| تعداد نشریات | 61 |
| تعداد شمارهها | 2,201 |
| تعداد مقالات | 17,933 |
| تعداد مشاهده مقاله | 54,978,651 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 28,773,592 |
بررسی چندمعنایی فعل «بستن» بر اساس طرحواره های تصویری | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| علم زبان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مقاله 5، دوره 11، شماره 19، فروردین 1403، صفحه 107-140 اصل مقاله (714.39 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| شناسه دیجیتال (DOI): 10.22054/ls.2023.75659.1598 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| سپیده عبدالکریمی* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| استادیار زبانشناسی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| پژوهش حاضر کوششی است برای تحلیل چندمعنایی فعل «بستن» با بهرهگیری از ابزار نظری مطرح در معنیشناسی شناختی. معانی فعل «بستن» به روش کتابخانهای از فرهنگهای سخن، دهخدا، فرهنگ فارسی صدری افشار، فرهنگ فارسی گفتاری و البته، فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی گردآوری و با هم مقایسه شد. در پژوهش حاضر، از روش تحلیل کیفی برای توصیف معانی و تعیین چگونگی ارتباط معانی یادشده استفاده شده است. بهاینمنظور، ابزار نظریِ طرحوارههای تصویری در چارچوب معنیشناسی شناختی و بهطور خاص، مدل پیشنهادی جانسون و شرح و بسط آن از سوی ایوانز و گرین و ایوانز به کار گرفته شده است. تحلیل معانی طرحوارهای فعل «بستن» نشان میدهد که از میان 24 معنی، 11 مورد طرحوارة نیرو داریم که بهطور خاص ایجاد مانع با ماهیتی فیزیکی یا انتزاعی را نشان میدهند و 18 مورد طرحوارة پیوند با ماهیت فیزیکی یا انتزاعی در تحقق معنایی فعل «بستن» داریم. در یک مورد نیز، افزونبر طرحوارة پیوند، امکان قائلشدن به طرحوارة انشعاب وجود داشت. این در حالی است که ملاحظات ریشهشناختی نشان میدهند فعل «بستن» از یک ریشۀ واحد مشتق شده و بهصورت کنونی خود درآمده است و آن، band در فارسی باستان و اوستایی و bandh در سنسکریت بوده است. این امر وجود طرحوارههای متفاوت غیرمرتبط را مجاز نمیدارد. علت آن است که باتوجهبه زمینهسازی طرحوارههای تصویری برای تشکیل معانی بهدلیل ماهیت پیشمفهومی آنها، در صورت نبود ارتباط بین عناصر پیشمفهومی، ارتباط میان معانی از دست میرود. در پژوهش حاضر استدلال میشود که طرحوارههای متداعی با معانی، ارتباط میان معانی فعل «بستن» را چگونه نشان میدهند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| معنیشناسی شناختی؛ طرحوارة تصویری؛ طرحوارهگردانی؛ چندمعنایی؛ ارتباط معنایی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چندمعنایی[1] پدیدهای معمول در همة زبانهاست و ضرورت وجود آن نیز، کاستن از بار حافظة گویشوران است. کرافت[2] (2003: 106) چندمعنایی را دارای انگیزة اقتصادی[3] و تصویرگونگی[4] میداند و بر این باور است که تشابه تکرارشونده در صورت[5]، تشابه تکرارشونده در معنی را به همراه دارد. والنزوئلا[6] (2017: 115) به هنگام بحث دربارة چندمعنایی، داستانی را از نویسندهای آرژانتینی نقل میکند که در آن پسری توانایی ثبت تغییرات لحظهای پدیدههای جهان را در حافظة خود دارد. او قادر به انتزاع و تعمیم نیست، زیرا در محاصرة جزئیات قرار گرفته و نمیتواند استدلال کند. وی با بیان این داستان بر ضرورت وجود چندمعنایی تأکید میکند و معتقد است این پدیده نشان میدهد که گویشوران در هر بار کاربرد واژه دامنة محدودی از تغییرات را در معنی آن مجاز میدانند تا در حصار جزئیات اسیر نشوند. رواج بلامنازع این پدیده در زبانها سبب شده پژوهش در باب چندمعنایی و تحلیل واژهها بهمنظور اثبات چندمعنابودن آنها از پژوهشهای پرشمار در حوزة زبانشناسی بهطور عام، و در حوزة معنیشناسی بهطور خاص باشد. دلیل دیگر برای پرشماربودن تحلیلهای معنایی با هدف اثبات و یا بررسی چندمعنایی واژهها این است که تصمیمگیری در مورد چندمعنایی یک واژه یا همنامی[7] چند واژه با هم، منوط به بررسیهای ریشهشناختی و تحلیل معانی موجود برای واژههاست. بنابراین، چنانکه سعید[8] (2012: 65) نیز تأکید میکند، قائلشدن به چندمعنایی یا همنامی تصمیمی ساده و قابلاتخاذ بر اساس بررسیهای سطحی و مقدماتی نیست. جستار حاضر با هدف تحلیل معنایی فعل «بستن»، با بهرهگیری از ابزار نظریِ مطرح در معنیشناسی شناختی انجام شده است. بنابراین، این پژوهش را میبایست در زمرة پژوهشهای شناختی در حوزة معنیشناسی به شمارآورد. یکی از ضرورتهای انجام چنین مطالعهای، نقشی است که طرحوارههای تصویری در پدیدآمدن چندمعنایی ایفا میکنند. سعید (2015: 370) اظهار میدارد که طرحوارههای تصویری و گسترش آنها برای نشاندادن و توضیح دربارة چندمعنایی به کار میروند. ازاینرو، میتوان اذعان داشت که اهمیت پژوهش حاضر آن است که میکوشد چندمعنایی را در سطح طرحوارههای تصویری تبیین کند. این امر میتواند در گزینش کیفیت و کمیت معانی قیدشده در واژهنامهها برای فعل «بستن» مفید واقع شود و از اهداف کاربردی این پژوهش به شمار رود. از نکات مهم دربارة این جستار آن است که تاکنون، فعل «بستن» بهطور خاص، بهعنوان فعل سبک بررسی و تحلیل نشده است. اگرچه این فعل در همنشینی[9] با واژههایی خاص مانند «دروغ» و «تهمت» و ... بررسی شده است، اما هدف نگارنده بررسی آن دسته از افعال مرکب زبان فارسی که با مشارکتِ «بستن» ساخته میشوند، نبوده است. دلیل این امر آن بوده که به باور نگارنده، تحلیل معانی این فعل بهعنوان فعل سنگین، راهگشای تحلیل معنایی آن در مقام فعل سبک نیز خواهد بود. علاوهبراین، محدودکردن پژوهش به معانی «بستن» صرفاً در مقام فعل سبک، دامنة پژوهش را محدود و تحلیلها را ناکافی میکند و سرانجام نیز، پرداختن به معانی آن بهعنوان فعل سنگین لازم خواهد بود. انتظار میرود نتایج ملاحظات ریشهشناختی و شمارِ طرحوارههای متداعی با معانی «بستن»، مؤید چندمعنایی این فعل باشند. در صورتی که با تعدد و تنوع طرحوارههای تصویری متداعی با معانی روبهرو شویم و بررسیهای ریشهشناختی، اشتقاق این فعل از یک ریشه را نشان دهند، آنگاه در تصمیمگیری برای چندمعنایی فعل «بستن» با مشکل مواجه خواهیم شد. در جستار حاضر، چگونگی فائقآمدن بر این قبیل مسائل را بررسی خواهیم کرد.
بررسی چندمعنایی افعال، اعم از افعال سبک و افعال سنگین در پژوهشهای معنیشناختی همواره از جذابیت و البته ضرورت برخوردار بوده و موضوع پژوهشهای ارزشمندی قرار گرفته است. تحلیلهای یادشده بر مبنای چارچوبهای نظری گوناگونی انجام شدهاند که از آن جمله میتوان به مواردی به شرح زیر اشاره کرد: کریمی دوستان و رازانی (1401) کاربردهای سنگین و سبک فعل «زدن» را صرفاً در گونة نوشتاری زبان فارسی بررسی کردهاند. در این بررسی، چهار شیوه برای کاربرد فعل «زدن» به دست آمده که عبارتاند از فعل سنگین «زدن»، پایه + فعل سبک «زدن»، [نوع معنایی] + فعل سبک «زدن» و عبارت فعلی حاوی فعل سبک «زدن». بررسی همنشینی «زدن» با سایر واژههای زبان فارسی برای تعیین معانی این فعل، وجه اشتراک آن با پژوهش حاضر است، اما بررسی پیکرهبنیاد[10] و سوگیری غیرشناختی تحلیلها وجه افتراق آن با این جستار به شمار میرود. کریمی دوستان و بایگی (1395) چندمعنایی فعل «زدن» را با سوگیری شناختی تحلیل کردهاند؛ به این صورت که نقش سازوکارهای شناختی مانند مقولهبندی[11]، نمونة اعلا[12]، استعارة مفهومی[13] و طرحوارههای تصویری[14] را در چندمعنایی فعل مذکور بررسی کردهاند. نکتة مهم در این بررسی این است که «زدن» در مقام فعل سبک مطالعه شده است. «زدن» در پژوهش بهرامی و شیخانیانپور (1398) نیز مطالعه شده است. چارچوب نظری این پژوهش الگوی «چهارمقولهای[15]» ریمر[16] (2005) بوده است و سازوکارهای دخیل در گسترش معنایی[17] فعل یادشده، بهصورت مقایسهای[18] در فارسی و انگلیسی بررسی شدهاند. این پژوهش به پشتوانة طرحوارهای معانی «زدن» اشارهای نداشته است. رحمتینژاد و همکاران (1398) با بررسی معانی فعل «گفتن» انگارة شعاعی[19] مربوط به آن را ترسیم کرده و افزون بر معنای سرنمونی[20]، به 5 معنی در لایة نخست، 17 معنی در لایة دوم، 10 معنی در لایة سوم و 11 معنی در لایة چهارم دست یافتهاند. در این پژوهش نیز، مجاز[21] و استعاره[22] بهعنوان سببسازان گسترش معنایی مطالعه شدهاند و چندمعنایی در سطح پیشمفهومی و با التفات به طرحوارههای تصویری بررسی نشده است. افراشی و عسگری (1396) معانی فعل «دیدن» را با استناد به فرهنگ تاریخی ریشهشناختی افعال زبان فارسی و لغتنامة دهخدا و نیز، فرهنگهای سخن و معین در 12 طبقة معنایی قرار دادهاند. تحلیلهای این پژوهش بر اساس مقولهبندی پیشنمونهبنیان[23] و در سطح مفهومی صورت گرفته است. عبدالکریمی و چنگیزی (1396) نزدیکترین و مرتبطترین پژوهش با جستار حاضر را انجام دادهاند. آنها در پژوهش خود ابعاد معنایی فعل «گرفتن» را بهلحاظ درزمانی و بهطور عمده بر اساس تحلیل مؤلفهای[24] بررسی کرده و به نقش طرحوارههای تصویری در تغییر و تکامل معنایی این فعل پرداختهاند. طی کنکاشهای معنایی آنها، طرحوارة زیربنایی تشکیل معانی «گرفتن» طرحوارة حرکت بوده است که در تمام معانی این فعل بازنمود یافته است. آنگونه که ملاحظه میشود، وجه تشابه متأخرترین پژوهشهای انجامشده در زمینۀ چندمعنایی افعال، بهکارگیری مبانی نظری یکسان و بررسی فعلهای متفاوت، یا بررسی فعلی معین، مثل «زدن» بر اساس مبانی نظری متفاوت و یا با شیوههای توصیفی ـ تحلیلی متفاوت است. مبانی نظری بهکارگرفتهشده در پژوهش حاضر، مشخصاً طرحوارههای تصویری است که از یک سو بنیانی شناختی به پژوهش بخشیده است و از این لحاظ، بیشترین اشتراک را با بررسی چندمعنایی فعل سبک «زدن» از دیدگاه شناختی (کریمی دوستان و روحی بایگی، 1395) و بررسی درزمانی ابعاد معنایی «گرفتن» از منظر تحلیل مؤلفهای و معنیشناسی شناختی (عبدالکریمی و چنگیزی، 1396) دارد. از سوی دیگر، وجه تمایز آن با مطالعات یادشده، اولاً در کاربستِ صِرفِ طرحوارههای تصویری و درنتیجه، بررسی چندمعنایی در سطح پیشمفهومی است و ثانیاً، بررسی معنایی فعلی متفاوت، یعنی «بستن» است. افزونبراین، تاکنون فعل «بستن» صرفاً بهعنوان فعل سبک بررسی و تحلیل نشده است.
پژوهش حاضر پژوهشی نظری در حوزة معنیشناسی است که در آن از ابزار نظریِ مطرح در معنیشناسی شناختی برای تحلیل دادهها استفاده شده است. دادههای پژوهش معانی فعل «بستن» هستند. دادهها به روش کتابخانهای گردآوری شده است؛ به این صورت که معانی فعل «بستن» از فرهنگ فشردۀ سخن (انوری، 1382)، فرهنگ روز سخن (انوری، 1382)، معین (1381)، دهخدا (1345)، فرهنگ فارسی صدری افشار (1388)، فرهنگ فارسی گفتاری (صفرزاده، 1395) و البته فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی (1395) گردآوری و مقایسه شدهاند. معانی مشابه تجمیع و شمار معانی با هم مقایسه شدهاند تا همة معانی مذکور برای این فعل ذکر و تحلیل شوند و معنایی از قلم نیفتد. در ارائة مثالها نگارنده افزونبر استفاده از واژهنامههای مذکور، از شمّ زبانی خود نیز بهره برده است. بنابراین، مثالهایی که ارجاع ندارند، برگرفته از شمّ زبانی نگارنده هستند. شیوة تحلیل دادهها توصیفی است. در تحلیل دادهها مدل پیشنهادی ایوانز و گرین[25] (2006: 187)، ایوانز (1398: 164) و ایوانز (2019: 236) مد نظر قرار گرفته است.
در این بخش، دربارة چندمعنایی، همنامی و طرحوارههای تصویری/ تصوری توضیح خواهیم داد، زیرا با بررسی طرحوارههای متداعی با معنای فعل «بستن»، میتوان چندمعنابودن آن را ارزیابی کرد. 4ـ1. چندمعنایی و همنامی چندمعنایی اصطلاحی در معنیشناسی است که در برابر اصطلاح تکمعنایی[26] مطرح میشود. در کنار چندمعنایی و تکمعنایی، اصطلاح همنامی را نیز در مباحث معنیشناختی داریم و همین امر، ضرورت ارائة توضیحی دربارة اصطلاح اخیر را مبرم میسازد تا بتوانیم میان چندمعنایی و همنامی تمایز قائل شویم. اصطلاح چندمعنایی برای آن دسته از واحدهای زبانی به کار میرود که معانی گوناگون داشته باشند. بنابراین، در معنیشناسی واژگانی[27] واژههایی که بیش از یک معنی دارند، چندمعنی[28] در نظر گرفته میشوند. پرسش مهمی که به هنگام بحث دربارة چندمعنایی در زبان مطرح میشود، آن است که آیا اهل زبان، با یک واژه و معانی متفاوت، اما مرتبط سروکار دارند یا با چند واژه سروکار دارند که همنام[29] نامیده میشوند. واژههای همنام واژههایی هستند که همآوا ـ همنویسه[30]اند و بهلحاظ تاریخی، برگرفته از یک ریشه نیستند و مؤلفة معنایی مشترکی میان معانی آنها وجود ندارد. پالمر[31] (1366: 118) معتقد است که در چندمعنایی با یک واژه سروکار داریم و در همنامی باید چند واژة مختلف را در نظر بگیریم و به این امر در فرهنگنگاری توجه داشته باشیم تا مشخص شود که در چندمعنایی یک مدخل و چند معنی و در همنامی، به تعداد معانی، مدخل واژگانی داریم. پالمر در ادامة این بحث (1366: 119) در مورد معیار تشخیص چندمعنایی از هممعنایی به ریشهشناسی واژهها اشاره میکند و بر این باور است که اگر صورتهای مشابه از ریشههای مختلفی برگرفته شده باشند، با همنامی سروکار داریم و اگر از یک ریشه برگرفته شده باشند، با چندمعنایی روبهرو هستیم. باوجوداین، مواردی نیز وجود دارند که دو واژة همآوا ـ همنویسه از یک ریشه برگرفته شدهاند، اما بهلحاظ بررسیهای همزمانی باید واژههای جداگانهای در نظر گرفته شوند. بهزعم نگارنده، علت بیان اینگونه اظهارنظرها در مورد ارتباط یا عدمارتباط واژهها و معانیِ آنها این است که اطلاعات درزمانی و مشخصاً ریشهشناختی در خودآگاه اجتماعی اهل زبان قرار ندارند. سعید (2012: 63-64) بر این باور است که در چهار حالت، احتمال وجود واژههای همنام وجود دارد: 1ـ واژههایی متعلق به یک مقولة دستوری و همنویسه، مانند “lap” به معنی «پیچیدن» و “lap” به معنی «سَرکشیدن». 2ـ واژههایی متعلق به یک مقولة دستوری و برخوردار از نوشتار متفاوت، مانند “ring” به معنی «حلقه» و “wring” به معنی «فشار». 3ـ واژههایی متعلق به مقولههای دستوری متفاوت، اما همنویسه، مانند فعل “keep” به معنی «نگاهداشتن» و اسم “keep” به معنی «خَرجی». 4ـ واژههایی متعلق به مقولههای دستوری متفاوت با نوشتار متفاوت، مانند “not” که تکواژ نفی است و “knot” به معنی «گرهزدن». 4ـ2. طرحوارههای تصویری بنا بر تعریف ایوانز و گرین (2006: 179)، طرحوارههای تصویری/ تصوری طرحی کلی از تجارب جسمانیِ روزمرة انسان در ذهن او هستند که نتیجة تعامل وی با جهان پیرامونش هستند. طرحواره یک الگو، شکل یا تجربة متناوب تکرارشونده است که از فعالیتهای درجریانِ (روزمرة) ما با ترتیب خاصشان تشکیل و منتج میشود. این الگوها درنتیجة کسب تجارب بدنمند[32] در مکان/ فضا و در تعامل با اشیا برای ما معنیدار میشوند (Johnson, 1987: 29). طرحوارههای تصویری دربردارندة جزئیات نیستند، بلکه مفاهیمی انتزاعی و دربردارندة الگوهایی از تجارب تکرارشوندة انسان هستند که ماهیتی جسمانیشده[33] دارند. راسخ مهند (1396: 46) طرحوارههای تصویری را ساختارهای معنیدار و جسمیشدهای میداند که حاصل حرکات جسم انسان در فضای سهبعدی، تعاملات ادراکی و شیوة برخورد با اجسام هستند. جانسون[34] (1987) به نقل از راسخ مهند ( 1396: 46) اظهار میدارد که تجربة جسمانی سبب شکلگیری طرحوارههای تصویری در نظام مفهومی میشود. ایوانز (1398: 162ـ164) طرحوارة تصویری را مفهومی کمابیش انتزاعی میداند که مستقیماً از تعاملات و مشاهدات روزانة ما از جهان پیرامون به دست میآید. وی معتقد است طرحوارههای تصویری از تجربههای حسی و ادراکی حاصل شدهاند و ازاین رو، از تجربة جسمانی مشتق میشوند. بهعنوان مثال، وی به نیروی گرانش زمین اشاره میکند که سبب سقوط اشیای بدون تکیهگاه میشود و بنابراین، با درنظرگرفتن محورهای عمودی، بشر باید برای برداشتن اشیایی که بر زمین افتادهاند خم و دوباره بلند شود. او در یک جهت (رو به پایین) به اشیایی که بر زمین هستند مینگرد و در جهت دیگر (رو به بالا)، به اشیایی که بالا میروند نگاه میکند. نتیجه اینکه، فیزیولوژی بدن ایجاب میکند که محور عمودی ما که در تعامل با جاذبة زمین است، در نتیجة چگونگی تعامل ما با محیط پیرامون ایجاد معنا کند. ایوانز و گرین (2006: 187) و ایوانز (1398: 164) فهرست طرحوارههای تصویری را به شرح زیر ذکر میکنند:
جدول 1: انواع طرحوارههای تصویری برگرفته از ایوانز و گرین (2006:187)، ایوانز (1398: 164) و ایوانز (2019: 236)
ادامۀ جدول 1.
جانسون (1987: 24-26) ویژگیهای طرحوارههای تصویری را از این قرار میداند: 1ـ طرحوارههای تصویری ماهیتی انتزاعی دارند و به ویژگیهای حاصل از ادراک دیداری محدود نیستند. 2ـ بهدلیل ماهیت انتزاعی طرحوارههای تصویری، امکان دخلوتصرفهای ذهنی در آنها وجود دارد، مثلاً میتوانیم تشابه دو شکل که یکی صورت چرخشیافتة دیگری است را تشخیص دهیم و این بدان معنی است که ما توانایی چرخش و تغییر جهت اشکال را در ذهن خود داریم. 3ـ طرحوارهها قابلیت تبدیلشدن به یکدیگر را (در ذهن ما) دارند. 4ـ دانش عام ما در شکلگیری طرحوارههای تصویری دخیل است و میتوانیم یک شکل ساده و عاری از جزئیات را به اشکالِ مرتبط با مصادیق گوناگون تبدیل کنیم. راسخ مهند (1396: 47ـ50) نیز ویژگیهای طرحوارههای تصویری را به نقل از جانسون (1987) اینگونه برمیشمارد: طرحوارههای تصویری تعاملیاند، یعنی حاصل ارتباط جسمی ما با دنیای اطرافاند. اگر طرحوارة تصویری حجم را بهعنوان نمونه در نظر بگیریم، میبینیم که آنچه سبب شکلگیری مفهوم حجم در ذهن انسان میشود، تجربة احاطهشدن از ششسو، بالا و پایین، چپ و راست و جلو و عقب است. تجربة احاطهشدن از ششسو در مورد خود شخص هم اتفاق میافتد. طرحوارههای تصویری ساده نیستند و میتوانند ساختار داخلی پیچیدهای داشته باشند. میان اجزای درونی طرحوارههای تصویری رابطة استلزام[82] برقرار است. همین ویژگی، طرحوارههای تصویری را چندوجهی[83] میکند و طرحوارهها بهصورت شبکه یا خوشهای[84] از چند طرحوارة مرتبط ساخته و درک میشوند. اگر طرحوارة مسیر را بهعنوان نمونه در نظر بگیریم، میبینیم که قائلشدن به مفهوم مسیر مستلزم قائلشدن به مفاهیم مبدأ، مقصد، حرکت و گذر است؛ یعنی برای داشتن مسیر ضروری است حرکتی از مبدأ آغاز شود و پس از گذر از مبدأ، حرکت در مقصد متوقف شود. بنابراین، مفهوم مسیر ساختار داخلی سادهای ندارد، بلکه ساختار پیچیدهای دارد؛ یعنی از طرحوارههایی که نقش سازه را برای آن ایفا میکنند، تشکیل شده است و میان این (زیر)طرحوارهها و خودِ طرحوارة مسیر، رابطة جزء به کل (جزءواژگی[85]) برقرار است. طرحوارههای تصویری چندبعدی هستند؛ یعنی صرفاً محصول درک از طریق یک حس نیستند. همانگونه که در مورد طرحواة تصویری حجم توضیح داده شد، در شکلگیری یک طرحوارة تصویری بیش از یک حس دخیل است و همین امر سبب میشود طرحوارههای تصویری را چند وجهی یا چندبعدی در نظر بگیریم. طرحوارههای تصویری ذاتاً معنیدارند، زیرا محصول درک جسمانی هستند. معنی ذاتی طرحوارههای تصویری برخاسته از ویژگیهای جزئی و نه کلی آنهاست. این ویژگیهای جزئی نیز، از رهگذر تجارب جسمانی انسان به دست میآیند. طرحوارههای تصویری قابلیت تبدیلشدن از یک نوع به نوع دیگر را دارند (طرحوارهگردانی[86]). طرحوارههای تصویری خاستگاه پیشمفهومی دارند؛ یعنی خاستگاه ساختهشدن مفاهیم هستند. شکلگرفتن طرحوارههای تصویری برخاسته از تجارب جسمانی انسان یا همان تجارب حسی است و این تجربهها بهنوبة خود منجر به ساختهشدن مفاهیم میشوند؛ دقیقاً به همین دلیل مفاهیم را دارای ماهیت جسمانی میدانیم. ازاینرو، طرحوارههای تصویری را خاستگاه ساختهشدن مفاهیم (مثلاً مفهوم مسیر) میدانیم. 4ـ3. ماهیت طرحوارههای تصویری و ارتباط آنها با معانی در رویکرد شناختی به مطالعات زبانی، دانش زبانی محصول کاربرد زبان است و آنچه استفاده از زبان را برای ایجاد ارتباط امکانپذیر میسازد، خودِ کاربرد زبان است. ایوانز (2019: 132-133) بر این باور است که شکلگرفتن دانش زبانی در پیِ کاربرد زبان از طریق انتزاع[87] و طرحوارهسازی[88] محقق میگردد: «انتزاع فرایندی است که در آن ساختارهای ذهنی در نتیجة تعمیم الگوهای شکلگرفته بر اثر موارد خاصِ کاربرد زبان قوام مییابند. ... طرحوارهسازی نوع خاصی از انتزاع است که منجر به پدیدآمدن بازنماییهایی در ذهن میشود که فاقد جزئیات پارهگفتارهایی هستند که آنها را شکل دادهاند. این مهم با کنارگذاشتن نقاط افتراق ساختارهای زبانی و درنظرداشتن نقاط مشترک آنها محقق میشود» (Evans, 2019: 133). ایوانز (2019) از معنیِ طرحوارهای[89] سخن گفته است و این بدان معنی است که طرحوارهها در شرایطی پیشمفهومی در نظر گرفته میشوند که نامتمایز هستند (طرحوارههای نامتمایز[90]) و وقتی درنتیجة کاربرد زبان و در پیِ انتزاع در ذهن شکل میگیرند، وارد ساحت زبان شده و ماهیت مفهومی مییابند. بنابراین، جداکردن طرحوارههای تصویری از ساحت زبان و تمایز قاطع آنها از معنی دور از واقعیتی است که زبانشناسان شناختی در تعریف ماهیت طرحوارههای تصویری و معنی بدان اشاره میکنند. افزونبراین، به باور معنیشناسان شناختی، و بر اساس اصل دوم معنیشناسی شناختی «معنی همان مفهوم است[91]». بر اساس این اصل، معنی مفهومی است که وارد ساحت زبان شده است و برچسب واژگانی گرفته است. درنتیجه، با نامیدن طرحوارههای تصویری، ورود این مفاهیم ساختهشده بر اساس تجارب بدنمند به ساحت زبان و شکلدادن به معنی زبانی محرز میگردد. ایوانز (2019) از استقرای طرحوارههای تصویری[92] سخن میگوید. استقرای طرحوارههای تصویری بدین معناست که با شکلگیری تجارب بدنمندِ موردیِ خاص و تکرارشدن تجارب مشابه (کنار هم قرارگرفتن اجزا)، طرحی کلی در ذهن شکل میگیرد (تشکیل کل) که البته خودِ فرایند مفهومسازی است. بهعنوان نمونه، انسان در پی محصورشدن از شش جهت در موقعیتهای مختلف و محصورکردن اشیا و افراد در فضاهایی که آنها را از شش سو محصور میکند، طرحوارة تصویری حجم را میسازد و این درواقع، همان ساختهشدن مفهوم حجم است. بنابراین، طرحوارههای تصویری در نتیجة استقرا از تجاربِ بدنمندِ تکرارشونده ساخته میشوند و درنتیجه، نمیتوان آنها را ثمرة مفهومسازی و در زمرة مفاهیم به شمار نیاورد.
در این بخش از پژوهش، پس از بررسی ریشهشناختی فعل «بستن»، معانی مندرج برای این فعل را در واژهنامههای مذکور در بخشهای پیشین استخراج و تحلیل خواهیم کرد. این تحلیل معنایی همانگونه که در سطور بالا اشاره شد، تحلیلی شناختی و مبتنی بر طرحوارههای متداعی با هر یک از معانی خواهد بود؛ بهگونهای که باید گفت معانی طرحوارهای این فعل در مرکز توجه قرار گرفتهاند تا بر اساس نوع طرحوارههای متداعی با معانی این فعل بتوان بر چندمعنایی آن صحه گذاشت. دلیل اینگونه کنکاش در جستار حاضر آن است که طرحوارههای تصویری در نتیجة استقرا از تجارب بدنمند تکرارشونده ساخته میشوند و درنتیجه، نمیتوان آنها را ثمرة مفهومسازی و در زمرة مفاهیم به شمار نیاورد. بنابراین، طرحوارههای تصویری در ساحت زبان حضور دارند و علیرغم اینکه آنها را عیناً مترادف با معانی واژهها نمیدانیم، متداعی با معانی میدانیم. 5ـ1. ریشهشناسی فعل «بستن» پیش از ارائة شواهد ریشهشناختی دربارة فعل «بستن»، ذکر این نکته ضروری است که در جستار حاضر بررسی سیر رفتار معنایی «بستن» در گذر زمان مدنظر نبوده و اطلاعات ریشهشناختی مذکور در این بخش نیز بهدلیل ضرورت اثبات اشتقاق «بستن» از یک ریشه بوده تا امکان همنامی منتفی گردد و با مفروضدانستن چندمعنایی این فعل بر اساس شواهد تاریخی پیش برویم. در اوستایی و فارسی باستان ریشة band به معنی «بستن» است و صفت فعلی آن بهصورت basta به کار رفته است. در فارسی میانه هم، bastan به همین معنی است و مادة مضارع آن band- است (حسندوست، 1395: 483). «بستن» در لغتنامة دهخدا هممعنی با «بند کردن»، «پیوستن» و درمقابلِ «گشودن» دانسته شده است. بنابر ملاحظات برگرفته از منابع ریشهشناختی در این بخش، مشخص شد که برای فعل «بستن» یک ریشه در ادوار گذشتة زبانهای فارسی باستان و اوستایی گزارش شده است. 5ـ2. معانی فعل «بستن» در این بخش معانی معاصر فعل «بستن» بر اساس منابع مذکور در بخش (4) فهرست شدهاند. پس از ذکر معانی، مثال مربوط به آنها نیز ذکر شده است. در مواردی که معنی کاملاً روشن و مثال متداعی با آن قابلتصور بوده، مثالی ذکر نشده است. در برابر هر یک از معانی، طرحواره(های) متداعی با آن(ها) همراه با توضیح آمده است. پرسش مهمی که بهمنظور پاسخگویی به آن، بررسیهای این بخش انجام شدهاند این است که آیا طرحوارههای متداعی با معانی «بستن» بر چندمعنایی این فعل صحه میگذارند یا باید در پی توجیه دیگری برای تحلیل معنایی این فعل باشیم.
جدول 2. معانی معاصر فعل «بستن»
ادامۀ جدول 2.
ادامۀ جدول 2.
ادامۀ جدول 2.
ادامۀ جدول 2.
در این بخش، طرحوارههای متداعی با معانی مذکور در جدول (2) جمعبندی و ترسیم شده است. در جدول (3) طرحوارههای متداعی با بیش از یک معنی تجمیع شدهاند: جدول 3. طرحوارههای متداعی با معانی «بستن»
ادامۀ جدول 3.
تحلیل معانی طرحوارهای فعل «بستن» نشان میدهد که از میان 26 معنیِ این فعل در سطح مفهومی، در سطح پیشمفهومی 11 مورد طرحوارة نیرو داریم که بهطور خاص ایجاد مانع با ماهیتی فیزیکی یا انتزاعی را نشان میدهد و 18 مورد طرحوارة پیوند را باز با ماهیت فیزیکی یا انتزاعی داریم. در یک مورد نیز، افزونبر طرحوارة پیوند، امکان قائلشدن به طرحوارة انشعاب وجود داشت (معنی شمارة (6)). طرحوارههای پیوند و انشعاب ذیل طرحوارة کثرت ـ وحدت قرار میگیرند و زیرشمول آن به شمار میروند. این طرحواره دو سوی یک پیوستار را با دو مفهوم متقابل نشان میدهد. اگر کنشی مانند «مالیاتبستن بر درآمدها» یا «اجارهبستن بر ملک» را همهجانبه بنگریم، در هر بار نگرش، مفهوم یک سوی این پیوستار را در تحقق معنایی کنشهای مذکور خواهیم دید. به این ترتیب که از یک سو با مالیاتبستن بر درآمد، بخشی از درآمد از تملک شخصی خارج شده و وارد مسیر (هزینهکرد) دیگری میشود و از سوی دیگر، مبلغی بهعنوان مالیات یا اجاره با پدیدهای فیزیکی یا انتزاعی پیوند میخورد و به آن منتسب میشود. تحلیل نخست: در مواردی که معنیِ «بستن» صراحتاً طرحوارة پیوند را به ذهن متبادر میکند، قائلشدن به وحدت دور از ذهن نمینماید و آسان است؛ کمااینکه خودِ طرحوارة پیوند نیز زیرمجموعة طرحوارة وحدت است و میتوان به رابطة جزءواژگی میان آنها قائل شد. علت آن است که پیوند اجزای تشکیلدهندة یک کل، جزئی/ بخشی از فرایند شکلگرفتن وحدت است. «بستن» در معانی «چیزی را به جایی متصلکردن» (3)، «تعیین/ مقررکردن» (6)، «ساختن/ به وجود آوردن» (10)، «چسباندن» (14)، «سفتشدن مایعات» (16)، «نقشزدن/ نقاشیکردن» (18)، «علاقهمندشدن» (21)، «چیزی را به کسی نسبتدادن» (22)، «در معرض چیزی قرارگرفتن» (23)، «تحمیلکردن» (25) و «خَلطکردن/ آمیختن» (26) پیوند و یکیشدن را به وضوح نشان میدهد. آنچه قابلبحث مینماید، رابطهای است که میتوان میان ایجاد مانع و وحدت قائل شد و شکلدادن به چنین رابطهای به دلایل مذکور ضروری است. ایجاد مانع در فضا مطرح میشود و در وهلة نخست، پیوندخوردن مانع با ورودی/ مدخل یک فضا و پس از آن، ایجاد نوعی استحکام را با ماهیتی فیزیکی یا عینی نشان میدهد. در وهلة دوم، حریمی را شکل میدهد که مانع مذکور ورود به آن یا خروج از آن را ناممکن میسازد و همین حریمی که در فضا شکل میگیرد، مصداقی از وحدت وجودی در نظر گرفته میشود. بهعنوان مثال، در نمونة «بستنِ خیابان»، حریمی که شکل میگیرد به بخش «عبور ممنوع» و نیز، بخش «عبور آزاد» در فضا موجودیت و تمایز میبخشد. در «بستنِ در» میان در و چارچوب پیوند و پس از آن، استحکام ایجاد میشود. فضای درون (اتاق) نیز وحدتی مستقل در فضا مییابد. در معنی «قفلکردن» نیز، ایجاد پیوند و استحکام دیده میشود. در «بستنِ کتاب»، در پی روی هم قرارگرفتن برگهها و جلد کتاب و نیز، بههمپیوستن اجزای کتاب، وحدت وجودیِ جدیدی ایجاد میشود که با نوع و شکل موجودیت کتاب پیش از بستن آن متفاوت است و خود، منتج از کنار هم قرارگرفتن سازههای کتاب به شکلی متفاوت با حالت بازبودن آن است. ایجاد حریم و شکلدادن به وحدت وجودیِ تازه، برای موارد انتزاعی نیز قابلتصور است، زیرا مستلزم قطع پیوند با یک حالت و ایجاد حالتی دیگر است. بهعنوان مثال، در «مالیات بستن بر درآمدها»، درآمد پس از کسر مالیات، وحدت وجودی تازهای مییابد. وقتی «بستن» به معنی «تعطیلکردن» به کار میرود، خواه برای بازار و خواه برای مغازه، باز هم حریمی بهصورت فیزیکی شکل میگیرد که نمیتوان به آن وارد شد و مغازه یا بازار در فضا وحدت وجودی مییابد. بر اساس توضیحات ارائهشده، میتوان به این نتیجه رسید که ایجاد مانع افزون بر اینکه زیرمجموعة طرحوارة نیروست، میتواند زیرمجموعة طرحوارة وحدت نیز به شمار آید و طرحوارة تکرارشونده درواقع، همین طرحوارة وحدت خواهد بود؛ طرحوارهای که متداعی با مؤلفة معنایی مشابه خود، یعنی [وحدت] است و در معانی گوناگون «بستن» حضور دارد. تحلیل دوم: بر اساس مندرجات جدول (3)، میتوان مشاهده کرد که وجهاشتراک طرحوارههای متداعی با معانیِ برشمرده برای «بستن» را میتوان در دو مورد تجمیع کرد. در مورد نخست، تماس یک پدیده که در تحقق معنایی فعل میتواند از ماهیت فیزیکی یا انتزاعی برخوردار باشد را با یک مانع داریم که در این صورت، پیوند پدیدة متحرک با مانع در نتیجة تماس آن و توقف حرکت (با ماهیت فیزیکی یا انتزاعی در تحقق معنایی فعل) را شاهد هستیم. در مورد دوم، پیوند اجزا با یکدیگر و تجمیع آنها با هم و تشکیل یک کل را داریم که در این صورت نیز، حرکت اجزا به سوی هم متوقف میشود و وحدتی شکل میگیرد. به نظر میرسد تـ[وقف/ انسداد مسیر حرکت] و شکلیافتن [وحدت]، طرحوارة تکرارشونده در تشکیل معانی «بستن» در سطح مفهومی باشند.
[1]. polysemy [2]. Croft, W. [3]. economic motivation [4]. iconicity [5]. form [6]. Valenzuela, J. [7]. homonymy [8]. Saeed, J. I. [9]. co-occurrence [10]. corpus-based [11]. categorization [12]. prototype [13]. conceptual metaphor [14]. image schema [15]. four-category model [16]. Riemer, N. [17]. semantic widening [18]. comparative [19]. radial model [20]. prototypical meaning [21]. metonymy [22]. metaphor [23] prototype-based [24]. componential analysis [25]. Evans, V., & Green, M. [26]. monosemy [27]. lexical semantics [28]. polysemic [29]. homonym [30]. homophone-homograph [31]. Palmer, F. [32]. embodied experience [33]. embodied [34]. Johnson, M. [35]. space [36]. up-down [37]. front-back [38]. left-right [39]. near-far [40]. center-periphery [41]. contact [42]. straight [43]. verticality [44]. containment [45]. in-out [46]. surface [47]. full-empty [48]. content [49]. locomotion [50]. momentum [51]. source-path-goal [52]. balance [53]. balance axis [54]. twin-pan balance [55]. point balance [56]. equilibrium [57]. force [58]. compulsion [59]. blockage [60]. counterforce [61]. diversion [62]. removal of restraint [63]. enablement [64]. attraction [65]. resistance [66]. unity/multiplicity [67]. merging [68]. collection [69]. splitting [70]. iteration [71]. part- whole [72]. count-mass [73]. link(age) [74]. identity [75]. matching [76]. superimposition [77]. existence [78]. bounded space [79]. cycle [80]. object [81]. process [82]. entailment [83]. multimodal [84]. in networks / in clusters [85]. meronymy [86]. schema transformation [87]. abstraction [88]. schematization [89]. schematic meaning [90]. undifferentiated schemas [91]. meaning is concept [92]. schema induction [93]. identity | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
منابع
افراشی، آزیتا و عسگری، ساناز. (1396). چندمعنایی فعلی حسی «دیدن» در زبان فارسی؛ پژوهشی شناختی و پیکرهای. پژوهشهای زبانشناسی تطبیقی، 7(14)،61ـ73.
انوری، حسن. (1382). فرهنگ فشردة سخن. تهران: انتشارات سخن.
انوری، حسن. (1383). فرهنگ روز سخن. تهران: انتشارات سخن.
ایوانز، ویوین. (1398). واژهنامة توصیفی زبانشناسی شناختی (ترجمۀ حدائق رضایی و مینا قندهاری). قم: لوگوس.
بهرامی، فاطمه و شیخانیانپور، بهناز. (1398). گسترش معنایی فعل «زدن» محصول مجاز یا استعاره؟ تحلیلی در چهارچوب الگوی چندمعنایی چهارمقولهای. پژوهشهای زبانشناسی، 11(2)، 187ـ 214.
پالمر، فرانک. (1366). نگاهی تازه به معنیشناسی (ترجمة کورش صفوی). تهران: کتاب ماد، وابسته به نشر مرکز.
حسندوست، محمد. (1395). فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
دهخدا، علیاکبر. (1345). لغتنامة دهخدا. تهران: دانشگاه تهران.
راسخ مهند، محمد. (1396). درآمدی بر زبانشناسی شناختی. تهران: سمت.
رحمتینژاد، لیلا، عاصی، مصطفی، رضاقلیفامیان، علی و قیومی، مسعود. (1398). تحلیل معنایی فعل «گفتن» در چهارچوب نظریة معنیشناسی قالبی: یک بررسی پیکرهبنیاد. جستارهای زبانی، 10(4)، 55ـ89.
صدری افشار، غلامحسین، حکمی، نسرین و حکمی، نسترن. (1388). فرهنگ دوجلدی فارسی. تهران: فرهنگ معاصر.
صفرزاده، بهروز. (1395). فرهنگ فارسی گفتاری. تهران: کتاب بهار.
عبدالکریمی، سپیده و چنگیزی، احسان. (1396). بررسی درزمانی ابعاد معنایی «گرفتن» از منظر تحلیل مؤلفهای و معنیشناسی شناختی: اثبات چندمعنایی از طریق بازنمود طرحوارههای تصوری. زبانشناسی و گویشهای خراسان، 9(2)، 21ـ47.
عبدالکریمی، سپیده و چنگیزی، احسان. (1398). بررسی درزمانی ابعاد معنایی چندمعنایی و روند دستوریشدگی حرف اضافة «با» بر اساس تحلیل مؤلفهای معنی. جستارهای زبانی، 10(6)، 285ـ317.
کریمی دوستان، غلامحسین و روحی بایگی، زهرا. (1395). بررسی چندمعنایی فعل سبک «زدن» از دیدگاه شناختی. جستارهای زبانی، 7(3)، 129ـ148.
کریمی دوستان، غلامحسین و رازانی، آرزو. (1401). تعیین معانی فعل «زدن»: تحلیل الگوهای پیکرهای. زبانپژوهی، 14(45)، 151ـ176.
معین، محمد. (1381). فرهنگ فارسی یکجلدی. تهران: معین.
References Abdolkarimi, S., & Changizi, E. (2017). Diachronic study of semantic dimensions of “gereftan” from the perspective of componential analysis and cognitive semantics: Polysemy proof through representation of image schemas. Linguistics and Dialects of Khorasan, 9(2), 21-47. [In Persian] Abdolkarimi, S., & Changizi, E. (2019). Diachronic study of the semantic dimensions of polysemy and grammaticalization of the preposition “ba” based on componential analysis of meaning. Language Related Research, 10(6), 285-317. [In Persian] Afrashi, A., & Asgari, S. (2017). Polysemy of the sense verb “see” in Persian: A cognitive and corporeal research. Comparative Linguistics Research, 7(14), 61-73. [In Persian] Anvari, H. (2003). The Concise Dictionary of Sokhan. Tehran: Sokhan Publications. [In Persian] Anvari, H. (2004). The Contemporary Dictionary of Sokhan. Tehran: Sokhan Publications. [In Persian] Bahrami, F., & Sheikhanianpour, B. (2019). Semantic expansion of the verb “zadan”; a metonymy or conceptual metaphor? An analysis of polysemy in the framework of four-category model. Journal of Linguistics Research, 11(2), 187- 214. [In Persian] Dehkhoda, A. A. (1966). Dehkhoda Dictionary. Tehran: University of Tehran. [In Persian] Evans, V. (2019). Descriptive Dictionary of Cognitive Linguistics (Hadaegh Rezaei and Mina Ghandehari, Trans.). Qom: Logos. [In Persian] Croft, W. (2003). Typology and Universals. UK: Cambridge University Press. Evans, V., & Green, M. (2006). An Introduction to Cognitive Linguistics. Edinburgh: Edinburgh University Press. Evans, V. (2019). Cognitive Linguistics; A Complete Guide. Edinburgh: Edinburgh University Press. HassanDoost, M. (2016). Etymological Dictionary of Persian Language. Tehran: Academy of Persian Language and Literature. [In Persian] Johnson, M. (1987). The Body in the Mind. Chicago and London: University of Chicago Press. Karimi Doostan, Gh., & Roohi Bayagi, Z. (2016). Studying the polysemy of the verb “zadan” from a cognitive perspective. Language Studies, 7(3), 129-148. [In Persian] Karimi Doostan, Gh., & Razani, A. (1401). Determination of the meanings of the verb “zadan”: An Analysis of corporal patterns. Language Research, 14(45). 151-176. [In Persian] Moein, M. (2002). One-Volume Persian Dictionary. Tehran: Moein. [In Persian] Palmer, F. (1987). A New Approach to Semantics (Kourosh Safavi, Trans.). Tehran: Ketab-e Maad. [In Persian] Rahmatinezhad, L., Asi, M., Rezagholi Famiyan, A., & Ghayoumi, M. (2019). The semantic analysis of the verb “goftan” in the framework of frame semantics: A corpus-based research. Language Studies, 10(4), 55-89. [In Persian] Rasekh Mahand, M. (2017). An Introduction to Cognitive Linguistics. Tehran: Samt. [In Persian] Sadri Afshar, Gh., Hakami, N., & Hakami, N. (2009). Persian Two-Volume Dictionary. Tehran: Farhang-e Moaser. [In Persian] Saeed, J. I. (2003). Semantics (2nd ed.). UK, Oxford: Blackwell. Saeed, J. I. (2015). Semantics (4th ed.). UK: Wiley. Safarzadeh, B. (2016). Dictionary of Spoken Persian. Tehran: The Book of Spring. [In Persian] Valenzuela, J. (2017). Meaning in English. UK: Cambridge University Press. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,363 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 440 |
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||