جهان نظام احسن است و بر مدار تعادل میچرخد. انسانهای بزرگی برای حفظ این تعادل تلاش کردهاند. در این میان، گروهی نیز با ذات اهریمنی خویش سعی کردهاند تا این تعادل را به هم بزنند. هنرمندان بیشتر از دیگران متوجه این آشفتگی شده و به طرق مختلف سعی کردهاند تا دیگران را نیز آگاه کنند. یکی از روشهای اثرگذار هنرمندان برای نشان دادن این پریشانیها، طنزنویسی است. طنز فاخر، طنزی است که ابتدا مخاطب را به خنده وامیدارد، بعد وی را عمیقاً به فکر فرو میبرد، سپس با پی بردن به مقصود نویسنده، قلبش به درد میآید. اولین مواجهۀ مخاطب در چنین اثری، مواجهه با زبان است. اگر زبان جذاب باشد، ذهن مخاطب را درگیر موضوع طنز میکند، وگرنه خواننده در همان آغاز، مطلب را رها میکند. از اینرو، «زبان، هستی ادبیات و همۀ دنیای آن است» (بارت، 1392: 169).
خلاقانهترین آثار زبان فارسی وقتی به تکامل رسیده که طنز و زبان ملازم هم، کژیهای نظام احسن را به بهترین شکل به تصویر کشیده است. «طنز خندهناکی در شیوۀ بیان است نه در مسائلی که بیان میشود» (شریعتی، 1382: 30). در این راه سعدی موفقتر از همه است. وی با طنزهای دلنشین، قدرت ابلاغی- بلاغی زبان را به رخ کشیده و آنها را ترغیب به نظیرهنویسی کرده است. از گذشتگان ادب فارسی جامی، عبید زاکانی و... دست به این کار زده و نامشان را از طریق گلستان سعدی جاودانه کردهاند. از متأخرین نیز افرادی چون قاآنی، حکیم قاسمی کرمانی، میرزا ابراهیم خان تفرشی و فریدون تولّلی از طریق نقیضهپردازی دست به خلق اثر زدهاند. در میان آنها تولّلی با کتاب التّفاصیل بیشتر از همه، نظر پژوهشگران را به خود جلب کرده است. از این رو، مطالعۀ زبان التّفاصیل به عنوان یک اثر هنری ضروری به نظر میرسد.
1- بیان مسأله
با توجه به توضیحات بالا مشخص میشود که مسئلۀ اصلی این پژوهش، زیباییشناسی زبان التّفاصیل با تأکید بر زیباییشناسی گلستان سعدی است. آیا تولّلی تحت تأثیر گلستان سعدی توانسته به زبان التّفاصیل نقش ابلاغی- بلاغی ببخشد و از طریق آن مفاهیم انتقادی، سیاسی و اجتماعی را به مخاطبان خود منتقل کند؟ بنا به نظر بزرگانی چون بهار، شفیعی کدکنی، اخوان و... کتاب التّفاصیل یکی از برجستهترین آثار حوزۀ طنز فارسی است که هنوز برای مخاطبان شناخته شده نیست. با توجه به این نوع اظهارنظرها، احتمال میرود که در آیندهای نزدیک، این اثر الگویی برای خلق آثار طنز قرار گیرد. از آنجایی که تحقیقات پیش از این، اغلب به ویژگی محتوایی و نقیضهپردازی التّفاصیل پرداخته و به ابعاد دیگر این اثر به ویژه زبان آن چندان توجه نکردهاند، انجام این پژوهش ضروری به نظر میرسد تا بخش مهمی از مؤلفههای زیباییشناسی آن که مربوط به زبان است، کشف شود.
- پیشینۀ پژوهش
یکی از دستاوردهای ادبی دوران مشروطه، طنزهای ماندگار است. یکی از آنها کتاب التّفاصیل فریدون تولّلی (1331) است که با سبک و زبان خاص، نظر بزرگان را به خود جلب کرده است. «استاد ملکالشعراء بهار که در این سالها صدرنشین بلامنازع شعر و فرهنگ ایران بود، ضمن نامهای طنز فریدون و ظرافت ذوق او را ستود» (شفیعیکدکنی، 1391: 504). شفیعیکدکنی بر این باور است که تولّلی در حوزۀ طنز پایگاه والایی دارد. «اگر روزی موانع سیاسی موجود رفع شود و تاریخ طنز به درستی بررسی شود و چهرههای برجسته و سرآمد آن معرفی شوند، صاحب التّفاصیل از جملۀ صدرنشینان این محفل است» (همان: 504). از آنجایی که وی به زبان و رستاخیز کلمات در خلق ادبیات توجه ویژهای دارد، میتوان حدس زد که بخش مهمی از زیباییهای التّفاصیل به زبان آن مربوط میشود که تاکنون چندان مورد توجه پژوهشگران قرار نگرفته است.
اخوانثالث (1376) در «نقیضه و نقیضهپردازی» بر این باور است که «التّفاصیل از نظر ادبی بسیار خلاقانه نوشته شده است» (اخوان ثالث، 1376: 29). این اظهارنظر نشان میدهد که زبان التّفاصیل زبان فاخری است. یکی از دلایلی که نوشتن این مقاله را توجیه میکند، نظر اخوان ثالث است. وی بر این عقیده است که التّفاصیل آن چنان که باید نزد عامۀ اهل ادب شناخته و معروف نیست و قدر آن نزد عموم جامعه، مجهول است.
جوادی (1384) در «تاریخ طنز در ادبیات فارسی» تولّلی را در شمار طنزپردازان پس از مشروطیت قرار میدهد و ریشخند و نیشخند التّفاصیل را بیش از جنبۀ ادبی آن مورد توجه قرار میدهد..
موسوی گرمارودی (1380) که التّفاصیل را از نظر ادبی، اثری ارزشمند میداند بر این باور است که «تاریخ مصرفی بودنِ موضوعات آن موجب کم توجهی اهل ادب بدان شده است» (موسوی گرمارودی، 1380: 167).
بابا چاهی (1380) در «بانگ دلاویز» با توجه به کنایات هنری، طنز التّفاصیل را با طراوتتر از طنز کاروان میداند.
دستغیب (1367) در «فریدون تولّلی و آثارش» بیشتر به ابعاد اجتماعی، سیاسی التّفاصیل نظر دارد و زبان طنز آن را «مثل شلاقی میداند که بر پیکر جریان استعمار و قدرت حاکمه فرود آمده است» (دستغیب، 1367: 787). با وجودِ این، دربارۀ زبان آن توضیحی بیشتر از این نمیدهد.
پرهام و تبریزی (1370) در ویژهنامۀ تولّلی به تأثیر اجتماعی و سیاسی طنزهای التّفاصیل نظر دارند.
فلاح قهرودی و صابری تبریزی (1389) در مقالۀ «نقیضه و پارودی»، التّفاصیل را یک نوع نقیضه میدانند.
باوندیان (1388) نویسندۀ مقالۀ «بررسی ماهیت و شیوههای طنز در فرهنگ مکتوب ایران» التّفاصیل را یک نوع سجایانویسی معرفی کرده که به تقلید از طنزهای سعدی نوشته شده است.
گارگری (1388) در مقالۀ «التّفاصیل نقیضۀ گلستان» اصول نقیضهسازی التّفاصیل را با توجه به گلستان سعدی بررسی کرده است. مهمترین نکتۀ این مقاله توجه به سجعهای التّفاصیل و گلستان است.
بررسی پیشینۀ پژوهش نشان میدهد که اغلب آثاری که دربارۀ التّفاصیل نوشته شده به محتوا و نقیضهپردازی آن پرداختهاند و زبان به عنوان مهمترین عنصر زیباییآفرین و ادبیت، مورد غفلت واقع شده است. از آنجایی که این اثر تحت تأثیر گلستان سعدی بوده، نویسندۀ این مقاله تلاش کرده تا با توجه به زیباییهای زبان طنز گلستان، مؤلفههای زیباییشناسیِ زبان التّفاصیل را استخراج کند تا به قول شفیعیکدکنی، راز سرآمد بودن آن را شناسایی کند.
- 3. روش
در این مقاله زیباییهای کتاب التّفاصیل در دو حوزۀ زیباییهای درونۀ و برونۀ زبان به روش توصیفی- تحلیلی مورد مطالعۀ تطبیقی با گلستان قرار گرفتهاست. برای هرکدام از مؤلفههای به دست آمده از روش استقرایی ناقص استفاده شده و از دو کتاب گلستان و التّفاصیل شاهد مثال آورده شده است.
- یافتهها
4-1. زیباییشناسی درونه و برونۀ زبان در گلستان سعدی و التّفاصیل تولّلی
با ظهور اندیشمندانی مانند عبدالقاهر جرجانی، چینش هنری واژگان، ترکیب کلمات و علمالنحو مورد توجه بیشتری قرار گرفت. این نگرش باعث شد تا در حوزۀ زبان فارسی آثاری خلق شود که زیباییِ آنها اغلب بر درونۀ زبان استوار بود. این نگرش تا قرن پنجم ادامه داشت. با آغاز قرن ششم نگاهها از درونۀ زبان به برونۀ زبان افتاد. اندیشمندان و نویسندگان چه در نقد و چه در خلق به تزئین ظاهری زبان گرایش یافتند. در این میان، سعدی با کتاب گلستان در نقطۀ اوج و اعتدال این دو نوع زیباییشناسی قرار دارد. سعدی با توجه به عمق زیباییهای زبان قرآن کریم و زیباییشناسی زبان نثر مرسل از طریق ترکیب و چینش هنری کلمات، زیباییهای درونۀ زبان گلستان را رقم زد و از طریق توجه به زیباییهای نثر فنی زبان فارسی و عربی به زیباییشناسی برونۀ زبان دست یافت و با آمیزش دلانگیز این دو نوع زیبایی توانست کتاب بینظیری چون گلستان را خلق کند. از این رو، نویسندگان زیادی در دورههای مختلف به نقیضهپردازی از آن دست زدهاند. در دورۀ معاصر نیز اندیشمندان زیادی با بهرهمندی از نقد جدید، زیباییهای آثار فارسی را مورد نقد و بررسی قرار دادند و موجب توجه عمیق نویسندگان معاصر به فرم و زبان آثار کلاسیکی چون گلستان و تاریخ بیهقی شدند. یکی از مؤثرترین آنها، حقشناس بود. یکی از خدمات ماندگار وی به تحقیقات ادبی، مطرح کردن دو اصطلاح مهمِ «زیباییهای برونه و درونۀ زبان» در مقالۀ فاخر «آزادی و رهایی در زبان و ادبیات» است. حقشناس تحت تأثیر زبانشناسانِ ادیبِ مکتب فرمالیسم، زیباییشناسی آثار فارسی را به دو گروه عمده تقسیم کرد. گروه اول زیباییهای برونۀ زبان است و گروه دیگر شامل زیباییشناسی در درونۀ زبان میشود.
4-1-1. درونۀ زبان
حقشناس درونۀ زبان را چنین تعریف کرده است: «درونۀ زبان متشکل از کلیة ساختهای معنایی و ارجاعی زبان همراه با همۀ ویژگیهای متنی، موقعیتی، تاریخی و فرهنگی است که دامنۀ آنها به برونۀزبان و جنبههای صوری آن کشیده نمیشود» (حقشناس، 1383: 63). از مهمترین مصداقها و مؤلفههایی که درونۀ زبان را زینت میبخشد و بُعد هنری آن را تقویت میکند، جایگردانی نحوی کلمات در ساختار جمله است که موجب فراهم شدن ایجاز، توازنهای نحوی، دلالتهای ثانویه در ساختار متن میشود. آیا زیباییهای زبانی التّفاصیل بر دوش این بُعد زبان است؟ از آنجایی که نمونههای اعلای این نوع زیباییها در گلستان سعدی فراوان است، این پژوهش تلاش خواهد کرد تا به کمک زیباییشناسی درونۀ زبان گلستان به این پرسش پاسخ دهد و کیفیت زیباییهای درونۀ زبان التّفاصیل را مشخص کند.
4-1-2. برونۀ زبان
توجه به برونۀ زبان زمانی رونق گرفت که نگرش زیباییشناختی ایرانیان تغییر یافت. در دورۀ نثر فنی، نگارشها خصلت ابزاری یافت و فرم به خدمت درونمایۀ ایدئولوژیکی زمانۀ خویش درآمد و ادبیات فارسی از دموکراسیِ زبان و رهایی به زینتهای برونۀ زبان رسید و نثر تزئینی شد. نوشتهها طبقاتی شدند و ادبیات به طور مستقیم در سیطرۀ کسانی قرار گرفت که در دایرۀ قدرت قرار داشتند. بدین ترتیب ادبیات از وادی آزادی و رهایی به اسارت درآمد و نگاه زیباییشناسانه نیز طبقاتی و منفعتطلبانه شد و زیبایی از درونۀ زبان به برونۀ زبان افتاد. اگر برونۀ زبان را ساختهای آوایی و صرفی همراه با تمامیِ گوناگونی تاریخی و گویشی که دامنۀ آنها به صورتهای زبانی محدود شود، تلقی کنیم، بخشی از زیبایی نثر التّفاصیل مبتنی بر برونۀ زبان خواهد بود. سهم این نوع زیباییشناسی در انتقال مفاهیم سیاسی- انتقادی چقدر است؟ در ادامه تلاش میشود تا نقش زیباییهای برونه زبان التّفاصیل با بهرهمندی از زیباییشناسی برونۀ زبان گلستان مشخص شود.
4-2. زیباییشناسیِ التّفاصیل در درونۀ زبان با تأکید بر زیباییهای گلستان
مؤلفههای فراوانی هستند که زیباییهای درونۀ زبان را در متون طنز شکل میدهند. یکی از آنها بلاغت نحوی است. «بلاغت در مفهوم وسیع خود، ارتباط زبان با جهان و زندگی است» (پور نامداریان، 1388: 13). در نثرهای ادبی، بلاغت نحوی با انتخاب شگفتانگیز جایگاه کلمات شکل میگیرد و از قواعد معناییِ رایج خارج میشود تا ظرفیت بالایی برای ابلاغ بلاغیِ پیام ایجاد کند. بدین طریق در این آثار ارتباط زیباییشناختیِ زبان و زندگی آغاز میشود. زبان در نظر جرجانی مجموعهای از روابط است، نه مجموعهای از کلمات. «وقتی ما در امر فصاحت و بلاغت صحبت میکنیم، کاری به معانی مفرد نداریم، بلکه منظور نظر ما احکامی است که به جهت ترکیب کلمات پدید میآید» (جرجانی، 1368: 115)؛ بنابراین، بخش عمدهای از ادبیت، آشناییزدایی، برجستهسازی و زیباییِ آثاری مثل گلستان سعدی، محصول ترکیب هنریِ واژگان است که از طریق علم معانی محقق شده است. آیا در کتاب التّفاصیل هم این ویژگیها وجود دارد؟ برای رسیدن به پاسخ، زیباییهای درونۀ زبانِ گلستان را با درونۀ زبان التّفاصیل مقایسه میکنیم. یکی از مؤلفههای مهمی که درونۀ زبان گلستان را زیبا کرده، ایجاز است. در ادامه مؤلفۀ ایجاز را در دو اثر مذکور بررسی میکنیم تا زیباییِ التّفاصیل در این حوزه مشخص شود.
4-2-1. ایجاز
«ایجاز به طور کلی بیان معانی بسیار در کلام اندک است» (شیرازی، 1377: 74). عواملی که منجر به تولید جملههای کوتاه میشوند، فراوانند. یکی از دلایل زیباییشناسی جملههای کوتاه در گلستان گرایش به ایجاز قصر است. نویسنده بیآنکه عنصری از جمله را حذف کند، آن را چنان فشرده میکند که به جملههای قصار میماند. برای رسیدن به این نوع جملهها آرایش کلام بسیار اهمیت دارد. نویسنده بیآنکه کلمهای بر جمله بیفزاید، برخی از مفاهیم ثانویه را بر دوش ساختار جمله میگذارد. گلستان دارای چنین اعجاز و ایجازی است. آیا التّفاصیل هم دارای چنین خصلتی است؟ برای رسیدن به جواب این پرسش، ایجاز را در دو حکایت مشابه از دو کتاب گلستان و التّفاصیل مورد بررسی قرار دادهایم. برای اندازهگیری طول جملهها، ابتدا تعداد کلمات هر حکایت شمارش شده، سپس تعداد کلمات بر تعداد افعال تقسیم شده تا میزان طول جملهها به دست آید.
حکایت اول از گلستان:
«منجمی به خانه درآمد. مردی بیگانه دید با زن او به هم نشسته. دشنام داد و سقط گفت و در هم افتادند و فتنه و آشوب برخاست. صاحبدلی بر آن واقف شده، گفت:
تو بر اوج فلک چه دانی چیست
|
|
که ندانی که در سرای تو کیست؟
|
(سعدی، 1381: 131)
حکایت اول از التّفاصیل:
«منجمی در کواکب مینگریست. معلمی در سرداب زیج با همسر وی درآمیخت. چندان که هر سه فراغت یافتند. معلم منجّم را گفت: تو را که تفحص مریخ میکردی، در جوار چه گذشت؟ گفت: زحل و مشتری قران شدند» (تولّلی، 1331: 277).
حکایت دوم از گلستان:
«یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشهای خفته. شوریدهای نعره برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت. چون روز شد، گفتم: این چه حالت بود؟ گفت: بلبلان را شنیدم که به نالش درآمده بودند از درخت و کبکان در کوه و غوکان در آب و بهایم در بیشه؛ اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفته...» (سعدی، 1381: 97).
هرچند حکایتی که در زیر میآید، نقیضۀ کاملی از گلستان سعدی نیست، اما شباهتهای ساختار زبان و کوتاهی جملههای آن را میتوان با حکایت بالا مقایسه کرد و تأثیر ایجاز زبان سعدی را بر زبان طنز تولّلی احساس کرد.
حکایت دوم از التّفاصیل:
«در آن زمان که از جهت تشرّف به حضور خلیفۀ زمان، المجذوم باالله، به بغداد شدم، خلیفه را خورهای مدهش طاری پیکر بود. چندان که به محضر وی شتافتم و از طریق اضطرار گونهاش ببوسیدم. سوزشی عجیب بر نوک بینی افتاد، بدان پایه که اشکم چونان سیل خروشان بر پای ریخت و توانم از کف برفت. خلیفه را دل به رقّت آمد و از جهت تشفّی خاطر به بوسهای دیگرم بنواخت. چندان که تماس لبانش احساس نمودم و صفیر بوسهاش بشنیدم، کاسۀ سرم همچون دیگ جوشان بجوشید و فریادم بر آسمان شد. خلیفه آهنگ بوسۀ ثالث کرد که مرا تاب نماند و گفتم: یا امیرالمومنین مرا به خیر تو امیدی نیست، شرّ مرسان...» (تولّلی، 1331: 36).
جدول 1.
میزان طول جمله در هر کتاب
نام کتاب
|
حکایت اول گلستان
|
حکایت اول التّفاصیل
|
حکایت دوم گلستان
|
حکایت دوم التّفاصیل
|
تعداد کلمات
|
34 کلمه
|
38کلمه
|
66 کلمه
|
113 کلمه
|
تعداد افعال
|
13فعل
|
8فعل
|
19 فعل
|
18 فعل
|
متوسط کلمات هر جمله
|
4/3 کلمه در هرجمله
|
8/4کلمه در هر جمله
|
2/3 کلمه در هر جمله
|
2/6 کلمه در هر جمله
|
بررسی حکایتهای این دو کتاب، بیانگر کوتاهی جملههای گلستان سعدی نسبت به جملههای التّفاصیل تولّلی است. با توجه به آمار به دست آمده، میتوان گفت که نثر سعدی بسیار موجز است و تولّلی کمتر توانسته از این ویژگیِ گلستان سعدی نقیضهپردازی کند. از این رو، شتاب نثرش نسبت به نثر گلستان بسیار کمتر است و تحرک زبانش کندتر. نمونۀ زیر بیانگر تفاوت ایجاز در دو کتاب است. به عنوان مثال تولّلی فعلِ برسیدم را با «چندان که پای به درون نهاددم» عوض کرده و جمله طولانیتر شده است.
نمونهای از گلستان:
«چون برسیدم، بوی گلم چنان مستم کرد که دامنم از دست برفت» (سعدی، 1381: 50).
نمونۀ مشابه از التّفاصیل:
«چندان که پای به درون نهادم، بوی کبابم چنان مست کرد که نیزهام از دست بیفتاد» (تولّلی، 1331: 91).
مؤلفۀ دیگری که در کوتاهی جملهها تأثیرگذار است، ایجاز حذف است. در کتاب گلستان ایجاز حذف زمانی ایجاد میشود که از ساختار جمله، اجزایی به قرینه و یا بدون قرینه حذف شود. حذف عناصر جمله در گلستان اغلب به قرینۀ لفظی و معنوی صورت میگیرد. در این نوع جملهها حذف موجب میشود تا نثر از طریق قاعدهکاهی برجسته شود. این ویژگی در حقیقت یک نوع هنجارگریزی نحوی هم به حساب میآید. در التّفاصیل اغلب حذفها به قرینه لفظی صورت میگیرد، اما در گلستان بیشتر از حذف به قرینۀ معنوی بهره برده شده است. «این همان شیوهای است که در نثر پهلوی نیز دیده میشود به حدی که اگر یک کلمه از عبارت حذف شود، موجب فساد جمله و اخلال مطلب خواهد بود» (بهار، 1381، جلد 2: 71).
نکتۀ دیگری که ایجاز را در این التّفاصیل کمرنگ کرده، استفاده از تشبیه است. در کلام سعدی اغلب تشبیهات از نوع اضافۀ تشبیهی است، اما در نثر التّفاصیل از تشبیهات مفصل بیشتر استفاده شده است. در حکایت کوتاه بالا دو مورد از این تشبیهات دیده میشود که بر طول جملهها افزوده و نثر تولّلی را طولانیتر کرده است.
مورد دیگری که نشان میدهد، تولّلی در نقیضهپردازی به زیباییهای درونۀ زبان سعدی توجه چندانی نداشته، استفادۀ دگرگونه از حرف «واو» است. سعدی اغلب از حرف واو به شکل حرف ربط بهره برده و از این طریق به نثرش شتاب بخشیده و موسیقی زبان را تقویت کرده، اما تولّلی از این حرف، اغلب به صورت حرف عطف استفاده کرده و همین نکته موجب طولانی شدن جملههای التّفاصیل شده است. نمونههای زیر بیانگر این نکتۀ بلاغی است:
«جذام را قدرت اکل بدان پایه است که به سالی چند تسمه از گردۀ بیمار برکشد و گوشت و پوست و عروق و شرائین و عضلات و اعصاب وی به تمامی بخورد...» (تولّلی، 1331: 36).
حال به نمونۀ کاربرد حرف واو در گلستان دقّت کنید تا یکی دیگر از عوامل زیبایی درونۀ زبان سعدی روشن شود:
«فلان انبازم به ترکستان است و فلان بضاعت به هندوستان و این قبالۀ فلان زمین است و فلان مال را فلان کس ضمین......گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم عظیم قیمتی دارد و از آنجا کاسۀ چینی به روم آورم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آلگینۀ حلبی به یمن و برد یمانی به پارس و از پس ترک تجارت کنم و به دکانی بنشینم ....» (سعدی، 1381: 117).
این نکات بیانگر آن است که هر چند تولّلی در نقیضهپردازی به گلستان نظر داشته، اما از زیباییهای درونۀ زبان آن نتوانسته آن طور که باید و شاید بهره ببرد. از این رو، کلام تولّلی با گذشت زمان رنگ کهنگی به خود گرفته و کلام سعدی همچنان زنده و پویاست. شاید یکی از دلایل سهلِ ممتنع بودن کلام سعدی در همین نکتۀ بلاغی است که ذکر آن رفت.
4-2-2. توازنهای نحوی
«هر آنچه بر اثر تکرارهای انتظام یافته، برونه و درونۀ زبان را تشخص بخشد، توازن است. اگر در برونۀ زبان اتفاق افتد، توازن از نوع آوایی و واژگانی است و اگر در درونۀ زبان رخ دهد و واژههای متفاوت را در ساختهای مشابه و مکرر برجسته کند، توازن نحوی است. در ادبیات اصیل ساختهای نحوی است که متوازن میشوند و درونۀ زبان را جلا میبخشند. هرگاه توازن نحوی در نقطۀ تلاقی علم بیان، بدیع و معانی اتّفاق افتد، زیبایی به اوج خود میرسد» (وثاقتی جلال، 1400: 323).
بهترین نمونههای نثر فارسی که از توازن نحوی برخوردار است، متعلّق به نثر گلستان است. سعدی در روایت حکایتها از چنین شگرد زبانی بسیار استفاده کرده است. در این حکایتها حضور همزمان عناصر بدیع، بیان و معانی منجر به بلاغتی چند لایه در درونۀ زبان شده که خواننده از مکاشفة زیباییهای آن به شهود و التذاذ نایل میگردد. «مکاشفه و شهود، عین درک زیبایی و هنر است» (کروچه، 1393: 6). آیا تولّلی در نقیضهپردازی از گلستان به این نوع زیباییهای درونۀ زبان توجه داشته است؟ رجوع به نمونههایی از دو اثر، آن را روشن خواهد کرد.
نمونۀ اول از گلستان:
«آنکه زاهد است، نمیستاند و آنکه میستاند، زاهد نیست....اگر نان از بهر جمعیت خاطر میستاند، حلال است و اگر جمع از بهر نان مینشیند، حرام» (سعدی، 1381: 102).
«اندکی در وظیفۀ او زیادت کرد و بسیاری از ارادت کم..... «عنان طاقت درویش از دست رفته و درهای آسمان بر زمین بسته و فریاد اهل زمین به آسمان پیوسته» (همان: 113).
نمونۀ دوم از التّفاصیل:
«از آنجا که تعلّل در علاج، نفس جنایت است و موروث ندامت، فیالفور راه صحّیۀ بغداد پیش گرفتم... چهها که دیدم و چهها که کشیدم... دستگاهی دیدم درهمتر از جبین لئیمان و آشفتهتر از بخت سیهبختان..... چندان که رئیس در خورۀ جبین من نگریست، فریادی عظیم برکشید و خویشتن از روزن به شارع درانداخت...» (تولّلی، 1331: 37 و 38).
«هلاهل از دیدن این حال، تعقیب من بگذاشت و به مغز کردن هل پرداخت» (همان: 42).
«هم از اینروست که بر سر آن دشمنی کنند و لشکر کشند و خونها ریزند و فتنهها انگیزند و وفور این نعمت در خاک عجم بدان پایه است که به هر جا ثقبهای زنند، بتراود و گند کند و بوکشان دیگر بلاد را به مشام رسد و هوس ایشان برانگیزد و به خود کشد...» (همان: 15).
در نمونۀ فوق از سعدی، یک ساختار نحوی عیناً یا بسیار مشابه تکرار شده و موجب فراهم شدن یک نوع توازن در ساختار کلّی متن شده است. «بر اساس گفتۀ یاکوبسن[1] در هر الگوی متوازن باید ضریبی از تشابه و ضریبی از تباین وجود داشته باشد تا ارزش ادبی پیدا کند» (صفوی، 1390: 167). علاوه بر آن، استفاده از آرایههای کنایه، تکرار، جناس، طرد و عکس، صنعت متتابع و... در کنار بهرهمندی از توازن نحوی باعث شده تا برونه و درونۀ زبان به صورت همزمان زیبا شود. هر چند نویسندۀ التّفاصیل در نقیضهپردازی توانسته بخشی از ظرافتهای توازن نحوی کلام سعدی را در زبان خود منعکس کند، اما اغلب درک درستی از این نوع زیباییهای درونۀ زبان سعدی نداشته و توازنهای دلانگیز سعدی را به سجع تبدیل کرده است. از این رو، زیباییهای زبانی التّفاصیل به برونۀ زبان گرایش یافته است؛ این نکتۀ بلاغی تقلیدناپذیری کلام سعدی را نشان میدهد.
4-2-3. حروف بلاغی و موسیقی زبان
از مؤلفههای دیگری که درونۀ زبان سعدی را زیبا کرده، استفادۀ بلاغی از حروف در ساختار جمله است که موجب ایجاد موسیقی زبان، لحن خاص و... شده و درونۀ زبان را جلا داده است. «گروهی این تنوع قوالب را باعث به وجود آمدن موسیقی خاصی در حکایات التّفاصیل میدانند» (پرهام، 1370: 236).
نمونۀ کاربرد حرف «را» در گلستان:
«فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد و دایۀ ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد. درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در برگرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم کلاه بر سر نهاده...» (سعدی، 1381: 20).
نمونۀ کاربرد حرف «را» در التّفاصیل:
«... و اختلاس بر وزن اسکناس، اندر لغت سرقت را گویند و اخص آن سرقت دیوانیان است از خزانه، و در تسمیه این کلمه عقاید متفاوت است. زمرهای کتابت آن با «صاد» کرده و ریشه آنرا «خلوص» دانستهاند و حجت ایشان اینکه مامور مختلس را ارادت و اخلاص چنان است که کیسه خویش از خزانه دیوان فرق ننهد و جدایی در میانه نبیند. چنانکه شاعر فرماید: گروهی دیگر اختلاس را از «اخلال حواس» گرفته و به همین علت مختلسین را از سیاست و مجازات معاف دانستهاند» (تولّلی، 1331: 257).
هر چند ذات هنری تولّلی توانسته بخشی از زیباییهای درونۀ زبانِ گلستان سعدی را در نثر التّفاصیل متجلّی کند، اما آمارها بیانگر آن است که وی درک درستی از این نوع زیباییها نداشته است. به عنوان مثال، در متن نمونۀ گلستان، حرف «را» به صورت متوازن دو مرتبه به صورت پی در پی در نقش حرف اضافه و دو مرتبه پی در پی در نقش مفعولی بهکار رفته و موجب تقویت موسیقی نثر شده است. این توازن و استفادۀ موسیقایی از حروف در اغلب حکایتهای گلستان به چشم میخورد، اما در نمونهای که از التّفاصیل ذکر شده، این کاربرد از نظم و توازن چندانی برخوردار نیست. همۀ این نکات بلاغی نشان میدهد که تولّلی از زیباییهای درونۀ زبان گلستان چندان اطلاعی نداشته است. پس اگر تولّلی در انعکاس زیباییهای درونۀ زبان چندان موفق نبوده، دلیل زیباییهای التّفاصیل چه چیزی میتواند باشد؟ در ادامه به بررسی برونۀ زبان التّفاصیل با تأکید بر گلستان سعدی خواهیم پرداخت تا از این طریق بخش دیگری از زیباییهای زبانی این اثر را شناسایی کنیم. شاید موفقّیت التّفاصیل در این بُعد از زبان باشد.
4-3. زیباییشناسیِ التّفاصیل در برونۀ زبان با تأکید بر زیباییهای گلستان
با توجه به تعریف حقشناس میتوان گفت که استفاده از علم بیان، بدیع لفظی، بدیع معنوی و تمام مؤلفههای حاضر در نثر که منجر به خلق ادبیت میشوند، زیباییهای برونۀ زبان هستند و استفاده از جایگردانی نحوی، چینش هنرمندانۀ کلمات و عناصر حاضرِ غایب که در ظاهرِ کلام حضور ندارند، اما نقش زیباییشناسانۀ عمیقی در متن ادبی ایفا میکنند، زیباییهای درونۀ زبان هستند. بنابراین توضیح، برای سنجش زیباییهای برونۀ زبان باید بسامد عناصر بدیعی و بیان را اندازه گرفت. نویسندگان این مقاله مجموعاً پانزده صنعت ادبی را در متن نمونه از کتاب التّفاصیل شناسایی کردهاند و به کمک آرایههای ادبی موجود در متن نمونهای از گلستان، تحولات زیباییشناسی برونۀ زبان را در دو کتاب مذکور بررسی کردهاند.
جدول 2.
مطالعۀ تطبیقی صناعات ادبی در گلستان و التّفاصیل
(جامعۀ آماری 600 کلمه از جدال مدعی با سعدی و حکایت هلایل تولّلی)
ردیف
|
نام آرایة ادبی
|
گلستان
|
التّفاصیل
|
تعداد
|
درصد
|
تعداد
|
درصد
|
1
|
کنایه
|
22
|
6/3
|
19
|
2/3
|
2
|
مجاز
|
21
|
5/3
|
19
|
2/3
|
3
|
تنسیق الصفات
|
5
|
8/0
|
3
|
5/0
|
4
|
جمع
|
4
|
6/0
|
3
|
5/0
|
5
|
اغراق
|
3
|
5/0
|
8
|
3/1
|
6
|
لف و نشر
|
3
|
5/0
|
1
|
2/0
|
7
|
تضاد
|
17
|
9/2
|
5
|
8/0
|
8
|
تشخیص
|
4
|
7/0
|
5
|
8/0
|
9
|
واجآرایی
|
9
|
5/1
|
6
|
1
|
10
|
جناس و اشتقاق
|
14
|
3/2
|
8
|
3/1
|
11
|
تشبیه
|
14
|
3/2
|
13
|
3/2
|
12
|
استعاره
|
4
|
7/0
|
4
|
7/0
|
13
|
سجع
|
32
|
3/5
|
18
|
3
|
14
|
تکرار
|
14
|
3/2
|
9
|
5/1
|
15
|
صفت هنری
|
13
|
2
|
4
|
7/0
|
16
|
حسآمیزی
|
1
|
2/0
|
-
|
-
|
17
|
پاردوکسی
|
1
|
2/0
|
-
|
|
آنچه اهمیتِ زیباییِ برونۀ زبان را دو چندان میکند، استفاده از علم بدیع، بیان و ورود تدریجی آن به حوزۀ علم معانی است. به عبارت دیگر، کاربرد صنایع ادبی در متون نثر فاخر با شمّ هنری نویسندگان به وادی علم معانی کشیده میشود و زیبایی نثر را عمیقتر میکند. در زبان گلستان وقتی یک صنعت ادبی بهکار برده میشود، رسالتش پایان نمییابد، بلکه تحول عظیمی در ساختار جمله و جمالشناسی متن ایجاد میکند. بدین طریق زیباییها از حوزۀ بیان و بدیع به حوزۀ معانی وارد میشوند. شاید به همین دلیل است که بخشی از زیباییهای زبان سعدی حاضر است و به چشم میآید، اما بخش اعظمی از زیباییهای زبانی از طریق تلفیق علوم ادبی به درونۀ زبان نفوذ میکند و به چشم نمیآید، اما هست. از این رو، اغلب مقلّدینش در برونۀ زبان باز میمانند و ره به درونۀ زبانش نمیبرند. آیا تولّلی نیز چنین است؟ در ادامه، بسامد برخی از صنایع ادبی التّفاصیل را به کمک آمار به دست آمده، بررسی میکنیم تا بخش دیگری از زیباییشناسی زبان طنز التّفاصیل تولّلی با تأکید بر زیباییهای گلستان سعدی شناسایی شود.
4-3-1. زیباییشناسی کنایههای التّفاصیل با تأکید بر زیبایی کنایات گلستان
در متون طنز یکی از ابزارهای مهم در انتقال مفاهیم انتقادی، کنایهها هستند. کنایه یک عبارت ترکیبی است. آنچه کنایه را در ساختار جمله بلیغ و فصیح میکند، معنی کلمات مفرد آن نیست. حتی معنای الفاظ و عبارت کنایی نیز چندان بر زیبایی کنایهها اضافه نمیکند بلکه کنایه به جهت ساختار، تألیف، انسجام و ترکیب واژگان است که ارزش بلاغی پیدا میکند. در ادامه نوع زیباییهای کنایات التّفاصیل را با توجه به زیباییشناسی کنایات گلستان بررسی میکنیم.
نمونهای از گلستان:
«فلان عزم کرده است و نیّت جزم که بقیّت عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند. تو نیز اگر توانی، سر خویش گیر و راه مجانب پیش. گفتا به عزّت عظیم و صحبت قدیم که دم بر نیارم و قدم بر ندارم مگر آنکه سخن گفته شود به عادت مألوف و طریق معروف که آزردن دوستان جهل است و کفّارت یمین سهل. و خلاف راه صواب است و نقض رای اولوالالباب: ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام» (سعدی، 1381: 53).
نمونهای از کنایات التّفاصیل:
«و دیگر از عرادههای جهان، عرّادۀ ملی باشد که به غلطش ارادۀ ملی خوانند و آن چنان است که ملت بیوقوف در آن نشانند و نادانستهاش از طریق خیانت به سر منزل استعمار برند و زبانش از کام درکشند و ایادی و رجلینش به رشتۀ استثمار مقید دارند و طبل شکم چونان دوالپا از دسترنج وی بیاکنند...» (تولّلی، 1331: 8).
4-3-1-1. زیباییشناسی کنایات گلستان
در نمونۀ اول، سعدی با سجع، جناس، کنایه، مراعاتالنظیر، تلمیح و... برونۀ زبان را برجسته کرده و از طریق ایجاز، توازن نحوی، موسیقی زبان، جایگردانی نحوی و... درونۀ زبان را نیز زیبا و هنری کرده است. نکتهای که در بهرهمندی سعدی از کنایهها حائز اهمیت است، تلفیق زیباییهای برونه و درونۀ زبان در ساختار کنایات گلستان است.
سعدی در متن بالا از چند کنایه استفاده کرده است؛ به عنوان مثال؛ زبان در کام یک کنایه است که علاوه بر ایجاد مراعاتالنظیر، سجع، تلمیح و...از طریق آن توازن نحوی دلنشینی نیز ایجاده کرده است. جملۀهای «ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام» از دو ساختار نحوی مشابه زیر تشکیل شده است:
ساختار جملۀ اول
ذوالفقار علی
|
در
|
نیام
|
باشد
|
مسندٌالیه+
|
حرف اضافه
|
مسند
|
فعل محذوف
|
*حرف تباینساز- واو ربط*
ساختار جملۀ دوم
زبان سعدی
|
در
|
کام
|
باشد
|
مسندٌالیه
|
حرف اضافه
|
مسند
|
فعل محذوف
|
همان طوری که ملاحظه میشود، تکرار نقشهای مشابه و حضور حرف تباینساز «واو» موجب این توازن نحوی زیبا شده و کلام سعدی را هم در برونۀ زبان و هم در درونۀ زبان زیبا کرده است. سعدی از این ساختارهای متوازن در نثر گلستان بسیار دارد.
4-3-1-2. زیباییشناسی کنایات التّفاصیل با تأکید بر گلستان سعدی
یکی از زیباییهای مورد توجه منتقدان التّفاصیل، کنایات آن است. «اشارات و کنایات التّفاصیل بیشتر و در پرده و رندانه بیان شده است» (بابا چاهی، 1364: 33). حال به سراغ تحلیل کنایات نمونۀ ذکر شده میرویم تا شباهتها و تفاوتهای التّفاصیل و گلستان را در نحوۀ استفاده از کنایات شناسایی کنیم. یکی از کنایههای متن فوق، زبان در کام کشیدن است. این عبارت کنایی علاوه بر انتقال مفهوم مجازی سکوت مردم در مقابل استعمارگران و حاکمان وقت و انتقاد از آن، زیباییهای زبانی دیگری نیز دارد که یکی از آنها همنشینی زبان و کام با سر، ایادی، رجلین، شکم، پا و دست است که در کنار کنایه موجب مراعاتالنظیر شده و بر زیبایی کلام افزوده است.
«زیبایی دیگر این کنایه در ساختار زبان، سخن مسجّعی است که کنایۀ زبان در کام کشند» با «برند و نشانند و خوانند و دارند و بیان کنند» ایجاد کرده است. این زیباییشناسیها در برونۀ زبان التّفاصیل بسیار خوش نشسته و موجب زیبایی نثر شده است، اما به ساختارهای متوازن نحوی که زیبایی را به درونۀ زبان منتقل کند، توجه نشده است. این در حالی است که ا سعدی در نثر گلستان علاوه بر این زیباییهای برونۀ زبان از طریق کنایات و سایر عناصر ادبی به زیباییهای درونۀ زبان از طریق ایجاز، حذف و توازنهای نحوی نیز توجه دارد.
4-3-2. جمالشناسی تشبیه در برونۀ زبان التّفاصیل با تأکید بر زیباییهای تشبیه در گلستان سعدی
تفکر حاکم بر زبان طنز، تفکری مبتنی بر واقعیتهای تلخ اجتماعی و سیاسی زمانۀ نویسنده است تا با مخاطبان خود ارتباط بهتری برقرار کند. هنرمند فرزند زمانة خویش است. وی در این حالت چگونه باید از تشبیه به عنوان یکی از امکانات ادبی بهره ببرد تا مفاهیم سیاسی- انتقادی را به مخاطبان خود منتقل کند؟ تصویرهای برخاسته از تشبیه حاصل کشف رابطۀ میان دو یا چند امر است که به ظاهر ارتباطی با هم ندارند. این ارتباط تنها در خیال نویسنده رخ میدهد تا واقعیت سومی خلق کند که نه اولی و نه دومی است، بلکه واقعیتی است که از حوادث تلخ اجتماعی- سیاسی لبریز است. ابتدا چند تشبیه از گلستان نقل میشود، سپس به سراغ تشبیهات التّفاصیل میرویم تا تفاوتها و شباهتهای آنها را بهتر شناسایی کنیم.
نمونههای ازگلستان سعدی:
«باران رحمت بیحسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همه جا کشیده. پردۀ ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد....فراش باد صبا....فرش زمردین....دایۀ ابر بهاری.....بنات نبات.....مهد زمین.....قبای سبز ورق.....اطفال شاخ.....کلاه شکوفه.....» (سعدی، 1381: 20)
نمونههایی از التّفاصیل:
«اشکم چونان سیل خروشان بر پای ریخت....کاسۀ سرم همچون دیگ جوشان بجوشید» (تولّلی، 1331: 36)
4-3-2-1. زیباییشناسی تشبیه در گلستان
تشبیهات گلستان دو تفاوت عمده با تشبیهات التّفاصیل دارد؛ نکتۀ اول آن است که تشبیهات سعدی به دلیل ایجاز قصر و حذفی که گلستان دارد، اغلب از نوع اضافۀ تشبیهی است. نکتۀ دوم آن است که سعدی در نثر خواهد به گونهای از تشبیهات بهره برده که علاوه بر زیباییهایی که خود تشبیه ایجاد میکند در ساختار جمله نیز به توازن نحوی، ایجاد ایجاز و... کمک کند. این نوع بهرهمندی از تشبیه موجب شده تا همزمان برونه و درونۀ زبان گلستان زیبا گردد. حال به سراغ تشبیهات التّفاصیل برویم و نقش آنها را در زیباییهای نثر تولّلی بررسی کنیم.
4-3-2-2. تشبیه در نثر التّفاصیل
تشبیه در نثر التّفاصیل چونان طبیعت انسانهای زمانۀ خود به طبیعیترین شکل ممکن اتفاق افتادهاست. نه آنقدر زیاد است که بر اثر تکرار خاصیتش را از دست بدهد و نه آنقدر کم که نادیده گرفته شود؛ به گونهای است که در متن برجستگی ایجاد میکند و سبب آشناییزدایی میشود. تولّلی به دو صورت از تشبیه استفاده کرده است. بیشتر تشبیهات او مفصّل هستند و گاهی نیز از اضافۀ تشبیهی بهره برده است. نکتۀ حائز اهمیت در نوع تشبیهات التّفاصیل است که اغلب حسی هستند. تشبیهات حسی سادهترین صورت خیالی تشبیه است که طبیعت را همانگونه که هست به نمایش میگذارد. این نکتۀ بلاغی به انتقال مفاهیم مدنظر نویسنده کمک زیادی میکند. با همین تشبیهات است که «تولّلی برای هر پدیدهای و حادثهای تابلوی رنگی و زنده را پیش روی خوانندگان قرار داده است» (خائفی، 1364: 800).
در نثر التّفاصیل ادات تشبیه نیز کارکرد بلاغی بیش از اداتهای معمولی دارند. تولّلی اغلب با «چون، همچون، چنان و چونان» هجای کشیده تولید کرده و موسیقی نثر را با فضای متن هماهنگ میکرد و نوعی اغراق را نیز تداعی میکرد. اگر به این نمونهها دقت شود، مطلب روشنتر خواهد شد:
«طبل اشکم چونان دوالپا......به هنگام مشی چونان دل خائف از قفای قصب لرزیدن گیرد....اشکم چونان سیل خروشان....کاسۀ سرم همچون دیگ جوشان.....بر سان شیر...» (همان: 8، 23، 36، 41).
همۀ این نکات بلاغی در ابلاغ مؤثر مفاهیم سیاسی-اجتماعی کارکرد بسیاری دارد.
4-3-3. استفاده از صنعت جمع در التّفاصیل با تأکید بر زیباییشناسی گلستان
یکی از ویژگیهای زبان التّفاصیل، بسامد بالای صنعت جمع در حکایتهای آن است. آنچه باعث شده تا صنعت جمع مورد توجه این تحقیق قرار گیرد، تأثیر بسامدِ آن در برونۀ زبان این کتاب است. افزایش صنعت جمع موجب افزایش «واو» عطف شده و تأثیر مستقیمی در طولانی شدن جملهها دارد. همین نکته، موجب کم شدن قدرت درونۀ زبان در کتاب التّفاصیل شده است. تولّلی با آوردن صنعت جمع و کاربرد فراوان واو عطف از زیباییهای درونۀ زبان گلستان فاصله گرفته و بیشتر به تزئین برونۀ زبان پرداخته است. در نمونۀ زیر این نکته مشهود است:
نمونهای از نثر التّفاصیل:
«قرتی را آن خود دو گونه است. نخست قرتیان مذکر که جامه بر تن پوشند و غازه به چهره زنند و جوانب ابروان به مدد مناقش برگیرند و زلفین به تصنّع چین و شکن دهند و سبلت به تمامی بتراشند و به هنگام مشی اسافیل اعضای رقاصوار بجنبانند و بر زمین و زمان منت فروشند و چون گاه محبت فرا رسد، تمجمجکنان لغاتی از لسان فرنگیان و تازیان در کلام آرند و ابیاتی چند بیآنکه خود معنی آن بدانند، بر طرف فرو خوانند و با غمزات و عشوات جان مخاطب رنجه دارند. دو دیگر قرتیان مؤنث باشند که اعرابشان قرتیه نامند. ایشان ابروان به تمامی بتراشند و ...جذام را قدرت اکل بدان پایه است که به سالی چند تسمه از گردۀ بیمار برکشند و گوشت و پوست و عروق و شرائین و عضلات وی به تمامی بخورد...» (تولّلی، 1331: 46 و 231).
حال نمونۀ فوق را با متن زیر مقایسه کنید تا بخش دیگری از تفاوتهای زیباییشناسی درونه و برونۀ زبان روشن شود.
نمونهای از نثرگلستان سعدی:
«منّت خدای را عزّ و جلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو میرود، ممدّ حیات است و چون برآید، مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمتی شکری واجب.... باران نعمت بیحسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همه جا کشیده. پردۀ ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفۀ روزی به خطای منکر نبرد.... فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد و دایۀ ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد...» (سعدی، 1381: 20).
اگر گلستان را از آغاز تا انتها بخوانیم، بسامد حرف واو ربط بسیار و بسامد واو عطف بسیار اندک است، اما در زبان تولّلی این نکتۀ بلاغی برعکس شده است؛ یعنی واو عطف فراوان و واو ربط کم است. یکی از دلایل بلاغی آن به نوع استفاده از صنعت جمع و تنسیقالصّفات برمیگردد. این همان نکتۀ ظریفی است که تفاوتها را در زیباییشناسی برونه و درونۀ زبان رقم میزند. با این وجود باید اذعان کرد که زبان التّفاصیل در نقیضهپردازی از زیباییهای برونۀ زبان گلستان زیباست و همین نکته موجب شده تا مفاهیم و مقاصد سیاسی- اجتماعیاش به زیبایی در مخاطب نفوذ کند و زبان رسالتش را به زیبایی انجام دهد. مطالعۀ تطبیقی صنایع ادبی التّفاصیل و گلستان نیز یافتههای بالا را تأیید میکند.
بحث و نتیجهگیری
در این مقاله برای رسیدن به هدف تحقیق، زیباییهای زبانی التّفاصیل با تأکید بر گلستان سعدی در دو گروه جداگانۀ برونه و درونۀ زبان مورد بررسی قرار گرفت که نتایج زیر به دست آمد:
الف- درونۀ زبان
1یکی از مؤلفههای زیباییهای درونۀ زبان، ایجاز است که در گلستان سعدی در حد اعلا تجلی یافته است. برای سنجش ایجازهای التّفاصیل با گلستان، دو حکایت آن با مقدار مشابه گلستان مقایسه شد. نتایج نشاندهندۀ آن است که در گلستان هر جمله به طور متوسط از 4/3 کلمه تشکیل شده است و جملههای التّفاصیل به طور متوسط 8/4 کلمه دارد. بررسی حکایتهای دیگر این دو کتاب بیانگر کوتاهی جملههای سعدی نسبت به جملههای تولّلی است. ایجازهای گلستان بیشتر به صورت ایجاز قصر است، اما در التّفاصیل از آن بهره برده نشده است. علاوه بر ایجاز قصر در گلستان، اغلب حذفها در ساختار جمله به صورت قرینۀ معنوی است، اما در التّفاصیل حذفها بیشتر به قرینۀ لفظی است. نکتۀ دیگری که موجب کوتاهی جملههای گلستان شده، نوع بهرهمندی از حروف به ویژه حرف واو است. در گلستان اغلب از «واو ربط» استفاده شده و به همین دلیل جملههای کوتاه هنری بسآمد بالایی دارد، اما در التّفاصیل بیشتر از حرف واو به عنوان عطف استفاده شده که موجب طولانی شدن جملهها شده است.
نکتۀ بلاغی دیگری که در حوزۀ درونۀ زبان به دست آمد، استفاده از توازن نحوی و آمیزش زیباییهای درونه و برونۀ زبان به کمک توازنها در نثر گلستان است، اما این ویژگی در التّفاصیل بسیار کم است و هر جا هم وجود دارد از شمّ زبانی و هنری نویسنده نشأت گرفته است. به همین دلیل تولّلی درک درستی از زیباییهای درونۀ زبان سعدی در گلستان ندارد و در بیشتر مواقع توازنهای نحوی دلانگیز سعدی را به سجع تبدیل کرده است. همین نکته باعث شده از زیباییهای درونۀ زبان التّفاصیل کم شود. از مؤلفههای دیگری که درونۀ زبان سعدی را زیبا کرده، موسیقی نثر و استفادۀ بلاغی از حروف در ساختار جمله است. توجه هنری به جایگاه کلمات و چینش هنری واژگان در ساختار جمله از نکات برجستۀ گلستان است که تولّلی در این راه توفیق چندانی ندارد. به طور کلی، مطالعۀ تطبیقی دو اثر نشان میدهد که نویسندۀ التّفاصیل در نقیضهپردازی کمتر به درونۀ زبان گلستان توجه کرده است.
ب- برونۀ زبان
اگر علوم بدیعی و بیان را تقویتکنندۀ زیباییهای برونۀ زبان بدانیم در التّفاصیل پانزده مورد از این نوع عناصر شناسایی شده که برخی از آنها مثل کنایه، صنعت جمع، تکرار و تشبیه، نقش بسزایی در زیباییهای برونۀ زبان دارند. مقایسۀ آمارهای به دست آمده، نشان میدهد که تولّلی در خلق زیبایی به لایۀ برونۀ زبان سعدی بیشتر نظر داشته است. از این رو، بسامد عناصر بدیعی و بیان التّفاصیل و گلستان، اغلب به هم نزدیک است، اما نتایج نشان میدهد که تولّلی از عناصری مانند کنایه فقط در زیبایی برونۀ زبان بهره برده و سعدی از طریق کنایات همزمان برونه و درونۀ زبان گلستان را برجسته و هنری کرده است.
تشبیه یکی دیگر از مؤلفههایی است که برونۀ زبان گلستان و التّفاصیل را زیبا کرده است. با این وجود، تشبیهات التّفاصیل بیشتر تشبیهات حسی و مفصل هستند که باعث طولانی شدن جملهها شدهاست، اما تشبیهات گلستان اغلب به صورت اضافۀ تشبیهی به کار رفته و موجب کوتاهی جملهها شده است.
یکی دیگر از مواردی که برونۀ زبان التّفاصیل را برجسته کرده، بهرهمندی از صنعت جمع است. این مؤلفه موجب افزایش حروف عطف در جمله شده و بر طول جملههای التّفاصیل میافزاید؛ در حالی که سعدی به جای استفاده از صنعت جمع و حرف عطف از حرف واو ربط بهره برده تا جملههای کوتاهتر و نثر موسیقاییتری تولید کند.
به طور کلی، التّفاصیل در نقیضهپردازی بیشتر به برونۀ زبان گلستان سعدی توجه کرده و از این حیث، این کتاب، اثری موفق به حساب میآید و راز ماندگاریاش در همین زیباییهای برونۀ زبان است.
تعارض منافع
نویسندگان هیچ گونه تعارض منافع ندارند.
[1]. Jakobson, R.