. مقدمه
نظریۀ گفتمان ارنستو لاکلائو[1] که در کتاب «هژمونی و راهبرد سوسیالیستی» (1985) شکل گرفت، در واقع بسط نظریۀ گفتمان فوکو است. لاکلائو با استفاده از مفاهیمی چون دال مرکزی[2]، دال شناور[3]، مفصلبندی[4]، غیریتسازی[5]، بیناگفتمان[6]، طرد[7]، و هژمونی[8] در چارچوبی منسجم به توصیف و شناخت گفتمانها پرداخته است. از نظر او خلق معنا، فرایندی اجتماعی و شامل عمل تثبیت معنای نشانهها در شبکۀ روابط نشانههای دیگر است (یورگنسن و فیلیپس[9]، 1389: 54ـ55). بر همین اساس، معانی واژهها، اشیاء و فعالیتها در صورتی قابل فهماند که در حوزۀ گفتمانی خاصی قرار گیرد. از این رو، تحلیلگر گفتمان باید بتواند «سیستم پیچیده و پراکنده بین شمار متنوعی از اظهارات، قضایا و گزارهها را تعریف کرده و حدود و ثغور آن را تعیین نماید» (مقصودی، 1392: 88)؛ به شکلی که قادر باشد بین آنها نوعی نظم و ارتباط متقابل برقرار کند. با توجه به این موضوع، مسألۀ اصلی پژوهش حاضر، تحلیل مفصلبندیِ دالهای شناور، حول گرهگاه گفتمانی رمان «سالهای ابری» است. بدین منظور، نگارندگان با رویکردی ساختارگرایانه و با کاربست مفاهیمی چون دال مرکزی، دال شناور، مفصلبندی، و غیریتسازی، به توصیف و شناخت این گفتمان پرداختهاند. دال مرکزیِ گفتمان، نابرابری اجتماعی است که در جهتبخشی و تعیین افق سایر عناصر در متن، نقش قابل توجهی دارد.
از آنجا که ایدئولوژی یکی از مهمترین مفاهیمِ تحلیل گفتمان در آرای وندایک[10] است، روش او در کنار الگوی لاکلائو برای تحلیل دادههای این پژوهش به کار گرفته شده است. ایدئولوژی در کنار قدرت، دو بال اصلی گفتمان انتقادی را تشکیل میدهند. وندایک با نظریهپردازیهایش راجع به این دو مفهوم، در پیِ نشان دادن آن است که چگونه دو گروه مقابلِ یکدیگر از «امکانات زبانی در راستای مشروعیتبخشی به قدرت خویش بهره میجویند» (صفایی و سلطانی، 1394: 23).
پژوهش حاضر در چارچوب رویکردهای گفتهشده، در پیِ پاسخگویی به این پرسشها است: 1. دالهای شناور با هدف تثبیت و معنابخشی به دال مرکزی گفتمان، به چه نحو پیرامون آن شکل گرفتهاند؟ 2. گفتمان سوسیالیستی و برابرخواهانۀ نویسنده چگونه دالهای شناور متن را با چارچوبدهی به آنها، به خدمت گرفته است؟ در رابطه با اهمیت و ضرورت انجام این پژوهش، باید به این مسأله اشاره کرد که تحلیلِ چگونگیِ مفصلبندیِ دالهای اجتماعی و سیاسی در گفتمان درویشیان، به فهم ایدئولوژیِ بخش بزرگی از روشنفکران چپگرایِ دهههای بیست تا پنجاه شمسی در ایران، کمک خواهد کرد.
- پیشینۀ پژوهش
با مرور منابع مرتبط با روش تحلیل گفتمان لاکلائو درمییابیم که با نظر به این رویکرد، پژوهشهای قابلتوجهی به بررسی و شناخت رمانهای معاصر ایران نپرداختهاند. بررسی در این زمینه فقط به شناسایی چند اثر انگشتشمار انجامید که در ادامه معرفی میشوند.
نجمه حسینی (1392) در پژوهش خود به تحلیل گفتمان رمان «نیمۀ غایب» اثر حسین سناپور پرداخته، و با تکیه بر رویکرد پساساختارگرای لاکلائو نشان داده است که نویسنده در این رمان، جدال سنت و تجدد را در جامعۀ شهری دهۀ شصت ایران بازنمایی کرده است. از میان چشماندازهای مختلفی که میتوان در این باره اتخاذ کرد، حسینی مسألۀ هویت و بازیابی آن را انتخاب نموده است. یافتههای پژوهش او نشان میدهد که رمان سناپور تمام تعارضهای گفتمانهای متفاوت سنتی را نادیده گرفته و همۀ آنها را تحت عنوان سنت، به شکلی مفصلبندی کرده است که در تضاد با گفتمان تجدد قرار میگیرد.
شاکری و دزفولیان (1393) با کاربست روش لاکلائو، گفتمانهای عمدۀ مقطع زمانی 1320 تا 1332 را شناسایی کرده و به سنجش پیوند میان آنها و گفتمان موجود در رمان «ده نفر قزلباش» از حسین مسرور پرداختهاند. یافتههای پژوهش آنها نشان میدهد گونۀ خاصی از گفتمان ملیتگرا در این رمان وجود دارد که عناصری از گفتمان سلطنتطلبی را هم در خود مفصلبندی کرده است.
صفایی و همکاران (1397)، گفتمان داستان «پسرک لبوفروش» نوشتۀ صمد بهرنگی را با توجه به رویکرد تحلیل گفتمان لاکلائو و موف مورد بررسی قرار دادهاند تا مشخص شود که کدامیک از عوامل فرامتنی و متنی در صورتبندی گفتمان آن نقش داشتهاند. یافتههای این تحقیق بیانگر آن است که گرایش سیاسی ـ اجتماعی بهرنگی سهم زیادی در به چالش کشیدن گفتمان تحولات اجتماعی و اقتصادی چون برنامۀ اصلاحات ارضی و پیامدهای آن داشته است.
شایان ذکر است که هرچند تعدادی پژوهش در دست است که بر مبنای رویکرد
وندایک به تحلیل برخی از اشعار کهن و نو فارسی پرداختهاند، اما تا آنجا که بررسی نگارندگان نشان میدهد، تاکنون تحقیقی با توجه به این نظریه در رابطه با تحلیل انتقادی داستان و رمانهای معاصر فارسی منتشر نشده است.
حامدی شیروان و زرقانی (1393) در تحقیق خود، داستان رستم و شغاد از شاهنامه را در چارچوب مربع ایدئولوژیک[11] وندایک مورد بررسی قرار دادهاند. آنها از طریق تحلیل مؤلفههای گفتمانمدار موجود در متن، نشان دادهاند که تدوینکنندگان روایت شغاد با
بهرهگیری از تمهیدات گفتمانی تلاش کردهاند تا جنبههای منفی رستم و زال را بسیار
کمرنگ کرده و از چشمها دور کنند و در مقابل، ابعاد منفی رفتار و شخصیت شغاد را چند برابر نشان دهند. همچنین، جنبههای مثبت رفتار و شخصیت زال و رستم را تکثیر کرده و ابعاد مثبت رفتار و شخصیت شغاد و شاه کابل را کاملا محو کنند.
میراحمدی و تجلی (1396) در مقالۀ خود درهمتنیدگی اوصاف طبیعت و احوال اجتماع در برخی از اشعار مهدی اخوان ثالث را بر اساس نظریۀ گفتمان انتقادی وندایک مورد تحلیل قرار دادهاند. در این پژوهش نشان داده شده است که چگونه اخوان با تمهیدات بلاغی، گزینش واژگانی و ساختار نحوی زبان، استفاده از وجوه خاص جمله و زمان فعل میکوشد تا گفتمانی در جهت خدمت به محرومان و مبارزه با سلطه خلق کند تا از این رهگذر تغییراتی را به نفع ستمدیدگان رقم زند. هدف اخوان از توصیفات طبیعی صرفا وصف طبیعت نیست، بلکه او در توصیفات خود از طبیعت، علاوه بر وصف به دنبال ترسیم اوضاع پریشان جامعه، برجستهسازی ویژگیهای منفی دشمن (همچون ظلم و استبداد) و در عین حال، تأکید بر خصوصیت شجاعت و پایداری مردم ایران است. بدینترتیب، اخوان در اشعار خود به بیان و تأکید بر اطلاعاتی که حاوی نکات مثبت دربارۀ «خودی» و ذکر اطلاعاتی که حاوی نکات منفی دربارۀ «دیگری» است، میپردازد.
جهاندیده (1396) در پژوهش خود با تأکید بر شعر شاملو به این اصل توجه دارد که تلمیح نمیتواند بدون ایدئولوژی، ویژگی بینامتنی خود را در متن تثبیت کند. رویکرد تحقیق وی تحلیل گفتمان انتقادی است و با توجه به آرای وندایک، جهتهای ایدئولوژیک زبان و اندیشۀ او را نشان میدهد. یافتههای این نوشتار حاکی از آن است که مرکزیترین تلمیح اشعار شاملو، واکاوی مبارزه و مقاومت مسیح است. شاملو با نقاب مسیح توانست از ابتدای دهۀ سی تا میانۀ دهۀ چهل، به ستایش مبارزانی بپردازد که در برابر گفتمان مسلط مقاومت کرده بودند.
بدیهی است هیچیک از پژوهشهایی که در سطور بالا ذکر شد، به بررسی داستانهای معاصر ایران، بهویژه آثار علیاشرف درویشیان نپرداختهاند؛ درحالیکه آثار این نویسندۀ سوسیالیست در پرتو نظریۀ گفتمان لاکلائو، زوایای مهمی از بافت سیاسی و روابط قدرت در ایرانِ معاصر را نشان میدهد. با در نظر گرفتنِ این مسأله، جستار حاضر نخستین جستار در بررسی آثار علیاشرف درویشیان از منظر گفتمانکاویِ لاکلائو به شمار میآید.
- روش
بهطورکلی، روش لاکلائو ابزاری مناسب برای تحلیل ساختاریِ متن در اختیار هر گفتمانکاو قرار میدهد. از این رو، برای تحلیل دادههای این پژوهش و توضیح ساختار گفتمان رمان، این روش با رویکردی ساختارگرایانه مورد استفاده قرار گرفته است. نگارندگان در جستار پیشِرو با تکیه بر روش توصیفی ـ تحلیلی و با هدف پاسخگویی به پرسشهای تحقیق، رمان «سالهای ابری» اثر علیاشرف درویشیان را در سه سطح مورد مطالعه قرار دادند. در سطح اول، بعد از خواندن دقیق متن چهار جلدی رمان، مؤلفههای گفتمانمحور در آن شناسایی شد. سپس در سطح دوم، با توجه به مؤلفههای یافتهشده، ارتباط دالهایِ شناورِ گفتمان با دال مرکزی مورد بررسی قرار گرفت. از آنجا که مفاهیم ایدئولوژیک موجود در این اثر، از طریق زبان بازنمایی شدهاند، به دقت سعی شد که شبکۀ پیچیدۀ دال و مدلولهای این گفتمان کشف شود تا ایدئولوژی نهفته در پس ظاهر آن آشکار گردد. در مرحلۀ آخر و سطح سوم، پس از انجام تحلیلهای کیفی، با استفاده از تحلیلِ کمّی، درصد فراوانی دالهای شناورِ گفتمان و راهبردهای تحلیل ایدئولوژیکی، بهصورت جدول و نمودار ارائه گردید.
- چارچوب نظری پژوهش
بعد از تیتر اصلی بهتر است توضیحی کوتاه از آنچه که قرار است در این بخش بیاید، ارائه شود
4 ـ 1. نظریۀ تحلیل گفتمان لاکلائو
رویکردهای مختلف تحلیل گفتمان انتقادی، شباهتها و اختلافهایی با هم دارند، اما همۀ آنها در این مورد اتفاق نظر دارند که باید از توصیف صِرف زبانی عبور کرد تا بتوان به تبیین دست یافت و نشان داد که نابرابریهای اجتماعی در زبان خلق، و در زبان، منعکس میشوند (پنیکوک[12]، 1378: 128). یکی از مهمترینِ این رویکردها که مبنای مطالعۀ حاضر قرار گرفته است، رویکرد انتقادی ارنستو لاکلائو است.
تعریف گفتمان از نظر لاکلائو (1985: 105)، عبارت از «آن کلیت ساختاریافته از عمل مفصلبندی» است. وی نظریۀ خود را در گفتمان، بیشتر بر مبنای واسازی دریدا[13]، تبارشناسی فوکو[14] و هژمونی گرامشی[15] بنا نهاده است. وی هرچند رابطهای بودن نظام نشانهشناختی گفتمان را از نظریات سوسور[16] اقتباس کرده است، اما به تبعیت از دریدا قائل به ثابت بودن رابطۀ دال و مدلول نیست و معتقد است که دالها معنای خود را در هنگام کاربردشان به دست میآورند؛ یعنی در شرایط متفاوت، مدلولهای مختلفی به دال منتسب میشوند.
نظریه و روش تحلیل گفتمان لاکلائو امروزه کاربرد گستردهای در علوم اجتماعی و خصوصا علوم سیاسی دارد. آنچه این نظریه را از دیگر نظریههای گفتمان متمایز میکند، تسری گفتمان از حوزۀ فرهنگ و زبانشناسی به حوزۀ سیاست و جامعه است. لاکلائو با تلفیق دو نظریۀ مارکسیسم و ساختارگرایی، نظرات خود را در قالب یک نظریۀ پساساختارگرا مطرح ساخت. مارکسیسم زمینههای پرداختن به امر اجتماعی را فراهم کرد و ساختارگرایی نظریهای دربارۀ معنا ارائه نمود (یورگنسن و فیلیپس، 1389: 54).
به عقیدۀ لاکلائو (1985: 112) یک گفتمان، «از طریق تثبیت نسبی معنا حول
گرهگاههای خاصی شکل میگیرد» و کلیّتی است که در آن هر نشانهای در قالب یک بُعد و بهواسطۀ رابطهاش با سایر نشانهها تثبیت شده است. این عمل از طریق طرد سایر معناهایی که نشانه میتوانست داشته باشد، انجام میگیرد؛ یعنی کلیۀ روابطی که ممکن است نشانهها با یکدیگر داشته باشند (یورگنسن و فیلیپس، 1389: 57).
شایان ذکر است که نظریۀ گفتمان لاکلائو بر چهار عنصر «دال مرکزی»، «دال شناور»، «مفصلبندی»، و «غیریتسازی» بنا شده است که در ادامه به توضیح آنها میپردازیم.
4ـ1ـ1. دال مرکزی
دال مرکزی، دالی است که در بین دالها بتواند انسدادی در معنای خود ایجاد کند و تمامی دالها پیرامون آن مفصلبندی شوند (یورگنسن و فیلیپس، 1389: 57). این دال، دالهای دیگر را در قلمرو جاذبۀ معنایی خود نگه میدارد (خلجی، 1386: 54). بر این اساس، کل نظام معنایی یک گفتمان بر حول دال مرکزی آن استوار است.
4ـ1ـ2. دال شناور
دالهای شناور در گفتمان، عناصری[17] هستند که به روی انتساب معانی بازند (Laclau, 1990: 28). این عناصر، نشانههایی است که معنای آنها هنوز تثبیت نشده است و
گفتمانهای مختلف در تلاش برای معنادهی به آنها هستند. در آرای لاکلائو (1985: 105) معنای دالهای سیال درون یک گفتمان که مدلول آن غیرثابت است، حول دال مرکزی انسجام مییابد. از این نظر، هر نشانهای معنی و هویت خود را تنها با قرار گرفتن درون شبکهای از نشانههای دیگر که روی هم رفته یک نظام شبکهای را تشکیل میدهند، کسب میکند.
4ـ1ـ3. مفصلبندی
مفصلبندی به کرداری اطلاق میشود که میان عناصر پراکنده ارتباط برقرار کند؛ بهنحوی که هویت و معنای این عناصر در نتیجۀ این عمل اصلاح و تعدیل شود (Laclau, E & Mouffe, 2001: 105). کلیت منسجمی که در نتیجۀ این مفصلبندی حاصل میشود، گفتمان نام دارد (لاکلائو و موف[18]، 1392: 171). به بیان دیگر مفصلبندی، فرایندی است که نشانهها با یکدیگر پیوند میخورند و یک نظام معنایی را شکل میدهند. هوارث[19] (1379: 140) ضمن اشاره به اینکه عمل مفصلبندی، مستلزم تثبیت معنای تعدادی از نشانهها پیرامون یک گرهگاه است، این مفهوم را به معنی گردآوری اجزای مختلف و ترکیب آنها در یک هویت جدید میداند. گفتنی است این عمل در گفتمان باعث میشود تا «معنای نشانهها گاه چنان رایج و مرسوم شود که کاملا بدیهی به نظر برسد» (حسینی، 1392: 100).
4ـ1ـ4. غیریتسازی
فهم نظریۀ گفتمان لاکلائو در ارتباط با فهم مفهوم «غیریت» است. از آنجاکه گفتمانها در ضدیت با یکدیگر شکل میگیرند، هویتیابی هر گفتمان در تعارض با گفتمانهای دیگر امکانپذیر خواهد بود. بنابراین، هویت یک گفتمان منوط به وجود غیر است و بر همین اساس، گفتمانها دایماً در مقابل خود «غیریتسازی» میکنند.
4ـ2. مربع ایدئولوژیک وندایک
وندایک تحلیل گفتمان انتقادی را نوعی تحلیل میداند که روشهای سوءاستفاده از قدرت اجتماعی، سلطه و نابرابری و نیز مقاومت متون در بافتهای اجتماعی و سیاسی در مقابل آنها را مورد مطالعه قرار میدهد (آقاگلزاده، 1386: 21). از این جهت، عمدۀ آرای
وندایک به مقولۀ ایدئولوژی در گفتمان، بهویژه رابطۀ آن با قدرت میپردازد. وی برخلاف نظریهپردازانی چون گرامشی[20] و آلتوسر[21]، ایدئولوژی را به مثابۀ یک مفهوم عام به کار میبرد. صرفنظر از اینکه آیا این مفهوم عام میتواند امکان نقد قدرت را فراهم سازد یا خیر، روی هم رفته، مفهوم قدرت در اندیشۀ این زبانشناس انتقادی، بسیار با ایدئولوژی مرتبط است.
وندایک ویژگیهای متضاد گفتمانهای رایج در جوامع را تحت عنوان «مربع ایدئولوژیک» تشریح میکند که بر چهار رکن استوار است و به نظر او طرفداران هر ایدئولوژی در سطوح مختلف از آن استفاده میکنند: 1. تأکید بر ویژگیهای مثبت خودی؛ 2. تأکید بر ویژگیهای منفی غیرخودی، 3. رفع تأکید از ویژگیهای منفی خودی؛ 4. رفع تأکید از ویژگیهای مثبت غیرخودی (Van Dijk, 2000: 44-45). مربع ایدئولوژیک، ساخت کلانی است که استراتژیهای زبانی در سطح خُرد بر اساس آن طراحی میشوند. این مربع معناشناختی، قطببندی و فاصلۀ بین درونگروهی و برونگروهی، یا به تعبیر دیگر، خودی و غیرخودی را نشان میدهد.
الگوی کلّی تئون وندایک دربرگیرندۀ دو سطح کلان[22] و خرد[23] است. سطح کلان، در حقیقت سطح انتزاعی است که با استفاده از آن، به توصیف و تحلیل ارتباط میان گروهها و کنشگران اجتماعی، نهادها و سازمانها در جامعه، از یک سو، و لحاظ کردن مفاهیم فرازبانی از قبیل ایدئولوژی، قدرت، سیاست و سلطه در گفتمان از سویی دیگر، پرداخته میشود. در سطح خرد نیز، به عنوان سطح ملموس و عینی گفتمان، صورتها و ساختهای زبانی در بافت موقعیتی بررسی و تحلیل میشوند (طاهرزاده و همکاران، 1398: 53).
شکل 1. نمودار مربع ایدئولوژیک وندایک
- 5. خلاصۀ داستان
این رمان، روایت چهل سال از زندگی پسری به نام «شریف داوریشه» است. وی فرزند اول خانوادهای فقیر و سنتی است که تحت تأثیر داییاش و شخصی به نام «آقا مرتضی» وارد فعالیتهای انقلابی شده است. شریف که در شرایط سخت مالی در دانشسرای عالی مشغول به تحصیل است، با دیدن وضعیت نابسامان اطرافیان و جامعهاش دست به اعتراض میزند. او که پس از فراغت از تحصیل، به عنوان معلم به روستاهای گیلانغرب رفته است، در آنجا در برابر بیعدالتی و ستمی که بر روستاییان روا داشته میشود، به اعتراض برمیخیزد. این فعالیتها مسیر زندگی او را با فراز و نشیبهای زیادی روبهرو میکند که نهایتاً منجر به بازداشتش میشود. شریف چندین بار به زندان محمدرضا شاه میافتد و بهطور موقت آزاد میشود تا این که در آبان ۱۳۵۷، همزمان با آزادی زندانیان سیاسی، بهطور کلی از حبس خارج میگردد.
- تحلیل دادهها
بعد از تیتیر توضیحی داده شود
6ـ1.غیریتسازی در گفتمان رمان
غیر یا دیگری در هر گفتمان، اهمیت ویژهای دارد، چراکه از نظر تولیدکنندۀ گفتمان، «دیگری» از دایرۀ خودیها بیرون و وابسته به گفتمانهای دیگر است. در همین ارتباط، برای شناسایی گفتمان رمان، در ابتدا باید به شناخت «دگر»های آن پرداخت. بدین منظور ریشۀ غیریتسازیِ گفتمان مورد بحث را در تقابلِ عدالتخواهیِ مدنظر نویسنده با
تمامیتخواهی[24] گفتمانِ حاکمیت میتوان جستجو کرد.
پارهگفتار 1
|
خُب، پس عقیده داری که این شاه جدید [محمدرضا شاه] با او [رضاشاه] فرق دارد. این ظالم است و جنایت میکند. اما تو برای همین شاه جدید هم هورا کشیدهای (درویشیان، 1379: 946).
|
چنانکه در پارهگفتار فوق پیداست، نویسنده با نظر به عملکرد گفتمان حاکمیت، یعنی محمدرضا شاه، آن را در قالب «غیرخودی» صورتبندی کرده و در یک فرایند
غیریتسازانه، گفتمان خود را به عنوان «خودی» در تقابل با آن گفتمان قرار داده است. با رجوع به آرای وندایک در مقولۀ قطببندی[25]، بهتر میتوان ابعاد ایدئولوژیک این
غیریتسازی را بررسی کرد. به عقیدۀ وندایک (2003: 80)، وقتی گروهها در گفتمان، شناخته و دستهبندی میشوند، میتوان به آنها ویژگیهای مثبت یا منفیای نسبت داد. از اینرو قطببندی ممکن است به صورت زیرمجموعۀ خوب و بد در مورد برون گروه نمود پیدا کند. بدیهی است که با توجه به این راهبرد، ساختار دوگانۀ رمان مورد بحث، با مقایسۀ گفتمانهای عدالتخواهی و تمامیتخواهی که مبتنی بر قطببندیِ «ما / آنها» است،
مفصلبندی میشود. با استفاده از این راهبرد، کنشگرانِ اجتماعی گفتمان به دو گروه «مثبت یا خودی» و «منفی یا غیرخودی» تقسیم میشوند و بر بستر این قطبیسازیِ گفتمانی، ایدئولوژی نویسنده تجسم مییابد.
6ـ2. دال مرکزی در گفتمان رمان
هنگام صحبت از چگونگی شکلگیری یک گفتمان، در ابتدا لازم است در معانی
شکلدهندۀ اصول اساسی آن گفتمان تأمل نمود. بدینمنظور در بدو کار باید دالهای شناور و عناصر مجزای گفتمان را در پیوند با یکدیگر و در ارتباط با دال مرکزی گفتمان توضیح داد. از این رو، اگر سوسیالیسم را به مثابۀ یک متن قرار دهیم، بررسی چگونگی شکلگیری آن به شناسایی مؤلفهها و ویژگیهای این گفتمان در رمان نیازمند است. بر همین اساس، دال مرکزیِ گفتمان رمان، «نابرابری اجتماعی» است که دالهایی چون «مساوات»، «محرومیت»، «نفی استثمار»، «نفی استبداد»، و «آزادی» بهعنوان دالهای شناور، حول آن مفصلبندی
شدهاند. به بیان دیگر، تمام دالهای سیال گفتمان در ارتباط با این دال مرکزی است که مدلول خود را مییابند وگرنه در یک تلاطم بیپایان سیر خواهند کرد و رابطۀ دلالی در گفتمان رمان تثبیت نخواهد شد.
6ـ3. دالهای شناور و عناصر متشکلۀ گفتمان رمان
مانند قبل
6ـ3ـ1. دالِ مساوات اجتماعی
مساوی بودن همۀ اقشار جامعه در راستای رسیدن به عدالت اجتماعی، مورد توجه و تأکیدِ درویشیان در گفتمان رمان است. در واقع، با دستیابیِ «نابرابری اجتماعی» به جایگاه مرکزی در گفتمان مورد مطالعه، دال «مساوات اجتماعی» نیز همچون مابقی عناصر، تنها در پرتو آن معنای خاص خود را مییابد. از این جهت، سوسیالیسم مورد توجه نویسنده، دیگر ایدئولوژیای برای سرنگون کردن جامعۀ سرمایهداری نیست، بلکه در خدمت یک آرمان بزرگتر یعنی مساوات کامل اجتماعی است که در گفتمان به روشنی بازتاب یافته است.
نویسنده در پارهگفتار ذیل، با تأکید بر فاصلۀ شدید طبقاتی در جامعه، این مسأله را مورد انتقاد قرار داده است که حتی در هنگام وقوع بحرانهایی نظیر جنگ، بهجای آنکه ثروتمندان، اقشار محروم را مورد تفقّد قرار دهند، از وضعیتِ پیشآمده در جهت افزایش ثروت خود بهرهبرداری میکنند. بدین ترتیب، جامعۀ ایرانی گامبهگام از دستیابی به «مساوات اجتماعی» دورتر میشود و فاصلۀ بین طبقات فرودست و فرادست در آن بیشتر میگردد.
پارهگفتار 1
|
- انگریز برای ما چه آورده؟ مالاریا. قحطی و گرسنگی. مریضی و سرگردانی و گرانی. ما که چیزی نداریم موقع جنگ گران بشود. برای بعضیها جنگ شد کوه خیر. برای آنکه انبارهاشان پر بود، قیمتها ده برابر شد. واجبالحج شدند (درویشیان، 1379: 73).
|
در پارهگفتار فوق، جملۀ «واجبالحج شدند!»، به لحاظ گفتمانی، حاوی معنای ایدئولوژیکی مهمی است. در چارچوب مقولههای بلاغی وندایک (2003: 76)، نویسنده با کاربست راهبرد «کنایه[26]»، هنگام صحبت کردن در مورد ثروتمندان جامعه، از عقاید و باورهای ایدئولوژیک آنها (یعنی واجبالحج بودن) بهصورت تحقیرآمیز یاد کرده است.
یکی دیگر از نکات مهم گفتمانی در قطعۀ زبانی فوق، شکل کاربرد واژۀ انگلیس در زبان «بوچان» است که به صورت «انگریز» تلفظ شده است. بدیهی است نویسنده در پیوند با راهبرد «واژگانگرایی[27]» که یکی از استراتژیهای مهم زبانی در تحلیل گفتمان وندایک (2003: 77) است، خواسته است تا کمسوادی پدر «شریف» را بدین وسیله به مخاطب نشان دهد. این شکل از بازنماییِ ایدئولوژیک، در پیوند با دال مرکزی گفتمان، یعنی «نابرابری اجتماعی» است. درویشیان بدینگونه جامعهای را در گفتمان خود به تصویر کشیده است که در آن، همۀ اقشار اجتماعی نمیتوانند امکان بهرهمندی از سواد را داشته باشند. این دال با 19% فراوانی، در کنار دال «آزادی»، دومین دال شناور در گفتمان از نظر تکرار است.
6ـ3ـ2. دالِ محرومیت اقتصادی ـ اجتماعی
در پیوند با دالِ پیشگفته شده، برجستهسازیِ «محرومیت اقتصادی- اجتماعی»، از دالهای شناور مهم در گفتمان نویسنده است که در خدمت گرهگاه اصلی قرار دارد. در قطعۀ معنایی ذیل، «شریف» با اشاره به نابرابری شدید اجتماعی (دال مرکزی)، محرومیت مردم گیلانغرب از کمترین امکانات رفاهی (دال شناور)، از جمله حمام را مورد تأکید قرار داده است.
پارهگفتار 2
|
از وقتی به گیلانغرب آمدهام. شش ماه میگذرد. در این مدت حمام نرفتهام. از غلامرضا میپرسم «شما خودتان مگر به حمام نمیروید؟»
- ای آقای داوریشه، مگر ما مرغابی هستیم که هر ساعت آبتنی کنیم. آدم سالی یک بار خودش را کنار رودخانه میشوید (درویشیان، 1379: 947).
|
درویشیان با اشاره به دال محرومیت در گفتمان خود، بهطور ضمنی توزیع نابرابر رفاه در جامعۀ عصر پهلوی را برجستهسازی کرده است تا در چارچوب تأکید بر ویژگیهای منفی «دیگری»، ایدئولوژی خود را منعکس نماید. در پیوند با آرای وندایک (2003: 74)، این استراتژی زبانی را میتوان «دلالت ضمنی[28]» نامید. یعنی درویشیان با بهرهگیری از این راهبرد، کنشهای دولت محمدرضاشاه را در گفتمان خود نادیده گرفته و بدینطریق او را که جز فقر و محرومیت برای کشورش ارمغانی نداشته، بهعنوان «غیرخودی» مورد سرزنش قرار داده است.
«استعاره»[29] بهعنوان یکی از راهبردهای بلاغیِ وندایک، نقش موثر ایدئولوژیک در قطعۀ زبانی فوق دارد. وندایک (2003: 77) استعاره را یکی از مهمترین فُرمهای بلاغی برای تأکید بر معانی ایدئولوژیک میداند و معتقد است که تعداد کمی از اشکالِ بلاغی به اندازۀ استعاره، متقاعدکننده خواهند بود. درویشیان با استفاده از استعارۀ «مرغابی» در کلام «غلامرضا»، مفهوم فقر را در گفتمان این کنشگر عینیتر کرده است و در پیوند با این استعاره، ایدئولوژی خود را که نقد دولت است، مطرح مینماید. بهطورکلی استعارهها در گفتمان این نویسندۀ سوسیالیست، بیانگر ارزشهای تجربی رمزگذاریشده در متن هستند. درویشیان کلیۀ جنبههای تجربۀ کنشگران رمان خود را بهوسیلۀ استعاره بازنمایی میکند، چرا که استعارههای مختلف دارای وابستگیهای ایدئولوژیک متفاوتی هستند. معنای ایدئولوژیک استعارۀ «مرغابی» در پارهگفتار فوق این است که این کلمه، بیانکنندۀ محرومیت مردمی است که به شکلی کاملا غیرانسانی (تلویحا حیوانوار) زندگی میکنند. شایان ذکر است که راهبرد بلاغیِ استعاره در گفتمان درویشیان، صرفاً عنصر زیباییشناختی نیست، بلکه وسیلهای است در خدمت بیان ایدئولوژی.
یکی از پرسشهای مهمی که در تحلیل گفتمان انتقادی مطرح است، این است که در عبارات از کدام «وجه»[30]ها استفاده شده است؟ در این رابطه، وجه کلام «غلامرضا» به لحاظ گفتمانی حائز اهمیت است. جملۀ «آدمی سالی یک بار خودش را کنار رودخانه میشوید»، با وجه اخباری بیان شده است. بدیهی است که وجه اخباری، وضعیتهای بیانشده در گفتمان را به صورت واقعیتِ قطعی نشان میدهد. در همین راستا، قاطعیّت نویسنده در بیان موضوعی که از زبان «غلامرضا» با وجه اخباری گفته شده است، بیانگر باور قطعی او به وجود معضل فقر و محرومیت در جامعه است. شایان ذکر است که فراوانی تکرار این دال (34%) در ساختار گفتمان رمان، بیش از سایر دالهای شناور در آن است.
6ـ3ـ3. دالِ نفی استثمار
یکی دیگر از دالهای شناور که گفتمان رمان پیرامون آن شکل گرفته، «نفی استثمار» است که نویسنده میکوشد تا از طریق مفصلبندی، به نحوی آن را تثبیت نماید. در این گفتمان، جامعۀ ایران به اکثریتِ استثمارشده (گروه خودی) و اقلیتِ استثمارگر (گروه غیرخودی) تقسیم شده است. عوامل اصلی تولید، یعنی زمینهای حاصلخیز و صنایع بزرگ در اختیار گروه استثمارگر (خوانین و صاحبان صنایع) است که با تسلط بر ابزار تولید، اکثر تودههای ایران (زارعان و کارگران صنعتی) را تحت سلطۀ خود درآوردهاند. شکل کاربرد این دالِ شناور در گفتمان نویسنده، بیانگر ایدئولوژی برابرخواهانه و سوسیالیستی اوست.
پارهگفتار 3
|
صبح زود از مسافرخانه میزنم بیرون. آقا مرتضی در پشت یک وانت بار که سقفش با برزنت پوشیده شده، برایم جا گذاشته.
- میبخشی شریف. جلوِ وانت بار، جای خانهاست. گرچه راه طولانی است، اما میدانم که تحملش را داری. (درویشیان، 1379: 844).
|
نویسنده در پارهگفتار فوق، از زبان «آقا مرتضی» بر دال مرکزی گفتمان خود یعنی «نابرابری اجتماعی» تأکید میکند. تقابل «شریف» با «خان» در این قطعۀ زبانی، یک تقابل ایدئولوژیک است. شریف با وجود تحصیلات عالی و شغل معلمی، فقط به واسطۀ تعلقش به طبقهای پایینتر باید در جایی پستتر از خان که مظهر استثمار اقتصادی و اجتماعی است، بنشیند.
با توجه به مقولههای تحلیل ایدئولوژیکیِ وندایک، نویسنده توانسته است با استفاده از راهبرد «مقایسه[31]» (Van Dijk, 2003: 65)، نکات منفیِ کنشگران برونِ گروه را
برجستهسازی کند. این راهبرد که از ظرفیت ایدئولوژیکیِ قابل توجهی برخوردار است با مقایسۀ کنشگران وابسته به دو طبقۀ متفاوت اجتماعی (استثمارگران و استثمارشدگان)، دوگانۀ معناداری را در گفتمان خلق کرده است. راهبرد «مقایسه» آنگونه که در اینجا مد نظر است، نوعا به هنگام صحبت در مورد اکثریت محروم جامعه رخ میدهد؛ یعنی زمانی که تولیدکنندۀ گفتمان به سنجش و مقابلۀ درونگروهها و برونگروهها میپردازد.
در ارتباط با راهبرد مقایسه، و در چارچوبِ دال شناورِ مورد بحث، قطعۀ زبانی ذیل نیز گفتمان ایدئولوژیک رمان را در ارتباط با دال مرکزی آن، به خوبی نشان میدهد.
پارهگفتار 4
|
یارو تعظیمی کرد و گفت: «جناب عباسخان، ابراهیم بهرام در خدمت جنابعالی حاضرند». عباس خان خرناسی کشید. به من اشاره کرد که نزدیک بروم (درویشیان، 1379: 859).
|
تحلیل گفتمان پیشکار عباسخان در پارهگفتار فوق، دربردارندۀ نکات مهم ایدئولوژیکی است. وی در رابطه با «عباسخان»، او را با استفاده از کلمۀ جناب، «نامدهی[32]» میکند، درحالیکه «ابراهیم بهرام»، کنشگر متعلق به طبقۀ پایین جامعه، حتی با کلمۀ «آقا» ـ بهعنوان مرسومترین لقب برای عنواندهیِ مردان ایرانی ـ نامدهی نمیشود. در رابطه با دال شناور استثمار در گفتمان مورد بحث، لقبدهیِ کنشگران، هدفمند و به مثابۀ ابزاری در خدمت بیان ایدئولوژی نویسنده است.
به عقیدۀ ونلیوون[33] (2008: 40)، این نوع لقبدهیِ[34] ایدئولوژیک میتواند بیانگر نکات اجتماعی مهمی در مورد شخصیتها یا طبقات اجتماعی در گفتمان باشد. وندایک (2003: 62) نیز در راهبردهای خود ذیل عنوان «توصیف کنشگر[35]»، به این نکتۀ مهم گفتمانی اشاره کرده است. به عقیدۀ وی شیوهای که کنشگرها در گفتمان توصیف میشوند، به ایدئولوژی ما وابسته است (Van Dijk, 2005: 735). ممکن است کنشگران به عنوان اعضای گروهها یا به عنوان افراد، با نام کوچک یا بزرگ، بنا به کارکرد، نقش یا نام گروه، به عنوان مشخص یا نامشخص بهواسطۀ کنشها یا خصیصههای آنها، به واسطۀ جایگاه یا رابطهشان با افراد دیگر و مانند آن معرفی شوند (وندایک، 1394: 87). در پیوند با گفتههای وندایک، شیوۀ توصیف ثروت عباسخان به عنوان یک استثمارگر محلی (کنشگر غیرخودی)، توانایی نویسنده در تثبیت دالهای شناور گفتمان و جهتدهی آنها پیرامون نابرابری اجتماعی به عنوان دال مرکزی را به خوبی نشان میدهد:
پارهگفتار 5
|
املاکش از شاهآباد غرب میرفت تا پشتکوه و ایلام و از آن طرف از گیلانغرب تا مرز خسروی. گلههایش بیشمار بود. پولها و جواهرات و خانه و ییلاق و ماشین و اَی خدا چه بگویم. در کلّۀ من آن همه عدد و حساب نمیگنجید (درویشیان، 1379: 861).
|
بدیهی است که «دراماتیزه کردن[36]» چنانکه در راهبردهای وندایک مطرح است، در قطعۀ زبانی فوق نیز دیده میشود. وندایک (2003: 68) این راهبرد را به همراه «مبالغه»، شیوههای آشنا برای اغراق وقایع میداند. درویشیان با توجه به گرهگاه اصلی گفتمان رمان، بهوسیلۀ توصیف اغراقآمیز داراییِ عباسخان، تصویری عینی از یک شکاف بغرنج طبقاتی را به مخاطب نشان داده است. طبق بررسیهای انجام شده، این دال شناور با 15% فراوانی در گفتمان، بعد از دال «مساوات»، سومین نشانۀ پرتکرار در رمان مورد مطالعه است.
6ـ3ـ4. دالِ نفی استبداد
یکی از دالهای اصلی و مهمِ سیال در گفتمان درویشیان، عدم سلطهپذیری و «نفی استبداد» است. واژۀ «استبداد» برای تبیین و توصیف وضعیت «دگر» در گفتمان رمان، کارکرد مهمی دارد. این دال نیز در شبکۀ روابط گفتمان، در رابطه با دال مرکزی معنا یافته و نویسنده با تعریف و تأکید بر آن، کوشیده است تا مخاطب را از روابط سلطهآمیزِ حاکم بر جامعۀ خود آگاه نماید. در گفتمان درویشیان، فهم دال «نفی استبداد» در قالب دال کلیدی سوسیالیسم میسر است که وی با استفاده از آن، از یک منظر فراختر به فاصلۀ طبقاتی در گفتمان اشاره کرده است.
پارهگفتار ذیل که بخشی از مبارزۀ «شریف» (خودی) با رژیم محمدرضا شاه (غیرخودی) را به تصویر میکشد، حاوی دال «نفی استبداد» در گفتمان ایدئولوژیک نویسنده است:
پارهگفتار 6
|
به راه افتادیم؛ امّا جمعیت کم شده بود. عدهای با اتوبوس رفتند. زیرا شعارها داشت تند میشد.
- مرگ بر این حکومت فاشیستی
- مرگ بر این رژیم ضد خلقی
و عاقبت شعاری که سالها در گلو خفه شده بود، بیرون زد.
- مرگ بر شاه خائن.
در میدان شوش، گارد در انتظار بود (درویشیان، 1379: 1187).
|
عبارت «شعاری که سالها در گلو خفه شده بود»، به بافت موقعیتیِ[37]استبدادآمیزی که این گفتمان در آن تولید شده است، اشاره میکند. بر این اساس، اگر بخواهیم مفاهیم مطرح در گفتمان رمان را از سطح جمله و روابط دستوری به سطح متن بزرگتر یعنی جامعه منتقل کنیم، خواهیم دید که این اثر در یک زمینۀ تاریخی خفقانآلود تولید شده است.
«شریف» کنشگری است که در این موقعیت، بارها برای تغییر وضعیت و «نفی استبداد» به پا خواسته است. در این مواقع، گفتمان درویشیان با استفاده از استراتژیِ زبانیِ توصیف، راهبرد «توضیح[38]» را به منظور دیگر نمودیِ منفی برمیگزیند. وندایک این راهبرد را در حوزههای «معنا» و «استدلال» مطرح کرده و معتقد است که «بنا به این مفهوم، کنشهای منفیِ اعضای درون گروه معمولا توجیه میشوند، حالآنکه کنشهای منفی اعضای برونِ گروه بر اساس ویژگیهای ذاتیِ کنشگران توضیح داده میشوند» (وندایک، 1394: 97). نویسنده در قطعۀ زبانی فوق، با استفاده از صفتهای «فاشیست»، «ضد خلق»، و «خائن»، به توصیف و توضیح شخصیت و رژیم محمدرضا شاه به عنوان «دگر» گفتمان پرداخته است.
به عقیدۀ فرکلاف[39] (1192: 191)، «دیدگاه و ایدئولوژی خاص نویسنده و تجربیات او در انتخاب واژههایش مؤثر است». از این رو، این شکل از گزینش واژگان، میتواند بیانگر ایدئولوژی خاص علیاشرف درویشیان باشد که با تار و پود سوسیالیسم و مارکسیسم درآمیخته است. گفتنی است شیوۀ گزینش واژگان علاوه بر اینکه ارزشهای تجربی متن را نشان میدهد، بیانگر ارزشهای رابطهای هم هست. بر همین اساس، نویسنده در عبارت «رژیم ضدخلق»، رابطۀ دولت با ملت را که به عقیدۀ او مبتنی بر دشمنی است به تصویر کشیده است.
نکتۀ دیگری که در پارهگفتار فوق به لحاظ ایدئولوژیکی شایستۀ توجه است، تکرار واژۀ «مرگ» در گفتمان است. در مقولۀ «تکرار[40]»، برخی واژگان که بار معنایی مهمی دارند، چندین بار در گفتمان تکرار میشوند. از این رو، این راهبرد برای کشف کلمات کلیدی متن که ایدئولوژی پنهان آن را روشن میسازند، بسیار سودمند است. وندایک در سطح تحلیل بلاغی گفتمان، راهبرد تکرار را مورد توجه قرار داده و در توضیح آن گفته است «تکرار، در مقام یک تمهید بلاغی عام، نقش بهخصوصی در راهبردِ کلیِ تأکید کردن بر چیزهای خوبِ ما و چیزهای بدِ آنها ایفا میکند» (وندایک، 1394: 113).
در گفتار مورد بحث، درویشیان مفاهیم مهمِ مورد نظرش را به وسیلۀ «تکرار» مورد تأکیدِ ایدئولوژیک قرار داده است. به طور مثال، با تکرار کلمۀ «مرگ» در اینجا، بر ضرورت تغییر گفتمان هژمونیک پهلوی و به حاشیه رفتن آن، پای میفشارد. این کلمه باآنکه بار معنایی مثبتی در متن ندارد، تکرارش اهمیت آن را در روش مبارزه و ایدئولوژی تولیدکنندۀ گفتمان نشان میدهد. تحلیل آماری این دال در متن مورد مطالعه که 13% فراوانی را نشان داد، بیانگر آن است که این نشانه نسبت به سایر دالهای شناور در گفتمان، بسامد کمتری دارد.
6ـ3ـ5. دالِ آزادی
سوسیالیسم به عنوان گرهگاه گفتمان درویشیان، آرمان و ایدئولوژی خود را نویدبخش آزادی سیاسی و همچنین رهایی خلق از بند استثمار داخلی و استعمار خارجی میداند. در پیوند با این گرهگاه گفتمانی، دال «آزادی» همچون سایرِ عناصر موجود در گفتمان، معنا و اصالت خود را به دست میآورد. به طورکلی، این دال از نشانههایی است که تازمانیکه در یک مفصلبندی قرار نگرفته باشد، میتوان معانی و مدلولهای مختلفی را به آن منتسب کرد. شایان ذکر است که آزادی به مثابۀ یک دال در گفتمان درویشیان، نه در معنای متعارف سیاسی و حقوقیاش در ارتباط با حق آزادی اندیشه و بیان، بلکه در مفهوم رهایی از «سلطه» استعمال میشود. پارهگفتار ذیل، نمونۀ کاربرد این شکل از مفهوم آزادی در گفتمان رمان است:
پارهگفتار 7
|
[شریف] ـ تو حق نداری لب تر کنی. یک مبارز نباید به الکل پناه ببرد.
[افق] ـ من برای کشته شدن عجلهای ندارم.
[شریف] ـ اما من عجله دارم. مردم فقیر زیر منگنۀ رژیم دارند له میشوند. یک لحظه غفلت، خیانت است. باید زودتر به دادشان رسید و منگنه را نابود کرد (درویشیان، 1379: 1189).
|
از میان دالهای شناور موجود در این قطعۀ زبانی، بین «آزادی» و «نفی استبداد» رابطه و پیوند محکمی برقرار است، چنانکه میتوان این دو نشانه را در گفتمانِ درویشیان، لازم و ملزوم یکدیگر دانست. واژۀ «منگنه» به عنوان یک استعاره، ارزشهای تجربی
رمزگذاریشدۀ نویسنده را در گفتمان نشان میدهد و بیانگر شدت فشارِ نیروی سرکوب است. درویشیان در این پارهگفتار با رویارو قرار دادن «مردم فقیر» و «رژیم»، از یک راهبرد مهم گفتمانی که در نظریۀ وندایک (2003: 67) به «فاصلهگذاری»[41] تعبیر میشود، استفاده کرده است. این راهبرد، یکی از شیوههای تجلیِ قطبیسازیِ «ما ـ آنها» در گفتمان است که با واژههایی صورت میگیرد که تلویحاً فاصلۀ بین سخنگویان درون گروه و سخنگویان برون گروه را تداعی میکند. درویشیان با کاربست این راهبرد که در خدمت دال مرکزی گفتمانِ رمان، یعنی «نابرابری اجتماعی» قرار دارد، میان تودۀ مردم محروم و حکومت پهلوی، فاصلهگذاری کرده و از این طریق، همزمان دو ضلع از مربع ایدئولوژیک وندایک را با هدف خودنمودیِ مثبت و دیگرنمودیِ منفی به کار برده است.
شایان ذکر است که در این پارهگفتار نباید از کاربرد ایدئولوژیک فعل وجهیِ «باید» غافل بود. وجهیت رابطهای که بهوسیلۀ این فعل در قطعۀ زبانی فوق نمود یافته است، مسألۀ اقتدار «شریف» ـ به عنوان قهرمان مبارزه با استبداد ـ در رابطه با دیگر مشارکینِ گفتمان را مطرح میکند.
شکل 2. مفصلبندی دال مرکزی و دالهای شناور در گفتمان
جدول 1. فراوانی دالهای شناور در گفتمان رمان
درصد کلی دالهای شناور
|
جمع کل
|
درصد فراوانی دال در جلد 4
|
فرکانس دال در جلد 4
|
درصد فراوانی دال در جلد 3
|
فرکانس دال در جلد 3
|
درصد فراوانی دال در جلد 2
|
فرکانس دال در جلد 2
|
درصد فراوانی دال در جلد 1
|
فرکانس دال در جلد 1
|
دالهای شناور در گفتمان
|
19%
|
76
|
26%
|
35
|
19%
|
21
|
15%
|
13
|
11%
|
7
|
مساوات اجتماعی
|
34%
|
136
|
34%
|
45
|
33%
|
36
|
35%
|
30
|
37%
|
25
|
محرومیت
|
15%
|
63
|
7%
|
19
|
15%
|
17
|
14%
|
12
|
22%
|
15
|
نفی استثمار
|
13%
|
52
|
14%
|
18
|
13%
|
14
|
13%
|
11
|
14%
|
9
|
نفی استبداد
|
19%
|
78
|
19%
|
25
|
20%
|
22
|
23%
|
20
|
16%
|
11
|
آزادی
|
شکل 3. نمودار دالهای شناور در گفتمان رمان
شکل 4. نمودار فراوانیِ راهبردهای تحلیل ایدئولوژیکی در کلّ رمان
- نتیجهگیری
تحلیل دادههای پژوهش حاضر، نشان میدهد که گفتمان رمان مورد بحث با مرکزیت بخشیدن به یک دسته از دالهای شناور (محرومیت، آزادی، مساوات و غیره)، به مفصلبندی هویت کانونی خود پرداخته که حاصل این فرایند، به خلق یک غیریت در برابر آن انجامیده است. نویسندۀ این رمان با استفاده از راهبرد «قطببندی»، تودۀ مردم ایران را که نابرخوردار از امکانات موجود در جامعه هستند، در قالب گروه خودی، و زمینداران و صاحبان صنایع را به عنوان «دگر»های گفتمان خود بازنمایی کرده است. این نابرابری اجتماعی که دال مرکزی گفتمان رمان را تشکیل میدهد، با کاربست راهبرد فاصلهگذاری، مفهوم استثمار و مفاهیم مرتبط با آن را در نظام معناییِ اثر مورد تأکید قرار داده است. با کمک تحلیلِ انتقادیِ رمان آشکار شد که این روایت، ساختاری معنادار از نشانههای زبانشناختی و فرازبانشناختی دارد که نویسنده آنها را با هدف تثبیت و معنابخشی به دال مرکزی گفتمان، صورتبندی نموده است. ثبات رابطۀ دالها با دال مرکزی در یک مفصلبندی، باعث شده است که گفتمان درویشیان، یک گفتمان منسجم باشد. تعامل دالهای سیال با یکدیگر و برهَمکُنش آنها، زمینۀ تبدیل نابرابری اجتماعی به دال مرکزی را فراهم کرده است که خود در راستای ایدئولوژیِ سوسیالیستی نویسنده قرار دارد. همۀ این دالها، معنای خود را نه در ارجاع به فراگفتمان، بلکه در قالب گفتمان مشخص رمان مورد بحث، کسب کردهاند.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
- 1. Ernesto Laclau
[2]. Master Signifier
[3]. Floating Signifier
[4]. Articulation
[5]. polarization
[6]. Interdiscourse
[7]. Exclusion
[8]. Hegemony
[9]. Jorgensen & Phillips
[10]. Van Dijk
[11]. Ideological Square
[12]. Pennycook
[13]. Jacques Derrida
[14]. Michel Foucault
[15]. Antonio Gramsci
[16]. Ferdinand de Saussure
[17]. Elements
[18] . Laclau & Mouffe
[19]. David Howarth
[20]. Antonio Gramsci
[21]. Louis Althusser
[22]. Macro-level
[23]. Micro-level
[24]. Totalitarianism
[25]. Polarization, Us-Them Categorization
[26]. Irony
[27]. Lexicalization
[28]. Implication
[29]. Metaphor
[30]. Modality
[31]. comparison
[32]. Nomination
[33]. Van Leeuwen
[34]. Informalization
[35]. Actor Description
[36]. dramatization
[37]. situational context
[38]. Explanation
[39]. Fairclough
[40]. Repetition
[41]. Distancing