حضور حیوانات در ادب عامه و متون ادبیِ حکمی- تعلیمی، روایی و عرفانی در طول تاریخ تحقیقات ادبی و متنشناختی مجال عمدهای برای پرداختن بدانها فراهم کرده است. این پژوهشها معمولاً با رویکردهای اسطورهای، ژانری و نمادشناسانه به حیوانات پرداختهاند. در این میان، پرندگان به سبب حضور در برخی متون عرفانی همچون رسالهالطیرها، جایگاهی خاص در تفاسیر تمثیلی- عرفانی داشتهاند و به برخی از ایشان، همانند طوطی نیز نگاه ویژهای شده است.
در این مقاله قصد داریم با وارد شدن به حوزهای دیگر که در اینجا آن را جانورشناسی کهن مینامیم در شناخت این پرنده که در ادب فارسی مورد توجه بسیار بوده، دقیق شویم و به مدد این دقت بر برخی ظرائف متون منظوم فارسی پرتو افکنیم. چنین تلاشی دربارۀ حیوانات تاکنون نه به صورت منسجم و هدفمند، بلکه به صورت پراکنده و موردی در فعالیت شارحان متون ادبی صورت گرفته است. برخی از این دانستهها نیز به سبب تکرار چندان آشنا شدهاند که گویی فارغ از توضیح و روشن ساختن سرمنشأهایشان بودهاند. ما در این بازخوانی، متون ادبی متنوعی را مدنظر داشتهایم، با این همه نگاه ما به حوزههای موضوعی آنها نبوده است. ما حتی در بررسی متون عرفانی نیز بر آن بخشهایی متمرکز شدهایم که با زیست و طبیعت طوطی ارتباطی داشتهاند و نه وجوه نمادین یا تمثیلی آن؛ این بخشها یا دقایقی از متون را بر ما آشکار ساختهاند و یا کمک کردهاند بعضی آگاهیهای طبیعی دربارۀ طوطی را به کمک شواهد ادبی مستند کنیم.
همچنین در برخی مواضع در حل مشکلات شعری و فهم تصویرسازیهای پیچیدۀ شاعران، یاریگر خوانندۀ متن هستند. طوطی از این منظر نیز از پرندگان مهم شعر فارسی است که برخی از خصوصیات زیستی و طبیعیاش در کنار شرایط نگهداری و تعلیم آن دستمایۀ ساخت تصویرهای متنوع و شکلگیری تداعیهای بلاغی شده است. از خاطر دور نداریم که این طوطی آشنا، بومی ایران نیست و به صورت طبیعی، جز در نواحی بسیار شرقی ایرانِ بزرگِ سدههای پیشین نمیزیسته است. با این همه شاعران برخاسته از نواحی گوناگون با توصیف دقیق و باریکبینانۀ این پرنده، آن را به شعر خود وارد ساختهاند. در واقع دو پرسش اصلی ما این است که تدقیق در زیست و طبیعت طوطی چگونه پژوهشگر شعر کهن را در شناخت دقیقتر و جزئیتر تصویرسازیها و تداعیهای بلاغیِ با محوریت طوطی یاری میکند؟ و دیگر اینکه آیا میتوان در توجه به طبیعت طوطی در تصویرسازیهای بلاغی، الگو یا رویهای را تشخیص داد؟
در اینجا لازم است منظور خود را از تصویرسازیها و تداعیهای بلاغی روشن کنیم. وقتی از تداعی بلاغی سخن میگوییم در واقع به بحثهای مرتبط با روابط «متداعی»[1] دربارة عناصر زبان نظر داریم که نخستین بار سوسور[2] (1378: ۱۸۲-۱۸۰) آن را در زمینة زبانشناسی طرح کرد و بعدها به عنوان پایهای برای سخن گفتن از مفهوم استعاره در مطالعات ادبی به کار گرفته شد. در مباحث زبانشناختی این رابطه، به رابطة موجود میان واحدهای زبانیای اطلاق میشود که به جای یکدیگر به کار میروند. در آثار نظریهپردازانی چون یاکوبسن[3] که از زبانشناسی برای مطالعة ادبیات بهره میگرفت، این رابطة متداعی یا آن طور که بعدها نامیده شد، رابطه در محور جانشینی[4] (ن. ک: صفوی، ۱۳۹۰، ج۲ : ۲۶)، مبنای «انتخاب» در زبان ادبی است که بر حسب «تشابه» صورت میپذیرد و پایة شکلگیری برخی شگردهای ادبی از جمله تشبیه و استعاره است (همان، ج ۲: 147).
چنانچه بخواهیم انتخابهایی را که در زبان ادبی صورت میپذیرد، دقیقتر وارسیم، خواهیم دید مؤلفههای دیگری ورای تشابهِ صرف در کارند و در این انتخابهای ادبی نقش دارند. این مؤلفههای دیگر معمولاً از خارج از زبان به زبان وارد میشوند، نسبی هستند و ممکن است از جامعهای به جامعة دیگر متفاوت باشند.
صفوی (همان، ج 2: 151) از این مؤلفهها با عنوان «نظام شناختی» یاد میکند و آن را با ذکر مثالی این گونه توضیح میدهد: «برای نظامی مانند نظام رنگها دو لایه قابل تصور است: لایهای که در نظام زبان قابل بحث مینماید و سیاه از آن جهت سیاه است که نه سفید، نه سبز، نه آبی نه قرمز و نه غیره است و لایهای که در نظام شناختی ورای نظام زبان برای رنگها قابل تصور است و سیاه در آن از مؤلفههایی چون غم و سوگواری و... برخوردار میگردد». در انتخابهایی که در زبان ادبی صورت میگیرند، علاوه بر زبان، این نظام شناختی نیز اهمیت مییابد. اکنون با این توضیح میتوان به موضوع اصلی این نوشتار بازگشت: طوطی در ادب فارسی منشأ تصویرسازیها و تداعیهای بلاغی متعددی است. برای یافتن وجوه «تشابه» در بازتابهای بلاغی مرتبط با طوطی، نخست باید مشاهدة دقیقی از این پرنده داشت و سپس باید نظام شناختی پیرامون آن را در روزگاران پیشین دریافت. پیداست که ما دربارة طوطی آگاهیهای عمومی چندی داریم و شاید در نگاه نخست، سخن گفتن از نظام شناختی پیرامون آن بدیهی به نظر رسد. اما هدف ما تدقیق در باریکاندیشیهای شعری و نشان دادن ظرافت و دقت شاعرانی است که با مشاهدة دقیق پرنده، تصاویری غنی خلق کردهاند. ما با تمرکز بر این وجه دوم، یعنی شناخت تاریخمند طوطی که برای پژوهندة امروزی تا حد زیادی از گزارههای جانورشناختی قابل استنباط است، این نوشتار را سامان میدهیم.
- پیشینۀ پژوهش
چنان که در مقدمه اشاره کردیم با توجه به نقشآفرینی حیوانات در دستة مهمی از متون ادب روایی، تعلیمی و عرفانی، پژوهشهای بسیاری دربارة موضوعات مرتبط با حیوانات در این متنها صورت گرفته است. به عنوان یکی از نمونههای شاخص در این پیشینة غنی و فربه، میتوان به یکی از فصول کتاب «رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی» پورنامداریان (1364) اشاره کرد که به واسطة پرداختن به رسالهالطیرها دربارة رمز «پرنده» به عنوان یکی از رموز تعالی روح آدمی به صورت کلی سخن گفته است.
پژوهش دیگری با تمرکز بر حیوانات، کتاب «بررسی حکایتهای حیوانات در ادب فارسی تا قرن دهم» نوشتة تقوی (1376) است که در آن حکایتهای منقول از زبان حیوانات به عنوان یک نوع ادبی با در نظر داشتن ارتباط آنها با ادبیات تعلیمی از لحاظ مضمونی تقسیمبندی شده و مورد بررسی قرار گرفتهاند.
گذشته از چنین پژوهشهایی که در زمینههای تمثیلی یا ژانری به طور کلی به حیوانات یا پرندگان پرداختهاند، پژوهشهایی نیز هستند که به طور ویژه بر طوطینامهها تمرکز کردهاند؛ یعنی متنهایی که طوطی در آنها شخصیتی محوری است، اما این پژوهشها به تناسب ماهیت متن، اغلب در حوزة بررسیهای ساختاری و داستانی، روایتشناختی یا ارتباط با ادب عامه تعریف شدهاند. برای نمونه میتوان به دو مقالة «بحثی در ادبیات عامیانه: تحلیلی گذرا بر طوطینامهها» از انزابینژاد (1354) و «بررسی روایتشناسانة طوطینامه» از حاجیآقابابایی (1396) اشاره کرد. همچنین مهری در مقالة «نقش طوطی در داستانپردازی هندی و مضمونسازیهای عرفانی در متون ادب فارسی» (1399) کوشیده است در یک بررسی مقایسهای نشان دهد میتوان ریشة برخی از مضمونسازیهای عرفانی و روایی با محوریت طوطی را با وجهة مقدس طوطی در سرزمین هند مرتبط دانست.
چنانکه ملاحظه میشود، در این پژوهشها متنهای مورد بررسی از حوزة ادب روایی و عرفانی هستند و هنگام بررسی طوطی، بیش از هر چیز بر ویژگیهای نمادین و تمثیلی آن تمرکز شده است. در آثار مرتبط با حیوانات در ادبیات فارسی، جای خالی پژوهشهای مستقلی که ارتباط تصاویر ادبی حیوانات را با تصویر طبیعی و زیستی آنها روشن سازند، خالی است. نوشتار حاضر، از این منظر که نقش ادبی طوطی را با در نظر داشتن ویژگیهای طبیعی آن بررسی میکند، پژوهشی تازه به شمار میرود. این عرصة تازه ایجاب میکرده است ما در کنار متون روایی و عرفانی، به ویژه بر دواوین شعرا تمرکز کنیم تا ریشههای تصاویر و تداعیهای بلاغی با محوریت طوطی را روشن سازیم. به این ترتیب، این پژوهش از جهت متونِ مورد بررسی نیز حوزهای تازه را میکاود.
- روش
روش ما در این پژوهش، شاهدمحور و تحلیلی است. ابتدا با به دست دادن برخی شواهد جانورشناختی و تاریخی، دانستههایی را دربارة گونههای مختلف طوطی و توصیفاتی از ظاهر این پرنده پیش مینهیم. سپس با طبقهبندی و تحلیل شواهدی که از متون منظوم به دست آوردهایم، بازتاب این آگاهیهای زیستی و طبیعی را در شکلگیری تداعیهای بلاغی نشان میدهیم. دربارة شواهد این نوشتار باید بیفزاییم که اشاره به طوطی در متون منظوم ادب فارسی بسیار بوده است؛ ما با توجه به محدودیتهای قالب مقاله، نخست این اشارات را بر حسب مضمون دستهبندی کردهایم و سپس در هر دسته، روشنترین و گویاترین شاهدها را برگزیده و ارائه دادهایم.
- طوطی و ویژگیهای طبیعی آن در ادب فارسی
در متون جانورشناختی و تاریخی اغلب زیستگاه طوطی را سرزمین هندوستان دانستهاند و گاه حتی از اختصاص آن به هند سخن گفتهاند (جاحظ، 1384ق، ج 7: 170 و طوسی، 1382: 529)، اما گاه نیز به درستی به سرزمینهای دیگری که طوطی در آنجا یافت میشده، اشاره کردهاند. مثلاً بر پایۀ برخی گزارشها میدانیم در سدههای میانی، مصر یکی از بازارهای طوطیانی بوده است که از حبشه تجارت میشدند (ن. ک: قرهچانلو، 1380، ج 2: 160). با این همه، طوطیان هند آنچنان شهرتی داشتهاند که در سدههای نخست میلادی، یکی از اقلام تجاری که از هندوستان به روم فرستاده میشد، طوطی بود (ن. ک: تاپار[5]، 1386، ج 1: 155). همپای این اطلاع، در متون ادبی نیز طوطی و هند با یکدیگر باهمآییهای بسیاری دارند که تنها به متون روایی و داستانی منحصر نیست، بلکه میتوان نمونههایی از آن را در غزل فارسی نیز نشان داد. این باهمآیی البته در مواردی دربردارندة اطلاع دیگری نیز هست: میلی همیشگی برای بازگشت به این سرزمین:
مرا به زلف تو رایست از آنک طوطی را
|
|
گمان مبر که به هندوستان نباشد رای
|
(خواجوی کرمانی، بیتا: 340)
مرغ دل آشیانه بزلف تو میکند
|
|
چون طوطیی که میل بهندوستان کند
|
(امیرخسروی دهلوی، 1343: 280)
ویژگی دیگر طوطی که در ادب فارسی بسیار مورد اشاره قرار گرفته، سخنگویی اوست. جاحظ (1384ق، ج 3: 462) در بخشی از «الحیوان» که در آن در باب نطق در حیوانات سخن گفته، دربارة اسباب این توانایی در پرندگان و از جمله طوطی همچنین برخی اجناس سخنگوی دیگر از جمله نوعی غراب اطلاعاتی به دست داده است (همان، ج 5: ۲۹۰، ۲۸۸). این برخورداری از قوة نطق در طوطی در ادب فارسی چند سویة متفاوت داشته است که میتوان برای هر یک شواهد بسیاری برشمرد: سویهای که بین طوطی و عقل (که با نطق نسبتی دارد) ملازمتی برقرار میکند، سویهای که به سبب تکرار بیتمییز گفتهها طوطی را تقلیدکار و بیهودهگو میداند و سویهای که طوطی را به غمازی و سخنچینی موصوف میسازد.
از جملأ دیگر ویژگیهای زیستی طوطی که در ادب فارسی نمود فراوانی یافته، تمایل پرنده به خوراکهای شیرین از جمله شکر بوده است. بر پایة برخی شواهد ادبی میدانیم که از این ویژگی برای فریب دادن و به دام انداختن پرنده نیز برای به حرف آوردن او بهره میبردهاند:
مرا نتوان به شیرینی چو طوطی صید خود کردن
|
|
که در دل از شکست آرزو تنگ شکر دارم
|
(صائب، 1375، ج 5: 2678)
ز شیرینی بزرگان ناشکیبند
|
|
به شکّر طفل و طوطی را فریبند
|
(نظامی، 1383: 286)
هم نۀ طوطی که چون قندت دهند
|
|
گوش سوی گفت شیرینت نهند
|
(مولوی، 1370، ج 3: 346)
این تمایز در خوراک موجب شده است از جنبهای دیگر، طوطی در تقابل با پرندگانی قرار گیرد که از خوراک ناپاک تغذیه میکنند:
ترا من خوهم غیر من جز ترا
|
|
که طوطی شکر زاغ سرگین خوهد
|
(سیف فرغانی، 1364: 759)
زاغان طبع را تو ز مردار روزه ده
|
|
تا طوطیان شوند و شکار شکر کنند
|
(مولوی، 1355، ج 2: 181)
هر که چون کرکس به مرداری فروآورد سر
|
|
کی تواند همچو طوطی طمع شکّر داشتن
|
(سنایی، 1354: 467)
همچنین از آنجا که میدانستهاند طوطی به صاحب خود علاقهمند میشود و چنانچه او طوطی دیگری اختیار کند، بدان حسد میبرد (ابنسینا، 1406ق، ج 7: 139) در برخی اشعار به حسد بردن یا غیرت ورزیدن طوطی اشاره شده است:
میفرستم هدهدی هر دم به پیشت وز حسد
|
میزند طوطی جانم خویشتن را بر قفس
|
(سلمان ساوجی، 1371: 448)
طوطیانند که خود را بکشند از غیرت
|
|
گر بسوی شکرش راه برد خرمگسی
|
(مولوی، 1355، ج 6: 149)
با این همه، آنچه در حوزة استعارهپردازی و تداعیهای بلاغی نظر شاعران را بسیار به خود جلب کرده، اغلب ویژگیهای ظاهری طوطی بوده است. شواهد به دست آمده از متون نشانگر آن هستند که از میان این ویژگیها، آنها که دیداری بودهاند، شبکة تداعیهای بیشتری را ساختهاند. ما در ادامه با ذکر نمونههای بیشتری این مسئله را بررسی خواهیم کرد.
- رنگ طوطی
قزوینی (1849: 407) در گزارشهای خود دربارة حیوانات، طوطیانی را با رنگهای زرد و سرخ و سفید[6] توصیف کرده، اما بیشترین نوع طوطی را سبزرنگ دانسته (همان: «زنجاری») است. این طوطی همان است که اغلب با طوق سرخرنگی که بر گردن دارد از دیگر گونههای طوطی متمایز میشود و در ادب فارسی نیز شناخته شده است:
طوطی آمد با دهان پر شکر
|
|
در لباس فستقی با طوق زر[7]
|
(عطار، 1383: 268)
در باب اینکه به احتمال بسیار گونههایی از طوطی که به رنگهایی جز رنگ سبز به دست میآمدهاند، طوطیان خاصی به شمار میرفتهاند، برخی اشارات تاریخی در دست است.
دمیری (د. 808 ق) در کتاب «حیاتالحیوان» (1424ق، ج 1: 164) با اشاره به طوطی سفیدرنگی که به معزالدولة دیلمی (حک: 334-356 ق) هدیه شده بود، آورده است که در روزگار او طوطی به رنگهای دیگر به دست نمیآمده و تنها طوطی سبزرنگ یافت میشده است (ن. ک: خواندمیر، 1380، ج 4: 697). ظاهراً گونههای کمیاب یا نادیدۀ آن روزگار که رنگی جز رنگ سبز داشتهاند برای دربارها و حتی مردم عادی جالب و دیدنی بودهاند؛ مثلاً چون برای فیروزشاه تغلق (حک: 752-790 ق) از سلاطین دهلی، طوطی سفیدرنگی با نوک و پاهای سیاه آوردند، دستور داد آن را برای «نظارۀ خلق» به نمایش گذارند (شمس سراج عفیف، 1890: 387).
خواندمیر (1380، ج 4: 697 و نیز ج 3: 479) از اهدای دو طوطی سرخرنگ و سفیدرنگ (با منقار سیاه و پایهای سرخ) یکی به دربار سلطان ایلخانی، ابوسعید (حک: 736-716ق) و دیگری به دربار سلطان حسین بایقرا (حک: 878-912ق) سخن گفته است. همچنین در «تاریخ فرشته» (هندوشاه استرآبادی، 1387، ج 1: 526) آمده است هنگامی که امیرتیمور گورکانی (حک: 771-807 ق) دهلی را ترک میگفت در فیروزآباد دو طوطی سفید به رسم تحفه بدو پیشکش کردند که از روزگار سلطان تغلق در دربارها بودند (ن. ک: حافظ ابرو، 1380، ج 2: 855).
ضبط دقیق چنین نکاتی احتمالاً از آن رو بوده است که طوطیان سرخ و سفید کمتر به هم میرسیدهاند و برای مردمان جاذبهای ویژه داشتهاند. همچنین میتوان نتیجه گرفت که طوطی سبزرنگ گونهای شناختهشدهتر بوده است؛ شاهد مدعا آنکه بسیاری از خیالپردازیهای ادبی با محوریت طوطی بیشتر همین گونه را در نظر داشتهاند. ما در ادامه، نخست با در نظر داشتن همین گونة سبزرنگ در تصویرسازیهای ادبی و تداعیهای بلاغی که بر پایة شباهت شکل گرفتهاند، نشان میدهیم رنگ سبز طوطی شاعران را به سمت کدام انتخابهای ادبی سوق داده و سپس برخی شواهد مربوط به طوطی با رنگهای دیگر را بررسی میکنیم.
4-1. رنگ سبز
4-1-1. طوطی و گیاه
گفتیم که شاعران فارسیزبان در تصویرپردازیهای ادبی خود، بیشتر طوطی سبزرنگ را در نظر داشتهاند. این سبزرنگی موجب شده است میان طوطی و گیاهان به طور عام ارتباطی برقرار کنند، اما گاه در تشبیهاتی دقیقتر، وجوه مشابهت جزئیتری نیز در نظر گرفته شده و ارتباط با گیاه بر حسب شکل نیز به تشبیه راه یافته؛ به این ترتیب میبینیم پرهای سبزرنگ طوطی به مناسبت کشیدگی و بلندی به سبزۀ تازهرسته یا برگ کشیدۀ گیاهانی همچون درخت بید یا نیشکر تشبیه شده است:
خاک را چون ناف آهو مشک زاید بیقیاس
|
|
بید را چون پر طوطی برگ روید بیشمار
|
(فرخی، 1378: 175)
سبزۀ نورسته تو گوئی مگر
|
|
بچۀ طوطیست که شد سیخپر
|
(امیرخسرو دهلوی، 1927: 219)
به جایی میرسد شوقی که الفت راهبر دارد
|
|
پر پرواز طوطی رنگ برگ نیشکر دارد
|
(اسیر شهرستانی، 1384: 233)
گاه نیز پیدا شدن برگریزههای جوان در اطراف شکوفههای سفید را به بیرون آمدن طوطیبچه از تخم ماننده کردهاند:
تو گویی که از بیضه طوطی برآمد
|
|
چو از برگ پیدا کند پر شکوفه
|
(کمالالدین اسماعیل، 1348: 234)
این ارتباط بین طوطی و گیاه در تخیل هندی که به باریکاندیشی موصوف است تا آنجا قوت یافته و پیش رفته که اصلاً میان طوطی و روییدن ارتباطی برقرار کردهاند؛ در اینجا طوطی و گیاه به یکدیگر تشبیه نشدهاند، بلکه طوطی خود گیاه پنداشته شده است. صائب با در نظر داشتن این ارتباط به این شبکۀ تداعی عنصر دیگری -آب (در برخی شواهد: به جای آب، اشک)- را نیز افزوده است:
ز طوطیان شکر ناب را دریغ مدار
|
|
ز سبزکردۀ خود آب را دریغ مدار
|
(صائب، 1375، ج 5: 2261)
آنقدر در حرم از شوق تو اشک افشانم
|
|
که چو طوطی پر مرغان حرم سبز شود
|
(همان، ج 4: 1736)
4-1-2. طوطی و آسمان
دهخدا (1377، ج 9: 13394) در «لغتنامه» ذیل مادۀ «سبز» آورده است که «متقدمان رنگ آب دریا و آسمان را که آبی بود، سبز میشمردند». در شعر فارسی نیز نمونههای متعددی از اشاره به سبزرنگ بودن آسمان وجود دارد،[8] همین نکته موجب شده میان طوطی و آسمان به مناسبت سبزرنگی ارتباطی برقرار کنند. نظامی در بیت زیر در وصف برآمدن روز از پس شب و طلوع خورشید برای اشاره به رنگ آسمان از ترکیب «پر طوطی» کمک گرفته است:
نهاد از حوصله زاغ سیهپر
|
|
به زیر پرّ طوطی خایۀ زر
|
(نظامی، 1383: 44)
در ابیات زیر نیز آسمان به رنگ طوطی دانسته شده است:
زانست شفق که طوطی چرخ
|
|
در خون گردد ز خندۀ تو
|
(عطار، 1384: 560)
شود خروس خروشان چو چرخ طوطیرنگ
|
|
هزار بیضه به زیر پر غراب نهد
|
(بدر چاچی، 1387: 146)
همچنین به نظر میرسد در بیت زیر از صائب، بتوان صفت «آسمانی» را علاوه بر نسبت دادن این پرنده به آسمان، موهم اشاره به رنگ آن نیز دانست:
ز حیرت طوطیان آسمانی را خمش دارد
|
|
ز بس نور و صفا آیینۀ رویی که من دانم
|
(صائب، 1375، ج 5: 2701)
ظاهراً هنوز هم میتوان در میان برخی گویشوران زبان فارسی همچون مردمان هزارۀ افغانستان، استعمال لفظ «آسمانی» را به جای نوعی از رنگ «سبز» دید (ن. ک: بیات، 1394: 32 به نقل از ستوده، 1391). در تحلیل نهایی باید این نکته را نیز در نظر داشت که به احتمال بسیار علاوه بر مشابهت در رنگ، ارتباط بین آسمان و پرواز/ پرنده در تداعی این تشابه مؤثر بوده است.
4-1-3. طوطی و زهر
رنگ سبز طوطی گاه موجب شده میان این پرنده و زهر/ سم ارتباطی برقرار سازند؛ از آن رو که برخی سموم یا خود به رنگ سبز بودهاند یا به سبب به فساد آوردن اخلاط، موجب میشدهاند رنگ شخص مسموم به سبزی گراید (عقیلی شیرازی، 1385، ج 2: 626). یکی از نشانههای گزیدن افعی را همین تبدّل رنگ شخصِ گزیده دانستهاند: «و علامت گزیدن افعی آن است که از گزیدن او نشان دو دندان پدید باشد... و باشد که نخست رطوبتی آبناک آید، پس رطوبتی که به روغن زیت ماند، پس رطوبتی آید زنگاری از بهر آنکه رطوبتهای او مستحیل شده باشد و زهر گشته و همرنگ آن شده و درد از آن موضع به همه اندامها باز دهد و آماسی سرخ و گرم درآن موضع پدید آید و بثرهها برآید چنانکه از سوختگی آتش برآید و پس سبز گردد و دهان خشک شود... و عرق سرد کند و لون او به سبزی گراید...» (جرجانی، 1391، ج 9: 232-233). چنین است که گاه در تصویرپردازیهای شاعرانه طوطی سبزرنگ به سبب مسموم شدن به این رنگ درآمده است:
به طوطیی که ز زهر فراق سبز شده است
|
|
ز دور دیدن تنگ شکر چه خواهد کرد
|
(صائب، 1375، ج 4: 1818)
جز این برخی سموم معدنی به رنگ سبز بودهاند. برای مثال، زاج سبز را که «زهر سبز» نیز میگفتهاند و زهری کشنده بوده (محمدمؤمن حسینی، 1338: 362) در زیر نگین انگشتری حمل میکردهاند تا عنداللزوم از آن استفاده کنند (نفیسی، 1342، ج 3: 1794). بیت زیر از صائب (1375، ج 1: 124) به همین گونه از استعمال زهر اشاره دارد:
تا برآمد خط سبز از لعل شکّربار او
|
|
عکس طوطی زهر شد زیر نگین آیینه را
|
بیت زیر از سنایی (1354، 1354: 499) نیز مثال دیگری از ارتباط طوطی و سم است:
همه ره طوطیان چون زاغند
|
|
خویشتن را شکر مکن سم کن
|
در اینجا باید به این نکته نیز اشاره کرد که تباین میان تلخی زهر و حلاوت شکر از جملة تناسباتی بوده است که شاعران آن را در ساختن تصویری پیچیدهتر از ارتباط طوطی و زهر در نظر داشتهاند.
4-1-4. طوطی و زنگار
به مناسبت آنکه برای تعلیم سخنگویی به طوطی از آینه استفاده میشده، برخی ویژگیها و متعلقات آینه به تصویرسازیهای مرتبط با طوطی راه یافتهاند. یکی از این ویژگیها که به ویژه در شعر سبک هندی به تکرار استفاده شده، زنگار گرفتن آینه و تشبیه زنگ آن به رنگ سبز طوطی است.
میدانیم که پیش از ساخت آینه با استفاده از آبگینه که مربوط به سدههای اخیر و صنعتی فرنگی است (سمسار، ۱۳۴۲: 29-28)، پیشینیان از برخی فلزات آینه میساختهاند. سدیدالدین غزنوی (د. 536 ق) در «مقامات ژندهپیل» (1384: 81-80) در یک تمثیل عرفانی به ساخت آینه از آهن اشاره کرده است: «اگر آینهگر خواهد که از آهن آینه سازد، نتواند ساخت تا گوهرگداز آهن نگدازد و پولادگران از آن آهن پولاد نسازند، آینهگر آینه نتواند ساخت و چون این همه عملها بجای آرند و این ریاضتها بکشند و آینهگر آینه ساخته کند، اما تا صیقلی صیقل نزند، آینه صاف و روشن نگردد». باید دانست که زنگار آهن یا زنگاهن به رنگ نارنجی بوده و آن را به همین مناسبت «زعفرانالحدید» مینامیدهاند (نصیرالدین طوسی، 1348: 222).
پس این زنگار سبزرنگ چگونه پدید میآمده است؟ ساخت آینه با فلزات تنها به آهن/ پولاد محدود نبوده و از برخی فلزات دیگر همچون مس و خارصینی نیز آینه میساختهاند. امروزه دربارۀ ماهیت خارصینی که قدما گاه آن را «آینۀ چینی» یا شبیه بدان دانستهاند (رازی، 1349: 27) اتفاقنظر وجود ندارد (ن. ک: یوسف حسن و هیل، 1375: 333؛ شیبانی، 1349: 404-400 و زاوش، 1375: 331). از میان قدما، آملی (1381، ج 2: 541) خارصینی را گونهای از مس دانسته که با آن آینه میساختهاند. قرینۀ دیگر که وجود رابطهای میان مس و خارصینی را تقویت میکند در نظر گرفتن خاصیتی مشترک برای آینههای ساختهشده از مس و خارصینی است؛ به این ترتیب که نگریستن در آینۀ ساختهشده از این دو را در درمان بیماری لقوه مؤثر میدانستهاند (ن. ک: جوهری نیشابوری، 1383: 336 و نصیرالدین طوسی، 1348: 225). علاوه بر این، میدانیم که ساخت آینههای مفرغی (ترکیب مس و قلعی) در چین پیشینهای بسیار کهن دارد. لاوفر[9]، چینشناس برجستۀ سدۀ 20 میلادی نیز خارصینی را آلیاژی از مس و چند فلز دیگر دانسته است (Laufer, 1919: 555).
با این توضیحات میتوان گفت در آن دسته تصویرسازیها که میان زنگ/ زنگارِ آینه و رنگ طوطی ارتباطی برقرار کردهاند، آینه از مس یا فلزی ترکیبی حاوی مس ساخته میشده که زنگار آن سبزرنگ بوده است:
طوطی از شرم صفای روی او، از بال و پر
|
|
در لباس زنگ پنهان میکند آیینه را
|
(صائب، 1375، ج 1: 122)
هر کجا آیینۀ ما گردد از زنگار سبز
|
|
گر همه طوطی شوی نتوان شد آن مقدار سبز
|
(بیدل دهلوی، 1376، ج 2: 291)
4-1-5. طوطی و خط
پیشتر اشاره کردیم که میان طوطی و گیاه به مناسبت رنگ سبز ارتباطی برقرار ساختهاند. در ادب فارسی موی تازه رسته بر رخسار (پشت لب/ بناگوش) را خط خواندهاند و به مناسبت آنکه از روییدن آن هالهای سبزرنگ در گونۀ صورت ایجاد میشده، این موی را «خط سبز» گفتهاند. در بلاغت فارسی این خط سبز را به سبب اشتراک در رنگ از جمله به طوطی تشبیه کردهاند، اما همچنین باید در نظر داشت که خود «روییدن» مو درکنار اشتراک رنگ، میتوانسته است تداعیگر رابطة میان طوطی و گیاه نیز باشد.
آنچه این تصویر را پیچیدهتر میسازد، ارتباط و ملازمت میان خط و لب (که به شیرینی متصف است) و طوطی و شکر است. ظرافت این تصویرسازیها هنگامی دوچندان آشکار میشود که بدانیم نزد قدما گونهای شکر سرخ موجود بوده (ن. ک: بیرونی، 1383: 612 و جرجانی، 1381: 331) و چون لب را به شکر تشبیه میکردهاند، وجهشبه را در سرخرنگی نیز میدانستهاند:[10]
این خط که همی رخ تو را آراید
|
|
طوطیست که بر بوی شکر میآید
|
(ظهیرالدین فاریابی، 1381: 266)
گرد بر گرد لب شیرین تو
|
|
طوطیان بین جمله سر تا پا شکر
|
(عراقی، 1375: 210)
خط طوطیرنگ او یارب کجاست
|
|
تا به منقار از لبش شکر کشد
|
(امیرخسرو، 1343: 248)
از خط شده است پشت لب آن نگار سبز
|
|
یا فوج طوطیی به شکرزار آمده
|
(صائب، 1375، ج 6: 3221)
همچنین گاه در نظر گرفتن ارتباط میان طوطی و خط معشوق، مور/ مورچه را نیز -که خط را بدان هم تشبیه میکردهاند[11]- به تصویرسازیها وارد میسازد:
روی تو با موی و خط مور و سلیمان به هم
|
|
موی تو هندولقب مور تو طوطیلقا
|
(عطار، 1384: 712)
4-1-6. طوطی و خضر
خضر نبی با رنگ سبز ارتباطی دارد؛ دربارۀ او آوردهاند که: «خضر را برای آن خضر خواندند که چون به زمین خشک بگذشتی سبز شدی» (ابواسحاق نیشابوری، 1382: 338). همچین خضر را سبزپوش دانستهاند (ن. ک: شمیسا، 1375: 248)، از این رو، میان او و طوطی که گاه پر او را به لباس (قبا) تشبیه کردهاند (سنایی بیش از دیگران؛ برای نمونه، ن. ک: 1354: ۶۰، ۴۸)، ارتباطی برقرار ساختهاند:
خضر مرغانم از آنم سبزپوش
|
|
بو که دانم کردن آب خضر نوش
|
(عطار، 1383: 268)
طوطی ز سخن صیقل آیینۀ جان است
|
|
آن را که سخن سبز کند خضر زمان است
|
(صائب، 1375، ج 2: 1048)
4-1-7. طوطی و موم
چون پس از روزگار صفویه استفاده از آینههای بلورین رواج یافت برای حافظت آنها از شکستن، دور آنها را با موم میپوشاندند. ظاهراً این موم سبزرنگ بوده و استفاده از آن در ساخت شمع نیز رواجی داشته است: [12]
تعجب نیست گر طوطی چو شمع سبز درگیرد
|
|
که از حسن گلوسوزش ز شکّر دود میخیزد
|
(صائب، 1375، ج 3: 1479)
صائب همچنین میان همنشینی طوطی و آینه و ملازمت موم سبز و آینه ارتباطی برقرار ساخته است:
معشوق را حمایت عاشق بود حصار
|
|
طوطی چو موم سبز نگهبان آینه است
|
(همان، ج 2: 982)
4-2. رنگ سرخ
4-2-1. پر سرخ
چنانکه پیشتر گفتیم، اغلب تصویرسازیهای مرتبط با طوطی در بلاغت فارسی به طوطی سبزرنگ نظر دارند، اما میتوان به شواهدی نیز اشاره کرد که شاعران در آنها طوطیان سرخرنگ را یا طوطیانی که بخشهایی از بدنشان را پر سرخرنگ پوشانده بوده در نظر داشتهاند؛ مثلاً در بیت زیر از ازرقی (1336: 50) نیت اصلی شاعر اغراق در باب طبع سخنور خویش است، اما به نظر میرسد تشبیه مضمر «گل» به «سر طوطی» باید وجهشبهی نیز داشته باشد:
ز بحر خاطرم ار ابر قطره بردارد
|
|
به جای گل سر طوطی برون دمد ز نهال
|
در این دو بیت از قطران (1333: 168) نیز طوطیان باید قرمزرنگ باشند، چرا که لاله بدانها تشبیه شده است:
سپاه ابر سماطین زدهست بر گردون چو آهوان بهم اندر شده گروهگروه
|
|
سپاه لاله مغانی کشیده بر کهسار
چو طوطیان بهم اندر شده قطارقطار
|
این باهمآیی لاله و طوطی را میتوان در بیتی از منوچهری (1384: 168) نیز دید:
گذری گیر از آن پس به سوی لالهستان
|
|
طوطیان بین همه منقار به پر خفته ستان
|
در این بیت البته به نظر میرسد هیئت کلی طوطیای که سر به زیر بال کرده و به پشت خوابیده، به هیئت کلی لاله ماننده شده، بنابراین شباهت در شکل را باید به شباهت در رنگ افزود.
4-2-2. منقار سرخ
ادیبان فارسیزبان جز رنگ پر طوطی به رنگ برخی دیگر از اجزای بدن او اشاره کردهاند و با آن تصاویری ساختهاند. از آن جمله است منقار طوطی که گاه از آن با ترکیب «لب طوطی» یاد شده است. طیف رنگیای که از توصیفات و تشبیهات شاعرانه برمیآید، رنگهای زعفرانی، لعلی (صورتی) و سرخ را شامل میشود:
ز برگ و بار همه طوطیان پرّانند
|
|
که برگشان همه پرّست و بارشان منقار
|
(عنصری، 1341: 97)
گشت ز ابر تیرهگون و لالۀ بیجادهفام
|
|
دشت چون منقار طوطی چرخ چون پشت پلنگ
|
(قطران تبریزی، 1333: 198)
توصیف سر طوطی به غنچۀ در آستانۀ شکفتن که در شواهد زیر میبینیم، توصیفی مبتنی بر رنگ و شکل هر دوست؛ شکل مخروطی غنچه که در قاعده سبزرنگ است و با شکاف کاسبرگها در نزدیکی رأس و نمودار شدن گلبرگها سرخ میشود، چون سر طوطی سبزرنگی است که به منقار سرخ ختم میشود:
دریده پیرهن سبز غنچه بر گل زرد
|
|
چنانکه طوطی بر زعفران زند منقار
|
(ازرقی، 1336: 30)
شاخ را باغ به نقش دم طاوس نگاشت
|
|
غنچه را باد به شکل سر ببغا آورد
|
(سلمان ساوجی، 1371: 183)
همچنین به نظر میرسد «طوطیلب» بودن یکی از معیارهای زیبایی در شمار بوده است:
ای با لب طوطیان و با کشّی گور
|
|
حسن تو همی مرده برآرد از گور
|
(عنصری، 1341: 192)
حمیدیان و آقابابایی (1387) در مقالۀ «بررسی نشانههای نامتعارف زیبایی در ادب فارسی» با اشاره به زیبایی لب گندمگون یا لب تیرهرنگ و سیاهفام، احتمال دادهاند ترکیب «طوطیلب» در اشاره به سبز[ه] رنگی و تیرگی رنگ لب بوده باشد. اما علاوه بر شواهد بالا، شواهد زیر نیز نشان میدهند ترکیب «طوطیلب» به سرخرنگی لب اشاره داشته است:
سمن سرخ بسان دو لب طوطی نر 1111
|
|
که زبانش بود از زرّ زده در دهنا
|
(منوچهری، 1384: 1)
نواله چون به دلت دردهد که طوطی را
|
|
فتد ز طعم شکر خون تازه در منقار
|
(مجیرالدین بیلقانی، 1358: 103)
اینچنین گر ناله خونآلود خواهد کرد گل
|
|
عندلیب ما چو طوطی میکند منقار سرخ
|
(بیدل دهلوی، 1376، ج 1: 775)
- زبان طوطی: سبز و سرخ
در میان شواهد شعری ما ابیاتی هستند که به رنگ زبان طوطی -اغلب رنگ سبز- اشاره دارند:
بیگمان گویی کمانکردار شاخ چفتهایست طوطیان دارد زمردگون زبان بر شاخ خویش
|
|
خرد پیکانهای مینارنگ ازو پر ضیمران کرده از شاخش برون هر یک زمردگون زبان
|
(ازرقی، 1336: 79)
با توجه به این بیت از خاقانی که در آن فلز شمشیر ممدوح را همچون بال مگس سبزرنگ وصف کرده:
از سر تیغش که هست سبز چو پرّ مگس
|
|
کرکس گردون ز هول شاهپر انداخته
|
(خاقانی، 137۸: 519)
چنین به نظر میرسد که در شاهد زیر نیز که از هموست، به اغلب احتمال زبان طوطی سبزرنگ دانسته شده:
تیغ سیم از دهن طوطی گویا بکنید
|
|
طوق مشک از گلوی قمری نر بگشایید
|
(خاقانی، 1378: 160)
با این همه در شواهدی نیز از رنگ سرخ سخن به میان آمده است:
در چمن همچو شمع مجلس ما
|
|
طوطی آتشینزبان دیدی؟
|
(امیرخسرو دهلوی، 1343: 567)
سمن سرخ بسان دو لب طوطی نر 1111
|
|
که زبانش بود از زرّ زده در دهنا
|
(منوچهری، 1384: 1)
بحث و نتیجهگیری
در این مقاله نخست با استناد به برخی گزارههای جانورشناسانه و تاریخی، آگاهیهای گذشتگان را دربارۀ ویژگیهای طبیعی و زیستی طوطی پیش نهادیم و سپس نشان دادیم این آگاهیها چگونه در تصاویر بلاغی ادب منظوم فارسی بازتاب یافتهاند. بررسی ما نشان میدهد از منظر بلاغی و نسبت به دیگر ویژگیهای طبیعی طوطی، خصوصیات ظاهری و دیداری این پرنده در تصویرسازیها و تداعیها نقش مهمتری داشتهاند. از میان این خصوصیات نیز بسیاری از تصاویر با محوریت رنگها شکل گرفتهاند: رنگ پرها، رنگ منقار و رنگ زبان. گرچه رنگ سبز در این تصاویر پربسامدتر است، اما شواهدی نیز در دست داریم که نشان میدهند شاعران ایرانی، حتی در نواحی غربی، به احتمال بسیار با گونههای کمیاب یا کمتر شناختۀ این پرنده که به رنگی جز سبز بودهاند نیز آشنایی داشتهاند.
مهمترین شبکة تداعیهای مرتبط با رنگ سبز را میتوان با گیاه (/ روییدن)، آسمان، زهر، زنگار، خط (موی گرد رخسار)، خضر و مومِ محافظ آینه مرتبط دانست که نشان دادیم گرچه مبنای اصلی انتخاب آنها تشابه رنگ است، اما گاه شباهتهای دیگری از جمله در شکل نیز در این انتخابها دخیل بوده است.
همچنین در موارد بسیاری، برخی تداعیهای حاشیهایتر و تناسبات کمکی، این تصاویر بلاغی را پیچیدهتر میسازند. از جملة شاعرانی که هم با بسامد بیشتر به تصویر طوطی پرداختهاند و هم شبکۀ تداعیهای با محوریت طوطی را پیچیدهتر و ناآشناتر رقم زدهاند، میتوان به صائب اشاره کرد که هم به سائقۀ سبک دشوارگوتر بوده و هم از آن رو که سالهایی از عمر خویش را در هندوستان گذرانید، با جلوههای فرهنگ و طبیعت هند انس بیشتری داشته است؛ با این همه، از شعر شاعران متقدم و هندنادیده نیز برمیآید که به خوبی با طوطی و ویژگیهایش آشنایی داشتهاند، چرا که طوطی تنها در موطن اصلی خود محبوب نبوده و در سرزمینهای دیگر نیز خواهندگانی داشته است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. associative
[2]. Saussure, F.
[3]. Jakobson, R.
[4]. paradigmatic
[5]. Thapar, R.
[6]. رنگ خاکستری (رمادی) را نیز بر رنگهای انواع دیدهشدۀ طوطی افزودهاند. مثلاً نک: ابشیهی، 1419ق: 351.
[7]. دربارۀ رنگ سرخ زر، نک: جوهری نیشابوری، 1383: 305؛ رساله در معرفت خواص احجار و جواهر، 1390: 202.
[8]. مثلاً:
که آویخته است اندر این سبزگنبد
|
|
مر این تیره گوی درشت کلان را
|
(ناصرخسرو، 1368: 10)
سرگشته کرد چرخم چون چرخ و بادریسه
|
|
فریاد ازین فسونگر زنفعل سبزچادر
|
(خاقانی، 1378: 187)
[9]. Laufer, B.
[10]. ابوالفرج رونی (1305: 145) در رباعی زیر به این نکته اشاره کرده است:
از شیرینی چون به سخن بنشینی در بوسه مرا لب تو گوید بینی
|
|
وز دو لب خود شکر به دامن چینی هرگز شکرِ لعل بدین شیرینی
|
[11]. مثلاً مسعود سعد سلمان، 1339: 700:
همچون روش مورچه بر طرف قمر
|
|
بر روی نگار من خط آورد اثر
|
[12]. ایرج افشار (1390: 200) به نقل از «چراغ هدایت»، رنگ شمعی را گونهای سبز تیره (مایل به سیاهی) دانسته است.