- مقدمه
واژة ردهشناسی[1] در زبانشناسی را دانشمندی آلمانی به نام گابلنتس[2]، وابسته به مکتب نودستوریان[3]، در سال 1891/1901 وضع کرد، اما از سال 1928 به بعد بود که این واژه در زبانشناسی مصطلح گشت و اقبال عام یافت (دبیرمقدم، 1392: 2). در زبانشناسی، شاخة مطالعاتی ردهشناسی با عنوان «ردهشناسی زبان»[4] و «ردهشناسی زبانشناختی[5]» مصطلح است که بهاختصار به آن «ردهشناسی» گفته میشود (دبیرمقدم، 1392: 1ـ2). کامری[6] (1989: 25؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 2) ردهشناسی زبان را اینگونه تعریف کرده است: «ردهشناسی زبان را میتوان مطالعة نظاممند تنوع بین زبانها تعریف کرد». وی بلافاصله افزوده است «این تعریف این پیشانگاره را در خود دارد که برخی اصول کلی بر تنوع میان زبانها حاکماند، و من نیز به چنین پیشانگارهای قائلم».
در مطالعات ردهشناختی زبان، گرینبرگ[7] (1974: 28؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 4ـ5) دو رویکرد فردیتگرا[8] و تعمیمگرا[9] را از هم بازشناخته است. رویکرد فردیتگرا به وجود یک هویت، خصلت و وحدت انحصاری و یگانه در یک زبان، در گروهی از زبانها، یا یک خانوادة زبانی قائل است. در مقابل، در رویکرد تعمیمگرا دستیابی به همگانیهای زبانی[10]، یعنی تعمیمهایی[11] قانونگونه، مورد نظر است. در این رویکرد، برخلاف رویکرد فردیتگرا، فقط دربارة جنبههایی از زبان و نه کل زبان بحث میشود. شیباتانی و باینن[12] (1995b؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 5) ردهشناسی فردیتگرا را ردهشناسی کلگرا[13] و ردهشناسی تعمیمگرا را ردهشناسی جزءگرا[14] نیز نامیدهاند. شایستة ذکر است که ردهشناسی جزءگرا منظر حاکم و غالب در ردهشناسی امروز شده است. در ردهشناسی امروز، مقایسة بینازبانی ساختارهای خاص، از جمله سببیسازی، مجهولسازی، همپایهسازی و مالکیت برای دستیابی به تعمیمهای زبانی موردنظر است (دبیرمقدم، 1392: 6). این در حالی است که ردهشناسی کلگرا مبتنی بر ویژگیهای صرفی زبانهاست (ر.ک. دبیرمقدم، 1392: 19).
اکنون که با کلیات شاخة مطالعاتی ردهشناسی زبان آشنا شدیم، در ادامه شاخصترین مطالعات انجامیافته در این شاخه را بهاجمال مرور میکنیم.
- مطالعات پیشین در ردهشناسی زبان
همانطورکه در بخش مقدمه گفته شد، در مطالعات ردهشناسی زبان دو رویکرد فردیتگرا/کلگرا و تعمیمگرا / جزءگرا از هم متمایز شدهاند. گفتنی است که رویکرد فردیتگرا/کلگرا، که مبتنی بر ویژگیهای صرفی زبانهاست، منظر حاکم بر ردهشناسی قرن نوزدهم و نیمة اول قرن بیستم بوده است، اما رویکرد تعمیمگرا/ جزءگرا از اوایل دهة 1960 به بعد رویکرد غالب در ردهشناسی بوده است (دبیرمقدم، 1392: 22). در زیر، به معرفی اجمالی شاخصترین مطالعات انجامیافته در چارچوب دو رویکرد ردهشناختی فردیتگرا/کلگرا و تعمیمگرا/جزءگرا میپردازیم.
به باور شیباتانی و باینن (1995b: 9-11؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 8) و رامات[15] (1995: 29 & 42؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 13ـ14)، جرارد[16] پایهگذار واقعی مطالعات ردهشناختی زبان است. وی زبانها را در دو ردة زبانهای دارای’تصریفِ‘[17] ضعیف و زبانهای دارای تصریف غنی دستهبندی کرده است. فریدریش فُن اِشلگل[18] هم ـ که به گفتة گرینبرگ (1974؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 9) نخستین دستهبندی ساختواژی را به دست داده است ـ زبانها را به دو گروه دارای ’وند‘[19] و دارای تصریف تقسیم کرده است. آگوست فُن اِشلگل[20] به سال 1818 دستة دیگری به دستهبندی دوگانة برادر خود اضافه کرد و دستهبندی سهگانهای از زبانها به دست داد: «زبانهای بدون ساخت دستوری»[21]، «زبانهای وندی»[22]، و «زبانهای تصریفی»[23] (نقل از دبیرمقدم، 1392: 10). هومبلت[24] (1825؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 11) به سه ردة آگوست فُن اِشلگل، ردة چهارمی هم افزود و آن را «انضمامی»[25] نامید. به گفتة هورن[26] (1966: 13-14؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 12)، هومبولت با دستهبندی زبانها به چهار دستۀ گسسته[27]، تصریفی، پیوندی[28] و انضمامی موجب شد که ردهشناسی صرفی وی برای صد سال بعد در عرصة زبانشناسی سرآمد باشد. به اعتقاد گرینبرگ (1974؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 13)، اشلایخر[29] آخرین متخصص زبانهای هندواروپایی در قرن نوزدهم بود که به دستهبندی ردهشناختی زبانها پرداخت. گفتنی است که اشلایخر ردة زبانهای انضمامی را بهعنوان ردهای مستقل نپذیرفت و بدینترتیب به ردهبندی سهگانة پیشین بازگشت (Greenberg, 1974؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 13).[30] دبیرمقدم (1392: 14ـ17) آرای ردهشناختی ساپیر[31] (1921) را حدفاصل میان ردهشناسی ساختواژی قرن نوزدهم و ردهشناسی نوین و تجدیدحیاتیافتة دورة ساختگرایی[32] دانسته و دو دستاورد عمدة ساپیر در ردهشناسی را معرفی کرده است: الف) تردید در قطعیت در تعیین ردة یک زبان. ساپیر (1921: 23؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 15)، تصریح کرده است که «... زبانی ممکن است هم پیوندی باشد و هم تصریفی، یا تصریفی و بساترکیبی[33]، یا حتی بساترکیبی و گسسته». ب) به دست دادن ملاکهایی جدید برای ردهبندی زبانها. یکی از آن ملاکها «فرایندهای صوری»[34] یا بهاختصار «شیوه»[35] است که بر اساس آن، زبانها در سه ردة گسسته، وندی (مشتمل بر پیوندی و ادغامی[36]) و نمادین دستهبندی میشوند. ملاک دیگر برای ردهبندی زبانها «ترکیب»[37] است که بر اساس آن، ساپیر سه ردة زبانی را بازشناخته است که عبارتاند از: (الف) زبانهای تحلیلی[38]، (ب) زبانهای ترکیبی[39] و (ج) زبانهای بساترکیبی. در پاراگراف حاضر، به آثار برجسته در ردهشناسی فردیتگرا/کلگرا اشاره کردیم. پیش از معرفی اجمالی آثار شاخص در ردهشناسی تعمیمگرا/جزءگرا، شایسته است به دیدگاه دبیرمقدم (1392: 143ـ147) در ارتباط با ردهشناسی صرفی زبان فارسی اشاره کنیم. دبیرمقدم (1392: 143ـ147) با ارائة هفت استدلال ـ از جمله وجود و نیز پیدایش پیشاضافههای[40] فراوان در فارسی امروز، پیدایش ساخت مجهول از نوع ترکیبی[41] در فارسی امروز، یعنی ترکیب صفت مفعولی یا صفت با فعل کمکی شدن، و تمایل زبان فارسی امروز به استفاده از فعلهای سببی ترکیبی مثل باعث شدن و مجبور کردن بهجای سببیسازی با تکواژ «ـ ان» ( -an) ـ قویاً بر این باور است که فارسی زبانی است با گرایش غالب تحلیلی.
همانطورکه در بخش مقدمة این مقاله نیزگفته شد، در رویکرد جزءگرا به ردهشناسی، برخلاف رویکرد کلگرا، فقط دربارة جنبههایی از زبان و نه کل زبان بحث میشود. به گفتة دبیرمقدم (1392: 22)، در ردهشناسی جزءگرا همبستگی بین ویژگیهای ساختاری همواره بسیار حائز اهمیت بوده و «رده» اساساً تجمعی از ویژگیهای همبسته پنداشته شده است. یاکوبسن[42] (1949 1941;؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 22ـ23)، از شخصیتهای مکتب پراگ[43]، نیز در چارچوب واجشناسی زبان با طرح مفهوم «همبستگی یکسویه»[44] ـ که گاه وی آن را «قوانین تلویحی»[45] نیز خوانده است و امروزه «همگانیهای تلویحی»[46] نامیده میشود ـ به همبستگی بین عناصر زبانی قائل شده است. این مفهوم به آن معناست که اگر عنصر x در زبانی وجود داشته باشد، آنگاه عنصر y نیز قطعاً در آن زبان یافت میشود. گرینبرگ (1963;1966؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 23 و 27) در مقالة خود با عنوان «برخی همگانیهای دستور با تأکید ویژه بر توالی عناصر معنیدار» ـ که مقالهای دورانساز در مطالعات ردهشناختی [جزءگرا] محسوب میشود ـ باب نوینی در پژوهشهای ردهشناختی گشود و افقهای تازهای فراروی ردهشناسان قرار داد. وی در این مقاله با بررسی 30 زبان، 45 همگانی تلویحی را به دست داده است که از میان آنها 28 مورد مرتبط با «ترتیب واژه»[47] (توالی ارکان اصلی جمله) و 17 همگانی دیگر مربوط به مقولههای تصریفی (همچون زمان[48]، وجه[49]، شخص[50]، شمار[51]، و جنس[52]) بودند. درایر[53] (1992) نیز در چارچوب رویکرد ردهشناختی گرینبرگ، در مقالهای با عنوان «همبستگیهای ترتیب واژة گرینبرگی»[54] به بحث پیرامون وجود همبستگی بین ترتیب فعل و مفعول از یکسو، و ترتیب جفتهای خاصی از عناصر دستوری از سوی دیگر، پرداخته است. درایر (1992: 82) برای اشاره به این جفتها از اصطلاح «جفتهای همبستگی»[55] استفاده کرده است و آنها را به شکل زیر تعریف کرده است: «اگر توالی یک جفت عنصر x و y بهترتیب با توالی فعل و مفعول همبستگی نشان دهد، آنگاه جفت x و y یک «جفت همبستگی» خوانده میشود و در این جفت همبستگی، x «همالگو با فعل»[56] و y «همالگو با مفعول»[57] دانسته میشود». بهعنوان نمونه، از آنجا که زبانهایOV تمایل به پساضافهای[58] بودن و زبانهای VO تمایل به پیشاضافهای[59] بودن دارند، میتوان گفت که جفت > حرف اضافه و گروه اسمی < یک جفت همبستگی است و بر اساس این جفت، حروف اضافه «همالگو با فعل» (x) و گروههای اسمی همراه آن حروف اضافه، «همالگو با مفعول» (y) هستند. شایستة ذکر است که درایر در مقالة یادشده، 23 جفت همبستگی به دست داده است و برای هر مورد جفت همبسته یک جدول مستقل ارائه کرده است. شایستة ذکر است که دبیرمقدم (1392: 123ـ130) در چارچوب مقالة (1992) درایر به بررسی ردهشناختیِ ترتیب واژهها در زبان فارسی پرداخته است. وی در این پژوهش به این نتیجه رسیده است که زبان فارسی گرایش بهسوی زبانهای «فعلْمیانی قوی»[60] (فعل پیش از مفعول ( VO)) دارد و چنین فرضیهپردازی کرده است که زبان فارسی در مرحلة تغییر رده است (دبیرمقدم، 1392: 128). از جمله شواهد ارائهشده در تأیید گرایش زبان فارسی به ردة زبانهای فعلْمیانی، میتوان به نمونههای زیر که برگرفته از دبیرمقدم (1392: 124ـ126) هستند، اشاره کرد: (1) فارسی زبانی پیشاضافهای است: مینا کتاب را به مریم در خانه داد. (2) در زبان فارسی، هستة اسمی پیش از بند موصولی قرار دارد: مردی که [دیروز با شما صحبت کرد]. (3) در فارسی، مضاف پیش از مضافٌالیه قرار میگیرد: پدرِ مینا (4) در زبان فارسی، ادات استفهام/پرسشی[61] در آغاز جمله میآید: آیا او رفت؟ (5) در فارسی، پیرونمای[62] بند قیدی/حرف ربط قیدی در آغاز بند قرار میگیرد: هنگامی که او رفت.
- ردهشناسی زبان در چارچوب دستور نقشگرای نظاممند
«دستور نقشگرای نظاممند»[63] سنتی است در چارچوب رویکردهای نقشگرا به زبان که توسط هلیدی[64] و با بهرهگیری از «بافتگرایی»[65]، «تحلیل نوایی»[66]، «نظریة نظام ـ ساخت»[67] فرث[68]، آرای «نقشگرایی مکتب پراگ»[69]، و «زبانشناسی مردمشناختی»[70] آمریکایی پایهگذاری شد و با پژوهش هلیدی در زبان چینی در دهة 1950 آغاز گردید (Caffarel et al., 2004: 2). زبانشناسی نقشگرای نظاممند نظریهای است بسیار قوی و آنقدر انعطافپذیر که به مسائل زبانی بسیار متنوعی از جمله «رشد زبان در کودک»، «زبانشناسی آموزشی»[71]، «زبانشناسی رایانشی»[72] و «زبانشناسی بالینی»[73] توجه دارد. «ردهشناسی زبان» یکی دیگر از کاربردهای پژوهشی نظریة یادشده است (Caffarel et al., 2004: 5). به گفتة کافارل و همکاران (2004: 5)، مطالعة ردهشناسی زبان از منظر زبانشناسی نقشگرای نظاممند ـ که «ردهشناسی نقشگرای نظاممند»[74] یا بهاختصار «ردهشناسی نظاممند»[75] نامیده میشود ـ از همان آغاز شکلگیری نظریة یادشده مطرح بوده است و ریشه در «زبانشناسی فرثی»[76] دارد و با علاقة مکتب پراگ به «ماهیتشناسی»[77] زبانها در ارتباط است. مقالة مشترک هلیدی و الیس[78] در دهة 1950 در خصوص نظامهای زمان/نمود[79] در تعدادی از زبانها از جمله چینی، روسی و انگلیسی و اثر چاپنشدة هلیدی در زمینة 37 مشخصة دستوری در ناحیة زبانی شرق و جنوبشرقی آسیا شواهدی بر این مدعا هستند (Caffarel et al., 2004: 5). ردهشناسی نظاممند در واقع، یک رویکرد نظری دیگر به سنت ردهشناختی ـ نقشگرا[80] است، سنتی که توسط گرینبرگ (1966) شکل گرفت و مشتمل بر پژوهشهای ردهشناختی در رویکردهای مختلف نقشگرا به زبان، از جمله دستور شناختی[81]، دستور گفتمان نقشگرا[82]، دستور نقش و ارجاع[83]، و نقشگرایی وست کوست[84] است (Mwinlaaru & Xuan, 2016: 12). در بخش زیر، تلاش خواهیم کرد ضمن معرفی اجمالی کتاب «ردهشناسی زبان: منظری نقشگرا»[85]، ویراستة کافارل و همکاران (2004)، تصویری از ردهشناسی نظاممند به دست دهیم. شایسته است گفته شود که کتاب یادشده اولین کتاب مبتنی بر نظریة نقشگرای نظاممند است که مشخصاً به ردهشناسی زبان میپردازد (Caffarel et al., 2004: 1).
کتاب «ردهشناسی زبان: منظری نقشگرا» از ده فصل تشکیل شده است. فصل اول کتاب با عنوان «مقدمه: ردهشناسی نقشگرای نظاممند» شامل مباحثی مقدماتی، از جمله اهداف آن، کلیاتی پیرامون رویکرد ردهشناسی نقشگرای نظاممند و مفاهیم بنیادی دستور نقشگرای نظاممند است. در این فصل، کافارل و همکاران (2004: 5-6) در معرفی رویکرد ردهشناسی نقشگرای نظاممند چهار اصل زیر را در زمرة اصول بنیادی رویکرد یادشده دانستهاند:
- ردهشناسی بررسی نظامهای زبانها [از جمله نظامهای زمان و نمود] و نه کلیت آنها است. بر این اساس، میتوان گفت که ردهشناسی نظاممند رویکردی جزءگرا و نه کلگرا به ردهشناسی زبان است. ذکر این نکته نیز ضروری است که ردهشناسی نظاممند علاوهبر بررسی نظامهای زبانها، واحدهای دستوری زبانها و نیز منابع واژگاندستوری[86] را بررسی میکند که حیطههای خاص تجربه، از جمله حرکت، احساس و فضا را بازنمایی میکنند (Mwinlaaru & Xuan, 2016: 8).
- ردهشناسی «مقایسة تعمیمیافته»[87] است. شایان ذکر است که این اصل مبتنی بر تعریف هلیدی (1959-1960؛ نقل از Teruya & Matthiessen, 2013: 2) از ردهشناسی است. هلیدی (1959-1960؛ نقل از Teruya & Matthiessen, 2013: 2) ردهشناسی را «زبانشناسی تطبیقی ـ توصیفی تعمیمیافته»[88] یا «زبانشناسی مقابلهای تعمیمیافته»[89] دانسته است. در ارتباط با این اصل، ترویا و متیسن[90] (2013: 16) نکتهای را خاطرنشان کردهاند و آن این که در ردهشناسی [نقشگرای نظاممند]، زبانشناسان بهدنبال دستیابی به آن دسته از «تعمیمهای تجربی»[91] هستند که بتوان آنها را به تمام زبانهای جهان اعمال کرد. شایستة ذکر است که تعمیمهای تجربی تعمیمهایی هستند که مبتنی بر نمونههای زیادی از توصیفات زبانی هستند (Teruya & Matthiessen, 2015: 16). نکتة مهم دیگر به تعریف یادشدة هلیدی (173: 1959-1960؛ نقل از Teruya & Matthiessen, 2013: 2) از ردهشناسی مربوط میشود و آن این که هلیدی (1959-1960) برای توصیف ردهشناسی زبان از دو حوزة پژوهشی دیگر، یعنی زبانشناسی مقابلهای و زبانشناسی تطبیقی بهره برده است. شایان ذکر است که هر سه حوزة پژوهشی ردهشناسی زبان، زبانشناسی مقابلهای و زبانشناسی تطبیقی بههمراه حوزة پژوهشیِ توصیف زبانهایی غیر از انگلیسی، در چارچوب زبانشناسی نقشگرای نظاممند ذیل حیطة پژوهشی وسیعتری به نام «مطالعات چندزبانه»[92] قرار میگیرند (Caffarel , et al., 2004؛ Matthiesen et al, 2008 Teruya & Matthiessen, 2015; ؛ نقل از Mwinlaaru & Xuan, 2016: 7). چهار حوزة پژوهشی یادشده در واقع، پیوستاری را تشکیل میدهند که در یکسوی آن ردهشناسی زبان (با هدف شناسایی قاعدهمندیهای بینازبانی در نظامهای زبانها و نمودهای آنها) و در سوی دیگر آن، توصیف زبانهای غیرانگلیسی قرار میگیرد و دو حوزة دیگر، یعنی زبانشناسی مقابلهای یا همان تحلیل مقابلهای[93] (مقایسة دو زبان با اهدافی از قبیل آموزش زبان و ترجمه، مشتمل بر ترجمة ماشینی[94]) و زبانشناسی تطبیقی (مقایسة بیش از دو زبان مرتبط بهلحاظ نسَبی و جغرافیایی با هدف بازسازی مراحل گسترش تاریخی یا جد مشترک آنها)، در قطبهای میانی این پیوستار واقع میشوند (Mwinlaaru & Xuan, 2016: 7-9).
- زبانها تمایل دارند در مرتبههای[95] پایینتر مثل مرتبة «واژه» گوناگونی بیشتری داشته باشند، اما در مرتبههای بالاتر مثل «بند» سازگارتر[96] باشند. گفتنی است که این اصل ردهشناختی با «اصل مرتبه»[97] در بُعد «ساخت» یا «محور همنشینی»[98] زبان در ارتباط است. ترویا و متیسن (2013: 8) هم، در خصوص «اصل ظرافت»[99] در بُعد «نظام» یا «محور جانشینیِ»[100] زبان، اصل ردهشناختی «پیوستار ظرافت»[101] را مطرح نمودهاند که بر اساس آن، زبانها در درجات پایینتر ظرافت گرایش به سازگاری بیشتری با یکدیگر دارند؛ یعنی در یک نظام زبانی هرچه ظرافت بالاتر میرود، گوناگونی زبانها بیشتر میشود. ترویا و متیسن (2013: 8) در ارتباط با دو بُعد نظام و ساخت زبان هم، اصل ردهشناختی دیگری را با عنوان «اصل محوری سازگاری»[102] پیشنهاد دادهاند که بر مبنای آن، زبانها باتوجهبه بُعد «نظام» و نه بُعد «ساخت»، گرایش به سازگاری بیشتری با یکدیگر دارند.
- نظریة زبانی بهعنوان یک نظریة عمومی زبان مجزا از توصیف زبانی است. شایستة ذکر است که تمایز بین نظریة عمومی زبان و توصیف زبانهای خاص از ابتدا بهعنوان یکی از مبانی زبانشناسی نقشگرای نظاممند مطرح بوده است. درواقع، در زبانشناسی نقشگرای نظاممند، «نظریه» و «توصیف» مجزا از یکدیگر هستند و رابطة بین آن دو از نوع «نمودی»[103] است. بهبیانی روشنتر، توصیف زبانی خاص «نمودی» از نظریة عمومی زبان است (Caffarel , et al., 2004: 7, 12). به گفتة هلیدی (1957؛ نقل از Mwinlaaru & Xuan, 2016: 2)، نظریة عمومی زبان میبایستی آنقدر کلگرا باشد که بتواند بهمثابۀ راهنمای پژوهشهای تجربی در حیطة گستردة علم زبان عمل نماید. بر این اساس، نظریة زبانشناسی نقشگرای نظاممند بهعنوان منبعی برای راهنمایی توصیفات زبانهای خاص عمل میکند. در بالا گفتیم که توصیف یک زبان خاص نمودی از نظریة عمومی زبان است. در این خصوص، مینرالو و خوآن (2016: 5) نیز چنین گفتهاند که در چارچوب زبانشناسی نقشگرای نظاممند «نظریه» انتزاعی از توصیفات متعدد زبانی یا بهبیانی دیگر قاعدهمندیهای قابلمشاهده در بین زبانها است. بهاینترتیب، خود توصیفات زبانی هم انتزاعی از تحلیل متون خاص در زبانها هستند. شایستة ذکر است که توصیفات زبانی بهعنوان منابعی برای حل مسائل زبانی، از جمله آموزش زبان، ترجمه، سبکشناسی ادبی[104]، زبانشناسی رایانشی و مطالعات گفتمانی کاربرد پیدا میکنند.
مبحث «توصیفات زبانی» بخش دیگری از فصل اول کتاب «ردهشناسی زبان: منظری نقشگرا» را به خود اختصاص داده است. در این خصوص، کافارل و همکاران (2004: 60) چنین ابراز عقیده کردهاند که آن دسته از توصیفات زبانی که مبنای تعمیمهای ردهشناختی[105] را شکل میدهند، میبایستی «جامع، نقشگرای نظاممند و متن ـ بنیاد» باشند. با وجود این، آنها بلافاصله تصریح کردهاند که این رویکرد با یک مشکل عملی روبهرو است و آن این که با اتخاذ این رویکرد، ما تعداد بسیار محدودی از توصیفات زبانی را در اختیار خواهیم داشت. شایان ذکر است که از 10 خانوادة زبانی مختلف، تنها در حدود 20 زبان بهصورت جامع از منظر زبانشناسی نقشگرای نظاممند توصیف شدهاند. کافارل و همکاران (2004: 61) در پایان چنین اظهار داشتهاند که یک رویکرد عملی به ردهشناسی نقشگرای نظاممند ناگزیر است دوجنبهای باشد: از یکسو، ناگزیر است مبتنی بر تعداد محدودی توصیفات زبانی جامع و گفتمان ـ بنیاد باشد تا اطمینان حاصل شود که تعمیمهای ردهشناختی معتبر هستند و از سوی دیگر، ناگزیر است مبتنی بر تعداد بسیار زیادی توصیفات زبانی (در حالت آرمانی به تعداد 400 تا 500 زبان و بهناچار کمتر جامع) باشد تا اطمینان حاصل شود که تعمیمهای ردهشناختی در بین زبانهای جهان در توازن هستند؛ وضعیتی که در حال حاضر تنها یک چشمانداز پژوهشی است.
فصلهای دوم تا نهم کتاب «ردهشناسی زبان: منظری نقشگرا» به توصیفات جامع بهدستآمده از هشت زبان مختلف در چارچوب دستور نقشگرای نظاممند اختصاص یافته است. این هشت زبان بهترتیب عبارتاند از: فرانسوی، آلمانی، ژاپنی، تاگالوگ[106]، چینی، ویتنامی، تلوگو[107]، و پیچانچاچارا[108]. شایان توجه است که این هشت زبان بهلحاظ جغرافیایی متنوع هستند. بهبیانی روشنتر، فرانسوی و آلمانی زبانهایی اروپایی، ژاپنی، تاگالوگ، چینی، ویتنامی، و تلوگو زبانهایی آسیایی و پیچانچاچارا زبانی استرالیایی است. شایسته است گفته شود که توصیفات یادشده مبتنی بر نمونههایی برگرفته از متون گفتاری و نوشتاری واقعی بودهاند. نکتة مهم دیگر آن است که بهمنظور ایجاد سهولت در مقایسة زبانهای یادشده در بالا، تمامی هشت فصل اختصاصیافته به توصیفات بهدستآمده از آن زبانها، از ساختار یکسانی برخوردارند. در بخش اول هر فصل، تاریخچة مختصری از زبان توصیفشده در آن فصل ارائه شده است. بخش دوم تصویری اجمالی از سازمانبندی فرانقشی[109] زبان موردنظر به دست داده است. در بخش سوم، سازمانبندی جانشینی و همنشینی دستور بند[110] آن زبان توصیف شده است. این توصیف هر سه فرانقش[111] تجربی[112] (نظام گذرایی[113])، بینافردی[114] (نظامهای وجه[115] و وجهنمایی[116]) و متنی[117] (نظام آغازگر[118] و پایانبخش[119]) را شامل میشود. بخش آخر هر فصل هم، شامل نکاتی پایانی و نیز زمینههای پژوهشی جدید در خصوص آن زبان میشود. شایان توجه است که هشت توصیف زبانی یادشده در بالا به حوزة پژوهشی «توصیف زبانهای غیرانگلیسی» در درون حیطة پژوهشی «مطالعات چندزبانه» مربوط میشوند (ر.ک. اصل (2) در بالا).
فصل پایانی کتاب «ردهشناسی زبان: منظری نقشگرا» به تعمیمهای ردهشناختی پیشنهادی متیسن (2004: 537-662) اختصاص یافته است که مبتنی بر توصیفات ارائهشده از هشت زبان مختلف در فصلهای دوم تا هشتم کتاب یادشده و نیز چندین زبان دیگر هستند. هدف بنیادی ردهشناسی نقشگرای نظاممند «دستیابی به تعمیمهایی قابلاعمال به تمام زبانهای جهان» است. درهمینراستا و از رهگذر بررسی نظامهای اندیشگانی[120] (منطقی[121] و تجربی)، بینافردی و متنیِ «دستور بند» هشت زبان یادشده در بالا و زبانهای دیگری، از جمله انگلیسی، عربی، سوئدی و دانمارکی، متیسن به مجموعهای از «تعمیمهای ردهشناختی» و یا به تعبیر کرافت (2003: 1) «همگانیهای ردهشناختی»[122] دست یافته است. شایان ذکر است که از آنجا که این تعمیمها مبتنی بر توصیف زبانها بودهاند، متیسن (2004: 537) از آنها با عنوان «تعمیمهای توصیفی»[123] یاد کرده است. ذکر این نکته نیز ضروری مینماید که تعمیمهای ردهشناختی متیسن هم به واگراییها[124] (تفاوتها) و هم به همگراییهای[125] (شباهتها) نظامهای فرانقشی زبانها دلالت دارند.[126] در زیر، تعدادی از تعمیمهای پیشنهادی متیسن (2004: 537-662) را بههمراه شواهدی از زبان فارسی میبینیم:
- تمام زبانها در نظام نوعفرایند[127] خود برخوردار از هر سه فرایند اصلی مادی[128]، رابطهای[129]، و ذهنی[130] هستند (Matthiessen, 2004: 528). این در حالی است که سه فرایند رفتاری[131]، بیانی[132] و وجودی[133] در بین زبانها متغیرند. برای مثال، وجود[134] در زبانهایی مثل انگلیسی، فرانسوی و آلمانی در هیأت یک فرایند مجزا، اما در زبانهایی مثل چینی در هیأت نوعی فرایند رابطهای نمود مییابد (Matthiessen, 2004: 600). گفتنی است که نظام گذرایی زبان فارسی هر شش نوع فرایند یادشده در بالا را دارا است (صفائی اصل، 1395: 122). نمونههای زیر که برگرفته از پژوهش صفائی اصل (1395: 122ـ123) هستند، شواهدی بر این مدعا هستند:
- مهمانها دستهدسته به اطاق عقدکنان میآمدند. [بند مادی]
- این یحیی تعمیمدهنده است. [بند رابطهای]
- خانم زهرا و یوسف خان هم نان را از نزدیک دیدند. [بند ذهنی]
- ملک سهراب خندید. [بند رفتاری]
- این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد. [بند بیانی]
- در زندگی زخمهایی هست. [بند وجودی]
- به نظر میرسد که تمام زبانها در نظام نوعوجه[135] خود هر سه مقولة وجه خبری[136]، پرسشی قطبی[137] (بلی/خیر)، و امری[138] را دارند، اما وضعیت مقولة پرسشی پرسشواژهای[139] در بین زبانها متغیر است. برای مثال، تعدادی از زبانها، از جمله هوپی[140] فاقد مقولة پرسشی پرسشواژهای هستند و بهجای آن از خبریها یا پرسشیهای بلی/خیرِ نامشخص[141] [تشخیصناپذیر/نکره[142]] استفاده میکنند (Matthiessen, 2004: 611). در زبانهایی دیگر، این امکان وجود دارد که پرسشیهای پرسشواژهای مجزا از پرسشیهای قطبی باشند و با خبریها دستهبندی شوند، چرا که ارزش قطبیت[143] پرسشیهای پرسشواژهای برخلاف پرسشیهای قطبی مشخص است (Matthiessen, 2004: 616). نظام نوعوجه زبان فارسی از هر چهار مقولة دستوری خبری، پرسشی قطبی، پرسشی پرسشواژهای و امری برخوردار است (صفائی اصل، 1395: 204). نمونههای زیر که برگرفته از پژوهش صفائی اصل (1395: 194) هستند، شواهدی در تأیید امکان وقوع هر چهار مقولة دستوری یادشده در زبان فارسی ارائه میدهند:
- مهمانها دستهدسته به اطاق عقدکنان میآمدند. [بند خبری]
- آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراءطبیعی، این انعکاس سایة روح که در حالت اغماء و برزخ بین خواب و بیداری جلوه میکند کسی پی خواهد برد؟ [بند پرسشی قطبی]
- قضیة فردوس و ننهاش چه بوده؟ [بند پرسشی پرسشواژهای]
- روزی صد و پنجاه گوسفند سر ببرید! [بند امری]
- در بسیاری از زبانها، عنصر آغازگر[144] تا مرز اولین عنصر تجربی بند پیش میرود و آن را نیز در بر میگیرد (Matthiessen, 2004: 650). بدینترتیب، چنین زبانهایی از آغازگرهای چندگانه[145] (متنی ـ بینافردی ـ تجربی) برخوردار هستند. بهبیانی روشنتر، در چنین زبانهایی، در صورتی که پیش از اولین عنصرِ تجربیِ یک بند عناصر متنی یا بینافردی هم وجود داشته باشند، هر سه دستۀ عنصر متنی، بینافردی و تجربی بهصورت یکجا نقش آغازگر آن بند را ایفا میکنند. زبان فارسی نیز همانند بسیاری از زبانها دارای آغازگرهایی از نوع چندگانه است (صفائی اصل، 1395: 235). در هر دو نمونة زیر که از صفائی اصل (1395: 236) نقل میشوند، سازة آغازگر بهترتیب از سه عنصر متنی (بهطوریکه و ولی)، بینافردی (همیشه و بدبختانه) و تجربی (مولکولهای هوا و باران شدیدی) تشکیل شده است و ازاینرو، از نوع چندگانه است. نکتة مهم دیگر آن است که هر سه عنصر متنی، بینافردی، و تجربی در درون سازة آغازگر نمود یکسانی دارند. بهبیانی دیگر، هیچیک از عناصر سهگانة یادشده نقشنمای خاصی ندارند، بلکه تنها از طریق جایگاه آغازین بند نمود یافتهاند.
- بهطوریکه همیشه مولکولهای هوا به طرفی روانه میگردند که غلظت بیشتر است.
- ولی بدبختانه باران شدیدی بارید.
- در تعدادی از زبانها، آغازگر بینشان[146] بسته به نوع وجه متغیر است (Matthiessen, 2004: 541). برای مثال، در زبان انگلیسی، فاعل[147] در بند خبری، زمانداری[148] + فاعل در بند پرسشی بلی/خیر، پرسشواژه در بند پرسشی پرسشواژهای و محمول[149] در بند امری، آغازگرهای بینشان هستند. برخلاف زبان انگلیسی و همانند زبانهایی مثل چینی، ژاپنی، و کرهای، در زبان فارسی انتخاب آغازگر
بینشان بند مستقل از انتخاب وجه آن بند است. در واقع، در همة انواع بندهای زبان فارسی، بهاستثنای بند امری، فاعل (خواه آشکار و خواه محذوف[150]) آغازگر بینشان است. بهبیانی روشنتر، در بندهای خبری، پرسشی بلی/خیر، پرسشی پرسشواژهای و تعجبی[151]، بهترتیب فاعل (خواه آشکار و خواه محذوف) ، (ادات بینافردی «آیا» و «مگر» یا گونة گفتاری آن؛ یعنی «مگه») + فاعل (خواه آشکار و خواه محذوف)، فاعل (خواه در هیأت یک پرسشواژه و خواه به شکل یک عنصر غیرپرسشواژه، چه آشکار و چه محذوف) و فاعل (خواه در هیأت یک پرسشواژة تعجبی؛ یعنی چه و چقدر + گروه اسمی یا قیدی و خواه به شکل یک عنصر غیرپرسشواژه (چه آشکار و چه محذوف)، آغازگر بینشان است. در بندهای امری هم، فاعل محذوف و یا ترکیب فعل «بیا» (به قیاس با زبان انگلیسی) با فاعل محذوف آغازگر بینشان هستند (صفائی اصل، 1395: 237ـ238). مثالهای زیر که از صفائی اصل (1395: 238) نقل میشوند، نمونههایی از رخداد آغازگر بینشان را بهترتیب در بندهای خبری (من)، پرسشی بلی/خیر (تو)، پرسشی پرسشواژهای (بیژن)، تعجبی (چه گلهای زیبایی) و امری (تو/ من و تو) (Ø و بیا Ø) نشان میدهند:
- من فقط به شرح یکی از این پیشآمدها میپردازم.
- تو برای همین حرفها بیرونش کردی، هان؟
- بیژن پولو به کی داد؟
- چه گلهای زیبایی اینجا روییده است!
- Ø از اینجا برو!
- بیا Ø کمی راجعبه مشکلات زندگی مدرن صحبت کنیم!
در زبانهایی که [زمانداری] محمول را در سمت پایانی بند پس از متمم[152] (توالی بهاصطلاح مفعول + فعل)[153] قرار میدهند، مذاکرهنما[154] (ادات پرسشی) معمولاً در پایان بند قرار میگیرد (Matthiessen, 2004: 545). این تعمیم در مورد زبان فارسی صدق نمیکند. زبان فارسی زبانی دارای توالی مفعول + فعل است؛ یعنی محمول را در پایان بند و پس از متمم قرار میدهد. با این حال، درست برخلاف پیشبینی متیسن (Matthiessen, 2004: 545) در تعمیم حاضر، ادات پرسشی در بندهای پرسشی بلی/خیر در زبان فارسی در جایگاه آغازین بند ظاهر میشوند. نمونة (8) در بالا و دو نمونة زیر که برگرفته از صفائی اصل (1395: 205) هستند، مؤید این ادعا هستند:
- مگه این گربة توئه؟
- مگه اون ماشین تو نیست؟
در ارتباط با تعمیمهای بالا و دیگر تعمیمهای پیشنهادی متیسن، نکات زیر شایستة ذکر است:
- متیسن (2004: 537) مدعی شده است که تعمیمهای ردهشناختی پیشنهادی او را میتوان در توصیف هر زبان و نیز در تلاش در جهت گسترش تبیینهای ردهشناختی در چارچوب دستور نقشگرای نظاممند به کار بست. البته وی بلافاصله تصریح کرده است که «ارائة یک نقشة تعمیمیافته هنوز ممکن نیست، اما باید در آن جهت حرکت کنیم». گفتنی است که متیسن در این راستا و بهمنظور گردآوری اطلاعاتی در خصوص انواع زبانها، «پایگاه دادة ردهشناختی[155] ایجاد کرده است (Matthiessen, 2004: 658).
- متیسن (2004: 537-662) در چارچوب دستور نقشگرای نظاممند با به دست دادن مجموعهای از همگانیهای ردهشناختی برمبنای نظام زبان بهجای ساخت زبان، از یکسو باب نوینی در پژوهشهای ردهشناختی گشوده و از سوی دیگر، قوت و کارآیی دستور نقشگرای نظاممند را بیشتر به اثبات رسانده است.
- تعمیمهای ذکرشده در بالا را میتوان باتوجهبه دستهبندی موراوچیک[156] (2013: 10-17) از انواع گزارههای بینازبانی[157] در بیان تعمیمهای ردهشناختی، بهترتیب از نوع جهانیِ نامحدود و قطعی[158] (تعمیمهای 1ـ3)، جهانیِ آماری (تعمیم 4)، وجودی (تعمیم 5) و تلویحیِ همنشینی[159] (تعمیم 6) دانست.[160]
- در نکتة (1) در بالا آمده است که به گفتة متیسن (2004: 537)، تعمیمهای ردهشناختی پیشنهادی او را میتوان در توصیف هر زبان به کار بست. تا جاییکه نگارندگان این سطور بررسی کردهاند، بهاستثنای رسالة دکتری کومار[161] (2009) و رسالة دکتری صفائی اصل (1395)، تاکنون هیچ پژوهش دیگری در خصوص بهکارگیری تعمیمهای ردهشناختی متیسن (2004: 537-662) در توصیف یک زبان انجام نشده است. در ارتباط با دو رسالة یادشده هم، باید توجه داشت که کومار (2009) در فصل پایانی رسالة خود و در مقایسة زبان باجیکا[162] با زبانهای دیگر تنها به صحتسنجی چند مورد از تعمیمهای ردهشناختی متیسن بسنده کرده است. صفائی اصل هم، تعمیمهای ردهشناختی متیسن (2004: 537-662) را تنها در ارتباط با سه نظام نوعفرایند، نوعوجه و آغازگر در مورد دو زبان فارسی و ترکی آذری صحتسنجی کرده است. برایناساس، پیشنهاد میشود تعمیمهای ردهشناختی پیشنهادی متیسن (2004: 537-662) در توصیف زبانهای رایج در ایران به کار بسته شوند. انجام چنین پژوهشی از یکسو به گسترش زبانشناسی نقشگرای نظاممند زبانهای یادشده کمک میکند و از سوی دیگر، رویکرد ردهشناختی متیسن (2004) را بسط میدهد. همچنین، با توصیف زبانهای یادشده در چارچوب رویکرد یادشده، قابلیت تعمیمپذیری تعمیمهای همگرایانة متیسن (2004: 537-662) نیز به محک آزمون گذاشته میشود.
در پایان، شایسته است به تحلیل متیسن (2004: 533) از ردهشناسی ترتیب واژه[163] نیز بپردازیم. در چارچوب ردهشناسی ترتیب واژه و مشخصاً ردهشناسی ششسویه[164]، زبانهای جهان برمبنای «توالی نسبی فاعل، فعل و مفعول» در شش ردة زبانیِ منطقاً ممکن زیر دستهبندی میشوند: (1) فاعل ـ مفعول ـ فعل (SOV)، (2) فاعل ـ فعل ـ مفعول (SVO)، (3) فعل ـ فاعل ـ مفعول (VSO)، (4) فعل ـ مفعول ـ فاعل (VOS)، (5) مفعول ـ فعل ـ فاعل (OVS) و (6) مفعول ـ فاعل ـ فعل (OSV) (Comrie, 1989: 87). به گفتة دبیرمقدم (1392: 24)، افزون بر شش ردة زبانی یادشده، ردة زبانی دیگری وجود دارد که در آن ترتیب واژهها آزاد است و بهاصطلاح، زبانهای دارای ترتیب واژهای آزاد[165] خوانده میشوند. بدینشکل، میتوان زبانهای جهان را در دو ردة زبانهای دارای ترتیب واژهای ثابت[166] (شش ردة زبانی یادشده در بالا) و زبانهای دارای ترتیب واژهای آزاد دستهبندی کرد. متیسن (2004: 533) در این خصوص چنین ابراز عقیده کرده است که این اصطلاحات بسیار گمراهکننده هستند و ازاینرو، بسیار سودمند خواهد بود اگر آنها کنار گذاشته شوند، چراکه [ترتیب] «آزاد» آزاد نیست و [ترتیب] «ثابت» ثابت نیست؛ موضوع آزادی یا ثبات نیست. مسألة اصلی آن است که کدام فرانقش دارای نقش غالبتری در تعیین توالی عناصر بند است. «آزاد» نوعاً بهمعنی ترتیبی است که فرانقش متنی آن را رقم میزند، درحالیکه «ثابت» بهمعنی ترتیبی است که فرانقش بینافردی یا تجربی آن را تعیین میکند. متیسن (2004: 533) همچنین، تقابلی را که جدیداً بین ترتیب واژهای کاربردشناختی[167] و ترتیب واژهای دستوری[168] مطرح شده است بیفایده میداند، چراکه تقابل یادشده منشأ فرانقشی عوامل مؤثر بر توالی عناصر بند را آشکار نمیسازد. اگرچه اصطلاح «کاربردشناختی» معادل [فرانقش] متنی است، اما مشخص نیست که اصطلاح «دستوری» بر عوامل بینافردی دلالت دارد یا بر عوامل تجربی.
- خلاصه
مقالة حاضر در سه بخش تنظیم شده است. بخش اول با عنوان «مقدمه» به تشریح شاخة مطالعاتی ردهشناسی زبان و دو رویکرد آن، یعنی ردهشناسی کلگرا و ردهشناسی جزءگرا، پرداخته است. بخش دوم به معرفی اجمالی شاخصترین مطالعات انجامشده در چارچوب دو رویکرد کلگرا و جزءگرا به ردهشناسی زبان اختصاص یافته است. بخش سوم هم، ضمن معرفی کتاب «ردهشناسی زبان: منظری نقشگرا»، تصویری از ردهشناسی نظاممند به دست داده است. در این بخش، تعدادی از اصول بنیادی ردهشناسی نظاممند و نیز تعمیمهای ردهشناختی متیسن (2004: 537-662) بهاجمال تشریح شدهاند. آخرین بند این بخش به تحلیل متیسن (2004: 533) از ردهشناسی ترتیب واژه اختصاص یافته است.
تعارض منافع
تعارض منافع نداریم.
[1]. typology
[2]. Gabelentz, H. C.
[3]. neogrammarians
[4]. language typology
[5]. linguistic typology
[6]. Comrie, B.
[7]. Greenberg, J.
[8]. individualizing
[9]. generalizing
[10]. language universals
[11]. generalizations
[12]. Shibatani. M., & Baynon, T.
[13]. holistic typology
[14]. partial typology
[15]. Ramat, P.
[16]. Girard, G.
[17]. inflection
[18]. Schlegel, V. F.
[19]. affix
[20]. Schlegel, V. A.
[21]. languages without grammatical structure
[22]. affixing languages
[23]. inflective languages
[24]. Humboldt, V. W.
[25]. incorporating
[26]. Horne, K. M.
[27]. isolating
[28]. agglutinative
[29]. Schleicher, A.
.[30] به گفتة گرینبرگ (1974: 13؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 3)، دستهبندی زبانها به زبانهای گسسته، پیوندی، یا تصریفی، یعنی ردهشناسی صرفی (morphological typology) قرن نوزدهم، تا پیش از سال 1928 و حتی بعد از آن عموماً دستهبندی صرفی (morphological classification) خوانده میشد و در مقابلِ دستهبندی خویشاوندی (genealogical classification) به کار میرفت. شایسته است گفته شود که دستهبندی ردهشناختی (typological classification) بهلحاظ تاریخی اولین نمود ردهشناسی در زبانشناسی جدید است (Croft, 2003: 31).
[31]. Sapir, E.
[32]. structuralism
[33]. polysynthetic
[34]. formal processes
[35]. technique
[36]. fusing/fusional
[37]. synthesis
[38]. analytic
[39]. synthetic
[40]. prepositions
[41]. periphrastic
[42]. Jakobson, R.
[43]. Prague school
[44]. irreversible solidarity
[45]. implicational laws
[46]. implicational universals
[47]. word order
[48]. tense
[49]. mood
[50]. person
[51]. number
[52]. gender
[53]. Dryer, M.
[54]. The Greenbergian Word Order Correlations
[55]. correlation pairs
[56]. verb patterner
[57]. object patterner
[58]. postpositional
[59]. prepositional
[60]. strong verb-medial
[61]. question/ interrogative particle
[62]. subordinator
[63]. Systemic Functional Grammar
[64]. Halliday, M. A. K.
[65]. contextualism
[66]. prosodic analysis
[67]. system-structure theory
[68]. Firth, J. R.
[69]. Prague school functionalism
[70]. anthropological linguistics
[71]. educational linguistics
[72]. computational linguistics
[73]. clinical linguistics
[74]. systemic functional typology
[75]. systemic typology
[76]. Firthian linguistics
[77]. characterology
[78]. Ellis, J.
[79]. TENSE / ASPECT
[80]. functional-typological approach
[81]. Cognitive Grammar
[82]. Functional Discourse Grammar
[83]. Role and Reference Grammar
[84]. West Coast Functionalism
[85]. Language typology: A functional perspective
[86]. lexicogrammatical
[87]. generalized comparison
[88]. generalized comparative descriptive linguistics
[89]. generalized contrastive linguistics
[90]. Teruya, K., & Matthiessen, C. M. I. M.
[91]. empirical generalizations
[92]. multilingual studies
[93]. contrastive analysis
[94]. machine translation
[95]. ranks
[96]. congruent
[97]. rank principle
’اصل مرتبه‘ اصل حاکم بر سلسلهمراتب ترکیبی واحدهای زبان در حوزههای مختلف است (Halliday & Matthiessen, 2014: 21).
[98]. syntagmatic axis
[99]. delicacy principle
’اصل ظرافت‘ در نظام زبان متناظر با ’اصل مرتبه‘ در ساخت زبان است (Halliday & Matthiessen, 2014: 23).
[100]. paradigmatic axis
[101]. cline of delicacy
[102]. axial principle of congruence
[103]. realizational
[104]. literary stylistics
[105]. typological generalizations
[106]. Tagalog
[107]. Telugu
[108]. Pitjantjatjara
[109]. metafunctional organization
[110]. clause grammar
[111]. metafunction
[112]. experiential
[113]. TRANSITIVITY
[114]. interpersonal
[115]. MOOD
[116]. MODALITY
[117]. textual
[118]. THEME
[119]. RHEME
[120]. ideational
[121]. logical
[122]. typological generalizations
[123]. descriptive generalizations
[124]. divergences
[125]. convergences
[126]. گفتنی است که ردهشناسی [از منظر دستور نقشگرای نظاممند] مطالعة عمومی شباهتها و تفاوتهای زبانها است (Caffarel et al., 2004: 1).
[127]. PROCESS TYPE
[128]. material
[129]. relational
[130]. mental
[131]. behavioral
[132]. verbal
[133]. existential
[134]. existence
[135]. MOOD TYPE
[136]. declarative
[137]. polar interrogative
[138]. imperative
[139]. WH-interrogative
[140]. Hopi
[141]. non-specific
[142]. unidentifiable/indefinite
[143]. polarity value
[144]. theme
[145]. multiple themes
[146]. unmarked theme
[147]. subject
[148]. finite
[149]. predicator
[150]. منظور از فاعل محذوف، «ضمیر فاعلی غیرمؤکد» است که در زبان فارسی، بهصورت پربسامد و بینشان حذف میشود، چرا که از طریق شناسة فعل قابلشناسایی است.
[151]. exclamative
شایستة ذکر است که بندهای تعجبی ذیل بندهای خبری قرار دارند. نکتة دیگر آن است که در زبان فارسی، بندهای تعجبی میتوانند هم به شکل خبری و هم به شکل پرسشواژهای ظاهر شوند. در نوع خبری، گوینده با استفاده از بند خبری تعجب خود را بیان میکند (البته باید توجه داشت که در فارسی گفتاری، آهنگ دو بند خبری و تعجبی خبری با هم متفاوت است. بهبیانی روشنتر، بند خبری دارای آهنگ افتان (falling) است، ولی بند تعجبی خبری دارای آهنگ خیزان ـ افتان (rising-falling) است). در نوع پرسشواژهای، گوینده با استفاده از پرسشواژههای «چه» و «چقدر» تعجب خود را نشان میدهد (تاجآبادی و همکاران، 1392: 9).
[152]. complement
[153]. so-called “OV” sequence
[154]. negotiator
[155]. typological database
[156]. Moravcsik, E. A.
[157]. crosslinguistic statements
[158]. unrestricted and absolute universal
[159]. syntagmatic implication
[160]. برای کسب آگاهی بیشتر از انواع گزارههای بینازبانی ر.ک. (Moravcsik, 2013: 10-17).
[161]. Kumar, A.
[162]. Bajjika
[163]. word order typology
[164]. six-way typology
[165]. free word order languages
[166]. fixed word order languages
[167]. pragmatic word order
[168]. grammatical word order