بلاغت فارسی بهویژه شاخۀ معانی آن بر پایۀ بلاغت عربی بنا شده و مباحث مطرح در آن مبتنی بر زبان عربی است. کوششی هم که در راستای فارسیسازی این علم در آثار بلاغی جدید به عمل آمده، پی و شالودۀ این بنا را در هم نریخته است. بنابراین در پژوهشهای بلاغی فارسی بهویژه موضوعاتی که مشخصاً مأخوذ از بلاغت عربی است، بررسی دقیق منشأ و خاستگاه اصلی و نیز انطباق موارد تحقیق، ناگزیر است.
اشفاق، قسمی از ترجی است که همراه با تمنی یکی از مباحث انشا در علم معانی به شمار میآید. در بلاغت عربی بین تمنی و ترجی فرق نهادهاند، اما در بلاغت فارسی مرزی مشخص بین آن دو دیده نمیشود و بحثی مستقل هم برای آن وجود ندارد. این در حالی است که تمنی، ترجی و اشفاق با ساختارها و کاربردهای متنوع در زبان و ادبیات فارسی جلوهگر است و دقت و توجه بیشتری را میطلبد. با توجه به مبحث تمنی و ترجی در علم لغت، نحو و بلاغت عربی، میتوان اشفاق و تصاویر متنوع آن را از درون قالب ترجی بیرون کشید و برای آن جایگاهی مستقل و شایسته در علم معانی فارسی تعریف کرد. این مقاله کوشیده است با تحلیلی بنیادی و با استشهاد از زبان حافظ به این پرسش پاسخ دهد که اشفاق چیست و در زبان و ادبیات فارسی چه ابزارها و کارکردهایی دارد؟
تعامل عمیق زبانهای فارسی و عربی بهوضوح در آثار بزرگان فرهنگ و ادب ما هویدا است؛ خصوصاً تأثیرپذیری زبان حافظ از زبان قرآن و بهرهگیری وی از ساختار نحوی و بلاغی آن در غزلیاتش مشهود و قابل بررسی است. آگاهی گستردۀ او از علوم و مطالعات قرآنی در غزلهایش چنان جلوۀ آشکاری دارد که شاهد آن تمام دیوان اوست (نک: استعلامی، 1382: 40). حافظ خود در بیت «اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبی است/ زبان خموش ولی دهان پر از عربی است» صراحتاً از چیرگی و تسلط خویش بر زبان عربی سخن میگوید و این چیرگی هم از ملمعات بینظیر او و هم از پرداختن او به علوم بلاغی و هم از اعتقادش به اعجاز زبانی یا ادبی قرآن نمایان میشود (نک: خرمشاهی، 1373، ج1 : 339 و برزگر خالقی، 1384: 178-177). حافظ با اشراف بر نحو و بلاغت عربی، امکانات و تواناییهای گستردۀ زبان فارسی را هنرمندانه در معادلسازی و بیان معانی گوناگون بهکار گرفته و در خامۀ معنیآفرین خویش نمایش داده است. بدین سبب استخراج شواهد بلاغی حاکم بر زبان حافظ و استکشاف راهها و شیوههای شیواسخنی او، میتواند امکانات پنهان و قابلیتهای متعدد و گستردۀ زبان فارسی را در ادای معانی مؤثر و انگیزاننده، شناسایی کند و دقایق و ظرایف زبانی- بلاغی مغفول در دستور زبان و علم معانی فارسی را آشکار سازد.
بنابراین، پژوهش حاضر بر اساس این فرضیه شکل گرفته است که اشفاق در زبان فارسی نیز همچون زبان عربی، ابزارها و کارکردهایی مخصوص دارد و میتواند با استشهاد از زبان حافظ به عنوان مبحثی نویافته و مهم در بلاغت فارسی تبیین و تعریف شود. پیشفرض پژوهش، تأثیرپذیری بلاتردید بلاغت فارسی از بلاغت عربی و نیز آگاهی بلاتردید حافظ از اسرار بلاغت فارسی و عربی است. بدین منظور، پژوهش حاضر ابتدا مبحث بلاغی ترجی و اشفاق را در لغت، نحو و بلاغت عربی میکاود و جایگاه آن را در بلاغت فارسی نقد و بررسی میکند. از این طریق به پرسش محوری تحقیق مبنی بر چیستی اشفاق و ابزارها و کارکردهای آن پاسخ میدهد. در انتها با توجه به دو نکته، یک غزل از دیوان حافظ را برمیگزیند و با روشی توصیفی- تحلیلی، ابزارهایی را که حافظ برای انتقال مفاهیم ترجی و اشفاق بهکار گرفته است -اعم از مفردات و جملات- تحلیل و تشریح میکند؛ با این هدف که از طریق زبان حافظ، شواهدی را برای تبیین ابزارها و کارکردهای ترجی و اشفاق در زبان و ادبیات فارسی ارائه دهد. نکاتی که موجب شده است یک غزل خاص از دیوان حافظ انتخاب شود، عبارتند از: 1- محدودیت حجم مقاله امکان ارائۀ شواهد بیشتر از کل دیوان را فراهم نمیکند. 2- غزل منتخب، ادات و مفاهیم ترجی و اشفاق را توأمان دارد و برای تبیین موضوع مقاله مناسب، رسا و گویا است.
این پژوهش با تحلیل شعر حافظ نشان میدهد شاعر همان ابزارهای نحو و بلاغت عربی برای انتقال مفاهیم ترجی و اشفاق را بهکارگرفته و آنها را هنرمندانه در قالب زبان فارسی ریخته و مناسبترین معادلهای فارسی را در محور جانشینی و همنشینی برگزیده است. همچنین قاعدهای نویافته را تحت عنوان «کارکرد فعل خواستن در تبدیل خبر به انشا و انتقال مفهوم ترجی» به ساحت علم معانی فارسی عرضه میکند و بر استخراج قواعد و شواهد بلاغی بکر از زبان حافظ، صحه میگذارد.
1. پیشینۀ پژوهش
دربارۀ مباحث تمنی و ترجی در آثار بلاغی فارسی- کهن و معاصر- به اختصار سخن رفته و بحثی از اشفاق به میان نیامده است. دربارۀ ویژگیهای بلاغی شعر حافظ نیز کتابها و مقالاتی تألیف شده، اما تاکنون جایگاه ترجی و اشفاق در غزل حافظ و یا با توجه به غزل او نقد و بررسی نشده است. در حوزۀ تطبیق نحو و بلاغت فارسی و عربی که با بخشی از پژوهش حاضر ارتباط دارد، آثاری به رشتۀ تحریر درآمده که به نوعی، پیشینهای برای تحقیق حاضر محسوب می شود؛ هرچند در هیچیک از این آثار، موضوع مقالۀ پیش رو طرح و بررسی نشده است. طبیبیان در کتاب برابرهای دستوری در عربی و فارسی با برابر نهادن قواعد مشابه در دستور زبان عربی و فارسی به ذکر شواهدی از ادبیات فارسی پرداخته (طبیبیان، 1387) و در کتاب برابرهای علوم بلاغت در فارسی و عربی نیز که براساس تلخیص المفتاح و مختصرالمعانی تألیف شده، شواهدی را از متون فارسی برای درک بهتر مطالب آورده است(طبیبیان، 1392). وفایی در دستور تطبیقی فارسی- عربی،برخیمباحث مشابه در نحو عربی و دستور فارسی را بررسی کرده است (وفایی، 1391). وی همچنین در کتاب علم معانی و دستور زبان فارسی، همراه با آقابابایی به بررسی ارتباط این دو علم پرداخته و مباحث علم معانی را از منظر دستور زبان و معناهای زبانی تحلیل کرده است با این هدف که نقش و کارکرد عوامل دستور زبان در علم معانی تبیین شود (وفایی و آقابابایی، 1395).
2. چارچوب نظری
در آثار بلاغی، ترجی به عنوان یکی از مباحث انشا مطرح میشود. ترجی دو رویۀ مجزا و متضاد دارد که در بلاغت فارسی، تنها یکی از آنها در جایگاه ترجی معرفی شده است. اشفاق رویۀ دیگر ترجی است که مغفول مانده و در آثار بلاغی فارسی-کهن و معاصر- جایگاهی را به خود اختصاص نداده است. اشفاق اظهار خوف از وقوع امر ممکن و نامطلوب است و در مقابل رویۀ دیگر ترجی قرار میگیرد که اظهار امیدواری به وقوع امر ممکن و مطلوب است. این کارکرد از ترجی در زبان و بلاغت عربی سازکارهای مخصوص خود را دارد و در زبان فارسی نیز به همان صورت، اما در بلاغت فارسی تاکنون شناسایی و معرفی نشده است. برای شناسایی و تعریف آن، استمداد از لغت، نحو، بلاغت عربی و شاهکارهای ادب فارسی، ضروری و ناگزیر است که در بخشهای آتی جداگانه تشریح خواهد شد.
2-1. ترجی و اشفاق در لغت
معنای قاموسی ترجی عموماً امید داشتن است. ترجی از ریشۀ رجاء و حاوی چند معنی ازجمله معانی متضاد امید داشتن و ترسیدن است[1]و با احتوای این معانی از اضداد شمرده میشود: «و الرجاء المستعمل فی الرغبة و الخوف» (وافی، بیتا: 193). قطعاً عنایت به یکی از دو معنی فوق در واژۀ رجاء، موجب شده است اغلب برای ترجی فقط معنی امیدداشتن را ملحوظ دارند و از معنی دیگر آن یعنی ترسیدن و کراهتداشتن غفلت کنند؛ هرچند برخی به معنی دوم نیز در واژۀ ترجی توجه کردهاند[2]. البته در برخی منابع، معنی توقع، چشمداشت و طمع نیز برای رجاء ثبت شده که معنای عامتری است و هر دو معنی فوق را پوشش میدهد و پراکندگی آراء در باب واژۀ ترجی را جمع میآورد[3]. نکتۀ قابل توجه این است که یکی از معانی قاموسی اشفاق نیز ترسیدن و بیمداشتن است[4] و همین معنی است که در نحو و بلاغت عربی منظور و با موضوع تحقیق پیش رو مرتبط است. بنابراین، معنی اشفاق در دل ترجی نهفته است و اشفاق باید قسمی از ترجی تلقی شود. با عنایت به همین معانی ریشهای است که بعضی از نحویان و بلاغیان قدیم عرب و به تبع آنها بعضی از متأخرین، هر دو معنی را برای ترجی ملحوظ داشتهاند. به بیان دیگر، معنی اصطلاحی و کاربردی ترجی و اشفاق در نحو و بلاغت، منطبق بر همین معانی دقیق قاموسی است.
2-2. ترجی و اشفاق در نحو عربی
یکی از ابزارهای بیان ترجی در نحو عربی، افعال رجا است که قسمی از افعال مقاربه بهشمار میآید. از میان افعال رجا «عسی» دارای کاربردی بیشتر است و در آثار نحوی، محور بحث در این دسته از افعال مقاربه است. برخی آثار تنها به دلالت عسی بر رجاء و ترجی اشاره کرده و توضیحی مکفی در این باب ارائه ندادهاند. اغلب مترجمان فارسیزبان هم، رجاء را به امیدداشتن ترجمه کرده و از معنی دیگر رجاء که ترسیدن و بیم داشتن است، غافل شدهاند. به همین دلیل بسیاری از آثار نحوی چه به زبان عربی چه به زبان فارسی، در این زمینه ناقصند و ناکافی. این در حالی است که برخی آثار به معنای دقیق رجا[5]و ترجی نظر داشته و دربارۀ عسی، هم به معنی ترجی هم به معنی اشفاق اشاره کردهاند[6]. در برخی فرهنگها نیز به مفاهیم دوگانۀ عسی در دلالت بر ترجی و اشفاق، اشاره شده است[7].
یکی دیگر از ابزارهای بیان ترجی «لعلَّ» از حروف مشبهة بالفعل است که دارای کاربردی همانند با عسی در نحو عربی است. لعلّ شبیه و هممعنی با فعل «تَرَجَّی» است و بر مفهوم ترجی دلالت میکند. در اغلب کتب نحوی به دلالت «لعلّ» بر ترجی و اشفاق اشاره شده است[8]؛ هرچند برخی کتب، تنها به ذکر دلالت لعلّ بر ترجی و افادۀ معنی امیدداشتن بسندهکردهاند و از ذکر افادۀ معنی اشفاق در لعلّ غفلتکرده، آن را مسکوت گذاشتهاند. قدر مسلم این که لعلّ نیز همچون عسی، حامل مفهوم ترجی و اشفاق است و بسیاری از نحویان بر این کارکرد صحه گذاشتهاند. در اغلب فرهنگها نیز به مفاهیم دوگانۀ ترجی و اشفاق در لعلّ اشاره شده است[9].
2-3. ترجی و اشفاق در بلاغت عربی
هرگاه سخن از ترجی در بلاغت باشد، ناگزیر باید تمنی و ارتباط آن با ترجی را در مدنظر قرارداد. در زبان و بلاغت عربی، تمنی و ترجی الفاظ، تعاریف و کارکردهایی مخصوص و متفاوت دارند. اغلب بلاغیان عرب همچون نحویان در تعریف ترجی، تنها یکی از معانی لغوی آن؛ یعنی امید داشتن را در نظر گرفته و از معنی دیگرش غافل ماندهاند؛ بنابراین، از انتقال مفهوم حقیقی ترجی به مخاطب بازماندهاند. در این میان آرایی چند موجود است که به ظرافت معنایی ترجی دقت داشته و هر دو معنی امید و خوف را در آن لحاظ کردهاند[10]. صاحب مطوّل ترجی را انتظار حصول امر و اعم از طمع و اشفاق تعریف کرده است: «ترجی به معنای ارتقاب و انتظار حصول شیء است و او اعم از طمع و اشفاق است و طمع ارتقاب محبوب است و اشفاق انتظار حصول مکروه است»(هاشمی خراسانی، 1371: 282). برای حصول امر نیز که در تعریف تمنی و ترجی زیاد بهکار میرود، معنای عامی ارائه کرده و آن را اعم از بود و نبود دانسته است: «حصول اعم است از بود و نبود گاهی دوست دارد واقع شود گاهی دوست دارد واقع نشود»(همان: 276)؛ یعنی وقتی در انتظار حصول و وقوع فعلی هستیم الزاماً آن فعل محبوب ما نیست؛ ممکن است محبوب یا مبغوض باشد. با این توصیف، اشفاق در بطن ترجی است و درحقیقت، ترجی هم امید داشتن به وقوع امر مطلوب و دلخواه است و هم بیم داشتن از وقوع امر مکروه و ناپسند؛ هرچند در اصطلاح بلاغیان قائل به مضمون دوگانۀ ترجی به بخش اول آن ترجی و به بخش دومش اشفاق میگویند. همانطور که پیشتر اشاره شد، استعمال لفظ «توقع» در تعریف ترجی که در فرهنگها نیز به عنوان یکی از معانی لغوی رجا آمده است، دربردارندۀ هر دو معنی امید داشتن و بیم داشتن است و پراکندگی آراء در باب واژۀ ترجی را جمع میآورد. علمای بلاغت متأثر از نحو عربی، «لعل» یا «عسی» و یا هر دو را دال بر ترجی میدانند[11]؛ البته دربارۀ کاربرد آنها اتفاق نظر ندارند. اغلب این دو لفظ را با توجه به یکی از معانی ترجی، مفید معنی امیدداشتن میدانند و معنی اشفاق و بیمداشتن را برای آنها ذکر نمیکنند. با این حال، برخی به استعمال لعل و عسی در ابراز معنی اشفاق نیز عنایت داشته و بر این معنی صحه گذاشتهاند[12].
2-4. ترجی و اشفاق در بلاغت فارسی
از آنجا که آثار بلاغی فارسی، رونوشت مترجَمی از آثار بلاغی عربی است، عمدتاً بلاغت فارسی بهویژه بلاغت سنتی، استقلال ماهوی نداشته، فاقد تمایزی چشمگیر با بلاغت عربی است. بحث تمنی و ترجی نیز از این جهت مستثنی نیست؛ ضمن اینکه نسبت به دیگر مباحث علم معانی، بحثی مستقل، پررنگ و برجسته نیست. بلاغیان سنتی، برگردانندۀ این بحث از زبان عربی بودهاند و درجهت تشریح و تطبیق آن با زبان فارسی نکوشیدهاند. بلاغیان متأخر نیز یا بر سبیل قدما رفته، اقوال آنها را نقل و تکرار کردهاند یا با اظهارنظری نو، گوشه چشمی بر این بحث افکنده، بهسرعت از آن گذشتهاند و تحلیل و تشریح آن را وانهادهاند. رویکردهای سطحی، ناهمگون و غیرمنسجم پیرامون تمنی و ترجی در آثار بلاغی فارسی، مقتضی بازنگری است و به نظر میرسد این مبحث جایگاهی وسیعتر و منسجمتر در علم معانی فارسی میطلبد و این امکان هست که با تحلیل زوایای پنهان این بحث، پراکندگی آراء پیرامون آن سامان پذیرد و به مبحثی قابل اعتنا در معانی فارسی تبدیل شود[13]. از آنجا که اصل مبحث تمنی و ترجی متعلق به زبان عربی است، قطعاً باید به ظرایف آن در زبان عربی بیشتر دقت داشت و از بطن آن ظرایف، نکاتی را که به تشریح و تبیین این بحث در بلاغت فارسی کمک میکند، استخراج کرد. در این باره ذکر نکاتی چند حائز اهمیت است و بخشی از یافتههای پژوهش حاضر محسوب میشود.
2-4-1. امکان تفکیک تمنی و ترجی در بلاغت فارسی
با دقت در ظرافتهای لغوی و نحوی تمنی و ترجی در زبان عربی و حتی با توجه صِرف به معنی لغات تمنی (آرزو) و ترجی (امید و خوف)، میتوان آنها را در زبان فارسی نیز همچون زبان عربی، تفکیک کرد و میان آن دو مرز قائل شد؛ حتی اگر در زبان فارسی، الفاظی مشترک و مشابه بر تمنی و ترجی دلالت کند. این نکته را میتوان با یافتن شواهدی در زبان و ادبیات فارسی تبیین کرد. در زبان فارسی، تنها ادات مختص تمنی و ترجی، حامل بار معنایی تمنی یا ترجی نیستند؛ بلکه بافت معنایی کل جمله است که میتواند دال بر تمنی یا ترجی و یا اشفاق باشد. به عنوان مثال، در عربی وقتی لیت در ابتدای جمله وارد میشود با معنای حقیقی خود، مفهوم تمنی و خواهشِ محبوب غیرممکن یا ممکن بعیدالحصول را به جمله میبخشد، اما در فارسی چنین نیست. در زبان فارسی عموماً کاش را معادل لیت قرار میدهند، این در حالی است که صرف حضور کاش در جمله نمیتواند دال بر آرزو و خواهشِ محبوب غیرممکن یا ممکن بعیدالحصول باشد؛ بلکه بافت و معنای کل جمله تعیین میکند کدام مفهوم در لفظ کاش نهفته است. به عبارت دیگر، ادات تمنی و ترجی هم اگر در کلام موجود باشند با معنای کارکردی[14]خود در ترکیب جمله، نقش بازی میکنند نه با معنای حقیقی. در برخی موارد نیز اداتی مخصوص برای دلالت بر تمنی یا ترجی در کلام موجود نیست؛ بلکه اسلوب و مضمون کل جمله بر تمنی یا ترجی دلالت میکند. دقت در فحوا و مضمون سخن، ما را به مقصود گوینده نائل میکند؛ اگر قصد گوینده بیان آرزویی است که ناممکن یا ممکن بعیدالحصول است، آن را تمنی و اگر قصد گوینده اظهار امیدواری به وقوع فعلی مطلوب و ممکن یا اظهار خوف از وقوع فعلی نامطلوب و ممکن است، آن را ترجی یا اشفاق مینامیم.
2-4-2. تعلق ترجی به انواع انشای طلبی
با دقت در ظرافتهای معنایی تمنی و ترجی در لغت، نحو و بلاغت، میتوان جایگاه آنها را از حیث تعلق به انشای طلبی یا غیرطلبی نیز تبیین کرد. تمنی به معنی آرزو داشتن، طلبکردن و خواستن است و با این معنی روشن، شکی نیست که متعلق به انشای طلبی است. صاحبنظرانی که آرزو را جزئی از انشای غیرطلبی دانستهاند، دلیلی روشن و گویا بر این ادعا اقامه نکردهاند. ترجی، امید داشتن به وقوع فعل یا عدم وقوع فعل است و در معنای باطنی و پنهان خود، طلبکردن و خواستن یا طلبنکردن و نخواستن را به همراه دارد؛ بنابراین، ترجی را نیز باید از اقسام انشای طلبی بهشمارآورد. وقتی به وقوع فعلی یا عدم وقوع آن امید میبندیم، در واقع در ذهن خود، وقوع یا عدم وقوع آن فعل را طلب میکنیم و این طلب در ژرفساخت جملاتی که بر زبان میآوریم، موجود است. کسانی که دلالت ترجی بر اشفاق را دلیلی دانستهاند بر اینکه ترجی از اقسام انشای طلبی نیست و چنین اظهارنظر کردهاند: «و به اینکه لعل در ارتقاب مکروه بهکار میرود و در او طلب بیمعنی است هویدا میشود که ترجی از اقسام طلب نیست» (هاشمی خراسانی، 1371: 283) از این نکته غفلت کردهاند که در اشفاق نیز گوینده عدم وقوع و عدم حصول فعل را طلب میکند و با اظهار خوف خود از وقوع و حصول امر مکروه، درواقع «میخواهد» که امر مکروه و ناپسند واقع نشود. در آثار بلاغی فارسی به این نکات ظریف دقت نشده است؛ چراکه منبع، بلاغت عربی بوده و اغلب آثار عربی نیز خود از دقت لازم در این زمینه برخوردار نبودهاند. علاوه بر آن، تفاوتهای ساختاری زبان فارسی با زبان عربی نیز مغفول مانده است. آثاری هم که تمنی و ترجی را توأمان از اقسام انشای طلبی دانستهاند، دلیلی روشن، رسا و دقیق بر این ادعا نیاوردهاند[15].
در بلاغت عربی، جایگاه اشفاق در مبحث ترجی است؛ هرچند در اغلب آثار نامی از اشفاق نیست و فقط برخی در باب آن سخنراندهاند. در بلاغت فارسی از اشفاق و ابزار بیان آن، ذکری به میان نیامده؛ تنها صاحب انوارالبلاغة در توضیح ترجی نوشته است: «آرزوکردن چیزی است ممکن که متکلم را طمع توقع در وقوع آن باشد، خواه آن چیز مرغوب او باشد یا مرغوب او نبوده باشد» (مازندرانی، 1376: 61). این در حالی است که اشفاق یکی از کارکردهای دقیق ترجی است و ابزارهایی مخصوص در انتقال معنای آن موجود است. در آثار ادبی نیز معادلهای معنایی اشفاق به شکلی برجسته استفاده شده است. مقالۀ حاضر در تأیید این نکته، ابزارها و کارکردهای اشفاق را در غزلی از حافظ بررسی کرده از این طریق برای آن جایگاهی مستقل در علم معانی فارسی تعریف میکند.
3. ترجی و اشفاق در غزلی از حافظ
شعر حافظ توأمان از سلامت نحوی و سلاست معنایی برخوردار است و از این جهت نیز منبع و مرجعی قابل اطمینان برای پژوهشهای زبانی محسوب میشود. در شعر او هنریترین گزینشها در محور جانشینی و همنشینی درحالی صورت میگیرد که محافظت از جایگاه دستوری کلمات در ترکیب جمله نیز مورد اعتنا است. خاستگاه این هنرنمایی، تسلط همهجانبۀ حافظ بر زبان فارسی است. حافظ بر زبان عربی و فصاحت و بلاغت آن نیز اشراف دارد و همانطور که در مقدمه اشاره شد، نشان این اشراف در فصاحت و بلاغت شعر او نمایان است. ابیات عربی و ملمعات او نیز یکی از نشانههایی است که از عربیدانی وی حکایت دارد: «اشعار عربی حافظ فصیحتر از سعدی است چون مقید به بلاغت عربی بود» (همایی، 1370: 20). «در باب عربیدانی حافظ این عبارت از جامع دیوان حافظ و نویسندۀ مقدمۀ معروف بر آن نیز قابل توجه است: «اما به واسطۀ محافظت درس قرآن و ملازمت تقوی و احسان و بحث کشاف و مفتاح و مطالعۀ مطالع و مصباح و تحصیل قوانین ادب و تجسس دواوین عرب، به جمع اشتات غزلیات نپرداخت»» (خرمشاهی، 1373، ج 1: 339).
از این رو، بررسی ساختار نحوی و معنایی زبان حافظ میتواند الگوهای تازهای را به ساحت دانشهای زبانشناسی و معانی عرضه کند. ترجی و اشفاق به عنوان مقولاتی زبانی- بلاغی، در شعر حافظ صورتها و کارکردهایی متعدد دارد که در غزلهای مختلف متجلی است. نویسندگان شیوههای بیان این مفاهیم را در کل دیوان حافظ جستوجو و ارزیابی کردهاند، اما همانطور که در مقدمه اشاره شد در این نوشتار، بنا بر محدودیت حجم مقاله یک غزل را انتخاب کرده و شاهد آوردهاند. علت انتخاب این غزل، دربرداشتن ادات و مفاهیم دوگانۀ ترجی و اشفاق در کل غزل است.
از آنجا که نحو به نقش و جایگاه کلمه در جمله میپردازد و اساساً موضوع آن در زبانشناسی جمله است نه کلمه، ادات تمنی و ترجی را نیز باید در خلال ترکیب با کلمات دیگر ارزیابی کرد و کارکرد صحیح آنها را دریافت. توجه صرف به واژههای دال بر تمنی و ترجی الزاماً نمیتواند مفید معنای تمنی یا ترجی باشد. در شعر حافظ نیز گاه ادات مصطلح و مخصوص تمنی و ترجی در بلاغت فارسی را دال بر این مفاهیم مییابیم و گاه کلمات دیگری را که در خلال ترکیب با دیگر کلمات جمله، دال بر مفاهیم ترجی و اشفاقند. این ادات و کلمات، معادل ادات ترجی و اشفاق در زبان عربی هستند و کارکردی مشابه با آنها دارند. گاهی نیز جملاتی را مییابیم که بدون استفاده از ادات و کلمات مرتبط، با معنی ثانوی و مجازی حامل بار معنایی ترجی یا اشفاق هستند. در این بخش، پس از نقل غزل منتخب[16] به بررسی ادوات و مفاهیم مورد بحث خواهیم پرداخت.
1. ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود 3. گویند سنگ لعل شود در مقام صبر 5. خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه 7. از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان 9. ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو 11. از کیمیای مهر تو زر گشت روی من 13. در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب 15. بس نکته غیرحسن بباید که تا کسی 17. این سرکشی که کنگرۀ کاخ وصل ر است 19. حافظ چو نافۀ سر زلفش به دست توست
|
|
2. و این راز سر به مهر به عالم سمر شود 4. آری شود ولیک به خون جگر شود 6. کز دست غم خلاص من آنجا مگر شود 8. باشد کز آن میانه یکی کارگر شود 10. لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود 12. آری به یمن لطف شما خاک زر شود 14. یارب مباد آن که گدا معتبر شود 16. مقبول طبع مردم صاحب نظر شود 18. سرها بر آستانۀ او خاک در شود 20. دم درکش ارنه باد صبا را خبر شود
|
غزل فوق از منظر دستور زبان فارسی، ترکیبی است از جملات خبری، امری و عاطفی و بسامد جملات خبری در آن از جملات امری و عاطفی بیشتر است. تعداد جملات خبری 13، تعداد جملات امری 3 و تعداد جملات عاطفی نیز 3 جمله است. در علم معانی انشا در مقابل خبر قراردارد و بحث تمنی و ترجی نیز در مقولۀ انشا جای دارد. از انواع جملات دستوری، جملۀ خبری از مقولۀ خبر است و جملات پرسشی، امری و عاطفی از مقولۀ انشا محسوب میشوند. مطابق با این قاعده، تمنی و ترجی را باید در 6 جملۀ غزل فوق جستوجو کنیم، اما واقعیت این است که «از جملات خبری برای اغراض دیگری هم استفاده میشود که در علم معانی مورد بررسی قرار میگیرد؛ یعنی گاهی مقاصد دیگری، وظیفۀ اصلی یعنی اخبار را تحتالشعاع خود قرار میدهد» (شمیسا، 1393: 81) و بسیاری از جملات خبری در معانی ثانوی و مجازی خود به انشا تبدیل میشوند. بر این اساس، ما در کل غزل و همۀ جملات آن به جستوجوی مفاهیم تمنی، ترجی و اشفاق پرداختهایم. هر مصراع از این غزل در ژرفساخت خود یک جملۀ مستقل است و تنها در بیت هشتم، دو مصراع با هم جملهای مرکب ساختهاند. در این غزل جملهای نیافتیم که حامل مفهوم تمنی و آرزویی غیرممکن باشد و حافظ در آن امری محبوب را خواستار شود که محال و دستنایافتنی یا ممکن ولی غیرمتوقعالوقوع باشد.
حافظ در چند مصراع از این غزل با استفاده از الفاظی مخصوص که نوع و نقش دستوری همانندی ندارند، جملات مختلفی را مقید به مفهوم ترجی و اشفاق کرده است. ابزارهایی که حافظ برای انتقال مفهوم ترجی و اشفاق در آن مصراعها بهکار گرفته است، معادلهایی برای «لعلّ و عسی» در زبان عربی است و حافظ دقیقاً نقش و کارکرد آنها را به معادلهای فارسی منتخب خویش بخشیده است. این ادات در زبان عربی، ساختار خبری جمله را به انشا تبدیل و معنای جمله را از قطعیت خارج میکنند و به تبع آن، موجب تقیید جمله و معنای آن میشوند؛ بنابراین، در علم معانی قید به حساب میآیند. «مقید ساختن به نواسخ، برای اهدافی است که معانی واژههای نواسخ، آنها را میفهماند و ادا میکند» (عرفان، 1386: 294). یکی از این اهداف و معانی، ترجی و اشفاق است و حافظ با برابرهای فارسی نواسخ مذکور، آن را محقق ساخته و انتقال داده است.
3-1. الفاظ دال بر ترجی در غزل حافظ
3-1-1. خواهم
حافظ در مصراع 5 با آوردن لفظ «خواهم» در ابتدای خبر (میخواهم گریان و دادخواه به میکده بروم)، خبر را به انشا تبدیلکرده، جمله را به مفهوم ترجی مقید و صراحتاً رفتن به میکده را خواستار شده و طلب کرده است[17].
«خواهم» مضارع سادۀ فعل «خواستن» است که در ساختار فعل آینده، فعل اصلی را کمک میرساند و البته معانی خاصی نیز به آن اعطا میکند. خواستن در دورههای آغازین نقش فعل شبهمعین داشته و بیشتر برای بیان ارادۀ آغاز یا انجام دادن کار در زمان آینده به کار میرفته؛ اما به تدریج به صورت فعلی مستقل برای آینده درآمده است (نک: احمدیگیوی، 1384: 203).
در دستور تاریخی زبان فارسی، ساختمان معیّن برای بیان قصد اجرای کار و جریان فعل در زمان آینده عبارت است از صیغۀ مضارع فعل خواستن با صیغۀ مصدر تام یا مصدر مرخم فعل مقصود (نک: ناتل خانلری، 1388: 105) و حافظ در این مصراع از آن ساختمان (خواهم شدن) استفاده کرده است تا مراد و مطلوب خویش(رفتن به میکده گریان و دادخواه) را که در زمان حاضر فراهم و در دسترس نیست بر زبان آورده، مفهوم طلب و ترجی را ایجادکند. امروزه نیز این کاربرد با ساختار دیگری رواج دارد که از مضارع اخباری فعل خواستن و تابع مضارع التزامی ترکیب میشود و بر مفهوم قصد و ارادۀ اجرای کار در زمان آیندۀ نزدیک دلالت دارد و ما آن را مستقبل غیرصریح[18]یا قریبالوقوع مینامیم و برخی دستورنویسان آن را مضارع قریب نامیدهاند: «مضارع قریب افعالی باشند که زمانشان به زمان سخنگفتن نزدیک باشد: میخواهم بگویم، میخواهم بروم» (حسین، 1975: 57). البته در این مصراع میتوان «خواهم شدن» را به «خواهم رفت» نیز تأویل کرد که ساختار صریح فعل مستقبل است و میتواند به مفهوم قصد و ارادۀ انجام فعل اشاره کند: «گاهی از ساختار فعل مستقبل، مفهوم ارادۀ انجامدادن کار استنباط میشود نه مفهوم وقوع کار در زمان آینده؛ یعنی فعل خواستن در همان معنی اصلی و لغوی خود که اراده کردن و خواستاربودن است بهکار میرود و نقش فعل شبهمعین دارد نه معین و بن ماضی (مصدر مرخّم) و مصدر تام در واقع مفعول فعل شبهمعین خواستن است و معنی ترکیب (خواهم رفت)، (رفتن را میخواهم= میخواهم بروم) است»(احمدیگیوی، 1384: 207). در هر دو صورت، «خواهم شدن» در این مصراع ساختار مستقبل دارد و بر زمان آینده دلالت میکند.
از دیدگاه معانی، خواستن در ابتدای فعل مستقبل با ایفای نقش دستوری و معنایی خود، میتواند قیدی باشد که مسند را مقید ساخته، احوال خاصی را برای مسند و کل جمله ایجاد و معانی مخصوصی را القا کند. این قید بر سر فعل مستقبل داخل میشود و مفهوم فعل مدخول را از قطعیت خارج میسازد، وجه فعل را تغییر میدهد و از خبری به التزامی تبدیل میکند. به تبع آن، ساختار کل جمله را از خبری به انشایی تغییر میدهد و به عنوان قسمی از اقسام انشای طلبی مطرح میسازد. به عبارت دیگر، یکی از کارکردهای فعل خواستن در زبان فارسی، تبدیل خبر به انشا است و این، قاعدهای نویافته است که تاکنون در علم معانی فارسی بدان پرداخته نشده است[19]. وجه خبری به قطعی بودن مفهوم جمله اشاره میکند و مفهومی که قصد و ارادۀ انجام فعل در زمان آینده را در ژرفساخت خود حمل میکند بههیچروی قطعیت و حتمیت ندارد؛ حتی اگر حین بیان آن، قصد قطعی بر انجامدادن فعل وجود داشته باشد.
از این رو، قابل تصدیق و تکذیب هم نیست و به این دلیل در مقولۀ انشا جای میگیرد نه خبر.
با عنایت صرف به معنی لغوی فعل معین یا شبهمعین «خواستن» نیز در مییابیم که طلب و خواهش یکی از معانی نهفته در دل فعل آینده است و میتواند یکی از موارد استعمال آن باشد. این معنی و کاربرد را میتوان بر حسب ژرفساخت جملهای که فعل مستقبل در آن بهکار رفته است، تشخیص داد. چنین جملهای به مقولۀ انشای طلبی تعلق میگیرد و مفهوم تمنی و ترجی (طلب و خواهش) را با خود حمل میکند؛ هرچند روساخت آن خبری باشد. در این حالت، فعل آینده کارکردی همچون افعال مقاربه پیدا میکند. در دستور تاریخی زبان فارسی نیز فعل تابعپذیر «خواستن» و صیغههای مختلف آن، معادلهایی برای افعال مقاربه دانسته شده است[20]. بنابراین بایسته است که در علم معانی فارسی، استفاده از فعل خواستن در ساختار فعل مستقبل را یکی از ابزارهای تمنی و ترجی به شمار آورد.
با این تفاصیل، میتوان «خواهم» را در این مصراع معادلی برای عسی فرض کرد؛ کارکردهای آن نیز با عسی مطابقت دارد. زینیمی نیز در منهاجالطلب[21]، افعال مقاربۀ فارسی را با ذکر مثال، مشابه عسی دانسته است (1360: 47). بههرحال، غرض حافظ از خبری که در این مصراع بیانکرده، طلبکردن و خواستن امری محبوب و مطلوب است. از آنجا که مطلوب او ممکنالحصول نیز هست، مفهوم ترجی را انتقال میدهد.
3-1-2. مگر
حافظ با آوردن لفظ «مگر» در مصراع 6، جمله را انشایی و به مفهوم ترجی و امیدداشتن به وقوع فعل مقید کرده است. از منظر معانی «مگر» در این مصراع، قیدی حامل مفهوم ترجی و فاقد معنای قطعیت و حتمیت است. از منظر دستور زبان فارسی نیز حرفی است که نقش قیدی برعهده میگیرد[22]و یکی از مفاهیم آن بیان شک و تردید و احتمال است و در این معنی با «شاید» مترادف است. «ادات شک و تردید مثل شاید و مگر جمله را انشایی میکنند»(شمیسا، 1393: 162) و از ادات تمنی و ترجی به شمار میآیند[23].
علویمقدم و اشرفزاده نیز مگر و شاید را جزو ادات تمنی و ترجی دانستهاند: «واژههایی که بر آرزو دلالت میکنند عبارتند از: کاش، کاشکی، کاج، بوکه، باشد که، بود آیا، مگر، شاید، چه بودی و...» (1376: 70). «مگر» از برابرهای فارسی لعلّ و عسی است که شواهد آن را میتوان در ترجمههای فارسی برخی از آیات قرآن مشاهده کرد و دلالت دوگانۀ آن را بر ترجی و اشفاق دریافت[24]. حافظ در این مصراع، عملکردی همانند عسی و لعلّ به «مگر» بخشیده است.
3-1-3. باشدکه
حافظ در مصراع 8 با لفظ «باشد که» جمله را انشایی و به مفهوم ترجی و امیدداشتن به وقوع فعل مقید کرده است. «باشد که» از معادلهای متداول عسی و لعلّ در زبان فارسی است و این تداول را میتوان در ترجمههای فارسی قرآن مشاهده کرد[25]. «عسی و فعلهای هممعنای آن با ترکیب «امید است و باشد» برابر است» (طبیبیان، 1387: 61).
3-2. الفاظ دال بر اشفاق در غزل حافظ
3-2-1. ترسم
حافظ در مصراع 1 با آوردن لفظ «ترسم» در ابتدای خبر (اشک در غم ما پردهدر میشود)، خبر را به انشا تبدیلکرده، جمله را به مفهوم اشفاق مقیدکرده و صراحتاً ترس خویش را بر زبان آورده است. «ترسم» در دستور زبان فارسی فعل مضارع و حامل مفهوم صریح خوف و بیم است. وقتی در جملۀ خبری بهکار رود و خبر را به انشا تبدیل کند، مفهوم ترجی و اشفاق را انتقال میدهد. در اینصورت، عملکردی همانند عسی و لعل مییابد و معادل مناسبی برای آنها به شمار میرود. اگر به کارکردهای «ترسم» در دیگر غزلهای حافظ دقت شود، در همۀ آنها حامل مفاهیم توقع و انتظار، ترجی یا اشفاق است[26]. در این غزل، مصراع 2 نیز معطوف به مصراع اول و «ترسم» در آن به قرینۀ لفظی محذوف است؛ از این رو، بار معنایی مصراع اول را داراست. پردهدرشدن اشک و سمرشدن راز سر بهمهر، امری مکروه و ناپسند برای حافظ است و او با لفظ «ترسم» عدم وقوع و حصول آن را طلب میکند.
3-2-2. مباد
در مصراع 14 «مباد» معادل عسی و لعل بهکار رفته، جمله را انشایی و به مفهوم اشفاق مقیدکرده است. «مباد» در دستور زبان فارسی از افعال دعا است؛ دارای وجه تمنایی برای بیان مفهوم تحذیر است و اغلب نقش قیدی برعهده دارد و تحت عنوان قید تمنا و قید شک و تردید نام برده میشود[27]. در برخی آثار دستوری به وجه تمنایی «مباد» اشاره شده؛ اما در آثار بلاغی جزء ادات تمنی و ترجی ذکر نشده و تنها مفهوم دعایی آن در نظر گرفته شده و در بحث دعا به آن اشاره شده است. این در حالی است که علاوه بر مفهوم دعا در بسیاری از موارد، حاوی مفهوم تمنی، ترجی یا اشفاق است و این نکته در کتب معانی فارسی نادیده گرفته شده است[28] (نک: وفایی و آقابابایی، 1395: 79). در این مصراع، معتبر شدن گدا امری مکروه و ناپسند برای حافظ است و با «مباد» عدم وقوع و حصول آن را طلب میکند. «مباد» در بسیاری از ترجمههای قرآن، معادلی برای عسی و لعل است و حامل مفهوم اشفاق[29].
3-2-3. ارنه
در مصراع 20 «ارنه» معادل لولا بهکار رفته است که با استعمال مجازی و غرض بلاغی، یکی از ابزارهای بیان تمنی و ترجی در زبان عربی است[30]و شواهد آن را در آیات قرآن میتوان یافت. حافظ با حرف شرط منفی «ارنه» مفهوم ترجی مندرج در جملۀ قبل از آن (دم درکش) را (نک: توضیحات بخش آتی دربارۀ مصراع 20) مشروط کرده، مفهوم اشفاق را در جواب شرط ایجاد کرده است (اگر دم درنکشی، باد صبا خبر میشود و وقوع این امر ترساننده است). در زبان فارسی اغلب این کاربرد را شرط با معنی ثانوی تمنی میدانند.
3-3. جملات دال بر ترجی و اشفاق در غزل حافظ
حافظ در مصراعهای بیان شده در بند پیشین، با استفاده از ادات و الفاظی که برشمردیم و همه از منظر علم معانی قید محسوب میشوند، مفاهیم ترجی و اشفاق را القا کرده است. در مصاریع زیر نیز همان مفاهیم را انتقال داده است، اما نه از طریق ادات و الفاظی مخصوص، بلکه در کسوت جملاتی گوناگون با اغراض ثانوی ترجی و اشفاق:
* در مصراع 3 در قالب جملهای خبری، امید به وقوع امری مطلوب و ممکنالحصول (لعل شدن سنگ) را اظهار و مفهوم ترجی را منتقل کرده است. سپس در مصراع 4 با شبهجملۀ تصدیق «آری» آن مفهوم را تأکید و با حرف استدراک «ولیک» در آن تجدیدنظر و مفهوم اشفاق را با آن همراه کرده است (ترس از لعل شدن سنگ به خون جگر).
* در مصراع 7 در قالب جملهای خبری، امیدواری به وقوع امری ممکن و مطلوب را اظهار کرده (امید به استجابت دعا) و مفهوم ترجی را انتقال داده است.
* در مصراع 9 در قالب جملهای امری که مفهوم طلب و امکان را در ساختار خود حمل میکند، وقوع امری ممکن و مطلوب را آرزو کرده (بازگویی حدیث دلدادگی بر دلدار) و مفهوم ترجی را انتقال داده است. سپس در مصراع 10 با حرف استدراک «لیکن» در آن مفهوم تجدیدنظر و مفهوم اشفاق را با آن همراه کرده است (ترس از خبرشدن صبا).
* در مصراع 11 در قالب جملهای خبری به ترغیب (خواهانکردن) و امیددادن پرداخته و مفهوم ترجی را منتقل کرده است. یکی از اغراض و کارکردهای ثانوی اخبار در ادبیات، ترغیب و ترهیب است و حافظ از این ابزار برای انتقال ترجی بهره گرفته است.
* در مصراع 12 مفهوم مصراع اول را با همان ابزار تکرار کرده، با شبهجملۀ تصدیق «آری» بر آن مفهوم تأکید میکند.
* در مصراع 13 در قالب جملهای خبری با غرض ثانوی ترهیب و تحذیر (ترسانیدن)، مفهوم اشفاق را انتقال داده است.
* در مصراع 15 و 16 در قالب جملهای خبری، حصول نکتههای غیر حسن را علت و لازمۀ مقبول طبع مردم صاحبنظرشدن میداند و با اِخبار از آن، طلب و توقع حصول هر دو را (نکتههای غیر حسن و مقبول طبع مردم صاحبنظرشدن) برای خود یا دیگری بر زبان میآورد. با این اِخبار به ترغیب و ترهیب همزمان میپردازد و به اقتضای حال مخاطب میتواند مفهوم ترجی یا اشفاق را انتقال دهد. اگر مخاطب فقط صاحب حسن باشد، مفهوم اشفاق و اگر نکتههای غیر حسن را دارا باشد، مفهوم ترجی منتقل میشود.
* در مصراع 17 در قالب جملهای خبری (کنگرۀ کاخ وصل سرکش است) با غرض ثانوی ترهیب و تحذیر (ترسانیدن)، مفهوم اشفاق را انتقال داده است.
* در مصراع 18 در قالب جملهای خبری (سرها بر آستانۀ او خاک در میشود) با غرض ثانوی ترهیب و تحذیر (ترسانیدن)، مفهوم اشفاق را انتقال داده است.
* در مصراع 19 در قالب جملهای خبری (نافۀ سر زلفش به دست توست)، توقع حصول امری مطلوب و ممکنالوصول را به دیگران نوید داده و با ترغیب (خواهانکردن) و امیدوارکردن خویشتن و دیگران، مفهوم ترجی را منتقل کرده است.
* در مصراع 20 در قالب جملهای امری که مفهوم طلب و امکان را در ساختار خود حمل میکند (دم درکش)، وقوع امری ممکن و محبوب (دم درکشیدن) را طلب کرده، مفهوم ترجی را انتقال داده است. سپس با آوردن قید «ارنه» همان جمله را مشروط و به مفهوم اشفاق نیز مقید کرده است (ترس از خبرشدن باد صبا).
نتیجهگیری
بررسی ترجی در لغت، نحو و بلاغت، پرسش اصلی پژوهش حاضر مبنی بر چیستی اشفاق را چنین پاسخ میدهد که اشفاق یکی از کارکردهای دقیق ترجی است و در زبان عرب، ابزاری مخصوص و مشترک با ترجی در انتقال مفهوم آن موجود است. بررسی این مبحث بلاغی در غزل حافظ، نشان میدهد در زبان و ادبیات فارسی، اشفاق با ابزار و کارکردهایی مشخص و منطبق با زبان و ادبیات عرب، کاربرد دارد و برای بیان آن، ساختارهایی متعدد در سطح واژه و جمله موجود است. بعضی از این ساختارها مشترک با ترجی و بعضی متفاوت و مخصوص اشفاق است.
پژوهش حاضر، علاوه بر بازیابی اشفاق در زبان و بلاغت عرب و همچنین معرفی آن در علم معانی فارسی، بازنگری مبحث تمنی و ترجی در بلاغت فارسی را ضروری و مرز بین تمنی و ترجی از حیث تعلق به انشای طلبی یا غیرطلبی و توجیهات مرتبط با این مرز را مردود میداند و هر دو را متعلق به یک مبحث و دو نوع از انواع انشای طلبی بهشمار میآورد. علاوه بر آن، نشان میدهد بحث تمنی، ترجی و اشفاق را در بلاغت فارسی نیز میتوان از هم تفکیک کرد و معیار مشخصی برای آن در نظر گرفت. این بررسی با طرح نکتهای نویافته تحت عنوان «کارکرد فعل خواستن در تبدیل خبر به انشا» قاعدهای تازه را در علم معانی فارسی عرضه میدارد.
[1]- به المصادر زوزنی، تاج المصادر ج 1، دستور الاخوان ج 1، منتهیالارب ج 1، فرهنگ لاروس، فرهنگ سیاح و لغتنامۀ دهخدا ذیل رجا رجوع شود.
[2]- به تعریفات جرجانی ذیل الترجّی رجوع شود: «إظهار إرادة الشیء الممکن أو کراهته». همچنین برای اطلاع از منابع بیشتر میتوان به همین مقاله، مراجع مربوط به توضیحات بند ترجی و اشفاق در بلاغت، رجوع کرد.
[3]- به التعریفات، محیط المحیط و لغتنامۀ دهخدا ذیل رجاء رجوع شود.
[4]- به منتهیالارب ج 1، اساسالبلاغة، المصادر زوزنی، دستور الاخوان ج 1، فرهنگ لاروس و لغتنامۀ دهخدا ذیل شفق و اشفاق رجوع شود.
[5]- نحو الوافی، ص563: «الرجاء أو الأمل، معناه: الطمع فی ادراک شیء محبوب مرغوب فیه و انتظار وقوعه و هو الرجاء المتوقع و قد یدل بعض الافعال علی الاشفاق و هو: الخوف من امر مکروه و منه».
[6]- به الکتاب سیبویه، ج 4، ص 233؛ مغنی اللبیب، ص 201؛ نحو الوافی، ص 568؛ علومالعربیۀ، ص 111؛ شرح و ترجمۀ سیوطی در نحو، ص 146 رجوع شود.
[7]- لغتنامۀ دهخدا ذیل عسی: «و نیز میآید جهت ترجی در مطلوب و اشفاق و تخویف در مکروه (آنندراج). و معنای آن ترجی است در امر محبوب و اشفاق است در امری مکروه (فرهنگ علوم عقلی به نقل از المغنی). و آن برای ترجی است در امر دلخواه و برای اشفاق است در امر مکروه (اقرب الموارد)». لاروس ذیل عسی: «و برای ترجی در امر محبوب و اشفاق در امری مکروه بهکار میرود».
[8]- به الکتاب سیبویه، ج 2، ص 148و ج 4، ص 233؛ شرح ابن عقیل، ج 1، ص 346؛ المفصل فی النحو، ص 302؛ شرح و ترجمۀ سیوطی در نحو، ص 150؛ مغنی اللبیب، ص 379؛ نحوالوافی، ص 574؛ علوم العربیۀ، ص 92 و مبادی العربیة، ج 4، ص 221 رجوع شود.
[9]- به عنوان مثال منتهی الارب ذیل لعل: «آن کلمهایست جهت امید و ترس و شک»؛ نیز لاروس: «لعلّ سه معنی دارد: 1- توقع و آن ترجّی و امید داشتن به چیز مورد دلخواه است... یا اشفاق و ترس از چیز مکروه و ناپسند است...».
[10]- مفصل، ص277-276 و 283-282؛ الایجاز لأسرار کتاب الطراز، ص207 و ترکیب الجملة الإنشائیة، ص 257-239.
[11]- به جواهرالبلاغة، ص72؛ ترجمه و شرح جواهرالبلاغة، ص175؛ مفصل، ص277-276؛ الایجاز لاسرار کتاب الطراز، ص207؛ البلاغةالواضحة، ص207 و ترکیب الجملة الإنشائیة، ص257-252 رجوع شود.
[12]- خلیل در کتاب «ترکیب الجملة الإنشائیة فی غریب الحدیث» صفحات 265-242 در مبحث تمنی و ترجی، باب ه تفصیل و با ارجاع به منابع متعدد در باب دلالت لعل بر معانی مختلف از جمله ترجی و اشفاق، سخن میراند و منشأ این معانی را میکاود. وی عسی را نیز همچون لعل دال بر ترجی و اشفاق میداند و موارد کاربرد آن را به تفصیل برمیرسد. همچنین نگاه کنید به مفصل، صص 277-276.
[13]- نگارندگان مقالۀ حاضر، این موضوع را به تفصیل در مقالهای مستقل تحت عنوان «بازنگری مبحث تمنی و ترجی در بلاغت فارسی» بررسی کردهاند.
[14]- معنای کارکردی: «کلمه (با هر دو معنای حقیقی و استعمالی) در خلال ترکیب با کلمات دیگر دارای کارکردی است که به خاطر آن در این ترکیب به کار رفته است» (سیّدی، 1387: 106).
[15]- به انوارالبلاغه، ص 62-60؛ روش گفتار، ص 139 و معانی و بیان علوی مقدم و اشرفزاده، ص 58 رجوع شود.
[16]- غزل مذکور مطابق با نسخۀ تصحیح قزوینی و مأخذ آن «درس حافظ» است (نگاه کنید به استعلامی، 1382، ج 1: 603).
[17]- در بند 2-4-2 با ذکر دلیل، ترجی را همچون تمنی از اقسام انشای طلبی دانستیم.
[18]- زمان وقوع فعل در این ساختار، زمان آینده است، اما ساختار صریح مستقبل (مضارع خو استن + مصدر مرخم) را دارا نیست. بنابراین، عنوان مستقبل غیرصریح را برای انتقال مفهوم آن مناسب دیدیم.
[19]- نگارندگان مقاله، قاعده و کارکرد مذکور را به تفصیل در مقالهای مستقل تحت عنوان «کارکرد فعل خواستن در انتقال مفهوم تمنی و ترجی» تحلیل و تبیین کردهاند.
[20]- به خانلری، 1388: 107؛ ابن الحکیم الزینیمی، 1360: 47؛ مشکور، 1366: 78 و فرشیدورد، 1348: 133 رجوع شود.
[21]- این اثر به اعتقاد مصحح آن، محمد جواد شریعت، کهنترین دستور زبان فارسی مستقل است که به زبان فارسی نوشته شده و از مواردی برخوردار است که تازگی دارد و کتاب را ارزشمند کرده است. وی منهاجالطلب را کتابی علمی میداند و مطالعۀ آن را به دستاندرکاران دستور زبان فارسی توصیه میکند (نگاه کنید به ابنالحکیم الزینیمی، 1360: سه و چهارده؛ شریعت، 1359: 581-587).
[22]- به خیامپور، 1375: 182؛ مشکور، 1366: 124؛ احمدیگیوی و انوری، 1385: 161 ؛ مشکوةالدینی، 1381: 210؛ مشکوةالدینی، 1386: 121 و باطنی، 1389: 176 رجوع شود.
[23]- به رضانژاد، 1367: 299؛ علوی مقدم و اشرفزاده، 1376: 69؛ شمیسا، 1393: 161 و کزازی، 1393: 202 رجوع شود.
[24]- به عنوان مثال به آیات ذیل و ترجمههای آنها بنگرید:
- «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یخْشىَ» (طه 20/ 44). «بگویید او را هر دو گفتار نرم مگر او پند گیرد یا بترسد» (ترجمۀ طبری).
- «وَ قَالَ فِرْعَوْنُ یَهَمَنُ ابْنِ لىِ صَرْحًا لَّعَلىِّ أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ» (غزل افر 40/ 36). «به هامان چنین گفت فرعون خام/ چنین راند بر او سخن در کلام/ مگر بر سماوات بالا روم/ خبردار از رب موسى شوم» (ترجمۀ مجد). «و فرعون گفت: اى هامان، باب راى من کوشکى- برجى- افراشته بساز تا مگر به آن راهها- یا درها- برسم» (ترجمۀ مجتبوی).
- «إِذْ رَءَا نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُواْ إِنىّ ءَانَسْتُ نَارًا لَّعَلىِّ ءَاتِیکمُ مِّنهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلىَ النَّارِ هُدًى» (طه 20/ 10). «آنگاه که دید شب آدینه آتشى، باب گفت موسى اهل خویش را ایستید که من دیدم آتشى تا مگر من بیارم شما را از آنجا آتشى گرفته تا شما نیز برافروزید یا بیابم بر آن آتش یعنى کسى یابم که مرا به راه دلالت کند» (تاجالتراجم).
- «لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن کاَنُواْ هُمُ الْغَالِبِینَ» (شعرا 26/ 40). «تا مگر ما پیروى کنیم این جادوان را اگر باشند ایشان زبردستان بر موسى» (ترجمۀ دهم هجری).
- «یَا أَیهُّا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِى خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (بقره2/21) «اى مردمان! پروردگار خود را بپرستید آن که شما را آفرید و کسانی را که پیش از شما مىبودند تا مگر پرهیزگارى کنید» (ترجمۀ حلبی). هان اى آدمیان، پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید بپرستید مگر پرهیزگار شوید» (ترجمۀ فارسی).
- «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلىَ ءَاثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُواْ بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا» (کهف 18/ 6). «مگر تو- یا محمّد- کشندهاى خویشتن را بر پى ایشان اگر بنگروند بدین قرآن از اندوه» (ترجمۀ طبری).
- «لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ أَلَّا یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ» (شعرا 26/ 3). «مگر توى کشنده تن خویش را که نباشند ایشان گرویدگان» (ترجمۀ طبری).
- «فَعَسىَ رَبىّ أَن یُؤْتِینَ خَیرًا مِّن جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیهْا حُسْبَانًا مِّنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِیدًا زَلَقًا» (کهف 18/ 40). «پس مگر که خداوند من مرا به از بهشت تو دهد [در آن جهان] و مگر که فروگشاید اللَّه تعالى بر آن بهشت تو سنگ باران از آسمان تا هامون شود هموارى سخت که پاى برو بخیزد» (کشفالاسرار).
- «عَسىَ رَبُّنَا أَن یُبْدِلَنَا خَیرًا مِّنهْا إِنَّا إِلىَ رَبِّنَا رَاغِبُونَ» (قلم 68/ 32). «امید داریم که مگر اللَّه ما را بدل دهد به از آن، ما به نیاز و حاجت خواست با خداوند خود میگردیم» (کشفالاسرار).
- «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُواْ فىِ الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُواْ أَرْحَامَکُمْ» (محمد 47/ 22). «مگر تواند بود که اگر روى بگردانید، در زمین تباهى کنید و خویشاوندیهایتان را ببرید» (ترجمۀ پاینده).
[25]- به عنوان مثال به ترجمههای ذیل از برخی آیات مندرج در پینوشت پیشین بنگرید:
- طه 20/ 44: «و با او سخنى نرم بگویید، باب اشد که او پند گیرد یا [از خداى خود] بترسد» (ترجمۀ برزی).
- غافر 40/ 36: «و فرعون گفت: اى هامان، کاخى براى من بساز، باب اشد که به این راهها برسم» (ترجمۀ انصاری).
- طه 20/10: «چون دید آتشى و گفت خانوادهاش را که درنگ کنید به درستی که من دیدم آتشى را باشد که بیارم به شما از آن گیراننده شعله یا بیابم بر آن آتش راهى» (ترجمۀ اشرفی).
- شعرا 26/ 40: «باشد که ما از (آیین) ساحران پیروى کنیم، اگر تنها آنان پیروز شدند» (ترجمۀ رضایی).
- بقره 2/ 21: «اى مردم! پروردگار خویش را که شما و پیشینیان شما را آفریده بپرستید، باب اشد که تقوى حاصل کنید» (ترجمۀ خواجوی).
- کهف 18/ 40: «باشد که پروردگارم بهتر از باغ تو به من دهد، و به باغ تو از آسمان صاعقهها فرستد که زمین بایر شود» (المیزان).
- قلم 68/ 32: «باشد که پروردگار ما در عوض، چیزى بهتر از آن ما را ارزانى دارد. ما به پروردگار خود روى آوردهایم» (ترجمۀ آیتی).
- محمد 47/ 22: «باشد که اگر شما ولایت (امور) را به دست گرفتید در زمین فساد کنید و پیوند خویشاوندیهایتان را ببرید» (ترجمۀ رهنما).
[26]- به عنوان مثال بنگرید به: «ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی/ ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست» (غزل 48، باب 7)؛ «علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد/ ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد» (غزل 128، باب 6)؛ «بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصۀ او/ به سمع پادشه کامگار ما نرسد» (غزل 156، باب 9)؛ «ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند/ در سر کار خرابات کنند ایمان را» (غزل 9، باب 5)؛ «ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست/ نان حلال شیخ ز آب حرام ما» (غزل 11، باب 8)؛ «درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد/ اندیشۀ آمرزش و پروای ثوابت» (غزل 15، باب 3)؛ «پیراهنی که آید ازو بوی یوسفم/ ترسم برادران غیورش قبا کنند» (غزل 196، باب 9)؛ «ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود/ تسبیح شیخ وخرقۀ رند شراب خوار» (غزل 246، باب 9)؛ «ذرۀ خاکم و در کوی توام جای خوش است/ ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم» (غزل 361، باب 4)؛ «وصال دولت بیدار ترسمت ندهند/ که خفتهای تو درآغوش بخت خوابزده» (غزل 421، باب 9)؛ «میروی و مژگانت خون خلق میریزد/ تیز میروی جانا ترسمت فرومانی» (غزل 473، باب 10)؛ «گویی بدهم کامت و جانت بستانم/ ترسم ندهی کامم و جانم بستانی» (غزل 475، باب 5) و «ترسم کزین چمن نبری آستین گل/کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی» (غزل 482، باب 5).
[27]- به احمدی گیوی و انوری، 1385: 46؛ خانلری، 1388: 120؛ ابوالقاسمی، 1385: 266 و پژوه، 1346: 51-50 نگاه شود.
[28]- نگارندگان این نکته را در مقالهای مستقل تحت عنوان «کارکرد افعال دعا در انتقال مفهوم تمنی و ترجی» بررسی کردهاند.
[29]- به عنوان مثال به ترجمههای ذیل از برخی آیات مندرج در پینوشت 24 نگاه کنید:
- کهف 18/ 6: «مباد خود را از اندوه نقش آنها اگر این سخن [حکیمانه] را باور ندارند، باب ه هلاکت اندازى» (ترجمۀ طاهری).
- شعرا 26/ 3: «مباد خود را از [اندوه] اینکه ایمان نمىآورند به هلاکت اندازى» (ترجمۀ طاهری).
همچنین نگاه کنید به:
- «فَلَعَلَّکَ تَارِکُ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَ ضَائقُ بِهِ صَدْرُکَ أَن یَقُولُواْ لَوْ لَا أُنزِلَ عَلَیْهِ کَنزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلىَ کلِّ شىَءٍ وَکِیلٌ» (هود 11/ 12). «مباد که برخى از چیزهایى را که بر تو وحى کردهایم واگذارى و بدان دلتنگ باشى که مىگویند چرا گنجى بر او افکنده نمىشود و چرا فرشتهاى همراه او نمىآید. جز این نیست که تو بیمدهندهاى بیش نیستى و خداست که کارساز هر چیزى است» (ترجمۀ آیتی).
- «أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الْمَلَا مِن بَنىِ إِسْرَ ءِیلَ مِن بَعْدِ مُوسىَ إِذْ قَالُواْ لِنَبىٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُّقَاتِلْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَ مَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا وَ أَبْنَائنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمُ بِالظَّلِمِینَ» (بقره2/ 246). «آیا آن گروه از بنى اسرائیل را ندیدى که بعد از موسى به پیامبرشان گفتند: «فرماندهى براى ما انتخاب کن تا در راه خدا پیکار کنیم» گفت: «مبادا اگر براى شما جنگ مقرر شود پیکار نکنید» گفتند: «چرا در راه خدا جنگ نکنیم در حالى که از دیارمان و فرزندانمان رانده شدهایم» چون فرمان جنگ صادر شد جز عدۀ کمى همه سرپیچى کردند. خداوند به ستمگران واقف است» (ترجمۀ پورجوادی).
[30]- جواهرالبلاغة، ص73-72؛ ترجمه و شرح جواهرالبلاغة، ص175؛ مفصل، ص277؛ الایجاز لاسرار کتاب الطراز، ص206؛ البلاغةالواضحة، ص207؛ ترکیب الجملة الإنشائیة فی غریب الحدیث، ص206-252 و برابرهای علوم بلاغت در فارسی و عربی، ص182.