1. مقدمه
آنتوان برمن[1]، فیلسوف، مورخ و نظریهپرداز ترجمه است. دیدگاه او در ارتباط یا ترجمه این است که در ترجمه بهخصوص ترجمۀ نثر اتفاقاتی میافتد که میتوان آنها را در سیزده عنوان جای داد. نظریۀ وی در مورد مطالعات واژگان خارجی که از رمانتیسم آلمانی (به ویژه شلایرماخر[2]) برگرفته شده است، تلاش میکند «گرایشهای نامتعادل» را در عمل ترجمه نشان دهد. بهکارگیری این نظریه در تحلیل ترجمۀ آن میتواند تصویری روشن از سبک ترجمۀ آن به دست دهد.
در این مقاله بر آن شدیم که به بررسی نظریۀ گرایشهای ناموزنکننده در ترجمۀ فارسی رمان «وحدها شجرة الرمان» (آن تک درخت انار) اثر سنان أنطون و با ترجمۀ ستار جلیلزاده بپردازیم. این رمان ویژگیهایی دارد که آن را مناسب بررسی از منظر نظریۀ مطرح شده میسازد. این ویژگیها شامل سادگی، ادبی بودن و وجود اصطلاحات فراوان است. بر این اساس به بررسی ترجمۀ فارسی این رمان از منظر نظریۀ گرایشهای ناموزونکننده پرداخته میشود.
پژوهش حاضر، قصد دارد به مقابله ترجمۀ فارسی رمان «وحدها شجرة الرمان: آن تک درخت انار» با متن اصلی بپردازد و بر اساس هفت مؤلفه از سیزده مؤلفۀ نظریۀ آنتوان برمن یعنی «منطقیسازی»، «شفافسازی»، «اطناب کلام»، «تفاخرگرایی»، «تضعیف کیفی»، «تضعیف کمّی» و «تخریب ضرب آهنگ متن» متن ترجمه را واکاوی کند.
- پیشینۀ پژوهش
نظریۀ آنتوان برمن در زمینۀ ترجمه، نظریهای بسیار مشهور و کارآمد برای بررسی رمانهای ترجمه شده از زبان عربی به زبان فارسی و برعکس است. از جملۀ این پژوهشها میتوان به مواردی را که در ادامه ارائه شده است، اشاره کرد.
سوگل آقازاده (1400) در رسالۀ کارشناسی ارشد خود با عنوان «نقد و بررسی ترجمههای مهدیه داوودی و ستار جلیلزاده از رمان «حبیبی داعشی» هاجر عبدالصمد بر اساس نظریه ریختشکنانه آنتوان برمن» این ترجمه های فارسی را بر اساس مؤلفه های ناموزون کننده آنتوان برمن موررد نقد و بررسی قرار داده است.با توجه به نقدهای ارائه شده در این پژوهش، راهکارهایی برای بهبود ترجمه متون ادبی، به ویژه رمان معاصر عرب، پیشنهاد شده است. این راهکارها میتوانند به عنوان الگویی برای مترجمان و پژوهشگران حوزه ترجمه ادبی مورد استفاده قرار گیرند.
حامد پودق نژاد (1401) در رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «ارزیابی و کیفیت سنجی ترجمۀ فارسی رمان «اللص و الکلاب» بر پایۀ گرایشهای ریختشکنانه آنتوان برمن» به بررسی و تحلیل نقد ترجمه فارسی این رمان بر اساس گرایش های ناموزون کننده آنتوان برمن پرداخته است. یافتههای این پژوهش حاکی از آن است که مؤلفه «تضعیف کیفی»، «منطقیسازی» و «شفافسازی» بیشترین بسامد را داشته و سبب شده، ترجمه نسبت به متن اصلی وفادار نماند و به نفع زبان مقصد تحریف شود.
مائده یزدی (1402) در پایاننامۀ کارشناسی ارشد خود با عنوان «ترجمۀ رمان وحدها شجرة الرمان از سنان أنطون و بررسی چالشهای ترجمه آن» بر چالشهای ترجمه متمرکز بوده و این چالشها را بر مبنای نظریههای ترجمه مورد بررسی قرار نداده است.
محسن یوفس و دیگران (1403) در مقالۀ «تطبیق ساختار روایی رمان وحدها شجرة الرمان سنان أنطون با نظریۀ روایتشناسی گریماس[3]» کوشیدهاند با اتخاذ رویکرد توصیفی- تحلیلی و بر پایۀ نظریۀ روایتشناسی گریماس رمان وحدها شجرة الرمان سنان أنطون را مورد ارزیابی قرار دهد.
بر این اساس جای خالی پژوهشی که به بررسی ترجمۀ رمان وحدها شجرة الرمان نوشتۀ سنان أنطون و با ترجمۀ ستار جلیلزاده بر اساس نظریۀ ناموزونکنندۀ آنتوان برمن بپردازد، احساس میشود. اهمیت این پژوهش در این است که به وجه کاربردی این پژوهش بیش از وجه نظری آن اهمیت داده میشود و در این راستا گاه با ذکر ترجمۀ پیشنهادی کوشش میکند که اهمیت وجه کاربردی این نظریه را بیشتر نشان دهد.
- سؤالات و فرضیههای پژوهش
بررسی ترجمۀ وحدها شجرة الرمان با هدف پاسخ به دو پرسش است:
- کدام یک از عناصر هفتگانۀ گرایشهای ناموزونکننده در ترجمۀ رمان «وحدها شجرة الزمان» (آن تک درخت انار) برجستهتر هستند و کدام یک بسامد کمتری دارند؟
- گرایشهای ناموزونکننده عمدتاً باعث بهبودی کیفی متن مبدأ شده است یا متن مقصد؟
همچنین در راستای پاسخ به سؤالات مطرح شده، فرضیههای زیر مدنظر قرار گرفته است:
- از میان این گرایشها «تضعیف کیفی»، بسامد بیشتری دارد.
- استراتژی مترجم مبتنی بر تلاش برای رفع ابهامات متن مبدأ (عربی) برای خوانندۀ فارسی و قابل فهم ساختن هر چه بیشتر آن باعث شده که در مجموع گرایشهای ناموزونکنندۀ بهکار رفته به نفع متن مقصد (فارسی) باشد.
- چهارچوب نظری پژوهش
«آنتوان برمن (1942 – 1991)، فیلسوف فرانسوی، مورخ و مترجم ادبیات آلمانی و اسپانیایی با الگوی خویش تحت عنوان گرایشهای ناموزونکنندۀ ترجمه به عنوان صاحبنظر در عرصۀ مطالعات ترجمه شناخته میشود. برمن از نظریهپردازان مبدأگرا بود و روند ترجمه را مسیری ادبی و خلاقانه میپنداشت. البته نگاه برمن در ذیل رویکرد ترجمه با تأکید بر کلمات قرار میگیرد که در دورۀ معاصر با اقبال بیشتری روبهرو بوده و دیگرانی چون هنری مشونیک[4] و ژاکلین ریسه[5] نیز با تأثیرپذیری از اندیشههای والتر بنیامین[6] به بیان اندیشههای خود از ترجمه روی آوردهاند» (لطافتی، 1392: 35). موضوع بررسیهای برمن در وهلۀ اول، ترجمۀ گفتار منثور است. تلاش او برخلاف برخی از زبانشناسان نظیر وینی و داربلنه[7] که اهداف آموزشی دارند، دارای دو جنبۀ اخلاقی ادبی است. در آغاز کار برمن آنچه نباید انجام داد، بلکه آنچه انجام میشود، مدنظر اوست. او ارزیابی تحریف متون را که بیشتر در ترجمهها صورت میپذیرد «تحلیلگری ترجمه» مینامد (زنده بودی، 1394: 24).
نظریۀ گرایشهای ناموزونکنندۀ آنتوان سیزده مؤلّفه دارد که در این جستار به هفت نمونه از آنها پرداخته میشود که تعریف هر یک به ترتیب پرداخت آن در مقاله بیان خواهد شد:
4-1. تضعیف کیفی متن
تضعیف کیفی متن از نظر برمن آن است که برابر نهادها یا عبارتهای متن ترجمه نتواند از پس برگردان بار معنایی، آوایی و تصویری که در متن اصلی و جود دارد، بربیاید (برمن، 2010: 82). برمن معتقد است که مترجم تنها با وفادار بودن به فرم میتواند معنای اصلی را انتقال دهد (ر. ک: مهدیپور، 1389: 58). یکی از شاخصههای همین وفاداری به متن مبدأ در وفاداری به کیفیت معنایی، تصویری و آوایی متن اصلی است و اگر مترجم آن را مراعات نکند هم معنی و هم زیباییشناسی را در معرض خطر قرار میدهد.
اگر زبان را نظام رمزها و نشانهها بدانیم، میتوانیم سه لایۀ و سطح در این نظام تشخیص دهیم: 1- لایۀ معنایی، 2- لایۀ واژگانی- دستوری و 3- لایۀ آوایی و نوشتاری و معنا به وسیلۀ واژه و واژه به وسیلۀ صوت یا نوشتار نمود مییابد (صدیقی، 1394: 29)
4-2. تضعیف کمی متن
این گرایش اشاره به کاسته شدن تعداد کلمات دارد. در این گرایش، مترجم دست به کاستن دالها میزند بدون اینکه هیچ توجیهی برای آوردن یک دال و حذف دیگری ارائه دهد (برمن، 2010: 83) و در این نوع تحریف، سخن از هدر رفتن واژگانی است. «برمن معتقد است که گاهی برای یک مدلول، چندین دال وجود دارد و انتخاب یک دال به غنازدایی کمی منجر میشود» (مهدیپور، 1389: 4).
4-3. تخریب اصطلاحات
«از نظر برمن در نثر، اصطلاحات، صنایع لفظی، عبارات، ضربالمثلها و... که در واقع اتخاذ شده از زبان بومی و محلی هستند در زبانهای دیگری نیز عناصر و نمونهای متناظر خود را مییابند» (سماک، 2009: 73).
4-4. منطقیسازی
منطقیسازی چنان که از نامش برمیآید به خواست مترجم برای هماهنگ کردن منطق نحوی متن مبدأ با منطق نحوی در زبان مقصد اشاره دارد. «این شیوه، ساختارهای نحوی متن اصلی و علائم سجاوندی را دربر گرفته، مترجم با توجه به ترتیب کلمات، متن را به دلخواه تغییر میدهد و این تغییرات شامل ساختار جملات (ترتیب جدید) یا تغییر علائم نقطهگذاری است، آن هم بدون توجه به اهداف و نیات نویسنده یا شاعر» (احمدی، 1392: 4).
4-5. شفافسازی
شفافسازی چنان که از نامش پیداست؛ یعنی شفاف ساختن و زدودن ابهامات متن اصلی در ترجمه. «شفافسازی مربوط به جملات است. مترجم در این گرایش با افزودن کلمه یا کلماتی به متن دست به روشنگری میزند و کلمات یا عباراتی را که در متن مبدأ به صورت عامدانه مبهم و غیر مشخص باقی ماندهاند را توضیح داده و رفع ابهام میکند» (نیازی و قاسمی اصل، 1397: 42).
4-6. اطناب
آنتوان برمن اطناب را برگرفته از دو گرایش ناموزونکنندۀ عقلاییسازی و شفافسازی میداند، اما مقصود وی از اطناب چیزی است که آن را در بلاغت قدیم، «حشو» مینامیدند؛ این در حالی است که شفافسازی جایی است که نویسنده قصد اظهار چیزی را ندارد و مترجم به سلیقه و خواست خود این کار را انجام میدهد. اطناب، ادای مقصود با عباراتی بیشتر از عبارات مألوف است (التفتازانی، 1376: 169)؛ بنابراین، برگردان این بخش از متن مبدأ را میتوان مصداق اطناب قلمداد کرد.
4-7. آراستهسازی
آراستهسازی در دیدگاه آنتوان برمن، «یعنی نوشتن جملات ظریف و آراسته از روی متن اصلی؛ زیباتر ساختن ترجمۀ متن اصلی در ترجمههای سنتی فرانسوی معمولاً مترجمان تمایل دارند صورت متن ترجمه شده «زیباتر» از متن اصلی باشد از نظر «برمن» آراستهسازی ترجمه نیست، بلکه نوعی مشق سبک است» (احمدی، 1392: 7).
- پردازش تحلیلی موضوع
در این بخش به واکاوی شاخصههای گرایشهای ناموزونکننده در ترجمۀ رمان وحده شجرة الرمان پرداخته میشود:
5-1. تضعیف کیفی متن
در این بخش ابتدا به بررسی مواردی از تضعیف کیفی متن پرداخته میشود:
متن مبدأ: خیّل إلى بأنی سمعت صوت سیارة تقترب. التفتُّ فرأیتُ همفی تقترب بسرعة جنونیة وتخلّف وراءها ذیلاً من الرمل المتطایر. استدارت فجأة وبعنف نحو الیمین وتوقفت على بعد أمتار منّا. فُتحت أبوابها . خرج أربعة أو خمسة رجال ملثمین یرتدون الخاکی ویحملون رشاشات ورکضوا باتجاهنا (انطون، 2013: 8).
متن مقصد: «طولی نکشید که صدای اتومبیلی در گوشم نشست. صدا نزدیک و نزدیکتر میشد. برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم: خودروی شاسی بلند هامر با سرعتی جنونآمیز نزدیک میشد و پشت سرش خطی از غبار در اطراف به جا میگذاشت. خودرو ناگهان دوری زد و با سرعت زیاد به راست پیچید و در فاصلهای نه چندان دور ایستاد. هم زمان هر چهار در باز شد و چهار مرد تنومند با لباسهای خاکی و مسلسلهایی بر دوش به سوی ما دویدند» (انطون، 1401: 8).
عبارت «خیّل إلىَّ» به معنای «به خیالم رسید یا تصور کردم» است، اما مترجم از آن «طولی نکشید» استنباط کرده است. یا در ترجمۀ عبارت «وتوقفت على بعد أمتار منا» آورده: «در فاصلهای نه چندان دور ایستاد.»
در واقع مقصود نویسنده این بوده که اتومبیل چند متر دور از ما ایستاد و کاری به میزان این دوری اتومبیل از مردم نداشته، اما مترجم خود چنین استنباط کرده که این فاصله چندان دور نبوده است.
متن مبدأ: «لکنّ الرسائل تتراکم کل یوم یا أبی! أضعاف ما کان یمرّ علیک حتی فی أسبوع کامل یمرّ علیّ فی یوم أو إثنین» (انطون، 2013: 10 – 11).
متن مقصد: «نامهها اما هر روز متراکمتر میشوند. پدر! چندین برابر بر سرم فرود میآیند! آن زمان نهایتاً در هفته یک بار بر شما نازل میشدند! اما حالا روزانه تا دو بار بر سرم میریزند» (انطون، 1401: 10).
ترجمۀ پیشنهادی: «اما نامهها هر روز متراکمتر میشود پدر! چندین برابر آنچه حتی در یک هفته بر سر تو آوار میشد، اکنون هر روز یا هر دو روز بر سر من آوار میشود.»
عبارت «آن زمان نهایتاً در هفته یک بار بر شما نازل میشدند! اما حالا روزانه تا دو بار بر سرم میریزند» در متن مقصد به هیچ وجه نتوانسته کیفیت معنایی تراکم اجسادی را که روزانه یا دو روز یک بار بر سر راوی آوار میشود را منتقل کند.
5-1-1. تغییر دلالت فعل
فعل از مهمترین مقولات زبان و از ارکان اصلی جمله است که در فارسی و عربی به اقسام گاه مشابه تقسیم میشود. در دستور هر دو زبان فعل از ویژگیهای منحصر به فردی نسبت به دیگر اعضای جمله برخوردار بوده که در ارتباط زبانی و ترجمه بسیار تعیینکننده است. با توجه به اهمیت و گسترۀ مباحث فعل، اشتباه در انتقال آن میتواند مفهوم و ساختار جمله را به کلی متحول سازد (زرکوب و رضایی، 1391: 94) و این همان اشتباهی است که مترجم در برگردان فعل مرتکب شده است:
متن مبدأ: «تنحّی الرجل الذی کان یقف إلی أقصی الیسار لیبرز وجه حمّودی الذی کان یعاون أبی فی عمله» (انطون، 2013: 13).
متن مقصد: «فقط آقایی که سمت چپ در ایستاده بود و حمودی را میدید که دارد به پدرم کمک میکند، صدا زد» (انطون، 1401: 12).
مترجم فعل «تنحّی» یعنی «کنار کشید» را به «صدا زد» ترجمه کرده که باعث غنازدایی کیفی از متن مبدأ شده است.
ترجمۀ پیشنهادی: مردی که سمت چپ ایستاده بود، کنار رفت تا چهرۀ حمودی را که در کار پدرم کمک میکرد، نشان دهد.
5-1-2. برگردان غیر دقیق صفت
توصیف، کارکردهای بسیاری دارد که ترجمۀ غیردقیق آن میتواند به قیمت از بین رفتن کارکرد خاص آن صفت تمام شود. برای مثال در این بخش از رمان نویسنده گفته:
متن مبدأ: «کان أطول من عمره، أسود الشعر والعینین برموش کثیفة کأنها فرشاة رسم» (انطون، 2013: 13).
متن مقصد: «قدی بلند، موهایی سیاه و مژههایی بلند داشت که مانند برس نقاشی پرپشت بود» (انطون، 1401: 12).
ترجمۀ پیشنهادی: او بلندتر از سنش بود، با موهای مشکی و چشمانی با مژههای پرپشت که شبیه قلم مو بود.
مترجم دقت کافی به خرج نداده است که مقصود نویسنده این است که کاراکتر «حمودی» از سن و سالش قدبلندتر است و تنها به گفتن اینکه قدبلند بود، بسنده کرده است و اینگونه ترجمه، گویای عمق کارکرد توضیحی توصیف نیست.
نمونۀ دیگر از غنازدایی کیفی، متن زیر است که در آن مترجم قادر نبوده کیفیت ادبی متن مبدأ را منتقل کند:
متن مبدأ: «کان أبی طرباً لصوت زهور حسین القادم من الرادیو ومن الماضی» (انطون، 2013: 27).
متن مقصد: «پدرم شیفتۀ صدای زهور حسین بود که از رادیو پخش میشد» (انطون، 1401: 20).
تصویری پارادوکسیکال (متناقضنمایانه) در اینجا دیده میشود که حاصل بازی نویسنده با دو واژۀ متضاد «القادم» و «الماضی» حاصل شده است که البته در کیفیت متن مقصد دیده نمیشود.
ترجمۀ پیشنهادی: پدرم از آوای زهور حسین که از رادیو پخش میشد و گذشته و آینده را یکی میکرد به وجد میآمد.
در این بخش از متن مبدأ نیز دست کم دو نمونه غنازدایی کیفی رخ داده است:
متن مبدأ: «قال إن جواد سلیم من أهم فنانی العراق وحتى العالم العربی فی العصر الحدیث وأعماله فی الرسم والنحت تصهر الماضی والحاضر، والشرق والغرب، وتستلهم کل أساطیر العراق القدیمة وحتى الشعبیة» (انطون، 2013: 47).
متن مقصد: «گفت که جواد سلیم از هنرمندان نامی عراق کهن و حتی جهان عرب در دوران معاصر است. کارهای هنریاش در نقاشی و مجسمهسازی بینظیرند، چون از گذشتۀ شرق و غرب الهام گرفته شدهاند، از اساطیر عراق کهن و حتی از هنر مردمی» (انطون، 1401: 43).
در کتاب «تهذیب اللغة» دربارۀ واژۀ «الصهر آمده: قال اللیث: الصَّهْرُ إذابة الشحم، و الصُّهارة ما ذاب منه، و کذلک الإصهار فی إذابته أو أکْلِ صُهارتِه» (ازهری، 1421، جلد 6: 68). همچنین لیث آورده: الصهر، ذوب کردن چربی است و الصهارة آن چیزی است که ذوب میشود و همچنین «الإصهار» نیز به معنای ذوب کردن یا خوردن آن چیز ذوب شده است. در زبان عربی، واژۀ «الصهر» به معنای داماد است؛ زیرا داماد در خانوادۀ عروس ذوب میشود. بنابراین، بهتر بود که مترجم در معادلسازی برای واژۀ «تصهر» دقت کافی به خرج میداد و به سادگی از کنارش نمیگذشت. اگر دقت لازم به خرج میداد ترجمه چنین میشد:
ترجمۀ پیشنهادی: او گفت جواد سلیم یکی از مهمترین هنرمندان عراق و حتی جهان عرب در عصر مدرن است و آثار او در نقاشی و مجسمهسازی گذشته و حال، شرق و غرب را درهم آمیخته و از همۀ اساطیر کهن عراق و حتی هنر مردمی الهام گرفته شده است.
5-1-3. برابرسازی ضعیف برای واژۀ «یسامحنی»
در فرهنگستان زبان فارسی، نوگزینش را عبارت از گونهای گسترش معنایی آگاهانه برای هماهنگ ساختن زبان با نیازهای جدید دانستهاند (صدیقی، 1394: 159)
در برابر این واژه در «دایرۀ المعارف آمده: «سامح: وافقنی على المطلوب... و المسامحة: المساهلة. و تسامحوا: تساهلوا» (جهامی، 2006، جلد 2: 2610) (سامح: یعنی با خواستۀ من موافقت کرد... و المساحمة یعنی: نرمش به خرج دادن. و تسامحوا: یعنی نرمش به خرج دادند).
متن مبدأ: «قلتُ لنفسی لربما یسامحنی، لکنّه هزّ سبابته وأشار إلی ساعة یده ثم إلی أن أغلق الباب» (انطون، 2013: 54).
متن مقصد: «فکر کردم ممکن است عذرم را بخواهد. انگشت اشارهاش را تکان داد و بعد به ساعتش اشاره کرد؛ یعنی در را ببند و برو» (انطون، 1401: 49).
ترجمۀ پیشنهادی: با خودم فکر کردم شاید نرمش به خرج دهد، اما انگشت اشارهاش را تکان داد و به ساعتش اشاره کرد به اینکه در را ببندم.
مترجم «یسامحنی» را «عذرم را بخواهد» ترجمه کرده است؛ در حالی که عبارت «نرمش به خرج دادن» مقصود نویسنده را بهتر منعکس میکند.
5-2. تضعیف کمی متن
دومین شاخصه از گرایشهای نامووزنکننده که در این جستار مورد بررسی قرار میگیرد، تضعیف کمی متن است.
اولین سطر از ترجمۀ این رمان مصداقی است برای تضعیف کمی متن. در ابتدای ترجمۀ رمان آمده:
متن مبدأ: «کانت تنام عاریة علی دکّة مرمر فی مکان مکشوف بلا جدران أو سقف» (أنطون، 2013: 7).
متن مقصد: «روی سکوی مرمری، برهنه در فضایی باز خوابیده بود» (انطون، 1401: 7).
در اینجا مترجم برخی دالّها را بدون وجود هیچ توجیه معنایی یا زیباییشناسی حذف کرده است؛ یعنی مترجم عبارات «بلا جدران أو سقف» را از متن کاسته است بیآنکه توجیه خاصی داشته باشد.
در ترجمۀ جلیلزاده، وی ترجمهای برای «بلا جدران أو سقف» نیاورده است. بر این مبنا ترجمه باید چنین میشد:
ترجمۀ پیشنهادی: روی سکوی مرمری، برهنه در فضایی باز که نه دیواری داشت و نه سقفی خوابیده بود.
به نظر میرسد که مترجم گمان کرده است که عبارت «فضایی باز» گویای این است که این فضا، نه دیوار دارد و نه سقف. طبیعتاً از فضای بودن چنین برمیآید که این فضا نه سقف دارد و نه دیوار، اما این دلیل نمیشود که مترجم بدون دلیل دست به حذف آن دالّها بزند؛ زیرا در ادبیات داستانی مدرن، کوچکترین دالّها معانی یا دلالتهای ضمنی دارند. «دلالت ضمنی معنای مرتبۀدومی است که از بافت کاربردی واژه حاصل میشود. کارکردی استعاری دارد و اغلب واجد بار عاطفی موقعیتی، اجتماعی و فرهنگی است» (مکاریک[8]، 1390: 127). بنابراین حذف کوچکترین دالّ در متن داستانی میتواند دالّی را که واجد بار عاطفی موقعیتی، اجتماعی و فرهنگی است، بیدلیل حذف کند. به خصوص اگر در غور در معنای آن دالّ بتواند معنایی غیر از معنای اولیۀ آن بر کلام بار کرد.
5-2-1. حذف «صفت»
حذف صفت از مواردی است که کیفیت یک متن را کاهش میدهد. در این سطر از رمان، مترجم صفت موصوف «یوم» که در متن به آن اشاره شده است را حذف کرده است:
متن مبدأ: «لم أنم أکثر من ثلاث ساعات بعد یوم طویل و مرهق» (انطون، 2013: 9).
متن مقصد: «بعد از یک روز خستهکننده، سه ساعت بیشتر نخوابیده بودم» (انطون، 1401: 9).
دیده شد که مترجم، صفت «طویل» (دراز و طولانی) را حذف کرده است.
صفت در روایت رمان اهمیتی انکارناپذیر دارد؛ یکی از مهمترین نقشهای صفت در یک رمان، میتواند تأثیر آن بر شکلگیری مکتب ادبی نویسنده باشد که گاه با فضاپردازی ایجاد شده و گاه بسامد نوع صفتها به شکلگیری آن کمک کرده است. بنابراین، فضا و صحنه، نقش مهمی در ایجاد مکتب ادبی دارد (ریوندی و بشیری، 1402: 46). بنابراین حذف صفت میتواند فضاسازی رمان را دچار اخلال کند و مترجم باید مواظب باشد که به هیچ وجه صفات را که در شکلگیری فضا و در نتیجه شکلگیری مکتب ادبی اثرگذار باشند، حذف نکند.
نمونۀ زیر نیز مصداقی است از حذف صفت که در رمان از اهمیت بالایی برخوردار است:
متن مبدأ: «أما معصم یدها الیسری فتدلی منه کیس من النایلون وضعت فیه رغیف خبز ساخن» (انطون، 2013: 12).
متن مقصد: «به مچ دست چپش هم کیسههای نایلونی درآویخته بود با چند تکه نان» (انطون، 1401: 11).
«خبز ساخن» یه معنای «نان داغ» است و مترجم به وجه داغ بودن آن توجه نکرده است. نانی که همین حالا از تنور درآمده است و میتواند به اهمیت کیفیت نان بر سر غذا در فرهنگ عراقی اشاره کند، اما مترجم با بیتوجه به این صفت، آن را حذف کرده است.
5-2-2. حذف فعل
فعل کارکردهای فراوان و تأثیرگذاری در متن دارد که حذف آن بیشک کیفیت متن را دچار تغییر میکند. در پاراگراف زیر نیز مترجم دو فعل را در میانه و پایان پاراگراف حذف کرده است:
متن مبدأ: «شکرها وأسرع عائداً إلى الداخل بعد أن أغلق الباب وراءه. أمسکت بیدی ثانیة واستدرنا کی نقفل عائدین نحو البیت. التفت إلى الخلف لألقی نظرة على الرجل المتقرفص. کان رأسه ما یزال بین یدیه. وبختنی أمی ثانیة وأمرتنی بأن أنظر إلى الأمام کی لا أتعثّر وأسقط» (انطون، 2013: 14).
متن مقصد: «از مادر تشکر کرد و به سرعت به سالن برگشت و در را پشت سرش بست. مادر دوباره دستم را گرفت تا به خانه برگردیم. پشت سرم را نگاه کردم تا آن مرد چمباتمه زده را ببینم هنوز سرش بین دو دستش پنهان بود. مادر تشری به من زد تا فقط جلوی پایم را نگاه کنم که زمین نخورم» (انطون، 1401: 12).
با مقایسۀ دو متن و ترجمۀ پیشنهادی نگارنده دیده میشود که مترجم دو فعل «استدرنا» و «لا أتعثّر» را ترجمه نکرده است. برای رسیدن به فهم یک بیان زبانی، هیچ عنصری از عناصر زبان، مهمتر از فعل نیست. هر چند در ظاهر جمله و متن، فعل نباشد یا حذف شده باشد. هر فعل به تنهایی میتواند نقش یک جمله را بازی کند و بار مفهومی یک جمله را به تنهایی به دوش بکشد.
ترجمۀ پیشنهادی: از او تشکر کرد و بعد از اینکه در را پشت سرش بست، سریع به داخل برگشت. دوباره دستم را گرفت و برگشتیم تا به خانه برگردیم. برگشتم و به مرد چمباتمه زده نگاه کردم. سرش هنوز در دستانش بود. مادرم دوباره مرا سرزنش کرد و به من دستور داد که به جلو نگاه کنم تا مبادا سکندری بخورم و زمین نخورم.
5-2-3. حذف مصدر
یکی دیگر از موارد غنازدایی کمی، حذف مصدر است. در این بخش از ترجمۀ رمان مترجم با حذف مصدر که مجرور به حرف جر است، معنای یک عبارت را با نارسایی مواجه ساخته است؛ حذف عبارت مربوط به زمان وقوع حادثه در اینجا ملاحظه میشود:
متن مبدأ: «لکنّنی شکرتها وقلت لها إنّی سأتأخّر علی المحاضرة وکنتُ قد غبتُ عن واحدة فی الصباح» (انطون، 2013: 57).
متن مقصد: «مجدداً تشکر کردم و گفتم کلاسم دیر میشود چون یکی از کلاسها را از دست دادم» (انطون، 1401: 52).
مترجم عبارت «فی الصباح» را در متن مبدأ حذف کرده است؛ این در حالی است که این عبارت مربوط به عنصر زمان است و عنصر زمان نیز در متون روایی به خصوص متون مدرن از اهمیت بالایی برخوردار است. ماریو بارگاس یوسا[9] دربارة زمان و روایت میگوید: «زمان روایت، زمان ساختگی و سامانیافتهای است که نویسنده با مهارت تمام، همانند دیگر عناصر روایت، آن را ایجاد میکند تا از طریق آن، صفحههای روایت او از تقدم، تأخر و توالی مستند در جهان واقعیت برخوردار شود» (صهبا، 1387: 100). بنابراین، از سویی روایت، انعکاسدهنده زمان جهان بیرون در ابعاد مختلف خود در داستان است و از سوی دیگر، زمان بر روایت جاری است و آن را پیش میبرد و به آن شکل و قالب ویژهای میبخشد که سرانجام به صورت روایت متنی، پیش روی خواننده قرار میگیرد (عندلیب و حسام پور، 1397: 215).
ترجمۀ پیشنهادی: تشکر کردم و گفتم کلاسم دیر میشود چون یکی از کلاسها را هم صبح از دست دادم.
در این پاراگراف از متن مبدأ نیز تضعیف کمی در قالب فشردهسازی و حذف صورت گرفته است:
متن مبدأ: «کان یومها على وشک أن یدخل عقده الخامس وکان قد عاد من إیطالیا قبل عدة سنوات بعد أن أکمل دراساته العلیا فیها. کان فناناً معروفاً تخطت شهرته الحدود إلى البلاد العربیة وحظیت لوحاته التجریدیة بتقدیر النقاد وله معارض فردیّة ومشترکة عدیدة» (انطون، 2013: 61).
متن مقصد: «در آستانۀ پنجاه سالگی بود. چند سالی میشد که بعد از اتمام آموزش عالی از ایتالیا برگشته بود. آوازۀ هنرش مرزها را طی کرده و به تمام کشورهای عربی نیز رسیده بود. منتقدان نقاشیهای انتزاعیاش را تحسین میکردند و در نمایشگاههای فردی و جمعی حضوری فعال داشت» (انطون، 1401: 55).
گفته شد که در اینجا گرایش ناموزنکنندۀ تضعیف کمی به دو صورت گرفته است؛ به صورت فشردهسازی (تلخیص) و حذف. «تلخیص اصطلاحی در نظریۀ زبان شناسی ژرار ژنت برای توصیف شگردی که با استفاده از آن، ضرباهنگ رمان افزایش مییابد و زمان روایی کوتاهتر از زمان واقعی میشود» (پاینده، 1392: 337)
مترجم جملۀ «کان یومها على وشک أن یدخل عقده الخامس» را این چنین فشرده ساخته است: «در آستانۀ پنجاه سالگی بود» در حالی که نویسنده با تفصیل از این مرحله از زندگی استاد جواد کاظم در دانشکدۀ هنرهای زیبا سخن گفته است. غیر از آن، در اینجا حذف نیز صورت گرفته است و مترجم جملۀ «کان فناناً معروفاً» را حذف کرده است.
5-3. تخریب عبارات و اصطلاحات
در مرتبۀ سوم بررسی گرایشهای ناموزونکننده، تحریف اصطلاحات و عبارات است که مواردی را از آن مورد بررسی قرار میدهیم:
متن مبدأ: «وقفتُ بجانب أمی عند عتبة الباب الخشبی الکبیر. کانت یدها الیمنی تقبض علی یدی بقوة کعادتها، وکأنّی سأهرب أو أطیر بعیداً عنها» (انطون، 2013: 12).
متن مقصد: «کنار مادرم، نزدیک در چوبی بزرگ ایستادم. مادر به عادت با دست راستش، دستم را محکم گرفته بود مبادا فرار کنم یا در آستانۀ پرواز جای دوری بروم» ( انطون، 1401: 11).
عبارت «کأنّی» به معنای «گویی که من»، «مثل اینکه من» است و اصطلاحی مشهور در زبان عربی است، اما در ترجمۀ آن «مبادا» آمده که خود معادلی دیگر در زبان عربی دارد.
نمونۀ دیگر از تخریب عبارات در ترجمۀ سطور بعدی رمان متبلور میشود:
متن مبدأ: «أما السفلی فکانت عادة تضع فیه قلیلاً من الفواکه. ویومها کانت قد وضعت عنقوداً صغیراً من العنب الأبیض من نوع «دیس العنز» الذی کان یحبّه أبی» (انطون، 2013: 12).
متن مقصد: «و ظرف پایین که مثل همیشه مادر آن را پر میکرد از دو سه خوشه انگور ریش بابا که پدر خیلی دوست داشت» (انطون، 1401: 11).
در برگردان این بخش، مترجم «یومها» را که به معنای آن روز به خصوص یا کذایی است به «مثل همیشه» ترجمه شده است.
نمونۀ دیگر از تخریب عبارات در ترجمۀ این بخش از متن مبدأ جلوهگر است:
متن مبدأ: «قال الأستاذ إنّ المحاضرة ستکون مقدمة للسنة بأکملها وإنّه سیأخذنا فی رحلة بانورامیة سریعة لتاریخ النحت» (انطون، 2013: 62).
متن مقصد: «استاد گفت مطالبی را که امروز به شما میگویم، مقدمۀ سلسله درسهایی است که در طول سال تحصیلی دنبال میکنیم و بعد نمایی کلی و سریع به شما ارائه خواهم داد از تاریخ پیکرتراشی» (انطون، 1401: 56).
ترجمۀ پیشنهادی: استاد گفت که این سخنرانی مقدمهای برای کل سال خواهد بود و ما را به یک سفر سراسرنمای سریع به تاریخ مجسمهسازی خواهد برد.
در اینجا مترجم در ترجمۀ دو عبارت «رحلة بانورامیة» و «نحت» میتوانست دقیق تر عمل کند. «بانورامیة» ترجمۀ واژۀ پانوراما[10] به معنای سراسر نماست. علاوه بر آن، عبارت «پیکرتراشی» برای «النحت» معادل مناسبی از نظر شمول مصادیق هنر مجسمهسازی به نظر نمیرسد. «النحت» چنان که در «فرهنگ کنز اللغات» آمده به معنای تراشیدن است (ابن معروف، 1380 ، جلد 2: 1318) بنابراین «النحت» به معنای «مسجمهسازی» است که مصادیق گوناگونی مثل تندیس، سردیس و پیکرتراشی دارد و پیکرتراشی تنها یک از مصادیق آن به شمار میرود و معادلی شامل و فراگیر برای این هنر نیست.
5-4. منطقیسازی
در ادامه به گرایش ناموزونکنندۀ منطقیسازی پرداخته میشود. ساختارهای نحوی در هر زبانی چهارچوبهای خاص خود را دارند، اما ممکن است بنا به دلایلی این چهارچوبها و ترتیب چیدن کلمات کنار هم بههم بخورد یا شیوهای خاص به خود بگیرد (صدیقی، 1393: 14)
متن مبدأ: «کان شعرها الأسود الطویل مکرّماً إلى جانب رأسها وقد غطت بعض خصلاته خدها الأیمن، کأنه یحرس وجهها الذی لم تغیره السنین» (انطون، 2013: 7).
متن مقصد: «طرهای از موهای بلند و سیاهش ریخته بود یک طرف سرش و قسمتی دیگر گونۀ راستش را پوشانده بود؛ گویی میخواست از چهرهای که این همه سال تغییر نکرده، مراقبت کند» (انطون، 1400: 7).
در متن اصلی در عبارت «لم تغیره السنین»، «السنین» فاعل فعل «لم تغیره» است، اما در ترجمه، نقش فاعلی «سنین» یعنی سالیان در نظر گرفته نشده است.
تحریف منطقیسازی را این بار در تبدیل صیغۀ فعل ماضی به فعل مضارع شاهد هستیم:
متن مبدأ: «سمعتُ صوت تساقطه علی زجاج النافذة بجانب سریری» (انطون، 2013: 9).
متن مقصد: «صدای برخورد دانههای درشتش را به شیشۀ پنجره نزدیک تختخوابم میشنوم» (انطون، 1403: 9).
دیده شد که مترجم فعل ماضی را که در متن مبدأ بهکار رفته؛ یعنی فعل «سمعتُ» (شنیدم) را به «میشنوم» (أسمع) تبدیل کرده است. شخصیت رمان، روایتگر اتفاقی است که در گذشته افتاده است، اما مترجم بیتوجه به مسألۀ زمان در روایت، آن را به اکنون تعبیر کرده است. اهمیت عنصر زمان در روایت بسیار زیاد است؛ زیرا «زمان، مؤلفه ساختاردهنده هر روایت است که شکلگیری روایت به این مؤلفه وابسته است» (توکلی مقدم و دیگران، 1399: 83). زمانمندی در روایت به این مفهوم است که زمان به مثابة ابزاری در اختیار نویسنده قرار گیرد تا به وسیلة آن و با تغییر در مسیر خطی آن، روایت خود را جذاب کند.
5-4-1. تبدیل جملۀ استفهامی به جملۀ خبری
یکی از جلوههای منطقیسازی، تبدیل جمله استفهامی به جملۀ خبری است. جملههای استفهامی از اقسام جملههای انشایی و مقابل جملههای خبری بوده و به جملههایی گفته میشود که مصدر به ادات استفهام است؛ یعنی در ابتدای آنها همزۀ استفهام یا هل و... میآید و بر طلب فهم دلالت مینماید (تهانوی، 1375، جلد 2: 1155).
در متن مبدأ این جمله استفهامی است:
«لکن هل لی أن أنام ساعة أو ساعتین» (انطون، 2013: 11).
اما در متن مقصد به جملۀ خبری تغییر یافته است:
«اما تا آن وقت وقت دارم یکی دو ساعت بخوابم» (انطون، 1403: 10).
و «جمله خبری برای دلالت بر قصد حکایت و اخبار از ثبوت نسبت یا عدم ثبوت آن در واقع وضع شده است، نه برای دلالت بر ثبوت یا عدم ثبوت نسبت بین دو چیز در واقع. بنابراین تعریف، جملۀ خبری- به لحاظ دلالت وضعی خود- متصف به صدق یا کذب نمیشود، چراکه در این صورت، مفاد جمله خبری همچون جملۀ انشایی ابراز امری نفسانی (قصد حکایت) است» (فیاض، 1422، جلد 1: 95-98).
بر مبنای تعریف جملههای استفهامی و خبری، این دو نوع جمله، کاملاً در مقابل هم هستند، اما مترجم جملهای استفهامی را که بیانگر سردرگمی شخصیت است به جملهای خبری که از آگاهی کامل شخصیت به وضعیتش خبر میدهد، تغییر داده است.
5-5. شفافسازی
در این بخش تخریب متن از طریق شفافسازی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد:
متن مبدأ: «الحاجبان مشذبان بعنایة والجفنان مسبلان ینتهیان برمشیها الکثیفین کان أنفها ساهراً على شفتیها الملیئتین وکانتا مصبوغتین بلون وردی کأنها مازالت على قید الحیاة» (انطون، 2013: 7).
متن مقصد:«ابروها با دقت تمام آراسته بودند و مژههای بلند، بینی باریک و خوشتراش و لبهای قرمز، طوری خودنمایی میکردند که هنوز طراوت و تازیگشان را میشد احساس کرد» (انطون، 1400: 7).
در متن اصلی رمان، نویسنده برای «أنف» صفتی ذکر نکرده است و «ساهرا» بیانگر این است که بینی شخصیت بر لبانش مشرف است، اما مترجم برای شفاف شازی متن رمان، خود دو صفت باریک و خوشتراش را به آن نسبت داده است. نویسنده عامدانه شکل و شمایل دماغ را برای خواننده نامکشوف باقی گذاشته تا خواننده خود دست به تخیل بزند و شکل و شمایلی برای این بینی در ذهنش ترسیم کند، اما مترجم که در وهلۀ اول خود یکی از همین خوانندگان است، نتوانسته عنان قلمش را نگه دارد و تخیلش را در ترجمه دخیل کرده است و نتیجۀ این تخیل را روی کاغذ آورده و شفافسازی را در متن رقم زده است.
در این بخش از متن مقصد نیز مترجم واژۀ «دشنامها» را به متن اضافه کرده است:
متن مبدأ: «کنتُ أصرخ وأشتمهم لکنّنی لم أسمع صراخی» (انطون، 2013: 9).
متن مقصد: «فریادم بلند شد و دشنام دادم، اما نه فریادهایم را میشنیدم و نه دشنامهایم را» (انطون، 1401: 8).
اگر بخواهیم اصل متن مبدأ را بیکم و کاست ترجمه کنیم، چنین میشود:
ترجمۀ پیشنهادی: «فریاد میزدم و دشنام میدادم، ولی صدای فریادم را نمیشنیدم».
با مقایسۀ متن ترجمه شده به دست نگارنده دیده میشود که مترجم با این گرایش به شفافسازی که دلیلی برای آن وجود ندارد، باعث اطالۀ کلام یا اطناب شده است و از قضا، این ویژگی، یکی از گرایشهای ناموزونکننده است.
موردی که در ادامه ارائه شده است نیز میتواند مثالی باشد، برای شفافسازی:
متن مبدأ: «عانقتُه بقوة أکبر وشعرتُ بأننا تبادلنا أوار الابن و الأب لدقائق» (انطون، 2013: 21).
متن مقصد: «محکم در آغوشش گرفتم، احساس کردم دو تایی چند دقیقهای روی صحنه، نقش پدر و پسر را بازی میکنیم» (انطون، 1401: 29).
ترجمۀ پیشنهادی: محکمتر بغلش کردم و احساس کردم دقایقی نقش پسر و پدر را متقابلاً بازی میکنیم.
در ترجمۀ پیشنهادی کوشش شده هیچ واژهۀ اضافهای وارد متن نشود؛ این در حالی است که متن همان معنایی را که لازم است، انتقال میدهد بیآنکه لازم باشد عبارتی را اضافه کنیم؛ مثل آنچه مترجم متن مقصد اضافه کرد و گفته: «دو تایی چند دقیقهای روی صحنه». عبارت «روی صحنه» میل مترجم به شفافسازی را در اینجا آشکار کرده است.
نمونۀ دیگر از تخریب اصطلاحات در اینجا نمود دارد:
متن مبدأ: «قاطعه هادی، الذی کان المشاغب الرسمی فی الصف، قائلا..» (انطون، 2013: 46)
متن مقصد: «هادی که دانشآموز شلوغ کلاس بود، حرف استاد را قطع کرد و گفت..» (انطون، 1401: 42)
در «فرهنگ ابجدی» در برابر معنای واژۀ «المشاغب» آمده: «فتنه انگیز» (بستانی، 1375: 823). در «فرهنگ معاصر عربی و فارسی» نیز در برابر این واژه آمده: «آشوبگر، فتنهانگیز، غوغاسالار، دو به هم زن، شر بهپا کن» (آذرنوش، 1379: 334). نظر نگارنده این است که در کنار این مفاهیم، میتوان معنای «دلقک» را نیز برای این واژه در نظر گرفت. صحیح است که در زبان عربی واژۀ «المهرّج» معادل «دلقک» است، اما در این بافت معنایی، دلقک، معادل مناسبتری برای این واژه است؛ زیرا چنان که آمد، بافت معنایی در تعیین معنای واژه اهمیت زیادی دارد.
5-6. اطناب
گرایش ناموزونکنندۀ دیگر، اطناب (زیادهگویی) است. مترجم حتی اگر با مقصود خاصی مربوط به زیباییشناختی نیز بخواهد چیزی بر متن بیفزاید، مجاز نیست. در ادامه به مواردی از آن در متن مقصد پرداخته میشود:
متن مبدأ: «فاح عطر الهال» (انطون، 2013: 27).
متن مقصد: «عطر هل داخل چای در فضا پیچید» (انطون، 2013: 24).
ترجمۀ پیشنهادی: «رایحۀ هل منتشر شد».
برابرجوییها و گرایش مترجم به حشو در این بخش از ترجمه نمایان است.
نمونۀ دیگر در ترجمۀ واژۀ «الحیاة» و «الطاهر» دیده میشود:
متن مبدأ: «سألته عن سبب ذلک، فقال إنّ أصل الحیاة هو الماء والتراب وعندم عدم وجود الماء للوضوء أو الغسل یمکن استخدام التراب الطاهر» (انطون، 2013: 37) .
متن مقصد: «از او دلیلش را پرسیدم، گفت که اصل حیات و زندگی آب است و خاک و اگر آب نباشد برای وضو یا شستوشو میتوان از خاک پاک و طاهر استفاده کرد» (انطون، 1401: 32).
در اینجا گرایش مترجم به ذکر مترادف برای «الحیاة» و«الطاهر» نمایان است در حالی که نیازی به ذکر این مترادف نبود؛ زیرا این دو واژه به قدر کافی گویا هستند که نیازی با بیان مترادف برایشان نباشد.
5-7. آراستهسازی
آراستهسازی یا تفاخرگرایی نیز گرایش ناموزونکنندۀ دیگری است که در متن مقصد ملاحظه میشود:
متن مبدأ: «کان شعرها الأسود الطویل مکرّماً إلى جانب رأسها وقد غطت بعض خصلاته خدها الأیمن» (أنطون، 2013: 7).
متن مقصد: «طرهای از موهای بلند و سیاهش ریخته بود یک طرف سرش و قسمتی دیگر گونۀ راستش را پوشانده بود» (أنطون، 1400: 7).
در اینجا مترجم به جهت آراستهسازی متن ترجمه، «الشعر» (مو) را به طرّه ترجمه کرده است. در شعر و ادب فارسی، هنگام بیان ادبی مو از زلف، طره و گیسو استفاده میکنند. گویی مو را لفظی عادی و مناسب کلام عادی میدانند. در اینجا اما وجهی برای این آراستهسازی وجود ندارد. در زبان عربی نیز واژههایی مترادف طرّه وجود دارد؛ مثل «الخصلة» (طرّه) که بیشک سنان أنطون نیز به آنها آگاه بوده است و اگر مقصود او اشاره به زیبایی مو بود از «خصلة» بهره میبرد، نه از «شعر»؛ این در حالی است که مترجم بیتوجه به مقصود نویسنده شخصاً به زیباسازی متن اقدام کرده است.
- بحث و نتیجهگیری
با بررسی تحلیلی ترجمۀ رمان وحدها شجرة الرمان این نتیجه حاصل شد که از میان عناصر هفتگانۀ «نسقیة التدمیر» (گرایشهای ناموزونکننده) به ترتیب بسامد انحراف از معیارهای هفت گانۀ نظریۀ آنتوان برمن به ترتیب زیر است:
- تضعیف کیفی متن یا غنازدایی کیفی، تضعیف کمی یا غنازدایی کمی متن، تخریب اصطلاحات و عبارات، شفافسازی، منطقیسازی، اطناب و آراستهسازی.
سه گرایش اول؛ یعنی غنازدایی کیفی، تضعیف کمی متن و تخریب اصطلاحات پربسامدترین تحریفهای رخ داده در متن مقصد هستند و چهار گرایش ناموزنکنندۀ دیگر؛ یعنی شفافسازی، منطقیسازی، اطناب و آراستهسازی، کم بسامدترین گرایشهای ناموزنکننده در متن مقصد است.
در ارتباط با مسألۀ دوم پژوهش نیز باید گفت که رویکرد غالب مترجم عمدتاً به نفع متن مقصد؛ یعنی متن فارسی بوده است تا متن اصلی؛ یعنی متن عربی. به عبارت دیگر، ترجمه، خوانندهمحور است تا مؤلفمحور یا متنمحور و دلیل آن نیز این است که مترجم تمام تلاشش را معطوف این قضیه کرده است تا ابهامات موجود در متن عربی را برای خوانندۀ فارسی تا جای ممکن رفع کند؛ حتی اگر این قضیه باعث شود که وی دخل و تصرفاتی جدی در متن مبدأ صورت دهد تا متن مقصد برای خوانندۀ فارسی زبان به سادگی قابل فهم باشد.
به طور کلی، میتوان گفت در صورتی که استراتژی مترجم صرفاً راضی کردن خواننده باشد و اینکه او در متن دچار سردرگمی نشود، سه گرایش ناموزونکنندۀ غنازدایی کیفی، غنازدایی کمی و تخریب اصطلاحات و عبارات بسامد بیشتری پیدا خواهد کرد. اگر متن اصلی نویسندهای دچار ابهام ذاتی باشد یا به بیان دیگر، این ابهام خواستۀ نویسندۀ متن مبدأ باشد، مترجم این جواز را ندارد که بخواهد به دخل و تصرفی در متن او بپردازد. بررسی ترجمۀ رمان آن تک درخت انار از منظر گرایشهای ناموزونکننده، نشان داد که در ترجمۀ استاندارد، اولویت نه با نویسنده و نه با خواننده بلکه با خود متن است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
ORCID
[1] . Berman, A.
[2] . Schleiermacher, F.
[3]. Greimas, A.
[4] . Meschonnic, H.
[5] .Riseh, J.
[6]. Benjamin, W .
[7]. Pooh, W & Darbelnet, J.
[8] . Makaryk, I.
[9]. Vargas Liosa, M.
[10]. Panorama