مقدّمه
تفسیر المیزان در بیست جلد و بالغ بر ده هزار صفحه توسّط مرحوم استاد علاّمه سیّد محمّدحسین طباطبائی به زبان عربی نوشته شد و نگارش تدریجی آن مدّت هفده سال، از 1334 تا 1351 هجری شمسی، به طول انجامید. این تفسیر که در ترجمة فارسی به حدود دوازده هزار صفحه رسیده، مفصّلترین تفسیر شیعی قرن معاصر است. البتّه «مفصّلترین» بودن، به خودی خود و به تنهایی مایة برتری نیست و آنچه این تفسیر را برتری بخشیده، ویژگیهای دیگری است که در این سلسله مقالات در سه عنوان خلوص، جامعیّت و ابتکار خلاصه شده است.
«خلوص» مربوط به روش تفسیر است که طیّ مقالة مستقلّی توضیح داده شده است و معنی «جامعیّت» و چگونگی تحقّق آن در المیزان در ادامة این مقال به تفصیل توضیح داده میشود. امّا «ابتکار» به معنی نظریّات بدیعی است که استاد علاّمه در موضوعات و مسائل مهمّ قرآنی و در پی بحثهای مفصّل ابراز داشته است و پیداست که شرح این ویژگی به لحاظ فراوانی و تنوّع مسائل نیاز به چندین مقاله دارد که هر یک به یک موضوع یا چند موضوع مرتبط به هم اختصاص یابد.
معنی جامعیّت به طور کلّی
جامعیّت ، به خودی خود و به لحاظ مفهومی، وصف پسندیدهای برای یک کتاب است، ولی مصداق آن برای کتابهای مختلف بر حسب موضوع، هدف، محتوا، مؤلّف، مخاطب و جهات دیگر فرق دارد. قرآن کریم از هر جهت به معنی واقعی کلمه، «خاصّ» است و به همین نسبت، جامعیّت تفسیری هم که بر چنین کتابی نوشته میشود، معنای خاصّ خود را دارد. بدین جهت لازم است به طور کلّی و با توجّه به موقعیّت قرآن، شرایطی را که یک تفسیر جامع قرآن باید داشته باشد، بررسی و آنگاه به تطبیق آن شرایط با تفسیر المیزان پرداخته شود.
ویژگیهای قرآن
قرآن یک کتاب معمولی نیست که مؤلّفی در یک رشتة خاص تألیف کرده باشد، بلکه ـ حدّاقل از دیدگاه مسلمانان ـ کتابی آسمانی است و مؤلّف آن در واقع، خداوند، نگارش و القای آن به صورت وحی و به گونة قرائت، ناقل آن پیامبر(ص)، هدف آن هدایت و مخاطب آن همة انسانها درتمام زمانها و مکانها تا قیامت هستند و این با همة اختلافهایی است که از جهات مختلف دارند. چنین کتابی با این ویژگیها، درتمام دنیا بینظیر و منحصر به فرد است. به علاوه، کتابهای آسمانی دیگری هم توسّط پیامبران گدشته ارائه شده، ولی این کتاب تفاوت عمدة دیگری با همة آنها دارد و آن ادّعای اعجاز است. قرآن به طور مکرّر ادّعا کرده که افراد بشر نمیتوانند نظیری بر آن عرضه کنند و بر خلاف مؤلّفان بشری که به طور معمول احتراز دارند از اینکه مورد مبارزه قرار گیرند، قرآن به طور رسمی دعوت به مبارزه میکند و حتّی میگوید بگردید و جستجو کنید تا همدستانی بیابید و با هم دست به کار مبارزه شوید و در پی آن با قاطعیّت پیشبینی میکند که حتّی اگر جنّیان و انسانها دست به دست هم بدهند تا نظیری برای قرآن بیاورند که بتواند جای آن را بگیرد و جاذبة آن را داشته باشد و موقعیّت قرآن را از افکار انسانها بزداید، نخواهند توانست: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا: بگو: اگر انسانها و پریان (جنّ و انس) اتّفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد، هر چند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند» (الإسراء/ 17)، و میبینیم با آنکه بر حسب حکایت تواریخ، مخالفان پیامبر و قرآن کوششهایی در این باب به عمل آوردند، در عمل نتوانستد جای قرآن را با آوردههای خام و گاه خندهآور خود پُر کنند، با آنکه از بزرگان فصحای عرب بودند و اشعار برخی از آنان هنوز هم در دانشگاههای سراسر دنیا به عنوان نمونههای بارز ادبی دوران پیش از اسلام تدریس میشود. نکتة شگفت دیگر در این باب آن است که قرآن در یک محدودة زمانی و مکانی کوچک نازل شده است و این ادّعا را مطرح کرده است و چنانچه کسانی در آن زمان و مکان داعیة مبارزه داشتند، فقط میتوانستند چند نفری در گوشهای جمع شوند و تبادل نظر کنند، ولی میدانیم که این دعوت مخصوص آن زمان و مکان نبوده، بلکه هماکنون تا پایان فرضی و نامعلوم زمان و برای همة مکانها نیز ادامه دارد و این در حالی است که امروز شرایط ادبی و فرهنگی جهان ـ و از جمله جهان عرب ـ عوض شده است و امکانات ادیبان با آن زمان قابل مقایسه نیست و همة دنیا با هم مرتبط گشته است و میتوان به راحتی همدستیابی کرد و یک نظیر احتمالی پیشنهادی را در لحظهای برای تمام صاحبنظران مدّعی مخابره کرد و از آنان استمداد جست و به تعبیر قرآن، «مظاهرت» و پشتیبانی طلب کرد و نیز بر عدد مخالفان به نسبت افزایش عدد افراد بشر افزوده شده است و این مخالفان با انگیزههای مختلف در تمام دنیا منتشر هستند و برخی کار را از مخالفت گذرانده به دشمنی کشاندهاند و به سوزاندن رسمی نسخههای قرآن اندیشیدهاند و آن را به طور علنی اعلام کردهاند و آنگاه به خاطر طغیان مسلمانان مجبور به عقبنشینی شدهاند، ولی با همة این امکانات و با این شرایط مهیّا و مناسب هنوز نظیری برای قرآن ادّعا و اعلام نشده است و چنین پدیدهای روی ننموده است و قرآن نیز با قاطعیّت تمام و اعتماد به نَفْس کامل و بینظیر خود همچنان مبارز میطلبد.
لازم به یادآوری است که در بیان ویژگی فوق، قصد دفاع از قرآن را نداریم و به هیچ وجه نمیخواهیم وارد این مقوله شویم که آوردن نظیر قرآن برای بشر معمولی، یا ادیب و متخّصص، میسّر است یا نه؛ زیرا این مطلب به بحث اعجاز قرآن مربوط است و باید دور از هر گونه تعصّب و پیشداوری از جهات مختلف مورد بررسی قرار گیرد، بلکه فقط در صدد آنیم که اوصاف عمدة قرآن را حتّیالمقدور از زبان خود قرآن بیان کنیم تا مقدّمهای برای بیان عظمت کار علاّمة طباطبائی در تفسیر جامع این کتاب باشد.
ویژگی دیگر قرآن که در عین تقیّد به اختصار، ناگزیز از اشاره به آن هستیم، جامعیّت محتوایی خود قرآن است. هدف اصلی این کتاب بدون شک هدایت اشخاص به ساحت قدس پروردگار است، چنانکه خود عنوان کرده، میفرماید: «ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ: آن کتابی باعظمت است که شک در آن راه ندارد و مایة هدایت پرهیزکاران است» (البقره/ 2). این هدف گاهی به صراحت در متن و گاه به صورت پسوندهای تذکاری، مثل ترغیب به تعقّل و تذکّر و امثال اینها در تمام صفحات قرآن دنبال شده، ولی در کنار این هدف اصلی مطالب فراوانی در قرآن آمده که شمردن همة آنها به طول میانجامد و از جمله آنهاست این موارد: احکام دینی، ارشادهای اخلاقی، تاریخ پیامبران، نبوّت پیامبر اکرم (ص)، اثبات ذات و بیان احوال مبدأ نخستین و صفات و افعال وی، روح، برزخ انسانها، چگونگی معاد و احوال آن از قبیل بهشت و جهنّم و حساب و میزان و غیره، جهاد و فضیلت شهادت در راه خدا، اوصاف متّقین، مطالب مربوط به طبیعت مادّی و آسمانها و زمین و جغرافیای طبیعی، آفرینش آدم، لزوم اطاعت از امام و پیامبر و وحی قرآنی و سایر اقسام وحی، فرشتة وحی، اوصاف قرآن، شیطان، منافقان و کفّار و بسیاری دیگر از مطالب که یادآوری عنوان آنها به طول میانجامد. این جامعیّت محتوایی به نوبة خود، کار نوشتن یک تفسیر جامع بر این کتاب را دشوار میسازد؛ زیرا مستلزم تخصّص و اطّلاعات لازم در بسیاری از زمینهها است.
ذکر سایر ویژگیهای این کتاب در اینجا نمیگنجد؛ زیرا معادل انبوهی از آثار قرآنشناسانه است که در طول تاریخ پیرامون این کتاب نوشته شده است و امروزه بخشی از آن با عنوان رسمی «علوم قرآنی»، یکی از رشتههای مهمّ دانشگاهی است.
مشکل ناشی از فراوانی تفاسیر
یادآوری این نکته نیز ضرورت دارد که از ابتدای نزول تدریجی قرآن تا تدوین کامل آن و تا امروز شمار فراوانی از تفاسیر موضوعی و مجموعی بر آیات و سورههای قرآن و بر مجموع آن به رشتة تحریر درآمده که حاکی از موقعیّت خطیر قرآن است و اینها همه جدا از تفاسیر موردی است که توسّط معصومان (ع) ایراد شده است و یا توسّط صحابه و تابعان و طبقات بعدی از سوی مفسّران غیر رسمی اظهار گردیده و به ثبت رسیده است. وجود این تفاسیر وظیفة مفسّری را که میخواهد سخن تازه و ناگفتهای بگوید و در عین حال مسؤولانه تفسیر کند، دشوارتر میسازد و نیز حتّی اطّلاع و احاطه بر این گفتهها و تشخیص درست از نادرست آنها، خود کاری بس مشکل است.
با توجّه به مطالب فوق، میتوان به حدس دریافت که ارائة تفسیری جامع از قرآن تا چه اندازه دشوار است و مفسّری که چنین تعهّدی را بر خود هموار میکند، به چه وادی خطیری وارد شده است و البتّه ارائة تفسیر جامع بر تمام کتاب بسی دشوارتر از تفسیر یک سوره یا یک آیه با موضوع خاصّ است و چه بسا سالهای متمادی کوشش مستمر را طلب میکند.
نمایی از یک تفسیر جامع قرآن
با عنایت به ویژگیهایی که به اختصار تمام از قرآن کریم ارائه شد، میتوان گفت ارائة یک تفسیر جامع از این کتاب حدّاقل مشروط به رعایت شرایط ذیل است:
الف) ایراد یک مقدّمه که بعد از معرّفی مختصر قرآن کریم، انگیزة مفسّر و شیوة او در تفسیر قرآن را به روشنی بنمایاند.
ب) از آنجا که این کتاب به زبان عربی و شامل لغات نیازمند به توضیح و ترکیبات صرفی ـ نحوی و ادبی است، مفسّر باید پیش از پرداختن به محتوا، معانی لغات و جنبههای صرفی و نحوی و ادبی را بیان کند. این کار البتّه او را در بیان محتوا نیز یاری میدهد.
ج) یک ویژگی قرآن قرائات آن است که خود موضوع یک بحث قرآنشناسانه است و کتابهای مستقل نیز در آثار مربوط به علوم قرآنی دربارة آن نوشته شده است و در اینجا فرصت ورود به آن نیست، ولی به هر حال روشن است که بیان قرائات و بحث دربارة آنها به نوبة خود زمینه را برای بیان کاملتر محتوا آماده میسازد.
د) در پرداختن به محتوا توجّه به گفتههای مفسّران پیشین، اعمّ از صحابه و تابعان صاحبنظر و مفسّران رسمی صاحب کتاب، از قرون اوّلیّة اسلامی تا به حال، به فهم محتوا کمک میکند و چه بسا مفسّر را هشدار دهد تا در دام اسرائیلیّات که در تفاسیر صحابة یهودیالأصل کم نیست، گرفتار نشود.
هـ) بخش مهم و یا اصلی تفسیر قرآن توسّط خود قرآن تأمین میشود؛ یعنی آیاتی که مضمون مشترک و یا مرتبط با یکدیگر دارند، در مجموع یکدیگر را تفسیر میکنند و حدّاقل اصل مقصود را مینمایانند. مفسّر باید این شیوه را بر دیگر راههای تفسیر مقدّم بدارد؛ زیرا این یک شیوة عرفی است که اختصاص به قرآن ندارد و معنی واقعی سخن تفسیرپذیر هر شخص یا مقام یا هر مؤلّفی را با ملاحظة مجموعة سخنانش بهتر میتوان فهمید. این معنا در قرآن که به اعتقاد مسلمانان سخن الهی و بر کنار از دوگانگی و اختلاف است، مؤکّد است.
و) جدا از گفتههای مفسّران پیشین، توجّه همهجانبه به تفاسیری که از معصومین (ع) رسیده است و سند معتبر دارد، یکی از شرایط اساسی جامعیّت تفسیر قرآن است، هرچند مسلمانان در مورد مصادیق معصومان و در اصل معنی عصمت و حدود آن دارای اختلاف نظر باشند. بدیهی است که مفسّر در این مورد وظیفة دشوار ارزیابی احادیث را نیز بر عهده دارد.
ز) با توجّه به مضامین آیات، گاهی بحثهای جانبی مربوط به موضوعات گوناگون، از قبیل فقه، سیاست، اخلاق، تاریخ، جغرافیا، قرآنشناسی، فهم قرآن و دیگر قلمروهای مرتبط با دیانت ضرورت مییابد که ورود به آنها نیازمند مطالعات دائرةالمعارفی گسترده است و یک تفسیر جامع نمیتواند نسبت به این گونه مباحث بیتفاوت باشد.
بخش أخیر از جمله لغزشگاههای خطرناک تفسیر نیز میباشد و بوده و هستند مفسّرانی که با افراط در این مورد وجهة قرآن را تغییر دادهاند و آن را از هدف خود که هدایت است، دور ساختهاند و یا عقاید پیشساختة خود را بر قرآن تحمیل کردهاند و به جای «تفسیر» به «تطبیق» پرداختهاند و به طور غیر مستقیم مرتکب تفسیر به رأی ممنوع نیز شدهاند.
ح) مفسّر باید در تمام مواردی که سخنی را از دیگری نقل میکند، نشانی دقیق و روشن آن را بیان، و در نهایت، مشخّصات کامل منابع خود را طبق شیوهای که امروز به درستی معمول است، ارائه کند. متأسّفانه پیشینیان ما در این مورد کوتاهی بسیار در منقولات تفسیری و غیر تفسیری خود روا داشتهاند.
دو وجه عمدة جامعیّت
الف) جامعیّت محتوا
جامعیّت محتوایی یک تفسیر قرآن به این معنا است که همة ابعاد و زوایای لفظی و معنوی تفسیر را مورد توجّه قرار دهد و دربارة آنها بحث کند. سپس اگر این جامعیّت با نظمی همراه شود که خواننده را به سادگی به هر یک از زوایای بحث رهنمون شود و هر یک را به سادگی در دسترس فکر او قرار دهد، خود، کمال مطلوب خواهد بود. برای نمونه، در بین تفاسیر متقدّم شیعه، تفسیر مجمعالبیان تألیف ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، متوفّای قرن ششم هجری قمری، از این جهت ممتاز است. طبرسی ذیل هر یک یا چند آیة مرتبط به هم ابتدا جنبههای لغوی، صرفی، نحوی و ادبی، سپس قرائتها و جهات ادبی مربوط به هر قرائت را متذکّر شده است و آنگاه تفاسیر متقدّمان را، از صحابه و تابعان و طبقات بعدی و نظر مفسّران رسمی پیش از خود، بیان کرده است و در پایان به نتیجهگیری و اظهار نظر پرداخته است و این شیوه را به تقریب در سراسر تفسیر مجمعالبیان رعایت کرده است. امّا با توجّه به تمرکز علاّمه بر تفسیر قرآن به قرآن، روشن است که این گونه مباحث در حاشیه قرار دارند و مفادّ آنها، به جز بحثهای روایی، به حساب تفسیر قرآن گذاشته نمیشود یا در متن تفسیر قرار نمیگیرد، ولی امتیاز رعایت این شیوه از نقطه نظر جامعیّت قابل انکار نیست.
وجه دوم جامعیّت مربوط به منابعی است که مفسّر از آنها استفاده میکند و معلوم است که این وجه، خود تابعی از وجه نخست است، یعنی هر چه محتوا جامعتر و پُربارتر باشد، عدد و تنوّع منابع نیز فزونی مییابد.
جامعیّت محتوایی المیزان
مؤلّف المیزان جهات لغوی و ادبی و قرائات را به طور مرتّب در آغاز نیاورده است و از این جهت، برتری با تفسیر مجمعالبیان است، ولی در عوض، المیزان چند نکتة محتوایی دیگر را به طور مرتّب رعایت کرده که مورد توجّه مؤلّف مجمعالبیان نبوده است:
نخست اینکه المیزان تقیّد به تفسیر قرآن به قرآن داشته که این ویژگی در بحث «خلوص» به تفصیل توضیح داده شده است و در اینجا نیاز به تکرار نیست. دوم اینکه المیزان به طور معمول بعد از تفسیر آیات، مباحث مستقلّ و مرتبطی ذیل عنوانهایی از قبیل روایتی، تاریخی، اجتماعی، علمی، اخلاقی، کلامی و فلسفی و دیگر عنوانهای تخصّصی مطرح کرده است و در این گونه مباحث صرفهجویی و امساکی نیز صورت نگرفته است. برای نمونه آیاتی از سورة مبارکة بقره پیرامون اعجاز قرآن است. در این آیات، قرآن کریم مدّعیان را به مبارزه طلبیده است و از ایشان دعوت میکند که اگر اعجاز این کتاب را نمیپذیرند، با هم تشریک مساعی کنند و سورهای مثل آن بیاورند و آنگاه پیشبینی میکند که هرگز از عهدة این کار بر نمیآیند: «وَإِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءکُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ * فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ: و اگر دربارة آنچه بر بندة خود [= پیامبر] نازل کردهایم، شکّ و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را ـ غیر خدا ـ براى این کار فراخوانید اگر راست مىگویید. * پس اگر چنین نکنید ـ که هرگز نخواهید کرد ـ از آتشى بترسید که هیزم آن بدنهاى مردم (گنهکار) و سنگها [= بُتها] است و براى کافران آماده شده است» (البقره/24ـ23).
علاّمه طباطبائی به مناسبت این دو آیه بحث مفصّلی، بیش از سی صفحه، پیرامون ماهیّت اعجاز قرآن، بهویژه جهات مختلفی که مبارزهطلبی (تحدّی) قرآن ناظر به آنها است، ایراد کرده است و در تمام آن موارد از دیگر آیاتی که بیانگر جهات مذکور هستند، به ضمیمة روایات استفاده کرده است (ر.ک؛ طباطبائی، بیتا، ج1: 90ـ58).
نمونة دیگر مسألة تأویل است که مربوط به فهم قرآن و از اوّلین و اساسیترین مسائل قرآنی است و به مناسبت نظر ابتکاری و بدیعی که علاّمه پیرامون ماهیّت تأویل و دیگر فروع مربوط به آن ابراز داشته است (ر.ک؛ همان، ج3: آلعمران/ آیة 7)، سزاوار است ذیل ویژگی سوم، یعنی «ابتکار» این مسایل و نمونههای دیگری از این قبیل به تفصیل بررسی و گزارش شود. به علاوه، علاّمه طباطبائی کوشیده است برای مجموعة آیات هر سورهای یک هدف محوری بیابد و آن را ملاک تشکیل سوره بشناسد. این کار در سورههای کوچک قرآن که بیشتر در جزء سیاُم هستند، به سادگی میسّر است، امّا در سورههای بزرگ همیشه آسان نیست و هر چه سوره بزرگتر باشد، مشکلتر است. با این همه، علاّمه این مقصود را حتّی در بزرگترین سوره، یعنی سورة بقره، تعقیب کرده، به ثمر رسانده است. سورة بقره 286 آیه است و به نظر ایشان مطلب محوری این سوره بیان این نکته است که خاستگاه قرآن و دیگر ادیان توحیدی یکی است و اصول اعتقادی همة آنها یکسان است، امّا مردم در برخورد با اسلام به سه گروه مؤمن، کافر و منافق تقسیم میشوند و میان کافران و پیروان برخی دیگر از ادیان، به خصوص یهودیان، همکاری همهجانبهای در مخالفت با اسلام و کارشکنی عَلَنی و پنهان نسبت به اهداف جامعة اسلامی وجود دارد (ر.ک؛ همان: 43).
ب) جامعیّت المیزان از نظر منابع
دومین وجه جامعیّت المیزان گسترش و تنوّع منابع آن است. در این کتاب از شمار قابل توجّهی از منابع متقدّم و متأخّر در رشتههای گوناگونی همچون تفسیر، روایت، تاریخ، کلام، اخلاق، علوم قرآنی، دائرةالمعارف، فلسفه، سیاست، لغت، ادب عربی، کُتُب آسمانی ادیان پیشین یا حتّی نشریات ادواری ایرانی و غیر ایرانی استفاده شده است. در این بهرهگیریها، برخلاف شیوة معمول در بسیاری از کُتُب علوم اسلامی متقدّم و قرون میانه یا حتّی متأخّر، در اکثر موارد نام اثر و مؤلّف و نشانی کامل به طور دقیق یادداشت شده است و تنها موارد محدودی نقل قولهای شفاهی علاّمه از دیگران از این قاعده مستثنی گردیده که البتّه جز این نمیتوانست باشد و اینها نیز به نوبة خود ارزش این اثر را افزون میسازد. تنوّع منابع مورد استفادة المیزان محتوا را نیز پُر بار نموده است و در عین حال، تقیّد مؤلّف به تحقیق در آیات به شیوة «تفسیر قرآن به قرآن» نیز به نوبة خود موجبات استقلال وی در آرای تفسیری را فراهم آورده است.
نظری بر منابع المیزان
1) منابع تفسیری
هر مفسّر لایق بر خود فرض میداند که از افادات تفسیری گذشتگان، از اساتید فنّ و آغازگران تفسیر، بهره ببرد تا هم از تکرار بپرهیزد و هم ذوق خویش را بارور سازد. متأسّفانه بوده و هستند مفسّرانی که به این امر مهم کمتر توجّه کردهاند، ولی المیزان از جهت اعتنای عملی به این فرضیّة علمی ممتاز است، به طوری که گویی در مطالعة این تفسیر سرتاسر بیش از یک هزار سال تاریخ تفسیر در مقابل دیدگان انسان قرار میگیرد و نکتة شایان توجّه این است که در این سِیر طولانی و گستردة تفسیری، کمترین تفاوتی میان مفسّران شیعی و سنّی ملاحظه نمیشود.
قدیمترین تفاسیر مورد استفادة المیزان منقولات تفسیری صحابة پیامبر(ص) و تابعان و شاگردان ایشان است که دورههای آغازین و غیر مدوّن تفسیر را تشکیل میدهند. امّا نخستین اثر تفسیری مکتوب و معتبر که نام آن در المیزان آمده است و مطالبی از آن نقل شده، از تفاسیر شیعه، تفسیر عیّاشی تألیف محمّدبن مسعود عیّاش، از فقهای امامیّه در قرن سوم، و از تفاسیر اهل سنّت، جامعالبیان عن تأویل آیّ القرآن، تألیف ابوجعفر محمّدبن جریر طبری، متوفّای 310 هجری قمری است (الاوسی،1370: 103ـ78).
در مجموع، المیزان از بیست و هفت تفسیر مکتوب شیعی و سنّی استفاده کرده (ر.ک؛ همان) که برخی به نوبة خود تأثیرات قابل توجّهی در قلمرو زمانی و مکانی خود داشتهاند و از جمله از تفاسیر اهل سنّت، مفاتیحالغیب تألیف امام فخر رازی (متوفّای 606 هـ.ق) و الدّرّالمنثور تألیف جلالالدّین عبدالرّحمن سیوطی (متوفّای911 هـ.ق) و تفسیر الجواهر طنطاوی (متوفّای 1358هـ.ق / 1940م.) و از تفاسیر شیعه، مجمعالبیان تألیف طبرسی (متوفّای 548 هـ.ق) و تفسیر نورالثّقلین تألیف شیخ عبدعلی بن جمعه (متوفّای 1112 هـ.ق) و تفسیر تبیان تألیف شیخ الطّائفه ابوجعفر طوسی (متوفّای 460 هـ.ق) بخشی از تفاسیر مورد استفادة المیزان بودهاند.
استفادة المیزان از تفاسیر مختلف و متعدّد، در بردارندة یک نکتة محتوایی مهم است؛ زیرا بر غالب تفاسیر مکتوب جنبة خاصّی حاکم بوده است. برای نمونه، تفسیر فخر رازی جنبة کلامی، تفسیر صافی تألیف فیض کاشانی جنبة حدیثی و تفسیر طنطاوی جنبة علمی دارد و در یک کلام، کمتر مفسّری یافت میشود که بتواند وجهة غالب تخصّصی و ذوقی خود را بر تفسیر خود حاکم نسازد که این البتّه طبیعی است و نتیجة بارز آن نیز، به طور کلّی و با قطع نظر از پارهای زیادهرویها، مثبت است؛ زیرا باعث شده که قرآن کریم با توجّه به دیدگاههای متفاوت و متنوّع مفسّران، در طول قرون متمادی، از همة جهات علمی، ادبی، فلسفی، تاریخی، روایی، کلامی و جز اینها به تفسیر رسیده است. البتّه این نتیجه در جای خود مثبت است، ولی هر گرایش تفسیری منفرد نیز زمینة این انحراف را فراهم میکند که قرآن، یعنی کتاب آسمانی همة مسلمانان، به تدریج و در اثر افراط در گرایشهای خاص، در بند یک گرایش تفسیری خاص قرار گیرد و از این رهگذر، نوع یا انواع متنوّعی از «تطبیق» جای «تفسیر» به طور غیر عَلَنی، بر قرآن تحمیل شود و این شیوه، آنگونه که در مقدّمة المیزان نیز مورد هشدار قرار گرفته (ر.ک؛ طباطبائی، بیتا، ج1: 58)، با هدف قرآن که هدایت همة انسانها، با هر نوع گرایش، سلیقه و تخصّص است، سازگاری ندارد و نیز اگر در آن زیادهروی شود، آنگونه که مؤلّف المیزان متذکّر شده، عنوان «تطبیق» برای آن شایستهتر از «تفسیر» میباشد (ر.ک؛ همان: 8) و در واقع، یکی از گونههای «تفسیر به رأی» است که روایات متواتر بر ممنوعیّت آن دلالت دارند.
امّا المیزان، در عین استفاده از منابع تفسیری گوناگون، به دلیل تمرکز بر تفسیر قرآن به قرآن و جانبی شمردن همه بحثهای علمی، فلسفی، تاریخی و جز اینها، از یک طرف به این مباحث توجّه کرده است و از طرف دیگر، از در افتادن تفسیر به کام تطبیق و از ارتکاب تفسیر به رأی، با هر زمینهای برکنار مانده است و به عبارت دیگر، هم گرایشها را طبیعی و مفید و حتّی لازم شمرده است و منعکس ساخته، و هم تفسیر را به سالمترین وجه ممکن ارائه نموده است. البتّه باید حساب یک گرایش را از بقیّه جدا کرد و آن گرایش روایی است؛ زیرا روایات معتبر از معصوم، خود بخشی از تفسیر قرآن است و همة مفسّران اسلامی، از فرقهها و مذاهب مختلف، در این زمینه اتّفاق نظر دارند، جز اینکه تفاوت مهمّ میان شیعه و مذاهب اهل سنّت این است که شیعه روایات معتبر از ائمّة اهل بیت (ع) را نیز در کنار احادیث نبوی (ص) میپذیرد، ولی فرقههای اهل سنّت حدیث معتبر را منحصر به سنّت پیامبر (ص) میدانند و در کنار آن، به گفتههای دیگران، از صحابه و تابعان، نیز احترام میگذارند و بهویژه برای صحابة پیامبر (ص) گاه اعتباری نزدیک به حجّیّت قائل هستند و مستند آنان حدیث مشهوری از پیامبر (ص) است که از تفرّق پیروانش بعد از خودش به فرقههای گوناگون خبر داد و فرمود همه در هلاکت هستند مگر یک فرقه و در پاسخ به این پرسش که آنان کیانند؟ برخلاف انتظار، نام فرقة خاصّی را نبردند و فرمودند: «مَا أَنَا عَلَیهِ وَ أَصحَابِی»، یعنی آن فرقهای اهل نجات هستند که بر روش من و یارانم باشند (ر.ک؛ بغدادی، 1344: 4ـ3). بحث پیرامون معنی این حدیث و حدود اعتبار سند آن جای دیگری دارد.
2) روایات دینی در المیزان
روایاتی از پیامبر اکرم (ص) در تفسیر پارهای از آیات رسیده است، امّا از آنجا که روایات مجعول نیز شمارشان کم نیست، به یقین نمیتوان در تفسیر روایی به این احادیث اکتفا کرد. علاّمه طباطبایی میگوید شمار این روایات ـ آنهایی که معتبر است ـ به دویست و پنجاه نمیرسد (ر.ک؛ طباطبائی، 1361: 62) و در موضع دیگری بر دقّت خود افزوده، متذکّر میشود که روش برخی از صحابة معروف و آشنا، در تفسیر قرآن به قرآن این بود که «گاهی آنچه از پیغمبر اکرم(ص) در معانی آیات قرآنی شنیده بودند، در شکل روایت مسند نقل میکردند... متأخّرین از اهل سنّت این قِسم را نیز جزء روایات نبوی در تفسیر میشمارند؛ زیرا صحابه علم قرآن را از مقام رسالت آموخته بودند و مستبعد است که خودشان از خود چیزی گفته باشند» (همان: 52ـ51). سپس علاّمه میافزاید که «دلیلی قاطع بر این سخن نیست ... در میان این روایات صحابی، بسیاری از سخنان علمای یهود که مسلمان شده بودند، مانند کعبالأخبار و غیره، بدون اسناد یافت میشود. همچنین ابنعبّاس بیشتر اوقات در معنی آیات به شعر تمثّل میکرد» (همان).
نتیجه آنکه اگر در تفسیر روایی به روایات نبوی (ص) اکتفا شود، نیاز تفسیری مفسّری که مقیّد به این طریقه است و در عین حال، خود را موظّف به بررسی سند میداند، تأمین نمیشود، امّا شیعة امامیّه از این جهت کمتر دچار مشکل است؛ زیرا گفتههای قرآنی ائمّة معصومین (ع) را هم که به فراوانی روایت شده است و اَسناد آنها نیز قابل تحقیق و تسلیم است و آنها را از جهت حجّیّت همردیف با حدیث نبوی (ص) میشمارد، در اختیار دارد. علاّمه طباطبائی بر اساس همین پشتوانه، مباحث روایی فراوانی را ذیل آیات ایراد کرده است و به عنوان دومین منبع قابل اعتنا بعد از تفسیر قرآن به قرآن، مورد توجّه قرار داده است.
در مجموع بیست جلد المیزان منابع مهمّ حدیثی که در مباحث فوق مورد مراجعة علاّمه طباطبائی بوده است و از آنها نقل حدیث شده، عبارتند از چهار منبع معروف شیعه، الکافی تألیف ابوجعفر محمّدبن یعقوب کُلینی، متوفّای 328 هجری قمری، من لایحضره الفقیه، تألیف محمّد بن علی بن بابویه (صدوق)، متوفّای 380 هجری قمری، الإستبصار و التّهذیب از تألیفات شیخالطّائفه ابوجعفر طوسی، متوفّای 460 هجری قمری. منابع اهل سنّت نیز شش منبع هستند که از شهرت کافی برخوردارند (که عبارتنداز: صحیح مسلم، متوفّای 261 هجری قمری، صحیح بخاری، متوفّای 256 هجری قمری، سُنَن ابیداوود، متوفّای 275 هجری قمری، سُنَن ترمذی، متوفّای 279 هجری قمری، مسند امام احمد حنبل، متوفّای241 هجری قمری، و مسند نسائی، متوفّای 303 هجری قمری). امّا المیزان به این منابع معروف و اصلی اکتفا نکرده، بلکه در این تفسیر، در مجموع، از حدود 99 منبع روایی شیعی و سنّی استفاده شده است و علاوه بر جوامع چهارگانة شیعه و کتابهای مبتنی بر آنها، از قبیل وسایلالشّیعه تألیف شیخ حُرّ عاملی (متوفّای 1104 هجری قمری)، و از آثار حدیثی مبتنی بر کُتُب ششگانة اهل سنّت، از قبیل فتحالباری بشرح صحیح البخاری، تألیف ابنحجر عسقلانی (متوفّای 852 هجری قمری) و منابعی از علم رجال و کلام آمیخته با حدیث که در این زمره قابل محاسبه هستند، بهره برده است. قدیمترین منبع حدیثی شیعه که نام آن در المیزان آمده، شاید کتاب سلیم بن قیس هلالی، از یاران امام علی بن ابیطالب (ع) باشد و دیرینهترین مأخذ سنّی که مورد استفادة تفسیر مذکور قرار گرفته، ظاهراً الموطأ تألیف امام مالک، از ائمّة چهارگانة اهل سنّت، متوفّای 179 هجری قمری است.
3) منابع تاریخی المیزان
در حدود بیست و دو منبع تاریخی در تفسیر المیزان مورد استفاده قرار گرفته است و بیشترین منابع متعلّق به اهل سنّت است؛ زیرا بیشتر منابع تاریخی ـ اسلامی نیز متعلّق به اهل سنّت است. همچنین ترجمههایی از برخی آثار تاریخی شرقشناسان، از جمله تاریخ تمدّن اسلام تألیف گوستاو لُبون فرانسوی، در میان منابع تاریخی مورد استفادة المیزان دیده میشود (ر.ک؛ الاوسی،1370: 137ـ117).
از جمله منابع تاریخی ـ اسلامی که در مباحث جانبی این تفسیر در مسائل تاریخی مورد استفاده قرار گرفته، الآثار الباقیّه تألیف ابوریحان بیرونی (ر.ک؛ طباطبائی، بیتا، ج 1: 194) پیرامون مطالب مربوط به صائبین، سیرة ابنهشام، در باب شمار شهدای مسلمانان در جنگ اُحُد و اسامی آنان است (ر.ک؛ همان، ج 4: 77ـ74). یادآوری میشود که مباحث تاریخی المیزان، پیرامون مطالب تاریخی قرآن و بهویژه تاریخ پیامبران و اقوام و پیروان و مخالفان آنان، از جمله تاریخ دوران بعثت پیامبر اسلام (ص) است و از منابع مربوط به این موضوعات، از قبیل قصّههای پیامبران، کتابهای ادیان گذشته و دائرةالمعارفها استفاده شده است، ولی تحقیق تاریخی مستقیم پیرامون این مباحث در المیزان صورت نگرفته است.
یک نکتة انتقادی که در اینجا باید تذکّر داده شود اینکه مطالب منقول از منابع فوق در بیشتر موارد بدون نشانة دقیق نقل شده است.
4) المیزان و کُتُب ادیان پیشین
المیزان از کُتُب ادیان پیشین، از قبیل تورات، انجیل، اوستا و شروح و تفاسیر مربوط به آنها هم سود برده است و استفاده از این کُتُب به معنی معتبر دانستن این منابع به طور فیالجمله است. به علاوه، در مسائل تاریخی و غیر تاریخی که باید از پیروان این ادیان پرسیده شود، مهمترین منبع آنان همین کتابها و تفاسیر و شروح آنها است و این بهرهبرداریها منافاتی با اعتقاد به تحریف این کُتُب ندارد و به همین ملاحظه است که میتوان گفت استفادة المیزان از کُتُب ادیان گذشته بیشتر جنبة تاریخی دارد و جداسازی آن از منابع تاریخی بدین جهت است که اینها ذیل عنوان تاریخ قرار نمیگیرند، بلکه کُتُب دینی هستند.
5) فرهنگ و دائرةالمعارف
مراجع معتبر لغت عرب، از قبیل الصّحاح، تألیف اسماعیل بن حمّاد جوهری (متوفّای 296 هجری قمری)، لسانالعرب، تألیف ابنمنظور مصری (متوفّای 725 هجری قمری)، المصباحالمنیر فی غریب الشّرح الکبیر، تألیف احمد بن محمّد بن علی فیّومی (متوفّای 770 هجری قمری)، القاموسالمحیط، تألیف محمّد بن یعقوب فیروزآبادی (متوفّای 817 هجری قمری) و دائرةالمعارفهای مشهوری همچون دائرةالمعارف بُستانی و بریتانیکا، در موارد لزوم توسّط مؤلّف المیزان مورد استفاده قرار گرفته است.
6) نشریّات ادواری
وسعت معلومات و گسترة نگاه مؤلّف المیزان اجازه نداده است تا نشریّات ادواری ایرانی و خارجی نیز از نظر وی دور بماند. از این جهت، معدودی از نشریّات ایرانی و خارجی، از جمله برخی از روزنامههای عصر ایرانی، الشّرق چاپ بیروت و لایف چاپ آمریکا به مقدار کم در المیزان مورد استفاده قرار گرفته است (ر.ک؛ همان: 123).
7) منابع متفرّق
علاوه بر آنچه گذشت، المیزان از منابع دیگری که با رشتههای گوناگون معارف بشری ارتباط مییابند، استفاده کرده است. از این جمله میتوان موارد ذیل را با رعایت اختصار به صورت گزینشی و با توجّه به رشتههای گوناگون معارف اسلامی نقل کرد (برای آگاهی بیشتر، ر.ک؛ الاوسی،1370: 120ـ104):
علم اخلاق: احیاء علوم الدّین، تألیف امام محمّد غزّالی، متوفّای 505 هجری قمری.
علم کلام: دلائلالإعجاز، تألیف عبدالقاهر جرجانی، متوفّای 1078 هجری قمری.
علوم قرآنی: الإتقان فی علوم القرآن، تألیف جلالالدّین عبدالرّحمن سیوطی، متوفّای 911 هجری قمری.
عرفان و تصوّف: الدّرّ المکتوم، تألیف محییالدّین بن عربی، متوفّای 638 هجری قمری.
فلسفه: اصول فلسفه و روش رئالیسم، تألیف علاّمه طباطبائی که سپس با پاورقیهای عالمانة استاد شهید مرتضی مطهّری تکمیل و توضیح گردید.
ادبیّات عرب: محاضرات الأدباء و محاورات الشّعراء، تألیف راغب اصفهانی، متوفّای 502 هجری قمری.
سیاست: المثل العلیا فی الاسلام لا فی بحمدون، تألیف شیخ محمّدحسین آل کاشف الغطاء، از فقهای معاصر.
تاریخ ادیان و مکاتب: الملل و النحل، تألیف محمّدبن عبدالکریم شهرستانی، متوفّای 548 هجری قمری.
فقه اهل سنّت: بدایة المجتهد، تألیف ابوالوالید محمّد، معروف به ابن رشد اندلسی، متوفّای 595 هجری قمری.
نتیجهگیری
تفسیر المیزان از جهت محتوا و منابع یک تفسیر جامع است و از هر دو جهت، نه تنها بین تفاسیر شیعه، بلکه در مقایسه با تمام تفاسیری که در عالم اسلام بر قرآن کریم نوشته شده، امتیاز دارد. از جهت محتوا، بیآنکه اصلِ «تفسیر قرآن با قرآن» را هرگز نادیده بگیرد، به همة مسالک تفسیری و همة مسائل جانبی توجّه کرده، امّا از جهت منابع، آنچه در این مورد گفته شد، تنها شمّهای گزینشی از منابع مورد استفادة المیزان بود و جهت رعایت اختصار، از هر نوع، به ذکر یک یا چند منبع که از مجموع حدود 200 منبع گزینش شده بود، اکتفا گردید و همین مقدار به خوبی میتواند جامعیّت المیزان از جهت کثرت و تنوّع منابع را بنمایاند.