1. مقدمه
«سمندر» جانور اسطورهای اُراسیایی است که در متون و اسطورههای متفاوت چینی، فارسی و غربی دوران باستان به صورتهای گوناگون توصیف، و به حیوانات گوناگونی منتسب شده است. ویژگی اصلی این جانور در متون و منابعِ مناطق مختلف تقریباً یکسان است: «جانوری که میتواند آتش را تحمل کند». در متون چین باستان نیز به نوعی پارچه بنام «هوا هوان»[1] اشاره شده که در آتش نمیسوزد و در منابع ادوار بعدی تصور می شود که این پارچه از موی «موش آتشین»[2] بافته شده است. بر اساس توصیفات «موش آتشین» در متون چینی و «سمندر» در منابع فارسی می توان گفت بین خاصیت این دو جانور اسطورهای شباهت وجود دارد. از این رو در مقاله حاضر برآنیم تا با تحلیل شباهت میان توصیفات سمندر در متون فارسی و موش آتشین در متون چینی دوران باستان، و تبیین روند انتقال این موضوع از ایران تا چین، یکی از نتایج تبادلات فرهنگی چین و ایران اسلامی را بررسی کنیم.
2. پیشینۀ پژوهش
در حال حاضر، «چیستی سمندر» مسئلۀ پژوهشی نیست زیرا این امر در محافل علمی مورد تحقیق قرار گرفته و به نتیجۀ قطعی رسیده است. برای نمونه در مدخل «سمندر» در دانشنامۀ جهان اسلام (کاظمی، 1396: 24/590 – 593) توصیفاتی که از سمندر در متون غربی و اسلامی آمده، ذکر شده است. نویسندۀ مدخل سعی کرده تا دلایل شناختی را که مردم از سمندر دارند، بررسی کند. در محافل علمی چین هوانگ جینگ چون[3]، پژوهشگر دانشگاه شانگهای، نیز در مقالۀ خود با عنوان «بررسی شناخت مردم چین باستان در مورد پارچۀ نسوز» (هوانگ، 2011: 79 - 88) تحولات شناخت مردم چین دربارۀ «پارچۀ نسوز» یا «موش آتشین» را در متون چینی که ویژگی آن با «سمندر» در متون غربی و اسلامی یکسان بوده، بررسی کرده و این فرضیه را مطرح کردهاست که اسطورۀ «موش آتشین» از مناطق غربی به سرزمین چین منتقل شد. اما جای تأسف این است که این پؤوهشگر در مقالۀ خود به «سمندر» ذکر شده در متون فارسی و اسلامی اشاره نکرده و تا کنون در محافل علمی نیز دربارۀ «ارتباط میان شناخت سمندر در فرهنگهای مختلف» به تفصیل تحقیق نشده است.
3. روش تحقیق
این پژوهش با بررسی دقیق متون و تحلیل علمی مطالب، به تحقیق و تحلیل مفصل مسئلۀ پژوهش میپردازد. نویسنده با روش «حقیقتجویی» حقایق توصیفات در منابع تاریخی را بررسی کرده، و به طور کلی از روشهای زیر بهره برده است:
1) متنشناسی تاریخی: ترجمه و تنظیم منابع به دست آورده با روش کتابشناختی و تسلط بر دادههای اصلی آنها؛ 2) تحقیق اَسنادی: اساسیترین روش تحقیق اَسناد تاریخی، گردآوری و بررسی اَسناد است. در این مقاله به توصیفات «سمندر» و «موش آتشین» در منابع فارسی و چینی تحلیل تطبیقی شده، و بر اساس مطالب و دادههای تاریخی نتیجهگیری شده است.
4. بحث و بررسی
4. 1. واژۀ «سمندر» در متون غربی قدیم
سمندر نوعی جانور اسطورهای اُراسیایی است که معمولاً در منابع مختلف به صورت «جانوری که در آتش میزید» توصیف شده است. در لغتنامۀ دهخدا دربارۀ وجه تسمیۀ واژۀ «سمندر» آمده: «از یونانی «سالامندرا» ... در فرانسوی نیز «سالامندر» به معنی فرشتۀ موکل آتش، و پنبۀ کوهی و حیوان معروف است» (ذیل «سمندر»). در برخی منابع در مورد تسمیۀ آن ذکر شده که این واژه مرکب از دو واژۀ «سام» به معنی آتش و «اندر» به معنی «درون» است و ریشۀ فارسی دارد (کاظمی، 1396: 24/591). فرانسیس اشکرافت[4] زیستشناس انگلیسی، به اصل سمندر در طبیعت و دلیل ظهور چنین شناختی از آن اشاره کرده است: «سمندر در واقع دوزیست به حساب میآید و علت احتمالی ظهور این شناخت همان است که دوزیست معمولاً در چوب خشک زندگی میکند و وقتی که چوب را در آتش می اندازند دوزیست سعی می کند از آتش فرار کند. از این رو، مردم معتقدند که دوزیست یا سمندر در زیستشناسی امروز، از آتش به وجود آمدهاند» (Ashcroft, 2002: 112). یکی از قدیمترین منابع جهان غرب که سمندر را با آتش مرتبط ساخته است همان تاریخ حیوانات[5] است. در این کتاب آمده است: «در مورد آتش، سمندر یکی از نمونههای مشخص جانورانیست که در آتش نمیسوزند، میگویند این نوع حیوان میتواند از آتش بیرون بخزد، و آتش در جایی که این حیوان از آنجا رد شده است خاموش می شود» (ارسطو، 2010: 112)[6]. بیشتر غربیها و زیستشناسان امروز این شناخت را که بر پایۀ «این جانور همان نوعی دوزیست است» قرار دارد، قبول دارند. در حال حاضر، در دانشنامهها «سمندر» اسم علمی «گونهای از ردۀ دوزیستان و راستۀ دوزیستان دُمدار» است. بدین ترتیب ارتباط بین «سمندر» و «دوزیست» در حوزۀ زیستشناسی تأیید شده است (کاظمی، 1396: 24/590).
4. 2. واژه «سمندر» در متون فارسی و اسلامی قرون وسطی
در متون اسلامی و فارسی قرون وسطی بهخصوص دانشنامههای علوم طبیعی، علاوه بر «دوزیست» توصیفات دیگری از این حیوان ذکر شده است. در لغتنامۀ دهخدا توصیفات «سمندر» چنین جمعبندی شده است: «گویند مانند موش بزرگی است و چون از آتش برمیآید، می میرد. و بعضی گویند همیشه در آتش نیست گاهی برمیآید و در آن وقت او را میگیرند و از پوست او کلاه و رومال میسازند و چون چرکین میشود در آتش میاندازند، چرکهای او میسوزد و پاک میشود. بعضی گویند به صورت سوسمار و چلپاسه است از پوست او چتر سازند تا گرمی را نگاه دارد و از موی او جامه بافند و در هوای گرم پوشند محافظت گرما کند. و بعضی دیگر گویند به صورت مرغی است» (ذیل «سمندر»). بدین ترتیب مشاهده میشود که در متون اسلامی سمندر به «موش» یا «مرغ» نیز توصیف شده است.
در نزهتنامۀ علائی اثر شهمردانبن ابیالخیر رازی که از قدیمترین دانشنامههای فارسی به شمار میرود آمده است: «سمندر جانوری است خُرد، موش را ماند و چون مار هر سال پوست بازگذارد و در آتش شود و از آن خوشی و لذت یابد و در آن همی غلطد همچنانکه دیگر جانوران بوی هوای خوش و لطیف شنوند. و چون از آتش بیرون آید رنگش نیکوتر شود و آنچه از پوست این جانور بسازند سوخته نشود، و گویند دستارچه و چادرشب کَسری از این بوده است که چون شوخ پذیرفتنی و رِیمن گشتنی در آتش انداختندی پاکیزه از آتش بیرون آمدی» (شهمردانبن ابیالخیر، 1362: 120-121). شایان ذکر است که بخش «سمندر» در مقالۀ «اندر دَد و دام و وحوش و بهایم خُرد و بزرگ» این کتاب و کنار بخشهای «موش» و «کورموش» آمده است؛ از این رو آشکار میشود که سمندر در این کتاب اصلاً با «دوزیست» در علوم طبیعتی ربطی ندارد.
در عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات اثر محمدبن محمودبن احمد طوسی نیز فصلی به عنوان «خاصیـﮥ السمندر» قرار دارد که در آن این حیوان نوعی مرغ توصیف شده است: «سمندر مرغیست کی در آتش بود و در تنورها رود و یک پر از وی سوخته نگردد، چنانک مرغِ آبی کی در آب بود و یک پر از وی تر نگردد و از پوست وی ابزارها کنند و دست بدان پاک کنند و در آتش افکنند تا وسخ بسوزد و آن پاک گردد. و گویند جایی کی هزار سال آتش سوزد این مرغ پدید آید. چون پیغمبر علیه السلام بزاد، نسل این مرغ منقطع شد و وی را کسی دیگر ندید» (1345: 535). ولی در فصل «خاصیـﮥ الفار» در همان کتاب نوعی موش ذکر شده که خاصیت آن با «سمندر» در نزهتنامۀ علائی تشابه دارد: «در حدود خراسان جُرَذی است کی آتش بوی کار نکند. و کوهیست بر آن غاری همیشه در آتش سوزد، در آن زندگانی کند، تابستان و زمستان. و در آن جرذ باشد بزرگ و سپید بیرون می آیند، چون کسی را بیند در میان آتش گریزد. به جبال زایج فارة المسکی بود بسیار و زباد از آنجا آرند» (همان: 598 - 599).
با توجه به نزدیک بودن زمان تألیف این دو کتاب، احتمال دارد توصیفات دربارۀ «حیوانی شبیه موش که در آتش میزیست» در این دو کتاب ریشۀ مشترک داشته باشد.
براساس نمونه های بالا می توان گفت این جانور که «در آتش زندگی میکند یا از آتش به وجود آمده است» و در منابع فارسی قرون وسطی بیشتر به صورت «موش» یا «مرغ» توصیف، و به اسامی مختلف نامیده شده است با توصیفات این جانور در متون فارسی ویژگی مشترکی دارد: «لباس یا پارچهای که از مو و پوست این جانور درست میشود در آتش نخواهد سوخت ولی پاک خواهد شد».
4. 3. پارچۀ «هو هوان» یا «موش آتشین» در متون چینی
در متون چین باستان به نوعی پارچه اشاره شده که در آتش نمیسوزد. قدیمترین منبعی که این نوع پارچه در آن ثبت شده است لیه زی- تانگ ون[7] است: «پادشاه «جو مو وانگ»[8] به سمت «شی رونگ»[9] لشکرکشی کرد و «شی رونگ» شمشیر «کون وو»[10] و پارچۀ «هو هوان»را به پادشاه چین تقدیم کرد ... . برای شستن پارچۀ «هو هوان» باید آن را در آتش انداخت و این پارچه در آتش قرمز آتشین میشود ولی رنگ کثیفی روی پارچه تغییر نمیکند. بعد از اینکه پارچه را از آتش برداشتند و کثیفی را از روی پارچه تکاندند و پارچه مثل برف سفید و تمیز شد» (یانگ، 1979: 190). خاصیت پارچۀ «هو هوان» در این متن با آنچه در نزهتنامۀ علائی و عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات ذکر شده تقریباً یکسان است. به علاوه، در این متن به وضوح بر این تأکید شده که این پارچه از قوم بیگانۀ غرب چین به دست آمده و در خود چین تولید نشده است.
در متون چینی ادوار بعدی موضوع «چیستی این پارچه» بهتدریج مطرح شد. در بیشتر متون ادوار بعد این پارچه با حیواناتی نظیر «موش» مرتبط شده است. برای مثال در کتاب های نی شی جو جی[11] چنین آمده است: «در قارۀ گرمی کوه جنگل آتش هست که در آن جانور «هو گوانگ»[12] زندگی میکند که به اندازۀ موش است و موهایش ده سانتیمتر طول دارد و سفیدرنگ یا قرمزرنگ است. طول این کوه دوازده کیلومتر است و هنگام شب میتوان این جنگل را به دلیل نور شعلهمانند این حیوان دید. موهای این حیوان را بگیرند تا پارچه ببافند و این پارچه را «هو هوان» می نامند. مردم لباسهایی را که با این پارچه دوخته شده با قلیاب می شویند اما نمیتوانند لکهها را پاک کنند. تنها راه تمیز کردن این لباسها این است که با آتش این لباسها را میسوزانند و در سفره میگذارند و آنها را میتکانند، کثیفیها نابود میشود و خود پارچه نیز مانند برف سفید میشود» (گروه نویسندگان ...، 1999: 65).
همچنین در شی یی جینگ[13] نیز آمده است: «در جنوب کوهی آتش با هفده کیلومتر طول و دو کیلومتر عرض است. در این کوه درختانی میرویند که شبانهروز آتش میگیرند ولی خاکستر نمیشوند و باد میتواند آتش را شدیدتر کند و باران میتواند آتش را خاموش کند. در این کوه موشی زندگی میکند که پنجاه کیلو وزن دارد و موهایش حدود شصت سانتیمتر طول دارد و مانند ابریشم نازک است. این موش همیشه در آتش زندگی میکند و گاهی نیز بیرون میآید. موقع بیرون رفتن رنگش سفید میشود و اگر رویش آب بریزند میمیرد. موهایش را برمیدارند و میریسند و به نخ تبدیل میکنند و با این نخ پارچه میبافند. و اگر این پارچه کثیف شد، آن را با آتش میسوزانند تا پاک شود» (فان، 1965: 2861).
تا زمان سلسلۀ سونگ شمالی[14] در کتاب یون جی چی چیان[15] نیز از حیوان «هو گوانگ» نام برده شده است: «حدود هشتاد و یک هزار «لی[16]» جنوب از کشور چین یعنی خارج از «یان فو لی»[17] کشوری به نام «یی شا تو»[18] و «هو تینگ تیان جو»[19] دارد ... و نیز قارۀ گرمی در مرکز دریای جنوب واقع است که پیرامون آن دو هزار «لی» و از ساحل نود هزار «لی» است. در این قاره کوه جنگل آتش هست که در این کوه حیوانی به نام «هو گوانگ» دیده می شود ... با موهای این حیوان پارچهای میبافند که آن را «هو هوان» می نامند. اگر این پارچه زیاد کثیف نباشد آن را میسوزانند و سپس پارچه سفید و پاک می شود. مردم کشور «یی شا تو» از این پارچه لباس می دوزند» (جانگ، 2003: 65)[20].
با توجه به آنچه آمد، میتوان گفت توصیف ویژگیهای این حیوان عجیب در هر یک از سه متن بالا، نه فقط شبیه همدیگر است یعنی «در کوه زندگی میکند»، «پارچهای که از موهای این حیوان بافته شده در آتش نمیسوزد اما تمیز می شود» که با آنچه در منابع فارسی آمده تقریباً یکسان است. ازاینرو، بعید نیست که شناخت مردم چین از «هو گوانگ» یا «موش آتشین» با شناخت مردم ایران از «سمندر» ریشۀ مشترک داشته باشد. شایان ذکر است که در همۀ این متنهای چینی به این نکته اشاره شده که حیوان «هو گوانگ» در جنوب کشور زندگی میکند. با توجه به این توصیف این نکته روشن میگردد که منطقۀ «جنوب» در این متنها با «آتش» یا «گرمی» ارتباط دارد و این نشاندهندۀ جهانبینی چینی مبتنی بر پنج عنصر (زمین، فلز، آب، چوب و آتش) است. در اندیشههای برگرفته از این جهانبینی پنج جهت با پنج عنصر مطابقت دارد یعنی: شرق با چوب، جنوب با آتش، مرکز با زمین، غرب با فلز، و شمال با آب (ژن، 2014: 806). ازاینرو «جنوب» در این متون به معنی موقعیت جغرافیایی نیست، بلکه مفهومی فلسفی دارد و به احتمال زیاد میتواند به جای دورافتادهای خارج از چین اشاره داشته باشد. البته در یون جی چی چیان نیز به وضوح بر این نکته تأکید شده که حیوان «هو گوانگ» در سرزمین چین پیدا نمیشود و پارچۀ «هو هوان» نیز تولید چین نیست. بر همین اساس و با توجه به شباهت توصیفات این حیوان در متون چینی و فارسی، میتوان تخمین زد که اسطورهها و روایات مربوط به حیوان «هو گوانگ» یا «سمندر» از مناطق دیگری از قبیل ایران به چین منتقل شده و مردم چین این اسطورهها را با اندیشهها و جهانبینی مبتنی بر پنج عنصر پیوند دادهاند.
نکتۀ قابلتوجه دیگر اینکه در متون تاریخی مختلف چینی به واردات پارچۀ «هو هوان» به چین اشاره شده است. برای مثال در سان گو جی[21] آمده است: «در ماه دوم مترجمی از مناطق غربی پارچۀ «هو هوان» را تقدیم کرد و پادشاه فرماندهان عالی را به حضور فراخواندند تا آن را امتحان کنند و به مقامات کاربرد این پارچه را نشان بدهند» (چن، 1959: 117).
در قرنهای سوم و چهارم میلادی که مسیر رفتوآمد بین چین و مناطق غربی گشوده شد، فرستادگانِ کشورهای مناطق غربی پارچۀ «هو هوانگ» را به درباریان چین هدیه دادند، مثلاً در کتاب جین شو[22] نیز آمده است که «سفرای کشورهای مناطق غربی دویست شیء گرانبها از جمله اسب فرغانه، پارچۀ «هو هوان»، گاومیش کوهاندار، طاووس و فیل کبیر را تقدیم کردند». و همچنین «سفرای هندی[23] پارچۀ «هو هوان» را تقدیم کردند» (فانگ، 1974: 2235، 2904). در مقدمۀ چی بو فو[24] اشاره شده که «امپراطوری روم[25] فرستادگان را به چین اعزام کرد و گنجینههای کمیاب و نفیس را به حاکمان گوانگجو اهدا کردند و پارچۀ «هو هوان» از همه عجیبتر و نفیستر است» (او، 1965: 1463).
از سلسلۀ سونگ به بعد، با افتتاح و گسترش جادۀ ابریشم دریایی، تبادلات میان چین و غرب افزایش یافت؛ ازاینرو مطالب مرتبط با چگونگی ورود پارچۀ «هو هوان» از مناطق غرب نیز بیشتر در متون چینی ذکر شده است. برای نمونه در سونگ شی[26] آمده است که «تازیان[27] پارچۀ «هو هوان» را تقدیم کردند» (توقتوعه، 1977: 334). در کتاب چی دونگ یه یو[28] هم بهطور مشخص به ورود پارچۀ «هو هوان» از مسیر دریایی اشاره شده: «در شهر ون لینگ[29] کشتی تجار خارجی خراب یافت شد و در انبار این کشتی پارچۀ «موش آتشین» پیدا شد و در مخزن شهر نگهداری شد» (جو، 1985: 84). بر مبنای آنچه آمد، آشکار میگردد که پارچۀ «هو هوان» از محصولات وارداتی از مناطق غربی از قبیل ایران، عرب، روم و هند دانسته میشده است. وضعیت ورود این پارچه به چین در سلسلههای مختلف، نیز توسعۀ تبادلات میان چین و غرب را منعکس میکند.
4. 4. تحولات شناخت اصل پارچۀ «هو هوان» در طبیعت در متون چینی
همانگونه که متذکر شدیم در محافل علمی غربی امروزین «سمندر» در علوم طبیعی معمولاً گونهای دوزیست دانسته میشود، ولی عدهای از دانشمندان بر آناند که «موهای سمندر» که در متون تاریخی توصیف شده، در واقع پنبۀ نسوز یا آزبست[30] است که نوعی کانی است (Plinius/ Pliny[the] Elder, 1967, vol. 3, p 413; Grzimek, 2003-2004, vol. 6, p 51; Laufer, 1915, pp. 299-373; Ashcroft, 2000, pp. 112-113.)
دانشمندان چینی نیز معتقدند که صورت واقعی پارچۀ «هو هوان» یا «موش آتشین» که خاصیتش با «سمندر» در متون اسلامی و غربی یکسان است، همان پنبۀ نسوز است. البته این شناخت با گسترش استفاده از این محصول بهتدریج شکل گرفته است. از سلسلۀ سونگ به بعد چینیها کمکم به ویژگیهای واقعی پارچۀ «هو هوان» پی بردند؛ مثلاً تسای تائو[31] در تیه وی شان تسونگ تان[32] به این نکته اشاره کرده: «در اوایل دورۀ «جنگ هه»[33] این پارچه به طول یک متر وارد چین شد و از آن به بعد جعبههایی از این پارچه آورده شد. این پارچه شبیه پارچۀ پنبهای و مایل به آبی است و اگر آن در آتش انداخته شود مانند برف سفید میگردد. این پارچه در واقع از موهای موش بافته نشده است. درباریان دستور میدهند تا با این پارچه لباسهایی بدوزند که زیاد گران نیست» (تسای، 1983: 96). از این متن میتوان دریافت که در اوایل قرن 12 میلادی پارچۀ «هو هوان» بهطور گستره در چین به کار میرفته و دیگر کمیاب و گرانبها نبوده است. برخی هم متوجه شدند که این پارچه در واقع از موهای موش نیست. در اواخر سلسلۀ سونگ، جو می در چی دونگ یه یو نیز شنیدۀ خود را دربارۀ چیستی پارچۀ «هو هوان» ذکر کرده است: «بعضیها میگویند نوعی سنگ است که می توان آن را ریسید و با نخِ درستشده میتوان پارچه بافت. این پارچه در آتش نمیسوزد ولی مطمئن نیستم این گفته درست است یا نه» (جو، 1985: 84). توصیف جو می نشاندهندۀ شناخت جدید مردم چین از پارچۀ «هو هوان» است و اینکه احتمالاً این پارچه از نوعی کان ساخته شده باشد.
در سلسلۀ یوان[34] چینیهای بیشتری این پارچه را نوعی مادۀ معدنی میدانستند. مثلاً در یوان شی[35] وضعیت استخراج پنبۀ نسوز چنین آمده است: «با سنگی از «بیه پیه چی شان»[36] پارچهای بافته میشود که در آتش سوخته نمیشود» (سونگ، 1976: 116).
مارکوپولو[37] تاجر و جهانگرد ونیزی قرن سیزدهم میلادی نیز در سفرنامۀ خود به آسیای مرکزی و چین دربارۀ این پارچه چنین گفته است: «چینگینتالاس نیز سرزمینی است در کنار بیابان و بین شمال باختر و شمال قرار دارد ... . در اینجا معادنی که خاصیتش شبیه سمندر است نیز یافت میشود، چون پارچهای که با آن بافته میشود را اگر در آتش افکنند نمیسوزد. یکی از همسفرانم به نام کورفیکار که ترکمانی باهوش است به مدت سه سال کارهای آنجا را راهنمایی میکرد و من از او روش ساختن آن را آموختم. مادۀ سنگواره را که از کوه به دست میآید و دارای الیافی از پشم است در آفتاب میگذارند تا خوب خشک شود؛ سپس آن را کوبیده و میشویند تا خاک اضافی از بین برود. این الیاف را از هم جدا کرده و مانند پنبه یا پشم در یکدیگر میتنند، سپس بافتۀ مزبور را به مدت یک ساعت در آتش میگذارند و هنگامی که از روی آتش بَرَش میدارند مانند برف سپید است. هر گاه لکهای روی آن بیفتد، برای از بین بردن آن هیچگونه دارویی به کار نمیبرند، بلکه دیگر بار آن را در آتش میاندازند تا سپید شود. روایت و داستان سمندر را که در آتش میزید در این هیچ جای مشرقمین نشنیدم» (مارکوپولو، 1363: 82 - 83؛ مارکوپولو، 1998: 71).
«چینگینتالاس» نام محلی است که امروزه در سین کیانگ واقع است و در آن دوره تحت سلطۀ حکومت یوان چین قرار داشته است. بر اساس متن بالا میتوان دریافت که در سلسلۀ یوان مردم چین و آسیای مرکزی بیش از مردم دوران پیشین این پارچۀ نسوز را «نوعی کانی» میدانستند و روش ساختن آن را نیز یاد گرفته بودند. به علاوه، مارکوپولو نیز به یکی نبودن «سمندر» و «پارچۀ نسوز» و ترویج نیافتن اسطورۀ «سمندر» در چین شرقی اشاره کرده است. میتواند علت آن این باشد که مارکوپولو فردی ایتالیایی است و در اسطورههای غربی «سمندر» معمولاً نوعی دوزیست توصیف شده است، درحالیکه در اسطورههای چینی این جانور که در آتش زندگی میکند، نوعی موش تلقی میشود. به عبارت دیگر، براساس نظر مارکوپولو اسطورۀ «سمندر» در شرق رواج نداشته است.
خلاصه، با آشنایی بیشتر مردم با پارچۀ «هو هوان» از رواج اسطورههای مربوط به آن کاسته میشود. در دورۀ معاصر تسِن جونگ میان[38] مورخ چینی، نظری دربارۀ هویت اصلی پارچۀ «هو هوان» و محل تولید اصلی را مطرح کرده است مبنی بر اینکه پارچۀ «هو هوان» یا «موش آتشین» همان «asbestos» است و در دورۀ جدید چوب «بو هوی»[39] نامیده شد که در دورۀ معاصر پنبۀ نسوز تلقی شد. ایرانیان و عربها آن را خوب میشناسند و محل تولید آن بدخشان است که مملکتی وابسته به چین به حساب میآید، این پارچه الیافی کَنَفمانند دارد و می توان از آن کاغذ و حوله ساخت» (تسن، 2004: 317). در حال حاضر نظر دکتر تسن در محافل علمی چین پذیرفته شده است.
4. 5. ارتباط میان روایات «سمندر» در متون غربی و اسلامی با روایات پارچۀ «هو هوان» و «موش آتشین»
با اینکه هویت اصلی «سمندر» و پارچۀ «هو هوان» در محافل علمی چینی و غربی تا حدی مشخص شده است، اما دانشمندان دربارۀ مسائلی از جمله «دلایل شباهت میان سمندر و پارچۀ «هو هوان»(یا پنبۀ نسوز)» یا «چگونگی ایجاد ارتباط میان شناخت مردم چین دربارۀ پنبۀ نسوز با اسطورههای سمندر در غرب» هنوز به توافق نرسیدهاند.
جوزف نیدهام[40] تاریخدان و چینشناس، بر آن بود که اسطورۀ «سمندر» که آن را «حیوان آتشین» میدانستند، از یونان باستان آمده و چینیها برای نخستین بار متوجه شدند این حیوان اسطورهای در واقع نوعی سنگ است و آن را به کار بردند (لی، 1976: 5/ 424-425). وو شائو پِنگ[41] مترجم و مصحح تاریخ حیوانات، این حیوان را به «سمندر آتشین»[42] ترجمه کرده و با دکتر نیدهام همرأی است، ولی به این نکته نیز اشاره دارد که هنوز شواهدی قطعی وجود ندارد که نشان دهد در یونان باستان روایات «سمندر» یا «حیوان آتشین» برای توصیف پنبۀ نسوز به کار میرفته است (ارسطو، 2010: 234). برتهولد لاوفر[43] خاورشناس آلمانی-آمریکایی با نظر دکتر نیدهام مخالف است و باور دارد که خاستگاه اسطورۀ «سمندر» آسیای غربی است و مردم این منطقه اولین کسانی بودند که از پنبه نسوز استفاده کردند و آن را با اسطورۀ «سمندر» مرتبط ساختند (همان). هوانگ جینگ چون[44] پژوهشگر معاصر دانشگاه شانگهای، معتقد است که روایات پارچۀ «هو هوان» یا «موش آتشین» که چینیهای دوران بعدی آن را پنبۀ نسوز دانستند از آسیای غربی و آسیای جنوبی به چین منتقل شد؛ به عبارت دیگر، مردم این مناطق پیش از همه پنبۀ نسوز را با روایات «سمندر» مرتبط ساختند (هوانگ، 2011: 83). دانشمندان مذکور از جنبههای مختلفی منشأ اسطورۀ «سمندر» و «حیوان آتشین» در متون چینی، فارسی و اسلامی و ارتباط بین این حیوان اسطورهای با اشیای واقعی نظیر پنبۀ نسوز را توضیح دادهاند.
بر اساس این نظرات و با بررسی متون ذکرشده میتوان دربارۀ خاستگاه اسطورۀ «سمندر» و ارتباط آن با شناخت مردم مناطق مختلف دربارۀ این موضوع، چنین گفت که: در آغاز، یونانیان قدیم طبق شناخت و تصور خود دربارۀ «سمندر» (که در حال حاضر نوعی دوزیست دُمدار در طبیعت شناخته میشود)، آن را به صورت حیوانی اسطورهای در منابع خود ذکر کردند. بعد از اینکه این منابع در دوران ساسانیان و اوایل دورۀ اسلامی وارد ایران و سرزمینهای عربی شد و در مراکز علمی از قبیل دانشگاه گندیشاپور یا بیتالحکمه به فارسی یا عربی ترجمه شد، ایرانیان و اعراب هم با «سمندر» آشنا شدند. بعید نیست که مردم آسیای غربی قبل از آن زمان پنبۀ نسوز را شناخته بودند یا حتی از آن استفاده میکردهاند، ازاینرو، آنها روایات «سمندر» را برای توصیف «پنبۀ نسوز» به کار بردند و براساس خاصیت پنبۀ نسوز آن را به صورت موش یا حیوانی مودار در منابع خود ذکر کردند و اسطورۀ جدید «سمندر» شکل گرفت. به همین دلیل ویژگی سمندرِ ذکرشده در متون اسلامی با آنچه در متون یونانی آمده، تفاوت دارد.
پنبۀ نسوز از طریق تقدیم هدیه یا تجارت وارد سرزمین چین شد. اسطورۀ مربوط به پنبۀ نسوز (حیوانی آتشین) که در مناطق غربی رواج یافته بود بر شناخت مردم چین از این مادۀ معدنی تأثیر گذاشت و چینیها با در نظر گرفتن جهانبینی مبتنی بر پنج عنصر چینی، پنبۀ نسوز را به صورت «موهای موش آتشین» یا پارچۀ «هو هوان» توصیف کردند. اسطورههای جدید نیز بهتدریج به وجود آمدند و با شناخت بیشتر مردم دربارۀ پنبۀ نسوز، اسطورۀ مربوط به آن نیز بهطور پیوسته تغییر کرد.
5. نتیجه
«سمندر» به صورت حیوانی اسطورهای از متون غربی به متون شرقی منتقل شد و توصیفات آن از «دوزیست دُمداری که در آتش زندگی میکند» به «حیوان آتشینی که با موهایش میتوان پارچهای بافت که در آتش نمیسوزد» تبدیل گردیده، و نام آن هم در متون مناطق مختلف به صورت متفاوت ثبت شده است. در این جریان، دگرگونی معناییای رخ داد و هویت اصلی آن که در آغاز «نوعی دوزیست دُمدار» بود، در متون اسلامی و چینی به «پنبۀ نسوز» تبدیل شد. شباهتها و تفاوتهای توصیفات آن در متون مختلف بهویژه متون چینی و اسلامی از یک طرف نشاندهندۀ این است که ترویج «سمندر» در مناطق مختلف در واقع بومیسازی و بازگویی این اسطوره است که هر ملیت طبق شناخت مردم، فرهنگ و اندیشۀ سنتی خود معانی را گسترش میدهد؛ و از طرف دیگر، نمونۀ مهمی از تبادلات محصولات و فرهنگ میان شرق و غرب بهویژه چین و ایران و عرب به شمار میرود. بدیهی است که با یافتن و بررسی مفصلتر متون چینی، فارسی یا عربی، راز «سمندر» نیز به طور روشنتر آشکار خواهد شد.
[1]. 火浣 Huo Huan یعنی «در آتش شستن».
[2] 火鼠 Huo Shu
[3] .Huang Jingchun 黄景春
[4]. Frances Ashcroft
[5]. History of Animals
[6] . همۀ منابع چینی و غربی در ارجاعات درونمتن با ترجمۀ فارسی ذکر شدهاند.
[7]. 《列子·汤问》(Liezi- Tangwen)
«لیه زی» یکی از مجموعهاسطورهها و افسانههای چین باستان که احتمالاً «لیه یو کو» (列御寇Lie Yukou) دانشمند تائوئیست دوران ایالتهای جنگطلب (475-221قم) آن را تصنیف کرده است. «تانگ وی» بخشی از این کتاب است به معنی «سؤالات پادشاه تانگ». «تانگ»(汤Tang) اسم بنیانگذار سلسلۀ شانگ (商Shang حدود ۱۷۶۵-۱۱۲۲ قم) است.
[8]. 周穆王 Zhou Muwang (1027-922قم) لقب یکی از پاداشاهان سلسلۀ جو غربی (西周 Xizhou (1046-771قم).
[9]. 西戎 Xi Rong اسم قومیست که عمدتاً در نواحی غربی چین باستان و در اطراف آن زندگی میکردند این قوم از زمان دودمان شانگ بهطور مکرر و اغلب با خشونت با تمدن چینی تعامل داشتند.
[10]. 锟铻 Kun Wu اسم شمشیر اسطورهای چین.
[11].《海内十洲记》Hai Nei Shi Zhou Ji عنوان این کتاب به معنی «تاریخچۀ ده قارۀ اقیانوس» است. این کتاب درواقع مجموعۀ رمانها و اسطورههای جغرافیایی شناخته می شود که احتمالاً در اواخر سلسلۀ هان (汉 Xizhou 202قم - 220م) تألیف شده است.
[12]. 火光 Huo Guang یعنی «شعلۀ آتش».
[13]. 《神异经》Shen Yi Jing عنوان این کتاب معنی «عجایبنامه» میدهد. تاریخ تألیف این کتاب هنوز بلاتصدیق مانده و یکی از قدیمترین منابعی که اسم این کتاب ذکر شدهاست هو هان شو (《后汉书》Hou Han Shu تاریخ هان متأخر) است. با توجه به اینکه «هو هان شو» تا قبل از 445 م به رشتۀ تحربر درآمده بود، احتمالاً «شن یی جینگ» نیز تا قرن 5 م تألیف شده بود.
[14]. 北宋 Bei Song (960-1127م.).
[15].《云笈七签》 Yun Ji Qi Qian این کتاب یکی از دانشنامههای تائوئیسم به شمار میرود که بین سال 1017-1021م تألیف شد.
[16]. 里 Li واحد طول چین باستان است که معادل 500 متر است.
[17]. 阎浮黎 Yan Fu Li
شاید همان «یان فو تی» (阎浮提 Yan Fu Ti) باشد که آوانویسی «جامبودپا» اسم باستانی منطقۀ جغرافیایی هند بزرگ از سانسکریت به چینی است.
[18]. 伊沙陀 Yi Sha Tuo
[19]. 火庭天竺 Huo Ting Tian Zhu
[20]. این قسمت از مقالهای با عنوان «شانگ چینگ وای گوا فانگ پین چینگ تونگ نی ون» برگرفته از جلد 22 کتاب یون جی چی چیان است. ترجمۀ چینی عنوان این مقاله: 《上清外国放品青童内文》Shang Qing Wai Guo Fang Pin Qing Tong Nei Wen
[21]. 《三国志》San Guo Zhi ترجمۀ فارسی عنوان این کتاب تاریخ سه کشور است که در سال 280 م تألیف یافت.
[22].《晋书》Jin Shu ترجمۀ فارسی عنوان این کتاب «تاریخ سلسلۀ جین» است و در سال 648م تألیف شدهاست.
[23]. 天竺Tianzhu
[24]. 《奇布赋》Qi Bu Fuعنوان این کتاب به معنی «تشریح پارچه های عجیب و نادر» است. این کتاب در دورۀ «جین غربی» (西晋 Xijin 266-316 م) توسط یین جو (殷巨Yin Ju) تألیف شده است.
[25]. 大秦Daqin
[26]. 《宋史》Song Shi ترجمۀ فارسی عنوان این کتاب تاریخ سلسلۀ سونگ است و در 1343ش تألیف یافت.
[27]. 大食Dashi در متون چینی این دوره، ایران معمولاً بخشی از «سرزمین تازی» شناخته میشد و نام «ایران» به طور مستقل ذکر نمیشد. به همین دلیل در این دوره ایرانیان نیز پارچۀ «هو هوان» را برای چینیها بردند.
[28].《齐东野语》Qi Dong Ye Yu کتابی تاریخی است که در آن وقایع تاریخی اواخر سلسلۀ سونگ ذکر شد. نویسندۀ این کتاب جو می (周密Zhou Mi(1232-1298م) است.
[29]. 温岭Wenling اسم قدیم شهر چوانجو(泉州Quanzhou)امروزه است و این شهری بندرى کهن در جنوبشرقى چین، از نخستین شهرهاى محل اقامت مسلمانان در آن سرزمین و نیز مرکز تجارت دریایى چین با جنوب و غرب آسیا در قرون دوازدهم ـ چهاردهم تلقی میشود. برای آگاهی بیشتر دربارۀ تاریخچۀ این شهر بنگرید به: سابقی، 1384: 22 و 34-37.
[30]. Asbestos
[31] .蔡絛Cai tao (1096-1162م).
[32]. 《铁围山丛谈》Tie Wei Shan Cong Tan در این کتاب انواع روایات و داستانهای درباری و اجتماعی اویل سلسلۀ سونگ ذکر شدهاست.
[33]. 政和 Zhenghe عنوان سلطنت امپراطور «هوی زونگ» 徽宗Huizong سلسلۀ سونگ (1111-1118م) است.
[34]. 元 Yuan (1271-1368م)
[35]. 《元史》)Yuan Shi همان تاریخ سلسلۀ یوان است که در ۱۳۷۰م توسط اداره رسمی تاریخ دودمان مینگ، تحت رهبری سونگ لیان 宋濂Song Lian (1310-1381م) تدوین شد .
[36]. 别怯赤山Bie Qie Chi Shan آوانویسی «بدخشان» به زبان چینی در سلسلۀ یوان است.
[37]. Marco Polo
[38]. 岑仲勉Cen Zhongmian (1886-1961م).
[39]. 不灰木 buhui mu یعنی چوبی که خاکستر نمیشود.
[40] .Joseph Needham (1900-1995م) اسم چینی وی «لی یوهسه»李约瑟 Yuese Li است.
[41]. 吴寿彭 Wu Shoupeng (1906-1987م).
[42].火蝾螈Huo Rong Yuan
[43]. Berthold Laufer (1874-1934م).
[44]. 黄景春Huang Jingchun