گوهر و حقیقت مشترک همة شریعتهای الهی، اسلام است که همان تسلیم بودن در برابر خداست. بیشک همة ادیان در اصول دین، یعنی توحید، نبوّت و معاد و در اصول اخلاقی و کلّیّات احکام فردی و اجتماعی مشترک هستند و راز تعدّد شرایع، شرایط زندگی انسانها در طول تاریخ است که اقتضا دارد برخی احکام جزئی و فرعی با هم متفاوت باشند. امّا پرسشی که مطرح است اینکه آیا مذاهب و شریعتهای مختلف امروزه از حقّانیّت و نجاتبخشی یکسانی برخوردارند؛ به تعبیری دیگر، آیا همة آنها حقّ و عمل بدانها موجب رستگاری و دستیابی به بهشت جاویدان است یا اینکه یکی از آنها حقّ و بقیّه آمیزهای از حقّ و باطل میباشند و یا آنکه عمل به تعالیم یکی از ادیان موجب رستگاری در آخرت میشود و رستگاری پیروان دیگر ادیان، بسته به شرایط است. در این مسئله، سه دیدگاه مطرح است: دیدگاهی که قائل به حقّانیّت و نجاتبخشی مطلق یک دین (انحصارگرایی) است. دیدگاه دوم قائل به شمولگرایی و دیدگاه سوم قائل به کثرتگرایی میباشد (ر.ک؛ سبحانی، 1391: 71ـ74). در اینجا بحث ما در حوزة کثرتگرایی و قائلان به این دیدگاه است. در جهان غرب، جان هیک به عنوان یکی از صاحبنظران در قلمرو فلسفة دین، مدافع و مروّج این دیدگاه است. این دیدگاه در جهان اسلام هم مطرح و کسانی آن را پذیرفتهاند. دگراندیشان مسلمان که این دیدگاه را پذیرفتهاند، برای اثبات مدّعای خود به آیاتی چند از قرآن تمسّک جستهاند. در کشور ما، این بحث در دورهای بسیار در بین جوامع دانشگاهی و غیردانشگاهی مطرح گردید و کتب و سخنرانیهای متعدّدی برای اثبات این بحث از دیدگاه اسلام و قرآن در دانشگاهها به راه انداخته شد. برخی کتبی که در اثبات این مسئله منتشر شده عبارتند از: صراطهای مستقیم، فربهتر از ایدئولوژی، قبض و بسط تئوریک شریعت و مقالات و کتب دیگر. در مقابل، مدافعان و دانشمندان دین اسلام در مجامع حوزوی و دانشگاهی دست به قلم بردند و در ردّ این دیدگاه، کتب و مقالات مختلفی منتشر و به جامعه عرضه کردند. از جمله بزرگان و اندیشمندانی که در آثار خود به این موضوع پرداختهاند، عبارتند از: آیات عظام جوادی آملی، سبحانی، ربّانی، رشاد، محمّد لگن هاوزن، سیّد حسن نصر، خسروپناه، لاریجانی و شهید مطهّری. برخی آثاری که مستقیماً به نقد این دیدگاه پرداختهاند، میتوان به این موارد اشاره نمود: 1ـ قرآن و سکولاریسم: محمّدحسین قدردان قراملکی. 2ـ از علم سکولار تا علم دینی: مهدی گلشنی. 3ـ پلورالیسم دینی از منظر قرآن: علی اسلامی. 4ـ قرآن، گفتار الهی: دکتر علی نصیری. 4ـ صراط مستقیم: عبّاس نیکزاد. 5ـ پلورالیسم دینی (مجموعة سخنرانی، گفتگو، مقالات و پرسشها و پاسخها). در مجلاّت علمی ـ پژوهشی هم مقالات متعدّدی در نقد این دیدگاه نگاشته شده است. در این مقاله، کوشش ما بر آن است که ضمن نقل تعدادی از آیات مورد ادّعای کثرتگرایان با توجّه به تفاسیر منقول و کلمات صاحبنظران و اندیشنمدان در این زمینه، پاسخ این اشکالات را بدهیم.
1ـ مفهومشناسی
قبل ار ورود به بحث تفصیلی، لازم است سه اصطلاح به اختصار روشن گردد و آنگاه به بحث تفصیلی آن پرداخته شود.
الف) انحصارگرایی
بر اساس این دیدگاه، تنها یک دین حقّانیّت کامل دارد و بقیّة مذاهب، هرچند ممکن است از حقّانیّت بهرهای داشته باشند، حقّ مطلق نیستند و پیروان واقعی آن دین حقیقی نیز به طور مطلق اهل نجات هستند، امّا پیروان سایر مذاهب چنین فرجامی ندارند (ر.ک؛ سبحانی، 1391: 74).
ب) شمولگرایی
شمولگرایی بر آن است که یک دین خاص، حقّ مطلق است و پیروان آن نجات مییابند، امّا پیروان مذاهب دیگر نیز به اندازة انطباق با دین حق میتوانند اهل نجات شوند (ر.ک؛ همان:76).
ج) کثرتگرایی
بر اساس دیدگاه کثرتگرایی، همة مذاهب همزمان از حقّانیّت و نجاتبخشی یکسان برخوردارند. این دیدگاه، آموزههای گوناگون و گاه متناقضِ همة مذاهب را به صورت یکسان، صحیح و نیز پیروان همة مذاهب را اهل نجات میداند و تفاوتی بین مذاهب مختلف قائل نیست (ر.ک؛ همان: 77). امروزه در جهان غرب، جان هیک به عنوان یکی از صاحبنظران در قلمرو فلسفة دین، مدافع و مروّج این دیدگاه است (ر.ک؛ جوادی آملی، 1387: 185). در جهان اسلام هم کسانی تحت تأثیر این تفکّر قرار گرفتهاند و خواستهاند برای اثبات این دیدگاه، از قرآن هم شواهدی جمع نمایند. آنها برای اثبات این دیدگاه به برخی از آیات الهی تمسّک جستهاند که در ادامه به نقل و نقد آنها پرداخته خواهد شد.
2ـ دلایل و مدّعیات قرآنی کثرتگرایان و نقد آن
دگراندیشان مسلمان که تحت تأثیر اندیشههای وارداتی غرب قرار گرفتهاند و به پذیرش دیدگاه کثرتگرایی قائل شدهاند، برای اینکه بتوانند این تفکّر را در بین جوامع اسلامی بیشتر تعمیم دهند و کسانی را با خود همراه نمایند، سعی در اثبات این نظریّه از متون دینی از جمله قرآن داشتهاند و به تعدادی از آیات قرآن مجید استناد جستهاند. در ادامه به آیاتی که مدّعیان کثرتگرایی برای ادّعای خود بدان استدلال نمودهاند، نقل میکنیم و پس از طرح ادّعای آنها، به نقد آن خواهیم پرداخت.
2ـ1) آیات اسلام
چندین آیه در قرآن هست که از آنها به آیات اسلام یاد میکنیم و در آنها کلمة «اسلام» و همخانوادة آن بهکار رفته است. کثرتگرایان مدّعی شدهاند که این آیات دلالت بر مدّعای آنها مینماید. این آیات به قرار ذیل میباشند:
الف) آیة اوّل:
﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَآ إِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ: پروردگارا، ما را تسلیم [فرمان] خود قرار ده و از نسل ما، امتی فرمانبردار خود [پدید آر] و آداب دینی ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشای، که تویی توبهپذیر مهربان﴾ (البقره/ 128).
ب) آیة دوم:
﴿وَقَالَ مُوسَى یَا قَوْمِ إِن کُنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُواْ إِن کُنتُم مُّسْلِمِینَ: و موسی گفت: ای قوم من، اگر به خدا ایمان آوردهاید، و اگر اهل تسلیمید، بر او توکّل کنید﴾ (یونس/84).
ج) آیة سوم:
﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا: امروز است که دین شما را تکمیل کردم، و نعمت خود بر شما تمام نمودم، و امروز است که دین اسلام را برای شما پسندیدم- و آنچه گفتیم حرام است در حال اختیار حرام است﴾ (المائده/3).
د) آیة چهارم:
﴿أَفَغَیْرَ دِینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ: آیا این فاسقان غیر دین خدا را میطلبند با اینکه تمامی ساکنان آسمانها و زمین چه به طوع و چه به کره تسلیم اویند و همه به سوی او بازمیگردند؟﴾ (آلعمران/83).
هـ) آیة پنجم:
﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ...: در حقیقت، دین نزد خدا همان اسلام است﴾ (آلعمران/19).
2ـ1ـ1) ادّعای کثرتگرایان در ذیل این آیات
حقیقت دین اسلام که خداوند از انسانها میخواهد، تسلیم است و لازم نیست که در قالب آیین خاصّی باشد. در این آیات، اسلام دربارة دیگر ادیان آسمانی به کار رفته است و در نتیجه، حقّانیّت و نجاتبخشی ادیان مزبور را ثابت میکند. برخی کلمات طرفداران پلورالیسم از این قبیل است:
«قرآن برخلاف ما که اسلام و مسلمانی را مخصوص خودمان گرفتهایم، گروندگان صالح دیگر پیغمبران را مکرّر مسلمان میخواند. چطور میشود در نزد خدا فقط آیین امّت آخرالزّمان دین حساب شود، در حالیکه از دیگر پیغمبران و کتب آنها همه جا تجلیل و تأیید به عمل میآید» (بازرگان،1350: 52).
دیگری آورده است: «شما اگر به تفسیر المیزان مرحوم علاّمه مراجعه کنید، خواهید دید که ایشان اسلام را درست به همین معنای اسلام واقعی که ما گفتیم، گرفتهاند و گفتهاند که منظور، حقیقت تسلیم در برابر خداوند است» (سروش، 1372: 236).
2ـ1ـ2) پاسخهای داده شده به این ادّعا
اینکه ما بخواهیم برای پیشبرد هدفی که در ذهن داریم، متوسّل به یکی از معانی واژة اسلام شویم و بگوییم که قرآن چنین حرفی را ثابت میکند، روش صحیحی نیست. تفسیر به رأی بوده که در روایات مورد نکوهش قرار گرفته شده است. واژة «اسلام» و همخانواده آن در آیات مختلف قرآن به معانی متفاوتی آمده است. برای ردّ این مدّعا، معانی مختلفی که آیات متضمّن آن معانی است، در ادامه نقل میشود:
الف) انقیاد، تسلیم و خضوع
در برخی آیات ادّعایی، مراد از اسلام، انقیاد، تسلیم و خضوع آمده است. در تفاسیر مختلف، ذیل آیة ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَآ إِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾ (البقره/ 128)، مراد از اسلام، تسلیم، خضوع و خلوص معنا شده است (ر.ک؛ فیض کاشانی، 1415ق.، ج 1: 190؛ شبّر، 1412ق.، ج 1: 59؛ مغنیه، 1424ق.، ج 1: 204 و طبرسی، 1377، ج 1: 79).
در آیة ﴿وَقَالَ مُوسَى یَا قَوْمِ إِن کُنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُواْ إِن کُنتُم مُّسْلِمِینَ﴾ (یونس/84) (ر.ک؛ فیض کاشانی، 1415 ق.، ج 2: 413؛ طبرسی، 1377، ج 2: 125؛ شبّر، 1412ق.، ج 1: 223 و مغنیه، 1424ق.، ج 4: 185) به همین معنا اشاره شده است.
ب) شریعت حضرت محمّد(ص)
﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا: امروز است که دین شما را تکمیل کردم، و نعمت خود بر شما تمام نمودم، و امروز است که دین اسلام را برای شما پسندیدم- و آنچه گفتیم حرام است در حال اختیار حرام است-﴾ (المائده/3).
در این آیه، اسلام با شأن نزولی که در ذیل آن نقل شده، به شریعت حضرت محمّد و نیز نصب حضرت علی(ع) به امامت در حجّةالوداع اشاره دارد (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 3: 246؛ فیض کاشانی، 1415ق.، ج 2: 413 و شبّر، 1412ق.، ج 1: 133).
ج) انقیاد و تأثّر جبری و تکوینی موجودات از امر الهی
﴿أَفَغَیْرَ دِینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ: آیا این فاسقان غیر دین خدا را میطلبند با اینکه تمامی ساکنان آسمانها و زمین چه به طوع و چه به کره تسلیم اویند و همه به سوی او بازمیگردند؟﴾ (آلعمران/83).
در این آیه، لفظِ «أَسلَم» صیغة ماضی است که ظهور دارد بر اینکه ساکنان زمین و آسمان در گذشته تسلیم خدا بودهاند و این تسلیمی که در سابق محقّق شده، تسلیمی است تکوینی در برابر امر خدا، نه اسلام به معنای خضوع بندگی (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 3: 519 و قرشی، 1377، ج 2: 126). اگرچه برخی تفاسیر، «أَسلَمَ» در این آیه را «دین اسلام» تفسیر نمودهاند (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 3: 271).
د) معنای اسلام در آیة ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللهِ الإِسْلاَمُ﴾
«دین» در لغت به معنای «جزا» و در اصطلاح، به معنای «شریعت» آمده است و اسلام هم در لغت به معنای «تسلیم» و در اصطلاح، به معنای «شریعت» پیامبر میباشد. در معنای آیه، احتمالات مختلفی قابل تصوّر است که در ادامه ذکر میشود:
1ـ در برخی تفاسیر، مراد از دین و اسلام در این آیه را همان معنای اصطلاحی گرفتهاند (ر.ک؛ نجفی خمینی، 1398ق.، ج 2: 226؛ طیّب، 1378، ج 3: 143؛ خانی، 1372، ج 3: 208؛ حسینی، 1363، ج 2: 42؛ قمی مشهدی، 1368، ج 3: 56؛ کاشانی، 1336، ج 2: 190؛ شبّر، 1407ق.، ج 1: 304). بنابراین، تحلیل هیچ گونه اشارهای به دیگر ادیان در این آیه نمیباشد و این آیه اتّفاقاً انحصارگرایی در دین اسلام را میرساند و نه کثرتگرایی را.
2ـ معنای دومی که برای آیه متصوّر است، همان معنای لغوی در نظر گرفته شود؛ یعنی تسلیم در برابر حضرت حق که شمار دیگری از مفسّران، از جمله علاّمه طباطبائی در المیزان این معنا را لحاظ کردهاند. امّا بدین صورت هم نمیتواند مورد ادّعای کثرتگرایان قرار گیرد؛ چراکه تسلیم در برابر حضرت حق در هر دوره و عصری با جلوهای تازه و نو نمایان میشود و مصداق پیدا کردن و تحقّق حقیقت تسلیم، در گرو تسلیم انسان است به هر آنچه خداوند از او خواسته است. استاد مطهّری مینگارد:
«اگر گفته شود که مراد از اسلام، خصوص دین ما نیست، بلکه منظور تسلیم خدا شدن است، پاسخ این است که البتّه اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم است، ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته است و در این زمان، شکل آن همان دین گرانمایهای است که به دست حضرت خاتمالأنبیاء ظهور یافته است و قهراً کلمة اسلام بر آن منطبق میگردد و بس» (مطهّری، 1352: 271).
بنابراین، گفتار مصداق حقیقی تسلیم را باید در عصر رسول خدا در اسلام محمّدی(ص) جستجو نمود، نه در سایر ادیان. علاّمه طباطبائی هم بدین معنا اشاره نمودهاند و آوردهاند: «تسلیم شدن به خدا در انجام شرایع او و اطاعت از او در آنچه که در هر عصری با زبان پیامبرش از بندگانش میخواهد» (طباطبائی، 1374، ج 3: 189). ایشان سپس ادامه دادهاند:
«امّا اختلافی که اهل کتاب، از یهود و نصارا در دین کردند، با اینکه کتاب الهی بر آنان نازل شده است و خدای تعالی، اسلام را برایشان بیان کرده بود، اختلاف ناشی از جهل نبود و چنان نبود که حقیقت امر برایشان مجهول بوده باشد و ندانسته باشند که دین خدا یکی است، بلکه این معنا را به خوبی میدانستند و تنها انگیزة آنان در این اختلاف، حسّ غرور و ستمگریشان بود و هیچ عذری ندارند و همین خود کفری است که به آیات مبین خدا ورزیدند، آیاتی که حقیقت امر را برایشان بیان کرد.آری، به آیات خدا کفر ورزیدند، نه به خود خدا، چون اهل کتاب خدای تعالی را قبول دارند و معلوم است که هر کس به آیات خدا کفر ورزد، خدا سریعالحساب است و به سرعت هم در دنیا و هم در آخرت به حسابش میرسد، او را در دنیا گرفتار خزی و ذلّت و محروم از سعادت حیات میکند و در آخرت نیز به عذاب دردناک دچارش میسازد» (همان).
هـ) حاصل کلّی آیات اسلام
حاصل آنچه در معانی واژة «اسلام» دریافت نمودیم، ما را به این امر رهنمون میسازد که در معنای این واژه، معانی متفاوتی در قرآن وجود دارد، لذا کسی نباید به سبب پیشبرد اهداف خویش یک معنا را بر قرآن تحمیل نماید که حاصل آن همان تفسیر به رأی خواهد بود. پس برای دریافت معنای درست هر یک از آیاتی که واژة «اسلام» و همخانوادة آن بهکار رفته است، اصول و قواعد تفسیری برای دریافت معنای حقیقی آن در نظر گرفته شود.
2ـ2) آیات سورة کافرون
﴿قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ * لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ * وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ: بگو هان گروه کفر پیشه!* من نمیپرستم آنچه را که شما میپرستید * و شما هم نخواهید پرستید آنچه را که من میپرستم* من نیز برای همیشه نخواهم پرستید آنچه را شما میپرستید * و شما هم نخواهید پرستید آنچه را من میپرستم. * دین شما برای خودتان و دین من هم برای خودم﴾ (الکافرون/1ـ6).
2ـ2ـ1) ادّعای کثرتگرایان در ذیل این سوره
کثرتگرایان با استناد به بخش پایانی سوره که میفرماید: ﴿لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ﴾ مدّعی هستند که پیام آیه این است که هر کس میتواند دین دلخواه خود را انتخاب کند و آن دین، عامل رستگاری وی میشود. برخی از کلمات آنها چنین است:
ـ «کافر و بیدین هم خودی است؛ قرآن فرمود: ﴿لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ﴾ بنیآدم اعضای یکدیگرند» (خرّمشاهی، 13۷۸: ۷).
ـ «آیات قرآن صریحاً اصل عیسی به دین خود، موسی به دین خود را تأیید میکند و هرگز اهل کتاب یا حتّی کافران و مشرکان را طرد نمیکند» (باقی، 1378: ۶).
2ـ2ـ2) پاسخهای داده شده در باب این ادّعا
در پاسخ به این ادّعا، ابتدا شأن نزول آیه را بررسی مینماییم و آنگاه به گفتار برخی مفسّران را ذیل آیه ملاحظه نموده، در نهایت، به روایات مراجعه مینماییم تا حقیقت مطلب روشن گردد.
الف) شأن نزول آیه
در نظر گرفتن قرائن کلام برای فهم مقصود گوینده، روشی عقلایی در همة فرهنگهاست و بخش مهمّی از خطاها و نقصانهایی که در تفسیر قرآن رخ داده است، از بیتوجّهی یا کم توجّهی به قرائن سرچشمه میگیرد (ر.ک؛ بابایی، 1379: 109ـ139). یکی از این قرائن در فهم آیات قرآن، مراجعه به شأن نزول آیات میباشد. در شأن نزول این آیه چنین وارد شده است:
«این سوره دربارة چند نفر از صنادید و بزرگان قریش نازل شده است، چون آنها آمدند خدمت حضرت رسول(ص) و گفتند: ای محمّد! تو دین ما را پیروی کن، ما هم دین تو را پیروی نموده، تو را در تمام کارهای خودمان شریک و سهیم مینماییم، یک سال تو خدایان ما را بپرست و یک سال ما خدای تو را میپرستیم. پس اگر آنچه تو آوردهای، بهتر بود از آنچه در دست ماست که ما شرکت نمودیم در آن و حظّ و نصیب خود را از آن دریافت کردهایم و اگر آنچه در دست ماست، (از بُتپرستی) بهتر باشد، از دین تو، تو در امر ما شرکت کرده، حظّ و نصیب خود را از آن گرفتهای. پس آن حضرت فرمود: پناه میبرم بر خدا که برای او شریکی قائل بشوم و غیر او را شریک او گردانم. گفتند: بیا بعضی از خدایان ما را استلام کن و دست بر آنها بزن، ما تو را تصدیق نموده، خدای تو را میپرستیم. فرمود: صبر کنید تا ببینم چه دستوری از خدایم میرسد. پس نازل شد: ﴿قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ...﴾. پس پیغمبر(ص) برگشت به مسجدالحرام و در آن پُر بود از قریش. پس بر سَرِ ایشان ایستاد و سوره را تا آخر قرائت فرمود و چون از خواندن سوره فارغ شد. قریش از او مأیوس و ناامید شدند و او را با اصحاب وی اذیّت و شکنجه نمودند» (طبرسی، 1372، 27: 322).
آنچه از شأن نزول آیه دریافت میشود، در واقع، در مقابل پیشنهاد پلورالیستی که به پیامبر دادند، حضرت از آنها بیزاری جسته و پیام سوره در واقع، دعوت به توحید است.
آیتالله جوادی آملی بیان داشتهاند:
«بعضی خواستهاند از این سوره استفاده کنند که هر کس به دین خود پایبند باشد و رسول خدا هم به دین خود پایبند باشد، پس دین هر کس حقّ است. در حقیقت، این آیات در مقام ردّ تکثّرگرایی است نه اثبات آن؛ به عبارت دیگر، قرآن نمیگوید هم دین شما حقّ است و هم دین من و در نتیجه، کثرتِ حق باشد، بلکه کثرتگرایی را نفی میکند» (جوادی آملی، 1387: 222).
ب) آیه در مقام تهدید
این آیه در واقع، تهدیدی است که خدا و رسول نسبت به کفّار کردهاند، نه اینکه دین و آیین ایشان را تصدیق و امضاء نموده باشند (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 10: 842؛ رازی،1420ق.، ج 32: 332؛ نجفی خمینی، 1398ق.، ج 18: 392؛ خانی، 1372، ج 14: 642 و مغنیه، 1424ق.، ج 8: 618). نظیر این آیه در دیگر آیات قرآن ملاحظه میشود: ﴿فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُم مِّن دُونِهِ...: پس هر چه را غیر از او میخواهید، بپرستید» (الزّمر/15) و آیة ﴿وَإِن کَذَّبُوکَ فَقُل لِّی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَاْ بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ: یا محمّد(ص) اگر کفّار تو را تکذیب نمودند بگو: رفتار من برای خودم و رفتار شما برای شما باشد. شما از رفتار من بیزار و من از رفتار شما بیزارم﴾ (یونس/41).
ج) روایت
روایاتی که ذیل آیات از رسول خدا و ائمّة معصومین نقل شدهاند، در واقع، تفسیر آیات هستند که باید در نظر گرفته شود تا حقیقت معنای آیه دریافت گردد. در تفاسیر روایی، روایاتی نقل شده که در آنها برائت از شرک را تأیید میکند؛ از جمله:«و عن فروةبن نوفل الأشجعی عن أبیه أنّه أتی النّبی(ص) فقال جئت یا رسول الله لتعلمنی شیئا أقوله عند منامی، قال: إذا أخذت مضجعک فاقرأ ﴿قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ﴾ ثمّ نِم علی خاتمتها فإنّها برائة مِنَ الشّرک» (عروسی حویزی، 1415ق.، ج 5: 686).آنچه در پایان آیه میفرماید که سورة ﴿قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ﴾ را بخوان و با آیة پایانی آن بخواب؛ زیرا آن برائت از شرک است.
نتیجة کلّی
حاصل آنکه، آنچه از شأن نزول و روایت منقول آمد، چیزی است غیر از مدّعای کثرتگرایان. این سوره در ردّ کثرتگرایی است نه اثبات آن.
2ـ3) آزادی در انتخاب دین
مدّعیان پذیرش کثرتگرایی در قرآن به آیات ذیل استناد جستهاند:
الف) آیة اوّل:
﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ: به درستی کسانی که مؤمناند و کسانی که یهودی و نصرانی و صابئی هستند هر کدام به خدا و دنیای دیگر معتقد باشند و کارهای شایسته کنند پاداش آنها پیش پروردگارشان است نه بیمی دارند و نه غمگین شوند﴾ (البقره/62).
ب) آیة دوم:
﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالصَّابِؤُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وعَمِلَ صَالِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ: به درستی منافقینی که به ظاهر ایمان آوردند و آنان که یهودیگری را اختیار کردند و همچنین بیدینان و نصارا هر کدام از آنان به خدا و روز جزا ایمان صحیح بیاورند و عمل صالح کنند، ترسی بر ایشان نیست و (خداوند از کفر قبلیشان میگذرد) در آخرت اندوهی ندارند﴾ (المائده/69).
اینان مدّعی شدهاند که ایمان به خدا و آخرت و نیز عمل صالح، معیار حقّانیّت و نجات انسان است و چون ایمان و عمل صالح در دیگر ادیان یافت میشود، پس همة ادیان بر حقّاَند.
در آیاتی مانند آیة 62 سورة بقره و 69 سورة مائده، معیار هدایت و رستگاری تنها سه چیز دانسته شده است: ایمان به خدا، ایمان به معاد و عمل صالح. بنابراین، پذیرش دین خاصّ، مانند اسلام در این آیات مورد توجّه قرار نگرفته است و در صورت لزوم میباید به آن اشاره میشد، وگرنه اغرا به جهل لازم میآید که از خداوند حکیم و عالم محال است. بنابراین، ادیان گوناگون در صورت داشتن این سه رکن، اهل هدایت و رستگاری هستند (ر.ک؛ اسلامی، 1389: 88).
تفسیر نمونه ادّعای مدّعیان را چنین نقل شده است:
«بعضی از بهانهجویان، آیة 69 سورة مائده را دستاویزی برای افکار نادرستی از قبیل صلح کُل و اینکه پیروان هر مذهبی باید به مذهب خود عمل کنند، قرار دادهاند. آنها میگویند بنا بر این آیه، لازم نیست یهود و نصاری و پیروان ادیان دیگر، اسلام را پذیرا شوند. همین قدر که به خدا و آخرت ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند، کافی است» (مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج1: 284).
2ـ3ـ1) پاسخهای داده شده به این ادّعا
پاسخ به این ادّعا را مطابق قواعد تفسیری پی میگیریم؛ اوّل مراجعه به شأن نزول نقل شده در باب آیه و آنگاه روش تبیینی.
الف) مراجعه به شأن نزول آیه
این آیه ناظر به سؤالی است که برای بسیاری از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بود. آنها در فکر بودند که اگر راه حقّ و نجات، تنها اسلام است، پس تکلیف نیاکان و پدران ما چه میشود؟ آیا آنها به خاطر درک نکردن زمان پیامبر اسلام و ایمان نیاوردن به او مجازات خواهند شد؟ در اینجا آیة فوق نازل گردید و اعلام داشت هر کسی که در عصر خود به پیامبرِ برحقّ و کتاب آسمانی زمان خویش ایمان آورده است و عمل صالح کرده، اهل نجات است و جای هیچ گونه نگرانی نیست. بنابراین، یهودیان مؤمن و صالحالعمل قبل از ظهور مسیح، اهل نجات هستند، همانگونه که مسیحیان مؤمن قبل از ظهور پیامبر اسلام (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1374، ج 1: 284). چنانچه در شأن نزول آیه وارد شده است که:
«در مجلسی در حضور پیامبر، سلمان بعد از اینکه به دین اسلام مشرّف شد، از کسی که نتوانسته بود پیامبر اسلام را درک کند و انتظار ظهور پیامبر را کشیده بود، ولی قبل از درک رسول خدا از دنیا رفته بود، سؤال نمود که کسی از حاضران به سلمان گفت: آنها اهل دوزخاَند! این سخن بر سلمان گران آمد؛ زیرا او یقین داشت اگر آنها پیامبر را درک میکردند، از او پیروی میکردند. اینجا بود که آیة مورد بحث بر پیامبر نازل گردید و اعلام داشت: آنها که به ادیان حق ایمان حقیقی داشتهاند و پیغمبر اسلام را درک نکردهاند، اجر و پاداش مؤمنان را خواهند داشت» (بلخی، 1423ق.، ج 1: 112).
از شأن نزول منقول در ذیل آیه بهدست میآید که این آیه مربوط به مسلمانان و از سوی دیگر، ناظر به اهل کتابی است که پیش از ظهور اسلام در دین خود، ارکان توحید، معاد و عمل صالح را داشتند و پیش از ظهور اسلام از دنیا رفتند و ربطی به حقّانیّت ادیان گوناگون ندارد و نمیتواند مستند کثرتگرایان قرار گیرد.
ب) خلط بین صراط مستقیم و رفع عقاب
بین حق بودن یک دین و در صراط مستقیم گام برداشتن پیروان آن دین با رفع عِقاب (حزن و خوف) نباید خلط کرد. آنچه از آیة فوق مستفاد میشود، نه صحّه گذاشتن قرآن کریم بر طریق اهل کتاب و صراط مستقیم خواندن آن، بلکه دلالت بر رفع عقاب در روز قیامت از اهل کتاب و حدّاکثر دلالت بر اعطای ثواب و پاداش به مؤمنان اهل کتاب است که در دنیا به خاطر روشن نشدن نور اسلام بر دین خود باقی میماندند، با این شرط که در اعتقادات خود، مثل اکثر مسیحیان و یهودیان امروزه دچار شرک نشدند و از نظر اخلاقی نیز اعمال صالح انجام دادند. شهید مطهّری میگوید:
«باید بگوییم که عدالت و نیکوکاری، حتّی از مردمان کافر به خدا و قیامت هم مقبول است. بنابراین، کسانی که منکر خدا و قیامت هستند، ولی خدمات بزرگ فرهنگی، بهداشتی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به بشریّت تقدیم میدارند، دارای اجر بزرگی خواهند بود» (مطهّری، 1352: 279).
در تفسیر نمونه، ذیل آیه در پاسخ اشکال فوق آمده است:
«به خوبی میدانیم که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر میکنند، قرآن در آیة 85 سورة آلعمران میگوید: ﴿وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ: هر کس دینی غیر از اسلام برای خود انتخاب کند پذیرفته نخواهد شد﴾ (آلعمران/ 85). بهعلاوه، آیات قرآن پُر است از دعوت یهود و نصاری و پیروان دیگر ادیان به سوی این آیین جدید اگر تفسیر فوق صحیح باشد، با بخش عظیمی از آیات قرآن تضاد صریح دارد. بنابراین، باید به دنبال معنی واقعی آیه رفت. در اینجا دو تفسیر از همه روشنتر و مناسبتر به نظر میرسد:
«الف) اگر یهود و نصاری و مانند آنها به محتوای کتب خود عمل کنند، مسلّماً به پیامبر اسلام(ص) ایمان میآورند؛ چراکه بشارت ظهور او با ذکر صفات و علائم مختلف در این کتب آسمانی آمده است؛ مثلاً قرآن در آیة 68 سورة مائده میگوید: ﴿قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَیْءٍ حَتَّىَ تُقِیمُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِّن رَّبِّکُمْ: اى اهل کتاب! شما هیچ آیین صحیحى ندارید، مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه را از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، برپا دارید.﴾. ب) این آیه ناظر به سؤالی است که برای بسیاری از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بوده، آنها در فکر بودند که اگر راه حقّ و نجات تنها اسلام است، پس تکلیف نیاکان و پدران ما چه میشود؟ آیا آنها به خاطر درک نکردن زمان پیامبر اسلام و ایمان نیاوردن به او مجازات خواهند شد؟ در اینجا آیة فوق نازل گردید و اعلام داشت هر کسی که در عصر خود به پیامبر برحق و کتاب آسمانی زمان خویش ایمان آورده است و عمل صالح کرده، اهل نجات است و جای هیچ گونه نگرانی نیست. بنابراین، یهودیان مؤمن و صالحالعمل قبل از ظهور مسیح، اهل نجات هستند، همانگونه که مسیحیان مؤمن قبل از ظهور پیامبر اسلام بودند. این معنی از شأن نزولی که برای آیة فوق ذکر شده، استفاده میشود» (مکارم شیرازی، 1374، ج1: 284ـ285).
پاسخ آیتالله جوادی آملی در جواب کسانی که به این آیه برای توضیح و تصحیح پلورالیزم استناد کردهاند، چنین است:
«آیه در مقام بیان یک اصل کلّی است و آن اینکه آنچه که موجب نجات انسان در قیامت است، اعتقاد به اصول دین خاتم(ص)، یعنی اسلام و عمل به احکام آن میباشد؛ یعنی چه مؤمنان و چه یهودیها و چه نصاری و چه صابئان، هر کسی که به خدا و قیامت معتقد است و عمل صالح انجام دهد، اجر او نزد خدا محفوظ و از خوف و حزن مصون میباشد. امّا اینکه آیه میفرماید، اعتقاد به اصول خاتم موجب نجات انسان است و نه اعتقاد به هر دینی، برای این است که اوّلاً خدا در آیات قرآن، اهل کتاب را مورد نکوهش قرار داده است و فرموده با آنها نبرد کنید تا ایمان آورده یا جزیه پرداخت کنند: ﴿قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ: با کسانی که از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمیآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام گردانید، حرام نمیدانند و متدین به دین حق نمیگردند پیکار کنید تا با خواری به دست خود جزیه بدهند﴾ (التّوبه/29). ثانیاً فرمود: ﴿وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ: اگر کسی غیر از اسلام دینی را بخواهد از او پذیرفته نیست﴾ (آلعمران/85). بنابراین، کسی اهل نجات است که مسلمان باشد؛ یعنی به اصول سهگانة دین معتقد باشد و عمل صالح انجام دهد. در واقع، آیه در مقابل کسانی که میگویند ادّعای اسلامیّت کافی است، میگوید ادّعای اسلامیّت یا یهودیّت کافی نیست. ﴿لَّیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَلاَ یَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَلاَ نَصِیرًا *وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ یُظْلَمُونَ نَقِیرًا: به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل کتاب نیست؛ هر کس عمل بدى انجام دهد، کیفر داده مىشود؛ و کسى را جز خدا، ولّى و یاور خود نخواهد یافت. *و کسى که چیزى از اعمال صالح را انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که ایمان داشته باشد، چنان کسانى داخل بهشت مىشوند؛ و کمترین ستمى به آنها نخواهد شد.﴾ (النّساء/123ـ124). بنابراین، با ادّعای دینداری، انسان اهل نجات نخواهد بود، مگر اینکه عوامل و موجبات نجات را فراهم کند» (جوادی آملی، 1378: 225).
2ـ4) اکراه نداشتن در پذیرفتن دین
مدّعیان پذیرش کثرتگرایی در قرآن به آیة 256 از سورة بقره استناد کردهاند و مدّعی هستند که در پذیرش دین، اکراهی نیست و این همان کثرتگرایی و قبول آن در قرآن میباشد: ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ: هیچ اکراهی در این دین نیست، همانا کمال از ضلال متمایز شد، پس هر کس به طغیانگران کافر شود و به خدا ایمان آورد، بر دستاویزی محکم چنگ زده است، دستاویزی که ناگسستنی است و خدا شنوا و دانا است﴾ (البقره/256).
2ـ4ـ1) پاسخها
پاسخهای به این شبهه را در دو ساحت پی میگیریم. ساحت اوّل، مراجعه به شأن نزول منقول آیه و ساحت دوم، بحث تفسیری است.
الف) شأن نزول آیه
این آیه دربارة مردی از انصار نازل شد که غلامی سیاهرنگ به نام «صبیح» داشت و این مرد غلامش را به پذیرفتن اسلام مجبور میکرد که این آیه نازل شد (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 3: 113).
آنچه از شأن نزول آیه استفاده میشود، این است که آیه درصدد بیان روش مواجهه با پذیرش دین است، نه اینکه بخواهد ادیان دیگر را تأیید نماید.
ب) دین با دلایل عقلی نه اجبار
این آیه پیامی عام و جهانشمول و انسانی دارد و آن اینکه دین یک مسئلة اعتقادی و قلبی است و اکراه و اجبار در آن محال است و بنده مختار و مخیّر است که هم دلیل روشنی بر ردّ جبریّون میباشد که گفتهاند: «انسان در قبول اسلام یا کفر و یا عبادات و معاصی و سایر افعال مجبور است». در عین حال، ذیل آیه به انضمام آیة بعد از آن، حجّت آشکاری است بر ردّ مفوّضه که گفتهاند: «بعد از خلقت انسان، همة امور به اراده و اختیار انسان تفویض شد و خداوند به کناری رفت و انتظار میکشد تا روز قیامت»؛ زیرا که ذیل آیه و مابعد آن مشعر به ولایت و سنّت الهی است که هیچ چیزی از تحت مالکیّت و سیطرة الهی خارج نمیباشد؛ به عبارتی، همانگونه که اجبار و اکراهی در ایمان آوردن انسانها نمیباشد، در عین حال، نمیتوانند از تحت مالکیّت و سیطرة الهی خارج گردند، بلکه بر مبنای سنّت الهی، کسانی که رویگردان از کفر و طاغوت شوند و به خدا ایمان آورند، به مقتضای نظام علّی و معلولی، به دستاویزی استوار چنگ زدهاند که زمینه را برای هدایت بعدی و نجات از تاریکیها به سوی روشنایی هموار کردهاند و به عکس، کسانی که با آن همه ادلّة روشن و آشکار، باز هم کفر ورزیدهاند، بر اساس همان سنّت إلهی از روشنایی به سوی تاریکیها سوق داده میشوند. پس انسان با وجود قدرت انتخاب در نتیجهگیری و حاصل انتخاب خود، هیچ قدرتی ندارد، بلکه تابع سنّت الهی است. در نتیجه، میتوان از مجموع دو آیه، اصلی را استظهار نمود که در لسان ائمّة هدی(ع) نیز جاری است که: «لاَجَبرَ وَلاَتَفوِیضَ بَل أَمرٌ بَینَ الأَمرَینِ» (ر.ک؛ جوادی آملی، 1388، ج 12: 165ـ181).
شهید مطهّری آوردهاند: «این آیه بدین معنا نیست که دین خدا در هر زمان، متعدّد است و ما حق داریم هر کدام را که بخواهیم، انتخاب کنیم. چنین نیست! در هر زمانی یک دین حق وجود دارد... . در این زمان، اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی بجوید، باید از دستورهای دین او راهنمایی بجوید» (مطهّری، 1352: 270).
2ـ5) تعلّق ارادة الهی به تکثّر ادیان
مدّعیان کثرتگرایی به گروهی از آیات استناد جستهاند و مدّعی هستند که ارادة الهی به تکثّر ادیان تعلّق گرفته است. این آیات به قرار ذیل میباشد:
الف) آیة اوّل
﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةًوَلَکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ: برای هر ملتی از شما انسانها، شریعتی قرار دادیم و اگر خدا میخواست همه شما را امتی واحد میکرد- و در نتیجه یک شریعت برای همه ادوار تاریخ بشر تشریع میکردـ و لیکن خواست تا شما امتها را با دینی که برای هر فرد فردتان فرستاده بیازماید، بنابراین به سوی خیرات از یکدیگر سبقت بگیرید﴾ (المائده/48).
ب) آیة دوم
﴿وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةًوَلَکِن یُدْخِلُ مَن یَشَاء فِی رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ: اگر خدا میخواست میتوانست همه را امتی واحد قرار دهد، اما (سنتش بر این قرار گرفته که) هر کس را بخواهد در رحمتش داخل سازد و ستمگران هیچ سرپرست و یاوری نداشته باشند﴾ (الشّوری/8).
ج) آیة سوم
﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةًوَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ: اگر پروردگارت خواسته بود همه مردم را یک امت کرده بود، ولی پیوسته مختلف خواهند بود* مگر کسانی که پروردگارت به ایشان رحمت آورده و برای رحمت خلقشان کرده است﴾ (هود/118ـ119).
د) آیة چهارم
﴿وَلِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبِقُواْ الْخَیْرَاتِ...: و برای هر جمعیتی وجهه و قبلهای است که بدان رو میکند، پس به سوی خیرات هر جا که بودید سبقت بگیرید﴾ (البقره/148).
مدّعیات پذیرش کثرتگرایی با استناد به این آیات میگویند که خداوند برای هدایت انسانها شرایع و انبیای گوناگون فرستاده است و در واقع، چنین کثرتی را خود خواسته است. برخی از کلمات آنها بدین قرار است:
«اوّلین کسی که بذر پلورالیسم را در جهان کاشت، خود خداوند بوده که پیامبران مختلف فرستاد و بر هر کدام ظهوری کرد و هر یک را در جامعهای مبعوث و مأمور کرد و بر ذهن و زبان هر یک تفسیری نهاد و چنین بود که کورة پلورالیسم گرم شد» (سروش، 1377: 18).
کلمات اینها در این مسئله زیاد است که به همین اکتفا میشود.
2ـ5ـ1) پاسخهای داده شده از آیات چهارگانة فوق
با توجّه به آیات پیشین به نقد آن از منابع تفسیری میپردازیم:
الف) پاسخ منقول از علاّمه طباطبائی
علاّمه طباطبائی در تفسیر آیة 48 سورة مائده با اشاره به آیة ﴿وَلَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فَضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ: اگر (تمکّن کفّار از مواهب مادى) سبب نمىشد که همه مردم امت واحد (گمراهى) شوند، ما براى کسانى که به (خداوند) رحمان کافر مىشدند خانههایى قرار مىدادیم با سقفهایى از نقره و نردبانهایى که از آن بالا روند،﴾ (الزّخرف/ 33)، بیان نمودهاند که مراد این است که از نظر اعتبار، آنها را امّتی واحده کند، به طوریکه استعداد همة آنها برابر باشد و در نتیجه، نزدیک به هم بودن درجات آنها همه بتوانند یک شریعت را قبول کنند. پس جملة ﴿وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً﴾ از قبیل به کار بردن علّت شرط است در جای خود شرط تا معنا و مطلب بهتر در ذهن شنونده جای گیرد و بهتر بتواند جزای شرط را که همان جملة ﴿وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ﴾ است بهتر بفهمد و حاصل معنا این است که اگر ما به علّت اختلاف امّتها شرایع مختلفی تشریع کردیم، برای این بود که شما را در شریعتی که دادیم، بیازماییم و ناگزیر این عطاهایی که جملة «آتیکم» به آن اشاره دارد، با یکدیگر و در امّتهای مختلف خواهد بود و قطعاً منظور از این عطایا، مسکن و زبان و رنگهای پوست بدن امّتها نیست، برای اینکه اگر چنین چیزی منظور بود، باید در یک زمان برای چند قوم که چند رنگ پوست داشتند، چند شریعت تشریع کرده باشد، در حالیکه سابقه ندارد که خدای عزّ و جلّ در یک زمان دو یا چند شریعت تشریع کرده باشد. پس معلوم میشود منظور اختلاف استعدادها به حسب مرور زمان و ارتقای انسانها در مدارج استعداد و آمادگی است و تکالیف الهی و احکامی که او تشریع کرده، چیزی جز امتحان الهی انسانها در مواقف مختلف حیات نیست یا به تعبیر دیگر؛ تکالیف الهی وسیلههایی است برای به فعلیّت درآوردن استعداد انسانها در دو طرف سعادت و شقاوت (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 5: 577).
ب) شواهد داخلی آیه
در این آیه (المائده/48)، اشاره به موقعیّت قرآن بعد از ذکر کتب پیشین انبیای شده است. «مهیمن» در اصل به معنی چیزی است که حافظ، شاهد، مراقب، امین و نگهدارندة چیزی باشد و از آنجا که قرآن در حفظ و نگهداری اصول کتابهای آسمانی پیشین، کاملاً مراقب است و آنها را تکمیل میکند، لفظ «مهیمن» بر آن اطلاق شده است و میفرماید: «ما این کتاب آسمانی را بهحق بر تو نازل کردیم، در حالیکه کتب پیشین را تصدیق کرده (و نشانههای آن، بر آنچه در کتب پیشین آمده، تطبیق میکند) و حافظ و نگاهبان آنهاست: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ﴾» (مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 4: 401).
ج) دقّت در آیات پیشین
دقّت در آیات پیشین، نادرستی تکثّرگرایی را نشان میدهد؛ زیرا در آیات قبل، خداوند به سبب ایمان نیاوردن کافران اهل کتاب، به پیامبر تسلّی میدهد: ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِینَ هِادُوا...: هان ای رسول! بعضی از افرادی که قبلاً گفته بودند ما ایمان آوردیم و سپس به سوی کفر شتافتند تو را اندوهگین نسازد که این اظهارشان زبانی است و دلهایشان ایمان نیاورده است...﴾ (المائده/41).
2ـ6) آیات صراط در قرآن
مدّعیّات کثرتگرایی به آیاتی استناد جستهاند که ما نام «آیات صراط مستقیم» را بر آنها نهادهایم. در ادامه، این آیات نقل میشود.
2ـ6ـ1) آیات
الف) آیة اوّل
﴿فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ: پس تو به آنچه وحی به سویت شده، تمسّک کن که تو بر صراطی مستقیم هستی﴾ (الزّخرف/43).
ب) آیة دوم
﴿إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ * عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ: که تو به درستی و به یقین از مرسلین هستی و بر صراط مستقیم قرار داری﴾ (یس/3ـ4).
ج) آیة سوم
﴿إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکینَ * شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ: ابراهیم پیشوایی فرمانبر خدا بوده و از مشرکان نبود * سپاسدار نعمتهای خدا بود که وی را برگزید و به راه راست هدایتش کرد﴾ (النّحل/120ـ121).
د) آیة چهارم
﴿لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا: تا خداوند آثار گناهانی که بدهکار مشرکین بودی (و به خاطر آن تو را مستحق آزار و شکنجه میدانستند) از دلهای آنان بزداید، چه گذشتهات و چه آیندهات را و نعمت خود بر تو تمام نموده، به سوی صراط مستقیم رهنمونت شود﴾ (الفتح/2).
2ـ6ـ2) ادّعای مطرح از سوی کثرتگرایان در محور این آیات
از جمله ادّعاهای مدّعیان کثرتگرایی، استناد به آیات صراط مستقیم میباشد که در مقالهای به طور مستقل به تبیین و ارزیابی آیات صراط مستقیم در قرآن پرداخته شده است (ر.ک؛ صدریفر و دیگران، 1393: 103ـ122). اینها مدّعی شدهاند که قرآن کریم بر پلورالیسم دینی مهر تأیید زده است و برای اثبات مدّعای خود به آیاتی که در آنها واژة صراط به صورت نکره به کار رفته، استناد جستهاند و نکره بودن را دلیل بر تعدّد صراط و در نتیجه، تأیید کثرتگرایی و پلورالیسم دینی دانستهاند: «این نکته را باید به گوش جان شنید و تصویر و منظر را باید عوض کرد و به جای آنکه جهان را واجد یک خطّ راست و صد خطّ کج و شکسته ببینیم، باید آن را مجموعهای از خطوط راست دید که تقاطعها، توازیها و تطابقهایی با هم پیدا میکنند، بل حقیقت در حقیقت غرقه شد و آیا اینکه قرآن پیامبران را بر صراطی مستقیم (صراط مستقیم)، یعنی یکی از راههای راست نه تنها صراط مستقیم (الصّراط المستقیم) میداند، به همین معنا نیست» (سروش، 1377: 127).
2ـ6ـ3) پاسخهای داده شده به این ادّعا
برای پاسخ به این ادّعاها، بحث را در چند ساحت پی میگیریم:
الف) کاربرد نداشتن واژة «صراط» به صورت جمع
یکی از دلایلی که صراط یکی بیشتر نمیتواند باشد، آن است که در چهل و پنج موردی که واژة صراط بهکار رفته، هیچ گاه این واژه به صورت جمع استعمال نشده است. امّا در مقابل، «سبیل» که جمع آن «سُبُل» است، به کار رفته است. در آیة ﴿وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ: و [بدانید] این است راه راست من پس، از آن پیروی کنید. و از راهها [ی دیگر] که شما را از راه وی پراکنده میسازد پیروی مکنید. اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است، باشد که به تقوا گرایید﴾ (الأنعام/153).
در این آیه، صراط که منظور از آن راه خداست، به صورت مفرد آمده است و «سُبُل» که منظور راههای دیگر است، به صورت جمع آمده که مفهوم آن این است که راه خدا فقط یک راه است، ولی راههای دیگر، متفاوت و چندین و چند راه است. مسلّم است که خطّ مستقیم میان دو نقطه بیش از یکی نمیتواند باشد که در عین حال نزدیکترین هم هست. صراط مستقیم خدا هم یکی بیش نیست و این آیه از جمله آیاتی است که بهروشنی کثرتگرایی دینی را نفی میکند و سخن کسانی را که تمام ادیان را در هر زمانی قابل پیروی و نجاتدهنده میدانند، باطل میشمارد (ر.ک؛ جعفری، 1376، ج 3: 587).
ب) تنوین تفخیم نه تنکیر
مدّعیان صراطها به تعدادی از آیات استناد جسته و مدّعی شدهاند که تنوین در این آیات تنوین تنکیر است و نکره بودن را دلیل بر این معنا گرفتهاند که این آیات بر صراطها دلالت دارند، نه صراط. در ادامه، به ذکر این آیات و پاسخ هر یک به صورت موردی میپردازیم.
1ـ آیة اوّل
﴿... وَیَهْدِیهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ﴾ (المائده/16).
مرحوم علاّمه در المیزان این اشکال و پاسخ را مطرح کردهاند که عیناً نقل میشود: «اگر صراط مستقیم چنین صراطی بود، جا داشت همه جا مانند سورة «حمد» به صورت معرفه یعنی الصّراط المستقیم بیاید، در حالیکه در آیة مورد بحث نکره آمده، فرموده:﴿وَ یَهْدِیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ معلوم میشود صراط مستقیم، آن طور که شما گفتید یک صراط نیست، در پاسخ میگوییم، نکره آوردن کلمه همه جا به منظور این نیست که بفهماند کلمه مصداقی نامعیّن از مصادیق متعدّد است، بلکه گاه میشود که نکره آوردن صرفاً به منظور تعظیم و بزرگداشت مطلب است و در آیة مورد بحث، قرینة مقام دلالت دارد بر اینکه منظور همین تعظیم است» (طباطبائی، 1374، ج 5: 402).
2ـ آیة دوم
﴿یس * وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ * إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ * تَنزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ﴾ (یس/1ـ4).
تنوین در صراط برای تفخیم است (ر.ک؛ آلوسی، 1415ق.، ج 11: 385). ذکر صراط به صورت نکره بهسبب دلالت بر عظمت راه است و صفت استقامت توضیحی است، چون در کلمة صراط، استقامت خوابیده، صراط به معنای راه روشن و مستقیم است (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 17: 90).
3ـ آیة سوم
﴿وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ﴾ (یس/61).
در کتب مختلف تفسیری، تنوین را ذیل این آیه برای بیان مبالغه، تعظیم و تفخیم دانستهاند که برخی عبارات در اینجا نقل میشود: «وَ التّنکیر للمبالغة و التّعظیم» (آلوسی، 1415 ف.، ج 12: 40)، «أو للتّبعیض» (بیضاوی، 1418ق.، ج 4: 272)، «و التّنکیر للتّفخیم» (حقّی بروسوی، بیتا، ج 7: 422 و درویش، 1415ق.، ج 8: 219).
4ـ آیة چهارم
﴿... یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ﴾ (البقره/142).
در اینجا صراط، نکره آمده است، چون استعداد امّتها برای هدایت به سوی کمال و سعادت و یا به عبارتی، برای رسیدن به صراط مستقیم مختلف است (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 1: 481 و داورپناه، 1375: 225).
ج) الله صفت صراط
﴿...وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ * صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾ (الشّوری/52ـ53).
در این آیه، «صِراطِ اللَّهِ»، بدلِ «صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» است (ر.ک؛ ابوالفتوح رازی، 1408ق.، ج 17: 145) و صراط مستقیم را (که رسول خدا(ص) مردم را به سویش دعوت میکند)، بیان مینماید (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج18: 115).
د) معرفه (الصّراط)، نظام تشریع و نکره (صراط)، نظام تکوین
در آیاتی که صراط مستقیم به صورت معرفه آمده، اشاره به نظام تشریع دارد و در آنها که نکره هستند، اشاره به نظام تکوین دارند. علاّمه جوادی آملی در تفسیر سورة حمد آوردهاند: «هدایتی که در آیة کریمه (اهدنا الصّراط المستقیم)، از خدای سبحان مسئلت میشود، هدایت تکوینی است نه تشریعی؛ زیرا گویندة آن (نمازگزار یا قاری قرآن) پس از شناخت خدا، دریافت معارف و احکام دین و گرویدن به آن، از خداوند هدایت میطلبد. پس او در پی کسب و تحصیل حاصل نیست، بلکه او هدایتی نورانی میطلبد که در پرتو آن، هم راه را به خوبی ببیند و هم پرتگاههای اطراف آن را بشناسد» (جوادی آملی، 1388، ج 1: 459).
ایشان همچنین ذیل آیة ﴿إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللّهِ رَبِّی وَرَبِّکُم مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ﴾ (هود/56) آوردهاند:
«در این آیه، کلمة «صراط» نکره است، ولی در سورة فاتحة الکتاب، کلمة صراط معرفه است و فرق آن است که گرچه در نظام تکوین همگان بر مسیر راست هستند و در این راه مستقیم، هم اهل استقامت هستند، چون زمام آنها در همة شئون حرکت و انحای تحوّل به دست خدایی است که جز در راه راست کاری نمیکند، ولی در نظام تشریع، برخی برابر دستورهای دینی عمل میکنند و برخی از آن با افراط یا تفریط منحرف میشوند که از صالحان راستکردار به سالکان صراط مستقیم یاد شده است و از ظالمان زشترفتار به «المَغْضْوبٌ علیهم» و «الضالّین». گرچه نظام تشریع بر تکوین تکیه دارد، ولی عین آن نیست. از این رو، نظام تشریع، راه مخصوصی است که در سوره فاتحه از آن به صورت معرفه (الصّراط) یاد شد و از راه تکوین که طریق خاص نیست، به طور نکره (صراط) تعبیر شده است» (جوادی آملی، 1389، ج 6: 308).
هـ) استعمال مشارٌإلیه مفرد
یکی از قرینههایی که ما را به این مطلب دلالت مینماید بر اینکه صراط یکی بیش نیست، حرف اشارة «هذا» میباشد. در مجموع آیات صراط مستقیم، تنها حرف اشارهای که بهکار رفته، «هذا» است که مفرد است و این بیانگر آن است که صراط مستقیم یکی بیش نیست.
× ﴿إِنَّ اللّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ﴾ (آلعمران/51 و مریم/36).
× ﴿قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ﴾ (الحجر/41).
× ﴿وَ أَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ﴾ (یس/61).
× ﴿وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ﴾ (الزّخرف/61).
× ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ﴾ (الزّخرف/64).
× ﴿وَهَذَا صِرَاطُ رَبِّک مُسْتَقِیمًا﴾ (الأنعام/126) (ر.ک؛ صدریفر، 1393: 103ـ122).
2ـ7) کثرت شاهدان در قیامت
برخی مدّعیان کثرتگرایی در ذیل آیة ﴿فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلاء شَهِیدًا: چه حالی خواهند داشت؟ در آن روزی که از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را نیز به عنوان گواه بر این امت حاضر سازیم؟﴾ (النّساء/41)، مدّعی شدهاند که تأیید ضمنی ادیان دیگر و قبول کثرت ادیان از این حقیقت هم برمیآید که در قرآن بارها چنین تعبیر و توصیف شده است که در قیامت از هر امّتی شاهدی که انبیاء و پیشوایان آن امّت هستند، در عرصة محشر حاضر میگردند و حضرت رسول(ص) هم شاهد امّت اسلام است. از این آیات چنین برمیآید که ایمان و کفر، ملل و نحل بسیار دارند و همة دینها به یک دین جهانی (اسلام) تبدیل نگردیده است (ر.ک؛ خرّمشاهی، 1372: 548ـ549).
2ـ7ـ1) پاسخ
قبل از ورود به پاسخ این مسئله، نکتهای قابل ذکر است و آن اینکه کثرت به دو گونه قابل تصوّر است:
الف) کثرت طولی؛ بدین معنا که شرایع آسمانی گوناگونی در دوران حیات بشر، یکی پس از دیگری ظهور کردهاند و خاتم آنها هم شریعت حضرت محمّد(ص) میباشد. کثرت بدین معنا قابل قبول و پذیرش میباشد.
ب) کثرت عرضی؛ یعنی اینکه ما در یک زمان و در عرض هم، همه یا مجموعهای از شرایع آسمانی را حجّت بدانیم و ناسخ بودن اسلام نسبت به شرایع پیشین را باور نداشته باشیم (ر.ک؛ اسلامی، 1389: 39).
حال به متن آیه مراجعه مینماییم. در این آیه، منظور از کلمة «شهید» اوّل، هر پیامبری است که قبل از پیغمبر اسلام(ص) بوده است و مقصود از کلمة «شهید» دوم، پیامبر اسلام میباشد و کلمة «هَؤُلاءِ» اشاره به امّت آن حضرت است (ر.ک؛ مغنیه، 1424ق.، ج 2: 328). بنابراین، کثرتی که در آیه میباشد، کثرت طولی است. پیامبر هر امّتی گواه امّت خویش است. جملة ﴿وَ جِئْنا بِکَ عَلَی هَؤُلاءِ شَهِیداً﴾ که پیامبر اکرم را گواه پیامبران و شهید بر شاهدان معرّفی کرده، نشان برتری اسلام بر همة ادیان آسمانی و تفوّق پیامبر آن بر دیگر پیامبران است، چنانکه قرآن کریم مهیمن بر دیگر کتب آسمانی است و این با مبانی پلورالیسم دینی که همة ادیان را در عرض هم میپندارد، هماهنگ نیست (ر.ک؛ همان: 186).
2ـ8) جزیة اهل کتاب
برخی کثرتگرایان در ذیل آیة ﴿قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ: با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمیآورند، و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام گردانیدهاند حرام نمیدارند و متدیّن به دین حق نمیگردند، کارزار کنید، تا با [کمالِ] خواری به دست خود جزیه دهند﴾ (التّوبه/29).
برای تأیید حقّانیّت یهودیّت و مسیحیّت به پذیرش جزیه و عدم لزوم آنان در گرویدن به اسلام استناد نمودهاند و مدّعی هستند که چون قرآن کریم اهل کتاب را در دو موضوع جنگ با مسلمانان یا پرداختن مبلغی به عنوان جزیه و نپذیرفتن اسلام مختار گذاشته است، از آن میتوان حقّانیّت دین اهل کتاب را استنتاج کرد. در تقریر دلالت آیه نوشتهاند: «دلیل دیگر بر اینکه قرآن اهل کتاب را به رسمیّت میشناسد، این واقعیّت قرآنی و تاریخی است که آنان را مجاز به باقی ماندن در دین خود و پرداخت جزیه میگرداند» (خرّمشاهی، 1372: 544).
نکتة قابل توجّه اینکه منتقدان و مخالفان اسلام، مانند ابنراوندی پیشتر اصل جزیه را دلیل بر تأیید کفر اهل کتاب تفسیر میکردند و از این منظر، قرآن را مورد انتقاد قرار میدادند (ر.ک؛ رازی،1420ق.، ج 16: 32) و امروزه عکس آن، یعنی جزیه، دلیل بر حقّانیّت اهل کتاب تفسیر میشود.
2ـ8ـ1) پاسخ
استناد به آیة مزبور به عنوان دلیل کثرتگرایی را باید معلول تأمّل نکردن، حتّی در ظاهر آیه دانست؛ چراکه این آیه خود دلیل بر نسخ شرایع پیشین است که در اینجا به بعضی از نکات آن اشاره میشود:
الف) اعلان جنگ به اهل کتاب
آیة شریفه نخست فرمان جهاد و قتال با اهل کتاب میدهد و آنان را برای مبارزه دعوت میکند. روشن است که اگر یهودیّت یا مسیحیّت در عرض اسلام حقّ و غیرمنسوخ بود، هیچ داعی و انگیزهای برای فرمان جنگ وجود نداشت.
ب) تکذیب ایمان اهل کتاب
مطابق این آیه، اهل کتاب به معاد و شریعت ایمان ندارند. در توضیح ایمان، دو احتمال تفسیری وجود دارد: احتمال اوّل اینکه آیه مورد بحث، اصل و حقیقت ایمان اهل کتاب را به خدا و معاد تکذیب میکند (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 5: 34) و احتمال دیگر اینکه چون اهل کتاب به دین و کتاب واقعی خود که مستلزم ایمان به پیغمبر موعود (اسلام) است، ایمان کامل ندارند، در حقیقت، ایمان آنان به خدا و معاد ناقص و نزد خداوند غیرمقبول میباشد یا اینکه ایمان ایشان نسبت به خدا، ایمان صحیح نیست (ر.ک؛ طباطبائی: 1374، ج 9: 317؛ مغنیه، 1424، ج 4: 31 و قرشی، 1377، ج 4: 220). بنا بر هر دو دیدگاه، اهل کتاب فاقد اصل ایمان یا فاقد ایمان کامل و مقبول درگاه حق تعالی میشوند و بدین سان، نمیتوان آنان را در عرض اسلام و مسلمانان قرار داد.
ج) خارج از دین حق
آیة شریفه اهل کتاب را خارج از مدار دین حق میداند و همین نکته است که مفسّران بهاتّفاق دین حق را به اسلام تفسیر میکنند که ناسخ دیگر ادیان آسمانی میباشد (ر.ک؛ رازی،1420، ج 16: 25؛ قمی مشهدی، 1368، ج 5: 430 و طیّب، 1378، ج 6: 206) که یکی از علل جنگ با آنان است.
د) جزیه، غایت ترک قتال
آیة شریفه پس از فرمان جنگ و وصف اهل کتاب به کافر و خروج از دین حق، برای جنگ و قتال غایت و مرزی مشخّص میکند که اگر اهل کتاب شروط حکومت اسلامی را پذیرفتند، دیگر ضرورتی برای جنگ و قتال نیست و مسلمانان میتوانند دست از مخاصمه و جهاد بردارند. پس جزیه دادن اهل کتاب نه تأیید دین آنان، بلکه غایت آن ترک مخاصمه است تا اهل کتاب فرصت آن را بیابند که با تأمّل در علائم و نشانههای پیغمبر موعود و ادلّة اسلام به آن روی آورند (ر.ک؛ رازی،1420 ق.، ج 16: 32). پس استمهال و قرار بر جزیه، نه تأیید کفر اهل کتاب است (ر.ک؛ همان و آلوسی، 1415 ق.، ج 5: 272) که ابنراوندی بر آن گمان بود و نه تأیید حقّانیّت آیین آنها که کثرتگرایان مدّعی آن هستند؛ به دیگر سخن، آیة مزبور، سخن از مدارا و تساهل و «پلورالیزم اجتماعی» ـ نه دینی ـ میراند و دلیل آن را عنوان «اهلالکتاب» ذکر میکند؛ زیرا آنان با این همه انحراف و نافرمانی از دین خود، جزو اهل کتاب تلقّی میشوند و با مسلمانان در بعضی از آموزههای دینی وجه اشتراک دارند، چنانکه آیة 64 سورة آلعمران، اهل کتاب را به اصل مشترک توحید دعوت میکند.
هـ) توجّه به معنای «صاغرون»
در تفسیر واژة «صاغرون» دو دیدگاه در بین مفسّران طرح شده است. گروهی از مفسّران آن را به تسلیم در برابر جامعة اسلامی و قوانین آن معنا نمودهاند (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 9: 322؛ مراغی، بیتا، ج 10: 95؛ مکارم شیرازی، 1374، ج 7: 354 و قرائتی، 1383، ج 5: 45). گروهی از مفسّران آن را به ذلّت و خشوع اهل کتاب در برابر اسلام و مسلمانان تفسیر کردهاند (ر.ک؛ رازی،1420ق.، ج 16: 25؛ طبرسی، 1372، ج 5: 34 و آلوسی، 1415 ق.، ج 5: 272). امّا وجه مشترک هر دو نظریّه، نفی همعرض بودن اسلام و دیگر ادیان است که واژة «صاغرون» نیز آن را تأیید میکند. حاصل آنکه آیة مزبور نه بر «پلورالیزم»، بلکه بر انحصار دلالت میکند.
2ـ9) حلّیت طعام اهل کتاب و ازدواج با آنان
یکی دیگر از مستندات قرآنی کثرتگرایان، استناد به آیهای است که در آن به حلال بودن طعام اهل کتاب و نیز ازدواج با آنان اشاره شده است: ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلُّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ... وَمَن یَکْفُرْ بِالإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ﴾ (المائده/5).
2ـ9ـ1) ادّعا
وجه استدلال بدین گونه است که حلّیّت طعام اهل کتاب و ازدواج با آنان بدون آنکه آنها دست از دین خود بردارند، دلیل بر تأیید مسلک آنان است وگرنه قرآن با اهل کتاب مانند مشرکان رفتار میکرد و طعام و ازدواج با آنان را منع مینمود. همچنین، «دلیل دیگر بر اینکه قرآن اهل کتاب را به رسمیّت میشناسد... تصریحاً معاشرت با اهل کتاب را از ازدواج با آنان گرفته تا همغذایی با آنان و خوردن از طعام آنان را تجویز کند» (خرّمشاهی، 1372: 545). افزون بر این، دیگری میگوید: «گاهی برخی میخواهند با تحکّم، تفسیرهای خاصّی ارائه دهند. وقتی در قرآن گفته میشود که مسلمان میتواند با اهل کتاب ازدواج کند، یعنی آن زن میتواند در دین خودش باقی بماند و مسلمان با او ازدواج کند» (بینا،، 1378: 25).
2ـ9ـ2) پاسخ
سُستی دلایل مزبور از مطالب پیشین روشن شد، امّا علاوه بر آن، به این نکته نیز اشاره میشود که شاید جای تعجّب باشد که کثرتگرایان چگونه آیات متعدّد و صریح دعوت اهل کتاب به اسلام و تکفیر آنان را نادیده میانگارند و برای تأیید مدّعای خویش به آیاتی استناد میکنند که خارج از موضوع است. این آیه در زمانی نازل شد که اسلام بر شبهجزیرة عربستان مسلّط شده بود و موجودیّت و حضور خود را در سراسر شبهجزیره اثبات کرده بود. آیة مذکور و آیات قبل و بعد از آن در مقام بیان حلّیّت یا حرمت انواع غذاها برای مسلمانان است. نفوس مردم باایمان از تشویش و اضطراب شکّی که نسبت به حلال بودن طعام اهل کتاب داشتند، آرام نمیگرفته، چون قبلاً از ناحیة خدای تعالی از معاشرت، آمیزش، تماس گرفتن و دوستی کردن با اهل کتاب شدیداً نهی شده بودند، لذا برای رفع این اضطراب آنان داستان حلّیّت طیّبات را هم ضمیمة حلّیّت طعام اهل کتاب کرد و مؤمنین فهمیدند که طعام اهل کتاب خود یکی از مصادیق طیّبات حلال و از سنخ آنهاست و در نتیجه، اضطراب آنان زایل شد و دلشان آرامش یافت (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 5: 327 و مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 4: 279).
علاوه بر این، ذیل آیة ﴿وَمَن یَکْفُرْ بِالإِیمَانِ...﴾ مسلمانان را هشدار میدهد که حکم مزبور تنها صرف حکم دنیوی و اجتماعی است و اگر مسلمانان در سایة ازدواج با اهل کتاب به ایمان پیشین خود آسیب وارد سازند و تمایلی به دین اهل کتاب داشته باشند، اعمال پیشین خود را فانی و باطل خواهند کرد و در آخرت از زیانکاران خواهند بود. روشن است تمایل به اهل کتاب، مساوی با کفر و خسران در آخرت تلقّی شده است که این با اصل «پلورالیزم» همخوان نیست، بلکه همین آیه دلیل دیگری بر انقضای حقّانیّت انجیل و تورات است.
3ـ دلایل نقلی در نقد کثرتگرایی
علاوه بر نقد محتوایی مستندات کثرتگرایان، به طور مستقیم آیات و روایات فراوانی در ردّ کثرتگرایی وجود دارد که اجمالاً به برخی از آنها اشاره میشود:
3ـ1) آیات
با مراجعه به متن برخی آیات قرآن، به روشنی نظریّة کثرتگرایی مردود اعلام میشود. از جملة آیات که دلالت بر ردّ نظریّة کثرتگرایی دارند، به قرار ذیل است:
الف) معرّفی پیامبر به عنوان پیامبر جهانی
﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ: ما تو را نفرستادیم مگر برای اینکه از خطا و گناه بازشان داری و نیز نویدبخش و بیمرسان باشی و لیکن بیشتر مردم نمیدانند﴾ (سبأ/28).
ب) حقّانیّت اسلام
﴿وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ: و هر کس بخواهد غیر از اسلام را به عنوان دین بپذیرد، از او قبول نمیشود و او در آخرت از زیانکاران است﴾ (آلعمران/85).
ج) معرّفی قرآن به عنوان کتاب جهانی
﴿إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ: که این به جز روشنگری مردم عالم غرضی ندارد﴾ (سبأ/27).
د) پیروزی اسلام بر تمام ادیان
﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ: اوست که پیغمبرش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همه دینها غلبه دهد اگرچه مشرکان کراهت داشته باشند﴾ (التّوبه/33).
هـ) پیروزی اسلام بر تمام ادیان و تحریف تورات و انجیل
﴿مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَیَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَاسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِی الدِّینِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانظُرْنَا لَکَانَ خَیْرًا لَّهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَکِن لَّعَنَهُمُ اللّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلاَ یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلاً: بعضی از گروندگان به کیش یهودیّت کلمات را- در سخنان خود- با جابجا کردن تحریف میکنند، مثلاً- به جای اینکه بگویند: سمعنا و اطعنا- میگویند: سمعنا و عصینا- شنیدیم و نافرمانی کردیم و به جای اینکه بگویند:- اسمع أسمعک اللَّه- میگویند- راعنا- یعنی اسمع غیر مسمع- بشنو که خدا شنوایت نکند و این باطل را با لحن حقگویی ادا میکنند- چون کلمه- راعنا- در اصطلاح مسلمانان ادب و احترام را میرسانید و در اصطلاح یهودیان فحشی بود که معنایش گذشت- تا در دین خدا طعنه بزنند و اگر میگفتند: سمعنا و اطعنا و اسمع و انظرنا- شنیدیم و اطاعت کردیم، تو نیز به سخن ما گوش بده و مهلت بده تا سخن خود بگوییم،- برایشان بهتر و استوارتر بود و لیکن خدا به خاطر کفرشان لعنتشان کرده بود، دیگر ایمان نمیآورند مگر اندکی﴾ (النّساء/46).
و) اخذ پیمان از پیامبران پیشین در تبعیّت از اسلام
﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّیْنَ لَمَا آتَیْتُکُم مِّن کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءکُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِکُمْ إِصْرِی قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاْ مَعَکُم مِّنَ الشَّاهِدِینَ: به یاد آر زمانی را که خدای تعالی از انبیا پیمان بگرفت که هر زمان به شما کتاب و حکمت دادم و سپس رسولی آمد که تصدیق کننده دین شما بود، باید به او ایمان آورید و او را یاری کنید. خدای تعالی فرمود: آیا اقرار کردید و پیمان مرا بر این معنا گرفتید؟ گفتند: آری اقرار کردیم. فرمود: پس شاهد باشید، من نیز با شما از شاهدانم﴾ (آلعمران/81).
3ـ2) روایات
با مراجعه و دقّت به برخی روایات، نظریّة کثرتگرایی مردود میشود که در ادامه به برخی از این روایات اشاره میشود:
الف) روایت اوّل:
«اَلإِسلاَمُ یَعلُو وَ لاَ یَعلِی عَلَیه» (ابن شهرآشوب، 1376، ج 3: 241).
ب) روایت دوم:
«أَبِی عَبدالله علیهالسّلام أنّه قرأ ﴿اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ﴾. قال: المغضوب علیهم النّصاب و الضّالین الیهودُ و النّصاری» (عروسی حویزی، 1415ق.، ج 1: 24).
مطابق این حدیث و تفسیر ﴿غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ﴾ و انطباق آن بر یهودیّت و مسیحیّت که لازمة آن انقضای حقّانیّت آن دو آیین است وگرنه در صورت بقای حقّانیّت آنها، حدیث مزبور بیمعنا خواهد بود.
نتیجهگیری
با توجّه به آنچه در نقد آیات و ردّ مدّعای کثرتگرایان آمد، حاصل این جستار در سه ساحت پیگیری میشود:
الف) از دیدگاه تفسیری
1ـ کثرتگرایان در تقریر مدّعای خود، تنها به ظهور بدوی آیه و در مواردی، به بخشی از آیه اتّکا کردهاند و مدخلیّت آیة قبل یا بعد را نادیده میگیرند که با توجّه به قواعد تفسیری که در تفسیر قرآن لازم است، این کار صحیح نمیباشد، بلکه در تفسیر آیات الهی لازم است که به مضمون، شأن نزول و صدر و ذیل آیه توجّه شود.
2ـ توجّه به کُلّ قرآن: از آنجا که قرآن کتاب خداوند حکیم است، با وجود نزول تدریجی آن در طول 23 سال، آیات آن از نظم و انسجام خاصّی برخوردار است و به تعبیر خود قرآن، در آن هیچ اختلافی دیده نمیشود (ر.ک؛ هود/ 1). بر این اساس، در تفسیر هر آیه، باید به مجموع آیات توجّه نمود و در صورت وجود هر گونه شبهه و ابهام، باید آن را با تأمّل در آیات دیگر، حلّ و فصل کرد؛ به عبارت دیگر، باید تفسیر قرآن را از خود قرآن طلبید: «القُرآنُ یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً» (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 3: 47ـ77 و همان، ج 5: 298).
3ـ توجّه به شارحان حقیقی: در صورت رفع نشدن ابهام از آیهای، باید به تفسیر شارحان و مفسّران حقیقی کلام الهی ـ پیامبر اکرم و ائمّة هدی(ع) مراجعه کرد؛ چراکه قرآن حاوی آیات متشابه و دارای بطون متعدّد است و به تصریح خود، درک عمق آنها به «مطهّرون» اختصاص دارد که مصداق بارز آن ائمّة اطهار(ع) هستند: ﴿لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ: که جز پاکشدگان بر آن دست نزنند﴾ (الواقعه/ 79) (ر.ک؛ قدردان قراملکی، 1382: 136ـ155).
ب) از نگاه نتیجة حاصل
با ردّ مدّعیات کثرتگرایان میتوان چنین نتیجه گرفت که نمیشود تمام ادیان را برحق شمرد و بالتّبع، جملگی متدیّنان نیز نمیتوانند اهل نجات باشند. امّا اگر متدیّنان به ادیان دیگر به حدّ توان خویش تحقیق و تتبّع نمایند، مستضعف تلقّی میشوند و میتوانند با رحمت خداوند اهل بهشت باشند. «نسبیّتگرایی» و تفکیک نکردن معنا و مفهوم «حقّانیّت» از «حجّت» و «معذوریّت»، درونمایة پلورالیسم دینی است. از این رو، با تناقضاتی لاینحل روبهروست.
ج) دین حق
دین جهانی اسلام به عنوان کاملترین دین، ناسخ دیگر ادیان الهی و مصداق تسلیم واقعی در زمان حاضر است. اسلام تنها راهی است که میتواند موجب رهایی و نجات بشریّت از شرّ شیطان و هوای نفس، به بهشت برین و رضای الهی باشد.