مقدمه آیا حماسههای تاریخی و کلیدی یک ملت نقشی در شکلگیری و تکـوین هویـت تـاریخی آن ملت ایفا میکنند؟ این پرسشی است که متفکرانی همچون »ارنسـت کاسـیرر«، فیلسـوف نـو کانتی قرن بیستم و »کارل گوستاو یونگ« روانشناس و انسانشـناس برجسـته بـه آن پاسـخ مثبـت میدهند. معمولاً چنین میاندیشیم که تاریخ بشر نخست با دورهای از »کهن الگوها« آغاز میشود که آدمی دریافت خود از جهان ودیگر مردمان را در الگوهایی از حماسه، افسـانههـا و نمادهـا بیـان میکند وسپس با تمام شدن عصر کهن الگوها و نیروگـرفتن قـانون عقـل، تـاریخ حقیقـی آغـاز میشود اما »ارنست کاسیرر« برآن است که مسأله هرگز به این سادگی نیست. به نظر او هرملتی تاریخ خویش را نه بریده از الگوهای کهن خویش بلکه منطبق و هماهنگ با آنها بر میسازد.1 معنای این سخن میتواند چنین باشد که مردمان یک قوم وضعیت انضمامی و اکنونی خود و نیز اهداف وآرزوهای جمعی خودرا در قالب این الگوها و کلیشهها ریخته و بر مقتضای آنها کنش و رفتار میکنند. بر همین بنیان »جان هینلز« معتقد است که کهن الگوها آیینههایی هسـتند کـه تصـویرهایی را از ورای هزارهها منعکس میکنند و آنجا که تاریخ و باستانشناسی خاموش میمانند، اسطورهها به سخن در میآیند و فرهنگ آدمیان و زاویهی دیدشان نسبت به جهـان هسـتی را از دوردسـت بـه زمـان مـا مـیآورنـد و افکـار بلنـد و منطـق گسـتردهی مردمـانی ناشـناخته را در دسـترس مـا میگذارند )هینلز، .(9 : 1381 اکنــون اگــر بخــواهیم بــه شــکلی انضــمامی هویــت انســان ایرانــی را بــا توجــه بــه عناصــر تکوینگرایانه هویتش مورد بازشناسی قرار دهیم و جهانبینی او را در عرصهی روابط بینالملل، سنجش و داوری کنیم لازم است اسطورههای کلیدی ایران را بشناسیم و در ایـنبـاره البتـه هـیچ کتاب و متنی به گرانسنگی واهمیت نامهی باستان استاد طوس نخواهد بود. شاهنامهی فردوسی را قرآن عجم خواندهاند. دکتر میرجلالالدین کـزازی ایـن کتـاب را بـا عهد عتیق مقایسه میکند. جایی کـه عهـد عتیـق سرنوشـت و سرگذشـت قـوم یهـود را توضـیح میدهد به نظر ایشان شاهنامهی فردوسی نیز » تاریخ تباری قوم ایرانـی« را بـاز مـیگویـد در ایـن صورت این کتاب بزرگ هم بازتابدهنده آمال انسان ایرانی میباشد و هم نشاندهنـدهی رفتـار و اعمال اوست)سخنرانی دکتر کزازی در ستایش فردوسی، شهر کتاب، 25اردیبهشت .(1387
.1جهت آگاهی بیشتر رک : ) ، (1382اسطوره دولت ، ترجمه یداالله موقن ، انتشارات هرمس.
نقش شاهنامه فردوسی در تکوین هویت و نحوه نگرش بینالمللی انسان ایرانی 11 در شاهنامهی فردوسی ما فقط با سلسلهای از روایتهـای افسـانهای وتخیلـی روبـهرو نیسـتیم بلکه باتوجه به مباحث بالا این افسانهها آنچنان در ذهن و زبان انسان ایرانی نفـوذ داشـتهانـد کـه میتوانیم آنها را عین واقعیت بدانیم. داستانهای شاهنامه کلیدهایی هستند بـرای بـازکردن قفـل روانشناسی جمعی انسان ایرانی. این داسـتانهـا هویـت انسـان ایرانـی را بـرملا مـیکننـد و نشـان میدهند که انسان ایرانی در مناسبات خویش با دیگران و باخود چگونه اندیشیده است و چگونه عمل کرده است. باید افزود که همیشه این جریان و سیاله ذهنی آگاهانه نبوده بلکه ریشههای سـتبر و طـولانی این ساختار گاه به گونهای ناخوداگاه نقش آفرین بوده و تنها بـا تـأملی ژرف و گـذر از برخـی جزئیات و درک و فهم کلان روایتها است کـه مـیتـوان ظهـور و عملکـرد آن اسـطورههـا را کشف کرد. برای ما قهرمانان شاهنامه افرادی خاص و جزیـی نیسـتند بلکـه آنهـا صـورتهـایی آرکی تایپی و کهن الگویی میباشند به عبارت دیگر آنها و داستانهایشان نمادینهکردن کـنش و رفتار انسان ایرانی در طول تاریخ خویش میباشد. برای کسی که مـیخواهـد بـا انسـان ایرانـی وارد کنش سیاسی گردد شاهنامهی فردوسی میتواند گونهای دستورالعمل و کتاب راهنما تلقی گردد. فیلســوف آلمــانی قــرن نــوزدهم »گئــورگ فــردریش هگــل« درکتــاب عقــل در تــاریخ میگویدکه تاریخ به معنای واقعی کلمـه و بـه معنـایی کـه متضـمن امـری پـیشرونـده باشـد نخستین بار در تمدن ایرانی است که ظهور میکند. پیش از ایرانیان، مردمـان، حرکـت تـاریخ را »دوری« و »چرخشی« درنظر میگرفتند اما با ظهور انسان ایرانی تاریخ مشتمل بر نبردی مـیشـود میان اهریمن و اهورامزدا. تاریخ تبدیل به سناریویی میشود که درآن میان عناصر خیر و عناصـر شَر جدال وکشاکشی صورت میگیرد و در فرجام این خیر است که باید بر شر و تاریکی ظفـر و چیرگی یابد.1 هنگامی که شاهنامه فردوسـی را مطالعـه مـیکنـیم مـیبینـیم کـه آگـاهی بـر مسـیر خطـی و پیشـروندهی تـاریخ درسرتاسـر ایـن اثـر وجـود دارد وبخـش عمـده آن صـرف اسـتیفای حـق و غلبهیافتن خوبی بر بدی میشود. لذا نگارنده در این مقاله تلاش دارد تا ضمن استخراج لایـههـای زیـرین عناصـر هویـتسـاز نگرش انسان ایرانی به عرصهی بینالملل از دل پندارهای اسطوره ای شاهنامه، و سپس ردگیـری
.1جهت آگاهی بیشتر در این خصوص رک: هگل، عقل در تاریخ، ترجمه حمید عنایت، انتشارات شفیعی، چاپ اول،
تابستان ،1379تهران.
12فصلنامهی پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،7زمستان ) 92پیاپی (37 این عناصر در آرایههای حماسی و در فرجام تجلی چنـین رسـوبات هـویتی در فرآینـد تـاریخ و اکنونیت ایرانیان، اثبات نماید که شاهنامهی فردوسی نقش بسـزایی در تکـوین هویـت و ترسـیم نحوهی نگرش بینالمللی انسان ایرانی دارد.
الف( مختصات و قلمرو محتوایی شاهنامه شاهنامه، کتابی است با سه قلمرو یا دستکم سه سویمندی جداگانه؛ نخست قلمـرو اسـطوره، دو دیگر آرایههای حماسی و پهلوانی و سوم نمودهای تاریخی؛1 براین بنیان، از آغاز شاهنامه تا شوریدن کـاوه و فریـدون بـر ضـحاک )تـا پایـان فرمـانروایی فریدون (دورهی اساطیری، و از سپادشاهی فریدون )یا دوره منوچهر( تا کشته شدن رستم عصـر حماسی یا پهلوانی و دوره سوم از شهریاری بهمن تا پایان شاهنامه را هـم بخـش تـاریخی در بـر میگیرد. هنر فردوسی در پیوند میان پندارهای اساطیری، کردارهـای حماسـی و پهلـوانی و در فرجـام نمودهای انضمامی و کاربردی در حوزهی تاریخ، جـامعیتی انسـانشناسـانه از مـن واقعـی انسـان ایرانی اراده میدهد. تا جاییکه هـانری ماسـه محقـق فرانسـوی مـینویسـد: آدمـی هنگـامی کـه پـس از خوانـدن شاهنامهی نظری به گنجینههای روایت آبـا و اجـدادی و رسـوم باسـتانی کـه ایـن کتـاب عرضـه میدارد میافکند، در مییابد که هیچ حماسهی ملی، نبوغ تبار خـود را بـا ایـن دقـت و صـحت منعکس نساخته است. گذشته از آن وقتی که انسان اصالت و عمق احساسات و عظمت اندیشه و شجاعتی که در شاهنامه نفوذ کرده است درنظر بیاورد بر این عقیده میشود که شاهنامه متعلق به ایران نیست بلکه به تمام ملتهای متمدن تعلق دارد )راشد محصل ، .(82 :1382 این سه قملرو آنگونه که میرجلالالدین کزازی نیز به گونـهای دیگـر ترسـیم مـیکنـد یگانـهای است سهگانه و سهگانه است یگانـه؛ بـه اعتقـاد کـزازی موضـوع شـاهنامه مشـتمل بـر نخسـت نامـهی فرهنگ و منش ایرانی است، دیگر شاهکاری ادبی است؛ و سوم خردنامـهای اسـت کـه اندیشـههـا و دیدگاههای تبار ایرانی را با همه نقاط قوت و ضعف بازتاب داده است)کزازی ، .(35 -30 :1388 از این منظر میتوان موضوع شاهنامه را گزارش محتوایی از تاریخ ملی / روایی ایران دانست که در قالب شهریاری چهل و هشت پادشاه و ذکر فراز و فرود و بایستههای فکـری و اندیشـهای
1
این تقسیم بندی ظاهراً نخستین بار توسط فیروز کاواسجی باچاپ مقالهای در سال 1927مطرح گردید مجدد این
تقسیمبندی پس از طرح مجدد در خطابه برتلس درکنگرهی هزارهی فردوسی )1313ه-ش( مورد پذیرش شاهنامه پژوهان
قرارگرفت و در آثار بعدی تکرار شد . به گونهای که میتوان آن را بخشبندی سنتی شاهنامه نامید.
نقش شاهنامه فردوسی در تکوین هویت و نحوه نگرش بینالمللی انسان ایرانی 13 ایرانیان دانست که در کشاکش تاریخ و جغرافیای به نـام ایـران متجلـی گشـته اسـت )آیـدانلو ، .(131 : 1385 به بیانی استوار میتوان موضوع شاهنامه را بـه سـان منبعـی غنـی از میـراث مشـترک ایرانیـان دانسـت کـه درکالبـد آن مـیتـوان اسـتمرار هویـت ایرانـی را از پنـدارهای دنیـای اسـطوره بـه کردارهای دوران حماسه و نمودهای عینی نگرش انسان ایرانی ارزیابی کرد . از نظرگاهی دیگر فردوسی در شاهنامه باتوسل به زبان پارسی وعمدتاً با رویکرد به اسـاطیر، البته با کارکردهای اجتماعی و روانی، ما را به ژرفای تاریخی میبـرد و تبارنامـهی مـا را معرفـی میکند. شاهنامه سرشار از اندیشههای ژرف در حوزههایی مانند جهانشناسی و انسـانشناسـی اسـت. اگر هویت را دریک نگاه به برداشت انسان از خود و جهـان مبتنـی بـر عقـل و خـرد بـدانیم، بـه وضوح مشاهده میگردد که در شاهنامه؛ عقل، خرد، دانش و علم بر هر چیز تـرجیج داده شـده است )منصوریان سرخگریه ، .(81 :1388 بیگزاف؛ دقتها، تأملات و دغدغههای فردوسی با نگـرش رسـالتگونـه درنظـم شـاهنامه همراه بوده است. به بیانی استوارتر، نظم چنین کاخ رفیعی از حماسـه- کـه بیـانگـر شناسـنامهی تباری هویت ایرانی است- هیچ سنخیتی با شتابزدگی و سطحینگری وقایع ندارد. از اینرو فردوسی با درک عمیق جریانهای فکری و سیاسی روزگار خود از یـک سـو و از هم گسیختگی وگسستگی چیستی و کیستی ایرانیان، به چنین کار مهمی همت گماشت. 1
ب( عناصر تکوینگرایانه هویت تبار ایرانی در شاهنامه و تجلیات آن در نگاه ایرانـی
به روابط بینالملل
-1ستیز ناسازهها: ثنویت دوگانهی اهورا مزدا – ا هریمن در جهانبینی و هستیشناسی اساطیر ایرانی، دو بن مایهی اهـورامزدا و اهـریمن یـا اصـطلاحاً خیر و شر و یاران آنها در زمانی نُه یا دوازده هزارساله، پیوسته در ستیزند که در این ادوار پـس از برتری موقت هریک از دو طرف، سرانجام، نیروهای نیکی پیروز میشوند. ریشهی چنین نگرشی به هسـتی را بایـد در اسـطورهی زروانـی آفـرینش و تـاریخ جهـان بـاز جست و سپس در فرجام سویههای عینی آن را در شاهنامه که سند هویت ایرانی است، یافت.
.1جهت آگاهی بیشتر پیرامون رسالت فردوسی رک: درگاهی ،محمود، احیاگر عجم » تأملی تازه در اندیشه وآرمان
فردوسی« مجله زبان و ادب: تابستان – 1377شماره 4صص 89-73
14فصلنامهی پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،7زمستان ) 92پیاپی (37 در گـزارش زروانـی کـه از زمـان هخامنشـیان آغـاز و در عصـر ساسـانیان بـا شـکل نـوعی )زردشتیگری به صورت زروانـی ( پدیـدار مـیگـردد؛ زمـان بیکـران سرچشـمه نیکـی و بـدی )هرمـزد – ا هـریمن ( اسـت و چـون بـیخواسـت او بـدی بـا نیکـی توأمـان و همزمـان پدیـدار میگردد، پس زروان از خود زمان کرانمند- دوران نبرد نیک و بد – را پدید مـیآورد تـا عمـر اهریمن به آخر رسد. در اوستا نیز آفریدگار، اهورا مزداست. چون اهریمن از بن تاریکی برون میآید و روشـنایی را میبیند که نیکوست، آن را میخواهد و به آسمان هجوم میآورد تا بر او چیره شـود، اهـوره مزدا جهان نیکی را میآفریند و اهریمن برای رویارویی، جهان بدی را و نبرد دراز آهنگ نیـک و بد، بنا بر پیمانی در میگیـرد. اهـوره مـزدا پایـان رسـتگاری خـود را در جهـان مـیبینـد، ولـی اهریمن نمیبیند. و همین امر سبب ستیز دائم میان دو نیروی خیر و شر میگـردد بـا ایـن تفـاوت که نیروهای خیر به جهت آگاهی از چیرگی خویش در آخرالزمان، برای ستیز خـود بـا اهـریمن نگرشی رسالت باورانه دارند. بر این بنیان عمر جهان دراسطورههای زرتشتی 12هزار سال است. در سههزار سال نخسـت، اهورا مزدا، آفریدگان را به صورت مینوی ) نامرئی، نامحسوس، غیرمادی ( میآفرینـد. در پایـان این دوره اهریمن قصد تجاوز به قلمرو اهورمزدا را میکند. اما باز پس رانده میشود و به مـدت سه هزار سال بیهوش و بی فعالیت میماند. اهورمزدا در این سه هزار سال که سه هزار سـال دوم از دوران جهان است، موجودات را به صورت گیتی ) مرئی، محسوس و مادی ( مـیآفرینـد. در پایان این دوران اهریمن حملـه مـیکنـد و دوران آمیـزش نیکـی و بـدی یعنـی جهـان کنـونی و محسوس آغاز میگردد و شـش هـزار سـال دوام مـییابـد. زردشـت در میانـه ایـن دوران یعنـی درآغاز چهارمین سه هزاره ظهور میکند )آموزگار، .(38-37 :1370 بر بنیان چنین ستیز ناسازمند میان اهوار و اهریمن، این دوران نه هزارسال طول میکشد و سه هزار سال برای کامروایی اهورامزدا و به همین مدت برای چیرگی اهریمن در نظـر گرفتـه شـده، اما در سنت زرتشتی، فرصتی برای پیروزی سه هزار سالهی شر داده نشده است. به هر صورت این دوگانهانگاری اساطیری در شاهنامه در قالب نبردهای نماینـدگان حماسـی اهریمن و اهورامزدا از پادشاهی کیومرث تا اوخر شهریاری کیخسرو به ظهور درآمده است ودر طی این دوران – که البته نسبت به زمان آن در اسطوره کوتاهتر و فشردهتر اسـت – بـه ترتیـب، پس از پیروزی تقریباً هزار سالهی سپاه نیکـی )عصـر فریـدون و جمشـید و تسـلط هـزار سـالهی اهریمن )عصر ضحاک ( و آنگاه، دوران آمیزش خیر و شر کـه گـاه اهوراییـان وگـاه اهریمنـان
نقش شاهنامه فردوسی در تکوین هویت و نحوه نگرش بینالمللی انسان ایرانی 15 پیروز میشوند ) جنگهای پرشمار ایران و توران ( سرانجام، با کشته شدن افراسـیاب بـه دسـت کیخسرو، اهورامزدا و نیکی به پیروزی نهایی میرسد. بدینروی ثنویت کهن ایرانی، دراسطوره و حماسه با ویژگی و تغییرات متناسـب بـا ایـن دو حوزه وجود دارد و برجای مانده است و این نشان میدهد که ذهن و زبان ایرانیان در هیچ یـک از مراحــل فکــری – فرهنگــی خــویش ) اعــم از اســطوره بــاوری، اســطورهپیرایــی و حتــی اسطورهزدایی در روزگار امروزین ( از این خصوصیت جدا نمانده است )آیدانلو، .(8 :1385 بر این اساس مولفههای هویتساز اسطورهای در شاهنامهی فردوسی را به شکل کاربردی در این حماسه در موارد زیر میتوان باز جست: - بخش نخستین شاهنامه »اصل و بیخ هویت ایرانی «را در اسـاطیر، یعنـی در ژرفـای آگـاهی جمعی اقوام ایرانی نشان میدهد. اهورامزدا نخستین انسان و نخسـتین پادشـاه جامعـهی انسـانی را در ایران زمین، که در میانهی جهان جای دارد، میآفریند. آنگاه پر و بال و شاخ و بـرگ انسـان را از میانهی جهان بر شرق و غرب میگستراند و سپس زمان جدایی فرا میرسد و جهان بـه سـه کشور بخش میشود؛ درمیانـهی آن ایـران زمـین و دوسـوی آن غـرب )یونـان و روم ( و شـرق )توران و چین ( جا میگرند. از این زمان هویت ایرانی با پادشاهی ایـرج در برابـر هویـت قـومی شرق و غرب بنیاد نهاده میشود. سلم؛ پادشاه غرب، مظهر خردمندی و درنگ و بردباری است. تور، پادشاه توران زمین، مظهر شتاب وتعصب و دلیری است، ایرج؛ نخستین پادشاه ایران زمین، مظهر میانهروی است، یعنی جامع شتاب و درنگ است. هم هوشمند اسـت وهـم دلیـر؛ 1و ایـن میانهبودن خود در درازنای تاریخ ایران زمین محمل دلمشغولی انسان ایرانی درمواجه با غـرب و شرق بوده است )تاجیک ،.(77 :1383
- در شاهنامه اسطوره و حماسه و تاریخ، افسانه و داستان و واقعیت، در پیوسـتاری مـداوم در هم تنیدهاند. شاهنامه به منزلـهی اثـری ادبـی حماسـهای اسـت کـه در آن سـه بخـش اسـاطیری، حماسی / پهلوانی و تاریخی بازشناخته میشود:
حماسهی اساطیری
حماسهی پهلوانی
حماسهی تاریخی بخش نخست؛ سرگذشت افسانه و شخصیتهای اساطیر است. بخش دوم؛ تاریخ حماسی و پهلوانی است.
.1جهت مطالعه بیشتر ر.ک: احمد اشرف، هویت ایرانی در ایرانیان خارج از کشور
16فصلنامهی پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،7زمستان ) 92پیاپی (37 بخش سوم؛ تاریخ دوران تاریخی است. نکتهی حائز اهمیت در این بخشبندی لزوماً به منزلهی افتراق و گسست مفهـومی میـان ایـن سه بخش نیست بلکه روح اسطوره و حماسه ازآغاز تا پایان به خوبی در مراحل مختلف شاهنامه مندرج است.
- درشاهنامه تاریخِ گیتی بازتابی است از تاریخِ مینـو؛ زمـین از راه آسـمان و واقعیـت از راه اسطوره در تصور نقش میبندد. اگـر دوران حماسـی کتـاب را از پادشـاهی فریـدون – تقسـیم جهان به سه کشور میان سه پسر- تا پایان سرگذشت رستم بدانیم، آنگاه میتوان نقش اسـطوره و اندیشهی زمان مینوی را مانند تار و پود در بن به شـکل نمـاد و تـاریخ پهلـوانی ایـران را چـون نقشی بر نمود آن باز شناخت.
- زروان به زادن پسران سرنوشت کیهان را طرح میریزد. این سرنوشت همان سرگذشت و تاریخ کیهان است؛ فریدون نیز با تقسیم جهان میان پسران، تاریخ ایـران و تـوران و روم را بنیـان مینهد.
- زروان خواهان اهریمن و نبردش با اهورامزدا نبود؛ فریدون نیـز دشـمنی سـلم و تـور را بـا ایرج بر نمیتافت.
- زروان برای شکست و مرگ اهریمن، زمان کرانمند را از خود پدید آورد؛ فریدون نیز، به کینخواهی ایرج، منوچهر را برانگیخت واز پای ننشست تا برادرکشان کشته شدند. پس از نابودی ضحاک بیدادگر، اینک با کشتن سلم و تور، دیگر خویشکاری؛ کار ویـژهی فریدون دادگر پایان مییابد و زمان او به سر میرسد.
- زروان اهورامزدا ) در سنت زرتشتی ( فرمانروای بخت خود نیستند، در هردو افسانه وجـود اهریمن ناخواسته بود، فریدون نیز، که نام و نیکویی او به داد و دهش بود، پیش از ایـرج، دارای فرزندانی شد، درست به خلاف گوهر و سرشت پدر، هم بیدادگر و هم آزمند.
- ستیز ناسازههای اهورامزدا و اهریمن – که نماد ثنویت و دوبینی جهان بیینی اساطیر ماست – در این جا سه گانه شد. فریدون سـه پسـر داشـت؛ ایـرج خردمنـد و بـا فرهـی، تـور زودخشـم و پرخاشجو و سلم که از گوهر خاک بود و خواهان آرامش. در تـاریخ حماسـی مـا نیـز تورانیـان بیآرام و ستیزهجویند و رومیان کشور سلم و از نبرد ایران وتوران برکنار. دو همـاورد ) ایـران و توران ( به نشان دوبنی بینش ما، فضای تاریخ گیتی را فرا میگیرند. اما درهمه حال نیکان از پس بدان فرا میرسند. پس از فریدون نبردهای بازماندگان ایرج و تور تمـام بخـش بـزرگ پهلـوانی شاهنامه را – با همان درون مایهی نیک و بد – تا مرگ رستم در برمیگیرد، مانند جنگ دیرپای
نقش شاهنامه فردوسی در تکوین هویت و نحوه نگرش بینالمللی انسان ایرانی 17 آفریدگان اهورا مزدا و اهریمن که تا فرجام عمر گیتی به درازا میکشد، منتها با این تفاوت کـه پایان تاریخ جهان، پیروزی و رستگاری است و پایان حماسه؛ فاجعهی فرمانروایی بهمن واسکندر و پایانبخش تاریخی شاهنامه؛ شکست ایرانیان و پیروزی تازیـان. زیـرا تـاریخ مـا در دورانـی از آمیختگی میگذرد که اهریمن همچنان درتکاپوست و بدی در تار و پود جهان تنیده است.
-2تجلی رسوبات دوگانهانگاری شاهنامه در اکنونیت نگاه ایرانی به روابط بینالملل انباشت پندارهای اسطورهای در ناخودآگاه جمعی ایرانیان، تجلی گسستناپـذیر و مسـتمری را در اکنونیت ایرانیان به همراه داشته است گسلهای این رسوبات متراکم هرگز غیرفعال نیست و هر آینه استعداد فعالشدن آنان وجود دارد که ادوار تـاریخی ایـران همـواره تأییـد و تأکیـدی است بر فعال شدن این گسلهای ناخوداگاه روان ایرانی است. به بیان دیگر مواد مذاب و گدازههای ذهن ایرانی از اعماق روح او در نقاط عطف تـاریخ از لایههای زیرین راهی به سطح خودآگاهی و آرایههای رفتاری ایرانیان جستار میکنـد و بـر ایـن بنیان مولفهها و شاخصهای وجودی او را تعریف میکند. یکی از گسلهای فعال ذهن و روان ایرانیان که جلوهگری برجستهای در خودآگـاه رفتـاری و کردارهای عملی او ایفا میکند نگاه ثنویتگرایانهی انسان ایرانی است که پیشتر ریشـههـای اسطورهای – حماسی و تاریخی آن ارائه گردید. اکنون پرسش بنیادین آن است که این نگاه در نگرش بینالمللی انسان ایرانی واجد چه عناصر و سویههای است؟ در واقع، ذهنیت انسان ایرانی نسبت به دیگری همواره در حال بازسازی و بازنمایی است . این بازسـازی در سراسـر شـاهنامه فردوسـی بـه شـگرفی تبیـین گردیـده اسـت. فردوسـی بـا هوشمندی مسیر حرکت و جنبش این گسلها را در شاهنامه به ذهـن و روان ایرانـی یـادآوری و دیکته میکند: ایرج پسر فریدون که نماد فرزانگی و فرهیختگی است توسط دو برادر »آزمند« و »دیو« سرشتش کشته میشود. ایرج در نهایت مظلومیت و بیگنـاهی کشـته مـیشـود و از اینجـا تخم »خودی« و »دیگری« که ملهم از اساطیر دو بینـی خیـر و شـر نـزد اسـطورههـای زرتشـتی و مانوی است در ذهن و روان ایرانی بازسازی میشود. تجلیات این نگرش در سراسر شاهنامه در قامت ستیز ایرانیـان و انیرانیـان، ایرانیـان و تازیـان، ایرانیان و چینیان، ایرانیان و رومیان و ..... بازنمایی میشود . این بازنمایی از نسلی به نسلی به شیوههای مختلف روایی که اوج آن نقـالی اسـت در کالبـد روان و ذهن ایرانیان انباشت شده است. بی جهت نیسـت کـه »گوبینـوم« در کتـاب سـه سـال در
18فصلنامهی پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،7زمستان ) 92پیاپی (37 ایران میگوید: »جای شگفتی است که در روستاهای ایـران هـر شـب از طریـق نقـالی شـاهنامه، کنفرانس تاریخ برگزار میشود«. تاریخ اسطورهای و حماسی ایرانی هرشب در هر کوی و برزنی بازخوانی وبازنمایی میشود و از رهگذر عناصر دادباورانهی ذهن ایرانی، که همواره خود را قربـانی اهرمنـان و دیوصـفتان ) دگر خویش ( میبیند، هویت خویش را بر مبنای تقابل مسـتمر بـا دیگـری )کـه خصـم اوسـت( عینیت میبخشد. بر این بنیان ذهنیت و بینا ذهنیت ایرانیان در ترسیم نگرش بینالمللی آنـان عمیقـاً متـأثر از دو گانهانگاری و ثنویتگرایی هویتی – تاریخی ایرانیان است. در واقع این بازسازی "دیگری " در نگرش بینالمللی انسان ایرانی واجد عناصر زیر است:
- عینیت بخشیدن به دیگری نزد ایرانیان به منزله تأییدی است بر مسیر خطـی تـاریخ، بـه ایـن معنا که همواره ایرانیان در طول تاریخ از سوی بیگانگان و اهریمنان مـورد تهـاجم و حملـه قـرار گرفتهاند و طعم تلخ اشغال و قتل عامهای خونین را از رهگذر تازش خصم )دیگر( چشـیدهانـد. لذا این نگرش سوژهی ایرانی را همواره برحق جلو میدهد و دیگری را بیحق و ستمگر.
- نزد ایرانیان ستیز میان دو بن خیر وشر ستیزی مقطعی نیست بلکه بـه طـور مسـتمر در مسـیر تاریخ ادامه دارد و سر بازایستاندن ندارد و تنها جایی که این ستیز متوقف میشود چیرگی اهورا بر اهریمن است که در قامت یک منجی در پایان تاریخ اهریمنی به منصهی ظهور میرسد.
- نزد ایرانیان جدال میان خیر و شر به رسالتی فراموش نشدنی تبدیل میشود و چـون امـر رسـالت ارتباط تنگاتنگی با عنصر قدسی و غیر دنیـوی دارد، نـه تردیـدی در مسـیر رسـالتباورانـهی آن قـرار میگیرد و نه گسستی در این انگارهی اسطورهای مجال ظهور مـییابـد. گـویی تاریخیـت و اکنونیـت تبار ایرانی مدام در »دم و بازدمی« دو سویه، در ذهن و روان ایرانی در سیلان و جولان است .
-3دگرسازی هویتی ایران – غرب )نه تور و نه سلم / نه شرقی نه غربی ( بنمایههای اسطورهای وحماسی ایرانیان در شاهنامهی فردوسی که درقامـت اعتقاد به ثنویت اهورا – اهریمن، که از دوران پیش از اسلام در جهانبینی ادیان ایرانی مفصلبندی شده بود، در دوران معاصر نیز از شباهتهای عمیق و قابل تأملی در شالودهی فکری ایرانیان نسـبت بـه جهـان غرب حکایت دارد. به بیان دیگر ستیز پیوسته و بیامان ایرانیان با تورانیان، که بخـش اعظـم دوران اسـطورهای و حماسی شاهنامه را در بر میگیرد، گویی در کسوت انضمامی جهان غرب به سرکردگی ایالات
نقش شاهنامه فردوسی در تکوین هویت و نحوه نگرش بینالمللی انسان ایرانی 19 متحدهی آمریکا بازنمایی میشود. اهریمن تورانی که در عهد باستان )یونان و رم اسکندر (تلقی میشدند، اکنون تبدیل به »شیطان بزرگ آمریکا «گردیده است. نکتهی حائز اهمیت آن که در آبشخورهای ناخودآگاه جمعی ایرانیان که حاصـل تلاقـی و امتزاج دو لایهی فرهنگی قبل و بعد از اسلام است؛ به خوبی مـیتـوان سـیر تطـور و دگرگـونی عناصر اسطورهای شاهنامه را به مولفههـای مـذهبی جسـتار نمـود. از ایـن رهگـذر سـتیز اهـورا / اهریمن در پندارهای اسطورهای تبدیل به آرایههای مذهبی در قالب شیطان و جـدال خیـر و شـر گردیده، که در فرجام در کسوت اهریمنی و شیطانی جهان غرب )آمریکـا ( بـا عنـوان »شـیطان بزرگ« در کلام مسئولان نظـام جمهـوری اسـلامی ایـران ماهیـت انضـمامی و عملـی بـه خـود میگیرد و آمریکاستیزی به عنوان )دگر هویتی ( ایران تبدیل به یکی از اصـول غیـر قابـل انکـار اصول سیاست خارجی ایران میگردد. بــه بیــانی دیگــر در فرهنگ سیاسی برآمده از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آنچه بـــه رفتار سیاسی ایرانیان و نیز نخبگان تصمیمِساز کشور و نیز اصول سیاست خارجی برآمده از این انقلاب، جهت میداد، از یک رمزگان دیرپای فرهنگ ایرانی یعنی »نبرد خیر و شـــــــر« و برابر دانستن »دشمن خارجی« با »دیـــو و شـــیطان و شـــر« سرچشـــمه مـــیگرفـــت؛ ازاینرو، بـه نظـر میرسد اصـطلاح »شیطان بزرگ« که در مورد آمریکا به کار گرفته مـیشـود؛ بــه اصلی رجوع دارد که در حافظهی تاریخی و خاطرهی جمعی ایرانیان، نهادینه شده است در این ساخت ذهن، پیکار با امپریالیسم از یک سو و پیکار با شیطان و دیو از سوی دیگر، با مفاهیم و مضامین فرهنگی و اجتماعی دنیای کهن ایرانــی و نیـــز مفاهیم مذهبی همچون استکبار پیوند مییافت تا مبارزه از پشتوانــــــهی غنیتری برخوردار شود. بدین ترتیب، عناصر و مفصلبنـــــــدی و دقایق ِگفتمانی برآمده از متن انقلاب اسلامی حکایت از آن دارد کـه رمزهای فرهنگی دوران اسلامی تاریخ ایران که در آن رمزگان ایران پیش از اسلام در نمادها، مظاهر و چهرههای مقدس اسـلامی تبلـور یافتهاند، بیشترین سهم را در شاکلهی گفتمان سیاســی دورهی پــس از پیــروزی انقلاب داشتهاند) 1سید شمسالدین صادقی ، .(167 : 1388 این نوع نگرش و جهانبینی نزد محققان و اندیشمندان ایرانی نیز به اشکال مختلـف بازنمـایی میشود؛ از جمله میتوان به دیدگاههـای احمد فردید، جلال آل احمد، علی شریعتی و داریوش شایگان اشاره کـرد، از دیـدگاه فردیــد »حقیقت چیرهی دوران ما از قرن هجدهم به بعد، تمدن
.1جهت مطالعه بیشتر رک: احمد نقیبزاده، تأثیر فرهنگ ملی بر سیاست خارجی جمهوری اسـلامی ایـران، )تهران: دفتر
مطالعات سیاسی و بینالمللی، ،(1381ص .222
20فصلنامهی پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،7زمستان ) 92پیاپی (37 غرب بوده کــــه همــــه ممالــــک اسلامی و اقوام شرق را از سنتهای فرهنگی و تاریخی، تهی کرده است« ) همان : .(165 در چهارچوب ثنـویتگرایی شرق ـ غرب، فردید اصرار داشت که غرب هم به مثابـه نوعی هستیشناسی و هم شیوهی زندگی، باید کنار گذاشته شود. جلال آل احمد نیز با به عاریتگرفتن مفهوم غـــرب و غـــربــزدگـــی از احمـــد فردید، کل تجربهی مدرنیته و تحولات سیاسی- اجتماعی و اقتصادی معاصر ایران را متأثر از غرب میدانست و غرب را به مثابه شرارت و غده سرطانی نفی میکــــرد. از دیدگاه وی توطئهی بزرگ شیطانی غرب علیه ایران، همـواره از عهـد باسـتان تــا بــه امروز، تداوم یافته و با نوعی تهاجم همبستـهی سیاسی و نظامی و فرهنگی، همراه بوده است) 1همان :.(166 علی شریعتی نیز در چهارچوب اندیشهی ثنویتگرایانهی ایرانـی خــود کــه در آن جهان و انسانهای موجود در آن را به دو جبههی »هابیل و قابیل«، »حق و باطل«، »نور و ظلمت« تقسیم میکرد، در آثـار خـود غـرب؛ مـدرنیت و تجـدد را از مهـمتــرین دشمنان شرق، اسلام و ایران تلقی مینمود که قصــــد نــــابودی هســــتی و کیــــان مــــا را دارند. وی در اثر خویش با عنوان بازگشت به خویش، همانند آل احمد به استعمار فرهنگی به مثابه تهیشدن از خود اشاره میکرد و در این راه با زبــانی کــه یــادآور زبان آل احمد است، »شبه ِروشنفکری متجددی« را که آگاهانه یا ناآگاهانه، » راه بلد« استعمار است، به باد انتقاد میگرفت )همان .( داریوش شایگان نیز در اثر خود با عنوان آسیا در برابر غرب، متأثر از اندیشــــــــهی ثنویتگرایانه ایران باستان، با آمیزههـــــــــایی از اندیشههای هایدگری، شرق و غرب را بــــــــــراساس جوهرهای هستیشناختی از یکدیگر تفکیک مینمود. از دیدگاه وی: »اندیشـــــــهی غربی از همان آغاز دشمن مرگبـار اندیشهی شـرقی اسـت«.2 بـدینسـان در برابـرفرهنگی که به مهاجمترین وجه، هستی ما را تهدید میکند، حق سکوت نداریم.
-4کنشگری انسان ایرانی در عرصهی بینالملل )که یزدان شما را بدان آفرید /که روی بدیها شود ناپدید (
.1جهت مطالعه بیشتر رک : فرهنگ رجایی، »مروری بر برداشتهای ایرانیان از غرب«، ماهنامهی اطلاعات سیاسی ـ
اقتصادی، سال پنجم، شماره ،100-99مرداد و شهریور ،1370صـص.21 .17
.2جهت آگاهی بیشتر رک: داریوش شایگان، آسیا در برابر غرب، )تهران: باغ آیینه، . (1371
نقش شاهنامه فردوسی در تکوین هویت و نحوه نگرش بینالمللی انسان ایرانی 21 در اسطورهها ایرانی، انسان دستیار خداست؛ در اندیشه زرتشت رابطه میان خداوند با آدمـی، تنها یک سویه و رابطه بـین فرمـانروا و فرمـانبردار نیسـت، بلکـه رابطـهای اسـت دو سـویه میـان خداوند و نماینده و جانشین او در روی زمین یعنی انسان. اساساً هدف آفرینش، که پیکار با نیستی و اهریمن و جاودانه گرداندن هستی ونیکـی اسـت، تنها با یاوری آدمی، شدنی است. بدینسان، انسان از خدا »نمیترسـد« یـا او را صـرفاً »عبـادت و بندگی« نمیکند، بلکه به »یزش« و نیایش و ستایش او میپردازد. در شاهنامهی فردوسی نیز باوجود منشأ تقدیرگرایانه بودن اغلب داستانها، فردوسی به سویه بازیگری و کنشگری یلان و شهریاران شـاهنامه بـرای حفـظ نـام و دوری از ننـگ و رسـیدن بـه مقصود پرهیز نمیکند. مردانی چون زال و رستم و اسفندیار و گودرز و گیوو و بیژن و سـهراب و یـلان دیگـر و یـا زنـانی چـون فـرنگیس و سـیندخت و رودابـه و تهمینـه و منیـژه و سـودابه و گردآفرید وگردیه، ونیز آن پهلوان خردمند نامراد، پیـران ویسـه تـورانی، هـیچ کـدام سرنوشـت خود را نمیپذیرند و میکوشند تا به ارادهی خود سرگذشتشان را آن چنان کـه مـیخواهنـد بنـا کنند. انسان ایرانی مندرج در شاهنامه که برای رسالت و هدفی پا بـه عرصـه مـیگـذارد، تماشـاگر صرف )همانند آنچه که در اسطورههای هندی به کالبد جسم و جـان آدمـی تحمیـل مـیشـود(، نیست بلکه به عنوان نمایندهی خدا بر روی زمین دست به بازیگری و کنشگری میزند. چرا کـه قرار است با همکاری خداوند به قول فردوسی، روی بدیها را ناپدید گرداند. چنین گفت کز داور راستی شما را مبادا کم و کاستی )(417 :5 که یزدان شما را بدان آفرید که روی بدیها شود ناپدید در واقع انسان ایرانی بازتابیافته در شـاهنامه بایـد آزمـونهـای هراسـناک و بیمنـاک هفـت خانها، کشتن دیو و جادو، گرگ و شیر و اژدهـا و افتـادن در بیابـان و بـرف و سـرما وتشـنگی وگرما را با سربلندی سپری کند )مسکوب ، .(56- 55 :1387 گویی فردوسی با دیدی ژرفکاوانه آیندهی ایران را پـیش چشـم داشـت و مـیدانسـت کـه برای انسان ایرانی آزمونهای سختی از روزهای دشـوار و صـعب پـیش روسـت و از ایـن رو بـا گنجاندن دو هفت خان در مسیر پهلوانانِ عملگرایی مانند رستم و اسفندیار )کـه هرکـدام نمـاد شخصیت ایران زمین هستند ( نقشهی راه و نحوهی نگرش انسان ایرانـی را بـه چشـمانـداز آینـده پیریزی میکند. اما عبور از این خانهای صعب برای انسان ایرانی بدون بر صدر نشاندن عنصـر خرد راه به جایی نخواهد برد، چرا که از منظر فردوسی
22فصلنامهی پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،7زمستان ) 92پیاپی (37 خرد افسر شهریاران بود خرد زیور نامداران بود هر آنکس خرد را ندار ز پیش دلش گردد از کرده خویش ریش پس کنشگری و عملگرا بودن انسان ایرانی باید توأمان با عنصر خرد همبستر باشـد کـه گـر جز این باشد؛ چیرگی اهریمن بر اهورا امر حتمی و گریز ناپذیر است. پس این انسان، کنشگر است؛ بازیگر است و عملگرا. انباشت فکری و روانی چنین نگرشی در فرآیند تاریخ همواره با روح انسان ایرانی تا دوران معاصر در سیلان و جولان بوده است. و شاید یکی از علتهای تدوام روح و فرهنگ ایرانی به رغم تجارب پرفراز و نشیب، قبض و بسطهای تاریخی اشغالها و تاراجها از دوران جنـگهـای حـدود هزارسـاله بـا یونـان و روم، حمله اعراب، تاراج مغولها، افغانها، عثمـانیهـا، روسهـا و انگلیسـیهـا و تـا دوران معاصـر و رویارویی با غرب، همگی بیانگر وجوه عملگرایانه و کنشـگرایانه انسـان ایرانـی بـرای بـودن و حرکت به جلو بوده است.
-5کنشگری ایجابی انسان ایرانی در عرصهی بینالملل شباهتها و انباشتهای فراوانـی را میـان سـویههـای کنشـگری انسـان ایرانـی در شـاهنامه و نحوهی نگرش کنونی ایرانیان به عرصهی بینالملل میتوان بازیافت. اولین نکته و برجسـتگی در روند داستانهای شاهنامه آن است که به حریم اهورایی و پـاک ایـران زمـین تجـاوزی صـورت میگیرد. ایرج که نماد ایران زمین است توسط دو برادر دیگرش سـلم )روم ( وتـور )تورانیـان ( در نهایت مظلومیت کشته میشود؛ ایرج نماد خردورزی و نرمش و مداراست و هرگـز سـتیز بـا برادران را بر نمیتابد اوج این نرمش را در ابیات فردوسی میخوانیم: من ایران نخواهم، نه خاور، نه چین نه شاهی، نه گسترده روی زمین مرا با شما نیست جنگ و نبرد روان را نباید بر این رنجه کرد چو بشیند تور از برادر چنین به ابرو زخشم اندر آوردچین سخن چند بشنید پاسخ نداد دلش بود پر خشم و سر پر زباد یکی خنجری آبگون بر کشید سراپای او چادر خون کشید بر این بنیان تخم ستیزها و جنگها میان ایران و توران و رم پیریزی میشود. در یک سـوی ایرانی که مظلوم، ذی حق و ناجوانمردانـه بـه حـریمش تجـاوز شـده و از دیگـر سـوی خصـمی شرزه، خردآشوب و دژم به نام توران و روم .
نقش شاهنامه فردوسی در تکوین هویت و نحوه نگرش بینالمللی انسان ایرانی 23 اما هنر فردوسی در شاهنامه آن است که صحنهی نمایش و آوردگـاه رویـارویی ایرانیـان بـا عرصهی بینالملل آن روز را با نهایت دقت و مبتنی بر ساخت خردمندانه و فرزانهگونـهی انسـان کنشگر ایرانی بازسازی میکند، و با این پیافکنی حکیمانه، ساخت فکری و روانی انسان ایرانی را در بر صدر نشاندن عنصر خردمندی و کنشگری ایجابی بنیان مینهد. اوج این نرمش و خردمندی در برخورد سیاوش باتورانیان، مادام که اندیشه جنگ با ایرانیـان را در سر میپرورانند را میتوان بازجست: مرادی که درصلح گردد تمام چه باید سوی جنگ دادن لگام همه زآشتی کام مردم رواست که نابود باد آنکه او جنگ خواست امـا ماهیـت و جـنس ایـن نـرمش و پرهیـز از سـتیز، نَـه بـه منزلــهی عقـب نشـینی از رسـالت اهریمنستیزی در شاهنامه است بلکه گونهای عملگرایی در نقاط و گرانیگاههای حساس تاریخ حماسی ایران زمین است و اساساً به همین جهت است که فردوسـی عنصـر خـرد را همـواره بـه انسان ایرانی گوشزد میکند تا جاییکه برخی از شاهنامهپژوهـان، اطـلاق نـام »خردنامـه« 1را بـه شاهنامه بی مسما نمیدانند. مدارا خرد را برابر بود خرد بر سر دانش افسر رسوبات حماسی این خردورزی و نرمش که در کنار هیبت و شکوه اهریمنسـتیزی ایرانیـان در شاهنامه رخ نمایی میکند به نظر در تحلیـل محتـوای سـویههـای کنـونی نگـرش ایرانیـان بـه روابط بینالملل نیز قابل پردازش و خوانش است. بـر ایـن بنیـان مـیتـوان بـه برخـی از مصـادیق همسو و مرتبط با چنین برداشتی درمولفههای زیر اشاره کرد:
-6نرمش قهرمانانه 2در عرصهی بینالمللی خوانشی نو از رسوبات هویتی شاهنامه ارتباط و شباهتهای وثیقی بین انسان کنشگر شـاهنامه و دسـتورالعمـلهـای بـینالمللـی مسـئولان نظام درترسیم نحـوهی تنظـیم مناسـبات در عرصـهی بـینالمللـی وجـود دارد. بـه بیـان دیگـر عبـور از
.1این اصطلاح را میر جلالالدین کزازی شاهنامه پژوه برجستهی کشور به شاهنامه اطلاق دادهاند
.2این اصطلاح توسط رهبری نظام در دیدار با فرماندهان سپاه از سوی ایشان مطرح شد که »نمایندگان سیاسى جمهورى
اسلامى ایران در جهان باید تیزتر از شمشیر، نرمتر از حریر و سختتر از سنگ و پولاد باشند. ایشان تصریح کردند:
»عرصهی سیاست خارجى میدان نرمشهاى قهرمانانه است، اما نرمشى که در برابر دشمن تیز باشد. بنا براین دیپلماتهاى ما
باید در مواضع اصولى خود مستحکم بایستند و استقامت و پایمردى حضرت امام خمینى )رض( را الگوى خود قرار دهند
24فصلنامهی پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،7زمستان ) 92پیاپی (37 هفتخان پر مخاطره در عرصهی سیاست و روابط بینالمللی مستلزم شناخت اضلاع مختلـف، فـراز و فرودها و چالشهای رویارویی با بازیگران مختلف اسـت. خاصـه آنکـه همـانگونـه کـه در شـاهنامه ساحت اهورایی ایرانیان عرصهی تاخت و تاز اهریمنان قرار دارد؛ اکنون نیز شیطان بـزرگ و اسـتکبار جهانی به طور مستمر در حال نیرنگ و دسیسهچینی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران هستند. بر این بیان شاید فرازهایی از سخنان رهبر معظـم انقـلاب بـه مثابـه خوانشـی نـو از رسـوبات هویتی در شاهنامه باشد: »ما مخالف با حرکتهاى صحیح و منطقـى دیپلماسـى هـم نیسـتیم؛ چـه در عـالم دیپلماسى، چه در عالم سیاستهاى داخلى. بنـده معتقـد بـه همـان چیـزى هسـتم کـه سالها پیش اسمگذارى شد »نرمش قهرمانانـه«؛ نـرمش در یـک جاهـایى بسـیار لازم است، بسیار خوب است؛ عیبى ندارد، اما این کشتىگیرى که دارد با حریف خـودش کشتى میگیرد و یک جاهایى به دلیل فنّى نرمشى نشـان میدهـد، فرامـوش نکنـد کـه طرفش کیست؛ فراموش نکند که مشغول چه کارى اسـت؛ ایـن شـرط اصـلى اسـت؛ بفهمند که دارند چهکار میکنند، بدانند که با چه کسى مواجهند، با چه کسى طرفنـد، آماج حملهى طرف آنها کجاى مسئله است؛ این را توجه داشته باشند«. آنچه که از تحلیل محتوا و فحوای کلام در ارتباط با این سخنان به ذهن متبادر میگـردد بـه کار گیری شیوهی هوشمندانه و کنشگرانه کشتیگرفتن رستم با اسـفندیار در یکـی از فرازهـای حماسی باشکوه شاهنامه است. رستم با آن همه یال وکوپال و قدرت، زمانی کـه متوجـه ضـعف جسمی در برابر اسفندیار میشود به چـارهاندیشـی مـیپـردازد و بـا نـوعی دیپلماسـی رئالسـتیک مشربانه، اسفندیار را خام میکند تا از این رهگذر، اندیشـهای بـرای چیرگـی بـر همـاورد بسـیار زورمند خود بیابد. رستم که ادامهی رزم برایش ناممکن است از کـوه آواز مـیدهـد کـه دیگـر شب آمده است و باید به کارزار پایان داد. این چارهاندیشی رستم یادآور صحنهای است که چون سهراب پشتش را به زمین مـیرسـاند و رستم مرگ را نزدیک میبیند به حیلهای متوسل میشود؛ به پسر میگوید کـه درآیـین مـا در زورآزمایی اولبار، افتاده را نمیکشند. سهراب از سر بزرگواری - یا به سبب سادگی و خـامی
– سخنش را باور میکند و از او دست بر میدارد. اینجا نیز رستم به پایان خـط رسـیده اسـت و باید برای نجات جان خود بهانهای ساز کند. اسفندیار نیـز ماننـد سـهراب – ولـی صـرفاً از نظـر بزرگی – به رستم فرصتی دیگر میدهد. وهمین فرصـتدادن بـه بهـای جـانش تمـام مـیشـود؛ چنانکه به بهای جان سهراب.
نقش شاهنامه فردوسی در تکوین هویت و نحوه نگرش بینالمللی انسان ایرانی 25 این به چه معناست ؟ بدان معنی که برای بزرگوار و بخشنده بودن باید محیط را برای امکـان بزرگواری یا بخشندگی فراهم کرد والا در میدان جنـگ، محـیط واژگـون، دارای ایـن صـفات بــودن پــا جــای »دن کیشــوت« نهــادن اســت. وبــالاتر از آن در جنــگ – کــه نــامردمیتــرین محیطهاست – داشتن هر فضیلتی به بهای جان انسان تمام میشود. راستی برترین زینتهاسـت؛ ولی آیا درجنگ میشود به دشمن راست گفـت؟ سـهراب و اسـفندیار نیـز در محـیط واژگونـه بزرگواری میکنند و بهای این بزرگواری خود را گران میپردازند. جنگ دوزخی است که چون دوزخ دانته بر بالای آن نوشتهاند »ای کسی که وارد میشوی، دست از هر فضیلتی بشوی« )رحیمی،.(175-174 : 1376 درواقع عمل رستم »نرمش« است چون حریفش »قدر و زورمند« است؛ و نواختن برطبل ستیز برای او فرجامی شوم دارد؛ و »قهرمانانه« است چون در غایت امـر اسـفندیار زورمنـد طعـم تلـخ شکست را میچشد. به بیان دیگر هر چند ساخت این تراژدی در ذهن فردوسی باسـویههـایی از تردامنی و ناجوانمردی از سوی رستم که اتفاقاً نمـاد »ایـرانسـتایی و جـوانمردی« اسـت، عجـین گشته است لیکن در کُنه ماجرا، گونهای عملگرایی و هوشـمندی در کـنش رسـتم وجـود دارد کـه انسـان ایرانـی بایـد درمیانـهی » اقتـدار« و »انعطـاف«، متناسـب بـا درجـهی شـدت و ضـعف موضوعات و مسائل فرآروی، قدرت انتخاب و کنشگری داشته باشد. تاجاییکه حتی اسفندیار نسبت به چارهدانی رستم ) بازیگری هوشـمندانه ( آگـاه اسـت و از سر بزرگواری او را شبی مهلت میدهد تو مردی بزرگی و زورآمای بسی چاره دانی و نیرنگ و رأی بدیدم همه فر وزیب ترا نخواهم که بینم نشیب ترا به جان امشبی دادمت زینهار به ایوان رسی کار کژی مخار و بر این بنیان رستم پردرد به فکر چارهدانی میافتد به درگاه داور پاک مـی نالـد. نالـهاش از مرگ نیست بلکه دردش دو تاست؛ یکی آنکه کسی نیست تا انتقام او را از یلی چون اسـفندیار بستاند و دیگر - مهمتر – چه کسی راه و رسم رستمی را ادامه دهد. همی گفت کای داور داد و پاک گر از خستگیها شوم من هلاک که خواهد ز گردنکشان کین من ؟ که گیرد دل و راه و آیین من هرفردی از افراد بشر در جهان جانشینناپذیر است و مـردان بـزرگ بـه طریـق اولـی) همـان: .(175خاصه آنکه مردی به عظمت رستم، کشنده دیوها و دشمن نامردیها، رهاییبخـش ایـران
26فصلنامهی پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،7زمستان ) 92پیاپی (37 و نگهدارندهی شاهان، بار رسالتش منحصر به فرد اسـت و بایـد گریـز و گزیـری از ایـن مهلکـه بیابد. برهمین بنیان میتوان واژهی »نرمش قهرمانانه« را که به مثابـه چـراغ راهنمـای تصـمیمسـازان سیاست خارجی کشور از سوی رهبری نظام ترسیم شده است به عنوان گونهای عملگرایی کـه ریشهها و شباهتهای آن را در مدل بازیگر خردمنـد شـاهنامهی فردوسـی مـیتـوان بازجسـت، تبیین نمود. نرمش قهرمانانه دارای بار و ذهنیت ایجابی است. در واقع در این نگرش به خوبی سویههـای کنشگری انسان ایرانی مندرج در شاهنامه بازنمایی میشود. شاید این بیـت فردوسـی تعریفـی بـه م راتب جامعتر از نوع عملگرایی کنشگر انسان ایرانی در عرصه دیپلماسی است: فرستاد باید فرستادهای درون پر زمکر و برون سادهای با عنایت به اینکه مفهوم دیپلماسی مقولهای مرتبط با دوران ظهور دولت – ملتها و پس از قرارداد وستفالی در سال 1648میباشد اما تعریف فردوسی از یک دیپلمات کارکشته و هوشیار باوجود گذشت بیش از هزار سال همچنان تعریفی جامع و مانع است. به زعم فردوسـی فرسـتاده )نمایندهی دیپلماتیک( باید ابتدا شرایط تخصصی احراز نمایندگی را دارا باشـد یعنـی عـلاوه بـر استعداد ذاتی، فرستاده باید عناصر اکتسـابی کـه ملهـم از دانـش و هنـر مـذاکره اسـت را نیـز در منظومهی توانمندیهای خود داشته باشد. در واقع از نظر فردوسی هنر یک مذاکره کننده )فرستاده ( در وهلهی اول؛ هنر اقنـاع طـرف مقابل است و دیگر آنکه بتواند حداکثر امتیاز را از طـرف مقابـل بـه مـوازات پرداخـت حـداقل هزینه برای منافع ملی کشورش فراهم آورد. از این نظرگاه به خوبی میتوان آبشخور محتوایی و مفهومی ) نرمش قهرمانانـه ( را در آرا و آموزههای فردوسی در قالب خوانشی نو در این چارچوب مورد تأکید قرار داد . شاید بیان این جملات از سوی رهبری نظام تأییـدی بـر وجـود ابعـاد تکـوینگرایانـه عناصـر هویتی شاهنامه در ترسیم نحوه نگرش بینالمللی انسان ایرانی باشد: »در باب شاهنامه پرسیدند. بله؛ من موافقم که از »فردوسى« تجلیل شود، فردوسـى در قلّه است. ما هستیم که اسم او را »حکیم ابوالقاسـم فردوسـى« گذاشـتیم؛ دشـمنان دین که این اسم را نگذاشتهانـد. خـوب؛ ایـن حکـیم چـه کسـى اسـت و حکمـت او چیست؟ آیا حکمت زردشتى است، حکمت بىدینى است، حکمت پادشـاهى اسـت
نقش شاهنامه فردوسی در تکوین هویت و نحوه نگرش بینالمللی انسان ایرانی 27 یا حکمت اسلامى؟ این را مىشود در آورد. اگر کسى به شاهنامه نگاه کنـد، خواهـد دید که یک جریانِ گاهى باریک و پنهـان و گـاهى وسـیع، از روح توحیـد، توکّـل، اعتماد به خدا و اعتماد بـه حـق و مجاهـدت در راه حـق در سرتاسـر شـاهنامه جـارى است. این را مىشود استخراج کرد، دید و فهمید. مخصوصاً بعضى از شخصیتهـاى شاهنامه خیلى برجسته هستند که اینها را باید شناخت و استخراج کرد. من یک وقت گفتم که »اسفندیار« مثل این بچه حـزباللّهـیهـاى امـروز خـود ماسـت! در فرهنـگ شاهنامه یک حزباللّهى غیورِ دین خواه مبـارز وجـود دارد. بلـه؛ ایـن کارهـا را شـما بکنید تا دیگران نکنند. شما که نکردید، دیگران مىکننـد«)بیانـات رهبـری در دیـدار اعضاى انجمن اهل قلم.( 1381/11/08 نکتهی قابل تأمل در این بیانات صرفنظر از جایگاه بلند فردوسی نزد عالیترین مقـام نظـام، بازنمایی شخصیت اسفندیار با کارِ ویژهی جوانان حزب اللهی در عصر انقلاب اسلامی است، به بیان دیگر شخصیتپردازی هوشمندانه و کـاربردی فردوسـی در شـاهنامه در طـول ادوار تـاریخ ایران محمل بسیار مفیدی جهت شاخصگذاری و تفسیر معیار جوانمردی، ایرانستای و الگوی متعالی و کمنظیر شخصیت مسئول و دلسوز ایرانی تلقی میشود.
-7تجلی عنصر خردورزی در شاهنامه به مثابه کنش تدبیر و امید در عرصهی بینالملل »کتابی که با ستایش خرَد آغاز میشود نمیتواند متعلق به یک ملت باشد، بلکـه مربـوط بـه تمام ملتهاست. شاهنامهی فردوسی بیتردید یکـی از طلایـهداران گفتگـو در عرصـهی روابـط بینالملل است«. بیان چنین جملهای از سوی »کیاشیرو مات سورا«، مدیرکل سابق سازمان بینالمللی یونسـکو که در پیام خود به مناسبت ثبت هزارهی سرایش شاهنامه در یونسکو بیـان کـرد؛ خـود بـه مثابـه ظرفیتی گسترده و بیمانند از ترسیم سـویه و نحـوهی نگـرش ایرانیـان بـه عرصـهی بـینالمللـی و بالعکس است. آن سوتر خانم »ایرنا بوکوا« مدیرکل کنونی سازمان جهانی یونسکو و »فرانچسکو بانـدارین« معاون بخش فرهنگ یونسکو در نوامبر 2011به مناسبت پایان هزاره سرایش شاهنامه فردوسی با افتخار اعلام میکند که فردوسی و شـاهنامه الهـامبخـش اصـلی ایـن رسـالت و شـعار همیشـگی یونسکو است که: »از آنجا که جنگها در اذهان انسانها آغاز میشود، دفاع از صلح را باید در اذهان مردم بنا کرد «.
28فصلنامهی پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،7زمستان ) 92پیاپی (37 وی در ادامه میافزاید: »فردوسی با مهارتی بینظیر و با نوگرایی خاص خود صحنههای نبـرد را در اسطوره و تاریخ به تصویر میکشد و بدون این که خشونت را ترویج کنـد، درد سـوگ و شوربختی ناشی از جنگ را به خواننده منتقل کرده و چهرهی نامیمون و ناخوشایند جنـگ را بـه تصویر میکشد و به این ترتیب خواننده را بر آن میدارد تا دوستی و محبت را بر احساس ظن و نفرت ارجحیت دهد. شخصیت والای فردوسی در اقصی نقاط جهان شناخته شـده و بـرای همـه قابل احترام است. نام او در میدان فردوسی، در رم ایتالیا ) (Piazzal Firdusiو در کتابخانـههـای ) (Wadham Collegeآکسفورد انگلیس و در شهر Beratدرکشور آلبانی جاودانه شده اسـت. فردوسی هدیهای ارزشمند برای نسل بشر بـه جاگذاشـت. بـه امیـد آنکـه شـاهنامهی او همچنـان روشنگر راهمان در ایـن هـزارهی جدیـد باشـد)اسنادکمیسـیون ملـی یونسـکو – ایـران ، بخـش فرهنگ 23نوامبر .(2011 چرا فردوسی خرَد را در تمامی نسوج شاهنامه درهنگامهها و آوردگاههای مهم داسـتانهـا و حماسهها بر صدر مینشاند و همواره زنهار میدهد که: هر آنکس خرد را ندارد زپیش / دلش گردد از کرده خویش ریش چرا فردوسی آغاز کتاب خود را به قول »ماتسورا« با ستایش خرد آغاز میکند: به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه برنگذرد و در جایجای شاهنامه فزونی و زبونی شاهان و نامداران را چه در اردوگـاه ایرانیـان و چـه در آوردگاه دشمنان ایران زمین در نسبت با میزان پیوستگی و گسستگی خرد معیار مینهد. به اعتقاد نگارنده، فردوسی با خردنگاری و خردستایی در منظومهی شاهنامه، در صدد اسـت تا ایرانیان را در مسـیرها و گردنـههـای پرفـراز و نشـیبِ آینـدهی ایـن مـرز و بـوم و در عرصـه و آوردگاه جهانی و در تنظیم مناسبات و روابط بینالمللی با سلمیـان )غـرب( و تورانیـان )شـرق ( وتازیان ) اعراب (، هادی و رهنمون باشد. به بیان فربهتر، امروزه در عرصهی روابط بینالملل به خوبی شـاهدیم کـه گسسـت از عنصـر خردمندی در مناسبات بینالمللی چه هزینههای گزاف و فراوانی را برای انسان ایرانـی بـه همـراه دارد و بالعکس پیوستگی با خرد چه گسترهی امیدبخشی را به ارمغان میآورد. گنجاندن این بیت از شاهنامهی فردوسی در متن سخنرانی آقای روحانی، رئیس جمهور، که در شهریور سال 1392در مجمع عمومی سازمان ملل قرائت شد؛ به خوبی رسوبات خردورزانـه هویتی شاهنامه را در اکنونیت روابط بینالملل ایرانیان به تصویر میکشد. بکوشید ونیکی به بار آورید چو دیدید سرما بهار آورید
نقش شاهنامه فردوسی در تکوین هویت و نحوه نگرش بینالمللی انسان ایرانی 29 به پاداش نیکی بیابی بهشت بزرگ آنکه جز تخم نیکی نکشت جالب آنکه تجلی روح خردورزانهی فردوسی فقط به متن سخنرانی رئیس جمهور ایـران در مجمع عمومی سازمان ملل ختم نمیشود بلکه وزیر امور خارجه دولت یازدهم؛ دکتر ظریف نیز با گنجاندن این بیت شاهنامه در صفحهی اجتماعی شخصی خود التزام و اهتمام خـود را در اتخـاذ رویکرد سیاست خارجی ایران در دوران کنونی با ابتناء به اندیشهی فردوسی بازتاب میدهد. خردستایی فردوسی نقطهی مقابل جنگ و ستیز است؛ در همین چارچوب دکتر قوام و فاطمی بـا استناد به مفهوم خرد در اندیشهی فردوسی ضمن تضعیف مفهوم دووجهی سلسـله مراتـب – آنارشـی و جنگ، آنگونه که در آرای »هابز« در خصوص ذات شرور بشر مندرج است، اندیشهی فردوسـی را به عنوان راهکاری برای تحدید جنگ در حوزهی روابط بینالملل مطرح میکند. به زعم نویسندگان، عنصرخرد و خردمندی در نگاه فردوسی دستاوردهای بسیاری به همـراه دارد از جملــه: راهنمــایی، دلگشــایی و دســتگیری انســان در هــر دو جهــان؛ شــادیبخشــی، مردمنوازی، فزونی و کاستی؛ ارجمندی در هر دو جهان و رهایی از بند؛ جهانگردی و نگهبانی جان، چشم، گوش و زبان؛ آسودگی خیـال و وجـدان؛ پـرورش روان؛ انسـانیت و مـردم بـودن، مایهی زندگانی و جاودانگی؛ پیشرفت و سرافرازی؛ میانهروی و اعتدال. علاوه بر دستاوردهای فوق، جنگگریـزی وکـژی سـتیزی یکـی از مهمتـرین دسـتاوردهای خرد و خردورزی است که باعث کنترل کارگزاران خردمند جنگ می شود. »قوام« معتقد است نگاه فردوسی به دو شیوه میتواند به تبیین رابطهی خرَد و جنـگ کمـک کند، نخست ؛ فردوسی اساساً خرد را با جنگ ناسازگار میبیند. از نظر وی انسان نیک سرشـت خردمند هیچگاه به دشمنی و جنگ روی نمیآورد. راه جنگ وخـرد در نگـاه فردوسـی از هـم جداست. ازسوی دیگر، فردوسی معتقد است که خرد نه تنها از جنگ جلوگیری میکنـد حتـی مانع شکلگیری زمنیههای آن میشود. دوم، در تمام جنگهای مندرج در شاهنامه هیچگاه فرد خردمند آغازگر جنگ نبوده است؛ بنابراین خردمندی حاکم میتواند مانع جنگ شود. با این دیدگاه میتوان جنگافروزی بسـیاری از دولتها و سیاستمداران معاصر را در عرصه سیاست و روابط بینالملـل تبیـین کـرد )قـوام و .(195-193 : 1388 ، فاطمی بدین ترتیب میتوان اذعان کرد فردوسی در جریانی پیوسـته خـرد را در مقابـل جنـگ قـرار داده و بدین شیوه درپی تحدید جنگ است. و این موضوعی است که در نظام کنونی بینالملـل که در چنبرهی جریان اصلی نظریات رئالیستیک به منافع میاندیشد، گونهای اثرگذار در مهار و
30فصلنامهی پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،7زمستان ) 92پیاپی (37 تحدید جنگ به شمار میرود. بر این بنیان به خوبی میتوان اذعان کرد که مرز میان دو موهبـت تدبیر و امید، خردی است که فردوسی آن را ارجمندترین موهبت یزدانی نزد بشر میشناسد. خرد چشم جان است گر بنگری تو بی چشم شادان جهان نسپری تدبیری که توام با خردمندی باشد میوه و محصولش امید است و روابط بـینالملـل عرصـهی دادوستد خردمندی است تا از این رهگذر انسان کنشگر ایرانی بـا خـرد ایجـابی کـه منـدرج در شاهنامه است افق منافع ملی و بینالمللی خویش را از انتزاع به عرصهی انضمام و عمـل رهنمـون باشد. بر همین بنیان، نیکولای چرنی شوسـکی، ادیـب و منتقـد مشـهور روسـی برتـری شـاهنامه از حماسههای ملی قومهای دیگر را ایـن وجـه متمـایز و ارجمنـد مـیدانـد کـه شـاهنامه سرشـار از اندیشههای حکیمانه است که به انسان خرددوستی و خردگرایی تلقین میکند و به انسـان یـاری میدهد که از خود فراتر رود و با خود و دیگران با صلح و صفا زیست نماید. پیامهای فردوسی، پیامهای ارجگذاری علم و دانش، اعتبار و احترام انسان، گسترش عدل وداد، مدارا و آزادگـی ، گذشت و خویشتنداری است )نیکولای چرنی شوسکی ، .(10 :1951
نتیجهگیری هر حماسهای تصویر روشن و رسا از روزگار به وجـود آمـدن خـود، ارائـه مـیدهـد کـه در صورت انطبـاق بـا نیازهـا و شـرایط انسـان دورههـای بعـد پایـدار مـیمانـد و بـه وسـیلهی مـردم روزگاران بعد حفظ و نگهداری میشود. حضور و بقای بیش از هزار سالهی شـاهنامه درنوسـانهـای تـاریخی و بحـرانهـای سیاسـی، اجتماعی و فرهنگی که جامعـه ایـران پیوسـته بـا آن درگیـر بـوده اسـت بیـانگـر آن اسـت کـه شاهنامهی فردوسی ظرفیت انطباق با روحیات جمعی و آرمانهای انسان ایرانی در طول روزگار ممتد و مستمر را دارا بوده است و تصویری که از جوهره ایرانی بودن، انسان مانـدن، سـرافراز و پرافتخار زیستن و مقابله با بحرانها ومشکلات حیـات ارائـه مـیدهـد، بـه نیـاز تـاریخی ایرانیـان دربستر زمان پاسخی مناسب و شایسته میدهد و به عنوان عاملی پویا و خلاق در زندگی و منش انسان ایرانی تأثیرگزار بوده است. فردوسی آگاهی ژرفی از گذشتهی ملت خویش و سهم و نقش او در شـکلگیـری تمـدن و فرهنگ انسانی دارد و در صدد است این آگاهی را از اعماق پندارهای اسـطورهای بـه عرصـهی آرایههای تاریخی و در فرجام به سطح انضمامی زمـان حـال و آینـده رهنمـون سـازد تـا از ایـن
نقش شاهنامه فردوسی در تکوین هویت و نحوه نگرش بینالمللی انسان ایرانی 31 رهگذر تصویری شفاف از نقاط قوت و ضعف، فرصتها و چالشهای فراروی انسان ایرانی در عرصهی داخلی و بینالمللی مهیا سازد. هنر فردوسی در پیوند میان پندارهای اساطیری، کردارهـای حماسـی و پهلـوانی و در فرجـام نمودهای انضمامی و کاربردی در حوزهی تاریخ، جـامعیتی انسـانشناسـانه از مـنِ واقعـی انسـان ایرانی ارائه میدهد. تا جاییکه »هانری ماسه« محقق فرانسوی مینویسد: »آدمی هنگامی که پس از خواندن شـاهنامه، نظـری بـه گنجینـههـای روایـت آبـا و اجدادی و رسوم باستانی که این کتاب عرضه میدارد میافکنـد در مـییابـد کـه هـیچ حماسهی ملی، نبوغ تبار خود را با این دقت و صحت منعکس نساخته است«. درواقع همنوا با ماسه باید افزود نبوغ فردوسی نه تنهـا انعکـاس هویـت ایرانـی اسـت بلکه گونهای دستورالعمل برای حال و آینده ایرانیان است. لذا با تأکید بر سویهای نقادانـه نسـبت بـه سـیطره و چیرگـی سـنت نظریـهپـردازی غـرب بـر حوزهی ایرانی روابط بینالملل، باید اذعان کرد که رجوع به متن گـرانسـنگی ماننـد شـاهنامهی فردوسی که به مثابه گونهای دستورالعمل بومی و ملی با تلفیق هوشمندانه عناصر توأمـان ایرانـی و اســلامی اســت؛ نقــش بــهســزایی را در ترســیم چشــمانــداز و افــق فــراروی سیاســتگذران و تصمیمسازان دستگاه دیپلماسی در مواجهه با عرصهی پر رمز و راز شـطرنج جهـانی را فـراهم میآورد. تأثیر به سزایی به شناخت کارگزارانـه و متغیرهـا و فاکتورهـای بنیـادین و دخیـل در تکـوین رفتار بینالمللی آن هم با ابتناء به عناصر هویتساز ایران زمین با خلاء معنا روبهرو است