درآمد؛
مذاق شارع مقدس اسلام مبنی بر حفظ آبرو و حیثیت اشخاص مطلبی واضح و غیر قابل انکار است. شرع انور هیچگونه رفتاری را علیه کرامت و شخصیت انسان برنتابیده و با وضع قوانینی قاطع از حیثیت و شخصیّت معنوی افراد پاسداری نموده است.
یکی از اَشکال برخورد ناروا و توهینآمیز که قانونگذار اسلام با هدف حفظ آبرو و حیثیت انسانها و جلوگیرى از مفاسد فراوان اجتماعى و اخلاقى، برای آن مجازات حدّی در نظر گرفته است عمل قذف میباشد؛ چرا که اگر افراد فاسد آزاد باشند هر دشنام و نسبت ناروائى به افراد بدهند و از مجازات مصون بمانند، حیثیت و نوامیس مردم همواره در معرض خطر بوده و حتى ممکن است به علت این تهمتهاى ناروا موجودیت خانواده به خطر افتد و محیطى آکنده از سوء ظن و بدبینى بر جامعه حکمفرما شود.
قانونگذار قانون مجازات اسلامی مصوّب 1392 نیز به پیروی از نصوص شرعی، با جرمانگاری عمل قذف، 17 ماده را به مبحث مذکور اختصاص داده است.
هرچند قذف ممکن است به اشکال و اَنحای گوناگون واقع شود؛ یکی از مصادیق قذف که فقها پیرامون آن به بحثهای طویلی پرداخته و آرای یکدیگر را در بوتهی نقد قرار دادهاند، موردی است که شخصی به کسی نسبت زنا یا لواط دهد؛ به این صورت که به شخص محترمی بگوید: «تو با فلان زن زنا کردی»؛ یا «با فلان مرد لواط نمودی». قاطبهی فقها در فرض مذکور تحقق حد قذف در مورد مخاطبِ مستقیم را پذیرفته؛ لیکن در صدق عنوان قذف در مورد شخصِ غایبِ منسوبالیه دچار اختلاف گردیدهاند. جماعتی قائل به تحقق قذف شده و گروهی دیگر صدق عنوان قذف در فرض بحث را با ادلّهی گوناگون نپذیرفتهاند. هرچند رویکرد فقها منحصر در دو موضع پیشگفته نبوده و از عبارات برخی فقها توقف در مسئله استشمام میشود.
مصداق مورد بحث با توجه به پیشینهی فقهی و احتمالاً به دلیل شایع بودن و اهمیّت شخصیّت معنوی افراد در شرع انور، در قانون مجازات اسلامی مصوّب 1392 نیز وارد شده است، و مقنّن در مادهی 249 با عدم پذیرش تحقق قذف در جانب منسوبالیه، موافقت خود را با دیدگاه فقهای دستهی دوم اعلام نموده است.[1]
در ابتدا با عنایت به ضرورت بحث مناسب است قبل از بیان اقوال فقها و مستندات ایشان، مفهوم لغوی کلمه «قذف» و نیز مراد فقیهان از این واژه تبیین گردد.
1. مفهومشناسی واژگان
1-1. قذف در لغت
کلمهی قذف واژهای عربی و در لغت به معنی انداختن و پرت کردن در فاصلهی دور است. راغب در مفردات میگوید: «قذف به معنای پرتاب تیر در مسافت دور است» (راغب اصفهانی، 1412: 661). صاحب لسانالعرب در تعریف قذف از قول لیث نقل میکند: «قذف عبارت است از انداختن تیر، ریگ، سخن، و هر چیزی» (ابنمنظور 1414: 9/277). دیگر لغت شناسان نیز تعاریف مشابهی ارائه نمودهاند (فراهیدی، 1410: 5/135؛ واسطی، 1414: 12/424).طریحی در ذیل واژهی قذف چنین مینگارد: «قذف در لغت به معنای پرتاب است... و قذف زن محصنه به معنای دادن نسبت فحشا به وی میباشد»(طریحی، 1416: 5/107).
1-2. قذف در اصطلاح
فقیهان امامی در تعریف قذف معنای محدودتری را نسبت به مدلول لغوی این واژه مد نظر قرار دادهاند. تعریف فقها مبیّن این امر است که از نظر ایشان قذف فقط در خصوص نسبت دادن زنا یا لواط به کسی محقق میشود: «القذف: هو الرمی بالزنا أو اللواط»(علامه حلی، 1420: 5/399؛ شهید ثانی، 1412: 9/166؛ فاضل هندی، 1416: 10/518؛ خویی، 1422: 2/306).
بنابراین اگر کسی نسبت سحق به دیگری دهد؛ یا نسبتهای ناروای دیگر به وی ببندد، عمل وی مصداق قذف نبوده و از این جهت مجازاتی متوجّه وی نخواهد گردید؛ اگرچه در هرحال به جهت ایذا و آزاری که بر عمل وی مترتب میشود، فعل او بدون کیفر نمانده و مجازاتهای تعزیری را برای وی به همراه خواهد داشت(ن.ک: سبزواری، 1413: 28/7).
1-3. مخاطب
مخاطب از ریشه «خطب» اشتقاق یافته است. خطب به معنای روبرو سخن گفتن است(مصطفوی، 1402: 3/81). بنابراین در یک ارتباط دو یا چند طرفه، به شخص یا اشخاصی که به ایشان سخنی گفته میشود مخاطب میگویند. در فرض بحث مقصود از «مخاطب» کسی است که در صحنه تخاطب حضور داشته و به طور مستقیم و بیواسطه به وی نسبتی که متضمّن قذف است داده میشود.
1-4. منسوبٌالیه
منسوب اسم مفعول از ریشه «نسب» است و به کسی یا چیزی گفته میشود که با شخص یا چیز دیگر دارای ارتباط و علاقه و پیوستگی باشد(زبیدی، 1414: 2/428). در فرض بحث، منظور از «منسوبٌالیه» کسی است که نسبتی به وی داده شده است، بدون اینکه او مخاطب مستقیم گوینده باشد. بنابراین اگر کسی به دیگری بگوید: «تو با فلان زن زنا کردی»، شخصی که به طور مستقیم و با لفظ «تو» مورد خطاب قرار گرفته است مخاطب و کسی که با لفظ «فلان» دیگر طرف زنا دانسته شده است، بدون اینکه در معرض مواجهه و تکلمّ مستقیم گوینده قرار گیرد، منسوبٌالیه است.
2- اقوال فقیهان
مطابق با تتبع نگارنده در کتب فقهی، مواضع فقها در خصوص مسئلهی مورد بحث و موضوع اصلی پژوهش ذیل سه رویکرد قابل بازشناسی است.
قول به وجوب دو حد برای قاذف(نسبت به مخاطب و منسوبالیه).
قول به وجوب حد واحد(تحقق حد قذف صرفاً نسبت به مخاطب).
توقف در مسئله(بعضی به رغم تعرض به مسئله و ذکر اقوال موجود، از ابراز نظر استنکاف ورزیده و توقف نمودهاند).
2-1. قائلان به وجوب دو حد؛
شیخ مفید، از فقیهان متقدّم امامی، از جمله نخستین فقیهانی است که در مسئلهی مزبور قائل به وجوب دو حد بر قاذف گشته است. وی در المقنعه که از قدیمیترین متون فقهى شیعه به شمار مىآید در اینباره چنین مینگارد: «اگر شخصی به فرد آزاد مسلمان بگوید: «تو با فلان زن زنا نمودی»، و زن منسوب به زنا نیز آزاده و مسلم باشد، دو حد بر چنین شخصی جاری میشود؛ یک حد بخاطر قذف مرد، و یک حد به علت قذف زن؛ حکم مسئله در صورتی که به کسی بگوید: «با فلان مرد لواط کردی» نیز چنین است(دو حد بر قاذف جاری خواهد شد)» (مفید، 1413: 793).
شیخ طوسی در هر سه کتاب فقهی خویش (خلاف، مبسوط، نهایه)، در فرض مسئله، بر وجوب دو حد بر قاذف تأکید نموده است. وی در خلاف دیدگاه مخالف (وجوب حد واحد) را به ابوحنیفه و شافعی در قول قدیمش نسبت داده است، اگرچه از شافعی در قول جدیدش[2]توقف در مسئله استنباط میگردد؛ زیرا به بیان دیدگاههای موجود در مسئله اکتفا نموده است (طوسی، 1407: 5/406-405).[3] شیخ طوسی در کتب متأخر خود: مبسوط (طوسی، 1387: 8/16) و نهایه (طوسی، 1400: 725)؛ نیز با عباراتی تقریباً مشابه موضع پیشگفته خویش را تقویت نموده است.
فتوای مزبور شیخ بسیاری از اتباع ایشان را نیز با خود همراه داشته است. به عنوان نمونه ابن برّاج و ابن زهره با تقریری مشابه، دو حد را بر قاذف واجب دانسته (ابن برّاج، 1406: 2/548؛ ابن زهره، 1417: 428)؛ و طبرسی و کیدری نیز با کلماتی همسان از فتوای شیخ تبعیت نمودهاند (طبرسی، 1410: 2/400؛ کیدری، 1416: 520). آنچنان که راوندی نیز در فقه القرآن خود دو حد را بر قاذف لازم دانسته است (راوندی، 1405: 2/389).
ابوالصلاح حلبی نیز در بحث مذکور از شیخ تبعیت نموده است: «اگر شخصی به دیگری نسبت زنا دهد، به این صورت که به وی بگوید: «تو با فلان زن زنا نمودی»؛ یا به زنی بگوید: «فلان مرد با تو زنا کرد»؛ یا به مرد بگوید: «با فلان فرد لواط کردی»؛ یا «فلان مرد با تو لواط کرد»، چنین شخصی قذف کنندهی دو نفر است و بخاطر هر قذفی یک حد بر او نواخته میشود»(حلبی، 1403: 414).
از استقصای در آثار علامه حلی، فقیه کثیر التألیف فقه شیعه، آنچه به دست میآید این است که وی ابتدا در فرض مسئله با نوعی تردید مواجه بوده است که در ذیل قول سوم به بیان آن پرداخته میشود. لیکن مشارالیه در تبصره المتعلمین (علامه حلی، 1411: 187) به صراحت دو حد را بر قاذف جاری میداند و در مختلفالشیعه که از لحاظ زمانی در مرتبتی متأخر از دیگر آثار فقهی وی نگاشته شده و برخلاف کتب پیشین در فقه استدلالی تألیف گردیده است به صراحت موافقت خود را با دیدگاه شیخ الطائفه ابراز نموده است. وی در کتاب مذکور پس از نقل قول شیخ و بیان دیدگاه ابن ادریس که در مسئله طریق دیگری را پیموده است، با عبارت: «دیدگاه موجّه در مسئله، همان دیدگاه جناب شیخ است»، با شیخ طوسی همراه شده است. علامه در اثبات مختار خویش چنین استدلال نموده است که نسبت دادن عمل زنا یا لواط با عبارت مذکور، نسبتی است که به هر دو طرف فعل شنیع اضافه شده و هر دو را در بر میگیرد و ادعای احتمال اکراه و تحقق شبهه در فرض مسئله مردود است (علامه حلی، 1413: 9/269-268).
فتوای اخیر شیخ از سوی فرزند وی فخر المحققین نیز مورد تأیید قرار گرفته است. وی دلیل بر وجوب حدّین را هتک حرمت منسوب الیه توسط قاذف (لأنه هتکه)؛ اصلِ انجامِ مطاوعی و اختیاریِ عمل (لأن الأصل المطاوعه): که احتمال تحقق اکراهی فعل را رد میکند؛ و دلالت عرفی عبارت مذکور در نسبت دادن عمل مزبور به طرفین فعل دانسته و در پایان مختار مصنّف در مختلف را اقوی در مسئله دانسته است (فخرالمحققین، 1387: 4/504).
شهید ثانی از جمله فقهایی است که به تقویت دیدگاه شیخ پرداخته است. وی در مسالک پس از بیان اقوال موجود در مسئله و تضعیف سخن ماتن کتاب (مرحوم محقق حلی)، ادعای احتمال تحقق اکراه در طرف منسوبالیه را نپذیرفته و در پایان قول اقوی را ثبوت حد قذف نسبت به هر دو طرف دانسته است؛ مگر اینکه قاذف تصریح به وقوع اکراهی فعل از جانب منسوبالیه نماید که در این صورت تنها نسبت به مخاطب حد قذف جاری خواهد گردید (شهید ثانی، 1413: 14/430-429).
مرحوم مجلسی اوّل نیز با عبارت ذیل موافقت خود را با دیدگاه فوق ابراز داشته است: «اگر گوید به فلان زن زنا کرده یا فلانکس به تو لواط کرده است دو حد قذف واجب میشود یکى براى فاعل دیگر براى مفعول» (مجلسی اول، 1400: 203).
ابن فهد حلی در المقتصر (ابن فهد، 1410: 409) و صیمری در تلخیص الخلاف (صیمری، 1408: 3/235)؛ نیز دیدگاه شیخ را معتمد و مورد وثوق دانستهاند.
علیرغم آنکه در بین معاصران قول به وجوب حد واحد مشهورتر بوده و بسیاری از فقها را با خود همراه نموده است؛ لیکن مختار برخی از ایشان همان دیدگاه کثیری از متقدمان میباشد؛ به عنوان نمونه مرحوم گلپایگانی در الدر المنضود با دیدگاه شیخ همراه گشته است. وی در کتاب مذکور پس از نقل اقوال موجود در مسئله و بیان استدلال هر یک از دو طائفه بر مختار خویش در پایان دیدگاه شیخ را موافق قواعد یافته است (گلپایگانی، 1412: 131).
آیتالله مکارم شیرازی نیز با نقد تحلیلی ادلّهی قول مقابل در انتها به نتیجهای همانند مرحوم گلپایگانی دست یافته است (مکارم شیرازی، 1418: 161). صاحب فقه الصادق (ع) دیگر فقیه معاصری است که به تقویت دیدگاه قائلین به وجوب دو حد مبادرت نموده است (روحانی، 1412: 25/467).
2-2. قائلان به وجوب حد واحد؛
براساس تتبع نگارنده در منابع موجود، اوّلین کسی که به صراحت با مشهورِ متقدّمان مخالفت نموده و موضعی متفاوت اتخاذ نموده جناب ابن ادریس میباشد. وی در سرائر پس از بیان فتوای شیخ، مقتضای ادلّه را برخلاف مختار ایشان، وجوب حد واحد بر قاذف دانسته است. استدلال وی چنین است که ممکن است شخص منسوبالیه واقعاً زناکار یا ملوط نباشد؛ بلکه مثلاً مکرَه بوده باشد؛ بنابراین در فرض مسئله اگرچه قذف در مورد مواجه قطعاً صدق خواهد نمود؛ لیکن به جهت احتمال پیشگفته در مورد مفعول تحقق نخواهد یافت. در نتیجه با عروض شبهه، اجرای حد نسبت به منسوبالیه مورد تردید واقع شده و مطابق حدیث نبوی: «ادرءوا الحدود بالشبهات»، حد مذکور ساقط خواهد گردید. از نظر ابن ادریس شبههای که در مسئلهی مزبور بروز نموده و اجرای حد را منتفی میکند از اعظم شبهات است (ابن ادریس، 1410: 3/520).
اگرچه از پارهای عبارات محقق حلی توقف در مسئله استنباط میشود که در ذیل قول سوم به بیان آن خواهیم پرداخت؛ لیکن محقق در نکتالنهایه پس از بیان قول شیخ، مختار ایشان را به جهت احتمال وقوع اکراه در طرف مفعول نپذیرفته و صرفاً حد واحد را واجب دانسته است؛ امّا در هر حال از جهت ایذاء و آزاری که برای چنین شخصی به وجود میآید قائل به وجوب تعزیر قاذف گشته است (محقق حلی، 1412: 3/345).
محقق اردبیلی در مجمع الفائده و البرهان پس از آنکه تحقق حد قذف نسبت به مخاطب را بلا اشکال دانسته است، صدق عنوان قذف نسبت به منسوبالیه را مشکل یافته است؛ منشا اِشکال از دیدگاه محقق این است که از سویی در چنین فرضی عرفاً عنوان قذف صادق بوده و از سوی دیگر از نظر لغت، لفظ مزبور صراحتی در قذف ندارد؛ زیرا بر فرضی که منسوبالیه مکره، نائم، یا عمل وی از روی شبهه باشد نیز صدق میکند. محقق پس از بیان منشا اِشکال، مختار خود را با این تقریر که اولاً: صدق عرفی مذکور در قضیه غیر ظاهر است؛ ثانیاً: اصل بر عدم وجوب حد است؛ ثالثاً: با عروض شبهه حدود درء میشوند؛ رابعاً: بنای شرع در حدود بر تخفیف است، آشکار ساخته؛ لیکن در ادامه امکان تعزیر قاذف را نیز محتمل میداند. مشارالیه در پایان با عبارت «فتأمّل» به وجود دشواری و اِشکال در مسئله اشاره کرده و مخاطب را به دقت بیشتر در مسئله توجه میدهد (محقق اردبیلی، 1403: 13/135).
ملا محسن فیض در مفاتیح پس از بیان اقوال موجود در مسئله، ادلّهی قائلین به وجوب حد واحد (احتمال اکراه در جانب منسوبالیه و در نتیجه عروض شبهه) را قویتر یافته است (فیض کاشانی، بیتا: 2/84). صاحب ریاض نیز پس از ذکر ادلهی طرفین قول به عدم وجوب حد را به علت عروض شبهه اقوی در مسئله یافته است؛ البته در صورتی که اجماع ادعایی شیخ در خلاف و ابن زهره در غنیه محقق نشده باشد (طباطبایی، 1418: 16/37).
اگرچه فرض مسئله در آثار فقهی آیتالله خویی و بسیاری از أعلام منتسب به مدرسه فقهی ایشان (مکتب نجف) مانند آیات عظام وحید خراسانی و محقق کابلی مشاهده نمیشود؛ لیکن در بین فقهای منتسب به مدرسهی فقهی موسوم به مکتب قم بحث مزبور با استقبال مواجه گردیده است.
مرحوم امام خمینی در تحریرالوسیله در ما نحن فیه چنین مینگارد: «اگر شخصی به کسی بگوید: «تو با فلان زن زنا کردى» یا «با فلانى لواط نمودى»، پس قذف به مواجه او مىباشد، نه منسوبالیه، بنابر اشبهه و بعضى گفتهاند که: دو حدّ بر او مىباشد»(خمینی، 1421: 2/473). مرحوم امام قول به وجوب حد واحد را اشبه دانسته و از قول مقابل با قیل تمریضیه که حکایت از ضعف آن دارد یاد نموده است. منظور از عبارت «على الاشبه» نیز در کلام امام (ره) یعنى مطابق آن چه موافق با قواعد است که ظاهراً اصل عدم جریان حد و اصاله البرائه مىباشد.
دیدگاه امام (ره) اقبال شاگردان و شارحان آثار ایشان را نیز در پی داشته است؛ به عنوان نمونه مرحوم فاضل لنکرانی در شرح تحریر امام با این استدلال که در قذف صراحت لفظ یا ظهور عرفی و عند العقلا لازم است، تحقق قذف در مورد بحث را نپذیرفته است؛ زیرا به دلیل احتمال وقوع اکراهی عمل، در فرض مزبور شبهه پیش آمده و مجرای قاعدهی درء خواهد بود (فاضل لنکرانی، 1418: 364).
دیگر فقیهی که در مسئله طریق امام را پیموده است آیتالله مومن در مبانی تحریرالوسیله میباشد. استدلال ایشان در اثبات مدعای خویش چنین است که اگرچه قذف قطعاً نسبت به مخاطب تحقق خواهد یافت؛ لیکن ذکر طرف دیگر توسط قاذف، فقط برای بیان خصوصیت زنا یا لواط شخص مخاطب است؛ بدون اینکه قاذف طرف مقابل را نیز به زنا یا لواط نسبت داده باشد (مومن قمی، 1422: 423).
مرحوم آیتالله بهجت نیز در جامعالمسائل تمایل خود را به دیدگاه فوق نشان داده است: «اگر بگوید: «زنیتَ بفلانه» یا «لطتَ بفلان»(به فتح ضمیر) قذف مخاطب محقق؛ و در قذف مراد به «فلان» تأمل است، اظهر عدم ثبوت است، به جهت احتمال اختصاص زنا به طرف واحد؛ به خلاف آن که اگر بگوید: زنا کردى به فلان زانیه، که قذف هر دو است و دو حدّ ثابت است»(بهجت، 1426: 5/297).
مرحوم منتظری نیز در بحث مذکور با مشهور متأخرین همرأی است. وی در استدلال بر مختار خویش نسبت به کار برده شده در جانب منسوبالیه را به جهت احتمال اکراه و اشتباه، اعم از زنا و غیر آن دانسته و با این تقریب که عام (زنای اختیاری، زنای اکراهی) مستلزم خاص (زنای اختیاری) نمیگردد، دیدگاه قائلان به وجوب دو حد را مردود دانسته است (منتظری، بیتا: 30).
مرحوم سبزواری نیز در فرض بحث اجرای حد قذف نسبت به منسوبالیه را به جهت ایجاد شبهه نپذیرفته و همراه با مشهور متأخرین فتوی به وجوب حد واحد داده است (سبزواری، 1413: 28/10). همچنانکه مرحوم کاشف الغطا نیز دیدگاه طایفهی اخیر از فقها را به جهت احتمال اکراه در جانب منسوبالیه اقوی دانسته است (کاشف الغطا، 1423: 3/62).
2-3. توقف در مسئله؛
بررسی اقوال موجود در مسئله مبیّن این امر است که شماری از فقها به رغم تعرض به مسئله و بیان اقوال موجود و نیز انتساب هر قول به قائلین آن، خود از ابراز نظر خودداری نمودهاند.
از باب نمونه صاحب شرایع در پارهای از آثار خود از ابراز مختار خویش استنکاف نموده است؛ فیالمثل در مختصر النافع با عبارت: «اگر شخصی به دیگری بگوید: تو با فلان زن زنا کردی، نسبت به شخص مخاطب حد قذف ثابت میشود؛ لیکن در تحقق چنین حدی نسبت به منسوب الیه تردید وجود دارد»(محقق حلی، 1418: 1/220)؛ توقف و تردید خود را در مسئله آشکار نموده است؛ همچنانکه از عبارت وی در شرایع نیز توقف در مسئله استشمام میشود: «اگر کسی به دیگری بگوید: تو با فلان زن زنا کردی... آیا نسبت به زن قذف ثابت میشود؟ در این امر تردید وجود دارد»(محقق حلی، 1408: 4/139).
همانگونه که در سطور فوق گذشت برخی از عبارات علامه حلی نیز مبیّن تردید در مسئله است. وی در ارشاد الاذهان (علامه حلی، 1410: 2/177) و تحریرالأحکام (علامه حلی، 1420: 5/314) تحقق حد قذف را نسبت به منسوبالیه دارای اشکال دانسته و در قواعد الاحکام منشأ اِشکال مزبور را احتمال اکراه در شخص منسوب الیه دانسته است که در صورت وجود احتمال مطابق مفاد قاعدهی درء به علت عروض شبهه حد جاری نخواهد گردید (علامه حلی، 1413: 3/545).
فاضل مقداد نیز از این دسته فقهاست که علیرغم بیان تفصیلی اقوال موجود در مسئله، خود از ابراز نظر صریح استنکاف نموده است (فاضل مقداد، 1404: 4/359). ابن فهد حلی نیز در المهذّب البارع علیرغم موضع پیشگفتهی خود، صرفاً به بیان اقوال و ادلّهی استنادی طرفین اکتفا نموده است (ابن فهد، 1407: 5/68).
نمونهی دیگر علامه مجلسی است که اگرچه قول به وجوب دو حد را به مشهور نسبت میدهد؛ لیکن مختار خویش را در مسئله مشخص نمیسازد: «اگر بگوید با فلان شخص زنا کردى مشهور آن است که هم فحش گفته است به مخاطب و هم به شخص دیگر و اگر هر دو طلب حد کنند او را دو حد مىزنند. و بعضى گفتهاند او را یک حد مىزنند از براى مخاطب و نسبت به دیگرى فحش نیست»(مجلسی، دوم بیتا: 27).
3. نقد و ارزیابی نظرات؛
از آنجا که متوقفین در مسئله تنها به بیان دیدگاه فقهای دیگر اکتفا نمودهاند و رأی مشخصی در این باره ابراز ننمودهاند؛ لذا نمیتوان عیار آرای ایشان را مشخص نمود؛ بنابراین بررسی و ارزیابی اقوال اختصاص به دو نظریه دیگر خواهد داشت.
هر یک از دو گروه فوق الذکر برای اثبات مدعای خویش به ادلّهی متعددی استناد نمودهاند. فقهای هر دسته مستندات گروه مقابل را تحلیل و مورد نقض و ابرام قرار دادهاند که شایسته است ادلهی مزبور در سنجهی اجتهاد مورد تحلیل قرار گرفته و عیار آنها مشخص گردد.
3-1: زنا و لواط؛ فعل واحد یا متعدد؛
به فقهای قائل به تعدد حد چنین نسبت داده شده است که ایشان معتقدند: «زنا یا لواط فعل واحدی است که بین دو نفر واقع شده و به دو نفر نسبت داده میشود؛ بنابراین اگر نسبت به یک طرف صادق باشد، در طرف دیگر نیز صادق خواهد بود و اگر نسبت به مزنیعلیه یا ملوط کاذب باشد، باید نسبت به زانی و لائط نیز کاذب باشد»(محقق حلی، 1408: 4/150). این استدلال را ابتدا محقق حلی به شیخ طوسی نسبت داده و دیگران نیز به تبعیت از وی این دلیل را در شمار مستندات قائلان دیدگاه مزبور آوردهاند (ن.ک: طباطبایی، 1418: 16/37؛ فاضل لنکرانی، 1418: 364؛ تبریزی، 1417: 230).
قائلان به حد واحد در جواب گفتهاند: «نمیتوان بدین امر ملتزم شد که زنا فعل واحدی است؛ زیرا موجب حد در فاعل غیر از موجب آن در مفعول است؛ بنابراین ممکن است یکی از طرفین زنا مکرَه و دیگری مختار بوده باشد»(محقق حلی، 1408: 4/150).
به دیگر بیان موجب در فاعل تأثیر و در مفعول تأثر و انفعال است و ایندو متفاوت میباشند؛ لذا با تغایر مذکور جایز است که یکی از طرفین مکرَه و دیگری مختار باشد (موسوی اردبیلی، 1427: 2/274؛ صیمری، 1420: 4/332).
فاضل آبی نیز بعد از نقل دلیل فوق، استدلال قائلان به تعدد حد را مغالطه دانسته و زنا را فعلی دانسته است که به هر یک از فاعل و مفعول بطور جداگانه نسبت داده میشود. مطابق دیدگاه مشارالیه حتی اگر بپذیریم که زنا فعلی واحد است، نمیتوان بدین امر ملتزم شد که اگر نسبت زنا در حق یکی از طرفین کاذب باشد، نسبت به طرف دیگر نیز کاذب خواهد بود (فاضل آبی، 1417: 2/565). صاحب ریاض نیز پس از ذکر استدلال فوق وهن آن را واضح دانسته است (طباطبایی، 1418: 16/36).
نوشتار حاضر در بررسی دلیل فوق چند نکته را مورد ملاحظه قرار داده است:
1- مطابق استقصای نگارنده دلیل فوقالذکر و بحث را دائر مدار فعل واحد یا متعدد نمودن، در آرای هیچ یک از فقهای قائل به تعدد حد بیان نگردیده است. بنظر میرسد دلیل مذکور صرفاً احتمالی است که مرحوم صاحب شرایع در نکتالنهایه پس از بیان دیدگاه شیخ در مسئله مطرح کرده است که شاید بتوان سخن شیخ مبنی بر تعدد حد را به نحو مزبور معلّل نمود: «وجوب دو حد در قذف شخصی با عبارت «با فلان زن زنا کردی»، دیدگاه شیخ طوسی در آثارش است... و ممکن است دیدگاه شیخ را چنین معلل کرد که زنا فعل واحدی است که بین دو نفر واقع میشود، پس نسبت یکی از آن دو به زنا، نسبت فاعلیت و نسبت دیگری مفعولیت است»(محقق حلی، 1412: 3/345).
محقق آنگاه با احتمال پیشگفتهی مقدّرِ در کلام شیخ، شروع به نقد دیدگاه ایشان نموده است. فقیهان دیگری نیز که دلیل مزبور را به قائلان تعدد حد نسبت دادهاند، تحت تأثیر کلام محقق بوده و سخن وی در انتساب استدلال مذکور را تلقی به قبول نمودهاند (ن.ک: شهید ثانی، 1413: 14/429؛ موسوی اردبیلی، 1427: 2/273).
حال آنکه آنچه در کلام شیخ آمده است این است که «انتساب فعل مذکور به طرفین زنا یا لواط «خبر واحد» است که اگر در حق یکی صدق کند در حق دیگری نیز صادق خواهد بود و کذب آن در یکی به کذب طرف دیگر منجر خواهد شد»(طوسی، 1387: 8/16).
بنابراین شیخ بحث را روی عنوان «خبر» و صدق و کذب بودن آن برده است. در کلام شیخ سخن از فعل واحد یا متعدد نیست که در آن از تغایر بین مفعول و فاعل سخن رود و گفته شود که نسبت یکی تأثیر و دیگری تأثر است؛ زیرا اگر ملاک را وحدت و تعدد خبر در نظر بگیریم در هر صورت خبر قطعاً واحد است؛ خواه عمل مذکور فعل واحد در نظر گرفته شود و خواه متعدد؛ زیرا از نظر قواعد «بفلانه» متعلق به «زنیت» است و نمیتواند مستقلاً بدون متعلق خود معنایی داشته باشد؛ بنابراین حق این بود که فقهای ناقدِ شیخ، بحث را روی عنوان «تعدد و وحدت خبر» برده و آنگاه نقدهای خود را متوجه جناب شیخ مینمودند.
2- بنظر میرسد نتوان به ظاهر کلام محقق ملتزم گردید که زنا را فعل متعدد دانسته است؛ زیرا آنچه در خارج مشاهده میشود آن است که زنا فعل واحدی است که به دو نفر نسبت داده میشود؛ نه اینکه عمل زنا فعل متعدد بوده و دارای حیثیات مختلف باشد؛ لذا باید کلام وی را اینگونه توجیه نمود که شاید مراد ایشان تعدد حکمی فعل بوده است؛ زیرا قطعاً تعدد حقیقی در ما نحن فیه محقق نخواهد گردید؛ بنابراین اختلاف نسبت موجب اختلاف حکم خواهد شد و نه موجب اختلاف فعل.
3- از نظر نگارنده در امکان و احتمال اختلاف طرفین زنای واحد؛ بدین صورت که یکی از آنها مختار و دیگری مکرَه باشد، بحثی نیست و احتمال وقوع چنین حالتی به هیچ وجه قابل انکار نیست و قائلان به وجوب حد متعدد هرگز در مقام انکار این امر بر نیامدهاند؛ لیکن آنچه باید بدان التفات داشت این است که احتمال مزبور منافاتی با این امر ندارد که لفظ مزبور ظهور در تهمت زدن و نسبت زنا دادن به هر دو طرف داشته باشد. به دیگر بیان تمام بحث در ظهور لفظ است و اینکه احتمال مزبور نمیتواند مانع از انعقاد ظهور لفظ در معنای خود گردد؛ زیرا در غیر این صورت احتمال پیشگفته در مورد شخص مخاطب و مواجه نیز جاری خواهد بود که گفته شود احتمال اکراه وی نیز وجود داشته است.
نهایت سخنی که میتوان گفت این است که قاذف شخص مخاطب را به دلالت مطابقی و منسوبالیه را به دلالت التزامی مورد رمی قرار داده است؛ لیکن همانگونه که مشخص است این مطلب منافاتی با ظهور لفظ مزبور در انجام عمل به نحو مطاوعی نخواهد داشت و از اینجا آشکار میگردد که سخن منقول از قائلان به واحد: «العام (زنای اختیاری، زنای اکراهی) لا دلاله له على الخاص (زنای اختیاری) بإحدى الدلالات الثلاث»(ن.ک: فخرالمحققین، 1387: 4/504؛ صیمری، 1420: 4/314)؛ در ما نحن فیه ناتمام و غیرمسموع است؛ بنابراین ظاهر لفظ این است که وی زنا را به هر دو طرف نسبت داده است؛ بدون اینکه از این حیث تفاوتی بین آنها وجود داشته باشد.
3-2: استناد به قاعده درء؛
عمده دلیل قائلان به وجوب حد واحد در اثبات مدعای خویش این است که در مانحن فیه، اگرچه قطعا نسبت به مخاطب حد قذف جاری خواهد شد؛ لیکن در مورد اجرای حد نسبت به منسوبالیه (مفعول)، به علت اینکه ممکن است عمل وی از روی اکراه یا اشتباه بوده و وی از روی اکراه یا شبهه تن به زنا یا لواط داده باشد، حد جاری نخواهد شد. ایشان در این زمینه برای درء حد از قاذف به قاعدهی مشهور «الحدود تدرأ بالشّبهات» استناد نمودهاند (ابن ادریس، 1410: 3/520؛ سبزواری، 1413: 28/10؛ موسوی اردبیلی، 1427: 2/274؛ فاضل لنکرانی، 1418: 364).
لیکن از نظر نگارنده این استدلال ناتمام است؛ چرا که اوّلاً: از منظر برخی از فقیهان برجسته اینگونه نیست که به مجرد تحقق هر گونه شبههای اجرای حدود تعطیل گردد؛ زیرا فارغ از دیدگاه برخی از ایشان که معتقدند روایت معتبری برای اثبات قاعدهی درء وجود ندارد (خویی، 1422: 1/154)؛ برخی از آنان در تحقق شبهه رافع حد، وجود گمان معتبر، یعنی ظنون خاص مانند بیّنه را لازم دانستهاند. از باب نمونه در تحریرالوسیله آمده است که: «حصول شبهه با ظنون غیر معتبر محل اشکال است تا چه رسد به صرف احتمال محض» (امام خمینی، 1421: 2/456). صاحب جواهر نیز حصول هرگونه ظن و احتمالی را در تحقق شبهه کافی نمیداند و تنها ظنی را دارای اعتبار میداند که حجیت خود را از شرع گرفته باشد (نجفی، 1404: 29/252)؛ بنابراین ادعای این امر که به مجرّد وقوع شبهه حدود ساقط خواهد گردید خود محل مناقشه و اوّل کلام است و باید دید شبههای که حاصل میشود از چه میزان اعتبار برخوردار است. ثانیاً: پاسخ نقضی که میشود به قائلان اجرای حد واحد داد این است که اگر احتمال مذکور مانع از اجرای حد قذف باشد و مجرد احتمال در درء حد از قاذف کافی باشد، آیا احتمال ندارد که مواجه نیز مکره و غیر مختار بوده باشد؟ یا اینکه وی عمل مزبور را از روی شبهه انجام داده باشد؟ ثالثاً: پاسخ حلّی که میتوان به ایشان داد این است که لفظ مزبور ظاهر در اختیار و اصل نیز انجام مطاوعی عمل میباشد و احتمال اکراه خلاف ظهور لفظ و خلاف اصل مذکور میباشد. رابعاً: در روایت صحیحالسند ابن محبوب از امام صادق (ع) و ایشان از امیرالمومنین (ع) نقل شده است که هر گاه مردى به مردى دیگر نسبت لواط دهد، باید بر او حدّ قذف جاری شود: «إِذَا قَالَ الرَّجُلُ لِلرَّجُلِ یَا مَعْفُوجَ وَ یَا مَنْکُوحَ فِی دُبُرِهِ فَإِنَّ عَلَیْهِ الْحَدَّ حَدَّ الْقَاذِفِ» (کلینی، 1407: 7/208).
مضمون روایت از تمامی اصحاب تلقی به قبول شده و ایشان طبق مفاد آن فتوا دادهاند (ن.ک: محقق حلی، 1408: 4/149؛ علامه حلی، 1410: 2/176؛ شهید ثانی، 1413: 14/424؛ محقق اردبیلی، 1403: 13/129).
حال پرسش این است که فرق عبارت مذکور در روایت با ما نحن فیه در چیست؟ آیا در فرض روایت احتمال اکراه یا شبهه نمیرود؟ و آیا قائلان به حد واحد در اینجا نیز بدین امر ملتزم میگردند که حد قذف بخاطر احتمال اکراه یا شبهه ساقط میگردد؟
بهراستی چگونه میتوان در فرض مسئله با ادعای احتمال اکراه حکم به سقوط حد داد؛ حال آنکه فقهای امامیه در مورد فردی که به فرزند معلوم الانتساب خویش بگوید: «لست بولدی»؛ یا به دیگری بگوید: «لست بولد ابیک»؛ چنین فتوا دادهاند که بر چنین شخصی حد قذف جاری میشود و در جواهر بر این امر ادعای عدم خلاف گردیده است (نجفی، 1404: 41/404)؛ و در مسالک صیغهی مزبور از الفاظ صریح قذف در نزد امامیه از نظر لغت و عرف شمرده شده است که در آن حد قذف نسبت به اتهام به مادر ثابت میشود (شهید ثانی، 1413: 14/425). حال پرسش این است که آیا از حیث احتمال اکراه یا شبهه فرقی بین عبارت مذکور با ما نحن فیه موجود است؟ آیا احتمال نمیرود زنی که نسبت زنا به وی داده شده مکره بوده یا فرزند، ولد شبهه باشد؟
همچنین از قائلان به وجوب حد واحد پرسیده میشود در باب شهادات اگر شهود بر وقوع زنا شهادت دادند آیا از ایشان در مورد اکراه و اختیار طرفین زنا پرسیده میشود؟ یا در آنجا مطابق آنچه در اخبار آمده است به مجرد شهادت ایشان حد مذکور جاری خواهد شد؟ حال آنکه اگر احتمال اکراه قابل توجه بود نباید حد بر مفعول جاری شده و مطابق قاعدهی درء حد از وی نیز ساقط میگردید؛ حال آنکه احدی از فقها ملتزم بدین امر نشده و احتمال مذکور را به دلیل خلاف اصل بودن رد نمودهاند.
اشکال: فرض مذکور در صحیحهی ابن محبوب مطابق نص و از مسائل اجماعی و اتفاقی فقه امامیه است و مقایسهی ما نحن فیه با مورد روایت قیاسی است که امامیه بر بطلان آن اتفاق دارند (طباطبایی، 1418: 16/37؛ نجفی، 1404: 41/407؛ خوانساری، 1405: 7/95؛ موسوی اردبیلی، 1427: 2/275).
پاسخ: گذشته از آنکه در مسائل اجتهادی حجیت اجماع محل تردید و مناقشهی بسیار جدی قرار دارد (صانعی، 1424: 126)؛ باید گفت اگر اجماعی هم در مسئله باشد، اجماع مذکور از نوع اجماع تعبدی نیست که گفته شود ما نحن فیه را شامل نمیشود؛ بلکه اجماع مزبور به علت ظهور عرفی عمل در اختیاری بودن است و از لحاظ ظهور عرفی فرقی بین دو قضیه وجود ندارد (گلپایگانی، 1412: 2/130). مضاف بر اینکه با وجود روایت وارد در مسئله، اجماع مزبور مدرکی شده و از حجیّت ساقط خواهد گردید.
3-3. استدلال به صحیحهی محمد بن مسلم؛
از دیگر ادلهای که قائلان به حد واحد در اثبات مدعای خویش بدان استناد نمودهاند روایت محمد بن مسلم از امام باقر (ع) میباشد: «فِی رَجُلٍ قَالَ لِامْرَأَتِهِ یَا زَانِیَه أَنَا زَنَیْتُ بِکِ قَالَ عَلَیْهِ حَدٌّ وَاحِدٌ لِقَذْفِهِ إِیَّاهَا وَ أَمَّا قَوْلُهُ أَنَا زَنَیْتُ بِکِ فَلَا حَدَّ فِیهِ إِلَّا أَنْ یَشْهَدَ عَلَى نَفْسِهِ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِالزِّنَى عِنْدَ الْإِمَامِ»(کلینی، 1407: 7/211).
محمّد بن مسلم گوید: امام باقر (ع) در مورد مردی که به همسر خود گفته بود: اى زناکار، من با تو زنا کردهام، فرمودند: «بر مرد یک حدّ ثابت است؛ بخاطر قذف زن و امّا اینکه گفته من با تو زنا کردهام، حدّى ندارد؛ مگر آن که چهار بار نزد حاکم بر علیه خویش اقرار به زنا نماید.
تقریب استدلال چنین است که ظاهر روایت اشعار بر این امر دارد که جملهی «أَنَا زَنَیْتُ بِکِ» قذف نمیباشد؛ زیرا روایت به صراحت تحقق حد را در مورد آن نفی کرده است؛ و از آنجا که محتمل است امام (ع) حد را به علت احتمال اکراه در منسوبالیه نفی کرده باشد؛ بنابراین در مانحن فیه نیز با وحدت ملاک حکم به درء حد خواهد شد (طباطبایی، 1418: 16/37؛ نجفی، 1404: 41/407؛ منتظری، بیتا: 30).
روایت مزبور از دوجهت (سند روایت و دلالت آن) میتواند مورد بررسی قرار گیرد:
3-3-1: سند روایت محمد بن مسلم:
سند روایت صحیح بوده و همهی روات آن از ثقات اصحاب هستند.[4] لذا محدث جلیلالقدری مانند علامه مجلسی در بررسی سندی روایت از آن تعبیر به صحیحه نموده است (مجلسی، 1404: 23/324؛ همان، 1406: 16/149).
3-3-2. دلالت روایت محمد بن مسلم؛
لیکن روایت مزبور از جهت دلالی با مشکلات عدیدهای مواجه میباشد و به طور کلی از ما نحن فیه بیگانه است؛ زیرا علت وجوب حد واحد و نفی مجازات زاید بدین خاطر است که اگر شخصی به کرّات دیگری را قذف نماید و در خلال قذفهای متعدد حد بر او جاری نگردد، تنها یک حد بر وی زده میشود؛ بنابراین جایی برای طرح این اِشکال نیست که اگر عبارت مذکور قذف بود باید دو حد بر قاذف نواخته میشد؛ همانگونه که در روایت صحیح محمدبن مسلم از امام باقر (ع) بدین امر تصریح شده است: «إِنْ قَذَفَهُ قَبْلَ مَا یُجْلَدُ بِعَشْرِ قَذَفَاتٍ لَمْ یَکُنْ عَلَیْهِ إِلَّا حَدٌّ وَاحِدٌ»(کلینی، 1407: 7/208). اگر قاذف قبل از آن که حد بخورد ده مرتبه هم قذف نماید تنها یک حدّ بر او جاری میشود. مرحوم محقق در شرایع میفرماید: «تکرار قذف (بدون اینکه در خلال آنها مجازات اجرا شود) موجب یک حد است و نه بیشتر»(محقق حلی، 1408: 4/153). این مطلب اجماعی است و قول مخالفی در بین فقهای امامیه وجود ندارد (علامه حلی، 1420: 5/407؛ شهید ثانی، 1412: 9/190؛ خویی، 1422: 2/318).
همچنین با دقت در روایت آشکار میگردد که مراد امام (ع) از نفی حد در عبارت: «أَنَا زَنَیْتُ بِکِ» نفی حد قذف نمیباشد؛ بلکه ظاهراً مقصود حضرت نفی حد زنا میباشد که در تحقق آن چهار بار اقرار شرط است و در اقرار به میزان کمتر از آن از این حیث حدی ثابت نخواهد گردید.
بنابراین حق این است که گفته شود روایت مذکور هیچگونه دلالتی بر مختار قائلان به حد واحد حتی از نوع ایماء و اشعار که ضعیفترین مرتبه دلالت است نخواهد داشت؛ و این مطلبی است که قائلان به حد واحد نیز بدان اعتراف نموده و دلالت آن را در ما نحن فیه نپذیرفتهاند؛ به عنوان نمونه صاحب جواهر در استدلال به وجوب حد واحد پس از نقل روایت مذکور در دلالت آن بر مقصود تردید مینماید (نجفی، 1404: 41/407). موسوی اردبیلی و فاضل لنکرانی نیز ارتباط روایت فوق را با بحث مذکور رد نموده و دلالت آن بر مطلوب را نپذیرفتهاند (موسوی اردبیلی، 1427: 2/279؛ فاضل لنکرانی، 1418: 365).
بنابراین از مجموع استدلالهایی که در نقد ادلّهی قائلین به حد واحد ذکر گردید مشخص میگردد که مستندات ایشان از ضعفهای آشکاری برخوردار بوده و دلایل ادعایی مطروحه تاب مقاومت در برابر عمومات و اطلاقاتی که در صورت تحقق قذف، اجرای حد بر قاذف را لازم میدانند، نخواهد داشت.
برآمد؛
تحقق یا عدم تحقق حد شرعی در جانب منسوبالیه در مصداق خاصّی از قذف: «زنیت أنت بفلانه أو لطت بفلان» محل تضارب آرای فقیهان امامی بوده است. جستار حاضر پس از تحلیل و نقد ادلّهی طرفین قائل به وجوب دو حد در فرض مسئله شده است. نتایج بحث نشان میدهد استناد به قاعدهی درء و ادعایِ احتمالِ وقوعِ اکراهیِ عمل در جانب منسوبالیه، برای اثبات حد واحد، از دو جهت مردود و غیر قابل قبول است؛ زیرا از یک سو احتمال اکراه در فرض مسئله خلاف ظاهر بوده و وجود روایاتی مشابه با مانحن فیه که در آنها احتمال مذکور نادیده گرفته شده است استدلال نگارنده را تقویت میکند و از سوی دیگر این استدلال نقضی را در جواب فقیهان قائل به وجوب یک حد میتوان اقامه کرد که اگر صرف احتمال بتواند دستاویزی برای اجرای قاعدهی درء الحدود باشد، این احتمال در مورد مخاطبِ مستقیم نیز جاری است.
ثمرهی تحقیق و بررسی ادلّه، صدق عرفی قضیهی مذکور در انتساب زنا به طرفین عمل را به اثبات میرساند و با این استدلال که اصل بر مطاوعه بوده و اکراه، حالتی خلاف ظاهر است، ادلهی استنادی مشهور متأخرین را ناتوان از معارضه با عمومات و اطلاقاتی که در صورت تحقق قذف، اعمال حد را لازم میدانند مییابد.
در خاتمه پیشنهاد میشود با توجه به استدلالها و دستاوردهای نوشتار حاضر قانونگذار به اصلاح مادهی 249 قانون مجازات اسلامی مبادرت ورزد.