بسیاری از آثار ادبی نویسندگان و شاعران برجستۀ ایران با وجود آفرینشهای ادبی، برگرفته از ذهن جمعی دوران خود هستند؛ از این رو، محتوا و درونمایههای اجتماعی آنان محصول افق فکری و فرهنگی جامعه و زمانه خود است.
در ﻣﯿﺎن آﺛﺎر ﺑﺰرگ ادب ﻓﺎرﺳﯽ، ﮔﻠﺴﺘﺎن و ﺑﻮﺳﺘﺎن ﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﭘـﺮداﺧﺘﻦ ﺑـﻪ ﺑـﺴﯿﺎری از ﻣـﺴﺎئل اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﻮﺟﻮد در روزﮔﺎر ﺧﻮد و ﺑﻪ دﻟﯿـﻞ ﺑـﺎزﮔﻮ ﮐـﺮدن واﻗﻌﯿﺖﻫـﺎی ﻣﻮﺟـﻮد ﺟـﺎﻣﻌﻪ، ﺟـﺰء آثار ﺷﺎﺧﺺ زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﻫـﺴﺘﻨﺪ. ﻏﻼﻣﺤـﺴﯿﻦ ﯾﻮﺳـﻔﯽ در ﻣﻘﺪﻣـﮥ ﺗـﺼﺤﯿﺢ ﮔﻠـﺴﺘﺎن ﺧـﻮد ﻣﯽﻧﻮﯾـﺴﺪ: «ﮔﻠـﺴﺘﺎن ﺗﺠﻠـﯽ اوﺿـﺎع اﺟﺘﻤـﺎﻋﯽ ﻋـﺼﺮ ﺳـﻌﺪی اﺳـﺖ» (ﯾﻮﺳـﻔﯽ، 1368). زرﯾﻦﮐﻮب ﻧﯿﺰ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: «ﺳﻌﺪی در ﺑﻮﺳﺘﺎن دﻧﯿﺎ را آنﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻣـﯽﮐﻨـد و در ﮔﻠﺴﺘﺎن، ﺟﺎﻣﻌﮥ ﻋﺼﺮ ﺧﻮد را آنﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ، وﺻﻒ ﻣﯽﮐﻨﺪ» (زرﯾﻦﮐﻮب، 1379). بنابراین، در ﻫﺮ دو اﺛﺮ، ﺳﺨﻦ از اﺟﺘﻤﺎع و ﻣـﺴﺎئل ﭘﯿﺮاﻣﻮن آن اﺳﺖ. ﺳﻌﺪی ﺑﯿﺶ از ﻫﺮ ﺷﺎﻋﺮ و ﻧﻮﯾﺴﻨﺪۀ دﯾﮕﺮ ﺑﻪ اﺟﺘﻤﺎع، اﻓﺮاد و ﻣـﺴﺎئل ﭘﯿﺮاﻣﻮن ﺟﺎﻣﻌﻪ، دﻗـﺖ ﻧﻈﺮ داﺷﺘﻪ اﺳﺖ و «ﺑﺎ اﻧﺘﻘﺎد از ﻧﻘﺎط ﺿﻌﻒ و زواﯾﺎی ﺗﺎرﯾﮏ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑـﻪ ﻫﻤﮕـﺎن درس ﺑﻬﺘـﺮ زﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮدن ﻣﯽدﻫﺪ و ﻃﺮﯾﻘﺖ ﻋﺒﺎدت را در ﺧﺪﻣﺖ ﺧﻠﻖ ﻣﯽداﻧـﺪ» (ﺑﺎﻣـﺪاد، 1377). در واقع ﺁﺛﺎر ﺳﻌﺪی ﭼﻮن کارهای دﻳﮕـﺮ ﺑﺰرﮔـﺎن ﻋﻠـﻢ، ادب، ﻓﺮهنگ، ﺗـﺎرﻳﺦ، ﻓﻠﺴﻔﻪ، ﺳﻴﺎﺳﺖ و... ، ﺑﺎزﺗﺎﺑﻲ اﺳﺖ از کشاکشی که ﺟﺎﻣﻌﻪاش درﮔﻴﺮ ﺁن ﺑﻮدﻩ ﻳﺎ راﻩﺣﻞ و ﭘﺎﺳﺨﻲ اﺳت ﺑﺮای ﺁن و آثارش را که ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎل ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺟﻨﺒۀ ادبی ﺁن ﺗﻮﺟﻪ ﻣﻲﺷﺪ ﺑﻪ ﻳﻚ اﺛﺮ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و ﻳﺎ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻲکند. ﺑﺮرﺳﻲ ﺑﺎرﻳﻚﺑﻴﻨﺎﻧﻪ ﻧﺸﺎن میدهد که ﺳﻌﺪی ﺑﺮداﺷﺖ ﺑﺴﻴﺎر ﭘﻴﭽﻴﺪﻩای از ﻧﻘﺶ اﻧﺴﺎن در اﺟﺘﻤﺎع دارد. او ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ که اﻧﺴﺎن ﺁزاد اﺳﺖ و ﺣﻖ ﺗﺼﻤﻴﻢﮔﻴﺮی دارد.
گلستان و بوستان سعدی دایرۀالمعارفی از نظریههای جامعهشناسی است. در دو باب آخر این شاهکار ادبی به بیش از 90 مورد مسائل اخلاقی، اجتماعی، انسانی و تربیتی اشاره شده است.
ﺳﻌﺪی ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از ﺗﻤﺎم اﺑﺰارﻫﺎ و ﺷـﮕﺮدﻫﺎی ﮐﻼﻣـﯽ و ﺑﻬـﺮهﮔﯿـﺮی از آﻣـﻮزهﻫـﺎی اﻧﺴﺎنﻣﺪاراﻧﻪ ﻣﯽﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌۀ ﺑﺸﺮی اﯾﻦ ﻧﮑﺘـﻪ را ﺗﻔﻬـﯿﻢ ﮐﻨـﺪ ﮐـﻪ ﻧﯿـﺎزی ﺑـﻪ آزار و رﻧﺠﺶ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ و ﺗﺎ آنجا ﮐﻪ ﻣﻘـﺪور اﺳـﺖ ﺑﺎﯾـﺪ در رﻓـﻊ ﻧﯿـﺎز و آﻻم ﺑﺸـﺮی کوشید. «ﺳﻌﺪی ﺑﺎ ﺑﻪ رﺳﻤﯿﺖ ﺷﻨﺎﺧﺘﻦ اﻧﺴﺎن و ﻫﻮﯾﺖﺑﺨﺸﯽ ﺑـﻪ او در آﺛـﺎرش، ﺳـﻌﯽ در ﺑـﺮﻗﺮاری اﻋﺘﺪال اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ در ﺟﺎﻣﻌﻪ داﺷـﺖ و از اﯾـﻦ رﻫﮕـﺬر ﮔـﺎم اﺳﺎﺳـﯽ درﺧﺼـﻮص ارﺗﻘﺎی ﻓﺮﻫﻨﮓ اﻧﺴﺎﻧﯽ و ﮔﺴﺘﺮش اﺣﺴﺎس ﻓﺮدﯾﺖ و ﻫﻮﯾﺖ و وﺻﻒ واﻗﻌﯿـﺖ اﺣﺴـﺎس و ﻋﺎﻃﻔﻪ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﺮدم ﺑﺮداﺷﺖ» (ﻋﺒﺎدﯾﺎن، 1372).
در این پژوهش ابتدا به دیدگاههای اجتماعی سعدی اشارهای کوتاه شده است، سپس به ذکر نظرات سعدیپژوهان در مورد این مسائل پرداختیم و در پایان به جمعبندی نکات مهم و بیان پژوهشهای صورت گرفته پرداخته میشود.
1. پیشینۀ پژوهش
اگرچه آثار و مقالات زیادی دربارۀ سعدی و آثارش به رشته تحریر درآمده است، اما پژوهش کاملی در خصوص موضوع این پژوهش و مطابق با اهداف این مقاله ارائه نشده است. برخی از مطالعات صورت گرفتۀ مرتبط با موضوع پژوهش حاضر در ادامه ارائه شده است.
رضا آزادپور (1390) در مقالۀ «رعایت حقوق اجتماعی از دیدگاه سعدی» بر آن است تا پدیدههای رعایت حقوق شهروندی، مفهوم حقوق و عدالتخواهی در گلستان و احقاق حق در بوستان سعدی را تشریح کند.
نورعلی مظاهری (1387) در مقالۀ «حقوق شهروندی از دیدگاه سعدی» به بیان ویژگیها و شاخصههای حقوق شهروندی از نظر سعدی، نظیر عدالت، تعاون و انتقاد از حاکمان ظالم میپردازد و بیان میکند که سعدی، اخلاقی را که از امور روزمره استنتاج شده، ترویج میکند.
غلامحسین یوسفی (1350) در مقالۀ «جهان مطلوب سعدی» به بیان ویژگیهای مدینۀ فاضلۀ سعدی در بوستان میپردازد و نشان میدهد که سعدی بسیار پیشروتر از عصر خود بوده و چنان می اندیشیده که بسیاری از افکار حقوق شهروندی او مورد قبول بشریت روزگار ما است.
هدایتالله ستوده (1399) در کتاب «آسیبشناسی اجتماعی» با روشهای علمی به مطالعۀ انحراف اجتماعی پرداخته و تلاش میکند این مطلب را مشخص کند که چه نوع رفتاری به عنوان انحراف اجتماعی تعریف میشود؟ چه کسی آن را تعریف میکند؟ چگونه و چرا مردم منحرف میشوند؟
2. روش پژوهش
این پژوهش به روش کتابخانهای و به صورت تحلیلی- مقایسهای و توصیفی انجام گرفته است و به بررسی و تحلیل حکایتهای گلستان و بوستان ازنگاهی تازه و کاربردی میپردازد. تردیدی نیست که بررسی و پرداختن به مسائل اجتماعی که در شعر و نثر فارسی مطرح شده به شیوه تخصصی آن به معنای امروزی نیست، بلکه معمولاً طرح این مسائل به سبب مشاهدات عینی بزرگان نظم و نثر بوده که در آثار آنان انعکاس یافته است و این مقاله قرائت جدیدی از گلستان و بوستان مطابق با مسائل و مقررات اجتماعی زمانه است.
3. بحث اصلی و یافتهها
3-1. اوضاع اجتماعی عصر سعدی
گلدمن[1] (1382) در کتاب جامعهشناسی ادبیات بیان میکند: «یک اثر ادبی بازتاب صرفِ یک آگاهی جمعی واقعی و معین نیست، بلکه گرایشهای خاص آگاهی گروه اجتماعی معینی را برجسته و هماهنگ میکند و البته این آگاهی جمعی را باید واقعیتی پویا دانست که به سمت نوعی تعادل پیش میرود». بنابراین، برای بررسی و تحلیل گلستان سعدی باید به پیشینۀ آگاهی واقعی و در نهایت به آگاهی ممکن آن زمان مراجعه کنیم.
اوضاع اجتماعی عصر سعدی را نمیتوان بدون در نظر آوردن یک فضای نظری به تصویر کشید. از این منظر، نه فقط زمانه سعدی و حملۀ اعراب و مغول که شاید دو واقعۀ مهم تاریخ ایران باشد، بلکه با در نظر گرفتن بیثباتی دائمی و سیر قهقرایی تاریخ و فرهنگ ایران، موقعیت خاص جغرافیایی آن و خصوصیات شرایط زیست محیطی فلات ایران، شرایط را به گونهای رقم زدهاند که هر تحلیلی دربارۀ هر یک از دورههای تاریخ ایران باید در این فضا دیده و تحلیل شود.
بخش اعظم زندگی سعدی در دورۀ پرآشوب و بحرانی استیلای مغول قرار دارد. بدیهی است که در فضای نابسامان اجتماعی آن عصر، اخلاقیات به شدت تنزل کرده و تأکید به اصول اخلاقی توسط سعدی، خود از این وضعیت مایه میگیرد. استیلای مغول و بعدها تیموریها خود مایۀ نومیدی اجتماعی خلقالله، صوفیمأبی (نه عرفان) آنها و رونق این بازار بود. به هر حال، علتها هرچه باشد، واقعیت این است که در این دوره، زهدفروشی، ریا و سودجویی از سادهلوحی عوام، رونق بسزا دارد. هم در میان عرفا و هم در بین علما، هر دو گروه، کیا بیایی دارند و در کار ملک و ملت بیدخالت نیستند. نشانی از این علما و صوفیان از این «مشتی ریاست جوی رعنا» را در موش و گربه و دیگر آثار عبید زاکانی و دیوان خواجه میبینیم که قاضی و مفتی و فقیه و محتسب همه از یک قماش و سر تهیک کرباسند (مسکوب، 1373).
موحد (1374) اوضاع فرهنگی و وضعیت اخلاق مردم عصر سعدی را وجه مخالف پندیات سعدی میداند که در آن همۀ طبقات و اقشار اجتماعی به گونهای مستوجب نقد و طعن سعدیاند؛ اگر وارد شهری شوید که بر تمام در و دیوارهای آن در خدمت دزدی و نکوهش دزدان با انواع خطوط شکسته و نستعلیق به نثر و نظم داد سخن داده باشند، چه فکر خواهید کرد؟ به نظر شما کار از جایی خراب نیست؟ وقتی سعدی خطاب به امیرمقتدر فارس، انکیانو میگوید:
حرامش باد مُلک و پادشاهی
|
|
که پیشش مدح گویند از قفا ذم
|
(سعدی، 1368)
یا دربارۀ عابدان مینویسد:
پارسایان روی در مخلوق
|
|
پشت برکعبه میکنند نماز
|
(همان)
یا از زبان فقیه دربارۀ واعظان میگوید:
ترک دنیا به مردم آموزند
|
|
خویشتن سیم و غلهاندوزند
|
(همان)
و از اینگونه طعن و انتقاد در باب همۀ انواع و اصناف مردم فراوان در کار میآورد، آیا نشانه آن نیست که در کمتر جبینی نور رستگاری میدیده است؟ یکجا هم که دیگر خلقش حسابی تنگ شده بود، بقیۀالسیف حملۀ مغولان را اینگونه مورد عنایت قرار داده است:
رحــــمالله مشعــــر الظالمیـــن[E1] راحت جان بندگان خدای کاش، آنان چون زنده مینشوند
|
|
که به مـردی قدم سپردندی راحت جان خود شمردندی باری این ناکسان بمردندی
|
آنچه دربارۀ زمانۀ سعدی آوردیم شاید بتواند زمینۀ اجتماعی این همه پند و اندرزگویی و دلتنگی و آزرده خاطری سعدی را نشان دهد (موحد، 1374).
بنابراین تباهی اخلاق مردم، سعدی را وامیدارد که نقد خود از اوضاع زمانه را از طریق حکایت پندآموز بیان کند: «دورۀ استقرار مغول دورۀ متملقان و چاپلوسان و تقربجویان به خان و رواج توطئه، دسیسه و ناجوانمردی است. دراین دوران کمتر آدم کاردان و مدیری است که قربانی توطئه نشده و به مرگ طبیعی مرده باشد» (موحد، 1374).
ناپایداری زمانۀ سعدی که وجه مشترک همه شئون و طبقات اجتماعی است در دو بیت زیر به خوبی توصیف شده است:
جهان بگشتم و آفاق سربه سر دیدم کسی که تاج زرش بود در صباح به سر
|
|
به مردمیکه گر از مردمیاثر دیدم نماز شام ورا خشت زیر سر دیدم
|
3-2. ارزشها و هنجارهای اجتماعی در گلستان و بوستان براساس دیدگاههای پژوهشگران معاصر
هنجار یکی از مفاهیم اصلی و مرکزی در علم جامعهشناسی است. در حقیقت باید گفت که هنجارها عواملی هستند که روابط اجتماعی را تنظیم میکنند و نظم اجتماعی را در جامعه به وجود میآورند. شاید بتوان از هنجارها به «توتم و تابو» تعبیر کرد؛ یعنی شایست و نشایست. افعالی که تمام سعی سعدی در گلستان و بوستان در به تصویر کشیدن این دو فعل خلاصه شده است. به عبارت دیگر، باید گفت، هنجار و نقطه مقابل آن؛ نابهنجار. هنجارها را میتوان به درونی و بیرونی تقسیم کرد. «هنجارهای درونی، هنجارهایی هستند که ما آنها را درونی کردهایم و کسی به ما دربارۀ آن، قاعده یا دستوری نداده است و ما با میل خود آن را رعایت میکنیم. هنجارهای بیرونی آن هنجارهایی هستند که از بیرون از جانبیک قدرت مافوق برای اعضای جامعه به صورت نوشته در قالب قوانین و آییننامهها تعیین شده است» (رفیعپور، 1380).
براین اساس میتوان گفت در جامعۀ سالم، هنجارها پایدارتر هستند. براساس آنچه دربارۀ هنجار گفته شده است، میتوان نمونههای فراوانی را در آثار سعدی به ویژه گلستان مشاهده کرد.
در ﯾﮏ ﻧﮕﺮش ﻋﻤﯿﻖ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮمۀ ﻓﮑﺮی ﺳﻌﺪی میتوان ﮔﻔـﺖ: «او ﭼـﻮن رواﻧﺸـﻨﺎس اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، ژرﻓﺎی ﻓﮑﺮی و ﻋﻤﻖ رواﻧﯽ ﺟﺎمعۀ ﻋﺼﺮ ﺧﻮد را ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮد و ﺑﺮ آن ﺑﻮد ﺗﺎ ﺑﺎ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﻧﺸﺎن دادن رﻓﺘﺎرﻫﺎ و ﻫﻨﺠﺎرﻫﺎی ﭘﺴﻨﺪﯾﺪه و ﻃﺮد اﻋﻤـﺎل ﻧﺎﺷﺎﯾﺴـﺖ، پایههای ﯾـﮏ ﺟﺎمعۀ ﺳﺎﻟﻢ و آرﻣﺎﻧﯽ را ﺑﺎ اﻓﮑﺎر و اﻧﺪﯾﺸﻪﻫﺎی اﻧﺴﺎندوﺳﺘﺎﻧﻪ و ﺧﺪاﻣﺤﻮراﻧـﻪ ﺧـﻮد، ﺗﺤﮑـﯿﻢ کند و ﺑﺎ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﺟﺎﻣﻌﻪ و ﺑﻪ وﯾﮋه ﺣﺎﮐﻤﺎن ﻗﺪرت درﺧﺼﻮص ﺧﺪﻣﺖرﺳـﺎﻧﯽ ﺑـﻪ ﺧﻠـﻖ و ﻫﻢﺷﺄن داﻧﺴﺘﻦ آن ﺑﺎ ﻋﺒﺎدت، ﮔﺎمﻫﺎی ﺑﺰرﮔﯽ در ﺗﺴﮑﯿﻦ آﻻم ﺟﺎﻣﻌﻪ اﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﺮدارد» (کوثری، 1379).
به نظر میرسد از میان شاعران کلاسیک زبان فارسی، سعدی بیش از همه از معرفت جامعهشناسی برخوردار باشد. در آثار وی از همۀ اقشار مردم، خلقوخو، طریقت، شیوۀ زندگی و... صحبت به میان آمده است. اگر با تأمل بیشتری به گلستان و بوستان توجه کنیم، او را جامعهشناسی خواهیم یافت که نه تنها در زمان خود که تا امروز هم نگاه جامعهشناسانۀ او باعث اعجاب میشود.
نقد سعدی از اجتماع خود، حکایت از شناخت عمیق و دقیق او از شرایط اجتماع خود دارد. یکی از دلایل اصلی این شناخت، مسافرتهای اوست که وی را واداشته تا با تمام اقشار مردم زندگی کند. در حقیقت گلستان و بوستان مجموعهای از تجربیات و مشاهدات جامعهشناسانۀ سعدی است. «سعدی در این کتاب انسان را با دنیای او و با همۀ معایب و محاسن و با تمام تضادها و تناقضهایی که در وجود اوست، تصویر میکند. در دنیای گلستان، زیبایی در کنار زشتی و اندوه در پهلوی شادی است. سعدی چنین دنیایی را که پر از تناقض و تضاد و سرشار از شگفتی و زشتی است در گلستان خویش توصیف میکند. نظر سعدی آن است که دنیا و انسان را آنچنان که هست توصیف کند نه آنچنان که باید باشد» (زرینکوب به نقل از یوسفی، 1369).
در گلستان سعدی «آنچه باید باشد» که در زبان جامعهشناسی میتواند تعبیر به ارزش اجتماعی شود و «آنچه هست» یا واقعیات اجتماعی و رفتاری -که میتواند در مفهوم هنجارهای اجتماعی تعریف شود- ترکیبی حیرتانگیز و همراه و همگام دارند. گلستان نه چون بوستان کتابی است با تأکید بر جامعۀ آرمانی سعدی و نه کتابی است یکسر از ارزشهای اجتماعی و جامعه آرمانی عاری، بلکه ترکیب خاص و آرزوی سعدی و جامعۀ آرمانی وی در کنار بیان واقعیات جاری از گلستان کتابی دو وجهی ساخته است که خواننده یا خوانندگان آن، هم به رفتار مورد پذیرش پی میبرند و هم حد نهایی و ایدهآل رفتار و جهتگیری اخلاقی و انسانی را در مییابد.
آنتونی گیدنز[2] (1386) معتقد است تأملگری اجتماعی به این واقعیت اشاره میکند که ما مجبوریم پیوسته و بیوقفه دربارۀ اوضاع و شرایط زندگیمان فکر یا تأمل کنیم. در ایامیکه جوامع بشری به رسم و سنت بستگی بیشتری داشتند، مردم میتوانستند از روشهای مرسوم و ثابتی پیروی کنند که کارها را به شیوۀ غیرتأملتری به انجام میرساند. گیدنز با طرح کردن نظریۀ تأملگری اجتماعی، توانسته است بیش از هر نظریهپرداز دیگری به صورت ناخوداگاه روی تکتک افراد جامعه تأثیر بگذارد، چراکه اندیشیدن مداوم به اوضاع و شرایط زندگی، دغدغۀ فکری بشر امروز است.
سعدی در سرتاسر گلستان با طرح کردن حکایتهای دلانگیز، انسان آن زمان و امروزی را به تأمل وامیدارد. گلستان نه یکسره کتابی است برای نخبگان و خواص و نه یکسره کتابی است برای عوام؛ اگرچه منتقدینی از جمله اسماعیل خویی بر وجه عامهپسندی گلستان تأکید کردهاند، زبان روان و سبک نگارش سعدی که با ظرافت، پیچیدگیهای روان و رفتار آدمی را تصویر مینماید، ایشان را به چنین خطایی در ارزیابی از مخاطبان گلستان رسانیده است. اشتراک مضمونی در طبقات مختلف، این اثر را اثری فراطبقاتی کرده است (گیدنز، 1386).
نظریۀ کارکردگرایی تالکت پارسونز[3] بسیار معروف است؛ منظور از کارکرد در جامعهشناسی، مجموعه فعالیتهایی است که در جهت برآوردن یک نیاز یا نیازهای نظام انجام میگیرد. پارسونز با توجه به این تعریفی که از کارکرد ارائه شده، معتقد است که چهار تکلیف وجود دارد که برای همۀ نظامها ضرورت دارند: 1- تطبیق: یعنی هر نظامی باید خودش را با موقعیتی که درآن قرار گرفته، تطبیق دهد. به عبارت دیگر، باید محیط را با نیازهای خویش سازگار کند. 2- دستیابی به هدف: یعنی یک نظام باید هدفهای اصلیاش را تعیین کند و به آنها دستیابد. 3- یکپارچگی: یعنی هر نظام باید روابط متقابل سازندهاش را تنظیم کند و به رابطۀ میان چهار تکلیف کارکردیش سروصورتی بدهد. 4- سکون یا نگهداشت الگو: هر نظام باید انگیزشهای افراد و الگوهای فرهنگی آفریننده و نگهدارندۀ این انگیزشها را ایجاد، نگهداری و تجدید کند (ریترز[4]، 1392). از نظر پارسونز، یک نظام اجتماعی از مجموعهای از کنشگران فردی ساخته میشود که در موقعیتی که دستکم جنبههای فیزیکییا محیطی دارد با یکدیگر کنش متقابل دارند (همان).
وقتی حکایت سوم از باب اول گلستان (در سیرت پادشاهان) را میخوانیم آن را مطابق با آرای جامعهشناسی تالکت پارسونز مییابد، چراکه کارکردگرایی پارسونز، مجموعه فعالیتهایی است که برای برآوردن نیازهای یک نظام انجام میگیرد. در این حکایت ملکزادهای کوتاه قد و حقیر به عنوان یک کنشگر از مجموعۀ کنشگران (شاهزادگان بلندقامت و خوبروی) در قبال وظیفهای که به او محول شده بود، احساس مسئولیت کرد و توانست بر دشمن پیروز شود. در بخش تطبیق از چهار تکلیف پارسونز در این حکایت گلستان مشاهده میشود: «... وقتی دشمنی صعب روی نمود. چون لشکر از هردو طرف روی در هم آوردند اول کسی که اسب در میدان جهانید این پسر بود و گفت:
آن نه من باشم که روز جنگ بینی پشت من آن منم گر در میان خاک و خون بینی سری کان که جنگ آرد به خون خویش بازی میکند روز میدان، وان که بگریزد به خون کشوری»
|
(سعدی، 1369)
جوان خودش را با برترین نیاز نظام؛ یعنی دفاع از نظام، تطبیق داد و در برابر دشمن جامه رزم پوشید.
در حکایت 7 از صفحه 89 باب دوم گلستان با پدری روبهرو میشویم که جوان خود را به خویشتنداری و عیبجویی نکردن از مردم نصیحت میکند. در واقع، سعدی در حکایتهایی که به زبان اول شخص مفرد نقل میکند به عنوان دانای کل، فضای جامعه را ترسیم میکند. بعد به عنوان جامعهشناسی که درد جامعه را تشخیص داده باشد، نسخه شفابخشی میپیچد. در این حکایت، نسخهای که برای این جوان پیچیده شده این است که: «جان پدر تو نیز اگر بخفتی به که در پوستین مردم افتی». سعدی با گفتن این جمله، پسرش را از رفتاری نابهنجار و منحرف -و آن غیبت کردن و عیبجویی کردن از دیگران است- بازداشته است. در دوبیت پایانی حکایت، گویا سعدی وظیفۀ پدری خویش را انجام داده و خطاب به کل جامعه سخن میگوید:
نبیند مدعی جز خویشتن را گرت چشم خدابینی ببخشند
|
|
که دارد پردهی پندار در پیش نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش
|
بر اساس آنچه دربارۀ هنجار گفته شده است، میتوان نمونههای فراوانی در آثار سعدی مشاهده کرد، در زیر به برخی ازآنها که بیشتر مورد تأکید سعدی بوده اشاره میشود.
3-2-1. حرمت نهادن به معلم و بزرگتر (حکایت 27، باب اول گلستان)
«یکی در صنعت کشتی گرفتن سر آمده بود، سیصد و شصت بند فاخر بدانستی و هر روز به نوعی از آن کشتی گرفتی. مگر گوشه خاطرش با جمال یکی از شاگردان میلی داشت سیصد و پنجاه و نه بندش در آموخت مگر یک بند که در تعلیم آن دفع انداختی و تأخیر کردی. فیالجمله پسر در قوت و صنعت سر آمد و کسی را در زمان او با او امکان مقاومت نبود تا به حدی که پیش ملک آن روزگار گفته بود استاد را فضیلتی که بر من است از روی بزرگی است و حق تربیت و گرنه به قوت ازو کمتر نیستم و به صنعت با او برابرم ملک را این سخن دشخوار آمد فرمود تا مصارعت کنند.
استاد بدان بند غریب که از وی نهان داشته بود با او در آویخت پسر دفع آن ندانست به هم برآمد، استاد به دو دست از زمینش بالای سر برد و فروکوفت. ملک فرمود استاد را خلعت و نعمت دادن و پسر را زجر و ملامت کرد که با پروردۀ خویش دعوی مقاومت کردی و به سر نبردی گفت ای پادشاه روی زمین بزور آوری بر من دست نیافت بلکه مرا از علم کشتی دقیقهای مانده بود و همه عمر از من دریغ همیداشت امروز بدان دقیقه بر من غالب آمد.
گفت از بهر چنین روزی که زیرکان گفتهاند دوست را چندان قوت مده که اگر دشمنی کند تواند، نشنیدهای که چه گفت آنکه از پروردۀ خویش جفا دید؟
یا وفا خود نبود در عالم کس نیاموخت علم تیر از من
|
|
یا مگر کس در این زمانه نکرد که مرا عاقبت نشانه نکرد»
|
اگرچه سعدی در پایان این دست از حکایات به نتایجی که منظور اوست، اشاره میکند، خواننده حکایت را نیز به تأمل وامیداردکه هیچگاه چنین رفتار نابهنجاری از او سر نخواهد زد. در حقیقت اینگونه رفتار شاگرد نسبت به معلم، نوعی انحراف خوانده میشود. در تعریف انحراف گفته شده است: «هرگونه رفتاری که با چشمداشتهای جامعه یا گروه معینی در داخل جامعه تطبیق نداشته باشد» (کوئن[5]، 1378).
2-2-3. ریاستیزی (حکایت 6، باب دوم گلستان)
سعدی به زیبایی پرده از روی ریاکاران برمیدارد و چهرۀ واقعی آنان را نشان میدهد.
«زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند، کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند، بیش از آن کرد که عادت او تا ظنّ صلاحیّت در حق او زیادت کنند.
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
|
|
کین ره که تو میروی به ترکستانست
|
چون به مقام خویش آمد، سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فراست داشت. گفت: ای پدر باری به مجلس سلطان در، طعام نخوردی؟ گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید. گفت: نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید.
ای هنرها گرفته بر کف دست تا چه خواهی خریدن ای مغرور
|
|
عیبها برگرفته زیر بغل روز درماندگی به سیم دغل»
|
(کوئن، 1378)
بسیاری از اسامیکه سعدی برای بابهای کتاب گلستان و بوستان خود برگزیده است در حقیقت ارزشها و هنجارهای اجتماعی هستند که وی به عنوانیک مبلغ قصد دارد آنها را رواج دهد. بابهایی مثل «در فضیلت قناعت» باب سوم از گلستان یا «در فواید خاموشی» باب چهارم از گلستان. این ویژگی در بوستان نمود بیشتری دارد. بابهای «عدل، تدبیر، رأی، باب احسان، تواضع و تربیت».
3-3. قواعد اجتماعی مورد تأکید سعدی
3-3-1. نابرابریهای اجتماعی
ﯾﮑﯽ از وﯾﮋﮔﯽﻫﺎی اﺳﺎﺳﯽ ﺟﺎﻣﻌﮥ ﺑﺸﺮی در ﻃﻮل ﺗﺎرﯾﺦ، وﺟـﻮد ﻧـﺎﺑﺮاﺑﺮیﻫـﺎی اﺟﺘﻤـﺎعی اﺳـﺖ. ﻫﻤﯿﺸﻪ عدهای ﺑﻪ واﺳﻄﮥ دارا ﺑﻮدن ﺑﺮﺧﯽ وﯾﮋﮔﯽﻫﺎ و اﻣﺘﯿﺎزات، ﺑﺮﺗﺮ و ﺑﺮﺧﯽ ﺑﻪ دﻟﯿﻞ ﻧﺪاﺷـﺘﻦ آن وﯾﮋﮔﯽﻫﺎ و اﻣﺘﯿﺎزات، ﻓﺮوﺗﺮ ﺑﻮدهاﻧﺪ. ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﻧﺎﺑﺮاﺑﺮیﻫﺎ، ﻋﻤﺪﺗﺎً ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ ویژگیهای جسمی و زﯾﺴﺘﯽ ﺑﻮدهاﻧﺪ. ﺑﺮﺧﯽ اﻓﺮاد ﮐﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ دﯾﮕﺮان ﺑﺎﻫﻮشﺗﺮ، ﻗﻮیﺗﺮ، زﯾﺒﺎﺗﺮ و ﺳﺎﻟﻢﺗﺮ ﺑﻮدﻧـﺪ این ﺑﺨﺖ را داﺷﺘﻨﺪ ﮐـﻪ در جایگاه واﻻﺗـﺮی ﻗـﺮار ﮔﯿﺮﻧـﺪ (ﺧﺪاﺑﻨـﺪهﻟـﻮ، 1372). ﺑـﻪ ﺗـﺪرﯾﺞ این وﯾﮋﮔﯽﻫﺎی ﺟﺴﻤﯽ و زﯾﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﻮاﻣﻞ دﯾﮕﺮی ﻫﻤﭽﻮن ﺟﻨﺴﯿﺖ، ﺳـﻦ، ﻧـﮋاد، ﻣـﺬﻫﺐ، قومیت، داراﯾﯽ و...، ﺗﻌﻤﯿﻢ ﯾﺎﻓﺖ و ﺗﻔﺎوتﻫﺎی ﮔﺴﺘﺮدهای در ﺑﯿﻦ اﻓﺮاد ﭘﺪﯾﺪ آﻣﺪ.
ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎﺳﺎن ﺑﺮای ﺗﻮﺻﯿﻒ ﻧﺎﺑﺮاﺑﺮیﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ در ﺟﻮاﻣﻊ ﺑﺸﺮی، ﻣﯿﺎن اﻓﺮاد و ﮔﺮوهﻫﺎ، وﺟﻮد دارد از ﻣﻔﻬـﻮم ﻗﺸـﺮﺑﻨﺪی اﺟﺘﻤﺎعی[6] اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ و ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻧﻈﺎمﻫﺎی ﺑﺮدهداری[7]، ﮐﺎﺳﺘﯽ[8]، رﺳﺘﻪای[9] و ﻃﺒﻘﻪای[10] ﭼﻬﺎر ﺷـﮑﻞ ﻋﻤـﺪة ﻗﺸـﺮﺑﻨﺪی اﺟﺘﻤـﺎﻋﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ در ﻃﻮل ﺗﺎرﯾﺦ، در ﺟﻮاﻣﻊ ﺑﺸﺮی ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪهاﻧﺪ (ﮔﯿﺪﻧﺰ، 1386). ﺑﻪ زﻋـﻢ آﻧـﺎن، در ﺗﻤـﺎم ﺟﻮاﻣﻊ ﺑﺸﺮی، ﻧﻈﺎﻣﯽ از ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻣﺮاﺗﺐ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ وﺟﻮد دارد ﮐﻪ اﻓﺮاد را رﺗﺒﻪﺑﻨﺪی ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﻫﺮ ﭼﻪ اﻓﺮاد در اﯾﻦ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻣﺮاﺗﺐ ﻋﻤﻮدی، ﺟﺎﯾﮕﺎه ﺑﺎﻻﺗﺮی داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، دﺳـﺘﯿﺎﺑﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮی ﺑﻪ اﻣﮑﺎﻧﺎت و ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺟﺎﻣﻌﻪ دارﻧﺪ و ﻫﺮ ﭼﻪ ﺟﺎﯾﮕﺎه ﻓﺮوﺗﺮی داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، دﺳﺘﯿﺎﺑﯽ ﮐﻤﺘـﺮی ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺑﻊ و اﻣﮑﺎﻧﺎت ﺟﺎﻣﻌﻪ ﭘﯿﺪا ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ (ﭼﯿﺘﺎﻣﺒﺎر[11]، 1373).
ﻗﺸﺮﺑﻨﺪی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﯾﺎ ﻧﻈﺎم ﻧﺎﺑﺮاﺑﺮیﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان واﻗﻌﯿﺘﯽ ﻋﯿﻨﯽ و ﻣﻠﻤﻮس در ﻃﻮل ﺗـﺎرﯾﺦ در ﺟﺎﻣﻌﮥ ﺑﺸﺮی وﺟﻮد داﺷﺘﻪ و اﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪان اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﻪ ﻃﺮق ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﻪ اﻧﻌﮑﺎس آن ﭘﺮداﺧﺘﻪاﻧﺪ. ﺷـﺎﻋﺮان و ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﮔﺎن ادﺑﯽ ﻧﯿﺰ در آﺛﺎر ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻪ اﯾﻦ ﭘﺪﯾﺪة اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺗوجه داﺷﺘﻪاﻧﺪ. ﺳﻌﺪی، ﺷﺎﻋﺮ ﺑﻠﻨـﺪآوازة ﻗـﺮن ﻫﻔﺘﻢ ﻧﯿﺰ به ﻮﯾﮋه در ﮐﺘﺎب ﮔﻠﺴﺘﺎن -ﮐﻪ ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ دﻗﯿﻖ از ﺟﺎﻣﻌﮥ ﻗﺮن ﻫﻔﺘﻢ اﺳﺖ- ﺑﻪ ﻗﺸﺮﺑﻨﺪی و ﻧﺎﺑﺮاﺑﺮیﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺗوجه ﮐﺮده اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗوجه ﺑﻪ دورة حساسی ﮐﻪ ﺳﻌﺪی در آن زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ،ﺷﻨﺎﺧﺖ اﯾﻦ ﭘﺪﯾﺪه در آﺛﺎر او ﺣﺘّﯽ ﻣﯽﺗﻮاﻧﺪ ﮔﺮهﮔﺸﺎی ﺑﺮﺧﯽ سؤاﻻت ﻣﻬﻢ ﺗﺎرﯾﺨﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﺮ اﯾﻦ اﺳﺎس، سعدیپژوهان ﻗﺸﺮﺑﻨﺪی اجتماعی را در ﮔﻠﺴﺘﺎن ﺳﻌﺪی، ﺑﺮرﺳﯽ و ﺿﻤﻦ اراﺋﮥ ﭼﺸﻢاﻧﺪازی روﺷـﻦ ﻧﺴـﺒﺖ ﺑـﻪ ﻧـﺎﺑﺮاﺑﺮیﻫـﺎی اجتماعی و ﻧﻈـﺎم ﻗﺸﺮﺑﻨﺪی در ﺟﺎﻣﻌﮥ ﻗﺮن ﻫﻔﺘﻢ، دﯾﺪﮔﺎه سعدی را نیز در اﯾﻦ ﻣﻮردآﺷﮑﺎر میکنند. ﺑﺮ اﺳﺎس ﻧﺘﺎﯾﺞ ﺗﺤﻘﯿﻖ، ﺳﻌﺪی، ﻧﮕﺎه ﺟﺎﻣﻌﯽ ﺑـﻪ ﻗﺸﺮﺑﻨﺪی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ داﺷﺘﻪ و از ﻧﻮد ﻗﺸﺮ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻧﺎم ﻣﯽﺑﺮد. ﻋﻼوه بر این، ﻧﮕﺎه او ﺑﻪ ﻗﺸﺮﺑﻨﺪی، ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ روﯾﮑﺮد ﮐﺎرﮐﺮدﮔﺮاﯾﺎﻧﻪ اﺳﺖ و ﻫﻤﻮاره ﺗﻼش ﻣﯽﮐﻨﺪ اﯾﻦ روﯾﮑﺮد را ﺑﺮ اﺧﻼﻗﯿﺎت اﺳﺘﻮار ﺳﺎزد.
ﻧﮑﺘﮥ اﺳﺎﺳﯽ در روﯾﮑﺮد ﮐﺎرﮐﺮدﮔﺮاﯾﺎﻧﮥ ﺳﻌﺪی ﺑﻪ ﻗﺸﺮﺑﻨـﺪی اﺟﺘﻤـﺎﻋﯽ ﮐـﻪ ﺣﺘـﯽ ﺑﺎﻋـﺚ ﻣﯽﺷﻮد ﻧﻘﺎط ﺿﻌﻒ ﻧﻈﺮﯾﮥ ﮐﺎرﮐﺮدﮔﺮاﯾﯽ در ﺗﺒﯿـﯿﻦ ﻗﺸـﺮﺑﻨـﺪی اﺟﺘﻤـﺎﻋﯽ؛ ﯾﻌﻨـﯽ ﺳـﻮءاﺳـﺘﻔﺎدة ﺛﺮوﺗﻤﻨﺪان و ﻗﺪرﺗﻤﻨﺪان از ﻣﻨﺎﺑﻊ و اﻣﮑﺎﻧﺎت ﺟﺎﻣﻌﻪ (راﺑﺮﺗﺴﻮن[12]، 1374) ﻧﯿـﺰ ﮐـﻢرﻧـﮓ ﺟﻠـﻮه ﮐﻨﺪ، ﻧﮕﺎه اﺧﻼﻗﯽ او ﺑﻪ ﻗﺸﺮﺑﻨﺪی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ اﺳﺖ. ﺳﻌﺪی در ﺑﯿﺎن ﻗﺸﺮﺑﻨﺪی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، ﻋـﻼوه ﺑـﺮ ﺗﺸﺮﯾﺢ وﻇﺎﯾﻒ و ﮐﺎرﮐﺮدﻫﺎی ﻫﺮ ﻗﺸﺮ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، ﻗﺎﺋﻞ ﺑﻪ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ اﯾـﻦ وﻇـﺎﯾﻒ و ﮐﺎرﮐﺮدﻫـﺎ ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ ﯾﮏ ﻧﻈﺎم اﺧﻼﻗﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﻣﺜﻼً او در ﺑﯿﺎن ﮐﺎرﮐﺮدﻫﺎی ﻋﺎﻟﻤﺎن ﻣـﯽﻧﻮﯾﺴـﺪ: «ﻋﻠـﻢ ﺑـﯽ ﻋﻤﻞ، ﻫﻤﭽﻮن زﻧﺒﻮر ﺑﯽﻋﺴﻞ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺶ دارد و ﻧﻮش ﻧﺪارد» و در ﺟﺎﯾﯽ دﯾﮕﺮ ﺗﺼﺮﯾﺢ ﻣﯽﮐﻨـﺪ: «ﻋﺎﻟﻢ ﺑﯽداﻧﺶ، ﻫﻤﭽﻮن ﺧﺮ آﺳﯿﺎ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﮔﺮد ﺧﻮد ﻣﯽﮔﺮدد» و ﯾﺎ در ﺑﯿﺎن ﮐﺎرﮐﺮدﻫﺎی ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑـﺮ اﺧﻼق ﺣﮑّﺎم ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ:
ای زﺑﺮدﺳـــــﺖ زﯾــــﺮ دﺳـــــﺖ آزار ﺑـــﻪ ﭼـــﻪ ﮐــﺎر آﯾــﺪت ﺟﻬــﺎن داری؟
|
|
ﮔــــﺮم ﺗــﺎ ﮐـــﯽ ﺑﻤﺎﻧــﺪ اﯾــﻦ ﺑــﺎزار؟ ﻣﺮدﻧـــﺖ ﺑـــﻪ! ﮐـــﻪ ﻣـــــﺮدم آزاری
|
ﺑﺮرﺳﯽ ﻣﺒﺎﺣﺚ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و از ﺟﻤﻠﻪ ﻗﺸﺮﺑﻨﺪی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ در آﺛﺎر ﺳـﻌﺪی ﺑـﻪ دو دﻟﯿﻞ از اﻫﻤﯿﺖ زﯾﺎدی ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ: اول اینکه ﺳـﻌﺪی در ﻧﮕـﺎرش، واﻗـﻊﮔـﺮا ﺑﻮد (ﺟﻤـﺎلزاده، 1364) و به ویژه در ﮐﺘﺎب ﮔﻠﺴﺘﺎن ﺑﻪ دﻧﺒﺎل اﯾﻦ ﺑـﻮد ﮐـﻪ ﺗﺼـﻮﯾﺮی دﻗﯿـﻖ و واﻗﻌـﯽ از دﻧﯿﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻋﺼﺮ ﺧﻮﯾﺶ ﺗﺮﺳﯿﻢ کند. دوم اﯾﻦﮐﻪ ﺳﻌﺪی در آﺳﺘﺎﻧﮥ مهمترین تحول ﺳﯿﺎﺳﯽ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻗﺮن ﻫﻔﺘﻢ؛ ﯾﻌﻨﯽ ﺣﺎﮐﻤﯿـﺖ ﻗـﻮم ﻣﻐـﻮل ﺑـﺮ ﻣﻤﺎﻟـﮏ اﺳـﻼﻣﯽ و ﺳـﻘﻮط عباسیان و ﭘﺎﯾﺎن ﻋﻤﺮ اﻣﭙﺮاﺗﻮری ﺑﺰرگ اﺳﻼﻣﯽ ﻣﯽزﯾﺴﺖ.
وی ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ درﯾﺎﻓﺘﻪ که اﺟﺘﻤﺎع، ﭼﯿﺰی ﺟﺰ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪای از ﻗﺸﺮﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ. ﺑﻨـﺎﺑﺮاﯾﻦ، در ﻣﻮارد ﺑﺴﯿﺎری ﺷﺎﻫﺪ ﻧﮕﺎه ژرف او ﺑﺮ اﻗﺸﺎر و ﮐﺎرﮐﺮدﻫﺎی آﻧﺎن ﻫﺴﺘﯿﻢ؛ «ﺧﻮاﻫﻨﺪۀ ﻣﻐﺮﺑﯽ در ﺻـﻒ ﺑﺰّازان ﺣﻠﺐ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ای ﺧﺪاوﻧﺪانﻧﻌﻤﺖ! اﮔﺮ ﺷﻤﺎ را اﻧﺼﺎف ﺑﻮدی و ﻣﺎ را ﻗﻨﺎﻋﺖ، رﺳﻢ ﺳـﺆال از ﺟﻬﺎن ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﯽ» (ﺧﺰاﺋﻠﯽ، 1363).
ﺳﻌﺪی ﺑﻪ ﺟﺎﯾﮕﺎﻫ ﻫﺮ ﻗﺸﺮ که ﺑﺎ توجه ﺑﻪ ﮐﺎرﮐﺮد و ﺣﺮﻓـﮥ ﺧـﻮد ﺑـﻪ آن دﺳـﺖ ﯾﺎﻓﺘـﻪ ﻧﯿـﺰ ﭘﺮداﺧﺘﻪ و در ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﻪ آﺳﯿﺐﺷﻨﺎﺳﯽ اﻗﺸﺎر توجه داﺷﺘﻪ اﺳﺖ؛ ﻣﺜﻼً داﻧﺸﻤﻨﺪ (ﻓﻘﯿﻪ) ﻧﺒﺎﯾﺪ رﻓﺘـﺎری ﺧﺎرج از ﺣﺪود و ﺑﺎور ﺣﺮﻓﻪای ﺧﻮد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؛ زﯾﺮا در اﯾﻦ ﺻـﻮرت، ﻗﺸـﺮ وی ﮐـﻪ مبین درﺟـﮥ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ اﺳﺖ، ﺧﺪﺷﻪ ﻣﯽﯾﺎﺑﺪ: «داﻧﺸﻤﻨﺪی را دﯾﺪم ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﺒﺘﻼ ﺷﺪه و رازش از ﭘﺮده ﺑـﺮ ﻣـﻸ اﻓﺘﺎده. ﺟﻮر ﻓﺮاوان ﺑﺮدی و تحمل ﺑﯿﮑﺮان ﮐﺮدی. ﺑﺎری ﺑﻪ ﻟﻄﺎﻓﺘﺶ ﮔﻔﺘﻢ: داﻧﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ را در مودت اﯾﻦ ﻣﻨﻈﻮر ﻋﻠّﺘﯽ و ﺑﻨﺎی محبت زﻟّﺘﯽ ﻧﯿﺴﺖ. ﺑﺎ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﻌﻨﯽ، ﻻﯾﻖ ﻗﺪر ﻋﻠﻤﺎ ﻧﺒﺎﺷـﺪ ﺧـﻮد را ﻣـﺘّﻬﻢ ﮔﺮداﻧﯿﺪن و ﺟﻮر ﺑﯽادﺑﺎن ﺑﺮدن... » (ﻫﻤﺎن). اﯾﻦ ﻧﮕﺮش را در ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺷﻤﺎرة ﭘﻨﺞ ﮐﻪ ﻣﺤﻮر آن ﻣﻌﻠّﻢ و داﻧﺶآﻣﻮز اﺳﺖ در ﺑﺎب ﭘﻨﺠﻢ (ﻫﻤﺎن) نیز ﻣﯽﺗﻮان دﯾﺪ.
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺣﮑﺎﯾﺖﻫﺎی ﺑﺎبﻫﺎی اول و دوم ﮔﻠﺴـﺘﺎن ﻧـﻮﻋﯽ ﻧﻘـﺪ و آﺳـﯿﺐﺷﻨﺎﺳﯽ از ﻗﺸﺮ ﺣﺎﮐﻢ و رﻋﯿﺖ اﺳﺖ. ﺳﻌﺪی ﺑﻪ ﺗﻮان و ﻣﺎﯾﮥ دروﻧﯽ اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﮐﻪ ﻗﺸﺮ آﻧﺎن را رﻗﻢ
ﻣﯽزﻧﺪ، ﺑـﺎور دارد. ﺑﻪ ﻋﺒﺎرت دﯾﮕﺮ، ﻫﺮﮐﺴﯽ را ﺑﻬﺮ ﮐﺎری ﺳﺎﺧﺘﻪاﻧـﺪ. وی ﺳـﺎﻣﺎن ﺟﺎﻣﻌـﻪ و زﻧـﺪﮔﯽ اﺟﺘﻤـﺎﻋﯽ را در ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ ﮐﻪ اﻗﺸﺎر و ﮐﺎرﮐﺮدﻫﺎی آﻧﺎن، آن را ﺑﻪ ﭘﯿﺶ ﻣﯽﺑﺮد.
نظریۀ ﺗﻀﺎد ﮐﻪ در ﻗﺮن ﻧﻮزدﻫﻢ ﺑﺎ اﻧﺪﯾﺸﻪﻫﺎی ﻣﺎرﮐﺲ ﺗﺒﻠـﻮر ﯾﺎﻓـﺖ، اﺳﺎﺳـﺎً ﺑـﺮ ﻓﺮآﯾﻨـﺪﻫای اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺗﻨﺶ، رﻗﺎﺑﺖ و دﮔﺮﮔﻮﻧﯽ در ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺘﻤﺮﮐﺰ اﺳﺖ. ﻣـﺎرﮐﺲ در ﻗﺎﻟـﺐ ﻧﻈﺮﯾﮥ ﺗﻀﺎد، ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮد در ﺗﻤﺎم ﺟﻮاﻣﻊ ﺑﺸﺮی، ﻫﻤﻮاره دو ﻃﺒﻘﻪ در ﺑﺮاﺑﺮ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺻﻒآراﯾﯽ ﮐﺮدهاﻧﺪ. ﻃﺒﻘﻪای ﮐﻪ ﻣﺎﻟﮏ اﺑﺰار ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺑﻮده و ﻃﺒﻘﻪای ﮐﻪ ﻓﺎﻗﺪ اﺑﺰار ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺑﻮده اﺳﺖ (راﺑﺮﺗﺴـﻮن، 1374).
3-4. عدالت در مناسبات اجتماعی و حقوق طبیعی انسانها
مطالعۀ گلستان و بوستان از توصیه و زنهارهای هشداردهندۀ شاعر به پادشاه یا حاکم نشان دارد که متوجه نقض آشکار حقوق طبیعی انسان است؛ درحکایتها حقوقی از متهم، مغضوب یا خطاکار فرضی سلب میشود که عنصر وجودی موجود انسانی است.
منظور سعدی از مقابلۀ فرد با پادشاه -هر اندازه هم دستاویز مجاز ادبی یا هنرنمایی باشد- معطوف به حکم ناعادلانه پادشاه یا امیر است. حکایت گلستان این امر را به روشنترین وجه به نمایش میگذارد؛ این همان هشدار اخلاقی به نقض حقوق طبیعی انسان از جانب حاکم است. تأکید سعدی در حکایات خود بر نقض حقوق طبیعی در رفتار حاکم به معنای بینشانی از «حقوق شهروندی» در برخی حکایتها نیست؛ فرض بر آن است که رعایت هرگونه حقوق اجتماعی در این مورد، وابسته به وجود حقوق طبیعی انسان است. به عبارت دیگر حقوق طبیعی، شالودۀ ناگزیر اِعمال هرگونه حقوق اجتماعی است.
خواننده در جایجای حکایتهای گلستان و درلابهلای رویدادها و کردار اشخاص احساس میکند که نوعی بوی حقوق مدنی و برابری اجتماعی به مشام میرسد که به مقابله با نابرابری پرداخته است. در داستان درویش صحرانشین که پادشاه از بیاعتنایی وی به خود به هم آمده است، او از درویش میشنود که: «توقع خدمت از کسی بدار که تمنای نعمت از تو دارد». سعدی در پایان باب هشتم گلستان این نکته را درج میکند که: «نصیحت پادشاهان کردن، کسی را مسلم بود که بیم سر ندارد یا امید زر».
کوتاه اینکه تربیت اجتماعی- سیاسی در بطن برخی حکایتهای گلستان و بوستان وجود دارد. گفتمان اجتماعی در گلستان و بوستان غایتش حاکمیت عدالت در مناسبات اجتماعی است؛ جامعهای که افراد در آن وسیلهای برای بازی حاکم نیستند، بلکه خودمختار و آزادند. برای سعدی، جهان اجتماعی، فضایی است که انسان در پرتو امکانات طبیعی، استعدادهای خود را پرورش میدهد تا بتواند در همزیستی با مردمان، آن چیزی شود که باید بشود: «شهروندی همدل و همدرد به مصداق آنکه بنیآدم اعضای یکدیگرند».
3-5. حقوق بشر
با وجود اینکه سعدی دانشآموختۀ سنت کلامی و کلاسیک نظامیۀ بغداد است و این مکتب، متأثر از حوزۀ کلامی اشاعره است و کمتر به عقلانیت، تساهل، حقوق شهروندی توجه دارد، اما از آنجا که یک «شاعر» است در تنگنای ایدئولوژی و فرقهای نمیگنجد و در دو اثر معروف خود «بوستان» و «گلستان» منادی عدلگستری است؛ سعدی در همان آغاز گلستان مانیفست حقوق بشر خویش را اعلام میدارد و «گبر» و «ترسا» را محق «وظیفهخوری» و بهرهمندی از نعمات خدا میداند:
ای کریمیکه از خزانه غیب دوستان را کجا کنی محروم
|
|
گبر و ترسا وظیفه خور داری تو که با دشمن این نظر داری؟
|
(سعدی، 1368)
سعدی معتقد است عدالت خداوند، جهان شمول است و شهروندان به درجات گوناگون تقسیم نمیشوند. حتی اگر مرتکب «خطای منکر» نیز شده باشند: «باران رحمت بیحسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همه جا کشیده
پردۀ ناموس بندگان را به گناه فاحش ندرد و وظیفۀ روزیخواران را به خطای منکر نبرد» (همان).
سعدی سعی بر این دارد که به حاکمان به گونهای انتقاد کند تا از تضییع حقوق شهروندان دست بردارند و حاکم اگر بخواهد خوب حکومت کند، بهتر است با مردم در یک تعامل قرار گیرد، زیرا با این تعامل منطقی، هم رفاه و سعادت جامعه تأمین میشود و هم در غایت امر حاکم سود خواهد برد (مظاهری، 1387).
بنیانهای فکری و حقوق شهروندی سعدی در سه اصل انسان، حق و عدالت و دولت استوار است. او بر آرمانهایی چون صلح، تساهل، عدالت و برابری حقوق انسانی تأکید میورزد. درصدد خلق اندیشههای نوین است، به مصلحت عمومی میاندیشد و از وابستگی و تکیه به طبقۀ خاص اجتماعی میگریزد و براساس باورهای هر گروه، درصدد عرضۀ شیوۀ نوین زندگی، توأم با مسالمت و بهزیستی است.
نکتۀ قابل توجه در مورد حقوق شهروندی از دیدگاه سعدی نشانگر آن است که وی به دور از یکجانبهنگری همۀ مسائل اجتماعی را زنجیرهوار در کنار هم میبیند و برای حل معضلات هر بخش، راهکارهای خاص خویش را ارائه میکند. نکتۀ قابل تأمل دیگر اینکه سعدی به دنبال خلق انسانی تکبعدی یا انکار برخی از ابعاد وجود آدمینیست. او انسان را موجودی چندبعدی و دارای نیازهای متنوع میداند که باید با به رسمیت شناختن تمامی جنبههای جسمانی و روحانی وجود وی با احترام به این نیازها، برنامه و طراحی برای سعادت او ارائه کرد، نه از راه انکار و سرکوب برخی از این نیازها؛ از این رو است که در دنیای سعدی در کنار طرح گستردۀ دینی، اخلاقی و تعلیمی، حقوق شهروندی نیز جایگاهی ویژه و برجسته دارد.
3-6. تأمین امنیت اجتماعی مردم
امنیت از نیازهای اساسی بشر است به طوری که بدون برخورداری از آن، اهداف دیگر بشر مانند عدالت، آزادی، رشد و پیشرفت علمی و معنوی به دست نمیآید. حاکم باید علاوه بر تأمین رفاه، آسایش، تأمین حقوق، آزادی، مایحتاج اولیه افراد، امنیت جانی، مالی و سیاسی مردم را فراهم کند. بدون شک، تأمین امنیت مردم به طور کامل تنها از عهده حکومت بر میآید، چون از قدرت و توان کافی و لازم برای آن برخوردار است. شیخ شیراز میداند که رشد و تعالی انسان، تنها در سایۀ امنیت اجتماعی تحقق مییابد. از این رو، در جایجای بوستان و گلستان به این امر حیاتی اشاره میکند. سعدی برای برقراری امنیت از حاکم میخواهد که به راحتی در دسترس مردم و رعیت باشد و آنان بتوانند بدون موانع با حاکم سخن بگویند.
تـــو کــــی بشنــــوی نالـــــه دادخــواه چنان خسب که اید فغانت به گوش که نالد ز ظالم که در دور دست؟
|
|
به کیوان برت کلهی خوابگاه؟ اگر دادخواهی برآرد خروش که هر جور کو میکند جور توست
|
(مظاهری، 1387)
در طول تاریخ کمترین چشم داشت مردم از حکومتها، برقراری امنیت فردی و اجتماعی بوده است. اگر در تأمین امنیت و آسایش جامعه سودی باشد، تنها نصیب مردم نیست، بلکه حکومت بیش از مردم از آن بهره میبرد؛ بنابراین، سعدی از پادشاه میخواهد که دست کم به خاطر خود، مال و جان رعیت را پاس دارد؛ از جمله:
رعیت نشاید به بیداد کشت مراعات دهقان کن از بهر خویش
|
|
که مر سلطنت را پناهند و پشت که مزدور خوشدل کند کار بیش
|
(مظاهری، 1387)
3-7. نوع دوستی و اومانیسم سعدی
ﺳﻌﺪی ﻧﻮعدوﺳﺘﯽ را سبب اﯾﺠﺎد اﺣﺴﺎس ﻫﻮﯾﺖ اﻧﺴﺎﻧﯽ میداند، همین امر از ﭘﺎﯾﻪﻫﺎی ﻋﻤﺪۀ اﻋﺘـﺪال اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ در ﺟﺎﻣﻌﻪ است. وی ﻣـﯽﮐﻮﺷـﺪ اﻓـﺮاد ﺟﺎﻣﻌـﻪ را در ﺟﻬـﺖ رﻓـﻊ ﻧﯿﺎزﻫـﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و ﻓﺮدی ﺗﺮﻏﯿﺐ ﮐﻨـﺪ و ﺑـﺎ ﺑﻬـﺮهﮔﯿـﺮی از ﮔﻔﺘﻤـﺎن ﺗﺮﻏﯿـﺐ و ﺗﺸـﻮﯾﻖ، ﺣـﺲ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖﭘﺬﯾﺮی را در ﺑﯿﻦ اﻋﻀﺎی ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺗﻘﻮﯾﺖ ﺳﺎزد. او ﺑﺎ در ﮐﻨـﺎر ﻫـﻢ ﻧﻬـﺎدن ﮔﻔﺘﻤـﺎن اﻧﺴﺎﻧﯽ در ﮐﻨﺎر ﮔﻔﺘﻤﺎن ﻣﺬﻫﺒﯽ و ﺑﺎ ﺑﻬﺮهﮔﯿﺮی از ﺷـﯿﻮۀ ﮐﻼﻣـﯽ ﺧـﺎص ﻣﯽﮐﻮﺷﺪ ﺑﺎر ﻣﻌﻨﺎﯾﯽ ﺧﺪﻣﺖ را ﮐﻪ در ﺳﺎﺧﺘﺎر ﻓﮑﺮی ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻋﺼﺮ او ﭼﯿﺰی ﺟﺰ ﺑﻨﺪﮔﯽ ارﺑﺎﺑﺎن ﻗﺪرت ﻧﺒﻮد ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﯽ ﺧﺎﻟﻖ ﺗﻐﯿﯿـﺮ دﻫـﺪ. همچنین سعی میکند ﺳـﺎﺧﺘﺎر ﭘﯿﻮﻧـﺪ ﺑـﯿﻦ اﻧﺴﺎنﻫﺎ را ﺑﻪ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻃﺒﯿﻌﯽ و ارﺗﺒﺎط ﺳﺎﻟﻢ ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ ﻋﺸﻖورزی ﺑﻪ ﻫﻤﻨﻮﻋﺎن، ارﺗﻘﺎ دﻫـﺪ.
سعدی ﻧﺸﺎن داد ﮐﻪ «اﮔﺮ رابطۀ اﻧﺴﺎن ﺑﺎ اﻧﺴﺎن دﯾﮕﺮ ﺑﻪﺻﻮرت واﺑﺴﺘﮕﯽ و ﺗﻤﮑﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ، ﺳـﺒﺐ از دﺳﺖ رﻓﺘﻦ اﺳﺘﺪﻻل و ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻓﺮدی ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ و درد و رﻧﺞ او را در ﭘـﯽ ﺧﻮاﻫـﺪ داﺷﺖ، اﻣﺎ اﮔﺮ اﯾﻦ راﺑﻄﻪ ﺑﻪﺻﻮرت ﻋﺸﻖورزی و ﻫﻤﺪﻟﯽ ﺑﺎﺷﺪ، اﻧﺴـﺎنﻫـﺎ از اﯾـﻦ راﺑﻄـﻪ، اﺣﺴﺎس ﻟﺬّت ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﮐﺮد، ﺧﻮد را در ﮐﻨﺎر دﯾﮕﺮان ﺧﻮاﻫﻨﺪ دﯾﺪ و اﺣﺴﺎس ﺷﺨﺼـﯿﺖ و اﺳﺘﻘﻼل ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ» (ﻓﺮوم[13]، 1385).
ﺳﻌﺪی ﻣﺎﻧﻨﺪ ارﯾﮏ ﻓﺮوم ﺑﺮ اﯾﻦ ﺑﺎور اﺳﺖ ﮐﻪ اﻧﺴﺎن ﺑﺮای رﻫﺎﯾﯽ از آﻻم و ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ و رﺳﯿﺪن ﺑﻪ اﯾﻤﻨﯽ و آراﻣﺶ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﻌﻪ و رﺷﺪ ﺧﺮد و ﻋﺸﻖ در ﺟﺎﻣﻌﻪ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﺪ و ﺑـﺎ ﻧـﻮعدوﺳـﺘﯽ و ﺑـﻪﮐـﺎر ﮔـﺮﻓﺘﻦ ﺟﻬـﺎن ﻃﺒﯿﻌـﯽ، اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻖ اﻧﺴﺎﻧﯽ، روز ﺑﻪ روز ﺑﻪ ﺳﻮی ﻗﻠﻪﻫﺎی رﻓﯿﻊ اﻧﺴـﺎﻧﯽ ﮔـﺎم ﺑـﺮدارد (ﻫﻤﺎن) و ﺑﺪون در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ رﻧﮓ، ﻧﮋاد و ﻋﻘﯿﺪه با تمام وجود به همنوع خود ﺧﺪﻣﺖ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺧﺪاوﻧﺪ ﻧﯿﺰ او را ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺧﺪﻣﺘﺶ ﺑـﻪ ﺧﻠـﻖ ﺑﺒﺨﺸـﺪ و در روز ﺟﺰا ﺑﺮ او ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮد.
ﺗــﻮ ﺑـﺎ ﺧﻠــﻖ ﺳـﻬﻠﯽ ﮐﻦ ای ﻧﯿﮑﺒﺨـﺖ
|
|
ﮐﻪ ﻓـﺮدا ﻧﮕﯿـﺮد ﺧـﺪا ﺑـﺮ ﺗـﻮ ﺳـﺨﺖ
|
(ﺳﻌﺪی، 1368)
ﺳﻌﺪی ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از ﺗﻤﺎم اﺑﺰارﻫﺎ و ﺷـﮕﺮدﻫﺎی ﮐﻼﻣـﯽ و ﺑﻬـﺮهﮔﯿـﺮی از آﻣـﻮزهﻫـﺎی اﻧﺴﺎنﻣﺪاراﻧﻪ ﻣﯽﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻪ جامعۀ ﺑﺸﺮی اﯾﻦ ﻧﮑﺘـﻪ را ﺗﻔﻬـﯿﻢ ﮐﻨـﺪ ﮐـﻪ ﻧﯿـﺎزی ﺑـﻪ رﻧﺠﺶ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ و ﺗﺎ آنﺟﺎ ﮐﻪ ﻣﻘـﺪور اﺳـﺖ ﺑﺎﯾـﺪ در رﻓـﻊ ﻧﯿـﺎز و آﻻم ﺑﺸـﺮی ﮐﻮﺷﯿﺪ.
بنیآدم اعضای یکدیگرند چوعضوی به درد آورد روزگار
|
|
که در آفرینش زیک گوهرند دگر عضوها را نماند قرار
|
(سعدی، 1368)
طریقت بجز خدمت خلق نیست
|
|
به تسبیح و سبحاده و دلق نیست
|
(سعدی، 1369)
ﺳﻌﺪی ﺑﺎ ﺑﻪ رﺳﻤﯿﺖ ﺷﻨﺎﺧﺘﻦ اﻧﺴﺎن و ﻫﻮﯾﺖﺑﺨﺸﯽ ﺑـﻪ او در آﺛـﺎرش، ﺳـﻌﯽ در ﺑـﺮﻗﺮاری اﻋﺘﺪال اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ در ﺟﺎﻣﻌﻪ داﺷـﺖ و از اﯾـﻦ رﻫﮕـﺬر ﮔـﺎم اﺳﺎﺳـﯽ درﺧﺼـﻮص ارﺗﻘﺎی ﻓﺮﻫﻨﮓ اﻧﺴﺎﻧﯽ و ﮔﺴﺘﺮش اﺣﺴﺎس ﻓﺮدﯾﺖ و ﻫﻮﯾﺖ و وﺻﻒ واﻗﻌﯿـﺖ اﺣﺴـﺎس و ﻋﺎﻃﻔﻪ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﺮدم ﺑﺮداﺷﺖ (ﻋﺒﺎدﯾﺎن، 1372).
از پررنگترین و پربسامدترین موضوعاتی که در زمینۀ فرهنگی و اجتماعی گلستان و بوستان و دیگر آثار سعدی، سعدیپژوهان به آن پرداختهاند؛ سعدی اومانیسم است. که در ادامه به نگاه چند تن از سعدی پژوهان داخلی و خارجی را در این زمینه پرداخته شده است.
اومانیست یک مکتب اعتقادی و فلسفی است که در دورۀ رنسانس اروپا شکل گرفته است. این مکتب اصالت انسان را در برابر اصالت خدا یا طبیعت و یا هر چیز دیگر قرار میداد و تا اندازهای واکنشی بود در برابر استبداد کلیسا. جوهرۀ اومانیسم «دریافت تازه و مهمی از شأن انسان به عنوان موجودی معقول و جدا از مقدرات الهیاتی بود. اومانیسم در زبان فارسی به درست به «انسانگرایی» ترجمه شده که مفهومی بس متفاوت از «انساندوستی» دارد که نشانههای آن درآثار کلاسیک فارسی به طور جسته و گریخته میتوان پیدا کرد (درگاهی، 1387).
اندیشۀ انسانگرایی و اومانیسم در مفهوم اصلی و غربی آن در ادبیات فارسی و اندیشۀ سنتی راه نیافته است و نوع شرقی و ایرانی آن نیز به گمان من تنها در آراء سعدی دیده میشود و اما در دوره معاصر و در آثار برخی از شاعران نیمایی میتوان نشانههایی از انسانگرایی را نشان داد که اوج آن در شعر و اندیشه شاملو است. عرفان تنها مکتبی است که نوعی اومانیسم و انسانگرایی دقیق را طراحی و تبیین و دلانگیزترین ستایشها را نثار انسان کرده است. با این وصف، اعتبار انسان در عرفان و تصوف بالاصاله نیست، بلکه به دلیل نیابت او از معبود عارفان است. سعدی جدیترین و اندیشیدهترین شکل انسانگرایی در ادوار سنتی ادبیات فارسی را ارائه کرده است. انسانگرایی سعدی از حد شفقت و دلسوزیهای شاعران و اندیشمندان دیگر در گذشته و تبدیل به دغدغههای دلمشغولی و حتی هستیشناسی شده است. شالودههای انسان گرایی سعدی: 1- عبور از مرزها و محدودیتهای نژادی و اعتقادی و اندیشیدن به همه انسانیت، 2- تفسیر دین یا شریعت به سود انسانیت و 3- تعطیل طریقت به سود انسان است (درگاهی، 1387).
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
|
|
که نه وقت است که خانهنشینی بیکار
|
(سعدی، 1369: قصاید)
اومانیسم سعدی چیزی است متفاوت از آنچه در دورۀ رنسانس اروپا تکوین یافت و از آن پس در اندیشه و فرهنگ غرب گسترش پیدا کرد؛ زیرا سعدی در هر حال یک اندیشمند شرقی و بهویژه یک دیندار پایبند شریعت است و در نتیجه او، انسان را تنها در محدودههای مجاز شریعت و یا مصلحت کار حکومت، اصالت و اعتبار میدهد و از آنجا که حکم شریعت یا صلاح حکومت با زندگی و حیات انسانی اصطکاک پیدا کند، سعدی در فتوی به کشتن آن انسان تردیدی نمیکند.
نه بر حکم شرع آب خوردن رواست کرا شرع فتوی دهد بر هلاک
|
|
وگرخون به فتوی بریزی رواست الا تا نداری به کشتنش باک
|
(سعدی، 1369)
سعدی هم مرد درشتی است و هم نرمخویی و هریک از این دو سیرت را در جایی کارآمد میداند که آن دیگری کارآمد نیست (همان):
درشتی و نرمی به هم در به است
|
|
چو رگ زن که جرّاح و مرهم نه است
|
(سعدی، 1369)
بشردوستی و شفقت به همنوع از موضوعات مهمی است که سید محمد ثقفی در مقالۀ خود تحت عنوان «نگاهی به اندیشههای اجتماعی و سجایای اخلاقی سعدی پرداخته است و میگوید: «اندیشههای بشردوستانۀ سعدی که از فروغ انسانیت آکنده است، متأثر از اصول اخلاقی و تربیتی مکتبی است که از دیدگاه پیشوایان آن، جامعه انسانی به مثابه پیکرهای واحد است» (ثقفی، 1375).
سعدی در عصر وحشت و قتل و غارت دغدغۀ انسانیت را به دوش میکشد. او خود تمامی مضامین و ابعاد انسانیت را به فراست دریافته است. از تاریخ سرزمین خویش نیز آگاه است، تمدنش را فخر مینهد و بر آنچه از دست میرود و به واسطۀ یاغیگران به یغما میرود، اندوهگین است. او مرد علم است و حکمت. به مدد اندیشۀ خویش به حراست از انسانیت برمیخیزند، کلام همیشه جاودان انسانی خویش را در گوش جانها زمزمه میکند تا سرلوحۀ باور و کردار جهانیان شود (کمالی سروستانی، 1377).
بنـــیآدم اعضـــای یکــدیگــرند چو عضوی به درد آورد روزگار
|
|
که در آفرینش ز یک گوهرند دگر عضــوها را نمـــاند قرار
|
(سعدی، 1368)
در میان مردمان، کلامش همانند کلام رسول مهری است که چیزی جز نیک سرانجامی آدمیان و نیک زیستی آنان نمیخواهد. او به رستگاری نسل بشریت میاندیشد (کمالی سروستانی، 1377).
سخنی به گزاف نیست اگر بگوییم که سعدی مهمترین یا یکی از مهمترین شعرا و نویسندگانی است که مطالب مربوط به مردم و جامعه عصر خود را با علم و اطلاع از انسان و حیات اجتماعیش طرح کرده و اعمال و رفتار و پسندهای اجتماعی را- چنان که خود میپسندیده- به دست داده است و در این راه کمتر به پیشداوری و خیالپردازی و تعصّب روی آورده (ناصح، 1364).
میان دو کس جنگ چون آتش است
|
|
سخن چین بدبخت هیزم کش است
|
(سعدی، 1368)
با ایمان راسخ میتوان گفت که در هیچ یک از آثار منظوم و منثور جهان از انسان به حدی که سعدی بزرگ از وی به نام «آدمی»، «خلق»، «انسان» نام برده، یاد نشده است. از این رو، میتوان باور داشت که وی از پیشگامان انسانگرایی نه در ایران بلکه در جهان است. اگر قدیمیترین انسانگرای اروپا را پترارک[14] بدانیم، سعدی نزدیک به یک قرن پیش از وی میزیسته و با اعلام و آموزش انسانگرایی مشروط و مردمی در تاریخ این اندیشه، قدیمیترین سابقه را پدید آورده است (مهمید، 1357).
انسانهای اجتماعی و اجتماعات انسانی، همانند اعضای یک پیکرند؛ آسیبدیدگی عضوی از این اندام، آسیبدیدگی و مایۀ رنج تمام اعضای این پیکر است. شرکت در غم و اندوه دیگران، اساساً از شرایط «آدمیّت» است. به همان نسبت که فرد به جامعه و مصالح مردم و بهبود و تعالی انسانها و اجتماعات علاقهمند است، انسان است، انسان در مفهوم والای کلمه (ترابی، 1376).
در اندیشه دردمندان بودن، در آلام و مصائب به داد دل مصیبتزدگان، تنگدستان، درماندگان، یتیمان و بیدادرسان و بیکسان رسیدن و دیگر وظایف اخلاقی و اجتماعی و انسانی موضوعهای بس مهمّی هستند که سعدی از تأکید بر آنها هرگز باز نمیایستد (همان).
شرح «انساندوستی سعدی» اگر از دید جامعهشناسان کنونی به جهانبینی سعدی بنگریم، او را یک «تنوارهگرای اجتماعی»[15] مییابیم. بدینترتیب که همۀ افراد آدمی را اعضای یک واقعیتی به نام نوعشان میشمرد و برای هر یک حق زیستن و آزادی و ترقی قائل میشود... (یوسفیان، 1357).
3-8. محورهای اصلی بهرهبرداریهای پژوهشگران در بخش اجتماعی
- عدالت اجتماعی
- بررسی حقوق اجتماعی و حقوق شهروندی انسان
- تحلیلهای مدیریتی
- بررسی و تطبیق اندیشۀ سعدی با آرای جامعهشناسان قرن حاضر
- رهیافتهای اجتماعی و کارکرد آن برای جوانان و نسل امروز
- تفاوت و تقابل نسلها
- توجه به منافع انسانی
- بررسی هنجارها و ناهنجاریهای اجتماعی
- حرمت نهادن به معلم و بزرگتر: گاهی اوقات این معلمین شایسته احترام در جامعه سعدی دوستانی هستند که عیوب را به بهترین وجه گوشزد میکنند. یا در برخی حکایتها نقش معلم به عنوان یک مصلح است.
- ریاستیزی سعدی: سعدی در گلستان به زیبایی هر چه تمامتر پرده از روی ریاکاران برمیدارد و چهرۀ واقعی آنان را نشان میدهد. بسیاری از اسامیکه سعدی برای بابهای کتاب گلستان و بوستان خود برگزیده است در حقیقت ارزشها و هنجارهایی هستند که وی به عنوان مبلغی بزرگ قصد دارد آنها را رواج دهد. بابهایی مثل «درفضیلت قناعت»، «در فواید خاموشی» و...
- توجه به اصالت خانوادگی به عنوان یک هنجار اجتماعی
- تعادل در برخورد
- حسن تدبیر و نتیجۀ عدم عاقبتنگری
- نگرش سعدی به علم و عمل (سعدی عمل به علم را از علمآموزی و سخنوری مهمتر میداند.)
- صفت تواضع به عنوان یک فضیلت انسانی
- ارزش سخن گفتن و به جا سخن گفتن
- نوعدوستی با رویکردی انسانمدارانه
- رفق و مدارا
- قشربندی و نابرابریهای اجتماعی
- ﺑﻴﻨﺶ ﻣﺒﺘﻨﻲ ﺑﺮ ﻧﻘﺶ ﺗﻌﻴﻴﻦکنندۀ جامعه و ﺷﺮاﻳﻂ ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ و ﻣﺤﻴﻄﻲ در ﺗﻜﻮﻳﻦ ﺷﺨﺼﻴﺖ اﻓﺮاد
- اﻋﺘﺒﺎری ﺑﻮدن ﺑﻌﻀﻲ از ارزشها و ﻗﻀﺎوتها ﺑﻪ دﻟﻴﻞ اﺧﺘﻼف
بحث و نتیجهگیری
سعدی با درنظر گرفتن ویژگی قشرهای اجتماعی افراد و نیز شئونات اجتماعی آنان که همانا وضعیت زیست فرهنگی آنان است به هدایت آنان و پند و اندرزدهی آنان میپردازد. او پیوسته بر آن است تا سلاطین و پادشاهان را بدین نکته یادآور شود که حقوق تام و مصالحهناپذیر انسانی پیوسته در برابر مصالح دولتی و سیاسی ارجحیت دارد. او معتقد است که تضمین سلامت و امنیت فردی در جامعه تنها در صورتی امکانپذیر است که منشا و صاحب قدرت سیاسی، به حفظ و حراست از حقوق افراد جامعه توجه نموده بدان عمل نماید.
ﺳﻌﺪی ﺿﻤﻦ توجه ﺑﻪ ﺗﻀﺎد در ﺟﺎﻣﻌﻪ ﮐﻪ رﯾﺸﻪ در ﻗﺪرت اﻗﺘﺼﺎدی و ﺳﯿﺎﺳـﯽ دارد و ﯾـﺎدآور نظریههای ﻣﺎرﮐﺲ وﺑﺮ[16] اﺳﺖ، زﻧﺪﮔﯽ اﻗﺸﺎر را ﺑﺎ توجه ﺑﻪ اﺧﻼق، ﻣﻤﮑﻦ و میسر دﯾﺪه اﺳﺖ و ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺒﺐ، ﺟﺎﯾﮕـﺎه اﻧﺴﺎن در ذﻫﻦ ﺳﻌﺪی سبب توجه او به اﻗﺸﺎر مختلف اجتماعی شده است. همینطور داشتن روحیۀ مسالمتآمیز و تطبیق دادن خود با شرایط موجود همسو با نظریۀ کارکردگرایی پارسونز است.
پررنگترین مسائل اجتماعی مورد تأکید سعدیپژوهان بررسی هنجارها و ناهنجاریهای اجتماعی، اخلاقی و رفتاری است. همینطور تأکید بر عدالت اجتماعی، بررسی حقوق اجتماعی و حقوق شهروندی انسان و رفق و مدارا از قواعدی است که بسیار مورد استفاده سعدی بوده است.
سعدی یکی از نخستین پیشوایان بزرگ مکتب انسان دوستی، مردمگرایی و اومانیسم در جهان است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[6]- Social Stratification
[E1]در فایل پی دی اف حروف خیلی از هم جدا افتاده است