نظامی گنجوی از شاعران برجستة زبان و ادبیات فارسی است که به سبب آگاهیهای فراوان از علوم مختلف و متداول عصر خود -به حق- لقب حکیم یافته است. حوزههای فکری نظامی بسیار متنوع است. عرفان، اجتماع، مسائل سیاسی، فلسفی، دینی و... همگی در آثار نظامی جلوهگرند.
از مهمترین و بارزترین اندیشههای نظامی در جهانبینی وی، دیدگاههای مربوط به دو حوزة علم کلام و ادبیات است و یا به تعبیری بهتر در پیوند این دو دیدگاه، چراکه در این مجموعة عظیم فکری، دیدگاههای ادبی نظامی نشأت گرفته و برآمده از دیدگاه کلامی او و ذیلی بر اندیشة کلامی او در تفسیر جهان هستی و دیدگاه هستیشناسانه اوست؛ مسئلهای که بسیار مورد توجه نظامی بوده و در همۀ آثارش به ویژه در مقدمة منظومهها بدان پرداخته است. با توجه به این امر که علم کلام، آگاهی از اموری است که انسان به وسیلۀ آن در اثبات عقاید دینی و طرح ادله و رد شبهههایی که پیرامون دین است، توانایی مییابد (بدوی، 1374، جلد 1: 19) و نیز از آنجایی که علم کلام، علمی است که به وسیلة آن به احوال مبدأ و معاد طبق قانون اسلام آگاهی میتوان یافت (حلبی، 1373: 28-29) آثار نظامی مؤید این نکته است که وی همواره از این طریق در پی کشف و تفسیر جهان هستی و آگاهیبخشی دربارة آن بوده است و در موارد متعددی نیز به تکاپوی دائمی خود در این زمینه اشاره دارد (ن. ک: نظامی، 1393: 37)؛ یعنی رسیدن به آگاهی و شناخت از طریق علم کلام. همچنین شعر و شاعری نیز در این نظام فکری در ارتباط کامل با عقاید دینی و کلامی هستند.
با توجه به شواهد متعدد متنی و اظهار نظرهای مکرر در خصوص سخن -و در کل دربارۀ شعر و شاعرانگی- و اهمیت و نقش آن، عقیدۀ نظامی بر این اصل استوار است که سخن در نظام هستی جایگاهی درخور و شایسته دارد و از این رو، باید پشتوانۀ فکری و عقیدتی داشته باشد. بنابراین، با تکیه بر دانشهای مهم عصر و با استناد به آراء و اندیشههای حکمای یونان باستان و آموزههای قرآنی و حدیثی و تحت تأثیر مبانی فکری متکلمان پیش از خود و تلفیق آنها در پی ایجاد و اثبات نظریهای جدید و نگرشی نو نسبت به جهان هستی بوده و در سرتاسر آثار خویش به ویژه در مقدمة منظومهها در پی تبیین این نظریه است.
نظامی در تفسیر جهان هستی و تبیین دیدگاههای خود از آرای مختلف موجود در عصر خود بهرمند میشود و در ضمن اینکه پایبند به اعتقادات دینی است در مواقع و مواضعی از آرای فلاسفه یونانی نیز یاد میکند. هر چند که به باور زرینکوب «در وجود این پیر گنجه از همان سالهای جوانی عهد نظم مخزن تا روزگاران نظم اقبالنامه همواره فیلسوف با متکلم کشمکش دارد و با آنکه در جو اندیشة وی فلسفه هم کمتر از کلام فعال و جوال نیست؛ آنچه در این کشمکش برتری مییابد، فلسفه نیست؛ گرایش به راهحلهای دینی است- کلام» (زرینکوب، 1389: 281).
در کل آنچه به یقین میتوان دربارۀ آن اظهار نظر کرد، این است که نظامی، تنها در فکر سرودن شعر به معنای عرفی آن نیست. او هدفی متعالیتر را دنبال میکند. در جهانبینی نظامی، تمامی اجزای عالم از نظام و اصول کاملی پیروی میکند و این نظام دارای سلسله مراتبی است که از آغاز تا پایان بر آن نظام استوار است و آثار ادبی نیز همچون دیگر پدیدههای هستی، نقش و جایگاهی در این نظام دارند که عدم آگاهی از این نقش میتواند باعث انحراف شده و به جای اینکه امری قدسی و در راستای نظام احسن هستی تلقی شوند به امری مذموم و حقیر تبدیل شوند.
نظامی نخستین کسی نیست که در پی ارائه و اثبات چنین نظریهای است. پیش از او نیز طرح چنین عقایدی در شعر و ادب فارسی البته به تأسی از دیدگاههای کلامی- فلسفی متقدمین و به ویژه دیدگاههای نوافلاطونیان و در رأس آنها فلوتین[1] که از تأثیرگذارترینها در اندیشه و فرهنگ ایرانی- اسلامی است، سابقه دارد. همچنین تأثیر آموزههای فیلون[2] حکیم که معتقد بود «صادر اول از خدا «کلمه» و کلمه واسط میان خدا و عالم است و روح صادر از کلمه [،] روح عالم است» (غنی، 1330: 96) در دیدگاههای متفکرین مسلمان کاملاً روشن است. از مهمترین این نظریهها در ادبیات فارسی میتوان دیدگاههای ناصرخسرو و سنایی را نام برد که دیدگاههای نظامی در ضمن داشتن خصایص بدیع و تازه در مواردی مقتبس از دیدگاههای این دو نیز هست و میتوان مدعی شد که آرای نظامی، فشردهای از دیدگاههای ناصرخسرو و سنایی را با تفاوتهایی در خود دارد.
در این جستار با توجه به نکتههای پیش گفته و با در نظر داشتن پیشینۀ چنین مباحثی به تبیین و تحلیل دیدگاههای نظامی براساس دیدگاههای کلامی و ادبی او که برآمده از جهانبینی اوست، خواهیم پرداخت.
- پیشینۀ پژوهش
پیشتر دربارۀ اندیشههای کلامی نظامی آثار ارزشمندی پدید آمده است؛ از جمله: مقالة «تجلی برخی آرای فلسفی-کلامی نظامی» از دادبه (1371) که درخصوص اندیشههای فلسفی- کلامی نظامی دربارۀ آفرینش است. مقالة «نظام کلامی در کلام نظامی» از خاتمی (1388) است که نویسنده مروری اجمالی بر دیدگاههای کلامی نظامی از جمله توحید، صفات خدا، جبر و اختیار و ... داشته است و تمیمداری (1371) در مقاله «مشرب کلامی نظامی» کوشیده است آرای نظامی را با آرای مکاتب عمده کلامی تطبیق دهد.
درخصوص اندیشههای ادبی نظامی نیز آثار مهمی تألیف شده است؛ از جمله مقالۀ «مفهوم سخن نزد نظامی» از دباشی (1370) و مقالة «تأملی در موضوع سخن نزد نظامی» از سلیمانی (1389) که تمامی از آثار ارجمند در این حوزه هستند.
با توجه به پژوهشهای سودمند انجام شده که هر کدام جنبهای از جوانب اندیشة نظامی را بررسی کردهاند، تاکنون مسئله ارتباط و پیوند دیدگاههای کلامی با دیدگاههای ادبی در نظام اندیشة نظامی موردنظر و توجه نبوده است و هدف مقالة حاضر، سعی در تبیین ارتباط این دو دیدگاه عمده از منظر جهانبینی نظامی است.
- بیان مسئله و بحث
در اعتقادات کلامی نظامی نمیتوان به قطعیت سخن راند و از این رو، «تشخیص قطعی مکتب کلامی نظامی به آسانی ممکن نیست» (خاتمی، 1388: 4) و اساساً بزرگان فرهنگ و ادب را نمیشود و نباید با قالبهای تک بعدی سنجید. بزرگانی همچون فردوسی، خیام، نظامی و مولانا و... دارای ابعاد بسیار وسیع فکری و روحی هستند که در قالبهای فکری محدودی مانند معتزله و اشاعره نمیگنجند. و به قول مولانا:
ملت عشق از همه دینها جداست
|
|
عاشقان را ملت و مذهب خداست
|
(مولوی، 1389: 2/ 243)
دیدگاههای نظامی با توجه به خردگرایی آشکار نظامی و توجهات خاص او به مسائل عقلی به ویژه در مخزنالاسرار و اسکندرنامه او را به معتزله یا شیعه نزدیک میکند، اما قراین به دست آمده و نظریههای ارائه شده در آثار نظامی، او را بیشتر متمایل به اشعری مینمایاند (خاتمی، 1388: 4) و البته نه کاملاً در قالب نظام اشعری. بنابراین «وقتی دربارة اعتقادات کلامی حکیم نظامی سخن میگوییم نباید او را به عنوان یک متکلم اشعری در برابر مذاهب اسلامی و دیگر مذاهب کلامی قرار دهیم و یا اینکه او را مخالف سر سخت فلسفه به شمار آوریم» (تمیمداری، 1371: 57).
بر این اساس باید دیدگاههای کلامی- ادبی نظامی بر پایة گفتهها و اشارات خود نظامی بررسی شود تا دیدگاههای کلامی او درخصوص جهان هستی و سلسله مراتب آن از بدو آفرینش تا پایان هستی تحلیل و طبقهبندی شود و نقش شعر و شاعر -که نظامی خود و شعرش را در سلسله مراتب هستی در این مرتبه میداند- تبیین شده و جایگاه ادبیات به عنوان بخشی عظیم از پیکرة اعتقادات و دیدگاههای کلامی نظامی آشکار شود.
نظامی از معدود شاعرانی است که از نوع رابطة انسان و وجود با شعر و تعامل این دو با اثر ادبی سخن گفته است (محبتی،1390، جلد 2: 706) و آثار او به ویژه مقدمههای پنجگنج جلوهگاه آرای کلامی وی با بیانی هنرمندانه است (دادبه، 1371: 88). علاوه بر مقدمه منظومهها در لابهلای داستانها و در ضمن حکایات نیز اندیشهها و دیدگاههای کلامی- ادبی نظامی قابل ردیابی است. اندیشه و شاعرانگی در آثار نظامی گاه آنچنان به هم آمیختهاند و همچون تار و پود درهماند که امکان تفکیک آنها بسیار دشوار مینماید و جز با تأمل و انس مداوم نمیتوان آن را دریافت و این همان نکتهای است که برخی محققین از جمله خاورشناسان را بر آن داشته است تا دربارة نظامی چنین اظهارنظر کنند که «برای درک سخن نظامی باید هر مصراع را از همۀ زوایای تشکیل دهندۀ آن بررسی و موشکافی کرد و آنگاه به اندیشۀ ژرف او پی برد» (برتلس[3]، 2535: 159). مایکل بری[4] نیز معتقد است شعر نظامی «رازهای فراوان دربر دارد که تنها گام به گام خود را بر ما آشکار میسازد» (بری، 1394: 19).
بر این اساس دستیابی به دیدگاه کلامی- ادبی نظامی مستلزم تبیین دیدگاه وی درخصوص آفریدگار هستی و نحوة آفرینش و سلسله مراتب هستی است. از این رو، در گام نخست، دیدگاه نظامی را براساس اشارات خود وی در این دو حوزه بررسی کرده و سپس به تبیین دیدگاه کلامی- ادبی وی خواهیم پرداخت. بنابراین، مباحث اصلی مقاله بر پایة دیدگاههای کلامی- ادبی نظامی در سه محور عمده: - آفریدگار هستی، 2- نحوه آفرینش و سلسله مراتب هستی و 3- جایگاه شعر و شاعر در نظام هستی و رسالت شاعر، طبقهبندی شده است.
2-1. آفریدگار هستی
نظامی دربارة آفرینندة هستی و توصیف ویژگیهای او نظریاتی دارد. در مکتب فکری و عقیدتی نظامی تمامی هستی تنها خداوند است و خداوند مالکِ مُلک و ملکوت است و هستی واقعی و حقیقی تنها اوست و دیگران یا وجود (حقیقی) ندارند و یا ناقص و ناتمام هستند:
پناه بلندی و پستی توییی
|
|
همه نیستند آنچه هستی تویی
|
(نظامی، 1393: 4)
و
همه بودی از بود او هست نام
|
|
تمام اوست دیگر همه ناتمام
|
(همان)
همین مطلب در آثار دیگر نظامی نیز به طرق مختلف بیان شده است که خالق و وجود حقیقی و بلامنازع خداست و همه چیز آفریده خداوند است:
همه آفریده است بالا و پست
|
|
تویی آفریننده هر چه هست
|
(نظامی، 1388: 3)
آفریننده خزاین جود سازمند از تو گشته کار همه
|
|
مبدع و آفریدگار وجود ای همه وافریدگار همه
|
(نظامی، 1395: 2)[5]
در مکتب فکری نظامی، وجود از عدم پدید آمده است:
چونکه به جودش کرم آباد شد
|
|
بند وجود از عدم آباد شد
|
(نظامی، 1390الف: 5)
با توجه به علوّ مقام آفریننده، وظیفة انسان به صورت اخص و تمامی مخلوقات به صورت اعم دربارة خدا تنها اطاعت محض است و پی بردن به ذات آفریننده برای او میسر و ممکن نیست:
چو دانستی که معبودی تو را هست
|
|
بدار از جستوجوی چون و چه دست
|
(نظامی، 1390 ب: 4)
منگر که چگونه آفریده است
|
|
کان دیده وری ورای دیده است
|
(نظامی، 1392: 17)
همچنین وجود خالق هستی به این دلیل که از نوع کیفی و جسمانی نیست برای عقول بشری قابل درک و شناخت نیست:
ای هست نه بر طریق چونی
|
|
دانای درونی و برونی
|
(همان: 3)
نکته ای که در آیات و احادیث اسلامی، که بسیار مورد توجه نظامی است، همواره توصیه شده است. از جمله در آیة 21 سورة بقره آمده است: ﴿یَأَیُّهَا النّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِى خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾ که دلالت بر شناخت خداوند از طریق تفکر و استدلال دربارة مخلوقات دارد و حدیث نبوی در این باره که «تَفَکَّروا فی خَلقِ اللّه، ولا تَفَکَّروا فی اللّه فتَهلِکوا» تا از طریق نشانهها به شناخت خالق رسید و نه با اندیشیدن در چگونگی ذات خالق.
وجود این آفریننده ازلی و ابدی است. چنانکه در آغاز او بود و دیگر موجودات نبودند در نهایت نیز تنها موجود واقعی و پابرجا او خواهد بود:
نبود آفرینش تو بودی خدای
|
|
نباشد همی هم تو باشی به جای
|
(نظامی، 1388: 4)
در بیت فوق تأثیر حدیث «کانَ اللَّه ولَم یَکُن معه شَیْء» کاملاً روشن است.
حتی راه بردن به راز چگونگی آفرینش و برچیدن هستی توسط آفریدگار برای انسان قابل شناخت و ادراک نیست:
چنان کرد آفرینش را به آغاز چنانش در نورد آرد سرانجام
|
|
که پی بردن نداند کس به آن راز که نتواند زدن فکرت در آن گام
|
(نظامی، 1390ب: 5)
مگر از طریق نشانههایی که خالق هستی برای بشر نمودار میکند همچون برخی آیات قرآن که بر این امر اشاره دارند. از جمله آیات 54 سورة فرقان، 6 سورة طارق، 30 سورة بقره، 29 سورة حجر و آیات متعدد دیگرکه بر چگونگی و مراحل خلقت اشاره دارند و به ویژه آیة 82 سورة یس که غالباً در تفسیر و تبیین چگونگی خلقت مورد توجه نظریهپردازان متکلم از جمله نظامی است: ﴿إِنَّمَاأَمْرُهُ إِذَاأَرَادَشَیْئًاأَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُون﴾[6]. تأثیر آیة اخیر در دیدگاه کلامی- ادبی نظامی در ادامه به تفصیل مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
2-2. نحوة آفرینش و سلسله مراتب هستی
در مکتب فکری نظامی با تأثر از دیدگاه قرآن و دیدگاه متکلمان، پیش از آفرینش عدم محض بود و به تعبیری هیچ بود و خدا جهان را از هیچ آفرید. چنانکه میگوید:
پیشتر از پیشتران وجود در کف این ملک یساری نبود
|
|
کآب نخوردند ز دریای جود در ره این خاک غباری نبود
|
(نظامی، 1390 الف: 102)
در هفت پیکر نیز بر همین معنی تأکید دارد که:
ای جهان را ز هیچ سازنده
|
|
هم نوابخش و هم نوازنده
|
(نظامی، 1395: 2)
در بینش اسلامی، خداوند به وسیلة قلم که مظهر اصل خلاق آفرینش و حقیقت کلمة اشیاست بر لوح محفوظ که تا ابد نزد خود اوست، آفرینش را نقش زد (نصر، 1386: 123). نظامی به تأسی از قرآن بر این نکته تأکید دارد که خداوند هستی را با امر «کُن» آفریده است، چراکه «به تصریح قرآن کریم، آفرینش با فرمان حق تعالی و به وسیلهة واژه یا امر «کن» صورت میپذیرد. بدین ترتیب که چون حق تعالی ارادة آفرینش چیزی کند بدو میگوید: کُن (باش= موجودشو) و بدین سان شیء مورد ارادة خدا، هستی مییابد؛ یعنی -بنا به تفسیر متکلمان- امر خدا همانا ایجاد و آفرینش اوست» (دادبه، 1371: 94). دیدگاه نظامی دقیقاً بر همین اساس است:
ای هر چه رمیده وآرمیده
|
|
در کن فیکون تو آفریده
|
( نظامی، 1392: 3)
بی شک نظامی در طرح این نظریه متأثر از آرای متکلمان پیش از خود به ویژه ناصرخسرو است که معتقد بود «این فرمان، که عالم بدان کارکن گشت، از باری سبحانه گفتار بود؛ و گفتار، هر چند کمتر از فرماینده، بر روانی فرمان بیشتر دلیل کند؛ و کمتر از یکی در شمار نیست، پس گوییم آن گفتار از باری سبحانه یک سخن بود و یک سخن را به تازی کلمه گویند و ایزد تعالی مرآن کلمه را کن خواند» (ناصرخسرو، 1998: 50، نقل در محبتی، 1390، جلد 1: 564).
نظامی با عنایت به آیات قرآن و تعابیر و تفاسیر متکلمانی همچون ناصرخسرو، سخن را نخستین آفریده خداوند میداند و معتقد است که مراتب هستی از طریق قلم و سخن به ظهور میرسند:
جنبش اول که قلم بر گرفت پرده خلوت چو بر انداختند
|
|
حرف نخستین ز سخن در گرفت جلوت اول به سخن ساختند
|
(نظامی، 1390الف: 36)
در این تعبیر، مقصود نظامی از سخن، عقل و منطق انسانی و مهمترین و وسیعترین رابطة بین انسان و خداست (سلیمانی، 1389: 85). در حکمت اسلامی، عقل واسط بین خالق و مخلوق است. خداوند ابتدا عقل اول (روح= سخن) را آفرید، از عقل اول عقل دوم پدید آمد و بدین ترتیب، عقول عشره و نفوس تسعه تا عقل دهم (عقل فعال= جبرئیل) که رابط میان واجب و ممکن است، پدید آمدند. از این رو، نظامی در موضعی دیگر که بیشتر رنگ و بوی فلسفی دارد نخستین آفریده را عقل معرفی میکند:
نخستین خرد را پدیدار کرد
|
|
ز نور خودش دیده بیدار کرد
|
(نظامی، 1393: 132)
با توجه به دو مضمون اصلی در ابیات فوق (ساختن خلوت اول به سخن و پدیدار کردن خرد به عنوان نخستین چیز) از دیدگاه نظامی، سخن همزاد عقل است و در این سیستم فکری عقل و سخن همپایه هم هستند و کارکردی مشابه مییابند. علاوه بر این، نظامی به اختلافنظرهای متکلمین اشعری و معتزلی درخصوص آفریده یا ناآفریده بودن سخن (کلام الهی یا همان عقل) نیز واقف است و درصدد تبیین و تحلیل آن است که:
آنچه او هم نو است و کهن است
|
|
سخنست و درین سخن سخن است
|
(نظامی، 1395: 36)
شاید برای تفهیم هر چه بهتر این موضوع، نقل قولی از ابوالحسن اشعری روشنگر باشد که معتقد بود «مقصود از قدیم بودن کلام خدا الفاظ و حروف خواندنی و نوشتنی نیست و در مخلوق بودن اینها کسی سخنی نتواند گفت و انکاری نتواند آورد، بلکه مقصود از قدیم بودن کلام خدا «کلام نفس» اوست؛ یعنی کلامی که در ذات اوست و کلام حقیقی همان کلام نفسی اوست و این کلام غیر از عبارات و الفاظ است» (حلبی، 1373: 161).
بنابراین در این نظام فکری (نظام مبتنی برکلام) تمامی مراتب هستی از طریق سخن که همان عقل است -وگاه نیز از آن به نور محمدی یا حقیقت محمدیه یاد میشود- هستی مییابد. با توجه به این دیدگاه، آفرینش مراتب هستی از طریق سخن است و نه از طریق آمیزش امهات اربعه با آبای علوی که باوری عمومی در میان مردم و حتی اندیشمندان بوده است. البته نظامی به اقتضای شیوة کارش که داستانسرایی است و به دلیل تبرئه خود از این شائبه «که حسودان و بدخواهان نظامی بگویندکه چون او از علم نجوم آگاهی ندارد؛ از این رو، منکر تأثیر نجوم است» (شهابی، 1337: 35) گاه در ضمن قصهها، مسئلة نقش افلاک و انجم در پیدایش و سرنوشت انسان را که باوری عمومی در عصر وی بود، طرح میکند و از تأثیر آنها در خلقت و سرنوشت انسان میگوید. اما با توجه به اشارات مستقیم وی، ظاهراً با این فکر رایج در عصر خود که انسان به عنوان بخشی از موالید ثلاثه از ارکان و انجم پدید آمده است و حاصل پیوند امهات اربعه با آبای علوی است، سخت مخالف است و «با صراحت و شجاعت عقیدة علمی خود را که مخالف عقیده عمومی مردم آن زمان بود، بیان میکند» (شهابی، 1337: 34).
مگو: زارکان پدید آیند مردم که قدرت را حوالت کرده باشی
|
|
چنان کارکان پدید آیند از انجم حوالت را به آلت کرده باشی
|
( نظامی، 1390ب: 7)
بنابراین، نظامی بر این عقیده است که هستی از طریق لفظ و امر کن و با اشارات آفریدگار و بدون واسطه پدید آمده است. با وجود این اشارات، در تحلیل و تفسیر ترتیب آفرینش موجودات، آشفتگیهایی در دیدگاه نظامی وجود دارد.
نظامی دو دیدگاه متفاوت را دربارة ترتیب خلقت زمین در مخزنالاسرار و اقبالنامه آورده است که گویا در زمان او هر دو نظریه طرفدارانی داشته است؛ اینکه نخست آسمانها آفریده شد و سپس زمین و یا برعکس (ن. ک: دادبه، 1371: 111- 105). اهمیت این امر به اندازهای نیست که کلیت نظام فکری او را بیاعتبار کند، چه آنچه در این دیدگاه اهمیت ویژهای دارد، این است که براساس اشارات نظامی، تمامی مراتب خلقت مقدمهای است برای خلقت نوع انسان و از این رو تا آدمی آفریده نشده بود کار افلاک و در واقع نظام هستی نظام نیافته بود:
در هوس این دو سه ویرانه ده
|
|
کار فلک بود گره در گره
|
(نظامی، 1390الف: 5)
نظامی خلقت انسان را دارای دو جنبه و مرحله میداند؛ خلقت روح یا جان و خلقت کالبد یا جسم. در خلقت انسان و سرشت او نیز سخنان مختلف و تعابیر متفاوتی آورده است. در موضعی او را از ترکیب عناصر چهارگانه معرفی میکند:
ز گرمی و از سردی و خشکی و تر چنان بر کشیدی و بستی نگار
|
|
سرشتی به اندازه یکدگر که به زان نیارد خرد در شمار
|
(نظامی، 1388: 4)
در موضعی دیگر براساس دیدگاه قرآن که می فرماید: ﴿إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾[7] و ﴿إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طینٍ﴾[8] خلقت آدمی و خمیر مایة ساخت قالب آدمی را از خاک و گل میداند:
تویی کاوّل ز خاکم آفریدی
|
|
به فضلم زآفرینش برگزیدی
|
(نظامی، 1390ب: 8)
به این ترتیب در این مرحلة خلقت آدمی که ظاهراً پیکر و قالب و تن مراد است پس از خلقت جهان و افلاک و زمین است و در تعبیری دیگر خلقت روح (جان= سخن)، نخستین پدیده است و پیش از تمامی پدیدههای هستی به وجود آمده است. بنابراین، بر پایة گفتههای نظامی، خلقت آدمی دو مرحله دارد؛ به این ترتیب که خلقت آدمی به دو بخش جان و تن (روح و جسم) تقسیم میشود. آنچه اصل است در این وجود، جان است که همان سخن است و نخستین آفریده:
در لغت عشق، سخن جان ماست
|
|
ما سخنیم، این طلل ایوان ماست
|
(نظامی، 1390الف: 37)
و قالب تن نیز که از گل خلق شده است تنها ایوان و قالبی برای قرار گرفتن جان است:
تا سخن آوازه دل در نداد
|
|
جان تن آزاده به گل در نداد
|
(همان)
بنابراین، از این نظرگاه «وجود انسانی هم مسبوق به اتصاف به همین نشئه وجودی سخن است. در واقع هویت انسانی وقتی شکل میگیرد که سخن در او پیدا میشود» (محبتی، 1390، جلد 2: 709). البته نکتة مهمتر در این فرآیند، برگزیده شدن نوع انسان است که در دیدگاه نظامی با تعبیر مرغ سخن یاد میشود:
باغ سخا را چو فلک تازه کرد
|
|
مرغ سخن را فلک آوازه کرد
|
(نظامی، 1390الف: 6)
هدف و غرض آفرینش انسان -در بُعد روحانیاش که سخن است و ارزشمندترین موجود هستی- نیز از همین منظر معنی مییابد که غایت آن اندیشیدن و راه یافتن به راز هستی و آفریدگار هستی است که «کُنْتُ کَنزاً مَخفّیا فَاَحبَبْت اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الخلَقَ لکی اُعْرَف».
زان مایه که طبع ما سرشتند تا در نگریم و راز جوییم
|
|
ما را ورقی دگر نوشتند سر رشته کار باز جوییم
|
(نظامی، 1392: 14)
از منظر نظامی «انسان عاقل کسی است که از ظواهر اشیاء پی به حقیقت و غرض از خلقت آنها ببرد تا کلید گنجینههای آفرینش به دست او افتد و از جام گوارای کشف حقایق سیراب شود» (شهابی، 1337: 232) و پرستیدن عاشقانه او که:
اول کاین عشق پرستی نبود مقبلی از کتم عدم ساز کرد
|
|
در عدم آوازه هستی نبود سوی وجود آمد و در باز کرد
|
(نظامی، 1390الف: 65)
مویّد همین معنی است.
در نظام فکری و عقیدتی نظامی، شاعران در مرتبة بعدی از پیامبران که شایستهترین مخلوقات برای شناخت خالق هستند، قرار دارند. پیش از نظامی این ردهبندی مورد توجه سنایی نیز بوده است و احتمالاً نظامی در تبیین این مسئله به دیدگاه سنایی نظر داشته است. سنایی نیز شاعران را در سلسله مراتب هستی بعد از پیامبران و البته بعد از اولیا و در مرتبة سوم جای میدهد و ارتباط شاعر با ذات حق را از پی پردههای رنگارنگ هنری که همانا خیال است، بازگو میکند (ن. ک: محبتی، 1390، جلد 1: 633-627)، اما نظامی در این سلسله مراتب، شاعری را پایهای از پیامبری قلمداد میکند و نقش و رسالت بزرگتری برایشان قائل است:
پرده رازی که سخن پروری است پیش و پسی بست صف کبریا
|
|
سایهای از سایه پیغمبری است پس شعرا آمد و پیش انبیا
|
(نظامی، 1390الف: 39)
سنایی از منظر شریعت نیز بین سخنان شاعران که گفتهای غمزآلود است و در برابر سخنان پیامبران که تماماً رمزگونه است، تفاوت فاحشی قائل است. دیدگاه سنایی نسبت به شعر بسیار افراطی و تند است و شعر را در برابر شرع بسیار نازل و فرومایه میداند و آن را ظاهری بدون معنی قلمداد میکند. وی ضمن انتساب برخی صفات به شاعران، آنها را قابل قیاس با پیامبران نمیداند:
سخن شاعران همه غمز است آن به این غمز خواجگی جوید
|
|
نکته انبیا همه رمز است واین بدین رمز راه دین جوید
|
(سنایی، 1382: 132)
نظامی شاعران را به دو دسته آگاه و متعهد به مقام شاعری و ناآگاهان و تباهکنندگان شعر تقسیم میکند و ظاهراً در این تقسیمبندی نیز بر سنایی نظر دارد. هر چند سنایی در این انتقاد نیز راه افراط را میپیماید و در انتقاد از شاعران زیادهروی کرده و نقد و بدگویی را در مورد اشخاص نیز بهکار میبرد، اما نظامی در این حوزه راه اعتدال را در پیش گرفته و انتقادات خود از شاعران قلابی را به صورت کلی و غیر شخصی مطرح میکند و روشن است که از این کار در پی اصلاح جریان شایع ادبی و مبارزه با انحراف شعر از مسیر اصلی و حقیقی آن است و نه تصفیه حساب شخصی و غرض ورزانه (ن. ک: نظامی، 1390الف: 41-39 و سنایی، 1382: 135-131).
2-3. اهمیت جایگاه شعر و شعرا در نظام هستی و رسالت شاعر
انسان عموماً و به گونه اخص آن شاعر از آنجاییکه کار او سخنپروری و سخنسنجی است، عملی همانند آفرینش خدا را انجام میدهد و شعرسرایی نیز به نوعی آفرینش محسوب است. «رابطههای انسانی و فهم معنای حقیقی و مجازی عالم که منجر به تشکیل همة مکتبها و نگرههای بشری میشود، جز از طریق همین سخن نخواهد بود» (محبتی، 1390، جلد 2: 709). چرا که:
خط هر اندیشه که پیوستهاند
|
|
بر پر مرغان سخن بستهاند
|
(نظامی، 1390الف: 37)
و شاعر در این زمینه البته با دیگر مردمان تفاوت دارد، چراکه در این نقش همانندی بیشتری با خالق دارد:
بلبل عرشند سخن پروران
|
|
باز چه مانند به آن دیگران
|
(همان: 39)
بر این اساس سخن امری آسمانی و الهی است و جنبة قدسی دارد و اثر ادبی از آنجایی که نوعی آفرینش است باید همانند آفرینش نخستین توسط ایزد که بدیع است، نو و تازه باشد و تکراری نباشد؛ چنانکه نظامی اساس کار خود را برآن نهاده است:
عاریت کس نپذیرفتهام
|
|
آنچه دلم گفت بگو گفتهام
|
(همان: 34)
طبق عقیدة نظامی مبنی بر پیوند و همپایه بودن شاعری و پیامبری در حقیقت شاعرانگی در ادامة رسالت الهی -که همانا آگاهیبخشی و هدایت بشر و نیز همانندی در نوعی تجربة درونی و اتصال به منبع الهامی غیبی است- نقشی مهم و الهی در آگاهیبخشی، راهنمایی و هدایت مردمان در شناخت هستی و پیمودن راه سعادت دارد. «او شعر و سخن را منطقی میشمارد که اتکایی نیز به دین و مذهب داشته باشد و بتواند راهنمایی دیگر انسانها برای دستیابی به کمال انسانی باشد» (سلیمانی، 1389: 87). از این رو، شعر باید بر همین مبنا و براساس عقاید و وظایف دینی و الهی باشد و تا وقتی که شاعر به حد کمال دانش نرسیده و جایگاه سخن و شعر را از طریق معارف الهی به دست نیاورده است نباید به شعرسرایی بپردازد و به کسانیکه در پی سخنسرایی هستند، توصیه میکند که:
تا نکند شرع تو را نامدار
|
|
نامزد شعر مشو زینهار
|
(نظامی، 1390الف: 41)
با توجه به چنین دیدگاهی هر کس به این مرحله از شناخت شاعرانگی در پرتو دریافت رموز سخن برسد، این امر قدسی را در خدمت مدح امرا و ستایش امور دنیوی قرار نمیدهد:
آنکه در این پرده نواییش هست با سر زانوی ولایت ستان
|
|
خوشتر از این حجره سراییش هست سر ننهد بر سر هر آستان
|
(همان: 39)
و یقیناً امری چنین بزرگ و متعالی آسان نیست:
بدین دلفریبی سخنهای بکر سخن گفتن بکر جان سفتن است
|
|
به سختی توان زادن از راه فکر نه هر کس سزای سخن گفتن است
|
(نظامی، 1388: 37)
چون تکرار سخنان پیش گفته نمیتواند آفرینشگری به شمار آید. کسی که به مرتبة متعالی درک هستی نرسد، توان ساختن شعر بکر را نخواهد داشت و ناگزیر به سخن عاریتی گفتن روی خواهد آورد. و اثر پدید آمده شایسته عنوان آفرینش نخواهد بود و بیگمان انتقادی هم که در پارهای موارد از شعر میکند ناظر بر همین نوع شعر است و نه نفس شعر که از نظر او امری قدسی است.
در شعر مپیچ و در فن او
|
|
چون احسن اوست اکذب او
|
(نظامی، 1392: 40)
این سفارش نظامی به دوری از شعر را نباید به حساب ناپسند بودن ذات شعر و شعرگویی گذاشت. از این رو، این تحقیر و تخفیف ظاهری دربارة شعر، بایسته تأویل و تفسیر است تا گمان نشود که شعر امری دروغین و مذموم است، چراکه «منظور نظامی این نیست که هر چه دروغتر (از نظر اخلاقی) زیباتر است، بلکه مراد او گزارههای خاصی است که براساس یک پنداشتة ذهنی شکل میگیرد و هر چه این پنداشت از واقعیت فاصله بگیرد؛ زیباتر و موثرتر است» (محبتی، 1390، جلد 2: 713).
همچنین قصهگویی و داستانسرایی نظامی که بخش اعظم آثار او را دربر دارند و پرداختن به مسائل عاشقانه و گاه منافی شرع نیز که در ضمن این داستانهاست، از این رو که از طریق رمزگرایی هدفی مقدس در پی دارند از نوع شعر مقدس هستند، چراکه «شاعران کلاسیک، زبان و صورت شعر را ابزاری میشمردند که باید معنایی را که آنان اراده میکردند، مؤثرتر و زیباتر ابلاغ کند به طوری که علاقة شنوندگان و خوانندگان را به سوی معنی جلب کند» (پورنامداریان و موسوی، 1389: 15). نظامی و همة بزرگان دیگر شعر و ادب فارسی کلاسیک در مرحلة نخست آفرینش اثر ادبی، انگیزة اولین را در ترغیب مردمان برای خواندن آثارشان جهت القای معانی متعالیتر در خدمت میگرفتند و این روش بهترین و مؤثرترین روش در انتقال مفاهیم عالی و اخلاقی در قالب داستان میتواند باشد.
نظامی تحت تأثیر دیدگاه کلامی جبرگرایانه اشعری معتقد است چنین امر مقدسی بدون خواست و مشیت الهی ممکن نخواهد بود و به نقش و ارادة خداوند در ایجاد شعر در ضمیر شاعر تأکید دارد:
خدای خردمند بخرد نواز رهایی ده بستگان سخن
|
|
همانا خردمند را چاره ساز توانا کن ناتوانان کن
|
(نظامی، 1393: 2)
یعنی خداست که رهاننده سخنان و مضامین بکر و رسانندة آنها به خاطر سخنسنجان عالم و توانمندکنندة آنهاست. این معنی در مواضع دیگر نیز بازگو شده است:
به اول سخن دادیم دستگاه
|
|
به آخر قدم نیز بنمای راه
|
(همان: 6)
این خواست و ارادة خداوند نیز از طریق الهام بر شاعر منتقل میشود. نیروی الهام بر شاعر نقش مهمی در ساختار فکری نظامی از الهی بودن سخنسرایی دارد و معتقد است همچنان که بر پیامبر وحی میشود بر شاعر نیز الهام میشود و بارها به این موضوع اشاره کرده است:
دل هر کرا کو سخن گستر است
|
|
سروش سراینده یاریگر است
|
(نظامی، 1393: 11)
نظامی در مواردی از خضر به عنوان یاریگر نام می برد:
مرا خضر تعلیمگر بود دوش
|
|
به رازی که ناید پذیرای گوش
|
(نظامی، 1388: 40)
و
چو دلداری خضرم آمد به گوش
|
|
دماغ مرا تازه گردید هوش
|
(همان: 41)
نظامی خود به تأویل و تفسیر سخن خود درخصوص الهامگر نیز میپردازد و این یاریگر را که از آن با تعابیری چون «سروش، هاتف و خضر» نام میبرد در نهایت ارجاع شاعر به ضمیر و دل خود میداند که سرچشمة تمامی سخنان آنجاست:
مرا چون هاتف دل دید دمساز که بشتاب ای نظامی زود دیر است نصیحتهای هاتف چون شنیدم در آن خلوت که دل دریاست آنجا
|
|
برآورد از رواق همت آواز فلک بر عهد و عالم زود سیر است چو هاتف روی در خلوت کشیدم همه سرچشمهها آنجاست آنجا
|
(نظامی، 1390ب : 27-26)
از دیدگاه نظامی همة اجزای هستی در خدمت و ستایش خداوند هستندکه ﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[9] و هر آنچه در ستایش خالق هستی نباشد، نبودش بهتر از بودنش است:
هر که نه گویای تو خاموش به
|
|
هر که نه یاد تو فراموش به
|
(نظامی، 1390الف: 8)
شاعر نیز بخشی از نظام هستی و البته بخش مهم آن که صاحب جایگاهی متعالی -هم نقشی همانند خدا در آفرینشگری دارد و هم در ردة بعد از انبیا قرار دارد- است، باید تماماً در خدمت و ستایش خداوند باشد. هر چه میگوید مطابق خواست و ارادة خداوند و در راستای نظام مقدس آفرینش باشد. این نوع شعر دو ویژگی دارد:
1- باید متکی بر شرع باشد:
تا نکند شرع تو را نامدار
|
|
نامزد شعر مشو زینهار
|
(نظامی، 1390الف: 41)
2- باید متکی بر اندیشه باشد:
سخن کان از سر اندیشه ناید
|
|
نوشتن را و گفتن را نشاید
|
(نظامی، 1390ب: 26)
نظامی معتقد است هرگونه رسالت برای شعر غیر از آگاهیبخشی و گسترش فضیلت و دانایی، امری خارج از نظام مقدس هستی و مسئلهای انحرافی و باطل است. بنابراین، مدح و ستایش حاکمان و به ویژه فروش شعر به عنوان کالایی برای امرار معاش از مذمومترین امور و در این صورت شغل شاعری از پستترین مشاغل است.
نظامی بر این باور است که شعر او دارای این دو ویژگی ارزشمند است و به این دلیل ذات شعر توسط او از مصطبه، آزاد شده و به صومعه رسیده است؛ از طریق او، اعتبار اخلاقی و معنوی یافته است و از مدحت و خدمت سلاطین بیمایه و ظالم دور شده است:
شعر به من صومعه بنیاد شد
|
|
شاعری از مصطبه آزاد شد
|
(نظامی، 1390الف: 43)
و البته هر سخنی و سخنوری توان رسیدن به چنین جایگاهی را ندارد، چراکه بسیاری خواستند و نشد:
در هزار آب غسل باید کرد آبی انداختند مردم شد
|
|
تا به آبی رسی که شاید خورد آب انداخته بسی گم شد
|
(نظامی، 1395: 18)
شعری که از مصطبه آزاد شود و به صومعه برسد، مستلزم آگاهی و شناخت است و رسیدن به چنین شعری آسان نیست. نظامی بارها به تلاش دائمی خود در رسیدن به سخن متعالی اشاره دارد:
چه طرز آرم که ارز آرد زبان را
|
|
چه برگیرم که درگیرد جهان را
|
(نظامی، 1390ب: 12)
و
سخن گفتن آسان بر آن کس بود کسی کو جواهر برآرد ز سنگ
|
|
که نظم تهیش از سخن بس بود به دشواری آرد سخن را به چنگ
|
(نظامی، 1393: 18)
این تلاش و تکاپو باعث شده است تا نظامی ادعا کند که «شعر من ارزش بسیار دارد. شعر توسط من استواری و استقامت یافته است و تا قیام قیامت ماندگار خواهد بود»:
ز چندین سخنگو سخن یاد دار سخن چون گرفت استقامت به من منم سرو پیرای باغ سخن
|
|
سخن را منم در جهان یادگار قیامت کند تا قیامت به من به خدمت میان بسته چون سرو بن
|
(نظامی، 1388: 31)
ستایشهای مکرر نظامی از شعر خود به نیکی و نیکنامی و رسیدن به درجة والای کمال در عین درستی، گاهی رنگ و بوی مفاخره نیز میگیرد که باور و روشی عمومی در عصر وی بود و شاعران دیگر همچون خاقانی نیز در ستایش شعر خود داد سخن دادهاند.
از دیدگاه نظامی سخن همچون جان -بلکه خود جان- است و به خاطر قداست و ارجمندی آن دغدغهها و گلههایی را نیز مطرح میکند:
سخن جان است و جانداروی جان است تو مردم بین که چون بی رای و هوشند
|
|
مگر چون جان عزیز از بهر آنست که جانی را به نانی میفروشند
|
(نظامی، 1390ب : 27)
بر این اساس، شاعرانی که به مسائل مادی میپردازند از دایرة نظام هستی خارجند، زیرا سخن را که باارزشترین گوهر هستی است به زر میفروشند. از این رو، به شاعرانی که به حد سخنسرایی رسیدهاند، دانشی فراهم کردهاند و صاحب ذوق هستند، انذار میدهد که چنین گوهر یکدانهای را قدر بدانند:
چون سخنت شهد شد ارزان مکن
|
|
شهد سخن را مگس افشان مکن
|
(نظامی، 1390الف: 41)
نظامی سختترین حملهها را به شاعران مداح میکند و معتقد است وجود شاعرانی که شعر را ابزار ارتزاق کردهاند، جایگاه شعر و شاعری را تنزل داده است و عمل آنان؛ یعنی فروش شعر را در نازلترین تشبیه به معاوضه زر در برابر سنگ تشبیه میکند. شعر و شاعری به خاطر پیدایش اشخاص خوار، پایهخواری و ذلت گرفت و همانا آبروی سخن رفت، چراکه همواره طالبان ثروت از این طریق، بزرگترین نماد آفرینش را که سخنسنجی و سخنپروری است، دستمایه ثروتاندوزی قرار دادند و به این خاطر ظاهراً اندک مایة ثروتی و جایگاهی مناسب در اجتماع یافته و در صدر قرار دارند، اما در اصل جزء فروترین طبقات و افراد هستند:
این بنه کآهنگ سواران گرفت رای مرا این سخن از جای برد سیم کشانی که به زر مردهاند هر که به زر سکه چون روز داد لاجرم این قوم که داناترند
|
|
پایه خوار از سر خواران گرفت کاب سخن را سخن آرای برد سکه این کار به زر بردهاند سنگ ستد لعل شب افروز داد زیرتراند ار چه به بالاترند
|
(همان: 41)
نباید از نظر دور داشت که مدح سلاطین در آثار نظامی با آنچه فروش شعر به عنوان کالا مطرح میشود، تفاوت دارد و اساساً نظامی هیچگاه در پی کسب معاش از طریق شاعری نبوده است، بلکه اقتضای عصر و سنت غالب فرهنگی، چنین ایجاب میکرده است که برای حفظ و نشر آثار و تداوم و گسترش دانش، آثار ادبی را به حاکمان صاحب قدرت اهدا کنند و در سایة حمایت آنان به گسترش و ماندگاری دانش دست یابند. به همین دلیل «هیچ یک از تذکرهنویسان و مورخان برای نظامی شغل و منصبی در دربار پادشاهان و امرا و شاهزادگان ذکر نکردهاند» (شهابی، 1337 :27) و از این رو، تقدیم منظومهها و مدحهای نظامی از این شائبه نیز مبرّاست. هر چند که در این مدحها نیز گاه به افراط رفته است.
نظامی با توجه مطالب مذکور در توصیه به شعرا میگوید:
جان در افکن به حضرت احدی گوش پیچیدگان مکتب کن علم را خازن عمل کردند
|
|
تا بیابی سعادت ابدی چون در آموختند لوح سخن مشکل کاینات حل کردند
|
(نظامی، 1395: 50)
پس کسانی که لوح سخن را درآموختند، علم را خازن عمل ساخته و به حل مشکل کائنات قادر شدند؛ این یکی از بهترین و غنیترین تعاریف درخصوص نقش و جایگاه سخن در میان اندیشمندان و ادیبان است.
در نهایت، بر اساس اعتقادات نظامی، جهان که آغازی حساب شده داشته است، پایان و غایتی نیز خواهد داشت که جایگاه مشاهدة نتیجه اعمال است. از دیدگاه کلام و عرفان اسلامی، جریان خلقت به صورت خط مستقیم نیست، بلکه به صورت قوسی است که در ابتدا روندی نزولی را از خالق هستی آغاز کرده و پس از رسیدن به نازلترین مرحله، حرکت خود را در قوس صعودی تا بالاترین درجه که همانا پیوستن به خالق هستی است، طی میکند. نظامی بر پایة چنین اعتقاداتی پایان این جهان و معاد را امری قطعی میداند و همه چیز را به غیر از آفریدگار هستی نابود شده میداند و به روز بازپسین و مورد پرسش قرار گرفتن انسان معتقد است:
نبود آفرینش تو بودی خدای
|
|
نباشد همی هم تو باشی به جای
|
(نظامی، 1388: 4)
هست بود همه درست به تو
|
|
بازگشت همه به توست به تو
|
(نظامی، 1395: 2)
بنابراین، به نقش نهایی افعال انسان -که شعر و شاعری نیز جزوی از این قاعده است- در سعادت و یا شقاوت بشری تأکید دارد. از این رو، وی تمامی تلاش و همت خود را در اعمال و رفتار خود برای رسیدن به آن جایگاه ابدی و نیز ماندگاری نام میداند:
تا سخن است از سخن آوازه باد
|
|
نام نظامی به سخن تازه باد
|
(نظامی، 1390الف: 28)
و همین اعتقادات باعث درخواست شاعر از خداوند برای سرودن شعر متعالی و ماندگاری نام در سایۀ آن است:
چنان خسبان چو آید وقت خوابم
|
|
که گر ریزد گلم ماند گلابم
|
(نظامی، 1390ب: 10)
بحث و نتیجهگیری
در سیستم فکری نظامی، عالَم در پی هدفی متعالی و از جود و کرم پرودگار پدید آمده است. در این نظام هدفمند هر پدیدهای نقشی و وظیفهای برعهده دارد و همه چیز به سوی غایتی مقدس و هدفمند در حرکت است. شعر و شاعری نیز در این مکتب فکری از این امر مستثنی نیست. سخن و شعر در دو ساحت آفرینشگری و آگاهیبخشی از مهمترین مراتب هستی به شمار میآیند. شاعر در امر سرودن همانند خالق هستی نقش آفرینشگری دارد و نیز در مراتب هستی به جهت روشنگری و آگاهیبخشی پس از انبیا و ادامهدهندۀ راه آنان است. از این رو، هرگونه انحراف از مسیر اصلی شعر و شاعری، خروج از این قاعده و باعث شقاوت خواهد بود. بنابراین، نظامی پس از تبیین مراتب وجود و اشاره به جایگاه سخن و شعر، ویژگیهای شعر مقدس و متعالی را برمیشمارد و شاعران را به لزوم آگاهی و رعایت آن موازین فرامیخواند و از شاعران مداحی که توجه آنان به غیر از این اهداف و در پی کسب روزی و دریافت صله هستند، انتقاد میکند. وی دو اصل مهم شریعت و اندیشه را در دستیابی به اثر ادبی متعالی لازم و ضروری میداند و شعر خود را به خاطر داشتن چنین خصایصی میستاید و شعرا و کنشگران عرصة سخنپروری را به تأمل و تدقیق در آن فرا میخواند.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. Plotinus
[2]. Philon
[3]. Berthels, E.
[4]. Burry, M.
[5] . برای شواهد بیشتر که متضمن این معنی است، بنگرید به: نظامی، 1395: 2، ابیات 12-1، 1388: 4، ابیات 12-8، 1392: 3، ابیات 13-8 و 1392: 4 ابیات 4-1.
[6] . سورة یس، آیة 82
[7] . سورة حجر، آیة 29
[8]. سورة ص، آیة 72
[9] . سورة حدید، آیة 1