جلالالدین خوارزمشاه، سلطان جلالالدین خوارزمشاه (تندیس دلیری و استقامت) و قهرمانان تاریخ ایران (خواندمیر (1380، جلد 2: 658)، یزدی (1387: 159)، حافظ ابرو (برگ: 351)، اقبال (1388: 63)، دبیرسیاقی (1346: 101- 102)، پناهی (1376: 168) و حقیقت (1383: 118)).
[12]. یکی از نشانههای داشتن «فرّه ایزدی» و «ظلاللهی» گذشتن از آب بدون نیاز به کشتی است. در شاهنامه نیز از پادشاهانی روایت میشود که به واسطۀ فرّ کیانی بیکشتی از آب میگذرند. کیخسرو، ممتازترین فرد دارای فرّه که به یاری آن (فرّه)، مانند فریدون بیکشتی از آب میگذرد. گودرز در ستایش کیخسرو به طوس نوذر میگوید:
«ز جیحون گذر کرد و کشتی نجست چو شاه آفریدون کز اروند رود ز مردی و از فره ایزدی
|
|
به فر کیانی و رای درست گذشت و به کشتی نیامد فرود ازو دور شد دست و چشم بدی»
|
فردوسی، 1369، دفتر 2: 460))