آبشخورِ اغلب مضامین و تصاویر ادبی، روان و ناخودآگاهِ انسان است. ادبیات، رشتهای در تعامل دوسویه با دیگر رشتهها از جمله هنر و روانشناسی است. همۀ ابعاد روحی، میتواند در ادبیات جلوهگری کند؛ «نارسیسیسم[1]» یا «خودشیفتگی» نیز به عنوان پدیدهای، راه خود را از درونیات به ادبیات گشود.
اصطلاح نارسیسیسم به اسطورۀ تأملبرانگیزی که همانا قربانی شدن جوانی زیبا به نام «نارسیس[2]» به خاطر خودشیفتگی است، بازمیگردد؛ این مفهوم اساطیری در علم روانشناسی به برخورد افراطی افرادی تعلق میگیرد که اعتماد به نفس را از حد متعارف گذرانده و به خود برتربینی و تحقیر دیگری رویآوردهاند.
ابعادی از «خوددوستداری» در همۀ افراد وجود دارد؛ انسان در ارتباط با دیگران برای اعتماد به خود و دفاع از حقوق شخصی به سطوحی از این احساس نیاز دارد که روانشناسان، آن را «عزت نفس» نامیدهاند؛ بنابراین، نمیتوان هر نمونه از علاقه به خویشتن و منفعتطلبیهای معمول را با خودشیفتگی مرتبط دانست.
مهدی اخوانثالث (1369-1307) در آثار خود از طریق نمادپردازی و هنجارگریزیهای زبانی و معنایی، شخصیترین احساسات و آرمانهای خویش را با مخاطب به اشتراک گذاشت. ابعاد شخصیتی هر انسان، مولود عواملی چون زندگی خصوصی، جغرافیا، مسائل اجتماعی - سیاسی و... است. اثربخشیهای روحی در هنرمندان به علت دارا بودن عاطفهای لطیف، چندین برابر است. هدف این جستار، کشف ساحتهای نادیدۀ سرشت اخوان از طریق واکاوی تصاویر شعری بر پایۀ علم روانشناسی است.
- پیشینۀ پژوهش
تحقیقاتی در حیطۀ خودشیفتگی چند شاعر صورت پذیرفته است که در آنها، نظریات روانشناسان به صورت دقیق با مضامین شعری، مرتبط نشده است. پژوهشهایی در خصوص شعر و اندیشۀ م. امید انجام شده، اما جستاری تخصصی که ارتباط خودشیفتگی و تصویرآفرینی را در آثار وی با تحلیل آماری ارائه کرده باشد، مشاهده نشد.
مرادی و عبدرویانی (1390) در مقالۀ «میراثگرایی در شعر اخوان و أمل دُنقُل» روحیۀ باستانگرایی م. امید را مورد بررسی قرار دادهاند. میراثگرایی در شکل افراطی آن با بُعدی از نارسیسیسم به نام «خودشیفتگی میانفرهنگی» مرتبط است.
مسبوق (1394) در مقالۀ «خودشیفتگی و خودستایی در اشعار خاقانی و بشار بن برد» وجوه مختلف نارسیسیسم را تنها با عقدۀ حقارت مرتبط دانسته است.
باغجری و ترکشوند (1396) در مقالۀ «خودشیفتگی در شعر احمد الصافیالنجفی» تا حدودی بحثهای روانشناختی را در مورد خودشیفتگی بیان کردهاند، اما آن نظریات را به شاهدهای شعری مرتبط نساختهاند.
- مبانی نظری و روششناسی پژوهش
به منظور بررسی علل روانشناسانۀ سرایش اشعار خودشیفتهوار توسط اخوان از نظریات تحلیلی دو روانشناسِ نامی: کارل گوستاو یونگ[3] (1939-1856) و هاینز کوهات[4] (1981-1913) استفاده شد.
یونگ در کتاب «ماهیت روان و انرژی» بیان کرد که انرژی سرکوب شده در روان فرد از بین نمیرود، بلکه در ذهن و اعمال وی به اَشکال دیگر (متضاد یا غیرمتضاد، مثبت یا منفی) نمایان میشود؛ این فرآیند به صورت ناخودآگاه به منظور تحقق ارزش و فردیت انسان، خودنمایی میکند؛ خودشیفتگی در شعر اخوان، یکی از ساحتهای جبران ناکامیهای وی است.
کوهات در کتاب «روانشناسیِ خود»، نیاز کودک به دریافت بازخورد مثبت از اطرافیان و کسب تصویری آرمانی از والدین را در رابطه با نیازهای طبیعیِ خودشیفتهوار مطرح کرد. او عدم ارضای آن احتیاجهای روحی را زمینهای برای منحرف شدن خودشیفتگی از روندِ طبیعی و مثبت دانست. کوهات تیپهای شخصیتی متفاوتی را برای خودشیفتگی برشمرد. این پژوهش در زمینۀ تحلیل مَنِش و اشعار اخوان، بیشتر بر نظریات کوهات تکیه دارد.
- یافتههای پژوهش
3-1. خودشیفتگی
پیشینۀ اساطیری پدیدۀ نارسیسیسم یا خودشیفتگی، افسانهای یونانی به نام «نارسیس» است. اُوید[5] (18م-43 ق.م) شاعر رومی، این حکایت را شرح و بسط داد. به گفتۀ وی، نارسیس نام جوان زیبایی بود که مورد مهر دختران بیشماری قرار گرفت. او معشوقههای خویش را نادیده میگرفت و بعدها در جزای بی مهری به رنجی مشابه مبتلا شد. او ناخودآگاه در چشمهای تصویر خود را دید و به عشق خویشتن گرفتار شد! وی هر بار که برای لمس معشوق به سوی چشمه دست دراز میکرد، جز امواجی لرزان که تصویر را مخدوش میساخت، چیزی به چنگ نمیآورد. نارسیس آنقدر در کنار آب به تصویر خود خیره نگریست تا در سودای عشق بیکران خویش، جان سپرد. در جایی که جسد او رها شده بود، گلی زیبا و خوشبو رویید که به تصویر خویش در آب، خیره و نگران بود؛ برای یادبود وی، این گل را نارسیس نامیدند (ر. ک، اُوید، 1389: 378-380).
معادل نارسیس در زبان فارسی، «نرگس» است. اصطلاح «نرگسانگی» به معنای خودشیفتگی از همین روایت گرفته شده است (ر. ک: معین، ذیل نارسیسیسم).
درخصوص نخستین گامِ ورود خودشیفتگی به دنیای روانشناسی، نظریات متفاوتی وجود دارد. پس از هاولاک الیس[6] و پل ناک[7] که در سالهای 1898 و 1899 میلادی، اصطلاحات «نارسیسگونه» و «نارسیسموس» را برای بیان نوعی خودشیفتگی جنسی به کار بردند، زیگموند فروید[8] در سال 1910، اصطلاح نارسیسیسم را با صورتبندی نظریات پیشین مطرح کرد و آن را مرحلهای طبیعی از رشد جنسی و روانی کودک دانست. او خودشیفتگی را به عنوان برههای از توجه کودک به خویش برشمرد (ر. ک: فروید، 1382: 2-4).
از دید کوهات، کودک در سالهای ابتدایی حیات در«خودشیفتگی اولیه» قرار دارد. او برای پیریزی «خود» و شخصیت خویش، احتیاج به ارتباطات سودمند با اطرافیان دارد. کوهات نیازهای روحی که باید در ارتباط با دیگران ارضا شود را «نیازهای خودشیء[9]» نامید. او گفت فرد احتیاج به دریافت انعکاسی مطلوب از خویش توسط اطرافیان دارد؛ این حالت، «خودشیءِ آینهای» نام دارد. وی بیان کرد که کودک نیاز دارد تصویری آرمانی از والدین خویش ببیند، چرا که خود را جزئی از آنها به شمار میآورد؛ این حالت، موسوم به «خودشیءِ آرمانی» است. اگر این نیازهای روحی در سالهای ابتدایی به میزان متعادلی ارضا شود، خودشیفتگی در ادامۀ زندگی روندی مثبت پیدا میکند و موجب شادی و سرزندگی میشود؛ ودر غیر این صورت، فرد در سنین بزرگسالی به روشهای افراطی به دنبال خودشیءهای مطلوب و آرمانی خویش خواهد شد.
کوهات چند تیپ شخصیتی خودشیفته را با عناوین «تشنۀ تأیید»، »تشنۀ آرمان»، «تشنۀ همزاد»، «تشنۀ ادغام» و «رابطهگریز» معرفی کرد. او بیان کرد که تیپهای شخصیتی تشنۀ تأیید و تشنۀ آرمان در زیرمجموعۀ خودشیفتگی بهنجار قرار دارند. او تیپهای تشنۀ ادغام (که خواهان یکی شدن با شخصیت آرمانی خویش است) و رابطهگریز را بهنجار ندانسته است (ر. ک: کوهات، 1397: 33-34 و 44-46). در روند نارسیسیسم، ممکن است فرد به اختلال «از خود بیگانگی» مبتلا شود، چراکه شخصیت جدید وی با واقعیت او تفاوت دارد (ر. ک: نوری، 1395: 31). ویژگیهای ذهنی و رفتاری فرد خودشیفته، مواردی از قبیل ناارزندهسازی، عدم همدلی، تحقیر، پرخاشگری، خشم، حسادت، بدبینی و... را شامل میشود (ر.ک: لچکار، 1396: 64).
3-2. مرز عزت نفس و خودشیفتگیِ نابهنجار
خودشیفتگی مخرّب یا نابهنجار با عزت نفس و رضایت از خویشتن، ارتباطی معکوس دارد. کوهات، خودشیفتگی نابهنجار را فرآیند تحول عزت نفس میداند (ر.ک: کوهات، 1397: 90-92). فرد خودشیفتۀ افراطی در درون از عملکرد خویش راضی نیست و به همین علت با تحقیر دیگری (افراد، جامعه، مقدسات و...) سعی در والا نشان دادن شخصیت خود دارد. انسان دارای عزت نفس از خویش رضایت دارد در موفقیتهای خود مغرور میشود، اما آن را بزرگنمایی نمیکند و به تحقیر دیگری نمیپردازد. خودشیفتگی افراطی، اصطلاحاً «اختلال خودشیفتگی» نام دارد (ر. ک: نریمانی، 1390: 50 و 51). انسان نارسیسیست با حصاری دروغین که حول تواناییها و صفات برتر خویش میکشد از تصویر آرمانی خود محافظت میکند. همانگونه که نارسیس به معشوق خیالی خود نمیرسد، یک خودشیفته نیز به مقام ساختۀ توهّمِ خود دست پیدا نمیکند.
3-3. انعکاس خودشیفتگی در آثار اخوان
خودشیفتگی در افراد درونگرا و احساساتیِ کمالگرا بیشتر نمود پیدا میکند؛ افراد خودشیفته، جهان را با احساسات خویش میشناسند؛ آنها معمولاً از تفکرات منطقی و واقعگرایی به دور هستند. با توجه به ارتباط معکوس واقعیتگرایی و نارسیسیسم، به همان نسبت که فرد از جهان واقعی فاصله میگیرد، خودشیفتگی در وجود وی جایگاه استوارتری پیدا میکند (ر.ک: فروید، 1382: 3 و حسنزاده و اصغرنژادِ فرید، 1398: 102- 103)؛ بنابراین، میتوان یکی از علل پراکندگی مضامین نارسیسیستی در سرتاسر آثار اخوان (از نوجوانی تا کهنسالی) را ذات رؤیاپردازِ وی دانست.
شفیعیکدکنی به اعتبار دوستی و مراودة دیرین با اخوان تا حدی از خیالپردازیهای او آگاه بوده است؛ به بیان وی، اخوان رؤیاهای خود را با تأکید و اصرار به نام واقعیت برای اطرافیان بازگو میکرد (ر. ک: شفیعیکدکنی، 1391: 70-72).
میدانیم، تکوین خودشیفتگی در روان فرد تا حد زیادی متأثر از فضای خانوادگی است (ر. ک: شاملو، 1382: 38-40). هنگامی که شرایط خانوادگی و اجتماعی اخوان را از نظر میگذرانیم، متوجه نوعی محدودیت خاص عقیدتی- مذهبی و مشکلات سیاسی و مالی در زندگی وی میشویم؛ احساس تنهایی، یأس، خشم و عصیان مقابل مقدسات به علل مختلفی در شعر او ظهور یافته است؛ از شرایط خانوادگی گرفته تا مرگ پدر، مرگ دختران و... (ر. ک: محمدیآملی، 1389: 23و 278-289). این شرایط و اتفاقات جانکاه، با روح آرمانگرای اخوان همخوانی نداشت، چراکه عزت نفس وی را به چالش میکشید. او طی متنی که در مقدمةمجموعة شعری «در حیاط کوچک پاییز در زندان» نوشته به تنگدستی خود اشاره کرده است (ر. ک: اخوان، 1390: 13). همچنین در یکی از اشعار که برای دخترش لاله سروده بود، خود را بابت فقر خویش به شدت، سرزنش کرد.
من از نگاهت شرم دارم
امروز هم با دست خالی آمدم من
مانند هر روز
نفرین و نفرین
بر دستهای پیر محروم بزرگم
(اخوان، 1360: 96)
از دید فروید، ذهن، هنگام مواجهه با آرزوهای ناکام به شکل ناخودآگاه و نیمهآگاه از طریق فعالیتهای مقبول در پی جبران برمیآید؛ او این فرآیند را «والایِش[10]» نامید (ر.ک: فروید، 1382: 10 و 28-33). بنابراین، اخوان هنگام مواجهه با ناکامیها از طریق شعرسرایی که عملی متعالی است، افکار بهنجار و نابهنجار خویش را به جهانیان عرضه کرد. از دیدگاه یونگ، زمانی که فرد دچار ناکامی میشود، انرژی روحی او از دست نمیرود، بلکه آن نیرو در ذهن به صورت ناخودآگاه و به منظور دستیابی به تفرد و یگانگی شخصیتی در ساحتی دیگر به صُوَر متضاد یا غیرمتضاد (به اشکال مثبت یا منفی) به کار گرفته میشود؛ این فرآیندها در عالم روانشناسی، اصطلاحاً «اصل هم اَرزی» و «اصل اَضداد» نام دارد (ر. ک: یونگ، 1374: 24- 34 و شولتز، 1389: 115).
م. امید به دلیل عدم دستیابی به شرایط ایدهآل خویش با آرمانگراییها، خودستاییها، قدرتنماییها، عصیان و گلایه از روزگار به نحوی در صدد جبران برآمد. اخوان که در زندگی خود منظرهای آرمانی از شرایط فردی و محیط اطراف ندید به سرایش اشعاری روی آورد که تصویر او را بی نقص و مقتدر جلوه دهد و حکایت از جهان و اشخاص موردپسند وی داشته باشد؛ بنابراین، وی در ابعاد مختلف، سطوح متفاوتی از ناهمگونی را با نفس خویش (خودستاییهای افراطی) و جهان بیرون (خودشیفتگی مقابل مردم عادی، رقیبان و افکار قلندری) نشان داد. نارسیسیسم، بازتابی پربسامد در اشعار اخوان دارد. به دلیل تعدد موارد شعری به تحلیل نمونههای درخشان اشعار، بسنده کردیم و بقیة شاهدها فقط نام برده شد.
3-3-1. گردنفرازی و دوری از اظهار عجز
انسان خودشیفته به دلیل نداشتن اعتماد به نفس پایدار، خود را در هر شرایطی قوی و رسوخناپذیر جلوه میدهد و تصویری مقتدرانه از خویش ارائه میکند. تصور همهتوانی، یکی از ابعاد خودشیفتگی است که به شکل اعتماد به نفسِ افراطی و غیرواقعی پدیدار میشود. «تیپ متکبر، قوی، سخت، همهتوان و گردنفراز معمولاً با اصطلاح «خودشیفته- قضیبی» شناخته میشود» (ر. ک: نوری، 1395: 24). بنابراین، خودشیفته- قضیبی در راستای تحقق آرمانهای مفید و واهیِ خویش، خواستار به یادگار گذاشتن بازتابی نیرومند از خود (خودشیء آینهای مطلوب) به هر طریق مثبت و منفی است.
در دفتر «ارغنون» اخوان که یادگار سالیان پرشور و غرور جوانی وی است، نمونههایی از گردنفرازی و جهش از هنجارهای معمول قابل رؤیت است. او در اشعار «در آرزوی تو»، «عصیان» (دو مورد) و «پولاد سرسخت»، پررنگترین مضامین برمنشانه را به نمایش گذاشته است. در مصرعی از شعر «در آرزوی تو» بیان میدارد که بقا و جاودانگی خضر نبی بر فنای وی، رشک میبرد! (ر.ک: اخوان، 1379: 18). او به دلیل خون دل خوردن از ایام در شعر «عصیان»، خشمگینانه مقابل کائنات قد علم میکند و میخواهد بنیاد آسمان را براندازد. اخوان حتی بر فرشتگان تیغ میکشد و گرد از آنان بر میآورد.
برخیزم و طرح دیگر اندازم
بنیاد سپهر را براندازم
و آن گنبدِ بیستون خضرا را
بشکافم و پردهها براندازم
چنگیز شوم به تیغ خونخواری
از خیلِ فرشتگان، پراندازم
(همان: 117-119)
م. امید در اشعار «گزارش» و «فسانه» از دفتر «زمستان» و «شهیدان هنر»، مقام خود را با بزرگان مذهبی مانند امام علی(ع)، حضرت موسی (ع)، بودا، عیسی مسیح (ع) و زرتشت در یک راستا تصور کرده و ادعا میکند که زمین از منجی و مصلح معنوی خالی شده و اکنون تنها «او» مانده است و بقیة انسانها هرچند بلندپایه، اما درستکار نیستند.
علی رفت؛ زردشتِ فرمند خفت
شبانِ تو گم گشت و بودایِ پاک
رخ اندر شب نیروانا نهفت
نماندهست جز «من» کسی بر زمین
دگر ناکسانند و نامردمان
بلند آستان و پلید آستین
(اخوان، 1370: 102)
گاهی اوقات، فرآیند جابهجایی نیرو، مسیری انحرافی را طی میکند و «خودشیءِ آینهای» مطلوبی توسط فرد برای نمایش قدرت انتخاب نمیشود. در شعر «گرگ هار» اخوان ذات خود را به گرگی وحشیصفت تشبیه میکند که هرزهگرد است؛ وی چشمهای سرخ و خشمآلود خویش را به دو کانون آتش تشبیه میکند که با برق خود میتواند بر تاریکی شب غلبه کند.
گرگ هاری شدهام
هرزهپوی و دله دو
چشمهایم چون دو کانونِ شرار
صف تاریکیِ شب را شکند
همه بیرحمی و فرمانِ فرار
(همان: 108-109)
شاعر در شعر «برف» از دفتر «آخرشاهنامه»، اصطلاح «برّه گرگ» را برای توصیف شخصیت خویش به کار میبرد؛ این نوآوری به لحاظ ترکیب واژگان و ابداع نوین در ادبیات درخور توجه است. به لحاظ علم روانشناسی، شاعر، خود را ضعیفِ مطلق تصویر نکرده و در کنار واژة «برّه» از کلمة «گرگ» نیز استفاده کرده تا حس زبونی را به خواننده منتقل نکنند. او به منظور به تصویر کشیدن استغنای خویش، خود را اصطلاحاً «شیرمست» خوانده است.کرّة بز یا بره که شیر زیاد خورده و فربه شده است را شیرمست مینامند (ر.ک: معین: ذیل شیرمست).
من بسان برهگرگی شیرمست، آزاده و آزاد
میسپردم راه
(ر. ک: اخوان، 1378: 100)
در شعری دیگر از همین دفتر، مناعت طبع و برمنشی خود را با کنایات و تشبیهاتی مُضمَر از «سیمرغ» که پرندهای فرازنشین و افسانهای است بیان داشته است (ر. ک: همان: 111).
بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، جنبشی علیه حکومت شکل گرفت. م. امید در گرماگرم مبارزات آن سالها، زندان و تبعید را تجربه کرد (ر. ک: محمدیآملی، 1389: 278). دو شعر از دفتر «در حیاط کوچک پاییز در زندان» که در آذر ماه 1345 در زندان قصر سرود، حاکی از آن است که او حتی در بند اظهار عجز نکرده و حتی به خود بالیده است.
درین زندان برای خود، هوای دیگری دارم
جهان گو بی صفا شو، من صفای دیگری دارم
درین شهرِ پر از جنجال و غوغایی، از آن شادم
که با خیلِ غمش خلوتسرای دیگری دارم
(همان: 19-23 و 53)
اخوان در شعر «از برخوردها»، حسرت هم بالایی با پروردگار را دارد. «عقدة خدایی» در این شعر قابل درک است (ر.ک: لچکار[11]، 1396: 121).
آه! کاش میشد گاه
با خدا در آفرینش همعنانی کرد
(اخوان، 1390: 284-285)
در اشعار «دریغ و درد» و «درین همسایه1» از دفترهای «زندگی میگوید...» و «در حیاط کوچک پاییز...» وجود خود را در عین سختیها، گرم و درخشانتر از خواب ستارگان دانسته است (ر. ک: همان: 110).
م. امید در شعری که در دوران سالمندی (1365) از دفتر «ترا ای کهن بوم و بر...» سروده است، مقابلِ قامتِ الف مانندِ جوانان، قد خویش را چون دال تصویر کرده، اما در عین حال ادعا دارد که ذکاوت وی همچنان پابرجاست و آن گروه، هیچ توانایی ندارند. اخوان بارگاه ایزدی را پناه خویش دانسته است. بَرمَنشی وی در زمان سالخوردگی، جالب توجه است.
پیر گشتم ولی خرف نشدم
از خط خویش، منحرف نشدم
با الف قامتانِ هیچ ندار
شد قدم دال و مؤتلف نشدم
کنف حق پناهگاه من است
زان برِ خلق او کنف نشدم
(اخوان، 1389: 78)
شاعر در شعر «ای وطن» مدعی شده است عاشق و شیفتة میهن و فرد فرزانهای چون او در ایران یافت نمیشود (ر. ک: همان: 85).
3-3-2. خودشیفتگی در برابر مردم عادی
با توجه به موارد ذکر شده، «خود» در انسان نارسیسیست به شکل اغراقآمیزی احساس شایستگی و قدرت دارد؛ دیگران در ذهن او منفعل نیستند، بلکه با گفتار و اعمالشان در نحوة واکنش وی نوسان ایجاد میکنند. ضعف در همدلی، همنشینی و ارتباط با تودة مردم و نگاه تحقیرآمیز به انسانهای عادی از ویژگیهای اخلاقی تیپ «دانشمند خودشیفته» است؛ او در پی ساختن جهان آرمانی برای خود است و نه عموم مردم (ر.ک: نوری، 1395: 23). گویی او «خودشیء آرمانی» یا نمود بیرونی عظمت و افتخار خویش را در محیط پیرامون و مردم عادی نمیبیند، پس لب به اعتراض میگشاید. «خودشیفتگان به شدت بر حقانیت خود تعصب میورزند و دیگران را به کجفهمی متهم میکنند» (سنتکلر[12]، 1386: 180). اخوان در مقدمة دفتر شعری «در حیاط کوچک پاییز در زندان» از مردم فهیمی که قدر اشعار وی را میدانند تقدیر کرده و دیگر هنرمندان را آدمک خطاب میکند؛ به بیان دیگر، مردم را تا زمانی که به تأیید و بزرگداشت او میپردازند، محترم میشمارد. او میگوید: «تشکر میکنم از شما مردم برای اینکه خوب میفهمید و خوب فرق میگذارید بین آدم تا آدم به اضافة کاف تصغیر و خیلی خوب تمیز میدهید معنی راست و درست آدمیت را با تیارت و صورتک رقصانی آدم+ کافها» (اخوان، 1390: 12). از این دست سخنان م. امید میتوان دریافت که دیدگاه عامة مردم برای وی بسیار حائز اهمیت بوده است؛ گرچه در اشعار زیادی، در خوارداشت مقام شعورآنها کوشیده است. با توجه به این مباحث، میتوان تیپهای شخصیتی «تشنة تأیید» و «تشنة آرمان» را در اخوان مشاهده کرد.
اخوان در شعر «پند» از دفتر «زمستان» که در سالهای جوانی وی (1334) سروده شده است، خطاب به مردم عادی، لب به نصیحتی سالمندگونه میگشاید. او طبع جهان را وحشیصفت میداند وکل مردم را به لحاظ دَدمنشی و حرص و آز به گرگ تشبیه میکند. وی خطاب به انسانهای دیگر از لفظ «کودک» استفاده میکند؛ بنابراین، خود را انسان پختهای میداند که سرد و گرمِ دهر چشیده است و افراد دیگر را چون طفلی بیتجربه تصور مینماید.
... مبادا چشم خود برهم گذاری!
نه چشم اخترست این، چشم گرگست
همه گرگند و بیمار و گرسنه
بزرگست این غم ای کودک! بزرگست
(اخوان،1370: 139)
در شعر «خطاب» از دفتر «در حیاط کوچک پاییز در زندان» که در 41 سالگی وی (1348) سروده شده است، طی خطابی با مردم، میخواهد از برج شکوه خویش فرود آید و همسطح آنها شود، اما مردم را سوگند میدهد که هوای شهر و در و دیوارها را به یمن ورود وی، پاکیزه و عطرآگین کنند! او با الفاظی تحقیرآمیز آنها را خطاب قرار میدهد و حتی میخواهد آبها را که مظهر طهارت هستند برای وجود مقدس وی تطهیر گردانند. شعر «درین همسایه» بیانگر سرزنش سکون و خفتگی تودهی مردم مقابل ظلم است. او مردم را «سنگهای خارة کر» خطاب کرده و گمان میکند تنها خود به مسائل سیاسی آگاه است (ر. ک: اخوان، 1390: 63).
خطابی با شما دارم،
ازینجا از فراز برج خود، این برج غربت
دلم خواهد که دیگر چون شما و با شما باشم
شما را من به اینها میدهم سوگند.
که من تا نیز به دنیای شما عادت کنم یکچند
هوای شهر را با صافیِ پاکیزه و پاکی بپالایید.
بروبید آسمان را خوب
همه دیوارها و سقفها را از ظلام و زنگ بزدایید
دمِ پوزِ نسیم گند و گردآلودتان دروازهای از تور،
که با مشک و عبیر و عنبر آغشته بیاویزید.
شویید آبها را پاک
(همان: 31-33)
شعر «زندگی را مردم پیشین، خورد و پوش و لذت آغوش میدیدند» از دفتر «زندگی میگوید، اما باز باید زیست» (1357) بیانگر سرزنش تفکر مادی عامة مردم و نبود اندیشة فلسفی است (ر. ک: همان: 159).
در دفتر شعری «دوزخ اما سرد» که در 50 سالگی اخوان (1357) به چاپ رسیده است در اشعار: «شبنمِ شاباشی که زهرآگین شد»، «دوزخ اما سرد»، «آی ترستان بیهوده است از من» و «مردُم ای مردُم»، معاشگرایی تودة مردم را به سختی مورد نکوهش قرار داده است. او طی تشبیهی مُضمَر، مخاطب خویش را به دلیل تفکرات عامی، «چهارپا» دانسته و در اصطلاحاتی نظیر «ابله»، «عقل مزدور و زبون» و مفاهیمی چون «غفلت» و «خفتگیِ جهل»، وی را به باد انتقاد گرفته است. اخوان در شعر «آی ترستان...» خود را به کهکشانی تشبیه میکند که در دوردستترین نقطه از افلاک قرار گرفته و حتی در جوار پروردگار سکنی گزیده است. او دیگران را ابله، خاکی و پست خطاب میکند و خود را فلکی و بلندهمت میداند.
هم چراگه سبز، هم آبشخورت سرشار
ای بهشتی عیش در این دوزخی کانون
غفلت آری، یا بگویم ابلهی، باری
عقل مزدور و زبونت را به حال خویش بگذار
... ابلهان زیرا به غفلت ایمنند از رنجِ دیوانه.
از چراها فارغند و راحت از چونها
... آه! باری دور بادت این چراها از دلِ فارغ
(همان: 333-335)
همین جایم، کهکشانی آن سویِ خورشید
در مدارِ غربتِ جاوید
در دل تاریکیِ مطلق
در کنارِ حق
ای شما ابلهتر از تعریفِ خوشبختی
ای شما خاکیتر از بیهودگیهاتان
ای شما تصویرِ بودن را خیالی خام
(همان: 307-308)
اخوان در اشعار «به گمراهان»، «ای قوم» و «چرا نوشم» از دفتر «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» که در دوران سالخوردگی وی (1368) و یک سال پیش از فوتش به چاپ رسید، تودة مردم را جاهلانی محصور در چاه تاریک نادانی تصویر کرده است که قدرت درک سخنان روشنِ چون خورشید و ماه وی را ندارند. او دیگران را ناتوان از درک سادهترین مسائل دانسته و معتقد است که برای آنها سخن گفتن از فرداها، سودی در بر ندارد. اخوان مدعی است که به کل مسائل نهان و آشکار جهان، اِشراف دارد.
...نمیفهمی چه میخواهم بگویم
به این گمراهکان در چاهکان من
چه از خورشید و از ماهم بگویم
تو کج بینی همین امروز را نیز
دلت خواهد ز فردا هم بگویم؟
اگر گوش تو باشد با لبِ من
نه از پنهان که پیدا هم بگویم
نه تنها سِرّ کارِ آخرت را
که رمز و راز دنیا هم بگویم
(همان: 86-87)
شاعر در شعر «چرا نوشم؟» میگوید وجود من در میان دیگر مردم مانند لعل و زری است در میان سنگ و خاکِ بی ارزش:
نه از ایشانم و هستم در ایشان
چنانچون لعل و زر در خاک و خارا
(همان: 37)
3-3-3. خودشیفتگی هنری و جدال با دیگر شاعران
با سیری در ادبیات، میتوان دریافت که مفاخره و ستایش پایگاه شاعری، یک رسم ادبی در میان اکثر شُعرای فارسیزبان و عرب زبان (مانند خاقانی و متنبی) است. «مفاخره به معنی نازیدن و بالیدن و سرافرازی کردن است» (امین، 1388: 35). ما نمیتوانیم هر نمونه از خودستایی در آثار را به خودشیفتگیِ نابهنجار ربط دهیم، چراکه ممکن است یک شاعر تنها به منظور حفظ و تکرار رسم ادبی مفاخره، تقلید از گذشتگان یا خلّاقیت در متن، لب به تمجید از خویش گشوده باشد. همچنین امکان دارد شاعر از تواناییهای خود آگاهی داشته و به وسیلة مقایسة آثار خویش با اَقران به این دیدگاه رسیده باشد. «میتوان گفت فخر ریشه در خودشناسی دارد و پندار فرد را از شخصیت خود ارائه میدهد و از آن نظر که با تفکر و هدف خاص است، استراتژی خاص فرد در معرفی خود است» (نیک داراصل، 1389: 224). اخوان در جایگاه پادشاهان و عالیجنابان با تکیه زدن بر تخت الفاظ و معانی خاص، شکوه و شوکت مقام شاعری خویش را به رخ جهانیان کشیده است. از دیدگاه روانشناسی، خودشیفتگی هنرمندان تا حدودی طبیعی است، چراکه هر انسان با مشاهدة تواناییهای هنری خویش به وجد میآید و لب به خودستایی میگشاید. این نمونه از نارسیسیسم، تحت عنوان «خودشیفتة هنرمند» شناخته شده است (ر. ک: نوری، 1395: 282)، اما گاهی نارسیسیسم در آثار شاعران، از حالت طبیعی خود دور میشود. اخوان در سن 18 سالگی (1325)، اولین شعر مفاخرهآمیز خویش را با نام «حجت بالغ» سرود که در دفتر «ارغنون» به چاپ رسید. وی در این اثر، شعر خویش را با معجزات پیامبران، قیاس کرده و در این آوردگاه، اثر خود را پیروز دانسته است. او شعر خود را «سِحر حلال» تلقی کرده است.
انبیا فخر به معجز نفروشند امید
گر ببینند چنین سحر حلالی که تراست
(اخوان، 1379: 26)
یکی دیگر از نمونه اشعار مفاخرهآمیز اخوان، «خطبة اردیبهشت» نام دارد که در سال 1328 سروده شده است؛ او در این اثر گفته است که سن من هنوز از 20 تجاوز نکرده است و چنین طبع غرّایی دارم! او با توانایی خویش، بنای قصیده را به قصری افسانهای تبدیل کرده است. اخوان با قلم خود، تخت پادشاهی شعرش را فراتر از دیگر شُعرا نهاده است؛ قلمی که به علت ارزش والای آفرینندگی، سر به ستارگان فلکی میساید و میتواند با هنر شاعری «منوچهری دامغانی» (نامعلوم-432) دست و پنجه نرم کند.
سالم فزون ز بیست نه و طبعم اینچنین
قصر قصیده صرح ممرّد کند همی
اورنگ شعر بر زبر شعریان نهد
کلکم که پایگاه سر فرقد کند همی
یارد «امید» نیز چنین دست و پنجه نرم
با احمد بن قوص احمد کند همی
(همان: 137)
اخوان در قطعهای به نام «در مرثیة دخترم تنسگل» علاوه بر بیان اندوه خویش در از دست دادن فرزند، هنر شاعری خود را نیز مورد ستایش قرار میدهد. خودشیفتگی هنگام مرثیهسرایی، جالب توجه است.
میوة عمر آدمی بی شک
هست فرزندِ آدمی به یقین
خود گرفتار این کهن گنداب
کرده با شعر، عالَمی مُشکین
خود زبون بر زمین، به بندِ بلا
شعر در آسمانِ علّیین
(همان: 204)
در دفتر «دوزخ اما سرد»، در سنین میانسالی (1351)، شعر خود را به اعتبار سُکرآوری و قداست، «می ناب مغان»، «قرآن» و «اوستا» لقب داده است. او اشعار قدیم خویش را به اعتبار گرمی و شیوایی سخن، «آتش پارینه» خوانده است (ر. ک: اخوان، 1390: 331).
در اشعار «کوچهباغی»، «نخل نور و نخل ناز»، «خیالات شاعری»، «شکوی الغریب فی الوطن» از دفتر «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» به انحای گوناگون هنر خویش را ستوده است. در بیت آخر قصیدة «نخل نور و نخل ناز» (1352) (45 سالگی) به شعر خویش صفات شیرین و متین میدهد و آن را سزاوار آویختن بر تارک آفاق میداند:
سزد کآویزة آفاق گردد
«امید»! این شعر شیرین و متینا
(همان: 129)
در شعر «خیالات شاعری» ادعا دارد که هنر هیچ زن و مرد شاعری به پای وی نمیرسد:
خوش آنکه در همه آفاقِ شعر، کهنه و نو
نمیرسید به گردم، نه زن نه مردش نیز
(همان: 253)
3-3-3-1. جدال با دیگر شاعران
فرد خودشیفته به دلیل کمبود عزت نفس، مقابل انتقادات، بسیار آسیبپذیر است و احساس حقارت میکند؛ به همین دلیل به قویترین حالت ممکن به دفاع از خویش برمیخیزد (ر. ک: انجمن روانپزشکی آمریکا، 2000: 1046). اخوان در شعر «خوان هشتم و آدمک» از دفتر «در حیاط کوچک پاییز در زندان» (1348) شعر خویش را عیار تشخیص مرد و نامرد میداند. بیان وی حالت تدافعی نسبت به دیگر شاعران دارد؛ او دیگر هنرمندانِ ناآگاه و بیدرد را با «ک» تصغیر، «فلانک» خطاب میکند (ر. ک: اخوان، 1390: 268-269).
م. امید در اشعار «چکی در جواب موچکی» (1360)، «جواب ندای آسمانی از زمین»، «مکن دعوی»، «تلک شقشقه هدرت» و «نقد منظومیست این» از دفتر «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» به خوارداشت مقام دیگر شعرا در مقابل تجلیل از پایگاه هنری خویش پرداخته است. او در شعر «جواب ندای آسمانی از زمین»، طبع شاعری «حاج میرزا یحیی دولتآبادی» را نکوهش میکند. او برای توصیف طبع ناتوان وی، اصطلاح «کمیت لنگیدن» را به کار میبرد که به معنای از عهدة کاری برنیامدن است؛ علاوه بر این، شاعر در مصرعی میگوید کمیت طبع تو، جفتکپرانی میکند! (ر. ک: اخوان، 1389: 238). در قطعة «نقد منظومیست این»، «سروش اصفهانی» (1228-1285) را به باد انتقاد میگیرد؛ جالبتر اینکه اخوان و سروش در عصر یکدیگر نمیزیستند. شاعر به دلیل نام «سروش» که به معنای فرشته است، او را با «ک» تصغیر، «جبریلک» خطاب کرده و وی را فریبکاری معرفی کرده که با مدح شاهان به ثروت و القاب پرطمطراق شعری دست یافته است (ر. ک: همان: 182-185).
او در شعر «چکی در جواب موچکی» ذات و بنمایة وجودی خویش را پاک و پرفروغ دانسته و در مقابل، دشمنان خویش را «اشباحِ دون» میداند. اخوان آنها را به «طفلِ پستانک مک» همانند میسازد. او، ادعا دارد که شعر از دوران طفولیت با روح و ذات وی آمیخته شده است و در تشبیهی، میگوید دایهام به جای شیر، شعر به من نوشانده است!
اخوان، شعر خویش را مانند روحِ باده، سُکرآور میداند و خاصیت آن را به «خونِ خدا» تشبیه میکند؛ او میگوید: «منظورم از خونِ خدا آن سیّالة شکوهمند و جمیلِ والایی است که در همة آنات و مخلوقاتِ هستی و کائنات، آب، گیاه، آسمان، زمین، اختران، نظام آفرینش، انسانها و همه و همه چیز جاری است و از یک انسانِ ساده و میرنده عیسی بن مریم و... میآفریند» (اخوان، 1389: 78). او وقتی با پرندة خیال خویش بر فراز آسمانِ شعر اوج میگیرد در ضعیفترین حالت ذوقی و هنری خود از بالاترین نقطة فلک نیز مقامی والاتر دارد!
من که دایم با فروغِ ذاتِ خود همسایهام
این دغل اشباحِ دون، پشمند پیشِ رایهام
طفلِ پستانک مکند این خودفریبان، لیک من
شعر نوشانند جای شیر، دای و دایهام
شعر میگویم چو روحِ باده چون خونِ خدا
با خیال خود چو گیرم اوج در پروازِ شعر
برتر از بامِ برین باشد، فروتر پایهام
(همان: 77-78)
اخوان به منظور گردنفرازی، یکی از اشعار خود را «تلک شقشقه هدرت» نام نهاده است که خطبة شقشقیة امام علی (ع) را به یاد ما میآورد. در این شعر، خود را به لحاظ پاکی و مورد ستم زمانه واقع شدن از سوی دشمنان به حضرت یوسف (ع) تشبیه میکند. در خلال این اثر، رقبای هنری را به باد انتقاد میگیرد و میگوید که آنها محتوا و جان کلام را در نظر نمیگیرند. وی در بیتی میگوید همانگونه که چوبة گز، بوی عود ندارد، اما از آن کمانهای خوبی ساخته میشود، استعداد همة افراد نیز مانند هم نیست؛ با این تمثیل، قصد دارد بگوید که تنها من استعداد شعرسرایی دارم و رقبا برای این کار خلق نشدهاند. در بیتهای بعد، نوای شاعرانهی خود را چون کلام حضرت موسی (ع)، دلنشین میداند و در مقابل، آوای رقیبان را چون صدای سامری متصور میشود که برای فریب دادن عوام در گوساله میدمید و صدایی را از آن تولید میکرد (ر.ک: دهخدا: ذیل سامری)؛ او به اعتبار مشابه بودن نام خویش با حضرت مهدی (عج)، خود را «مهدیِ» این زمان در مقابل «دجالان» (دشمنان و رقیبان) خطاب مینماید!
... تا مصرِ بلا چون روی ای یوسفِ تنها
همراه مبر هیچ یک از این اخوان را
از چوبة «گز» رایحهی «عود» نخیزد
لیکن بنگر تا چه ازو خاست کمان را
تا میشنوی زمزمة موسی عمران
پس ارج منه دمدمة سامریان را
چون دعوت دجّال پذیرد به زمانه
آنکو شنود دعوی «مهدی» زمان را؟
(اخوان، 1389: 198-199)
م. امید در کتاب «حریم سایههای سبز» که مجموعه مقالات وی در آن به چاپ رسیده است، ذیل مقالهای تحت عنوان: «گر تو شاه دخترانی من خدای شاعرانم» از الفاظ رکیک برای نقد شخصیت و آثار «حمیدی شیرازی» (1365-1293) استفاده کرده و او را مقلّد اولین و آخرین خطاب کرده است. او آثار وی را چون پیر دختر لگوری و بوگندو دانسته است. (ر. ک: اخوان، 1373: 17) با توجه به اینکه فرم بیان و محتوای برخی آثار کلاسیک اخوان مانند «خطبة اردیبهشت» و «عصیان» از دفتر ارغنون نیز از تقلید شاعرانی چون منوچهری و خاقانی مبرا نبوده است، چنین اظهارنظری جالب به نظر میرسد. اخوان در مقدمة دفتر«زندگی میگوید، اما باز باید زیست»، منتقدان خود را افرادی وقیح دانسته است که از او ادبیات آموختهاند و اکنون دانش خود را به رخ وی میکشند (ر.ک: اخوان، 1390: 146).
3-3-4. خودشیفتگی فرهنگی و آیینی
اغلب افراد خودشیفته، عمر خود را در نوعی دلتنگی و نوستالژی سپری میکنند؛ بیزاری از مظاهر دنیای متجدد و حسرت خوردن بر ارزشهای برباد رفته از ویژگیهای روح باستانگرای این افراد است (ر.ک: لچکار، 1396: 38). بخش قابل توجهی از اشعار م.امید، زمینة باستان گرایی و اساطیری دارد؛ گویی او مدام در حسرت پس گرفتن سعادت پیشین جامعة خویش است. اخوان همانند رندان گردنفرازِ تاریخ، پشت به دنیای امروز به آرمانشهر زرتشت و مزدک روی آورد. میدانیم که اسطوره، محصول کهنالگو و کهن الگو فرم بیرونیِ ناخودآگاه بشر است. اسطوره، نماد را خلق میکند (ر. ک: داودیمقدم و جهانگیری، 1396: 853). بنابراین، انسانی که به شکل افراطی به پیشینة فرهنگی خود اهمیت میدهد ناخودآگاه از اسطورههای ملی نظیر رستم، سهراب، کاوه و... استفاده میکند و حضور آنان را در قالب انسانهای دیگر و حتی خود، جستوجو میکند.
در روانشناسیِ خودشیفتگی، بحثی تحت عنوان «خودشیفتگی میانفرهنگی» مطرح شده است؛ این تیپ شخصیتی «به مقدار خاصی از غرور ملیگرایی وابسته است و بهطور خستگیناپذیری، سنتها را حفظ میکند. او حاضر به وفق دادن خود با محیط نیست و هر کاری انجام میدهد تا هویت خاص خود را حفظ کند» (لچکار، 1396: 282).
سخن گفتن اخوان از اساطیر به نوعی گریز و انزوای باستانی از حقایق تلخ زمان خویش است؛ این حالات، میتواند با تیپ خودشیفتة «رابطهگریز» که کوهات[13] معرفی کرد، مرتبط باشد (ر.ک: کوهات، 1397: 44).
اشعار «مرداب» از دفتر «زمستان»؛ «کاوه یا اسکندر»، «آخرشاهنامه» «برف» و «میراث» از دفتر «آخر شاهنامه»؛ «قصه شهر سنگستان»، «کتیبه»، «مرد و مرکب»، «آنگاه پس از تندر» و «آواز چگور» از دفتر «از این اوستا»؛ «خوانهشتم و آدمک» از دفتر «در حیاط کوچک پاییز در زندان» و «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» حاوی مضامین اسطورهای و ملی هستند و حکایت از تشنگی م. امید برای دستیابی به «خودشیءهای آرمانی» خویش دارند. در اشعار «شمعدان» و «اگر غم را» آتشپرستی، رسم زرتشتیان را ستوده است (ر. ک: همان: 321 و 328).
اخوان گاه تشنة یکی شدن و ادغام با شخصیتهای آرمانی خویش مانند «ماخ» (روای شاهنامه)، «رستم»، «بهرام ورجاورد»، «سوشیانت» (موعود زرتشتی)، «کاوه» و... است. در مؤخرة دفتر شعر «از این اوستا»، خود را «سوم برادران سوشیانت» (از موعودان زرتشتی) نامیده است (ر. ک: اخوانثالث، 1360: 110). با تعمق در «قصه شهر سنگستان»، میتوان دریافت که شهریار آن شهر، خود اخوان است؛ او خود را با شخصیت اساطیری و آرمانی «بهرام ورجاوند»، یکی از ایزدان و منجیان زردشتی ادغام کرده است (ر. ک: همان: 14-17).
م. امید در قصیدهای از دفتر«در حیاط کوچک پاییز...»، کیشِ اصیل ایرانی (زردشتی و مزدکی) را ستوده است و به جای الله از «اهورا» (اهورامزدا) ایزد زردشتیان نام برده و شریعت اسلام را زیرسؤال برده است. او میان آیین مزدکی و زردشتی، راهی میانه را به نام «مَزدُشتی» برگزیده است.
خدای سادهلوحان را نماز و روزه بفریبد
ولیکن من برای خود، خدای دیگری دارم
بهین آزادگر مَزدُشت، میوة مزدک و زردشت
که عالم را ز پیغامش رهای دیگری دارم
ریا و رشوه نفریبد اهورای مرا، آری
خدای زیرک بی اعتنایِ دیگری دارم
(اخوان، 1390: 22)
اخوان در چکامة «خوان هشتم و آدمک»، «خودشیء آرمانی» خویش را در چهرة «ماخ» راوی شاهنامه دیده است و به دلیل تشنگی ادغام با شخصیت وی از هفتخوان رستم فراتر رفته و خود را روایتگر خوان هشتم دانسته است. او نام خویش را «ماث» هموزن با ماخ انتخاب کرده است:
خوان هشتم را ماث
راوی توسی روایت میکند اینک!
(همان: 267)
در قصیدهای از دفتر «ترا ای کهن بوم و بر...»، پیروان دیگر ادیان را راهزنان اهریمنی میداند که با وجود اهوراییِ وی در نزاع هستند. او در بخشی از شعر «ترا ای کهن بوم و بر... » ضمن نام بردن از نمادهای ایران باستان، میگوید که زرتشت را از هر پیامبر دیگری بیشتر دوست دارد (ر.ک،اخوان، 1389: 158). م. امید در شعر «جواب گفتن قصیدة صدیق» طی اهانتی بیپروا، اعراب را مورد نکوهش قرار داده است (ر.ک: همان: 116-117).
3-3-5. خودشیفتگی در سایة افکار قلندری
در اشعار شاعران کلاسیک و نو، رگههایی از عصیان مقابل مقدسات و افکار قلندری قابل مشاهده است که میتوان تا حدی آن را به گوشهای از فعالیتهای ذهنیِ خودمرکزبینی (لذت متمرکز بر خود) و صراحت بیان افراد نارسیسیست مرتبط دانست (ر.ک: فروید، 1382: 4). واژة «قلندر» به مفهوم انسانی که با رفتار و گفتار خویش به مقابله با ریا میپردازد، معمول شده است (ر.ک: دهخدا: ذیل قلندر). گاهی هنرمند به هر علت، تصمیم دارد با هر چهارچوب دینی، شرعی و عرفی، مقابله کند. یکی از علل تابوشکنی و تقدسزدایی، انگیزههای اجتماعی و سیاسی است. «تحولات فرهنگی و هنری جامعة ایرانی در طول تاریخ به ویژه در عصر اسلامی، محرکی است در جهت آرزوی جامعه برای شکستن تابوها. مبارزان سیاسی با شکستن تابوها مورد تشویق توده های مردم واقع شدند» (شفیعیکدکنی، 1387: 50 و 51). بنابراین، افکار قلندری علاوه بر وجه درونی، صورت اعتراضی نیز دارد؛ حتی میتوان گفت برخی هنرمندان به دلیل مورد تأیید واقع شدن به سرایش این اشعار روی آوردهاند. پدر اخوان فردی مذهبی با چهارچوبهای فکری خاص بود که دیدگاه منفی وی نسبت به موسیقی، موجب عدم شکوفایی استعداد و علایق م. امید در این حوزه شد (ر. ک: محمدیآملی، 1389: 25 و 27). او در برخی اشعار خود با ساز و کاری دفاعی، هنگام مواجهه با دشواریها، خشمگینانه مقابل ایزد یکتا و مقدسات دین اسلام، گردنفرازی کرده و عصیان را به حد اعلای خود رسانده است. از دید روانشناسان، «خشم شدید افراد خودشیفته بر ضد چیزهای محبوبی که از دست دادهاند، مانع احیای تجربههای شادمانه است و در عین حال، توهمات همه توانی را رشد میدهند» (رشیدیان، 1385: 222).
م. امید در شعر «کولیِ پیر چه گفت» از دفتر «ارغنون»، خداوند را «سفله» خطاب کرده است:
دیگر مگوی خدای کریمست و مهربان
کاین سفله هرچه داد بمن، بازپس گرفت!
(اخوان، 1379: 155)
او در شعر«گزارش» پروردگار را خطاب قرار میدهد و میگوید دیگر کسی بندگی نمیکند و عدهای هم که تو را پرستش میکنند، فریبندگانند! او به نظریة «مرگ خدا» که «نیچه» آن را مطرح کرد، اشاره میکند و از این طریق در ذهن خود، او را مورد عتاب قرار میدهد (ر.ک: علویتبار و امامی، 1393: 2-3). اخوان خدا را «پیرِ پریشان» لقب داده است.
کسی دیگر اینجا ترا بنده نیست
درین کهنه محراب تاریک، بس
فریبنده هست و پرستنده نیست
تو گر مردهای جانشین تو کیست؟
وگر زندهای کاین پسندیده نیست
مگر مهر و توفان و آب، ایخدای!
دگر نیست در پنجهی پیر تو؟
آی پیر پریشان! بس است...
(اخوان، 1379: 101-103).
اخوان در شعر «پولاد سرسخت» از دفتر«ارغنون» دیدگاه منفی خویش را نسبت به سیرت شیخ ریاکار با شجاعت تمام بیان میکند؛ خود را صاحب نظر در فتوا میداند، اما این فتوا، دینی نیست؛ اخلاقی و اجتماعی است. او شیخ را درگیر ظن و گمان میداند (ر. ک: همان: 38).
در شعر «بعد از این» از دفتر «ارغنون» باده نوشی را ستوده است (ر. ک: همان: 46-47). در اشعار «اعتراف» و «در آرزوی تو»، خود را بیاعتقاد به معاد معرفی میکند و در تشبیهی خود را به لحاظ آزادی از هر قید و بند، «مرغک صحرائی» میداند (همان: 64).
م. امید در شعر«سرود پناهنده» از دفتر «زمستان»، داستان یک روحانی را روایت میکند که پشت پا به لباس و آیین روحانیت زده و اکنون راضی و شاد در پی میکده است. شعر «خفته» و «سه شب» نیز حاوی مضامین قلندری است (ر. ک: اخوان، 1370: 127-128).
در دفتر «آخر شاهنامه» شعر «پیامی از آن سوی پایان»، خبرهای پیامبران را دروغ دانسته است و در مهرورزی به بندگان، میان خدا و شیطان تفاوتی قائل نشده است. او خودخواهیِ مؤمنان ریاکار را مورد نکوهش قرار داده است.
همه خبرها دروغ بود
و همه آیاتی که از پیامبران بی شمار شنیده بودم
تنها، تنهاییِ بزرگِ ما
که نه خدا گرفت آن را، نه شیطان
(اخوان، 1378: 87)
شعر «منزلی در دوردست» از دفتر «از این اوستا» حاوی شکواییه مقابل پرودرگار است (ر. ک: اخوان، 1360: 7).
در شعر «دستهای خان میر» از دفتر «در حیاط کوچک پاییز» برای یافتن پاسخ معماهای ذهنی خویش، تفاوتی را میان پناه بردن به درگاه خدا و ابلیس، قائل نشده است (ر. ک: اخوان، 1390: 39). در «غزل 8» بیان میکند که تصمیم دارد پس از آزادی از حبس، اول قدم، راه میخانه را پوید (ر. ک: همان: 54). در شعر «غم مخور جانم»، آخوندی به نام «میر فخرا» را با لحنی خاص مورد انتقاد قرار میدهد (ر. ک: همان: 213-215).
در شعر «صدا یا خدا» از دفتر «زندگی میگوید...»، در ادامة پرسشی فلسفی که در نهایت چه کسی در جهان باق میماند، تردید خویش را نسبت به جاویدان بودن پروردگار بیان کرده است (ر. ک: همان: 123). در شعر «ماجرا کوتاه»، حال و هوای مستی را ستایش کرده است. از دید وی، مستی علت و بهانة «بودن» آدمی است (ر. ک: همان: 135-134). در اثر «دلی غمناک» که در حبس سروده است، حین بیان ناامیدیهای خویش از بیایمانی خود و بیهوده دانستن پرهیزگاری سخن میگوید. او در وقایع و گناهان پیش آمده برای بشر، شیطان را بیتقصیر دانسته است (ر.ک: همان: 57).
اوج گردنفرازی اخوان در شعر «بیامرز، پروردگارا» (1360) از دفتر «ترا ای کهن بوم و بر... »، مشاهده میشود؛ او خدا را بی اعتنا به جهان فرض کرده و میگوید این شعر از صد حمد و ستایش برتر است. اخوان قلندرمآبانه بیان میدارد که بهشت خدا را نمیخواهد. در بیتی ادعای همبالایی با پروردگار و حتی برتری بر وی را دارد؛ به او میگوید که جایت را به من بده تا ببینی جهانت را از بهشتت زیباتر خواهم کرد!
خدا زندهست، لیکش اعتنایی
نباشد در جهان زین گونهها به
چنین شعری ز صد توحید و تحمید
به حقّ حضرتت، عزّ علا به
نه من از دوزخت ترسم که گویم
بد و بیراه چون هست از وَرا به
نه میخواهم بهشتت را که خوانم
ز بزمِ بادهی اهل صفا به
به من بسپار جایت را و بنگر
جهان را از بهشتت بارها به
(اخوان، 1389: 164-167)
در شعر «زندیق» با بیانی بیپرده، کسانی را که به نام دیانت، جنایت مرتکب میشوند، سخت مورد انتقاد قرار داده است. (ر. ک: همان: 314) شعر «شهیدان زندهاند» به نوعی شکوه مقابل پروردگار است؛ شاعر با بیانی محاورهآمیز، خدا را مورد خطاب قرار میدهد و مقام وی را با خود در یک راستا تصور میکند (ر.ک: همان: 44).
در شعر «اوصاف»، خود را طغیانکننده علیه هر دینِ دروغ معرفی مینماید.
لاتم و رندم و زندیقم و آزاده قلندر
یاغی و طاغیِ هر ظالم و هر دینِ دروغم
(همان: 261)
اشعار «حیرت»، «ای شیراز»، «تو خدایا» و «به سیم» نیز در این دفتر شعری حاوی مضامین قلندرانه هستند.
بحث و نتیجهگیری
خودشیفتگی در اشعار م.امید، مضمونی کلی و مقلدانه نیست، بلکه یکی از اصلیترین شاخصهای سبکشناختی شعر وی است. نارسیسیسم، حجم بالایی از آثار او را از دوران نوجوانی تا سالخوردگی دربرگرفته است؛ دلیل اصلی این مسأله را باید در زندگی مشقتبار و پرتلاطم او جستوجو کرد. اخوان به دلیل عدم دریافت تصویر آرمانی از خود، والدین و جامعه با سازوکار دفاعی و تلاشی خودشیفتهوار همواره به طُرُق بهنجار و نابهنجار در پی آرمانگرایی بوده است. در بسیاری از آثار نارسیسیستی اخوان، متوجه ازخودبیگانگی و خودفریبی وی میشویم. او تشنهی تأیید، دستیابی به جامعهای اسطورهای (تشنۀ آرمان)، یکی شدن با شخصیتهای آرمانی خویش (تشنۀ ادغام) و دوری گزیدن از مظاهر دنیای متجدد (رابطهگریز) بود. عدم دستیابی وی به علایق هنری به دلیل اعتقادات مذهبی خانواده، زمینهای برای روی آوردن او به مظاهر آیینی ایران باستان، افکار قلندری و خودشیفتگی فرهنگی مقابل دین مبین اسلام شد.
این پژوهش براساس نوع و شدتِ واکنش شاعر به جهان پیرامون، خودشیفتگی را در چند سطح فردی (خودستایی، گردنفرازی و عدم اظهار عجز)، اجتماعی (در برابر مردم عادی، دیگر شاعران و ملل دیگر) و ماورایی (افکار قلندری) مورد بررسی قرار داد. خودشیفتگی در سایۀ افکار قلندری که از شدیدترین انواع نارسیسیسم است، بالاترین حجم از مضامین خودشیفتهوار اشعار اخوان را در بر گرفته است.
نمودار (1) درخصوص میزان بازتاب ابعاد نارسیسیسم در آثار اخوان ترسیم شده است. تعداد 88 نمونۀ بارز و درخشان خودشیفتگی در اشعار اخوان رؤیت شد. برخی نمونههای خاص از مضامین غم، بدبینی، ناامیدی و وحشتزدگی که محصول خودشیفتگی است با بسامد بسیار بالایی در آثار اخوان وجود دارد که در این پژوهش به دلیل کمبود فضا به آن اشارهای نشد و در تحلیل آماری مورد بررسی قرار نگرفت.
نمودار 1. میزان بسامد ابعاد خودشیفتگی در اشعار اخوان ثالث
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. Narcissism
[2]. Narciss
[3]. Jung, C. G.
[4]. Kohut, H.
[5]. Ovid
[6]. Ellis, H.
[7]. Nacke, P.
[8]. Freud, S.
- 1. object needs
[10]. Sublimation
[11]. Lachkar, J.
- Sant clair, M.
- Kohut, H.