- مقدمه
در دیدگاه سنتی، استعاره[1] تنها در حد یک صنعت ادبی و بلاغی خلاصه میشد، اما در دیدگاه شناختی[2]، استعاره روش درک انسان از محیط پیرامون و پدیدههای جهان است. «شکلگیری استعاره برمبنای تجربیات جسمانی انسان صورت میپذیرد، به این معنی که انسان قادر است آنچه را از طریق جسم خود و بهصورت عینی یا حسی تجربه میکند، بهصورت انتزاعی [3]و استعاری نیز درک کند» (گندمکار،1390: 100). در ذهن گویشوران، فرایندهای انتزاعی برمبنای پدیدههای طبیعت شکل میگیرند و بهمرور زمان، این فرایندها بهصورت واژه در زبان جاری میشوند. این مفاهیم استعاری یا جانبی را گویشور زبان باتوجهبه بافت، زمان و مکان به کار میگیرد.
از دیدگاه زبانشناسی شناختی و برخلاف دیدگاه سنتی، استعاره صرفاً به شعر و چکامههای ادبی محدود نمیگردد، بلکه نحوۀ درک انسان از عالم هستی است و باتوجهبه شرایط فرهنگی محل زندگی، به تجربیات او شکل داده میشود. همچنین، نگرشی است که انسان با آن میاندیشد و مفاهیم انتزاعی جهان در ذهن او عینیت مییابند. ذهن گویشور از عناصر پیرامونی در طبیعت تأثیر میپذیرد و این پدیدهها در قالب واژه در زبانش جاری میشوند. «در دیدگاه جدید، طبیعت مشترک جسم انسان و تجربههای مشترک او با دیگران در شکلدهی به استعاره مؤثر هستند» (اسداللهی و همکاران، 1398: 9). در این دیدگاه، استعاره عنصری برای تفکر در مورد پدیدههای جهان است. بهعبارتی، استعاره نحوۀ اندیشیدن در مورد پدیدههای اطراف یا بهاصطلاح مفهومسازیهای[4] مختلف کاربران زبان است.
مطالعۀ استعاره از دیدگاه استعارۀ مفهومی قابلیت عینیتبخشی و ملموسنمودن مفاهیم انتزاعی را روشن میسازد. «در این رویکرد، ساخت استعاره از جمله ویژگیهای اجتنابناپذیر ذهن تلقی میشود که رخداد آن بهمنظور درک بهتر مفهومی انتزاعی از طریق مفهومی ملموس صورت میپذیرد» (Grady, 2007). در استعارۀ هستیشناختی[5]، مفاهیم انتزاعی پیرامون و تجربیاتمان را به شکل ملموس درک میکنیم. این نوع استعاره ما را قادر میسازد به پدیدههای بیروح محیطمان جان ببخشیم و برای آنها نقشهای مختلف قائل شویم؛ میتوانیم در صور خیال[6] برای طبیعت، موجودات و حیوانات آن، شخصیت تعریف کنیم و حتی از زبان آنها سخن بگوییم. «تجربیات ما از مواجهه با پدیدهها ـ بهویژه بدن خودمان ـ پایۀ شکلگیری گسترۀ وسیعی از هستیشناختی است» (Lakoff & Johnson, 1980). برای مثال، وقتی گفته میشود «مرغ خوشبختی بر شانهاش نشست»، مفهوم انتزاعی خوشبختی بهسان یک مرغ تصور میشود که روی شانۀ شخص نشسته است. دلیل این کاربرد نیز، نوعی شباهت میان مرغ و خوشبختی بوده که در ذهن همۀ گویشوران یک قوم بهصورت قراردادی[7] وجود دارد. در استعارۀ جهتی[8]، باتوجهبه موقعیت و مکان فرد برای مفاهیم انتزاعی، جهتهای فضایی[9] تعریف میگردد. برای مثال، زمانی که گفته میشود «او در اوج موفقیت بود»، «انتظارش بالاست» یا «شانس قبولیاش در آزمون پایین است»، برای موفقیت و انتظار نوعی جهت فضایی در بلندا و برای شانس قبولی نیز، موقعیت فضایی در پایین تصوّر میشود و موقعیت این مفاهیم انتزاعی با مکان و جهت فیزیکی شخص سنجیده میشود. استعارۀ ساختاری[10] برای یک پدیده موقعیت مستقلی در نظر نمیگیرد، بلکه موقعیت یک پدیده یا تجربه را بر اساس مفهوم پدیدهای دیگر تعریف میکند. بهعبارتی، حوزۀ مبدأ[11]، فرصت وسیعتر و بهتری را در اختیار حوزۀ مقصد[12] قرار میدهد تا گویشور بتواند با استفاده از این امکان، مفهوم و تجربۀ انتزاعی را درک کند؛ برای مثال در جملۀ «شوخی بینمکی بود»، مفهوم شوخی با استفاده از مبدأ غذا توصیف میگردد. بهعبارتی، مفهوم «شوخی» که واژهای انتزاعی و ذهنی است در حوزۀ مقصد قرار دارد و برای تبیین آن از مفهوم «نمک» که عینی و ملموس است و در حوزۀ مبدأ قرار دارد، بهره میگیرند. «استعارة ساختاری سخنگو را قادر میسازد تا با بهکارگیری مجموعهای از تطابقهای مفهومی بین ِعناصر دو قلمرو، قلمرو مقصد را بر اساس قلمرو مبدأ درک کند» (زندی و همکاران، 1394: 10).
با خلق هر واژة استعاری، هنر انتقال مفاهیم و اندیشه بهزیبایی انجام میپذیرد. کاربرد استعاره جزئی از محاورات و گفتگوهای روزمرة مردم است. استعاره منحصراً ابزاری زبانی برای ابراز اندیشه نیست، بلکه روش اندیشیدن دربارۀ تجربیات، مفاهیم انتزاعی و حقیقی آفرینش است. این فرایند تنها در سبک ادبی خلاصه نمیشود، بلکه افکار و تفکرات گویشوران هر قوم را نشان میدهد.
یکی از رویکردهای جدید در مطالعات زبان، زبانشناسی فرهنگی[13] است. این دانش به مطالعۀ فرهنگ و زبان میپردازد. «زبانشناسی فرهنگی یکی از زیرشاخههای علم زبانشناسی شناختی است که منشأ و ماهیتی چندرشتهای دارد. این علم نوپا به بررسی نقطۀ تلاقی زبان، فرهنگ و مفهومسازیهای زبانی میپردازد (Palmer, 1996). در این دیدگاه، زبان جایگاهی برای شناخت فرهنگی قلمداد میشود و حفظ آن را برعهده دارد. همچنین، زبان نقش انتقال شناخت فرهنگی را ایفا میکند. زبانشناسی فرهنگی رابطۀ بین زبان، فرهنگ و مفهومسازی را مطالعه میکند. محور اصلی زبانشناسی فرهنگی مفهومسازی فرهنگی است؛ بدینخاطر است که بر اساس زبانشناسی فرهنگی بین زبان و مفهومسازی شناختی ارتباط تنگاتنگی برقرار است.
مفهومسازیهای فرهنگی در با تعامل اعضای یک گروه فرهنگی آغاز میشوند و بهمرور با درک مقولهها و کسب تجربههای مشابه، اعضای گروه احساس میکنند که تفکرات مشترکی دارند. لازم است این تجربهها که ریشۀ زیستمانی[14] و فیزیکی انسانی دارند، برای ورود به قلمروهای زبانی در چارچوبهای فرهنگی قرار گیرند. جهان ذهنی گویشوران تجلیگاه تصورات فرهنگی آنها است که در زبانشان انعکاس پیدا میکند و زبان هر قوم جهان او را بازنمایی میکند. این مفهومسازیها از نسلی به نسل بعدی در هر قوم منتقل میشوند. بنیانگذار اصطلاح زبانشناسی فرهنگی لنگاکر[15] است. لنگاکر (1994: 31) بر این باور است که «ظهور زبانشناسی شناختی را میتوان بازگشتی به زبانشناسی فرهنگی دانست. در نظریههای زبانشناسی شناختی، دانش فرهنگی نهتنها منشأ واژهها به حساب میآید، بلکه میتوان آن را اساس شکلگیری دستور زبان نیز در نظر گرفت».
الگوهای فرهنگی متفاوت سبب میشوند تا مفهومپردازیهای مختلفی از پدیدهها تعریف شود. انسان با درک پدیدههای جهان اطراف خود و با ایدهپردازی از آنها، الگوهای فرهنگی خاصی را ارائه میکند که منجر به خلق استعارهها میگردد. هدف زبانشناسی فرهنگی بررسی رابطه بین زبان و فرهنگ و چگونگی درک جهان از دیدگاه گروههای مختلف قومی است. این علم میانرشتهای راههای تأثیر درک و تصور بر مفهوم زبان را ارزیابی میکند و چگونگی ارتباط این تأثیر بر فرهنگها و جوامع مختلف را نشان میدهد. به باور کوین و هلند[16] (1987: 4) «الگوهای فرهنگی، الگوهای مسلم و مفروضی هستند که تا حد زیادی در بین اعضای یک جامعه مشترکاند و نقش بزرگی در درک آن اعضا از جهان و طرز رفتارشان در آن دارند».
معانی ضمنی واژهها بسته به فرهنگ اقوام مختلف بار عاطفی خاصی دارند و بین گویشوران هر قوم بهصورت قراردادی کاربرد دارند. به باور باطنی (1389)، برخی از واژههای زبان بار عاطفی مثبت دارند؛ یعنی در شنونده عواطف و واکنشهای مطلوب برمیانگیزانند، این در حالی است که بعضی دیگر از واژهها بار عاطفی منفی دارند؛ یعنی شنیدن آنها عواطف و واکنشهای ناخوشایند برمیانگیزاند.
نامهای استعاری حیوانات نیز، بار معنایی مثبت و منفی دارد؛ یعنی نسبتدادن کسی و یا پدیدهای به یکی از این نامها در مخاطب حس عاطفی خاصی ایجاد میکند و خصوصیاتی که از آن حیوان در ذهن شنونده وجود دارد، موجب میشود تا ویژگیهای رفتاری مشخصی در فکرش تداعی گردد. برای مثال، با شنیدن واژۀ «اسب» ناخودآگاه مفهوم ضمنی نجیببودن و با شنیدن واژه «روباه»، صفت حیله به ذهن شنونده خطور میکند. ممکن است بار معنایی یک واژه از زبانی به زبان دیگر متفاوت باشد.
منظور از واژههای استعاری حیوانات در پژوهش حاضر، آن دسته از واژههایی هستند که گویشور زبان ترکی از پدیدههای طبیعی حیوانی میگیرد و بر اساس تشابه ـ که شالودۀ شکلگیری استعاره است ـ کاربردی استعاری از آن پدیده ارائه میکند؛ بهعنوان مثال، در زبان ترکی با الهام از طبیعت، گوینده زیبایی چهره و جمال معشوقۀ خود را به آهو تشبیه میکند تا با گفتن واژۀ /ʤejrɑn/ «جیران» عمق احساس خود را در بیان زیبایی وی به تصویر بکشد. در معنای ضمنی واژههایی که برای نامیدن حیوانات به کار میروند، مفاهیم درخور توجهی نهفته است. این معانی ضمنی بهتدریج میان فرهنگهای اقوام و ملل به قرارداد رسمی ـ اجتماعی تبدیل میشوند.
پژوهشهای بسیاری در خصوص استعاره انجام شده است، اما پژوهشگران در ارزیابیِ پژوهشهای پیشین در زبان ترکی به موردی برنخوردند که در آن اطلاقِ طبیعت حیوانی و گیاهی و مشابهتیابیِ آن در طبیعت انسانی، اساس شکلگیری استعاره باشد. در حوزۀ تأثیر محیط زیست بر زبان گویشوران، قطره و همکاران (1394) زبانشناسی زیستمحیطی[17] را توصیف کرده و صفتهای مربوط به جانوران (اعم از حیوانات اهلی، حیوانات وحشی، پرندگان و حشرات) در گویش لری بختیاری را که وارد زبان گویشوران شدهاند، ارزیابی کردهاند. احمدیپور (1390) نیز، در چارچوب زبانشناسی زیستمحیطی تأثیر محیطزیست بر جهانبینی گویشوران را تبیین کرده است.
در مورد عوامل مؤثر در خلق یک واژه، بنگ و دور[18] (1996) عوامل اجتماعی، دانش فردی[19]، دانش جمعی[20] و نظام ذهنی گویشوران را نام بردهاند. عوامل اجتماعی به گیاهان، حیوانات و محیط طبیعی اشاره دارد.
بارانینه[21] (2018) رابطۀ طبیعت، استعاره و فرهنگ را ارزیابی نموده و معتقد است که مفهومسازیهای فرهنگی جنگل، رودخانه، آب و هوا از علل اساسی آفرینش شعرهای عامیانۀ مجارستانی هستند. همچنین، زیمرمن و کودینگتون[22] (2007) با مطالعۀ مفهوم تعادل طبیعت بین دانشآموزان نتیجهگیری کردهاند که طبیعت بخشی از باورهای عادی بومی است. شریفیان[23] و همکاران (2008) نیز، در مبحث زبانشناسی فرهنگی و مفهومسازی تحقیق نموده و نتیجهگیری کرده که زبان و فرهنگ با یکدیگر در تعامل هستند. همچنین در این حوزه سانورک و آلوین[24] (2014) برخی مفاهیم زیستمحیط نمادی[25]، زیستمحیط طبیعی[26]، زیستمحیط فرهنگی ـ اجتماعی[27] و زیستمحیط شناختی [28]را معرفی کردهاند.
در حوزۀ واژههای استعاری اسامی اعضای بدن شریفیان و همکاران (2008) مفهومسازی اعضای بدن و انداموارگی[29] را مطالعه کرده و نقش نام اعضای بدن در فرایندهای واژهسازی و خلق استعارههای زبانی را مؤثر قلمداد کردهاند.
این مقاله بنا دارد استعارههای مربوط به حیوانات در زبان ترکی را با ارائۀ مقولهبندی[30] از دیدگاه زبانشناسی شناختی تبیین نموده و مفهومسازیهای گویشوران زبان ترکی از این حیوانات را نشان دهد. در نهایت، هدف آن است که به درک گویشوران این زبان از استعارههای واژههای مأخوذ از حیوانات اشاره شود. پرسشهای پژوهش حاضر عبارتاند از:
الف. مقولهبندی استعارة طبیعی اسامی حیوانات در زبان ترکی چگونه است؟
ب. دیدگاه گویشوران زبان ترکی به مقولۀ استعاری اسامی حیوانات چگونه است؟
پ. فراوانی و درصد اسامی حیوانات ویژۀ هر جنس[31] در زبان ترکی چگونه است؟
- شیوۀ پژوهش
در مقالۀ حاضر واژههای استعاریِ مأخوذ از نام حیوانات در زبان ترکی آذربایجانی گویش زنجان گردآوری گردید. در گام بعدی، معانی استعاری این واژهها تبیین شد تا دیدگاه گویشوران این زبان در مورد آنها به دست آید. زبان ترکی بهلحاظ ردهشناختی جزو زبانهای اورال ـ آلتایی[32] و یا بهبیاندقیقتر، از ردۀ زبانهای آلتایی است. زبانهای اورال ـ آلتایی به مجموعۀ زبانهایی گفته میشود که گویشوران آن از منطقۀ بین کوههای اورال و آلتای (در شمال ترکستان[33]) برخاسته و هر گروه در زمانهای مختلف به نقاط مختلف مهاجرت کردهاند (هیئت، 1365: 18). در ایران، شهرهای تبریز، ارومیه، اردبیل و زنجان بهترتیب بیشترین تعداد گویشوران ترکی آذربایجانی را دارند.
روش گردآوری دادهها به شکل مصاحبه با گویشوران بوده است. شمّ زبانی پژوهشگران نیز در تنظیم این واژهها مؤثر بود. مشارکان پژوهش 30 گویشور بین 40 تا 60 سال و ساکن شهر زنجان بودند که بهصورت تصادفی انتخاب شده بودند. طی روند گردآوری دادهها در مورد معنای اسم هر حیوان، از مشارکان پرسیده شد که اگر صفتی را برای یک حیوان متصور هستند، آن صفت چیست. علاوهبراین، بررسی شد که آیا بین معنایی که از حوزۀ ادبیات استنباط میشود و برداشت امروزۀ مردم که در گفتار خود به کار میبرند همخوانی وجود دارد. در مصاحبه با این گویشوران، 93 واژه گردآوری شد که 22 مورد آن بین تمام مشارکان مشترک بود. بخش دیگری از واژهها و اطلاعات با ارجاع به فرهنگنامههای ترکی، مانند آذربایجانین دیلینین یضاحلی لوغتی (لغتنامۀ مشروح زبان ترکی آذربایجانی) (بهزادی، 1376) و فرهنگ تطبیقی کنایات دلدار (دلدار بناب، 1391) به دست آمد. برای درک بهتر بافت کاربردی این واژهها، به متون نثر و نظم زبان ترکی مانند آثار باغبان کریمی (1394)، محمدبیانی (1397) و جعفری (1384) نیز مراجعه شد.
- تجزیه و تحلیل دادهها
در این بخش تأثیر نامهای حیوانات بر گفتار گویشوران زبان ترکی آذربایجانی بررسی میشود؛ همچنین معنی ضمنی این واژهها ارزیابی خواهد شد.
3ـ1. ارزیابی استعارههای مفهومی اسامی حیوانات
در حوزۀ واژههای پدیدههای طبیعت، لغتهای استعاریِ مأخوذ از نام حیوانات از پربسامدترین بخشهای زبان ترکی هستند. نامهای حیوانات در موقعیتهای مختلف، با تشبیه انسانها و یا مفاهیم دیگر به این پدیدهها وارد زبان گویشوران شده و آنان در بافتهای خاص مکانی و زمانی از این مفهومها بهره میگیرند. ریشۀ چنین باورهایی میتواند شکل ظاهری هر حیوان باشد. عموماً حیواناتی که اندام قوی یا ظاهر زمخت داشته باشند به مردان مانند میشوند و اگر از فیزیک بدنیِ ظریف یا زیبا برخوردار باشند، به زنان تشبیه میگردند. در مواردی در زبان ترکی، انسانهایی که صفات ناپسند دارند با حیوانات مقایسه و معرفی میشوند. برای مثال:
(1)
قویمام قارا مالّار کیمی بو باخچانی سیز پوزاسیز
|
|
پالچیق آیاقلی سوخولوب قلبیمی سیندیران کیمی
|
وقاریمی سیندیراسیز
|
(مرادی، 1385: 15)
در مثال (1)، شاعر با تشبیه انسانهای بیمبالات و بیفرهنگ به حیوانات به استعاره میگوید: «نمیگذارم چون حیوانات که با پاهای گِلی به هر جا وارد میشوند، شما نیز وارد باغ خرم شخصیت من شوید و همانطور که قلبم را شکستید، غرورم را نیز بشکنید».
در برخی موارد نیز، صفات مثبت با حیوانات سنجیده میشوند. بهعنوان مثال، به انسان شجاع و نترس قُوچ /ɢoʧ/ (قوچ) اطلاق میشود. گویشوران مناطقی که به زبان ترکی آذربایجانی تکلم میکنند، بهدلیل روحیۀ جنگندگی این حیوان، افرادی که از دشمن و رقیب نمیهراسند را اینگونه لقب میدهند و این واژه با گذشت زمان بین گویشوران زبان ترکی به یک قرارداد اجتماعی تبدیل شده است.
در این بخش به بررسی استعارههای مفهومی برخی از پربسامدترین نامهای حیوانات در زبان ترکی بر اساس استعارۀ ساختاری خواهیم پرداخت. این مطالب نظراتی است که مشارکان در آن اتفاقنظر داشتند و با ادبیات و شعر ترکی مطابقت داده شدند. علاوهبراین، این موارد با استفاده از شمّ زبانی پژوهشگران نیز ارزیابی شدهاند. در جدول (1) استعارههای مفهومیِ پرکاربردترین اسامی حیوانات نشان داده شده است.
ـ آسلان (اسلان) /ʔɑslɑn/ (شیر): «آسلان» در زبان ترکی نماد انسانهای قدرتمند، شجاع و جسور است. برای درک بهتر مفهوم واژۀ ذهنیِ شجاعت از حوزه مبدأ واژه، «آسلان» استفاده میگردد تا ویژگیهای بیباکی یک شخص بهصراحت به مخاطبان منتقل گردد:
(2)
اؤکی ظالیملری مظلوملارین اوستونده ازهردی
|
اؤکی آسلان کیمی داغلاردا یاتیب باغدا گزهردی
|
(جعفری، 1384: 10).
«او که در دفاع از حق مظلومان با ستمگران میجنگید و مانند شیر در کوهستانها میخوابید و در جنگلها میگشت».
در مثال (2)، شخص شجاع همانند شیری است که در حمایت از ستمدیدگان با ظالمان سرِ ستیز داشت و همواره برای نبرد در کوهها و بیشهها به سر میبرد.
(3)
یوندومسیز، یونتولمامیش آدام حاققیندا
(بهزادی، 1376: 211).
«انسان بیفرهنگ، شخص بیتربیت است».
ـ ایت /ʔit/ /کوپک /kopak/ (سگ): «سگ» حیوانی است که مدام بانگ سرمیدهد و گاز میگیرد. همین صفت به افراد بداخلاق نیز اطلاق گردیده است. آنان که با دیگران بدرفتاری و تندزبانی میکنند در زبان ترکی آذربایجانی به استعاره «ایت/ کوپک» (سگ) لقب میگیرند:
(4)
بدخاصیت، آجیدیل، داواکار، سویوشکن، رفتارسئز آدام حاققئندا
(بهزادی، 1376: 2904).
«انسان بدخاصیت، بدزبان، اهل نزاع، فحّاش و بدرفتار را ایت/ کوپک میگویند».
ـ ایلان /ʔilɑn/ (مار): انسانهای خوشظاهر و فریبنده که باطن شرور و مؤذی دارند با «ایلان» (مار) معرفی میگردند. مار استعارهای است از انسان دورو، منافق و مکار (دلدار بناب، 1391: 90).
(5)
صاف تانیدیم های ـ هایچیل انسانلاری
|
|
توختاقلاری ایلان گؤردوم، سیز نئجه؟
|
(محمدی، 93: 1399)
«پی بردهام انسانهایی که زیاد قیل و قال میکنند و برونگرا هستند، صادقاند؛ اما آنان که آرام و موذی هستند چون مارند؛ نظر شما چیست؟»
این بیت (مثال 5) انسانهای برونگرا را که با قیلوقال و سخنگفتن درون خود را تخلیه میکنند، صادق و یکرنگ معرفی میکند، اما برخی افراد موذی که بهندرت حرف دلشان را بروز میدهند، چون مار خائن میداند.
ـ بایقوش /bɑjɢuʃ/ (جغد): در استعارۀ زبان ترکی «بایقوش» (جغد) شخص بدخبر است که خبرهای ناخوشایند میدهد و بهخاطر همین روحیه، این پرنده تنها در خرابه زندگی میکند. در استعارۀ ساختاری، ویژگی چنین شخصی به جغد مانند میشود:
(6)
من سنونتک داغا سالدیم نفسی
|
|
سنده قیترگویلره سال بوسسی
|
بایقوشوندا دار اولماسین قفسی
|
(شهریار، 1373: 47)
«من همانند تو به سوی کوهها فریاد کردم و آرزو نمودم که حتی قفس جغد بدخبر که در انزوا و در خرابه به سرمیبرد، تنگ مباد. تو نیز این آرزو را به سوی آسمان فریاد کن و از خدا بخواه».
ـ بولبول /bulbul/ (بلبل): این پرنده صدای خوب و دلنشینی دارد، لذا شخص خوشالحان در فرهنگ ترکی متصف به صفت «بولبول» (بلبل)بودن است. بهعبارتی، مفهوم غیرمادی خوشآوازبودن با پدیدۀ مادی بولبول مقایسه میشود.
(7)
دوغولدون طبیعت قوجاغیندا سن سنه لایلا دئییب سونا بولبوللر
|
|
ائشیتدین ازلدن چوخ شیرین دیللر اوخویاندا آنان، آچیلیب گوللر
|
(باغبان کریمی، 1394: 43)
«تو در طبیعت زاده شدی و از بدو تولد با سخنان شیرین انس گرفتی؛ بلبلان زیبا با آوازهایشان برای تو لالایی خواندند، گلها با صدای نغمة مادرت شکوفه زدند».
شاعر در این شعر (مثال 7) خود را زادۀ طبیعت معرفی کرده که بلبلان زیبا برای او لالایی خواندهاند؛ نیز مادرش برای او با صدای نرم و دلنشین آواز خوانده، طوری که از این آواز گلها شکوفا شدهاند.
ـ پروانه /parvɑna/ (پروانه): «پروانه» نماد دلدادگی و عاشقی است؛ دور شمع آن قدر میگردد تا سرانجام میسوزد و جان خود را از دست میدهد. عاشق نیز، از فرط علاقه به معشوق خود غرق در عشق است؛ لحظهها، شب و روز در فکر و خیال محبوب است.
(8)
سن اولان یئرده گولوم! گول نهدی؟ دور گلشنی گز
|
قوی سنین باشیوا، پروانه دولانسین غزلیم!
|
(منزوی، 1395: 35)
شاعرِ این غزل (مثال 8) خود را چون پروانه عاشق میداند و به محبوباش خطاب میکند: «ای گل زیبای من! جایی که تو باشی، گل شرمندۀ رخ زیبای توست، برخیز و در مَرغزار قدم بزن، بگذار من چون پروانه دور تو بگردم».
ـ پیشیک /piʃik/ (گربه): «پیشیک» در زبان ترکی نمودِ محسوس افراد پرخاشگر و فرصتطلب است. «پیشیک» (گربه) همواره مترصّد فرصت است تا بهسرعت به هدف و شکارش دست یابد.
(9)
|
نه بویلانیب پیشیک کیمی سورفاسینا گؤزتیکمیشم نه اللریندهن پای آلیب سوموک اوتوب، قودورموشام
|
|
(مرادی، 1385: 17)
«هیچگاه چون گربه به سفرة مردم چشم ندوختهام، از دست کسی لقمه نگرفته و استخوان بر دهان وحشیگری نکردهام».
در مثال (9)، شاعر خود را فرد فرصتطلبی معرفی نمیکند که مانند گربه به سفرۀ مردم سرک بکشد و منتظر باشد تا غذا و استخوانی برگیرد و شادمان گردد.
ـ تولکو /tulku/(روباه): «تولکو» در باور گویشوران زبان ترکی تشخّص[34] بخشیده شده است تا مفهوم ذهنی نامأنوس نیرنگبازی را بهوضوح معرفی کند. شخص اهل خدعه و نیرنگ روباه معرفی شده است؛ «کلکباز آدام» (دلدار بناب، 1391: 146). تولکو (روباه) نماد انسانهای دغل است؛ بهعبارتی «زرنگی همراه با حقهبازی و کلکبازی» (خوشباطن، 1388: 43).
(10)
تولکو، گئدیب اسلان یئرین آلاجاق
|
|
مرد کیشیلر نامرد اوغلان دوغاجاق
|
(بیکمحمدی،1390: 34)
در این بیت (مثال 10)، آنان که نامردی و بیصداقتی میکنند با حیوان روباه معرفی میشوند: «شیر خواهد رفت و جای آن را روباه خواهد گرفت و از انسانهای صادق و یکرنگ، فرزندان نیرنگباز و ناصادق زاده خواهد شد».
ـ تویوق /toјuɢ/ (مرغ): این پرنده تجسم مفهوم انتزاعی آدم گیج و بیحالی است که تابع و دنبالهرو است. انسان بیاراده و سست چون «تویوق» (مرغ) بیاختیار بهدنبال دیگران در حرکت است و قدرت تصمیمگیری و اظهار نظر ندارد:
(11)
من بیر اووج دننن اؤتور الَه باخان تویوق کیمی
|
|
نین بوجاغیندا سیخیلیب بویون بوروب یاتمامیشام
|
(مرادی، 1385: 19)
«من همانند مرغی نیستم که چشمش دنبال مشتی دانه بوده و در کنج لانه کز کرده باشد».
ـ جنوار /ʤanavɑr// جاناوار/ʤɑnɑvɑr/ (گرگ): این حیوان بیرحم است و درندگی صفت بارز آن است. آنانی که بویی از انسانیت نبردهاند و برای حق و حقوق دیگران حرمت قائل نیستند با این حیوان مقایسه میشوند:
(12)
زامان چاپیر اؤز آتینی، اود پارلاییر سونگولردن
|
رذیل دوشمن یارالانمیش ییرتیجی بیر جاناواردیر
|
(بهزادی، 1376: 788)
سرایندۀ این بیت (مثال 12)، فرد بیرحم را چنین معرفی میکند: «زمانه اسب خود را میتازد و آتش از سرنیزهها زبانه میکشد. دشمن فرومایه همانند گرگ درنده است».
ـ جئیران /ʤejrɑn/ (آهو): «جئیران» تمثیل چشمان زیبا و افسونگر یک بانوست. نگاه دلربای معشوق برای عینیتبخشیدن بهتر به چشمان کشیده و خمارگون «جئیران» مانند میشود:
(13)
جئیران تک دایاندین قیقاجی باخدین
|
|
سن منیم ددهمی اوندا یاندیردین
|
(محمدی، 1399: 109)
«تو همانند آهو ایستادی و با نگاهی خمارآلود به من نگریستی، همان نگاه تو بود که دمار از روزگارم درآورد».
ـ چاققال/ʧɑɢɢɑl/ (شغال): در حوزة مبدأ، «چاققال» (شغال) کمک میکند تا خصوصیات یک شخص فضول و حرّاف راحتتر به مخاطب تفهیم شود. بهعبارتی، او «دوبههمزن و فضول» است (خوشباطن، 1388: 46):
(14)
بوغوبلار قوردلاری، نسلین کسیبلر قوردلارین یئرینه چاققالدیر ایندی
|
|
سایغییا قویمورلار، کدخدالاری یئریندن تئز دوران، ناقّالدیر ایندی
|
(محمدی، 1399: 127)
در این شعر (مثال 14)، افراد فضول و زیادهگو شغال (چاققال) معرفی شدهاند: «گرگها را خفه کرده و نسل آنان را از بین بردهاند، بزرگان را کسی در دِه محل نمیگذارد. اکنون، جای گرگها، شغالها به عرصه آمدهاند و در آبادی ما هر آن که زودتر از خواب بیدار شود، فضولی و حرافی میکند».
ـ دورنا /durnɑ/ (درنا): «دورنا» از تمثیلهای معروف خوشآوازبودن است. ازاینرو، آنان که خوب آواز میخوانند «دورنا» (درنا) لقب میگیرند. بهعبارتی، پرندۀ دورنا خوشصدایی را تجسم میبخشد:
(15)
قاناد آچ یاز سفریندن قاییدان دورنا کیمین
|
|
اینجه خوش دیللرینن سویله باهاردان یوخوما
|
(بخشی، 1392: 8)
این چکامه (مثال 15) فرد را درنای خوشالحان معرفی میکند: «چون درنایی که از سفر بهاری برگشته است، تو با آن صدای زیبایت از بهار برایم آواز بخوان».
ـ قابان/ɢɑbɑn/ (گراز): «قابان» نماد بیفرهنگی و بینزاکتی است. «قابان» به موانع اعتنا نمیکند؛ به هر باغ و مزرعهای وارد شده و خسارت وارد میکند. در زبان ترکی، شخص بیتربیت با رفتارهای حیوان قابان معرفی شده است. قابان مظهر کسی است که در تعاملات اجتماعی آداب معاشرت را نمیداند و رعایت نمیکند:
(16)
اردوودو، قاباندی، قویما گلدی
|
|
دیداری یاماندی، قویما گلدی
|
(بهزادی، 1376: 1761)
این بیت (مثال 16) فرد را قابان (گراز) معرفی میکند: «او همچون قشون گراز است، نگذار نزدیکتر بیاید. دیدار او بسیار ناخوشایند است، نگذار بیاید».
ـ قارتال /ɢɑrtɑl/ (عقاب): «قارتال» به آدم جسور اشاره میکند. گویشوران زبان ترکی برای تبیین مفهوم انتزاعی جسوربودن در حوزة مبدأ، از واژۀ ملموس «قارتال» (عقاب) استفاده میکنند. قارتال جسارت فوقالعادهای در شکارکردن دارد و قادر است بهسرعت و بابیپروایی طعمه را از زمین بلند کند:
(17)
دایان آخماگینان آی آراز چایی
|
|
من صمدین قانین آلان قارتالام
|
(جعفری، 1384: 75)
«ای رود ارس، لحظهای درنگ کن و بایست که من عقاب انتقامگیر خون صمد هستم»
شاعر در مثال (17) رودخانۀ ارس را خطاب قرار میدهد که از حرکت بایستد و خود را بهسان عقابی متهّور معرفی میکند که در پی انتقامگرفتن از قاتلان صمد (بهرنگی) است.
ـ قارقا /ɢɑrɢɑ/(کلاغ): «قارقا» خبرچین (خوشباطن، 1378: 73) است و عادت دارد حرفهایی را که جایی زده میشود به دیگران نقل کند. برای برجستهکردن صفت نکوهیدۀ سخنچینی، از «قارقا» (کلاغ) در حوزة مبدأ بهصورت استعاری استفاده میشود.
(18)
آند ایچمیشم قاراداغا، آغ گدیگه، آغ بولاغا
|
بوندان بئله سوز دئمهرم، سؤز گزدیرن قارقالارا
|
(سودی، 1388: 27)
«به قاراداغ (کوه سیاه)، آغ گدیگ (گردنة سفید) و آغ بولاغ (چشمة سفید) قسم یاد کردهام که دیگر با انسانهای سخنچین چیزی نگویم».
در این بیت (مثال 18)، شاعر به کوه قاراداغ، آغ گدیک (نام کوهستان) و آغ بولاغ (نام چشمه) قسم میخورد که دیگر نزد انسانهای سخنچینِ کلاغصفت، حرفی نزند.
ـ قافلان /ɢɑflɑn/ (پلنگ): «قافلان» مظهر انسانهای چالاک است که در انجام کارها و اقداماتشان سرعت عمل بسیار بالایی دارند. «قافلان» (پلنگ) در بالارفتن از کوه و بیشه و هنگام شکارکردن سرعت عملی فوقالعاده و مثالزدنی دارد:
(19)
منده جانیم چیغیریب: جان سنه قوربان دئدی قارداش
|
|
|
یاشا اوغلان سیزه داغدان دلی جئیران دئدی قارداش
|
ائل، سیزه قافلان دئدی قارداش
|
|
|
داغ، سیزه آسلان دئدی قارداش
|
|
|
|
(شهریار،1373: 78)
«من از عمق جان فریاد زدم که جانم به قربانت برادر، از کوه آهوی وحشی به تو آواز سر داد که زنده باشی ای مرد شجاع، همۀ قوم شما را پلنگ خطاب کردند، کوه شما را شیر لقب داد».
ـ قوچ /ɢoʧ/ (قوچ): «قوچ» یکی از تمثیلهای بارزِ انسان شجاع و نترس در زبان ترکی است. «قوچ» به جنگندگی شهره است و بهندرت صحنۀ مبارزه را از روی ترس به رقیب واگذار میکند.
(20)
|
قوی وئرهک سسسسه با هم اوخویاق بیرده کوراوغلو دلیسیندن هجرین قوچ نبیسیندن
|
|
(جعفری، 1384: 10)
«بیایید با هم همصدا شویم، از بیپروایی کوراوغلو و از نبی غیور که دلداده هاجر خانم بوده، آواز بخوانیم».
ـ قویون /ɢojun/ (گوسفند): این حیوان آرام و مطیع است؛ انسان ساکت، سربهزیر و گوشهگیر چون «قویون» (گوسفند) است و معمولاً به کنارهگیری و سکوت تمایل دارد:
(21)
ایتیمیز قورد اولالی، بیزده قاییتدیق قویون اولدوق ایت الیندن قاییدیب، قوردادا بیرزاد بویون اولدوق
|
|
ایت ایله قول ـ بویون اولدوق ایت ایله قول ـ بویون اولدوق
|
(شهریار، 1373: 162)
«از وقتی که سگمان چون گرگ روحیۀ درندگی یافت، ما نیز مجبور شدیم چون گوسفند ساکت شویم و با سگ کنار بیاییم؛ حال برای این که گرگ را راضی نگه داریم، از روی ناچاری چیزی هم به او وعده دادیم».[35]
ـ کیلیک/kajlik/ / کهلیک /kahlik/ (کبک): این پرنده در خوشصدایی بیمانند است و بسیار زیبا چهچه میزند. گویشوران زبان ترکی آن کس که آوازِ دلنشین دارد را به استعاره «کیلیک» (کبک) میخوانند:
(22)
کهلیک قاققلاشیب خندان اوخویور
|
|
قولاق آسین علی چوبان اوخویور
|
(محمدی، 1399: 114)
شاعر آواز علی چوپان را به آوازخواندن کیلیک تشبیه میکند و میگوید: «گوش کنید این صدای علی چوپان است که آواز سر داده است و چون کیلیک (کبک) چهچه میزند و مستانه آواز میخواند».
ـ مارال /mɑrɑl/ (گوزن): «مارال» در باور گویشوران زبان ترکی آذربایجانی
تبلور مادّی صفت زیبایی است و برای وصف زیبایی یک خانم، او را به «مارال» مانند میکنند:
(23)
آخیر قانیم، یارالییام، یارالی
|
|
هانسی آنا دوغوب من تک مارالی؟!
|
(رفیعی، 1395: 34)
«مرا مجروح کردهاند و خونم میچکد، کدام مادر، گوزنی چون من زیبا به دنیا آورده است»؟!
ـ نهنگ /nahanɡ/ (نهنگ): «نهنگ» مظهر عینی آدمهای معروف و صاحبنام است. نهنگ بهواسطۀ حضورش در دریا در مقایسه با ماهیانی که اغلب در رودخانهها و آبهای کمعمق زندگی میکنند، صاحب شهرت است.
(24)
بیر نهنگ اولمادا درد اهلی درینلرده گزر
|
|
کؤپوگون یئللیسی ساحیلده دایازلاردا قالار
|
(محمدبیانی، 1397: 17)
«آنان که غم عشق دارند، چون نهنگ در عمق بهسر میبرند، اما کف آب در کنار قسمت کم عمق ساحل میماند».
به باور شاعر (مثال 24)، همانطور که نهنگ در آبهای عمیق سیر میکند، اهل درد (عاشقان) نیز، در غم عشق عظیم به سر میبرند؛ چنانکه حباب کف آب هم در محلهای کمعمق ساحل میماند.
ـ هشترخان /haʃtarxɑn/ (بوقلمون): این پرنده نماد آدمهای دورو است. بوقلمون بهخاطر فیزیک بدنش میتواند رنگارنگ شود و به شکلهای مختلف دربیاید. لذا، صفت مناسبی برای تجسم خلقوخوی افرادی است که قادرند خود را دوست جلوه دهند؛ «دورو و منافق» (خوشباطن، 1388: 86).
در جدول (1) استعارههای مفهومی پرکاربردترین اسامی حیوانات نشان داده شده است:
جدول 1: استعارههای مفهومی ساختاری نامهای پرکاربرد حیوانات در زبان ترکی
استعارۀ مفهومی حیوانات
|
تلفظ
|
قلمرو مبدأ
|
قلمرو مقصد
|
آسلان
|
/ʔɑslɑn/
|
شیر
|
شجاع
|
آیی
|
/ʔɑji/
|
خرس
|
بیفرهنگ
|
ایلان
|
/ʔilɑn/
|
مار
|
ریاکار
|
بایقوش
|
/bɑjɢuʃ/
|
جغد
|
بدخبر
|
بولبول
|
/bulbul/
|
بلبل
|
خوشآواز
|
پروانه
|
/parvɑna/
|
پروانه
|
عاشق
|
پیشیک
|
/piʃik/
|
گربه
|
پرخاشگر
|
تولکو
|
/ /tulku
|
روباه
|
حیلهگر
|
تویوق
|
/toјuɢ/
|
مرغ
|
دنبالهرو
|
جئیران
|
/ʤejrɑn/
|
آهو
|
زیباچشم
|
چاققال
|
/ʧɑɢɢɑl/
|
شغال
|
فضول
|
جنوار (قورد)
|
/ʤanavɑr/
|
گرگ
|
بیرحم
|
دورنا
|
/durnɑ/
|
درنا
|
خوشالحان
|
قابان
|
/ɢɑbɑn/
|
گراز
|
بیفرهنگ
|
قارتال
|
/ɢɑrtɑl/
|
عقاب
|
جسور
|
قارقا
|
/ɢɑrɢɑ/
|
کلاغ
|
خبرچین
|
قافلان
|
/ɢɑflɑn/
|
پلنگ
|
چالاک
|
قوچ
|
/ɢo:ʧ/
|
قوچ
|
بیباک و شجاع
|
قویون
|
/ɢojun/
|
گوسفند
|
ساکت و آرام
|
کیلیک (کهلیک)
|
/kajlik/
|
کبک
|
خوش آواز
|
مارال
|
/mɑrɑl/
|
گوزن
|
زیبا
|
نهنگ
|
/nahanɡ/
|
نهنگ
|
بزرگ و مشهور
|
هشترخان
|
/haʃtarxɑn/
|
بوقلمون
|
منافق
|
3ـ2. بار معنایی اسامی حیوانات در زبان ترکی
در پژوهش حاضر در تلاش بودیم تا در مورد بار معنایی واژههای مأخوذ از حیوانات در زبان ترکی به یک تعمیم دست یابیم. هرآنچه ارائه گردید، نظر گویشوران این زبان بود که در مورد این واژهها نظر مشترک داشتند. به باور گویشوران، «آیی» (خرس)، «ایلان» (مار)، «بایقوش» (جغد)، «پیشیک» (گربه)، «تولکو» (روباه)، «تویوق» (مرغ)، «جنوار» (گرگ)، «قابان» (گراز)، «قارقا» (کلاغ)، «قویون» (گوسفند) و «هشترخان» (بوقلمون) بار عاطفی منفی دارند. این در حالی است که از دیدگاه آنها «آسلان» (شیر)، «بولبول» (بلبل)، «پروانه» (پروانه)، «جئیران» (آهو)، «دورنا» (درنا)، «قارتال» (عقاب)، «قافلان» (پلنگ)، «قوچ» (قوچ)، «کیلیک» (کبک)، «مارال» (گوزن) و «نهنگ» (نهنگ) بار معنایی مثبت دارند.
در شکل (1)، پیوستار بار عاطفی اسامی استعاری تعدادی از حیوانات در زبان ترکی ارائه شده است:
شکل 1: پیوستار بار عاطفی اسامی استعاری تعدادی از حیوانات در زبان ترکی
مارال آسلان قوچ قافلان هشترخان تولکو قابان ایلان
در شکل (1) از چپ به راست، پیوستاری از صفتهای منفی تا مثبت نمایش داده شده است. برای مثال، در باور گویشوران زبان ترکی، صفت خیانت بسیار ناپسند است و واژة «ایلان» (انسان خائن) در منفیترین حالت پیوستار واقع شده است. در مثبتترین نقطه و انتهای پیوستار، واژۀ «مارال» که نماد زیبایی است، قرار گرفته است؛ درنهایت، اسامی سایر حیوانات در بین این دو واژه قرار میگیرد.
لازم به ذکر است که این پیوستار، تنها یک الگو است و به نظر می رسد که بار معناییِ معانیِ استعاری اسامی حیوانات از یک سو، به باورهای فردی و تجارب زندگی شخصی افراد وابسته است و از سوی دیگر، امری است فرهنگی. لذا، این پیوستار، به پژوهش حاضر و شرایط اجرای آن وابسته است و تعمیم آن به سایر بافتها و سایر گویشوران زبان ترکی، نیازمند اجرای پژوهشهای بیشتر در سایر بافتها و گویشهای زبان ترکی است.
3ـ3. ارزیابی جنسیت در کاربرد اسامی حیوانات
در نامهای حیوانات سه حالت خنثی، مؤنث و مذکر وجود دارد. در حالت خنثی اسامی حیوانات برای هر دو جنس مؤنث و مذکر کاربرد مشترک دارند. بهعبارتی، این اسامی هم به زنان و هم به مردان اطلاق میشوند. بهعنوان مثال، واژة «نهنگ» کاربرد دوگانۀ مؤنث و مذکر دارد که میتوان آن را به هر دو جنس زن و مرد نسبت داد. برخی واژههای استعاری حیوانات فقط کاربرد مردانه و یا زنانه دارند و صرفاً میتوان این نامها را به یکی از این دو جنس نسبت داد، مانند واژة «قوچ» که برای اشاره به فردی که مانند قوچ نترس و جنگجو باشد استفاده میشود. این واژه جنسیت[36] مردانه دارد و منحصراً جنس مذکر را شامل میشود. واژۀ «جیران» به معنی آهو که به بانوی زیبا اطلاق میشود، همراه با واژۀ «کیلیک/ کهلیک» (کبک) در زمرۀ واژههای زنانه است. گویشوران واقفاند که هر حیوانی جنس نر و ماده بیولوژیکی دارد، اما جنسیت پدیدهای اجتماعی است. بدیهی است که حیوانات «مارال» و «آسلان» هر دو جنس بیولوژیکی نر و ماده را دارند، اما در نوع اجتماعی، واژۀ اول تنها به جنسیت زن و دومی تنها به جنسیت مرد اشاره دارد. به نظر میرسد زنانه و مردانه بودن این واژهها ریشه در باورهای گویشوران دارد و همچنین، شکل و ظاهر هر حیوان هم در این تقسیمبندی مؤثر باشد. فراوانی و درصد جنسیت این واژهها در جدول (2) نشان داده شده است:
جدول شمارۀ 2: فراوانی و درصد جنسیت در واژهها استعاری اسامی حیوانات در زبان ترکی
|
مذکر
|
مؤنث
|
خنثی
|
جمع
|
فراوانی
|
4
|
4
|
14
|
22
|
درصد
|
25/18
|
25/18
|
50/63
|
100
|
- بحث و نتیجهگیری
در پژوهش حاضر به استعارههای مفهومی حوزة اسامی حیوانات از دیدگاه زبانشناسی فرهنگی در زبان ترکی آذربایجانی پرداختیم. در زبانشناسی فرهنگی نحوة گزینش واژهها بسته به فرهنگ و روحیات اقوام متفاوت است. همانگونه که لیکاف (1991) استعاره را ابزاری نو برای بیان افکار معرفی میکند، استعاره بهگونهای انعکاس اندیشههای گویشوران است. گویشوران هر قوم از زاویۀ جهانبینیِ باورهای خود دنیای اطراف را میبینند. ذهن گوینده از پدیدههای طبیعت تأثیر میپذیرد و قدرت خیال، تصورات پیرامونی را در ذهن او به شکلهای مختلف تداعی میبخشد. اگر این تأثیرگذاری در ذهن گوینده ملموس باشد و برای دیگر گویشوران نیز فراگیر باشد، مفاهیم انتزاعی، بدل از پدیدههای طبیعت در ذهن نقش میبندند. با توسعۀ علوم شناختی، از استعاره برای درک امور انتزاعی استفاده شد. علّت آن بود که ذهن، امور انتزاعی را از طریق بازسازی در قالب امور مادی درک میکند. بر اساس ارزیابیها، گویشوران زبان ترکی در ذهنشان تصاویر و مفاهیم خاصی از حیوانات ارند و در موقعیتهای خاص برای نشاندادن صفتهای مختلف در کاربردهای استعاری از این پدیدهها بهره میگیرند.
در پژوهش حاضر، برای اولین بار واژههای استعاری مأخوذ از نامهای حیوانات و کاربرد آنها با ذکر نمونههایی در زبان ترکی مطالعه شدند. پیشتر، استعاره صرفاً ابزاری در خدمت شعر و ادبیات بوده است. نتایج بهدستآمده از 22 نام استعاری حیوانات نشان میدهد که گویشوران در گفتگوهای روزمره برای اشاره به هم یا پدیدههای دیگر این واژهها را به کار میبرند. نوآوری پژوهش حاضر آن است که واژههای این گونۀ زبانی به روش میدانی گردآوری شده و بهلحاظ استعارههای مفهومی ارزیابی شدهاند. اهمیت این نتایج در آن است که کاربرد هر یک از این واژههای استعاری در نوع خود بیانگر طرز تفکر و سلیقۀ گویشوران زبان ترکی آذربایجانی است. از طریق استعارههای مفهومی، یک حوزۀ انتزاعی (حوزۀ مقصد) با کمک یک حوزۀ عینی (حوزۀ مبدأ) نشان داده میشود.
در پاسخ به پرسش اول پژوهش در مورد چگونگی مقولهبندی استعارة طبیعی نامهای جانوران در زبان ترکی، ارزیابیها نشان میدهد که استعارۀ ساختاری، گویشوران زبان ترکی را قادر میسازد تا با استفاده از نامهای حیوانات، بهعنوان حوزۀ مبدأ، موقعیت بهتر و مناسبتری را فراهم کنند تا مفاهیم انتزاعی را به شکل پدیدههای مادی در قالب و تصویر حیوانات درک کنند، لذا مفاهیم غیرملموس در زبان مقصد قابلفهم خواهند بود. همانطور که ذکر شد، کاربرد نامهای حیوانات از استعارۀ ساختاری تبعیت میکند.
در پاسخ به پرسش دوم، نمونههایی از کاربرد استعاری نامهای حیوانات در زبان ترکی ارائه گردید و نشان داده شد که این واژهها دربرگیرندۀ مفاهیم مختلفی با بارهای معنایی مثبت و منفی هستند. در واقع، نگرش هر قوم موجب ایجاد ذهنیتهای مثبت و منفی نسبت به آن حیوان در جامعه میشود. برای مثال، در این گویش مفاهیمی که بار عاطفی مثبت چون شجاعت و چالاکی دارند، بهترتیب با واژههای «آسلان» (شیر) «قافلان» (پلنگ) نشان داده میشوند. برخی صفات دیگرِ دارای بار منفی، مانند ریاکاری که «ایلان» (مار) نماد آن است و خبرچینی که «قارقا» (کلاغ) مظهر آن است، به شکل استعاری کاربرد دارند. پربسامدترین این واژهها در جدول (1) و برخی از آنها نیز، در شکل (1) قید شدهاند.
در پاسخ به پرسش سوم، ارزیابیها بیانگر آن است که از میان موارد بررسیشده، 14 واژه (5/63 درصد) به حالت خنثی، 4 واژه (25/18 درصد) به جنس مذکر و 4 واژه (25/18 درصد) به جنس مؤنث اشاره دارند.
باتوجهبه پیوند عمیق زبانها با طبیعت، زبان ترکی آذربایجانی واژهها را از طبیعت برای بیان رفتارهای انسانی وام میگیرد. این امر در ترجمه از/ به زبانهای ترکی آذربایجانی و فارسی به مترجمان در درک متون ادبی کمک میکند. نتایج پژوهش حاضر شعرا، نویسندگان ادبیات ترکی و معلمان را در شناخت بیشتر استعاره یاری خواهد رساند
درانتها، پیشنهاد میشود کاربردهای استعاری سایر حیوانات در پژوهشهای آتی بررسی شود. همچنین مطالعة تطبیقی این واژهها بین زبانهای ترکی آذربایجانی و سایر زبانها میتواند به درکی عمیقتر از مفهومسازی بینش گویشوران از جهان هستی منجر شود.
[1]. metaphor
[2]. cognitive view
[3]. abstract
[4]. conceptualization
[5]. ontological metaphor
[6]. imagination
[7]. conventional
[8]. Directional metaphor
[9]. Spatial directions
[10]. structural metaphor
[11]. source
[12]. target
[13]. cultural linguistics
[14]. survival
[15]. Langacker, R.
[16]. Quinn, N., & Holland, D.
[17]. environmental
[18]. Bang, J. C., & Door, J.
[19]. individual knowledge
[20]. collective knowledge
[21]. Baranyiné, K. J.
[22]. Zimmerman, C., & Cuddington, K.
[23]. Sharifian, F.
[24]. Sune Vork, S., & Alwin, F.
[25]. symbolic environment
[26]. environment natural
[27]. environment cultural-social
[28]. environment cognitive
[29]. embodiment
[30]. categorization
[31]. sex
[32]. Ural-Altay
[33]. Turkistan
[34]. personify
[35] اشاره به کسانی است که در مصادر امورند و وظیفۀ تقابل با دشمن را دارند، اما بهتدریج خوی بیرحمی مییابند؛ ناگزیر باید برای در امان ماندن از شرَشان، با آنان کنار آمد.
[36]. gender