. مقدمه
روستاهای «خُلوص» و «گُتاو» درکوههای زاگرس در جنوبغربی ایران واقع شدهاند و فاصلۀ آنها از سواحل خلیج فارس در حدود 100 کیلومتر است. خُلُوص و گُتاو در قسمت غربی استان هرمزگان در بخش «کوهخرد» از شهرستان بستک واقع شدهاند. نزدیکترین شهر بزرگ به آنها شهر بندرعباس است که در 250 کیلومتری آنها واقع شده است. در سال 2011 مرکز آمار ایران، جمعیت خُلوص را 1147 نفر تخمین زده است. بسیاری از خانوادههای گویشور زبان خُلُصی، خارج از این روستا ساکن هستند (در جناح، بندرعباس، بندرلنگه، بستک و قطر). بنابراین، گمان میرود به طور کلی حدود 1800 گویشور زبان خُلُصی وجود داشته باشند. در هر دو روستای خُلوص و گُتاو به زبان «خُلوصی» یا «خُلُصی» صحبت میکنند. در واقع، تفاوتهای آوایی[1] و واژگانی[2] ناچیزی بین گویشوران این روستاها وجود دارد و هر دو گونه[3]های یک زبان واحد هستند، امّا ساکنین این روستاها ترجیح میدهند به زبان خود با توجه به نام روستایشان ارجاع دهند، یعنی زبان خُلوصی و زبان گُتاوی. در پژوهش حاضر، به هردو زبان با نام زبانِ خُلُصی اشاره میشود.
معمولاً گویشوران خُلُصی چندزبانه هستند و به زبانهای فارسی معیار،گویش بندری و زبان لارستانی (زبان روستاهای اطرافشان) صحبت میکنند. عدهای نیز به دلیل پیشۀ بازرگانی بینالمللی، به زبان عربی صحبت میکنند. میان گویشوران خلُصی درخصوص نیاکان و اجدادشان توافقنظر وجود ندارد. عدهای اصل خود را منتسب به هندوستان میدانند و معتقدند که در حدود 200 تا 300 سال قبل یک کشتی هندی در دریا واژگون شده است و تنها تعداد اندکی از آنها نجات یافتهاند. آنها در امتداد بستک ساکن شده و از آن زمان در آنجا زندگی میکنند (البته عدهای گذشتههای دورتری را عنوان میکنند). واقعیت این است که خُلُصیها دقیقاً نمیدانند، چگونه و چه زمانی به ایران مهاجرتکردهاند و حتی والدین آنها نیز در این زمینه اطلاعی ندارند. البته برخی اعتقاد دارند که نیاکان آنها ایرانیان اصیلی بودند که از سالهای بسیار دور در این منطقه سکنی گزیدهاند. عدهای نیز معتقدند در قرون گذشته بازرگانان هندیِ فعال در ایران، در این منطقه ساکن شدهاند. تعیین خاستگاه اصلی این جامعة زبانی بسیار مشکل بهنظر میرسد. علاوه بر این، در حالی که عدهای خُلُصی را جزو زبانهای ایرانی میدانند، عدهای آن را جزو زبانهای هندوآریایی[4] تلقی میکنند.
مطالعات زیادی بر روی زبانهای جهان از منظر ردهشناختی[5] انجام شده است. بر اساس منابع موجود، مطالعات ردهشناختی نسبتاً خوبی روی پیکرة زبان فارسی و دیگر زبانهای کشور ایران انجام شده است. این مطالعات از این جهت که به آشنایی و ترویج استفاده از این زبانها و گویشها منتهی میشوند، حائز اهمیت هستند. اصولاً زبانها به لحاظ ترتیب سازهها یا واژهها با یکدیگر متفاوت هستند. هنگامی که به ترتیب خاص واژهها در زبانی اشاره میشود، در واقع ترتیب سازههای فاعل و مفعول آن مد نظر هستند. با وجود این، به طور کلی منظور از ترتیب واژه، چینش سازهها در سطوح بند یا گروه (مانند گروه اسمی) است. این پژوهش سعی دارد تا به دو پرسش اساسی زیر پاسخ دهد: 1ـ ترتیب سازههای اصلی زبان خُلُصی به چه صورت است؟ 2ـ ترتیب واژهها در زبان خُلُصی چگونه با گرایشها و همگانی[6]های بینازبانی درایر[7] (1992) منطبق است؟
- مبانی نظری
به اعتقاد کرافت[8] (2003)، میتوان سه تعریف عمده برای اصطلاح ردهشناسی قابل تصور بود:
1ـ در اولین تعریف، ردهشناسی را میتوان معادل با تکسون[9] قلمداد کرد که به معنای طبقهبندی ردهشناختی[10] است، یعنی ردهبندی مقولات یا پدیدههای جهان بر اساس نوع و یا انواع ساختاری آنها. این گونه ردهشناسی را ردهشناسی مبتنی بر زیستشناسی میدانند که در قرن نوزدهم به زبانشناسی وارد گردید. بر این اساس، ردهشناسی یا ردهبندی زبانها براساس دیدگاهی کلگرا[11] و با عمومیت بخشیدن صورتهای ساختی به کل زبان حاصل میآید. در این تعریف، یک زبان متعلق به نوع خاصی است و ردهشناسی زبان به معنای تعریف انواع زبانها و طبقهبندی آنها به انواع مختلف است. برای مثال، زبان ژاپنی یک زبان پیوندی[12] است.
2ـ دومین تعریف ردهشناسی عبارت است از بررسی الگوهایی که به طور نظاممند در زبانها رخ میدهند. برای مثال، در زبانهای فارسی و انگلیسی روش مجهولسازی[13] به صورت تحلیلی[14] است، یعنی هر دو از فعل کمکی استفاده میکنند. در این گونه ردهشناسی، الگوهای قابلتعمیم همگانیهایی زبانی هستند که به صورت همگانیهای تلویحی[15] بیان میشوند. این نوع همگانیها تنها با مطالعة یک زبان حاصل نمیشوند. ردهشناسی به صورت مذکور از سوی گرینبرگ[16] (1963) معرفی گردید و همگانیهای تلویحی بر اساس ترتیب سازهها و صورتهای ساختواژی[17] حاصل آمدند.
3ـ سومین تعریف ردهشناسی عبارت است از تلقی ردهشناسی به عنوان چارچوب یا رویکردی در کنار رویکردهای ساختگرایی[18] یا زایشی[19] یا مانند آن. به بیان دیگر،
ردهشناسی چارچوبی نظری[20] در نظر گرفته میشود و پژوهش در آن چارچوب خاص انجام میگیرد. در واقع، ردهشناسی در زبانشناسی رویکردی است که میتواند چارچوبی برای پژوهشها باشد، گاهی به این رویکرد «رویکرد ِگرینبرگی[21]» نیز میگویند. این دیدگاه بسیار مشابه به رویکرد نقشگرایی است، زیرا بیشتر به نقش میپردازد تا صورت و از نیمۀ دوم قرن بیستم آغاز شده است (Croft, 2003).
رویکرد دوم، یعنی همگانیهای تلویحی را گرینبرگ معرفی کرد، امّا لحاظ کردن ردهشناسی به عنوان یک چارچوب، اولین بار در سال 1970 از سوی تامپسون و کینکید[22] و سپس از سوی هایمن[23] (1980)، گیون[24] (1984)، تاملین[25] (1986) و کامری[26] (1989) (به نقل از Croft, 2003) صورت گرفت. این سه تعریف ارائهشده در مورد ردهشناسی با سه مرحله از هر تحلیل تجربی ـ علمی[27] مرتبط هستند:
1ـ طبقهبندی ردهشناختی نشانۀ مشاهدة پدیدة تجربی و طبقهبندی آن است؛
2ـ تعمیمهای ردهشناختی یا همگانیهای زبانی، صورت دادن تعمیمهایی پیرامون آن مشاهدات هستند؛
3ـ تبیین تعمیمها و علّت رخداد تعمیمها که در این تعریف، ردهشناسی تجربی ـ علمی است (Croft, 2003).
گرینبرگ (1963; 1966) به بررسی 30 زبان مختلف پرداخت و 45 جهانی را معرفی کرد که به نام وی شهرت دارند. 28 مورد از این جهانیها با ترتیب سازههای اصلی جمله ارتباط دارند. به باور وی، میان ترتیب سازهها و سایر ویژگیهای دستوری زبانها، نوعی همبستگی ردهشناختی وجود دارد. معرفی جهانیهای نامحدود یا مطلق نیز از دستاوردهای وی است. طبقهبندی گرینبرگ از ترتیب سازههای بند بر اساس یک پارامتر شش ارزشی بوده است:
SOV, VSO, SVO, VOS, OVS, OSV
از میان این ترتیبها، گرینبرگ تنها VSO, SOV و VS را تحلیل کرده، گرچه وی از وجود زبانهای OVS و VOSهم مطلع بود. تحقیقات بعدی که از سوی افرادی مانند لمان[28] (1973) و ونمان[29] (1974)، صورت گرفتند، وجود زبانهای OVS وVOS را تأیید نمودند. آنها مدعی شدند که زبانهای OSV نیز وجود دارند. این طبقهبندی ششگانه میتواند به دو پارامتر دوگانة SV/VS و OV/VO منجر شود که مزیتهای زیادی دارد (Dryer, 1997).
بعدها، ردهشناسان دیگری مانند هاوکینز[30] ( 1990; 1994) و درایر (1992) نیز به بررسی و مطالعة ترتیب و چینش سازهها و جهانیهای مرتبط با آنها پرداختند. درایر (1989) با معرفی روشی تمامی مشکلات مرتبط با نمونهگیری جهت بررسیهای زبانی را مرتفع کرد. وی گروههای خویشاوندی زبانی[31] را به طبقههایی (جنس[32]هایی) دستهبندی کرد و به جای انتخاب یک نمونه از هر جنس زبان، آنها را در هم آمیخت و همة جنسها را در همة زبانها درنظر گرفت. وی همچنین شش قارة زبانشناختی (به لحاظ اندازه) متصور شد که این قارهها از این قرارند: آفریقا، آسیا، اروپا، جنوبشرقی آسیا و اقیانوسیه، استرالیا و خلیجگینه، آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی. در مقالة درایر تنها 23 همبستگی معرفی شدهاند که 5 مورد آنها مبتنی بر مؤلفههایی هستند که در زبان فارسی و دیگر زبانهای ایرانی مصداق ندارند. از این رو، در کتاب دبیرمقدم (1392) و همچنین، در پژوهش حاضر این 5 مؤلفه درنظرگرفته نشدهاند. شش همبستگی دیگر، یعنی مؤلفههای شمارههای 19 تا 24 در مقالة درایر (1992) حضور ندارند، امّا در پایگاه دادههای متأخر درایر موجود هستند (دبیرمقدم، 1392: 117).
- پیشینۀ پژوهش
مطالعات و پژوهشهای بسیاری در خصوص ردهشناسی ترتیب واژه در زبانهای ایرانی انجام شده است که از جملة آنها میتوان به ثمره (1369)، مرعشی[33] (1970)، فرامر[34] (1981)، کریمی[35] (1989) و درزی[36] (1996) اشاره کرد. تمامی این مطالعات پیرامون ردهشناسی زبان فارسی انجام شدهاند. همچنین، واحدی لنگرودی (1382)، صفاییاصل (1394)، رضایی و خیرخواه (1394)، رضاپور (1394)، رضاپور و عبداللهی (1397)، دبیرمقدم و عبداللهی (1398) و محمدی و همکاران (1400) نیز با در نظر گرفتن 24 مؤلفة ترتیب واژة درایر (1992)، به ترتیب گویشها و زبانهای گیلکی لنگرودی، آذربایجانی، لری بویراحمد، سمنانی، سنگسری، بابلی و لری ممسنی را مورد مطالعه قرار دادهاند.
جامعترین اثر در زمینة ردهشناسی زبانهای ایرانی را دبیرمقدم (1392) نگاشته است. در این پژوهش مشخص شده است که زبانهای فارسی، بلوچی، دوانی، لارستانی، وفسی، کردی، اورامی، لکی، دلواری و نایینی از نظر مؤلفههای ردهشناختیِ ترتیب واژه، همبستگی بیشتری با ردة زبانهای فعل ـ مفعول قوی (فعلمیانی) از خود نشان میدهند. از سوی دیگر، گونههای زبانی تالشی، شهمیرزادی و تاتی گرایش بیشتری به سمت زبانهای ردة فعلپایانی قوی دارند. تاکنون زبان خُلُصی، به ویژه نحو آن، از دیدگاه زبانشناختی مورد بررسی و مطالعه قرار نگرفته است و این اولین تحقیق زبانشناسانه است که تلاش دارد نحو این زبان را از منظر ردهشناسی ترتیب واژهها بررسی کند.
- روش پژوهش
روش انجام پژوهش حاضر به صورت توصیفی ـ تحلیلی است و جامعة آماری آن سه گویشور زن و سه گویشور مرد زبان خُلُصی در روستاهای «گُتاو» و «خُلُص» بودند. شیوة گردآوری دادهها به صورت پرسشنامه و مصاحبه بود. پرسشنامة مذکور حاوی 57 سؤال بود که بر اساس مؤلفههای درایر (1992) و با الگوگیری از دبیرمقدم (1392) طراحی گردید. پس از گردآوری دادههای زبانی موردنظر، پاسخهای گویشوران به پرسشهای پرسشنامه ضبط و چندین بار به صورت غیرحضوری بررسی شدند؛ زیرا به دلیل وضع محدودیتهای کرونایی و قرمز بودن وضعیت مناطق مذکور، تنها امکان مصاحبه با گویشوران از طریق شبکههای اجتماعی وجود داشت. سپس، صداهای ضبطشده آوانویسی شدند و تقطیعهای صرفی، نحوی و واجی مدنظر صورت گرفتند. در آخر، توصیف و تحلیل دادههای این زبان و تعیین وضعیت ردة زبان خُلُصی با توجه به مؤلفههای ترتیب واژه در مقایسه با زبانهای اروپا ـ آسیا از یکسو، و زبانهای جهان از سوی دیگر، و مقایسة وضعیت ردهشناختی زبان مذکور با زبان فارسی به عنوان زبان معیار صورت گرفت.
- یافتهها
این بخش خود شامل دو زیربخش میشود. در بخش اوّل، با ارائة مثالهایی از زبان خُلُصی به بررسی مؤلفههای 24 گانة درایر در این زبان میپردازیم و در بخش دوم، وضعیت
ردهشناختی این زبان را در مقایسه با دو گروه زبانهای آسیا ـ اروپا و گروه زبانهای جهان بررسی میکنیم.
5ـ1. بررسی مؤلفههای ترتیب واژه در زبان خُلُصی
در این بخش و در قالب 24 زیربخش به بررسی مؤلفههای درایر در زبان خُلُصی میپردازیم.
ـ مؤلفة 1: نوع حرف اضافه
در زبان خُلُصی همة حروف اضافه، پساضافه هستند و به دنبال اسم ظاهر میشوند. در واقع، این پساضافهها حالتنماها[37]ی مختلفی هستند که در این زبان متداول هستند. در زبان خُلصی پساضافة/-ke/ نشانة مفعولصریح [38] و مفعول غیرصریح[39] است. تعدادی از پساضافههای این زبان عبارتاند از: te«به» (وسیله/ مکان)، tô[40]w «از»، sônda «با» و mæte «رویِ». پساضافهها در مثالهای ذیل، نمونههایی از کاربرد حروف اضافه در این زبان هستند:
-ke
|
ketab
|
kɔzɔr-ᴐ
|
1) hɔ
|
مفعول صریح ـ را
|
کتاب
|
مذکر ـ مرد
|
آن (اشاره به دور)
|
æli
|
-ke
|
d -æy
|
علی
|
حالتنمای مفعول غیرصریح
|
واژهبست 3 شم[41] ـدادن
|
«آن مرد کتاب را به علی داد.»
|
k- æi
|
vaz
|
te
|
kilil
|
ke
|
dær
|
2) mȏy
|
واژهبست 1شم.[42] کرد
|
باز
|
حالتنمای ابزاری[43] (با)
|
کلید
|
مفعول صریح ـ را
|
در
|
من (فاعلی)
|
«من در را با کلید باز کردم.»
|
3) ho- ven
|
ketab
|
mæryæm-
|
tôw
|
genæ -væn
|
او (جمع/فاعلی)
|
مفعول صریح (را) کتاب
|
مریم
|
حالت نمای ازی[44]
|
واژهبست 3شج[45] ـ گرفت
|
«آنها کتاب را از مریم گرفتند.»
|
|
ta
|
montæqe
|
te
|
ʃiraz-
|
-tôw
|
bændær
|
4) ho-ven
|
شدند
|
منتقل
|
حالتنمای مکانی (به)
|
شیراز
|
حالتنمای ازی
|
بندر
|
او (جمع/فاعلی)
|
«آنها از بندرعباس به شیراز منتقل شدند.»
|
-mô
|
dokon
|
5) ho
|
حالتنمای مکانی[46] (توی/در)
|
مغازه
|
او (اشاره دور/فاعلی)
|
m -æy
|
keræ-
|
kæm
|
sôndake
|
واژهبست 1 ش م ـ اخباری
|
کن
|
کار
|
حالتنمای برایی[47]
|
«او در مغازه برای ما کار میکند.»
|
ـ مؤلفة 2: توالی هستة اسمی و بند موصولی
m- æy
|
gæp-či
|
sônda
|
vᴐn
|
jᴐ
|
6) kᴐzᴐr-ɔ
|
3 ش م ـ اخباری
|
گفت ـ حرف
|
حالتنمای همراهی (با)
|
شما
|
که
|
مذکرـ مردی
|
«مردی که با شما صحبت میکند.»
|
-yuu
|
k- æ
|
jær
|
kal
|
jɔ
|
7) čurki
|
بود
|
اسم مفعول ـ کرد
|
دعوا
|
دیروز
|
که ـ موصولیساز
|
دختر
|
«دختری که دیروز دعوا کرده بود.»
|
در مثالهای (6) و (7)، بند موصولی پس از هستة اسمی قرار گرفته است. به بیان دقیقتر، بند موصولی پس از گروه اسمیِ دارای نشانة موصولیساز آمده است.
ـ مؤلفة 3: توالی مضاف و مضافالیه
-jᴐ
|
æ:mæd
|
8) hæt
|
حالتنمای ملکی(مذکر)
|
احمد
|
دست
|
|
«دستِ احمد»
|
|
-jɔ.
|
hɔ-ven-
|
9) ketab
|
حالتنمای ملکی (مذکر)
|
او (جمع ـ مذکر)
|
کتاب
|
«کتاب ِآنها»
|
10) sera
|
mɔn
|
oy
|
- ji
|
خانه
|
مادر
|
واژه بست 1 ش م ملکی
|
حالت نمای ملکی(مؤنث)
|
«خونة مادرم»
|
پیشتر، در مثالهای (6) و (7) مشاهده کردیم که در ساختِ موصولی، هستة اسمی با نشانة موصولیساز /-jɔ/ نشانهگذاری میشود. همچنین، در نمونههای (8) و (9) که ساختِ مضاف و مضافالیه را نشان میدهند، مشاهده کردیم که مضافالیه نیز با حالتنمای ملکی مذکر /-jɔ/ برای نمایش مالکیتِ اسامی مذکر ظاهر شده است. از این رو، باید گفت که در دو ساخت مذکور از یک نشانة یکسان، جهت نمایش دو کارکرد متفاوت بهره گرفته شده است. در این زبان، مضاف تعیینکنندة جنسِ مضافالیه است. یعنی اگر مضاف مذکر باشد (حتی اگر مضافالیه مؤنث باشد)، از حالتنمایِ مذکر /-jɔ/ و اگر مضاف مؤنث باشد، از حالتنمایِ مؤنث /-ji/ استفاده میشود. به عبارت دیگر، جنسیت مضافالیه، نقشِ تعیینکنندهای در کاربرد حالتنمایِ ملکیِ مذکر یا مؤنث ندارد. در این زبان، اشیاء بیجان نیز دارای جنس دستوری هستند، یعنی مذکر یا مؤنث هستند. اسمهای کتاب، دست، بچه و برادر مذکر هستند، در حالیکه اسمهای دختر، خانه (سرا) و موتور مؤنث تلقی میشوند.
ـ مؤلفة 4: توالی صفت و مبنای مقایسه
rɔ.
|
væz-ɔ
|
tôw
|
11) mɔhæmmæd
|
مذکر ـ تر
|
مذکر ـ بزرگ
|
حالتنمای ازی ـ از
|
محمّد
|
«بزرگتر از محمّد»
ri
|
væd-i
|
tôw
|
mæsumæ
|
12) fatᴐmæ
|
مؤنث ـ تر
|
بزرگ (مؤنث)
|
حالتنمای ازی ـ از
|
معصومه
|
فاطمه
|
«فاطمه از معصومه بزرگتر است.»
|
|
13) hᴐ-ven tôw nᴐk-ᴐ rᴐ
مذکر ـ تر کوچک (مذکر) حالتنمای ازی ـ از او (جمع/فاعلی ـ مذکر)
«کوچکتر از آنها»
14) mᴐhæmmæd tôw væz-ᴐ rᴐ
مذکر ـ تر بزرگ (مذکر) حالتنمای ازی ـ از محمّد
«از محمّد بزرگتر»
در زبان خُلُصی، مبنای مقایسه همواره قبل از صفت قرار دارد و با پساضافة /-tôw/ ظاهر میشود. نشانة صفت تفضیلی به دو شکلِ /-ri/ یا /-rɔ/ ظاهر میشود که با توجه به جنسیت اسم یا اسمهای مقایسهشده، از این دو پیبست استفاده میگردد. نکتة قابل توجه آن که در این زبان، برای مقایسة چند چیز یا چند نفر با یکدیگر (صفت عالی)، از همین پساضافة /-tôw/ استفاده میشود.
ـ مؤلفة 5: توالی فعل و گروه حرفاضافهای
æ -če
|
sônda
|
15) hᴐn
|
2 ش م ـ آی ـ اخباری
|
حالتنمای همراهی (با)
|
ما (غیر فاعلی)
|
«با ما میآیی.»
|
-a
|
set
|
mæte
|
p ͪi
|
16) hᴐ-ven
|
واژهبست 3 ش ج
|
خوابیدن
|
روی
|
زمین
|
او (جمع/فاعلی/مذکّر)
|
«آنها روی زمین خوابیدند.»
|
-æi.
|
k
|
vaz
|
te
|
kilil
|
ke
|
dær
|
17) mȏy
|
واژهبست 1شم
|
کرد
|
باز
|
حالتنمای ابزاری ـ با
|
کلید
|
مفعول صریح ـ را
|
در
|
من(فاعلی)
|
«من در را با کلید باز کردم.»
|
در زبان خُلُصی، گروه حروفاضافهای قبل از فعل ظاهر میشود. جملههای (1) تا (5) شواهد بیشتری از حضورِگروهِ حرف اضافهای، قبل از فعل بهدست میدهند.
ـ مؤلفة 6: توالی فعل و قید حالت
-an.
|
v
|
kæ-
|
xez
|
18) hᴐvᴐl
|
واژهبست 3 ش ج
|
واج میانجی
|
کردن
|
خزیدن
|
آهسته
|
«آهسته دویدند.»
|
19) hᴐvᴐlᴐ
|
vet
|
-a
|
به آرامی
|
نشستن
|
واژهبست 3 شج ـ
|
«به آرامی نشستند.»
|
20) zud
|
vey
|
-a
|
سریع
|
رفتن
|
واژهبست 3 شج ـ
|
«سریع رفتند.»
|
در این زبان، قیدِ حالت همواره قبل از فعل قرار میگیرد و مطابقت میان قیدِ حالت با فاعل و فعل از نظر جنس دستوری وجود ندارد.
ـ مؤلفة 7: توالی فعل اسنادی و گزاره
sund -i
|
ji
|
Ali
|
21) gænæ
|
نشانة اضافة مؤنث ـ قشنگ
|
حالتنمای ملکی (مؤنث)
|
علی
|
لباس
|
«لباس ِعلی قشنگ است.»
|
hu
|
saket
|
22) sara
|
بود
|
ساکت
|
سارا
|
«سارا ساکت بود.»
|
23) hæt
|
-ᴐ
|
mᴐ
|
jᴐ
|
rænti
|
tᴐ
|
دست
|
مذکر ـ
|
من (غیرفاعلی)
|
حالتنمای ملکی (مذکر)
|
رنگی
|
شد (مذکر)
|
«دستِ من رنگی شد.»
|
24) hᴐ
|
kᴐzᴐr-ᴐ
|
mællem
|
- e
|
آن
|
مذکر ـ مرد
|
معلّم
|
است ـ
|
«آن مرد معلّم است.»
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
در این زبان، گزاره قبل از فعل اسنادی میآید. فعلِ «شد» از نظر جنس دستوری با نهاد جمله مطابقه دارد و برای مذکر از [tɔ] و برای مؤنث از [ti] استفاده میشود.
ـ مؤلفة 8: توالی فعل «خواستن» و فعل بند پیرو
æt
|
-u
|
-os
|
kɔnjond
|
25) mæryæm
|
امروز
|
مؤنث
|
3 ش م
|
خواه
|
مریم
|
-yæ
|
-æy
|
ven
|
te
|
mærse
|
التزامی
|
واژهبست 3 شم
|
رفتن
|
حالتنمای مکانی (مقصد) به
|
مدرسه
|
«مریم میخواست امروز به مدرسه برود.»
|
æn
|
m-
|
kᴐnje-
|
26) hᴐ-ven
|
واژهبست 3شج
|
اخباری
|
خواه
|
او (جمع/فاعلی)
|
-yæ
|
eni
|
pæ:r-
|
dærs
|
التزامی
|
واژهبست 3 ش ج
|
خوان
|
درس
|
«آنها میخواهند درس بخوانند.»
|
he
|
-æy
|
m
|
kᴐnje-
|
27) mȏy
|
این
|
واژهبست 1شم
|
اخباری
|
خواه
|
من (فاعلی)
|
-yæ
|
-i
|
pæ:r
|
ke
|
ketab
|
التزامی
|
واژهبست 1شم
|
خوان
|
مفعول صریح ـ را
|
کتاب
|
«من میخواهم این کتاب را بخوانم.»
|
فعلِ «خواستن» پیش از فعلِ بند پیرو قرار میگیرد. در خصوصِ مثالهای فوق، نکتههای زیر درخور توجه هستند: الف) فعل «خواستن» مطابقه نشان میدهد و ب) فعلِ «خواستن» در زبان خُلُصی با ستاک فعلی[kɔnj] و پیبستهای فعلی ساخته میشود.
ـ مؤلفة 9: توالی موصوف و صفت
– i
|
sund
|
28) sææn
|
نشانة اضافة مؤنث
|
قشنگ
|
بشقاب (مؤنث)
|
«بشقابِ قشنگ»
|
-a
|
sᴐnd
|
au
|
29) zæyf
|
نشانة جمع
|
زیبا
|
نشانة جمع
|
زن
|
«زنانِ زیبا»
|
|
|
|
|
|
|
30) pɛtɛ:r
|
nɔk
|
-u
|
پسر
|
کوچک
|
نشانة اضافه/مذکرـ
|
«پسر ِکوچک»
|
i
|
sund
|
31) væziri
|
نشانة اضافة مؤنث
|
قشنگ
|
صبح
|
«صبحِ قشنگ»
|
در این زبان، صفت پس از موصوف ظاهر میشود و صفت با موصوفِ خود از نظر جنس و شمار مطابقت میکند. در ترکیب وصفی، نشانة اضافه به انتهای ترکیب و به صفت میچسبد. نشانة /-ᴐ/ برای موصوف ِمذکر و نشانة / /-i برای مؤنث بهکار میرود. البته اگر موصوف جمع باشد، این نشانههای اضافه حذف میشوند و نشانة جمع /-a/ در انتهای صفت واقع میشود. به عبارت دیگر، هم موصوف و هم صفت به صورت جمع ظاهر میشوند. در مثالهای بالا، از آنجا که «گل» مذکر و مفرد محسوب میشود، نشانة/-ᴐ/ برای آن بهکار میرود. واژة «بشقاب» در این زبان اسم مؤنث و مفرد به حساب میآید. بنابراین، در انتهایِ ترکیب، از نشانة اضافة /-i/ استفاده شده است.
ـ مؤلفة 10: توالی صفت اشاره و اسم
zæyfa
|
32) he
|
زن
|
این
|
«این زن»
|
33) hᴐ
|
kᴐzᴐr-ᴐ
|
آن
|
مذکر ـ مرد
|
«آن مرد»
|
صفت اشاره همواره پیش از اسم قرار میگیرد. در این زبان، برای اشاره به شخص یا شیء، یک ضمیر جهتِ اشاره به دور و یک ضمیر جهتِ اشاره به نزدیک وجود دارد. ضمیر he/ / برای اشاره به نزدیک و ضمیر /hɔ/ برای اشاره به دور پیش از اسم میآیند. البته، این دو ضمیر برای اشاره به مکان بهکار نمیروند.
ـ مؤلفة 11: توالی قید مقدار و صفت
kotᴐ
|
34) bere
|
کوتاه
|
خیلی
|
«بسیار کوتاه»
|
xæʃ
|
bere
|
35) bere
|
خوشمزه
|
خیلی
|
خیلی
|
«خیلی زیاد خوشمزه»
|
قید مقدار پیش از صفت میآید.
ـ مؤلفة 12: توالی فعل اصلی و فعل کمکی زمان ـ نمود
در زبان خُلُصی برای بیان زمان آینده از فعل کمکی استفاده نمیشود، بلکه صورتهای زمانِ حال برای بیان این مفهوم بهکار میروند. به بیان دیگر، این صورتها، صورتهای مضارع هستند. جملههای (36) و (37) در تأیید این مطلب که جهت بیان زمان آینده، از صورت مضارع استفاده میشود، شواهد بیشتری به دست میدهند.
-i
|
væn
|
36) mȏy
|
واژهبست 1ش م
|
نشین
|
من (فاعلی)
|
«من خواهم نشست/مینشینم.»
|
-en
|
viz
|
37) hɔ-zen
|
واژهبست 3 ش ج
|
نشین
|
او (جمع ـ فاعلی ــ مؤنث)
|
«آنها خواهند نشست/مینشینند.»
|
همچنان که در این صیغگان تصریح شده، پیبستهای نمود ناقص فعل به جزء فعلی متصل میشوند. در این زبان نمود ناقص استمراری، در زمانِ حال به دو شیوه بیان میشود. در شیوة نخست، پیوند پسوندها با ستاک حال فعل، بیانگر نمودِ ناقص استمراری است و جملههای (36) و (37) مؤید این ادعا هستند. در شیوة دوم، فعلِ کمکی /mæ/ بهاضافة پسوندهای مطابقة فاعلی «در حالِ ..... بودن» استفاده میشود که همواره بعد از فعل ظاهر میشود. البته، در این زمان (حال استمراری)، اگر ابتدای جمله فاقدِ فاعلی دستوری باشد، قبل از ستاکِ فعلی از ضمایر فاعلی استفاده میگردد که حضورشان اجباری است. در نمونههای (38) و (39) ملاحظه میکنیم که برای بیان نمودِ ناقص در زمان حال، از فعل کمکی استفاده میشود و در مثال شمارة (38)، حضور ضمیر فاعلی «من» در جایگاه فاعل محذوف، اجباری است.
y
|
mæ-
|
nevise
|
38) mȏy
|
واژهبست 1 ش م
|
اخباری
|
نویس
|
من (فاعلی)
|
«دارم می نویسم.»
|
y
|
mæ-
|
engele
|
39) de
|
واژهبست 1 ش م
|
اخباری
|
طلوع
|
خورشید
|
«خورشید دارد طلوع میکند.»
|
در زبان خُلُصی برای بیان نمود ناقص استمراری در زمان گذشته، نمود ناقص فعل در قالب یک ساخت تصریفی، بیانگر مفهوم استمرار میشود. به عبارتی، نمود ناقصِ فعل به تنهایی، مفهوم استمرار را منتقل میکند. یعنی زمان گذشتۀ استمراری برای بیان گذشتۀ مستمر استفاده می گردد. لازم به ذکر است که پسوندهای مطابقة فاعلی در افعالِ زمانِ گذشتة بیانگر نمود استمراری، با پسوندهای مطابقة فاعلی در افعالِ زمانِ حالِ بیانگر نمود استمراری متفاوت هستند. همچنین، فعل به لحاظ جنسیت نیز در زمانِ گذشتة سوم شخص و اول شخصِ مفرد با فاعل مطابقه دارد. پسوندهای مطابقۀ جنسیت، برای جنسِ مذکر /du/ و برای جنسِ مؤنث /di/ هستند.
du
|
pæ:r-
|
dærs
|
æli
|
40) kal
|
واژهبست 3 ش م/مذکر
|
خوان
|
درس
|
علی
|
دیروز
|
«دیروز علی داشت درس میخواند.»
|
yu
|
-i
|
pæ:rd
|
dærs
|
mæryæm
|
41) kal
|
واژهبست 3 ش م
|
مؤنث
|
خوان
|
درس
|
مریم
|
دیروز
|
«دیروز مریم داشت درس میخواند.»
|
42) ættu
|
xorak
|
xo
|
-ndi
|
-yu
|
تو (فاعلی)
|
غذا
|
خور
|
مؤنث
|
واژهبست 2 ش م
|
«تو داشتی غذا میخوردی.»
|
esæysæw.
|
kærd-
|
xærid
|
tôw
|
bazar
|
43) ȏse
|
واژهبست 1ش ج
|
کرد
|
خرید
|
حالتنمای ازی (از)
|
بازار
|
ما (فاعلی)
|
«ما داشتیم از بازار خرید میکردیم.»
|
در زبان خُلُصی افعال در زمان گذشته با فاعل در سه صیغة مفرد (اول، دوم و سوم شخص مفرد) به لحاظ جنسیت مطابقه دارند، اما در نمودهای ناقص استمراری، مانند زمان گذشتة استمراری و گذشتة مستمر برای دوم شخص مفرد، استثنائاتی مشاهده میشود. در این زمانها، برای دوم شخص مفرد، تمایز جنسیت مشاهده نمیگردد و در انتهای فعل، نشانۀ جنسیت مؤنث /-div/ به صورت ِخنثی برای نشان دادن هر دو جنس کاربرد دارد. از آن جا که صورتهای ماضی نقلی و ماضی بعید زبانِ مورد وصف از طریقِ افزوده شدنِ وند ـ و نه فعلِ کمکی ـ حاصل میشود، در مورد آن ساختها ذیلِ مؤلفة (18) بحث خواهیم کرد. با توجه به شواهد ارائهشده از زبان خُلُصی، میتوان نتیجه گرفت که در این زبان فعلِ کمکیِ نشانة نمود استمراری پس از فعل اصلی جای دارد.
ـ مؤلفة 13: توالی ادات استفهام و جمله
در زبان خُلُصی ادات استفهام برای پرسشهای آری ـ خیر همواره محذوف است و تنها آهنگ خیزان جمله است که سؤالی بودن جمله را نمایش میدهد.
e
|
ᴐti
|
kᴐzɔr-ᴐ
|
44) hᴐ
|
است
|
آنجا
|
مذکر ـ مرد
|
آن
|
«آیا آن مرد آنجاست؟»
|
45) hᴐ- ven
|
xᴐrak
|
xa
|
-van
|
آنها (فاعلی ـ جمع ـ مذکر)
|
خوراک
|
خورد
|
واژهبست3 ش ج مذکر
|
«آیا آنها (مذکر) غذا خوردهاند؟»
|
ـ مؤلفة 14: توالی پیرونمای بندی قیدی/ حرف ربط قیدی و بند
46) væxti bændær te umi- yæ
التزامی رسید حالتنمای مکانی (مقصد) به بندر وقتی
xærid kær- i.
واژهبست 1 ش م کردن خرید
«وقتی آنها به بندر برسند، خرید میکنم.»
47) væxti mædresæ te væn -i -yæ
التزامی واژهبست 1 ش م روم حالتنمای مکانی/ مدرسه وقتی
dærs-ay ke pæ:r- i.
واژهبست 1ش م ـ خوان مفعول صریح ـ را نشانة جمع ـ درس
«وقتی مدرسه بروم، درسهایم را میخوانم.»
در این زبان متممنمای بند قیدی همواره قبل از بند واقع است.
ـ مؤلفة 15: توالی حرف تعریف و اسم
čurki
|
-i
|
48) hek
|
دختر
|
نکره (مؤنث)
|
یک
|
«دختری»
|
čurko
|
-o
|
49) hek
|
پسر
|
نکره (مذکر)
|
یک
|
«پسری»
|
50) hek
|
-i
|
dender
|
یک
|
نکره (مؤنث) ـ
|
پرنده
|
«پرندهای»
|
51) hek - o ketab pærenjo
خواندنی کتاب نکره (مذکر) یک
«یک کتابِ خواندنی»
در زبان خُلُصی برای بیان مفهوم نکره، حرف تعریف مستقل به کار نمیرود، بلکه عدد [hek] «یک» قبل از اسمها این نقش را برعهده دارد. برای اسمهای نکرۀ مذکر از [heko] و برای اشاره به اسمهای نکرۀ مؤنث از [heki] استفاده میشود. مثالهای فوق صورت دیگری نیز دارند که این شق را در نمونههای (52) و (53) آوردهایم. در این نمونهها، حرف تعریف «یک» از زبان فارسی وارد این زبان شده است و به صورت [yæk] تلفظ میشود:
52) yæk namɔy hon tôw aɔ.
رسید حالتنمای ازی او (غیر فاعلی) نامه یک
«نامهای از او رسید.»
53) yæk ketab pæ:r -oy
واژهبست 1 ش م خوان کتاب یک
«کتابی خواندم.»
در این زبان از صفت اشارة [hæme] «همان» برای بیان مفهوم معرفه استفاده میشود که پیش از اسم جای دارد.
54) hæme kɔzoro
مذکر ـ مرد همان
«همان مرد؛ مرده»
ـ مؤلفة 16: توالی فعل و فاعل
hu
|
saket
|
55) sara
|
بود
|
ساکت
|
سارا
|
«سارا ساکت بود.»
|
|
|
ke
|
heven
|
bayæd
|
56) mȏy
|
|
مفعول صریح (را)
|
ضمیر اشاره (نزدیک ـ جمع ـ غیر فاعلی)
|
باید
|
من ( فاعلی)
|
-yæ.
|
y
|
i-
|
kær-
|
ʃajo
|
التزامی
|
واج میانجی
|
واژهبست 1شم
|
کن
|
تمیز
|
|
«من باید اینها را تمیز کنم.»
|
|
|
|
|
|
|
|
فاعل همواره قبل از فعل ظاهر میشود. مثالهای متعدد شاهدی بر این ادعا هستند.
ـ مؤلفة 17: توالی عدد و اسم
ketab
|
- i
|
57) bæhr
|
کتاب
|
(مؤنّث)
|
دو
|
«دو کتاب»
|
gᴐlas
|
- a
|
58) bæhr
|
لیوان
|
(مذکر)
|
دو
|
«دو لیوان»
|
59) čoll
|
-a
|
čorko
|
چهار
|
(مذکر) ـ
|
پسر
|
«چهار پسر»
|
hæt
|
-a
|
60) čer
|
دست
|
(مذکر) ـ
|
شش
|
«شش دست»
|
در زبان خُلُصی عدد با اسم بعد از خود، به لحاظ جنس مطابقه دارد. عدد «یک» با پیبستهای [-i] و [-o]، به ترتیب جهت نمایش جنسهای مؤنث و مذکر بهکار میرود. با وجود این، در عددهای دیگر برای جنس مؤنث از پیبست [-i]و برای جنس مذکر از پیبست [-a]استفاده میشود. در این زبان اعداد همواره پیش از اسم قرار میگیرند. در نمونههای بالا، واژۀ «کتاب» مؤنث و واژههای «لیوان» و «دست» مذکر هستند.
ـ مؤلفة 18: توالی وند زمان ـ نمود و ستاک فعل
در این زبان، در بعضی از موارد ستاک گذشتۀ افعال از افزوده شدنِ پسوندِ گذشتهساز به ستاکِ حال آنها (با حذف واکه و همخوان آخر) ساخته میشود و در چنین مواردی، رابطة میان ستاک حال و ستاک گذشته قاعدهمند است. با وجود این، در بیشتر مواقع ستاک ِگذشته با تغییر واکة ستاک حال به دست میآید. ستاک گذشته به یکی از واکههای /e/، /i/ و /o/ و یا یکی از پسوندهای /-d/، /-z/ و /-t/ ختم میشود.
برای افعال متعدی، از افزودن ستاک حال با واژهبستهای مطابقة فاعلی، افعال زمان گذشتۀ ساده بهدست میآیند. مثال زیر مؤید این ادعاست:
-æy
|
nevis
|
ke
|
mæʃq-
|
61) ho
|
واژهبست 3 ش م ـ
|
نویس
|
مفعول صریح ـ را
|
مشقها
|
او (فاعلی ـ مفرد)
|
«او مشقهایش را نوشته است.»
|
افعال گذشتة لازم، با تغییر واکة ستاک حال و افزوده شدنِ واژهبستهای مطابقة فاعلی حاصل میشوند. نمونۀ شمارة (62) این نکته را نشان میدهد:
- y.
|
ve
|
62) ættu
|
واژهبست 2 ش م
|
رفت
|
تو
|
«تو رفتی.»
|
پیشتر، ذیل مؤلفة (12) گفته شد که در ماضی استمراری، تنها تصریف گذشتة نمود ناقص فعل مفهوم استمرار را میرساند. نمونة شمارة (63) مؤید این نکته است:
Æyyæw
|
rænd-
|
sônda
|
tup
|
63) hov-en
|
واژهبست 3 ش ج
|
بازی
|
حالتنمای همراهی (با)
|
توپ
|
آنها (جمع ـ فاعلی)
|
«آنها داشتند با توپ بازی میکردند.»
|
اکنون به بررسی ماضی نقلی و ماضی بعید در زبان خُلُصی میپردازیم. در این زبان زمانهای ماضی ساده، ماضی نقلی و ماضی بعید یک صورت دارند. در مثالهای (64) و (65) شاهد کاربرد زمانهای ماضی نقلی و ماضی بعید در جملههای این زبان هستیم:
Æy
|
rædd-
|
xorak
|
64) xæjæy
|
واژهبست 3 ش م
|
پخت
|
غذا
|
خدیجه
|
«خدیجه غذا پخته است.»
|
-i
|
sett
|
korad
|
65) ho
|
واژهبست 3 ش م مؤنث
|
خوابید
|
دیشب
|
او (فاعلی ـ مفرد)
|
«او (مؤنث) دیشب خوابیده بود.»
|
اکنون میتوانیم جمعبندی خود را از وضعیت این مؤلفه ارائه کنیم: موارد بحثشده در این مؤلفه نشان دادند که خُلُصی تنها از پسوندهای زمان ـ نمود بهره میگیرد و هیچ پیشوندی قبل از ستاک بهکار نمیرود.
ـ مؤلفة 19: توالی اسم و تکواژ آزاد ملکی
در این زبان از حالتنمایِ ملکی -ji برای مؤنث و از حالتنمایِ ملکی -jo برای مذکر استفاده میگردد که جای آنها پس از اسم است. اگر اسم (مملوک) با صفتی همراه شود، آنگاه تکواژِ آزاد ِملکی به عنوان واژهبست بعد از صفت (بعد از نشانة اضافه) ظاهر میشود.
Ji
|
mᴐ-
|
66) ketab
|
حالتنمای ملکی (مؤنث)
|
من (غیرفاعلی)
|
کتاب
|
«کتابم»
|
æm
|
i
|
čæng-
|
67) ræfik
|
واژهبست 1ش ج ملکی
|
نشانة اضافه (مؤنث)
|
خوب
|
رفیق
|
«دوستِ خوبمان»
|
ـ مؤلفة20: توالی فعل اصلی و فعل(های) کمکی در مفهوم «توانستن»
فعلِ کمکی در مفهوم «توانستن» قبل از فعلِ اصلی قرار میگیرد:
yæ.
|
æy-
|
pæ:r-
|
æy
|
68) sæg-
|
التزامی
|
واژهبست1ش م
|
خوان
|
واژهبست 1ش م
|
توان
|
«میتوانم بخوانم.»
|
ـ مؤلفة 21: توالی متممنما و جملة متمم
متممنما در آغاز جملة متمم میآید.
jo
|
-y
|
kæ
|
sæy
|
kozoro
|
69) ho
|
به
|
واژه بست 3ش م
|
کرد
|
سعی
|
مرد
|
او (فاعلی)
|
|
-yæ
|
yæy-
|
di
|
jævab
|
salente
|
|
التزامی
|
واژهبست 3شم
|
دادن
|
جواب
|
سؤالات
|
«آن مرد سعی کرد که به سؤالات جواب بدهد.»
|
ـ مؤلفة 22: حرکت پرسشواژه
Æn
|
m-
|
keræ-
|
zendegi
|
kete
|
-a
|
70) kᴐzᴐr
|
واژهبست 3 ش ج
|
اخباری
|
کن
|
زندگی
|
کجا
|
نشانة جمع
|
مرد
|
«مردان کجا زندگی میکنند؟»
|
پرسشواژه در جای اصلی خود باقی میماند و به ابتدای جمله حرکت نمیکند.
ـ مؤلفة 23: توالی مفعول و فعل
مفعول صریح گروه اسمی پیش از فعل ظاهر میشود (مثالهای (1)، (2)، (3)، (5)، (17) و (27))، اما هرگاه مفعول به صورت بند باشد، جای مفعول صریح بعد از فعل است. جملة شمارة (69) نمونة این رخداد است. از این رو، دو خانه در ستون 23 در جدولهای (1) و (2) علامتگذاری شدهاند.
ـ مؤلفة 24: توالی وند منفیساز و ستاک فعل
وند منفیساز همواره به صورت پیشوند در فعل بازنمایی مییابد:
æy
|
v
|
-xa
|
71) næ
|
واژه بست 3 ش م
|
واج میانجی
|
خوردن
|
وند منفیساز
|
«نخورد.»
|
5ـ2. توصیف وضعیت ردهشناختی بر اساس مؤلفههای ترتیب واژه
توصیف وضعیت ردهشناختی زبان خُلُصی براساس مؤلفههای ترتیب واژهها، در جدولهای (1) و (2)، به ترتیب در مقایسه با زبانهای اروپا ـآسیا و زبانهای جهان آورده شدهاند. جدول (1) نشان میدهد که زبان خُلُصی دارای 14 مؤلفه از مؤلفههای زبانهای فعلپایانی قوی و 14 مؤلفه از مؤلفههای زبانهای فعلمیانی قوی است. تقریباً این نسبت در جدول (2) نیز مشهود است. جدول (2) نشان میدهد که خلُصی در مقایسه با زبانهای جهان دارای 15 مؤلفه از مؤلفههای فعلپایانی قوی و 17 مؤلفه از مؤلفههای فعلمیانی قوی است.
جدول (1). زبان خُلُصی در مقایسه با زبانهای اروپا ـ آسیا
فعلمیانی قوی
|
فعلمیانی ضعیف
|
فعلپایانی ضعیف
|
فعلپایانی قوی
|
مؤلفه رده
|
*
|
|
|
*
|
1
|
*
|
|
|
*
|
2
|
*
|
|
|
|
3
|
|
*
|
*
|
*
|
4
|
|
*
|
|
*
|
5
|
|
*
|
|
*
|
6
|
|
*
|
|
*
|
7
|
*
|
|
*
|
|
8
|
*
|
|
|
*
|
9
|
*
|
|
|
*
|
10
|
*
|
|
|
*
|
11
|
|
*
|
|
*
|
12
|
|
|
|
|
13
|
*
|
|
*
|
|
14
|
*
|
|
*
|
|
15
|
*
|
|
|
*
|
16
|
*
|
|
|
*
|
17
|
*
|
|
|
*
|
18
|
*
|
|
*
|
|
19
|
*
|
|
*
|
|
20
|
*
|
|
*
|
|
21
|
|
*
|
|
*
|
22
|
*
|
|
|
*
|
23
|
*
|
|
*
|
|
24
|
17
|
6
|
8
|
15
|
جمع
|
جدول (2). زبان خُلُصی در مقایسه با زبانهای جهان
فعلمیانی قوی
|
فعلمیانی ضعیف
|
فعلپایانی ضعیف
|
فعلپایانی قوی
|
مولفه رده
|
*
|
|
|
*
|
1
|
*
|
|
|
*
|
2
|
*
|
|
*
|
|
3
|
|
*
|
|
*
|
4
|
|
*
|
|
*
|
5
|
|
*
|
|
*
|
6
|
|
*
|
|
*
|
7
|
*
|
|
*
|
|
8
|
*
|
|
|
*
|
9
|
*
|
|
|
*
|
10
|
*
|
|
|
*
|
11
|
|
*
|
|
*
|
12
|
_
|
-
|
-
|
-
|
13
|
|
|
*
|
|
14
|
*
|
|
*
|
|
15
|
*
|
|
|
*
|
16
|
*
|
|
|
*
|
17
|
*
|
|
|
*
|
18
|
*
|
|
*
|
|
19
|
*
|
|
*
|
|
20
|
*
|
|
*
|
|
21
|
*
|
*
|
|
*
|
22
|
*
|
|
|
*
|
23
|
*
|
|
*
|
|
24
|
17
|
6
|
8
|
15
|
جمع
|
- نتیجهگیری
دادههای جدولهای مذکور نشان میدهند که خُلُصی در مقایسه با زبانهای اروپا ـ آسیا با برخورداری از 14 مؤلفة فعلپایانی قوی و 14 مؤلفة فعلمیانی قوی، توازنِ میانِ مؤلفهها را برقرار کرده است. در مقایسه با زبانهای جهان نیز ـ با داشتنِ 15 مؤلفة فعلپایانی قوی و 17 مؤلفة فعلمیانی قوی ـ همانند زبان فارسی گرایش به سوی ردة فعلمیانی را نشان میدهد. با توجه به تعداد مؤلفهها در هر دو گروه از زبانها، درمییابیم که خُلُصی در مقایسه با زبان فارسی و به لحاظ ترتیبواژه دستخوش تحولات کمتری شده است. در واقع، زبان فارسی بر اساس مطالعات ردهشناختی دبیرمقدم (1392) در گروه زبانهای آسیا ـ اروپا برخوردار از 12 مؤلفة فعلپایانی قوی و 17 مؤلفة فعلمیانی قوی است. این در حالی است که میزان این مؤلفهها در گروه زبانهای جهان بهترتیب 15 و 19 است و در زبان خُلُصی این مقادیر کمتر است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. phonetic
[2]. lexical
[3]. variety
[4]. Indo-Aryan
[5]. typological
[6]. universal
[7]. Dryer, M.
[8]. Croft, W.
[9]. taxon
- 7. typological classification
[11] .holistic
[12]. agglutinative
[13]. passivization
[14]. analytic
[15] . implicational
[16]. Greenberg, J. H.
[17]. morphological
[18]. structuralism
[19] .generative
[20]. (functional) typological approach
[21]. Greenberg’s typology
[22]. Thompson, L. C., & Kinkade, M. D.
[23] . Haiman, J.
[24] . Givon, T.
[25] .Tomlin, R.
[26] . Comrie, B.
[27] . Empirical - Scientific analysis
[28] . Lehmann W. P.
[29]. Vennemann, T.
[30]. Hawkins, J. A.
[31]. related Languages
[32] . gender
[33]. Marashi, M.
[34]. Frommer, P. R.
[35]. Karimi, S.
[36]. Darzi, A.
[37]. case marking
[38]. accusative
[39]. dative
- 4. این آوا واجگونة واکة /a/ است که در بسیاری از واژههای زبان خلصی تلفظ میشود.
[41]. سوم شخص مفرد
[42]. اول شخص مفرد
[43]. instrumental
[44]. ablative
[45]. سوم شخص جمع
[46]. locative
[47]. dative